* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 30 آذر 1393 تعداد بازديد: 15320 
روضه شهادت امام حسن مجتبي (ع)
 


پس از آنکه به دليل اهمال مسلمين و به سبب لزوم حفظ خون شيعيان وفادار اندکي که حافظان قرآن و سنت بودند، امام حسن(ع) تن به صلح با معاويه داد، از کوفه به مدينه بازگشت و ـ بنا بر حديث شريف نبوي که فرمود: «الحسن و الحسين ابناي امامان قاما أو قعدا» ـ دوران قعود خويش به مدت ده سال سپري کرد.

پس از اين سالها، معاويه تصميم گرفت که براي استمرار پادشاهي در خاندان بني اميه فکري کند و کم کم مقدمات وليعهدي و سپس خلافتِ فرزندش يزيد را فراهم سازد. اين امر، برخلاف شرايط صلح نامه بود.

مطابق آن معاهده صلح، معاويه بايد پس از مرگ خويش، حکومت را به امام حسن(ع) و در صورت نبود او به امام حسين(ع) مي سپرد. بنابراين در صدد قتل امام مجتبي (ع) برآمد و نقشه مسموم کردن آن حضرت را کشيد.

سپس براي آنکه اين نقشه حتما عملي شود و هيچ درصد خطايي نداشته باشد، پيکي به پادشاهي روم ـ که در همسايگي شام قرار داشت ـ فرستاد و از امپراتور آن سرزمين زهري قوي طلبيد. سپس آن زهر را به همراه صد هزار درهم براي «جعده» دختر اشعث بن قيس (از منافقان کوفه) که در همسري امام (ع) قرار داشت فرستاد و وعده داد که اگر امام را مسموم کند و به شهادت برساند، وي را به ازدواج يزيد در خواهد آورد. جعده فريب آن پول و آن وعده ها را خورد و تصميم به انجام آن خيانت گرفت.

در يکي از روزهاي بسيار گرم که امام حسن مجتبي (ع) روزه بود و تشنگي بر آن حضرت اثر کرده بود، در وقت افطار، همسرش زهر را با شربتي مخلوط کرد و آن را براي حضرت آورد. چون حضرت آن شربت را آشاميد و احساس مسموميت کرد، فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون» سپس خداوند را حمد کرد و روي به جعده نمود و گفت: اي دشمن خدا! مرا کشتي ولي بدان که معاويه تو را فريب داد و پس از من جانشيني نخواهي يافت. خداوند تو و او را با عذاب خود خوار فرمايد. آنگاه امام در بستر بيماري افتاد.

«جنادة بن ابي اميه» مي گويد: در بيماري امام (ع) خدمت او رفتم. در مقابل حضرت طشتي گذاشته بودند که گهگاه قي مي کرد، و جگر مبارکش و لخته هاي بزرگ خون، پاره پاره در آن طشت مي ريخت.

گفتم: مولاي من چرا خود را معالجه نمي کنيد؟ فرمود: اي بنده خدا ! مرگ را به چه چيز علاج مي توان کرد؟ گفتم: «انا لله و ان اليه راجعون» سپس امام (ع) رو به سوي من کرد و گفت: رسول خدا به ما خبر داد که بعد از او دوازده خليفه و امام خواهند بود که يازده نفر از ايشان از فرزندان علي و فاطمه هستند. همه اين 12 خليفه به تيغ يا به زهر شهيد مي شوند.

پس گفتم: اي پسر رسول خدا ! مرا موعظه کن. امام فرمود: استعد لسفرک و حصل زادک قبل حلول اجلک... ـ براي سفر آخرت آماده شو و زاد و توشه خويش را مهيا ساز، قبل از آنکه مرگت فرا رسد ... و بدان که در حلال دنيا، حساب است، و در حرام دنيا عقاب، و مرتکب شدن به شبهه هاي آن، موجب عتاب؛ پس دنيا را همچون مرداري بدان و از آن مگير مگر به اندازه اي که تو را ضرورت و کفايت باشد... و اگر خواهي که بدون داشتن قوم و قبيله و ياور، عزيز باشي و بدون داشتن سلطنت، هيبت داشته باشي، از مذلت معصيت به سوي عزت اطاعت خدا خارج شو.

امام (ع) چند روزي را در بستر بيماري بود و زجر و مصيبت فراوان کشيد. آنگاه که نفس مبارکش به شماره افتاد و رنگ صورتش زرد شد و معلوم گشت که آخرين ساعات حيات را سپري مي کند برادرش امام حسين (ع) سر حضرت را در آغوش گرفت و پيشاني وي را بوسيد و با يکديگر سخناني طولاني گفتند. پس امام (ع) برادر را وصي خود گرداند، اسرار امامت را به او گفت و ودايع خلافت را به او سپرد و روح مقدسش به رياض قدس پرواز کرد.

از جمله وصايايي که امام حسن (ع) به برادرش کرد اين بود که: مرا در کنار جدم رسول الله دفن کن. اما اگر «آن زن» مانع از اين کار شد، تو را به حق قرابت خويش سوگند مي دهم که مانع از درگيري شوي و نگذاري که قطره اي خون به اين خاطر بر زمين بريزد؛ در اين صورت، بدن مرا در بقيع دفن کنيد تا اينکه پيامبر (ص) را ملاقات کنم و نزد او مخاصمه نمايم و از آنچه بعد از وي از اين مردم کشيدم شکايت کنم.

چون حضرت به عالم بقا رحلت فرمود، امام حسين (ع) و تعدادي از بني هاشم بدن مبارک را غسل دادند و به سوي روضه منوره حضرت رسول (ص) حرکت کردند تا بدن را در آنجا دفن نمايند.

«مروان بن حکم» که از جريان مطلع گرديد بر استر خويش سوار شد و به نزد عايشه رفت و گفت: حسين، برادر خود را آورده است تا کنار پيامبر دفن کند. بيا و مانع شو. پاسخ داد: چگونه مانع شوم؟ مروان از استر به زير آمد و او را سوار کرد و به نزد قبر حضرت رسول (ص) آورد. عده اي از آل ابي سفيان نيز جمع شده و فرياد مي زدند: عثمان مظلوم، در بدترين مکانها در بقيع دفن شود و حسن با رسول خدا؟ اين اتفاق هرگز نخواهد افتاد مگر آنکه نيزه ها و شمشيرها شکسته شوند و جعبه ها از تير خالي گردد! امام حسين نيز پاسخ آنان را مي داد.

«عبدالله بن عباس» مي گويد: در همين سخنان بوديم که ناگاه صدايي شنيديم و عايشه را ديديم که بر استري سوار است و با همراهان بسيار مي آيد و آنان را تشويق به جنگ مي کند. چون نظرش بر من افتاد گفت: اي ابن عباس! شما بر من جرأت را تمام کرده ايد و هر روز من را آزار مي کنيد و مي خواهيد کسي را داخل خانه من کنيد که من او را دوست ندارم!

گفتم: وا سوأتاه! يک روز بر «جمل» سوار مي شوي و يک روز بر استر؟! مي خواهي نور خدا را فرو نشاني و با دوستان خدا جنگ کني و ميان رسول خدا و حبيب او حائل شوي؟ در اين هنگام آن زن خود را نزد قبر رساند و خويش را از استر بر زمين افکند و فرياد زد: به خدا سوگند که تا يک تار مو در سرم هست نمي گذارم حسن را در اينجا دفن کنيد!

در روايت ديگر آمده است که در اين هنگام، جنازه حضرت را تيرباران کردند آنگونه که 70 تير از جنازه امام (ع) بيرون کشيدند. بني هاشم که اينگونه ديدند خواستند شمشير بکشند و بجنگند، اما سيدالشهدا (ع) فرمود: شما را به خدا سوگند مي دهم که وصيت برادرم را ضايع ننماييد و کاري نکنيد که خوني ريخته شود.

سپس روي به دشمنان کرد و گفت: اگر وصيت برادرم نبود مي ديديد که چگونه بيني هاي شما را بر خاک مي ماليدم و او را نزد جدش دفن مي کردم. سپس جنازه مطهر را برداشتند و به جانب بقيع حرکت دادند و در آن مکان دفن کردند.

همچنين از ابن عباس روايت شده است که رسول اکرم (ص) فرمود: چون فرزندم حسن را به زهر شهيد کنند ملائکه هفت آسمان بر او گريه کنند ... و هر که بر او بگريد، روزي که ديده ها کور شوند چشمانش نابينا نخواهد شد... و هر که بر مصيبت او اندوهناک شود روزي که دلها اندوهناک شوند محزون نگردد ... و هر که در بقيع او را زيارت کند روزي که قدمها لرزان است قدمش بر صراط ثابت گردد.

علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون


منابع اصلي:
1. شيخ عباس قمي ؛ منتهي الآمال ؛ با کوشش و تلخيص آيةالله رضا استادي ؛ قم: دفتر نشر مصطفي، 1380 .
2. محمد بن يعقوب کليني ؛ اصول کافي ؛ ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوي ؛ تهران: انتشارات ولي عصر (عج)، 1375 .

 



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  علي قاضي     -   تاريخ:  04 اسفند 87 - 00:00:00
خداوند جزاي خير بدهد شما را
2   نام و نام خانوادگي:  يوسف آزمون     -   تاريخ:  22 مهر 88 - 00:00:00
متشکر از اين سايت متنوع و خوب شما . سايت شما داراي منابع خوبي در مورد پيامبران و امامان معصوم داشته است .
3   نام و نام خانوادگي:  مجيد     -   تاريخ:  23 بهمن 88 - 00:00:00
جزاکم الله خيرا استفاده برديم و براي سايت هيئتمان http://heyatemaktabolbagher.epage.ir استفاده کرديم.دست همگي درد نکنه.
4   نام و نام خانوادگي:  محمد رضا حشمت خواه     -   تاريخ:  13 ارديبهشت 89 - 00:00:00
اللهم صل علي الحسن بن سيد النبيين و وصي امير المومنين
5   نام و نام خانوادگي:  سيد حسين يزداني طبائي     -   تاريخ:  31 شهريور 89 - 05:58:30
از شما که من را به مصيبت وارده بر امامان گريانديد، بسيار سپاسگزارم. اميدوارم که خداوند شما را با ايشان محشور فرمايد و عاقبه دين و دنيا و آخرت شما را ختم به خير گرداند و بهشت برين را بر شما مومنين فراهم سازد و سلامتي خير و اجر عظيم بر شما دهد انشا... شما من را هم از دعاي خيرتان فراموش نکنيد و پيوسته در اين راه که اختيار نموديد ثابت قدم و استوار باشيد. خداوند تبارک و تعالي ان شاء ا... خود عبادتش را به ما بياموزد و السلام عليک علي المعصومين و في امان ا...
6   نام و نام خانوادگي:  عبدالحسن     -   تاريخ:  06 دي 89 - 00:07:32
كريم كاري بجز جود و كرم نداره / آقام تو مدينه ست ولي حرم نداره
ايشالله براي عزيزه دله حضرت زهرا حرم بسازيم.صلوات
7   نام و نام خانوادگي:  ناشاس     -   تاريخ:  07 دي 89 - 12:12:05
خيلي استفاده کرديم. خدا خيرتان دهد.....
8   نام و نام خانوادگي:  شعباني     -   تاريخ:  11 بهمن 89 - 18:42:35
صفاي وجود تمامي محبين اهل بيت
9   نام و نام خانوادگي:  ممد جون از بجنورد     -   تاريخ:  13 بهمن 89 - 14:44:53
خيلي با حال بود - عشق يعني همين كه آدم بدونه با كسايي طرفند كه تموم اخلاق و انسانيتند- ياحق
10   نام و نام خانوادگي:  شبيب     -   تاريخ:  14 بهمن 89 - 08:56:05
بر دشمنان اهل بيت لعنت
11   نام و نام خانوادگي:  مسعود پناهي     -   تاريخ:  19 اسفند 89 - 13:45:24
اجرکم عند الله
12   نام و نام خانوادگي:  ابراهيم نصرالهي     -   تاريخ:  25 اسفند 89 - 22:31:14
(عزيزان اهل سنت نخوانند)
تو متن بالا براتون روضه گفتن بذاريد منم براتون يه روضه بخونم...البته روضه اي كه مطمئنم تا حالا نشنيدين يا حتي مطمئنم تا حالا جايي ننوشتن!!!
البته اگه كسي متهم به دروغ وتحريفم نكنه!آخه تو روضه اهلبيت يه چيزايي هست كه تو تاريخ ننوشتن,يچيزايي هست,يه نكاتي هست كه آدم بايد تو مقام استحصال بهشون برسه و دركشون كنه!بايد يه چيزايي رو مثل پازل كنار هم بچينه تا يه چيزي به دست بياره!
(البته قصد آزرده خاطر كردن كسي رو ندارم و هميشه هم گفتم به كسي اهانت نميكنم با اهانتهم بدجور مخالفم ولي ديگه اينجا حكايت فرق ميكنه پس از همه عزيزاي اهل سنتم خواهش ميكنم كه اين مطلبو نخونن يا اگه خوندن ديگه از دست بنده آزرده خاطر نشن)

1-هممون شنيديم و ميدونيم كه وقتي اون نانجيب تو كوچه به مادرمون سيلي زد گوشواره شكست وروي زمين افتاد و....
2-همه ميدونيم كه همراه بي بي كسي جز امام حسن(ع) نبود و شاهد صحنه....
3-همه ميدونيم كه بي بي تا لحظه آخر سعي ميكردن اين ماجراهارو از چشم امير الموئمنين پنهان كنه...
4-هممون ميدونيم كه موقع بيعت اجباري تو روز كودتا امام حسن (ع) و امام حسين(ع) همراه هميرالمومنين داخل مسجد بودن و شاهد قضيه....

نتيجه:

1-پس قطعا بي بي دوست نداشتن كه بدون گوشواره به خونه برن"چون مطمئننا حضرت اميرالمومنين از نبود گوشواره ميپرسيدن و....
2-با حالي كه بي بي بعد از همه اون صدمات داشتن قطعا توانايي اينو نداشتن كه توي كوچه دنبال گوشواره بگردن و....
3-پس قطعا بي بي به امام حسن(ع) فرمودن كه دنبال گوشواره بگرده....
4-بدون شك هم امام حسين(ع)نگران حال مادر و برادر بودن و (با توجه به موقعيت بيت حضرت زهرا(س) نسبت به مسجدالنبي(ص)و وضعيت و كروكي كه ما از كوچه بني هاشم ميدونيم)عقل حكم ميكنه كه شاهد بعضي ماجراها بوده باشن...

حالا همه اينا رو كه براتون گفتم عين يه پازل كنار هم بچينيد تا يچيزي براتون بگم!!!!

يه شب با چشم دلم ديدم كه امام حسن(ع)تو كوچه داشت دنبال گوشواره ميگشت و بي بي هم يه دست به پهلو و يه دست به ديوار و اون نانجيب كمي اونطرفتر داشت آهسته ميخنديد و امام حسين(ع) هم داشت از دور اين صحنه رو ميديد و زير لب يه سوال از مادر پرسيد"

ميدونيد چي پرسيد؟؟

سوال امام حسين(ع) رو تو يه دوبيتي جا دادم"اول يه يا زهرا بگيد بعد بخونيد و اگه دلتون شكست واسه ظهور منتقمش دعا كنيد..."

امام حسين (ع) آ روم زير لب گفتن:

عمر دارد به زخم گوش تو آهسته ميخندد
شعف دارد كه خون بر صورت تو لخته ميبندد
ميان گير و دار گرم دست و صورت و سيلي
بگو مادر حسن در كوچه دنبال چه ميگردد!!؟؟
(ابن حجت)
يا حيدر مدد"
13   نام و نام خانوادگي:  محمدجواد امين     -   تاريخ:  01 بهمن 90 - 16:52:44
الا لعنه الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون

الا كه راز خدايي
خدا كند كه بيايي
14   نام و نام خانوادگي:  مريد امام حسن مجتبي(ع)     -   تاريخ:  12 خرداد 91 - 00:29:08
تا وقتي قبرش خاکيه, سنگ مزاري نمي خوام...
دلمون خوشه شيعه هستيم ....... حيف..............
قبر امام حسن, کريم اهل بيت خاکيه.....تازه اجازه زيارت بارگاه ملکوتيشم بهمون نميدن اعراب سني, ساکتم وايساديم. اونوقت ميگيم : ما شيعه علي(ع) هستيم..
واقعا که........
15   نام و نام خانوادگي:  هيات عشاق الحسين )ع     -   تاريخ:  16 دي 91 - 12:32:10
كريم كاري به جز جود و كرم نداره -اقام تو مدينه است ولي حرم نداره
16   نام و نام خانوادگي:  شبير صالحي     -   تاريخ:  22 دي 91 - 06:38:41
جزاي شما با خدا و امام مجتبي حظ برديم ممنون
17   نام و نام خانوادگي:  پوريا زماني     -   تاريخ:  18 آذر 92 - 10:31:03
به نوک پنجه پا استادم، اما حيف
دستش از روي سرم رد شد و بر مادر خورد...
18   نام و نام خانوادگي:  هادي     -   تاريخ:  10 دي 92 - 10:43:23
«الا لعنة الله» نه «علي لعنة الله»
19   نام و نام خانوادگي:  مهدي علي محمدي     -   تاريخ:  27 ارديبهشت 93 - 14:13:38
متشکرم ازاين سايت خوبتان اجرتان باآقاامام حسن مجتبي
20   نام و نام خانوادگي:  محمدرضا کاسي نرگسي     -   تاريخ:  26 آذر 93 - 23:41:04
واقا ممنونم ازتون
اجرتون با بي بي فاطمه زهرا سلام الله عليه
21   نام و نام خانوادگي:  مهدي دهقان     -   تاريخ:  30 آذر 93 - 10:14:10
متشکرم ازاين که اين سايت درست کرديد خدا خير تان بدهد




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما