* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 17 اسفند 1386 تعداد بازديد: 2032 
چشماني که هنوز نگران امت است
 
اما باور نمي‏کني که امت تو چگونه به وصيت تو عمل کردند. کاش از دست‏هاي گرمي نپرسي که هيچ‏گاه پس از تو، دست‏هاي تنهاي علي عليه‏السلام را در صبحگاهان غربت نفشرد و هيچ جوابي، پرنده‏هاي سلامش را نرسيد!



مرور مي‌کني خاطرات هزار ساله نوح را، تنهايي آدم را، زخم‌هاي ايوب را و امتحان ابراهيم را. با آمدن آدم عليه‌السلام آمده‌اي و بعد از عيسي عليه‌السلام به پيامبري رسيده‌اي.

فرشته‌ها صدايت مي‌کنند؛ اما هنوز دلتنگ و نگران امتت هستي.

هرچند اتمام حجت کرده‌اي، هرچند عادل‌ترين نگهبان را بر آنان گمارده‌اي، اما دلشوره اينکه پس از تو چه خواهد شد، رهايت نمي‌کند.

پيامبري تو...

سبکبار بال مي‌زني، تا دورتر از دست‌رس همه پرنده‌ها و فرشته‌ها. اما چه بهارها و ارديبهشت‌ها در حسرت ديدن تو از راه خواهند آمد، اي بهشتي‌ترين!

پيامبري‌ات باران مهرباني بود که تا دورترين نقطه تشنگي خاک رسيد. عطر رسالتت، هوايي بود که همه خاکيان را به هواي نفس کشيدن در دامنه اسلام کشاند.

پس از تو، آوازهاي ابوجهل را هيچ حنجره‌اي صيقل نداد.

به يمن پيامبري تو، زيتون‌ها و انجيرها در برابر نخل‌ها، قرآن تلاوت مي‌کنند و نخل‌ها به رسالت جهاني تو سوگند مي‌خورند.

همه پرنده‌هاي جهان، اذان مي‌گويند تا کوه‌ها به امامت تو نماز کنند.

پس از تو چه مي‌توان گفت از آن همه کلمه‌اي که در صداي سکوت علي عليه‌السلام ، پس از تو خاموش ماندند؟ پس از تو، غير از نفس‌هاي غمگين علي عليه‌السلام و اشک‌هاي ناتمام فاطمه عليهاالسلام ، هيچ نفسي به تو نرسيد و هيچ اشکي از نام تو سرچشمه نگرفت.

بعد از تو، جز لبخندهاي اندوهگين علي عليه‌السلام و فاطمه عليهاالسلام ، همه لبخندها به کيسه‌هاي زر ختم شد.

چه شب‌ها که فاطمه عليهاالسلام به ياد تو در ماه، با گريه مي‌نگريست و علي عليه‌السلام ، با بغض، ستاره‌هاي ايوان تاريک مدينه را مي‌شمرد. آه، چه فرصت‌هاي عزيزي که پس از تو، بين غربت برادرت علي عليه‌السلام و مسلمانان نامسلمان گم شد!

کاش سلمان‌ها و ابوذرها و... در باران تکثير مي‌شدند تا خطبه‌هاي علي عليه‌السلام را عملي کنند! کاش... !

کاش چيزي نپرسي!

لب به سخن گشودي و فرمودي: «نوراني‌ترين شما در روز قيامت، کسي است که آل محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله را بيشتر دوست بدارد.»

اما باور نمي‌کني که امت تو چگونه به وصيت تو عمل کردند. کاش از دست‌هاي گرمي نپرسي که هيچ‌گاه پس از تو، دست‌هاي تنهاي علي عليه‌السلام را در صبحگاهان غربت نفشرد و هيچ جوابي، پرنده‌هاي سلامش را نرسيد!

کاش از شانه امني نپرسي که پس از تو هيچ شانه‌اي هق هق گريه‌هاي دختر دردانه‌ات را نداشت! کاش از دوست‌داشتن مپرسي که هيچ خانه‌اي همسايه دوستي مهربانانه آل تو نشد! کاش... !




منبع خبر: مجله اشارات



عباس محمدي

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما