* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 25 شهريور 1389 | تعداد بازديد: 37082 | |
آيا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟ | ||
گروه اهل سنت | ||
بسم الله الرحمن الرحيم آيا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟ روايت اول: عايشه كنيزي را زينت ميكرد تا با آن جوانان قريش را شكار كند! نقد و بررسى: روايت مجهول السند است! روايت دوم: همسر نوح و لوط مرتكب فاحشه شدند! نقد و بررسي پاسخ اجمالي پاسخ تفصيلي روايت سوم: عايشه چهل دينار از خيانت جمعآوري كرده بود! نقد و بررسى اموالى كه معاويه به عائشه داده بود روايت چهارم: يكي از همسران پيامبر، با يكي از صحابه ازدواج كرد! نقد و بررسي تحليل نهائي روايات ديدگاه علماي شيعه در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران آلوسي: اتهام اعتقاد شيعيان به فاحشه بودن عائشه، دروغ و تهمت است ديدگاه علماي اهل سنت در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران تهمتهائي كه بزرگان اهل سنت به عائشه زدهاند داستان افك و تهمت صحابه به عائشه (به نظر اهل سنت) صحابه، عائشه را سبّ كردند و به او تهمت زدند صحابه، عائشه را متهم كردند! اجراي حد قذف بر صحابه ترديد رسول خدا (ص)، به پاكدامني عائشه: مشورت رسول خدا (ص) با اصحاب در باره طلاق عائشه قهر يك ماهه رسول خدا (ص) با عائشه تحليل عدم اعتماد رسول خدا (ص) به عائشه پدر و مادر عائشه نيز اتهام به او را باور كرده بودند ديگر همسران رسول خدا (ص) نيز عائشه را متهم كرده بودند نقل روايات شرمآور بر زبان عائشه باكره بودن زنان در بهشت و گفتار خجالتآور عائشه رسول خدا (ص) در حال روزه، زبان عائشه را ميمكيد انتشار محرمانهترين اسرار رسول خدا (ص) و عائشه پيامبر خدا با عائشه بازي ميكرد زنان در قيامت برهنه محشور ميشوند پيامبر در حال روزه، عائشه را ميبوسيد رسول خدا (ص) ران عائشه برهنه ميكرد و صورتش را بر آن مينهاد تحليل روايات اتهام غسل كردن عائشه در مقابل برادر رضاعى خويش! اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشه عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ هَمَّامِ بن الحرث مردي از قبيله نخع مردي گمنام مهمان عائشه كه ملحفه زرد بر روي خود انداخته بود عائشه به خواهرش دستور مىداد به مردانى كه او دوست دارد بر او وارد شوند، شير دهد اتهام برخي از دانشمندان اهل سنت به زنان ساير پيامبران نتيجه آيا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟ يكى از بحثهاى مهمي كه اكثر علماى شيعه و سني بر آن اتفاق دارند، اين است كه هيچ يك از زنان پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله و بلكه هيچ يك از زنان ديگر پيامبران، مرتكب فحشاء نشدهاند. در اين ميان گروهى از دشمنان دين، با استناد به روايات ضعيف و متروكى كه در برخى از كتابهاى سنى و شيعى وجود دارد، به برخى از همسران پيامبر تهمت زنا زدهاند که از ديدگاه ما تهمت به همسران پيامبران در حقيقت طعن بر انبياء است. در ابتدا روايات مورد استناد اين افراد را بررسى و سپس ديدگاه علماى شيعه و سنى را در اين زمينه مطرح خواهيم كرد. روايت اول: عايشه كنيزي را زينت ميكرد تا با آن جوانان قريش را شكار كند! در كتابهاى اهل سنت رواياتى يافت مىشود كه اتهاماتى را به همسران پيامبر و مشخصا عائشه نسبت دادهاند. ابن أبى شيبه، استاد بخارى در كتاب المصنف روايتى را نقل مىكند كه طبق آن عائشه دخترى را براى جلب نظر جوانان قريش آرايش مىكرده است: حدثنا أبو بكر قال نا وكيع عن العلاء بن عبد الكريم اليامي عن عمار بن عمران رجل من زيد الله عن امرأة منهم عن عائشة أنها شوفت جارية وطافت بها وقالت لعلنا نصطاد بها شباب قريش. از عائشه روايت شده است كه روزى كنيزى را آرايش كرده و او را چرخاند و گفت: شايد بتوانيم با اين كنيز، جوانان قريش را شكار كنيم! إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج4، ص49، ح17664، و ج4، ص484، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ. علماى لغت نيز همين روايت را در كتابهاى لغت نقل و كلمات آن را شرح دادهاند: ابن منظور در لسان العرب مىنويسد: وفي حديث عائشة رضي الله عنها: أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت: لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش، أي زينتها. و در روايت عائشه كه آمده است «أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» يعنى كنيز را زينت كرد! الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج9، ص185، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولى. و ابن اثير جززى مىنويسد: في حديث عائشة أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد ها بعض فتيان قريش أي زينتها در روايت عايشه آمده است كه « أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» يعنى كنيز را زينت كرد! الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفاي606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج2، ص509، تحقيق طاهر أحمد الزاوي ـ محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية ـ بيروت ـ 1399هـ ـ 1979م. و زبيدى در تاج العروس نيز همين روايت را مطرح و برخى از كلمات آن را شرح مىدهد: المُشَوَّفَةُ، كمُعَظَّمَةٍ: مِن النِّسَاءِ: التي تُظْهِرُ نَفْسَهَا لِيَرَاهَا النَّاسُ، عن أَبي عليٍّ. وشَوَّفَهَا، تَشْوِيفاً: زَيَّنَهَا، ومنه حَدِيثُ عائشةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا: (أَنَّهَا شَوَّفَتْ جَارِيَةً، فطافَتْ بها، وقالتْ: لَعَلَّنَا نَصِيدُ بها بَعْضَ فِتْيَانِ قُرَيْشٍ). مشوفة مانند معظمة از زنان كسى است كه خود را مىآرايد تا مردم او را ببينند؛ و «شوفها» يعنى او را زينت كرد! و از همين باب است روايت عائشه كه گفت:« أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» الحسيني الزبيدي، محمد مرتضي (متوفاي1205هـ، تاج العروس من جواهر القاموس، ج23، ص534، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية. نقد و بررسي: روايت مجهول السند است! اين روايت همان طور كه از سند آن به روشنى پيدا است، مرسل است و عمار بن عمران آن را از «إمرأة» نقل مىكند. هم خود عمار بن عمران فردى است مجهول و هم مشخص نيست كه اين «إمرأة» چه كسى است. پس اين روايت ارزش استدلال ندارد. از نظر دلالى نيز اگر چه عمل زشتى را به همسر پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت داده است، اما باز دلالت بر ارتكاب فحشا نمىكند! روايت دوم: همسر نوح و لوط مرتكب فاحشه شدند! مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى مىنويسد: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَمَا تَقُولُ فِي مُنَاكَحَةِ النَّاسِ؟ فَإِنِّي قَدْ بَلَغْتُ مَا تَرَاهُ وَمَا تَزَوَّجْتُ قَطُّ فَقَالَ: وَمَا يَمْنَعُكَ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ مَا يَمْنَعُنِي إِلَّا أَنَّنِي أَخْشَى أَنْ لَا تَحِلَّ لِي مُنَاكَحَتُهُمْ فَمَا تَأْمُرُنِي؟ فَقَالَ: فَكَيْفَ تَصْنَعُ وَأَنْتَ شَابٌّ أَ تَصْبِرُ؟ قُلْتُ: أَتَّخِذُ الْجَوَارِيَ قَالَ: فَهَاتِ الْآنَ فَبِمَا تَسْتَحِلُّ الْجَوَارِيَ؟ قُلْتُ: إِنَّ الْأَمَةَ لَيْسَتْ بِمَنْزِلَةِ الْحُرَّةِ إِنْ رَابَتْنِي بِشَيْءٍ بِعْتُهَا وَاعْتَزَلْتُهَا قَالَ: فَحَدِّثْنِي بِمَا اسْتَحْلَلْتَهَا قَالَ: فَلَمْ يَكُنْ عِنْدِي جَوَابٌ فَقُلْتُ لَهُ: فَمَا تَرَى أَتَزَوَّجُ؟ فَقَالَ مَا أُبَالِي أَنْ تَفْعَلَ قُلْتُ: أَ رَأَيْتَ قَوْلَكَ مَا أُبَالِي أَنْ تَفْعَلَ فَإِنَّ ذَلِكَ عَلَى جِهَتَيْنِ تَقُولُ لَسْتُ أُبَالِي أَنْ تَأْثَمَ مِنْ غَيْرِ أَنْ آمُرَكَ فَمَا تَأْمُرُنِي أَفْعَلُ ذَلِكَ بِأَمْرِك؟ فَقَالَ لِي: قَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) تَزَوَّجَ وَقَدْ كَانَ مِنْ أَمْرِ امْرَأَةِ نُوحٍ وَامْرَأَةِ لُوطٍ مَا قَدْ كَانَ إِنَّهُمَا قَدْ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَيْسَ فِي ذَلِكَ بِمَنْزِلَتِي إِنَّمَا هِيَ تَحْتَ يَدِهِ وَهِيَ مُقِرَّةٌ بِحُكْمِهِ مُقِرَّةٌ بِدِينِهِ قَالَ: فَقَالَ لِي: مَا تَرَى مِنَ الْخِيَانَةِ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَخانَتاهُما» مَا يَعْنِي بِذَلِكَ إِلَّا الْفَاحِشَةَ. وقد زوج رسول الله (صلى الله عليه وآله) فلانا، قال: قلت: أصلحك الله ما تأمرني أنطلق فأتزوج بأمرك؟ فقال لي: إن كنت فاعلا فعليك بالبلهاء من النساء، قلت: و ما البلهاء قال: ذوات الخدور العفائف. زراره از امام باقر عليه السلام نقل مىكند به حضرت عرض كردم: نظر شما راجع به ازدواج با زنان مخالفين چيست؟ آيا اين كار را جايز مىدانيد؟ زيرا من تا كنون ازدواج نكردهام. فرمودند: چرا تاكنون ازدواج نكردهاي؟ پاسخ دادم: تنها مانع من اين است كه مىترسم ازدواج با آنها جايز نباشد! نظر شما چيست؟ فرمودند: اگر ازدواج نكنى با جوانى خود چه مىكنى؟ آيا صبر مىكنى؟ پاسخ دادم: كنيز خواهم گرفت! حضرت فرمودند: خوب كنيز (غير شيعه) را چگونه جايز مىدانى؟ پاسخ دادم: كنيز مانند زن آزاد نيست! اگر از او ناخشنود شدم، او را طلاق مىدهم و از او كناره مىگيرم! فرمودند: به من خبر بده كه چگونه كنيز (غير شيعه) را جايز مىداني؟ و من جوابى نداشتم! پرسيدم: پس نظر شما چيست؟ ازدواج كنم؟ فرمود: براى من فرقى نمىكند كه ازدواج كنى! عرض كردم: مقصود شما چيست؟ آيا مقصود شما اين است كه اگر بدون اينكه از من اجازه بگيرى ازدواج كنى و بدين سبب مرتكب حرام شوى، براى من مهم نيست؟ (يا اين كار اشكال ندارد؟) دستور شما براى من چيست؟ فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله با مخالفين ازدواج كرد، و داستان زن نوح و زن لوط (را نيز كه) ميدانى چه بوده «آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند»؟ من عرضكردم: رسول خدا مانند من نبوده، همانا زنى داشته كه به حكمش اقرار داشته و به دين او اعتراف مىكرد؟ آن حضرت به من فرمود: در باره آن خيانت كه در گفتار خداى عز و جل (در همان آيه است كه فرمايد): «ولى به آن دو خيانت كردند» چه نظر دارى؟ (آيا خداوند) مقصودى جز فاحشه ندارد (يعنى آيا اين دو زن تحت فرمان پيامبرشان بودهاند)؟ رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز با فلانى ازدواج كرد (و او نيز مطيع دستورات پيامبر نبود). گفتم: خدا امر شما را درست گرداند؛ آيا به من دستور مىدهيد كه بروم و طبق دستور شما (با مخالفين) ازدواج كنم؟ فرمودند اگر مىخواهى ازدواج كنى، با زنان بلهاء (از مخالفين) ازدواج نما! زنان پردهنشين با عفت. الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج2، ص402، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش. نقد و بررسي: پاسخ اجمالي: اين روايت، هم از جهت سندى و هم از جهت دلالى اشكال دارد؛ زيرا هم از جهت سندى مرسل است و هم از جهت دلالى لفظ «فحش» در لغت عرب، در بسيارى مواقع به معنى بدزبانى به كار رفته است؛ جداى از اينكه در روايت سخنى در باره تهمت فحشاء به عائشه وجود ندارد. پاسخ تفصيلي: اولاً: اين روايت مرسل و ضعيف است؛ همان طور كه در سند روايت آمده است، يونس بن عبد الرحمن اين روايت را از «رجل» نقل كرده است و مشخص نيست كه اين «رجل» چه كسى است تا وضعيت او بررسى شود و روايت مرسل ارزش استدلال ندارد؛ ثانياً: حتى اگر فرض كنيم كه روايت از نظر سندى صحيح نيز باشد، اين جمله ارتباطى به عائشه ندارد؛ بلكه امام عليه السلام خيانت آن دو زن را توضيح مىدهد نه خيانت عائشه را؛ ثالثاً: با صرف نظر از آن چه گذشت، بازهم نمىتوان از كلمه «الفاحشة» را به زنا ترجمه كرد؛ زيرا معناى اصلى «فاحشه» انجام هر عملى است كه خداوند از آن نهى كرده است. بزرگان لغت نيز معانى گوناگونى براى آن نقل كردهاند؛ چنانچه ابن منظور در لسان العرب در معناى «فحش» مىگويد: فحش: الفُحْش: معروف. ابن سيدة: الفُحْش والفَحْشاءُ والفاحِشةُ القبيحُ من القول والفعل... فالفاحِشُ ذو الفحش والخَنا من قول وفعل، والمُتَفَحِّشُ الذي يتكلَّفُ سَبَّ الناس ويتعمَّدُه، وقد تكرر ذكر الفُحْش والفاحشة والفاحش في الحديث، وهو كل ما يَشتد قُبْحُه من الذنوب والمعاصي؛ قال ابن الأَثير: وكثيراً ما تَرِدُ الفاحشةُ بمعنى الزنا ويسمى الزنا فاحشةً، وقال اللَّه تعالى: «إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» قيل: الفاحشة المبينة أَن تزني فتُخْرَج لِلْحدّ، وقيل: الفاحشةُ خروجُها من بيتها بغير إِذن زوجها. وقال الشافعي: أَن تَبْذُوَ على أَحْمائِها بِذَرابةِ لسانها فتُؤْذِيَهُم وتَلُوكَ ذلك. في حديث فاطمة بنت قيس: أَن النبي، صلى اللَّه عليه و سلم، لم يَجْعل لها سُكْنى ولا نفقةً وذَكر أَنه نَقَلها إِلى بيت ابن أُم مَكتوم لبَذاءتِها وسَلاطةِ لِسانِها ولم يُبْطِلْ سُكْناها لقوله عزّ وجل: «لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ». وكلُّ خَصْلة قبيحةٍ، فهي فاحشةٌ من الأَقوال والأَفعال؛ ومنه الحديث: قال لعائشة لا تقولي ذلك فإِن اللَّه لا يُحبُّ الفُحْشَ ولا التفاحُشَ. أَراد بالفُحْش التعدّي في القول والجواب لا الفُحْشَ الذي هو من قَذَعِ الكلام ورديئه... وكلُّ أَمر لا يكون موافقاً للحقِّ والقَدْر، فهو فاحشةٌ... وأَما قول اللَّه عز و جل: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ» قال المفسرون: معناه يأْمركم بأَن لا تتصدقوا، وقيل: الفحشاء هاهنا البُخْل، والعرب تسمي البَخيلَ فاحشاً. ابن سيده گفته: فحش، فحشاء و فاحشه به معناى زشتى در گفتار و رفتار است. متفحش كسى است كه متصدى فحش دادن به مردم شده است. جمله فحش و فاحشه در روايات بسيار تكرار شده است و منظور از آن هر گناه و معصيتى است كه زشتى آن زياد باشد. ابن اثير گفته: بسيارى از اوقات كلمه «فاحشه» به معناى زنا آمده و زنا «فاحشه» نامگذارى شده است، خداوند مىفرمايد: «الا أن يأتين بفاحشة مبينة؛ مگر اينكه آنها عمل زشت آشكارى انجام دهند» فاحشه مبينه در اين آيه به معناى اين است كه اگر زنا كردند، بر آنها حد جارى كند. برخى گفتهاند كه منظور از فاحشه، خارج شدن از خانه بدون اجازه شوهر است. اگر به شوهرش ناسزا گفت و تندزبانى كرد، او را آزار دهيد و دهانش را ببنديد. در روايت فاطمه بنت قيس آمده است كه رسول خدا (ص) براى او خانهاى قرار ندارد و نفقهاى برايش معين نكرد و دستور داد كه او را به خانه ابن ام مكتوم انتقال دهند؛ چرا كه زبان تندى داشت و بد زبان بود؛ اما او را از خانهاش خارج نكرد؛ چرا كه خداوند فرموده است: « نه آنها را از خانههايشان بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عدّه) بيرون روند، مگر آنكه كار زشت آشكارى انجام دهند» هر خصلت زشت؛ چه در گفتار باشد و چه در كردار، فاحشه ناميده مىشود. از جمله آن روايتى است كه رسول خدا (ص) به عائشه گفت: «اين سخن را نگو؛ چرا كه خداوند ناسزا و ناسزا گفتن به يكديگر را دوست ندارد» مراد از «فحش» در اين روايت گذشتن از حد در گفتار و جواب دادن است، نه به معناى ناسزاگوئى و كلام پست. هر آن چه با حق و آن چه خداوند خواسته، سازگار نباشد، «فاحشه» است؛ اما اين گفتار خداوند: «شيطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهيدستى مىدهد و به فحشا (و زشتيها) امر مىكند»، مفسران گفتهاند كه معناى آن اين است كه شيطان به شما دستور مىدهد كه صدقه ندهيد، برخى گفتهاند كه فحشا در اين آيه به معناى بخل است و عرب به انسان بخيل «فاحش» مىگويند. الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج6، ص325، فصل الفاء، ماده «فحش»، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولى. مولى محمد صالح مازندرانى در شرح اين روايت مىگويد: قال المفسرون فيه إشارة إلى أن سبب القرب والرجحان عند الله تعالى ليس إلا الصلاح كائنا من كان وخيانة المرأتين ليست هي الفجور وإنما هي نفاقهما وابطانهما الكفر وتظاهرهما على الرسولين فامرأة نوح قالت لقومه أنه مجنون وامرأة لوط دلت قومه على ضيفانه، وليس المراد بالخيانة البغى والزنا إذ ما زنت امرأة نبي قط، وذلك هو المراد بقوله (عليه السلام): (ما ترى من الخيانة في قول الله عز وجل (فخانتاهما) ما يعني بذلك إلا الفاحشة) هي كلما يشتد قبحه من الذنوب والمعاصي والمراد بها هنا النفاق والمخالفة والكفر. مفسران در تفسير اين آيه گفتهاند: اين آيه اشاره به اين دارد كه معيار نزديكى و برترى در نزد خداوند، چيزى جز كار خير نيست، هركس كه مىخواهد باشد و خيانت اين دو زن، زنا نبوده است؛ بلكه نفاق، پنهان كردن كفر در دل و دشمنى با آن دو پيامبر خدا بوده است؛ پس زن نوح به قومش مى گفت كه او ديوانه است و زن لوط مردم از وجود ميهمانها در خانه آن حضرت آگاه كرد، مقصود از خيانت زنا نيست؛ چرا كه هيچ يك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكردهاند و مراد امام عليه السلام از جمله «...ما يعنى بذلك الا الفاحشه» نيز همين است. فاحشه، كلمهاى است كه هرگاه زشتى يك گناه و معصيت شديد شود، استفاده مى شود و مراد از آن نفاق، مخالفت (با پيامبر) و كفر است. المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج10، ص107، ضبط و تصحيح: السيد علي عاشور، ناشر: دار احياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ ـ 2000م در منابع اهل سنت نيز روايتى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله كلمه «فاحشه» را براى عائشه به كار برده است و «فاحشه» در اين روايت به معناى بدگوئى و كلام زشت است. ابن أبى شيبه در كتاب مصنف مىنويسد: حدثنا أبو بكر قال حدثنا أبو معاوية عن الأعمش عن أبي الضحى عن مسروق عن عائشة أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لها: يَا عَائِشَةُ لاَ تَكُونِي فَاحِشَةً. از مسروق از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) به عائشه گفت: اى عائشه! «فاحشه؛ ناسزاگو» نباش. إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج5، ص211، ح25329، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ. و مسلم نيشابورى همين روايت را با طول و تفصيل بيشترى نقل كرده است: حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْب، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِم، عَنْ مَسْرُوق، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ أَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم أُنَاسٌ مِنَ الْيَهُودِ فَقَالُوا السَّامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ. قَالَ «وَعَلَيْكُمْ». قَالَتْ عَائِشَةُ قُلْتُ بَلْ عَلَيْكُمُ السَّامُ وَالذَّامُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم «يَا عَائِشَةُ لاَ تَكُونِي فَاحِشَةً». فَقَالَتْ مَا سَمِعْتَ مَا قَالُوا فَقَالَ «أَوَلَيْسَ قَدْ رَدَدْتُ عَلَيْهِمُ الَّذِي قَالُوا قُلْتُ وَعَلَيْكُمْ». از مسروق از عائشه نقل شده است: عدهاى از يهوديان خدمت رسول خدا (ص) رسيدند و گفتند: سام (مرگ) بر تو اى ابوالقاسم. رسول خدا (ص) فرمود: بر شما. عائشه گويد من گفتم: بلكه بر خود شما مرگ و ملامت باد، پس رسول خدا (ص) فرمود: اى عائشه، فاحشه نباش. عائشه گفت: مگر نشنيدى كه چه گفتند؟ رسول خدا (ص) فرمود: مگر نه اين كه هر آن چه كه گفته بودند بر خود آنها برگرداندم و گفتم بر شما باد؟ النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص1706، ح2165، كتاب السلام (الاداب)، باب النَّهْىِ عَنِ ابْتِدَاءِ، أَهْلِ الْكِتَابِ بِالسَّلاَمِ وَكَيْفَ يَرُدُّ عَلَيْهِمْ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت. نووى در شرح همين روايت و روايت ديگرى با همين مضمون از عائشه، مىگويد: وأما الفحش فهو القبيح من القول والفعل وقيل الفحش مجاوزة الحد. و اما فحش به معناى زشتى در گفتار و كردار است، برخى گفتهاند كه فحش به معناى تجاوز از حد است. النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج14، ص147، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة الثانية، 1392هـ. و ملا على هروى مىگويد: وفي رواية لمسلم قال: «لا تكوني فاحشة» أي قائلة للفحش ومتكلمة بكلام قبيح. در روايت مسلم آمده است كه «فاحشه نباش» فاحشه، يعنى به زبان آوردن سخن زشت. ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج8، ص463، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ ـ 2001م. در نتيجه: اولاً: اين روايت مرحوم كلينى در كتاب كافى سندش ضعيف است؛ ثانياً: ارتباطى به عائشه ندارد؛ ثالثاً: فاحشه معانى مختلفى دارد و هميشه به معناى زنا نيامده است. روايت سوم: عايشه چهل دينار از خيانت جمعآوري كرده بود! حافظ رجب برسى در كتاب مشارق الأنوار نوشته است: الفصل الرابع (في أسرار الحسن بن علي عليهما السلام): فمن ذلك: أنه لما قدم من الكوفة جاءت النسوة يعزينه في أمير المؤمنين عليه السلام، ودخلت عليه أزواج النبي صلى الله عليه وآله، فقالت عائشة: يا أبا محمد ما مثل فقد جدك إلا يوم فقد أبوك، فقال لها الحسن: نسيت نبشك في بيتك ليلا بغير قبس بحديدة، حتى ضربت الحديدة كفك فصارت جرحا إلى الآن. فأخرجت جردا أخضر فيه ما جمعتها من خيانة حتى أخذت منه أربعين دينارا عددا لا تعلمين لها وزنا ففرقتيها في مبغضي علي صلوات الله عليه من تيم وعدي، وقد تشفيت بقتله، فقالت: قد كان ذلك. فصل چهارم در باره اسرار حسن بن على عليهما السلام است. از اسرار آن حضرت اين است كه وقتى آن حضرت از كوفه برگشت، زنان براى تسليت گفتن شهادت اميرمؤمنان عليه السلام خدمت آن حضرت رسيدند، همسران رسول خدا (ص) نيز به همين منظور آمده بودند؛ پس عائشه گفت: اى ابو محمد! هيچ روزى همانند روز از دست دادن جدت نبود، مگر روز از دست دادن پدرت. امام حسن عليه السلام فرمود: آيا فراموش كردى كه مىخواستى شبانه گودالى در خانهات با آهن بكنى؛ در حالى كه چراغى نداشتى؛ پس آهن به كف دستت خورد و زخم آن تا امروز موجود است؛ پس كيسه سبزى خارج كردى كه در آن اموالى را از خيانت جمعآورى كرده بودى، تا اين كه چهل عدد دينار كه وزن آن را نمىدانستى برداشتى و آن را در بين دشمنان على عليه السلام از قبيله تيم و عدى تقسيم كردى و از كشته شدن على عليه السلام خوشحال شدي؟ عائشه گفت: بلى، چنين بوده است. البرسي الحلي، رضي الدين رجب بن محمد بن رجب المعروف بالحافظ (متوفاى813هـ)، مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص129، تحقيق العلامة السيد علي عاشور، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت، الطبعة: الأولى ـ 1419هـ ـ 1999م. نقد و بررسي: اولاً: حافظ رجب برسى اين روايت را به صورت مرسل نقل كرده است و ديگران نيز كه با سند نقل كردهاند، در سند آن حسين المقرى كوفى، محمد بن حليم التمارى، مخول بن ابراهيم و زيد بن كثير وجود دارد كه همگى آنها «مجهول» و بلكه «مهمل» هستند و در كتابهاى رجالى نامى از آنها برده نشده است؛ پس چنين روايتى ارزش استدلال ندارد. ثانيا: با چشم پوشى از سند روايت، از كجا معلوم كه مقصود از خيانت «زنا» باشد؟ خيانت هم مىتواند خيانت مالى باشد، هم خيانتهاى ديگر. ابن حجر عسقلانى در شرح اين روايت بخاري: «وَلَوْلَا حَوَّاءُ لم تَخُنَّ أُنْثَى زَوْجَهَا؛ اگر (اين كار) حوا نبود، هيچ زنى به شوهرش خيانت نمىكرد» (صحيح البخاري، ج3، ص1212، ح3152، كِتَاب الْأَنْبِيَاءِ، بَاب خَلْقِ آدَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عليه وَذُرِّيَّتِهِ)، خيانت حضرت حواء عليه السلام را اين چنين معنا كرده است: فيه إشارة إلى ما وقع من حواء في تزيينها لآدم الأكل من الشجرة حتى وقع في ذلك فمعنى خيانتها أنها قبلت ما زين لها إبليس حتى زينته لآدم ولما كانت هي أم بنات آدم أشبهها بالولادة ونزع العرق فلا تكاد امرأة تسلم من خيانة زوجها بالفعل أو بالقول وليس المراد بالخيانة هنا ارتكاب الفواحش حاشا وكلا ولكن لما مالت إلى شهوة النفس من أكل الشجرة وحسنت ذلك لآدم عد ذلك خيانة له وأما من جاء بعدها من النساء فخيانة كل واحدة منهن بحسبها. اين روايت اشاره دارد به قصهاى كه براى حوا اتفاق افتاد و او خوردن از درخت را براى آدم زيبا جلوه داد؛ تا اين كه آدم اين عمل را انجام داد. پس معناى خيانت حوا اين است كه او زيبا جلوه دادن شيطان را پذيرفت و آن را براى حضرت آدم زيبا جلوه داد. و چون حوا مادر تمام زنان عالم بود، همگى به او شبيه شدند و اين رگ را از او گرفتند؛ به همين سبب هيچ زنى از خيانت به شوهر خويش در رفتار و گفتار مصون نيست! و معنى از اين خيانت در اينجا ارتكاب فواحش نيست! هرگز! اما چون به شهوت نفس رو كرد و از درخت خورد و اينكار را براى آدم زينت داد، اين كار خيانت به آدم به حساب آمد؛ و زنانى كه بعد از او آمدند خيانت هر كدام، به حسب خود آنان است! العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج6، ص368، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت. همچنين خداوند در آيه 10 سوره تحريم از خيانت زنان نوح و لوط خبر داده است: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلين. خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مىشوند!» در حالى كه تمام شيعه و اكثر بزرگان سنى اتفاق دارند كه مراد از «فَخانَتاهُما» فحشا و زنا نيست؛ بلكه زن نوح و لوط اخبار خانه آن دو پيامبر را به كافران مىرساند، به همين جهت خداوند آن دو را با كافران عذاب كرد. قرطبى مفسر مشهور اهل سنت در تفسير اين آيه مىگويد: وقوله: « فَخانَتاهُما» يعني في الدين لا في الفراش وذلك أن هذه كانت تخبر الناس أنه مجنون وذلك أنها قالت له: أما ينصرك ربك فقال لها: نعم قالت: فمتى قال: إذا فار التنور فخرجت تقول لقومها: يا قوم والله إنه لمجنون يزعم أنه لا ينصره ربه إلا أن يفور هذا التنور فهذه خيانتها وخيانة الأخرى أنها كانت تدل على الأضياف. منظور از «فخانتاهما» خيانت در دين است نه خيانت ناموسى و اين بدان خاطر بوده است كه زن نوح به مردم مى گفت كه او مجنون است. همچنين زن نوح به ايشان گفت: آيا پروردگارت تو را يارى مىكند؟ حضرت نوح فرمود: بلي. زن گفت: چه زماني؟ حضرت نوح فرمود: زمانى كه (آب از) تنور فوران كند. پس زن از خانه خارج شد و به قومش گفت: اى قوم به خدا سوگند كه نوح ديوانه است و خيال مىكند كه پروردگار او را يارى نخواهد كرد؛ مگر زمانى كه (آب از) اين تنور فوران كند. اين خيانت زن نوح بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه مردم از وجود ميهمانان آگاه كرد. الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج9، ص47، ناشر: دار الشعب – القاهرة. بقيه مفسران شيعه و سنى نيز همين ديدگاه را دارند كه در ادامه سخنان جمعى از آنها را نقل خواهيم كرد. از آن چه گفتيم روشن مىشود كه صدور چنين گناهانى كه در ادب عربى از آن به «خيانت» تعبير مىشود، از زنان پيامبران اشكالى ندارد؛ اما خيانت ناموسى از آن جائى كه ارتباط مستقيم با آبروى آن بزرگواران دارد، قابل پذيرش نيست و از ديدگاه جمهور علماى شيعه و سنى غير ممكن است. ثالثاً: همانطور كه از متن روايت پيدا است، مراد از خيانت در روايت حافظ رجب برسى، خيانت در بيت مال مسلمين است كه از طرف معاويه براى عائشه فرستاده مىشد و او در ميان مسلمانان به منظور ميل مردم به سوى معاويه و تنفر از اميرمؤمنان عليه السلام تقسيم مىكرد، نه خيانت به معناى زنا؛ چرا كه در ادامه روايت آمده است: ففرقتيها في مبغضي علي صلوات الله عليه من تيم وعدي، وقد تشفيت بقتله. تو اين اموال را در بين دشمنان على عليه السلام از قبيله تيم و عدى تقسيم كرده و از كشته شدن آن حضرت خوشحال شدي. اموالي كه معاويه به عائشه داده بود: طبق مدارك موجود در منابع اهل سنت، معاوية بن أبى سفيان براى عائشه اموال فراوانى مىفرستاد تا او با توجه به سابقه دشمنى كه با اميرمؤمنان عليه السلام داشت، اين اموال را در جهت تقويت جبهه معاويه و تضعيف جبهه اميرمؤمنان عليه السلام مصرف نمايد. ما به صورت خلاصه به چند مدرك در اين باره اشاره مىكنيم: أبو نعيم اصفهانى در حلية الأولياء، ابن عساكر دمشقى در تاريخ مدينه دمشق و شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام مىنويسند: عن هشام بن عروة عن أبيه أن معاوية بعث إلى عائشة رضي الله تعالى عنها بمائة ألف فوالله ما غابت الشمس عن ذلك اليوم حتى فرقتها قالت مولاة لها لو اشتريت لنا من هذه الدراهم بدرهم لحما فقالت لو قلت قبل أن أفرقها لفعلت. هشام بن عروه از پدرش نقل كرده است كه معاويه صد هزار (درهم) براى عائشه فرستاد، به خدا قسم هنوز خورشيد غروب نكرده بود كه عائشه آنها را تقسيم كرد. كنيز عائشه به او گفت: اى كاش با يكى از اين درهمها براى ما گوشت مىخريدى، عائشه گفت: اگر پيش از تقسيم آنها مىگفتى، مىخريدم. الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج2، ص47، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛ ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج59، ص192، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1995؛ الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج4، ص248، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ ـ 1987م. و بسيارى از بزرگان اهل سنت نقل كردهاند: عن عطاء قال: قدمت عائشة مكة، فأرسل إليها معاوية بطوق قيمته مائة ألف فقبلته. عطا گفته است كه عائشه وارد مكه شد، پس معاويه براى او گردنبندى فرستاد كه قيمتش صد هزار (درهم يا دينار) بود و عائشه نيز قبول كرد. ابن الأعرابي، أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم البصري (متوفاي340هـ)، معجم ابن الأعرابي، ج5، ص236، طبق برنامه الجامع الكبير؛ ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج59، ص192، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1995؛ ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص137، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت. شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام، ابن كثير سلفى در البداية والنهاية و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مىنويسند: وقال سعيد بن عبد العزيز: قضى معاوية عن عائشة ثمانية عشر ألف دينار. سعيد بن عبد العريز گفته: معاويه هيجده هزار دينار از بدهكارىهاى عائشه را داد. الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج4، ص248، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ ـ 1987م؛ ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج59، ص192، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1995؛ ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص136، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت. محمد بن سعد در طبقات الكبرى، ابن جوزى در المنتظم و صفوة الصفوة مىنويسند: وروى حجاج بن محمد عن أبي معشر قال دخل المنكدر بن عبد الله على عائشة فقالت لك ولد قال لا فقالت لو كان عندي عشرة آلاف درهم لوهبتها لك قال فما أمست حتى بعث إليها معاوية بمال فقالت ما أسرع ما ابتليت وبعثت إلى المنكدر بعشرة آلاف درهم فاشترى منها جارية فهي أم ولده محمد وعمر وأبي بكر. حجاج بن محمد از ابومشعر نقل كرده است كه منكدر بن عبد الله بر عائشه وارد شد، عائشه از او سؤال كرد كه فرزندى داري؟ گفت: خير. پس عائشه گفت: اگر من ده هزار درهم داشتم، آنها را به تو مىبخشيدم. آن روز تمام نشده بود كه معاويه براى عائشه مالى فرستاد؛ پس عائشه گفت: چه زود كه خدا من را امتحان كرد؛ سپس ده هزار درهم براى منكدر فرستاد و منكدر با آن كنيزى خريد و آن كنيز صاحب فرزند شد و محمد، عمر وابوبكر را به دنيا آورد. الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج5، ص27، ناشر: دار صادر – بيروت؛ ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج7، ص281، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1358. ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، صفة الصفوة، ج2، ص140، تحقيق: محمود فاخوري ـ د.محمد رواس قلعه جي، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1399هـ – 1979م. و همچنين ابن سعد در طبقات، و ذهبى در تاريخ الإسلام و سير أعلام النبلاء مىنويسند: أخبرنا أبو معاوية الضرير حدثنا هشام بن عروة عن محمد بن المنكدر عن أم ذرة قالت بعث بن الزبير إلى عائشة بمال في غرارتين يكون مائة ألف فدعت بطبق وهي يومئذ صائمة فجعلت تقسم في الناس قال فلما أمست قالت يا جارية هاتي فطري فقالت أم ذرة يا أم المؤمنين أما استطعت فيما أنفقت أن تشتري بدرهم لحما تفطرين عليه فقالت لا تعنفيني لو كنت أذكرتني لفعلت. ام ذره گفته: (عبد الله) بن زبير براى عائشه دو جوال (گوني) مال فرستاد كه صدهزار مىشد. پس عائشه در حالى كه روزهدار بود، طبقى خواست و اموال را در ميان مردم تقسيم كرد، هنگامى كه روز تمام شد، به كنيزش گفت: افطارى من را بياور، ام ذره گفت: اى مادر مؤمنان! آيا نمىتوانستى با يكى از درهمهائى كه انفاق كردى گوشت مىخريدى تا با آن افطار مىكرديم؟ عائشه گفت: بر من سخت نگيريد، اگر به يادم مىانداختيد، اين كار را مىكردم. الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج8، ص67، ناشر: دار صادر – بيروت؛ الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج2، ص187، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج4، ص250، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ ـ 1987م. به راستى هدف معاويه و عبد الله بن زبير از فرستادن اين همه مال و اموال براى عائشه كه فرماندهى جنگ جمل را بر عهده گرفت چه بود؟ چرا اين سرمايه به عايشه داده شد و نه به ام سلمه يا ام حبيبه كه طبق روايت صحيح بخارى، در ميان زنان رسول خدا در حزب مخالف عايشه قرار داشت؟ ما دوست داريم كه بزرگان اهل سنت جواب اين مطلب را به روشنى بدهند تا ذهن جوانان شيعه و سنى از هرگونه مطلب خلافى روشن شود. از آن چه گذشت مىتوان اين احتمال را داد كه منظور از روايت حافظ رجب برسى خيانت عائشه در اموال مسلمانان و مصرف بيت المال مسلمين در رواج دشمنى با اميرمؤمنان عليه السلام و جمعآورى هوادار براى معاويه بوده است نه خيانت به معناى فحشاء. روايت چهارم: يكي از همسران پيامبر، با يكي از صحابه ازدواج كرد! در تفسير على بن ابراهيم آمده است: قال علي بن إبراهيم في قوله ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ثم ضرب الله فيهما مثلا فقال: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما» فقال: والله ما عنى بقوله فَخانَتاهُما إلا الفاحشة وليقيمن الحد على فلانة فيما أتت في طريق وكان فلان يحبها فلما أرادت أن تخرج إلى [البصرة] قال لها فلان لا يحل لك أن تخرجي من غير محرم فزوجت نفسها من فلان. على بن ابراهيم در باره آيه «ضرب الله مثلا» گفته: خداوند در باره آن دو (حفصه و عائشه) مَثَل زده و فرموده: « خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند»؛ به خدا قسم كه منظور از «فخانتاهما» چيزى جز فاحشه نيست و بايد بر فلانه (عائشه) حد جارى شود؛ به خاطر اين كه وقتى مىخواست به بصره برود، فلانى (طلحه) او را دوست داشت و به او گفت: براى تو حلال نيست كه بدون محرم خارج بشوى؛ پس خود را به ازدواج فلان (طلحه) درآورد. القمي، أبو الحسن علي بن ابراهيم (متوفاي310هـ) تفسير القمي، ج2، ص 377، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة: الثالثة، صفر 1404. نقد و بررسي: اولاً: علماى شيعه در اين مطلب اختلاف دارند كه آيا تفسير موجود، همان تفسير على بن ابراهيم است، يا توسط شاگرد او عباس بن محمد بن قاسم كه از نظر رجالى فرد مجهولى است، نوشته شده؛ از اين رو اصل صحت انتساب اين جمله به على بن ابراهيم مورد ترديد است. عبد الرحيم ربانى شيرازى، محقق كتاب بحار الأنوار در ذيل نقل اين روايت در بحار مىنويسد: فيه شناعة شديدة، وغرابة عجيبة، نستبعد صدور مثله عن شيخنا علي بن إبراهيم بل نظن قريبا انه من زيادات غيره، لان التفسير الموجود ليس بتمامه منه قدس سره، بل فيه زيادات كثيرة من غيره، فعلى أي هذه مقالة يخالفها المسلمون بأجمعهم من الخاصة والعامة وكلهم يقرون بقداسة أذيال أزواج النبي (صلى الله عليه وآله) مما ذكر، نعم بعضهم يعتقدون عصيان بعضهن لمخالفتها أمير المؤمنين على (عليه السلام). در اين گفتار زشتى بسيار شگفتانگيزى وجود دارد، صدور چنين جملهاى از شيخ ما على بن ابراهيم بعيد است؛ بلكه گمان قوى دارم كه اين جمله از اضافات ديگران است؛ زيرا تمام تفسير موجود از خود او نيست؛ بلكه اضافات بسيارى از سوى ديگران در آن وارد شده است. به هر حال اين گفتار مخالف ديدگاه تمام مسلمانان؛ چه شيعه و چه سنى است و همه مسلمانان به پاك بودن دامان همسران رسول خدا از آن چه نقل شده است، اقرار كردهاند؛ بلى، برخى به عصيان و سركشى برخى از همسران رسول خدا به خاطر مخالفت با اميرمؤمنان عليه السلام قائل شدهاند. المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج22، ص 241، پاورقي شماره 3، تحقيق: عبد الرحيم الرباني الشيرازي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 ـ 1983م. ثانياً: همان طور كه از متن مطلب فوق به دست مىآيد، جمله «والله ما عنى بقوله فَخانَتاهُما إلا الفاحشة و ليقيمن الحد على فلانة...» كلام يكى از ائمه اهل بيت عليهم السلام نيست؛ بلكه اين گفته منسوب به على بن ابراهيم است. بديهى است كه حتى بر فرض صحت انتساب تمام مطالب كتاب به على بن ابراهيم، گفته او براى احدى جز خودش حجت نيست. از ديدگاه ما شأن على بن ابراهيم اجل است از اين كه چنين جمله شنيعى را بدون دليل و مدرك گفته باشد. علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مىگويد: بيان: المراد بفلان طلحة وهذا إن كان رواية فهي شاذة مخالفة لبعض الأصول، وإن كان قد يبدو من طلحة ما يدل على أنه كان في ضميره الخبيث مثل ذلك لكن وقوع أمثال ذلك بعيد عقلا ونقلا وعرفا وعادة وترك التعرض لأمثاله أولى. توضيح: مراد از «فلان» طلحه است، اگر اين جمله روايت باشد، شاذ و مخالف بعضى از اصول است؛ اگر چه از طلحه چيزهاى سر زده است كه دلالت مىكند او در باطن خبيث خود چنين قصدهايى را داشته است، ولى وقوع چنين چيزهاى از نظر عقل، نقل، عرف و عادت بعيد به نظر مىرسد و شايسته است كه چنين مطالبى مطرح نشود. المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج32، ص 107، تحقيق: عبد الرحيم الرباني الشيرازي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 ـ 1983 م. اين سخن علامه مجلسى اشاره دارد به روايات فراوانى كه در منابع اهل سنت وجود دارد كه ثابت مىكند طلحه بسيار دوست داشته است كه با عائشه ازدواج نمايد و حتى در زمان حيات پيامبر خدا صلى الله عليه وآله بارها اين آرزو را بر زبان آورده است، تا اين كه اين خبر به گوش آن حضرت مىرسد و سبب ناراحتى و غصه آن حضرت را فراهم مىكند كه خداوند با فرستادن آيه ششم سوره احزاب: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ. پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب مىشوند. ازدواج همسران پيامبر را با ديگران حرام اعلام مىكند. ما به برخى از مدارك آن اشاره مىكنيم: مقاتل بن سليمان كه از قديمىترين تفسيرپردازان اهل سنت به شمار مىرود، در شأن نزول آيه 53 سوره احزاب «وَما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً» مىنويسد: فقال طلحة بن عبيد الله القرشي من بني تيم بن مرة: ينهانا محمد أن ندخل على بنات عمنا، يعني عائشة، رضي الله عنها، وهما من بني تيم بن مرة، ثم قال في نفسه: والله، لئن مات محمد وأنا حي لأتزوجن عائشة، فأنزل الله تعالى في قول طلحة بن عبيد الله «وَما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً» لأن الله جعل نساء النبي صلى الله عليه وسلم على المؤمنين في الحرمة كأمهاتهم. فمن ثم عظم الله تزويجهن على المؤمنين. طلحة بن عبيد الله قرشى از بنى تيم گفت: محمد ما را از اين كه به نزد دختر عمويمان يعنى عائشه رويم! ـ طلحه و عائشه هر دو از بنىتيم بودند- سپس در دل خويش گفت: قسم بهخدا اگر محمد بميرد و من زنده باشم، با عائشه ازدواج مىكنم. به همين سبب خداوند اين آيه را نازل كرد كه «شما حق نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و حق نداريد كه بعد از او با همسرانش ازدواج كنيد كه اين كار در نزد خداوند (گناه) بزرگى است». زيرا خداوند همسران رسول خدا (ص) را در حرمت ازدواج مانند مادرانشان قرار داده است و به همين سبب خدا ازدواج با آنان را گناه كبيره براى مومنان دانسته است. الأزدي البلخي، أبو الحسن مقاتل بن سليمان بن بشير (متوفاي150هـ)، تفسير مقاتل بن سليمان، ج3، ص 53، تحقيق: أحمد فريد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ ـ 2003م. و أبومظفر سمعانى مىنويسد: وقوله: «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» قال أهل التفسير: لما نزلت آية الحجاب ومنع الرجال من الدخول في بيوت النبي، قال رجل من الصحابة: ما بالنا نمنع من الدخول على بنات أعمامنا، والله لئن حدث أمر لأتزوجن عائشة، والأكثرون على أن القائل لهذا طلحة بن عبيد الله، وكان من رهط أبي بكر الصديق. اهل تفسير گفتهاند كه وقتى آيه حجاب نازل شد و مردان از ورود به خانه رسول خدا (ص) منع شدند، يكى از صحابه گفت: چه شده است كه ما را از وارد شدن به دختران عموىمان، باز مىدارند؟ قسم به خدا اگر اتفاقى افتاد (رسول خدا مرد) با عائشه ازدواج مىكنم. بيشتر علما بر اين عقيدهاند كه گوينده اين سخن، طلحة بن عبيد الله بوده است كه از قبيله ابوبكر بود. السمعاني، ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفاي489هـ)، تفسير القرآن، ج4، ص 301، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، ناشر: دار الوطن ـ الرياض ـ السعودية، الطبعة: الأولى، 1418هـ- 1997م. ابن أبوحاتم رازى در تفسير خود سه روايت در اين باره نقل كرده است: . 17763 عن ابن عباس رضي الله، عنه في قوله: وما كان لكم ان تؤذوا رسول الله... قال: نزلت في رجل هم ان يتزوج بعض نساء النبي صلى الله عليه وسلم بعده، قال سفيان: ذكروا انها عائشة رضي الله، عنها. 17764 عن عبد الرحمن بن زيد بن اسلم قال: بلغ النبي صلى الله عليه وسلم ان رجلا يقول: ان توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم تزوجت فلانة من بعده، فكان ذلك يؤذي النبي صلى الله عليه وسلم فنزل القران وما كان لكم ان تؤذوا رسول الله. 17765 عن السدى رضي الله، عنه قال: بلغنا ان طلحة بن عبيد الله قال: ايحجبنا محمد، عن بنات عمنا، ويتزوج نسائنا من بعدنا لئن حدث به حدث لنتزوجن نساءه من بعده. فنزلت هذه الاية از ابن عباس روايت شده است كه در مورد آيه «وما كان لكم أن توذوا...» گفت: در مورد مردى نازل شد كه مىخواست با بعد از رحلت رسول خدا (ص) يكى از همسران آن حضرت ازدواج كند. سفيان گفته است كه چنين مىگويند كه آن زن عائشه بوده است! از عبد الرحمن بن زيد بن اسلم روايت شده است كه گفت: به پيامبر (ص) خبر رسيد كه مردى مىگويد: اگر پيامبر از دنيا رفت من بعد از او با فلان زن ازدواج مىكنم! سخن او سبب آزار رسول خدا (ص) شد؛ و اين آيه نازل گرديد كه «وما كان لكم أن توذوا...» از سدى از عبد الرحمن بن زيد روايت شده است كه به ما خبر رسيد كه طلحة بن عبيد الله گفت: آيا محمد بين ما و دختران عمومان پرده قرار مىدهد؟ و خود بعد از مردن ما با همسران ما ازدواج مىكند؟ قسم به خدا اگر براى او اتفاقى افتاد، بعد از او با همسرانش ازدواج خواهيم كرد. به همين سبب اين آيه نازل شد! إبي أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي327هـ)، تفسير ابن أبي حاتم، ج10، ص 3150، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية ـ صيدا. و قرطبى مفسير شهير و پرآوازه سنى مىنويسد: وقال القشيري أبو نصر عبد الرحمن: قال بن عباس قال رجل من سادات قريش من العشرة الذين كانوا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم على حراء في نفسه لو توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم لتزوجت عائشة وهي بنت عمي قال مقاتل: هو طلحة بن عبيد الله... وقال بن عطية: روي أنها نزلت بسبب أن بعض الصحابة قال: لو مات رسول الله (ص) لتزوجت عائشة فبلغ ذلك رسول الله (ص) فتأذى به هكذا كنى عنه بن عباس ببعض الصحابة وحكى مكي عن معمر أنه قال: هو طلحة بن عبيد الله ابن عباس گفته است كه يكى از بزرگان قريش از ده نفرى كه با رسول خدا (ص) در غار حراء بودند در دل خويش گفت: اگر پيامبر از دنيا برود، با عائشه كه دختر عموى من است ازدواج مىكنم! مقاتل مى گويد: او طلحة بن عبيد الله است ابن عطيه نيز گفته است: روايت شده است كه اين آيه در مورد يكى از صحابه نازل شد كه گفت: اگر رسول خدا بميرد، با عائشه ازدواج مىكنم! اين خبر به رسول خدا (ص) رسيد! و آن حضرت نيز بدين سبب آزرده شد. در اين روايت ابن عباس با كنايه گفته است يكى از صحابه ولى مكى از معمر روايت كرده است كه او گفته است «طلحة بن عبيد الله» الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج14، ص 228، ناشر: دار الشعب – القاهرة. ديگر دانشمندان و مفسران اهل سنت نيز بر اين مطلب تصريح كردهاند كه ما فقط به ذكر نام و آدرس كتاب آنها اكتفا مىكنيم: الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج8، ص 201، ناشر: دار صادر – بيروت؛ البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص 201، طبق برنامه الجامع الكبير؛ السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاي367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج3، ص 66، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر – بيروت؛ البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، تفسير البغوي، ج3، ص 541، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة – بيروت؛ الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية (متوفاي546هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج4، ص 396، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛ إبن العربي، ابوبكر محمد بن عبد الله (متوفاي543هـ)، أحكام القرآن، ج3، ص 617، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر – لبنان؛ ابن الجوزي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج6، ص 416، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ؛ الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج25، ص 416، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ ـ 2000م؛ الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي762هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج3، ص 128، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1414هـ؛ العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج19، ص 121، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت؛ الأنصاري الشافعي، أبويحيى زكريا (متوفاي926هـ)، أسنى المطالب في شرح روض الطالب، ج3، ص 102، تحقيق: د. محمد محمد تامر، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422 هـ ـ 2000 أبو القاسم خلف بن عبد الملك بن بشكوال (متوفاي578هـ)، غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة، ج11، ص 711ـ712، تحقيق: د. عز الدين علي السيد , محمد كمال الدين عز الدين، ناشر: عالم الكتب ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ بنابراين هرچند كه طلحه چنين آوزويى را در باطن خود داشته است؛ اما روايت على بن ابراهيم رضوان الله تعالى عليه ازدواج او را با عائشه ثابت نمىكند؛ چرا كه انتساب اين مطلب به على بن ابراهيم قطعى و روشن نيست؛ بنابراين روايت نيز ارزش استناد ندارد و چيزى را عليه شيعيان ثابت نمىكند. تحليل نهائي روايات: طبق آن چه گذشت نتيجه مىگيريم كه تمام اين روايات هم از نظر سندى و هم از نظر دلالى مشكلات اساسى داشته، ارزش استناد ندارند و چيزى را به اثبات نمىرسانند. از طرف ديگر با روايات صحيح السند و اجماع امت اسلامى نيز در تعارض هستند. نتيجه نهائى آن كه: اتهام فحشاء به عائشه و ساير همسران تمام پيامبران دليل و مدرك معتبرى ندارد. ديدگاه علماي شيعه در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران از ديدگاه شيعه، زنان تمام پيامبران از تهمت زنا مبرا بودهاند؛ چرا كه اين مطلب طعن و نقص بر انبياء عليهم السلام است و با آبروى آنها سروكار دارد و خداوند تمام انبياء خود را از هر نقص و عيبى مبرا كرده است. شيخ طوسى رحمت الله عليه معروف به شيخ الطائفة در باره اتهام فحشا به همسرن پيامبران به نقل از ابن عباس مىنويسد: ما زنت امرأة نبي قط، وكانت الخيانة من امرأة نوح انها كانت تنسبه إلى الجنون والخيانة من امرأة لوط انها كانت تدل على أضيافه. هيچ يك از زنان پيامبران هرگز زنا نكرده است، خيانت زن نوح اين بود كه آن حضرت را متهم به ديوانگى كرده بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه جاى مهمانان حضرت لوط به كفار نشان داد. الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج5، ص 495، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ.. و در جاى ديگر گفته است: وقوله (ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين) قال ابن عباس: كانت امرأة نوح وامرأة لوط منافقتين (فخانتاهما) قال ابن عباس: كانت امرأة نوح كافرة، تقول للناس انه مجنون، وكانت امرأة لوط تدل على أضيافه، فكان ذلك خيانتهما لهما، وما زنت امرأة نبي قط، لما في ذلك من التنفير عن الرسول وإلحاق الوصمة به، فمن نسب أحدا من زوجات النبي إلى الزنا، فقد أخطأ خطأ عظيما، وليس ذلك قولا لمحصل. اما اين سخن خداوند كه: «خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند»، ابن عباس گفته: زن نوح و زن لوط منافق بودند. «فخانتاهما» ابن عباس گفته: زن نوح كافر بود و به مردم مىگفت كه آن حضرت ديوانه شده است و زن لوط جاى مهمانان آن حضرت را به كفار نشان داد، اين خيانت آن دو زن بود؛ هيچ يك از زنان پيامر هرگز زنا نكردهاند؛ زيرا سبب بدبينى و ننگ و عار نسبت به آن حضرت مىشد؛ پس هركس يكى از زنان پيامبران را متهم به زنا كند، اشتباه بزرگى مرتكب شده است و كسى كه تحصيل (تحقيق) كرده باشد، چنين سخنى نمىگويد. الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج10، ص 52، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ. سيد مرتضى رضوان الله تعالى عليه در كتاب امالى خود در اين باره مىنويسد: إن سأل سائل عن قوله تعالى (وَنادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْني مِنْ أَهْلي) إلى قوله (أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلين). فقال ظاهر قوله تعالى (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ) يقتضى تكذيب قوله عليه السلام انه من أهلي فالنبي لا يجوز عليه الكذب فما الوجه في ذلك وكيف يصح أن يخبر عن ابنه انه عمل غير صالح وما المراد به. الجواب قلنا في هذه الآية وجوه: أحدها: أن نفيه لان يكون من أهله لم يتناول نفى النسب وإنما نفى أن يكون من أهله الذين وعد بنجاتهم لأنه عز وجل كان وعد نوحا عليه السلام بان ينجي أهله ألا ترى إلى قوله تعالى (قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْل) فاستثنى تعالى من أهله من أراد اهلاكه بالغرق. ويدل عليه أيضا قول نوح عليه السلام (إِنَّ ابْني مِنْ أَهْلي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَق) وعلى هذا الوجه يتطابق الخبران ولا يتنافيان وقد روى هذا التأويل بعينه عن ابن عباس وجماعة من المفسرين. والجواب الثاني أن يكون المراد بقوله تعالى (لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ) اي انه ليس على دينك وأراد انه كان كافرا مخالفا لأبيه وكأن كفره أخرجه من أن يكون له أحكام أهله ويشهد لهذا التأويل قوله تعالى طريق التعليل (إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح) فبين تعالى انه إنما خرج من أحكام أهله لكفره وسوء عمله وقد روي هذا التأويل أيضا عن جماعة من المفسرين. وحكى عن ابن جريج انه سئل عن ابن نوح فسبح طويلا ثم قال لا إله إلا الله يقول الله ونادى نوح ابنه ويقول ليس منه ولكنه خالفه في العمل فليس منه من لم يؤمن. وروى عن عكرمة أنه قال كان ابنه ولكنه كان مخالفا له في النية والعمل فمن ثم قيل إنه ليس من أهلك. والوجه الثالث انه لم يكن ابنه على الحقيقة وإنما ولد على فراشه فقال عليه السلام ان ابني على ظاهر الأمر فأعلمه الله تعالى ان الأمر بخلاف الظاهر ونبه على خيانة امرأته وليس في ذلك تكذيب خبره لأنه إنما خبر عن ظنه وعما يقتضيه الحكم الشرعي فأخبره الله تعالى بالغيب الذي لا يعلمه غيره وقد روى هذا الوجه عن الحسن وغيره. وروى قتادة عن الحسن قال كنت عنده فقال ونادى نوح ابنه فقال لعمر الله ما هو ابنه قال فقلت يا أبا سعيد يقول الله تعالى ونادى نوح ابنه وتقول ليس بابنه قال أفرأيت قوله ليس من أهلك قال قلت معناه انه ليس من أهلك الذين وعدتك ان أنجيهم معك ولا يختلف أهل الكتاب انه ابنه فقال أهل الكتاب يكذبون.. وروى عن مجاهد وابن جريج مثل ذلك. وهذا الوجه يبعد إذ فيه منافاة للقرآن لأنه قال تعالى (ونادى نوح ابنه) فأطلق عليه اسم البنوة ولأنه أيضا استثناه من جملة أهله بقوله تعالى (وأهلك إلا من سبق عليه القول) ولان الأنبياء عليهم الصلاة والسلام يجب أن ينزهوا عن مثل هذه الحال لأنها تعر وتشين وتغض من القدر وقد جنب الله تعالى أنبيائه عليهم الصلاة والسلام ما هو دون ذلك تعظيما لهم وتوقيرا ونفيا لكل ما ينفر عن القبول منهم وقد حمل ابن عباس ظهور ما ذكرناه من الدلالة على أن تأول قوله تعالى في امرأة نوح وامرأة لوط فخانتاهما على أن الخيانة لم تكن منهما بالزنا بل كانت إحداهما تخبر الناس بأنه مجنون والأخرى تدل على الأضياف والمعتمد في تأويل الآية هو الوجهان المتقدمان. اگر سؤال كنندهاى از اين گفتار خداوند بلند مرتبه سؤال كند كه: «نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است» تا اين كلام خداوند: « من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!» و بگويد كه ظاهر اين گفته خداوند «اى نوح! او از اهل تو نيست» اقتضاء مىكند كه گفته حضرت نوح كه او از اهل من است، دروغ باشد؛ در حالى كه دروغ گفتن براى انبياء جايز نيست؛ پس حقيقت مطلب و مقصود از آيه چيست؟ در جواب مىگوئيم: در باره اين آيه ديدگاههاى مختلفى وجود دارد: يكى از آنها اين است كه اگر خداوند مىگويد «او از اهل تو نيست» به معناى نفى نسب آن فرزند از حضرت نوح نيست؛ بلكه منظور اين است كه اين فرزند از كسانى نيست كه ما وعده نجات آنها را به شما داديم؛ زيرا خداوند به حضرت نوح وعده داده است كه اهلش را نجات دهد؛ مگر اين سخن خداوند را نمىبينيد كه فرمود: «(به نوح) گفتيم: «از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن)- مگر آنها كه قبلًا وعده هلاك آنان داده شده» پس خداوند با اين جمله كسانى از خانواده آن حضرت را كه وعده هلاكتشان را داده است، استثنا كرده است. دليل ديگر بر اين ديدگاه، اين گفته حضرت نوح عليه السلام است كه: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است» طبق اين ديدگاه، هر دو آيه با يكديگر سازگار است و تضاد ندارد. عين اين تأويل از ابن عباس و جماعتى از مفسران نقل شده است. جواب دوم اين است كه مقصود از اين گفته خداوند كه «او از اهل تو نيست» اين است كه دين تو را قبول ندارد؛ و مراد اين است كه او كافر و مخالف پدرش بوده و همين كفرش او را از گستره احكامى كه اهل نوح را شامل مىشده خارج كرده است. شاهد بر اين مطلب اين استدلال خداوند است كه: «او عمل غير صالحى است». خداوند با اين جمله او را به خاطر كفر و كردار بدش از احكامى كه شامل اهل نوح مىشده خارج كرده است. اين تأويل از گروهى از مفسران نقل شده است. از ابن جريج نقل شده كه از او از فرزند نوح سؤال شد، بعد از مكث طولانى گفت: خدائى جز خداى يكتا نيست، خداوند او را فرزند نوح خوانده است؛ ولى اينها مىگويند كه او فرزند نوح نبوده است! فرزند نوح در كردار با پدرش مخالفت كرد؛ پس هركس كه به نوح ايمان نياورد از او نيست. از عكرمه نقل شده است كه گفت: او فرزند نوح بود؛ اما در نيت و كردار با پدرش مخالفت كرد، به همين خاطر خداوند گفته است كه او از اهل تو نيست. ديدگاه سوم اين است كه: او فرزند واقعى حضرت نوح نبوده است؛ بلكه در هنگام ازدواج نوح با آن زن به دنيا آمد و حضرت نوح گفته است كه او ظاهرا فرزند من است؛ ولى خداوند به او فهماند كه اين چنين نيست؛ بلكه همسرت به تو خيانت كرده است؛ پس با اين تأويل بازهم دروغگو بودن حضرت نوح از آيه استفاده نمىشود؛ چرا حضرت نوح به خيال خودش و بر مبناى اقتضاى حكم شرعى (كه فرزندى كه از زن به دنيا مىآيد، مال شوهر او است) اين سخن را گفته است؛ اما خداوند با علم غيبى كه جز خودش نمىداند، او را آگاه كرده است. اين نظريه از حسن (بصري) و ديگران نقل شده است. قتاده از حسن (بصري) نقل كرده كه من نزد او بودم كه اين آيه را تلاوت كرد: «ونادى نوح ابنه» و سپس گفت: سوگند به خدا كه او فرزند نوح نبود. من گفتم: اى ابوسعيد! خداوند مىگويد كه او فرزندش بوده و تو مىگوئى كه فرزندش نيست؟ حسن گفت: مگر اين سخن خداوند را نديدهاى كه مىگويد: «او از اهل تو نيست». قتاده مىگويد كه من گفتم: معناى آيه اين است كه او از كسانى از اهل تو نيست كه من وعده نجات آنها را دادهام، تمام اهل كتاب اختلاف ندارند كه او فرزند نوح است. حسن گفت: اهل كتاب دروغ مىگويند. از مجاهد و ابن جريج نيز همين ديدگاه نقل شده است. اين ديدگاه بعيد به نظر مىرسد؛ چرا كه با قرآن كريم در تضاد است؛ زيرا خداوند فرموده «نوح فرزندش را صدا زد» پس اسم فرزند را بر او اطلاق كرده است. همچنين به اين دليل كه خداوند او را از اهلش استثناء كرده و فرموده: « خاندانت را (بر آن سوار كن)- مگر آنها كه قبلًا وعده هلاك آنان داده شده». و نيز به اين دليل كه واجب است انبياء عليهم السلام از چنين امورى پاك باشند؛ زيرا براى آنها ننگ و عار است و قدر و منزلت آنها را پايين مىآورد؛ در حالى كه خداوند انبياءش را از چيزهاى كمتر از آن به خاطر تعظيم و احترام و درو كردن هر چيزى مردم را از آنها و پذيرش سخنشان روى گردان كند، منزه و پاك كرده است. ابن عباس، جمله «فخانتاهما؛ آن دو خيانت كردند» را اين گونه تفسير كرده است كه خيانت آنها زنا نبوده است؛ بلكه يكى از آنها (زن نوح) به مردم مىگفت كه او ديوانه شده است و ديگرى (زن لوط) مردم از جاى مهمانان آگاه كرد. آن چه براى ما قابل اعتماد است، دو ديدگاه اول است. المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، الأمالي، ج2، ص144 ـ 145، تحقيق: السيد محمد بدر الدين النعساني الحلبي، ناشر: منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي ـ قم، الطبعة الأولى، 1325هـ ـ 1907م. مرحوم شرف الدين بعد از نقل گفتار سيد مرتضى مىنويسد: إلى آخر كلامه الدال على وجوب نزاهة امرأة نوح وامرأة لوط من الخنا، وعلى ذلك إجماع مفسري الشيعة ومتكلميهم وسائر علمائهم. اين گفته سيد مرتضى دلالت مىكند بر وجوب پاكى زن حضرت نوح و حضرت لوط از خيانت، و تمام مفسران، متكلمان و ديگر علماى شيعه بر اين مطلب اجماع دارند. شرف الدين الموسوي، السيد عبد الحسين (متوفاي1377هـ)، الفصول المهمة في تأليف الأمة، ص 156، ناشر: قسم الإعلام الخارجي المؤسسة البعثة ـ قم، الطبعة: الأولى. و شيخ طبرسى در تفسير مجمع البيان در رد گفتار حسن بصرى و مجاهد مبنى بر اين كه فرزند نوح، از زنا بوده است مىگويد: وهذا الوجه بعيد من حيث إن فيه منافاة القرآن، لأنه تعالى قال: ( ونادى نوح ابنه ) ولأن الأنبياء يجب أن ينزهوا عن مثل هذه الحال، لأنها تعير وتشين، وقد نزه الله أنبياءه عما دون ذلك، توقيرا لهم، وتعظيما عما ينفر من القبول منهم. وروي عن ابن عباس أنه قال: ما زنت امرأة نبي قط، وكانت الخيانة من امرأة نوح أنها كانت تنسبه إلى الجنون، والخيانة من امرأة لوط أنها كانت تدل على أضيافه. اين ديدگاه بعيد به نظر مىرسد؛ چرا كه با قرآن در تضاد است؛ زيرا خداوند مىفرمايد كه حضرت نوح او را فرزند خود خطاب كرده است و همچنين به اين دليل كه واجب است انبياء از چنين امورى پاك باشند؛ زيرا براى آنها عيب و عار است و خداوند انبياى خود را به منظور احترام و تعظيم آنها و دور كردن هرآنچه كه پذيرش گفتار آنها را منفور مىكند، از امورى پايينتر از آن پاك كرده است. از ابن عباس روايت شده است كه زن هيچ پيامبرى هرگز زنا نكرده است و خيانت زن نوح اين بود كه آن حضرت به ديوانگى متهم كرده بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه جاى مهمانان را به كفار نشان داد. الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي548هـ)، تفسير مجمع البيان، ج5، ص285، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م. المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج11، ص 314، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 ـ 1983 م. و در تفسير جوامع الجامع مىگويد: (فخانتاهما) بالنفاق والتظاهر على الرسولين: فامرأة نوح قالت لقومه: إنه مجنون، وامرأة لوط دلت على ضيفانه، وعن الضحاك: خانتاهما بالنميمة إذا أوحى الله إليهما أفشتاه إلى المشركين، ولا يجوز أن يراد بالخيانة الفجور لأنه نقيصة عند كل أحد، سمج في كل طبيعة، بخلاف الكفر لأن الكفار لا يستسمجونه، وعن ابن عباس: ما زنت امرأة نبي قط؛ لما في ذلك من التنفير عن الرسول، وإلحاق الوصمة به. «فخانتاهما» به معناى نفاق و جبههگيرى عليه آن دو پيامبر خدا است؛ همسر نوح به قومش مىگفت كه او ديوانه است و زن لوط جاى مهمانان را نشان داد. از ضحاك نقل شده است كه خيانت آن دو سخن چينى و جاسوسى بوده و خداوند به واسطه وحى آن چه را كه افشا كرده بودند، به آن دو پيامبر خبر داد. جايز نيست كه خيانت را به معناى فجور و زنا تفسير كنيم؛ چرا كه اين امر از ديدگاه همگان نقص به حساب مىآيد و از ديد هر انسانى زشت به حساب مىآيد؛ بر خلاف كفر؛ زيرا زشتى كفر به پيامبران سرايت نمىكند. از ابن عباس نقل شده است كه زن هيچ پيامبرى هيچگاه زنا نكرده است؛ چرا كه اين امر مردم را از آن پيامبر متنفر مىكند و براى آنان عيب به شمار مىرود. الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي548هـ)، تفسير جوامع الجامع، ج3، ص 597، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة: الأولى، 1418هـ. سيد نعمت الله جزائرى رحمت الله عليه در اين باره مىگويد: أقول قوله تعالى «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» قيل فيه أقوال: أحدها: أنه كان ابنه لصلبه والمعنى أنه ليس من أهلك الذين وعدتك نجاتهم معك لأن الله تعالى قد استثنى من أهله الذين وعده أن ينجيهم ممن أراد إهلاكهم بالغرق فقال «إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» عن ابن عباس. وثانيها: أن المراد بقوله «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» ليس على دينك فكان كفره أخرجه عن أن يكون له أحكام أهله وهذا كما قال النبي (صلي الله عليه وآله): سلمان منا أهل البيت. وإنما أراد على ديننا ويؤيد هذا التأويل أن الله سبحانه قال على طريق التعليل «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» فبين أنه إنما أخرج عن أحكام أهله لكفره وشر عمله. وثالثها: أنه لم يكن ابنه حقيقة وإنما ولد على فراشه فقال: إنه ابنه على ظاهر الأمر فأعلمه الله أن الأمر بخلاف الظاهر ونبهه على خيانة امرأته عن الحسن ومجاهد. وهذا الوجه بعيد من حيث إن فيه منافاة للقرآن لأنه تعالى قال: «وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ» ولأن الأنبياء يجب أن ينزهوا عن مثل هذا الحال لأنها تعيير وتشيين وقد نزه الله أنبياءه عما دون ذلك. ورابعها أنه كان ابن امرأته وكان ربيبه ويعضده قراءة من قرأ بفتح الهاء وحذف الألف وإثباته لفظا. والمعتمد المعول عليه في تأويل الآية القولان الأولان. در رابطه با قول خداى متعال كه فرمود: «اين پسر از اهل تو نيست» ديدگاههاى متفاوتى نقل شده است: اوّل: اينكه آن پسر از نسل نوح بود؛ امّا اينكه خداوند او را از خانواده نوح نمىداند، به اين دليل است كه او به خاطر كفرش از كسانى كه خدا وعده نجات آنها را به نوح داده، نبوده است؛ بلكه از كسانى بوده كه خداوند در باره آنان فرمود: «مگر آنكه قول من در باره او سبقت گرفته است» دوّم: اينكه مراد اين است كه آن پسر بر دين نوح نيست، گويا كفر او را از احكام خانوادگى و اهل بودن خارج نموده است. و اين قول شبيه همان گفتار پيامبر صلى الله عليه وآله در باره سلمان است كه فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است» يعنى سلمان بر دين و طريقه ما است. و تأييد اين تعبير همان است كه خداوند در ادامه دليل اين مطلب را اين گونه بيان مىكند: «او عملش غير صالح است» پس آشكار مىشود كه بدى اعمال و كفر آن پسر او را از احكام اهليّت نوح خارج كرده است. سوّم: اينكه آن پسر، فرزند حقيقى نوح نبوده است؛ بلكه پسر همسرش بوده كه نوح او را پسر خود مىپنداشته است؛ امّا خداوند او را از خيانت همسرش آگاه مىسازد و مىفهماند كه اين پسر نامشروع همسرش بوده است. اين قول از حسن و مجاهد نقل شده، ولى اين ديدگاه بسيار بعيد به نظر مىرسد؛ زيرا در قدم نخست با ظاهر آيات قرآن در تضاد است و قرآن او را با لفظ «ابن» ياد مىكند؛ ثانيا: واجب است كه دامان انبياء از امثال اين امور منزّه باشد؛ زيرا چنين امورى عار، ننگ و زشتى براى پيامبران است و خداوند آنان را از امورى كمتر از اين منزّه داشته است. چهارم: اينكه آن پسر فرزند خوانده مشروع همسر نوح بوده كه در خانه نوح تربيت و رشد يافته و اين قول را قرائت كسانى كه (ابنه) هاء را با فتحه و حذف الف و اثبات لفظى آن قرائت كردهاند، تأييد مىكند. امّا دو ديدگاه اوّل قابل اعتمادتر است و با تفسير و تأويل آيه سازگارى بيشترى دارد. الموسوي الجزائري، السيد نعمة الله بن عبد الله (متوفاي1112هـ)، النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، ص71، ناشر: منشورات مكتبة آيت الله العظمى مشرعشي نجفي ـ قم، الطبعة الأولي، 1404هـ نوبت چاپ: اول على بن يونس عاملى در كتاب الصراط المستقيم مىنويسد: قال ابن عباس ما زنت امرأة نبي قط. از ابن عباس نقل شده است كه زن هيچ پيامبرى، هيچگاه زنا نكرده است. العاملي النباطي، الشيخ زين الدين أبي محمد علي بن يونس (متوفاي877هـ) الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج1، ص 342، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، الطبعة الأولى، 1384هـ و ملا محمد فيض كاشانى نيز گفته است: (عبادنا صالحين فخانتاهما) بالنفاق والتظاهر على الرسولين. مثل الله حال الكفار والمنافقين ـ في أنهم يعاقبون بكفرهم ونفاقهم، ولا يحابون بما بينهم وبين النبي والمؤمنين، من النسبة والوصلة ـ بحال امرأة نوح وامرأة لوط. وفيه تعريض بعائشة وحفصة في خيانتهما رسول الله صلى الله عليه وآله، بإفشاء سره، ونفاقهما إياه، وتظاهرهما عليه، كما فعلت امرأتا الرسولين. مراد از «فخانتاهما» نفاق و همدست شدن عليه آن دو پيامبر است و آنها همانند كافران و منافقان به خاطر كفر و نفاق شان مؤاخذه خواهند شد و نسبتى كه بين آنان و بين پيامبران و مؤمنان بوده فايدهاى به حالشان نخواهد داشت. اين آيه كنايه به عائشه و حفصه است در خيانتشان به رسول خدا صلى الله عليه وآله كه راز آن حضرت را فاش ساختند، نفاق ورزيدند و عليه رسول خدا همدست شدند؛ همان طورى كه زن آن دو پيامبر (نوح و لوط) انجام دادند. الكاشاني، المولى محمد محسن الفيض (متوافاي1091هـ)، الأصفى في تفسير القرآن، ج2، ص 1325، ناشر: مركز الأبحاث والدراسات الاسلامية تحقيق: مركز الأبحاث والدراسات الاسلامية، ناشر: مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1418هـ و علامه طباطبائى مىنويسد: و في التمثيل تعريض ظاهر شديد لزوجي النبي (ص) حيث خانتاه في إفشاء سره و تظاهرتا عليه و آذتاه بذلك، و خاصة من حيث التعبير بلفظ الكفر و الخيانة و ذكر الأمر بدخول النار. در اين مثال كنايه شديدى به دو همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله است؛ به خاطر اين كه راز آن حضرت را فاش ساخته و عليه آن حضرت همدست شدند و ايشان را اذيت كردند؛ به ويژه كه از كلمه «كفر و خيانت» استفاده كرده و وعده دخول در آتش جهنم را داده است. طباطبايى، سيد محمد حسين (متوفاي 1412هـ)، الميزان فى تفسير القرآن، ج19، ص343، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، الطبعة: الخامسة، 1417هـ. بنابراين، اجماع علماى شيعه بر اين است كه هيچ زنى از زنان پيامبران و حتى زن نوح و لوط كه خداوند صراحتا از خيانت آنها سخن گفته است، در تمام عمرشان متهم به زنا نبودهاند. آلوسي: اتهام اعتقاد شيعيان به فاحشه بودن عائشه، دروغ و تهمت است: علامه آلوسى از مفسران شهير اهل سنت نيز با تأييد همين ديدگاه، سخن كسانى را كه مىگويند شيعه اعتقاد به فاحشه بودن برخى از زنان پيامبر دارد، رد و آن را دروغ و شايعه مىداند: ونسب للشيعة قذف عائشة رضي الله تعالي عنها بما براها الله تعالي منه وهم ينكرون ذلك أشد الإنكار وليس في كتبهم المعول عليها عندهم عين منه ولا أثر أصلاً. وكذلك ينكرون ما نسب إليهم من القول بوقوع ذلك منها بعد وفاته صلى الله عليه وسلم وليس له أيضا في كتبهم عين ولا أثر. به شيعيان نسبت داده شده است كه به عائشه تهمت زنا كه خداوند او را از آن مبرّا كرده است، زدهاند؛ در حالى كه خود آنها چنين مطلبى را شديدا انكار مىكند؛ در كتابهاى مورد اعتماد آنها چنين مطلبى ديده نمىشود و اصلا اثرى از آن نيست. همچنين آنها وقوع فحشا را براى عائشه بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه وآله انكار مىكنند و از اين مطلب نيز در كتابهاى آنها اثرى ديده نمىشود. الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص 122، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت. و در جائى ديگر مىگويد: (فخانتهما) بيان لما صدر عنهما من الخيانة العظيمة مع تحقق ما ينافيهما من مرافقة النبي عليه الصلاة والسلام أما خيانة امرأة نوح عليه السلام فكانت تقول للناس: إنه مجنون وأما خيانة امرأة لوط فكانت تدل على الضيف رواه جمع وصححه الحاكم عن ابن عباس.... ونقل ابن عطية عن بعض تفسيرها بالكفر والزنا وغيره ولعمري لا يكاد يقول بذلك إلا ابن زنا فالحق عندي أن عهر الزوجات كعهر الأمهات من المنفرات التي قال السعد: إن الحق منعها في حق الأنبياء عليهم السلام. وما ينسب للشيعة مما يخالف ذلك في حق سيد الأنبياء صلى الله تعالى عليه وسلم كذب عليهم فلا تعول عليه وكان شائعا وفي هذا على ما قيل: تصوير لحال المرأتين المحاكية لحال الكفرة في خيانتهما لرسول الله صلى الله تعالى عليه وسلم بالكفر والعصيان مع تمكنهم التام من الإيمان والطاعة. «فخانتاهما» بيان خيانتهاى بزرگى است كه از آن دو زن صادر شده و اين خيانتها با دوستى آنان با اين پيامبران منافات داشته است. خيانت زن نوح اين بوده كه او به مردم مىگفت كه او ديوانه است و خيانت زن لوط اين بوده كه او جاى مهمانان را به كفار نشان مىداده، اين روايت را گروهى از ابن عباس نقل كرده و حاكم نيشابورى نيز سند آن را تصحيح كرده است. از ابن عطيه از برخى تفاسير او نقل شده كه «فخانتاهما» را به كفر و زنا تفسير كرده است؛ قسم به جانم كه ممكن نيست كسى چنين بگويد، مگر فرزند زنا باشد؛ پس ديدگاه حق در نزد من اين است كه اتهام زنا به همسران پيامبران، همانند اتهام امهات المؤمنين به زنا، از گفتارهاى شاذى است كه سعد در باره آن گفته: حق اين است كه متهم كردن زنان انبياء به زنا، جايز نيست و آن چه به شيعيان نسبت داده مىشود كه خلاف اين اعتقاد را در حق آقاى پيامبران صلى الله عليه وآله دارند، دروغ است، ارزش اعتماد ندارد و شايعهاى بيش نيست. و طبق اين مطالب، اين آيه حالت دو زنى را كه نشانگر حال كفار در خيانت به پيامبر صلى الله عليه وآله بودند، نشان مىدهد، با اينكه آن دو قدرت كامل بر ايمان و اطاعت داشتند! الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج28، ص162، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. ديدگاه علماي اهل سنت در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران اكثر بزرگان اهل سنت نيز اعتقاد دارند كه هيچ يك از زنان پيامبران، متهم به زنا فحشاء نبودهاند. ابن كثير دمشقى سلفى در اين باره مىگويد: وليس المراد بقوله «فخانتاهما» في فاحشة بل في الدين فإن نساء الأنبياء معصومات عن الوقوع في الفاحشة لحرمة الأنبياء كما قدمنا في سورة النور قال سفيان الثوري عن موسى بن أبي عائشة عن سليمان بن قتة سمعت ابن عباس يقول في هذه الآية ) فخانتاهما ( قال ما زنتا أما خيانة امرأة نوح فكانت تخبر أنه مجنون وأما خيانة امرأة لوط فكانت تدل قومها على أضيافه. منظور از اين گفته خداوند «فخانتاهما» فحشا نيست؛ بلكه خيانت در دين است؛ چرا كه زنان انبياء از انجام فحشاء معصوم هستند؛ به خاطر احترامى كه انبياء دارند؛ چنانچه پيش از اين در سوره نور در اين باره سخن گفتيم. سفيان ثورى از موسى بن أبى عائشه از سليمان بن قته از ابن عباس نقل كرده است كه در باره اين آيه گفته: آنها زنا نكرده بودند؛ بلكه خيانت زن نوح اين بود كه به مردم مىگفت او ديوانه است و خيانت زن لوط نيز اين بود جاى مهمانان را به قوم لوط نشان داد. ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج4، ص394، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ. و در جاى ديگر مىگويد: وقال ابن عباس وغير واحد من السلف ما زنت امرأة نبي قط قال وقوله (إنه ليس من أهلك) أي الذين وعدتك نجاتهم وقول ابن عباس في هذا هو الحق الذي لا محيد عنه فإن الله سبحانه أغير من أن يمكن امرأة نبي من الفاحشة... عن سليمان بن قتة قال سمعت ابن عباس سئل وهو إلى جنب الكعبة عن قول الله (فخانتاهما) قال أما إنه لم يكن بالزنا ولكن كانت هذه تخبر الناس أنه مجنون وكانت هذه تدل على الأضياف ثم قرأ (إنه عمل غير صالح). قال ابن عيينة وأخبرني عمار الدهني أنه سأل سعيد بن جبير عن ذلك فقال كان ابن نوح إن الله لا يكذب قال تعالى «ونادى نوح ابنه» قال وقال بعض العلماء ما فجرت امرأة نبي قط وكذا روي عن مجاهد أيضا وعكرمة والضحاك وميمون بن مهران وثابت بن الحجاج وهو اختيار أبي جعفر بن جرير وهو الصواب الذي لا شك فيه. ابن عباس و بسيارى از گذشتگان گفتهاند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكردهاند، و اين گفته خداوند «او از اهل تو نيست» يعنى (همسر و فرزندت) جزء كسانى كه وعده نجاتش را به تو داديم نيستند. گفته ابن عباس در اين باره گفته درستى است كه چارهاى جز قبول آن نداريم؛ زيرا خداوند غيرتمندتر از آن است كه ممكن باشد زنى از زنان پيامبران فاحشه باشد. از سليمان بن قته نقل شده است كه از ابن عباس؛ در حالى كه او در كنار كعبه بود از آيه «فخانتاهما» سؤال شد، در جواب گفت: منظور از خيانت زنا نيست؛ بلكه زن نوح به مردم مىگفت كه او ديوانه است و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد، سپس اين آيه را قرائت كرد كه «او عمل غير صالحى است». ابن عيينه گفته كه عمار دهنى به من خبر داد كه از سعيد بن جبير در باره اين آيه سؤال شد، پس گفت: او فرزند نوح بوده است، چو خداوند هيچگاه دروغ نمىگويد و خداوند فرموده كه: «نوح فرزندش را صدا زد». برخى از علما گفهاند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه فاجره نبودهاند. از مجاهد، عكرمه، ضحاك، ميمون بن مهران، ثابت بن حجاج نيز همين ديدگاه نقل شده و ابوجعفر بن جرير (طبري) نيز همين را اختيار كرده، اين سخن حقى است كه ترديدى در آن نيست. ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص449، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ. فخررازى در جواب كسانى كه فرزند نوح را زنا زاده معرفى كردهاند، مىگويد: القول الثالث: أنه ولد على فراشه لغير رشدة، والقائلون بهذا القول احتجوا بقوله تعالى في امرأة نوح وامرأة لوط «فخانتاهما» وهذا قول خبيث يجب صون منصب الأنبياء عن هذه الفضيحة لا سيما وهو على خلاف نص القرآن. أما قوله تعالى «فَخَانَتَاهُمَا» فليس فيه أن تلك الخيانة إنما حصلت بالسبب الذي ذكروه. قبل لابن عباس رضي الله عنهما: ما كانت تلك الخيانة، فقال: كانت امرأة نوح تقول: زوجي مجنون، وامرأة لوط تدل الناس على ضيفه إذا نزلوا به. ديدگاه سوم اين است كه: او (پسر نوح) فرزند نامشروعى بوده كه در خانه حضرت نوح به دنيا آمده است، دليل آنها اين گفته خداوند در باره زنان حضرت نوح و لوط است كه فرموده: «فخانتاهما». اين گفته خبيثى است كه واجب است مقام انبياء عليهم السلام از چنين فضاحتى محفوظ بماند؛ به ويژه كه بر خلاف نص قرآن كريم است. اما در اين گفته خداوند «فخانتاهما»، چيزى نيست كه نتيجه آن خيانتى باشد كه طرفداران ديدگاه سوم گفتهاند. از ابن عباس سؤال شد كه منظور از خيانت در اين آيه چيست، پس گفت: خيانت زن نوح اين بود كه مىگفت شوهر من ديوانه است و خيانت زن لوط اين بود كه مردم را از وجود مهمانان آگاه كرد، آن زمان كه مهمانان وارد (خانه لوط) شدند. الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج17، ص113، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ ـ 2000م. و علامه شوكانى در باره نوع خيانت همسر حضرت نوح و لوط و اجماعى بودن اين مطلب كه هيچ يك از زنان پيامبر متهم به زنا نبودهاند، مىنويسد: (فخانتاهما) أي فوقعت منهما الخيانة لهما قال عكرمة والضحاك بالكفر وقيل كانت امرأة نوح تقول للناس أنه مجنون وكانت امرأة لوط تخبر قومه بأضيافه وقد وقع الإجماع على أنه ما زنت امرأة نبي قط وقيل كانت خيانتهما بالنفاق وقيل خانتاهما بالنميمة. «فخانتاهما» يعنى آن دو زن به آن دو پيامبر خيانت كردند، عكرمه و ضحاك گفتهاند كه منظور از خيانت كفر است. برخى گفتهاند كه زن نوح به مردم مىگفت كه او ديوانه است، و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد. اين مطلب اجماعى است كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكردهاند، برخى گفتهاند كه خيانت آنها نفاقشان بوده و برخى اعتقاد دارند كه خيانت آنها سخن چينى بوده است. الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج5، ص255، ناشر: دار الفكر – بيروت. و قنوجى حنفى، از بزرگان قرن چهاردهم هجرى اهل سنت، ادعاى اجماع مىكند كه هيچ يك از همسران پيامبران، زنا نكردهاند: وقد وقعت الأدلة الإجماعية على أنه ما زنت امرأة نبي قط. ادله اجماعى وجود دارد كه هيچيك از زنان پيامبران، هيچگاه زنان نكردهاند. القنوجي البخاري، أبو الطيب السيد محمد صديق خان بن السيد حسن خان (متوفاي1307هـ)، حسن الأسوة بما ثبت من الله ورسوله في النسوة، ج1، ص241، تحقيق: الدكتور- مصطفي الخن/ ومحي الدين ستو ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الخامسة، 1406هـ/ 1985م. و بستى اموى در رد تهمتى كه به همسران حضرت سليمان زده شده است، مىگويد: وحاشى وكلا من هذه الوصمة الخسيسة أن يفعلها الله تعالى مع أنبيائه عليهم السلام وكيف والأمة مجمعة على أنه ما زنت امرأة نبي قط كانت مؤمنة أو كافرة وخيانة امرأة نوح وامرأة لوط عليهما السلام إنما كانت في إظهارهما الإيمان وإخفائهما الكفر لا غير. هرگز، هرگز، چنين عيب زشتى را نمىتوان پذيرفت كه خداوند براى انبياى خود امكانپذير كرده باشد؛ چگونه ممكن است؛ در حالى كه امت اسلام اجماع دارند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكردهاند؛ چه آنها كه مؤمن بودهاند و چه كافرانشان. خيانت زن نوح و زن لوط عليهما السلام اين بود كه در ظاهر مىگفتند كه ما مؤمن هستيم؛ ولى كفرشان را مخفى مىكردند و خيانت ديگرى نبوده است. السبتي الأموي، أبو الحسن علي بن أحمد، تنزيه الأنبياء عما نسب إليهم حثالة الأغبياء، ج1، ص39، تحقيق: محمد رضوان الداية، ناشر: دار الفكر المعاصر ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1411هـ ـ 1990م. ابن تيميه حرّانى در اين باره مىنويسد: وأما البغايا فليس في الأنبياء، ولا الصالحين من تزوج بغيا لأن البغاء يفسد فراشه، ولهذا أبيح للمسلم أن يتزوج الكتابية اليهودية والنصرانية، إذا كان محصنا غير مسافح، ولا متخذ خدن فعلم أن تزوج الكافرة قد يجوز، وتزوج البغي لا يجوز لأن ضرر دينها لا يتعدى إليه، أما ضرر بغاها فيتعدى إليه، و الله أعلم. اما زنان زنا كار، هيچ نبى و يا صالحى نبوده است كه با زنان زناكار ازدواج كرده باشد؛ زيرا زناى اين زنان، سبب از بين رفتن نسل او مىشود؛ و به همين دليل براى مسلمان جايز است كه با اهل كتاب يعنى يهود و نصارا ازدواج كند؛ اما ازدواج با زن زناكار جايز نيست! زيرا ضررى كه در دين يهودى و مسيحى است، به مسلمان سرايت نمىكند اما ضرر زناى زن بدكار، به شوهر سرايت مىكند! ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، الفتاوى الكبرى لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج4، ص158، تحقيق: قدم له حسنين محمد مخلوف، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت. جصاص در احكام القرآن مىنويسد: وقوله تعالى: (فخانتاهما)، قال ابن عباس: «كانتا منافقتين ما زنت امرأة نبي قط»، وكانت خيانتهما أن امرأة نوح عليه السلام كانت تقول للناس إنه مجنون، وكانت امرأة لوط عليه السلام تدل على الضيف. ابن عباس در باره اين گفته خداوند: «فخانتاهما» گفته: هر دوى آنها منافق بودند، هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكردهاند، خيانت آنها اين بود كه زن نوح به مردم مىگفت كه او ديوانه است و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد. الجصاص، أحمد بن علي الرازي أبو بكر (متوفاي370هـ)، أحكام القرآن، ج5، ص365، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت – 1405هـ. سمرقندى در تفسير خود مىنويسد: (فخانتاهما) يعني خالفتاهما في الدين. وروي عن ابن عباس أنه قال ما زنت امرأة نبي قط وما كانت خيانتهما إلا في الدين. فأما امرأة نوح كانت تخبر الناس أنه مجنون وأما امرأة لوط فكانت تدل على الأضياف. وقال عكرمة الخيانة في كل شيء ليس في الزنى. منظور از «فخانتاهما» خيانت در دين است، از ابن عباس نقل شده است كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكردهاند... از عكرمه نقل شده است كه مراد از آيه خيانت در هر چيزى مىتواند باشد جز زنا. السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاي367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج3، ص449، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر ـ بيروت. أبوالقاسم لالكائى مىگويد: عن أبي عامر الهمداني قال سمعت الشعبي يقول ما زنت امرأة نبي قط. ابوعامر همدانى مىگويد كه از شعبى شنيدم كه مىگفت: هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكردهاند. اللالكائي، أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور (متوفاي418هـ)، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج8، ص1437، تحقيق: د. أحمد سعد حمدان، ناشر: دار طيبة ـ الرياض – 1402هـ غرناطى كلبى مىنويسد: (فخانتاهما) * قال ابن عباس خيانة امرأة نوح في أنها كانت تقول إنه مجنون وخيانة امرأة لوط بأنها كانت تخبر قومه بأضيافه إذا قدموا عليه وكانتا مع ذلك كافرتين وقيل خانتا بالزنا وأنكر ابن عباس ذلك وقال ما زنت امرأة نبي قط تنزيها من الله لهم عن هذا النقص. ابن عباس در باره آيه «فخانتاهما» گفته: كه خيانت زن نوح اين بود كه به مردم مىگفت كه او ديوانه است و خيانت زن لوط نيز اين بود كه مردم را از وجود مهمانان آگاه كرد در آن هنگام كه آنها وارد (خانه لوط) شدند. در عين حال هر دوى آنها كافر بودند. برخى گفتهاند كه مراد از خيانت «زنا» است، ابن عباس اين مطلب را منكر شده و گفته: هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكردهاند؛ چرا كه خداوند پيامبرانش را از چنين عيب و نقصى پاك كرده است. الغرناطي الكلبي، محمد بن أحمد بن محمد (متوفاي741هـ)، كتاب التسهيل لعلوم التنزيل، ج4، ص133، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان، الطبعة: الرابعة، 1403هـ ـ 1983م. تهمتهائي كه بزرگان اهل سنت به عائشه زدهاند: داستان افك و تهمت صحابه به عائشه (به نظر اهل سنت) يكى از قضاياتى اهل سنت به عائشه نسبت داده و در حقيقت به او تهمت زدهاند، داستان افك است. طبق آيه قرآن كريم، گروهى از صحابه به يكى از همسران رسول خدا تهمت فحشاء زده بودند كه رسول خدا از اين كار بسيار غمگين و ناراحت شد و خداوند آيه برائت همسر ايشان را نازل و قلب رسول خدا را شادمان كرد. برخى از بزرگان عقيده دارند كه اين تهمت به ماريه قبطيه مادر ابراهيم عليه السلام توسط يكى ديگر از همسران آن حضرت زده شد و خداوند برائت ماريه را از اين اتهام نازل كرد. ما اين مطلب را در آدرس ذيل به صورت كامل بررسى كردهايم: http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1265 از آن جائى كه اين قضيه فضيلت بزرگى براى شخص تبرئه شده به حساب مىآمد، اهل سنت تلاش كردند كه اين ماجرا را به پاى عائشه بنويسند؛ همان طورى كه بسيارى از فضائل و مناقب اهل بيت عليهم السلام را براى ديگران نقل كردند. جالب اين است كه براى تثبيت اين مطلب چنان اغراق كردند و مطالب زشت و زننده را به آن افزودند كه عقل، انصاف و غيرت هيچ مسلمانى نمىتواند آن را بپذيرد كه اگر اين مطالب ثابت شود، اصل عدالت، تقوى و كرامت رسول خدا از يك طرف و عدالت صحابه و ياران آن حضرت از طرف ديگر زير سؤال مىرود. ما به مواردى به صورت اختصار اشاره مىكنيم: صحابه، عائشه را سبّ كردند و به او تهمت زدند: اهل سنت به عدالت تمام اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله معتقد هستند و مىگويند همه آنها بلا استثناء عادل هستند؛ اما مىبينيم كه همين افراد به عائشه تهمت زنا مىزنند و حتى او را سبّ مىكنند. بخارى به نقل از خود عائشه مىنويسد: عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم خَطَبَ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَقَالَ مَا تُشِيرُونَ عَلَىَّ فِي قَوْمٍ يَسُبُّونَ أَهْلِي مَا عَلِمْتُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُوءٍ قَطُّ. عائشه از رسول خدا (ص) روايت مى کند که براى مردم سخنرانى نمودند؛ پس ستايش و ثناى خداوند کرده و فرمودند: در مورد گروهى که خانواده من (عائشه در قضيه افك) را دشنام مىدهند و من در گذشته از ايشان هيچ بدى نديدهام، چه نظرى را به من پيشنهاد مى کنيد؟ البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2683، ح 6936، كِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى « وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. صحابه، عائشه را متهم كردند! بخارى، در باره كسانى كه به عائشه تهمت زدند، مىنويسد: وقال عُرْوَةُ أَيْضًا لم يُسَمَّ من أَهْلِ الْإِفْكِ أَيْضًا إلا حَسَّانُ بن ثَابِتٍ وَمِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ وَحَمْنَةُ بِنْتُ جَحْشٍ في نَاسٍ آخَرِينَ لَا عِلْمَ لي بِهِمْ غير أَنَّهُمْ عُصْبَةٌ كما قال الله تَعَالَى وَإِنَّ كِبْرَ ذلك يُقَالُ له عبد اللَّهِ بن أُبَيٍّ بن سَلُولَ. عروه نقل مى كند كه كسى از اهل افك (تهمت زنندهگان به عائشه) نام برده نشده؛ جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنة دختر جحش. مردم ديگرى نيز بودند كه من چيزى نمى دانم؛ جز آنكه آنها يك گروه (عصبه) بودند؛ همانگونه كه خداوند عزوجل فرموده است؛ اگر چه كسى كه اين قضيه را بزرگ جلوه داده، نامش عبد الله بن أبى سلول بوده. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1518، ح3910، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب حديث الْإِفْكِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. اجراي حد قذف بر صحابه در مصادر اهل سنت، رواياتى وارد شده است كه رسول خدا بعد از نزول آيه برائت عائشه، تهمت زنندگان را حد قذف زد؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة و حمنة بن جحش. قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت در اين باره مىنويسد: المشهور من الأخبار والمعروف عند العلماء أن الذي حد حسان ومسطح وحمنة ولم يسمع بحد لعبد الله بن أبي روى أبو داود عن عائشة رضي الله عنها قالت: لما نزل عذري قام النبي صلى الله عليه وسلم فذكر ذلك وتلا القرآن فلما نزل من المنبر أمر بالرجلين والمرأة فضربوا حدهم وسماهم: حسان بن ثابت ومسطح بن أثاثة وحمنة بنت جحش وفي كتاب الطحاوي ثمانين ثمانين قال علماؤنا وإنما لم يحد عبد الله بن أبي لأن الله تعالى قد أعد له في الآخرة عذابا عظيما فلو حد في الدنيا لكان ذلك نقصا من عذابه في الآخرة وتخفيفا عنه. ديدگاه معروف علما اين است و روايات مشهور نيز دلالت كه رسول خدا، حسان، مسطح و حمنة را حد زده است و شنيده نشده است كه عبد الله بن أبى را نيز حد زده باشد. ابوداود از عائشه نقل كرده است كه وقتى عذر (پاك بودن) من نازل شد، رسول خدا ايستاد، اين مطلب را يادآور شد و قرآن خواند، وقتى از منبر پايين آمد، دستور داد كه دو مرد و يك زن را حد بزنند و حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة وحمنة بن ججش را نام برد. در كتاب طحاوى آمده است كه به هر كدام هشتاد ضربه شلاق زدند، دانشمندان ما گفتهاند كه عبد الله بن أبى را حد نزد؛ زيرا خداوند وعده داده است كه او را در آخرت عذاب سختى نمايد و اگر در اين دنيا حد زده مىشد، از عذاب قيامت او كاسته مىشود و تخفيفى براى او بود. الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص201، ناشر: دار الشعب – القاهرة. البته اين گفته او كه «چون قرار است در آخرت عبد الله بن أبى عذاب سختى شود؛ پس رسول خدا (ص) او را حد نزده است» سخنى است نسنجيده؛ زيرا پيامبر (ص) مامور به اجراى حدود الهى بودند و ترك حدود، خود يكى از گناهان كبيره است! و به همين جهت، پيامبر (ص) حتى رجم يهود را به خاطر زنا، ترك نكردند! چه رسد به يك منافق از مسلمانان! بنابراين يا عبد الله بن أبى را نيز حد زده است كه اين وجه دليلى ندارد، يا او جزء تهمت زنندگان نبوده است؛ بلكه اهل سنت خواستهاند كه ثابت كنند كه تهمت زنندگان به عائشه منافق بودهاند نه از بزرگان اصحاب. آلوسى نيز مىگويد: وفي البحر أن المشهور حدّ حسان ومسطح وحمنة. مشهور اين است كه رسول خدا (ص)؛ حسّان، مسطح و حمنته را حد زده است. الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص116، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. و ابن حزم اندلسى مىگويد: فَبَعْدَ نُزُولِ هذه الْآيَةِ جَلَدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِسْطَحَ بن أُثَاثَةَ وَحَسَّانَ بن ثَابِتٍ وَحَمْنَةَ بِنْتَ جَحْشٍ. بعد از نزول اين آيه رسول خدا (ص)؛ مسطح بن أثاثه، حسّان بن ثابت، وحمنة بنت حجش را تازيانه زد. إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج11، ص130، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة ـ بيروت. حسان بن ثابت، همان كسى است كه در زمان جاهليت شاعر انصار بود و در زمان اسلام «شاعر رسول الله» لقب گرفت. بخارى در صحيح خود مىنويسد: حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ حدثنا شُعْبَةُ عن عَدِيِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ رضي الله عنه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم لِحَسَّانَ اهْجُهُمْ أو هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ. براء بن عازب گفته است كه رسول خدا به حسّان گفت: هجو كن (جواب كسانى را كه شعرهاى زشت در باره رسول خدا مىسرودند با شعر بده) جبرئيل با تو است. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1176، ح3041، كِتَاب بَدْءِ الْخَلْقِ، بَاب ذِكْرِ الْمَلَائِكَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. و أبوداود در مسند خود نقل مىكند: حدثنا محمد بن سُلَيْمَانَ الْمِصِّيصِيُّ لُوَيْنٌ ثنا بن أبي الزِّنَادِ عن أبيه عن عُرْوَةَ وَهِشَامٍ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَضَعُ لِحَسَّانَ مِنْبَرًا في الْمَسْجِدِ فَيَقُومُ عليه يَهْجُو من قال في رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ مع حَسَّانَ ما نَافَحَ عن رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم. عروه از عائشه نقل كرده است كه رسول خدا براى حسّان منبرى در مسجد نهاده بود؛ پس او روى منبر مىنشست و كسانى را كه پيامبر خدا را هجو كرده بودند، هجو مىكرد. پس رسول خدا (ص) فرمود: روح القدس (جبرئيل) با حسّان است، زمانى كه از رسول خدا پشتيبانى مىكرد. السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداود (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص304، ح5015، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛ المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج6، ص21، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛ العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج2، ص64، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م. مسطح بن أثاثه نيز از كسانى كه در جنگ بدر حضور داشته و همراه پدرش در همان سالهاى نخست ايمان آورده و قطعا جزء سابقون الأولون است؛ چناچه در صحيح بخارى آمده است: بَاب تَسْمِيَةُ من سُمِّيَ من أَهْلِ بَدْرٍ في الْجَامِعِ الذي وَضَعَهُ أبو عبد اللَّهِ على حُرُوفِ الْمُعْجَمِ... مَعْنُ بن عَدِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ مِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ بن عَبَّادِ بن الْمُطَّلِبِ بن عبد مَنَافٍ مِقْدَادُ بن عَمْرٍو الْكِنْدِيُّ.... باب نامهاى كسانى از اهل بدر كه ابو عبد الله (بخاري) در كتاب الجامع (صحيح بخاري) به ترتيب حروف الفبا مرتب كرده است... معن بن عدى انصارى، مسطح بن أثاثة بن عباد بن المطلب بن عبد مناف، مقداد بن عمرو كندى و... البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1477، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب تَسْمِيَةُ من سُمِّيَ من أَهْلِ بَدْرٍ...، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. و ابن تيميه حرانى مىنويسد: فان الذين قذفوا عائشة أم المؤمنين كان فيهم مسطح بن اثاثة وكان من أهل بدر. از كسانى به عائشه تهمت زنا زدند، مسطح بن أثاثة بود كه او در جنگ بدر نيز حضور داشته است. ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج7، ص487، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية. ترديد رسول خدا (ص)، به پاكدامني عائشه: همان طور كه پيش از اين گفتيم، اهل سنت براى تثبيت نزول آيه افك در باره عائشه، چنان در آن اغراق كرده و به قول معروف پيازداغش را زياد كردهاند كه حتى به رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز تهمت زدهاند كه آن حضرت نيز به عائشه اطمينان نداشت و حتى ايشان نيز اتهام به عائشه را باور كرده بود و مدام به عائشه مىگفت كه اگر اين كار را كردهاى، به من بگو تا از خداوند براى تو طلب استغفار كنم!!!. يا عَائِشَةُ فإنه بَلَغَنِي عَنْكِ كَذَا وَكَذَا فَإِنْ كُنْتِ بَرِيئَةً فَسَيُبَرِّئُكِ الله وَإِنْ كُنْتِ أَلْمَمْتِ بشيء فَاسْتَغْفِرِي اللَّهَ وَتُوبِي إليه فإن الْعَبْدَ إذا اعْتَرَفَ بِذَنْبِهِ ثُمَّ تَابَ تَابَ الله عليه. اى عايشه! از تو به من چنين و چنان رسيده (خبر رسيده كه مرتكب چنين گناهى شدى) پس اگر بىگناه باشى خدا تو را تبرئه خواهد كرد و اگر گناه كردى استغفار كن و به درگاه او توبه كن؛ چرا كه اگر بنده به گناه خود اعتراف و سپس به درگاه خدا توبه كند خدا او را مى بخشد. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا و ج4، ص1774، ح4473، كتاب التفسير، بَاب قوله «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. و طبرانى در معجم كبير خود نقل مىكند: يا عَائِشَةُ!إن كُنْتِ فَعَلْتِ هذا الأَمْرَ فَقُولِي حتى اسْتَغْفِرَ اللَّهَ لَكِ. قالت: وَاللَّهِ لا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ منه أَبَدًا إن كُنْتُ فَعَلْتُهُ فَلا غَفَرَ اللَّهُ لي. اى عائشه! اگر تو اين كار را كردهاى (اگر زنا كردهاي) به من بگو تا براى تو از خداوند طلب بخشش كنم، عائشه گفت: به خدا سوگند هرگز از خداوند طلب بخشش نمىكنم، اگر انجام داده باشم، خدا مرا نبخشد. الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج23، ص128، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء ـ الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م. وجاء في بعض الروايات: يا عائشة إن كنت فعلت هذا الأمر فقولي لي حتى أستغفر الله تعالى لك. در برخى از روايات آمده است كه رسول خدا فرمود: اى عائشه! اگر تو اين كار را كردهاى (اگر زنا دادهاي) به من بگو تا براى تو از خداوند طلب بخشش كنم. الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص121، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. جالب است كه البانى وهابى با استناد به روايت بخارى كه پيش از اين گذشت، ارتكاب فحشاء را براى همسران انبياء عليهم السلام و رسول خدا صلى الله عليه وآله ممكن و آنها را غير معصوم از چنين خطائى مىداند: و قوله: «ألممت» قال الحافظ: أي وقع منك على خلاف العادة، و هذا حقيقة الإلمام... قال الداوودي: أمرها بالاعتراف، و لم يندبها إلى الكتمان، للفرق بين أزواج النبي صلى الله عليه وسلم و غيرهنّ، فيجب على أزواجه الاعتراف بما يقع منهنّ و لا يَكْتُمْنَه إياه، لأنه لا يحل لنبي إمساك من يقع منها ذلك بخلاف نساء الناس، فإنهن ندبن إلى الستر. ثم تعقبه الحافظ نقلا عن القاضي عياض فيما ادعاه من الأمر بالاعتراف، فليراجعه من شاء، لكنهم سلموا له قوله: إنه لا يحل لنبي إمساك من يقع منها ذلك. و ذلك غيرة من الله تعالى على نبيه صلى الله عليه وسلم، و لكنه سبحانه صان السيدة عائشة رضي الله عنها وسائر أمهات المؤمنين من ذلك كما عرف ذلك من تاريخ حياتهن، و نزول التبرئة بخصوص السيدة عائشة رضي الله عنها، وإن كان وقوع ذلك ممكنا من الناحية النظرية لعدم وجود نص باستحالة ذلك منهن، ولهذا كان موقف النبي صلى الله عليه وسلم في القصة موقف المتريث المترقب نزول الوحي القاطع للشك في ذلك الذي ينبئ عنه قوله صلى الله عليه وسلم في حديث الترجمة: «إنما أنت من بنات آدم، فإن كنت بريئة فسيبرئك الله، و إن كنت ألممت بذنب فاستغفري الله..»، و لذلك قال الحافظ في صدد بيان ما في الحديث من الفوائد: «و فيه أن النبي صلى الله عليه وسلم كان لا يحكم لنفسه إلا بعد نزول الوحي. نبه عليه الشيخ أبو محمد بن أبي جمرة نفع الله به ». يعني أن النبي صلى الله عليه وسلم لم يقطع ببراءة عائشة رضي الله عنها إلا بعد نزول الوحي. ففيه إشعار قوي بأن الأمر في حد نفسه ممكن الوقوع. حافظ (ابن حجر) در باره كلمه «الممت» گفته: يعنى از تو كار خلاف عادت سر زده است، اين حقيقت المام است... داودى گفته: رسول خدا (ص) به عائشه دستور داد كه اعتراف كند و آن را كتمان ننمايد؛ چرا كه فرق است بين همسران رسول خدا و ديگر زنان، پس واجب است كه هركارى كه از زنان رسول خدا (ص) سر مىزند، اعتراف كنند و حق كتمان آن را ندارند؛ زيرا براى رسول خدا (ص) جايز نيست كه اعمال آنها بگذرد؛ به خلاف ديگر زنان كه به آنها دستور داده شده كارهاى كه از آنها سرزده را بپوشانند. حافظ (ابن حجر) در ادامه سخن قاضى عياض را نقل مىكند كه او ادعا كرده رسول خدا به عائشه دستور داد كه اعتراف نمايد اما از سوى ديگر علما اين سخن ابن حجر را نيز قبول كردهاند كه بر پيامبر (ص) جايز نيست، زنى را كه زنا كرده است، در همسرى خود نگاه دارد! (نشانگر تعارض بين اين دو سخن پيامبر است كه من براى تو استغفار مىكنم و نگران نباش و اينكه پيامبر بايد او را طلاق دهد) ولى خداوند همسران پيامبر و نيز بانو عائشه را از اين گناه حفظ كرد، همانطور كه هركس تاريخ را مطالعه كند و نزول آيه برائت براى عائشه را، اين مطلب را درك مىكند! اگر چه وقوع اين عمل (فحشا) از ناحيه نظرى ممكن است؛ چرا كه نصى وجود ندارد كه ثابت كند انجام فحشا براى آنها محال است. از اين رو، رسول خدا در اين قضيه منتظر وحى بود كه شك او را در باره عائشه از بين ببرد و اين گفتار رسول خدا (ص) بر اين مطلب دلالت دارد كه فرمود: «تو فرزندى از فرزندان آدم هستى، اگر كارى نكرده باشى خداوند تو را تبرئه خواهد كرد، اگر خلافى از تو سرزده است، از خداوند طلب بخشش كن». از اين رو ابن حجر در صدد بيان فوائد اين حديث برآمده و گفته است: رسول خدا قلبا براى خودش حكم صادر نكرده بود؛ مگر بعد از نزول وحى، به اين مطلب را شيخ أبومحمد بن أبى حمزه اشاره كرده است. يعنى رسول خدا به پاكدامنى عائشه اطمينان نداشت؛ مگر بعد از نزول وحى، در اين مطلب دلالت قوى دارد بر اين كه به خودى خود انجام اين كار (فحشا) براى زنان پيامبر امكان پذير است. ألباني، محمّد ناصر (متوفاي1420هـ)، سلسة الأحاديث الصحيحة، ج6، ص 26، ح2507، طبق برنامه المكتبة الشاملة. و سپس در ادامه به نقد كلام ابن كثير دمشقى كه قائل به عصمت همسران پيامبران از فحشا شده مىپردازد و با استناد به همين روايت بخارى و شكى كه رسول خدا به عائشه داشته است، ثابت مىكند كه همسران پيامبران و از جمله عائشه از عمل فحشاء معصوم نبوده و براى آنان نيز ارتكاب چنين عملى ممكن بوده است. مشورت رسول خدا (ص) با اصحاب در باره طلاق عائشه: بخارى در صحيح خود نوشته است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله چنان اتهام به عائشه را باور كرده بود كه با اصحاب خود در باره طلاق دادن عائشه مشورت كرد. و جالب اين است كه ادعا مىكند اميرمؤمنان عليه السلام به طلاق دادن او رأى داد. وى به نقل از عائشه مىنويسد: فقلت سُبْحَانَ اللَّهِ وَلَقَدْ يَتَحَدَّثُ الناس بهذا قالت فَبِتُّ اللَّيْلَةَ حتى أَصْبَحْتُ لَا يَرْقَأُ لي دَمْعٌ ولا أَكْتَحِلُ بِنَوْمٍ ثُمَّ أَصْبَحْتُ فَدَعَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَلِيَّ بن أبي طَالِبٍ وَأُسَامَةَ بن زَيْدٍ حين اسْتَلْبَثَ الْوَحْيُ يَسْتَشِيرُهُمَا في فِرَاقِ أَهْلِهِ فَأَمَّا أُسَامَةُ فَأَشَارَ عليه بِالَّذِي يَعْلَمُ في نَفْسِهِ من الْوُدِّ لهم فقال أُسَامَةُ: أَهْلُكَ يا رَسُولَ اللَّهِ ولا نَعْلَمُ والله إلا خَيْرًا وَأَمَّا عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فقال: يا رَسُولَ اللَّهِ لم يُضَيِّقْ الله عَلَيْكَ وَالنِّسَاءُ سِوَاهَا كَثِيرٌ. عائشه گويد: گفتم: منزه است خدا! آيا مردم چنين سخنانى گفتهاند؟ عائشه مىگويد: از سر شب تا صبح بيدار بودم و اشك چشمانم قطع نمىشد و خوابم نمىبرد، وقتى صبح شد، رسول خدا (ص)، على بن أبى طالب و اسامة بن زيد را خواست، در آن هنگام كه هنوز وحى به تأخير افتاده بود، تا در باره جدائى و طلاق من مشورت كند، اسامة بن زيد به دوستى و علاقهاى كه رسول خدا به من داشت اشاره كرد و گفت: اى رسول خدا (ص) او خانواده تو است، به خدا سوگند كه ما جز خير از او چيز ديگرى نديدهايم؛ اما على بن طالب (ع) فرمود: اى رسول خدا! خداوند بر تو سخت نگرفته (دستت بسته نيست) زنان بسيارى (براى ازدواج با تو) هستند. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص944، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. و طبرانى در معجم كبير، سيوطى در الدر المنثور و آلوسى در تفسير خود مىنويسند: فقال لِعَلِيٍّ: ما تَقُولُ في عَائِشَةَ؟ فَقَدْ أَهَمَّنِي ما قال الناس فيها. فقال له: يا رَسُولَ اللَّهِ قد قال الناس وقد حَلَّ لك طَلاقُهَا. رسول خدا (ص) خطاب به على عليه السلام فرمود: مردم در باره عائشه چه مىگويند، به درستى كه گفتار آنها مرا غمگين كرده است، على عليه السلام فرمود: اين پيامبر خدا! مردم چيزهائى مىگويند، خداوند طلاق او را برايت حلال كرده است. الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج23، ص127، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء ـ الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛ السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج6، ص149، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1993؛ الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص117، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. قهر يك ماهه رسول خدا (ص) با عائشه: جالب است كه اهل سنت نقل كردهاند، رسول خدا چنان به عائشه بىاعتماد بود و چنان اتهام به او را باور كرده بود كه تا يك ماه با عائشه قهر كرد و با او سخن نگفت. بخارى در صحيح خود مىنويسد: ولم يَجْلِسْ عِنْدِي مُنْذُ قِيلَ ما قِيلَ قَبْلَهَا وقد لَبِثَ شَهْرًا لَا يُوحَى إليه في شَأْنِي بِشَيْءٍ. بعد از آن كه مردم آن مطالب را در باره من گفتند، رسول خدا پيش من نيامد (با من قهر بود) يكماه وحى به تأخير افتاد و چيزى در باره من نازل نشد. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1520، ح3910، كتاب المغازي، بَاب حديث الْإِفْكِ و ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. تحليل عدم اعتماد رسول خدا (ص) به عائشه: همان طور كه پيش از اين گفتيم، اهل سنت براى تثبيت اين فضيلت ساختگى براى عائشه، اين اغراقها را نقل كردهاند وگرنه شأن رسول خدا صلى الله عليه وآله بسيار بالاتر از اين است كه به همسر خود بىاعتماد باشد و اتهام چند نفر (به قول اهل سنت چند منافق) را باور و حتى با همسرش يك ماه تمام قهر كند. چگونه مىتوان باور داشت كه رسول خدا به خاطر گفته كسانى كه هيچ مدركى براى سخنان خود ندارند، به همسر خود شك كرده باشد؟ در حالى كه قرآن كريم صراحت دارد كه آن حضرت جز وحى سخن ديگرى نمىگويد: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى. النجم/3 و 4. و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد!. آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست. چگونه مىتوان باور داشت كه پيامآور خدا قبل از نزول وحى و قبل از اطمينان از انجام عمل به همسر خود شك كرده باشد؟ آيا اين مطلب عدالت رسول خدا را زير سؤال نمىبرد؟ متأسفانه اهل سنت حاضر هستند كه براى اثبات يك فضيلت براى عائشه، شخصيت و مقام رسول خدا را زير سؤال ببرند. و اين جاى تأسف بسيار دارد. جالب است كه قرآن كريم به نقل از حضرت عيسى عليه السلام مىنويسد كه او از داخل خانههاى مردم خبر مىداده است: وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ. آل عمران/49. و از آنچه مىخوريد، و در خانههاى خود ذخيره مىكنيد، به شما خبر مىدهم مسلماً در اينها، نشانهاى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!. چطور حضرت عيسى عليه السلام در درون خانههاى مردم و آن چه آنها مىخورند و ذخيره مىكنند، خبر مىدهد؛ اما رسول خدا از وضعيت و كردار همسرش بىخبر است و به گفته چند نفر منافق اعتماد و همسرش را متهم كرده و تا يك ماه با او قهر مىكند؟ خداوند صراحتا در آيه قرآن كريم از آگاه ساختن رسول خود از علم غيب سخن مىگويد، چگونه ممكن است كه از كردار و احوال همسر خود بىخبر باشد؟ عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ غَيْبِهِ أَحَدًا. إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينِْ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا. الجن/27. داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمىسازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد. پيامبرى كه از فتح ايران و روم و به دستآوردن گنجهاى قيصر خبر مىدهد، چگونه ممكن است كه از احوال همسرش بىخبر باشد؟ بخارى در صحيح خود مىنويسد: حدثني محمد بن الْحَكَمِ أخبرنا النَّضْرُ أخبرنا إِسْرَائِيلُ أخبرنا سَعْدٌ الطَّائِيُّ أخبرنا مُحِلُّ بن خَلِيفَةَ عن عَدِيِّ بن حَاتِمٍ قال بَيْنَا أنا عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَا إليه الْفَاقَةَ ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَكَا قَطْعَ السَّبِيلِ فقال يا عَدِيُّ هل رَأَيْتَ الْحِيرَةَ قلت لم أَرَهَا وقد أُنْبِئْتُ عنها قال فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ من الْحِيرَةِ حتى تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إلا اللَّهَ قلت فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيِّئٍ الَّذِينَ قد سَعَّرُوا الْبِلَادَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى.... عدى بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا (ص) بوديم كه مردى آمد و از مشكلات و سختىها شكايت كرد، پس شخص ديگرى آمد و از راهزنى شكايت نمود؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: آيا تا به حال حيره را ديدهاي؟ گفتم: نديدهام؛ ولى برايم تعريف كردهاند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهى ديد زنى در هودج از حيره براى طواف خانه كعبه حركت مىكند؛ در حالى كه از احد جز خدا نمىترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طى كه سبب داغ شدن شهرها (نا امنى شهرها) شدهاند كجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولانى شود، فتح گنجهاى كسرى را خواهى ديد. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري،ج 3، ص1316، ح3400، كِتَاب الْمَنَاقِبِ، بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّةِ في الْإِسْلَامِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. چگونه است كه عمر بن الخطاب از مدينه لشكريان مسلمان در ايران را در حال شكست خوردن مىبيند و از همانجا آنها را هدايت مىكند؛ اما پيامبر خدا صلى الله عليه وآله از داخل خانه خود خبر ندارد و از كردار همسرش آگاه نيست؟ ابن تيميه حرانى در منهاج السنة مىنويسد: وروى ابن وهب عن يحيى بن أيوب عن ابن عجلان عن نافع عن ابن عمر أن عمر بن الخطاب بعث جيشا وأمر عليهم رجلا يدعى سارية قال فبينا عمر يخطب في الناس فجعل يصيح على المنبر يا سارية الجبل يا سارية الجبل قال فقدم رسول الجيش فسأله فقال يا أمير المؤمنين لقينا عدونا فهزمونا فإذا بصائح يا سارية الجبل يا سارية الجبل فأسندنا ظهورنا إلى الجبل فهزمهم الله فقيل لعمر بن الخطاب إنك كنت تصيح بذلك على المنبر. نافع از ابن عمر نقل كرده است كه عمر بن خطاب لشكرى را براى جنگ فرستاد و فرماندهى آن را به سارية واگذار كرد، روزى عمر بر بالاى منبر خطبه مىخواند كه ناگهان فرياد زد: اى ساريه! به كوه پناه ببر، به كوه پناه ببر. وقتى پيك لشكر آمد، از وضعيت لشكر از او سؤال كردند، گفت: با دشمن روبرو شديم، آنها ما را شكست دادند، تا اين كه فريادى به گوش مان رسيد كه «اى ساريه به كوه پناه ببر»؛ پس ما نيز پشت مان را به كوه محكم كرديم و آنها را شكست داديم، به عمر گفتند: اين تو بودى كه اين فرياد را از بالاى منبر سر دادى. ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص64، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ. و ابن كثير سلفى مىنويسد: وقد ذكرنا في سيرة عمر بن الخطاب رضي الله عنه أشياء كثيرة من مكاشفاته وما كان يخبر به من المغيبات كقصة سارية بن زنيم وما شاكلها ولله الحمد والمنة. در باره عمر، مطالب زيادى از مكاشفات (معجزات) و اخبار غيبى او نقل شده است؛ همانند قصيه سارية بن زنيم و همانند، خداوند را به خاطر آن سپاسگذاريم. ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص201، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت. ابن حجر هيثمى مىنويسد: الفصل السابع في كراماته رضي الله عنه. الأولى أخرج البيهقي وابو نعيم واللالكائي وابن الأعرابي والخطيب عن نافع عن ابن عمر بإسناد حسن قال وجه عمر جيشا ورأس عليهم رجلا يدعى سارية فبينا عمر رضي الله عنه يخطب جعل ينادي يا سارية الجبل ثلاثا ثم قدم رسول الجيش فسأله عمر فقال يا أمير المؤمنين هزمنا فبينا نحن كذلك إذ سمعنا صوتا ينادي يا سارية الجبل ثلاثا فأسندنا ظهرنا إلى الجبل فهزمهم الله قال قيل لعمر إنك كنت تصيح بذلك. وذلك الجبل الذي كان سارية عنده بنهاوند من أرض العجم. فصل هفتم در باره كرامات عمر: اول: بيهقى، ابونعيم، لالكائى، ابن اعرابى و خطيب از نافع از ابن عمر با سند «حسن» نقل كردهاند كه عمر لشكرى را به فرماندهى ساريه، عازم نبرد كرد، روزى ديديم كه عمر خطبه مىخواند كه ناگهان.... الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص293، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي ـ كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ ـ 1997م. و ابن حجر عسقلانى مىگويد: وأخرجها البيهقي في الدلائل واللالكائي في شرح السنة والزين عاقولي في فوائده وابن الأعرابي في كرمات الأولياء من طريق بن وهب عن يحيى بن أيوب عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر قال وجه عمر جيشا ورأس عليهم رجلا يدعى سارية... وهكذا ذكره حرملة في جمعة لحديث بن وهب وهو إسناده حسن. بيهقى در دلائل، لالكائى در شرح السنة، و زين عاقولوى در فوائد، ابن اعرابى در كرامات الأولياء از طريق وهب از نافع از ابن عمر نقل كردهاند كه عمر... اين روايت را حرمله نيز در مجموعه حديث خود به همين صورت نقل كرده و سند آن «حسن» است. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج3، ص6، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م. از طرف ديگر علما و بزرگان اهل سنت نقل كردهاند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله همان طورى كه از روبرو و با چشم سر مىديد، از پشت سر نيز قادر بود كه اعمال و رفتار مردم را ببيند. بخارى در صحيح خود مىنويسد: عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَا هُنَا فَوَاللَّهِ ما يَخْفَى عَلَيَّ خُشُوعُكُمْ ولا رُكُوعُكُمْ إني لَأَرَاكُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِي. پيامبر (ص) فرمود: آيا من را در مقابل خود اينجا مىبينيد؟ قسم به خدا خشوع و ركوع شما بر من پنهان نيست! من شما را از پشت سر خويش مىبينم! البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1، ص161، ح408، كتاب الصلاة، بَاب عِظَةِ الْإِمَامِ الناس في إِتْمَامِ الصَّلَاةِ وَذِكْرِ الْقِبْلَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. و در صحيح مسلم آمده است كه آن حضرت فرمود: إني والله لَأُبْصِرُ من وَرَائِي كما أُبْصِرُ من بَيْنِ يَدَيَّ. سوگند به خدا! كه من همانطور كه از پيش رويم را مىبينم، پشت سرم را نيز مىبينم. النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص319، ح423، كتاب الصلاة، باب الأَمْرِ بِتَحْسِينِ الصَّلاَةِ وَإِتْمَامِهَا وَالْخُشُوعِ فِيهَا، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت. پيامبرى كه از اعمال مردم پشت سر خود با خبر است، چگونه از درون خانه خود و وضعيت همسرش آگاه نيست و به همسرش اطمينان ندارد؟ به نظر مىرسد كه اهل سنت اين مطالب را فقط براى تثبيت مطلب جعل كردهاند و به قول معروف خواستهاند پيازداغش را زيادتر كنند تا مردم بيشتر باور نمايند، غافل از اين كه با دهها روايت ديگر در تضاد و غير قابل پذيرش است. پدر و مادر عائشه نيز اتهام به او را باور كرده بودند: بخارى در صحيح خود مىنويسد كه ابوبكر و ام رمان، پدر و مادر عائشه نيز سخن تهمت زنندگان را باور و حتى تصديق كرده بودند. وى در صحيح خود به نقل از عائشه مىنويسد كه او خطاب به پدر و مادرش اين چنين گفته است: إني والله لقد عَلِمْتُ أَنَّكُمْ سَمِعْتُمْ ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس وَوَقَرَ في أَنْفُسِكُمْ وَصَدَّقْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ قلت لَكُمْ إني بَرِيئَةٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إني لَبَرِيئَةٌ لَا تُصَدِّقُونِي بِذَلِكَ وَلَئِنْ اعْتَرَفْتُ لَكُمْ بِأَمْرٍ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي بَرِيئَةٌ لَتُصَدِّقُنِّي والله ما أَجِدُ لي وَلَكُمْ مَثَلًا إلا أَبَا يُوسُفَ إِذْ قال «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ على ما تَصِفُونَ». به خدا سوگند مىدانم كه شما اين تهمت را شنيدهايد، و به آن اطمينان كرده و اين مطالب را تصديق كرده ايد، اگر بگويم: من مرتكب اين گناه نشدهام، خداوند مىداند كه من مرتكب نشدهام (سودى ندارد) شما سخنم را باور و مرا تصديق نخواهيد كرد؛ اما اگر به انجام آن اعتراف كنم؛ در حالى كه انجام ندادهام، مرا تصديق و اين مطلب را باور مىكنيد. هيچ مثلى را براى خود و شما نمى يابم جز كلام پدر يوسف كه گفت: (فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون). البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. ديگر همسران رسول خدا (ص) نيز عائشه را متهم كرده بودند: بخارى در صحيح خود مىنويسد كه حتى ديگر امهات المؤمنين نيز عائشه را متهم به اين عمل كرده بودند. وى به نقل از عائشه مىنويسد: فقلت ائْذَنْ لي إلى أَبَوَيَّ قالت وأنا حِينَئِذٍ أُرِيدُ أَنْ أَسْتَيْقِنَ الْخَبَرَ من قِبَلِهِمَا فَأَذِنَ لي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَتَيْتُ أَبَوَيَّ فقلت لِأُمِّي ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس فقالت يا بُنَيَّةُ هَوِّنِي على نَفْسِكِ الشَّأْنَ فَوَاللَّهِ لَقَلَّمَا كانت امْرَأَةٌ قَطُّ وَضِيئَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ يُحِبُّهَا وَلَهَا ضَرَائِرُ إلا أَكْثَرْنَ عليها. به رسول خدا (ص) گفتم: به من اجازه بده تا به خانه پدر و مادرم بروم و هدف من اين بود كه به خبرهاى كه از آنها به من رسيده بود، مطمئن شوم، رسول خدا (ص) اجازه داد، پيش پدر و مادرم رفتم و به مادرم گفتم: مردم چه مى گويند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زنى را كه شوهرش او را دوست دارد، هووهايش زياد در باره او سخن مىگويند. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص944، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. از ديدگاه ما نقل چنين مطالبى، بىاحترامى به همسران رسول خدا و در نتيجه بىاحترامى به خود آن حضرت است؛ اما اهل سنت در مصادر متعدد شان به منظور اثبات اين مطلب كه آيهاى در قرآن كريم در شأن عائشه نازل شده است، حاضر شدهاند كه اين تهمتها را به همسر رسول خدا و خود حضرت بزنند و عاقبت و نتيجه آن هرچه باشد، براى اهل سنت تفاوتى نمىكند؛ چرا كه آنها براى آن اثبات و جعل فضيلت براى عائشه از هر چيز ديگرى مهمتر است. نقل روايات شرمآور بر زبان عائشه:رابطه هر زنى با شوهرش از محرمانهترين مسائلى است كه هيچ كس نبايد از آن آگاه شود. اين مسأله حتى در جوامع غير مسلمان نيز رعايت مىشود و امرى است كه فطرتا تمامى انسانها همانند رازى محرمانه آن را حفظ مىكنند. اما متأسفانه اهل سنت مطالبى از ام المؤمنين عائشه نقل كردهاند كه به هيچ وجه با موقعيت او سازگارى ندارد و در حقيقت آبروى رسول خدا صلى الله عليه وآله را نشانه رفته است. متأسفانه برخى از فرقهها و علماى اهل سنت براى اين كه بتوانند اعتقادات، افكار و فتواهاى خود را تثبيت كنند و آن را به كرسى بنشانند، رواياتى را از زبان همسران رسول خدا و به ويژه عائشه در تأييد افكار خود نقل كردهاند؛ در حالى كه عقل هيچ انسانى نمىتواند بپذيرد كه همسر رسول خدا مطالبى را كه عرق شرم از پيشانى هر مسلمان با غيرتى سرازير مىكند؛ آنهم با مردان نامحرم در ميان گذاشته باشد و اسرار خصوصى خود و رسول خدا صلى الله عليه وآله فاش ساخته باشد. ما به تعدادى از اين روايات اشاره مىكنيم و قضاوت را به عهده خوانندگان منصف و واقع بين مىگذاريم. باكره بودن زنان در بهشت و گفتار خجالتآور عائشه: يكى از مسائلى كه به كرات در روايات آمده است، باكره بودن زنان در بهشت است كه آنها بعد از هر بار نزديكى دوباره به حالت اول بازخواهند گشت. رسول خدا صلى الله عليه وآله وقتى اين مطلب را براى اصحاب نقل مىكند و عائشه اين مطلب را مىشنود، سخنى مىگويد كه عرق شرم از هر پيشانى هر انسانى جارى مىشود؛ البته گفتگو در باره اين مطالب بين زن و شوهر هيچ اشكالى ندارد؛ اما نقل آن در كتابهاى روائى، تفسير، لغت و... آنهم از زبان همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله امر قبيحى است كه غيرت هر مسلمانى را به جوش مىآورد. قرطبى مفسر شهير اهل سنت در تفسير خود مىنويسد: وقال المسيب بن شريك: قال النبي (ص) في قوله «إنا أنشأناهن إنشاء» [ الآية ] قال: «هن عجائز الدنيا أنشأهن الله خلقا جديداً كلما أتاهن أزواجهن وجدوهن أبكارا» فلما سمعت عائشة ذلك قالت: واوجعاه فقال لها النبي (ص): «ليس هناك وجع». مسيب بن شريك مىگويد: رسول خدا در باره آيه «إنا انشأناهن إنشاء» فرمود: مقصود از آن پيرزنهائى كه در قيامت به آنها آفرينش جديدى داده مىشود كه هر وقت شوهرانشان با آنها نزديكى كنند، آنها را باكره خواهند يافت. وقتى عائشه اين مطلب را شنيد، گفت: واى از مصيبت درد كشيدن! رسول خدا (ص) به او فرمود: در آن جا دردى نيست. الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج17، ص211، ناشر: دار الشعب – القاهرة؛ البغدادي الشهير بالخازن، علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم (متوفاي725هـ )، تفسير الخازن المسمي لباب التأويل في معاني التنزيل، ج7، ص19، ناشر: دار الفكر ـ بيروت / لبنان ـ 1399هـ ـ 1979م؛ ابن عادل الدمشقي الحنبلي، ابوحفص عمر بن علي (متوفاي بعد 880 هـ)، اللباب في علوم الكتاب، ج18، ص401، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م؛ الثعالبي، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاي875هـ)، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج9، ص210، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت؛ الثعلبي النيسابوري، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427هـ)، الكشف والبيان، ج9، ص210، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م. زمخشرى، اديب، لغت شناس و مفسر پرآوازه اهل سنت در تفسير خود و زيعلى، يكى ديگر از بزرگان اهل سنت در تخريج الآثار مىنويسند: أنّ أمّ سلمة رضي الله عنها سألته عن قول الله تعالى: «إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ» فقال: «يا أم سلمة هنّ اللواتي قبضن في دار الدنيا عجائز شمطا رمصا، جعلهنّ الله بعد الكبر «أَتْرَاباً» على ميلاد واحد في الاستواء، كلما أتاهنَّ أزواجهنّ وجدوهنّ أبكارا؛ فلما سمعت عائشة رضي الله عنها ذلك من رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت: واوجعاه فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (ليس هناك وجع). ام سلمه كه خداوند از او راضى باد، از رسول خدا (ص) در باره آيه «إنا أنشأناهن» سؤال كرد، آن حضرت فرمود: اى ام سلمه! منظور از آن زنانى هستند كه در حال پيرى، موسفيد و غير باكره از دنيا مىروند كه خداوند آنها را در آن دنيا باكره و بر آفرينش واحد و يكسان (هميشه باكره) قرار مىدهد؛ به طورى كه هر وقت شوهرانشان با آنها نزديكى مىكنند، آنها را باكره مىيابند، وقتى عائشه اين مطلب را از رسول خدا (ص) شنيد، گفت: واى از مصيبت درد كشيدن! رسول خدا (ص) فرمود: در آن جا دردى نيست. الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج4، ص460، ح1122، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي؛ الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي762هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج3، ص405؛ ج3، ص406، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1414هـ. آيا واقعا عائشه اين مطلب را گفته است؟ اگر هم گفته باشد، چرا دانشمندان و بزرگان اهل سنت آن را به تفصيل در كتابهاى خود نقل كردهاند؟ هدف آنها از انتشار گفتگوى محرمانه رسول خدا و همسرش چه بوده است؟ رسول خدا (ص) در حال روزه، زبان عائشه را ميمكيد: امام احمد بن حنبل، رئيس مذهب حنابله در مسند خود به نقل از أبى يحيى انصارى كه بىترديد با عائشه نامحرم بوده است نقل مىكند: حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا محمد بن دِينَارٍ عن سَعْدِ بن أَوْسٍ عن مِصْدَعٍ أبي يحيى الأنصاري عن عَائِشَةَ ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كان يُقَبِّلُهَا وهو صَائِمٌ وَيَمُصُّ لِسَانَهَا قلت سَمِعْتَهُ من سَعْدِ بن أَوْسٍ قال نعم. از ابويحيى انصارى از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) او را در حالى كه روزهدار بود، مىبوسيد و زبانش را مىمكيد. عفان مىگويد: به محمد بن دينار گفتم كه اين روايت را از سعد بن أوس شنيدهاي؟ گفت: آري. الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل،ج 6، ص123، ح24960، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر. و ابن خزيمه نيز همين مطلب را در صحيح خود نقل كرده است: حدثنا بشر بن معاذ العقدي حدثنا محمد بن دينار الطاحي حدثنا سعد بن أوس عن مصدع أبي يحيى عن عائشة أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يقبلها وهو صائم ويمص لسانها. از ابويحيى از عائشه نقل شده است كه رسول خدا در حالى كه روزه داشت، عائشه را مىبوسيد و زبانش را مىمكيد. ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاي311هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج3 ص246، ح2003، تحقيق: د. محمد مصطفى الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت – 1390هـ – 1970م. چه كسى باور مىكند كه همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله با نامحرمان نشسته باشد و چنين مطالبى را كه اسرار بين او و پيامبر خدا بوده است، نقل كرده باشد؟ انتشار محرمانهترين اسرار رسول خدا (ص) و عائشه: محمد بن ادريس شافعى، رئيس شافعىها در كتاب اختلاف الحديث اين گونه مىنويسد: أخبرنا الثقة عن الأوزاعي عن عبد الرحمن بن القاسم عن أبيه أو عن يحيى بن سعيد عن القاسم عن عائشة قالت إذا التقى الختانان فقد وجب الغسل فعلته أنا ورسول الله فاغتسلنا. قاسم از عائشه نقل مىكند كه گفت: وقتى دو ختنهگاه (زن و مرد) با يكديگر ملاقات كنند، غسل واجب مىشود، من و رسول خدا اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم. الشافعي، ابوعبد الله محمد بن إدريس (متوفاي 204هـ)، اختلاف الحديث، ج1، ص493، تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ – 1985م احمد بن حنبل، رئيس مذهب حنابله و ابن ماجه قزوينى در سنن خود، اين روايت را با كمى اختلاف به اين صورت نقل كردهاند: حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا الْوَلِيدُ بن مُسْلِمٍ ثنا الأوزاعي قال حدثني عبد الرحمن بن الْقَاسِمِ عن أبيه عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم قالت إذا جَاوَزَ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَعَلْتُهُ أنا وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَاغْتَسَلْنَا. از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل شده است كه گفت: هر وقت ختنهگاه (مرد) از ختنهگاه (زن) عبور كرد، غسل واجب مىشود، من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم. الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص161، ح25320، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر. القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص199، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر ـ بيروت. جالب اين است كه برخى از فقهاى اهل سنت، با استناد به همين روايت، فتوا دادهاند: كما أخذ الفقهاء في التقاء الختانين بحديث عائشة وقولها: فعلته أنا ورسول الله فاغتسلنا. چنانچه فقها به در باره وجوب غسل با التقاء ختانين، به حديث عائشه و اين گفته او كه «من و رسول خدا (ص) انجام داديم و سپس غسل كرديم» استناد كردهاند. الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج11، ص466، تحقيق الشيخ علي محمد معوض ـ الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م. و ابن حبان در صحيح خود روايت شرمآور ديگرى را به عائشه نسب مىدهد: أَخْبَرَنَا الْقَطَّانُ بِالرَّقَّةِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الأَوْزَاعِيِّ حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا سُئِلَتْ عَنِ الرَّجُلِ يُجَامِعُ أَهْلَهُ فَلا يُنْزِلُ الْمَاءَ قَالَتْ فَعَلْتُهُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَاغْتَسَلْنَا مِنْهُ جَمِيعًا. از عائشه سؤال شد كه مردى با همسرش نزديكى مىكند؛ اما انزالى صورت نمىگيرد، تكليف او چيست؟ عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس هر دويمان غسل كرديم. التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج3، ص458، ح1185، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م. و جالب اين است أبو الحسن آمدى نقل مىكند كه عمر كسى را فرستاد تا در باره اين مسأله از عائشه سؤال كنند، عائشه نيز جواب داد كه من و رسول خدا اين كار را انجام داده و سپس غسل كرديم!!!! وأما من جهة الإجماع فما روي عن الصحابة أنهم لما اختلفوا في الغسل من غير إنزال أنفذ عمر إلى عائشة رضي الله عنها وسألها عن ذلك فقالت فعلته أنا ورسول الله واغتسلنا فأخذ عمر والناس بذلك. اما از جهت اجماع: از صحابه نقل شده است كه وقتى آنها در باره نزديكى بدون انزال اختلاف كردند، عمر شخصى را پيش عائشه فرستاد و در باره اين حكم از او سؤال كرد، عائشه گفت: من و رسول خدا اين كار را انجام داديم و هر دويمان غسل كرديم؛ پس عمر و مردم سخن عائشه را پذيرفتند. الآمدي، ابوالحسن علي بن محمد (متوفاي 631هـ)، الإحكام في أصول الأحكام، ج1، ص233، تحقيق: د. سيد الجميلي، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ. جاى سؤال دارد كه چرا عمر بن الخطاب اين سؤال را از دختر خود حفصه كه با عمر محرم بوده است نمىپرسد؟ آيا حفصه همسر پيامبر نبود؟ چرا از عائشه سؤال مىكند؟ و در جاى ديگر همين روايت را اين چنين تكرار مىكند: وعملهم بأجمعهم في الرجوع عن سقوط فرض الغسل بالتقاء الختانين بقول عائشة فعلته أنا ورسول الله صلى الله عليه وسلم واغتلسنا. تمام صحابه در باره عدم وجوب غسل با فرض برخورد دو ختنهگاه، از سخن خود برگشتند، در آن هنگام كه عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس هردويمان غسل كرديم. الآمدي، ابوالحسن علي بن محمد (متوفاي 631هـ)، الإحكام في أصول الأحكام، ج2، ص77، تحقيق: د. سيد الجميلي، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ. و مسلم نيشابورى كه انگار خجالت كشيده است كه اين مطالب را از زبان عائشه نقل كند، از خود رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده است: حدثنا هَارُونُ بن مَعْرُوفٍ وَهَارُونُ بن سَعِيدٍ الْأَيْلِيُّ قالا حدثنا بن وَهْبٍ أخبرني عِيَاضُ بن عبد اللَّهِ عن أبي الزُّبَيْرِ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ عن أُمِّ كُلْثُومٍ عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم قالت إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عن الرَّجُلِ يُجَامِعُ أَهْلَهُ ثُمَّ يُكْسِلُ هل عَلَيْهِمَا الْغُسْلُ وَعَائِشَةُ جَالِسَةٌ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إني لَأَفْعَلُ ذلك أنا وَهَذِهِ ثُمَّ نَغْتَسِلُ. جابر بن عبد الله از ام كلثوم از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت: مردى از رسول خدا سؤال مىكند در باره زنى كه با همسرش نزديكى مىكند؛ اما در ادامه كسل مىشود (انزال صورت نمىگيرد) آيا بر هر دوى آنها غسل واجب است؟ در حالى كه عائشه در مجلس بود، رسول خدا (ص) به عائشه اشاره كرد و فرمود: من و اين زن (عائشه) اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم. النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص272، ح350، كِتَاب الْحَيْضِ، بَاب نَسْخِ الْمَاءُ من الْمَاءِ وَوُجُوبِ الْغُسْلِ بِالْتِقَاءِ الْخِتَانَيْنِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت. آيا يك مسلمان با غيرت مىتواند تصور كند كه رسول خدا كه باغيرتترين مرد عالم است، در حضور همسر خود، با مردان نامحرم از اسرار خصوصى خود صحبت و به همسر خود اشاره كند كه من و او اين كارها را انجام داده و سپس غسل كردهايم؟ آيا علماى اهل سنت، اتفاقاتى را كه بين آنها و همسرانشان اتفاق افتاده است، با مردان نامحرم نقل مىكنند؟ پيامبر خدا با عائشه بازي ميكرد محمد بن اسماعيل بخارى، در صحيحترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن اين چنين با آبروى رسول خدا و همسر او بازى مىكند: حدثنا مُحَمَّدٌ أخبرنا أبو مُعَاوِيَةَ حدثنا هِشَامٌ عن أبيه عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كنت أَلْعَبُ بِالْبَنَاتِ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم وكان لي صَوَاحِبُ يَلْعَبْنَ مَعِي فَكَانَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إذا دخل يَتَقَمَّعْنَ منه فَيُسَرِّبُهُنَّ إلي فَيَلْعَبْنَ مَعِي. از عائشه نقل شده است كه گفت: من با دختران در محضر رسول خدا (ص) بازى مىكردم، دوستانى داشتم كه با هم همبازى بودند، هر وقت وارد مىشد، مرا از آن بين انتخاب مىكرد، دختركان را مىفرستاد و سپس با من بازى مىكرد. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2270، ح5779، كِتَاب الْأَدَبِ، بَاب الِانْبِسَاطِ إلى الناس، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. زنان در قيامت برهنه محشور ميشوند: بخارى در روايت ديگر از عائشه نقل مىكند: حدثنا قَيْسُ بن حَفْصٍ حدثنا خَالِدُ بن الْحَارِثِ حدثنا حَاتِمُ بن أبي صَغِيرَةَ عن عبد اللَّهِ بن أبي مُلَيْكَةَ قال حدثني الْقَاسِمُ بن مُحَمَّدِ بن أبي بَكْرٍ أَنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا قالت عَائِشَةُ فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ فقال الْأَمْرُ أَشَدُّ من أَنْ يُهِمَّهُمْ ذَاكِ. از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: شما در حالى وارد محشر مىشويد كه پا برهنه و بىلباس و وامانده از هر گونه پيوند و تبار هستيد، عائشه گفت: پس من گفتم: اين رسول خدا (ص) آيا زن و مرد به يكديگر نگاه خواهند كرد؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: وضعيت قيامت سختتر از آن است كه مردم به فكر اين چيزها باشند. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2391، ح6162، كِتَاب الرِّقَاقِ، بَاب كَيْفَ الْحَشْرُ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987. پيامبر در حال روزه، عائشه را ميبوسيد: و احمد بن حنبل در مسند خود، مىنويسد: حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا سَعْدُ بن إبراهيم عن طَلْحَةَ عن عَائِشَةَ قالت أَهْوَى إِلَىَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ليقبلني فقلت اني صَائِمَةٌ قال وأنا صَائِمٌ قالت فَأَهْوَى الي فقبلني. طلحه از عائشه نقل كرده است كه رسول خدا (ص) به طرف مىآمد تا مرا ببوسد؛ پس من گفتم كه روزه دارم، آن حضرت فرمود كه من هم روزهدار هستم. عائشه مىگويد: رسول خدا (ص) جلو آمد و مرا بوسيد. الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص134، ح25066، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر. و در روايت ديگر نقل مىكند: حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا أبو عَوَانَةَ قال ثنا مُطَرِّفٌ عن عَامِرٍ عن مَسْرُوقٍ قال قالت عَائِشَةُ ان كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَظَلُّ صَائِماً ثُمَّ يُقَبِّلُ ما شَاءَ من وجهي حتى يُفْطِرَ. مسروق از عائشه نقل مىكند كه رسول خدا دائما روزه بود، سپس هر جائى از صورتم را كه مىخواست مىبوسيد تا افطار مىكرد. الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص101، ح24743، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر. ابن خزيمه همين روايت را با طول و تفصيل بيشتر نقل كرده است: ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاي311هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج3، ص246، ح2001، تحقيق: د. محمد مصطفى الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت – 1390هـ – 1970م. و ابن أبى الدنيا همين مطلب را نقل و سپس مىگويد: حديث صحيح. إبن أبي الدنيا القرشي البغدادي، ابوبكر عبد الله بن محمد بن عبيد (متوفاي281هـ)، العيال، ج2، ص134، ح565، تحقيق: د نجم عبد الرحمن خلف، ناشر: دار ابن القيم ـ السعودية ـ الدمام، الطبعة: الأولى، 1410هـ ـ 1990م. ابن منده اصفهانى نيز بعد از نقل اين روايت مىگويد: اسناده حسن والحديث صحيح. ابن منده الأصفهاني، أبو عمرو عبد الوهاب بن محمد بن إسحاق بن محمد بن منده (متوفاي475هـ)، الفوائد لإبن منده، ج1، ص49، تحقيق: مسعد عبد الحميد، ناشر: دار الصحابة للتراث ـ طنطا، الطبعة الأولى، 1412هـ همين روايات را ديگر علماى اهل سنت نيز نقل كردهاند كه ما به اختصار به چند مورد اشاره مىكنيم: الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي 385هـ)، سنن الدارقطني، ج1، ص135، ح6، تحقيق: السيد عبد الله هاشم يماني المدني، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت ـ 1386 – 1966م. الطحاوي الحنفي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ)، شرح معاني الآثار، ج2، ص93، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1399م؛ الحنبلي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عبد الهادي (متوفاي744هـ)، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق، ج1، ص146، تحقيق: أيمن صالح شعبان، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1998م. هرچند كه بوسيدن همسر، امرى است طبيعى؛ اما نقل آن توسط يك زن بيوه براى نامحرمان عملى است زشت و زننده. رسول خدا (ص) ران عائشه برهنه ميكرد و صورتش را بر آن مينهاد: أبى داود سجستانى در سنن خود و ابن كثير دمشقى در تفسير خود نقل مىكنند: حدثنا عبد اللَّهِ بن مَسْلَمَةَ ثنا عبد اللَّهِ يَعْنِي بن عُمَرَ بن غَانِمٍ عن عبد الرحمن يَعْنِي بن زِيَادٍ عن عُمَارَةَ بن غُرَابٍ أن عَمَّةً له حَدَّثَتْهُ أنها سَأَلَتْ عَائِشَةَ قالت إِحْدَانَا تَحِيضُ وَلَيْسَ لها وَلِزَوْجِهَا إلا فِرَاشٌ وَاحِدٌ قالت أُخْبِرُكِ بِمَا صَنَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم دخل فَمَضَى إلى مَسْجِدِهِ قال أبو دَاوُد تَعْنِي مَسْجِدَ بَيْتِهِ فلم يَنْصَرِفْ حتى غَلَبَتْنِي عَيْنِي وَأَوْجَعَهُ الْبَرْدُ فقال ادْنِي مِنِّي فقلت إني حَائِضٌ فقال وَإِنْ اكْشِفِي عن فَخِذَيْكِ فَكَشَفْتُ فَخِذَيَّ فَوَضَعَ خَدَّهُ وَصَدْرَهُ على فَخِذِي وَحَنَيْتُ عليه حتى دَفِئَ وَنَامَ. عمارة بن غراب از عمه خودش نقل مىكند كه از عائشه سؤال كردم: برخى از ما وقتى حيض مىشود، فقط يك رختخواب براى خود و همسرش دارد (چه كار كند؟). عائشه گفت: بگذاريد از كارى كه رسول خدا كرد براى شما بگويم، روزى رسول خدا (ص) بر من وارد شد و به محل سجده خود (ابوداود گفته منظور محل نماز آن حضرت در خانهاش بوده)، برنگشت تا خواب بر من غلبه كرد، و رسول خدا نيز سردش شد، پس به من گفت: به من نزديك شود، من گفتم: من حيض هستم، پس گفت: پس رانت را برهنه كن، من رانم را برهنه كردم؛ پس آن حضرت گونه و سينهاش بر ران من گذاشت، من دلم به حالش سوخت تا اين كه گرم شد و خواب رفت. السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداود (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج1، ص70، ح270، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛ ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص260، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ. هرچند كه سند اين روايت مشكل دارد؛ اما سؤال ما اين است كه چرا دانشمندان و بزرگان اهل سنت اين مطالب را كه از خصوصىترين اسرار پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به شمار مىرود، در صحيحترين كتابهاى خود نقل كردهاند؟ و دار قطنى در سنن خود مىنويسد: أخبرنا عبد الله بن محمد بن عبد العزيز نا داود بن رشيد نا علي بن هاشم نا حريث عن عامر عن مسروق عن عائشة قالت ربما أغتسل رسول الله صلى الله عليه وسلم من الجنابة ولم أغتسل بعد فجائني فضممته إلي وأدفيته. مسروق از عائشه نقل مىكند كه هر وقت رسول خدا (ص) از جنابت غسل مىكرد و من هنوز غسل نكرده بودم، پيش من مىآمد؛ پس من او را در برمىگرفتم و با رواندازم مىپيچاندم تا گرم شود. الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي 385هـ)، سنن الدارقطني، ج1، ص143، ح34، تحقيق: السيد عبد الله هاشم يماني المدني، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت ـ 1386 – 1966م. تحليل روايات: يا للعجب!!! آيا واقعا عائشه اين مطالب را كه خصوصىترين اسرار پيامبر خدا بوده، با مردان نامحرم در ميان گذاشته است؟ اين مطلب را در جمع تعدادى زيادى از اصحاب نقل كرده يا در حضور يكى از آنها بوده است؟ اگر واقعا عائشه چنين كارى كرده باشد، بايد براى مظلوميت رسول خدا صلى الله عليه وآله خون گريه كرده كه بيوه جوان او در ميان مردان نامحرم حاضر مى شده و نهفتهترين اسرارش را كه بين هر زن و شوهرى وجود دارد، با نامحرمان در ميان گذاشته است. اگر هدف عائشه از نقل اين مسائل، بيان فعل معصوم كه حجت قاطع در مسائل فقهى بر جواز و عدم حرمت است، بوده، فقط كافى بود كه بگويد اين كار جايز است يا نيست، مسلمانان نيز با توجه به رابطه او با رسول خدا، طبيعتا مىپذيرفتند؛ اما چه ضرورتى داشت كه خصوصىترين اسرار رسول خدا را نيز با نامحرمان در ميان بگذارد؟ اگر مثلا از «التقاء ختانين» و «جماع بدون انزال» سؤال مىشد، مىتوانست حكم شرعى آن را بيان كند و بگويد كه اين كار نياز به غسل دارد، يا حديثى از زبان پيامبر گرامى بيان كند تا آبروى رسول خدا بازيچه قرار نگيرد؛ اما چه ضرورتى داشت كه در حضور نامحرم بگويد كه من و رسول خدا اين كار را كرده و سپس هر دو با هم غسل كرديم؟ يا شايد اهل سنت گمان كردهاند كه نقل اين مسائل كه بين عائشه و رسول خدا اتفاق افتاده، فضيلت و منقبت عظيمى براى او است كه بايد همه مردم جهان از آن با خبر شوند؟ غافل از اين كه اين مسائل بين تمام زن و شوهرهاى عالم اتفاق مىافتد و بين رسول خدا و ديگران همسران او نيز اتفاق افتاده است. به همين جهت بايد براى دانشمندان، بزرگان و ائمه اهل سنت، تأسف خورد كه چرا به همسر رسول خدا چنين تهمتهائى را زده و با آبروى اشرف مخلوقات خداوند بازى كردهاند. اگر چنين رواياتى در منابع شيعه نقل مىشد، آقايان اهل سنت و به ويژه وهابىها چه برخوردى مىكردند؟ آيا به كمتر از ويران كردن آسمان بر سر شيعه بسنده مىكردند؟ آيا اعلام انزجار و تنفر از كسانى كه خصوصىترين اسرار خانه رسول خدا را نقل مجالس و محافل خود كردهاند، بر مسلمانان با غيرت واجب نيست؟ طبيعى است كه مسائلى همچون بوسيدن، مكيدن زبان، برهنه كردن ران و گذاشتن گونه و صورت بر آن، جماع بدون انزال و مسائلى از اين دست، بين هر زن و شوهرى اتفاق مىافتد؛ اما آيا سخن گفتن از آن با نامحرمان و گفتگو در باره آن در مجالس و محافل، شرمآور نيست؟ آيا اگر همسران كسانى كه اين مطالب را نقل كردهاند، همين عمل را مرتكب مىشدند، بازهم اين مردان با غيرت! تحمل و به آن مباهات مىكردند؟ پرواضح است كه اين مسائل بين تمامى پيامبران و همسران آنها و نيز بين رسول خدا صلى الله عليه وآله و تمام همسران او اتفاق افتاده است. همه اينها مسائل عادى و از عادات بشر است و بين هر زن و شوهرى اتفاق مىافتد؛ اما چرا اين مطالب فقط از زبان عائشه نقل شده است؟ چرا از زبان هيچ يك از همسران پيامبران در طول تاريخ نقل نشده است؟ چرا از زبان حضرت خديجه، ام سلمه، زينب بنت حجش و... نقل نشده است؟ آيا جز فضيلتتراشى براى عائشه، دليل ديگرى مىتوان براى آن جست؟ اتهام غسل كردن عائشه در مقابل برادر رضاعي خويش! طبق نص صريح روايت مسلم، رسول خدا صلى الله عليه وآله حتى از ورود برادر رضاعى عائشه به خانه عائشه ناراحت مىشد و به خاطر آن بر عائشه خشمگين شده است: حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ أَشْعَثَ بْنِ أَبِي الشَّعْثَاءِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مَسْرُوق، قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ دَخَلَ عَلَىَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدِي رَجُلٌ قَاعِدٌ فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَرَأَيْتُ الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ أَخِي مِنَ الرَّضَاعَةِ. قَالَتْ فَقَالَ «انْظُرْنَ إِخْوَتَكُنَّ مِنَ الرَّضَاعَةِ فَإِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنَ الْمَجَاعَةِ». از مسروق نقل شده است كه عائشه گفت: رسول خدا (ص) بر من وارد شد؛ در حالى مردى پيش من نشسته بود، اين مطلب بر آن حضرت گرانآمد؛ تا جائى كه آثار خشم را در صورتش ديدم. عائشه گفت كه به آن حضرت گفتم: اى رسول خدا! او برادر رضاعى من است، پس آن حضرت فرمود: برادران رضاعى خود را ببيند؛ شير دادن فقط براى نجات از گرسنگى است. النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج2 ص1078، ح1455، كِتَاب الرِّضَاعِ، بَاب إنما الرَّضَاعَةُ من الْمَجَاعَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت. حال در بعضى از كتب اهل سنت روايتى ذكر شده است كه مىگويد عائشه بعد از رحلت رسول خدا (ص) در مقابل برادر رضاعى خويش غسل كرده است! ابن وهب، عن أسامة بن زيد، أن محمد بن إبراهيم بن الحارث التيمي حدثه، عن أبي سلمة بن عبد الرحمن، قالَ: دخلت على عائشة، فقلت لها: كيف غسل رسول الله من الجنابة؟ فقالت: أدخل معك يا ابن أخي رجلاً من بني أبي القعيس ـ من بني أخيها من الرضاعة -، فأخبر أبا سلمة بما تصنع، فأخذت إناء فأكفأته ثلاث مرات على يدها، قبل أن تدخل يدها فيهِ، فقالَ: صبت على يدها من الإناء يا أبا سلمة ثلاث مرات قبل أن تدخل يدها. فقالت: صدق، ثم مضمضت واستنثرت، فقالَ: هي تمضمض وتستنثر. فقالت: صدق، ثم غسلت وجهها ثلاث مرات، ثُمَّ حفنت على رأسها ثلاث حفنات، ثم قالت بيدها في الإناء جميعاً، ثم نضحت على كتفيها ومنكبيها، كل ذَلِكَ تقول إذا أخبر ابن أبي القعيس ما تصنع: صدق. خرجه بقي بن مخلد وابن جرير الطبري. وهذا سياق غريب جداً. وأسامة بن زيد الليثي، ليس بالقوي. وهذه الرواية تدل على أن ابن أخيها من الرضاعة اطلع على غسلها، وهذا يتوجه على قول من أباح للمحرم أن ينظر إلى ما عدا ما بين السرة والركبة، وهو قول ضعيف شاذ از ابى سلمة بن عبد الرحمن روايت شده است كه گفت به نزد عايشه رفتم و به او گفتم: پيامبر صلى الله عليه وآله چگونه از جنابت غسل مىكرد؟ او گفت: اى فرزند برادرم، مردى از بنى ابى القعيس ـ از فرزندان برادر رضاعى عايشه- را به همراه خود بياور تا به ابا سلامه خبر دهد كه چه مىكند! پس مشتى از آب را با دست خويش گرفت و سه بار بر روى دست خويش ريخت قبل از آنكه دست خويش را وارد ظرف كند، آن شخص نيز چنين به اباسلمه گفت؛ عايشه (براى اينكه ابا سلمة از سخن اين شخص مطمئن شود) سخن او را تاييد كرد! سپس آب را مضمضه كرد و بيرون ريخت؛ و آن شخص نيز براى اباسلمه نقل كرده و عائشه نيز تاييد كرد؛ سپس صورت خويش را سه بار شست؛ سپس سه بار آب را به روى سر خويش ريخت؛ سپس تمام دو دست خويش را وارد ظرف كرد؛ سپس آب را بر روى دو كتف و شانه خويش ريخت! و در همه اين بخشها وقتى ابن ابى القعيس به اباسلمه خبر مىداد، عايشه مىگفت راست گفت! اين روايت بسيار عجيب است! اسامة بن زيد ليثى قوى نيست! و اين روايت نشان مىدهد كه فرزند برادر رضاعى عايشه، نحوه غسل كردن او را ديده است! و اين نظر تنها طبق نظر كسانى قابل توجيه است كه مىگويند شخص محرم، مىتواند به غير از ما بين ناف و زانوى زنان محرم خويش نگاه كند! و اين نظر ضعيف و شاذى است! ابن رجب البغدادي، زين الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدين (متوفاي795هـ)، فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج1، ص249، تحقيق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزي ـ السعودية / الدمام، الطبعة: الثانية، 1422هـ. اگر چه سند اين روايت، ضعيف است! اما اگر يك عالم شيعى اين روايت را در كتاب خويش نقل كرده بود، چه در مورد او گفته مىشد؟! خود قضاوت كنيد! اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشهيكى از اتهاماتى كه اهل سنت به عائشه همسر رسول خدا زدهاند، اين است كه برخى از مردان وارد خانه عائشه مىشدند و شب در آن جا مىماندند و صبح در حالى كه محتلم شده بودند، غسل مىكردند. همانطور كه در مورد قبل نيز گفتيم، طبق نص صريح روايت مسلم، رسول خدا صلى الله عليه وآله حتى از ورود برادر رضاعى عائشه به خانه عائشه ناراحت مىشد و به خاطر آن بر عائشه خشمگين شده است! از اين روايت استفاده مىشود كه ورود مردان و حتى برادر رضاعى عائشه به خانه او جايز نبوده و عائشه حق نداشته است كه مردان را به خانه خود راه دهد؛ حال سؤال اين جا است كه اين مردان نامحرم در خانه عائشه كه در آن زمان بيوه و جوان بوده است، چه مىكردهاند؟ چرا شب در خانه عائشه ماندهاند تا در آن جا محتلم شوند؟ ما به چند نمونه از مردانى كه به خانه عائشه وارد، شب در آن جا مانده و محتلم شدهاند، اشاره مىكنيم: عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ مسلم نيشابورى در صحيح خود مىنويسد كه عبد الله بن شهاب خولانى از كسانى است كه در خانه عائشه محتلم شده است: وحدثنا أَحْمَدُ بن جَوَّاسٍ الْحَنَفِيُّ أبو عَاصِمٍ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ عن شَبِيبِ بن غَرْقَدَةَ عن عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ قال كنت نَازِلًا على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمْتُ في ثَوْبَيَّ فَغَمَسْتُهُمَا في الْمَاءِ... از عبد الله بن شهاب خولانى نقل شده است كه من بر خانه عائشه وارد شدم؛ پس در لباس خود محتلم شدم و سپس لباسم در آب فروبردم... النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص239 ح 290، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُكْمِ الْمَنِيِّ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت. هَمَّامِ بن الحرث ابوداود سجستانى در سنن خود كه يكى از صحاح سته اهل سنت به شمار مىرود، مىنويسد كه همام بن الحرث نيز از كسانى است كه در خانه عائشه محتلم شده است: حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَةَ عن الْحَكَمِ عن إبراهيم عن هَمَّامِ بن الحرث أَنَّهُ كان عِنْدَ عَائِشَةَ رضي الله عنها فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ وهو يَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ.... از همام بن حرث نقل شده است كه او در نزد عائشه بود كه محتلم شد؛ پس كنيزى او ديد كه اثر جنابت را از لباسش مىشويد.... السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج1، ص101، ح371، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر. مردي از قبيله نخع احمد بن حنبل مىنويسد كه مردى از قبيله نخع بر عائشه وارد و در خانه او محتلم شد: ان رَجُلاً مِنَ النخغ كان نَازِلاً على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ وهو يَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ أو يَغْسِلُ ثَوْبَهُ.... مردى از قبيله نخع بر عائشه وارد و سپس محتلم شد؛ پس كنيز عائشه او در حال شستن اثر جنابت ديد... الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص125، ح24983، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر. مردي گمنام مسلم نيشابورى در روايت ديگر مىنويسد كه مردى در خانه عائشه محتلم شد؛ اما از بردن نام او خوددارى كرده است: وحدثنا يحيى بن يحيى أخبرنا خَالِدُ بن عبد اللَّهِ عن خَالِدٍ عن أبي مَعْشَرٍ عن إبراهيم عن عَلْقَمَةَ وَالْأَسْوَدِ أَنَّ رَجُلًا نَزَلَ بِعَائِشَةَ فَأَصْبَحَ يَغْسِلُ ثَوْبَهُ فقالت عَائِشَةُ: إنما كان يُجْزِئُكَ إن رَأَيْتَهُ أَنْ تَغْسِلَ مَكَانَهُ... ابومشعور از علقمه و أسود نقل كرده است كه مردى بر عائشه وارد (و جنب شد) صبح در حال شستن لباسش بود كه عائشه به او گفت: همين كه جاى منى را بشويى كفايت مىكند.... النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص238 ح288، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُكْمِ الْمَنِيِّ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت. مهمان عائشه كه ملحفه زرد بر روي خود انداخته بود ترمذى در مسند خود مىنويسد كه مهمانى در خانه عائشه وارد شد، عائشه ملحفه زردى بر روى او انداخت و او در خواب محتلم شد: حدثنا هَنَّادٌ حدثنا أبو مُعَاوِيَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهيم عن هَمَّامِ بن الحرث قال ضَافَ عَائِشَةَ ضَيْفٌ فَأَمَرَتْ له بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ فَنَامَ فيها فَاحْتَلَمَ فَاسْتَحْيَا أَنْ يُرْسِلَ بها وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ فَغَمَسَهَا في الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بها فقالت عَائِشَةُ لِمَ أَفْسَدَ عَلَيْنَا ثَوْبَنَا إنما كان يَكْفِيهِ أَنْ يَفْرُكَهُ بِأَصَابِعِهِ وَرُبَّمَا فَرَكْتُهُ من ثَوْبِ رسول اللَّهِ e بِأَصَابِعِي قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ. همام بن حرث گفت: شخصى مهمان عائشه شد، عائشه دستور داد كه ملحفه زردى بر روى او بيندازند، پس مهمان خوابيد و محتلم شد؛ مرد خجالت كشيد كه ملحفه را بفرستد؛ در حالى كه اثر جنابت در آن ديده مىشود؛ پس آن را در آب فرو كرد؛ سپس آن را فرستاد. پس عائشه گفت: لباس ما را از بين بردى، كافى بود كه اثر جنابت را با ناخنهاى مىخراشيدى؛ گاهى من آن را از لباس رسول خدا (ص) با انگشتانم مىتراشيدم. ابوعسى (ترمذي) گويد: اين روايت «حسن» و «صحيح» است. الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج1، ص199، ح116، كِتَاب أبواب الطَّهَارَةِ، بَاب ما جاء في الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت. آيا واقعا عائشه بعد از رسول خدا مردان را به خانه خود راه مىداده و آنها شب در خانه او كه در آن زمان بيوده بوده مىماندهاند و محتلم مىشدهاند؟ اگر اين مطلب واقعيت داشته باشد، بايد به مظلوميت پيامبر (ص) گريه كرد كه چگونه همسر او با سفارشات پيامبر خدا مخالفت و مردان نامحرم را به خانه خود راه مىداده است. اما اگر واقعيت نداشته، چرا اهل سنت چنين تهمتهاى زشت را به همسر رسول خدا زده و اين مطالب را در صحيحترين كتابهاى خود نقل كردهاند؟ عائشه به خواهرش دستور ميداد به مرداني كه او دوست دارد بر او وارد شوند، شير دهد: يكى از مسائل بسيار زشتى كه به عائشه نسبت داده شده است و عقل و شعور هر انسانى؛ حتى آنها كه كافر هستند آن را تقبيح مىكند، مسأله شيرخوردن مردان از زنان و محرم شدن آنان به يكديگر است. اين مطلب به صورت گسترده در كتابهاى اهل سنت به عائشه نسبت داده شده است كه عائشه دوست داشت مردانى بر او وارد شوند و با او همنشين باشند؛ اما از آن جائى كه آنها نامحرم بودند و ممكن بود كه با مخالفت و تقبيح مردم و اصحاب روبرو شود، به خواهر خود دستور مىداد كه به اين مردان شير دهد تا آنها به او و خود عائشه محرم شوند!! احمد بن حنبل و أبو عوانه در مسند شان نقل مىكنند: كانت عَائِشَةُ تَأْمُرُ أَخَوَاتِهَا ان يُرْضِعْنَ من أَحَبَّتْ عَائِشَةُ ان يَرَاهَا وَيَدْخُلَ عليها وان كان كَبِيراً خَمْسَ رَضَعَاتٍ ثُمَّ يَدْخُلُ عليها وَأَبَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلى الله عليه وسلم ان يُدْخِلْنَ عَلَيْهِنَّ بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ أَحَداً مِنَ الناس حتى يَرْضَعَ في الْمَهْدِ. عائشه، به خواهرانش دستور مىداد به مردانى كه او دوست دارد آنها را ببيند و بر او وارد شوند، پنجبار شير دهد؛ اگر چه مردان بزرگ باشند، سپس بر او وارد شوند؛ اما امسلمه و ساير زنان پيامبر (ص) با اين كار مخالف بودند كه با اين نوع شير خوردن، احدى بر آنها وارد شود؛ مگر اين كه در گهواره شيرخورده باشند. الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص270، ح26373، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛ الاسفرائني، أبو عوانة يعقوب بن إسحاق (متوفاي316هـ)، مسند أبي عوانة، ج3، ص122، ناشر: دار المعرفة – بيروت؛ السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج2، ص223، ح2061، كِتَاب النِّكَاحِ، بَاب فِيمَنْ حَرَّمَ بِهِ، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛ الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، مسند الشاميين، ج4، ص192، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ – 1984م؛ الحميدي، محمد بن فتوح (متوفاي488هـ)، الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم،ج 4، ص192، تحقيق د. علي حسين البواب، ناشر: دار ابن حزم ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الثانية، 1423هـ ـ 2002م؛ المقدسي الحنبلي، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاي620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج8، ص142، ناشر: دار الفكر ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ. ابن حجر عسقلانى بعد از نقل اين روايت مىگويد: وإسناده صحيح وهو صريح فأي ظن غالب وراء هذا والله سبحانه وتعالى أعلم وفي الحديث أيضا جواز دخول من اعترفت المرأة بالرضاعة معه عليها وأنه يصير أخا لها وقبول قولها فيمن اعترفت به وأن الزوج يسأل زوجته عن سبب إدخال الرجال بيته والاحتياط في ذلك والنظر فيه. سند اين روايت صحيح و معناى صريحى دارد؛ پس چه گمانى برتر از اين وجود دارد؛ خداوند پاك و بلند مرتبه بهتر مىداند. همچنين اين حديث دلالت دارد بر جواز وارد شدن كسانى كه زنان اعتراف كنند با آنها شير خوردهاند و آنها برادر او مىشوند و گفته اين زنان كه به اين مطلب اعتراف كنند، پذيرفته مىشود. و نيز دلالت مىكند بر اين كه شوهر مىتواند از زنش از دليل وارد شدن مردان به خانهاش سؤال كنند و در اين باره احتياط نمايند. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج9، ص149، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت. البانى وهابى، بعد از نقل اين روايت مىگويد: والسياق لمالك، وظاهر إسناده الارسال، ولكنه في حكم الموصول، فإنه عند الآخرين عن عروة عن عائشة. وزاد أبو داود: " وأم سلمة ". وصحح إسناده الحافظ (9/122) وكذا رواه النسائي كما يأتي، ولم يسقه البخاري والنسائي بتمامه، وإنما دون قوله: أرضعيه... القصة. ولفظه في أوله كما أورده المصنف. وقد أخرج القصة وحدها مسلم (4/168 ـ 169) وابن ماجة (1943) والدارمي (2/158) وأحمد أيضا (6/255) من طرق أخرى عن عائشة. اين روايت را مالك نقل كرده و ظاهرا سند مرسل است؛ ولى اين مرسل در حكم موصول است؛ چرا كه ديگران همين روايت را از عروه از عائشه نقل كردهاند و ابوداود روايت از ام سلمه نيز نقل كرده است. ابن حجر عسقلانى گفته كه سند اين روايت صحيح است، همچنين اين روايت را نسائى نقل كرده است؛ اما بخارى و نسائى به صورت كامل نقل نكردهاند و جمله «ارضعيه...» را تا آخر داستان نقل نكردهاند و اولش به همان صورتى نقل كردهاند كه در كتاب المصنف آمده است. همچنين اين داستان را مسلم، ابن ماجه، دارمى و احمد با سندهاى ديگر از عائشه نقل كردهاند. ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل، ج6 ص 264، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 ـ 1985 م. محمد بن ادريس شافعى در كتاب الأم و مالك بن أنس در كتاب الموطأ و ابن حبان بستى در صحيح خود مىنويسند: فَكَانَتْ تَأْمُرُ أُخْتَهَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَبَنَاتِ أَخِيهَا يُرْضِعْنَ لها من أَحَبَّتْ أَنْ يَدْخُلَ عليها من الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وأبي سَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْهِنَّ بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ أَحَدٌ من الناس. عائشه به خواهرش ام كلثوم و دختران برادرش دستور مىداد مرادانى را كه او دوست بر او وارد شوند، شير دهد؛ اما ساير زنان رسول خدا اجازه نمىدادند كه با اين نوع شيرخوردن كسى بر آنها وارد شوند. الشافعي، ابوعبد الله محمد بن إدريس (متوفاي 204هـ)، الأم، ج5، ص28، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1393هـ. مالك بن أنس ابوعبدالله الأصبحي (متوفاي179، موطأ الإمام مالك، ج2، ص605، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ مصر. التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج10، ص28، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م. آيا واقعا عائشه دوست داشت كه مردان نامحرم بر او وارد شوند و اين علاقه به حدى بود كه به خواهرش دستور مىداد به اين مردان بزرگ سال شير دهد تا آنها به عائشه محرم و اين رابطهها مستحكمتر شود؟ با اين كه گذشت كه رسول خدا از ورود برادر رضاعى عائشه بر او خشمگين شده بود و عائشه را از اين كار باز داشته بود؛ اما چرا عائشه بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله بر خلاف گفته آن حضرت عمل كرده است؟ و اگر اين مطلب واقعيت ندارد، چرا ائمه و بزرگان اهل سنت آن را با آب و تاب فراوان نقل كردهاند؟ چرا به همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله چنين تهمت زشتى زدهاند؟ ما انتظار داريم كه علما و دانشمندان اهل سنت جوابگوى اين مسائل باشند و ذهن جوانان سنى را از اين شبهات پاكسازى نمايند. اتهام برخي از دانشمندان اهل سنت به زنان ساير پيامبران: متأسفانه برخى از دانشمندان سنى همسران حضرت نوح و حضرت لوط عليهما السلام را متهم به فحشاء كردهاند، بىآنكه توجه نمايد اين اتهام مستقيما به آبروى خود آن پيامبران بزرگ الهى ضربه مىزند و مقام و منزلت آن بزرگواران را زير سؤال مىبرد. محمد بن جرير طبرى در تفسير خود چندين روايت در اين زمينه نقل كرده است: حدثني محمد بن عمرو قال ثنا أبو عاصم قال ثنا عيسى عن بن أبي نجيح عن مجاهد فلا تسألن ما ليس لك به علم قال تبين لنوح أنه ليس بابنه. حدثني المثنى قال ثنا أبو حذيفة قال ثنا شبل عن بن أبي نجيح عن مجاهد فلا تسألن ما ليس لك به علم قال بين الله لنوح أنه ليس بابنه حدثني المثنى قال ثنا إسحاق قال ثنا عبد الله عن ورقاء عن بن أبي نجيح عن مجاهد مثله. حدثنا القاسم قال ثنا الحسين قال ثني حجاج عن بن جريج عن مجاهد مثله. قال بن جريج في قوله ونادى نوح ابنه قال ناداه وهو يحسبه أنه ابنه وكان ولد على فراشه. از مجاهد در باره آيه «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم؛ از سر ناآگاهى از من چيزى مخواه» سؤال شد، جواب داد: براى نوح مشخص شد كه او پسرش نيست. ابن جريج در باره آيه « وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ؛ نوح پسرش را صدا زد» نقل شده است كه گفت: او خيال مىكرد كه اين فرزند پسر او است؛ در حالى كه در خانه او متولد شده بود (زنش در زمانى كه همسر او بوده، از شخص ديگرى باردار شده بود). الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج12، ص50، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ ابن أبى حاتم نيز در تفسير خود روايتى را در اين زمينه نقل كرده است: 10896 حدثنا الحسن بن عرفة ثنا علي بن ثابت الجزري عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الكلابي في قول الله: ونادى نوح ابنه قال: ولد على فراشه. از ثابت بن حجاج كلابى در باره آيه « وَنادى نُوحٌ ابْنَهُ» نقل شده است كه آن فرزند در خانه نوح متولد شد. إبن أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي327هـ)، تفسير ابن أبي حاتم، ج6، ص2034، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية ـ صيدا. والثاني أنه ولد على فراشه من لغير رشدة ولم يكن ابنه روى ابن الأنباري باسناده عن الحسن أنه قال لم يكن ابنه إن امرأته فجرت وعن الشعبي قال لم يكن ابنه إن امرأته خانته وعن مجاهد نحو ذلك وقال ابن جريج ناداه نوح وهو يحسب أنه ابنه وكان ولد على فراشه. ديدگاه دوم اين است كه اين فرزند در زمانى كه آن زن، همسر نوح بوده، از شخص ديگرى و نامشروع متولد شده و در حقيقت فرزند نوح نبوده، ابن انبارى با سند خود از حسن (بصري) نقل كرده است كه او فرزند نوح نبود؛ بلكه زنش فاحشه بود، و از شعبى نقل شد است كه او فرزند نوح نبود؛ بلكه زنش به آن حضرت خيانت كرد و از مجاهد نيز همانند آن نقل شده است، ابن جريج در باره «ناداه نوح» گفته كه نوح خيال مىكرد كه آن فرزند، پسر او است؛ در حالى كه در خانه او متولد شده بود (زنش در زمانى كه همسر او بوده، از شخص ديگرى باردار شده بود). ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج4، ص113، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ. قرطبى، مفسر شهير اهل سنت نيز همين مطلب را از ابن جريج نقل كرده است: وقال بن جريج: ناداه وهو يحسب أنه ابنه وكان ولد على فراشه وكانت امرأته خانته فيه ولهذا قال: فخانتاهما. نوح خيال مىكرد كه آن پسر، فرزند او است؛ در حالى كه فقط در خانه او متولد شده بود، زنش به آن حضرت خيانت كرد و به همين خاطر خداوند فرموده است كه «فخانتاهما؛ آن دو زن به آن دو پيامبر (نوح و لوط) خيانت كردند». الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج9، ص46، ناشر: دار الشعب – القاهرة. أبوجعفر نحاس همين مطلب را از حسن بصرى و مجاهد نقل كرده است: قال الحسن: لم يكن ابنه وإنما ولد على فراشه فنسب إليه. وقال مجاهد: ليس هو ابنه، ويبين ذلك قول الله تبارك وتعالى فلا تسألني ما ليس لك به علم. حسن (بصري) گفته: آن پسر، فرزند نوح نبود؛ بلكه فقط در خانه او متولد شده بود؛ پس به او نسبت داده شد. مجاهد گفته: آن پسر، فرزند او نبود؛ خداوند با آيه «فلا تسألنى ما ليس لك به علم» اين مطلب را بيان كرده است. النحاس المرادي المصري، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاي338هـ)، معاني القرآن الكريم، ج3، ص351، تحقيق: محمد علي الصابوني، ناشر: جامعة أم القرى ـ مكة المرمة، الطبعة: الأولى، 1409هـ. ابن عطيه اندلسى در تفسير خود مىنويسد: وأن امرأته الكافرة خانته فيه هذا قول الحسن وابن سيرين وعبيد بن عمير. زن نوح، كافر بود و به آن حضرت خيانت كرد، اين ديدگاه حسن (بصري) ابن عسير و عبيد بن عمير است. الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية (متوفاي546هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج3، ص 176، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م. نتيجه: به اتفاق تمام علماى شيعه و اكثر علماى اهل سنت تمام زنان پيامبران، حتى آنها كه طبق نص صريح قرآن كريم كافر بودهاند، از اتهام فحشاء مبرا هستند. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) | ||
فهرست نظرات |
121 |
نام و نام خانوادگي: فاروق -
تاريخ: 09 آذر 89 - 13:21:13
با سلام و خسته نباشيد خدمت بزرگواران . جناب مومن عبدالله عزيز . بنده نگفتم قرآن شبيه افسانه و يا شبيه افسانه جومونگ است . بنده عرض نمودم اين داستان افسانه اي شما و نگرش شما نسبت كه خاندان و ياران رسول الله ص شبيه افسانه ي جومونگ است . اما گفتين كه پاسخ سئوال هاي مرا با قرآن داديد . در جواب بايد بگويم : 1 - در پاسخ به سئوالم فرموديد : اين چه پيامبري است كه از دشمن خدا و اسلام همسر بر مي گزيند ؟» >>>«...وقالوا لا تخف ولاتحزن انا منجوك واهلك الا امراتك كانت من الغابرين» اما پاسخ به شما دوست عزيز : آيا حضرت محمد ص همچون نوح ع كشتي ساختند و يا مانند نوح ع 950 سال عمر نمودند ؟ يا مانند ابراهيم ع در او را در آتش انداختند ؟ يا مانند موسي ع عصايش به مار تبديل مي شد ؟ و يا مانند نوح ع پسر سر كش بود . پس هر پيامبر و رسلي داستان ،حوادث ، معجزاب ،و ... خاص خود و دوران خود داشتند و هرگز دليل نمي شود كه چون در قرآن آمده است كه حضرت لوط ع همسرش خلافكار بود پس حضرت محمد ص نيز به همين سبب همسرش خلافكار باشد . 2 - «-چرا حضرت علي رض با آن همه مردانگي در برابر چند تا خائن سكوت كردند ؟» >>>به همان دليل که حضرت هارون (عليه السلام) با آن همه مردانگي سکوت کردند: «...قال ابن ام ان القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني...» پاسخ : آيا اگر شما قدرت راست كردن كژي را در جامعه داشته باشيد و بي رحمي و ظلم و ستم را نيز با چشم خود ببينيد با اين وجود مي نشينيد و دست رو دست ميزارين و مي گوييد كه چون هارون سكوت فرمودند پس من هم سكوت مي كنم . آيا اين در منطق شما اين مي گنجد . با اين وجود توقع حضرت علي رض نيز چنين كنند . 3 - « وقتي كه حضرت فاطمه س را به قتل مي رساندند غيرت حضرت علي رض(شير خدا ، فاتح خيبر) كجا رفت ؟» >>> بر بالاي سر عمر رفت. و سپس آن را در هوا چرخانيده و بر زمين کوفت. پاسخ : مومن عبدالله تا جايي كه من يادم هست و مي دانم قصاص قتل عمد ،كشتن و يا بهتر بگم اعدام قاتل است نه بر بالاي سر بردن قاتل و بر زمين زدن قاتل. 4- «- وقتي حضرت عمر رض دشمن اسلام شد چرا حضرت علي رض از او دخترش (همسر حضرت عمر رض) پس نگرفت ؟» >>> ايشان دختر ابوبکر را به همان دليل پس نگرفت که مزاحم دخترش آسيه (رحمة الله عليها) را از فرعون پس نگرفت. پاسخ : اولا منظورم من اين بود كه دختر حضرت علي رض همسر حضرت عمر رض بود . دوما اصلا هيچ دليل منظقي وجود ندارد چون پدر آسيه دخترش را از فرعون پس نگرفته است پس علي رض نيز چنين كند . بقول معروف همه در قبر خود ميخوابند . اما محبت بين خلفا : 1 - آيا در نهج البلاغه (نسخه اصلي نه نسخه اي كه نزد شماست) خطبه هايي در وصف عمر رض از زبان حضرت علي رض را نديده ايد ؟(بزرگ مردي بود كه كژي ها را راست مي فرمود و...) خطبه و صفحه آن يادم نيست اما بزودي آن ها را جهت اين كه نگوييد هزيان و يا دروغ مي گويم ذكر مي كنم. 2 - در جنگ اعراب و ايران كه حضرت عمر رض شركت ننموده اند هم نيز بخاطر حضرت علي رض بود كه وقتي حضرت عمر رض ميخواستند عازم جنگ بشوند حضرت علي رض مانع حضرت عمر رض شدند . 3 - اگر حضرت علي رض از خلفا بدشان مي آمد چرا نام فرزندانش را به نام آنها گذاشتند . (عمر اكبر ،عمر اضغر ، ابوبكر ، عثمان و ...) شايد اينها در مذهب شما فرزندان حضرت علي رض نبودند ؟ 4 - اگر محبت بين خلفا نبود پس چرا بين آنها ارتباط خويشاوندي قوي وجود داشت ؟ اما تعليم هاي ديني خلفا بد نيست بدانيد : حضرت ابوبكر رض در آغاز خلافت با پيامبر هاي دروغين جنگيد (مسلم بن كذاب) . با كساني كه نمي خواستند زكات بدهند نيز مقابله نمود . احاديثي زيادي را رسول الله ص نقل فرمودند (فكر كنم حدود 200 عدد) جهت اطلاع كه فكر نكنيد آموزه ديني نداشته اند . شروع به جمع آوري قرآن نمودند . حضرت عمر رض به قلمرو اسلامي بيشترين وسعت بخشيد . قوانين حكومت را بنيان نهاد . فلسطين را آزاد نمود . و مانند حضرت ابوبكر (حدودا 200 حديث) را از سول خدا ص نقل فرموده اند .. حضرت عثمان رض قلمرو اسلامي را نيز وسعت چشمگيري بخشيد . قابل توجه شما كه 20 صفحه از سواد قرآني حضرت عثمان رض مي خواهيد بدانيد حضرت عثمان رض كل قرآن را بصورت يك كتاب در آوردند . حال چطور اين شخص نمي تواند 20 صفحه آموزه به مردم بياموزد . مومن عبدالله عزيز . به شما توصيه مي كنم براي استدلال گيري از قرآن از اين به بعد ياد قرآن را ياد بگيريد و سپس استلال كردن و از ياد ببريد چند تا موضوع بي ربط را بهم دوختن . قرآن كتابي است معني يك آيه ممكن است مستقل باشد و ممكن است چند تا آيه بهم وابسته باشد . بعنوان مثال مراجعه نماييد به سوره ماعون . آيه 4 (فيول للمصلين) يعني : پس واي به نماز گزاران . . بايد اين آيه را با آيه هاي قبل و بعد براي مردم ترجمه نمود تا مخاطب اين آيه مشخص شود.... . (الذين هم عن صلاتهم ساهون ) كه دل را از ياد خدا غافل دارند . اما در مورد توهين هايي كه شيخين ابوبكر رض و عمر رض فرموده ايد بهتر است بدانيد اين ادب شما را مي رساند . و كافر همه را به كيش خود پندارد . اگر شما خلفا را قبول نداريد نداشته باشيد . شما همان بهتر است هر سال از 365 روز 364 را در عزا و سينه زني و خود زني و ... به سر فرماييد . درضمن از ديدگاه اهل سنت فقط انبيا معصوم هستند (در امر رسالت)و احتمال خطا ، اشتباه و گناه براي همه وجود دارد . در نظر ما خلفا آنقدر با خدا وبزرگ هستند كه گناهان آنها ناچيز باشد . ما گناهان اين اشخاص را ذكر مي كنيم و از آنها بعنوان درس و عبرت ياد ميكنيم در صورتي حتي ذره اي از جايگاه و حب آنها در دلمان كم نمي شود . بنظر من صفت معصوم بودن را به خلفا دادن شايسته نيست چون اين صفت براي آنها نيست و آنها را از يك بنده ي خدا و انسان بودن دور مي كند . و زيبا تر است وقتي كسي مي تواند خطا و گناه كند اما انجام ندهد . (بر خلاف آنهايي كه گروهي را معصوم مطلق ياد مي كنند) ان شالله خداوند همه ي ما را به راه راست هدايت نمايد . |
122 |
نام و نام خانوادگي: امير کبير -
تاريخ: 09 آذر 89 - 18:49:37
با سلام جناب محمد عمر 1-( اينکه کسي نمازش را به روش شيعه يا سني ميخواند گمراهي نيست، بلکه نماز نخواندن گمراهيست!!) بايد درباره اين جمله به شما تبريک بگم اگر تا به حال يک حرف قابل قبول زده باشيد آن هم اين جمله شما است ولي باز هم اين جمله شما جاي تامل دارد چرا ؟ براي اينکه اين سوال پيش مي آيد که نماز اهل سنت صحيح است يا شيعه ؟؟؟ 2- (بله، بنده با کساني از علماي شيعه صحبت و مشورت کردم که اگر نامشان را بگويم همه شما خواهيد شناخت، ولي استدلال هاي آنها بنده را قانع نساخت!) ما از شما ممنون مي شويم اگر نام اين علما را بياريد . 3- (بنده به اين مذهب گرايش پيدا کردم چون بسياري از سؤالاتم را پاسخ داد(عرض کردم بسياري-نه همه آنها-مثلاً قضيه اما زمان را پاسخ نداد) خوب چرا اين سوال ها را در اين سايت بيان نمي کنيد شايد به جواب روشن و قطعي رسيديد 4- اين هم لينک مربوطه که درخواست کرده بوديد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3816 5- در مورد نکته اي که در متن شما بود درباره پيامبر اکرم (ص) من اعتراف مي کنم که اشتباه کردم و توجه زيادي به جمله بالايي ان نداشتم ولي باز در اصل موضوع هيچ تاثيري ندارد مي پرسيد چرا ؟ براي اينکه شما مي گوييد که پيامبر نمي خواسته که اين موضوع را بيان کند و خود اين موضوع از نظر من شرک حساب مي شود آيا شما به صداقت گفتار چه در کردار حضرت محمد (ص) اعتقادي داريد يا خير ؟ 6- من از شما يک خواهش دارم آن هم اين است که بياييد يک کم به دين واقع گرايانه نگاه کنيم نه تعصبي با اين که شما گفتيد که ابتدا شيعه بوده ايد و با تحقيق رو به اهل سنت اورده ايد ولي در گفتار شما يک تعصب خاصي ديده مي شود و تا انجايي که من دريافتم(يافته هاي من از خواندن نظرهاي اهل سنت و شيعه در اين سايت است) اين روش کار شما مربوط به بحث گفتگو هاي اهل سنت مي شود 7- در ضمن يک موضوع ديگر راجع به نام که شما انتخاب کرده ايد من شنيده ام که وسط اين سنگ يک خط وجود دارد ؟ من که فکر مي کنم اين خط محمد را از عمر جدا کرده است شما چي ؟؟؟؟ |
123 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 09 آذر 89 - 21:50:51
با سلام كسي كه خوابه،ميشه بيدارش كرد،اما كسي كه خودشو زده به خواب،ٍديگه بيدار بشو نيست! برادر عزيز جناب مومن عبدالله , كار سختي در پيش داري . جواب تمامي اين سوالات قبلاً داده شده . اين اقايان مثل اينكه از چرخيدن دور خودشون خوششون ميايد . فقط اين حديث را از من داشته باش . روى البخاري: بإسناده عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْنٍ، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍ رضى الله عنهما يُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَكَثْتُ سَنَةً أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آيَةٍ، فَمَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً لَهُ، حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاكِ لِحَاجَةٍ لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْكَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ كُنْتُ لأُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَةٍ، فَمَا أَسْتَطِيعُ هَيْبَةً لَكَ. صحيح البخاري: 69/6، ح 4913، كتاب التفسير، باب تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ. از ابن عباس شنيدم كه گفت: مدت يك سال منتظر بودم تا درباره آيه اي از قرآن از عمر مطالبي به پرسم ولي مي ترسيدم تا اينكه براي زيارت خانه خدا به طرف مكه حركت كرد من نيز با وي همراه شدم ودر وقت بازگشت از سفر حج دربين راه براي انجام كاري از راه كناره گرفت وبه طرف درخت اراك رفت، تا وقت بازگشتنش به انتظار ماندم ، وقتي كه بازگشت، گفتم: آن دو زن كه بر آزار واذيت رسول خدا صلي الله عليه وآله هم پيمان شدند چه كساني بودند؟ گفت: حفصه وعائشه0 گفتم: به خدا سوگند، دو سال است كه مي خواهم در باره اين آيه از تو به پرسم ولي از ترس چيزي نگفتم0 --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- اما در اين مورد : آيا حضرت محمد ص همچون نوح ع كشتي ساختند و يا مانند نوح ع 950 سال عمر نمودند ؟ سمعت أبا ذر يقول وهو آخذ بباب الكعبة: من عرفني فأنا من قد عرفني، ومن أنكرني فأنا أبو ذر سمعت النبي صلى الله عليه وآله يقول: ثم ألا إنّ مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها هلك». شنيدم كه اباذر در حاليكه در كعبه را گرفته است مي گويد : كسي كه مرا مي شناسد كه مي شناسد و كسي كه مرا نمي شناسد من ابوذر هستم شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم مي فرمود : آگاه باشيد مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است كه هر كس بر آن سوار شود نجات پيدا مي كند و هر كس سوار آن نشود هلاك خواهد شد. أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة: ج2 ص785؛ الحاكم النيسابوري المستدرك: ج2 ص343. الطبراني، المعجم الكبير: ج3 ص44 – 45؛ الطبراني، المعجم الأوسط: ج4 ص10 ج5 ص306 ـ 355، ج6 ص85؛ الطبراني، المعجم الصغير: ج1 ص139ـ 140 ج2 ص22.الحاكم النيسابوري، المستدرك: ج2 ص343. تاريخ بغداد: ج12 ص90. حلية الأولياء: ج4 ص306. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه مىفرمايد: لِلَّهِ بِلَاد فُلَانٍ (بلاء فلان) فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَدَاوَى الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ. ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَسَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يَهْتَدِي فِيهَا الضَّالُّ وَلَا يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي. خدا شهرهاى فلان را بركت دهد و نگاهدارد كه (خدا او را در آنچه آزمايش كرد پاداش خير دهد كه) كجىها را راست، و بيمارىها را درمان، و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به پاداشت، و فتنهها را پشت سر گذاشت. با دامن پاك، و عيبى اندك، درگذشت، به نيكىهاى دنيا رسيده و از بدىهاى آن رهايى يافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانكه بايد از كيفر الهى مىترسيد. خود رفت و مردم را پراكنده بر جاى گذاشت، كه نه گمراه، راه خويش شناخت، و نه هدايت شده به يقين رسيد. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه: 228؛ فيض الإسلام، خطبه 219، محمد عبدة، خطبه: 222؛ ابن أبي الحديد، خطبه: 223. (((ميبيني اخوي اينجا فلان را ميگويند يعني عمر ))) اما در ( http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=61 تحريف در صحيح بخاري + تصوير .... عمر ميشه ..... بهتره خودت ببيني ) ================================================================================== اما در مورد مذهبي كه اعتقاد داره كه شماره 1 و 2 انقدر حساسيت و يا وقت نداشتند كه قران خدا را جمع اوري كنند تا اينكه اون سومي امد قران را جمع اوري كرد چي ميخواهي بگويي !!! =============================================================================== الهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم ياحق لبيك يا علي |
124 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 10 آذر 89 - 04:26:52
جناب فاروق ما همچنان منتظر مشخص شدن اسناد جعلي از سوي شما هستيم. کدام يک از اسناد ارائه شده جعلي است؟ از خداوند بترسيد و تهمت نزنيد و مصداق آيه «ان يتبعون الا الظن وان هم الا يخرصون» نباشيد. *********** «آيا حضرت.... و هرگز دليل نمي شود كه چون در قرآن آمده است كه حضرت لوط ع همسرش خلافكار بود پس حضرت محمد ص نيز به همين سبب همسرش خلافكار باشد .» جناب فاروق ما هرگز چنين ادعايي نکرديم که چون فتنه و يا آزمايشي براي انبياء و اولياء پيشين صورت گرفته است پس بلاشک براي نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) نيز رخ خواهد داد. اين ادعا نيست مگر توهم شما. بلکه در پاسخ به شک و ترديد شما در رسالت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) ما مصاديق و نمونه هاي آن آزمايشها را براي شما ذکر کرديم تا ترديد و شک شما در پيامبر بودن حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را برطرف کنيم، انشاء الله. براي شما سئوال پيش آمده است که چگونه ممکن است که حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نبي باشند و همسفر و همسر و صحابه ايشان منافق و منافقه باشند. قرآن کريم هم نمونه هاي اين نفاق را در انبياء پيشين ذکر کرده است. **** پس دليل و برهان شما بر عدم امکان نفاق صحابه و همسر يک پيامبر دليلي است باطل. نفاق صحابه و يا همسر به اندازه دانه خردلي از ارزش و مقام و منزلت يک شخص مومن نميکاهد بلکه برعکس صبر و ايمان او را نشانگر است. *********** گفته ايد: «آيا اگر شما قدرت راست كردن .... چون هارون سكوت فرمودند پس من هم سكوت مي كنم . آيا اين در منطق شما اين مي گنجد . با اين وجود توقع حضرت علي رض نيز چنين كنند .» جناب فاروق «ليس لك من الامر شيء» ما چون حضرت هارون (عليه السلام) پيرو فرامين الهي هستيم. شايد در منظر شما اهل عمر آيات قرآن کريم افسانه باشد ولي آيات قرآن کريم در باب حضرت هارون (عليه السلام) براي ما پند و اندرز و درس است. مگر جهاد و انقلاب بر عليه ظالم بر اساس هوي و هوس من و شما است؟ افتخار ما اين است که چون هارون (عليه السلام) سکوت و چون حضرت داوود (عليه السلام) جهاد کنيم. چرا که سکوت ايشان به فرمان خدا و جهاد ايشان به فرمان خدا بود. اين نهايت دوري از مکتب اسلام است که سکوت هارون (عليه السلام) را به سخره ميگيريد. ***** نمونه بارز و اسوه راه اسلام و راه هارون (عليه السلام) حضرت محمد مصطفي (عليه السلام) در مکه و حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در مدينه بودند. هر دوي آن بزرگوار بلاشک از طرق الهي و معجزه توانايي سرکوب مشرکين مکه و منافقين مدينه را داشتند. ولي امر خداوند و اطاعت الله متعال را در پيش گرفتند و صبر پيشه کردند. ************************ «مومن عبدالله تا جايي كه من يادم هست و مي دانم قصاص قتل عمد ،كشتن و يا بهتر بگم اعدام قاتل است نه بر بالاي سر بردن قاتل و بر زمين زدن قاتل.» توسط حاکم مسلمين آري!!! دقيقا به همين دليل است که وجود ما سراسر نفرت از ابوبکر است که در جايگاه حاکم اسلامي نشست و عمر را اعدام نکرد. ************************* «اولا منظورم من اين بود كه دختر حضرت علي رض همسر حضرت عمر رض بود .» شما تا کنون منظورهاي بي دليل و سند زيادي داشتهايد. از جمله «جعلي بودن» اسناد ما. حقيقت امر ديگري است: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=83 «دوما اصلا هيچ دليل منظقي وجود ندارد چون پدر آسيه دخترش را از فرعون پس نگرفته است پس علي رض نيز چنين كند . بقول معروف همه در قبر خود ميخوابند» يعني شما امر پدر حضرت آسيه (سلام الله عليها) را خارج از منطق ميدانيد؟ ما چند نوع منطق داريم؟ اگر دليل ايشان را منطقي ميدانيد پس پشت ازدواج يک طاغوت و يک دختر پاک ميتواند منطقي باشد. عمر منافقي بود و کفر او دروني و در ظاهر اسلام داشت. شريعت اسلام هم حرمتي در ازدواج با افرادي که ظاهر اسلامي دارند ذکر نکرده است. اگر از باطن هم ميپرسيد که علم به باطن و غيب و عمل باطني و غيبي هم ميآورد. اعمال چون جايگزيني يک جنيه به جاي آن دختر پاک. ************ «اما محبت بين خلفا : 1 - آيا در نهج البلاغه (نسخه اصلي نه نسخه اي كه نزد شماست) خطبه هايي در وصف عمر رض از زبان حضرت علي رض را نديده ايد ؟(بزرگ مردي بود كه كژي ها را راست مي فرمود و...) خطبه و صفحه آن يادم نيست اما بزودي آن ها را جهت اين كه نگوييد هزيان و يا دروغ مي گويم ذكر مي كنم.» اولا)) اگر شما نسخه اصلي مورد ادعاي خود را نشان دهيد بسيار سپاسگذار خواهيم بود. گرچه تهمت و افتراي زدن سنت شما است. دوما)) پاسخ شما به خوبي اينجا آمده است: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=139&bank=maghalat&startrec=1 ********* «در جنگ اعراب و ايران كه حضرت عمر رض شركت ننموده اند هم نيز بخاطر حضرت علي رض بود كه وقتي حضرت عمر رض ميخواستند عازم جنگ بشوند حضرت علي رض مانع حضرت عمر رض شدند .» عازم جنگ شود؟؟ منظور شما عازم شکست و تسليم در برابر ايرانيان است؟ واضح بود که عمر چون احد و حنين و ... پا به فرار خواهد گذاشت ولي ارتش ايران او را خواهد گرفت و به تبعيت خود واخواهد داشت. آنگاه عمر به آلت دست ايران تبديل خواهد شد و مملکت اسلامي نيز چون مملکت سابق اعراب تابعي از ايران خواهد شد. ************* «- اگر حضرت علي رض از خلفا بدشان مي آمد چرا نام فرزندانش را به نام آنها گذاشتند . (عمر اكبر ،عمر اضغر ، ابوبكر ، عثمان و ...) شايد اينها در مذهب شما فرزندان حضرت علي رض نبودند ؟» پاسخت اينجاست: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=437&bank=question&startrec=9 ************ «اگر محبت بين خلفا نبود پس چرا بين آنها ارتباط خويشاوندي قوي وجود داشت ؟» بين رئيس يهوديان و حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نيز ارتباط خويشاوندي بود. ************ «حضرت ابوبكر رض در آغاز خلافت با پيامبر هاي دروغين جنگيد (مسلم بن كذاب) . با كساني كه نمي خواستند زكات بدهند نيز مقابله نمود » اولا)) کمي سواد بد چيزي نيست: مسيلمة کذاب. دوما)) ابوبکر کاملا بر ضد قرآن و سنت الهي افرادي را که به او خراج نميپرداختند را کشت. در همين مقاله به نظر 98 از بنده حقير رجوع کن تا با خراج گيري هاي ابوبکر آشنا شوي. ابوبکر سنت الهي زکات را نابود و سنت شيطاني شاهان يعني خراج را جايگزين آن کرد. ****** «احاديثي زيادي را رسول الله ص نقل فرمودند (فكر كنم حدود 200 عدد) جهت اطلاع كه فكر نكنيد آموزه ديني نداشته اند .» دروغ ميگويي. از ابوبکر کمتر از 20 حديث نقل شده است. «شروع به جمع آوري قرآن نمودند .» دروغ ميگويي. http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=951 ****** «حضرت عمر رض به قلمرو اسلامي بيشترين وسعت بخشيد . قوانين حكومت را بنيان نهاد . فلسطين را آزاد نمود . و مانند حضرت ابوبكر (حدودا 200 حديث) را از سول خدا ص نقل فرموده اند ..» موالي گري قوانين حکومت اسلامي است؟ تقسيم ظالمانه بيت المال قوانين اسلام است؟ نصب اموي هاي فاسق بر بلاد اسلامي قوانين اسلامي است؟ در زمينه علم عمر هم به اينجا رجوع کن: http://www.valiasr-aj.com/lib/OMAR/OMAR1.htm#21 گرچه اعتراف خودش کافي است که گفت: «عمر!اي عمرهمه مردم ازتو داناترند حتي پيرزنان !اي عمر (دررالمنثورسيوطي2/133و نورالبصار65وفتوحات اسلاميه2/458» ************ «حضرت عثمان رض قلمرو اسلامي را نيز وسعت چشمگيري بخشيد . قابل توجه شما كه 20 صفحه از سواد قرآني حضرت عثمان رض مي خواهيد بدانيد حضرت عثمان رض كل قرآن را بصورت يك كتاب در آوردند . حال چطور اين شخص نمي تواند 20 صفحه آموزه به مردم بياموزد .» يک دروغ ديگر. پاسخت اينجاست: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=951 ************ و اما فتوحات اسلامي: کاش عمر فتحي هم در خانهاش ميکرد و اسلام را به آنجا وارد ميکرد تا دو پسر خبيث و لعين به دنيا عرضه نکند. کاش عثمان فتحي هم در ميان يارانش ميکرد تا فساق و فجار گرداگرد او را نگيرند. ابوبکر هم که نقطه اوج فتحش قتل مالک ابن نويره (رحمة الله عليه) بود. ************ «اما در مورد توهين هايي كه شيخين ابوبكر رض و عمر رض فرموده ايد بهتر است بدانيد اين ادب شما را مي رساند . و كافر همه را به كيش خود پندارد» شما مثل اينکه صحيح بخاري خود را قبول نداريد؟ «فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا» اين است نظر حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) درباره شيخين ظالم و آدمکش شما. ************* «اگر شما خلفا را قبول نداريد نداشته باشيد . شما همان بهتر است هر سال از 365 روز 364 را در عزا و سينه زني و خود زني و ... به سر فرماييد» چرا؟ مگر ما در اسلام اصل پذيرش خلفا داريم؟ اين خلفاي شما چي چي هستند که قبول و يا رد آنها اصول اسلام است؟ ************ «چون اين صفت براي آنها نيست و آنها را از يك بنده ي خدا و انسان بودن دور مي كند » بازهم که به ساحت مقدس حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) توهين کردي؟ چرا ايشان را از انسانيت دور ميداني (نعوذبالله)؟؟ يا علي |
125 |
نام و نام خانوادگي: محمدعمر -
تاريخ: 19 آذر 89 - 13:10:33
با سلام 1- جناب امير کبير، بسيار خرسندم که بالاخره يکي از حرف هاي مارا متوجه شديد! من آرزوي روزي را دارم که جدا از همه اين اختلاف ها بتوانيم در مسجدالاقصي نماز عيدين بخوانيم. نماز شيعه و سني هردو صحيح است. زيرا در سوره ها، اذکار و تعداد رکعت هاي نماز که مشترک است و در هيچ کجاي مذهب ما نيامده که اگر دست ها را باز کنيم و بر خاک سجده کنيم نمازمان باطل ميشود و همچنين در هيچ کجاي مذهب شما نيامده که اگر بعد از وضو پايتان را بشوييد و در اذانتان عبارت علي ولي الله را حذف کنيد و در نمازتان قنوت را حذف کنيد نمازتان باطل ميشود. پس به عقيده من اين اختلاف ها به اصل نماز لطمه نميزند. 2- دانستن نام آنهاييکه من با ايشان مناظره کرده ام چه سودي براي شما دارد؟ شما که نميخواهيد دقيقاً با همين کسان مشورت کنيد! تازه اگر هم مشورت کنيد شايد دلايلشان شما را قانع کند. اينکه من قانع نشدم دليلي نيست که شما هم قانع نشويد و اگر شما قانع شويد دليلي نيست که من هم ميبايست قانع ميشدم. 3-بله بنده در اين سايت هم(به سفارش شما) به دنبال دلايلي براي اثبات امام زمان گشتم ولي... قانع نشدم. امروز سؤالاتي را پرسيدم و براي گرفتن جواب گذاشتم،خودتان ملاحظه بفرماييد http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1014 4- ممنون از اين لينکي که معرفي کرديد، ولي اين مطالب را قبلاً(نه در اينجا) خوانده بودم. 5- بزرگواري شماست که ميفرماييد اشتباه کرديد. دوست عزيز منظور بنده اين بود که اگر اين آيه را به غدير خم ربط بدهيم، چنين استدلالي ميتوان کرد(که حضرت محمد(ص) ابتدا نميخواست مسأله را بيان کند). در غير اين صورت چنين استدلالي نميشود. 6- فرمايش شما به ديده منت، چشم. سعي ميکنم بازهم از تعصب لحنم کم کنم.اما فکر ميکنم چون شما قبلاً هم مطالب ساير اهل سنت را خوانده باشيد اينگونه تصور ميفرماييد که من هم مانند آنها صحبت ميکنم. چون به هر حال دارم با عقايد شما مخالفت ميکنم. 7- من راجع به خط وسط اين سنگ چيزي نميدانم و کمتر از آن هستم که اظهار نظر کنم. |
126 |
نام و نام خانوادگي: امير کبير -
تاريخ: 26 آذر 89 - 16:05:44
با سلام در ابتداي کار من بايد از دوستان عزيز تشکر کنم که موضوعي رو که من فراموش کرده بودم را ياد اوري کردند و اون هم اين بود که حضرت علي(ع) عمر را بر زمين کوبيد و اينک جناب محمد عمر : 1- ما هنوز در مسائل کلي تر به توافق نرسيديم تا برسد به سر جزئيات دين و .... بهتر است اول در کليات به توافق برسيم بعد در اين خصوص هم بحث خواهيم کرد. 2- جناب محمد عمر انسان ها به روش هاي مختلف قانع مي شوند بعضي ها با حرف و منطق و بعضي ها با زور و ... شما جزء کدام يک از اين دسته ها هستيد؟ 3- خوب ظاهرا سوالات شما هنوز در دست پاسخگويي توسط گروه پاسخ به شبهات اين سايت مي باشد چون هنوز نظر شما علني نشده است . 4- (ممنون از اين لينکي که معرفي کرديد، ولي اين مطالب را قبلاً(نه در اينجا) خوانده بودم.) نکند باز اين مطالب هم براي شما قانع کننده نبود ؟ 5- (سعي ميکنم بازهم از تعصب لحنم کم کنم.اما فکر ميکنم چون شما قبلاً هم مطالب ساير اهل سنت را خوانده باشيد اينگونه تصور ميفرماييد) مي دونيد چرا من درباره شما چنين فکري مي کنم براي اينکه بحث اصلي ما بحث غدير بود و ما در اين موضوع ولي شما شروع کرديد به مطرح کردن موضوعاتي که اصلا به بحث ما ربطي نداشت من هم هنوز از اين بحث غدير به نتيجه نرسيده ام تا با شما بحث ديگري رو آغاز کنم در ادامه همون بحث غدير من بايد خدمت شما عرض کنم که شما فرموديد چرا در قران اسم ائمه نيامده که من لينکي رو براي مطالعه در اختيار شما گذاشتم براي مطالعه که ظاهرا شما قانع نشديد علتش را نمي دانم ولي خوب من يک سري سوال ديگه دارم مطرح مي کنم شما به سوالات من لطف کنبد و جواب بديد اولين سوالي که براي من مطرح است اين است که شما مي گوييد کلمه (مولا) در زبان عربي به معناي حب و دوستي هم معنا مي شود به نظر شما چه علتي داشته است که پيامبر در غدير همه را جمع کند و بگوييد من علي را دوست دارم شما هم او را دوست داشته باشيد و از مردم براي او بيعت بگيرد ؟ اگر اين کار هم به نظر شما بيهوده بوده است پس چرا زماني که پيامبر در بستر بيماري بوده اند و مي خواستند وصيت کنند که امت بعد از حضرت به گمراهي کشيده نشوند يک مرتبه علم طبابت حضرت عمر گل کرد و گفت نعوذبالله پيامبر دارند حضيان مي گويند ؟ (البته اين علم طبابت همراه با زور شمشير هم بود نمي خواهيد بگوييد که اطلاع نداريد) سوال دوم اين است که شما گفتيد در قران نشانه اي نيست و من مي خواهم خدمت شما اين را عرض کنم مگر غير از اين است که پيامبر اکرم (ص) در غدير اين آيه را تلاوت فرمودند (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا)(سوره مائده ايه 3) |
127 |
نام و نام خانوادگي: محمد عمر -
تاريخ: 28 آذر 89 - 19:51:54
با سلام جناب امير کبير 1- شايد در مذهب شما نماز جزئيات باشد، ولي در مذهب ما نماز ستون دين است!!! 2- بنده جزئ آن دسته هايي هستم که با زور قانع ميشوم، البته زور منطق!!! متاسفانه اين آيت الله هاي شما مدام ميخواهند بحث را احساساتي کنند و هر کجا که کم مي آوردند سريع ميگويند : امام علي(رض) معصوم بود و امام جعفر صادق(رض) معصوم بود و آه.... اي کاش منطق داشتند!!!! 3- چه خوش بين!!!!!! 4- نکند باز اين مطالب هم براي شما قانع کننده نبود ؟ من به شما ميگويم قبلاً آن را خوانده ام و شما ميگوييد "باز" قانع کننده نبود؟ 5- بحث غدير داستان بلندو بالايي در نزد ما دارد که بنده نميتوانم همۀ آن را در اينجا براي شما بنويسم، اما اگر بخواهيد ميتوانيد اين داستان را مطابق عقيدۀ ما در کتاب پنجاه،شصت صفحه اي "خلافت و امامت از ديدگاه اهل سنت" پژوهش "جمال باد روزه" بخوانيد و از آنجا پيگير اسناد اصلي شويد.البته اگر حوصلۀ خواندن متن هاي ثقيل و قطور را داشته باشيد!! و اما سؤالات شما 1- با خواندن کتابي که معرفي کردم ميتوانيد پي ببريد که چه لزومي داشت که در آنجا پيامبر (ص) حضرت علي(رض) را "مولا" معرفي ميکند. 2- اولاً اينکه شخصي که اين حرف را زده حضرت عمر(رض) بوده فقط در اسناد شما آمده است. ثانياً اينکه پيامبر(ص) ميخواستند راجع به "خلافت بعد از خود" چيزي بنويسند هم فقط از شما ميشنوم!!! پس کلاً اين داستان(به اين شکلي که شما ميگوييد) در منايع ما نيامده است! پس لزومي هم ندارد من آن را توجيه کنم!!! 3- بنده قبلاً هم جواب شما را در اين مورد داده ام، اما بازهم ميگويم: به قول خود شما برخي آيات چندين بار نازل ميشده اند و اين آيۀ "اليوم..." بار اولي نيست که در غدير خم نازل ميشده! پس در دفعۀ قبلي هم که نازل شده اشاره به کامل شدن دين دارد،با اينکه غدير خمي به وقوع نپيوسته بود!!!پس اينکه کامل شدن دين را به ولايت علي(رض) نسبت دهيد ضعيف ميشود!!! و اما بعد... در ابتداي کار من بايد از دوستان عزيز تشکر کنم که موضوعي رو که من فراموش کرده بودم را ياد اوري کردند و اون هم اين بود که حضرت علي(ع) عمر را بر زمين کوبيد جناب امير کبير، بنده بخاطر ديد خوبي که روي شما داشتم گفتم از تعصب لحنم کم ميکنم، اما چه لزومي دارد که بدون تعصب با شما بحث کنم تا زمانيکه شما نيز مانند سخيفان صحبت ميکنيد و آن چيزي را به مردان خدا نسبت ميدهيد که جز از قلم تفرقه افکنان رافضي نبوده است؟ من با کسي که به حضرت علي و حضرت عمر(رضي الله تعالي عنهما) توهين کند کاري ندارم! لا اله الا الله / محمد رسول الله....و ما علينا الا البلاغ |
128 |
نام و نام خانوادگي: محمد احمدي -
تاريخ: 04 دي 89 - 14:08:40
يزگرد اشتباه كرد كه به جاي سوران شجاع نسل اريوبرزن به فيل سوران تكيه كرد فبلها رم كردند و ارتش ايران كه نه ملت ايران خرد شد اما اگر چه حجاج با نسل كشي وكتاب سوزي عراق را عربي كرد ومصر قبطي عرب شد وسوريه سرياني عرب شد حالا كه با دلاوري صفويان ايران باقي ماند مي خواهند با تكيه بر مدل خلافت قريشي ما را مجبور به تر ك هويت ايراني كنند وگرنه ابراهيم خليل الله ايراني بود وپس اسماعيل ذبيح الله وقيدار ايراني هستند ومحمد (ص) هم ايراني است وهمچنين موسي .دادوود وسليمان وعيسي ويحيي هم ايراني هستند ما با اين شجره چه نيازي به عرب شدن وسيستم حكومت خلافت مهاجرين عربستاني داريم . |
129 |
نام و نام خانوادگي: امير -
تاريخ: 09 دي 89 - 03:47:35
سلام آيا مي توانيد از كتب اهل سنت حديثي كه بگويد اگر بدانيد كسي بهتر و يا عالمتر از شما وجود دارد ولي شما آن عمل را به او وا نگذاريد به تمام مسلمين و يا دين خيانت كرده ايد . اگر چند حديث باشد با چندين ما’خذ با جلد و صفحه كه چه بهتر. بك دنيا تشكر و التماس دعاي خاص! ×دا حافظ و يا علي(ع) مدد. جواب نظر: با سلام دوست گرامي روايت با اين مضمون در كتب اهل سنت فراوان است : سنن البيهقي الكبرى ، اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458 ، دار النشر : مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994 ، تحقيق : محمد عبد القادر عطا گروه پاسخ به شبهات
|
130 |
نام و نام خانوادگي: Ali -
تاريخ: 13 دي 89 - 07:01:41
برادر گرامي محمد عمر حقيقتش من بحث شما رو دنبال نمبکنم فقط همين آخرين کامنت شما رو خوندم که حاکي از عدم آشنايي شما با منابع تراز اولتان ميباشد الف-در مورد کاغذ و قلمي که حضرت رسول طلب فرمودند چنين عنوان کردند "...تا هرگز بعد از من گمراه نشويد" که عينا عبارتي است که ايشان بار ها در بسيار مصادر اهل سنت پس از گفتن "کتاب الله و عترتي" فرمودند "اگر به آن دو تمسک جوييد هرگز بهد از من گمراه نخواهيد شد". پس حتي بدون جست و جوي تحقيقي هم به راحتي ميشه پي برد به موضوع اگر قصدي براي پي بردن باشه ب-در صحيح بخاري در روايات وارده اين آقاي عمر بوده اند که گفتند پيامبر حالش بده و هذيان مي گوند نعوذبالله اگر شما اين موضوع را از جانب شيعه مي دونيد 2 معني بيشتر نداره .يا شما فقط کتاباي شيعه رو مي خونيد يا شما آقاي بخاري رو شيعه مي دونيد ج-جناب ابن عباس (رضي الله تعالي عنه ) از اين قضيه به عنوان مصيبت بزرگ ياد ميگنه د-آقاي عمر مي فرمايند قرآن براي ما کافي است وقتي رسول خدا مي خواهند مطلبي به امت بدهند.حالا چطور پيروان چنين فرد امروزه اهل "سنت" ناميده ميشوند؟ والله اعلم اين هم منبعي که من از آن متن حديث رو خوندم اين مينک http://www.usc.edu/dept/MSA/fundamentals/hadithsunnah/bukhari/070.sbt.html#007.070.573 number 573 والسلام |
131 |
نام و نام خانوادگي: امير کبير -
تاريخ: 22 دي 89 - 16:10:43
با سلام جناب محمد عمر من در اين لحظه که دارم اين متن رو مي نويسم به صلاح ديد خودم تشخيص مي دهم که شما از اون دسته از برادران اهل سنت هستي که زور منطق هم در شما تاثيري ندارد و اگر مدعي اين هستي که در شما منطقي وجود دارد من حاضرم ايميلي در اختيار شما بگذارم تا با هم يک قرار ملاقات بگذاريم و به بحث و گفتگو بپردازيم يا شما يک ايميلي را معرفي کنيد تا با هم ارتباط داشته باشيم اگر واقعا منطق داريد و از ان دسته از اهل سنت نيستيد که تا کم مي اورند شيعيان را به فحش و ناسزا مي بنند من درباره خطبه 134 نهج البلاغه هم که گفته بوديد يک سري اطلاعات جمع کردم ولي هيچي از اون اينجا نمي نويسم دليلش هم در نوشته هاي بالا ذکر کردم |
132 |
نام و نام خانوادگي: ali -
تاريخ: 22 دي 89 - 22:00:11
برادر گرامي محمد عمر حقيقتش من بحث شما رو دنبال نمبکنم فقط همين آخرين کامنت شما رو خوندم که حاکي از عدم آشنايي شما با منابع تراز اولتان ميباشد الف-در مورد کاغذ و قلمي که حضرت رسول طلب فرمودند چنين عنوان کردند "...تا هرگز بعد از من گمراه نشويد" که عينا عبارتي است که ايشان بار ها در بسيار مصادر اهل سنت پس از گفتن "کتاب الله و عترتي" فرمودند "اگر به آن دو تمسک جوييد هرگز بهد از من گمراه نخواهيد شد". پس حتي بدون جست و جوي تحقيقي هم به راحتي ميشه پي برد به موضوع اگر قصدي براي پي بردن باشه ب-در صحيح بخاري در روايات وارده اين آقاي عمر بوده اند که گفتند پيامبر حالش بده و حضيان مي گوند نعوذبالله اگر شما اين موضوع را از جانب شيعه مي دونيد 2 معني بيشتر نداره .يا شما فقط کتاباي شيعه رو مي خونيد يا شما آقاي بخاري رو شيعه مي دونيد ج-جنب ابن عباس (رضي الله تعالي عنه ) از اين قضيه به عنوان مصيبت بزرگ ياد ميگنه د-آقاي عمر مي فرمايند قرآن براي ما کافي است وقتي رسول خدا مي خواهند مطلبي به امت بدهند.حالا چطور پيروان چنين فرد امروزه اهل "سنت" ناميده ميشوند؟ والله اعلم اين هم منبعي که من از آن متن حديث رو خوندم اين مينک http://www.usc.edu/dept/MSA/fundamentals/hadithsunnah/bukhari/070.sbt.html#007.070.573 number 573 والسلام |
133 |
نام و نام خانوادگي: عبدالله -
تاريخ: 22 اسفند 89 - 13:31:43
با سلام به نظر من عمر فاروق مسلمان بسيار زاهدي بود كه شما هم آنرا در برنامه هايتان تاييد كرديد ؟ متشكرم فقط اگر ممكن است اسناد آنرا برايم ايميل كنيد . جواب نظر: !!! |
134 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 22 اسفند 89 - 21:10:03
جناب عبدالله مگر عمر فرق سخن خدا و اراجيف کعب الحبار را درک کرد که او را فاروق ميناميد؟ يا علي |
135 |
نام و نام خانوادگي: حشمت الله شيوني -
تاريخ: 06 فروردين 90 - 15:19:16
بسيار عالي اجرتان با آقا رسول الله ص |
136 |
نام و نام خانوادگي: محمدهادي -
تاريخ: 10 فروردين 90 - 11:45:41
خدا بهتر ميدونه ولي تهمت به جناب عايشه با توجه به آيات قرآن اصلا صحيح نيست من در اندازه اي نيستم كه جواب شماهارو بدم البته اينو بدونيد كه شيعه ام ولي نه شيعه اي مثل شما بااين گفتار شما در مورد ام المونين خجالت ميكشم بگم شيعه ام جواب شماها در سايت aqeedeh@yahoo.com داده شده و لازم نيست من چيزي بگم در ليست كتابها جستجو كنيد علي الخصوص در هدايت يافتگان آخه اين بحثها در قرن 21 چه سودي داره! |
137 |
نام و نام خانوادگي: منتظر منتقم فاطمه -
تاريخ: 10 فروردين 90 - 20:44:53
سلام. جناب محمد هادي در مورد عايشه هزار بار اشاره شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گوش شنوايي نيست.شما يك سني متعصب بيش نيستي!!!!!!!!!!!!!!! باز هم ميگويم: علماي شما و خود شما ميگوييد آن سه خليفه وحضرت علي عليه السلام بين شما هيچ فرقي ندارند! و همچنين ميگوييد هركه با ابوبكر و عمر و عثمان وارد جنگ شد مرتد و خونش حالال است!!!!!!! پس هر كس با حضرت علي عليه السلام نيز وارد جنگ شود مرتد بوده و خونش حلال است!!!!!!!!!!!!!! . . . چرا عايشه با حضرت علي عليه السلام وارد جنگ شد؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا زبير با آن حضرت وارد جنگ شد؟؟؟؟؟؟؟ چرا بعضي از به اصطلاح صحابه با آن حضرت وارد جنگ شدند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پس آنها نيز مرتد و خونشان حلال در حلال است!!!!!!!!! به اين مساله جواب قانع كننده اي بدهيد.كه ميدانم جوابي نداريد.كه اگر داشتيد قبلا جواب ميداديد!!!!!!!!! يا الله اللهم عجل لوليك الفرج اللهم عجل لوليك الفرج |
138 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 11 فروردين 90 - 01:52:04
جناب سفيان ضال کذاب اشر (136) آري. تو شيعه هستي. ولي شيعه عمر. شيعه يزيد. شيعه معاويه هندمادر. شيعه عمرو بن عاص. شيعه ابوبکر. شيعه شمر. شيعه ابوسفيان. دقيقا به همين دليل است که به جاي رجوع به قرآن کريم به آيات شيطاني رجوع ميکني و تمام تلاشت را به کار ميبندي که مردمان و خلائق خدا را از حقايق و بينات قرآن کريم دور کني. هدف تو نابودي قرآن است و ترويج آيات شيطاني منزل بر قلب ابوبکر. هدف تو دفن کردن تک تک آيات الهي است و گسترش خرافات و سياهي و تاريکي وحي شياطين. هدف تو انهدام اسلام است و برافراشتن پرچم کفر و شرک و نفاق. هدف تو کشتن حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) است و زنده کردن عمر. *************** الحمد الله که نزد ما کتابي است از جانب الله متعال به نام قرآن که در آن بخوبي اصنام شما رسوا و خرد شده اند. کتابي که در آن از تاريکي و زشتي و انحراف و ازاغة و گمراهي و شقاوت دِل اول صنمه شما، عائشه دشمن خدا، سخن رانده شده است: «فقد صغت قلوبكما» «فقد صغت قلوبكما» «فقد صغت قلوبكما» بازهم برايت تکرار ميکنم. چرا که ميدانم اين آيات قرآن کريم است که چونان پتکي بر سر شما فرو ميآيد و شما را چون لشکر امام کفار (ابوسفيان) خوار و ذليل ميکند: «فقد صغت قلوبكما» «فقد صغت قلوبكما» «فقد صغت قلوبكما» ********* جناب سفيان ضال اين را بدان که اگر تو و مادرت عائشه، تظاهرا علي محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) کنيد، تظاهرا علي خير مخلوقات کنيد، تظاهرا علي رسول اکرم کنيد، تظاهرا علي علت آفرينش کنيد، تظاهرا علي خلق عظيم کنيد، تظاهرا علي رهبر و پيشواي مسلمين کنيد، بازهم نميتوانيد بر او غلبه کنيد که خدا او را مولي است، که حضرت جبرئيل (عليه السلام) و حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) و کل ملائکه، تمام ملائکه، تمامي فرشتگان پشت به پشت هم از او در برابر تو و مادرت عائشه حمايت خواهند کرد. «وان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه وجبريل وصالح المومنين والملايكه بعد ذلك ظهير» عليا ولي الله عليا حجة الله عليا وصي رسول الله |
139 |
نام و نام خانوادگي: مجتبي -
تاريخ: 11 فروردين 90 - 03:10:14
در جواب محمد هادي اگه ذره اي محبت اين ملعونين در دلت باشه خودت رو شيعه ندون. كه البته ميدونم كه نيستي. اين جماعت كم ظلم و جفا به اهل بيت و خاندان رسول الله نكردن. كه ما حالا بخايم از چيزي خجالت بكشيم. مگه عايشه وقتي دستور داد بدن امام مجتبي ع رو تير باران كنن خجالت كشيد. مگه عمر به خانه حضرت زهرا ع حمله كرد خجالت كشيد. هر چي از اينا بگيم بازم كمه. انشاا... كه خدا روز به روز عذابشون رو بيشتر كنه. (هر كه با آل علي درافتاد ورافتاد) |
140 |
نام و نام خانوادگي: منتظر منتقم فاطمه -
تاريخ: 19 فروردين 90 - 19:35:09
سلام به شيعه ها. شيعه هاي مولا علي ديديد دوباره براي مساله بالا كه مطرح كردم جوابي نداشتند!!!!! حتي اظهار وجود نكردند!!!!! آنها براي اين جواب ندارند چه برسه به ... !!!!!! از شما هم ميخواهم جواب اين سوال را از آنها بخواهيد!!!!!! هر چند كه جوابي ندارند. اللهم عجل لوليك الفرج |
141 |
نام و نام خانوادگي: عالم مقدس ملکوت -
تاريخ: 30 شهريور 90 - 00:32:53
بسم الله الرحمن الرحيم ....... سلام عليکم ..... بر فرض صحت اينگونه سخنان تاريخي _ که هرگز نمي تواند نص لا ريب فيه باشد و اعتقاد يقيني به ان حرام است چون فقط قران کتاب يقين مسلمين است _ باز هم ما حق کوچکترين توهيني را به عايشه نداريم .... زيرا ما شيعيان مولا علي بن ابي طالب عليه السلام هستيم و بايستي به ان حضرت اقتدا کنيم نه انکه نظر خود را داخل کرده و شيعه هواي نفس شويم .... ان حضرت با اينکه عايشه بعد فتنه جمل واجب القتل بود او را هتک حرمت نکرد و با احترام تمام که گويي از نزديکان مولا باشد او را با عزت و احترام به مدينه بازگرداند .... فلسفه اين احترام مولا نه به خاطر ذات عايشه بوده بلکه به خاطر انتساب او به حريم نبوي صلي الله عليه و اله مي باشد .... لذا حرمت اين زن بر هر مسلماني واجب است و هتک حرمت و مدح او حرام است و بايستي قضاوت را به خدا و رسول خدا في يوم الحساب سپرد .... اميد است متذکر شويم |
142 |
نام و نام خانوادگي: مسعود الوند -
تاريخ: 12 دي 90 - 18:41:14
از افشاگريتان در مورد عايشه ممنونم. البته ماست مالي تان بسيار سست است. به هر حال براي کساني که تلاش دارند قتل و جنايات ؟؟؟ را ماست مالي کنند و از اين راه ارتزاق کنند چيزي بيش از اين نبايد انتظار داشت. بقول امام خميني: اسلام بدون روحانيت مثل توالت بدون آفتابه است |
143 |
نام و نام خانوادگي: سيد عبدالرحمن -
تاريخ: 27 بهمن 90 - 00:02:44
پاسخي به کامنت 142 1. آقاي مسعود الوند ! اي کاش قبل از لب گشودن حداقل يکبار مقاله را مي خواندي ... 2. از اين سخن ما اين طور برداشت مي شود که با اسلام هم دشمن هستيد چراکه آن را به توالت تشبيه کرديد . لطفا ديني بهتر از اسلام معرفي کنيد شايد ما هم داي ناکرده زبانم لال مثل شما شديم ... 3. سخن آخرم در مورد کامنت شما اين است که : پسته ي بي مغز چون لب وا کند رسوا شود ... |
144 |
نام و نام خانوادگي: حسين -
تاريخ: 15 شهريور 91 - 19:31:55
تهمت هرزگي به عايش درست نيست ولي عايشه کافز شده درکتب صحيح بخاري ومسلم نيز امده که رسول خدا را اذيت مي کرد وطعن در نبوت او ميداد ومي گفت تو گمان مي کني رسول خدايي برادران سني گمان نکنند به خاطر ابوبکر حالانکه درقران امده زن لوط ونوح به شوهرانشان خيانت کردند ولي درپيامبر ما اشکال است اگر بگوييم به رسول خدا خيانت کرد بر عليه عثمان وعلي قيام کرد ما کدام را حق وکدام را باطل بدانيم اي اهل سنت ايا تا به حال از خودتان پرسيده ايد |
145 |
نام و نام خانوادگي: عاشق مولا علي -
تاريخ: 02 بهمن 91 - 16:06:13
اقاي مومن عبداالله پاسخ شما کامل و دقيق بود.ولي از کسي که خود را به خواب ميزنداتظار بيداري نيست.انها ميگويند چرا حضرت علي انتقام حضرت زهرا را نگرفته ايا از ان زماني که حضرت بر بالاي چاه دردودل ميکردند انتظار ديگري بود |
146 |
نام و نام خانوادگي: فاطمه املشي -
تاريخ: 17 فروردين 92 - 11:40:40
بسمه تعالي آقاي فاروق شما هستيد که داستان سر هم مي کنيد مثل افسانه ي دونگي ، اعتقادتون اينه که عايشه از پاي ابوبکر به عمل اومده ؟ آخه مگه اين هم شد فضيلت ؟ |
147 |
نام و نام خانوادگي: Alireza_khozestan -
تاريخ: 31 مرداد 92 - 07:28:20
مقالتون دل امام زمان رو به درد آورد،کارتون به جايي رسيده از عائشه دفاع ميکنيد.تبا لکم اهل بيت فرمودند که بعد از پيامبر هر غلطي که خواستند کردند حتي زنا با يکي از زن هاي پيامبر،روايت صحيحه در اصول کافي.لطف کنيد نگيد همچين چيزي نيست،اگه راست ميگيد به کتاب فاحشه الوجه الآخر لعائشه(قسمت زناي عائشه با طلحه) جواب بدهيد،تفسير قمي که تمام رواياتش رو آيت الله خويي صحيح اعلام کرد پره از روايات زناي عائشه. خيلي ازتون بدم مياد نميدونم چرا،هر چقدر ميخوام بگم اينا دارن از اهل بيت دفاع ميکنن ميبينم،وهابي ها رو به شيعه نزديک ميکنيد اما شيعه ها رو از تشيع اصلي دور،به خدا ديدم که ميگم. شما واسه خاطر دوستي با چن تا عمري داريد عقايد اصلي شيعه رو قايم ميکنيد. درسته عده اي از عمري ها رو شيعه کردي اما کدوم تشيع،تشيعي که امام زمان ميخواد؟با تبراي محض،با لعن ؟؟؟با تولاي محض با عزادارياش.واقعا که |
148 |
نام و نام خانوادگي: علي عذاريان -
تاريخ: 03 شهريور 92 - 15:56:20
باسلام خدمت تمامي شيعيان مولا علي(ع). درمورد گفته محمد هادي(آخه اين بحثها در قرن 21 چه سودي داره!) قران مملو از داستانهايي است که هزاران سال قبل از وجود قران اتفاق افتاده اما در قران ذکر شده است، چه سودي داشت درزمان رسول خدا(ص)و يادر قرن 21 که قران همواره با ماست؟؟؟!!! بحث هايي که ما شيعيان همواره با شما داريم علمي بوده و مهمتر از ان اتمام حجت با شماست!!! درمورد برادران اهل سنت، چرا جوري از خلفا و عايشه درقبال ما موضع گيري ميکنن که گويي ما به انها تهمت يا توهين کرديم و نه انگار کتب صحيح انها مملو از ناداني و عدم کفايت خلفايشان براي خلافت و تهمت هاي زشت به عايشه بوده و هست؟؟!! اميدواريم روز قيامت،روزي که نامه اعمال بسته خواهد شد جوابي براي رسول خدا واهل بيت معصومش داسته باشيد...!!!!!!!!!! با تشکر از تمام برادرانم که اينجا مايه سربلندي شيعه هستند علي الاخص برادر مومن عبدالله برادر امير کبير و خواهرام فاطمه ياعلي |
149 |
نام و نام خانوادگي: احمد سواري -
تاريخ: 27 مهر 92 - 18:24:18
سلام به حق جويان عزيز: به نظرم اين مقاله ارزشمند است ولي قابل تأمل مي باشد خصوصا علماء بزرگ شيعه و سني که سال هاست اين بحث را انجام دادند و بعضي ها قايل به خلاف آنچه که در اين مقاله هست حرفايي زدندکه به نظرم اون حرفا قابل بررسي و پژوهش است. البته شايد منم مخالف يا موافق اين مقاله ام ولي براي ايجاد وحدت بايد از خيلي چيزا زد. |
150 |
نام و نام خانوادگي: محمد امين -
تاريخ: 18 تير 93 - 01:23:59
مقام معضم رهبري : توهين به عايشه و هر نماد اهل سنت حرام است |
151 |
نام و نام خانوادگي: ؟؟؟؟ -
تاريخ: 27 دي 93 - 15:55:26
آقاي محمد امين ، مقام معضم رهبر با (ظـ ) است نه با ( ضـ ) |
[1] [2] [3] [4] | صفحه قبل |