* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: فرامرز -
تاريخ: 15 خرداد 89 - 13:26:58
با سلام و عرض تشكر از استاد حسيني اگر به واجبات عمل كنيم مثل اين است كه راه امام علي(ع) را دنبال مي كنيم. |
2 |
نام و نام خانوادگي: علي رضا -
تاريخ: 16 خرداد 89 - 08:54:23
الإمامية www.al-imamia.blogfa.com |
3 |
نام و نام خانوادگي: حسين اسيري -
تاريخ: 17 خرداد 89 - 12:17:31
با عرض سلام وخسته نباشيد انصاقا مقاله جدا زيبا بود وجواهر ودرر علماي شيعه واقعا لذت بخش بود البته به اضافه بحث استدلالي وردّ بر غير واستشهاد از كتب آنها ولي خود كلمات علماي شيعه واقعا به اين مقاله يك وزن وابهّتي داد التماس دعاي زياد داريم |
4 |
نام و نام خانوادگي: فائز -
تاريخ: 18 خرداد 89 - 13:58:36
سلام لطفا بخشي ازسايت رابه پاسخگويي به سايت شبهات وهابيت اختصاص دهيد.هرچندپاسخهاايي كه درسايت وهابيت داده مي شود بسيارآبكي است به عنوان نمونه: آيا سني پاسخي براي اين ايرادهاي کمر شکن!! و نفس گير؟!!! شيعه ندارد؟ (2) شبهات شيعه در طول تاريخ عوض نشده منتهي سعي ميکنند آن را با نثري جديد بنويسند، در بخش اول سه شبهه تکراري آنها را مطرح کرديم حالا سه شبهه ديگراشان بهمراه جواب: خوانندگان گرامي توجه کنند که ما هيچ واهمه اي نداريم ... از اينکه نوشته هاي آنها را در سايت خود مان نقل کنيم، اين را مقايسه کنيد با رفتار آنها در فيلتر کردن و هک کردن و سانسور کردن ما شما از چماقي که در دست آنهاست و از آرامش ما در نقل ايرادهاي آنها نيز ميتوانيد دريابيد حق با کيست .و اينک شبهه آنها: سوال چهارم شيعه: سوال هاي نفس گير از اهل سنت (مرض قلبيها وارد نشوند) تمام پيامبران جانشين داشتند، ولى!!! شما سني ها از طرفى، در كتب روايى خود، از رسول اكرم نقل مىكنيد كه فرمود : تمام پيامبران داراى وصى و وارث بودند : « لكلّ نبيّ وصيّ ووارث » تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 392 ؛ والرياض النضرة، ج 3 ص 138، ذخائر العقبي، ص71 ؛ المناقب للخوارمى ص 42 و 85 .، واز قول سلمان فارسى نقل مىكنيد كه از حضرت رسول اكرم(صل الله عليه وآله) پرسيد : هر پيامبرى براى خود وصى وجانشين داشت، وصى شما كيست؟ « إنّ لكلّ نبيّ وصيّاً، فمن وصيّك؟ » المعجم الكبير، ج 6 ص 221 ؛ مجمع الزوائد، ج 9 ص 113 ؛ فتح الباري، ج 8 ص 114 . و از طرف ديگر مىگوييد پيامبر(صل الله عليه وآله) كسى را به عنوان جانشين معيّن ننمود! آيا در ميان تمامى پيامبران الهى، رسول اكرم(صل الله عليه وآله) استثنا شده بود و اين از خصوصيّات و ويژگىهاى حضرت بود؟ و يا بر خلاف سنّت تمام پيامبران عمل نمود؟ يا عبارت رسول اكرم(صل الله عليه وآله) عام است و خود حضرت را نيز شامل مىشود و سؤال سلمان نيز شاهد اين عموم است . آيا تا كنون در آيه شريفه : ( أولئك الّذين هدى اللّه فبهداهم اقتده ) الأنعام : 90 . فكر كرديم كه خداوند پس از ذكر اسامى پيامبران بزرگ، به رسول گرامى(صل الله عليه وآله) امر فرموده كه از هدايت آنان متابعت نمايد؟ پاسخ اهل سنت : اين مثل همون استدلال بهايي هاست ! آنها وقتي که ميخواهند خاتم النبين بودن رسول الله را منکر شوند تا براي بهاء الله جا باز کنند، همين را ميگويند که چرا حضرت محمد مثل ساير پيامبران نيست ؟ و چرا آخرين است؟ چرا تافته جدا بافته است؟، شما هم همان کار را داريد ميکنيد تا براي حضرت علي جا باز کنيد، شما در براير استدلال بهاييان که عين جمله شما را بکار ميگيرند که چرا وقتي بعد از هر پيامبري پيامبر ديگر مي آمد و بعد از پيامبر اسلام چرا نيايد؟ چرا پيامبر خصوصيت استثنايي دارد ؟چه داريد که بگوييد هر پاسخي که شما براي بهايي ها آماده کرده ايد، همان پاسخ ما بشما در نبود نيامدن وصي نيز هست! آيا انديشدن چيز خوبي نيست؟ حالا حضرت موسي چون عصا داشت بايد رسول الله هم ميداشت؟!! حالا چون توارات تحريف شده و چون قرآن و تورات هردو کتاب آسماني هستند پس بايد بگوييم که قرآن هم تحريف شده؟!! آيا شرم آور نيست اينگونه، مسايل را پيچاندن؟ وانگهي ما چند بار بايد بشما بگوييم که خوارزمي را بعنوان دانشمند ديني اهل سنت قبول نداريم و چند صدبار بايد بشما بگوييم که هرچه در کتب حديث ما نوشته همه اش بي کم و کاست وحي منزل نيست. آيات قرآن نيست که شما به آن استدلال ميکنيد اول ببينيد حديث صحيح هست يا نه ! اين نکته پيش پا افتاده را چند بار ديگر بايد بشما کارشناسان!! بگوييم تا درک و فهم کنيد؟ حديث لکل نبي وارث نه فقط صحيح نيست که ضعيف هم نيست!! چيزي بدتر است شيخ آلباني ميگويد موضوع و ساختگي و جعلي است ابن جوزي اين حديث را در کتاب موضوعات ( جعليات ) آورده است. امام ذهبي در کتاب احاديث مختاره ميگويد که اين حديث به خاطر بودن علي بن مجاهد در سلسله راويان غير قابل قبول است و من در حيرتم که آخر چرا شيعه ذهبي را شاهد بر اين حديث مياورد. سيوطي نيز آنرا ساختگي و موضوع ميداند ( در کتاب اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة) اما آنچه که از سلمان فارسي بنقل از معجم کبير طبراني نقل کرده دنباله اش اين است ببينيد: رواه الطبراني وقال : [ قول طبراني ] : " وصيي " أنه أوصاه بأهله لا بالخلافة . وقوله : " وخير من أترك بعدي " . [ يعني ] : من أهل بيته صلى الله عليه و سلم يعني طبراني ميگويد مقصود حديث اين است که او بهترين فرد در اهلبيتش است نه بهترين فرد امتش، و اين وصيت براي فاميلش است نه براي خلافت! پس اي شيعه وقتي قول طبراني را مياري کامل بيار. دوما: آدرس از امام ذهبي دادي اما نظرش را درباره حديث منسوب به سلمان رضي الله عنه ننوشتي !! راي ذهبي در باره حديث سلمان اين است: (وفي إسناده ناصح بن عبد الله وهو متروك ) در اسناد حديث راويي بنام ناصح بن عبدلله است که از او حديث قبول نميشود) خلاصه اي دوستان شيعه ! آنچه که علماي شما سوالات کمر شکن مينامند چيزي نيست جز دست کاري متون و ناقص نقل کردن احاديث. اما چرا رسول الله جانشين انتخاب نکرد: اگر رسول الله جانشين انتخاب ميکردند و آن جانشين خطا ميکرد مردم ميگفتند خطاي او حق است، زيرا او منتخب رسول الله است پس رسول الله جانشين تعيين نکردند، زيرا جانشين ا( با وجودي که با وحي در تماس نبود )اما باز بخاطر انتخاب رسول الله صلي الله عليه وسلم، مقدس ميشد و تقدس در اينجا خطرناک است و اگر برگزيده رسول الله صلي الله عليه وسلم نيز جانشيني انتخاب ميکرد او هم مقدس ميشد تا امروز.... جانشين ها همه مقدس ميبودند حالا اگر يکي از اين جانشينان، خطا ميکرد آن اشتباه را، مردم حق ميديدند( زيرا برگزيده پيامبر معصوم است ) و اساس دين متزلزل ميشد مثلا اگر جانشين ميگفت که، يک کيلو برنج، بايد يک درهم باشد!! آنوقت اين قانون ميشد! و اين قانون بتنهايي تمام اساس زندگي مردم متزلزل ميکرد، و امروز ديگر کسي برنج نميکاشت زيرا صرف نميکرد و دين ما مضحکه کفار ميشد ! پس بهمين دليل رسول الله جانشين انتخاب نکردند و رسولان قبل از ايشان اگر جانشين داشتند، اين عيبي نداشت چون آنها با وحي در تماس بودند، اما با وفات پيامبر وحي قطع شد. وحي که قطع شد، جانشين الهي بي معني و ناممکن است . سوال پنجم شيعه: عدم تعيين جانشين، عامل هرج و مرج شما مىگوييد : رسول گرامى، اين امّت رابدون تعيين خليفه و جانشين رها نمود و از دنيا رفت، آيا رسول اكرم تعيين خليفه را به عهده امّت نهاد كه به هر نحوى كه صلاح ديدند و هر كسى را كه پسنديدند بهعنوان خليفه انتخاب نمايند و خود حضرت هيچ سخنى در باره شرايط انتخابات و شرايط رهبرى وشرايط شركت كنندگان در انتخابات را بيان نفرمودند؟ اين كار قطعاً، معقول نيست، زيرا رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) در موقعيّتى از دنيا رفت كه جامعه اسلامى در بدترين وضعيّت قرار داشت ؛ چون از طرفى دولت قدرتمند روم وايران، حكومت اسلامى را تهديد مىكردند، كه اصرار حضرت مبنى بر تجهيز جيش اُسامه، بهترين گواه اين مطلب است . و از طرف ديگر، منافقان، مشركان ويهوديان هر روز مشكلى براى جامعه اسلامى ايجاد مىنمودند . بديهى است در چنين موقعيّتى اگر حاكم جامعه، يك فرد عادى بود جامعه را بدون جانشين رها نمىكرد، پس چگونه عقل مىپذيرد كه رسول اكرم(صل الله عليه وآله) اين جامعه را بدون تعيين خليفه و جانشين گذاشته و رفته باشد؟ بااينكه حضرت بيش از هر كسى غمخوار مسلمين بود وبراى رفاه آنان از هر تلاشى دريغ نمىورزيد وآيه شريفه : ( لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكمبالمؤمنين رؤوف رحيم ) التوبة : 128 .، بهترين دليل اين سخن است . افزون بر آن، اعتقاد به اين چنين امرى، بالاترين اهانت به رسول خدا(صل الله عليه وآله) است كه با اين چنين تصميمى، جامعه اسلامى را با سختترين مشكل مواجه ساخته، همانگونه كه دكتر احمد امين دانشمند مصرى به صراحت مىگويد : پيامبر گرامى(صل الله عليه وآله) بدون اينكه جانشينى معيّن كند و يا چگونگى و شرايط تعيين حاكم را بيان كند از دنيا رفته و جامعه اسلامى را با مشكلترين وخطرناكترين وضع مواجه ساخته است ؛ فجر الاسلام : 225 . . و همچنين ابن خلدون مىگويد : محال است كه جامعه را بدون رهبر و سرپرست رها كرد كه عامل درگيرى ميان مردم و سياستمداران گردد، بدين جهت در هر اجتماعى نياز مبرم به تعيين حاكمى است كه جامعه را از هرج و مرج جلوگيرى كند ؛ مقدّمة ابن خلدون ص 187 . پاسخ اهل سنت : دوست گرامي شيعه، عملا ما ديديم که رسول الله جامعه را بي جانشين رها کرد ولکن عملا همان جامعه در بهترين وضع خود قرار گرفت، باور نداريد ميتوانيد از يزگرد ساساني و قيصر روم و مسيلمه کذاب و حاکم مصر بپرسيد که آيا کساني که بعد از رسول الله خليفه شدند،ضعيف عمل کردند يا بهترين بودند هان اگر اسلام در وقت ابوبکر و عمر و عثمان ضعيف بود، باز ميتوانستي اين تثوري مسخره را پيش بکشي، اما بعد از آن کارنامه درخشان، اين اگر و مگرهاي کودکانه براي چيست؟ آن دو ابر قدرتي که ما را از ان ميترساني توسط کي از بين رفتند؟ اگر ما از استدلاليوني چون شما ميبوديم ميتوانستيم با همين استدلال بگوييم معقول نبود که رسول الله، علي را جانشين اول خود انتخاب ميکرد! چرا معقول نبود؟ براي اينکه از او پس عمر و ابوبکر بر نيامد، و براي اينکه بعد از عهده داري امر خلافت نتوانست يک استاندار شورشي را شکست دهد و با استدلال شما ميتوانيم بگوييم اما امام حسن که اصلا حرفش را نزن خودش خلافت را داد به امير معاويه اصلا حوصله کشمکش را نداشت. اما عقل ما بالاتر از اين است که در دور استدلاهاي احمقانه سرگردان بمانيم، فقط ميخواستم بگويم اين فلسفه بافي هاي شما، چقدر بيخردانه است! ما ميگوييم رسول الله نميبايست براي بعد از خود جانشين رسمي انتخاب ميکردند { چون با وفات ايشان سلسله وحي قطع شد و جانشين الهي بايد با وحي مرتبط باشد } اما هر صحابي به تنهايي جانشيني لايق براي بعد رسول الله بود ( بخاطر تربيت عالي ) و عملا ديديم که چه خوب جانشيناني بودند. و تو ما را بعد از نابودي امپراطوري فارس و روم آز انها ميترساني!!!!!! سجودي جواب نظر: با سلام |
5 |
نام و نام خانوادگي: فقط بنده خدا -
تاريخ: 22 خرداد 89 - 13:22:48
بسم الله الرحمن الرحيم سلام بر مومنين با تشكر از بحث بسيار عالي و كاملي كه طرح گرديده به عرض مي رسانم كه حب بدون عمل به دستورات محبوت چيزي جز لاف زدن بيهوده و باطل نيست.به صراحت خداوند در قرآن اين ادعاي بني اسرائيل كه به جهنم نمي روند را رد كرده با اينكه قوم برگزيده بودند.اين آيات سنت الهي است و شامل حال ما نيز مي باشد.بنابرين اگر كسي ادعا كند كه مجاز به انجام هر عملي ميباشد و چون مثلا مسلمان است يا شيعه است يا سني است يا خادم الحرمين يا محب اهل بيت يا هر امتياز ديگري دارد به جهنم نمي رود اصل اسلام و ايمان و حب را نفهميده و شيطان وي را فريفته است.به هر حال همچيني تضميني براي كسي داده نشده و خداوند متعال ميفرمايد اگر راست ميگوئيد برهانتان را بياوريد. در خصوص مطلب مطروحه توسط جناب فائز نيز خواستم مطلبي بيفزايم. اين ادعا كه وحي فقط بر پيامبران نازل ميشده و با رحلت پيامبر (ص) دوره نزول وحي نيز به سر رسيده قابل اثبات نيست.در قرآن مواردي ميباشد كه وحي بر غير پيامبر نازل شده منجمله بر مادر حضرت موسي ع يا مادر حضرت عيسي ع ومواردي ديگر.پس چگونه ميتوان ادعا نمود كه اين اتفاق بعدا رخ نخواد داد؟آيا سند يا مدرك قرآني دارند كه همچنين ادعايي را مي نمايند ؟يا بافته هاي ذهن خودشان است و براي خداوند متعال تعيين تكليف مي نمايند؟مگر نه اينكه مهدي موعود (عج) آخرين خليفه خداست؟آيا اين خليفه با الله ارتباط ندارد؟پس چگونه خليفه اي است؟وچگونه حكمش حكم خداوند متعال است؟ چگونه خداوند متعال اقوام و قبايل كوچك قديم را دريافته و براي آنها پيامبر و رهنما فرستاده ولي هدايت اين فوج عظيم ملتها را به خودشان واگذار كرده؟ آنهم بااين همه تحريف و نيرنگ در اديان و مذاهب در اين عصر وانفسا؟اين است عدل الهي؟؟؟پس قصد خداوند در قراردادن خليفه اي در زمين چه ميشود؟ آيا منصرف شده؟و ديگر نيازي به انتصاب خليفه نيست؟ اما ادعا كردند كه اگر پيامبر جانشيني انتخاب مي نمود آنها مقدس ميشدند و اعمالشان سنت ميشد؟مگر اين اتفاق نيفتاده؟يادتان رفته نواي واعمرا را؟ يادتان رفته هر جا كم مياوريد ميگوئيد اين سنت اصحاب و يا خلفا ميباشد و مجاز است؟ ادعا مي كنند كه اين عدم انتخاب خليفه خوب شد و نتيجه اش به نفع اسلام شد!!!!پس اين همه تفرقه و تكفير از كجا آماده؟علويان چگونه در ايران شكل گرفتند؟مگرنه اينكه عمر ايرانيان را مسلمان كرد؟پس كو اسلامي كه تا اندلس رسيده بود؟پس وعده الهي كه تمام مردم زمين مسلمان ميشوند چرا تا كنون محقق نشده؟ميدانم كه ميگوئيد در زمان مهدي موعود(عج) اين اتفاق خواهد افتاد.من ميپرسم چرا طي اين1400سال كه شما به نيكي از آن ياد ميكنيد رخ نداد؟پس چرا غربيها بر مسلمانان مسلط شده و سالها آنها را استعمار نمودند و ثروتهاي خدادادي آنها را به يغما بردنند و هنوز هم ميبرند؟پس چرا رژيم صهيونيستي مسلمانان غزه را محاصره همه جانبه كرده و از غربيها صدا در مي آيد ولي از اين همه كشور اسلامي هيچ حركتي مشاهده نميشود؟خجالت ندارد كه يك حكومت كوچك اينچنين حاكمان بي لياقت دول به اصطلاح اسلامي را به ريش خند گرفته؟ريشه اين فتنه همان تفكر غلطي است كه بذرش1400سال قبل در سقيفه كاشته شد و گفتند علي براي حكومت مناسب نيست وما بهتر ميتوانيم جامعه اسلامي را هدايت نمائيم و به عزت و قدرت برسانيم.آنها هم ميدانستند كه خداوند متعال علي (ع)را به جانشيني برگزيده ولي مثل صاحبان سايرمكاتب و ايده ئولوژي هاي دست ساز بشري مدعي بودند بهتر ميتوانند جامعه را هدايت نمايند و اين فرصت به آنها نيز داده شد تا ابطلان تمام مدعي هاي دروغين اثبات شود زيرا خداوند متعال فرموده به آنها فرصت ميدهد تا در لذايذ دنيا غرق شوند و راه برگشتي برايشان باقي نماند و در زمان مناسب آنها را به شدت مجازات خواهد. التماس دعا |
6 |
نام و نام خانوادگي: محمدولي ايزانلو -
تاريخ: 26 خرداد 89 - 11:07:00
سلام عليكم الحمدولله الذي جعلنا من المتمسكين بولايه امير المومنين و اهل بيت المعصومين عليهم السلام |
7 |
نام و نام خانوادگي: يك سني منطقي -
تاريخ: 30 خرداد 89 - 08:57:25
لطفا اين مطلب را منتشر كنيد و به صلاح ديد خلاصه كنيد..ممنون كشف حجاب از چشم عمر بن خطاب جابر بن عبدالله انصارى گفت : ما نزد اميرالمؤ منين (ع ) در مسجد رسول خدا(ص ) نشسته بوديم كه عمر بن خطاب وارد شد. هنگامى كه نشست ، رو به جماعت كرد و گفت : همانا ما سرّى (حرف خصوصى ) داريم ، مجلس را خلوت كنيد. خداوند شما را رحمت كند. چهره هاى ما (از سخن او) برافروخته شد و به او گفتيم : رسول خدا (ص ) با ما اين گونه رفتار نمى كرد و در موارد اسرارش به ما اعتماد مى كرد. تو را چه مى شود، از وقتى كه متولى امور مسلمين شده اى ، زير پوشش نقاب رسول خدا (ص ) خودت را پنهان كرده اى ؟ گفت : مردم اسرارى دارند كه آشكار نمودن آن در ميان سايرين ممكن نيست . پس ما غضبناك برخاستيم (و به كنارى رفتيم ) و او مدتى طولانى با اميرالمؤ منين (ع ) خلوت كرد. بعد هر دو از جايشان برخاستند و باهم بر منبر رسول خدا (ص ) بالا رفتند. ما گفتيم : الله و اكبر. آيا پسر حنتمه (عمر) از طغيان و گمراهيش برگشته و با اميرالمؤ منين (ع ) بالاى منبر رفته تا خود را خلع كند و (خلافت و امامت ) را براى على (ع ) اثبات نمايد؟ پس امير المؤ منين (ع ) را ديديم كه دست بر صورت عمر كشيد و عمر را ديديم كه از ترس بر خود مى لرزيد و مى گفت : ((لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم )). سپس با صداى بلند فرياد زد: اى ((ساريه )) به كوه پناه ببر، به كوه پناه ببر. بعد بى درنگ ، سينه اميرالمؤ منين (ع ) را بوسيد و در حالى كه مى خنديد، از منبر پايين آمدند. على (ع ) به او فرمود: اى عمر هر طور كه گمان مى كنى انجام مى دهى . عمل كن گرچه به هيچ وجه به عهد و پيمان وفادار نيستى . عمر گفت : يا اباالحسن ، به من مهلت بده تا ببينم از ساريه چه خبر مى رسد و آيا آن چه من ديدم صحيح است يا خير؟ اميرالمؤ منين (ع ) به عمر فرمود: واى بر تو، وقتى صحيح است (آن چه را كه ديدى ) و اخبارى مبنى بر تصديق آن چه را ديده اى به تو رسيد كه لشكريان خداى تو را شنيده اند و به كوه پناهنده شده اند، همان گونه كه ديدى ، آيا آن چه را ضمانت نمودى تسليم مى دارى ؟ گفت : نه يا اباالحسن ، بلكه اين (موضوع ) را نيز، به آنچه از تو رسول خدا(ص ) (از معجزات ) ديده ام (و سحر پنداشته ام ) ضميمه مى كنم و خداوند هر آن چه بخواهد انجام مى دهد (او برمى گزيند). اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: اى عمر، آن چه را كه تو و حزب ستمكارت مى گوييد كه اين (معجزات ) سحر و جادوگرى است ، چنين نيست . عمر گفت : اى اباالحسن ، اين سخن كسى است كه زمان آن گذشته و امر (خلافت ) در اين وقت در ميان ماست و ما سزاوارتريم به تصديق شما در اعمالتان . اين اعمال را جز از عجايب امور شما تلقى نمى كنيم ، ولى (چه كنم ) به راستى كه ملك عقيم است . آنگاه اميرالمؤ منين (ع ) بيرون رفت و ما او را ملاقات كرده و عرضه داشتيم : يا اميرالمؤ منين (ع ) اين نشانه بزرگ و اين امر عظيم كه شنيديم چيست ؟< اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: آيا اول آن را دانستيد؟ گفتيم : ندانستيم و جز از شما، آن را فرا نمى گيريم .< فرمود: همانا اين پسر خطاب به من گفت : قلبش اندوهناك و چشمش گريان بر لشكرى است كه براى فتح منطقه اى در نواحى نهاوند گسيل داشته ، و دوست داشت از احوال آنها باخبر شود، زيرا اخبارى درباره كثرت لشكريان دشمن به او رسيده بود. (همچنين باخبر شده بود كه ) عمرو بن مدى كرب كشته شده و در نهاوند مدفون گشته و با كشته شدن او، لشكرش روبه ضعف نهاده و از هم پاشيده است . به او گفتم : اى عمر، واى بر تو. گمان مى كنى خليفه (خدا) بر روى زمينى و قائم مقام رسول خدايى ، در حالى كه از پشت گوشت و زير پايت خبر ندارى . به درستى كه امام ، زمين و هر كس كه در آن است را مى بيند و چيزى از اعمالش بر او مخفى نمى ماند. گفت : اى اباالحسن (اگر) شما اين گونه هستيد، پس اكنون از ساريه چه خبر دارى ؟ او كجاست و چه كسى با اوست و وضعش چگونه است ؟ به او گفتم : اى پسر خطاب ، اگر برايت بگويم ، مرا تصديق نخواهى كرد. با وجود اين لشكريان و اصحابت و ساريه را به تو نشان خواهم داد. همچنين لشكر دشمن را به تو مى نمايانم كه در دره اى خشك و پهناور كه اطراف آن را درخت فرا گرفته ، در كمين لشكريان تو هستند. پس اگر سپاهيان تو اندكى به جانب سپاه دشمن حركت نمايند، لشكر دشمن بر آنها احاطه خواهد كرد و تمام افراد سپاهت ، از اول تا به آخر كشته مى شوند. عمر به من گفت : اى اباالحسن ، آيا براى آنها پناهگاهى از شر دشمن و راه فرارى از آن دره نيست ؟ گفتم : آرى ، اگر به جانب كوهى كه مشرف بر آن دره است بروند سالم مى مانند و بر دشمن مسلط مى شوند. پس بى تابى كرد و دست مرا گرفت و گفت : بترس از خدا، بترس از خدا در رعايت لشكر مسلمين . يا به آنها آن گونه كه بيان داشتى ، راه را بنما و يا اگر مى توانى (از دشمن ) برحذرشان بدار. (اگر چنين كنى ) هر چه خواهى از آن توست ، هر چند، اين كار (كمك به لشكر مسلمين ) مرا از خلافت خلع نمايد و (باعث شود كه ) زمام امر را به تو واگذار نمايم . عهد و پيمان الهى از او گرفتم كه اگر او را بر فراز منبر ببرم و كشف حجاب از چشمش نمايم و سپاهش را در دره به او نشان دهم و او بر آنها فرياد زند و آنها صداى او را بشنوند و به كوه پناه ببرند و از شر دشمن سالم بمانند و پيروز شوند، خودش را از خلافت خلع نمايد و حق مرا به من تسليم نمايد. به او گفتم : اى شقى ، برخيز. به خدا سوگند به اين عهد و پيمان وفا نمى كنى همان گونه كه به خدا و رسولش (ص ) و من ، نسبت به عهد و پيمان و بيعتى كه از تو گرفتيم ، در هيچ موردى وفا نكردى . عمر (در قبال عهدى كه از او گرفتم ) به من گفت : آرى به خدا سوگند (امر خلافت را به تو بازمى گردانم ). به او گفتم : به زودى خواهى فهميد كه تو از دروغگويان هستى . بعد، از منبر بالا رفتم و مقدارى دعا كردم و از خدا خواستم آنچه را برايش گفتم به او نشان دهد. و سپس با دستم هر دو چشمش را مسح كردم و به او گفتم : (ببين ) پرده ها از جلوى چشمش كنار رفت و ساريه و ساير سپاه و لشكر دشمن را مشاهده كرد و چيزى به شكست سپاهش باقى نمانده بود. به او گفتم : اى عمر، اگر مى خواهى فرياد بزن .< گفت : آيا مى توانم سخنم را به گوش آنان برسانم ؟ گفتم : مى توانى سخنت را به آنها برسانى و با صدايت آنها را ندا دهى . پس فريادى برآورد كه شما آن را شنيديد (و گفت ) اى ساريه به طرف كوه برويد. صدايش را شنيدند و به كوه پناهنده شدند و سالم ماندند و پيروز شدند و در حالى كه مى خنديد، همان طورى كه ديديد، از منبر پايين آمد و با من صحبت كرد و من نيز با او به سخنانى كه شنيديد صحبت كردم . جابر گفت : ايمان آورديم و تصديق كرديم و ديگران شك كردند تا اين كه فرستاده اى خبر آن چه را كه اميرالمؤ منين (ع ) فرموده بود و عمر ديده بود و فرياد برآورده بود آورد. اكثر عامه متمرد و سركش ، اين قضيه را براى عمر منقبتى به شمار مى آوردند، خود عمر نيز چنين بود در حالى كه به خدا سوگند، جز عيب و عار براى او چيز ديگرى نبود. منبع:کتاب على (ع ) و المناقب . ص 115 - 110. |
8 |
نام و نام خانوادگي: آنتي عمر -
تاريخ: 30 خرداد 89 - 16:19:08
هرکس به ولايت علي شک دارد در سينه دلي ز عشق منفک دارد آهسته به گوش او بگو چيزي نيست دامان عفاف مادرت لک دارد |
9 |
نام و نام خانوادگي: آنتي عمر -
تاريخ: 30 خرداد 89 - 16:22:34
از امر خدا و احمد نيك سرشت بر سر در باغ خلد جبريل نوشت بر خصم علي ورود اكيدا ممنوع چون ويژه ي شيعه علي است بهشت |
10 |
نام و نام خانوادگي: آنتي عمر -
تاريخ: 30 خرداد 89 - 16:24:06
علي روح نبي خير الانام است گلي روئيده در بيت الحرام است الا اي سنيان چشمانتان کور علي مرتضي اول امام است |
11 |
نام و نام خانوادگي: WaHHaBi -
تاريخ: 30 خرداد 89 - 20:05:02
امام صادق صلوات الله عليه ميفرمايند : ....خداوند تبارک و تعالي موجودي نجس تر از سگ نيافريده است و دشمن ما خانواده از سگ نيز نجس تر است (وسائل الشيعه جلد ۱صفحه ۱۵۹ باب۱۱ حديث۵)شاعري به نام ابو علي اصفهاني اينو به شعر اورده : ديگران را گر عداوت زين وآن باشد بدل در دل ما شيعيان بغض عمر تنهاستي بزدلي گفتاي استــر مذهبک گفتم به او سالک بولولوام ني از کسم پرواستي ياد ارم يک حديثي کز امام صـادق است دشمن ما خانواده انجس از سگهاستي _________________ ما كه يك جرعه ناچيز و ز درياي غميم**عبد سرمست اباالفضل و همه سينه زننم همه گويندو كه اينان همه مجنون خودند**جملگي در به درو خانه به دوشند و ولند آري آري همه آواره يك پيرهنيم**همه ديوانه و سر مست شه بي كفنيم |
12 |
نام و نام خانوادگي: جواد مهدوي -
تاريخ: 08 تير 89 - 14:15:05
سلام من از شما تقاضا دارم اگر ميشود کليپهايي از سخنراني استاد قزويني در شبکه ولايت را در سايتتان بگذاريد . يا متن سخنرانيهاي استاد قزويني را که در شبکه ولايت صحبت کرده را بر روي سايتتان بگذاريد لطفا جواب را هر چه سريعتر ارسال کنيد با تشکر فراوان |
13 |
نام و نام خانوادگي: حسين اسيري -
تاريخ: 10 تير 89 - 03:36:35
كاش در باب استفاضه واعتبارش وحصول استفاضه با 3 سند يك نقلي هم از اهل سنت ميكرديد كه ديكر كسي نتواند اشكال كند .. خيلي متشكر .. جواب نظر: با سلام دوست گرامي در اين زمينه به صورت مفصل در آدرس ذيل نظرات اهل سنت را مطرح كردهايم : http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=147 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
14 |
نام و نام خانوادگي: و.و -
تاريخ: 17 تير 89 - 02:55:33
اشعار آنتي عمر ، خوب نبود ، وجهه علمي سايت را زير سوال مي برد . به ايشان توصيه مي کنم اينطوري اهل سنت و وهابيان را عليه شيعيان مظلوم پاکستان، افغانستان و .... بر مي انگيزد و آنها را دچار مشکل مي کند. به آنتي عمر نصيحت مي کنم و مي گويم عزيزم همه دنيا گذر خان نيست که فحش و بد و بيرا به بزرگان عده اي بگويي و آب از آب تکان نخوره . با اين حرفها ، مسوول خون کشته شده گان شيعه در مناطق بي پناه هستي . ضمنا از مسوولان سايت ممنونم . يا علي |
15 |
نام و نام خانوادگي: علي علوي -
تاريخ: 24 مرداد 89 - 17:05:51
سلام در رجال کشي امده که ابو حمزه گفت شنيدم امام محمد باقر <ع> ميفرمود وقتي که امير المومنين <ع > را در حاليکه ريسمان آل زريق(گروهي از انصار) به گردن او بود به سوي ابوبکر ميبردندابوذر دست خود را محکم بر دست ديگر زد و گفت کاش شمشير هاي سابق در دست ما بود و مقداد گفت : اگر علي اراده ميفرمود انها را نفرين ميکرد و سلمان گفت مولاي من بهتر ميداند چه کند رجال کشي ص 7 ايا اين مطلب صحيح هست و دلالت بر اين ميکند که به گردن علي ريسمان انداختن و دست و پايش را بستند و به سوي ابوبکر بردن؟ جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ متن اين سخن به اين صورت است «عن أبي حمزة قال سمعت أبا جعفر (ع) يقول: لما مروا بأمير المؤمنين (ع) و في رقبته حبل آل زريق ضرب أبو ذر بيده على الأخرى ثم قال ليت السيوف قد عادت بأيدينا ثانية و قال مقداد لو شاء لدعا عليه ربه عز و جل و قال سلمان مولانا أعلم بما هو فيه.» بله اين روايت تصريح دارد كه بر گردن حضرت امير عليه السلام ريسمان انداخته اند و بر بيش از اين دلالت ندارد. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
16 |
نام و نام خانوادگي: سيدحسين -
تاريخ: 28 مرداد 89 - 06:59:05
جناب واو واو . چه بگي چه نگي مي كشن . چه بگي چه نگي مي كشن . به كدام كناهش رو كاري ندارند . لعنتي لعنتيه . فحش نده . وقتي يقين كردي منافق و كاذب و خائن كيه . قر ان رو باز كن بكو و لعنالله منافقين و لعن الله خائنين و لعن الله كاذبين و لعن الله فاسدين . ولعن الله اظالمين . خب ؟ برا شهدا وصي نباش كه خداشون و امامشون اونها رو كفايت خواهد كرد . حضرت ابا عبدالله گفت بياين به اين بچه اب بدين اينكه با كسي دشمني نكرده ملعون تير سه شعبه زد . زنان شيعه رو تو مزار شريف سرو پستان برديدند ذره اي به محبت علي شك نكردند . تو خونه نشستي قصه مي خوري كشتن مي كشن نگين . ول كن برادر من . حب و بغض تو طاهر و اماده نگه دار كه چشمام امام زمانمون صبح و عصر گريونه به مصيبت اهل بيت. . ولله كه خوشا بحالشون وقتي روبروي حضرت صديقه ميگن بي بي جان ! مارو برا گريه كردن به حسينت كشتن مارو به جرم شيعه بودنمون تكه تكه كردن . اونا حتي لياقت فحش ندارند ما هم دهاني كه با علي خوشبو كرديم به فحش آلوده نمي كنيم . خداي بزرگ تو كتابش يه جاهايي مثالايي زده . مثلا گفته مثل سگ دروغ مي كن تو سوره اعراف . ببين كي مثل سگ دروغ ميگه و بعد بگو : مثل اينان مانند سگي ست كه... بعد : اگر جناب واو تشخيص به ظالم بودن اعيان و انصار از قبيل وهابيون امروزي و انصار عمرو ابوبكر و معاويه دادن به وظيفه ي روز امد قر اني خودشان عمل كنند . بگو نترس : لعن الله اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد گر نگهدار اينان همان است كه من مي دانم شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد . خدا يا نصيب ما هم بكنه از اين شهادت ها . لبيك يا حسين آمين ! لعنت بر دشمن خدا و رسول و ولي الله الاعظم و فر زندان معصوم و كاملشون . لعن علي عدوك يا علي اولي دومي سوي و... الي يوم القيامه . افتاد ؟ |
17 |
نام و نام خانوادگي: سيدحسين -
تاريخ: 28 مرداد 89 - 07:01:19
به قول دوست شاعرافغانيم سيد ضيا قاسمي آتش زدند گرفتارمان كنند ققنوس مي شويم كه بسيارمان كنند |
18 |
نام و نام خانوادگي: محمد معصومي ازکابلm -
تاريخ: 03 شهريور 89 - 14:38:05
خداوندبنده خدارارحمت کند! |
19 |
نام و نام خانوادگي: ع.ع -
تاريخ: 16 دي 89 - 06:25:03
جون نامه جرم ما به هم بيجيدند*بردند و به ميزان عمل سنجيدند*بيش از همه كس كناه ما بود ولي*ما را به محبت علي بخشيدند اكر آتش به زير بوست داري*نسوزي كر علي را دوست داري*اكر حب علي در سينه ات نيست بسوزي كر هزاران بوست داري خاك باي تمام شيعه هاي آقا |