* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 20 اسفند 1388 تعداد بازديد: 2319 
گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمين سيد جعفر طباطبايي (اولين روحاني کاروان )
 

بفرماييد اولين بار در چه زمان و سني به حج مشرف شديد؟

بنده سال ،41 پس از دو سال تلاش، براي اولين بار به حج مشرف شدم. آن زمان به وسيلة هواپيماهاي چهار موتوره -که پس از بلند شدن از تهران تا پيش از رسيدن به جده، براي سوختگيري در آبادان و دمّام و رياض مينشست، به عربستان ميرفتيم.

در سفر اولتان روحاني کاروان بوديد يا زائر؟

مستطيع بودم .خداوند پدرم را رحمت كند. ايشان که نمايندة مرحوم آيت الله بروجردي بودند، پس از حساب سال بنده، به من خبر دادند که مستطيع هستم. گفتم: «من خانه ندارم». فرمودند «ما كه شما را از خانه بيرون نكرديم! اينجا كه هستيد و زندگي مي كنيد». بنابراين در حکم مستطيع به مکه عازم شدم.

از چه سالي به عنوان روحاني به حج مشرف شديد؟

ازسال42 تا 45 هر سال مشرف مي شديم و جمعي هم با ما مي آمدند، اما هر كس خرج خودش را مي داد. گاهي هدايايي به روحاني مي دادند و گاهي هم نه. معمولاً سالهاي بعد به نيابت مي رفتم تا خرج سفرم را تأمين كنم . سال 45 که سفر كارواني به مکه آغاز شد، از تهران به عنوان روحاني كاروان با آقاي «حسين آثم» عازم شدم. آن زمان سه نفر به نامهاي «شربت اوغلي»، «حسين آثم» و نيز سيدي اهل تبريز مردم را در قالب کاروان از تهران به حج ميبردند . كاروان «حسين آثم» دو روحاني داشت. يكي شيخ محمود حلبي ( به عنوان منبري) و يکي هم من (به عنوان روحاني كاروان(.

براي چه تعداد زائر؟

آن زمان150 زائر داشت، کمکم حج و زيارتي تأسيس شد و كاروانهاي مشهد راه افتاد. از سال 45 كه سفر حج كارواني شد، غذا پختن و همة كارها به عهدة مدير كاروان قرار گرفت، اما اجباري نبود، برخي بي غذا و انفرادي ميآمدند، اما بيشتر زائران با كاروان عازم ميشدند. از سال 50 به بعد، ثبت نام در کاروان براي سفر حج اجباري شد. يكي از كاروان دارها كه مغازهاش در خيابان امام رضاعليه اسلام بود، با انتشار اطلاعيهاي در روزنامة خراسان خبر داد كه با 4 هزار تومان (آن زمان) آن هم به صورت قسطي افراد را براي حج ثبت نام ميکند.

خوب مسئلة استطاعت چه ميشد؟ درست بود؟

بله؛ آنها نقداً چيزي نداشتند، اما مستطيع بودند، مثلاً ملكي داشتند که فروش نميرفت.

از آن پس، با بالا رفتن حجم سفرهاي حجاج، تمايل مردم به حج و نيز زيارت حرم پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله فزوني يافت. آن زمان راه، هم براي سفر حج باز بود هم براي کربلا ؛ اما مردم بيشتر به کربلا ميرفتند؛ زيرا آنجا هم ميشد زيارت نمود، هم كار كرد و درآمدي براي برگشت به دست آورد. همچنين از آنجا که برخي ايرانيها در عراق ساکن شده بودند، رفتار مردم عراق با ايرانيها صميمانه بود. اما اهل مكه و مدينه بعد ازتسلط وهابيت، به شيعيان بسيار آزار ميرساندند. در اين زمينه يكي از زائران مشهدي ميگفت: يک بار که کنار قبررسول الله صلي الله عليه و و زيارت نامه ميخواندم، شرطه اي آمد و با چفيه اش محکم به عينک من زد. عينك شكست وشيشهاش داخل چشمم رفت. همان جا خطاب به رسول الله صلي الله عليه و آله گفتم: "فداك عيني يا رسول الله" فوراً من را به بيمارستان بردند، چشمم راعمل و آن شرطه را هم دستگير كردند بعد از آن حادثه بينايي چشم آسيب ديدة من، چند برابر شد.

آن سالها اول به مدينه مي رفتيد يا مکه؟

بيشتر مدينه اول بودند،  بله، اول به مدينه ميرفتند بعد مكه.

اوضاع و احوال مدينه چقدر با الآن تفاوت داشت؟

قبلاً چهار باغ به نامهاي «صفا»، «مرجانه»، «بادي موسي» و «عَمروي» - البته نه اين باغي كه الآن هست، جلوتر بود- وجود داشت که بيشتركاروان دارها زائران را به آنها ميبردند. زير درختان اين باغها با گوني اتاقهايي متعدد درست كرده بودندکه پنكه يا حتي سقفي نداشت.

سال اولي كه مشرف شدم تنها چندجاي مدينه چراغ برق داشت؛ مقابل قبرستان بقيع، كوچة - به قول مداحان-  «بني هاشم» -كه نميدانم اين اسم يک باره از کجا پيدا شد؟!- مقابل حرم پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله . همچنين در حرم حضرت چراغ پرنوري پشت مسجد النبي بود كه داخل اين مسجد را هم روشن ميكرد. بيشتركوچههاي مدينه بدون برق بود طوري که هنگام عبور و مرور از فانوس استفاده ميکرديم. گاهي مثلاً 5، 10 نفر با هم يك فانوس دست ميگرفتيم تا حرم ميرفتيم . براي تهيةغذا ، چراغ خوراكپزي ميبرديم ، برخي همراه خود قورمه، ظرف و برنج براي خوردن ميبرند و عدهاي قاليچه و قالي براي فروش، هم زيارت ميكردند و هم تجارت.

سال 46 من، پدر و مادرم و جمعي با اتوبوس به تركيه، سپس سوريه و بعد اردن و از اردن براي عمره به مکه رفتيم. اين مسير خيلي خوب بود؛ زيرا برخي مکانهاي تاريخي مثل فدك و خيبر را ديديم. هنگام بازگشت عدهاي که خسته شده بودند هوايي و بقيه زميني بازگشتند.

از 1346 به بعد، در ماههاي مبارك رمضان، شعبان و گاهي رجب مکرراً با كاروان به عمره ميرفتيم؛ يعني وقتي چند نفر  پيش مدير كاروان ثبت نام ميكردند، کارواني راه ميافتاد و من هم به عنوان روحاني همراه آنها عازم ميشدم. از سال 50 و 51 در هر سال دوبار مشرف ميشديم.

در آن زمان امنيت بود؟

تا زماني كه وهابيها کامل مسلط نشده بودند اهالي عربستان، هم به اين خاطر که هنوز عقايد شيعه را کاملاً نشناخته بودند و هم از اين جهت که ايرانيها  زياد خريد ميكردند، ايراني ها را دوست داشتند . فقط در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله  چند شرطة قديمي كه با وهابيها همدست شده بودند، مي ايستادند و مزاحمت ميشدند هميشه 1 يا 2 ريال به آنها ميداديم تا اجازه دهند قبر پيامبر صلي الله عليه و آله  را ببوسيم، البته من اين كار را نميكردم؛ زيرا بايد در ازايش پا روي عقيده و مذهبشان ميگذاشتند و دينشان سست ميشد.

لطفاً اوضاع سابق مسجد النبي صلي الله عليه و آله  را از لحاظ مساحت، امكانات و نماز جماعت شرح دهيد!

مسجد النبي صلي الله عليه و آله  تا محل دو صحني كه الآن برايش چادر كشيدهاند، امتداد داشت، طوري که «باب عبد المجيد» كه اکنون وسط مسجد است، پايان مسجد النبي صلي الله عليه و آله  بود. سقف مسجد النبي صلي الله عليه و آله  هواكشهايي داشت که داخل مسجدالنبي صلي الله عليه و آله  را خنك ميکرد. آن زمان بيشتر گنبدهادريچه داشت، روزآنها را باز ميكردند تا هواي خنك بوزد. خيلي از كساني كه گرما اجازه نميداد در باغها به راحتي بخوابند، در مسجدالنبي ميخوابيدند. جمعيت چندان زياد نبود، طوري که ساعت 7 صبح به بعد در مسجدالنبي صلي الله عليه و آله  تعداد انگشت شماري زائر ديده ميشد. خيلي وقتها فقط 50 يا 60 نفر در حال طواف کعبه ديده ميشدند. در مسجدالنبي صلي الله عليه و آله  هم حدود 40 يا 50 نفر مينشستند و قرآن مي خواندند. البته صبح زود جمعيت زياد ميشد. تمام مسجد براي نمازپر مي شد.

آن زمان هم يك نماز جماعت برگزار مي شد؟

ابتدا در مسجد الحرام دو تا نماز برپا ميشد كه بعد از دو سال يعني سال 43 ديگر به يك نماز تبديل شدالبته محرابهايي كه در عكسها آمده 4 است ،اما ديگر دو مذهب  شافعي و مالكي در مكه پيرواني نداشتند. آن زمان محراب پيامبر صلي الله عليه و آله  هم كنار كعبه بود اما وقتي در مطاف واقع شد، خرابش کردند.

اين محراب پيامبر که ميگوييد،كدام قسمت قرار داشت؟

ميان ركن يماني و حجرالاسود، تقريباً 2 مترمانده به حجرالاسود.

بقيع چگونه بود؟

سال اول که مشرف شدم، قسمتهايي از بقيع را خراب کرده بودند، من چوبه هاي ضريح مطهر 4 امام عليهم السلام را ديدم كه كنار قبور مطهرشان بود. آخر قبرستان -كه حالا آقايان ميگويند به روايت سني قبر فاطمه بنت اسد است، متأسفانه حاضر نيستند آنچه را مشهور و مورد قبول همه بود، در كتابهايشان بنويسند، بلکه مطالبي را با تلفيق برخي  تاريخها ساخته اند- گنبدي باكاشيهاي آبي رنگ وجود داشت که تخريب شده بود و کاشيهاي شكستهاش كنار قبر ايشان افتاده بود.

گنبد مورد نظر در كدام قسمت از قبرستان بود؟

آخر قبرستان كه اکنون آن را قبر «ابو سعيد خدري» مينامند. البته من هنوز آنجا را قبر «فاطمه بنت اسد» ميدانم؛ زيرا وقتي زمينهاي بني نضير نصيب مسلمانها شد، سه بخش آن به حضرت علي عليه السلام رسيد. يك بخش اين زمينها كنار بقيع بود كه حضرت در آن دو خانه ساخت: يكي براي خودش و ديگري براي مادرش فاطمه بنت اسد. ايشان (فاطمه بنت اسد) پس از وفاتشان در همان جا دفن شدند. امام حسن مجتبيعليه السلام در روايتي فرمودهاند: «مرا به سوي بقيع حمل و نزديك قبر مادرم دفن كنيد» برخي اين سخن را به جدة ايشان «فاطمه بنت اسد» معنا کردهاند، بنابراين ميگويند: قبري كه كنار قبور چهار امام است، قبر فاطمه بنت اسد ميباشد.

قبري كه كنار قبورچهار امام است، از قديم به قبر فاطمه زهرا مشهور بود و لوحي هم آنجا قرار داشت كه از سال 56 آن را برداشتند.

  لوح روي قبر مورد نظر بود؟

نه، كنار قبر طاقچه مانندي قرار داشت که روي آن نوشته شده بود: "الحسن المجتبي و علي بن الحسين ومحمد بن علي و جعفربن محمد و علي رؤوسهم قبر عباس عم النبي و آخر الجدار قبر سيدتنا فاطمة الزهراء" لوح تا حدود سال 54 يا 55  يا 57 بود، اما بعد برداشته شد.

داخل بقيع راهروهاي خيلي باريکي درست كرده بودند که افراد به زحمت رد ميشدند. بيشتر قبور اصحاب پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اطراف قبر «عثمان» و «حليمه سعديه» و ... بود. پشت قبر عثمان ديوار آخر بقيع و پشت آن نيز كوچه باغها و سپس منطقهاي بود كه ميگفتند قبر فاطمه بنت اسد است.

کسي از زيارت بقيع جلوگيري نميکرد؟

در بقيع كه اصلاً مزاحمت نبود، در حرم پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله 100 يا 150 نفر را پايين منبر مينشاندم، بالاي منبر با صداي بلند زيارت مي خواندم. گاهي «آمرين به معروفشان» ميآمدند و با خواندن «لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبي» به من ميفهماندند كه صدايم را بلند نكنم. درست هم ميگفتند؛ زيرا دوران جواني صدايي بلند داشتم. ايام حج  وقتي كنار كعبه صدايم براي دعا بلند ميشد، طبقة دوم و سوم -مخصوصاً شيعيان عراق و برخي مديران کاروانها كه خيلي با من آشنا بودند- ميفهميدند كه صدا، صداي من است.

به خاطر داريد كه مزاحمتها از چه تاريخي شروع شد؟

از سال 53 و 54، البته به من که همة زيارتها را حفظ كرده بودم و از بر ميخواندم،كاري نداشتند، اماکساني را كه مي خواستند كتاب دست بگيرند، اذيت ميكردند.

هنگام ورود به عربستان کتابها را نميگرفتند؟

ما نديديم، در گمركها هم به كتابها کاري نداشتند.چون هنوز از محتواي كتب ادعيه اطلاعي نداشتند. من دورة «الغدير» را براي امام جمعة مسجد الحرام، همچنين صحيفة سجاديه و مفاتيح بدون زيارت عاشورا را براي رئيس شئون ديني مسجد الحرام که آن زمان احمد اليامي بود، بردم.

اين کتابها را به سفارش خودشان ميبرديد؟

ازهمان سال 41 که مشرف شدم، براي شيخ احمد سمعاني كه رئيس شئون ديني مسجدالحرام بود، هدايايي مثل زعفران، قاليچه و پارچه ميبردم - برخي افراد كاروان ميگفتند: مي خواهي بفروشي؟ جواب ميدادم: خير، براي کسي ميبرم- رابطة ما از آنجا برقرار شد.

 ما با آنها بسيار بحث و گفت و گو ميکرديم؛ وقتي سنگهاي صفا و مروه را ميكندند، نزد شيخ احمد اليامي رفتم سال گذشته هم نزد رئيس شئون ديني مسجدالحرام رفتمبه اوگفتم: «سؤالي دارم». گفت: «بفرماييد» پرسيدم:

«مراد از"ان الصفا و المروة من شعائر الله" اين سنگها است يا مكانش؟ آيا جايزاست که آنها رابه ايران ببريم؟» پاسخ داد: «نه، جايز نيست». گفتم: «پس چرا آنها را خراب ميكنيد؟» جواب داد: «اين طرح و برنامة مهندسان است. آنها علمي دارند و ما هم علم ديگري».

همان طورکه ميدانيد، كاروانهاي حج يك برنامة آموزشي حساب شده دارند (چند جلسه ايران باشد، چند جلسه مدينه باشد و...). سابق برنامههاي آموزشيتان براي زائران چطور بود؟

 از آن سالي كه سفر حج کارواني شد (سال 45) و قرار شد من روحاني كاروان باشم، در ايران تنها دو جلسه داشتيم، بيشتر جلسات در مكه و مدينه برگزار ميشد. در جلسة اول، نخست من، مختصراً دربارة مقدمات سفر حج صحبت مي كردم سپس مدير كاروان سخن ميگفت. در جلسة دوم پيرامون شناخت اماکن متبرکه وعظمت مکه و مدينه بحثهايي ميشد.

مثلاً وقتي از تهران با كاروان «حسين آثم» ميرفتم - مشهد پرواز نداشت- دو هفته قبل از حج، خود را به تهران ميرساندم. آن مدت در يكي از شبستانهاي مسجد شاه تهران كه حالا به مسجد امام معروف است، با زائران قرار ميگذاشتم . يادم هست يك بار با اين كه به مدير مسجد گفته بوديم، درهاي شبستانها را بسته بودند. بنابراين مجبور شديم، جلسة مناسك را در ايواني كه سمت چپ قبله قرار دارد، برگزارکنيم. آن زمان مردم براي شنيدن مناسك بسيار مشتاق بودند؛ زيرا احكام حج را بلد نبودند، اما حالا بيشتر کساني که در جلسات حج حاضر ميشوند، يا قبلاً به مکه رفتهاند و در سفر هاي پيش احکام را ياد گرفتهاند يا از طريق تلوزيون يا طرق ديگر مناسک را ديده و شنيدهاند. از اين رو اشتياق مردم آن زمان را ندارند. علاوه بر آموزش تئوري، مناسک را عملي هم ياد ميداديم، به اين معنا که در مسجد تهران کعبهاي ميساختيم، خودمان دور آن طواف ميکرديم و از ديگران ميخواستيم پشت سرمان حرکات ما را تکرار کنند تا ياد بگيرند.

به هر حال برنامة آموزش مناسك را هم در تهران داشتيم، هم درمدينه. در مكه (بعد از اعمال) و مدينه زيارت دوره داشتيم. معمولاً هر چه ميخواستيم به زائران بگوييم، در زيارت دورهها ميگفتيم؛ زيرا موقعيت خوبي براي صحبت كردن بود. الآن هم زيارت دوره جاذبهاش را از دست نداده است، اما بيشتر مکانها خراب شدهاند. از جمله زيارتگاههاي آن زمان، خانة حضرت خديجه سلام الله عليها، خوابگاه حضرت اميرعليه السلام درليله المبيت و محل ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها بود.

خانة حضرت خديجه سلام الله عليها تقريباً كجا بود؟

داخل بازار «ابوسفيان»، سمت راست، خانة حضرت خديجه بود كه قبلاً درش از طرف سوق الليل(بازار زرگرها) باز ميشد، بعداً وهابيها آن را خراب كردند و به جايش دکة امر به معروف و نهي از منكر ساختند. آري! همان دکه محل خانة حضرت خديجه بود

 

منبع: مجله صفا




آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما