* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 24 اسفند 1392 تعداد بازديد: 119536 
آيا عمر بن الخطاب ، به حضرت زهرا سلام الله عليها جسارت كرده است ؟
گروه شيعه  

توضيح سؤال :

 لطفا  جريان حمله به بيت حضرت امير المومنين علي (ع) و ضرب و شتم حضرت فاطمه الزهرا ( س ) از كتب شيعه و سني را به صورت مفصل ( فايل ) برايم بفرستيد

با تشكر

براي ارائه به يكي از برادران سني كه گفته است اگر برايم ثابت كني كه عمر به حضرت فاطمه الزهرا ( س ) جسارت نموده از سني بودن دست بر ميدارم !!!!

پاسخ :

 اين كه عمر بن الخطاب به حضرت زهرا سلام الله عليها جسارت كرده است ، از قطعيات تاريخ است .

رواياتى كه در رابطه با هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره در كتب اهل سنت آمده به چند دسته مى شود تقسيم كرد .

 1.  تهديد به سوزاندن خانه:

 ذكرالطبرى: باسناده عن زياد بن كليب قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة»، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من بده فوثبوا عليه فأخذوه.

 تاريخ الطبرى: 2/443.

 وابن أبي الحديد: عن سلمة بن عبد الرحمان قال: فجاءعمر اليهم فقال: «والذى نفسى بيده لتخرجنّ إلى البيعة أو لأحرقنّ البيت عليكم .

 شرح نهج البلاغه: 1/164 (2/45).

 2.  آوردن وسائل آتش سوزى و بى توجهى خليفه دوم بر اعتراض مردم:

 وابن قتيبة: قال: ... وقال عمر: والذى نفس عمر بيده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فيها! فقيل له: يا أباحفص إنّ فيها فاطمة!! فقال: وإن.

  الامامة والسياسة: 1/12، أعلام النساء لعمر رضا كحالة: 4/114.

 3 . آوردن وسائل آتش سوزي ودرگيرى لفظى ميان حضرت صديقه و خليفه دوم:

 البلاذرى: باسناده عن سليمان التيمى وعن ابن عون: إنّ أبابكر أرسل إلى على(عليه السلام)يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقّته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن الخطاب! أتراك محرقاً عليّ بابى؟ قال نعم: وذلك أقوى فيما جاء به أبوك.

 انساب الاشراف: 1/586.

 أبو الفداء: قال: ... فأقبل عمر بشيء من نار على أن يضرم الدار، فلقيته فاطمة رضى اللّه عنها وقالت: إلى أين يابن الخطاب؟ أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم.

 تاريخ أبي الفداء: 1/164.

 وابن عبد ربّه: الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: علىّ والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم أبو بكر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم.

 العقد الفريد:5/12، طبعة مكتبة الرياض الحديثة.

 4 . حمله خليفه دوم به حضرت صديقه طاهره

 الشهرستانى: عن الجاحظ: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة عليها السلام يوم البيعة حتّى ألقت الجنين من بطنها وكان عمر يصيح: إحرقوا دارها بمن فيها، وماكان فى الدار غير علىّ وفاطمة والحسن والحسين وزينب(عليهم السلام).

  الملل والنحل: 1/57. طبعة بيروت، دار المعرفة.

 قال المسعودى: فهجموا عليه وأحرقوا بابه، واستخرجواه منه كرهاً، وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.

  اثبات الوصية:143.

 قال ابن حجر العسقلانى: إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.

 لسان الميزان:1/268.

 قال الصفدى: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.

 الوافى بالوفيات: 5/347.

 روايات فراواني از طريق اهل سنت و شيعه نقل شده است كه غضب فاطمه ، غضب پيامبر و غضب پيامبر غضب خداوند است :

 عن على رضى اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم لفاطمة: «إنّ اللّه يغضب لغضبك، ويرضى لرضاك . هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .

 المستدرك: 3/153، مجمع الزوائد: 9/203، الآحاد والمثاني للضحاك: 5/363، الذرية الطاهرة النبوية للدولابي: 119، المعجم الكبير للطبراني: 1/108، 22/401، نظم درر السمطين للزرندي الحنفي: 178، الكامل لعبداللّه بن عدي: 2/351، تاريخ مدينة دمشق : 3/156، أسد الغابة :5/522، ذيل تاريخ بغداد: 2/140، 2/141 ميزان الاعتدال :2/492، الإصابة: 8/265،266، تهذيب التهذيب: 21/392، سبل الهدى والرشاد للصالحي الشامي: 11/ 44 .

 عن المِسْوَر بن مَخْرَمَة أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم قال: «فاطمة بَضْعَة منّى فمن أغضبها أغضبني .

 صحيح البخارى 4/210، (ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة، ب 12 ـ باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.

 عن المسور بن مخرمة قال قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا .

 صحيح مسلم 7/141 ح 6202) كتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 ـباب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ .

 و از قطعيات تاريخ است كه حضرت زهرا سلام الله عليها تا آخر عمر از دست خليفه و دار و دسته‌اش غضبناك بود و هر گز از  آن‌ها راضي نشد .

 محمد بن اسماعيل بخاري مي‌نويسد :

 فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم فهجرت ابا بكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت.

 صحيح البخارى: 4/42، ش 2862.

 بنا بر نقل ابن قتيبه دينوري ، وقتي ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت زهرا آمدند ، حضرت زهرا به آن‌ها گفت كه آن دو را تا آخر عمر پس از هر نمازش نفرين خواهد كرد .

 واللّه لأدعونّ اللّه عليك في كلّ صلاة أصلّيها .

 الإمامة والسياسة، تحقيق الشيري ج 1، ص 31.

 اما از ديدگاه روايات شيعه ، اين كه قاتل حضرت زهرا سلام الله عليها ، عمر بن الخطاب است ، قطعي است . ما فقط به نقل يك روايت اكتفا مي‌كنيم :

 وكان سبب وفاتها : أن قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بأمره ، فأسقطت محسنا ومرضت من ذلك مرضا شديدا ، ولم تدع أحدا ممن آذاها يدخل عليها .

 سبب شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها اين بوده است كه قنفذ غلام عمر به دستور او ، آن حضرت را با غلاف شمشيرش زد . و اين سبب شد كه محسن سقط شود و حضرت زهرا شديدا مريض شوند . در مدتي كه مريض بودند ، به هيچ يك از آناني را كه او را اذيت كرده بودند ، اجازۀ ملاقات نداد .

 دلائل الإمامة ج 2 ، عنه بحار الأنوار : 8 / 230 - 232 ( ط الكمپاني ) ، 30 / 290 - 295 . 2 . مثالب النواصب : 371 - 374 ، 418 - 419 . 3 . الصراط المستقيم : 3 / 25 . 4 . مطارح النظر في شرح الباب الحادي عشر : 109 .

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

 

 



    فهرست نظرات  
841   نام و نام خانوادگي:  سيد جواد موسوى     -   تاريخ:  04 آبان 93 - 16:41:39
باسلام
اگه شما(محمد)ميگى منظور از اهل بيت همين معنى عاميانه (زن وبچه)ميشه پس يه فکرى براى
نمازهايى که تمام اهل سنت از ابتدا تا أ لان خوندن بکن چون معنى (و إ مسحوا)يعنى مسح کنيد
اما اهل تسنن موقع وضو مکانهايى که قران مسح کنيد رو غسل ميکنن.
وضوتون باطله نمازتونم باطل
842   نام و نام خانوادگي:  م ع     -   تاريخ:  08 آبان 93 - 17:11:41
علي مولود کعبه وولي خداست .علي نياز به خلافت نداشت .دققه علي خلافت نبود .عدالت بود که به خاطر عدالتش فرق سرش را شکافتن .علي خلافت رو گذاشت براي کساني که عقده اون را داشتن دنبالش بودن ..خيلي بي عدالتي که بخواي او در کنار کسي مثل عمر که بزرکترين ضربه رو به اسلام و اهل بيت وارد کرد در کنار هم بگذاري..جاي تاسف داره ..دوم اينکه عمر اسلام رو به ايران نياورد .اين بابا بزرکترين جنايتو در حق ايرانيان با فرهنگ و تمدن به اسم اسلام انجام داد . ما ايرانيان اين افتخار رو داريم که هميشه در کل تاريخ يکتا پرست بوديم و دين دار.وهميشه طالب حق و حقيت بودهايم را حقيقت رو خودمون پيدا کرده ايم .اسلامي که عمر پيشواش باشه فاتحشو بايد خواند .. مگه عمر مسلم بود که بخواد اسلام بياره .اونم براي يه ملت بزرگ مثل ايران ...عمر از اسلام يه چهره خشن و خون ريز به دنيا معرفي کرد .اين خدمت عمر به اسلام ناب محمدي بوده ....

843   نام و نام خانوادگي:  عبدالله علوي     -   تاريخ:  10 آذر 93 - 19:08:31
اگر حضرت عمر(رض) حضرت فاطمه(ع)را ميزد حضرت علي (رض) سر حضرت عمر را مي بريد ما حضرت علي مي شناسيم که شجاع ترين کفار را با يک ضربه در جنگ خيبر سرش را نصف کرد و همچنين صحابي حضرت محمد (ص)سر عمر راجدا مي کردند اگر جوابي داريد به ايميلم بفرستين
جواب نظر:
با سلام 
دوست گرامي
اولا:ا وقتي ادله فراوان و معتبر نشان مي دهد که زدن حضرت زهراء عليه السلام و هجوم به خانه ايشان اتفاق افتاده است، در اين صورت جا ندارد که کسي بيايد و با سليقه شخصي بخواهد واقعيات را وارونه نشان دهد و سعي در انکار آن باشد در ضمن خوب است بدانيد اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زمانى كه آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايى كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مى‌خواست به آن‌ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائى نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسى جرأت نمى‌كرد كه اين فكر را حتى از مخيله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است
همچنانکه هيثمي در روايت معتبري چنين نقل کرده است
وعن علي بن أبي طالب قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنه سيكون اختلاف وأمر فإن استطعت أن تكون السلم فافعل رواه عبدالله ورجاله ثقات
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد   علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت - 1407   ج 7   ص 234
با اين وجود اگر حضرت طبق دستور پيامبر (ص) عمل نمي کرد خود شما حضرت علي (ع) را متهم به سرپيچي نمي کرديد؟!!
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
ثانيا:شما که از شجاعت حضرت علي عليه السلام حرف مي زنيد مگر پيامبر (ص) از حضرت علي (ع)شجاعتر نبود ؟چرا در مکه وقتي حضرت سميه با وضع فجيعي مي کشتند دفاع نکرد؟ آيا پيامبر  در اينجا مي توانيد بگويد حضرت شجاعت نداشت؟!!! چرا پيامبر از اين همه اصحابش که در مکه کتک مي خوردند دفاع نکرد آيا نمي توانست با شجاعتي که داشت از آنها در مقابل دشمنان دفاع کند؟! از اين بالاتر چرا خود خداوند وقتي پيامبرانش را با بدترين جنايت مي کشتند چرا از آنها دفاع نکرد؟!! آيا خدا عاجر بود که از اينکه از رسولانش دفاع کند ؟!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
844   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:  25 آذر 93 - 12:59:34
من از شما سوال دارم اگر اين چيزايي كه ميگوييد حقيقت داشت پس چرا حضرت علي رض حضرت عمر رض را دوماد خود كرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جواب نظر:
با سلام 
دوست گرامي
اولا: شما اول بياييد اين ازداوج را ثابت کنيد بعد بيايد اشکال کنيد؟ اگر هم تلاش بکنيد که اين ازدواج را ثابت کنيد، باز به ضرر خودتان است چون عمر بن خطاب قبل از ازدواج با ام كلثوم ، ساق پايش را لمس مي كند و او را در بغل گرفت و بوسيد. وام كلثوم از اين كار زشت، عصباني شد و به وي گفت: اگر تو خليفه نبودي، دماغت را مي شكستم، چشمت را كور مي كردم . الاصابه، ابن حجر: 8/464 و سير أعلام النبلاء، ذهبي:3/501. تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج 6، ص 180
اگر اين قضيه صحت داشته باشد، بايد شما که طرفدار خليفه هستيد پاسخ دهيد كه آيا درست است حاكم اسلامي كه بايد حافظ ناموس ملت باشد، خود با ناموس مردم اين چنين كند. تا انجا که سبط ابن جوزي از علماي اهل سنت مي گويد:به خدا سوگند اين كاري كه از عمر نقل مي كنند، قبيح است  دست زدن به دختر نامحرم حرام است ...    ( وهذا قبيح والله، ثمّ بإجماع المسلمين لايجوز لمس الأجنبيّة فكيف ينسب عمر إلى هذا ؟)  تذكرة خواص الأمة : 321
رابعا: برفرض هم بگوييم اين ازدواج رخ داده باشد، اين ازدواج با اجبار و خشونت عمر بوده است . هيثمي از علماي بزرگ اهل سنت نوشته اشت: در برابر اعتراض عقيل به اين ازدواج ، علي عليه السلام خطاب به عباس  فرمود: خشونت عمر باعث اين كاري كه مي بيني گرديد  (درة عمر أحرجته الي ماتري)   . مجمع الزوائد ج 4 ص 272، معجم كبير ج 3ص45.
آيا اين ازدواج اجباري نشان از ظلمي نيست که عمر مرتکب شده است؟ آيا شما حاضر هستيد ثابت کنيد عمر شخص ظالمي بوده است؟! آيا اگر اين اتفاق براي يکي از اقوام شما اتفاق بيفتد مثلا يک پيرمرد که قدرت نظامي هم دارد بيايد و از فاميل شما يک دختر 9 ساله را براي ازدواج خواستگاري کند نگاه شما به اين شخص چگونه است ؟ آيا از کار او ناراحت مي شويد و يا پدر دختر را مذمت مي کنيد که چرا دخترت را به اين شخص دادي؟!
در خصوص افسانه ازدواج ام کلثوم با عمر مقاله مفصلي در سايت موجود است جهت اطلاع بيشتر به آنجا رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=140
ثانيا: اگر واقعا داماد بودن عمر براي حضرت علي عليه السلام خيلي برايتان مهم است چرا اين مهم را بخاري و  مسلم در صحيحين نياورده اند؟! چرا ساير صحاح روايت ازدواج عمر با ام کلثوم را ترک کرده و نياورده اند؟! چرا ساير مسانيد شما مانند مسند احمد به آن اشاره نکرده است؟! مگر خود احمد و ديگران نگفته اند هر چيزي که در مسند احمد نباشد صحيح نيست
ثالثا: اگر ازدواج دختر حضرت علي عليه السلام  با عمر را دليل خوب بودن عمر مي دانيد، خوب است بدانيد پيامبر صلي الله عليه وآله با دختر حي بن اخطب كه پدرش دشمن حضرت و يهودي بود و با ام حبيبه دختر ابوسفيان، ازدواج كرد ، آيا مي توانيد بگوييد چون حي بن اخطب و ابوسفيان آدم خوبي بودند حضرت با دختران آنها ازدواج كرد؟!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
845   نام و نام خانوادگي:  مهدي سليم بيگي     -   تاريخ:  29 آذر 93 - 10:49:03
ميبخشيد ولي ميتونم بپرسم که ايا صحاح سته مربوط به احاديث پيامبر و وقايع مربوط به آنها ميباشد يا وقايع تاريخي بعد از ان ؟!درضمن اگه ميخواهيد در مورد تاريخ تحققيق کنيد بري دنبال کتب معتبر مثل تاريخ طبراني وبيهقي وکتب معتر از نظر علما اهل تشيع و تسنن و از يک طرف موضوع را برسي نکنيد.والسلام
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
صحاح سته روايات زمان پيامبر (ص) و نيز روايات صحابه را نيز نقل کرده اند در ضمن خيلي از مطالب تاريخي در همين روايات نقل شده است لذا نقل آنها که مخصوصا با سند معتبر نقل شده است ، بر اهميت موضوع مي افزايد نکته ديگر اينکه برخي از کتب تاريخي قبلي نيز با سند بوده است اما بخاطر اختصار سند را خذف کرده اند لذا وقتي مطلبي را بخاري و يا مسلم نقل کند در اين صورت کفايت مي کند هر چند از منابع تاريخي نيز نقل مي کنيم
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
846   نام و نام خانوادگي:  الهام     -   تاريخ:  09 دي 93 - 14:08:13
فقط حيدر اميرالمومنين است
؟؟؟؟
847   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:  11 دي 93 - 10:45:51
ايول آقا سيد الحق جوابشونو دادي،ديگه اون دنيا عذري ندارند.(چقدر روايت اشتباه دارند اينها از کجا نشأت گرفته؟)
848   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:  14 دي 93 - 00:17:55
پيامبراکرم:هماناخداوندحق رادر زبان عمرجاري ودرقلب او قرارداده است
جواب نظر:
با سلام 
دوست گرامي
اين روايتي که در کتب شما موجود است، شکي نيست که از جعليات است به چند دليل:
1-چگونه خدا حق را بر زيان عمر جاري کرد درحالي که عمر به پيامبر نسبت هذيان دادند. زماني که حضرت قلم و داوت خواستند اما او مخالفت کرد :قَالَ لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ». ...عمر گفت فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ.
آيا شما اين را قبول مي کنيد که اين حقي بود که بر زبان عمر جاري کرد ؟!! اگر اين کار درست بود چرا اصلا پيامبر از اين کار عمر ناراحت شدند و از خانه خود او را بيرون  کردند آيا پيامبر از حق گريزان بود ؟!!!چرا حضرت ناراحت شدند !!
فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّي ولا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ.
دعوا كردند و سر و صدا بلند شد؛ پيامبر فرمودند: از نزد من برخيزيد كه سزاوار نيست در نزد پيامبرى دعوا كنند!
صحيح البخاري، ج1، ص54، ح114
مگر قرآن از نزاع در محضر پيامبر نهي نمي کند چرا اين کار عمر به عنوان نزاع بيان شده است !!! خود پيامبر نيز اين کار عمر را از نزاع دانسته است اگر کار عمر مصداق حق بود نبايد پيامبر اين را نزاع مي دانست
فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ.
دعوا كردند با اينكه سزاوار نيست در نزد پيامبران دعوا كنند!
صحيح البخاري، ج3، ص1111، ح2888
 ثانيا: اين چه نوعي حقي بود که عمر خيلي از احکام  را بلد نبودند!!
عمر حکم تيمم را بلد نبود مسلم مي نويسد:
روى مسلم بأَنَّ رَجُلاً، أَتَى عُمَرَ فَقَالَ إِنِّي أَجْنَبْتُ فَلَمْ أَجِدْ مَاءً . فَقَالَ لاَ تُصَلِّ . فَقَالَ عَمَّارٌ أَمَا تَذْكُرُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ أَنَا وَأَنْتَ فِي سَرِيَّة فَأَجْنَبْنَا فَلَمْ نَجِدْ مَاءً فَأَمَّا أَنْتَ فَلَمْ تُصَلِّ وَأَمَّا أَنَا فَتَمَعَّكْتُ فِي التُّرَابِ وَصَلَّيْتُ . فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم «إِنَّمَا كَانَ يَكْفِيكَ أَنْ تَضْرِبَ بِيَدَيْكَ الأَرْضَ ثُمَّ تَنْفُخَ ثُمَّ تَمْسَحَ بِهِمَا وَجْهَكَ وَكَفَّيْكَ» . فَقَالَ عُمَرُ اتَّقِ اللَّهَ يَا عَمَّارُ . قَالَ إِنْ شِئْتَ لَمْ أُحَدِّثْ بِهِ .
مسلم در صحيح خود نقل مى كند كه مردى نزد عمر آمد و گفت: من جُنب شدم و آب نيافتم (تكليف من چيست؟) عمر پاسخ داد: نماز نخوان! عمّار كه آنجا حاضر بود گفت: اى اميرالمؤمنين! آيا به ياد نمى آورى روزى را كه من و تو در يك جنگ (همراه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)) بوديم، جُنب شديم، ولى آب براى غسل پيدا نكرديم، تو نماز نخواندى، امّا من خودم را در خاك غلطاندم و نماز خواندم (پس از آنكه خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)رسيديم و ماجرا را گفتيم) پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: كافى است (در صورت نيافتن آب) دستانت را بر زمين بزنى و پس از آنكه آن را فوت كردى، با دو دست، صورت و (پشت) دو كف دستت را مسح كنى.عمر (پس از شنيدن سخن عمّار، گويا همچنان بر نظر خود اصرار داشته باشد) گفت: اى عمّار! از خدا بترس (و اين سخن را مگو).عمّار گفت: اگر بخواهى من اين حديث را نقل نمى كنم (... فقال عمر: إتّق الله يا عمّار! قال: إن شئت لم اُحدّث به).
صحيح مسلم، ج 1، ص 193، ح 706 باب التيمّم.
اين درحالي است که در قران آمده است :وَإِنْ كُنتُمْ مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنْكُمْ مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً
اگر بيماريد، يا مسافر، و يا يكى از شما از محل پستى آمده (و قضاى حاجت كرده) و يا با زنان آميزش جنسى داشته ايد و در اين حال، آب (براى وضو يا غسل) نيافتيد، بر زمين پاكى تيمّم كنيد (نساء، آيه 43).
در اينجا اگر اين روايت شما را قبول کنيم بايد قبول کنيم که قرآن نعوذ بالله اشتباه گفته است؟!!!
آيا شما حاضر اين روايت را که بر خلاف قرآن است قبول کنيد؟!!!
عمر خيلي از مسائل را نمي دانست همچنانکه ابن قيم اين موارد را در کتاب خود ذکر کرده است:
وي در كتاب إعلام الموقعين مي‌نويسد:
وَخَفِيَ على عُمَرَ تَيَمُّمُ الْجُنُبِ فقال لو بَقِيَ شَهْرًا لم يُصَلِّ حتى يَغْتَسِلَ.
و بر عمر پوشيده بود، تميم كردن شخص جنب؛ پس گفت: حتي اگر يك ماه آب نيافت، نماز نخواند تا غسل كند.
وَخَفِيَ عليه دِيَةُ الْأَصَابِعِ فَقَضَى في الْإِبْهَامِ وَاَلَّتِي تَلِيهَا بِخَمْسٍ وَعِشْرِينَ حتى أُخْبِرَ أَنَّ في كِتَابِ آلِ عَمْرِو بن حَزْمٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم قَضَى فيها بِعَشْرٍ عَشْرٍ فَتَرَكَ قَوْلَهُ وَرَجَعَ إلَيْهِ .
و بر او پوشيده بود، ديه انگشتان؛ پس قضاوت كرد ك؟؟؟
وَخَفِيَ عليه شَأْنُ الِاسْتِئْذَانِ حتى أخبره بِهِ أبو مُوسَى وأبو سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ.
و بر او پوشيده بود نحوه اجازه گرفتن (اگر كسي اجازه گرفتن و اجازه ورود نداد،‌ چه بايد بكند؟)؛ تا اين كه ابوموسى و ابوسعيد خدري او را آگاه كردند.
وَخَفِيَ عليه تَوْرِيثُ الْمَرْأَةِ من دِيَةِ زَوْجِهَا حتى كَتَبَ إلَيْهِ الضَّحَّاكُ بن سُفْيَانَ الْكِلَابِيُّ وهو أَعْرَابِيٌّ من أَهْلِ الْبَادِيَةِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم أَمَرَهُ أَنْ يُوَرِّثَ امْرَأَةَ أَشْيَمَ الضَّبَابِيِّ من دِيَةِ زَوْجِهَا .
و پوشيده بود بر او ارث بردن زن از ديه شوهرش را ، تا اين كه ضحاك بن سفيان كه از اعراب باديه نشين بود، براي او نامه نوشت كه رسول خدا (ص) به او دستور داده است كه همسر اشيم ضبابي از ديه همسرش ارث ببرد.
وَخَفِيَ عليه حُكْمُ إمْلَاصِ الْمَرْأَةِ حتى سَأَلَ عنه فَوَجَدَهُ عِنْدَ الْمُغِيرَةِ بن شُعْبَةَ .
و پوشيده بود بر او حكم سقط عمدي جنين توسط زن؛ تا اين كه از آن سؤال كرد؛ پس پاسخ آن را در نزد مغيرة بن شعبه يافت.
وَخَفِيَ عليه أَمْرُ الْمَجُوسِ في الْجِزْيَةِ حتى أخبره عبد الرحمن بن عَوْفٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم أَخَذَهَا من مَجُوسِ هَجَرَ.
و بر او پوشيده بود، وضعيت جزيه گرفته از مجوس، تا اين كه عبد الرحمن بن عوف به او خبر داد كه رسول خدا (ص) از مجوس هجر جزيه گرفت.
وَخَفِيَ عليه سُقُوطُ طَوَافِ الْوَدَاعِ عن الْحَائِضِ فَكَانَ يَرُدُّهُنَّ حتى يَطْهُرْنَ ثُمَّ يَطُفْنَ حتى بَلَغَهُ عن النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم خِلَافُ ذلك فَرَجَعَ عن قَوْلِهِ.
و پوشيده بود بر عمر، سقوط طواف وداع از زنان حائض؛ پس عمر آن‌‌ها را برگرداند تا پاك شده و سپس طواف كنند، تا اين كه خلاف آن از رسول خدا (ص) برايش رسيد؛ پس از سخنش برگشت.
وَخَفِيَ عليه التَّسْوِيَةُ بين دِيَةِ الْأَصَابِعِ وكان يُفَاضِلُ بَيْنَهَا حتى بَلَغَتْهُ السُّنَّةُ في التَّسْوِيَةِ فَرَجَعَ إلَيْهَا .
و بر او پوشيده بود، مساوي بودن ديه انگشتان و او بين آن‌ها فرق مي‌گذاشت؛ تا اين كه سنت (پيامبر ص) مساوي بودن ديه انگشتان است؛ پس از نظر خود برگشت.
وَخَفِيَ عليه شَأْنُ مُتْعَةِ الْحَجِّ وكان يَنْهَى عنها حتى وَقَفَ على أَنَّ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم أَمَرَ بها فَتَرَكَ قَوْلَهُ وَأَمَرَ بها .
و پوشيده بود بر عمر، قضيه متعه حج و از آن نهي مي‌كرد، تا اين كه متوجه شد كه كرسول خدا به آن دستور داده است؛ پس سخن خود را رها كرد و به آن دستور داد.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج 2   ص 272 ، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1973
اين چه حقي است که بر زبان او در اين موارد جاري نشد؟!!
ثالثا: در منابع شما آمده است که عمر در نبوت پيامبر شک داشت، آيا از جمله حقهايي است که بر زبان عمر جاري جاري شد؟!!
ابن حبان در صحيح خود مي نويسد:
فقال عمر بن الخطاب رضوان اللّه عليه واللّه ما شككت منذ أسلمت إلاّ  يومئذ ، فأتيت النبي صلى اللّه عليه وسلم فقلت : ألست رسول اللّه حقّاً ؟ قال : بلى ، قلت : ألسنا على الحق ، وعدوّنا على الباطل ؟ قال : بلى ، قلت : فلِمَ نعطي الدنيّة في ديننا ؟ ...
قال: عمر بن الخطاب رضوان اللّه عليه: فعملت في ذلك أعمالاً يعني في نقض الصحيفة.
عمر گفت : قسم به خدا ! از زماني كه اسلام آورده‌ام ، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكردم . پيش پيامبر آمده و گفتم : اي رسول خدا ! مگر شما پيامبر خدا نيستي ؟ !!! . پيامبر فرمود : بلي هستم . گفتم : مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند ؟ پيامبر فرمود : بلي چنين است . گفتم : پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان‌ دهيم ؟
عمر گفت : براي اين كه اين عمل را از پرونده‌ام پاك كنم ، كارهايي انجام دادم .
 صحيح ابن حبان ، ج 11 ،‌ ص224 .
رابعا: در منابع معتبر شما آمده است عمر صحابه را اذيت مي کرد
روايتى كه در صحيح مسلم از رسول خدا صلى الله عليه وآله در مورد خشونت عمر بن خطاب نقل شده قابل تأمل است:
... أُبَيَّ بن كَعْبٍ قال عَدْلٌ قال يا أَبَا الطُّفَيْلِ ما يقول هذا قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول ذلك يا بن الْخَطَّابِ فلا تَكُونَنَّ عَذَابًا على أَصْحَابِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.
ابى بن كعب مى‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله به عمر بن خطاب فرمود: تو بر اصحاب من مايه عذاب نباش.
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1696، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
پيامبر به او مي گويد صحابه را اذيت نکن اگر آن روايتي را که شما از پيامبر نقل کرديد درست باشد چرا پيامبر جلوي حق  را مي گيرد!!! آيا اين روايت بخاري نشان نمي دهد که آن روايت که مي  گويد خدا حق را بر زبان عمر جاري کرد جعلي است؟!! چون اگر پافشاري کنيد که روايت درست است، پيامبر زير سوال مي ورد چون حق را قبول نمي کند !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
 
849   نام و نام خانوادگي:  محمد حسين     -   تاريخ:  14 دي 93 - 13:55:33
واقعا ممنون به خاطر اين که تونستيد اسلام واقعي که شيعيان به اون اعتقاد دارن رو با سند و مدرک ثابت کنين.
850   نام و نام خانوادگي:  سيد محمدجواد ذاکر     -   تاريخ:  24 دي 93 - 10:23:06
گر خدايي نيست جز رب جلي
لا اميرالمومنين،"""الا علي (ع)"""




  [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13] [14] [15] [16] [17] [18] [19] [20] [21] [22]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما