* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 25 خرداد 1391 تعداد بازديد: 9977 
آيا عائشه براى اصلاح امت، جنگ جمل را به راه انداخت ؟ چرا بعد از جنگ جمل مجازات نشد؟
گروه صحابه  

سؤال كننده: محمد باقر

بسم الله الرحمن الرحم

فهرست مطالب

توضيح سؤال

پاسخ:

آيا عائشه به قصد اصلاح، خارج شده بود؟

عائشه، فرمانده جنگ جمل

كينه قديمي عائشه از اميرمؤمنان عليه السلام

چرا رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) دستور داد با عائشه بجنگد؟

رسول خدا، عائشه را از رفتن به جنگ جمل، نهي كرده بود

ام سلمه، جنگيدن با عائشه را مشروع مي‌دانست

پيش بيني حذيفه: مادر شما به جنگتان مي‌آيد

پيروان جمل از ابتدا تصميم به جنگ با حضرت علي داشتند:

اهل جمل از مردم براي جنگ با علي دعوت مي‌كردند نه براي اصلاح امت:

عائشه، بر هودجي از آهن سوار شده بود

عائشه مردم را براي جنگ با لشكريان اميرمؤمنان عليه السلام تحريك مي‌كرد:

آغازگر فتنه چه كسي بود؟

هجوم ياران اميرمؤمنان عليه السلام به هودج عائشه

چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟

زن، حتي اگر مرتد شود، كشته نمي‌شود؛ چه رسد كه اگر باغيه باشد:

كشتن اسير جايز نيست:

اطاعت از دستور رسول خدا

چرا رسول خدا (ص) عبد الله بن أبي را حد نزد؟

چرا حضرت موسى، سامري را نكشت؟

مجازات عائشه، آتش فتنه را شعله‌ورتر مي‌كرد:

 

 

توضيح سؤال

اگر آن طور كه شيعيان ادعا مى‌كنند، ام المؤمنين عائشه در جنگ جمل مقصر بوده و باعث كشته شدن هزاران نفر از مسلمانان شده است، چرا على عليه السلام با او برخورد نكرد؟ چرا او را مجازات نكرد؟

رها كردن عائشه و حتى انتقال محترمانه او به مدينه، نشانگر اين است كه عائشه براى اصلاح امت اسلامى به طرف بصره رفته و قصد جنگ و فتنه نداشته است.

پاسخ:

آيا عائشه به قصد اصلاح، خارج شده بود؟

ترديدى نيست كه هدف عائشه از برپايى فتنه جمل، جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام بوده، ايجاد اختلاف و تفرقه در جامعه اسلامى و اخلال در نظم و امنيت حكومت نوپاى اميرمؤمنان عليه السلام بوده است و گرنه دليلى نداشت كه بر خلاف دستور صريح خداوند، حريم رسول خدا صلى الله عليه را ترك و همراه با هزاران مرد نامحرم از اين ديار به آن ديار، از اين شهر به آن شهر، از اين معركه به آن معركه حركت و مسلمانان را يكى پس از ديگرى قربانى رياست طلبى طلحه و زبير نمايد.

ما در اين مقاله تلاش مى‌كنيم كه ابتدا به صورت كوتاه در باره انگيزه عائشه از به راه انداختن جنگ جمل صحبت و در آخر به اين سؤال پاسخ دهيم كه چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟

اما پيش از ورود به اصل بحث، بايد اين مسأله ثابت شود كه فرمانده جنگ جمل چه كسى بوده است؟ آيا عائشه تقصيرى داشته يا خير؟

عائشه، فرمانده جنگ جمل

بى‌ترديد، مقصران اصلى جنگ جمل، عائشه، طلحه و زبير بودند. از اين ميان تقصير عائشه بيش از دو نفر ديگر مى‌تواند باشد؛ چرا كه اگر او طلحه و زبير را همراهى نمى‌كرد، مردم براى اين نبرد حاضر نمى‌شدند و شايد فتنه جمل اصلا شكل نمى‌گرفت.

مردم وقتى ديدند كه ناموس رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمانده اين لشكر است، دچار شك و ترديد شدند و از طرف ديگر عده زيادى گول همين قضيه را خوردند و به جنگ اميرمؤمنان عليه السلام آمدند.

اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه 13 نهج البلاغه، روز جمعه سال 36 هجرى پس از پايان جنگ جمل در مسجد جامع شهر بصره در نكوهش مردم بصره فرمود:

كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا.

شما سپاه يك زن، و پيروان حيوان «شتر عايشه» بوديد، تا شتر صدا مى‏كرد مى‏جنگيديد، و تا دست و پاى آن قطع گرديد فرار كرديد.اخلاق شما پست، و پيمان شما از هم گسسته، دين شما دو رويى، و آب آشاميدنى شما شور و ناگوار است.

كسى كه ميان شما زندگى كند به كيفر گناهش گرفتار مى‏شود، و آن كس كه از شما دورى گزيند مشمول آمرزش پروردگار مى‏گردد.

گويا مسجد شما را مى‏بينم كه چون سينه كشتى غرق شده است، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مى‏كند، و سرنشينان آن، همه غرق مى‏شوند. و در روايتى است: سوگند به خدا، سرزمين شما را آب غرق مى‏كند، گويا مسجد شما را مى‏نگرم كه چون سينه كشتى يا چونان شتر مرغى كه بر سينه خوابيده باشد بر روى آب مانده است.

در اين روايت، اميرمؤمنان عليه السلام صراحتا مردم بصره را لشكريان عائشه و پيروان شتر او معرفى مى‌كند.

همچنين در صحيح بخارى به نقل از ابو بكره آمده است كه عدم پيوستن به لشكر بصره را فرماندهى عائشه دانسته است:

عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّكُوا عليهم بِنْتَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.

از ابوبكره نقل شده است كه به راستى خداوند به من سود رساند، زمانى كه مى‌خواستم به ياران جمل بپيوندم و به همراه آن‌ها بجنگم، به ياد كلامى از رسول خدا صلى الله عليه وآله افتادم. وقتى به آن حضرت خبر رسيد كه مردم فارس دختر كسرى را به عنوان پادشاه انتخاب كرده‌اند، فرمود: هيچ گاه سعادت‌مند نمى‌شود قومى كه فرمانده آن‌ها يك زن باشد.

صحيح البخاري ج4، ص1610، ح4163، كتاب بدأ الخلق، بَاب كِتَابِ النبي e إلى كِسْرَى وَقَيْصَرَ

و باز در جاى ديگر از اين كتاب آمده است:

حدثنا عُثْمَانُ بن الْهَيْثَمِ حدثنا عَوْفٌ عن الْحَسَنِ عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ أَيَّامَ الْجَمَلِ لَمَّا بَلَغَ النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّ فَارِسًا مَلَّكُوا ابْنَةَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.

از ابوبكره نقل شده است كه خداوند به من نفع رساند، آن زمان كه در ايام جمل به ياد سخن رسول خدا (ص) افتادم. هنگامى كه به رسول خدا خبر رسيد كه مردم فارس دختر كسرى را به پادشاهى برگزيده‌اند، آن حضرت فرمود: هيچ گاه قومى كه فرمانده آن‌ها يك زن باشد، رستگار نخواهند شد.

صحيح البخاري، ج6، ص2600، ح6686، كِتَاب الْفِتَنِ، بَاب الْفِتْنَةِ التي تَمُوجُ كَمَوْجِ الْبَحْرِ.

طبق اين روايات، أبا بكره كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله است، دليل عدم پيوستن خود را به ياران جمل را فرماندهى عائشه دانسته است.

بنابراين عائشه فرمانده جنگ جمل بوده و همان‌طور كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده، آن‌ها هرگز رستگار نشدند و امروزه نيز طرفداران جمل و آن‌هايى كه از اهل جمل و پيروان آن‌ها طرفداراى مى‌كنند، هرگز رستگار نخواهند شد.

كينه قديمي عائشه از اميرمؤمنان عليه السلام

منشأ اصلى اين جنگ و حركت عائشه بر ضد اميرمؤمنان عليه السلام، كينه‌اى است كه او از قديم الأيام نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام در دل پنهان مى‌كرد و همين كينه بود كه او را وادار كرد دست به جنگى بزند كه نتيجه آن كشته شدن بيش از بيست هزار نفر از مسلمانان بود.

عائشه دوست نداشت، نام اميرمؤمنان عليه السلام را ببرد:

كينه و عداوت عائشه نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام به حدى بود كه طبق روايت محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن، او حتى نمى‌توانست نام اميرمؤمنان عليه السلام را بر زبان جارى كند. اين روايت در چهار جا از كتاب صحيح بخارى نقل شده است:

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى قَالَ أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ يُوسُفَ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِى بَيْتِى فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ، وَكَانَ بَيْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ. قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِى وَهَلْ تَدْرِى مَنِ الرَّجُلُ الَّذِى لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ.

عائشه گفت: هنگامى كه بيمارى رسول خدا صلى الله عليه وآله شديد شد، از همسرانش اجازه گرفت كه دوران نقاهت را در خانه من بگذراند، و آن ها اجازه دادند. پس آن حضرت در حالى خارج شد كه دو مرد زير بغل‌هاى او را گرفته بودند و پاهاى حضرت از شدت بيمارى بر زمين كشيده مى‌شد. عباس و يك مرد ديگر زير بغل او را گرفته بودند. عبيد الله مى‌گويد كه اين قصه و سخن عائشه را با عبد الله بن عباس در ميان گذاشتم؛ پس گفت: آيا مى‌دانى آن مردى كه عائشه اسم او را نياورده چه كسى بود؟ گفتم: خير. گفت: او على بن أبى طالب بود.

صحيح البخاري، ج1، ص162، ح665، كتاب الأذان، باب حَدِّ الْمَرِيضِ أَنْ يَشْهَدَ الْجَمَاعَةَ؛ ج3، ص135، ح2588، كتاب الهبة، باب هِبَةِ الرَّجُلِ لاِمْرَأَتِهِ وَالْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا؛ ج5، ص140، ح4442، كتاب المغازى، باب مَرَضِ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم – وَوَفَاتِهِ؛ ج7، ص18، ح5714، كتاب الطب، باب 22.

احمد بن حنبل، همين روايت را به صورت كامل‌تر نقل كرده و دليل اين كه چرا عائشه نام اميرمؤمنان عليه السلام را نبرده، نيز توضيح داده است:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا عبد الرَّزَّاقِ عن مَعْمَرٍ قال قال الزهري وأخبرني عُبَيْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن عُتْبَةَ أَنَّ عَائِشَةَ أَخْبَرَتْهُ قالت أَوَّلُ ما اشْتَكَى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في بَيْتِ مَيْمُونَةَ فَاسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ ان يُمَرَّضَ في بَيْتِهَا فَأَذِنَّ له قالت فَخَرَجَ ويدله على الْفَضْلِ بن عَبَّاسٍ ويدله على رَجُلٍ آخَرَ وهو يَخُطُّ بِرِجْلَيْهِ في الأَرْضِ قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَحَدَّثْتُ بِهِ بن عَبَّاسٍ فقال أَتَدْرُونَ مَنِ الرَّجُلُ الآخَرُ الذي لم تُسَمِّ عَائِشَةُ هو عَلِىٌّ وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لاَ تَطِيبُ له نَفْساً.

... من قصه را با ابن عباس در ميان گذاشتم، گفت: آيا مى‌دانى آن مردى كه عائشه نام او را نبرده چه كسى بود؟ او على عليه السلام بود؛ ولى عائشه قلبش نسبت به آن حضرت پاك نبود.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص228، ح25956، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

ابن حجر عسقلانى در فتح البارى و بدر الدين در عمدة القارى در شرح اين روايت مى‌گويند:

قوله قال هو على بن أبى طالب زاد الإسماعيلى من رواية عبد الرزاق عن معمر ولكن عائشة لا تطيب نفسا له بخير ولابن إسحاق في المغازي عن الزهري ولكنها لا تقدر على أن تذكره بخير.

اين جمله بخارى «قال هو على بن أبى‌طالب» اسماعيلى به از عبد الرزاق از معمر نقل كرده است كه:

چون عايشه از على دل خوشى نداشت.

و ابن اسحاق در مغازى از زهرى نقل كرده است كه:

چون عائشه نمى‌توانست از على (عليه السلام) به نيكى ياد كند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج2، ص156، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج5، ص192، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

سجده شكر عائشه در شهادت اميرمؤمنان عليه السلام:

كينه عائشه نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام به حدى بود كه ابوالفرج إصفهانى، دانشمند پرآوازه اهل سنت، در كتاب مقاتل الطالبيين با سند معتبر نقل كرده است:

حدثني محمد بن الحسين الأشناني، قال: حدثنا أحمد بن حازم، قال: حدثنا عاصم بن عامر، وعثمان بن أبي شيبة، قالا: حدثنا جرير، عن الأعمش، عن عمرو بن مرة، عن أبي البختري، قال:

لما أن جاء عائشة قتل علي عليه السلام سجدت.

أبوالبخترى گفته: وقتى خبر شهادت على عليه السلام به عائشه رسيد، سجده كرد.

الاصفهاني، مقاتل الطالبيين، اسم المؤلف: أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاى356هـ)، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير.

البته تعدادى اشكال مى‌كنند كه ابو الفرج اصفهانى شيعه بوده است؛ ولى اين مطلب قابل اثبات نيست. حتى اگر شيعه هم باشد، بازهم در قبول روايت او ضررى وارد نمى‌شود؛ چرا كه شمس الدين ذهبى و ابن حجر او را راستگو دانسته‌اند:

والظاهر أنه صدوق.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج5، ص151، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج4، ص221، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

علاوه بر اين، تعدادى از علماى اهل سنت؛ از جمله: ابن سعد در الطبقات الكبرى، طبرى در تاريخ، ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين، إبن سمعون بغدادى در الأمالى، إبن أثير جزرى در الكامل فى التاريخ، دميرى در حيات الحيوان الكبرى، ابن الدمشقى در جواهر المطالب و... نقل كرده‌اند كه وقتى خبر شهادت اميرمؤمنان عليه السلام به عائشه رسيد، براى نشان دادن شادى خود اين شعر را خواند:

وذهب بقتل علي عليه السلام إلى الحجاز سفيان بن أمية بن أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس فبلغ ذلك عائشة فقالت:

فأَلقتْ عَصاها واستقرَّ بها النَّوى كما قرَّ عيناً بالإيابِ المُسافِرُ

سفيان بن أميه، خبر كشته على عليه السلام را به حجاز برد، وقتى اين خبر به عائشه رسيد گفت:

عصايش را انداخت و سرجاى خودش آرام گرفت

همچنان كه چشم‌ها در هنگام بازگشت مسافر روشن مى‌شود.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج3، ص40، ناشر: دار صادر – بيروت؛

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص159، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاى356هـ)، مقاتل الطالبيين، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير

ابن سمعون البغدادي، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاى387هـ)، أمالي ابن سمعون، ج1، ص43، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص259، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

الدميري المصري الشافعي، كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى (متوفاى808 هـ)، حياة الحيوان الكبرى، ج1، ص75، تحقيق: أحمد حسن بسج، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1424 هـ - 2003م.

الدمشقي الباعوني الشافعي، أبو البركات شمس الدين محمد بن أحمد (متوفاى871 هـ)، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن أبي طالب ( ع )، ج2 ص104، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مجمع إحياء الثقافة الاسلامية ـ قم، الطبعة: الأولي، 1412هـ

اين بيت از شعر كه از زمان جاهليت بر جاى مانده، زمانى استفاده مى‌شود كه بعد از سختى، اندوه و مشكلات زياد، گشايش، راحتى و شادى نصيب انسان شود.

خود «انداختن عصا» كنايه نيز از اطمينان قلب و آسودگى خاطر است كه وقتى شخصى در مكان معينى قلبش آرام و فكرش آسوده شود، گفته مى‏شود «القى عصاه».

مقصود عايشه از گفتن اين شعر آن بود كه در حقيقت مى‌خواست بگويد از بابت على خيالم آسوده شد، دلم آرام گرفت، و سينه‌ام باز و فكرم راحت شد، چون هميشه منتظرچنين خبرى بود، مانند كسى كه انتظار مسافرى را داشته باشد كه به آمدن مسافر چشم‌هايش روشن و قلبش آرام‏ گردد؟!

