* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 24 اسفند 1392 تعداد بازديد: 5656 
تا ابد فاطمه فاطمه است
 

 

علامه محمدرضا حكيمي در مقدمه‌اي بر كتاب «شهر گمشده» نوشته محمد حسن زورق شهر از مسجد پيامبر در روزي كه فاطمه زهرا سلام الله عليها خطبه معروفشان را ايراد فرمودند گزارش كرده است.

علامه "محمدرضا حكيمي" مقدمه مبسوطي بر كتاب «شهر گمشده» نوشته و در بخش‌هاي پاياني با اشاره به شجاعت حضرت زهرا(س) و با بيان اينكه اگر ايشان به حمايت از امامت قرآني بر نمي‌خاست «فاطمه فاطمه نبود، در حالي كه فاطمه فاطمه بود، و تا ابد فاطمه فاطمه است...» چنين روايت كرده است:

«در مدينه پيچيد كه دختر پيامبر مي‌خواهد با مردم سخن بگويد، مردم گويي چند برابر گنجايش مسجد پيامبر، در مسجد و اطراف آن گرد آمدند تا سخنان فاطمه را بشنوند. براي ورود دختر پيامبر و ناموس كبراي الهي در ميان مردم و صحن مسجد، در گوشه‌اي از مسجد پرده‌اي آويختند، و فاطمه(س) در ميان زنان مؤمن و محترم آل هاشم كه در دو طرف او حركت مي‌كردند، وارد مسجد شد؛ فاطمه مانند پيامبر گام برمي‌داشت. مردم گويي صداي پاي پيامبر را مي‌شنيدند. و هنگامي كه به سخن گفتن آغاز كرد گويي صداي پيامبر به گوششان مي‌رسد.

فاطمه كه روزي كه مي‌خواست متولد شود، بزرگ‌ترين زنان تاريخ آفرينش، از جمله مريم مقدس، از آسمان آمدند تا خديجه كبري تنها نباشد، و فاطمه در آغوش آنان متولد شود، اكنون نيز كه مي‌خواست تاريخ را دوباره متولد كند، ارواح آدم و نوح ابراهيم و موسي و عيسي و جبرئيل و ميكائيل، او را بدرقه مي‌كردند، گويي عالم ملكوت الهي به زمين آمده بود و با فاطمه گام برمي‌داشت...

لحظه‌هايي بس باشكوه و پرهيبت، و با اين همه، دردناك و دردزاد بود؛ لحظه‌هايي كه اگر نبود، هيچ لحظه‌اي از لحظه‌هاي تاريخ به بلوغ مضموني و حماسي خويش نرسيده بود ... فاطمه وارد مسجد شد و در محل سخن گفتن قرار گرفت. با نخستين جمله‌هايي كه بر زبان راند مدينه منفجر شد، بلكه تاريخ، نه تنها مسجد... ناله‌هاي سوزان مردم، سوز روحي و ژرف فاطمه را منعكس مي‌كرد و ديوارهاي شهر مدينه را مي‌سوزاند... و گريه امان خلق را بريده بود...

فاطمه چه گفت؟ قرآن - علي، عدالت - انسان ...

مدينه چه شد؟ سراپا لرزه و استماع ...

آن لحظات چه لحظاتي بوده است، و فاطمه(س) چه شخصيتي بوده و چه كرده است. اگرچه فاطمه نتوانست علي را دوباره تا ستيغ بلند غدير، ستيغ آسماني «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» برآورد، و قرآن را، در كنار چشمه خورشيد، به دست علي، بر همه جامعه‌ها بتاباند و امت واحد قرآني بسازد، ليكن توانست علي را از قبر ساخته سياست سفياني بيرون آورد، و در معبر تاريخ قرار دهد، تا دست كم روزي، اگرچه براي مدتي كوتاه و پرمخاطره، حكومت قرآني واقعي بتواند تشكيل شود، و مدينة النبي يك نمونه از خود به جاي بگذارد، و نهج‌البلاغه آفريده شود.

اگر علي(ع) در همان خانه نشيني و انزوايي كه در جريان جنجال سقيفه بر او تحميل شد، باقي مانده بود و خطبه آتشين و حركت انقلابي دختر پيامبر او را دوباره مطرح نساخته بود، هيچ‌گاه به همان خلافت ظاهري اندك ساده خويش نيز نمي‌رسيد، و قرآن ديگر به هيچ وجه ابعاد فردسازي و جامعه پردازي خود را نشان نمي‌داد. آيا به دست چه كساني مي‌توانست نشان دهد؟ همانان كه كعبه را به منجنيق بستند، و سر پسر پيامبر را به سرنيزه در شهرها و هامون‌ها گرداندند، و در شرابخواري و آدم‌كشي همانند نداشتند، و به هنگام خلافت، به قرآن مي‌گفتند: قرآن، خدا حافظ! (هذا فراق بيني و بينك!)

يكي از مسايل بسيار مهم در اين حادثه عظيم، مضامين خطبه فاطمي است، و سخنان ديگري كه فاطمه(س) در اين چند روز تا پايان عمر كوتاه خويش فرموده است. من سخن خود را در مي‌نوردم. خطبه‌اي كه به تعبير مورخ و محدث معروف، بهاءالدين اربلي (م: 692 ق): «عليها مسحه من نور‌النبوه، و فيها عبقة من ارج الرساله، و قداوردهاالموالف و المخالف...»/ «خطبه‌اي كه فروغ نبوت از آن مي‌تابد، و بوي خوش رسالت از آن مي‌ترواد، و شيعه و سني آن را در كتاب‌هاي خود نقل كرده‌اند.

بايد اهداف الهي، انساني، اقتصادي، معيشتي، اجتماعي، تربيتي و حماسي اين خطبه را درك كرد.

تاكيدي كه اين خطبه بر ضرورت حكومت عادل مي‌كند و به صراحت مي‌گويد كه در غير حكومت عدل، مردمان بردگان زرخريد اقليتي مستكبر و سرمايه‌دار خواهند بود و فاصله معيشتي مردم به بيش از حد تحمل وجدان انساني و روح قرآني خواهد رسيد، بايد فهميده شود.

استاد حكيمي ادامه داده است: در آن روزها كه علي(ع) نمي‌توانست دست به شمشير ببرد، فاطمه(س) از سخن شمشيري ساخت _ آتش‌ بيان و حق‌نشان _ كه هم خوني ريخته نشد، و هم حقيقت را تا ابد بر لوح زمان‌ها و پيكره آبادي‌ها و مكان‌ها ثبت كرد.

اگر فاطمه(س) نبود، يا اگر به اين قيام الهي اقدام نمي‌كرد، امروز نه تنها از ارزش‌هاي اسلامي، بلكه از هيچ ارزش و فضيلتي چه بسا نشاني نبود و قرآن كريم، با انواع تفسير‌هاي اشعري و متعزلي و ماتريدي يا تاويل‌هاي فلسفي و عرفاني، ماهيت و حيانيت و منزه از اختلاف بودن خود را از دست مي‌داد، و از تفسير مفسران راستين كتاب الهي، يعني ائمه طاهرين(ع)، چيزي يافت نمي‌شد. ليكن اين قيام قرآني و حماسه فاطمي، سبب شد كه علي(ع) از حذف مطلق مصون ماند، و پس از بيست و پنج سال، به روي كار آيد و بتواند شهر نمونه قرآني را بسازد، يعني كوفه منهاي فقر؛ چنان كه احمد حنبل شيباني _ امام مذهب حنبلي در كتاب فضايل الصحابه نقل مي‌كند كه علي(ع) فرمود: «ما اصبح بالكوفه احد الا ناعما، ان ادناهم منزلة لياكل البر، و يجلس في الظل، و يشرب من ماء‌الفرات»/ «در كوفه همه زندگي‌اي مناسب دارند: صاحبان پايين‌ترين شغل‌ها نان گندم مي‌خورند، خانه دارند، و از آب سالم و گواراي فرات مي‌نوشند.»

علي(ع)، در همين چهار سال و اندي، با آن سه جنگ داخلي تحميلي و ويرانگر، از هر فرصتي بهره جست، و ده‌ها اصل قرآني و ارزش اسلامي را در هدايت و تربيت فرد و جامعه، پي‌ريخت، و اصول انسانيت قرآني و اسلاميت واقعي را متبلور ساخت، و با مردم سخناني را در ميان نهاد كه حاصلي چونان نهج‌البلاغه داشت، و عهد‌نامه مالك اشتر را نوشت كه آيين‌نامه حكومت قرآني است، و هر حكومتي، در هر وقت و هر جا و متصديان آن در هر لباسي، وقتي اسلامي است و حق دارد ادعاي اسلامي بودن كند و مردم را به اين نام به اطاعت وادارد، كه از عهد‌نامه، سرسوزني تخلف نداشته باشد.

علامه حكيم در پايان اين مقدمه شور انگيز آورده است: فرياد عدالت فاطمه، در روز عاشورا، از حنجره فرزندش حسين(ع) نيز طنين‌افكن شد، چنان كه روزي همان فرياد، از حنجره فرزند ديگرش مهدي موعود (عج) طنين‌افكن خواهد شد، و عدالت آفاقي و انفسي گستره زمين و آفاق زمان و عرصه‌هاي زندگي انساني را خواهد گرفت... و اين است حقيقت جاودان رسالت محمدي ... و اين است كه شيعه هماره فرياد مي‌زند:

_ بعثت،

_ غدير،

_ عاشورا،

_ مهدي...

 


علامه حكيمي
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  ناصر     -   تاريخ:  01 خرداد 87 - 00:00:00
اگر نبود فاطمه احمد و حيدري نبود.
2   نام و نام خانوادگي:  محمد مقيم     -   تاريخ:  02 خرداد 87 - 00:00:00
بسم الله الرّحمن الرّحيم
با تسليت بمناسبت شهادت حضرت فاطمة أم أبيها ، مادر ستارگان درخشان حکم الهي به محضر صاحب العصر و الزّمان و به تمامي مراجع و علماي آزاده و شيعيان عاشق ولايت .
با توجه به اينکه حضرت محمّد صلي الله عليه و آله از أمير المؤمنين صلي الله عليه و آله ، تعهد بعدم درگيري با اصحاب سقيفه را گرفته بودند ، مگر بشرط چهل مجاهد ، لذا انقلابيّون و مخالفين حکم الهي آمده بودند تا اينکه أمير المؤمنين صلوات الله عليه و آله را به شهادت برسانند .
زيرا با وجود تني چند از جاسوسان ، منقلبين زمان و شروط جهاد أمير المؤمنين را ميدانستند . و ميتوان گفت آنها صد در صد ميدانستند که ولي خدا عليه السلام با آنها بخاطر حفظ اسلام و وحدت ظاهري اکثريت نخواهد جنگيد . لذا به خانه أهل البيت صلوات الله عليهم حمله کردند تا اينکه أمير المؤمنين را از راه بردارند .
حضرت فاطمة الزهراء صلوات الله عليها شخصا جواب متجاوزين را از پشت درب منزل داد و ميدانست که مدينة النبي تحمل يک فاجعه را دارد ، لذا دانسته خود را فداي حفظ اسلام و ولايت و بقاي أمير المؤمنين عليه السلام کرد . و اگر نبود اين قرباني عظيم ، اسلام به ما نميرسيد . خطبه أم الأئمة اتمام حجت با همگان بوده و ميباشد ، و تا امروز خيلي ها را متحول کرده و ميکند ، و مستبصرين خود بهترين شاهد اين امر عظيم هستند . و چه خوب گفت آنکه گفت : تا ابد فاطمه ، فاطمه است .
از زحمات شما اداره کنندگان اين سايت معتبر و اصيل نهايت تشکر را داريم ، اجرکم عند الله ، موفق و مؤيد باشيد.
والسلام علي من اتبع الهدي
3   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:  19 ارديبهشت 88 - 00:00:00
به نام خدا
برد در شب ، تا نبيند بي نقاب / ماه نوراني تر از خود ، آفتاب
برد در شب ، پيكري هم رنگ شب / بعد از آن شب نام شب شد ننگ شب
شسته دست از جان ، تن جانانه شست / شمع شد خاكستر پروانه شست
روشنانش را فلك خاموش كرد / ابرها را پنبه هاي گوش كرد
تا نبيند چشم گردون پيكرش / نشنود تا ضجه هاي همسرش
هم مدينه سينه اي بي غم نداشت / هم دلي بي درد و خون عالم نداشت
نيست در كس طاقت بشنيدنش / با علي يا رب چه شد با ديدنش؟
درد آن جان جهان از تن شنيد / راز غسل از زير پيراهن شنيد
جان هستي گشته بود از تن جدا / نيستي مي خواست هستي از خدا
دست دست حق چو بر بازو رسيد / آنچنان خم شد كه تا زانو رسد
دست و بازو گفتگوها داشتند / بهر هم باز آرزوها داشتند
دست از بازوي بشكسته خجل / بازو از دستي كه شد بسته خجل
با زبان زخم بازو راز گفت / دست حق شد گوش و آن نجوا شنفت
سينه و بازو و پهلو از دورن / هر سه بر هم گريه مي كردند خون
گفت بازو : من كه رفتم خونفشان / تو يدالله فوق ايديهم بمان
راز هستي در كفن پيچيده شد / لاله اي در ياسمن پوشيده شد
موج ها آغوش دريا يافتند / چون نسيمي سوي گل بشتافتند
اين به روي سينه ي مادر فتاد / آن رخ خود بر كف پايش نهاد
برگ برگ گل زهم وا مي شود / ازنسيمي گل شكوفا مي شود
ناگهان بند كفن خود باز شد / داستان عشق باز آغاز شد
آن هماي عشق از نو پر گرفت / كودكان خويش را در بر گرفت
زير پر بگرفته و پر دادشان / جسم بي جان جان ديگر دادشان
مانده حيران بر كه گريد آسمان / بهر مادر ، بر پدر، يا كودكان
نيست كار كس مگر دست خداي / تا كند آن هر دو از مادر جداي
نيمه شب تابوت را برداشتند/ بار غم بر شانه ها بگذاشتند
هفت تن دنبال يك پيكر روان / وز پي اين هفت تن هفت آسمان
اين طرف خيل رسل دنبال او / آن طرف احمد به استقبال او
ظاهرا تشييع يك پيكر ولي / باطنا تشييع زهرا و علي
دو عزيز فاطمه همراهشان / مشعل نورانشان از آهشان
امشب اي مه مهر ورز و خوش بتاب / تا ببيند پيش پايش آفتاب
ابرها گريند بر حال علي / مي رود در خاك آمال علي
چشم نور از دست داده پا رمق / اشك بر مهتاب رويش چون شفق
دل همه فرياد و لب خاموش داشت / مرده اي تابوت روي دوش داشت
آه سرد و بغض پنهان در گلو / بود با آن عده گرم گفتگو :
آه ، آه اي همرمان آهسته تر / مي بريد اسرار را سر بسته تر
اين تن آزرده باشد جان من / جان فدايش او شده قربان من
همرمان اين ليله القدر من است / من هلال از داغ و اين بدر من است
اشك من زين گل شده گل فام تر / هستي ام را مي بريد ؛ آرام تر
وسعت اشكم به چشم ابر نيست / چاره اي غير از نماز و صبر نيست
چشم من از چرخ پر كوكب تر است / بعد از اين شب روزم از شب شب تر است
زين گل من ، باغ رضوان نفحه داشت / مصحف من بود هجده صفحه داشت
مرهمي خرج دل چاكم كنيد / همرهان همراه او خاكم كنيد
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
چرا پس بوي غربت يا رب از اين خانه مي ايد / صداي شستن فردي از اين كاشانه مي آيد
چرا هر قدر مي خواهم بتايم سوي آن حجره / سيه ابري به رخسارم چنان بيگانه مي آيد
چرا آه ابر مردي به گوش آيد كه اي اسما / مريز آب روان ، دستم به زخم شانه مي آيد
مگر پهلو شكسته بانويي را مي دهد غسل آن شه مردان / كه آواي دلش اين نيمه شب مستانه مي آيد
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
كوچه هاي غربت و غم ، قحطي يك مرد بود / خانه مان در غارت بي غيرتي نامرد بود
دست مادر را گرفتم تا سوي مسجد رويم / ناگهان آتش گرفتم دست مادر سرد بود
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
داني كه چرا سرشك محبوب عليست / يا آه چرا كه مانوس عليست
يك مرد نبوده است ميان مردان / آن زن كه تو مي زني ناموس عليست
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
پيغمبري كه يك عمر ، غمخوار امتش بود / روي كبود زهرا اجر نبوتش بود
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
شهادت مادرمان ، سيده ي كائنات را به تمام ولي عصريها تسليت عرض مي كنم
با تشكر
4   نام و نام خانوادگي:  هادي باسمنجي     -   تاريخ:  13 ارديبهشت 90 - 00:33:55
باتشكراززحمات خوبتون اجرتون بابي بيه دوعالم!!!!!!!!!!!!راحت ياتون مدينليلر اولدي فاطمه ديگه بغض گلويم راگرفت ممنونم
5   نام و نام خانوادگي:  مهدي ملكيان     -   تاريخ:  23 مرداد 90 - 21:46:13
اللهم صل علي فاطمه و ابيها و امها و بعلها و بنيها وسرالمستودع فيها بعدد ما احاط به علمك
6   نام و نام خانوادگي:  علم روز     -   تاريخ:  12 ارديبهشت 92 - 14:09:11
اگر فاطمه نبود هيچيک از ما نبوديم
اگر فاطمه نبود هيچيک از ما زنها ارزشي نداشتيم
اگر فاطمه نبود هيچکس شفاعت خواه ما در محشر نبود
اگر فاطمه نبود هيچ عفتي وجود نداشت
اگر فاطمه نبود.............




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما