* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: امير -
تاريخ: 13 شهريور 87 - 00:00:00
پس از عرض سلام و دعا سئوال من راجع صحابه مي باشد محبت نمائيد آنها را در اخلاق و گناهاني كه كرده اند و اشتبهاتي كه در علم به اسلام داشته اند توضيح دهيد كه ديگر انفدر آنها را بت نكنند! والسلام عليكم والرحم،الله و بركاته جواب نظر: دوست گرامي جناب آقاي امير سلام ! به زود مقاله&zwnjاي تحت عنوان عدالت صحابه روي سايت قرار داده خواهد شد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
2 |
نام و نام خانوادگي: طه بهنام -
تاريخ: 14 شهريور 87 - 00:00:00
باتشكر از لطف و مرحمت شما بزرگواران دوست عزيزي كه به متن ارسالي اينجانب پاسخ داده ايد از اينكه لطف فرموديد و وقت گذاشتيد از شما كمال تشكر را دارم . شما يك سري سئوالات مطرح كرده ايد آيا واقعاً به يقين خودتان جوابهاي درست آنها را مي دانيد؟ ولي در پاسخ به شما متني را برايتان ارسال مي كنم اميدوارم رنجيده خاطر نشويد چون اصلاً بنا ندارم كه به دين و مذهب كسي توهين شود . و تشخيص اينكه كدام دين و عقيده بهتر و پسنديده تر است با خداوند است نه با من و شما اين استنباط شخصي شما هست كه مي فرمائيد اسلامي كه شيعيان پيروي ميكنند با اسلامي كه فرقههاي اهل سنت ، 180 درجه تفاوت دارد . خدايي كه آنها ميپرستند ، با خداي كه ما ميپرستيم تفاوت اساسي دارد . خداي آنها دست دارد ، چشم دارد ، كمر دارد ، با چشم ظاهر ديده ميشود ؛ اما خداي شيعيان خدايي است كه «لا يدركه الأبصار » . نه چشم دارد و نه پا و نه ... بايد بگم كه از اين آيه جنابعالي فقط لايدركه الابصار را ديده ايد و آنهم لا تدركه الابصار است ولي كل آيه مي فرمايد (( لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو ا للطيف الخبير)) « او را هيچ چشمي درك ننمايد و او همه بينندگان را مشاهده مي كند و او لطيف و نامرئي و آگاه است » طبق اين آيه قرآن خداوند خود تأييد مي كند كه نظاره گر همه بينندگان است شما چگونه منكر گفته خداوند مي شويد حتماً خداوند چشمي بينا ((البته چشمي باطني)) دارد كه فراتر از چشم بندگان است و مي تواند با آن چنين نظاره گر باشد . و اما متن ارسالي : 1- بنيان مذهب إماميه در برابر ديگر مذاهب إسلامي بر اين اصل استوار است كه علي و يازده فرزندش از سوي خداوند بوسيلة رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم به خلافت و وصايت آنحضرت انتخاب شده، پس شوراي مهاجرين و انصار براي انتخاب خليفه و امام مسلمين نامشروع و باطل بوده است! امّا اين ادّعا با نامة صريحي كه خود فرقة اماميه از علي(ع) نقل كرده اند مخالفت دارد، چنانچه در نهج البلاغه نامه اي از علي(ع) بدين صورت گزارش شده است: (انه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه فلم يكن للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد، و إنما الشورى للمهاجرين والأنصار فان اجتمعوا على رجلٍ و سموه إماما كان ذالك لله رضي فان خرج عن أمرهم خارجٌ بطعنٍ أو بدعه ردّوه إلى ما خرج منه فان أبى قاتلوهُ علي إتباعه غَيرَ سبيل المؤمنين...) ( نامة ششم نهج البلاغه) يعني:«گروهي كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند بهمان طريق با من بيعت كردند، پس كسي كه شاهد بوده نبايد ديگري را اختيار كند و كسي كه غايب بوده نبايد منتخب آنها را رد كند، و جز اين نيست كه شوري از مهاجرين و انصار است، بنابر اين اگر آنها بر مردي اتفاق كردند و او را امام ناميدند اين كار موجب رضاي خداست، پس كسي كه بسبب طعن و بدعت از امر ايشان بيرون رفت او را بر ميگردانند، اگر از برگشت خودداري نمود با او مي جنگند كه غير راه مؤمنان را پيروي كرده است». اين نامه علاوه بر نهج البلاغه در يكي از كتب معتبر و قديم شيعه نير ديده ميشود كه آن‹وقعة صفين› تأليف نصر بن مزاحم السفري متوفي 412 هجري قمري است كه اخيراً در ايران تجديد چاپ شده است كه در صفحة 29 آن همين نامه آمده، مفاد نامة مزبور با قرآن كريم نيز مي سازد، كه در سورة شريفة توبه ميفرمايد: (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيم )التوبة:100 يعني:«و پيشي گيرندگان نخستين از مهاجرين و انصار و كسانيكه بوسيلة نيكوكاري از ايشان پيروي كردند خدا از همة آنان راضي شده و آنها نيز از خدا خشنودند و براي ايشان باغستانهايي مهيّا فرموده كه نهرها از زير درختان آنها روان است و هميشه در آنجا خواهند ماند و اين رستگاري بزرگي است». چنانكه ملاحظه ميشود در اين آية كريمه صريحاً به پيشي گيرندگان مهاجر و انصار وعدة بهشت داده است، و نيز در بارة امور آنها فرموده است: (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) الشورى:38 يعني:«وكارشان را بمشورت يكديگرانجام دهند». اينك اگر عدّه أي بهشتي به شوري بنشينند و كسي را بعنوان پيشوا تعيين كنند، آيا اين كار مخالفت رضاي خداست؟ يا بقول علي )كانَ ذلكَ للهِ رضي( شگفتا كه فرقة اماميه نه به آنچه خودشان از علي(ع) روايت ميكنند توجّه كافي دارند و نه به آيات صريح قرآن!! در نهج البلاغه مينويسد، علي(ع) فرمود: (والله ما كانت لي في الخلافة رغبة ولا في الولاية إربة و لكنكم دعوتموني إليها و حملتموني عليها)(خطبة276 ) يعني:«سوگند بخدا من رغبتي به خلافت نداشتم و نيازي بولايت در من نبود شما مرا بسوي خلافت خوانديد و مرا بدان وادار كرديد». اگر علي (ع) از سوي خدا براي خلافت و ولايت تعيين شده بود چرا ميل و رغبت نداشت و از آن روي گردان بود؟ آيا رسول اَلله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم هم به نبوت و رسالت خود بي ميل و بي رغبت بود؟! اگر علي(ع) از سوي خدا انتخاب شده بود چرا با ابوبكر(رضي)و عمر(رضي) بيعت كرد؟ چنانچه در كتب شيعة اماميه بدان تصريح شده است؟ (در كتاب غارات ثقفي و مستدرك نهج البلاغه و ديگر كتب اماميه آمده). بعنوان نمونه در ‹الغارات› اثر ابو إسحاق ثقفي ‹متوفي 283 هجري› ميخوانيم: كه علي(ع) پس از قتل محمد بن ابي بكر نامه اي بياران خود در مصر نوشت، ضمن آن نامه از خلافت ابوبكر(رضي) ياد كرده مينويسد: (فمشيت عند ذالك إلي أبي بكر فبايعته) ‹الغارات جزء اول ص 204› يعني:« در آن هنگام بسوي ابوبكر رفتم و با او بيعت كردم». و در بارة عمر(رضي) مينويسد:(تولى عمر الأمور و كان مرضي السيرة ميمون النقيبة)‹صفحة207› يعني:«عمر كارهاي خلافت را بعهده گرفت و پسنديده سيرت و فرخنده نفس بود». (قال الجوهري في الصحاح: فلان ميمون النقيبه، اذا كان مبارك النفس) اينها مضمون نامه هاي علي(ع) است كه علاوه بر اهل سنّت خود شيعه آنها را نقل كرده و قدماي اماميه بدانها تصريح نموده اند. آيا علي(رضي) با غاصب بيعت ميكند؟ آيا بيعت بخلافت ابوبكر(رضي) از سوي كسي كه خداوند متعال او را خليفه كرده است صحيح است؟ آيا علي(رضي) از ظالم و غاصب تعريف و تمجيد مينمايد و او را پسنديده سيرت و فرخنده نفس ميشمارد؟! پس چرا از خدا نمي ترسند و انصاف پيشه نمي كنند؟ در كتاب ‹الصفين› آمده كه علي(ع) دربارة ابوبكر(رضي) و عمر(رضي) گفت: (أحسنا السيرة و عدلا في الأمة)‹ص201› يعني:«آن دو رفتار نيكو داشتند و در ميان امّت بعدالت رفتار كردند». امّا شيعة اماميه ميگويند: آن دو غاصب و ظالم بودند، پهلوي فاطمة زهرا را شكستند!! اما اگر ادّعاي شيعة اماميه را به قرآن عرضه كنيم مي بينيم قرآن دربارة مهاجرين ميفرمايد: «اگر به آنها در زمين قدرت دهيم نماز بر پاي ميسازند و زكات ميدهند و امر به معروف و نهي از منكر مينمايند». ولي شيعه ميگويد چون خدا به ايشان قدرت داد، خلافت علي(ع) را غصب كردند و ظلم نمودند و فاطمه را آزردند! خداي متعال در سورة حج ميفرمايد: (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ .........الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُور) (الحج40/41) آيا ما دست از نامه هاي موثق علي(ع) و آيه هاي قرآن برداريم و ادّعا هاي اين و آن را باور كنيم و در ميان امّت اسلام اختلاف اندازي و فرقه بازي راه بيندازيم؟ مگر خداوند نمي فرمايد:(وَلاَ تَفَرّقوا)«پراكنده نشويد». مگر علي(ع) در نهج البلاغه نگفته است: (والزموا السواد الأعظم فان يد الله مع الجماعة و إياكم و التفرقة)‹خطبة147› يعني:«از سواد اعظم و اكثريت مسلمانان جدا نشويد كه دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهيزيد». شگفتا آنروز كه مسلمين به در خانة علي(ع) ريختند و خواستند كه با آنحضرت بيعت به خلافت كنند ، فرمود:(دعُوني و التمسوا غيري)‹خطبة 91› يعني:«مرا رها كنيد و غير مني را براي اينكار بخواهيد». سر انجام با إصرار زياد راضي شد. آيا اگر خدا او را بخلافت انتخاب كرده بود اين استنكاف براي چه بود و چرا وظيفة خدايي خود را بعهده نمي گرفت؟ چرا بتصريح كتب شيعه پشت سر خلفا نماز ميخواند؟ چنانچه در ‹وسائل الشيعه› مينويسد: (قد أنكح رسول اَلله صَلى الله عَليه و آله وَ سَلّم، و صلَّى علي(ع) وراءهم) يعني:«رسول اَلله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم با ايشان ‹خلفا› منا كحت نمود (دختر ابوبكر(رضي) و عمر(رضي) را گرفت و دو دختر خود را به عثمان(رضي) داد) و علي(ع) پشت سر آنها نماز خواند». ‹وسائل الشيعه چاپ سنگي كتاب الصلاة ص 526› چرا علي(ع) بقول اماميه ستمگران و ظالمان و بدعت گذاران را تأييد ميكرد، آيا همة اينها براي تقويت اسلام بود؟!! وانگهي چرا از‹ 12› امام در قرآن نام و وصفي نيست ولي از أصحاب كهف و ذو القرنين و لقمان و هارون و غيره ......... بتفصيل سخن آمده است؟ آيا كتاب هدايت بايد آنچه را كه قرنها ماية اختلاف امّت ميشود فروگزارد و دربارة گذشتگان سخن بگويد؟ آخر انصاف شما كجا رفت؟ جواب نظر: جناب طه بهنام ! خوشحالم كه خيلي زود چهره دوم شما براي ما آشكار شد . البته ما هيچ ترديدي نداشتيم كه شما از اهل تسنن هستيد . اميدواريم كه اين ارتباط هرچه بيشتر ادامه پيدا كند قبل از شما نيز دوستان ديگري همين شبهات و سؤالات را براي ما كپي پيست كرده بودند كه ما به تمامي آنها پاسخ دادهايم ، اگر كمي به خودتان زحمت ميداديد و صفحات سايت را ورق ميزديد ، به جواب سؤالات خودتان ميرسيديد . گفتهايد كه : "و تشخيص اينكه كدام دين و عقيده بهتر و پسنديده تر است با خداوند است نه با من و شما " خداوند با ارسال پيامبران خود ، صراط مستقيم خود را به همه مردم نشان داده و از طرف ديگر ابزار تشخيص را نيز به همه انسانها داده است . اين وظيفه هر انساني است كه راه را از چاه با همان معيارهاي كه خداوند مشخص كرده است ، تشخيص داده و صراط مستقيم الهي را در پيش گيرد . بلي اين خداوند است كه در نهايت حكم ميكند كه كدام راه درست بوده است ؛ اما در آن زمان ، انسانها حق انتخاب ندارند و بايد به خاطر راهي كه انتخاب كردهاند ، به خداوند جواب پس دهند . نشان دادن صراط مستقيم با خداوند است ؛ اما انتخاب راه از چاه وظيفه من و شما است .اما بحث چشم داشتن خداوند : ما نگفتهايم كه نعوذ بالله خداوند ما را نميبيند ؛ اما اين ثابت نميكند كه خداوند چشمي همانند چشمان سنيها داشته باشد !!! رواياتي كه در كتابهاي اهل سنت وجود دارد ، ثابت ميكند كه خداوند چشماني همچون چشمان انسان ها دارد . براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه بفرماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=101 اما بحث نامه ششم نهج البلاغه امير المؤمنين عليه السلام به معاويه . ما پيش از اين به صورت مفصل تك تك جملات اين نامه را بررسي كردهايم ، لطفاً به آدرس ذيل مراجعه بفرماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=700 اما آيه «وأمرهم شوري بينهم» : اولاً خداوند در اين آيه دستور ميدهد كه در كارهاي خودتان با يكدگر مشورت كنيد ؛ اما اين مطلب ثابت شده است كه امامت امري است الهي و مردم حق اظهار نظر در باره آن را ندارند . اگر لازم بود ، ميتوانيم در اين باره بيشتر بحث كنيم . ثانياً : اگر براي انتخاب خليفه بايد با مردم مشورت ميشد ، چرا با امير المؤمنين ، بني هاشم ، زبير و تمامي طرفدارانش و نيز با انصار مشورت نشد و ابوبكر در حالي خليفه شد كه افراد فوق با وي مخالف بودند ؟ محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن به نقل عمر مينويسد : حين تَوَفَّى الله نَبِيَّهُ صلى الله عليه وسلم أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ في سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا صحيح البخاري ج 6 ص 2505 ، ح6442 ، ناشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا . زماني كه رسول خدا (صلي الله عليه [وآله وسلم] ) از دنيا رفت ، انصار با ما مخالفت كردند و همگي در سقيفه بني ساعده جمع شدند و نيز علي (عليه السلام) و زبير و تمامي كساني كه با آنها بودند ، مخالف ما بودند . بنابراين در انتخاب ابوبكر ، نه نصي از جانب خدا و رسول وجود دارد و نه در انتخاب او با مردم مشورت شده است ؛ از اين رو خلافت وي نامشروع بوده است . در انتخاب عمر نيز با هيچ كسي مشورت نشد ؛ بلكه تمامي مردم ؛ از جمله امير المؤمنين عليه السلام با انتخاب وي مخالف بود ؛ بنابراين انتخاب عمر نيز كاملاً مستبدانه و نامشروع بوده است . براي اطلاع بيشتر در اين باره به آدرس ذيل مراجعه بفرماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1475 گفتهايد كه : " اگر علي(ع) از سوي خدا انتخاب شده بود چرا با ابوبكر(رضي)و عمر(رضي) بيعت كرد؟ چنانچه در كتب شيعة اماميه بدان تصريح شده است؟ " ما اين مطلب را نيز به صورت مفصل بررسي كردهايم ، لطفاً به آدرس ذيل مراجعه بفرماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=438 اما آيه «والسابقون الأولون» : شما بعد از اين آيه گفتهايد : "چنانكه ملاحظه ميشود در اين آية كريمه صريحاً به پيشي گيرندگان مهاجر و انصار وعدة بهشت داده است " در جواب ميگوييم : اولاً : خداوند در آيات فراواني به تمامي مؤمنين وعده بهشت داده و اختصاص به «سابقون الأولون» ندارد ؛ چنانچه در آيه 72 سوره توبه مي فرمايد : وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم . خداوند به مردان و زنان باايمان، باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاى پاكيزهاى در بهشتهاى جاودان (نصيب آنها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اينها) برتر است و پيروزى بزرگ، همين است! اما احدي نگفته است كه اين وعده خداوند سبب عصمت مؤمنين ميشود و آنها را از خطا و لغزش بازميدارد ؛ از اين رو ، اين وعده هرگز نميتواند به صورت مطلق باشد ؛ بلكه خوشنودي خداوند از آنها و در نتيجه رفتن به بهشت مقيد شده به ايمان و انجام عمل صالح . اين مطلب به خوبي از سياق آيه استفاده ميشود ؛ زيرا آيات قبل و بعد آن در مذمت منافقين وارد شده و آنها را به خاطر اعمال زشت شان مذمت كرده است . به عبارت ديگر : منظور خداوند اين نيست كه هر كسي جزء سابقون الأولون بودند ؛ حتي اگر ايمان به خدا هم نداشته باشند و هيچ عمل صالح نيز انجام نداده باشد ، فقط به همين دليل كه جزء سابقون الأولون بودهاند ، خدا از آنها براي هميشه راضى است، و هيچ گاه از آنها خشمگين نمىشود هر چند كه زشت ترين اعمال را انجام داده باشند . ثانياً : اگر رضايت خداوند از آنها مقيد به عمل صالح نباشد و آنها بدون قيد و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه كارهاي زشتي مرتكب شوند ) به بهشت بروند ، آيات بسياري از قرآن كريم تكذيب خواهد شد ؛ از جمله خداوند در آيه 7 و 8 سوره زلزله ميفرمايد : وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه . هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را مىبيند ! اگر ادعاي اهل سنت پذيرفته شود ، بايد بگوييم كه تمام مردم ، نتيجه اعمال بد خود را خواهند ديد ، مگر آنهايي كه با پيامبر هجرت كردهاند كه اعمال بدن آنها حساب نشده و رضايت خداوند از آن دائمي است ! علاوه بر اين اگر رضايت خداوند در اين آيه مطلق باشد ، بايد تمامي آيات قرآن را كه راجع به وعده و عيد و جزا و پاداش نازل شده است ، تخصيص بزنيم . يعني از هر كسي گناهي سر بزند ، مجازات خواهند شد ؛ مگر سابقون الأولون كه آنها حتي اگر مرتد و يا منافق نيز بشوند ، مجازات نخواهند شد و قبول اين مطلب مساوي با لغويت شريعت و فرمانهاي خداوند كه بعد از نزول آيه به سابقون الأولون داده است ؛ زيرا ثابت ميشود آنها چه به شريعت اسلام پايبند باشد و چه نباشند ، خداوند آنها را به بهشت خواهد برد . اگر منظور آيه اين باشد كه كساني كه جزء سابقون الأولون بودهاند ، هيچگاه گناه نكردند و لغزشي از آنها صورت نگرفت و معصوم از دنيا رفتند ، با اعتقادات اهل سنت نميسازد و انكار بديهيات خواهد بود و اگر بگوييم كه منظور خداوند آن است كه آن ها گناه كردند ، ظلم كردند ، مرتكب فسق و فجور شدند ؛ اما در عين حال باز هم خدا از آنها راضى است و آنها را به بهشت خواهد برد ، با بسياري ديگر از آيات قرآن كريم در تضاد خواهد بود ؛ زيرا خداوند در آيه 96 توبه ميفرمايد : فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقين . خداوند (هرگز) از جمعيّت فاسقان راضى نخواهد شد ! و نيز در آيه 57 و 140 سوره آل عمران مي فرمايد : وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمين . خداوند، ستمكاران را دوست نمىدارد . اگر ادعاي اهل سنت را بپذيريم ، بايد بگوييم كه خداوند از فاسقين و ظالمين راضي نيست ؛ مگر از آنهايي كه با پيامبر هجرت كردند كه خداوند از آنها براي هميشه از آنها راضي است و فسق و فجور آنها هيچ تأثيري در رضايت خداوند نخواهد داشت !! ثالثاً : در ميان همين سابقون الأولون كساني بودند كه خداوند در قرآن كريم آنها را منافق و «في قلوبهم مرض» معرفي كرده است ؛ چنانچه در آيه 31 سوره مدثر ميفرمايد : وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَْبَ النَّارِ إِلَّا مَلَئكَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتهَُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَانًا وَ لَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَِاذَا مَثَلًا . مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب [يهود و نصارى] يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!» به اتفاق مفسرين سوره مدثر و خصوصاً اين آيه در مكه نازل شده و مراد از «في قلوبهم مرض» نيز منافقين هستند . و همين منافقين بودند كه به همراه ديگر مؤمنان و رسول خدا به مدينه هجرت كردند . بنابراين چگونه ميتواند خداوند از تمامي كساني كه با پيامبر هجرت كردند ، به صورت دائمي رضايت داشته باشد . رابعاً : كساني در ميان همين سابقون الأولون بودهاند كه به اتفاق شيعه و سني ، مورد غضب خداوند و در آتش جهنم خواهند بود . كساني همچون ابوالغاديه ، قاتل عمار ياسر . ابن تيميه حراني در باره او مينويسد : كان مع معاوية بعض السابقين الأولين وإن قاتل عمار بن ياسر هو أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذكر ذلك ابن حزم وغيره . منهاج السنة ، ج6 ، ص333 . به همراه معاويه كساني از سابقين الأولين (مهاجران نخستين) بودند . و قاتل عمار بن ياسر ، ابو الغاديه است و او كسي است كه با پيامبر در بيعت شجره ، بيعت كرده و آنها از سابقين الأولين هستند . اين مطلب را ابن حزم و ديگران نقل كردهاند . در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم در باره وي و گروهش فرموده : وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار . صحيح البخاري ، ج1 ، ص 115 ، كتاب الصلاة، ب 63 ، باب التَّعَاوُنِ فِي بِنَاءِ الْمَسْجِدِ ، ح 447 و صحيح البخاري ، ج2 ، ص207 ، كتاب الجهاد والسير، ب 17 ، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ ، فِي السَّبِيلِ ، 2812 . عمار را گروه نابكار ميكشند ؛ در حالي كه عمار آنها را به سوي بهشت و آنها عمار را به سوي آتش دعوت ميكنند . جالب اين است كه خود ابو الغاديه ، قاتل عمار ، نقل كرده است كه كشنده عمار در آتش است . ذهبي در ميزان الإعتدال مينويسد : عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي ، ج 2 ، ص 236 . از أبو غاديه نقل شده است كه از رسول خدا شنيدم كه ميفرمود : كشنده عمار در آتش است . و اين چيزي است عجيب ؛ زيرا خود ابو غاديه عمار را كشته است . اما رواياتي كه به نقل از اهل بيت در مدح خلفاء آوردهايد : اگر ميخواهي نظر حقيقي امير المؤمنين عليه السلام را در باره ابوبكر و عمر را بداني ، لازم نيست خودت را به زحمت بيندازي و به كتابهاي نظير الغارات ، وقعة الصفين و ... كه از نظر شيعه و سني هيچ ارزشي ندارد مراجعه كني ، صحيح مسلم در اختيار شما است ، لطفاً به كتاب الجهاد ، باب حكم الفئ مراجعه بفرمايد كه عمر بن الخطاب خودش اعتراف ميكند : فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا . پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زادهات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را . ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نميگذاريم ، آنچه ميماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناهكار ، حيلهگر و خيانتكار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو ، دين دار و پيرو حق بود . پس از مرگ ابوبكر ، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو و گناهكار خوانديد گفتهايد : " وانگهي چرا از‹ 12› امام در قرآن نام و وصفي نيست ولي از أصحاب كهف و ذو القرنين و لقمان و هارون و غيره ......... بتفصيل سخن آمده است؟ " شما نيز بايد به اين سؤال پاسخ دهيد كه چرا نام ابوبكر ، عمر و عثمان در قرآن نيامده است ، آيا ميشود كه نام اصحاب كهف در قرآن بيايد و نام ابوبكر كه به اعتقاد شما برترين شخص بعد از پيامبر اسلام است ، در قرآن نيامده باشد ؟! ما پيش از اين ، اين مطلب را نيز بررسي كردهايم ، لطفاً به اين آدرس مراجعه بفرماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500 اما بحث اين كه چرا امير المؤمنين عليه السلام فرمود : « دَعُونِى وَ الَْتمِسُوا غَيْرِى» : اين مطلبي نيست كه بتوان در اين قسمت به صورت مفصل به آن پاسخ داد ، ما در اين جا جواب مختصري ميدهيم و اگر قانع نشديد ، در خدمت شما هستيم . از اشتباهات بزرگ بعضى از انديشمندان ، اين است كه تصور نمودهاند امامت با حكومت مترادف است و حال آنكه حكومت يكى از شؤون امامت است ، امام وظايف و شؤونانتي دارد كه عبارتند از : 1 . هدايت مردم ؛ 2 . مرجعيت علمى ؛ 3 . حفظ شريعت ؛ 4 . وساطت در فيض بر كلّ هستى ؛ 5 - بسط عدالت و ... تمامى اين شؤنات و وظائف إمام كه اشاره شد ؛ جز بسط عدالت ، در دوران خلافت خلفاء ثلاثه بر وجود مقدس حضرت امير المؤمنين عليه السلام مترتب بود ؛ ولى بسط عدالت در سايه حكومت مشروط به ايجاد زمينه و خواست مردم بود ، كه بعد از قتل عثمان فراهم گرديد. بديهى است كه حاكم اسلامى منصوب از طرف خدا ، در صورتى مىتواند حكومت حق تشكيل دهد كه جامعه پذيراى آن باشد و زمينه تشكيل حكومت فراهم شده باشد. اما در صورت فقدان شرائط و عدم امكان اجراى حق ، تشكيل حكومت ، و يا قبول حكومت بر او واجب نيست ؛ همانطورى كه رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله در مدتى كه مكّه بودند ، اقدام به تشكيل حكومت نكردند ؛ ولى به مجرد آمدن به مدينه و اعلام آمادگى مردم ، اقدام به تشكيل حكومت نمودند. بنابراين إمام منصوب از جانب خداوند إمام است مردم بخواهند و يا نخواهند و شرايط تشكيل حكومت براى او فراهم باشد يا نباشد ؛ ولى مادامى كه جامعه پذيراى حكومت نباشد و موانعى بر سر راه حكومت ايجاد كند ، تشكيل حكومت براى حاكم اسلامى واجب نيست ؛ ولى همين كه موانع ، برطرف و شرايط اجراى حكومت فراهم گرديد ، اقدام به تشكيل حكومت خواهد كرد. پر واضح است كه بيعت مردم، موانع اجراى حكومت را از بين برده و زمينه تشكيل حكومت را مهيا مىسازد، نه اينكه به حكومت حاكم اسلامى، مشروعيت ببخشد. زماني كه عثمان به دست ياران رسول صلي الله عليه وآله وسلم ، كشته شد و مردم براي بيعت با امير المؤمنين اصرار داشتند ، زماني بود كه ديگر اثري از اسلام واقعي نمانده بود و خلفاي پيشين آن قدر بدعت در اسلام گذاشته بودند كه اسلام كاملاً دگرگون شده بود ؛ تا جايي كه وقتي امير المؤمنين عليه السلام در ميان مردم بصره نماز خواند ، مردم گفتند : نماز على عليه السلام ياد آورد نماز پيامبر صلى اللّه عليه وآله بود . بخاري در صحيح ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن مينويسد : عن عِمْرَانَ بن حُصَيْنٍ قال صلى مع عَلِيٍّ رضي الله عنه بِالْبَصْرَةِ فقال ذَكَّرَنَا هذا الرَّجُلُ صَلَاةً كنا نُصَلِّيهَا مع رسول اللَّهِ صحيح البخاري ، ج 1 ، ص 271 ، بَاب إِتْمَامِ التَّكْبِيرِ في الرُّكُوعِ ، ناشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا عمران بن حصين گفته است : همراه با علي (عليه السلام) در بصره نماز خوانديم ، مردم گفتند : نماز اين شخص ما را به ياد نمازي كه با رسول خدا خوانده بوديم انداخت . و همچنين عدهاى از مردم كه در زمان عثمان به تصرف بى رويه بيت المال عادت كرده بودند و انتظار داشتند در زمان على عليه السلام نيز به همان منوال كار پيش برود ، و روى اين جهات، مراد على عليه السلام از جمله «دَعُونِى وَ الَْتمِسُوا غَيْرِى» اين است كه : اگر چنانچه منظور شما اين است كه حكومت من نيز به همان روش خلفاء گذشته باشد ، و كتاب خدا وسنت پيامبر كنار گذاشته شود ، من حاضر نيستم اين چنين حكومتى را بپذيرم . و بهترى گواه اين سخن، كلام حضرت على عليه السلام در همان خطبه مورد نظر شما است كه مىفرمايد: فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الَْمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ . زيرا ما با حادثه اي روبرو هستيم كه آن را چهره ها و رنگهاست، حادثه اي كه دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پايدار نمي ماند، آفاق حقيقت را ابر سياه گرفته، و راه مستقيم دگرگون و نا آشناخته شده است . والسلام علي من اتبع الهدي گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: اسماعيل -
تاريخ: 16 شهريور 87 - 00:00:00
باسلام خيلي زيبا جوابشان راداديدولي چه فايده اگرحقيقت راهم بدانند باز هم نميپذيرند زيرا خداوند به دلهاي ازسنگ مجال توبه نميدهد باتشکراسماعيل ازبندرعباس |
4 |
نام و نام خانوادگي: سارو -
تاريخ: 16 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام دوستان من پس ازارسال چند نامه به شما وعدم جوابگوي شما به من، نفهميدم شما السابقون الاولون را مرتد ميدانيد يا نه؟؟؟ اگر مرتد هستند كه به گفته شما بايد با قران هم وداع بگويم (استغفرالله)!!!!!! چون نزديك به 100 ايه در مدح انها امده واينكه شما در جواب طه ميگويد سببي براي عصمت السابقون نمي بينيد ما هم نگفتيم كه مطلقا معصوم بوده اند ولي دليل ادعاي شما كه مرتد شده اندنيز نيست.ميدانم كه منظورتان همين دومين راه حل است زيرا در مملكت شيعي بزرگ شده ايم و برايمان مثل روز روشن است كه با چه عقايدي بزرگ شده ايد و2حديثي كه جناب قزويني در مناظرات خوداز همين بحث مرتد شدن صحابه از صحيح بخاري وروايت از ام المومنين مانور دادند ايا از نظر سندي ضعيف بوده اند يا نه ؟؟؟پس كلام ،كلام خداي عزوجل است ويك سوال اينكه ايا اين ايات مختص به يك دوره زماني هستند؟؟؟؟؟؟ كه در صورت جواب به ادامه بحث ميپردازيم.و اينكه كتب شخصيت هاي بزرگي مثل مرحوم برقعي قمي وقلمداران وحضار وانديشمندان بزرگ از جمله موسوي وكاتب و...را ميخوانم دليلي به افكار مثبت در شيعه نمي بينم ونخواهيم ديد. با تشكر جواب نظر: جناب آقاي سارو ، سلام عليكم ! ما به تمامي نامهها و سؤالات شما جواب دادهايم ، حتماً آدرس ايميل خود را درست وارد نكردهايد كه جواب را نديدهايد . ما نگفتهايم كه تمامي السابقون الأولون مرتد هستند ؛ ما ميگوييم كه اين آيه دليل بر عدالت هميشگي و رضايت دائمي خداوند از آنها نميشود . درست است كه خداوند آنها را به بهترين وجه تمجيد كرده است ؛ اما سبب نميشود كه بعد از آن در هيچ مرحلهاي از زندگي شان دچار لغزش نشوند و در حقيقت معصوم از خطا و اشتباه باشند . بنابراين استناد به اين آيه و استفاده اين مطلب كه چون خداوند آن ها را در اين آيه ستوده است ، اعمال خلاف شرعي كه به آنها با دلايل قطعي نسبت داده ميشود دروغ است ، قابل قبول نميباشد . برادران اهل تسنن از اين آيه استفاده ميكنند كه چون  ابوبكر و عمر جزء سابقون الأولون بودهاند ، نميتوانند غاصب خلافت باشند ، خانه حضرت زهرا را آتش نزدهاند ، به پيامبر توهين نكردهاند ، قصد ترور پيامبر را نداشتهاند ، دين اسلام را از مسير اصلي اش منحرف نكردهاند ، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نكردهاند و ... . در حالي كه ما ميگوييم از اين آيه چنين چيزي استفاده نميشود و با دلايل قطعي اين مطالب قابل اثبات است . اين كه برخي از سابقون الأولون مرتد شدهاند ، با دلايل بسياري قابل اثبات است ؛ از جمله همان روايت صحيح بخاري و روايت عائشه كه هردو از نظر سندي هيچ مشكلي ندارند . ما از گفتگو با دوستاني همانند شما كه ادب و احترام را رعايت ميكنند ، با كمال ميل استقبال ميكنيم . والسلام علي من اتبع الهدي گروه پاسخ به شبهات |
5 |
نام و نام خانوادگي: رضا رحيمي -
تاريخ: 21 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام خدمت شما سروران موضوعي كه اين شبها شبكه ماهواره اي المستقله خيلي جنجال بپا كرده بحث حقانيت شيعه وسني است خواهش من اينه كه يك جوري بشه يك دانشمند شيعه وارد بحث اينه بشه واز حقانيت شيعه دفاع كنه چون واقعا اينا شبهه بوجود آوردند و متاسفانه كساي كه در مقام دفاع اونجا هستند ضعيفند واين حرص ما دراورده با آرزوي موفقيت شما. جواب نظر: با سلام بله متاسفانه شبکه المستقلة هميشه جنجال آفرين بوده و هست. جناب دکتر قزويني چندي قبل نيز در اين شبکه يکسري مناظرات داشته اند که انشاءالله به زودي متن و صوت آن در سايت قرار داده خواهد شد (بخش سخنراني ها) البته دقت داشته باشيد که آن زمان هم پاسخگويي در شبکه المستقله توسط بسياري از بزرگان و علماء رد شده بود تا اينکه براثر لجاجت  و هتاکي هاي بسياري اين شبکه چند تن از علماء و مراجع من جمله : آيت الله مکارم شيرازي، آيت الله کوراني و چند تن ديگر از بزرگان وهمچنين تماس و پيگيري خود آقاي دکتر هاشمي (مجري ... شبکه المستقله) جناب دکتر قزويني اعلام آمادگي کرده و سه شب در شبکه المستقله مناظره داشته اند که خوشبختانه اثرات مثبت بسياري داشت. من جمله آنکه آنان ادعا داشته اند که هيچ مدرک صحيح السندي در باب شهادت حضرت زهرا(س) وجود ندارد که خلاف آن ثابت شد و همچنين يکسري موارد ديگر که مهمترين آنان اين بود که تاکنون از چنين شبکه اي (المستقله) چنين رواياتي (آن هم از کتب منبع اهل سنت ) در باب شهادت حضرت زهرا(س) و حقانيت آقا اميرالمؤمنين بيان نشده بود که حداقل براي بسياري از اهل سنت در کشورهاي بسياري تازگي داشت (چرا که واقعا علماء و بزرگانشان سعي در پنهان کردن بسياري از روايات و احاديث کتب منبع خود از پيروانشان دارند) و از آثار بيان اين روايات و احاديث آن بود که بسياري از اهل سنت به مذهب شيعه مشرف شدند (که چند تن از بزرگان امارات من جمله اين افراد بودند که به دفتر خود مؤسسه نيز آمدند) البته لازم به ذکر است که معاندان و دشمنان نيز سعي در بزرگنمايي و اثبات پيروزي خود در اين مناظرات داشته اند که من جمله ادعاي يکي از افراد حاضر در مناظره (جناب ابوشوارب) که جناب دکتر را متهم به تدليس کردند که جناب دکتر آن را کاملا توضيح داده و اثبات کردند که چنين نبوده و خود اين شخص در جلسه بعد چنين کاري کردند (تدليس) و يا اينکه جناب دکتر عرب نيستند و نمي توانند درست عربي صحبت کنند و ... (که البته جناب دکتر در پايان مناظره در مورد کتب و مقالات بسياري که به زبان عربي ارائه کرده اند توضيح کاملي دادند) که تمامي نشان از بغض و عناد معاندين از شکستي که در اين مناظره خورده بودند داشت که در اصل بحث علمي قادر به جواب نبوده و شروع به ارائه ايرادات و انتقادت جاهلانه گرفته بودند. البته لينک مطلب خبر مناظره را نيز مي توانيد در ذيل ببينيد: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=260 خواندن نظرات و پاسخ هاي ارائه شده در لينک فوق نيز خالي از لطف نيست موفق و مؤيد باشيد معاونت اطلاع رساني |
6 |
نام و نام خانوادگي: طه بهنام -
تاريخ: 06 آبان 87 - 00:00:00
با عرض سلام و خسته نباشيد تشكر مي كنم از پاسخ هايي كه با صبر و حوصله داده ايد . البته با ارسال مطالب كسي ، نمي توان مدعي شد كه فلاني چه دين و آئيني دارد ؟ شما شرمنده نموده و بصراحت چهره دوم اينجانب را مشخص كرده ايد . اينها يكسري مطالب بود كه بنده در سايتها ديده بودم و برايم مطالب جالبي بود و با مراجعه به نامه ششم نهج البلاغه امير مومنان (ع) ، ديدم عين مطلب همان است كه من در متن ارسالي براي شما ، خوانده ام و خواستم با ارسال آن نظر انديشمندان را جويا شوم . جنابعالي چنان با هيجان به بيان شناخت چهره دوم اينجانب پرداخته ايد كه انگار دشمن بزرگ اسلام را شناخته ايد در صورتي كه چنين نيست بنده قبلاَ هم در بحث ها و گفتگوهايم ابراز داشته ام كه با ارسال مطالبم قصد توهين به هيچ دين و مذهبي و هيچ گروهي نداشته و ندارم عقايد هر كدام از برادران اهل تسنن و عزيران اهل تشيع برايم محترم بوده و هست . بنده قبول دارم كه اختلافاتي في مابين وجود دارد ولي اين را قبلاَ هم گفته ام كه اين اختلافات نبايستي دستاويزي براي دشمنان اسلام باشد . بنده بيشترين انتقادم هميشه از كساني بوده كه با لحن هاي تند و بدور از ادب اقدام به ارسال مطالب مي كنند . شما عزيزان چكار به تسنن يا تشيع بودن افراد داريد؟ آيا بهتر نيست به جاي شناختن چهره دوم افراد ، اسلام حقيقي را به مردم بشناسانيد ؟ آيا ائمه بزرگوار اسلام عليه السلام هنگام معرفي دين مبين اسلام و تبليغ آن به جويندگان حقيقت مي گفتند كه شما شيعه هستيد يا سني چهره شما براي ما مشخص شد ؟ يا اينكه رسالت خود را انجام مي دادند ؟ در شرايط كنوني جامعه ، بنده از گذاشتن اسم سني و شيعه بر روي خودم خوداري مي كنم لازم نمي دانم از اين دو كلمه استفاده نمايم چون فعلا براي ايجاد وحدت بين برادران عزيز نيازي به اين دو كلمه نيست . حساسيت روي اينگونه مطالب است كه در جامعه اسلامي چنين فجايعي در كشور هاي اسلامي ببار آورده كه دشمن توانسته مسلمانان را بجان همديگر بيندازد . و ضمناَ خوشحالم از اينكه برادر عزيزمان آقاي اسماعيل از پاسخي كه برايم ارسال شده خوشحال شده و فرمودند كه خيلي خوب جوابشان را داده ايد برادر اسماعيل، اگر اين سئوالات نباشد شما چه چيزي را مي خواهيد متوجه بشويد سئوال بنده به مثابه چراغي است كه نابينايي بدست گرفته بود جواني از او پرسيد تو كه نابينايي چراغ براي چه بدست گرفته اي؟ گفت اين چراغ از براي توي نادان است كه ناگهان به من نخورده و سبوي مرا نشكني من سئوال مي كنم تا تو هدايت شوي . از اينكه دير ارتباط برقرار نمودم اين بود كه به علت مشغله كاري فرصت نكرده بودم سري به سايت بزنم . اميدوارم كه ارتباطها همچنان صميمانه تر باشد . و من الله توفيق جواب نظر: با سلام ضمن تشکر از ادب و متانت شما بحث هيجان در شناخت ماهيت افراد نيست در مباحث قبلي شما در قسمت نظرات که اکثريت بحث شبهات مطرح شده از سوي اهل سنت بوده که همکاران گروه پاسخ به شبهات آن را علني و پاسخ مربوطه را نيز ارائه کردند. ما هم به هيچ عنوان بحثي در رابطه با توهين مطالب شما نداشته ايم ، به همين دليل هم بصورت منطقي و مستدل پاسخ نظرات و شبهات مربوطه را ارائه کرده ايم. آيا شما از پاسخ ما چنين برداشت کرده ايد که ما به دين و يا مذهب شخص ايرادي داريم؟ (اگر چنين بود که يقينا چنين مستدل و منطقي پاسخ آن را ارائه نمي کرديم) چه قسمتي از پاسخ نظر شما باعث چنين برداشتي از سوي حضرتعالي شده ، بحث دين و مذهب هر شخص به خود او بر مي گردد همانند نظر قبلي که راجع به بحث تشخيص صراط مستقيم بود ما تنها به ارائه ادله و مباحث ديني مربوطه اشاره داشته ايم. و به هيچ عنوان هم تاکيد و يا حساسيتي روي اينگونه مسائل نيست در رابطه با نظر ساير کاربران ، نيز همانند خود شما ، خود نظردهنده مختار است و ما تنها آن را منعکس مي کنيم. به هر حال ... ما نيز طالب ارتباط صميمانه تر با تمامي برادران ديني خود هستيم موفق و مؤيد باشيد معاونت اطلاع رساني |
7 |
نام و نام خانوادگي: علي بن عبدالله ال عارف -
تاريخ: 07 آبان 87 - 00:00:00
سلام :ازمباحث گرم ومستدل شما استفا ده كردم از همه شما بزرگواران تشكرميكنم .سئوالي دارم لطف بفرماييد زود جواب بدهيد چون قصد مسافرت به خار ج از كشوررادارم ودرانجا شرايطي است كه نمي توانم به سايتها دست پيداكنم.اما سئوال:اگر ائمه اثني عشر عليهم السلام نام مباركشان از زبان مبارك پيامبر اعظم صلي الله برده شده (چنانكه تعدادي از علماي شيعه (ر ه)ادعا كرده اند)چرا اين همه اختلاف مذهب در ميان شيعيان است؟1- اگر امام زين العابدين(ع) مي دانست كه امام بعدازاو امام باقر (ع) است چرا اين حرف را به فرزند دلبندش زيد(رض)نگفت تا اوگمراه نگردد.حضرت زيد(رض)مي گويد:من كوچك بودم پدرم لقمه را خنك مي كرد ودردهان من ميگذاشت تا نسوزم چگونه امامم رابه من معرفي نكرد تا در اتش جهنم بسوزم2-مگر امربه معروف ونهي از منكر واجب نيست چرا امام (ع) اين معروف بزرگ يعني امامت امام باقررابه زيد گوشزد نكرد تااينكه از ايجاد اين اختلاف بزرگ درمذهب شيعه جلوگيري نمايد.3-شاگردان خصوصي حضرت امام جعفر صادق(ع)كه پايهاي اصلي مذهب شيعه هستند همچون زراره بن اعين وبكيربن اعين و...چگونه نمي دانستند كه امام بعد از امام صادق(ع)امام موسي بن جعفراست.لذا به تصريح اكابررجاليون فتحي مذهب شدند؟از لطف شما متشكرم الهم اهنا من عندك فانك يهدي من يشائ الي صراط المستقيم.امين يارب العلمين بحق محمد واله الطاهرين. جواب نظر: 1-    برادر گرامي ؛ مطالبي که شما در مورد گمراهي حضرت زيد عليه السلام ( ونه رضي الله عنه ؛ اميدواريم که اين اشتباه ، اشتباهي باشد و نه از روي عادت برادران اهل سنت ) مطرح کرده ايد ، اساسي از واقعيت در نظر علماي شيعه ندارد ؛ شيعيان وي را از تابعين و شيعيان خويش امام سجاد و برادر خويش امام باقر عليه السلام مي دانند ؛ و اين ادعاي زيديه در مورد عدم قبول امامت امام باقر توسط وي دليلي ندارد و بلکه دليل هاي فراواني بر ضد آن موجود است . 2-    در مورد زرارة و بکير بن أعين مطلبي نداريم که وي فطحي شده باشد ؛ اين مطلب در مورد عده اي ديگر از نمايندگان امام صادق است که به تصريح روايات ، خود نيز عالم به امامت امام کاظم بودند ؛ اما چون وقتي حضرت جعفر بن محمد صادق از دنيا رفتند ، اموال بسياري از باب وکالت در دست ايشان بود ، براي اينکه اين اموال را به امام بعد از جعفر بن محمد نرسانند و در دست خودشان بماند ، ادعاي امامت عبد الله أفطح را کردند . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
8 |
نام و نام خانوادگي: صادق محمدي -
تاريخ: 16 آذر 87 - 00:00:00
با سلام برادران عزيز اهل سنت که دم از عدالت تمام صحابه مي زنند خوب است به سوره تحريم وتفسير ان مراجعه کنند مگر جناب عايشه وحفصه همسران رسول خدا نبودند و از همه صحابه به رسول خدا نزديکتر نيستند چرا خداوند در اين سوره تهديد به طلاق انها وانحراف قلب انها ميدهد مگر انها چه کرده بودند و چه نفشه اي بر عليه رسول خدا کشيده بودند که خداوند و جبريل و صالح مومنان وتمام ملايکه به طرفداري او برخواستند از استاد علامه قزويني تقاضا مي کنم که مفصلا در باره اين واقعه توضيح دهند برايم خيلي مهم است منتظر جواب شما هستم |
9 |
نام و نام خانوادگي: ميثم -
تاريخ: 09 دي 87 - 00:00:00
با سلام خدمت شما دوستان عزيز موسسه و همچنين عرض تسليت سرور و سالار شهيدان امام حسين خدمت شما در متن بالا اورده ايد كه (وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت صاحب نه همسر بود) شبهه بچه گانه اي كه براي من پيش امد اين است كه قران ميگويد در يك زمان بيش از 4 همسر نميتوانيد داشته باشيد حال ايا 5 نفر از باقي 9 نفر كنيز بوده اند. و كنيزان نيز همانند همسران ارث ميبرند ؟ و در ضمن جواب سوالهاي قبلي من نيز هنوز گويا ايميل نشده. در پناه حق www.shiaanswering.blogfa.com جواب نظر: با سلام يکي از مطالبي که براي رسول خدا (ص) جايز بوده است ، ازدواج با بيش از 4 همسر است ؛ همانطور که از طرف مقابل براي ايشان بعضي كارها مانند نماز شب واجب بوده است . البته بايد اين نکته را مد نظر قرار داد که ازدواج رسول خدا (ص) با اين عده از روي شهوت نبوده است ، زيرا اکثر اين زنان ، داراي سن بالا و به اصطلاح قرآني «لا يرجون نکاحا» بوده اند و ازدواج با ايشان تنها به جهت رسيدگي به امور ايشان و نيز به اغراض سياسي (جهت وصلت با قبيله ايشان) بوده است . نيز بايد متوجه اين نکته باشيم که رسول خدا (ص) که حافظ از زبان ايشان مي گويد : «من که ملول گشتمي از نفس فرشتگان قيل و مقال عالمي مي کشم از براي تو» قطعا ازدواج حتي با همسران جوان سبب ابتلاي ايشان بوده است ، نه لذت ، چه برسد به ازدواج با بيوه گان سالخورده موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات موفق |
10 |
نام و نام خانوادگي: ع دريانورد -
تاريخ: 27 ارديبهشت 88 - 00:00:00
سلام شما مثالي که در مورد همسر لوط يا همسر حضرت نوح ميزنيد اين را توجه داشته باشيد موقعيت بيامبر با انها خيلي فرق داشته است براي مثال قبل از اينکه انها به بيامبري مبعوث بشوند انها همسران خود را داشته اند و بعد انها تمرد کرده اند ولي همسران بيامبر ايمان اورده بودند قابل توجه دوما بيامبر نوح ولوط بعد از دعوت دادن به همسرانشان وانها ايمان نياوردند انها را ترک کردند ولي بيامبر اسلام تا اخرين لحظه همسران خود را داشته اند قابل توجه جواب نظر: با سلام دوست گرامي حتي اگر دليل شما ، سبب فرق شود كه نيست ، بهتر است بدانيد اهل سنت مي گويند تعدادي از زنان پيامبر ، كه رسول خدا (ص) بعد از بعثت با آنها ازدواج كردند ، و تا آخرين لحظه هم همسر پيامبر بودند ، بعد از رحلت آن حضرت مرتد شدند !!! "قتيلة" يكي از انها است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
11 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا -
تاريخ: 27 اسفند 91 - 20:46:37
قسمت 2 نظر شيعه رابعا َ : اعتراف عائشه بر مطلبي که دلالت مي نمايد وفات رسول خدا در حجره او نبوده است : « لقد نزلت آية الرجم ورضاعة الكبير عشرا ولقد كانت في صحيفة تحت سريري ، فلما مات رسول الله وتشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها ! » اين دو سند پيدا نشدند(در مکتبه اهل بيت) وفي لسان العرب ، ج 7 ، ص 33 ، ونهاية ابن الأثير ، ج 2 ، ص 87 . |