* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 21 خرداد 1393 تعداد بازديد: 7650 
آيا نام پدر حضرت مهدى (عج)، عبد الله بوده است؟
گروه مهدويت  

سؤال كننده: حاجي زاده

پاسخ:

مقدمه:

بسياري از علماي اهل سنت، براي ابطال نظر شيعه در مورد امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، ادعا کرده‌اند که طبق روايات نام پدر آن حضرت، عبد الله است؛ از جمله ابن تيميه كه در حقيقت مؤسس فكرى وهابيت به شمار مى‌رود، اين شبهه را در كتاب معروفش منهاج السنة، مطرح كرده است:

أن الاثنى عشرية الذين ادّعوا أن هذا هو مذهبهم، مهديهم اسمه محمد بن الحسن. والمهدي المنعوت الذي وصفه النبي صلي الله عليه وسلم اسمه محمد بن عبد اللّه‏. ولهذا حذفت طائفة ذكر الأب من لفظ الرسول حتى لا يناقض ما كذبت. وطائفة حرّفته، فقالت: جده الحسين، وكنيته أبو عبد اللّه‏، فمعناه محمد بن أبي عبد اللّه‏، وجعلت الكنية اسما.

شيعيان دوازده امامى كه ادعا مى‌كنند مذهب شان دوازده امامى است، اسم مهدى آنان م ح م د بن الحسن است در حالى كه آن مهدى را كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم توصيف كرده، اسمش محمد بن عبد الله است. به اين جهت گروهى از شيعه، جمله «اسم ابيه اسم ابي»‌ را از روايت رسول خدا حذف كرده تا با دروغ هاى آنان تناقض نداشته باشد و گروهى نيز روايت را تحريف كرده‌اند و گفته‌اند:‌ جد مهدى، حسين و كنيه جدش ابو عبد الله است پس معناى روايت رسول خدا اين مى‌شود كه اسم مهدى محمد بن ابى عبد الله است و كنيه اسم قرار داده شده‌است.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج8،‌ ص254 ـ 260، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

همچنين در جاى ديگري از كتابش مى نويسد:

وأحاديث المهدي معروفة، رواها الإمام أحمد وأبو داود والترمذي وغيرهم، كحديث عبد الله بن مسعود عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: لو لم يبق من الدنيا إلا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي، يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا.

روايات مهدى شناخته شده است كه آن ها را امام احمد حنبل و ابو داود و ترمذى و غير آنان نقل كرده‌اند. مانند روايت عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه وآله كه فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى بماند، خداوند آن روز را طولانى كند تا اين كه مردى از اهل بيت من كه نام او نام من و نام پدر او نام پدر من است بر انگيخته شود، او زمين را از قسط و عدل آكنده سازد همانگونه كه از ظلم و جور پر شده ‌است.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص95، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

برخى از علماى اهل سنت نيز بعد از ابن تيميه، اين سخن او را تكرار كرده كه جهت پرهيز از اطاله سخن، از ذكر كلام آنها خوددارى مى‌كنيم.

با توجه به متن كلام ابن تيميه، اين شبهه دو بخش دارد:

1. عقيده شيعه در مورد نسب حضرت مهدى با اين روايات مطابقت ندارد.

2. براى اين كه اعتقاد شيعيان با اين روايت مطابقت كند، جمله پايانى روايات را حذف و يا دست به تحريف آن زده‌اند.

قبل از ورود به پاسخ اين مطلب، تذكر اين نكته لازم است كه ابن تيميه به رواياتى استناد كرده است كه اصلا براى شيعيان حجت نيست و شيعيان ارزشى براى آن قائل نيستند؛ پس ابن تيميه و همفكران او نمى‌توانند با استناد به رواياتى كه دشمنان آن‌ها نقل كرده است، شيعيان را ملزم به پذيرش آن‌ها نمايند. ضمن اين كه ما در اين مقاله ثابت خواهيم كرد كه حتى اين روايات براى اهل سنت نيز حجت نيست و آن‌ها را نيز قانع نخواهد كرد.

پاسخ اجمالي

در ابتدا به پاسخ شبهه دوم پرداخته و با روايات صحيح السند اهل سنت، ثابت خواهيم کرد که در کتب آنها عبارت «اسمه اسمي» بدون زياده، با حداقل دو سند صحيح به نظر اهل سنت، و از چندين نفر از صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از جمله ابن مسعود،‌ ابو هريره،‌ حذيفه، ابن عباس،‌ ابو سعيد خدرى و عبد الله بن عمر در منابع اهل سنت آمده است.

اين دسته علاوه بر اين كه طريق صحيح نيز دارند، به حد استفاضه هم مى‌رسند و اين نشانگر اين است كه روايت اين گروه صحيح است. بنابراين، اين ادعا که شيعيان، براي اثبات اعتقاد خود، دست به تحريف روايت زده‌اند، ادعايى باطل و کذب است، و نظر شيعيان، مطابق با اين دسته از روايات اهل سنت است.

سپس، به بررسي رواياتي که زياده «اسم ابيه اسم ابي» در آنها آمده است، ثابت مى شود که تمام طرق آن، غير از يک طريق (طريق مشهور) ضعيف است، و آن يک طريق نيز توسط يک راوي مضطرب الحديث نقل شده است که گاهي روايت را با اين زياده و گاهى بدون اين زياده نقل کرده است ! و بنابراين براي اثبات زياده نمى توان به سخن او اعتماد کرد. و حتى علماى اهل سنت، تصريح كرده‌اند كه اين روايت او به خاطر اضطراب حجت نيست !

همچنين کلام علماي اهل سنت خواهد آمد که بر خلاف نظر ابن تيميه، اين زياده توسط مدعيان مهدويت در روايات اضافه شده است، تا بتوانند خود را به عنوان مهدي موعود معرفي کنند ! و يا حداقل مهدي شيعه را دروغ جلوه دهند !

بخش اول: روايات معتبر اهل سنت، بدون تعبير‌«واسم ابيه اسم ابي».

رواياتى كه تنها جمله «اسمه اسمي» را دارند، از طرق متعدد از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده است.

الف) از طريق ابو هريره با سند صحيح:

يکي از اصحابى که طبق روايات صحيح السند اهل سنت، اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه وآله را بدون جمله «اسم ابيه اسم ابي» نقل كرده، ابو هريره است و بسيارى از دانشمندان اهل سنت روايت او را در كتابهايشان متذكر شده‌اند:

1. ابو عيسي ترمذي:

ترمذى از محدثان پر آوازه اهل سنت، در كتاب سنن خود، ابتدا روايت عبد الله بن مسعود را آورده و در پايان، روايت ابو هريره را نقل كرده و تصريح كرده است كه اين روايت حسن و صحيح است:

 حدثنا عبد الْجَبَّارِ بن الْعَلَاءِ بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: يَلِي رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي قال عَاصِمٌ وأنا أبو صَالِحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ قال: لو لم يَبْقَ من الدُّنْيَا إلا يَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلك الْيَوْمَ حتى يَلِيَ...

 قال أبو عِيسَى: هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

ابن مسعود مى‌گويد:‌ رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: مردى از اهل بيت من كه هم اسم من است مى‌آيد. به نقل ابو هريره نيز رسول خدا فرموده است: اگر از عمر دينا تنها يك روز باقى مانده باشد، خداوند آن را آنقدر طولانى كند تا اين كه مردى از اهل بيت من كه هم اسم من است بيايد.

ابو عيسى گفته است:‌ اين رويت حسن و صحيح است.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذي، ج4، ص505، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

بررسي سند روايت:

خود ترمذي اين روايت را صحيح دانسته است و الباني نيز اين روايت را تصحيح مى کند، اما براي تکميل بحث، سند آن را به صورت کامل مورد بررسي قرار مى دهيم:

سند روايت چنين است:

1- ترمذي 2- عبد الجبار بن العلاء 3- سفيان بن عيينة 4- عاصم بن بهدلة 5- ابو صالح 6- ابي هريرة 7- رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم

1- محمد بن عيسى بن سورة، أبو عيسى الترمذى صاحب سنن

او صاحب يکي از صحاح سته اهل سنت است و در وثاقت او در نزد اهل سنت هيچ شکي نيست !

2- عبد الجبار بن العلاء بن عبد الجبار العطار

او از راويان صحيح مسلم است، ذهبي در مورد او مي گويد:

عبد الجبار بن العلاء بن عبد الجبار الإمام المحدث الثقة أبو بكر البصري

عبد الجبار بن علاء بن عبد الجبار، امام، محدث، ثقه...

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج11، ص401، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

3- سفيان بن عيينة بن أبي عمران بن ميمون

روايات او در همه صحاح سته اهل سنت موجود است، ذهبي در مورد او مي گويد:

الإمام الكبير حافظ العصر شيخ الإسلام

امام بزرگ، حافظ زمانه، شيخ الاسلام و...

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج8، ص454، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

4- عاصم بن بهدلة ابي النجود الاسدي الکوفي

او يکي از قراء ثمانيه و از راويان صحاح سته است.

ذهبي در مورد او مى گويد:

الإمام الكبير مقرىء العصر

امام بزرگ و مقرء (کسي که تمام قرائت ها در زمان خودش به او مي رسد) زمان خود !

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج5، ص256 ش 119، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

5- ذكوان أبو صالح السمان الزيات المدنى

او نيز از روات صحاح سته اهل سنت است، ذهبي در مورد او مي گويد:

القدوة الحافظ الحجة... ذكره الإمام أحمد فقال ثقة ثقة من أجل الناس وأوثقهم

پيشوا، حافظ، حجت... امام احمد او را ياد کرده و گفت: ثق ثقه و از گرامي ترين مردم و موثق ترين آنهاست !

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج5، ص36، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

6- ابوهريره:

او نيز از مشهورترين صحابه است، و به نظر اهل سنت، نيازي به بررسي رجالي او نيست !

بنا بر اين، اين روايت از جهت سندي، صحيح و بدون اشکال است.

2. ابن اثير جزري:

ابن اثير جزرى نيز روايت ابو هريره را از سنن ترمذى نقل كرده است.

ابن أثير الجزري، المبارك بن محمد ابن الأثير (متوفاى544هـ)، معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول، ج10، ص330، طبق برنامه الجامع الكبير.

3. جلال الدين سيوطي:

جلال الدين سيوطى روايت ابو هريره را در كتاب الفتح الكبير و جامع الاحاديث اين‌گونه آورده‌است كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود:

لاَ تَذْهَبُ الدُّنْيَا وَلاَ تَنْقَضِي حَتَّى يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِىءُ اسْمُهُ اسْمِي.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الفتح الكبير في ضم الزيادة إلى الجامع الصغير، ج3، ص306، تحقيق: يوسف النبهاني، دار النشر: دار الفكر- بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1423هـ - 2003م

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج8، ص157، طبق برنامه الجامع الكبير.

او روايت ابو هريره را در الفتح الكبير، با اين عبارت آورده است:

يَلِي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِىءُ اسْمُهُ اسْمِي لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلاَّ يَوْمٌ لَطَوَّلَ الله.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الفتح الكبير في ضم الزيادة إلى الجامع الصغير، ج3، ص307، تحقيق: يوسف النبهاني، دار النشر: دار الفكر- بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1423هـ - 2003م

4. ابن كثير دمشقي:

ابن كثير، روايت ابو هريره را از طريق ابو عاصم كه از راويان بخارى و مسلم است، نقل كرده و در پايان، بر صحيح بودن روايت تصريح كرده است:

قال عاصم: وأخبرنا أبو عاصم عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لو لم يبق من الدنيا إلا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يلي الرجل من أهل بيتي يواطىء اسمه اسمي. هذا حديث حسن صحيح.

الدمشقي، الامام أبو الفداء الحافظ ابن كثير (متوفاي774هـ)، النهاية في الفتن والملاحم، ج1، ص24، تحقيق: ضبطه وصححه: الاستاذ عبد الشافعي، دار النشر: دار الكتب العلمية، لبنان ـ بيروت، الطبعة: الاولى 1408هـ - 1988م

ب) از طريق ابن مسعود

اين روايت از ابن مسعود بدون جمله «واسم ابيه اسم ابي» توسط عاصم از زر بن حبيش كه از راويان بخارى و مسلم هستند، نقل شده و بسيارى از بزرگان اهل سنت آن را در كتابهايشان آورده‌اند؛ نقل از ابن مسعود، به دو طريق صورت گرفته است: از طريق عاصم از زر و از طريق عمرو بن مرة از زر كه هر دو نقل را مطرح خواهيم كرد:

1- نقل توسط عمرو بن مرة از زر از عبد الله بن مسعود با سند صحيح

اين نقل در دو كتاب و با دو سند مختلف ولى دو متن شبيه به هم (ولى بدون زياده اسم ابيه اسم ابي)‌آمده است:

نقل اول در در المعجم الكبير طبراني:

حدثنا محمد بن السَّرِيِّ بن مِهْرَانَ النَّاقِدُ ثنا عبد اللَّهِ بن عُمَرَ بن أَبَانَ ثنا يُوسُفُ بن حَوْشَبٍ الشَّيْبَانِيُّ ثنا أبو يَزِيدَ الأَعْوَرُ عن عَمْرِو بن مُرَّةَ عن زِرِّ بن حُبَيْشٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم لا يَذْهَبُ الدُّنْيَا حتى يَمْلِكَ رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَافِقُ اسْمُهُ اسْمِي.

از عبد الله بن مسعود از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمود: دنيا از بين نمى‌رود تا اينكه مردى از اهل بيت من كه اسم او مطابق ‌نام من است، حاكم شود.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج10، ص131 ش 10208، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

بررسي سندي اين نقل:

سند اين روايت به صورت ذيل است:

1- طبراني صاحب المعجم الكبير 2- محمد بن سري بن مهران 3- عبد الله بن عمر بن ابان 4- يوسف بن حوشب 5- ابو يزيد الاعور 6- عمرو بن مرة 7- زر بن حبيش 8- عبد الله بن مسعود (صحابي)

1- طبراني صاحب المعجم الكبير

او به اجماع اهل سنت ثقه و مورد اطمينان است، ذهبى در مورد او مى‌گويد:

86 الطبراني هو الامام الحافظ الثقة الرحال الجوال محدث الاسلام علم المعمرين أبو القاسم سليمان بن أحمد بن ايوب بن مطير اللخمي الشامي الطبراني صاحب المعاجم الثلاثة

طبرانى، امام حافظ ثقه، بسيار سفر كننده، محدث اسلام ! يكتاى معمران (كسانى كه بيش از صد سال عمر كردند)... صاحب سه معجم

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج16، ص119، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

2- محمد بن سري بن مهران

او نيز ثقه است، ذهبى در مورد او مى‌گويد:

محمد بن السري بن مهران الناقد. بغدادي، ثقة.

محمد بن سرى بن مهران، متخصص علم رجال، بغدادى و ثقه است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج22، ص269، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

3- عبد الله بن عمر بن ابان

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

مشكدانة المحدث الامام الثقة أبو عبد الرحمن عبد الله بن عمر بن محمد ابن ابان بن صالح بن عمير القرشي الاموي مولى عثمان رضي الله عنه

مشكدانه، محدث امام ثقه، ابو عبد الرحمن، عبد الله بن عمر بن بن محمد بن ابان بن صالح بن عمير قريشى اموى غلام عثمان

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج11، ص155، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

4- يوسف بن حوشب

ابن ابى حاتم رازى متوفاى 327، از قديمى‌ترين ائمه جرح و تعديل اهل سنت، در باره او مى‌گويد:

يوسف بن حوشب أخو العوام بن حوشب روى عن عبد الله بن سعيد بن أبى هند روى عنه عبد الله بن عمر بن أبان وأبو سعيد الأشج سمعت أبى يقول ذلك وسألته عنه فقال شيخ.

يوسف بن حوشب... از پدرم راجع به او سوال كردم، در مورد او گفت كه «شيخ» است.

ابن أبي حاتم الرازي التميمي، ابومحمد عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاى 327هـ)، الجرح والتعديل، ج9، ص220 ش 921، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1271هـ ـ 1952م.

و به گفته علماى اهل سنت، شيخ در كلام ابن ابى حاتم، از الفاظ توثيق است؛ ذهبى مى‌گويد:

قول أبي حاتم شيخ قال وليس هذا بتضعيف قلت بل عده ابن أبي حاتم في مقدمة كتابه من ألفاظ التوثيق وكذا الخطيب البغدادي في الكفاية

ابى حاتم كه مى‌گويد: شيخ، مراد او تضعيف نيست، بلكه ابن ابى حاتم در مقدمه كتاب خويش اين لفظ را از الفاظ توثيق مى داند و همچنين خطيب بغدادى در الكفاية

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج8، ص143، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

بنا بر اين، او نيز مورد توثيق علماى اهل سنت است.

5- خلف بن حوشب الكوفي ابويزيد الاعور.

ابن حجر عسقلانى در تقريب التهذيب در باره او گفته:

خلف بن حوشب الكوفي ثقة من السادسة مات بعد الأربعين خت عس

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج1 ص194، رقم: 1728، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

مزى در تهذيب الكمال در مورد او مى‌گويد:

أثنى عليه سفيان بن عُيَيْنَة. وَقَال النَّسَائي: ليس به بأس. وذكره ابنُ حِبَّان في كتاب"الثقات

سفيان بن عيينه او را مدح كرده است، نسائى در مورد او گفته است هيچ اشكالى ندارد، و ابن حبان او را در ثقات خويش آورده است !

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج8 ص280، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

6- عمرو بن مرة‌:

ابن حجر در باره او مى‌نويسد:

عمر بن مرة الشني بفتح المعجمة وتشديد النون بصري مقبول من الرابعة د ت

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص417، رقم: 4970، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

7- زِرّ بن حبيش:

ابن حجر در باره او مى‌نويسد:

زر بكسر أوله وتشديد الراء بن حبيش بمهملة وموحدة ومعجمة مصغر بن حباشة بضم المهملة بعدها موحدة ثم معجمة الأسدي الكوفي أبو مريم ثقة جليل مخضرم مات سنة إحدى أو اثنتين أو ثلاث وثمانين وهو بن مائة وسبع وعشرين ع

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص215، رقم: 2008، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

8- عبد الله بن مسعود:

او صحابى است و به نظر اهل سنت، نيازى به بررسى رجالى ندارد.

بنا بر اين سند اين روايت صحيح است.

نقل دوم تاريخ واسط:

حدثنا أسلم قال ثنا محمد بن عبدالرحمن بن فهد بن هلال قال ثنا عبدالله بن علي السمسار قال ثنا يوسف بن حوشب قال ثنا أبو يزيد الأعور عن عمرو بن مرة عن زر بن حبيش عن عبدالله بن مسعود عن النبي صلى الله عليه وسلم قال لا تذهب الدنيا حتى يملك رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي.

از عبد الله بن مسعود از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمود: دنيا از بين نمى‌رود تا اينكه مردى از اهل بيت من كه اسم او هم‌نام من است، حاكم شود.

الواسطي، أسلم بن سهل الرزاز (متوفاى292هـ)، تاريخ واسط، ج1، ص105، تحقيق: كوركيس عواد، ناشر: عالم الكتب - بيروت، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

البته در اين سند، عبد الله بن على السمسار وجود دارد كه مجهول است، اما به خاطر اينكه سند قبلى تا يوسف بن حوشب، صحيح بود، مجهول بودن او ضررى نمى‌زند و نيازى به بررسى سندى ندارد و مويد روايت قبل نيز به حساب مى‌آيد.

2- نقل توسط عاصم بن بهدلة (ثقه مضطرب الحديث) از زر از عبد الله بن مسعود:

با وجود اينکه علماي اهل سنت تصريح به صحت سند اين روايت کرده‌اند، ولي عاصم به گفته اهل سنت، مضطرب الحديث است، و اين روايت را گاهي با زياده و گاهي بدون زياده نقل کرده است، در هر صورت، طبق مبانى علماى علماي اهل سنت، متن بدون زياده اين روايت صحيح است؛ و شيعيان مى توانند به آن استدلال کنند، اما متن با زياده كه از زر از عبد الله بن مسعود نقل شده است، به خاطر مضطرب الحديث بودن راوي، قابليت استدلال ندارد.

1. احمد حنبل (متوفاي 241هـ) در مسند:

احمد حنبل پيشواى مذهب حنابله در مسندش پنج روايت را بدون اين جمله، از طريق عاصم و زر بن حبيش آورده‌ و جالب اين است كه ايشان حتى يك روايت را كه اين جمله اضافه را داشته باشد، نياورده‌است و اين دليل بر اين است كه اين‌گونه روايات اصلاً‌ وجود نداشته است:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ ثنا عَاصِمٌ عن زر عن عبد اللَّهِ عَنِ النبي صلى الله عليه وسلم: لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حتى يلي رَجُلٌ من أَهْلِ بيتي يواطي اسْمُهُ اسمي.

رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: قيامت بر پا نمى‌شود تا اين كه مردى از اهل بيتم كه هم اسم من است حاکم شود.

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عُمَرُ بن عُبَيْدٍ عن عَاصِمِ بن أبي النَّجُودِ عن زِرِّ بن حُبَيْشٍ عن عبد اللَّهِ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لاَ تنقضي الأَيَّامُ وَلاَ يَذْهَبُ الدَّهْرُ حتى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ من أَهْلِ بيتي اسْمُهُ يواطي اسمي.

رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: روز و روزگار سپرى نمى‌شود تا اين‌كه عرب را مردى از اهل بيت كه هم نام من است حکم فرما شود.

و...

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص376 و 430 و 448، ح3571 و3572 و3573 و4098 و4279، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

2. ابو داود سجستاني(متوفاي275هـ) در سنن:

ابو داود سجستانى نيز اين روايت را بدون اين جمله اضافه، نقل كرده‌است:

وقال في حديث سُفْيَانَ: لَا تَذْهَبُ أو لَا تَنْقَضِي الدُّنْيَا حتى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يواطىء اسْمُهُ اسْمِي.

رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: دنيا نمى‌رود يا منقضى نمى‌شود تا اين كه مردى از اهل بيت من كه هم نام من است عرب را مالك شود.

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص106، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.

3. ابو عيسي ترمذي (متوفاي279هـ) در سنن:

ترمذى از محدثان بزرگ و مورد اعتماد اهل سنت نيز دو روايت را كه فقط جمله «يواطى اسمه اسمي» را دارند نقل كرده‌ و در پايان هردو روايت، به صحيح بودن آنها تصريح كرده‌است:

حدثنا عُبَيْدُ بن أَسْبَاطِ بن مُحَمَّدٍ الْقُرَشِيُّ الْكُوفِيُّ قال: حدثني أبي حدثنا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عن عَاصِمِ بن بَهْدَلَةَ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لَا تَذْهَبُ الدُّنْيَا حتى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي.

 قال أبو عِيسَى: وفي الْبَاب عن عَلِيٍّ وَأَبِي سَعِيدٍ وَأُمِّ سَلَمَةَ وَأَبِي هُرَيْرَةَ وَهَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيح.

رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: دنيا به پايان نمى‌رود تا اين كه مردى از اهل بيت من كه هم نام من است عرب را مالك شود.

ابو عيسى گفته است: در اين باب، از على و ابى سعيد و ام سلمه و ابى هريره نيز روايت است و اين روايت حسن و صحيح است.

روايت دوم را نيز اين گونه نقل كرده است:

حدثنا عبد الْجَبَّارِ بن الْعَلَاءِ بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال: يَلِي رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي قال عَاصِمٌ وأنا أبو صَالِحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ قال: لو لم يَبْقَ من الدُّنْيَا إلا يَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلك الْيَوْمَ حتى يَلِيَ.

بعد از نقل روايت مى‌گويد:

 قال أبو عِيسَى: هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذي، ج5، ص505، ح2230 و1331. تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت

4. ابوسعيد شاشي (متوفاي 335هـ) در مسند:

شاشى از محدثان اهل سنت در قرن سوم نيز روايت عاصم را بدون اين جمله نقل كرده‌است:

حدثنا أحمد بن زهير نا عبد الله بن داهر الرازي نا عبد الله بن عبد القدوس عن الأعمش عن عاصم بن ابى النجود عن زر عن عبد الله بن مسعود وقال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لا تقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا.

رسول خدا فرمود: قيامت بر پا نمى‌شود تا اين‌كه مردى از اهل بيت من كه هم نام من است، زمين را مالك شود. او زمين را از قسط و عدالت آكنده مى‌سازد همان‌گونه كه از ظلم و جور پر شده است.

الشاشي، ابوسعيد الهيثم بن كليب (متوفاى 335هـ)، مسند الشاشي، ج2، ص110 و 111،‌ ح635 و 636، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر:مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة، الطبعة: الأولى، 1410هـ.

5. ابو سعيد اعرابي(متوفاي 340هـ) در معجم

اعرابى، يك روايت را بدون اين جمله زياده از عاصم و زر بن حبيش آورده است:

نا محمد، نا أبو الجواب، نا عمار بن رزيق، عن عاصم بن أبي النجود، عن زر، عن عبد الله بن مسعود قال: قال رسول الله صلي الله عليه وسلم: «لا تنقضي الدنيا حتى يلي من هذه الأمة رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي»

البصري الصوفي، أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم (متوفاي340هـ) معجم ابن الأعرابي، ج2، ص290، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.

6. ابن حبان تميمي (متوفاي 354هـ) در صحيح:

ابن حبان از علماى اهل نظر اهل سنت نيز روايت عاصم را بدون اين جمله آورده‌است:

وَحَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ الْحُبَابِ فِي عَقِبِهِ حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ أَبُو شِهَابٍ حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ بَهْدَلَةَ عَنْ زِرٍّ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلا لَيْلَةٌ لَمَلَكَ فِيهَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي اسْمُهُ اسْمِي.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج13، ص284، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

در روايت ديگر نيز از زربن حبيش آورده است:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَوْنٍ الرَّيَّانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ فُضَيْلٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ شُبْرُمَةَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ أَبِي النَّجُودِ عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم: يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أُمَّتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي وَخُلُقُهُ خُلُقِي فَيَمْلَؤُهَا قِسْطًا وَعَدْلا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا.

رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: مردى از امت من كه هم نام و هم خلق من است ظهور مى‌كند پس زمين را از عدل و قسط پر مى‌كند همان‌گونه كه از ظلم وجور آكنده شده است.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج15، ص237،ح6825، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

تصحيح روايت توسط الباني:

البانى از مفتيان وهابيت اين روايت ابن مسعود را تصحيح كرده ‌است:

الباني، محمد ناصر، صحيح الجامع الصغير، ج1، ص329، ح7275. طبق برنامه مكتبة‌ الشاملة

نقل و يا تصحيح اين روايت توسط ديگر علماي اهل سنت:

از ديگر مصادري که اين روايت را با اين مضمون ذکر کرده‌اند مى توان به آدرس هاي ذيل اشاره کرد:

الشافعي، أبو بكر محمد بن عبد الله بن إبراهيم (متوفاي354هـ)، كتاب الفوائد (الغيلانيات)، ج4، ص383، ح414، تحقيق: حلمي كامل أسعد عبد الهادي، دار النشر: دار ابن الجوزي - السعودية / الرياض،‌، الطبعة: الأولى 1417هـ - 1997م

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ص 131، ح10208 و ص133، ح10214 و 10215 و ص134، روايات 10217، 10218، 10219، 10220، 10221 و ص135 روايات 10223 و10225 وص 136 روايات 10226، 10227و 10229 و ص137روايت10230تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

القطيعي، أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان (متوفاي368هـ)، جزء الألف دينار وهو الخامس من الفوائد المنتقاة والأفراد الغرائب الحسان، تحقيق: ج1، ص202، بدر بن عبد الله البدر، دار النشر: دار النفائس – الكويب، الطبعة: الأولى1414هـ - 1993م

الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج5، ص75، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، تاريخ أصبهان، ج1، ص386،‌ ج2، ص134، ج5، ص4،‌ ج7، ‌ص445، تحقيق: سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410 هـ-1990م.

الداني، أبو عمرو عثمان بن سعيد المقرئ (متوفاي444هـ)، السنن الواردة في الفتن وغوائلها والساعة وأشراطها، ج5، ص1042، احاديث: 556 و562 و563 و567566، و568.

تحقيق: د. ضاء الله بن محمد إدريس المباركفوري، دار النشر: دار العاصمة - الرياض، الطبعة: الأولى 1416

المقدسي الشافعي السلمي، جمال الدين، يوسف بن يحيي بن علي (متوفاى: 685 هـ)، عقد الدرر في أخبار المنتظر، ج1، ص90 - 91، طبق برنامه الجامع الكبير.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج11، ص472، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج18، ص379، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاى808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص312، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

ج) از طريق حذيفه بن يمان:

حذيفه، يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم، اين روايت را بدون جمله «اسم ابيه اسم ابي» نقل كرده‌ است:

1. مقدسي شافعي:

مقدسى شافعى روايت او را در كتابش اين گونه نقل آورده‌است:

وعن حذيفة رضي الله عنه قال: خطبنا رسول الله صلى الله عليه وسلم فذكرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم بما هو كائن، ثم قال: لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله عز وجل ذلك اليوم، حتى يبعث في رجلاً من ولدي اسمه اسمي. فقام سلمان الفارسي رضي الله عنه فقال: يا رسول الله، من أي ولدك؟ قال: هو من ولدي هذا، وضرب بيده على الحسين عليه السلام.

أخرجه الحافظ أبو نعيم، في صفة المهدي.

حذيفه مى‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه وسلم براى ما خطبه خواند و از آنچه در آينده رخ مى‌دهد، براى ما خبر داد و سپس فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى بماند خداوند آن را آن قدر طولانى كند تا اينكه مردى از فرزندان من كه هم اسم من است در آن روز ظهور كند. سلمان فارسى پرسيد يا رسول الله آن مرد از نسل كدام فرزندان تواست؟ حضرت فرمود: از اين فرزند من و دست خودش را به حسين عليه السلام زد. اين روايت را ابو نعيم اصفهانى در كتاب «صفة المهدي» آورده‌است.

المقدسي الشافعي السلمي، جمال الدين، يوسف بن يحيي بن علي (متوفاى: 685 هـ)، عقد الدرر في أخبار المنتظر، ج1، ص82، طبق برنامه الجامع الكبير.

2. محب الدين طبري:

محب الدين طبرى نيز از طريق حذيفه روايتى كه اين جمله را ندارد نقل كرده است:

عن حذيفة أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلا من ولدي إسمه كاسمي فقال سلمان: من أي ولدك يا رسول الله؟ قال: من ولدي هذا وضرب بيده على الحسين.

حذيفه مى‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: اگر از عمر دنيا فقط يك روز هم باقى مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانى كند تا مردى از فرزندانم را كه هم نام من است بر انگيزاند. سلمان گفت: از كدام فرزندت اى رسول خدا؟ فرمود: از اين فرزندم و دستش را به امام حسين عليه السلام زد.

الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاى694هـ)، ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى، ج1، ص136، ناشر: دار الكتب المصرية – مصر

اين روايت از نظر طبرى مورد قبول است؛ زيرا قبل از اين روايت، روايات ديگرى را نقل كرده كه مى‌گويند: مهدى از فرزند فاطمه سلام الله عليها است. طبرى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

فيحمل ما ورد مطلقا فيما تقدم على هذا المقيد.

آن روايات مطلق كه در پيش گذشت با اين روايت تقييد مى‌شود و در نتيجه مهدى از نسل امام حسين عليه السلام است.

الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاى694هـ)، ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى، ج1، ص137، ناشر: دار الكتب المصرية – مصر

3. محمد بن ابي بکر الحنبلي متوفاي 751:

وقال الطبراني حدثنا محمد بن زكريا الهلالي حدثنا العباس ابن بكار حدثنا عبد الله بن زياد عن الأعمش عن زر بن حبيش عن حذيفة قال خطبنا النبي صلى الله عليه وسلم فذكر ما هو كائن ثم قال لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلا من ولدي اسمه اسمي ولكن هذا إسناد ضعيف.

الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، المنار المنيف في الصحيح والضعيف، ج1، ص148، ح339، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

4. جلال الدين سيوطي:

جلال الدين سيوطى،‌ از مفسران و محدثان مشهور اهل سنت نيز روايت حذيفه را از طريق ابو نعيم نقل كرده‌است.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص60، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

د: از طريق عبد الله بن عمر:

از جمله كسانى كه روايت رسول خدا صلى الله عليه وآله را بدون آن جمله اضافى نقل كرده، عبد الله بن عمر فرزند خليفه دوم است.

مقدسى شافعى در كتاب «عقد الدرر»، روايت عبد الله بن عمر را اين‌گونه گزارش كرده‌است:

وعن عبد الله بن عمر، رضي الله عنهما قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي، اسمه كاسمي، وكنيته ككنيتي، يملأ الأرض عدلاً، كما ملئت جوراً.

عبد الله بن عمر مى‌گويد:‌ رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: در آخر الزمان مردى از فرزندان من كه هم اسم و هم كنيه من است ظهور مى‌كند و زمين را همانگونه كه از ظلم و جور پر شده است، از عدل آكنده مى‌سازد.

المقدسي الشافعي السلمي، جمال الدين، يوسف بن يحيي بن علي (متوفاى: 685 هـ)، عقد الدرر في أخبار المنتظر، ج1، ص95، طبق برنامه الجامع الكبير.

ه: روايت از طريق ابن عباس:

ابن عباس يكى از اصحاب رسول خدا است، زربن حبيش نيز اين روايت را از طريق ايشان بدون اين جمله «واسم ابيه اسم ابي» نقل كرده و علماى اهل سنت روايت او را در كتاب هايشان آورده اند. ابو سعيد شاشى يكى از محدثان نقل كرده است:

حدثنا ابن أبى خيثمة نا يعقوب بن كعب الأنطاكي نا أبى عن عبد الملك بن أبى غنية عن عاصم عن زر عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لا تنقضى الدينا حتى يبعث الله رجلا من أمتي يواطى اسمه اسمى.

ابن عباس مى‌گويد:‌ رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود:‌ دنيا به پايان نمى‌رود تا اين كه خداوند مردى از امت مرا كه هم اسم من است بر انگيزد.

الشاشي، ابوسعيد الهيثم بن كليب (متوفاى 335هـ)، مسند الشاشي، ج2، ص111، ح636، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر:مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة، الطبعة: الأولى، 1410هـ.

سعد الدين تفتازانى از علماى به نام اهل سنت در علم كلام، در شرح مقاصد مى‌گويد: در باره خروج حضرت مهدى عليه السلام، ‌روايات صحيحى وارد شده است و از جمله به روايت ابن عباس اشاره مى‌كند:

 خاتمة مما يلحق بباب الإمامة بحث خروج المهدي ونزول عيسى صلى الله عليه وسلم وهما من أشراط الساعة وقد وردت في هذا الباب أخبار صحاح وإن كانت آحادا ويشبه أن يكون حديث خروج الدجال متواتر المعنى أما خروج المهدي فعن ابن عباس رضي تعالى عنه أنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لا تذهب الدنيا حتى يملك العرب رجل من أهل بيتي يواطيء اسمه اسمي.

خاتمه:‌ آنچه كه به باب امامت ارتباط دارد، بحث ظهور مهدى و نزول عيسى است، و اين دو پديده از نشانه‌هاى قيامت است كه در اين باب روايات صحيحى گرچه روايت آحاد اند وارد شده است.روايت خروج دجال از نظر معنا متواتر است؛ اما در رابطه با ظهور مهدى، از ابن عباس كه رضوان خدا بر او باد، نقل شده است كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرموده: دنيا به پايان نمى‌رود تا اين كه عرب را مردى از اهل بيت كه هم اسم من است مالك شود.

التفتازاني، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاى 791هـ)، شرح المقاصد في علم الكلام، ج2، ص307، ناشر: دار المعارف النعمانية - باكستان، الطبعة: الأولى، 1401هـ - 1981م.

و: از طريق ابو سعيد خدري

 يكى از طرقى كه روايت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بدون جمله «واسم ابيه اسم ابي» نقل شده، طريق ابو سعيد خدرى است.

ابن حماد،‌ روايت ابو سعيد خدرى را اينگونه نقل كرده است:

حدثنا الوليد عن أبي رافع عمن حدثه عن أبي سعيد الخدري رضى الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال اسم المهدي اسمي.

المروزي، نعيم بن حماد أبو عبد الله متوفاي 288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص368، ح1080، تحقيق: سمير أمين الزهيري،‌ دار النشر: مكتبة التوحيد – القاهرة، الطبعة: الأولى 1412

ز: از طريق امير مومنان علي بن أبي طالب عليه السلام

1- نقل ابو داود سجستاني در سنن:

ابو داود در سنن خويش روايتي را از اميرمومنان (با سندي اختلافي) نقل مى کند که آن حضرت فرمودند:

قال أبو دَاوُد حُدِّثْتُ عن هَارُونَ بن الْمُغِيرَةِ قال ثنا عَمْرُو بن أبي قَيْسٍ عن شُعَيْبِ بن خَالِدٍ عن أبي إسحاق قال قال عَلِيٌّ رضي الله عنه وَنَظَرَ إلى ابنة الْحَسَنِ فقال إِنَّ ابْنِي هذا سَيِّدٌ كما سَمَّاهُ النبي صلى الله عليه وسلم وَسَيَخْرُجُ من صُلْبِهِ رَجُلٌ يُسَمَّى بِاسْمِ نَبِيِّكُمْ يُشْبِهُهُ في الْخُلُقِ ولا يُشْبِهُهُ في الْخَلْقِ ثُمَّ ذَكَرَ قِصَّةً يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا

اميرمومنان به فرزند خويش حسن نگاه کرده و فرمود: پسر من سرور است، همانطور که پيامبر (ص) او را چنين لقب داد، و از نسل او مردي همنام رسول خدا بيرون مي آيد که نام او نام پيامبر شماست، و در اخلاق شبيه او است، اما در ظاهر به او شباهت ندارد، سپس قصه اي فرموده و گفتند: او زمين را پر از عدل مى کند !

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص108 ش 4290، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.

البته ما اين روايت را در آدرس ذيل به صورت كامل بررسى كرده‌ايم:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=11980

2- نقل نعيم بن حماد در الفتن:

نعيم بن حماد نيز در کتاب فتن نقل مى کند که آن حضرت فرمودند:

حدثنا غير واحد عن ابن عياش عمن حدثه عن محمد بن جعفر عن علي بن أبي طالب رضى الله عنه قال سمى النبي صلى الله عليه وسلم الحسن سيدا وسيخرج من صلبه رجل اسمه اسم نبيكم يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا.

المروزي، أبو عبد الله نعيم بن حماد (متوفاى288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص374 ش 1113، تحقيق: سمير أمين الزهيري، ناشر: مكتبة التوحيد - القاهرة، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

نتيجه گيري بخش اول:

روايتى كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله در مورد اسم مبارك حضرت مهدى عليه السلام آمده و موافق نظر شيعه است - يعني بدون جمله «واسم ابيه اسم ابي»- در منابع اهل سنت نيز با چندين طريق نقل شده است که به اقرار علماي اهل سنت و طبق مباني آنها دو سند آن يعني سندي که به ابو هريره مى‌رسد و سندى كه از طريق عمرو بن مرة بن عبد الله بن مسعود مي رسد صحيح مى باشد. همچنين سندى كه از طريق عاصم بن بهدلة به عبد الله بن مسعود مى‌رسد، به گفته علماى اهل سنت صحيح است ولى خود عاصم مضطرب الحديث است.

و بقيه طرق هم مؤيد اين روايت هستند و در نتيجه اين دسته از روايت كه بخش اضافى را ندارند و تنها جمله «اسمه اسمي» را ذكر كرده اند،‌ تقويت مى‌شود و اين دسته به حد استفاضه و يا حتي تواتر مى‌رسد.

بنابراين، ادعاي ابن تيميه و امثال او مبني بر اينکه شيعيان اين اضافه را از متن روايت حذف کرده و آن را تحريف کرده‌اند، تنها و تنها ناشي از ناآگاهي و جهل او نسبت به کتب اهل سنت و مصادر خود آن‌ها و يا تلاش براي پنهان کردن حقيقت است.

بخش دوم: روايات اهل سنت، با اضافه «اسم ابيه کاسم ابي»

1. بررسي سندي اين روايات:

روايت دسته نخست، روايتى بود كه در پايان آنها، جمله «واسم ابيه اسم ابي» نيامده که ثابت شد طبق مباني اهل سنت، سند آنها کامل و تمام است، و حتي به حد تضافر و يا تواتر مى‌رسند. اما دسته دوم روايات که بر ضد شيعه به آنها استدلال شده است، عموما ضعيف بوده و از درجه اعتبار ساقط هستند که در ابتدا به بررسي سندي آنها مى پردازيم:

أ. طريق تميم داري از رسول خدا (ص):

ابن حبان اين روايت را در کتاب المجروحين خويش نقل مى کند که:

(عبد الله بن السري المدائني) روى عن أبي عمران الجوني عن مجالد بن سعيد عن الشعبي عن تميم الداري قال: قلت يا رسول الله رأيت للروم مدينة يقال لها أنطاكية ما رأيت أكثر مطرا منها فقال النبي(ص): نعم وذلك أن فيها التوراة وعصا موسى ورضراض الألواح وسرير سليمان بن داود في غار... فلا تذهب الأيام ولا الليالي حتى يسكنها رجل من عترتي اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي يشبه خلقه لخلقي وخلقه خلقي يملأ الدنيا قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا.

 تميم دارى مى‌گويد: به رسول خدا (ص) عرض كردم در روم شهرى ديدم كه به آن انطاكيه گفته مى‌شود و بسيار باران در آن مى‌بارد. رسول خدا (ص)‌ فرمود: بلى، در آن شهر توارات و عصاى موسى و تكه هاى الواح و تخت سليمان بن داود در غار آنجا است... پس روزها و شب‌ها نمى گذرد تا اين كه مردى از عترت من در آنجا مسكن گزيند، مردى كه نام او نام من و نام پدر او نام پدر من و در خلقت و خلق شبيه من است، او دنيا را از قسط و عدالت آكنده مى‌سازد همانگونه كه از ظلم وجور پر شده است.

التميمي البستي، الإمام محمد بن حبان بن أحمد بن أبي حاتم (متوفاي354هـ)، المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، ج2، ص34، تحقيق: محمود إبراهيم زايد، دار النشر: دار الوعي- حلب، الطبعة: الأولى 1396هـ

اقرار ابن حبان و ديگر علماي اهل سنت به جعلي بودن اين روايت:

خود ابن حبان بستى قبل از نقل اين روايت تميم دارى در باره عبد الله بن سرى مى‌گويد: او روايات عجيبى را از ابو عمران جونى نقل مى‌كند كه ساختگى است و نقل آنها جايز نيست؛ و سپس به عنوان مثال يکي از آنها را که همين روايت است ذکر مى کند:

عبد الله بن السري المدائني شيخ يروي عن أبي عمران الجوني العجائب التي لا يشك من هذا الشأن صناعته أنها موضوعة لا يحل ذكره في الكتب إلا على سبيل الإنباه عن أمره لمن لا يعرفه، روى عن أبي عمران الجوني عن مجالد بن سعيد عن الشعبي عن تميم الداري قال:... حتى يسكنها رجل من عترتي اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي....

عبد الله بن سرى مدائنى شيخى است كه از ابى عمران جونى عجائبى را كه بدون شك از ساخته‌هاى خود اوست روايت كرده است، و ذكر اين روايات در كتاب ها جايز نيست؛ مگر اين كه نقل روايت او باعث شود كه ديگران از حال او آگاه شود كه در اين صورت اشكالى ندارد. بعد روايت فوق را نقل مى كند...

التميمي البستي، الإمام محمد بن حبان بن أحمد بن أبي حاتم (متوفاي354هـ)، المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، ج2، ص34، تحقيق: محمود إبراهيم زايد، دار النشر: دار الوعي- حلب، الطبعة: الأولى 1396هـ

شمس الدين ذهبى و جلال الدين سيوطى نيز قبل از اين‌كه روايت تميم دارى را نقل كنند همين نظر ابن حبان را در باره او گزارش كرده‌اند:

قال ابن حبان: عبد الله يروي عن أبي عمران الجوني العجائب التي لا تشك أنها موضوعة.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج4، ص106، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة، ج1، ص424، تحقيق: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996م

ابو الفرج بن الجوزي اشكالش را روى متن روايت متوجه كرده و مى‌گويد:

هذا حديث لا يصح عن رسول الله.

اين روايتى است كه صحت ندارد از رسول خدا صادر شده باشد.

القرشي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي597 هـ)، الموضوعات، ج1، ص 362، تحقيق: توفيق حمدان، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت،‌ الطبعة: الأولى 1415 هـ -1995م،

شمس الذين ذهبى نيز در جاى ديگر، اين روايت را ضعيف السند و منكر قلمداد كرده‌است:

هذا حديث منكر ضعيف الإسناد رواه الخطيب في تاريخه عن أحمد بن الحسن بن خيرون عن بن بطحاء.

اين روايت منكر و ضعيف السند است كه خطيب در تاريخش از احمد بن الحسن بن خيرون از ابن بطحاء نقل كرده‌است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج2، ص765، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.

ب. از طريق قرة بن إياس مزني از رسول خدا (ص):

يكى از كسانى كه در طريق نقل اين روايت قرار دارد، معاوية بن قره است كه او اين روايت را از پدرش نقل كرده‌ و طبرى و ابن عساكر روايت را اين گونه گزارش كرده‌اند:

حدثنا محمد بن عَبْدُوِسِ بن كَامِلٍ السِّرَاجُ ثنا أَحْمَدُ بن مُحَمَّدِ بن نِيزَكٍ ح وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بن مُحَمَّدِ بن صَدَقَةَ ثنا محمد بن يحيى الأَزْدِيُّ قَالا ثنا دَاوُدُ بن الْمُحَبَّرِ بن قَحْذَمَ حدثني أبي الْمُحَبَّرُ بن قَحْذَمَ عن مُعَاوِيَةَ بن قُرَّةَ عن أبيه قال: قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم: لَتُمْلأَنَّ الأَرْضُ ظُلْمًا وَجَوْرًا كما مُلِئَتْ قِسْطًا وَعَدْلا حتى يَبْعَثَ اللَّهُ رَجُلا مِنِّي اسْمُهُ اسْمِي وَاسْمُ أبيه اسْمُ أبي فَيَمْلأَهَا قِسْطًا وَعَدْلا كما مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا يَلْبَثُ فِيكُمْ سَبْعًا أو ثَمَانِيًا فَإِنْ كَثُرَ فَتِسْعًا لا تَمْنَعُ السَّمَاءُ قَطْرِهَا وَلا الأَرْضُ شيئا من نَبَاتِهَا.

معاويه بن قره از پدرش نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: هر آيينه زمين از ظلم و جور آكنده مى‌شود همچنانكه از قسط و عدل پر شده است. تا اين‌كه خداوند مردى را از خاندان من كه نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است بر انگيزد،‌ پس او زمين را از قسط و عدل آكنده سازد همانگونه كه از ظلم و جور پر شده است. او در ميان شما هفت يا هشت سال يا بيشتر (نه سال) درنگ مى‌نمايد. آسمان قطره‌هاى بارانش را و زمين گياهانش را دريغ نمى‌كند.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج19، ص32، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج49، ص296، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

اقرار علماي اهل سنت به ضعف سند اين روايت:

مناوي بعد از نقل اين روايت در فيض القدير مى گويد:

لتملأن الأرض جورا وظلما الجور الظلم يقال جار في حكمه جورا إذا ظلم فجمع بينهما إشارة إلى أنه ظلم بالغ مضاعف فإذا ملئت جورا وظلما يبعث الله رجلا مني أي من أهل بيتي اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي فيملؤها عدلا وقسطا العدل خلاف الجور وكذا القسط وجمع بينهما لمثل ما تقدم في ضده كما ملئت جورا وظلما فلا تمنع السماء شيئا من قطرها ولا الأرض شيئا من نباتها يمكث فيكم سبعا أو ثمانيا فإن أكثر فتسعا يعني من السنين وهذا هو المهدي المنتظر خروجه آخر الزمان البزار طب وكذا في الأوسط عن قرة بن إياس المزني بضم الميم وفتح الزاي قال الهيثمي رواه من طريق داود بن المحبر عن أبيه وكلاهما ضعيف

هيثمي گفته است اين روايت را از طريق داود بن محبر از پدرش نقل کرده است و هر دوي آنها ضعيف هستند !

فيض القدير ج5، ص262 شرح الجامع الصغير، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ، دار النشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ، الطبعة: الأولى

در سند اين روايت، چندين نفر از راويان تضعيف شده‌اند:

1. احمد بن محمد بن نيزك:

شمس الدين ذهبى در المغنى و ميزان الاعتدال، از ابن عقده نقل كرده است كه در امر احمد بن محمد نيزك، نظر است:

أحمد بن محمد بن نيزك عن أبي اسامة قال ابن عقدة: في امره نظر.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، المغني في الضعفاء، ج1، ص57، تحقيق: الدكتور نور الدين عتر. طبق برنامه الجامع الكبير

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص296، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

 ذهبى در الكاشف صريحاً نظر خودش را در باره او، اين را اين‌گونه اعلام مى‌كند:

أحمد بن محمد بن نيزك أبو جعفر... فيه كلام، مات 248 ت

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج1، ص203، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

2. داود بن محبر:

دومين شخصى كه در سند اين روايت تضعيف شده،‌ داود بن محبر است. بخارى او را منكر الحديث خوانده است:

 داود بن المحبر منكر الحديث شبه لا شيء كان لا يدري ما الحديث.

داود بن محبر،‌ داراى روايات منكر است،‌ انگار ارزشى ندارد، او نمى دانست كه روايت چيست.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، الضعفاء الصغير، ج1، ص42، تحقيق: محمود إبراهيم زايد، دار النشر: دار الوعي - حلب، الطبعة: الأولى، 1396 -،

نور الدين هيثمى نيز مى‌گويد: او بسيار دروغگو است:

دَاوُدَ بْنَ الْمُحَبَّرِ كَذَّابٌ.

الهيثمي،‌ الحارث بن أبي أسامة / الحافظ نور الدين (متوفاي282هـ)، بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث، ج1، ص321، تحقيق: د. حسين أحمد صالح الباكري، دار النشر: مركز خدمة السنة والسيرة النبوية - المدينة المنورة، الطبعة: الأولى 1413 – 1992

ابو نعيم اصفهانى مى‌گويد: ‌احمد بن حنبل و بخارى هردو، او را دروغگو دانسته است:

 داود بن المحبر بن قحذم أبو سليمان حدث بمناكير في العقل... كذبه أحمد بن حنبل والبخاري رحمهما الله.

داود بن محبر بن قحذم روايات مناكير دارد كه با عقل جور در نمى‌آيد... احمد بن حنبل و بخارى او را تكذيب كرده است.

الأصبهاني الصوفي، أحمد بن عبد الله بن أحمد أبو نعيم (متوفاي430هـ)، الضعفاء، ج1، ص78، تحقيق: فاروق حمادة، دار النشر: دار الثقافة - الدار البيضاء، الطبعة: الأولى 1405 - 1984

مقدسى در باره داود بن محبر مى‌گويد:

وداود بن المحبر لاشيء في الحديث.

داود بن محبر در روايت چيزى نيست (يعنى روايت او ارزشى ندارد).

المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاى507 هـ)، ذخيرة الحفاظ، ج4، ص1934، تحقيق: د.عبد الرحمن الفريوائي، ناشر: دار السلف - الرياض، الطبعة: الأولى، 1416 هـ -1996م.

3. محبر بن قحذم:

عقيلى در كتاب ضعفاء روايات محبر و پدرش (قحذم بن سليمان) را وهم و غلط خوانده است:

محبر بن قحذم عن أبيه قحذم بن سليمان في حديثهما وهم وغلط.

در روايت محبر بن قحذم از پدرش قحذم بن سليمان، مطالب خيالى و غلط وجود دارد.

العقيلي، ابوجعفر محمد بن عمر بن موسي (متوفاى322هـ)، الضعفاء الكبير، ج4، ص259، شماره 1860، تحقيق: عبد المعطي أمين قلعجي، ناشر: دار المكتبة العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ - 1984م.

مناوى در فيض القدير از هيثمى نقل مى‌كند:

 قال الهيثمي: رواه من طريق داود بن المجر عن أبيه وكلاهما ضعيف.

هيثمى گفته است: اين روايت را داود بن محبر از پدرش نقل كرده كه هردو (قره و پدر محبر) ضعيف اند.

المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج5، ص262، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.

و از اين جهت كه در سند اين روايت، راويان ضيعف قرار دارد، مناوى در باره روايت مى‌گويد:

واسناده ضعيف.

سند اين روايت ضعيف است.

المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج2، ص290، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي - الرياض، الطبعة: الثالثة، 1408هـ ـ 1988م.

ج: از طريق ابو الطفيل از رسول خدا (ص):

يكى از كسانى كه اين روايت از او نقل شده است، ابو الطفيل است. كه اين روايت از جهت سندى اشكال دارد:

 ابن حماد روايت او را با اين سند گزارش كرده است:

حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة عن إسرائيل بن عباد عن ميمون القداح عن أبي الطفيل رضى الله عنه أن رسول الله(ص) قال: المهدي اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي.

از ابو الطفيل روايت شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: اسم مهدى اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است.

 المروزي، نعيم بن حماد أبو عبد الله متوفاي 288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص368، ح1081، تحقيق: سمير أمين الزهيري،‌ دار النشر: مكتبة التوحيد – القاهرة، الطبعة: الأولى 1412

نقد سندي اين روايت:

اين روايت از نظر سند ضعيف است؛ چون در سند آن افرادى است كه از نظر رجال شناسان اهل سنت تضعيف شده‌اند و برخى هم مهمل است و در نتيجه اين روايت از درجه اعتبار ساقط است و نمى‌توان به آن استناد كرد.

1. عبد الله ابن لهيعة

اسم ابن لهيعه، عبد الله است كه شمس الدين ذهبى بعد از نقل ديدگاه ديگران، نظرش خودش را در باره او اين گونه بيان مى‌كند:

عبد الله بن لهيعة أبو عبد الرحمن الحضرمي... ضعف... قلت العمل على تضعيف حديثه توفي 174 د ت ق

عبد الله بن لهيعة ابو عبد الرحمان حضرمي... تضعيف شده‌ است... من مى‌گويم: در مقام عمل، بنا بر تضعيف روايت اوست.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج1، ص2929، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

نسائى نيز در باره او مى‌نويسد:

عبد الله بن لهيعة الحضرمي قاضي مصر اختلط في آخر عمره وكثر عنه المناكير في روايته.

عبد الله بن لهيعه حضرمى قاضى مصر است كه در پايان عمرش خلط كرده است و روايات منكر از او بسيار نقل شده است.

النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاى303 هـ)، ذكر المدلسين، ج1، ص54، طبق برنامه الجامع الكبير.

2. ميمون قداح:

مشخصات كامل اين شخص، ميمون بن داود بن سعيد قداح است كه علماى رجال اهل سنت شرح حال او را ننوشته اند و در نزد آنها مجهول است؛ اما زركلى او را از رؤساى فرقه اسماعليه مى‌داند و مى‌گويد او در ظاهر شيعه بوده ولى در باطن زنديق (كافر) بوده است:

ميمون بن داود بن سعيد، القداح: رأس الفرقة (الميمونية) من الإسماعيلية. في نسبه وسيرته اضطراب، قيل: اسم أبيه ديصان، أو غيلان. وفى الإسماعيلية من ينسبه إلى سلمان الفارسى. كان يظهر التشيع ويبطن الزندقة. ولد بمكة وانتقل إلى الاهواز. واتصل بمحمد الباقر وابنه جعفر الصادق. روى عنهما.ويقال: إنه أدرك محمد ابن إسماعيل بن جعفر، وأدبه ولقنه مذهب الباطنية.

الزركلي، خير الدين (متوفاي1410هـ)،‌ الأعلام، ج7، ص341، ناشر: دار العلم للملايين - بيروت – لبنان، چاپ: الخامسة، سال چاپ: أيار - مايو 1980 طبق برنامه مكتبه اهل البيت.

د: از طريق از عبد الله بن مسعود از رسول خدا (ص)

يكى از كسانى كه در سلسله سند اين روايت قرار گرفته، عبد الله بن مسعود،‌ صحابى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است. اين روايت به دو طريق از او نقل شده است:

طريق اول در مستدرك حاكم از علقمة بن قيس و عبيدة سلماني از عبد الله بن مسعود:

 نقل اول در مستدرك حاكم آمده است:

أخبرني أبو بكر بن دارم الحافظ بالكوفة ثنا محمد بن عثمان بن سعيد القرشي ثنا يزيد بن محمد الثقفي ثنا حبان بن سدير عن عمرو بن قيس الملائي عن الحكم عن إبراهيم عن علقمة بن قيس وعبيدة السلماني عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه قال أتينا رسول الله صلى الله عليه وسلم فخرج إلينا مستبشرا يعرف السرور في وجهه فما سألناه عن شيء إلا أخبرنا به ولا سكتنا إلا إبتدأنا حتى مرت فتية من بني هاشم فيهم الحسن والحسين فلما رآهم التزمهم وانهملت عيناه فقلنا يا رسول الله ما نزال نرى في وجهك شيئا نكرهه فقال إنا أهل بيت اختار الله لنا الآخرة على الدنيا وأنه سيلقى أهل بيتي من بعدي تطريدا وتشريدا في البلاد حتى ترتفع رايات سود من المشرق فيسألون الحق فلا يعطونه ثم يسألونه فلا يعطونه ثم يسألونه فلا يعطونه فيقاتلون فينصرون فمن أدركه منكم أو من أعقابكم فليأت إمام أهل بيتي ولو حبوا على الثلج فإنها رايات هدى يدفعونها إلى رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي فيملك الأرض فيملأها قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما

از عبد الله بن مسعود روايت شده است كه گفت به نزد رسول خدا (ص) آمديم، او با خوشحالى بيرون آمد به صورتى كه شادى در چهره او ديده مى‌شد، و راجع به هيچ چيزى سوال نكرديم مگر اينكه پاسخ ما را داد، وهر گاه سكوت كرديم خود ايشان شروع به سخن كرد؛ تا اينكه گروهى از جوانان بنى‌هاشم كه حسن و حسن نيز در ميان آنها بودند، عبور كردند، وقتى آنها را ديد، با آنها همراه شد، و چشمانش اشكبار ! گفتيم اى رسول خدا ! چيزى در چهره شما مى‌بينيم كه آنرا خشنود نمى‌داريم ! فرمودند: ما خاندانى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برترى داده است، و اهل بيت من بعد از من آوارگى و بى‌پناهى در بلاد را خواهند ديد، تا زمانى كه پرچم‌هاى سياه از مشرق بيرون آيد، پس حق را طلب مى‌كنند، اما به آنها داده نمى‌شود، بار دوم نيز طلب مى‌كنند اما به آنها داده نمى‌شود، بار سوم آن را طلب مى‌كنند اما به آنها داده نمى‌شود، و آنها جنگ مى‌كنند و پيروز مى‌شوند، پس هر كس كه از شما يا ذريه شما آنها را دريافت، به نزد امام اهل بيت من آيد، حتى اگر شده است با خزيدن بر روى برف، زيرا آنها پرچم‌هاى هدايت است، كه آن را به يكى از اهل بيت من مى‌دهند كه اسم او اسم من و نام پدر او نام پدر من است، او مالك زمين مى‌شود و آن را پر از عدل و داد مى‌كند همانطور كه پر از ظلم و جور شده است.

المستدرك على الصحيحين ج4، ص511 ش 8434، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا

بررسي سندى طريق اول:

در سند روايت چندين اشكال وجود دارد:

1- أحمد بن محمد بن السرى بن يحيى ابوبكر بن ابى دارم در سند آمده است كه به گفته علماى اهل سنت كذاب است !

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

أحمد بن محمد بن السري بن يحيى بن أبي دارم المحدث أبو بكر الكوفي الرافضي الكذاب مات في اول سنة سبع وخمسين وثلاثمائة وقيل انه لحق إبراهيم القصار حدث عن أحمد بن موسى والحمار وموسى بن هارون وعدة روى عنه الحاكم وقال رافضي غير ثقة

حاكم از او روايت نقل كرده است و گفته است كه رافضى و غير ثقه است !

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص283 ش 551، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

2- محمد بن عثمان بن سعيد در سند وجود دارد كه مجهول الحال است !

و... و به همين جهت، حتى حاكم نيشابورى هم سند را تصحيح نكرده است !

طريق دوم از عاصم از زر بن حبيش از عبد الله بن مسعود:

اين نقل مضامين فراوانى دارد كه به آنها اشاره مى‌كنيم:

مضمون اول:

حدثنا ابن عيينة عن عاصم عن زر عن عبد الله عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: المهدي يواطيء اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي.

ابن مسعود مى‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: اسم مهدى، موافق اسم من و اسم پدرش، اسم پدر من است.

نكته قابل ملاحظه در اين گزارش اين است كه ابن حماد بعد از نقل روايت مى‌گويد:

وسمعته غير مرة لا يذكر اسم أبيه.

اين روايت را بارها بدون جمله «واسم ابيه اسم ابي» شنيدم.

المروزي، نعيم بن حماد أبو عبد الله (متوفاي 288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص 367، ح1076، تحقيق: سمير أمين الزهيري،‌ دار النشر: مكتبة التوحيد – القاهرة، الطبعة: الأولى 1412

مضمون دوم:

حدثنا الْفَضْلُ بن دُكَيْنٍ قال: حدثنا فِطْرٌ عن عاصم عن زِرٍّ عن عبد اللهِ قال: قال رسول الله (ص): لاَ تَذْهَبُ الدُّنْيَا حتى يَبْعَثَ اللَّهُ رَجُلاً من أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي وَاسْمُ أبيه اسْمَ أبي.

عبد الله بن مسعود مى‌گويد:‌ رسول خدا (ص) فرمود: دنيا پايان نمى‌پذيرد تا اين‌كه خداوند مردى از اهل بيت مرا كه نامش موافق نام من و نام پدرش موافق نام پدرم مى‌باشد بر انگيزد.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج7، ص513، ح37647، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد- الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج10، ص133، ح10213، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص 488، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

مضمون سوم:

حدثنا الْعَبَّاسُ بن مُحَمَّدٍ الْمُجَاشِعِيُّ الأَصْبَهَانِيُّ ثنا محمد بن أبي يَعْقُوبَ الْكِرْمَانِيُّ ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى عن زَائِدَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ قال: قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم: لو لم يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلا يَوْمٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلك الْيَوْمَ حتى يَبْعَثَ اللَّهُ فيه رَجُلا مِنِّي أو من أَهْلِي أَهْلِ بَيْتِي يواطىء اسْمُهُ اسْمِي وَاسْمُ أبيه اسْمَ أبي.

رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى‌مانده باشد خداوند آن را طولانى كند تا اين‌كه مردى از من يا از خاندان و اهل بيتم كه اسم او موافق اسم من و اسم پدرش موافق اسم پدرم مى‌باشد، بر انگيزد.

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص106، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج10، ص135، ح10222، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

مضمون چهارم:

أَخْبَرَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ بِسْطَامٍ بِالأُبُلَّةِ قَالَ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَحْرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ مَهْدِيٍّ عَنْ سُفْيَانَ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَمْلِكَ النَّاسَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي وَاسْمُ أَبِيهِ اسْمَ أَبِي فَيَمْلَؤُهَا قِسْطًا وَعَدْلا.

رسول خدا فرمود: قيامت بر پا نمى‌شود تا اين‌كه امور مردم را مردى از اهل بيت من كه نام او موافق نام من و نام پدرش نام پدر من است، مالك شود. پس او زمين را از قسط و عدالت آكنده مى‌سازد.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج15، ص236، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، موارد الظمآن إلي زوائد ابن حبان، ج1، ص 464، تحقيق: محمد عبد الرزاق حمزة، ناشر:دار الكتب العلمية - بيروت.

الداني، أبو عمرو عثمان بن سعيد المقرئ (متوفاي444هـ)، السنن الواردة في الفتن وغوائلها والساعة وأشراطها، ج5، ص1042، تحقيق: د. ضاء الله بن محمد إدريس المباركفوري، دار النشر: دار العاصمة - الرياض، الطبعة: الأولى 1416

بررسي طريق عاصم از زر بن حبيش از عبد الله بن مسعود:

اين نقل توسط عاصم از زر، به صورت مضطرب نقل شده است؛ درست است كه بسيارى از راويان، از روات بخارى و مسلم هستند، اما باز از جهت سندى دچار اشكال است، زيرا عاصم كه تمامى اين اسناد به او مى‌رسد، مضطرب الحديث و داراى حافظه‌اى ضعيف است و از دشمنان حضرت على عليه السلام، و به احتمال قوى اشكال روايت از او است؛ زيرا اين روايت از او از زر عبد الله بن مسعود بارها بدون اضافه «اسم ابيه اسم ابي» نقل شده است و سند صحيح ديگرى كه از طريق غير او (يعنى از طريق عمرو بن مرة از زر) به عبد الله بن مسعود رسيده است بدون اين زياده است؛ و حتى بعضى از كسانى كه اين زياده را از او نقل كرده‌اند، متوجه اضطراب در نقل او شده‌اند و به اين نكته توجه داده‌اند كه در مضمون اول همين بخش، به آن اشاره شد. اضطراب او در حديث تقريبا امرى متفق عليه بين علما است؛ ابن حجر در ذيل نقل كلام علما در مورد او مى‌گويد:

عاصم بن بهدلة وهو بن أبي النجود الأسدي... قال بن سعد كان ثقة إلا أنه كان كثير الخطأ في حديثه... وقال يعقوب بن سفيان في حديثه اضطراب وهو ثقة... وقد تكلم فيه بن علية فقال كان كل من اسمه عاصم سيء الحفظ... وقال بن خراش في حديثه نكرة وقال العقيلي لم يكن فيه إلا سوء الحفظ وقال الدارقطني في حفظه شيء... وقال بن قانع قال حماد بن سلمة خلط عاصم في آخر عمره... وقال العجلي كان عثمانيا .

عاصم بن بهدلة... ابن سعد گفته است كه او ثقه است اما در نقل روايت اشتباه زياد مى‌كند... يعقوب بن سفيان (فسوي) گفته است كه در حديث او اضطراب است اما شخص راستگويى است... ابن عليه در مورد او گفته است هر كس كه نام او عاصم بود، حفظش (براى روايات) بد بود... ابن خراش گفته است حديث او منكر است و عقيلى گفته است كه تنها مشكل او بدى حفظ او بود، دارقطنى نيز گفته است كه حفظ او اشكال داشت... ابن قانع گفته است حماد بن سلمة گفته است كه عاصم در آخر عمر ديوانه شد عجلى نيز گفته است كه او عثمانى (دشمن حضرت علي) بود !

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذيب التهذيب، ج5، ص35 ش 67، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

نكته قابل توجه در باره او اين است كه او «عثماني» بوده و عثمانى‌ها همگى از دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام محسوب مى‌شده‌اند. اگر هيچ دليل ديگرى بر رد روايت او نباشد، همين يك نكته كفايت مى‌كند.

بنابراين، استناد به روايت چنين اشخاصى، در مسائلى كه آنرا به صورت مضطرب نقل كرده است، صحيح نيست، حتى اگر او از راويان بخارى و مسلم باشد !

نتيجه‌گيري بررسي سندي روايات:

روايتى كه جمله «اسم ابيه اسم ابي» را دارند در منابع اهل سنت از چهار طريق نقل شده است كه سه طريق آن، از نظر سند قطعا ضعيف و مورد اعتبار نيستند و تنها طريق چهارم آن كه توسط عاصم بن بهدله از زر بن حبيش از ابن مسعود روايت شده از راوايان صحيح بخارى و مسلم هستند، اما راوى اصلى اين دسته يعنى عاصم بن بهدلة‌ دچار اشكالات عديده از جمله دشمنى با اميرمومنان على عليه السلام و اضطراب و ضعف حافظه است. بنا بر اين نمى‌تواند متن مخدوش او مورد استدلال قرار گيرد.

در مقابل اين نقل،‌ از طريق عمر و بن مرة از زر از عبد الله بن مسعود با سند صحيح همين روايت بدون زياده نقل شده است. همچنين متن روايت بدون زياده با سند صحيح و بدون اضطراب از ابوهريره نيز نقل شده است.

نيز همين روايت از طريق خود عاصم از زر، از ابن مسعود بدون اين زياده نيز نقل شده است ! و بنا بر اين نقل بدون زياده، يا از باب قاعده الزام حجت است.

و حتى يا اگر به خاطر اشكال سندى روايت عاصم از زر از عبد الله به خاطر اضطراب حجت نباشد، طريق ابوهريره (كه بدون زياده نقل شده است) و از طريق عمرو بن مرة از عبد الله بن مسعود كه به نظر اهل سنت صحيح است، باقى است.

2. اقرار علماي اهل سنت به باطل يا جعلي بودن عبارت «اسم ابيه كاسم ابي».

همانطور كه در بخش دوم گفته شد، رواياتى كه داراى زياده «اسم ابيه كاسم ابي» هستند، هيچ كدام از جهت سندى معتبر نيستند؛ اما آيا كسى از علماى اهل سنت، تصريح به بطلان يا حعلى بودن اين زياده كرده است ؟ پاسخ اين مطلب در كتاب سه تن از علماى اهل سنت آمده است:

1. علامه كنجي شافعي:

علامه كنجى شافعى در كتاب «البيان فى أخبار صاحب الزمان» مى‌گويد:

وجمع الحافظ أبو نعيم طرق هذا الحديث عن الجم الغفير في (مناقب المهدي) كلهم عن عاصم بن أبي النجود عن زر عن عبد الله عن النبي صلى الله عليه وآله.

حافظ ابو نعيم، اسناد اين روايت را از گروهى بسيار در كتاب مناقب مهدى آورده است كه همگى از عاصم از زر از عبد الله (يا زياده و يا بدون آن) اين روايت را نقل كرده‌اند.

بعد از اين‌كه 31 طريق براى اين روايت مى آورد، مى‌گويد:

ورواه غير عاصم عن زر وهو عمرو بن مرة عن زر، كل هؤلاء رووا (اسمه اسمي) إلا ما كان من عبيد الله بن موسى عن زائدة عن عاصم فإنه قال فيه (واسم أبيه اسم أبي). ولا يرتاب اللبيب أن هذه الزيادة لا اعتبار بها مع اجتماع هؤلاء الأئمة على خلافها، والله أعلم.

... اين روايت را غير عاصم از طريق زر بن حبيش، عمرو بن مره از زر روايت كرده است. تمام اين راويان، روايت را با جمله «اسمه اسمي» نقل كرده‌اند؛ مگر عبيد الله بن موسى از طريق زائده از عاصم كه در روايت او جمله «واسم ابيه اسم ابي» آمده است. هيچ عاقلى شك ندارد كه اين جمله اضافه است و با توجه به اجتماع اين راويان بر خلاف آن، روايت او مورد اعتبار نيست.

الگنجي الشافعي، الإمام الحافظ أبي عبد الله محمد بن يوسف بن محمد القرشي، (متوفاي658هـ)، البيان في أخبار صاحب الزمان ص 483.

2. ربيع بن محمد السعودي

او كه از مولفين وهابى است، در كتاب «الشيعة الامامية الاثنى عشرية فى ميزان الاسلام» روايت ««لو لم يبق من الدنيا الاّ يوم واحد لطول اللّه‏ ذلك اليوم حتى يبعث اللّه‏ فيه رجلاً من اهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم ابي» را نقل كرده و مى‌گويد:

 ولا ريب انّ هذا قد وضعه اصحاب محمد بن عبد اللّه‏ النفس الزكية، فانّه كان معروفا بكونه المهدي.

بدون شك اين روايت را طرفداران محمد بن عبد الله نفس زكيه جعل كرده است؛ زيرا او مشهور شده بود كه مهدى موعود است.

الشيعة الامامية الاثني عشرية في ميزان الاسلام ص 307 المولف: الشيخ ربيع بن محمد السعودي، طبعة مكتبة العلم بجدة الطبعة الثانية 1414

3. استاد سعد محمد حسن از اساتيد الازهر:

استاد سعد محمد حسن ازهرى در كتاب «المهدية فى الإسلام»، ص69، تصريح مى‌كند كه اين رواياتى كه جمله «اسم ابيه اسم ابي» را دارند، ساختگى است:

 أحاديث (اسم أبيه اسم أبي) أحاديث موضوعة، ولكن الطريف في تصريحه أنه نسب الوضع إلى الشيعة الإمامية لتؤيد بها وجهة نظرها على حد تعبيره.

روايات «اسم ابيه اسم ابي»، روايات ساختگى است ولى جالب اينجاست كه (ابن تيميه) به صراحت مى‌گويد شيعيان روايات بدون زياده را جعل كرده‌اند تا بتوانند نظر خود را توجيه كنند !

مركز الرسالة، المهدي المنتظر في الفكر الإسلامى،‌ ص 73، ناشر: مركز الرسالة - قم، چاپخانه: مهر – قم،‌ چاپ: الأولى1417هـ.

هدف از جعل اين زياده چيست ؟

يكى از مطالبى كه در كتب شيعه و سنى به آن اشاره شده است، اين است كه جمله «اسم ابيه اسم ابي»، از جانب مدعيان مهدويت جعل شده است. طبق گزارش منابع روايى و تاريخى، در مورد افراد زيادى ادعاى مهدويت شده است، كه بعضى از آنها خود چنين كردند و بعضى ديگر در بين مردم به اين لقب مشهور شدند؛ از جمله آنها «محمد بن عبد الله بن الحسن»، معروف به حسن مثنى، و«محمد بن عبد الله بن المنصور» از خلفاى عباسى هستند كه اسم هردوى آنان، محمد بن عبد الله است. و علماء و بزرگان شيعه سنى گفته‌اند كه اين جمله را براى تبليغ آنها، جعل كرده‌اند:

1. محمد عبد الله بن حسن:

منابع تاريخى آورده‌اند كه عبد الله بن حسن براى فرزندش محمد، ادعاى مهدويت كرد:

همانطور كه گذشت، عالم وهابى ربيع بن محمد سعودى در اين‌رابطه مى‌گويد:

 ولا ريب انّ هذا قد وضعه اصحاب محمد بن عبد اللّه‏ النفس الزكية، فانّه كان معروفا بكونه المهدي.

بدون شك اين روايت را طرفداران محمد بن عبد الله نفس زكيه جعل كرده است؛ زيرا او مشهور شده بود كه مهدى موعود است.

الشيعة الامامية الاثني عشرية في ميزان الاسلام ص 307 المولف: الشيخ ربيع بن محمد السعودي، طبعة مكتبة العلم بجدة الطبعة الثانية 1414

همچنين محمد بن على بن طباطبا معروف به ابن طقطقى از علماى علم انساب مى‌گويد:

كان النفس الزكية من سادات بني هاشم ورجالهم فضلاً وشرفاً وديناً وعلماً وشجاعة وفصاحة ورياسة وكرامة ونبلاً. وكان في ابتداء الأمر قد شيع بين الناس أنه المهدي الذي بشر به، وأثبت أبوه هذا في نفوس طوائف من الناس. وكان يروى أن الرسول، صلوات الله عليه وسلامه، قال: لو بقي من الدنيا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه مهدينا أو قائمنا، اسمه كاسمي واسم أبيه كاسم أبي. فأما الإمامية فيروون هذا الحديث خالياً من: واسم أبيه كاسم أبي.

فكان عبد الله المحض يقول للناس عن ابنه محمد: هذا هو المهدي الذي بشر به، هذا محمد بن عبد الله....

نفس الزكيه از سادات بنى‌هاشم و از مردان بزرگ بنى هاشم از حيث فضل و شرف و تدين و علم و شجاعت و فصاحت و رياست و كرامت بود. و در آغاز امر بين مردم شايع شده بود كه او همان مهدى موعود است و پدرش اين تفكر را در اذهان مردم تثبيت كرده‌ بود و روايت مى‌كرد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده: اگر از عمر دنيا يك روزى باقى بماند، خداوند آن روز را طولانى كند تا اين كه مهدى و قائم ما را كه اسم او اسم من و اسم پدر او نام پدر من است بر انگيزاند؛ اما اماميه اين روايت را بدون جمله «اسم ابيه اسم ابي» روايت كرده اند.

عبد الله محض (پدر محمد نفس الزكيه) براى مردم مى‌گفت: اين پسرم همان مهدى است كه به آمدنش بشارت داده شده است اين همان محمد بن عبد الله است.

الطقطقي، محمد بن علي بن طباطبا المعروف بابن الطقطقي (متوفاي709هـ) الفخري في الآداب السلطانية، ج1، ص61، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.

ابو الفرج اصفهانى نيز گزارش كرده‌است كه گروهى از بنى‌هاشم جمع شدند و عبد الله بن الحسن پسرش محمد را به عنوان مهدى موعود معرفى كرد:

أَنَّ جَمَاعَةً مِنْ بَنِي هَاشِمٍ اجْتَمَعُوا بِالْأَبْوَاءِ وَفِيهِمْ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ وَأَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ وَصَالِحُ بْنُ‏ عَلِيٍّ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ وَابْنَاهُ مُحَمَّدٌ وَإِبْرَاهِيمُ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ فَقَالَ صَالِحُ بْنُ عَلِيٍّ...

فَحَمِدَ اللَّهَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ ابْنِي هَذَا هُوَ الْمَهْدِيُّ فَهَلُمَّ فَلْنُبَايِعْهُ. قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ تَخْدَعُونَ أَنْفُسَكُمْ وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا النَّاسُ إِلَى أَحَدٍ أَصْوَرَ أَعْنَاقاً وَلَا أَسْرَعَ إِجَابَةً مِنْهُمْ إِلَى هَذَا الْفَتَى يُرِيدُ بِهِ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ. قَالُوا قَدْ وَاللَّهِ صَدَقْتَ أَنَّ هَذَا الَّذِي نَعْلَمُ. فَبَايَعُوا مُحَمَّداً جَمِيعاً وَمَسَحُوا عَلَى يَدِهِ..

گروهى از بنى هاشم در ابواء ( نام جايى است ميان مكه و مدينه) گرد آمدند، و در ميان ايشان ابراهيم بن محمد (اولين خليفه بنى عباس كه بابراهيم امام معروف شد)، ابو جعفر منصور (معروف به منصور دوانيقى)، صالح بن على (عموى منصور)، و عبد اللَّه بن حسن (كه پسر حسن مثنى است) و دو فرزندش محمد و ابراهيم، و محمد بن عبد اللَّه پسر عمرو بن عثمان، بودند. پس صالح بن على در آن انجمن گفت:... پس از او عبد اللَّه بن حسن آغاز سخن كرده و سپاس خداى را بجا آورد آنگاه گفت: شما به خوبى دانسته‏ايد كه اين فرزند من (يعنى محمد) همان مهدى (معروف) است (كه رسول خدا صلى الله عليه وآله خبر داده) پس بشتابيد تا با او بيعت كنيم.

 منصور (دوانيقى نيز در تائيد گفته او) گفت: براى چه بيهوده خود را گول ميزنيد، به خدا به خوبى دانسته‏ايد كه مردم در برابر فرمان هيچ كس مانند اين جوان يعنى محمد بن عبد اللَّه گردن ننهند، و از احدى بمانند او فرمان پذير نشوند؟ همگى گفتند: آرى به خدا راست گفتى، اين چيزى است كه به خوبى مى‌دانيم، پس (روى اين سخنان) همگى با محمد بيعت كرده و دست بدست او دادند...

الاصفهاني، مقاتل الطالبيين، اسم المؤلف: أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاى356هـ)، ص141، طبق برنامه الجامع الكبير

نقد اين احتمال:

سيد بن طاووس در اقبال و علامه مجلسى در بحار گفته‌اند كه بنى الحسن هرگز چنين اعتقادى نداشتند كه محمد بن عبد الله الحسن همان مهدى موعود باشد.

سيد بن طاووس مى‌نويسد:

ان بني الحسن عليه السلام ما كانوا يعتقدون فيمن خرج منهم انه المهدي صلوات الله عليه وآله وان تسموا بذلك ان أولهم خروجا وأولهم تسميا بالمهدي محمد بن عبد الله بن الحسن عليه السلام.

فرزندان امام حسن عليه السلام اعتقاد نداشتند كسى كه از آنها قيام مى‌كند، مهدى موعود است گرچه اين نام را بر خود مى‌گذاشتند اولين كسى كه خروج كرد و اين نام را داشت محمّد بن عبد اللَّه بن حسن است.

ابن طاووس، رضي الدين علي بن موسي بن جعفر السيد ابن طاووس (متوفاي664هـ)، الاقبال باالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة في السنة، ج3، ص88، تحقيق: جواد القيومي الاصفهاني، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة الأولى 1416

المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج47، ص304، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

ابن طاوس براى تأييد نظريه خود چند روايت مى‌آورد از جمله به اين روايت اشاره مى‌كند:

وروي في حديث قبله بكراريس من الأمالي عن أبي خالد الواسطي أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ: يَا أَبَا خَالِدٍ إِنِّي خَارِجٌ وَأَنَا وَاللَّهِ مَقْتُولٌ ثُمَّ ذَكَرَ عُذْرَهُ فِي خُرُوجِهِ مَعَ عِلْمِهِ أَنَّهُ مَقْتُول‏. وكل ذلك يكشف عن تمسكهم بالله والرسول صلى الله عليه وآله.

يحى بن الحسين حسنى در امالى از ابو خالد واسطى نقل مى‌كند كه محمّد بن عبد اللَّه ابن حسن گفت: اى ابا خالد من قيام مى‌كنم به خدا قسم كشته خواهم شد بعد عذر خويش را با اين‌كه مى‌دانست كشته مى‏شود بيان نمود. ابن طاوس مى‌گويد: تمام اينها دليل است بر اين‌كه بنى الحسن منحرف از جاده حقيقت نشده و متمسك به خدا و پيامبر بوده‌اند.

ابن طاووس، رضي الدين علي بن موسي بن جعفر السيد ابن طاووس (متوفاي664هـ)، الاقبال باالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة في السنة، ج3، ص88، تحقيق: جواد القيومي الاصفهاني، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة الأولى 1416

2. محمد بن عبد الله ابي جعفر منصور:

طبق منابع تاريخى، دومين فردى كه ادعاى مهدويت كرد و اسم او محمد فرزند عبد الله بود،‌ مهدى عباسى است.

طبق گزارش ابن تيميه و ابن كثير، مهدى عباسى به اين جهت به مهدى لقب گرفت تا اين روايت رسول خدا صلى الله عليه وآله در مورد او مصداق پيدا كند و او همان كسى باشد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله بشارت آمدنش را داده‌است.

ابن تيميه حرانى از پايه گزاران وهابيت در باره او مى‌نويسد:

ولهذا لما كان الحديث المعروف عند السلف والخلف أن النبي صلى الله عليه وسلم قال في المهدي يواطىء اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي، صار يطمع كثير من الناس في أن يكون هو المهدي حتى سمى المنصور ابنه محمد ولقبه بالمهدي مواطأة لاسمه باسمه واسم أبيه باسم أبيه ولكن لم يكن هو الموعود به.

به اين جهت كه روايت (المهدى يواطىء اسمه اسمى واسم أبيه اسم) از رسول خدا صلى الله عليه وسلم در نزد قدما و متأخران معروف بود، بسيارى از مردم طمع كردند در اين‌كه او مهدى باشد، تا آنجايى كه منصور، اسم پسرش را محمد گذاشت و او را به مهدى ملقب كرد، تا اسم او با اسم رسول خدا و اسم پدرش هم با اسم پدر رسول خدا مطابقت كند؛ ولى او مهدى موعود نبود.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص98، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

ابن كثير در باره ملقب شدن او به «مهدي» مى‌نويسد:

وإنما لقب بالمهدي رجاء أن يكون الموعود به في الاحاديث.

او به مهدى لقب گرفت به اميد اين كه مهدى موعود روايات باشد.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج10، ص151، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت

با توجه به آنچه بيان شد روشن مى‌شود كه در طول تاريخ افرادى بوده‌اند كه ادعاى مهدويت كرده‌اند ولى در مورد اين دو نفر، احتمال جعل روايت به نفع خودشان بيشتر است؛ زيرا اسم خود و پدرانشان مطابق همان رواياتى است كه اين جمله را دارند. پس احتمال اينكه اين قسمت از روايت، افزوده طرفداران آنها باشد قوى به نظر مى‌رسد.

3. علماي اهل سنت، مهدي(ع) را فرزند حسن عسكري (ع) مي‌دانند.

جواب ديگرى از روايات دسته دوم اين است كه تعدادى از بزرگان علماى اهل سنت،‌ تصريح مى‌كنند كه حضرت مهدى عليه السلام، فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است؛ و اين نشان مى‌دهد كه رواياتى كه در آنها زياده آمده است، مورد تاييد اين گروه از علماى اهل سنت نيست، و آنها اين روايات را قبول ندارند (يا همانطور كه خواهد آمد تاويل مى‌كنند)

1. فخر الدين الرازي:

فخر رازى، مفسر نامدار اهل سنت نيز مى‌گويد، حضرت صاحب الزمان فرزند امام حسن عسكرى عليهما السلام است:

أما الحسن العسكري الإمام (ع) فله إبنان وبنتان، أما الإبنان فأحدهما صاحب الزمان عجل الله فرجه الشريف، والثاني موسى درج في حياة أبيه وأم البنتان ففاطمة درجت في حياة أبيها، وأم موسى درجت أيضاًً.

اما امام حسن عسكرى عليه السلام، داراى دو پسر و دو دختر بود، اما پسران آن حضرت؛ پس يكى از آن‌ها صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف است و دومى موسى است كه در زمان زندگى امام عسكرى از دنيا رفت. اما دختران ايشان و همچنين مادر موسى در زمان حيات امام عسكرى از دنيا رفته‌اند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، الشجرة المباركة في أنساب الطالبية، ص78 ـ 79.

2. عاصمي مكي:

عاصمى مكى از علماى شافعى مذهب است در باره ولادت آن حضرت مى‌نويسد:

الإمام الحسن العسكري بن على الهادي... ولده محمدا أوحده وهو الإمام محمد المهدي بن الحسن العسكري بن على التقي بن محمد الجواد ابن على الرضا بن موسى الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زين العابدين بن الحسين بن على بن أبي طالب رضي الله تعالى عنهم أجمعين.

تنها پسر امام حسن عسكرى، همان امام م ح م د بن الحسن العسكرى... است.

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج4، ص150، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.

اعتراف علماى اهل سنت بر اين كه حضرت مهدى فرزند امام حسن عسكرى است در مقاله جداگانه تحت عنوان «آيا امام حسن عسكرى بدون فرزند از دنيا رفته است؟» بر روى سايت مورد بررسى قرار گرفته است.

و از بررسى نظرهاى بزرگان اهل سنت به دست مى‌آيد كه آنها روايات دسته اول را قبول ندارند و الا تصريح نمى‌كردند كه اسم آن حضرت، مهدى و اسم پدرش حسن است. اين دليل ديگر بر اين است كه روايت دسته اول، ساختگى است.

اشكال: رواياتي كه زياده دارند، مفسر و مقيد روايات بدون زياده است !

حال اگر كسى بگويد: در روايت دسته دوم، راويان نخواسته است كه تتمه روايت (اسم ابيه اسمى ابي) را بگويند و ذكر آن را ضرورى نمى‌دانستند؛ لذا اگر آنها بيان نكرده‌اند دليل نمى‌شود كه اين جمله در روايت دسته نخست جعلى باشد.

پاسخ اول: زياده بايد سند معتبر داشته باشد، تا بتواند مفسر باشد !

همانطور كه ثابت شد، اين زياده با هيچ سند معتبرى نقل نشده است، تا بتواند مفسر روايات ناقص و متمم آنها باشد !

تنها سند قابل تكيه براى زياده، روايت عاصم از زر بود كه خود عاصم روايت را به صورت ناقص نيز نقل كرده بود، و به اقرار علماى اهل سنت، عاصم مضطرب الحديث است و به همين علت، زيادات او نمى‌تواند حجت باشد.

پاسخ دوم: علماي اهل سنت، خود اين زياده را با نقيصه در تعارض ديده‌اند !

همانطور كه در ابتداى مقاله آمد ابن تيميه و بسيارى از علماى اهل سنت، قائل به تعارض بين زياده و نقيصه شده‌اند و به همين علت، ابن تيميه گفته بود كه علماى شيعه، روايات ناقص را جعل كرده‌اند !!! يعنى بين اين دو دسته روايت تعارض ديده‌ است وگرنه مى‌گفت روايات زياده متمم روايات نقيصه‌اند.

و از سوى ديگر نيز گروهى از علماى اهل سنت، روايات زياده را جعلى دانسته بودند؛ و به همين سبب نظر علماى اهل سنت بر اين است كه يكى از اين دو دسته روايات غلط و جعلى است و نه اينكه يكى مفسر ديگرى باشد.

سخن علامه كنجى شافعى، مؤيد ديگرى بر مطلب فوق است:

 والقول الفصل في ذلك أن الإمام أحمد مع ضبطه واتقانه روى هذا الحديث في مسنده في عدة مواضع واسمه اسمي.

سخن آخر و فصل الخطاب اين است كه امام احمد با دقتش در ضبط حديث و اتقان او در روايات، اين روايت را در مسندش در چند جا، بدون اين جمله و فقط با جمله «واسمه اسمي» روايت كرده است.

الإربلي، أبي الحسن علي بن عيسي بن أبي الفتح (متوفاى693هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج3، ص277، ناشر: دار الأضواء ـ بيروت، الطبعة الثانية، 1405هـ ـ 1985م.

نتيجه:

با در نظر داشت اظهار نظرهاى علماى اهل سنت كه مى‌گويند: جمله «واسم ابيه اسم ابي»، در اين روايات اضافه شده، و يا اين كه مى‌گويند،‌ حضرت حجت، اسمش م ح م د،‌ و نام پدرش حسن عسكرى است، روشن مى‌شود رواياتى كه اين جمله را دارند، جعلى و دروغ است،‌ وقتى جعلى بودن روايت اين دسته نخست ثابت شد، ثابت مى‌شود كه روايات بدون زياده صحيح است و بدون معارض باقى مى‌ماند.

ابن تيميه مدعى است كه در اين روايات تحريف صورت گرفته است در حالى‌كه تحريفى در كار نيست؛‌ بلكه از طرف خود علماى اهل سنت تأويل شده و در باره آن احتمال داده شده و بين تأويل و احتمال و تحريف تفاوت آشكار است.

4. بر فرض صحت روايات «اسم ابيه...»متن آنها قابل توجيه است.

نكته قابل توجه در فهم اين روايات، آن است بر فرض صحت روايات «اسم ابيه كاسم ابي»، بايد كلمات مطرح شده در روايت را با دقت مورد بررسى قرار دهيم:

1. مراد از « اسم ابيه» كنيه امام حسين عليه السلام است

علامه كنجى شافعى مى‌گويد: مراد از «ابيه»، كنيه امام حسين عليه السلام است و رسول خدا صلى الله عليه وآله اين كنيه را اسم پدر حضرت مهدى عليه السلام قرار داده‌است تا بفهماند كه حضرت مهدى از نسل امام حسين است نه از نسل امام حسن (عليهما السلام).

از آنجايى كه كتاب علامه كنجى در دسترس ما نيست، كلام ايشان را از كتاب‌هاى علامه عيسى اربلى و علامه مجلسى (كه آنها از كتاب كفاية الطالب ص 485، علامه كنجى نقل كرده) مى‌آوريم:

 ِ وَإِنْ صَحَّ فَمَعْنَاهُ وَاسْمُ أَبِيهِ اسْمَ أَبِي أَيِ الْحُسَيْنُ وَكُنْيَتُهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فَجَعْلُ الْكُنْيَةِ اسْماً كِنَايَةٌ عَنْ أَنَّهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ دُونَ الْحَسَن‏.

اگر اين جمله «اسم ابيه اسم ابي» در روايت صحيح باشد،‌ معنايش اين است كه مراد از آن، كنيه حسين بن على است؛ زيرا كنيه حسين، ابو عبد الله است، و رسول خدا كنيه او را براى پدر مهدى اسم قرار داده است. اين كار رسول خدا، كنايه از اين است كه مهدى از نسل حسين است نه از نسل حسن.

الإربلي، أبي الحسن علي بن عيسي بن أبي الفتح (متوفاى693هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج3، ص277، ناشر: دار الأضواء ـ بيروت، الطبعة الثانية، 1405هـ ـ 1985م.

المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج51، ص86، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

ابن طلحه شافعى نيز در پاسخ به اشكال ابن تيميه، روايت را همين‌گونه تأويل كرده‌است:

فالجواب: لا بد قبل الشروع في تفصيل الجواب من بيان أمرين يبتني عليهما الغرض:

 الأول: إنه سايغ شائع في لسان العرب إطلاق لفظة «الأب» على «الجد الأعلى» وقد نطق القرآن الكريم بذلك فقال «ملة أبيكم إبراهيم» (حج/78) وقال تعالى حكاية عن يوسف «واتبعت ملة آبائي إبراهيم وإسحاق» (يوسف/38) ونطق به النبي وحكاه عن جبرئيل في حديث الإسراء أنه قال: قلت: من هذا؟ قال: أبوك إبراهيم. فعلم أن لفظة الأب تطلق على الجد وإن علا، فهذا أحد الأمرين.

والأمر الثاني: إن لفظة «الاسم» تطلق على «الكنية» وعلى «الصفة» وقد استعملها الفصحاء ودارت بها ألسنتهم ووردت في الأحاديث، حتى ذكرها الإمامان البخاري ومسلم، كل واحد منهما يرفع ذلك بسنده إلى سهل بن سعد الساعدي أنه قال عن علي: والله إن رسول الله سماه بأبي تراب ولم يكن له اسم أحب إليه منه. فأطلق لفظة الاسم على الكنية....

فإذا أوضح ما ذكرناه من الأمرين فاعلم أيدك الله بتوفيقه: إن النبي كان له سبطان: أبو محمد الحسن وأبو عبد الله الحسين، ولما كان الخلف الصالح الحجة من ولد أبي عبد الله الحسين ولم يكن من ولد أبي محمد الحسن، وكانت كنية الحسين أبا عبد الله، فأطلق النبي على الكنية لفظة الاسم لأجل المقابلة بالاسم في حق أبيه، وأطلق على الجد لفظة الأب. فكأنه قال: يواطئ اسمه اسمي، فهو محمد وأنا محمد وكنية جده اسم أبي، إذ هو أبو عبد الله وأبي عبد الله. لتكون تلك الألفاظ المختصرة جامعة لتعريف صفاته وإعلاما أنه من ولد أبي عبد الله الحسين بطريق جامع موجز. وحينئذ تنتظم الصفات وتوجد بأسرها مجتمعة للحجة الخلف الصالح محمد. وهذا بيان شاف كاف لإزالة ذلك الإشكال، فافهمه "

پاسخ: قبل از جواب تفصيلى، دو امرى كه در هدف ما دخالت دارد بايد روشن شود:

امر نخست اين است كه در زبان عرب شايع است كلمه «اب» را بر «جد اعلا» اطلاق مى‌كنند، نمونه آن در قرآن كريم هم آمده كه فرموده: «ملة ابيكم ابراهيم» خداوند در مقام حكايت از حضرت يوسف مى‌فرمايد: «واتبعت ملة آبائى ابراهيم و اسحاق» رسول خدا به اين سخن گفت و آن را از جبرئيل در روايت اسراء حكايت كرد. رسول خدا فرمود: ‌گفتم: اين كيست؟ جبرئيل گفت: پدرت ابراهيم. پس دانسته شد كه كلمه «اب» بر جد اگر چه بالا تر برود، اطلاق مى‌شود.

امر دوم اين است كه لفظ «اسم» هم بر «كنيه و هم بر صفت» اطلاق مى‌شود و فصحاء‌عرب آن را استعمال كرده‌اند و در زبانهايشان مرسوم شده و در روايات نيز وارد شده است، بخارى و مسلم آن روايات را ذكر كرده و سند آن را به سهل بن سعد ساعدى رسانده و او از على عليه السلام نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله على را «ابو تراب» ناميد و در نزد رسول خدا اسم محبوب تر از آن نبود. پس لفظ اسم را بر كنيه اطلاق كرده‌است.

وقتى اين دو امر برايت روشن شد به توقيق خدا بدان كه رسول خدا دو نوه داشت،‌ يكى ابو محمد حسن و ديگرى ابو عبد الله الحسين. و از اين جهت كه خلف صالح و حجت خدا از فرزندان ابى عبد الله الحسين عليه السلام است نه از فرزند امام حسن، و كنيه حسين ابا عبد الله بود، رسول خدا صلى الله عليه وآله بر كنيه اسم را اطلاق كرده و بر جد لفظ اب را. گويا رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده: نام او موافق نام من است، پس او محمد است و من محمدم و كنيه جد او، نام پدر من است؛ زيرا او ابو عبد اللَّه و پدر من عبد اللَّه است تا اين الفاظ مختصره به طريق جامه و موجز، جامع تعريف صفات او باشد و نشانه اين باشد كه او از فرزند ابى عبد اللَّه الحسين است با اين بيان مختصر تمام صفات براى حجت خدا و خلف صالح او محمد يكجا جمع مى‌شود. اين بيان در زدودن اين اشكال كافى خواهد بود.

الشافعي، محمد بن طلحة (متوفاي652هـ)، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع)، ص 488، تحقيق: ماجد ابن أحمد العطية. طبق برنامه كتابخانه اهل بيت.

2. احتمالاً‌ جمله «اسم ابيه اسم ابي» تصحيف شده‌است:

كنجى شافعى نيز احتمال داده است كه ممكن است در اين روايت تصحيف رخ داده باشد،. به اين صورت كه رسول خدا صلى الله عليه وآله «واسم ابيه اسم ابني» فرموده باشد ولى راوى آن را «ابي» نوشته است:

ويحتمل ان يكون الراوي توهم قوله «ابني» فصحفه فقال «أبي».

الإربلي، أبي الحسن علي بن عيسي بن أبي الفتح (متوفاى693هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج3، ص277، ناشر: دار الأضواء ـ بيروت، الطبعة الثانية، 1405هـ ـ 1985م.

ابن بطريق حلى در مورد اين احتمال بيان زيبا و روشنى دارد كه ذكر آن به خاطر توضيح مطلب خالى از فائده نيست:

اعلم أن الذي قد تقدم في الصحاح مما يماثل هذا الخبر، من قوله صلى الله عليه وآله: يواطئ اسمه اسمى، واسم أبيه اسم أبى، هو ان الكلام في ذلك لا يخلو من أحد قسمين:

 اما أن يكون النبي صلى الله عليه وآله أراد بقوله: واسم أبيه اسم أبى، انه جعله علامة تدل على أنه من ولد الحسين دون الحسن، لان لا يعتقد معتقد ذلك. فإن كان مراده ذلك، فهو المقصود، وهو المراد بالخبر، لان المهدي عليه السلام بلا خلاف من ولد الحسين عليه السلام، فيكون اسم أبيه مشابها لكنية الحسين فيكون قد انتظم اللفظ [ و ] المعنى وصار حقيقة فيه.

 والقسم الثاني: أن يكون الراوي وهم من قوله: ابني إلى قوله أبى، فيكون قد وهم بحرف تقديره أنه قال: ابني، فقال: هو، " أبى ". والمراد بابنه الحسن، لان المهدي عليه السلام محمد بن الحسن باجماع كافة الأمة... فقد اتضح بما قلناه وجه التحقيق، ولله المنة والحمد.

آن روايتى را كه از صحاح ذكر كرديم همانند اين روايت كه رسول خدا فرمود: نام مهدى نام من و نام پدر او نام پدر من است. سخن در اين روايت از دو حالت و دو قسم بيرون نيست:

قسم نخست اين استكه رسول خدا صلى الله عليه وآله اين جمله «واسم ابيه اسم ابي» فرموده و آن را نشانه اين قرار داده تا دلالت كند كه مهدى عليه السلام از فرزند امام حسين است و كسى معتقد نشود كه او از فرزندان امام حسن است. اگر مراد رسول خدا اين باشد مقصود از روايت همين است؛‌ زيرا مهدى عليه السلام بدون اختلاف از فرزند امام حسين عليه السلام است، پس اسم پدر او مشابه كنيه امام حسين است با اين بيان لفظ و معنا نظم مى‌يابد.

قسم دوم اين است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله «ابني» فرموده؛ اما راوى توهم كرده كه حضرت «ابي»‌ گفته است،‌ لذا آن را «ابي» نوشته است. در اين صورت مراد از «ابني» فرزندش امام حسن است و حضرت مى‌خواست بفرمايد: اسم پدر مهدى اسم فرزندم حسن است؛ زيرا مهدى به اجماع تمام امت پدرش حسن عسكرى است.... از آنچه ما توضيح داديم دليل تحقيق روشن شد.

الحلي، يحي بن الحسن السدي المعروف بابن البطريق، (متوفاي600هـ) عمدة عيون صحاح الاخبار في مناقب امام الأبرار، ص437، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة: جمادي الأولى 1407

سيد محسن امين در اعيان الشيعه بعد نقل اين احتمال مى‌گويد: احتمال اين كه در اين كلمه،‌ تصحيف رخ داده باشد بعيد نيست:

أقول: احتمال التصحيف قريب جدا لتقارب الكلمتين في الحروف وكون الخط القديم أكثره بدون نقط وقد أورد هذا المضمون أيضا أصحابنا في كتبهم.

احتمال تصحيف بعيد نيست؛‌ زيرا دو كلمه در حروف در بسيارى جاها نزديك هم اند و از طرفى نوشته‌هاى قديمى اكثراً بدون نقطه بوده است

الأمين، السيد محسن (متوفاي 1371هـ)، أعيان الشيعة، ج2، ص50، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1403 - 1983 م

نتيجه گيري:

از مجموع آن چه بيان شد اين نتايج به دست مى‌آيد:

1. روايات اهل سنت، با مضمون «اسمه اسمي» با چند سند صحيح در نزد اهل سنت ذكر شده است، و ادعاى ابن تيميه كه روايات ناقص، از جعليات شيعه است، يا ناشى از ناآگاهى او از روايات اهل سنت است، و يا به خاطر تلاش او براى پنهان كردن حقايق. و بعد از ثابت كردن اين مطلب، قسمت اول روايت كه موافق نظر شيعه است، يعنى «اسمه اسمي» ثابت مى‌شود، و حال اهل سنت هستند كه بايد ثابت كنند زياده نيز با سند صحيح آمده است !

2. تمامى اسناد روايات اهل سنت با زياده «اسم ابيه اسم ابي» ضعيف است و يا به خاطر اضطراب راوى، از حجيت ساقط مى‌شود.

3. روايات زياده را نمى‌توان مفسر روايات ناقص گرفت؛ زيرا علماى اهل سنت، تصريح به تعارض اين دو دسته روايت كرده‌اند و همچنين گروهى از آنها صريحا روايات زياده يا نقيصه را جعلى دانسته‌اند و گروهى ديگر نام پدر حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را صريحا امام حسن عسگرى عليه السلام معرفى كرده‌اند !

4. بر فرض صحت روايات زياده، باز متن آنها به صورتى است كه قابل حمل است.

در نتيجه اعتقاد شيعيان در رابطه با اين كه اسم پدر حضرت مهدى عليه السلام حسن است، بر گرفته از روايات صحيحى است كه در منابع شيعيان آمده و اهل سنت آمده و اين روايات هم اين عقيده ما را تأييد مى‌كند.

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  نجات قاضي پور     -   تاريخ:  14 دي 89 - 05:24:58
سلام من قبلا اين سوال را طرح كردم اما الان به شكل كاملتري ميپرسم چرا مسأله ي امامت را جزء اصول دين ميدانيم؟ در حالي كه خداوند در آيه ي 165 سوره ي نساء ميفرمايد: رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَکِيمًا بعد از پيامبر اسلام نيز چه حجتي بايد باشد؟ مگر پيامبر اتمام حجة نكرد؟ يا در آيه ي 40 الاحزاب خدا ميفرمايد: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً كلمه ي نبي از كلمه ي نباء كه به معناي خبر است گرفته شده، يعني كسي كه اخبار غيبي را ميداند...و پيامبر خاتم الانبياء هست پس چطور بعد از پيامبر اسلام، امامان هم از عالم غيب با خبر هستند، يعني هر كسي امامت امام علي را انكار كند يعني نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و آله را منكر شده؟ و اين چه دليلي دارد كه امامت از نبوت هم بالاتر باشد؟ و يا علميت ايشان بالا تر از نبوت باشد؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- امامت جزو اصول دين نيست ! بلكه جزو اصول مذهب است !

2- آيه مي‌گويد ما پيامبر فرستاديم ، تا مردم بهانه (حجت در اينجا به معني بهانه است) اي بعد از آمدن انبيا نداشته باشند !

نه اينكه ديگر فرستادن راهنما و حافظ دين قطع مي‌شود !!!!

3- نبي در لغت با نبي در اصطلاح فرق مي‌كند ، در لغت ، به معني با خبر است، اما در اصطلاح چنين نيست ،و اجماع شيعه و سني بر اين است كه بعد از رسول خدا (ص) فرشتگان بارها و بارها نازل شده‌اند و برخي از صحابه آنها را ديده و با آنها گفتگو كرده‌اند ، اما در مصداق اختلاف دارند .

4- بالاتر بودن مقام امامت از مقام نبوت به صورت مفصل در آدرس ذيل پاسخ داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3164

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

2   نام و نام خانوادگي:  مسلمان     -   تاريخ:  14 دي 89 - 13:43:02
گفت پيغمبر رسول انس و جان / گر بماند روزي از عمر جهان / حق کند طولاني آن يک روز را / تا بيايد مهدي صاحب زمان
3   نام و نام خانوادگي:  مجيد حقي     -   تاريخ:  21 دي 89 - 12:51:42
زيبا بود دستتون درد نكنه
4   نام و نام خانوادگي:  مراد     -   تاريخ:  26 دي 89 - 12:22:31
با سلام و خسته نباشيد متاسفانه وهابيت مي خواهد خود را نماينده اهل سنت جا بزند. اهل سنت جعلي که همه را کافر مي داند به جز امريکا و اسرائيل. خداوند لعنتشان کند.
5   نام و نام خانوادگي:  علي رضا     -   تاريخ:  26 دي 89 - 17:39:02
جرا شما در بررسي صحت حديث فقط تعديل و توثيق رواة را بيان مي كنيد و سخني در اتصال سند نمي گوييد؟؟؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

وقتي راوي ثقه باشد ، و بگويد فلاني به من گفت ، خود به خود اتصال سند ثابت مي‌شود ، مگر آنكه ثابت شود كه او امكان نقل روايت از شيخ نداشته است ! البته در بسياري از روايت‌ها علماي اهل سنت تصريح به صحت سند (كه  لازمه آن اتصال است) نيز كرده‌اند .

اما در تمامي روايات اين مقاله ، بحث اتصال نيز بررسي شده است ، اما ضميمه روايت نگرديد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

6   نام و نام خانوادگي:  سيد سلمان     -   تاريخ:  29 تير 91 - 11:29:29
انشاء الله خداوند به شما جزاي خير بدهد.مقاله عالي بود فقط فكر نمكنيد قدري طولاني باشد؟
7   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  21 مرداد 91 - 22:22:15
دست شما درد نکنه اجر شما با مادرم زهرا
8   نام و نام خانوادگي:  خادم     -   تاريخ:  26 مهر 91 - 00:27:13
سلام عليکم ان شاء الله به حق امام جواد (ع) موفق باشد فرموديد کتاب کفاية الطالب در دسترس شما نيست ولي شما مي توانيد اين کتاب را از سايت دانلود نماييد با تشکر http://www.hajr-up.info/download.php?id=6737
9   نام و نام خانوادگي:  سيد     -   تاريخ:  01 خرداد 92 - 14:54:28
سلام باتشكر از شما و مقاله پرمحتوايتان راستيش سوالاتي برايم پيش آمده 1. آيا مقاله و يا احاديثي داريد كه پيامبر فرموده باشد 9 نسل از خليفه هاي من از حسين هستند و يا نه؟ 2. با توجه به تاويل امام شافعي در راجب به يغمبر كه فرمود اسم پدرش هم نام اسم پدرم هست را پس مي توان به جمله ابن تيميه اتصال داد درسته؟ اگر نه توضيح بفرماييد؟ منظورم اين است كه ديدگاه پيغمبر همان كنيه امام حسين يعني ابو عبدالله هست 3. حقير سه سند درباره اينكه تك تك امامان در كتب اهل سنت امده را دارم منظورم همان شب معراجيست كه پيامبر داشته و تك تك امامي در عرش بوده كه سندش در ينابيع موده و فرائد و مقتل الحسين خوارزمي موجود هست و حقير نيز اين اسناد را دارم اگر شما اسناد اضافه تر داريد لطف بفرماييد و در پاسخ به حقير نگارش كنيد ممنون مي شود
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ در اين مورد چند روايت را براي شما در ادامه ذكر خواهيم كرد ولي براي يافتن موارد بيشتر به كتاب اثبات الهدات و كتاب الإمامة و التبصرة، علي بن بابويه، ص47 ذيل باب أنّ الامامة لا تصلح إلّا في ولد الحسين من دون ولد الحسن عليهما و على أبيهما السلام»‏ و كتب ديگر مراجعه فرمائيد:
1. عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لما ولدت فاطمة الحسين عليهما السّلام أخبرها أبوها أن أمته ستقتله من بعده، قالت: فلا حاجة لي فيه، فقال: إن اللّه أخبرني أنه يجعل الأئمة من ولده، قالت: قد رضيت يا رسول اللّه (كمال الدين: 415 ح 6؛ اثبات الهداة، شيخ حر عاملي ،ج‏2،ص:95)
2. قال أبو عبد اللّه عليه السلام: لما أن علقت فاطمة بالحسين عليهما السّلام قال لها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إن اللّه عز و جل قد وهب لك غلاما اسمه الحسين تقتله أمتي، قالت: فلا حاجة لي فيه، فقال: إن اللّه عز و جل قد وعدني فيه عدة قالت: و ما وعدك؟ قال عليه و آله السلام: أن يخص الإمامة من بعده في ولده فقالت: قد رضيت(كمال الدين: 416 ح 8؛ شيخ حر عاملي ،ج‏2،ص:95)
3. النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: إن اللّه قد وعدني فيه أن يجعل الأئمة من ولده (علل الشرائع: 1/ 205؛ إثبات الهداة، شيخ حر عاملي ،ج‏2،ص:117)
سوال دوم شما برغم اينكه نامفهوم است و نياز به توضيح بيشتر دارد ولي اگر مي خواهيد بگوييد كه منظور ابن تيميه از جمله « و طائفة حرّفته»، گنجي شافعي است، بعيد به نظر مي رسد چون وي از علماي اهل سنت است و حال آنكه ابن تيميه در ابتداي سخن خود مي گويد: شيعه اثني عشري چنين ادعايي مي كنند.
در كتب اهل سنت روايت صحيح السندي كه نام تمام ائمه را ذكر كرده باشد نيست.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
10   نام و نام خانوادگي:  سيد     -   تاريخ:  01 خرداد 92 - 19:33:59
در مورد سوال دوم ببنيند منظور من به اين هست كه ابن تيميه مي گويد مهدي كه ظهور مي كند هم نام پيغمبر است و اسم پدر مهدي نيز هم اسم پدر پيغمبر هست حالا شافعي مي گويد كه منظور پيغمبر از اينكه نام پدر مهدي هم نام پدر من هست اينجا منظور از نام پدر مهدي هم نام امام حسين هم يعني ابو عبد الله حالا سوال من اينجاست كه با توجه به اين مسئوله مي توان كفت كه روايت ابن تيميه صحيح مي باشد يا خير؟
جواب نظر:
    باسلام
   دوست گرامي؛ روايات مربوط به نام پدر امام زمان (عج) كه نام ايشان را عبدالله معرفي كرده است همچنانكه تقرير آن گذشت در دوران قيام محمد نفس زكيه و توسط پدرش عبدالله محض و طرفداران آنها جعل شده چون مي خواسته اند او را همان مهدي موعود معرفي كنند و يا مربوط به دوران مهدي خليفه عباسي است. از آنجا كه ابو عبدالله نام امام حسين (ع) نيست بلكه كنيه ايشان است و امام حسين هم جد اعلاي ايشان محسوب مي شوند توجيه شافعي بعيد به نظر مي رسد چون بايد دو كنايه را در اين كلام در نظر بگيريم و سخن ابن تيميه كه مي گويد برخي از شيعيان مي خواهند بگويند روايتي كه مي گويد: «محمد بن عبدالله» در حقيقت «محمد بن ابي عبدالله» بوده يعني نام كنيه پدر امام زمان ابو عبدالله است نه اينكه نام پدرشان عبدالله باشد با توجه به اصل روايت بي مورد بنظر مي آيد، چون آنچه در گروه كمي از روايات آمده همچنانكه خود ابن تيميه هم در جلد 4 اشاره كرده اين است: «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي».
    با اين حال مي توان با مسامحه اين توجيه شافعي را قبول كرد ولي جواب اصلي همان جعلي بودن اين روايات است و در مقابل متواتر بودن روايات ديگري است كه در آنها نام ابيه نيامده است و اين روايات در كتب شيعه و سني آمده است لذا اشكال ابن تيميه مردود است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
11   نام و نام خانوادگي:  سيد     -   تاريخ:  01 خرداد 92 - 19:38:49
اما در مورد اسامي اهل بيت در روايات اهل سنت بايد بگويم كه جاي تعجب هست شما به عنوان شاگرد ايت الله قزويني چطور سخنران ايشان را گوش نداده ايد و يا چگونه از ايشان نشنيده ايد ايشان در يكي از سخنراني هايشان فرموده اند كه داستان شب معراج پيامبر را توضيح داده اند و اسناد را هم در انجا معرفي مي كنند البته خيلي مدت پيش حقير اين اسناد را جمع اوري كرده بودم كمضاف بر اينكه سند من يكي بيشتر از سند هاي معرفي شده از جانب دكتر سيد بوده حالا شما يك زنگ به ايشان بزنيد و از ايشان بپرسيد تا صحت و سقم سخن حقير برايتان حجت شود اگر اسناد را مي خواهيد بفرماييد تا حقير برايتان ارسال نمايم از پاسخ هاتون هم ممنون
جواب نظر:
   باسلام
   دوست گرامي؛ اين روايت با سند صحيح در كتب اهل سنت نيامده است شايد به اشتباه چيز ديگري شنيده ايد يا منظور ايشان منابع شيعه بوده است.
   موفق باشيد
   گروه پاسخ به شبهات
   (1)
12   نام و نام خانوادگي:  سيد     -   تاريخ:  02 خرداد 92 - 20:32:30
حاج آقا ببخشيد و من عذر خواهي مي كنم سوالي داشتم شما در برنامه هاي شبكه جهاني ولايت حضور پيدا مي كنيد از چه نرم افزار هايي استفاده مي كنيد مي خواستم بدانم از چه نرم افزار هايي استفاده مي كنيد اگر مي شود اين نرم افزار ها را معرفي بفرماييد كه چيست تا ما دانلود كنيم و استفاده كنيم و همچنين اگر شما لينك را داريد به ما هم دهيد ممنون مي شوم اگر كمك كنيد و نام نرم افزار هايتان را معرفي كنيد
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
عمده استفاده ما نرم افزار مكتبة اهل البيت كه حاوي كتب شيعه و اهل سنت و نرم افزار جامع الكبير كه فقط حاوي كتاب هاي اهل سنت است، مي باشد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13   نام و نام خانوادگي:  سيد     -   تاريخ:  03 خرداد 92 - 13:46:43
سلام خدمت دوستان بزرگواران سولي داشتم حقير در خانه ماهواره ندارم و فقط مناظرات و انعكاس كار هاي عقيدتي و فرهنگي شما را در كانال جهاني ولايت را دانلود مي كنم حال يكي از سوالات را يكي از دوستان از دكتر سيد پرسيد با اين عنوان البته دكتر فراموشش شد كه جواب دهد و شايد هم جواب داد و كليپ ما ناقص بود اگر مش شود شما جواب ما را دهيد سوال اين بود: اگر متعه درست بود و عمر ان را حرام اعلام كرد و اين كارش اشتباه بود چرا علي ع اسب كه جز زكات نبود را در زكات اضافه كرد اگر كار عمر اشتباه بود پس كار علي نيز اشتباه بود دوستان اگر جواب دهند ممنون مي شود يا علي
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
قرار دادن حضرت علي عليه السلام اسب را به عنوان زکات، از باب حکم حکومتي بود که مخصوص زمان ايشان است و الا اگر زكات اسب در طول زمان واجب مي بود، امامان وجوب آن را تاييد مي كردند از رو هيچ يك از فقهاء نيز به وجوب آن فتوا نداده‌اند ولي كار عمر اجتهاد در برابر نص صريح قرآن بود.
توضيح بيشتر در اين خصوص اينكه قرآن کريم بيان آنچه را در آن زکات است به اختيار اولياء مسلمين و حاکمان حق در هر مکان و زماني نهاده است، و پيامبر (ص) به عنوان اينکه در زمان خودش حاکم مسلمين بود زکات را بر نه چيز قرار داد، به اين جهت که اين نه چيز عمده ثروت عرب آن روز محسوب مي شد و در محدوده حکومت آن حضرت بود، و زکات از غير اينها را بخشيد، امامان شيعه هم گاهي اوقات زکات را در غير نه چيز قرار داده اند چنانکه روايات زيادي که در آنها "صحيح" و "حسن" هم مي باشد دال بر اين مطلب است . پس به طور کلي چون منابع مالي مردم و ثروت آنان به حسب مکانها و زمانها اختلاف و تغيير پيدا مي کند، و نيز چون حاجتها و نيازهاي جامعه تغيير مي يابد، چاره اي نيست جز اين که تعيين آنچه در آن زکات است به ولات امر صالح و حاکمان عدل در هر زمان و مکان واگذار گردد تا مقدار زکات به حسب مقدار حاجات و نيازهاي جامعه تعيين گردد . شاهد بر اين مطلب رواياتي است که وارد شده که اميرالمؤمنين (ع) در اسبان ماده زکات قرار داد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما