* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
81 |
نام و نام خانوادگي: عقيل العزيز -
تاريخ: 14 مرداد 89 - 13:49:23
برادر ارجمن سعيد حسيني.! اين جناب جعفر از آن دسته افراد هستند که اگر زمين و آسمان هم براي ايشان به شهادت در بيآيند باز هم ميگويند که ماست سياه است. همانطور که مشاهده فرموديد در مباحثه ي اين حقير با ايشان با مطالعه اي که در بين نظرات بنده ي حقير و ايشان صورت گرفت در نظر ديگر مومنان دقيقا همين گرديد که عقايدي مانند ايشان از نظر همه ي مومنان مترود است و بعضي دوستان هم به شک افتادند و بعضي به يقين رسيدند که ايشان در صف شيعيان نبوده و يک عمري هستند. حال بنده فعلا نظر خود را بيان نميکنم.! اما از هم اکنون از براي مباحثه ي شما با ايشان ( فاز جديد مباحثه ي بنده ي حقير با ايشان) ابراز خرسندي و تشکر ميکنم و خدا قوت به شما ميگويم. يا امام غريب (ميان شيعيانش) الامام علي النقي ( صلوات الله و سلامه عليه) |
82 |
نام و نام خانوادگي: سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) -
تاريخ: 14 مرداد 89 - 13:54:54
جناب جعفر بقول خودتان بايد برايتان هورااااااا بکشيم بر خلاف نظر شما که سعي داريد که اينگونه عملياتهاي خرابکارانه را از مذهب پوشالي دور کنيد بايد بگويم که کور خوانده ايد و با نميتوانيد با مظلوم نمائي و تکيه بر اوهام و بازي با کلمات ما را فريب دهيد، زيرا به هيچ وجه نميتوانيد افتضاحات، خيانتها، گناهان، فتنه ها و بدعتهاي خلفا را در تاريخ انکار کنيد!!! شما پيرو همان خلفاي معلوم الحال هستيد و سخنانتان هم مانند عقيده متعفن و گنديده تان بوي توطئه و تعفن ميدهد. چرا سعي در پنهان کردن حمايت مولوي عبدالشيطان مرادزهي را از گروهک ريگي ملعون معدوم داريد؟ جناب جعفر آدم دروغگو کم حافظه است! دستهاي شما اهل سنت بخون تک تک اهل بيت ع و شيعيان آن بزرگواران آغشته است ، و مدعي مودت و دوستي و محبت به اهل بيت ع هستيد؟!!! لطف کنيد اين حرفها را براي بي سواد خودتان بزنيد. حناي شما براي شيعه رنگي ندارد. فقط در يک صورت ميتواني ثابت کني که نسبت به اهل بيت ع محبت داري، آنهم به اين صورت است که قاتلان بي بي دو عالم حضرت صديقه طاهره س را در همين صفحه بطور مفصل لعن کنيد. اگر چنين کرديد مشخص ميشود که در ابتداي راه حقيقت قرار گرفته ايد و خداوند قطعا به شما براي رسيدن به اصل حقيقت کمک خواهد کرد در غير اينصورت وقت خود و ما را تلف نکنيد. آيا واقعا اينهمه روايات را که از کتب خودتان استخراج کرده و به شما عرضه داشته ايم را نمي بينيد و نميخوانيد يا قصد ديدن و فهم آنرا نداريد؟؟!!! يا حق |
83 |
نام و نام خانوادگي: سوگل گلستاني -
تاريخ: 14 مرداد 89 - 19:34:17
بازم مثل هميشه ----------------- آقا سعيد برنده ميشه ××××××××××××××× آخه آقاي جعفر خان كذاب چرا ديگه توهين به علماي خودتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
84 |
نام و نام خانوادگي: سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) -
تاريخ: 16 مرداد 89 - 12:11:40
سلام با تشکر از سايت نوراني حضرت ولي عصر عج بابت مطالب مطرح شده در مقاله فوق که الحق و والانصاف، کامل، دقيق و عالي بود. بنده هم به شکلي ديگر اين مسئله خلافت ابوبکر را بررسي کردم و در وبلاگ خودم قرار دادم : بيعت رضوان و عدالت همه صحابه !!! يکي از آياتي كه اهل سنت در فضائل جناب ابوبكر بيان ميكنند، راجع به بيت رضوان است كه خداوند ميفرمايد : «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً (فتح /18)» «خداوند از مؤمنان - هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون دلهايشان نهفته بود مىدانست، از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود» اهل سنت به اين آيه استدلال كرده و بيان ميكنند كه خداوند از تمامي كساني كه زير درخت با رسول خدا بيعت كردند راضي شده است و اين رضايت هم دائمي است و از جمله كساني كه در زير درخت با رسول خدا بيعت كردند ابوبكر و عمر بودند، بنابراين اين دو نفر مورد رضايت خداوند هستند و از اين طريق عدالت آنان هم اثبات ميشود. چند نكته پيرامون اين آيه هست كه بايد به دقت بررسي شود. اولا در اين آيه، خداوند از بيعت مؤمنين اظهار رضايت ميکند: يعني رضايت خداوند مشمول همهي افرادي كه زير درخت با پيامبر بيعت كردهاند نميشود بلكه تنها شامل مؤمنين بيعت كننده ميشود و همانگونه كه در آيهي غار بررسي شد ابوبكر جزء مؤمنين نبوده است چون اگر مومن بود سکينه خداي بر او هم نازل مي شد در حاليکه طبق آيه شريفه غار سکينه تنها بر پيامبر نازل شد. نكتهي دوم درمورد آيه اين است كه رضايت خداوند مشروط به عدم پيمان شكني است. يعني همان مؤمنيني كه در زير درخت با پيامبر بيعت كردهاند اگر بيعت خود را بشكنند ديگر مشمول رضايت خداوند نخواهند بود: «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَن أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً» «كسانى كه با تو بيعت مىكنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مىنمايند، و دست خدا بالاى دست آنهاست پس هر كس پيمانشكنى كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند، بزودى پاداش عظيمى به او خواهد داد» (فتح/10) حال بر فرض اينكه ابوبكر و عمر جزء مؤمنين بيعت كننده بودند، ولي آنها بيعت خود را شکستند و از كساني بودند كه در جنگ حنين و احد همگي فرار کردند. و تنها كساني كه از جنگ فرار نكردند، حضرت علي عليهالسلام، عباس، ابوسفيانبن حارث و عبدالله بن مسعود بودند. پس طبق اين دليل هم آنها مشمول رضايت خداوند نخواهند بود. نكتهي سوم اينكه خداوند نتيجهي رضايت از بيعتكنندگان را دو چيز بيان ميكند: اول نزول سكينه: «فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ» كه بحث آن گذشت و بيان شد كه ابوبكر جزء اين عده نبوده است. دوم پيروزي نزديك و به دست آوردن غنيمتهاي فراوان: «وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا» يعني كساني كه خداوند از آنان اعلام رضايت نموده است به زودي به فتحي بزرگ و غنائمي زياد دست مييابند. نزديكترين پيروزي كه نصيب مسلمانان شد و در آن غنيمت فراواني به دست آمد، فتح خيبر بود. حال به راستي چه كسي فاتح خيبر بود و چه كسي پرچمدار اين فتح بود؟ اولا ابوبكر و عمر از جمله فراريان از جنگ خيبر بودند و به هيچ وجه در اين فتح دخالتي نداشتند، ثانياً حتي ذرهاي از غنائم جنگ خيبر را آن دو نفر به دست نياوردند بلكه هم فتح و هم غنيمت را اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و لشگريان ايشان به دست آوردند. و فاتح خيبر لقبي است كه تنها و تنها برازنده نام اميرالمؤمنين علي عليهالسلام است. حتي اگر مقصود آيهي شريفه فتح و غنيمت جنگ خيبر نباشد، هر جنگ ديگري هم كه در نظر بگيريم اولا فاتح آن ابوبكر و عمر نبودهاند، زيرا آنان در هيچ جنگي هيچ فتحي به دست نياوردهاند و در ثاني آنان كه در هيچ جنگي هيچ شمشيري حركت ندادهاند طبيعتاً هيچ غنيمتي هم به دست نياوردهاند، بنابراين طبق اين دلايل خلفاي سهگانه به هيچ وجه مشمول اين آيه و مشمول رضايت خداوند نبودهاند و مصداق اين آيه حضرت علي عليهالسلام و لشگريان ايشان هستند. نكتهي چهارم اينكه طبق نقل تواريخ عبداللهابي، رئيس منافقين مدينه هم جزء بيعتكنندگان زير درخت بوده است، حال آيا او را هم ميتوان به عنوان يكي از مشمولين اين آيه به حساب آورد؟ بنابراين مقصود اين آيهي شريفه به هيچ وجه همهي بيعت كنندگان نميباشند زيرا چه بسا برخي از اين بيعت كنندگان جزء منافقين بوده باشند كه همينگونه هم بوده است. نماز ابوبکر به جاي پيامبر: يكي از دلايلي كه براي خلافت ابوبكر ذكر شده است اين است كه پيامبر وقتي كه در بستر بيماري افتاده بودند ابوبكر را به جاي خود براي اقامه نماز جماعت به مسجد فرستاد. كه البته روايات در اين باب بسيار متناقض است. در صحيح بخاري (كتاب الصلاة ج 1ص 85) آمده است كه «.... ابوبكر با مردم به نماز ايستاد تا اينكه پيامبر در خود احساس سبكي كرد و با تكيه بر دو مرد بيرون آمد و ابوبكر كه و جود پيامبر را احساس كرد خواست تا عقب برود كه پيامبر به او اشاره فرمود به جاي خود بمان. سپس آمد تا در كنار ابوبكر نشست و ابوبكر به پيامبر اقتدا نمود و مردم به ابوبكر اقتدا كردند.» اما در تاريخ طبري (ج 2 ص 230 چاپ بيروت) آمده است كه رسول خدا آمد و به جاي ابوبكر نشست (يعني به دليل بيماري نماز را نشسته خواند). باز در جاي ديگري از تاريخ طبري (ج 3 ص 198) مي خوانيم كه پيامبر پس از اينكه ابوبكر امام جماعت شد آمد و به ابوبكر اقتدا كرد !!! 1. اگر پيامبر به ابوبكر دستور داده بود كه با مردم نماز بخواند پس چرا با زحمتي كه حتي قادر به راه رفتن نمي باشد به مسجد ميرود و به نماز مشغول ميشود؟ 2. اگرابوبكر به پيامبر اقتدا نموده است، پس امامت او معنا ندارد.آيا ممكن است شخصي در زمان واحد و در يك نماز هم امام باشد وهم مأموم؟ 3. چرا اين قضيه در كتب متفاوت اين همه تناقض دارد؟ 4. اگر اين نماز دليل بر اولويت ابوبكر در خلافت است پس چرا مهاجرين و انصار و حتي خود ابوبكر در سقيفه به آن استناد نكردند؟ و چرا ابوبكر دست عمر و ابوعبيده جراح را گرفت و گفت من اين دو را صالح ميدانم، يكي از اين دو نفر را انتخاب كنيد؟ زماني كه رسول خدا در بستر بيماري لحظات آخر حيات را طي ميكردند در حالتي كه عدهاي از صحابه اطراف بستر آن حضرت در حجره جمع بودند فرمود : «دوات و كاغذي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد» در اينجا عمر بن خطاب گفت واگذاريد اين مرد را ، او هذيان مي گويد، كتاب خدا ما را بس است[1].» 5. بر فرض اثبات موضوع نماز خواندن ابوبكر به جاي رسول خدا، چطور پيامبر در بستر بيماري وقتي كه امر مي كند ابوبكر به جاي او در مسجد امامت كند هذيان نمي گويد، اما وقتي امر مي فرمايند قلم و كاغذي بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد به قول خليفه دوم آن حضرت (نعوذ بالله) هذيان مي گويد؟ اگر پيامبر اكرم نعوذ بالله هذيان مي گويد پس چرا قول آن حضرت را در نماز ابوبكر ملاك قرار داده ايد ؟ و اگر هذيان نميگويد پس چرا عمر به آن حضرت نسبت هذيان گويي را داد ؟ 6. در زماني كه پيامبر اكرم در بستر شهادت بودند امر كردند كه اصحاب در لشگر اسامه شركت كنند و پيامبر لعن كردند كسي را كه در لشكر اسامه شركت نكند[2] و به نظر همه مورخان تا زمان رحلت پيامبر اكرم اسامه از جنگ بر نگشته بود، حال با توجه به اين حقيقت آيا ابوبكر در لشگر اسامه شركت كرده بود يا خير؟ اگر شركت نكرد پس تخلف از امر پيامبر اكرم را نموده است و مستوجب لعن رسول الله شده است. و اگر شركت كرده است در اين صورت در مدينه نبوده تا توانسته باشد به جاي پيامبر اكرم نماز خوانده باشد؟؟ (در حالي كه بيشتر مورخان تصريح كرده اند كه ابوبكر جزو لشگر اسامه بوده است از جمله فتح الباري ، ابن حجر (852 هـ ) ، ج 8 ، ص 115 تاريخ يعقوبي 2/93، تاريخ الخميس 2/172، كامل ابن اثير 2/317) 7. طبق عقيده علماي اهل سنت عدالت در امام جماعت شرط نيست و پشت سر هر مي خواره و زنا كاري ميشود نماز خواند (شرح عقائد نسفيه تفتازاني 1/186) و چنين نمازي مورد قبول است، پس نماز ابوبكر به جاي پيامبر چه فضيلتي مي تواند داشته باشد كه دليل بر ارجحيت خلافت ابوبكر باشد؟ 8. آيا خلافت ابوبكر انتخابي بوده است و مردم او را روي كار آوردهاند؟ اگر خلافت انتخابي است پس اين دلايل را چرا ذكر ميكنيد؟ اگر مردم بايد خليفه را تعيين كنند پس چرا ميگوييد كه پيامبر ابوبكر را با خودش داخل غار برد و به جاي خويش به امام جماعت منصوب كرد تا اينكه بيان كند او امام و خليفه است؟ در نهايت، آيا پيامبر ابوبكر را از جانب خدا خليفه خود كرد و يا مردم آن را انتخاب كردند ؟!؟! بنابراين ميبينيم كه خود اهل سنت هم قبول دارند كه امامت امري است كه خدا و پيامبر بايد شرايط آن را تعيين كرده باشند. همانگونه كه ميبينيم ميگويند ابوبكر به خاطر مسن بودن خليفه شد، كه درواقع بيان ميكنند خلافت و امامت به غير از انتخاب مردم شرايط ديگري هم دارد، حال اين شرايط را چه كسي مشخص ميكند؟؟ يعني چه كسي ميگويد كه هر كس مسن تر بود و يا هر كس نماز جماعت خواند بايد امام و خليفه مردم شود؟ آيا در قرآن و يا در سنت نبوي به اين شرايط اشاره شده است؟ [1] در مباحث بعدي اين واقعه دقيقتر بررسي ميشود. [2] الملل والنحل ، شهرستاني (548 هـ ) ، ج1 ، ص23؛ المواقف ، عضد الدين عبدالرحمن بن أحمد إيجي (756 هـ ) ، ج3 ، ص 650؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ( 656 هـ ) ، ج 6 ، ص 52 وبلاگ بنده: http://maktabshia.blogfa.com يا حق |
85 |
نام و نام خانوادگي: جعفرg -
تاريخ: 16 مرداد 89 - 23:56:03
سلام عليكم متني كه آقاي سعيد حسيني نوشته اند برايم مطالبي داشت كه منصرف از آن كه عينا در سايتهاي ديگر خوانده بودم مع الوصف تكرار شد و جزو ياد آوري محسوب گرديد از ايشان براي اين زحمتي كه كشيده اند تشكر ميكنم . ولي در قسمت هاي 80 و82 فقط انتقاد بدون توجيه نوشته اند و معلوم نيست كه منظور ايشان از اين حملات چه بوده و من چه درسي بايد از جملات غريب و بعيد بگيرم و به چه چيزي بايد توجه كنم و چه مطلبي را ميخواسته اند به اينجانب بگويند . متاسفانه جز اينكه وقت آدم را تلف كند چيز خواصي نداشته است و برخلاف قسمت 84 كه آموزشي بوده ميباشد . اقاي عقيل هم بعد از اين همه قسم حضرت عباس خوردن كه اقا مطلبي بيار كه بدرد خود باشد ولي به گوش مباركشان نمي رود و همچنان مطالبي را مرقوم ميفرمايند كه هيچ ارزش علمي و تاريخي و درسي و فقهي ندارد ايشان حداقل اگر مديون عمر ما نباشند مديون عمر خودشان كه هستند . اين سركار محترم سوگل گلستناي هم از طرفداران تيم آبي يا قرمزند وغير از اين هنر ديگري ظاهر ندارند . من از اين قسمت اين سايتي كه بنام حضرت ولي عصر اروحنا له فداه نام گذاري شده چيزي نياموختم و نتيجه اي جز بد اخلاقي نگرفتم لذا از حضور همه برادران و احتمالا خواهراني كه گاهي دراين سايت حضور داشته اند مرخص و همگي را به خداوند منان ميسپارم . وعلاقه اي به بازگشت به اين قسمت ندارم . خدا نگهدار . خداوند متعال به دست اندركاران اين سايت نيز قوت عنايت فرمايد . |
86 |
نام و نام خانوادگي: مالک اشتر -
تاريخ: 17 مرداد 89 - 12:16:17
باز هم مفتضح شدن يک عمري لعين و فرار ايشان از مباحثه.! باز هم فرار را بر قرار ترجيح دادن ايشان دقيقا بسان فرار هاي خلفايشان ابي بکر و عمر در جنگ ها .!!!!!!!! جناب عمر ( جعفر کذاب). اين را بدان که شما هررررررررررررررررررررررر چقدر هم که دم از محبت اهل بيت(عليهم السلام وصلاه) نزنيد . باز هم چهره. رفتار . کردار. وسکناتتان عمرا و ابدآ نميتواند بوي آل رسول (ص) را داشته باشد و جز بوي مشمئز کننده ي کلام و رفتار عمر بوي ديگر را به همراه ندارد. که ندارد. باز هم مانند هميشه خرسند شديم تا از ميدان فرار کردنتان را به همگان نشان داديد و براي همگان شاهد مثال آورديد که عمر شما در آن زمان چگونه از جنگ فرار ميکرده ...... از اين بابت ممنون . |
87 |
نام و نام خانوادگي: سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) -
تاريخ: 17 مرداد 89 - 14:17:24
جناب جعفر کذاب دليل فرار شما بر همگان کاملا مشخص است و اين مطلب در گفتار و نظرات شما از قبل خودنمائي ميکرد! البته بنده فرار شما را پيش بيني کرده بودم زيرا شما از مذهبي پيروي ميکنيد که رهبران آن ((خلفاي سه گانه)) از سلاطين فرار بر قرار بوده اند. در مورد نظرات بنده بهتر بود که تمام مطلب را ميخوانديد و اينگونه اظهار سردرگمي در فهم مطالب که در واقع به ميزان و قدرت تفکر و تحليل شما در مسائل بر ميگردد ، نميکرديد که البته اين مسئله از ابتدا در کلام و فهم شما مشهود بود. اظهار محبت ظاهري شما به اهل بيت ع هم فقط و فقط ظاهر کار است و جز کينه و عداوت چيزي در دلهايتان نيست! زيرا تاريخ گواهي ميدهد که قاتلان اهل بيت ع همگي اهل سنت بوده اند. اينکه شما چيزي از اين قسمت نياموختيد ضمن به مبناي مذهبتان عمل کرده و مثل هميشه دروغ گفته ايد، در واقع باز هم به سنت خلفاي خويش عمل کرده و همانگونه که آنان با وجود حضور فيزيکي پيامبر ص چيزي از ايشان نياموختند، شما هم به اعتراف خود همان کرديد که خلفايتان کردند. پس لااقل شما حرف از علم و منطق نزنيد که اصلا به قيافه شما اين حرفها نميخورد و اکنون هم هر خواننده ي با وجداني که مطالب شما را خوانده باشد مشغول خنديدن به ريش بدون ريشه ي حضرتعاليست. يا حق |
88 |
نام و نام خانوادگي: جعفر -
تاريخ: 28 مرداد 89 - 19:54:34
سلام بر متصديان محترم سايت از 17/5/89 تا کنون کسي به اين قسمت سايت سر نزده است زيرا دافعه سايت بيشتر از جادبه آن است اميدوارم که متوجه اين موضوع شده باشيد. |
89 |
نام و نام خانوادگي: تدبر -
تاريخ: 04 شهريور 89 - 12:55:45
بحث اينكه امامت از طريق شوري است يا نه؟ از ديد منِ شيعه روشن است. ولي براي كارآمد شدن اشكالاتي كه شما به اهل تسنن در اين مقاله داريد، به نظرمي رسدكاستي هايي وجود دارد؛ كه در زير به آن ها اشاره مي شود. منابع تاريخي و حتي حديثي، اطلاعات دقيقي درباره ي اينكه آيا اكثر مردم مدينه از خليفه شدن عمر ناراضي بودند به ما نمي دهد !( يا حداقل اقوال، متعارض است). آنچه كه در اكثر منابع تاريخي آمده است اين است كه «عده اي» از صحابه از خليفه شدن عمر ناراحت بودند و نام دو تن از آن ها هم ذكر شده (مولا علي(عليه السلام و طلحه)؛ مگر در كتاب آداب الشرعيه كه صراحت دارد كه اكثر مردم از خليفه شدن عمر ناراحت بودند، ولي اين كتاب، يك كتاب فقهي است نه تاريخي، درضمن اين سخن نقل شده از ايشان بايد مستند باشد و بررسي سندي هم بشود كه ايشان سندي هم براي آن ذكر نكرده اند !( وشما هم سند آن را ذكر نكرديد و اگر سندي هم ذكر شده و ما آن را نديده ايم بايد اين نقل، همانطور كه روش شما برآن بوده است بررسي سندي مي شد). در ضمن دراكثر كتب تاريخي نقل شده است كه بعد از اينكه ابي بكر مخالفتها را شنيد به مسجد آمد و گفت: « أ ترضون بمن استخلفت عليكم؟ فإنّي ما استخلفت عليكم ذا قرابة، و إنّي قد استخلفت عليكم عمر فاسمعوا له و أطيعوا، فإنّي و الله ما ألوت من جهد الرأي» سپس مردم هم گفتند:« فقالوا: سمعنا و أطعنا »(الكامل في التاريخ) يا به نقل از تاريخ طبري، ابي بكر به مردم گفت: « ا ترضون بمن استخلف عليكم؟ فانى و الله ما الوت من جهد الرأي، و لا وليت ذا قرابه، و انى قد استخلفت عمر بن الخطاب، فاسمعوا له و أطيعوا»و مردم گفتند:« فقالوا: سمعنا و أطعنا » بنابراين براي اثبات اينكه ابي بكر آيا با رضايت مردم عمر را به جانشيني انتخاب كرده است يا نه؟ نيازمند اثبات دو مطلب هستيم: 1- نظر به اينكه ملاك اكثريت است بايد ثابت شود اكثر مردم از خليفه شدن عمر ناراضي بودند ؛ بنابراين نارضايتي عده اي،ثابت نمي كند كه غالب مردم از جانشيني عمر ناراضي بودند ! بنابراين اقوال متعارض در اين زمينه بايد برسي شود و متقن ترين آن ها مطرح شود. 2- بعد از اثبات مطلب فوق، بايد اين مطلبي كه در تواريخ نقل شده كه ابي بكر بعد از شنيدن نارضايتي ها به مسجد آمد و با آ نها صحبت كرد و سپس پرسيد آيا راضي هستيد كه عمر را به جانشيني شما برگزينم، و مردم هم جواب دادند، سمعنا و اطعنا !بررسي شود. وتا اين مطلب رد نشود، نمي توان اثبات كرد كه اكثر مردم از استخلاف عمر ناراضي بوده اند. زيرا ممكن است اهل سنت بگويند كه به هر حال ابي بكر رضايت آن ها را جلب كرده(البته بعد از اثبات اينكه اكثر مردم با استخلاف عمر مخالف بودند !) بنابراين از شما بزرگواران اين انتظار وجود دارد كه همچون ديگر مقالاتتان دقيق تر اين مسئله را بررسي كنيد ! در ضمن، گرچه پاسخ دادن به سوالات ما لطفي از جانب شما است؛ ولي نمي دانم چرا برخي مواقع به سوالات ما پاسخ نمي گوييد، درحاليكه نه فحاشي در آن هاست ونه مطالب سياسي ! اگر مشكلي در اين زمينه وجود دارد بفرماييد كه سوالي براي شما بزرگواران ارسال نكنيم، يا نحوه ي سوالات را عوض كنيم. در هر حال اگر جواب سوالات ما را بدهيد، گره هاي ذهني بنده را مي گشاييد، زيرا بنده به طور تخصصي در اين زمينه در حال تحقيق هستم و كسي هم چون شما را نمي يابم كه جواب سوالاتم را بدهد !يك دنيا ممنون. يا علي (ع) جواب نظر: با سلام همچنين مطالب نقل شده صراحت در نارضايتي عمومي دارد : فقال الناس : تستخلف علينا فظاً غليظاً ، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ |
90 |
نام و نام خانوادگي: تدبر -
تاريخ: 05 شهريور 89 - 19:41:10
كسي كه توسط مردم انتخاب ميشود داراي چهار خصوصيت است: اول اينكه او وكيل مردم است نه ولي و سرپرست و رهبر جامعه، دوم اينكه محدوديت زماني دارد، يعني او براي هميشهي تاريخ وكيل انسانها نيست، بلكه تنها براي مدت محدودي است، همانگونه كه در مباحث رياست جمهوري ميبينيم كه شخص انتخاب شده فقط براي چهار سال انتخاب ميشود. سوم اينكه فرد انتخابي فقط براي همان مردمي كه به او رأي دادهاند وكيل است نه براي مردم كشورهاي ديگر. چهارم اينكه كسي را كه مردم انتخاب ميكنند به هيچ وجه نميتواند در دين دخالت كند كه اگر اين كار را انجام دهد مانند اين است كه رئيس جمهور يكي از كشورهاي اسلامي احكام اسلام را تغيير دهد! آيا كسي از او پيروي ميكند؟ به عبارت ديگر امر انتخابي مخصوص امور دنيوي است نه ديني، بنابراين بر فرض كه جناب ابوبكر و عمر و عثمان را همهي مردم مدينه روي كار آورده باشند، (كه اينگونه نبوده است) اولاً آنها رهبر و سرپرست و ولي مردم نيستند، بلكه تنها وكيل مردم هستند. يعني همانگونه كه نصب وكيل به عهدهي مردم است، عزل وكيل هم به دست مردم است، و از اينكه عثمان را مردم مدينه كشتند ميفهميم كه مردم او را از وكالت عزل كردهاند، حال چرا اهلسنت كسي را كه صحابه او را عزل كردهاند به عنوان خليفه قبول دارند؟ منبع:HAGHEALI@BLOGFA.COM |
91 |
نام و نام خانوادگي: علي ايماني نسب -
تاريخ: 16 شهريور 89 - 23:25:17
بنا به فرمودهي رهبر عزيزمان: اهانت به معتقداتي كه براي اهل سنت محترم است (مثل خلفا و صحابه و ...)جايز نيست و كسي كه به آنها اهانت كند، مزدور دشمن است!(سخنراني در جمع مردم كردستان در سال اخير). بنابراين من سر در نميآورم كه سايت ولي عصر چرا اهانتهاي فراوان برادران شيعه را كه در قسمتهاي مختلف سايت ابراز ميكنند، علني ميكند؟ آيا اين با منويات رهبري همخواني دارد؟ تاكيد ميكنم علني كردن اهانتهاي برادران شيعه را، نه نظرات منطقي و مستدل آنها را! يا مولا علي (عليه السلام) |
92 |
نام و نام خانوادگي: حسن -
تاريخ: 17 دي 89 - 07:43:57
من با ديدن سايت شما بياد نظرات انجمن كثيف حجتيه لعن الله عليهم و نظرات وكتاب شيخ احسايي افتادم كه جز بحث هاي طفرقه آميز چيزي نگويند من به عنوان يك شيعه ي مولانا امير المومنين عليه واله السلام از شما وراحتان براعت مي جويم واميدوارم كيد يهود و بهاييت ووهابيت و انجمن ضاله حجتيه بخودشان برگردد عمر سران اين انجمن كوتاه وامثال آنها را در امت آخر زمان كم كند |
93 |
نام و نام خانوادگي: محمد الياس -
تاريخ: 19 ارديبهشت 90 - 23:44:04
والسلام علي من التبع الهدي هر آنكه را الله هدايت نيكي كند بس او رهياب ميشود وبه كسيكه اراده گمراهي كرده باشد بس او هيچ كمك كننده نميابد. لطفا به مقدسات ما مسلمانان اهانت نكنيد.همچون يهود و نصاري كه به قرآنكريم بي حرمتي كرده اند شما به ياران جانفشان شاگردان برحق بيامبر او (ص) توهين وبي حرمتي نكنيد. شما ميتوانيد اينگونه سوالات مغرضانه خودرا از علماي اسلام كه كشور خودشما موجوداند ببرسيد. من براي شما هم يك سوال دارم برايم يك سند بدهيد البته ازكتب معتبر تان كه درآن نوشته باشد كه قرآنكريم فعلي كه در دست ما مسلمانان هست سي جز يكصدو چهارده صورت است و تحريف نشده زيرا در نظر ما مسلمانان اگر كسي ايمان داشته باشد از قرآنكريم حرفي هم كم شده منكر از كلام و تضمين نگهباني خداوند (ج) بوده لذا كافر است برايم درين سايت تان نشر كنيد . ولي دها سند از كتب معتبر تان مثل اصول كافي كه قرانكريم كلام خداوند(ج) نعوذباالله تحريف شده ؟ مقبول دهلوي به نقل از تفسير عياشي روايتي بيان ميكند كه امام معصوم جعقرصادق عليه السلام فرمودند آيه هاي بي شماري از قرآن حذف شده و بدان اضافه نشده مگر حروقي شما نه تنها اينكه به بيامبر(ص) ويارانش توهين ميكنيد همچنان به تهمت زدن چنين كلمات كقري به اولاده بيامبر(ص) هم توهين ميكنيد جزاي توهين كننده وتهمت زننده به مسلمانان دردنيا رسوايي و در آخرت عذاب دردناك نزد خداوند (ج) آماده براي شان است. محمد الياس از كابل جواب نظر: با سلام دوست گرامي جناب دکتر قزويني قبلا به اين سوال در آدرس ذيل پاسخ داده اند : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=99 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=96 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
94 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 30 شهريور 90 - 21:54:45
جواب سوال شما روشن است درست است که پيامبر اسوه مسلمانان است و بايد همه به ايشان اقتدا کنند اما خب در حقيقت در زمان پيامبر مصلحت نبوده که پيامبر جانشين تعيين کنند اما در زمان ابوبکر براي تعيين عمر مصلحتي بوده که ابوبکر اين کار را کرده. اين جوابي بود که به ذهن من رسيد آن هم به خاطر اين که ما هر وقت از کار پيامبر و ائمه سوال مي کنيم و مي گيم چرا اين چرا آن مي گويند مصلحت اقتضا مي کرده کار ابوبکر هم همين طور ياعلي جواب نظر: با سلام دوست گرامي اين دقيقا همان مصلحت تراشي و اجتهاد در مقابل نص است ، كه اهل سنت را به اينجا رسانده است . به آنها بگوييد آيا خليفه اول مجوزي شرعي براي اين كار داشت يا خير؟ اگر داشت چه بود . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
95 |
نام و نام خانوادگي: دوست دار اسلام -
تاريخ: 19 ارديبهشت 91 - 02:16:08
با سلام . متاسفانه در جواب هاي فوق و نظرهاي ذکر شده ، ابهاماتي وجود دارد که به شرح زير بيان مي شود: 1- در متن گفته شده است که مردم از انتخاب عمر ناراضي بودند ؟ اما علت ناراضي بودن ذکر نشده است ؟ 2- در متن و نظر ها ذکر شده است که در کتاب ها آمده است که ابوبکر عمر را انتخاب کرده است ؟ در حالي که امام علي در نامه شماره 6 به صراحت بيان مي فرمايند : همان کساني که مرا انتخاب کردند که ابوبکر و عمر و عثمان را انتخاب کردند و هرکس را امام نام نهادند خداوند از آن ها راضي است و .... . حال با اين صراحت امام اول شيعيان درست است که بر خلاف ابشان سخن گفته شود جواب نظر: باسلام دوست گرامي علت نارضايتي مستند ذكر شده است و آن خشونت و تند مزاجي عمر بوده به اين تصريح شده لطفا بيشتر دقت كنيد. در نامه 6 هم گفته شده كه مردم با اينها بيعت كردند(بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ ...) و بيعت با عمر پس از انتخاب او توسط ابوبكر بوده چنانكه در خطبه شقشقيه به اين انتخاب چنين اشاره مي كند «فيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي [سِتَّةٍ] جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى... ؛ شگفتا! اولى با اينكه در زمان حياتش مىخواست حكومت را واگذارد، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت ديگرى بست. چه سخت هر كدام به يكى از دو پستان حكومت چسبيدند! حكومت را به فضايى خشن كشانيده، و به كسى رسيد كه كلامش درشت، و همراهى با او دشوار، و لغزشهايش فراوان، و معذرت خواهيش زياد بود. بودن با حكومت او كسى را مىماند كه بر شتر چموش سوار است، كه اگر مهارش را بكشد بينىاش زخم شود، و اگر رهايش كند خود و راكب را به هلاكت اندازد! به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامى، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند. آن مدت طولانى را نيز صبر كردم، و بار سنگين هر بلايى را به دوش كشيدم. تا زمان او هم سپرى شد، و امر حكومت را به شورايى سپرد كه به گمانش من هم (با اين منزلت خدايى) يكى از آنانم. خداوندا چه شورايى!...» موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
96 |
نام و نام خانوادگي: شهرام مطهري -
تاريخ: 01 آبان 91 - 11:23:33
برادر گرامي، طرز صحبت شما با مخالفان مذهب تشيع و اهل بيت عليهم السلام به قدري زشت و زننده است که موجب شرمساري ما شيعيان است. شما که در هنگام بحث علمي، کنترل خود را از دست مي دهيد و عفت زبان را فراموش مي کنيد مطمئن باشيد که سکوت و عدم دخالتتان در اين امور به نفع شيعه است. مگر شما نحوه ي احتجاج و بحث و اخلاق نيک توأم با آرامش و رعايت اخلاق و متانت و زيباي مولايمان حضرت ابي عبدالله جعفر بن محمد صادق عليع الصلاة و السلام را در هنگام بحث با مخالفان نخوانده ايد. شمايي که دم از اهل بيت مي زنيد و دغدغه ي دفاع از مذهب ايشان را داريد، کجاي رفتارتان شبيه به ايشان هست؟ من که خودم از روحانيان شيعه هستم و مدتها با اهل سنت شهرهاي اروميه و برخي شهرهاي استان کردستان مباحثات و مناظراتي داشته ام واقعا از طرز سخن گفتن شما احساس خجالت کردم. اگر مباحثه و مناظره ي اينترنتي را ترک کنيد و به جاي آن به تصحيح اخلاق و رفتار و آموختن آداب اوليه معاشرت با ديگران بپردازيد البته بهتر است. |
97 |
نام و نام خانوادگي: نجات قاضي پور -
تاريخ: 19 ارديبهشت 92 - 15:31:19
سلام آيا ابوبكر عمر را براي جانشيني پيشنهاد داد يا او را انتخاب كرد؟ جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ چنانكه در مقاله مشاهده نموديد در روايات تاريخي تصريح به انتخاب شده است. موفق باشيد. گروه پاسخ به شبهات (1) |
98 |
نام و نام خانوادگي: سالار سالارزهي -
تاريخ: 24 آبان 93 - 10:54:15
چرا دروغ اوردي .خجالت بکش حضرت ابوبکر با راي مردم انتخاب شد . جواب نظر: با سلام
دوست گرامي
اولا: اينکه گفتيد ابوبکر با راي مردم انتخاب شد، اين برخلاف آن چيزي است که تاريخ نشان مي دهد ؛ زيرا خود علماي شما گفته اند که بيعت ابوبکر با يک نفر بوده است قرطبي مينويسد: فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلك ثابت ويلزم الغير فعله خلافا لبعض الناس حيث قال : لا تنعقد إلا بجماعة من أهل الحل والعقد ودليلنا أن عمر رضى الله عنه عقد البيعة لأبي بكر.
اگر امامت و خلافت توسظ يك نفر از اهل حل و عقد منعقد شد، بر ديگران لازم است كه آن را قبول كنند بر خلاف عدهاي ازمردم كه ميگويند خلافت و امامت منعقد نميشود مگر با جماعت اهل حل وعقد ولي دليل ما اين است كه عمر(كه يك نفر بود ) با ابوبكر بيعت كرد. الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 1، ص 269، ناشر: دار الشعب القاهرة. در اينجا قرطبي بر اين مطلب اشاره ميكند كه بيعت با ابوبكر توسط جميع اهل حل و عقد نبود، دليل اين مطلب را فقط بيعت عمر با ابوبكر ميداندكه گروهي نبوده است. عضد الدين إيجي در كتاب المواقف بر اين نكته تاكيد دارد كه بيعت ابوبكر اجماعي نبوده است: وإذا ثبت حصول الإمامة بالاختيار والبيعة فاعلم أن ذلك لا يفتقر إلى الإجماع إذ لم يقم عليه دليل من العقل أو السمع بل الواحد والإثنان من أهل الحل والعقد كاف لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم في الدين اكتفوا بذلك كعقد عمر لأبي بكر وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان. زماني كه ثابت شد امامت از طريق انتخاب و بيعت مردم صورت مىپذيرد، بايد توجّه داشت كه اين امر، به اجماع تمام اهل حلّ و عقد نياز ندارد؛ زيرا هيچ دليل عقلى يا نقلى در اين مورد وجود ندارد. بلكه وجود يك يا دو تن از اهل حلّ و عقد براى ثبوت امامت و وجوب پيروى مردم از او كفايت مىكند؛ چرا كه ما مىدانيم صحابه با آن استوارى در دين ، به يكى دو تن بسنده كرده اند، مانند بيعت عمر با ابو بكر و بيعت عبد الرحمن بن عوف با عثمان. الإيجي، عضد الدين (متوفاى756هـ)، كتاب المواقف، ج 3 ، ص 591، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م. انصار نيز با ابوبکر بيعت نکردند و معتقد بودند کگه فقط با علي عليه السلام بيعت مي کنند: فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا لكامل في التاريخ ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي ج 2 ص 189 خوب است در اين خصوص به منابع خود نيز نگاه کنيد که چطور براي ابوبکر بيعت مي گرفتند تا مطلب معلوم شود که اگر عده اي نيز بيعت کرده اند به چه صورت بوده است: وهم يحتجزون الأزر الصنعانية ، لا يمرون بأحد إلا خطبوه ، فإذا عرفوه قدموه فمدوا يده ، فمسحوها على يد أبي بكرٍ ، كه ابو بكر به همراهى عمر، ابو عبيده و گروهى از حاضران سقيفه پيش آمد. جامههاى صنعانى بر تن كرده بودند و با هر كس رويارو مى شدند او را به جبر مى كشيدند و دستش را براى بيعت بر دست ابو بكر مىنهادند، خواسته يا ناخواسته.الآبي، ابوسعد منصور بن الحسين (متوفاى421هـ)، نثر الدر في المحاضرات، ج 1، ص 277، تحقيق: خالد عبد الغني محفوط، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م ثانيا: اصلا انتخاب خليفه توسط مردم ، اين برخلاف آن چيزي است در روايات صحيح شما آمده است که انتخاب خليفه به امر الهي است همچنانکه انتخاب پيامبران فقط به دست خداست و کسي حق دخالت و يا حتي پيشنهاد کسي را در اين خصوص ندارد لذا وقتي خود پيامبر نيز حق پيشنهاد در اين خصوص را ندارد و در طول زندگي خود نيز چينن کاري را نکرد چطور کسان ديگر چنين حقي را دارند؟! آيا عقل آنها از پيامبر بيشتر بوده است؟!! خوب است در اين خصوص به روايتي از صحيح بخاري دقت شود که حجت را براي همگان روشن کرده است: عن ابن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قال قَدِمَ مُسَيْلِمَةُ الْكَذَّابُ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَجَعَلَ يقول: إن جَعَلَ لي مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ وَقَدِمَهَا في بَشَرٍ كَثِيرٍ من قَوْمِهِ. فَأَقْبَلَ إليه رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَيْسِ بن شَمَّاسٍ وفي يَدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قِطْعَةُ جَرِيدٍ حتى وَقَفَ على مُسَيْلِمَةَ في أَصْحَابِهِ فقال: لو سَأَلْتَنِي هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَيْتُكَهَا وَلَنْ تَعْدُوَ أَمْرَ اللَّهِ فِيكَ وَلَئِنْ أَدْبَرْتَ ليَعْقِرَنَّكَ الله وَإِنِّي لَأَرَاكَ الذي أُرِيتُ فِيكَ ما رأيت ابن عَبَّاسٍ رضى الله عنهما گفت: مُسَيْلِمَه ْكَذَّاب در زمان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مىگفت: اگر محمد امارت بعد از خودش را براى من قرار دهد از او پيروى مىكنم، او با افراد فراوان از قبيلهاش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا صلى الله عليه وسلم به همراه ثابت بن قيس به او رو كرد و در حالى كه در دستشان تكه چوبى بود به نزد او رفت و در مقابلش ايستاد و فرمود: اگر اين تكه چوب را از من بخواهى، به تو نخواهم داد وَ هرگز امر الله را در خود نخواهى ديد و اگر پشت كنى (و اسلام نياوري) قطعا خداوند تو را خوار خواهد كرد و من عاقبت تو را شوم مىبينم. صحيح البخاري - کتاب المناقب - باب علاماة النبوة في الإسلام - ح 3374 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
[1] [2] [3] | صفحه قبل |