اشاره: پيوند ساختاري خاندان آلسعود با زعماي وهابيت در عربستان كه ترسيمكننده مباني حكومت در اين كشور است، از ديرباز با ساير اقليتهاي قومي و مذهبي سرسازش نداشت. در اين ميان، شرايط شيعيان به عنوان مطرحترين و تأثيرگذارترين اقليت عربستان با ديگران متفاوت است. آنان در حالي شاهد تبعيضهاي غيرقابل توجيه از سوي دولت سعودي هستند كه در غنيترين مناطق نفتي اين كشور، در فقر مطلق زندگي ميكنند. مجموعه نابرابريها و برخوردهاي بعضاً نژادپرستانه حكام سعودي و فقهاي وهابي، در طول ساليان گذشته سبب تولد جنبشهاي اعتراضي شيعيان و بروز ناآراميهايي شده، كه بررسي آنها موضوع اين بخش از مقاله است. *** تبعيضهاي سياسي در كنار تبعيض اجتماعي و اقتصادي، موجبات تبديل شدن شيعيان به اپوزيسيون حكومت را فراهم و آنان را به جهتگيريهاي نظام حاكم حساس كرده و باعث شده است تا نارضايتي خود را به اشكال مختلف ابراز كنند. پيدايش جنبش شيعيان پاسخ شيعيان به 250 سال طعن و تبعيض، جنبشي است كه از اواخر دهه 1960.م آغاز شد و در سال1979.م با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به اوج خود رسيد. در سال 1968.م جنبش «حركت الرساليين الطلع» با حمايت معنوي آيتالله سيدمحمد مهدي شيرازي (2002 ـ 1928) از مراجع تقليد شيعيان در عراق، بحرين، لبنان و ايران در عربستان تاسيس شد. تفكر آيتالله سيدمحمدمهدي شيرازي حاوي قرائتي خاص از اسلام و تشيع بود كه در آن اصطلاحاتي همچون آزادي بيان، تكثر سياسي، تمدن اسلامي و امت مؤمن به احكام و پايبندي به اصول و مباني اسلامي وجود داشت. از سوي ديگر احياي شيعيان و رونق فعاليتهاي فكري و سياسي آنها، تحت تأثير غيرروحانيون متفكري چون جلال آلاحمد و علي شريعتي قرار گرفت. مفاهيمي چون بازگشت به خويشتن، از خودبيگانگي و غربزدگي، تقيه و عاشورا، پيشگامان جنبش ياد شده را متأثر از خود كرد. جنبش «الرساليين» همچنين از بازگشت جوامع اسلامي به جاهليت انتقاد ميكرد. در سالهاي دهه 1970.م گروهي از واعظان سرشناس و متنفذ مكتب آيتالله شيرازي به استان شرقي رفتند و به ايراد مجموعهاي از خطابهها و سخنرانيها در حسينيههاي نقاط مختلف «قطيف» و «احساء» پرداختند. بيشتر اين واعظان مقيم كويت بودند كه از ميان آنها ميتوان به «سيدمورتاد قزويني»، «سيدهادي مدرسي»، «شيخ صاحب الصادق»، «شيخيوسف المهدي»، «شيخ حسن خويلدي» و همچنين دو شخصيت تاثيرگذار در آينده جنبش شيعيان يعني «شيخ حسن الصفار» و «شيخ توفيق السيف» اشاره كرد. در كمتر از پنج سال، روند فكري و گرايشهاي آيتالله شيرازي با همراهي رهبران برجسته و مجامع مذهبي و ساختار فكري معين، موفق به ايجاد يك جنبش فعال شد. اين جنبش كه بعدها با نام جنبش «مبلغان طلايهدار» معروف شد، ابتدا در پاسخ به ركود و افول مرجعيت مذهبي در نجف و احياي تشيع سنتي محافظهكار و منفعل بنيان نهاده و در پي وقوع انقلاب اسلامي در ايران در اسال 1979.م به يك جنبش كاملاً سياسي تبديل شد. * تأسيس سازمان انقلاب اسلامي با وقوع انقلاب اسلامي در ايران در سال 1979.م شيعيان عربستان همچون شيعيان ديگر كشورهاي عربي، متأثر از اين تحول شدند. مساجد و حسينيههاي شيعيان كه تا پيش از آغاز انقلاب ايران نقش، چنداني ايفا نميكردند، پس از سال 1979.م به پايگاههايي براي جنبشهاي مختلف مذهبي و سياسي شيعيان تبديل شدند. «حسنالصفار» در كنار افرادي چون «فوزي السيف» و «محمود السيف» با تأسيس سازمان انقلاب اسلامي، در سخنرانيهاي خود در نوامبر 1979 مصادف با دهه نخست ماه محرم، تصوير اسلامي انقلابي و نوين را ترسيم كردند كه شيعيان استان شرقي از آن آگاهي نداشتند. «الصفار» رهبر سازمان با بهرهگيري از لحن و گفتاري متعالي برقدرت والايي كه دين در اختيار شيعيان قرار داده تأكيد ورزيد و معتقد بود كه شيعيان ضمن انجام فرايض و فرامين دين، سرانجام بايد در مقابل ظالم قيام كنند. در شب ششم محرم سال 1400 (ه.ق) مصادف با 25 نوامبر 1979.م شيعيان نقاط مختلف «قطيف» و «احساء»، پس از پايان بازخواني واقعه عاشورا توسط شيخ حسن الصفار، به خيابانها ريختند. با اجراي مراسم تعزيه شهادت حضرت عباس(ع)، حضرت علياكبر(ع) و امام حسين(ع) شور و هيجان مذهبي به اوج خود رسيد. چند روز پيش از اين نيز مسجدالحرام توسط گروهي از اهل تسنن به سركردگي فردي به نام «جهيمان بن العتيبي» از اعضاي گارد ملي عربستان سعودي كه به نظام مذهبي و سياسي آلسعود معترض بودند، تسخير شده بود. اين شورشها كه حكومت سعودي را با چالشي جدي مواجه كرده بود، در مدينه با كمك كماندوهاي فرانسوي و در مناطق شيعهنشين با حضور 20هزار نيروي گارد ملي با كشته و مجروح كردن بيش از 120 شيعه سركوب شد. حكومت سعودي كه از جنبش «جهيمان» در مكه وحشتزده شده بود، براي از بين بردن خشم و بيزاري حاكم بر مناطق شيعهنشين، بلادرنگ اقدام به توسعه ساختار اقتصادي، نظام آموزشي و خدمات عمومي در اين مناطق كرد. از آن جمله ميتوان به جادهسازي، ساخت مدارس و بيمارستانها، ساخت سيستم آب و فاضلاب براي اولينبار و گشودن مراكز خريد اشاره كرد. با اين حال با توجه به نحوه رفتارهاي آينده آل سعود و ادامه تبعيض عليه شيعيان، به اعتقاد نگارنده هدف رژيم سعودي از اين خدمات را ميتوان به دو مورد تقسيم كرد: 1ـ فرو نشاندن اعتراضات و ظاهرسازي در داخل و منطقه. 2ـ گسترش كنترل و نظارت بر منطقهاي كه در مجاورت چاههاي نفت قرار دارد. قيام پرشور محرم 1400(ه.ق) كه به گفته «حسن الصفار» فراتر از انتظار بود، نقطه عطفي در مبارزات اقليتها در تاريخ عربستان به شمار ميآيد. پس از اين واقعه جنبش انقلاب اسلامي حول چهار محور حركت خود را ادامه داد. اين محورها عبارتند از: 1ـ افزايش آگاهي مذهبي شيعيان. 2ـ احياي هويت شيعي از طريق برگزاري آيينهاي مذهبي. 3ـ عضوگيري، آموزش و ساماندهي نيروهاي جديد. 4ـ جذب كمكهاي مالي از داخل و خارج. نكته حايز اهميت در تقابل انقلابيون و مخالفان آنان در اين مرحله، اشتراك نظر آنان بر ضرورت هدايت طرف مقابل بود. از سوي ديگر، نتيجه راهبردي جنبش شيعيان عربستان، ابراز خصومت سعوديها با انقلاب نوپاي ايران بود. عربستان سعودي كه از بدو تأسيس، هيچگاه نظر مساعدي نسبت به همسايه تمدنساز خود (ايران) نداشته، در طول حيات خود اين نفرت را به اشكال مختلف ابراز داشته است. از جمله اين برخوردها ميتوان به گردن زدن يك جوان ايراني به نام «ابوطالب يزدي» به بهانهاي واهي در سال 1322(ه.ش) در مكه مكرمه و همينطور به خاك و خون كشيدن ده ها زائر ايراني بيدفاع «مسجدالحرام»، در تابستان 1366(ه.ش) اشاره كرد كه در هر دو مورد به قطع روابط بين دو كشور انجاميد. طي دهه انقلابي (1989ـ 1979) فشار حكومت سعودي بر شيعيان رو به فزوني گذاشت. پس از ده سال كشمكش كه حاصل آن ايجاد جايگاه سياسي براي شيعيان در يك نظام بسته، مخدوش شدن چهره عربستان در نظام بينالملل به عنوان حكومت نابردبار و آشكار شدن چهره سياسي عربستان در ميان دولتهاي منطقه بود، هر دو سوي تقابل، بيميل به باز شدن باب تعامل و مذاكره نبودند. پس از 10 سال خشونت و چالش جدي، شيعيان خواستهاي خود را به طرف مقابل تفهيم كرده و «فهد» هم بيميل نبود با جلب رضايت ظاهري شيعيان در عرصه بينالملل، تصوير جديدي از اقتدارگرايي سعوديها را نمايان كند. بدون ترديد، تغيير رويكرد آلسعود در آن مقطع، متأثر از شرايط حاكم بر عرصه بينالملل بود. نبرد فرسايشي با ايران با خسارت مادي و معنوي بالا و بدون هيچگونه دستاوردي براي اعرابي كه با تمامي توان سوداي پيروزي بر ايران را در سر داشتند، پايان يافته بود. شوروي در آستانه اضمحلال كامل قرار داشت و تنشهاي ايدئولوژيك در جهان در حال فرونشستن بود. با آغاز جنگ خليجفارس در سال 1991ـ1990 توجه رسانههاي بينالمللي به منطقه و بحرانهاي پيشروي آن جلب شد. شيعيان از اين فرصت رسانهاي به نحو مطلوبي استفاده كردند. فعالان حقوق بشر ضمن انتظار گزارشهاي مختلف درخصوص اوضاع اسفبار شيعيان، پادشاهي سعودي را با امپراتوري شوروي مقايسه كردند كه پس از 70 سال، نتوانست اقليتها را يكدست كند و فروپاشيد. نوع شكلگيري اين گفتمان كه از دفاتر شيعيان در اروپا و آمريكا ترويج ميشد، براي آل سعود بسيار گران بود. از همينرو، نامهها و توصيههاي فعالان شيعه از سوي ملك فهد به فراموشي سپرده نشد و به موضوعات مذاكره دولت با اقليت شيعه تبديل شد. نرمشهاي ياد شده، همراه با اتخاذ شرايط را براي توافق بين اپوزيسيون شيعه و حكومت سعودي فراهم كرد. جنبش اصلاحيه از ابتداي دهه 1990.م رهبران جنبش بر آن شدند تا: 1ـ وضع موجود و مشروعيت خاندان سعودي بر عربستان را بپذيرند. (الصفار در مقالهاي در نشريه «اتحاد ملي» حكومت عربستان را در مرزهاي موجود به رسميت شناخت) 2ـ رويكرد ملايمتر و مدرن را همراه با شاخصههايي چون حقوق بشر، آزادي اطلاعات، استفاده از نهادهاي بشر دوستانه بينالمللي و تمركز برمطالعات اقتصادي اتخاذ كنند. 3ـ از نخبه سالاري پرهيز و كانالهاي ارتباطي خود را با نيروهاي بيشتري از اجتماع توسعه دهند. 4ـ از ابزارهاي نظامي دوري و با هدف جلب تحمل و مداراي سعوديها، از الگوي مشاركت پيروي كنند. (در همين راستا بيانيهاي در حمايت از تماميت سرزميني عربستان در حمله صدام به كويت صادر شد) 5ـ در كنار احترام به مرجعيت علما، از ديدگاه ساير گروههاي سني و ليبرال استفاده شود. 6ـ تأكيد برمضامين انقلابي، كمرنگ و بر وجوه معتدل و مسالمت جويانه تمركز شود. در اوايل سال 1991.م سازمان انقلاب اسلامي در راستاي حذف لحن انقلابي و مذهبياش به «حركت الاصلاحيه» يا جنبش اصلاح طالب تغيير نام داد. اين سازمان با دستور كار قرار دادن موارد فوقالذكر در صدد برآمد در بازي سياسي در قلمرو سعودي جايگاهي مشخص را براي خود باز يابد. با اتخاذ اين رويكردها از سوي شيعيان و شرايط خاص منطقه و بينالملل، در سال 1993.م اتفاقي بينظير در عربستان سعودي روي داد و آن گفت و گوي حكام سعودي و علماي وهابي با رهبران شيعيان بود. اين تغيير رفتار با شيعيان كه به مدت 15 سال در حال كشمكش با آل سعود بودند و مورد تكفير وهابيها قرار ميگرفتند، اهميت زيادي داشت. فهد با دخالت شخصي خود باعث موفقيت گفتوگوهاي سال 1993 شد. وي نماينده ويژه خود را به لندن فرستاد تا با رهبران اپوزيسيون تماس برقرار كند. فهد همچنين ضمن صدور فرمان عفو عمومي در 10 اوت 1993.م هيأتي از جنبش اصلاحيه را در 22 سپتامبر در كاخ «السلام» و در حضور شاهزاده «محمدبنفهد» فرماندار استان شرقي به حضور پذيرفت. در پناه اين گفتمان، بسياري از زندانيان و تبعيديهاي شيعي از جمله زندانيان حزبالله عربستان كه پس از واقعه كشتار 1366 (ه.ش) تاسيس شده بود، آزاد شدند و به وطن خود بازگشتند. براي شيعيان گذرنامه صادر و مسافرت آنان به خارج از كشور آزاد شد. در مجموع، فضايي از تفاهم و همسويي بين جنبش شيعيان و حكومت سعودي آغاز شد. شاهزاده «نايف بن عبدالعزيز» وزير كشور عربستان در 18 اكتبر 1993 اعلام كرد: «امنيت ملي، اولويت نخست و ترديد ناپذير است. شيعيان بخشي از اين كشور هستند و ما از اسناد شناخته شده براي شخصيتهاي شيعيان و خودمان، از زمان تاسيس اين كشور توسط ملكعبدالعزيز، پاسداري و حفاظت ميكنيم». «بندر بنسلطان» از شاهزادههاي سعودي و سفير كهنهكار عربستان در ايالات متحده طي دهههاي 80 و 90 ميلادي، برجستهترين دليل تغيير رفتار متقابل شيعيان ـ حكومت سعودي را «اصل منفعت» ناميد. صرف نظر از درخواستها و كيفيت اجراي آنان، آنچه براي شيعيان اهميت داشت، اين بود كه در نهايت سعوديها، شيعيان را به عنوان بازيگر سياسي در عربستان پذيرفتند و با آنان بر سر ميز مذاكره و تعامل نشستند. تعاملي كه براي آل سعود چندان هم بي هزينه نبود و آنان را در برابر علماي نئوسلفي كه همچنان بر تكفير و مجازات شيعيان اصرار داشتند، قرار داد. در آن سو، شيعيان در برابر پرسشهاي هواداران مبني بر مصالحه با آل سعود، با تشكيل جلسات و ميتينگهاي خياباني، ترك مخاصمه با دولت را نوعي عقلانيت و درك منطق حاكم بر ساختار بينالملل بر مي شمرند و متذكر ميشدند كه ادامه راه گذشته، آينده را از ميان ميبرد، زيرا تحولات منطقهاي و بينالمللي، فرصتهايي را پديد آورده كه لازم است از آن استفاده شود. آل سعود كه طي 50 سال، هيچگونه نرمشي در برابر ناسيوناليستها، سكولارها و چپها نشان نداده بود، با هوشمندي از احتمال بينالمللي شدن اختلافات شيعيان با خاندان خود، ولو به قيمت احياي جايگاه شيعيان در عربستان و كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس، جلوگيري كرد. از سال 1993.م تا سال 2003، جنبش، ابتدا با پر كردن شكاف ميان ديگر فعالان سياسي و اجتماعي محلي و مبلغان مكتب آيتالله شيرازي (مبلغان طلايهدار) و همين طور ديگر نيروهاي سنتي، به سازماندهي مجدد خود پرداخت و توانست از ميان خيل شاهزادگان سعودي با برخي مقامات از جمله شاهزاده «نايف» وزير كشور، شاهزاده «عبدالله بن عبدالعزيز» وليعهد وقت و شاهزاده «طلال بن عبدالعزيز» برادر وليعهد، روابط دوستانهاي ايجاد كند. طي سالهاي 1998.م تا 2003 شيعيان با برخي مقامات ميانهروي سلفي، از جمله روحانيون و قضات نيز رابطه برقرار كردند كه در پي آن، ضمن ارتقاي سطح زندگي شيعيان، در برگزاري مراسم مذهبي، ساخت مساجد جديد و بهبود خدمات عمومي، توفيقهايي به دست آوردند. با تغيير نظام سياسي عراق در سال 2003.م در پي حمله آمريكا به اين كشور، شيعيان عراق آشكارا اعتراضات انباشته شده خود را در سطح بينالملل مطرح كردند. اين مساله به شيعيان عربستان نيز سرايت كرد كه به عنوان يك اقليت سركوب شده، سالها محروميت را تجربه كرده بودند. از سوي ديگر، سيل انتقاد جهاني، فشار افكار عمومي و رسانههاي بينالملل از شيوه مملكتداري خاندان سعود و پرورش تروريستهايي چون «بنلادن» با پيشينه حمايت و به رسميت شناختن دولت طالبان در افغانستان! فرصت مناسبي را در اختيار شيعيان قرارداد تا با عزم و گستردگي بيشتري مطالبات خود را اعلام كنند. با وجود برخي پافشاريها درون جامعه شيعه مبني بر جدايي طلبي، رهبران جنبش اصلاحات ضمن رد اين درخواستها، انجام فعاليتهاي مليگرايانه را پيشنهاد دادند و طي نامهاي با عنوان «شركه فيالوطن» به معناي شركايي در يك وطن كه به امضاي 450 روحاني شيعه و فعال سياسي رسيده بود، با ملك عبدالله تجديد ميثاق كردند. آنها از شرايط سياسي جديد براي افزايش روابط خود و بهرهگيري از اصل امتيازگيري با مقامات سلطنتي استفاده كردند. در اين زمان استان شرقي، كانون توجه گزارشگران، محققان و روزنامهنگاران غربي قرار گرفت كه به مصاحبه با فعالان شيعه از جمله برخي اعضاي رده بالا چون «جعفر الشاب»، «محمد المحفوظ»، «زكي الميلاد»، «محمدباقر النمر» و «عاليه مكي» ميپرداختند. دولت سعودي تلاش كرد تا از رهبران اصلاحيه و شيعيان استان شرقي دلجويي كند و تظلمهاي شيعيان را با واسطه شاهزادگان و وزراي سعودي در دو سطح غيررسمي و رسمي مورد بررسي قرار داد. در اين دوره اعضاي جنبش، مقالات متعددي را در مطبوعات به خود اختصاص دادند و براي نخستين بار برخي كتب شيعه به چاپ رسيد و درون كشور توزيع شد، اما اين تعاملات دوام چنداني نداشت. از سال 2007.م با نزديكتر شدن حكومت سعودي به دولت «جرج بوش» و لابي صهيونيسم، فشار بر شيعيان آرام آرام آغاز شد. حضور ملك عبدالله در كنفرانس آناپوليس (صلح خاورميانه) در آمريكا (2007)، ديدار بوش از عربستان (2008) و برگزاري كنفرانسي به نام اديان به ميزباني عربستان سعودي در آمريكا، از مولفههاي اين نزديكي است. در اين كنفرانس كه روحانيون يهودي، مسيحي و بودايي و اهل سنت حضور داشتند، حتي از يك عالم شيعي دعوت به عمل نيامده بود. «شيمون پرز» رئيس رژيم اسرائيل پس از «ملك عبدالله» در اين سمينار سخنراني كرد و هر دو در ضيافتي در چند قدمي يكديگر به صرف شام پرداختند. نكته جالب توجه در اين است كه مشخص نيست آل سعود كه خود را مادر اعراب و به ويژه فلسطينيها دانسته است و در سال 1979.م «انورالسادات» را خائن به اعراب لقب داد، در پشت پرده، چه طرحهايي را براي ارتباط علني با اسرائيل در سر دارد. منبع: کميته دفاع از حقوق بشر در شبه جزيره عربستان
سيدعلي حقشناس كمياب |