خديجه و ازدواج با پيامبر صلى الله عليه وآله «كانت خديجة امرأة عاقلة شريفةً مع ما اراد الله بها من الكرامة و الخير و هى يومئذ افضلهم نسبا و اعظمهم شرفا و اكثرهم مالاً؛ (1) خديجه بانويى عاقل و شريف بود. به اضافه آنچه خداوند از بزرگوارى و خير نسبت به او اراده كرده بود و او آن روز برترين در نسب و بزرگترين در شرف و ثروتمندترين زنان در زمان خود بود.» حضرت خديجه عليهاالسلام دختر خويلد ـ كه 68 سال پيش از هجرت در قريش متولد شده بود ـ (2) بانويى پرهيزكار و پاكدامن بود. چنان كه به طاهره (3) مشهور شد، او به دليل استعداد قوى خود، يكى از ثروتمندترين افراد قريش بود. با اين همه، همواره بخشى از اوقات خود را در محضر علماى بزرگ و كسب دانش از آنان مى گذراند. در همين نشستهاى علمى بود كه متوجّه شد، به زودى پيامبرى ظهور خواهد كرد (4) . با روى دادن اتفاقى چند، سرانجام پيامبر خاتم را شناخت و به تقاضاى خود با وى ازدواج كرد. اين رويداد بزرگ در حدود 28 سال قبل از هجرت روى داد (5) و از آن پس خديجه عمر خود را به همدلى، همسرى، همرازى و همراهى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله گذراند. على و محمد نور واحد بنابر نظر مشهور اميرمؤمنان على عليهالسلام در سيزدهم رجب سى سال پس از عام الفيل در ميان خانه كعبه متولد شد و در آن وقت پيامبر صلى الله عليه وآله بيست و هشت ساله بود. (6) در روايات معتبر مى خوانيم: پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:«ان الله تبارك و تعالى خلق عليّا من نورى و خلقنى من نوره و كِلانا من نورٍ واحد؛ خداوند تبارك و تعالى على را از نور من و مرا از نور خودش خلق كرد و هر دوى ما از يك نور هستيم.» (7) اين روايت به خوبى ميزان همبستگى پيامبر صلى الله عليه وآله و على عليهالسلام را نشان مى دهد، لذا طبيعى است كه بعد از تولد على عليهالسلام پيامبر صلى الله عليه وآله نهايت كوشش خود را جهت ارتباط بيشتر با على عليهالسلام صرف كنند. براساس منابع تاريخى پيامبر صلى الله عليه وآله تا سه سالگى على، در خانه ابوطالب بود. (8) پس از آن به منزل خديجه عليهاالسلام رفت. در طول اين مدت پيامبر صلى الله عليه وآله همواره در تربيت على عليهالسلام مى كوشيد و با او پيوند داشت، لذا هنگامى كه مادر حضرت على عليهالسلام نوزادش را خدمت رسول خدا صلىاللهعليهوآله آورد، پيامبر صلىاللهعليهوآله از او خواست، گهواره عليهالسلام على را كنار رختخوابش قرار دهد، حضرت گهواره على عليهالسلام را تكان مىداد؛ به او غذا مىداد؛ على عليهالسلام را بغل مى گرفت و مى فرمود: «اين كودك برادر و در آينده ولى، ياور، وصى و همسر دختر من خواهد بود.» (9) حضرت على عليهالسلام بعدها اين توجه خاص پيامبر صلىاللهعليهوآله را اين گونه توضيح داده است: «وقد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله عليه وآله بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة وَضَعنى فى حجره و انا وليد يضمنى الى صدره و يكنفنى فى فراشه و يمسّنى جسده و يُشمّنى عرفه و كان يمضغ الشىء ثم يلقّمُنى؛(10) شما از خويشاوندى نزديك من با رسول خدا صلىاللهعليهوآله و مقام مخصوصى كه نزد او داشتم، مطلع هستيد. مرا در كنار خود قرار مىداد، هنگامى كه نوزاد بودم، مرا به سينه خود مىگرفت و در كنار بستر خود مرا حمايت مىكرد و دست بر بدنم مىكشيد و بوى خوش خود را به مشامم مىرساند. او غذا را مىجويد و سپس در دهان من مىگذاشت.» على در خانه خديجه طبيعى بود كه اين عشق و علاقه محمد صلى الله عليه وآله به على كه از خواستگاهى الهى و منبعث از پيوستگى حقيقى آن حضرت به امير مؤمنان بود، او را وادار مى كرد به نحوى على عليهالسلام را بيشتر با خود همراه سازد و او را با تربيت الهى خود تربيت كند. لذا مى بينيم خود حضرت پيشنهادى به ابوطالب مى دهد و على را به خانهاش مىآورد و حضرت خديجه با على عليهالسلام آشنا مىشود. دوران قبل از بعثت على در خانه خديجه رشد و نمو مىيابد و خديجه مانند مادرى مهربان به وى مى نگرد. بيشترين لحظات عمر على عليهالسلام در اين دوره نيز با پيامبر صلى الله عليه وآلهسپرى مى شود. هر چند در خانه خديجه است ولى پيامبر صلىاللهعليهوآله چون قصد دارد بر او در تمام مراحل نظارت كند، توجه ويژهاى به او مىكند، خصوصا در دورههاى طولانى اعتكاف در غار حرا و... لذا امام عليهالسلام خود مى فرمود: «و لقد كنت اتّبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لى كل يوم من اخلاقه علما و يامرنى بالاقتداء به؛ (11) من مانند بچه ناقهاى كه دنبال مادر مى رود، در پى پيامبر صلى الله عليه وآله مى رفتم، هر روز از اخلاق خود نكتهاى به من مى آموخت و دستور مى داد از آن پيروى كنم.» آرى! به تعبير ابن ابى الحديد: «على آن چنان با پيامبر همراه بود كه هر وقت پيامبر صلى الله عليه وآله از شهر خارج مى شد و به غار حرا مى رفت، او را نيز با خود مى برد.» (12) البته حضرت على عليهالسلام در اين دوره براى تهيه غذا به منزل بر مىگشت و از خديجه عليهاالسلام غذاى لازم را براى پيامبر صلى الله عليه وآله مى گرفت و به حضرت مى رساند. همچنين اگر لازم بود، خبرى به خديجه عليهاالسلام يا پيامبر صلى الله عليه وآله رسانده شود، على عليهالسلام اين كار را انجام مى داد. دوره بعثت رسالت غير علنى آن گونه كه گفتيم، ارتباط پيامبر صلى الله عليه وآله با على عليهالسلام صرفا يك ارتباط عاطفى يا خويشاوندى نبود، بلكه برآمده از پيوندى قدسى بود. از اين روى، با اين كه على عليهالسلام هنوز كودكى چندين ساله است، زودتر از خديجه عليهاالسلام ايمان مى آورد و خديجه عليهاالسلام بعد از وى به عنوان دومين نفر و اولين زن اسلام را مىپذيرد. بر اين اساس پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود: «اوّلكم واردا على الحوض، اوّلكم اسلاما، على بن ابى طالب...؛نخستين كسى كه بر حوض (كوثر) بر من وارد مىشود، اولين كسى است كه اسلام آورد. [يعنى [على بن ابى طالب است.» (13) در روايتى ديگر امام على عليهالسلام نيز بر اين واقعيت تأكيد مىكند: «لقد صليت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنين و انا اول من صلى معه؛(14) من هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولين كسى هستم كه با او نماز گزارد.» بعد از حضرت على عليهالسلام ، خديجه عليهاالسلام نيز ايمان مىآورد و به اين ترتيب خانواده سه نفرى رسول خدا صلىاللهعليهوآله همه مؤمن به دين او مىشوند. شرح يك اشتباه متأسفانه با وجود روايات متعدد و قراين واضح، عدهاى كوشيدهاند نه به خاطر خديجه عليهاالسلام كه به خاطر دشمنى با على عليهالسلام سابقه وى در اسلام را مخدوش كنند. لذا ايمان خديجه را بر او مقدم مىدارند. از جمله، درباره ايمان آوردن على عليهالسلام مىگويند: وقتى على عليهالسلام بر پيامبر صلىاللهعليهوآله وارد شد كه خديجه با پيامبر مشغول نماز بود. على پرسيد اين عمل چيست؟... (15) اما با توجه به اين كه شيعه و سنى گفتار اميرالمؤمنين را قبول دارند، شيعه به خاطر عصمت امام و اهل سنت به خاطر اين كه صحابه را عادل مىدانند و على عليهالسلام را از صحابه مىدانند، مىتوان اين شبهه را با توجه به سخن خود امير مؤمنان عليهالسلام رد كرد، آن جا كه مىفرمايد: «كنتُ اسمعُ الصوت و ابصر الضوء سنين سبعا و رسولالله صلىاللهعليهوآله حينئذ صامت ما اذن له فى الانذار والتبليغ؛(16) من هفت سال صدا را مىشنيدم و نور را مىديدم و پيامبر در آن روز ساكت بود و اجازه انذار و تبليغ به او داده نشده بود.» و در روايتى نيز پيش از اين خوانديد كه حضرت تصريح كرد هفت سال قبل از ديگران با پيامبر نماز مىخواند. در روايتى ديگر امام از ايمان خديجه عليهاالسلام چنين ياد مىكند: «لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله و خديجه و انا ثالثهم ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ريح النبوة؛ (17) خانهاى واحد در آن روز در اسلام جمع نشد غير از رسول خدا صلىاللهعليهوآله و خديجه عليهاالسلام و من سومين آن دو بودم. نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم.» در هر صورت على عليهالسلام و خديجه عليهاالسلام با پيامبر صلىاللهعليهوآله اولين جامعه اسلامى را تشكيل دادند و در دوره دعوت غير علنى به اجراى مراسم عبادى و نماز مىپرداختند. در دورهاى كه هنوز غير اين سه نفر كسى مسلمان نشده بود، خديجه و على به يارى محمد مىشتابند و نه تنها در منزل يا كوه حراء كه در كنار مسجد الحرام و كعبه و در منظر و مرعى كفار نماز مىخوانند و حضور اولين جامعه كوچك اسلامى را به مسافران و مقيمان اطلاع مىدهند. اين ارتباطها همچنان ادامه داشت تا آن كه نوبت به خطيرترين مرحله رسالت رسيد. اعلام عمومى رسالت اين مرحله، سختترين و گاه دردناكترين مراحل براى پيامبر صلىاللهعليهوآله و خانواده اوست. در اين دوره، خصوصا سالهاى آغازين آن، خديجه و على به شدت تحت فشار قرار داشتند و گاه خطر كشته شدن پيامبر صلىاللهعليهوآله را نيز مشاهده مىكردند. يكى از حوادث اين دوره كه در راستاى حمايت خديجه و على عليهالسلام از پيامبر صلىاللهعليهوآله قابل مطالعه است، موضوعى است كه مسلم و بخارى در صحيح خود نقل مىكنند. «در ايام حج روزى پيامبر صلىاللهعليهوآله به بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند به مردم خطاب كرد: «اى مردم! من رسول پروردگار هستم.» آن گاه به كوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صداى بلند به گوش مردم رساند. اما جاهلان عرب هر يك سنگى برداشته و در پى حضرت روان شدند. ابوجهل نيز سنگى برداشت و روان شد. او سنگ را چنان پرتاب كرد كه به پيشانى حضرت خورد. خون بر صورت رسول خدا جارى شد. پيامبر به كوه ابوقبيس (متكى) رفت و مشركان نيز در پى او روانه شدند. در اين بين شخصى خود را به نزد على عليهالسلام رساند و گفت: «پيامبر را كشتند.» حضرت گريست و با شتاب خود را به خديجه رساند و او را از اين خبر وحشتناك مطلع كرد. خديجه نيز به شدت غمگين و منقلب شد چنان كه نتوانست بر خود مسلط شود و اشك بر گونههايش جارى گشت.» (18) به اين ترتيب هر دو براى رساندن خود به پيامبر صلىاللهعليهوآله همه جا را جستوجو كردند، در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر صلىاللهعليهوآله نازل شد و فرمود: «از گريه خديجه، ملائكه به گريه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام مىرساند و او را به خانهاى در بهشت كه از نور زينت شده است، بشارت ده.» على و خديجه كه همچنان در پى پيامبر صلىاللهعليهوآله بودند، سر انجام آن حضرت را با صورتى خونين يافتند و به خانه آوردند. اما قريش كه مطلع شدند، پيامبر صلىاللهعليهوآله با كمك على و خديجه به خانه منتقل شده، در پى آنها روانه شدند، خود را به خانه خديجه رساندند و شروع به سنگ پرانى به خانه كردند. خديجه عليهاالسلام ناچار از خانه بيرون آمد و فرمود: «آيا شرم نمىكنيد كه خانه زنى را كه نجيبترين قوم شماست، سنگ باران مىكنيد. آيا از خدا نمىترسيد؟» در پى اين سخنان بود كه مردم پراكنده شدند. رسول خدا صلىاللهعليهوآله هم در اين هنگام پيام جبرئيل را به وى رساند. و خديجه عليهاالسلام در جواب گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و على جبرئيل السلام و عليك يا رسول الله السلام و رحمة الله و بركاته و على من سمع السلام الا الشيطان.» (19) تحريم همه جانبه سران قريش در نخستين شب از سال هفتم بعثت تصميم گرفتند مسلمانان را تحت فشار اقتصادى، اجتماعى و سياسى قرار دهند. لذا پيمان نامهاى نوشتند و هر نوع معاملهاى را با مسلمانان تحريم كردند. ابوطالب با درك ميزان خطر، مسلمانان را از شهر خارج و در درهاى جمع آورى كرد. ـ درهاى كه سه سال پذيراى مسلمانان شد ـ در اين رويداد بزرگ نيز هم حضرت خديجه عليهاالسلام و هم حضرت على عليهالسلام حاضر بودند و اصولاً فشارهاى ناشى از تحمل گرسنگى و سختى اين دوره را مىتوان در رحلت خديجه عليهاالسلام مؤثر دانست. البته خديجه عليهاالسلام از طرق مختلف به تأمين نيازهاى مسلمانان همت مىگمارد كه از جمله ابوالعاص بن ربيع داماد حضرت خديجه عليهاالسلام شترها را مىآورد؛ بار گندم و خرما بر آنها مىنهاد و به مسلمانان مىرساند. (20) ابن هشام از جمله كسانى است كه به حضور خديجه عليهاالسلام در شعب اشاره كرده است. «و قدكان ابوجهل بن هشام فيما يذكرون لقى حكيم بن حزام بن خويلد ابن اسد معه غلام يحمل.... يريد به عمته خديجه بنت خويلد و هى عند رسول الله و معه فى الشعب فتعلق به فقال: اتذهب بالطعام؛(21) ابوجهل، حكيم بن حزام بن خويلد بن اسد را با غلامش كه مواد غذايى حمل مىكرد و قصد داشت نزد عمهاش، خديجه عليهاالسلام ، برود، ديد. خديجه نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآله و با او در شعب بود. ابوجهل با او گلاويز شد و گفت: آيا غذا مىبرى؟» بيعت با على عليهالسلام شگفت آورترين صحنه زندگى خديجه عليهاالسلام مربوط به قبول ولايت اميرمؤمنان عليهالسلام و امامت اولاد اميرمؤمنان عليهالسلام است با اين كه در آن وقت به قبول ولايت مكلف نبود، چون اين تكليف بعد از وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله ، وجوب مىيافت. ولى او در زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام از امامت ائمه اطهار ـ كه از نسل فرزندش فاطمه هستند ـ شنيده بود. لذا قدر و منزلت امير مؤمنان عليهالسلام را مىدانست. علامه مجلسى در اين باره مىنويسد: «يك روز رسولخدا صلىاللهعليهوآله همسر مهربانش را خواست. او را در كنار خود نشاند و فرمود: «اين جبرئيل است كه مىگويد، اسلام شروطى دارد: اوّل، اقرار به يگانگى خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شريعت و احكام آن. چهارم، اطاعت اولى الامر و ائمه طاهرين از فرزندان او همراه با برائت از دشمنان آنها.» در پى اين فرمايش پيامبر صلىاللهعليهوآله خديجه عليهاالسلام به همه آنها اقرار كرد و يك به يك تصديق فرمود. در مورد امير مؤمنان على عليهالسلام رسولاكرم صلىاللهعليهوآله به خصوص به خديجه عليهاالسلام فرمود: «هو مولاك و مولى المؤمنين و امامهم بعدى؛ على مولاى تو و مولاى مؤمنان و امام آنها پس از من است.» رسول گرامى بعد از آن كه عهد اكيد از خديجه عليهاالسلام گرفت، اصول و فروع، واجبات و محرمات را به وى آموخت. آن گاه، دست خود را بالاى دست امير مؤمنان عليهالسلام گذاشت و خديجه عليهاالسلام دست خود را بالاى دست پيامبر عليهالسلام گذاشت و به اين صورت بيعت كرد. از حديث «ما كمل من النساء الا اربعة آسيه بنت مزاحم، مريم بنت عمران، خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد» هم ظاهر مىشود كه آن بانوى بزرگوار به تمام اصول و فروع دين اسلام ايمان آورد. (22) على عليهالسلام داماد خديجه عليهاالسلام حضرت خديجه عليهاالسلام 24 سال زندگى پر فراز و نشيب خود با رسول خدا صلىاللهعليهوآله را پشت سر گذاشت و پيامبر صلىاللهعليهوآله به عنوان بشارت به وى وعده بهشت داد. بعد از وفات، خود وارد قبر او شد و برايش گريست. (23) فاطمه عليهاالسلام تنها باز مانده خديجه عليهاالسلام در اين لحظات سخت دور پدر مىچرخيد و بهانه مادر را مىگرفت و اين بر ناراحتى پيامبر صلىاللهعليهوآله بى اندازه مىافزود تا آن كه جبرئيل نازل شد و فرمود: «اى پيامبر! به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته است كه ميان آن نهر است و در آنجا رنجى نيست.» (24) آرى خديجه عليهاالسلام سر انجام سه سال قبل از هجرت در ماه رمضان(25) وفات يافت، اما تقدير چنين بود كه اين بار دختر و پاره تن خديجه مأموريت همراهى على در مسير پيروى و يارى از رسول خدا صلىاللهعليهوآله را عهده دار شود. امرى كه بعدها موجب فخر و مباهات ائمه عليهمالسلام بود و آنان به اين كه فرزند خديجه ناميده شوند، افتخار مىكردند. مانند آنچه در زيارت امام زين العابدين، از امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «السلام عليك يابن رسول الله..... السلام عليك يابن على بن ابى طالب. السلام عليك يابن الحسن و الحسين. السلام عليك يا بن خديجة و فاطمة».(26) به ياد خديجه امير مؤمنان على عليهالسلام بعد از وفات حضرت خديجه عليهاالسلام به مناسبت از وى ياد مىكرد و نامش را گرامى مىداشت. از جمله، يك بار به دفاع پيامبر صلىاللهعليهوآله از حضرت خديجه اشاره كرده و اين قضيه را نقل كردند: «ذكر النبى صلىاللهعليهوآله خديجة يوما و هو عند نسائه فبكى فقالت عايشه ما يبكيك على عجوز حمراء من عجائز بنى اسد؟ فقال: صدقتنى اذ كذبتم و آمنت بى اذ كفرتم و ولدت لى اذ عقمتم. قالت عايشه فما زلت اتقرب الى رسول الله بذكرها؛ (27) يك روز كه پيامبر خدا در ميان همسران خويش حضور داشت، يادى از همسرش خديجه نمود و به فراق او گريست عايشه گفت: بر پيرزن سرخ روى از تيره بنى اسد مىگريى؟ رسول خدا فرمود: «[چه كسى جاى خديجه را مىگيرد] روزى كه شما مرا تكذيب كرديد، مرا تصديق كرد. روزى كه كفر ورزيديد به من ايمان آورد و هنگامى كه شما نازا بوديد او برايم فرزند آورد. عايشه گفت از آن پس همواره خودم را با بيان خوبىهاى خديجه به پيامبر صلىاللهعليهوآله نزديك مىكردم.» آخرين مال اموال حضرت خديجه عليهاالسلام به عنوان ابزارى مناسب از همان ابتدا در خدمت اسلام و پيشرفت آن قرار گرفت. جالب اين كه آخرين بخش از دارايى خديجه توسط امير مؤمنان در سفر هجرت به مدينه صرف شد. پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله سه شبانه روز در غار ثور ماند، امير مؤمنان نيز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آنجا حضرت به على عليهالسلام فرمود: «امانتهاى زيادى نزد من است، به بالاى ابطح (تپهاى در مكه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هر كسى نزد محمد امانت و يا وديعهاى دارد بيايد و تحويل بگيرد. يا على! بعد از اين با هيچ حادثهاى ناگوار مواجه نخواهى شد تا اين كه نزد من برسى. امانتهاى مردم را آشكارا تحويل بده. اى على! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما. از آخرين باقىمانده اموال خديجه براى خود و فاطمه و هر كس از بنى هاشم كه قصد همراهى با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانتها، ديگر درنگ نكن... .» ابوعبيده (نوه عمار ياسر) مىگويد: «فرزند ابى رافع اين مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسيدم: مگر رسول خدا مال و ثروتى قابل توجه داشت كه دو شتر براى سفر خودش خريد و به امير مؤمنان هم سفارش كرد زاد و توشه ديگر مهاجران را تهيه كند؟ ابى رافع پاسخ داد: پدرم گفت: پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: هيچ مال و ثروتى براى من سودمندتر از اموال خديجه نبود. ابى رافع افزود: پدرم گفت: از آخرين موارد مصرف اموال خديجه خريد زاد و توشه براى مسلمانان مستضعف بود كه قصد داشتند به مدينه هجرت كنند. سفر اكثر مسلمانان با اموال خديجه ممكن شد. آخرين آنها هم قافلهاى بود كه امير المؤمنين آن را سرپرستى كرد.» (28) يك نكته شهيد مطهرى رحمهالله به نكتهاى اساسى در (اموال خديجه و شمشير على) اشاره دارد كه آگاهى از آن جهت روشن شدن ذهن مخاطبان ضرورى است. زيرا وقتى گفته مىشود اسلام با مال خديجه و شمشير على پيش رفت، چنين به نظر مىرسد كه دين اسلام با همان زر و زور پيش رفته است. شهيد پاسخ مناسبى به اين شبهه مىدهد و مىنويسد: «اگر دينى با زور پيش برود، آن چه دينى مىتواند باشد؟ آيا قرآن در يك جا دارد كه دين اسلام با زر و زور پيش رفت؟ آيا على عليهالسلام يك جا گفت كه دين اسلام با زر و زور پيش رفت؟ شك[ى وجود] ندارد كه مال خديجه به درد مسلمين خورد اما آيا مال خديجه صرف دعوت اسلام شد؟ يعنى خديجه پول زيادى داشت پول خديجه را به كسى دادند و گفتند بيا مسلمان شو؟ آيا يك جا انسان در تاريخ چنين چيزى پيدا مىكند؟ يا نه، در شرايطى كه مسلمين و پيغمبر اكرم در نهايت درجه سختى و تحت فشار بودند، جناب خديجه عليهاالسلام مال و ثروت خودش را در اختيار پيامبر گذاشت، ولى نه براى اين كه پيامبر ـ العياذ بالله ـ به كسى رشوه بدهد و تاريخ نيز هيچ گاه چنين چيزى را نشان نمىدهد... پس اگر مال خديجه نبود، فقر و تنگدستى شايد مسلمين را از پا در مىآورد، مال خديجه خدمت كرد، اما نه خدمت رشوه دادن... بلكه خدمت به اين معنى كه مسلمانان گرسنه را نجات داد. شمشير على بدون شك به اسلام خدمت كرد.... در شرايطى كه شمشير دشمن آمده بود، ريشه اسلام را بكند.» (29)
محمد عابدى |