چرا رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) دستور داد با عائشه بجنگد؟

روايات متعددى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام و ياران آن حضرت دستور داده است كه با عائشه و دارد دسته او و همچنين معاويه و خوارج بجنگند.

ابن عبد البر قرطبى در اين باره مى‌نويسد:

ولهذه الأخبار طرق صحاح قد ذكرناها فِى موضعها.

وروى من حديث على، ومن حديث ابْن مَسْعُود، ومن حديث أَبِى أَيُّوب الأَنْصَارِيّ: أَنَّهُ أمر بقتال الناكثين، والقاسطين، والمارقين.

وروى عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: مَا وجدت إلا القتال أو الكفر بما أنزل الله، يَعْنِي: والله أعلم قوله تعالى: «وَجَاهِدُوا فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ».

و براى اين احاديث طرق وسندهاى صحيح است که ما در جاى خود آن را آورديم واز حديث على (عليه السلام)و از حديث ابن مسعود واز حديث أبوأيوب الأنصارى، روايت شده است که آن حضرت مأمور شده است به جنگ نمودن با ناكثين وقاسطين ومارقين.

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: من بين جنگ با آن‌ها و كفر به آن چه كه خداوند نازل كرده، مخير بودم. منظور آن حضرت اين آيه قرآن بود كه «در راه خداوند آن گونه كه شايسته است، جهاد كنيد».

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

حال سؤال اين جا است كه اگر قصد عائشه از به راه اندازى فتنه جمل، اصلاح بين امت بود، چرا رسول خدا صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام و ساير اصحاب آن حضرت، دستور داده است كه با عائشه و سپاهيان او بجنگند؟

آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله به جاى امر به معروف، امر به منكر كرده است؟

براى اطلاع بيشتر در اين زمينه به آدرس ذيل مراجعه فرماييد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15305

پس ترديدى نيست كه قصد عائشه از به راه انداختن جنگ جمل و كشتن هزاران مسلمانان، اصلاح امت اسلام نبوده است.

اما چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟ چرا او را به جزاى اعمالش نرساند؟ مگر نه اين كه او باعث كشته شدن بيش از بيست هزار نفر شده بود؛ پس چرا قصاص نشد؟

رسول خدا، عائشه را از رفتن به جنگ جمل، نهي كرده بود

از طرف ديگر روايات متعدد و صحيح السندى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله، عائشه را از رفتن به جنگ جمل منع كرده است. اين روايت به صورت متواتر در كتاب‌هاى اهل سنت نقل شده است كه ما فقط به دو روايت اشاره مى‌كنيم:

37771 حدثنا أبو أُسَامَةَ قال حدثنا إسْمَاعِيلُ عن قَيْسٍ قال لَمَّا بَلَغَتْ عَائِشَةُ بَعْضَ مِيَاهِ بَنِي عَامِرٍ لَيْلاً نَبَحَتْ الْكَِلاَبُ عليها فقالت أَيُّ مَاءٍ هذا قَالَوا مَاءُ الْحَوْأَبِ فَوَقَفَتْ فقالت ما أَظُنُّنِي إَلاَ رَاجِعَةً فقال لها طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ مَهْلاً رَحِمَك اللَّهُ بَلْ تَقْدُمِينَ فَيَرَاك الْمُسْلِمُونَ فَيُصْلِحُ اللَّهُ ذَاتَ بَيْنِهِمْ قالت ما أَظُنُّنِي إَلاَ رَاجِعَةً إنِّي سَمِعْت رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم قال لنا ذَاتَ يَوْمٍ كَيْفَ بِإِحْدَاكُنَّ تَنْبَحُ عليها كَِلاَبُ الْحَوْأَبِ.

از قيس بن حازم نقل شده است كه وقتى عائشه در هنگام شب به چاه‌هاى بنى عامر رسيد، سگ‌ها بر او پارس كردند؛ سؤال كرد: اين چه آبى است؟ گفتند: آب منطقه حوأب. پس عائشه ايستاد و گفت: من چاره‌اى جز بازگشت ندارم. طلحه و زبير به او گفتند: صبر كنيد، خدا شما را رحمت كند، شما آمده‌اى تا خداوند به وسيله شما ميان مسلمانان اصلاح نمايد. عائشه گفت: من بايد برگردم؛ چرا كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه روزى به همسرانش فرمود: چگونه خواهيد بود كه سگان منطقه حوأب بر يكى از شما پارس كند؟!

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج7، ص536، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

و شمس الدين ذهبى در كتاب تاريخ الإسلام مى‌نويسد:

وَكِيعٌ، عَنْ عِصَامِ بْنِ قُدَامَةَ، وَهُوَ ثِقَةٌ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " أَيَّتُكُنَّ صَاحِبَةُ الْجَمَلِ الأَدْبَبِ، يُقْتَلُ حَوَالَيْهَا قَتْلَى كَثِيرُونَ، وَتَنْجُو بَعْدَ مَا كَادَتْ".

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به همسرانش فرمود: كداميك از شما بر شتر پر مو مى‏نشيند و گرداگردش مردم بسيارى كشته مى‏شوند و خودش نجات مى‏يابد؟

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج3، ص490، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

189 حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنْ أَبِيهِ، أَنّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ لِنِسَائِهِ: " أَيَّتُكُنَّ الَّتِي تَنْبَحُهَا كِلابُ مَاءِ كَذَا وَكَذَا، إِيَّاكِ يَا حُمَيْرَاءُ " يَعْنِي عَائِشَةَ.

رسول خدا صلى الله عليه وآله به همسران خود فرمود: كداميك از شما، همان كسى خواهد بود كه سگ‌هاى منطقه فلان بر او پارس خواهد كرد؟ اى حميراء (عائشه) مبادا تو آن زن باشى.

المروزي، أبو عبد الله نعيم بن حماد (متوفاى288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص84، ح189، تحقيق: سمير أمين الزهيري، ناشر: مكتبة التوحيد - القاهرة، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

اين روايت صراحتا رسول خدا صلى الله عليه وآله عائشه را مخاطب قرار داده و او را از رفتن به جنگى كه در مسير راه سگ‌هاى منطقه حوأب بر او پارس كردند، بازداشته است.

با وجود اين روايات، آيا بازهم بهانه‌اى باقى مى‌ماند كه كسى ادعا كند هدف عائشه خيرخواهى و اصلاح بين امت بوده است؟

در صحت اين روايت و رواياتى كه با اين مضمون نقل شده است، هيچ ترديدى نيست؛ چنانچه شمس الدين ذهبى در سير أعلام النبلاء بعد از نقل روايتى با همين مضمون مى‌نويسد:

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجوه.

اين روايت سندش صحيح است؛ ولى صاحبان صحاح نقل نكرده‌اند.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج2، ص178، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و ابن كثير دمشقى سلفى مى‌نويسد:

وهذا إسناد على شرط الصحيحين ولم يخرجوه.

سند اين روايت، شرايط بخارى و مسلم را دارد؛ ولى آن‌ها نقل نكرده‌اند.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص212، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

هيثمى نيز در باره اين روايت مى‌گويد:

رواه أحمد وأبو يعلى والبزار ورجال أحمد رجال الصحيح

الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص234، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

و ابن حجر عسقلانى مى‌نويسد:

وأخرج هذا أحمد وأبو يعلى والبزار وصححه بن حبان والحاكم وسنده على شرط الصحيح.

اين روايت را احمد، ابويعلى، بزار، نقل كرده و ابن حبان و حاكم آن را تصحيح كرده‌اند، سند اين روايت، شرايط صحيح بخارى را دارا است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج13، ص55، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

ناصر الدين البانى نيز اين روايت را تصحيح و از اشكالاتى كه برخى به اين روايت كرده‌اند، پاسخ داده است:

قلت: و إسناده صحيح جدا، رجاله ثقات أثبات من رجال الستة: الشيخين و الأربعة رواه السبعة من الثقات عن إسماعيل بن أبي خالد و هو ثقة ثبت كما في " التقريب ". و قيس بن أبي حازم مثله.

من مى‌گويم: سند اين روايت جدا صحيح و راويان آن موثق، مورد اعتماد و از روات صحاح سته هستند. اين روايت را هفت نفر از افراد ثقه از اسماعيل بن أبى خالد كه او ثقه است نقل كرده است؛ همان طورى كه ابن حجر در تقريب گفته و ابن حازم هم همانند او ثقه است.

ألباني، محمّد ناصر، سلسة الأحاديث الصحيحة‌، طبق برنامه المكتبة الشاملة، ذيل حديث شماره:474.

اين روايات ثابت مى‌كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله، عائشه را از رفتن به اين جنگ منع كرده است و عائشه نيز قصد بازگشت داشته؛ ولى در نهايت سخن طلحه و زبير را بر سخن پيامبر خدا ترجيح داد و به جاى بازگشت، ادامه مسير داد و شد آن چه كه نبايد مى‌شد.

حال سؤال اين جا است كه اگر قصد عائشه، اصلاح امر مسلمانان بوده؛ چرا رسول خدا صلى الله عليه وآله عائشه را از رفتن به اين جنگ منع كرده است؟

آيا رسول خدا، عائشه را از اصلاح كار امت منع كرده است؟

بنابراين اگر ما كار عائشه را درست بدانيم، در حقيقت رسول خدا صلى الله عليه وآله را تخطئه كرده‌ايم. اهل سنت به جاى تخئطه عائشه و پذيرش اشتباه او، پيامبر خدا را تخطئه مى‌كنند و فكر مى‌كنند كه رسول خدا به اشتباه به اميرمؤمنان عليه السلام دستور جنگ با عائشه را داده است و فكر مى‌كنند كه رسول خدا به اشتباه عائشه را از جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام منع كرده است.

ام سلمه، جنگيدن با عائشه را مشروع مي‌دانست

طبق روايات صحيح السندى كه در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد، ام المؤمنين ام سلمه موافق جنگيدن با عائشه و دار و دسته او بوده، به اميرمؤمنان عليه السلام توصيه مى‌كند كه به جنگ اهل جمل بپردازد و فرزند عزيزش را نيز با آن حضرت همراه مى‌كند:

(4550)- [3: 117] حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ الثَّقَفِيُّ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شَبِيبٍ الْمَعْمَرِيُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ الأَزْدِيُّ، حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ الأَصْبَهَانِيُّ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْمَكِّيِّ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَتْ: لَمَّا سَارَ عَلِيٌّ إِلَى الْبَصْرَةِ دَخَلَ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يُوَدِّعُهَا، فَقَالَتْ: " سِرْ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَفِي كَنَفِهِ، فَوَاللَّهِ إِنَّكَ لِعَلَى الْحَقِّ، وَالْحَقُّ مَعَكَ، وَلَوْلا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَعْصَى اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِنَّهُ أَمَرَنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَقَرَّ فِي بُيُوتِنَا لَسِرْتُ مَعَكَ، وَلَكِنْ وَاللَّهِ لأُرْسِلَنَّ مَعَكَ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدِي وَأَعَزُّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسِي ابْنِي عُمَرَ ".

از عمره دختر عبد الرحمن نقل شده است كه وقتى على بن أبى طالب عليه السلام قصد حركت به سوى بصره را داشت، پيش ام سلمه همسر گرامى رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد تا با او وداع نمايد، ام سلمه فرمود: برو كه خداوند حافظ و پشتيبان تو است، به خدا سوگند كه تو با حق هستى و حق با تو است، اگر نبود اين كه من دوست نداشتم از دستور خدا و پيامبرش سرپيچى كنم؛ چرا كه خداوند به ما دستور داده است كه در خانه‌هاى خودمان بمانيم، با تو مى‌آمدم؛ ولى به خدا سوگند كه برترين شخص در نزد من و عزيزتر از جانم؛ يعنى فرزندم عمر را با تو همراه مى‌كنم.

حاكم نيشابورى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

هَذِهِ الأَحَادِيثُ الثَّلاثَةُ كُلُّهَا صَحِيحَةٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

تمام اين احاديث سه گانه، بر طبق شرايط بخارى و مسلم صحيح هستند؛‌ ولى آن دو نقل نكرده‌اند.

ذهبى نيز در تعليق اين روايت، نظر حاكم را تأييد كرده و مى‌نويسد «خ م» كه مخف «على شرط البخارى و مسلم» است.

اين روايت مطالب متعددى را ثابت مى‌كند؛ از جمله اين كه امهات المؤمنين حق نداشتند از خانه خود خارج شوند؛ حتى براى اصلاح.

همچنين ثابت مى‌كند كه ام سلمه، جنگ با عائشه و لشكريان او را مشروع و حق را با اميرمؤمنان عليه السلام مى‌دانسته است؛ تا جائى كه فرزند عزيزش را در ركاب اميرمؤمنان عليه السلام به جنگ با عائشه مى‌فرستد.

گفتگوي ام سلمه با ديوار (عائشه):

بيهقى در المحاسن والمساوى و ماوردى بصرى در الحاوى الكبير، مى‌نويسند كه ام سلمه قسم ياد كرده بود كه هرگز با عائشه سخن نگويد و تا آخر عمر با او قهر بود:

روي عن عائشة، رضي الله عنه، أنها دخلت على أم سلمة بعد رجوعها من وقعة الجمل وقد كانت أم سلمة حلفت أن لا تكلمها أبداً من أجل مسيرها إلى محاربة عليّ بن أبي طالب، فقالت عائشة: السلام عليك يا أم المؤمنين فقالت: يا حائط ألم أنهك ؟ ألم أقل لك ؟ قالت عائشة: فإني أستغفر الله وأتوب إليه. كلميني يا أم المؤمنين، قالت: يا حائط ألم أقل لك ؟ ألم أنهك ؟ فلم تكلمها حتى ماتت، وقامت عائشة وهي تبكي وتقول: وا أسفاه على ما فرط مني.

روايت شده است كه عائشه بعد از جنگ جمل بر ام سلمه وارد شد، ام سلمه سوگند ياد كرده بود كه هرگز با عائشه حرف زند؛ چرا كه عائشه به جنگ على بن أبى طالب عليه السلام رفته بود. عائشه گفت: سلام بر تو اى مادر مؤمنان! ام سلمه در جواب گفت: اى ديوار! مگر تو را نهى نكردم، مگر به تو نگفتم؟ عائشه گفت: من از خداوند طلب بخشش و توبه مى‌كنم، با من سخن بگو اى مادر مؤمنان. ام سلمه گفت: اى ديوار، مگر به تو نگفتم، مگر تو را نهى نكردم؟

پس ام سلمه تا زنده بود با عائشه سخن نگفت. عائشه بلند شد، در حالى كه گريه مى‌كرد مى‌گفت: اى تأسف بر آن چه كه از دست دادم!.

البيهقي، إبراهيم بن محمد (متوفاى بعد 320هـ)، المحاسن والمساوئ، ج1، ص222، تحقيق: عدنان علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان، الطبعة: الأولى، 1420هـ - 1999م؛

الماوردي البصري الشافعي، أبو الحسن علي بن محمد بن حبيب (متوفاى450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج15، ص447، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.

اگر عائشه براى اصلاح امت رفته بود، چرا ام المؤمنين ام سلمه با او قهر كرد و تا آخر عمر با او سخن نگفت؟

ابن طيفور در بلاغات النساء و ديگر علماى اهل سنت، مطالب جالبى را از زبان ام المؤمنين ام سلمه آورده‌اند كه نقل آن خالى از لطف نخواهد بود:

وقال هارون عن العتبي عن أبيه قال قالت أم سلمة وفي نسخة كتبت إليها أم سلمة رحمة الله عليها لعائشة لمّا همّت بالخروج: يا عائشة! إنّك سدّة بين رسول الله صلى الله عليه وآله وبين أمّته، حجابك مضروب على حرمته، وقد جمع القرآن ذيلك فلا تَنْدَحِيه، و سَكَّنَ عُقَيْرَاك فلا تُصْحِريها، اللّه من وراء هذه الأمّة، قد علم رسول اللّه مكانك لو أراد أن يعهد فيك، عهد، بل قد نهاك عن الفُرطة في البلاد، ما كنت قائلة لو أنّ رسول الله صلى الله عليه وآله قد عارضك بأطراف الفلوات نَاصَّةً قَلُوصاً قعودا من منهل إلى منهل؟! إنّ بعين الله مثواك! وعلى رسول الله صلى الله عليه وآله تعرضين، ولو أمرتُ بدخول الفردوس لاستحييتُ أن أَلْقَى محمداً هاتِكة حجاباً قد ضَرَبَه عليَّ‏، فاجعليه سترك، وِقاعَة البيت قبرَك حتى تلقيه وهو عنك راض.

هنگامى كه عائشه تصميم به خروج گرفت، ام سلمه به او گفت:

تو رابط ميان رسول خدا و امتش هستى و حجاب تو براى حفظ حرمت او زده شده است.

قرآن دامن لباس تو را جمع كرده؛ پس آن را پهن مكن و بچه شترهايت را سكنى داده و آنها را روانه صحرا نكن، خداوند پشت سر اين امت است. اگر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم مى‏دانست جهاد به عهده زنان نهاده شده به تو سفارش مى‏كرد؛ بلكه پيامبر تو را از راه افتادن در شهرها نهى كرد.

اگر در يكى از اين بيابانها رسول خدا با تو برخورد كند در حالى كه شترت را به سرعت از يك آبشخور به آبشخور ديگر مى‏رانى، به او چه خواهى گفت؟. اعمال تو در محضر خداست و به سوى رسولش باز خواهى گشت به خدا قسم اگر من گفته شود: «ام سلمه! داخل بهشت شو» باز حيا مى‏كنم با محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم ملاقات كنم در حالى كه حجابى را كه او براى من زده است هتك كرده باشم.

پس خانه‏ات را پناهگاه خود، و پهنه شرم و حيا را قبرت قرار ده تا او را به همين حال ديدار كنى كه اگر به آن پاى بند باشى بيش از همه حال مطيع خداوندى و مادامى كه در آن ثابت قدم هستى بيش از همه وقت ياور دين هستى. و اگر سخنى از رسول خدا را كه مى‏دانى، به تو يادآور شوم همچون نيش زدن مارى سياه و سفيد گزيده خواهى شد. و السّلام»

أبي الفضل بن أبي طاهر المعروف بابن طيفور (متوفاى380 هـ ) بلاغات النساء، ج1، ص3، طبق برنامه الجامع الكبير

الحربي، أبو إسحاق إبراهيم بن إسحاق (متوفاى285هـ)، غريب الحديث، ج2، ص486، تحقيق: د. سليمان إبراهيم محمد العايد، ناشر: جامعة أم القرى ـ مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاى276هـ)، الإمامة والسياسة، ج1، ص51، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

الآبي، ابوسعد منصور بن الحسين (متوفاى421هـ)، نثر الدر في المحاضرات، ج4، ص31، تحقيق: خالد عبد الغني محفوط، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الفائق في غريب الحديث، ج2، ص168، تحقيق: علي محمد البجاوي -محمد أبو الفضل إبراهيم، ناشر: دار المعرفة، الطبعة: الثانية، لبنان.

پيش بيني حذيفه: مادر شما به جنگ‌تان مي‌آيد

حذيفة بن يمان، يكى از اصحاب جليل القدر رسول خدا صلى الله عليه وآله است كه آن حضرت او را از علوم غيبى و الهى آگاه ساخت و حتى طبق برخى از روايات اهل سنت، او از تمام فتنه‌هاى كه تا قيامت اتفاق خواهد افتاد آگاه كرده بوده.

وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّار، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَر، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، ح وَحَدَّثَنِي أَبُو بَكْرِ، بْنُ نَافِع حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِت، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ حُذَيْفَةَ، أَنَّهُ قَالَ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ...

از حذيفه نقل شده است كه گفت: رسول خدا (ص) مرا از تمام اتفاقاتى كه تا قيامت خواهد افتاد آگاه كرد....

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص2217، ح2891، كتاب الفتن واشرط الساعة، باب إِخْبَارِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم فِيَما يَكُونُ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

يكى از فتنه‌هايى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله، از آن به حذيفه خبر داده بود، فتنه جمل بود. حذيفة بن يمان سال‌ها پيش از اين كه جنگ جمل اتفاق بيفتد، از اين قضيه به مردم خبر مى‌داد.

نعيم بن حماد در كتاب الفتن و عبد الرزاق صنعانى در كتاب المصنف خود با سند صحيح نقل كرده‌اند:

حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، سَمِعَ حُذَيْفَةَ بْنَ الْيَمَانِ، يَقُولُ: " لَوْ حَدَّثْتُكُمْ أَنَّ أُمَّكُمْ تَغْزُوكُمْ أَتُصَدِّقُونِي؟ " قَالُوا: أَوَ حَقٌّ ذَلِكَ؟ قَالَ: " حَقٌّ "

از ابوطفيل نقل شده است كه شنيدم حذيفة بن يمان مى‌گفت: اگر براى شما بگويم كه مادرتان با شما خواهد جنگيد، آيا مرا تصديق خواهيد كرد؟ گفتند: آيا اين قضيه حقيقت دارد؟ گفت: بلى حقيقت دارد.

المروزي، أبو عبد الله نعيم بن حماد (متوفاى288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص85، تحقيق: سمير أمين الزهيري، ناشر: مكتبة التوحيد - القاهرة، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاى211هـ)، المصنف، ج11، ص53، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

در اين روايت، حذيفه تصريح مى‌كند كه عائشه به جنگ شما مى‌آيد نه براى اصلاح امت. اگر واقعا هدف عائشه اصلاح امت اسلامى بود، نبايد حذيفه از تعبير «امكم تغزوكم» استفاده مى‌كرد.

بنابراين عائشه براى جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام آمده بود، نه براى اصلاح امور مسلمانان.

پيروان جمل از ابتدا تصميم به جنگ با حضرت علي داشتند:

طبرى با سند معتبر نقل مى‌كند كه فتنه‌گران جمل، قبل از حركت از مكه، با يكديگر مشورت كردند و گفتند كه ما به جنگ على عليه السلام خواهيم رفت:

حدثني أحمد بن زهير قال حدثنا أبي قال حدثنا وهب بن جرير بن حازم قال سمعت أبي قال سمعت يونس بن يزيد الأيلي عن الزهري قال: ثم ظَهَرَا يَعْنِي طلحةُ والزُبِيرُ إلى مكةَ بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ رضي الله عنه بأربعةَ أشْهُرٍ وابنُ عامرٍ بَها يَجُرُّ الدُّنْيَا وقَدِمَ يعلى بنُ اُمَيّةَ مَعَهُ بِمَالٍ كَثِيْرٍ وزيادةٍ على أربعمائة بَعِيْرٍ فَاجْتَمَعُوا في بيتِ عائشةَ رضي الله عنها فأرادوا الرأي فقالوا: نَسِيْرُ إلى عليٍ فَنُقَاتِلُهُ.

فقال بَعْضُهُم: ليس لكم طاقةٌ بأهْلِ المَدِيْنَةِ ولَكِنَّا نَسِيْرُ حتى نَدْخُلُ البَصْرَةَ والكُوفَةَ ولِطَلْحَةَ بالكُوْفةِ شِيْعَةٌ وَهَوَى وللزُّبَيْرِ بالبَصْرَةِ هَوَى ومَعُوْنَةً فَاَجْتَمَعَ رَأيُهُم عَلَى أن يَسِيْرُوا إلى البَصْرةِ وإلى الكُوْفَةِ فَأعْطَاهُم عَبْدُ اللهِ بنُ عَامِرٍ مالاًَ كَثِيْراً وَإبِلاً فَخَرَجُوا فِي سَبْعَمِائَةَ رَجُلٍ مِنْ أهْلِ المَدِيْنَةِ وَمَكَّةَ وَلَحِقَهُم النَّاسُ حَتَّى كَانُوا ثلاثةَ آلافِ رَجُلٍ.

فَبَلَغَ عَلِيًّا مَسِيْرَهُمْ فَأَمَرَ عَلَى المَدِيْنَةِ سَهْلُ بنُ حُنَيْفِ الأنْصَارِي وَخَرَجَ فَسَارَ حتى نَزَلَ ذَاقارٍ وَكانَ مَسِيرُهُ إليها ثمانَ لَيَالٍ وَمَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أهْلِ المَدِيْنَةِ.

طلحه و زبير، بعد از كشته شدن عثمان چهار ماه در مكه ماندند. ابن عامر در آن جا به دنبال مال دنيا بود، يعلى بن أميه همراه با اموال زياد و چهار صد شتر به آن جا آمد. همه آن‌ها در خانه عائشه جمع شدند و نظر دادند و گفتند: ما مى‌خواهيم به سوى على برويم و با او بجنگيم.

برخى از آن‌ها گفتند: شما طاقت مردم مدينه را نداريد، ولى به سوى بصره و كوفه مى‌رويم؛ چون طلحه در كوفه طرفدار و زبير در بصره هوادار و همكار دارند. پس نظر همگى آن‌ها اين شد كه به سوى بصره و كوفه بروند.

پس عبد الله بن عامر، اموال و شترهاى فراوانى به آن‌ها دارد و با هفت نفر از اهل مكه و مدينه حركت كردند و با ساير مردمى كه به آن‌ها ملحق شدند، به سه هزار مردم رسيدند.

وقتى خبر حركت آن‌ها به اميرمؤمنان عليه السلام رسيد، سهل بن حنيف را امير آن شهر كرد و خودش به سوى ذى قار حركت و در طول هشت شب به آن جا رسيد و گروهى از مردم مدينه نيز همراه آن حضرت بودند.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص8، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

بنابراين، قصد آن‌ها از فتنه جمل، جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام بود نه اصلاح امت. و اگر به بصره رفتند، براى اين بود كه فكر مى‌كردند، يارانى دارند و مى‌توانند در اين جنگ پيروز شوند و به حكومت برسند.

اهل جمل از مردم براي جنگ با علي دعوت مي‌كردند نه براي اصلاح امت:

طبق گفته مورخان اهل سنت، فتنه‌گران جمل، به رؤسا و صاحب نفوذان اقوام نامه مى‌نوشتند و از آن‌ها دعوت مى‌كردند كه براى جنگيدن با على بن أبى‌طالب عليه السلام او را يارى كنند.

ابن أثير جزرى در كتاب الكامل فى التاريخ مى‌نويسد:

وكان الأحنف قد بايع عليا بعد قتل عثمان لأنه كان قد حج وعاد من الحج فبايعه قال الأحنف ولم أبايع عليا حتى لقيت طلحة والزبير وعائشة بالمدينة وأنا أريد الحج وعثمان محصور فقلت لكل منهم إن الرجل مقتول فمن تأمرونني أبايع فكلهم قال بايع عليا فقلت أترضونه لي فقالوا نعم فلما قضيت حجي ورجعت إلي المدينة رأيت عثمان قد قتل فبايعت عليا ورجعت إلي أهلي ورأيت الأمر قد استقام فبينما أنا كذلك إذ أتاني آت فقال هذه عائشة وطلحة والزبير بالخريبة يدعونك فقلت ما جاء بهم قال يستنصرونك على قتال علي في دم عثمان فأتاني أفظع أمر فقلت إن خذلاني أم المؤمنين وحواري رسول الله لشديد وإن قتال ابن عم رسول الله وقد أمروني ببيعته أشد

أحنف از كسانى بود كه با على عليه السلام بعد از كشته شدن عثمان بيعت كرد؛ چرا كه او وقتى از حج برگشت با على عليه السلام بيعت كرد. احنف گفت: من با على بيعت نكردم؛ مگر اين كه طلحه، زبير و عائشه را در ملاقات كردم، من عازم حج بودم و عثمان در محاصره بود، به هر كدام از اين سه نفر گفتم: اين شخص (عثمان) كه كشته مى‌شود، پس دستور مى‌دهيد كه با چه كسى بيعت كنم؟ همه آن‌ها گفتند كه با على بيعت كن. گفتم: آيا او را براى من مى‌پسنديد؛ گفتند: بلى. وقتى از حج به مدينه برگشتم، ديدم عثمان كشته؛ پس با على بيعت كردم و پيش خانواده‌ام برگشم. حكومت پا برجا مى‌ديدم تا اين كه پيكى آمد كه عائشه، طلحه و زبير در خريبه منتظر تو است. گفتم: براى چه آمده‌اند؟ گفت: از تو براى جنگ با على و گرفتن خون عثمان كمك مى‌خواهند. پس من با سخت‌ترين كار روبرو شدم و گفتم: ذلت و خوارى مادر مؤمنان و همسر رسول خدا برايم سخت است؛ اما جنگ با پسر عموى رسول خدا كه من دستور دادند با او بيعت كنم، شديدتر است.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص127، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

اگر واقعا هدف اهل جمل، اصلاح امت بود، چرا از مردم براى جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام دعوت مى‌كردند؟ چرا به آن‌ها نمى‌گفتندكه قصد ما اصلاح بين امت است؟

ابن أبى شيبه ادامه روايت را اين گونه نقل مى‌كند:

37798 حدثنا (عبدالله) بن إدْرِيسَ عن حُصَيْنٍ (الحصين بن عبد الرحمن السلمي) عن عُمَرَ (عمرو) بن جَاوَانَ عن الأَحْنَفِ بن قَيْسٍ قال...

فلما أَتَيْتُهُمْ قَالَوا جِئْنَا نَسْتَنْصِرُ على دَمِ عُثُمَّانَ قُتِلَ مَظْلُومًا قال فَقُلْت يا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أَنْشُدُك بِاللهِ هل قُلْت لَك من تَأْمُرِينِي بِهِ فَقُلْت عَلِيًّا فَقُلْت تَأْمُرِينِي بِهِ وَتَرْضَيْنَهُ لي فَقُلْت نعم قالت نعم وَلَكِنَّهُ بَدَّلَ قُلْت يا زُبَيْرُ يا حَوَارِيَّ رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم يا طَلْحَةُ نَشَدْتُكُمَا بِاللهِ أَقَلْت لَكُمَا من تَأْمُرَانِي بِهِ فَقُلْتُمَا عَلِيًّا فَقُلْت تَأْمُرَانِي بِهِ وَتَرْضَيَانِهِ لي فَقُلْتُمَا نعم قَالاَ بَلَى وَلَكِنَّهُ بَدَّلَ قال فَقُلْت َلاَ وَاللهِ َلاَ أُقَاتِلُكُمْ وَمَعَكُمْ أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ وَحَوَارِيُّ رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم أَمَرْتُمُونِي ببيعته.

أحنف بن قيس گويد: وقتى پيش آن‌ها آمدم گفتند: ما آمده‌ايم تا خون عثمان را كه مظلوم كشته شده بگيريم؛ گفتم: اى مادر مؤمنان! شما را به خدا سوگند مى‌دهم، آيا زمانى كه از تو سؤال كردم با چه كسى بيعت كنم، شما دستور ندادى كه با على بيعت كن؟! من به شما گفتم: آيا شما به بنده دستور مى‌دهيد كه با على بيعت كنم و او را براى من مى‌پسنديد؟ شما جواب مثبت داديد.

عائشه در جواب گفت: سخن شما درست است؛ ولى على تغيير كرده است.

سپس احنف بن قيس همين مطالب را با طلحه و زبير نيز در ميان گذاشت و آن‌ دو نيز گفتند كه چون على عليه السلام تغيير كرده است، ما با او مى‌جنگيم.

أحنف گفت: من گفتم: به خدا سوگند من در ركاب شما نمى‌جنگم؛ حتى اگر همراه شما ام المؤمنين و حوارى رسول خدا باشد؛ چون شما مرا به بيعت با على عليه السلام دستور داده‌ايد.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج7، ص540، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

در اين روايت، عائشه، طلحه و زبير دليل جنگيدن با اميرمؤمنان عليه السلام را تغيير آن حضرت اعلام كرده‌اند. اين مطلب به وضوح ثابت مى‌كند كه پيروان جمل براى جنگيدن با اميرمؤمنان عليه السلام و براندازى حكومت آمده بودند نه براى گرفتن خون عثمان.

و همچنين ابن كثير دمشقى سلفى در البداية والنهاية مى‌نويسد:

وقد كتبت عائشة إلى زيد بن صوحان تدعوه إلى نصرتها والقيام معها فإن لم يجيء فليكف يده وليلزم منزله أي لا يكون عليها ولا لها فقال أنا في نصرتك ما دمت في منزلك وأبى أن يطيعها في ذلك وقال رحم الله أم المؤمنين أمرها الله أن تلزم بيتها وأمرنا أن نقاتل فخرجت من منزلها وأمرتنا بلزوم بيوتنا التي كانت هي أحق بذلك منا وكتبت عائشة إلى أهل اليمامة والكوفة بمثل ذلك.

عائشه به زيد بن صوحان نامه نوشت و از او خواست كه او را كمك و در قيام همراهى كند و گفت: اگر به كمك من نيامدى، دست نگه‌دار و در خانه خود بمان. يعنى نه عليه من باش و نه به نفع من.

زيد بن صوحان گفت: «من همواره تو را كمك خواهم كرد، مادامى كه در خانه‌ات باشي». و از عائشه اطاعت نكرد و گفت: «خداوند ام المؤمنين را رحمت كند‌، خداوند به او دستور داد كه در خانه‌اش بماند و به ما دستور داده كه بجنگيم؛ اما عائشه از منزلش خارج شده و به ما دستور مى‌دهد كه در خانه‌هاى خود بمانيم. او شايسته‌تر از ماست كه در خانه بماند». عائشه به مردم يمامه و كوفه نيز نامه‌هاى با همين مضمون نوشت.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص234، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

عائشه، بر هودجي از آهن سوار شده بود

نكته ديگرى كه در تشخيص هدف و قصد عائشه از جنگ جمل، نقش مهمى دارد، هودج آهنين عائشه است. طبق نقل بزرگان اهل سنت، عائشه قبل از حركت از مكه هودجى از آهن ساخت و سپس به طرف بصره حركت كرد.

حال اگر واقعا به قصد جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام نرفته بود، چرا هودج آهنى ساخت؟ آيا با هودج آهنى قصد داشت ميان مسلمانان اصلاح نمايد؟

وأتي بالجمل فأبرز وعليه عَائِشَةُ فِي هودجها وقد ألبست درعا، وضربت عَلَى هودجها صفائح الحديد، ويقال: إن الهودج ألبس دروعا.

عائشه، سوار بر شتر وارد معركه شد؛ در حالى كه بر هودجى نشسته بود و زره بر تن داشت و بر هودج او صفحه‌هاى از آهن كوبيده شده بود. گفته مى‌شد كه هودج زره پوش شده است.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص309، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابوحنيفه دينورى مى‌نويسد كه شتر را با سپر و هودج عائشه را با صفحه‌هاى از آهن پوشانده بودند:

وتقدم أمام قومه بني ضبة، فقاتل قتالا شديدا، وكثرت النبل في الهودج، حتى صار كالقنفذ، وكان الجمل مجففا، والهودج مطبق بصفائح الحديد.

خود او (عمرو بن يثرى) پيشاپيش قبيله بنى ضبه آمد و جنگ شديدى كرد. تيرهاى زيادى به هودج خود؛ تا جائى كه همانند خارپشت شده بود، شتر را با سپر و هودج را با صفحه‌هاى آهنين پوشانده بودند.

الدينوري، أبو حنيفة أحمد بن داود (متوفاى282هـالأخبار الطوال، ج1، ص214، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ ـ 2001م.

بيهقى در باره ماجراي جمل مى‌نويسد:

وقال الزهرى: لما سارت عائشة ومعها طلحة والزبير، رضى الله عنهم، فى سبع مائة من قريش كانت تنزل كلّ منزل فتسأل عنه حتى نبحتها كلاب الحوأب فقالت: ردونى، لا حاجة لى فى مسيرى هذا، فقد كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، نهانى فقال: كيف أنت يا حميراء لو قد نبحت عليك كلاب الحوأب أو أهل الحوأب فى مسيرك تطلبين أمراً أنت عنه بمعزل ؟ فقال عبد الله بن الزبير: ليس هذا بذلك المكان الذى ذكره رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ودار على تلك المياه حتى جمع خمسين شيخاً قسامةً فشهدوا أنه ليس بالماء الذى تزعمه أنه نهيت عنه، فلما شهدوا قبلت وسارت حتى وافت البصرة، فلما كان حرب الجمل أقبلت فى هودج من حديد وهى تنظر من منظر قد صُيّر لها فى هودجها، فقالت لرجل من ضبّة وهو آخذ بخطام جملها أو بعيرها: أين ترى على بن أبى طالب، رضى الله عنه ؟ قال: ها هوذا واقف رافع يده إلى السماء، فنظرت فقالت: ما أشبهه بأخيه قال الضبى: ومن أخوه ؟ قالت: رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: فلا أرانى أقاتل رجلاً هو أخو رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فنبذ خطام راحلتها من يده ومال إليه.

زهرى گفته: وقتى عائشه، طلحه و زبير به همراه هفتصد نفر از قريش حركت كردند، عائشه به هر منزلى كه مى‌رسيد نامش را سؤال مى‌كرد، تا اين كه سگان حوأب بر او پارس كردند؛ پس گفت: مرا برگردانيد، نيازى به ادامه اين مسير ندارم، به درستى كه رسول خدا مرا از آن نهى كرده و فرمود: چگونه هستى تو اى حميرا، زمانى كه سگان حوأب بر تو پارس كنند و يا مردم حوأب در مسير تو هستند و از تو چيزى را مى‌خواهند كه در آن از حق دور هستي؟ (اگر چنين شد، مبادا ادامه مسير بدهي).

عبد الله بن زبير گفت: اين همان مكانى نيست كه رسول خدا (ص) گفته است. عبد الله آن اطراف را گشت و پنجاه مرد را پيدا كرد تا قسم بخورند و شهادت دهند كه اين آب، آبى نيست كه او خيال مى‌كند از آن نهى شده است، وقتى آن‌ها شهادت دادند، قبول كرد و ادامه مسير داد تا به بصره رسيد.

وقتى جنگ جمل شروع شد، در هودجى كه از آهن ساخته شده بود، وارد معركه شد، از سوراخى كه در هودج او ساخته بوند، جنگ را تماشا مى‌كرد؛ به مردى كه افسار شتر او را گرفته بود گفت: على را در كجا مى‌بيني؟ آن شخص گفت: او همان كسى است ايستاده و دستش را به سوى آسمان بلند كرده است؛ پس نگاه كرد و گفت: چه قدر شبيه برادرش هست!! مرد ضبى گفت: برادر او كيست؟ عائشه گفت: رسول خدا (ص). آن مرد گفت: من با كسى كه برادر رسول خدا (ص) است نخواهم جنگيد؛ پس افسار مركب عائشه را از دستش رها كرد به لشكر على بن أبى طالب عليه السلام پيوست.

البيهقي، إبراهيم بن محمد (متوفاى بعد 320هـ)، المحاسن والمساوئ، ج1، ص43، تحقيق: عدنان علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان، الطبعة: الأولى، 1420هـ - 1999م

نكته عجيب در اين روايت، هودج آهنين عائشه است كه جلب توجه مى‌كند. به راستى اگر عائشه قصد جنگ نداشت، چرا بر هودج آهنين سوار شد و خود را به معركه جنگ رسانيد؟

اگر قصد او اصلاح امت بود، ديگر چه نيازى به هودج آهنين داشت؟

داستان هودج آهنين عائشه را تعداد ديگرى از علماى اهل سنت نيز نقل كرده‌اند؛ از جمله ابن قتيبه دينورى در الإمامة والسياسة مى‌نويسد:

فلما أتى عائشة خبر أهل الشام أنهم ردوا بيعة على وأبوا أن يبايعوه أمرت فعمل لها هودج من حديد وجعل فيه موضع عينيها ثم خرجت ومعها الزبير وطلحة وعبد الله بن الزبير ومحمد بن طلحة.

وقتى خبر مردم شام به عائشه رسيد كه آن‌ها بيعت با على را رد كرده‌اند، دستور داد تا براى او هودجى از آهن بسازند و در آن جايى را براى با هر دو چشم او در نظر بگيرند؛ سپس خارج شد در حالى كه طلحه، زبير، عبد الله بن زير و محمد بن طلحه نيز با او بودند.

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاى276هـ)، الإمامة والسياسة، ج1، ص48، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

و باز در جاى ديگر مى‌نويسد:

قال فخرج طلحة والزبير وعائشة وهي على جمل عليه هودج قد ضرب عليه صفائح الحديد....

طلحه، زبير و عائشه خارج شدند؛ در حالى كه عائشه سوار بر هودجى بود كه از صفحه‌هاى آهن پوشيده شده بود.

الإمامة والسياسة، ج1، ص63

و شهاب الدين آلوسى در تفسير معتبر روح المعانى مى‌نويسد:

وكان معها إبن أختها عبدالله بن الزبير وغيره من أبناء أخواتها أم كلثوم زوج طلحة وأسماء زوج الزبير بل كل من معها بمنزلة الأبناء فى المحرمية وكانت فى هودج من حديد.

برادر زاده عائشه، عبد الله بن زبير و ديگر فرزندان خواهرش از ام كلثوم، همسر طلحه و اسماء همسر زبير با او بودند؛ بلكه آن‌ها به منزله فرزندان عائشه بودند از جهت محرميت و عائشه در هودجى از آهن قرار داشت.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج22، ص10، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

ابن ربه اندلسى در كتاب العقد الفريد مى‌نويسد:

وكان جملها يدعى عسكرا حملها عليه يعلى بن منية وهبه لعائشة وجعل له هودجا من حديد وجهز من ماله خمسمائة فارس بأسلحتهم وأزودتتهم وكان أكثر أهل البصرة مالا.

شترى كه عائشه را حمل مى‌كرد، عسكر نام داشت، يعلى بن منيه آن را به عائشه هديه كرده و هودجى از آهن براى او ساخته بود. همچنين يعلى بن منبه پانصد جنگجو را همراه با اسلحه و ادوات جنگى تجهيز كرده بود و او از تمام مردم بصره مال بيشترى داشت.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاى: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص303، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

عاصمى مكى در سمط النجوم كه هودجى عائشه را زره پوش كرده بودند:

 ورمى الهودج بالنشاب حتى صار كأنه قنفد وصرخ صارخ اعقروا الجمل فعقره رجل اختلف فى اسمه وكان الهودج ملبسا بالدروع وداخله أم المؤمنين وهى تشجع الناس الذين حول الجمل.

فلا قوة إلا بالله ثم إنها ندمت وندم علي على ما وقع.

ثم أتى على كرم الله وجهه إلى الهودج فضرب أعلاه بقضيب فى يده فقال أبهذا أمرك رسول الله يا حميراء والله ما أنصفك الذين أخرجوك إذ أبرزوك وصانوا حلائلهم فسمع صوت من الهودج ملكت فأسجح...

آن قدر به هودج عائشه تير انداختند كه همانند خارپشت شده بود، شخصى فرياد زد كه ناقه عائشه را پى كنيد، پس شخصى كه در نام او اختلاف است، شتر عائشه را پى كرد. هودج عائشه با سپرها پوشيده شده بود، عائشه داخل آن نشسته بود و مردمى را كه در اطراف شتر بودند براى جنگيدن بهتر تشويق مى‌كرد.

پس از آن عائشه از كارش پشيمان شد و على بن أبى طالب نيز از اين اتفاقات ناراحت بود.

سپس على بن أبى طالب نزديك هودج آمد و با چوبى كه در دست داشت، بر هودج زد و سپس فرمود: اى حميرا! آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله به تو چنين دستورى داده بود؟ به خدا سوگند انصاف نداشته‌اند كسانى كه تو را از خانه بيرون آورده‌اند؛ در حالى كه زن‌هاى خودشان در حفاظ هستند؛ پس صداى از هودج شنيد كه: حالا كه قدرت به دست تو افتاده مرا ببخش.

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج2، ص568، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.

اين روايات نشان مى‌دهد كه عائشه به قصد اصلاح در ميان امت اسلامى دست به شورش نزده بود؛ بلكه از روز اول نيز به فكر جنگيدن با اميرمؤمنان عليه السلام و شورش بر ضد حكومت اسلامى بوده است. و گر نه چه نيازى بود كه او هودجى از آهن بسازد و وارد معركه جنگ بشود.

عائشه مردم را براي جنگ با لشكريان اميرمؤمنان عليه السلام تحريك مي‌كرد:

ترديدى نيست كه خون عثمان، بهانه‌اى براى جنگيدن با اميرمؤمنان عليه السلام و ايجاد فتنه در جامعه اسلامى بوده است و گر نه جنگيدن با نماينده و حاكم اميرمؤمنان عليه السلام كه هيچ نقشى در كشتن عثمان نداشت، جاى هيچگونه توجيهى ندارد.

جالب است كه طبق گفته ابن كثير دمشقى سلفى، عائشه مردم را براى جنگ با نيروهاى عثمان بن حنيف كه نماينده و حاكم اميرمؤمنان عليه السلام در بصره بود، تحريك مى‌كرد:

وقدمت أم المؤمنين بمن معها من الناس فنزلوا المِرْبَد من أعلاه قريبا من البصرة وخرج إليها من أهل البصرة من أراد أن يكون معها وخرج عثمان بن حنيف بالجيش فاجتمعوا بالمِرْبَد فتكلم طلحة وكان على الميمنة فندب إلى الأخذ بثأر عثمان والطلب بدمه وتابعه الزبير فتكلم بمثل مقالته فرد عليهما ناس من جيش عثمان بن حنيف وتكلمت أم المؤمنين فَحَرَّضَتْ وَحَثَّتْ على القتال فَتَثَاوَرَ طوائفٌ من أطراف الجيش فَتَرامَوا بالحجارة ثم تَحَاجَزَ الناسُ ورجع كل فريق إلى حوزَتِه وقد صارت طائفة من جيش عثمان بن حنيف إلى جيش عائشة فكثُروا وجاء جارية بنُ قُدامة السعدي فقال يا أم المؤمنين! واللهِ لقتلُ عثمانَ أهونُ من خُرُوجِكِ من بَيتك على هذا الجمل عرضةً للسلاح إن كنت أتَيْتِنا طائعةً فارجعي من حيث جئتِ إلى منزلكِ وإن كنت أتَيَتِنا مُكْرَهَةً فَاسْتَعِيْنِي بالناسِ في الرجوع.

عائشه با همراهيان خود، از طرف بالا وارد منطقه مربد در نزديكى شهر بصره شدند، افرادى از مردم بصره نيز كه قصد همراهى عائشه را داشتند وارد آن جا شدند. عثمان بن حنيف به همراه لشكر خود وارد مربد شد؛ پس طلحه كه فرمانده سمت راست لشكر بود، خطبه خواند و مردم را به گرفتن خون عثمان دعوت كرد، زبير نيز سخنان او را تكرار نمود، پس افرادى از لشكر عثمان بن حنيف پاسخ آن را دادند.

سپس عائشه سخن گفت و مردم را براى جنگ تحريك و تشويق مى‌كرد. گروه‌هايى از از اطراف لشكر برخواستند و همديگر را با سنگ زدند؛ سپس عده‌اى بين آن‌ها فاصله شدند و هر گروهى به محل خود برگشت.

جارية بن قدامة سعديى جلو آمد و گفت: اى مادر مؤمنان! به خدا سوگند كشته شدن عثمان آسان‌تر از خروج شما از خانه، سوار شدن بر اين شتر و در معرض سلاح قرار گرفتن است. اگر با ميل خودت اين جا آمده‌اى پس از همان‌جايى كه آمده‌اى به خانه‌ات برگرد و اگر به زور آورده شده‌اى، از مردم براى بازگشت كمك بگير.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج7 ص232ـ 233، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

عاصمى مكى در سمط النجوم مى‌نويسد:

وكان الهودج ملبسا بالدروع وداخله أم المؤمنين وهى تشجع الناس الذين حول الجمل.

هودج عائشه با سپرها پوشيده شده بود، عائشه داخل آن نشسته بود و مردمى را كه در اطراف شتر بودند براى جنگيدن بهتر تشويق مى‌كرد.

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج2، ص568، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.

اگر او براى اصلاح آمده بود، چرا مردم را براى جنگ تحريك مى‌كرد؟

آغازگر فتنه چه كسي بود؟

طرفداران مكتب سقيفه، همواره ادعا مى‌كنند كه عائشه، طلحه و زبير نقشى در آغاز جنگ جمل نداشتند؛ بلكه عبد الله بن سبأ و دار ودسته او بودند كه با استفاده از تاريكى شب به لشكر عائشه حمله كردند و آتش جنگ را برافروختند.

جدايى از اين كه اصل وجود عبد الله بن سبأ و نقش او در جنگ جمل و... ثابت شده نيست و هيچ روايت صحيح السندى در كتاب‌هاى شيعه و سنى براى اثبات اين قضيه وجود ندارد، ادعاى اين دوستان با مداركى كه در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد، در تضاد است.

افسانه عبد الله بن سبأ ساخته و پرداخته شخصى به نام سيف بن عمر است و نشأت گرفته از تخيلات او است كه بزرگان اهل سنت اين شخص را زنديق و كافر خوانده و به شدت تضعيف كرده‌اند؛ اما با اين حال پيروان مكتب سقيفه براى اثبات افسانه عبد الله بن سبأ يهودى به سخنان اين زنديق اعتماد مى‌كنند و عقائد خود را بر اساس گفته‌هاى او پايه ريزى مى‌نمايند.

طبق آن چه كه علماى اهل سنت نوشته‌‌اند، پيروان جمل، پيش از ورود اميرمؤمنان عليه السلام به بصره، تعداد زيادى از ياران آن حضرت را به شهادت رساندند، شهر بصره را تصرف و بيت المال مسلمين را غارت كردند. وقتى اميرمؤمنان عليه السلام از اين قضيه آگاه شدند، تصميم جدى گرفتند كه فتنه‌گران را سرجاى خود نشانده و انتقام ياران شهيدش را از پيروان جمل بگيرد.

ابن قتيبه دينورى در كتاب المعارف در باره اتفاقات جنگ جمل مى‌نويسد:

وهموا بالشام لمكان معاوية بها فصرفهم عبدالله بن عامر عن ذلك إلى البصرة فتوجهوا إليها فأخذوا عثمان بن حنيف عامل على بها فحبسوه وقتلوا خمسين رجلا كانوا معه على بيت المال وغير ذلك من أعماله وأحدثوا أحداثا فلما بلغ عليا سيرهم خرج مبادرا إليهم واستنجد أهل الكوفة ثم سار بهم إلى البصرة وهم بضعة عشر ألفا.

(فتنه‌گران جمل ) به خاطر موقعيتى كه معاويه داشت، قصد شام كردند؛ اما عبد الله بن عامر آن‌ها را به طرف بصره منصرف كرد؛ وقتى به آن جا رسيدند، عثمان بن حنيف، عامل على عليه السلام را دستگير و زندانى كردند، پنجاه نفر از افرادى كه مأمور بيت المال بودند و همچنين تعداد ديگر از كارگزاران آن حضرت را كشتند و كارهاى ناشايستى انجام دادند.

وقتى خبر به على عليه السلام رسيد، براى جنگ با آن‌ها خارج شد و از مردم كوفه كمك خواست؛ سپس به همراه آن‌ها به سوى بصره رفت؛ در حالى بيش از ده هزار نفر بودند.

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاى276هـ)، المعارف، ج1، ص208، تحقيق: دكتور ثروت عكاشة، ناشر: دار المعارف - القاهرة.

بلاذرى در انساب الأشراف داستان آغاز جنگ جمل در بصره را اين گونه تعريف مى‌كند:

وأتي بعائشة على جملها في هودجها فقالت: صه صه، فخطبت بلسان ذلق وصوت جهوري، فأسكت لها الناس فقالت: إن عثمان خليفتكم قتل مظلوماً بعد أن تاب إلى ربه وخرج من ذنبه، والله ما بلغ من فعله ما يستحل به دمه، فينبغي في الحق أن يؤخذ قتلته فيقتلوا به ويجعل الأمر شورى.

فقال قائلون: صدقت. وقال آخرون: كذبت حتى تضاربوا بالنعال وتمايزوا فصاروا فرقتين: فرقة مع عائشة وأصحابها، وفرقة مع ابن حنيف، وكان على خيل ابن حنيف حكيم بن جبلة فجعل يحمل ويقول:

خيلي إليّ أنها قريش... ليردينها نعيمها والطيش.

وتأهبوا للقتال فانتهوا إلى الزابوقة، وأصبح عثمان بن حنيف فزحف إليهم فقاتلهم أشد قتال، فكثرت بينهم القتلى وفشت فيهم الجراح.

ثم إن الناس تداعوا إلى الصلح فكتبوا بينهم كتاباً بالموادعة إلى قدوم علي على أن لا يعرض بعضهم لبعض في سوق ولا مشرعة، وان لعثمان بن حنيف دار الامارة وبيت المال والمسجد، وأن طلحة والزبير ينزلان ومن معهما حيث شاؤوا، ثم انصرف الناس وألقوا السلاح.

وتناظر طلحة والزبير فقال طلحة: والله لئن قدم علي البصرة ليأخذن بأعناقنا، فعزما على تبييت ابن حنيف وهو لا يشعر، وواطآ أصحابهما على ذلك؛ حتى إذا كانت ليلة ريح وظلمة جاؤوا إلى ابن حنيف وهو يصلي بالناس العشاء الآخرة فأخذوه وأمروا به فوطئ وطئاً شديداً، ونتفوا لحيته وشاربيه فقال لهما: إن سهلاً حي بالمدينة والله لئن شاكني شوكة ليضعن السيف في بني أبيكما. يخاطب بذلك طلحة والزبير فكفا عنه وحبساه.

وبعثا عبد الله بن الزبير في جماعة إلى بيت المال وعليه قوم من السبايجة يكونون أربعين، ويقال: أربعمائة فامتنعوا من تسليمه دون قدوم علي، فقتلوهم ورئيسهم أبا سلمة الزطي وكان عبداً صالحاً.

عائشه، داخل هودجى كه بر روى شتر گذاشته شده بود، آمد و گفت: ساكت باشيد ساكت باشيد. پس خطبه‌اى خواند با زبان تيز و صداى بلند؛ پس مردم به خاطر او ساكت شدند، عائشه گفت: خليفه شما عثمان، پس از آن كه توبه كرد و از گناهش خارج شد، مظلومانه كشته شد، به خدا سوگند او كارش به جايى نرسيده بود كه خونش حلال باشد؛ پس حقيقتا شايسته است كه قاتلان او دستگير شده و كشته شوند و حكومت به شورا واگذار شود.

برخى گفتند كه راست گفتى و تعداد ديگر گفتند كه دروغ مى‌گويى؛ تا جائى كه همديگر را با كفش زدند و در برابر همديگر موضع گرفتند و دو فرقه شدند: گروهى طرفدار عائشه و يارانش و گروهى با پسر حنيف. حكيم بن جبله فرمانده لشكر پسر حنيف بود، حمله مى‌كرد و مى‌گفت:

لشكريان من به سوى من آييد كه آن‌ها از قريش‌اند...

آن روز پراكنده شده تا به منطقه زابوقه رسيدند. فرادى آن روز عثمان بن حنيف خود را به آن‌ها رساند و با آنان جنگ شديدى كرد؛ كشته‌ها در ميان آن‌ها زياد و زخمى‌هاى فراوانى بر جاى ماند.

سپس مردم به صلح دعوت شدند؛ پس بين آن‌ها صلح نامه‌اى نگاشته شد كه تا آمدن على عليه السلام به يكديگر كارى نداشته باشند؛ چه در بازارها و چه در راه‌ها و نيز تصميم گرفتند كه دار الإمارة، بيت المال و مسجد از آنِ عثمان بن حنيف باشد و طلحه و زبير و همراهان آن‌ها هر جا كه خواستند ساكن شوند؛ سپس مردم برگشتند و اسلحه خود را كنار گذاشتند.

طلحه و زبير با همديگر مذاكره كردند، طلحه گفت: اگر على عليه السلام وارد بصره شود، گردن ما را خواهد گرفت؛ پس تصميم گرفتند كه شب را پيش عثمان بن حنيف بمانند؛ در حالى كه او از چيزى خبر نداشت. آن دو با اصحاب خود قرار گذاشتند كه وقتى شب تاريك شد، به عثمان بن حنيف در حال نماز عشاء حمله و او را دستگير كنند؛ پس اين كار را انجام دادند و عثمان بن حنيف را به شدت كتك زدند و ريش و سبيل او را كندند. عثمان بن حنيف به طلحه و زبير گفت كه سهل (برادر عثمان بن حنيف) در مدينه است، به خدا سوگند اگر قدرتى پيدا كنم، شمشير را بر گردن فرزندان پدر شما خواهم گذاشت. پس طلحه و زبير از او دست كشيده و زندانيش كردند.

طلحه و زبير، عبد الله بن زبير را به همراه گروهى به سوى بيت المال فرستادند، در حالى كه نگهبان بيت المال گروهى از مردم سبايجه بودند كه چهل نفر مى‌شدند. گفته شده كه آن‌ها چهار صد نفر بودند؛ پس از تسليم بيت المال تا آمدن على عليه السلام خوددارى كردند؛ در نتيجه همه آن‌ها را كشتند. رئيس نگهبانان بيت المال، اباسلمه زطى، بنده صالحى بود.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص369، طبق برنامه الجامع الكبير.

طبق اين روايت، عائشه در سخنرانى خود، هدف از قيام را كشتن قاتلان عثمان و قرار دادن خلافت در شورا بيان مى‌كند. يعنى عائشه، مشروعيت خلافت اميرمؤمنان عليه السلام را قبول نداشت و گرفتن خون عثمان را بهانه‌اى براى براندازى حكومت اميرمؤمنان عليه السلام قرار داده بود تا دوباره شوايى تشكيل شود و كسى ديگرى را براى خلافت انتخاب نمايند.

همچنين طبق اين روايت، طلحه و زبير پيش از آمدن اميرمؤمنان عليه السلام و بر خلاف توافق‌نامه‌اى كه امضا كرده بودند، به عثمان بن حنيف نيرنگ زده و به پيمان خود خيانت كردند. پس از آن كه توافق كردند، تا آمدن اميرمؤمنان عليه السلام دست از جنگ بكشند و منتظر بمانند، شبانه به عبد الله بن زبير دستور دادند كه به قصر حاكم بصره حمله نموده و محافظان بيت المال را به شهادت برسانند.

آن‌ها پس از كشتن محافظان بيت المال، عثمان بن حنيف را دستگير كرده، به شدت او را كتك زدند و حتى تمام موهاى سر و صورت او را كندند.

ابن عبد البر نيز در كتاب الإستيعاب، وقايع جنگ جمل را اين گونه تعريف مى‌كند:

ولما قدم الزبير وطلحة وعائشة البصرة وعليها عثمان بن حنيف واليا لعلي رضي الله عنه بعث عثمان بن حنيف حكيم بن جبلة العبدي في سبعمائة من عبد القيس وبكر بن وائل فلقى طلحة والزبير بالزابوقة قرب البصرة فقاتلهم قتالا شديدا فقتل رحمه الله قتله رجل من بني حدان.

هذه رواية في قتل حكيم بن جبله وقد روى انه لما غدر ابن الزبير بعثمان بن حنيف بعد الصلح الذي كان عقده عثمان بن حنيف مع طلحة والزبير اتاه ابن الزبير ليلا في القصر فقتل نحو اربعين رجلا من الزط على باب القصر وفتح بيت المال واخذ عثمان بن حنيف فصنع به ما قد ذكرته في غير هذا الموضع وذلك قبل قدوم على رضي الله عنه فبلغ ما صنع ابن الزبير بعثمان بن حنيف حكيم بن جبلة فخرج في سبعمائة من ربيعه فقاتلهم حتى اخرجهم من القصر ثم كروا عليه فقاتلهم حتى قطعت رجله ثم قاتل ورجله مقطوعة حتى ضربه سحيم الحداني العنق فقطع عنقه واستدار راسه في جلده عنه حتى سقط وجهه على قفاه.

وقتى طلحه و زبير و عائشه وارد بصره شدند، عثمان بن حنيف حاكم آن جا از جانب علي عليه السلام بود. عثمان بن حنيف، حكيم بن جبله را به همراه هفت صد نفر از قبيله عبد القيس و بكر بن وائل فرستاد؛ حكيم، طلحه و زبير را در زابوقه در نزديكى بصره ملاقات كرد؛ جنگ شديدى بين آن‌ها اتفاق افتاد و حكيم بن جبله كه خدا او را رحمت كند كشته شد و شخصى از قبيله بنى حدان او را كشت.

اين يك روايت در باره كشته شدن حكيم بن جبله بود. و نيز روايت شده است كه عبد الله بن زبير، به عثمان بن حنيف نيرنگ زد و بعد از آن كه عثمان بن حنيف با طلحه و زبير پيمان صلح بست، عبد الله بن زبير شبانه به قصر حمله كرد و نزديك به چهل نفر از قبيله زط را در جلوى در قصر كشت و بيت المال را ربود، عثمان بن حنيف را دستگير و با او همان كارهاى را انجام داد كه پيش از اين در جاى ديگر گفتيم.

اين قضيه قبل از آمدن على عليه السلام بود، پس كارهايى كه ابن زبير با عثمان بن حنيف انجام داده بود به گوش حكيم بن جبله رسيد و او با هفت صد نفر آمد و با آن‌ها جنگيد تا جايى كه آن‌ها را از قصر بيرون و سپس به آن‌ها حمله نمود؛ تا اين كه پايش قطع شد؛ و بعد از آن نيز با پاى قطع شده خود مى‌جنگيد. تا اين كه سحيم الحدانى به گردنش زد، گردن او را قطع كرد و سر او با پوست آويزان شد؛ حكيم به زمين افتاد و صورتش به پشت سرش برگشت.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج1، ص366، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

طبق گفته ابن عبد البر، ابتدا عثمان بن حنيف و پيروان جمل با همديگر پيمان نامه امضا كرده بودند كه تا آمدن اميرمؤمنان عليه السلام صبر كنند؛ اما عبد الله بن زبير به اين پيمان نامه خيانت كرد و به قصر عثمان بن حنيف حمله نموده و بعد از كشتن محافظان، بيت المال مسلمانان را غارت كردند. سپس ياران اميرمؤمنان عليه السلام و از جمله حكيم بن جبله صحابى جليل القدر رسول خدا صلى الله را به شهادت رساند.

بنابراين، آغازگر فتنه، عائشه، طلحه و زبير بودند، اگر آن‌ها بر پيمانى كه با عثمان بن حنيف بسته بودند، پايبند مى‌ماندند، قطعا با ورود اميرمؤمنان عليه السلام فتنه مى‌خوابيد؛ اما طلحه و زبير مى‌دانست كه چه خلافى كرده‌اند.

ابن العبرى در تاريخ مختصر الدول مى‌نويسد:

ولما سمع معاوية بقول عائشة في علي ونقض طلحة والزبير البيعة ازداد قوة وجراءة وكتب إلى الزبير: إني قد بايعتك ولطلحة من بعدك فلا يفوتكما العراق. وأعانهما بنو أمية وغيرهم وخرجوا بعائشة حتى قدموا البصرة فأخذوا ابن حنيف أميرها من قبل علي فنالوا من شعره ونتفوا لحيته وخلوا سبيله فقصد علياً وقال له: بعثني ذا لحية وقد جئتك أمرد. قال: أصبت أجراً وخيراً.

وقتلوا من خزنة بيت المال خمسين رجلاً وانتهبوا الأموال. وبلغ ذلك علياً فخرج من المدينة وسار بتسعمائة رجل.

وقتى معاويه سخن عائشه را در باره على عليه السلام شنيد و از نقض بيعت طلحه و زبير آگاهى يافت، جرأت و قدرتش زياد شد، به زبير نامه نوشت كه من با تو بيعت كردم و بعد از تو نيز با طلحه بيعت مى‌كنم؛ پس عراق را از دست ندهيد. بنى اميه و ديگران طلحه و زبير را كمك كردند، آن دو با عائشه خارج شدند تا اين كه به بصره رسيدند. آن‌ها فرزند حنيف والى اميرمؤمنان عليه السلام را در آن جا دستگير كردند، موهاى سرش را كشيدند و ريشش را كندند، سپس او را رها نموده و او پيش على عليه السلام رفت و به آن حضرت گفت: شما را در حالى فرستادى كه ريش داشتم؛ ولى آن بدون ريش خدمت رسيده‌ام. آن حضرت فرمود: خير و اجر نصيبت شده است.

آن‌ها پنجاه نفر از نگهبانان بيت المال را كشته و اموال را تقسيم كردند. اين خبر به اميرمؤمنان عليه السلام رسيد آن حضرت از مدينه با هفت صد نفر به سوى بصره حركت كرد.

ابن العبري، غريغوريوس بن اهرون الملطي، (متوفاى685 هـ)، تاريخ مختصر الدول، ج1، ص55، طبق برنامه الجامع الكبير.

كندن موهاي سر و صورت عثمان بن حنيف

عثمان بن حنيف، يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله است كه طبق گفته برخى از علماى اهل سنت، حتى در جنگ بدر نيز حضور داشته است. ابن حجر در شرح حال او مى‌نويسد:

وقال الترمذي وحده إنه شهد بدرا وقال الجمهور أول مشاهده أحد.

از ميان علما، تنها ترمذى گفته است كه او در جنگ بدر حضور داشته؛ ولى جمهور علما گفته‌اند كه اولين جنگى كه او حضور داشته، جنگ احد بوده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص5438، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

عثمان بن حنيف، در زمان جنگ جمل، حاكم بصره و نماينده اميرمؤمنان عليه السلام در اين شهر بود. وقتى پيروان جمل وارد شهر شدند، با افراد عثمان بن حنيف درگير شده و صدها نفر از آنان را به شهادت رساندند، سپس به قصر او حمله كرده و خود او را دستگير و به شدت كتك زدند؛ تا جائى كه گفته‌اند تمام موهاى صورت او را كندند.

آيا عثمان بن حنيف، صحابى جليل القدر رسول خدا صلى الله عليه وآله در كشتن عثمان نقش داشت؟ اگر نداشت، چرا با او چنين برخوردى شد؟

ابن كثير دمشقى در اين باره مى‌نويسد:

فلما انتهي إلى ذي قار أتاه عثمان بن حنيف مهشما، وليس في وجهه شعرة فقال: يا أمير المؤمنين بعثتني إلى البصرة وأنا ذو لحية، وقد جئتك أمردا، فقال: أصبت خيرا وأجرا.

وقتى اميرمؤمنان عليه السلام به منطقه ذى قار رسيدند، عثمان بن حنيف نزد آن حضرت آمد؛ در حالى كه بسيار لاغر شده بود و هيچ مويى در صورت او نبود؛ پس گفت: اى اميرمؤمنان! شما مرا به بصره فرستادى؛ در حالى كه داراى ريش بودم؛ اما الآن خدمت شما آمده‌ام و حال آن كه مويى در صورتم نيست. آن حضرت فرمود: خير و اجر نصيب شما شده است.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص236، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

طبرى در تاريخ خود قضيه حمله طلحه و زبير به قصر بصره و كشتن محافظان او را اين گونه بيان مى‌كند:

فجمع طلحة والزبير الرجال في ليلة مظلمة باردة ذات رياح وندى ثم قصدا المسجد فوافقا صلاة العشاء وكانوا يؤخرونها فأبطأ عثمان بن حنيف فقدما عبد الرحمن بن عتاب فشهر الزط والسيابجة السلاح ثم وضعوه فيهم فأقبلوا عليهم فاقتلوا في المسجد وصبروا لهم فأناموهم وهم أربعون وأدخلوا الرجال على عثمان ليخرجوه إليهما فلما وصل إليهما توطؤوه وما بقيت في وجهه شعرة فاستعظما ذلك وأرسلا إلى عائشة بالذي كان واستطلعا رأيها فأرسلت إليهما أن خلوا سبيله فليذهب حيث شاء ولا تحبسوه.

طلحه و زبير مردان را در يك شب تاريك و بارانى كه باد شديدى نيز مى‌وزيد جمع كرد؛ سپس هر دو به طرف مسجد آمدند؛ وقتى وارد مسجد شدند كه هنگام نماز عشاء بود و آن‌ها نماز را به تأخير انداخته بودند؛ عثمان بن حنيف به كندى نماز را خواند؛ آن دو نفر نزد عبد الرحمن بن عتاب آمدند؛ قبيله زط و سيابجه اسلحه خود را بيرون آوردند و سپس آن را زمين گذاشتند؛ طلحه زبير وارد مسجد شده و همه آن‌ها را با شمشير كشتند؛ در حالى كه آن‌ها چهل نفر بودند. سپس مردان خود را پيش عثمان بن حنيف فرستادند تا او را بيرون بياورند؛ وقتى عثمان را پيش طلحه و زبير آوردند به شدت او را كتك زدند و هيچ مويى در صورت او باقى نماند. اين قضيه بر طلحه و زبير سنگين آمد، او را پيش عائشه فرستادند تا نظر او را جويا شوند؛ عائشه به طلحه و زبير گفت كه او را رها كنيد تا هر جا كه خواست بود و او را زندانى نكنيد.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص17، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

خليفه بن خياط در تاريخ خود مى‌نويسد:

خروج طلحة والزبير وعائشة وفيها قدم طلحة بن عبيد الله والزبير بن العوام ومعهما عائشة أم المؤمنين البصرة

 وبها عثمان بن حنيف الأنصاري واليا لعلي فبعث عثمان بن حنيف حكيم بن جبلة العبدي فلقي طلحة والزبير في الزابوقة وهي مدينة الرزق بحضرة كلاء البصرة فقتل حكيم بن جبلة وقتل أيضا مجاشع بن مسعود السلمي من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم وخرج عثمان بن حنيف عن البصرة وفيها خرج علي من المدينة وولاها سهل بن حنيف الأنصاري وبعث علي الحسن بن علي بن أبي طالب وعمار بن ياسر إلى الكوفة يستنفران الناس وقدم علي البصرة.

خروج طلحه، زبير و عائشه. در آن سال، طلحه بن عبيد الله، زبير بن عوام به بصره آمدن و عائشه ام المؤمنين نيز با آن‌ها بود.

حاكم بصره عثمان بن حنيف بود كه على عليه السلام او را حاكم قرار داده بود. عثمان بن حنيف، حكيم بن جبله عبدى را پيش آن‌ها فرستاد و او با طلحه و زبير در زابوقه روبرو شد؛ پس حكيم بن جبله و مشاجع بن مسعود سلمى كه از اصحاب رسول خدا بود، كشته شدند.

عثمان بن حنيف از بصره خارج شد. على بن أبى طالب نيز از مدينه خارج شد و به جاى خود سهل بن حنيف را قرار داد همچنين حسن بن على بن‌ أبى طالب عليهما السلام و عمار ياسر را براى جمع آورى مردم فرستاد و خودش وارد بصره شد.

الليثي العصفري، أبو عمر خليفة بن خياط (متوفاى240هـ)، تاريخ خليفة بن خياط، ج1، ص181، تحقيق: د. أكرم ضياء العمري، ناشر: دار القلم / مؤسسة الرسالة - دمشق / بيروت، الطبعة: الثانية، 1397هـ.

تقسيم بيت المال مسلمين در ميان فتنه گران:

ابن كثير دمشقى و ديگر مورخان اهل سنت نوشته‌اند كه وقتى پيروان جمل، شهر بصره را تصرف و حاكم آن را بيرون كردند، به بيت المال حمله كرده و هر آن چه كه از بيت المال مسلمانان بود، بين لشكريان خود تقسيم نمودند.

بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:

وكانت جماعة السيابجة موكلين ببيت مال البصرة يقال أنهم أربعون ويقال أربعمائة فلما قدم طلحة بن عبيد الله والزبير بن العوام البصرة وعليها من قبل علي بن أبي طالب عثمان بن حنيف الأنصاري أبوا أن يسلموا بيت المال إلى قدوم علي رضي الله عنه فأتوهم في السحر فقتلوهم.

گروه سيابجه (قومى جنگجو در سند) كه وظيفه حفاظت از بيت المال را داشتند، گفته شده چهل يا چهار صد نفر بودند. وقتى طلحه و زبير وارد بصره شدند، عثمان بن حنيف انصارى والى اميرمؤمنان عليه السلام در آن جا بودند، آن‌ها از تسليم بيت المال تا آمدن على عليه السلام خوددارى كردند؛ پس طلحه و زبير و لشكر او، سحرگاه آمدند و همه آن‌ها را كشتند.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، فتوح البلدان، ج1، ص369، تحقيق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت – 1403هـ.

ابن كثير دمشقى سلفى در البداية والنهاية مى‌نويسد:

وولوا على بيت المال عبد الرحمن بن أبي بكر وقسم طلحة والزبير أموال بيت المال في الناس وفضلوا أهل الطاعة وأكب عليهم الناس يأخذون أرزاقهم وأخذوا الحرس واستبدوا في الأمر بالبصرة.

عبد الرحمن بن أبى بكر را بر بيت المال گماردند، طلحه و زبير اموال بيت المال را بين مردم تقسيم كردند و اهل طاعت را بيشتر مى‌دادند، مردم نيز ريختند و روزى خود را برداشتند، نگهبانان بيت المال را دستگير كرده و در امر حكومت بصره ظلم كردند.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص233، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

اگر واقعا هدف آن‌ها اصلاح بين مسلمانان بود، چرا بيت المال مسلمانان را غارت كردند؟ آيا تصرف ناحق بيت المال و تقسيم آن، اصلاح است يا فساد؟

هجوم ياران اميرمؤمنان عليه السلام به هودج عائشه

همان طورى كه گفتيم، پيروان جمل ادعا مى‌كنند كه اميرمؤمنان عليه السلام قصد جنگ با عائشه را نداشت.

علاوه بر پاسخ‌هاى گذشته، مى‌گوييم اين مطلب با واقعيت جنگ جمل سازگارى ندارد؛ زيرا در هنگامه جنگ اميرمؤمنان عليه السلام به ياران خود دستور حمله به شتر عائشه را دادند؛ تا جائى كه بيش از هفتاد نفر از كسانى كه افسار شتر را گرفته بودند كشته شده و بيش از هزار دست در اين قضيه قطع شد؛ تا اين كه اميرمؤمنان عليه السلام دستور داد براى پايان دادن به جنگ و كشتار شتر عائشه را پى كنند كه با پى كردن شتر، عائشه اسير و به بصره منتقل شد.

ابوحنيفه دينورى در اخبار الطوال مى‌نويسد:

فلما رأى علي شدة صبر أهل البصرة جمع إليه حماة أصحابه، فقال: إن هؤلاء القوم قد محكوا، فاصدقوهم القتال، فخرج الأشتر وعدي بن حاتم وعمرو بن الحمق وعمار بن ياسر في عددهم من أصحابهم، فقال عمرو بن يثربي لقومه، وكانوا في ميمنة أهل البصرة ( إن هؤلاء القوم الذين قد برزوا إليكم من أهل العراق هم قتلة عثمان، فعليكم بهم )، وتقدم أمام قومه بني ضبة، فقاتل قتالا شديدا، وكثرت النبل في الهودج، حتى صار كالقنفذ، وكان الجمل مجففا، والهودج مطبق بصفائح الحديد.

هنگامى كه على عليه السلام، شدت استقامت مردم بصره (طرفداران جمل) را ديد، ياران شجاع خود را جمع كرد و فرمود: اين قوم امتحان شدند؛ پس جنگ راستين را به آن‌ها نشان دهيد. پس اشتر، عدى بن حاتم، عمرو بن حمق و عمار ياسر با ياران خود خارج شدند.

عمرو بن يثرى كه فرمانده طرف راست مردم بصره بود، به قوم خود گفت: اين‌ها همان‌هايى هستند كه از مردم عراق به سوى شما آمده‌اند و همان‌ها قاتلان عثمان هستند؛ پس با آن‌ها بجنگيد. خود او پيشاپيش قبيله بنى ضبه آمد و جنگ شديدى كرد. تيرهاى زيادى به هودج خود؛ تا جائى كه همانند خارپشت شده بود، شتر را با سپر و هودج را با صفحه‌هاى آهنين پوشانده بودند.

الدينوري، أبو حنيفة أحمد بن داود (متوفاى282هـالأخبار الطوال، ج1، ص214، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ ـ 2001م.

بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:

قالوا: وسمع علي أصوات أصحاب الجمل وقد علت فقال: ما يقولون ؟ قالوا: يدعون على قتلة عثمان ويلعنونهم. قال: نعم فلعن الله قتلة عثمان، فوالله ما قتله غيرهم وما يلعنون إلا أنفسهم، ولا يدعون إلا عليها.

ثم قال علي لابن الحنفية - ومعه الراية -: أقدم، فزحف برايته نحو الجمل، وأمر على الأشتر أن يحمل فحمل وحمل الناس، فقتل هلال بن وكيع التميمي واشتد القتال، فضرب مخنف بن سليم على رأسه فسقط، وأخذ الراية منه الصقعب بن سليم أخوه فقتل، ثم أخذها عبد الله بن سليم فقتل.

ثم أمر علي محمد بن الحنفية أن يحمل فحمل وحمل الناس فانهزم أهل البصرة؛ وقتلوا قتلاً ذريعاً، وذلك عند المساء، فكانت الحرب من الظهر إلى غروب الشمس.

وكان كعب بن سور ممسكاً بزمام الجمل؛ فأتاه سهم فقتله، وتعاور الناس زمام الجمل فجعل كلما أخذه أحدهم قتل، واقتتل الناس حوله قتالاً شديداً.

وسمعت عبد الأعلى النرسي يقول: بلغني انه قطعت عليه سبعون يداً.

وروي عن أبي عبيدة معمر بن المثنى أنه كان يقول: قتل ممن أخذ بزمام الجمل سبعون.

گفته‌اند كه على عليه السلام صداى ياران جمل را شنيد، پس سؤال كرد: چه مى‌گويند؟ گفتند: بر قاتلان عثمان نفرين مى‌فرستند و آن‌ها را لعنت مى‌كنند. فرمود: بلى، پس خداوند لعنت كند قاتلان عثمان را، به خدا سوگند جز خود آنان كسى عثمان را نكشت، آن‌ها نيز جز خود كسى ديگرى را لعن نمى‌كنند و نفرين نمى‌كنند غير از خود را.

سپس على عليه السلام به فرزندش محمد حنفيه كه پرچم به دست او بود فرمود: جلو برو؛ پس با پرچم خود به نزديكى جمل حمله كرد. همچنين آن حضرت به اشتر دستور داد كه حمله نمايد؛ پس او و مردم حمله كردند، هلال بن وكيع تميمى كشته شد و جنگ شدت گرفت. مالك با ضربه‌اى به سر مخنف بن قيس زد و او را ساقط كرد، پرچم را برادرش قصعب بن سليم گرفت و او نيز كشته شد، سپس عبد الله بن سليم پرچم را گرفت و كشته شد.

سپس على عليه السلام به محمد حنفيه دستور داد كه حمله نمايد، او نيز به همراه مردم حمله كردند؛ تا اين كه مردم بصره فرار كردند و تعداد زيادى كشته شد. اين قضيه نزديك غروب اتفاق افتاد، جنگ از ظهر تا غروب آفتاب ادامه داشت.

كعب بن مسور افسار جمل را گرفته بود، پس تيرى آمد و كشته شد، مردم افسار شتر به يكديگر مى‌دادند، هر كس كشته مى‌شد، نفر بعدى افسار را مى‌گرفت؛ جنگ شديدى در اطراف شتر اتفاق افتاد. از عبد الأعلى نرسى شنيدم كه مي گفت: هفتاد دست به خاطر گرفتن افسار قطع شد، ابو عبيده معمر بن مثنى نيز نقل كرده است كه هفتاد نفر از كسانى كه افسار شتر را گرفته بودند، كشته شدند.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص310، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن كثير دمشقى در البداية والنهاية مى‌نويسد:

فكلما قتل واحد ممن يمسك الجمل يقوم غيره حتى قتل منهم أربعون رجلا قالت عائشة ما زال جملى معتدلا حتى فقدت أصوات بني ضبة ثم أخذ الخطام سبعون رجلا من قريش وكل واحد يقتل بعد صاحبه

ثم جاء رجل فضرب الجمل علي قوائمه فعقره وسقط إلى الأرض فسمع له عجيج ما سمع أشد ولا أنفذ منه وآخر من كان الزمام بيده زفر بن الحارث فعقر الجمل وهو في يده ويقال إنه اتفق هو وبجير بن دلجة على عقره ويقال إن الذي أشار بعقر الجمل علي وقيل القعقاع بن عمرو لئلا تصاب أم المؤمنين فإنها بقيت غرضا للرماة ومن يمسك بالزمام برجاسا للرماح

ولما سقط البعير إلى الأرض انهزم من حوله من الناس وحمل هودج عائشة وأنه لكالقنفذ من السهام.

هر وقت يكى از كسانى كه افسار جمل را گرفته بود كشته مى‌شد، شخص ديگرى آن را مى‌گرفت؛ تا اين كه چهل نفر كشته شدند. عائشه گفت: شتر من هميشه در حالت اعتدال بود؛ تا اين كه ديگر صداى بنى ضبه را نشنيدم؛ سپس افسار شتر را هفتاد نفر از قريش گرفتند و يكى از پس ديگرى كشته شدند.

سپس مردى آمد و پاهاى شتر را با شمشير زد و شتر به زمين افتاد، پس ناله‌اى از او شنيده شد كه شديد‌تر و نافذتر از او شنيده نشده بود. آخرين كسى كه افسار را به دست گرفت، زفر بن حارث بود، شتر پى شد؛ در حالى كه زمامش به دست او بود. گفته شده كه او بجير بن دجله در پى كردن شتر همكارى كردند و گفته شده كه على عليه السلام اشاره كرد كه شتر را پى نمايند.

برخى گفته‌اند كه اين دستور را قعقاع بن عمرو داد تا آسيبى به ام المؤمنين نرسد؛ زيرا او هدف تيرها شده بود و هر كس زمام شتر را مى‌گرفت هدف تير قرار مى‌گرفت. وقتى شتر به زمين افتاد، مردمى كه اطراف او را گرفته بودند، فرار كردند و هودج عائشه حمل شد؛ در حالى كه بر اثر اصابت تير، همانند خارپشت شده بود.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص244، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

ابن العبرى در كتاب مختصر الدول، در باره اتفاقات معركه جمل مى‌نويسد:

وجاءه من الكوفة ستة آلاف رجل. وكانت الوقعة بالخريبة. فبرز القوم للقتال وأقاموا الجمل وعائشة في هودج ونشبت الحرب بينهم فخرج علي ودعا الزبير وطلحة وقال للزبير: ما جاء بك. قال: لا أراك لهذا الأمر أهلاً. وقال لطلحة: أجئت بعرس النبي تقاتل بها وخبيت عرسك في البيت. أما بايعتماني. قالا: بايعناك والسيف على عنقنا.

وأقبل رجل سعدي من أصحاب علي فقال بأعلى صوته: يا أم المؤمنين والله لقتل عثمان أهون من خروجك من بيتك على هذا الجمل الملعون إنه قد كان لك من الله ستر وحرمة فهتكتِ ستركِ وأبحتِ حرمتكِ. ثم اقتتل الناس. وفارق الزبير المعركة فاتبعه عمر بن جرموز وطعنه في جربان درعه فقتله. وأما طلحة فأتاه سهم فأصابه فأردفه غلامه فدخل البصرة وأنزله في دار خربة ومات بها. وقتل تسعون رجلاً على زمام الجمل. وجعلت عائشة تنادي: البقية البقية. ونادى علي: اعقروا الجمل. فضربه رجل فسقط. فحمل الهودج موضعاً وإذا هو كالقنفذ لما فيه من السهام. وجاء علي حتى وقف عليه وقال لمحمد بن أبي بكر: انظر أحية هي أم لا. فأدخل محمد رأسه في هودجها. فقالت: من أنت. قال: أخوك البر. فقالت: عقق. قال: يا أخيّة هل أصابك شيء. فقالت: ما أنت وذاك. ودخل علي البصرة ووبخ أهلها وخرج منها إلى الكوفة. ولما بلغ معاوية خبر الجمل دعا أهل الشام إلى القتال والمطالبة بدم عثمان.

از كوفه شش هزار نفر آمدند، جنگ در خربيه اتفاق افتاد. مردم براى جنگ آماده شدند، شتر را نگهداشتند، عائشه در هودج نشسته بود؛ در حالى كه جنگ بين آن‌ها جريان داشت. على عليه السلام بيرون آمد و زبير و طلحه را دعوت كرد. به زبير فرمود: براى چه آمده‌اي؟ زبير گفت: من تو را شايسته اين امر (حكومت) نمى‌دانم. به طلحه گفت: عروس پيامبر را آورده‌اى تا به وسيله او بجنگى؛ اما عروس خود را در خانه مخفى كرده‌اي؟ آيا شما دو نفر با من بيعت نكرديد؟

گفتند: بيعت كرديم؛ در حالى كه شمشير بر گردن ما بود (به زور بيعت كرديم).

مردى از قبيله سعدى از اصحاب على عليه السلام جلو آمد و با صداى بلند گفت: اى مادر مؤمنان! به خدا سوگند كشته شدن عثمان بسيار آسانتر از اين بود كه شما از خانه خارج و سوار اين شتر ملعون شده‌اى. خداوند براى تو حجاب و حرمتى قائل شده بود؛ ولى تو خود حجابت را پاره و حرمتت را از بين بردى.

سپس مردم با يكديگر جنگيدند. زبير از معركه جنگ جدا شد، عمر بن جرموز او را دنبال كرد و با نيزه به زنگ خوردگى سپرش زد و او را كشت. اما طلحه! تيرى به او اصابت كرد، فرزندش او را به بصره آورد و وارد خانه خرابه‌اى كرد و او در آن جا مرد. هفتاد نفر در گرفتن افسار شتر كشته شدند. عائشه فرياد مى‌زد استوار باشيد، استوار باشيد. على عليه السلام فرياد زد: شتر را پى كنيد، پس مرد شتر را زد و افتاد؛ پس هودج را به منطقه ديگرى حمل كردند؛ در حالى كه از زيادى تيرى كه به او اصابت كرده بود؛ همانند خارپشت شده بود.

ابن العبري، غريغوريوس بن اهرون الملطي، (متوفاى685 هـ)، تاريخ مختصر الدول، ج1، ص55، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابو الفداء در تاريخ خود مى‌نويسد:

ووقعَ القتالُ وعائشةُ راكبةٌ الجملَ المسمى عسكرَ في هودجٍ، وقد صارَ كالقُنفذِ من النَشَابِ، وتَمَتِّ الهزيمةُ على أصحاب عائشة وطلحة والزبير، ورَمَى مروانُ بن الحكمِ طلحةَ بسهمٍ فَقَتَلَه، وكلاهما كانا مع عائشة، قيل إنه طلب بذلك أخْذِ ثأر ِعثمانَ منه، لأنه نَسَبَهُ إِلى أنه أعان على قتل عثمانَ، وانهزم الزبيرُ طالباً المدينة، وقُطِعَتْ على خِطامِ الجملِ أيدٍ كثيرةٍ، وقُتِل أيضاً بين الفريقين خلقٌ كثيرٌ، ولما كَثُر القَتلُ على خِطامِ الجملِ، قال عليٌ: اعقروا الجملَ فضربه رجلٌ فَسَقَطَ، فَبَقِيَتْ عائشةُ في هودجِها إِلى الليل، وأدخلها محمدُ بن أبي بكر أخوها إِلى البصرة، وأنزلها في دار عبد الله بن خلف.

جنگ در حالى اتفاق افتاد كه عائشه سوار شترى به نام عسكر شده بود و در هودجى نشسته بود، آن قدر تير به هودج زدند كه همانند خارپشت شده بود. جنگ با شكست ياران عائشه، طلحه و زبير پايان يافت. مروان بن حكم طلحه را با تير زد و او را كشت. مروان و طلحه هر دو با عائشه بودند؛ گفته شده كه او با اين كار قصد گرفتن انتقام خون عثمان را از طلحه داشت؛ چرا كه مروان نسبت مى‌داد كه او در كشتن عثمان كمك كرده است. زبير براى پيدا كردن شهر فرار كرد. دست‌هاى زيادى با گرفتن افسار شتر قطع شد، افراد زيادى نيز از دو طرف كشته شدند، وقتى كشته‌ها براى گرفتن افسار شتر زياد شد؛ على عليه السلام فرمود: شتر را پى كنيد، پس شخصى شتر را زد و سقوط كرد. عائشه تا شب در هودج خود ماند تا اين كه برادرش محمد بن أبى بكر او را با هودج به بصره منتقل كرد و در خانه عبد الله بن خلف جاى داد.

أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاى732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج1، ص120، طبق برنامه الجامع الكبير.

مقدسى در كتاب البدء والتاريخ مى‌نويسد:

وقتل سبعون على زمام الجمل يأخذه واحد بعد واحد وقد شكت السهام الهودج حتى صار كأنه جناح نسر.

هفتاد نفر از كسانى كه افسار شتر را گرفته بودند، يكى از پس از ديگرى كشته شدند، آن قدر تير به هودج خورده بود كه همانند بال‌هاى كركس شده بود.

المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاى507 هـ)، البدء والتاريخ، ج5، ص214، ناشر: مكتبة الثقافة الدينية - بورسعيد

عينى در شرح صحيح بخارى مى‌نويسد:

واجتمع بنو ضبة عند الجمل وقاتلوا دونه قتالا لم يسمع مثله فقطعت عنده ألف يد وقتل عليه ألف رجل منهم... وأولئك النفر لا يقلعون عن رشق هودجها بالنبال حتى بقي مثل القنفذ.

بنى ضبه در اطراف شتر جمع شده بودند و جلوى او مى‌جنگيدند، جنگى كه مثل آن شنيده نشده است؛ تا جائى كه هزار دست قطع شد و هزار نفر از آن‌ها كشته شدند. ياران اميرمؤمنان عليه السلام دست از تير اندازى بر هودج برنداشتند؛ تا جائى كه هودج همانند خارپشت شده بود.

العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج15، ص50، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

ابن خلدون در تاريخ خود مى‌نويسد:

ونادى علي اعقروا الجمل يتفرقوا وضربه رجل فسقط فما كان صوت أشد عجيجا منه وكانت راية الأزد من أهل الكوفة مع مخنف بن سليم فقتل فأخذها الصقعب أخوه فقتل ثم أخوهما عبدالله كذلك.

على عليه السلام فرياد زد كه شتر را پى كنيد تا متفرق شوند. مردى اين كار را انجام داد و شتر سقوط كرد؛ پس صداى بلندتر از فرياد شتر شنيده نشده بود. پرچم قبيله ازد از اهل كوفه با مخنف بن سليم بود، وقتى كشته شد، برادرش قصعب گرفت، او نيز كشته شد و سپس براردش عبد الله گرفت و او به سرنوشت دو برادر ديگرش دچار شد.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاى808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج2، ص619، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

ابو عبد الله حميرى در كتاب صفة جزيرة أندلس مى‌نويسد:

ورمي هودج عائشة رضي الله عنها فجعلت تنادي: يا بني البقيا، يا بني البقيا، ويعلو صوتها، وكانت جهيرة، فأبوا إلا إقداماً، وماج الناس بعضهم في بعض، فصرخ صارخ: اعقروا الجمل، وقال عبد الله بن الزبير رضي الله عنهما: أمسيت يوم الجمل وبي سبع وثمان جراحة من طعنة وضربة، وما رأيت مثل يوم الجمل قط ما ينهزم منا أحد وما نحن إلا كالجبل الأسود وما يأخذ بخطام الجمل أحد إلا قتل. ونادى علي رضي الله عنه: اعقروا الجمل فإنه إن عقر تفرقوا، فضربه رجل فسقط، فما سمعت صوتاً قط كان أشد من عجيج الجمل، وقطع على خطام الجمل سبعون يداً من بني ضبة كلما قطعت يد رجل قام آخر وقال: أنا الغلام الضبي، ورمي الهودج بالنشاب حتى صار كالقنفذ.

هودج عائشه را با تير زدند؛ پس او با صداى بلند فرياد مى‌زد: اى فرزندانم! ايستادگى كنيد، اى فرزندانم ايستادگى كنيد. صداى عائشه بلند بود؛ پس آن‌ها به دستور عائشه عمل كردند، مردم در اطراف جمل موج مى‌زدند؛ پس فرياد زننده‌اى فرياد زد: شتر را پى كنيد.

عبد الله بن زبير گفت: روز جمل به پايان رسيد؛ در حالى كه من هشتاد و هفت زخم بر بدن داشتم، من روزى همانند روز جمل هرگز نديدم، هيچ يك از ما فرار نكرد و ما همانند كوه سياهى بوديم، هيچ كسى افسار شتر را نگرفت؛ مگر اين كه كشته شد.

على عليه السلام فرياد زد: شتر را پى كنيد كه اگر او را پى كنيد، مردم متفرق مى‌شوند. پس مردى شتر را زد و او سقوط كرد، شتر فريادى زد كه فريادى بلندتر از او شنيده نشده بود. دست هفتاد نفر از افراد قبيله بنى ضبه كه افسار شتر را گرفته بودند، قطع شد، هر وقت دست مردى قطع مى‌شد، ديگرى افسار را مى‌گرفت و مى‌گفت: من پسر ضبى هستم. آن قدر تير به هودج زدند كه همانند خارپشت شده بود.

الحميري، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن عبد المنعم (متوفاى بعد 866 هـ)، صفة جزيرة الأندلس منتخبة من كتاب الروض المعطار في خبر الأقطار، ج1، ص207، تحقيق: إ. لافي بروفنصال، ناشر: دار الجيل - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1408 هـ ـ 1988 م.

آن چه از اين متون تاريخى استفاده مى‌شود، اين است كه اميرمؤمنان عليه السلام به قصد جنگ با پيروان جمل از مدينه خارج و در ميدان نبرد خود فرماندهى جنگ را به عهده داشت و به ياران خود دستور حمله به هودج عائشه و نيروهاى اطراف او را مى‌داد. ياران آن حضرت نيز با اطاعت از دستور امام عليه السلام، تمام افرادى را كه در اطراف شتر جمع شده بودند و يا افسار شتر را به دست گرفته بودند، كشتند و خود هودج عائشه را تير باران كردند، تا حدى كه هودج عائشه همانند خارپشت شده بود.

از طرف ديگر عائشه نيز به قصد جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام وارد معركه شده بود و نيروهاى خود را براى جنگيدن بهتر با آن حضرت تشويق و ترغيب مى‌كرده است.

با اين حال آيا بازهم مى‌توان ادعا كرد كه اميرمؤمنان عليه السلام موافق جنگ با پيروان جمل نبوده است؟

آيا بازهم مى‌توان ادعا كرد كه عائشه به قصد صلح سوار بر شتر شده و همراه نامحرمان از اين شهر به آن شهر رفته است؟

جالب اين است كه در هيچ يك از اين متون تاريخى، نامى از عبد الله بن سبأ يهودى ديده نمى‌شود؛ چون همه تاريخ نويسان مى‌دانستند كه عبد الله بن سبأ يهودى ساخته تخيلات ذهنى سيف بن عمر است و واقعيت ندارد.

چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟

تا اين جا ثابت شد كه پيروان جمل، به قصد جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام و براندازى حكومت آن حضرت، فتنه جمل را به راه انداختند و باعث كشته شدن بيش از بيست هزار نفر شدند.

همچنين ثابت شدكه آن‌ها مقصر اصلى و آغازگر جنگ بودند و پيش از آمدن اميرمؤمنان عليه السلام، حد اقل چهل نفر از سربازان و محافظان بيت المال، هفت صد نفر از لشكريان عثمان بن حنيف را به شهادت رساند و بيت المال مسلمانان را در بصره به تاراج بردند.

بنابراين بدون شك، اميرمؤمنان عليه السلام بايد آن‌ها را مجازات مى‌كرد و مجازات افساد در سر زمين اسلامى و كشتن مردم بى‌گناه، جز كشتن نمى‌تواند باشد. طلحه و زبير كه در معركه كشته شدند؛ اما چرا اميرمؤمنان عليه السلام، عائشه را كه فرمانده اصلى جنگ بود، نكشت؟ چرا او را مجازات نكرد؟

عدم مجازات عائشه، دلايل متعددى مى‌تواند داشته باشد كه ما به چند مورد اشاره مى‌كنيم:

زن، حتي اگر مرتد شود، كشته نمي‌شود؛ چه رسد كه اگر باغيه باشد:

شمس الدين سرخسى، دانشمند مشهور حنفى مذهب، در پاسخ به اين سؤال كه چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را نكشت، مى‌گويد:

ولما قيل لعلي رضي الله عنه يومَ الجملِ ألا تُقسم بيننا ما أفاء الله علينا؟ قال «فمن يأخذ منكم عائشة» وإنما قال ذلك استبعادا لكلامهم واظهارا لخطأهم فيما طلبوا.

وإذا اُخذتْ المرأةُ من أهلِ البغي فإن كانت تُقُاتِل حَبَسَتْ حتى لا يبقى منهم أحدٌ ولا تُقْتَلْ لأن المرأةَ لا تُقْتَل على رَدَّتِها فكيف تُقْتَلْ إذا كانت باغيةً.

وقتى به على عليه السلام در روز جنگ جمل گفته شد كه آيا غنائم را تقسيم نمى كني؟ فرمود: چه كسى از شما عائشه را مى‌گيرد؟ آن حضرت اين سخن را گفت تا آن ها را متوجه اشتباهشان نمايد.

وقتى زنى از اهل بغى دستگير شود، اگر جنگيده باشد حبس مى‌شود تا هيچ يك از اهل بغى باقى نماند؛ ولى كشته نمى‌شود؛ زيرا زن حتى اگر مرتد شود كشته نمى‌شود؛ چه رسد كه باغيه باشد.

السرخسي الحنفي، شمس الدين ابوبكر محمد بن أبي سهل (متوفاى483هـ )، المبسوط، ج10، ص127، ناشر: دار المعرفة – بيروت.

بنابراين طبق نظر آقاى سرخسى، عائشه اگر مرتد هم شده بود، كشتن او جايز نبود؛ چه رسد كه او عليه حاكم قيام كرده و...

كشتن اسير جايز نيست:

سرخسى حنفى در ادامه مى‌نويسد كه عائشه در جنگ اسير شده بود و كشتن اسير جايز نيست:

وفي حال اشتغالها بالقتال إنما جاز قَتْلُها دَفْعاً وقد إندفع ذلك حين أسِرَتْ كالولد يقتل والدَه دفعا إذا قصده وليس له ذلك بعد ما اندفع قصده ولكنها تحبس لارتكابها المعصية ويمنعها من الشر والفتنة

البته در حال جنگيدن، كشتن زن باغيه براى دفاع از خود، جايز است؛ اما وقتى اسير شد، كشته نمى‌شود؛ همانند فرزندى كه پدرش را به خاطر دفاع از خود مى‌كشد؛ اما اگر خطر كشته شدن توسط پدر دفع شود، حق كشتن او را ندارد. اما اين زن زندانى مى‌شود؛ چرا كه مرتكب معصيت شده. و از شر و فتنه بازداشته مى‌شود.

اين مطلب جناب سرخسى قابل قبول و به حقيقت نزديك است؛ زيرا از ديدگاه اسلام كشتن اسير به هيچ وجه جايز نيست. بلى كشتن رقيب در ميدان جنگ جايز است؛ اما زمانى كه اسير مى‌شود و خود را تسليم مى‌كند، كشته نمى‌شود؛ همان‌طورى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در فتح مكه، هند جگرخوار را نكشت؛ با اين كه به اتفاق مسلمانان، او اسلام نياورد و در حال كفر مرد؛ اما رسول خدا صلى الله عليه وآله، انتقام شهداى جنگ احد؛ به ويژه عموى گراميش حمزه سيد الشهداء را از او نگرفت و او را رها كرد.

اطاعت از دستور رسول خدا

رواياتى در كتاب‌هاى شيعه و سنى وجود ندارد كه ثابت مى‌كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام دستور داده است كه وقتى بر عائشه پيروز شدى، با او مدارا كن.

بيهقى در دلائل النبوة، حاكم نيشابورى در المستدرك، شيخ مفيد در كتاب الجمل و... نقل كرده‌اند:

أَبُو نُعَيْمٍ قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْن العباس الهمدانى، عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِى، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِى الْجَعْدِ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، قَالَتْ: ذَكَرَ النَّبِى (ص) خُرُوجَ بَعْضِ نِسَائِهِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ، فَضَحِكَتْ عَائِشَةُ، فَقَالَ: " انْظُرِى يَا حُمَيْرَاءُ، أَنْ لا تَكُونِى أَنْتِ "، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عَلِى، فَقَالَ: يَا عَلِى، " وُلِّيتَ مِنْ أَمْرِهَا شَيْئًا فَارْفُقْ بِهَا ".

از ام سلمه نقل شده است كه رسول خدا (ص) از شورش برخى از همسرانش خبر داد عايشه از اين خبر خنديد پيامبر به او فرمود: «مراقب باش اى حميراء كه تو نباشى» سپس رو به على عليه السّلام كرد و گفت: «اى ابو الحسن اگر كارى از امور او را عهده دار شدى با او مدارا كن».

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج6، ص411، طبق برنامه الجامع الكبير.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص129، ح4610، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

التميمي المغربي، أبي حنيفة النعمان بن محمد (متوفاى363 هـ)، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج1 ص338، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الثانية، 1414 هـ.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، الجمل، ص230، ناشر: مكتبة الداوري ـ قم.

ابن عساكر دمشقى در باره اين روايت مى‌گويد:

هذا حديث حسن من رواية أم سلمة هند زوجة النبي صلى الله عليه وسلم

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، الأربعين في مناقب أمهات المؤمنين رحمة الله عليهن أجمعين، ج1، ص71، تحقيق: محمد مطيع الحافظ / ‏غزوة بدير، ناشر: دار الفكر - دمشق، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

همچنين تعداد ديگرى از علماى شيعه و سنى نقل كرده‌اند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام دستور داد كه عائشه را به خانه‌اش برگرداند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا حُسَيْنُ بن مُحَمَّدٍ قال ثنا الْفُضَيْلُ يَعْنِى بن سُلَيْمَانَ قال ثنا محمد بن أَبِى يحيى عن أَبِى أَسْمَاءَ مولى بني جَعْفَرٍ عن أَبِى رَافِعٍ ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال لعلي بن أبي طَالِبٍ انه سَيَكُونُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ عَائِشَةَ أَمْرٌ قال أنا يا رَسُولَ اللَّهِ قال نعم قال فانا أَشْقَاهُمْ يا رَسُولَ اللَّهِ قال لاَ وَلَكِنْ إذا كان ذلك فَارْدُدْهَا إلى مَأْمَنِهَا.

رسول خدا صلى الله عليه وآله به على بن أبى طالب عليه السلام فرمود: به زودى بين شما و عائشه اتفاقاتى مى‌افتد. على عليه السلام سؤال كرد؟ بين من و او ؟ فرمود: بلى. باز امام عليه السلام سؤال كرد: آيا من بر شقاوت هستم اى رسول خدا ؟ فرمود: نه، ولى هر وقت اين اتفاق افتاد او را به منزلش برگردان.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص393، ح27242، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج1، ص332، ح995، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

التميمي المغربي، أبي حنيفة النعمان بن محمد (متوفاى363 هـ)، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج1 ص395، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الثانية، 1414 هـ.

هيثمى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

رواه أحمد والبزار والطبراني ورجاله ثقات.

اين روايت را احمد، بزار و طبرانى نقل كرده و راويان آن ثقه هستند.

الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص234، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

ابن حجر عسقلانى نيز مى‌گويد:

وأخرج أحمد والبزار بسند حسن من حديث أبي رافع ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي بن أبي طالب انه سيكون بينك وبين عائشة أمر قال فانا أشقاهم يا رسول الله قال لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها.

احمد و بزار با سند حسن از ابو رافع نقل كرده‌اند كه....

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج13، ص55، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

بنابراين اميرمؤمنان عليه السلام به دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله عمل كرده و به خاطر آن حضرت، عائشه را مجازات نكرده است.

چرا رسول خدا (ص) عبد الله بن أبي را حد نزد؟

علماى اهل سنت ادعا كرده‌اند، عبد الله بن أبى رئيس منافقان مدينه، به همراه تعدادى از اصحاب؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة و حمنة بنت جحش كه هر سه نفر از جمله «السابقون الأولون» بودند، به عائشه تهمت فحشاء زدند. وقتى خداوند برائت عائشه را از هفت آسمان نازل كرد، رسول خدا صلى الله عليه وآله آن سه نفر را حد قذف زد؛ اما عبد الله را رها كرد و حد را بر او جارى نكرد؛ زيرا آن حضرت نمى‌خواست كه از عذاب اخروى عبد الله كاسته شود.

قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت در اين باره مى‌نويسد:

قال علماؤنا وإنما لم يُحَد عبدُ الله بن أبي لأن الله تعالى قد أعدَّ له في الآخرة عذابا عظيما فلو حُد في الدنيا لكان ذلك نقصاً من عذابه في الآخرة وتخفيفاً عنه.

دانشمندان ما گفته‌اند كه عبد الله بن أبى حد زده نشد؛ زيرا خداوند براى او در آخرت عذاب سختى آماده كرده است و اگر در اين دنيا حد زده مى‌شد، از عذاب قيامت او كاسته مى‌شد و تخفيفى براى او بود.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص201، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

بنابراين، اين احتمال وجود دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را نيز به همين دليل مجازات نكرده باشد؛ چون خداوند در قرآن كريم مى‌فرمايد:

وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً. النساء/93.

و هر كس، فرد باايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است در حالى كه جاودانه در آن مى‏ماند و خداوند بر او غضب مى‏كند و او را از رحمتش دور مى‏سازد و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است.

همچنين بخارى در صحيح خود نقل مى‌كند كه عبد الله بن أبى در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله، عبد الله بن أبى فتنه‌اى بين مهاجرين و انصار ايجاد كرد كه برخى از پيامبر اجازه خواستند عبد الله را بكشد؛ اما آن حضرت فرمودكه دوست ندارد مردم بگويند: «محمد اصحابش را مى‌كشد».

حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ أَخْبَرَنَا مَخْلَدُ بْنُ يَزِيدَ أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ قَالَ أَخْبَرَنِى عَمْرُو بْنُ دِينَارٍ أَنَّهُ سَمِعَ جَابِرًا - رضى الله عنه - يَقُولُ غَزَوْنَا مَعَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - وَقَدْ ثَابَ مَعَهُ نَاسٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ حَتَّى كَثُرُوا، وَكَانَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ رَجُلٌ لَعَّابٌ فَكَسَعَ أَنْصَارِيًّا، فَغَضِبَ الأَنْصَارِىُّ غَضَبًا شَدِيدًا، حَتَّى تَدَاعَوْا، وَقَالَ الأَنْصَارِىُّ يَا لَلأَنْصَارِ. وَقَالَ الْمُهَاجِرِىُّ يَا لَلْمُهَاجِرِينَ. فَخَرَجَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - فَقَالَ « مَا بَالُ دَعْوَى أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ ». ثُمَّ قَالَ « مَا شَأْنُهُمْ ». فَأُخْبِرَ بِكَسْعَةِ الْمُهَاجِرِىِّ الأَنْصَارِىَّ قَالَ فَقَالَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - « دَعُوهَا فَإِنَّهَا خَبِيثَةٌ ». وَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَىٍّ ابْنُ سَلُولَ أَقَدْ تَدَاعَوْا عَلَيْنَا، لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ. فَقَالَ عُمَرُ أَلاَ نَقْتُلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْخَبِيثَ لِعَبْدِ اللَّهِ. فَقَالَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - « لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ كَانَ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ ».

از جابر بن عبد الله انصارى روايت شده است كه گفت: در يكى از جنگ ها يكى از مهاجرين با يكى از انصار درگير شد، انصارى صدا زد «اى مهاجرين به فريادم برسيد»؛ انصارى نيز صدا زد « اى انصار به فريادم برسيد»؛ رسول خدا (ص) اين ندا را شنيده و فرمودند: چرا نداى جاهلى را مى شنوم ؟

گفتند اى رسول خدا! يكى از مهاجرين با يكى از انصار درگير شده است.

حضرت فرمودند: اين سخنان را رها كنيد كه چرك آلود است! خبر به عبد الله بن ابى رسيد؛ او گفت: آنچه بايد مى شد، شد! قسم به خدا اگر به مدينه بازگشتيم، عزيز (ما) ذليل (مهاجرين) را از مدينه بيرون خواهد كرد!

خبر به رسول خدا (ص) رسيد؛ عمر گفت: اى رسول خدا! اجازه بدهيد گردن اين منافق را بزنم! حضرت فرمودند: او را رها كن، تا مبادا مردم بگويند محمد اصحاب خويش را مى كشد!

صحيح البخاري ج3، ص1296، ح3330، كتاب المناقب، باب مَا يُنْهَى مِنْ دَعْوَةِ الْجَاهِلِيَّةِ.

نه تنها رسول خدا، عبد الله بن أبى را نكشت؛ بلكه وقتى او از دنيا رفت، در تشييع جنازه او حاضر شد و خود را كفن و دفن كرد و بر جنازه او نماز خواند.

على بن أبى طالب عليه السلام وارث و جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله بود،‌ اگر عائشه را مى‌كشت، مردم حرف‌هاى ناشايستى پشت سر آن حضرت مى‌زدند و تاريخ او را محكوم مى‌كرد.

بنابراين همان طورى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله، عبد الله بن أبى منافق را به خاطر مصالح اسلام و مسلمين نكشت، اميرمؤمنان عليه السلام نيز به خاطر مصالحى از مجازات عائشه گذشت.

چرا حضرت موسى، سامري را نكشت؟

طبق آيات قرآن كريم، سامرى قوم حضرت موسى عليه السلام را در غياب او گمراه كرد و باعث شد كه پيروان موسى به جاى خداوند گوساله پرست شوند و در حقيقت تمام زحمات حضرت موسى و حضرت هارون عليهما السلام تا آن روز برباد برود.

اما وقتى حضرت موسى از ميعاد برگشت، به جاى كشتن سامرى به او گفت:

قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فىِ الْحَيَوةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تخُْلَفَهُ وَانظُرْ إِلىَ إِلَاهِكَ الَّذِى ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فىِ الْيَمّ‏ِ نَسْفًا. طه/97.

(موسى) گفت: «برو، كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه (هر كس با تو نزديك شود) بگويى «با من تماس نگير!» و تو ميعادى (از عذاب خدا) دارى، كه هرگز تخلّف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به اين معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى‏كردى! و ببين ما آن را نخست مى‏سوزانيم سپس ذرّات آن را به دريا مى‏پاشيم!

با اين كه سامري فتنه عظيمى برپا كرده بود و بايد مجازات مى‌شد؛ اما حضرت موسى عليه السلام او را رها كرد تا در قيامت به عذاب ابدى كه خداوند وعده‌اش را داده بود، گرفتار شود.

شايد اميرمؤمنان عليه السلام نيز به همين دليل، از مجازات عائشه خوددارى كرده باشد.

مجازات عائشه، آتش فتنه را شعله‌ورتر مي‌كرد:

بدون شك اگر اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات مى‌كرد، نه تنها فتنه پايان نمى‌يافت؛ بلكه عده‌اى فرصت طلب از اين قضيه سوء استفاده مى‌كردند و حكم جهاد عليه آن حضرت را صادر مى‌كردند.

با اين كه اميرمؤمنان عليه السلام در كشتن عثمان هيچ نقشى نداشت؛ و بلكه بارها و بارها با محاصره كنندگان خانه عثمان صحبت كرد تا آن‌ها را از اين كار بازدارد؛ اما با اين حال فرصت طلبان پيراهن عثمان را به دست گرفتند و باعث كشته شدن ده‌ها هزار نفر شدند. اگر اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات مى‌كرد، قطعا بهانه خوبى به دست دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام براى برپايى فتنه مى‌داد.

مقدسى در البدء والتاريخ و ابن العبرى در تاريخ مختصر الدول مى‌نويسند كه وقتى معاويه خبر جمل را شنيد مردم را تحريك كرد كه براى جنگ اميرمؤمنان عليه السلام آماده شوند:

ذكر صفين وهو موضع بين العراق والشأم وقامت الحرب بين الفريقين أربعين صباحا قالوا ولما بلغ معاوية خبر الجمل دعا أهل الشأم إلى القتال على الشورى والطلب بدم عثمان....

داستان صفين. صفين، محلى بين عراق و شام بود كه چهل روز بين دو گروه در آن جا جنگ بود. گفته‌اند كه وقتى خبر جمل به معاويه رسييد، مردم شام را دعوت كرد تا براى قرار دادن حكومت در شورا و طلب خون عثمان بجنگند.

المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاى507 هـ)، البدء والتاريخ، ج5، ص217، ناشر: مكتبة الثقافة الدينية - بورسعيد

ولما بلغ معاوية خبر الجمل دعا أهل الشام إلى القتال والمطالبة بدم عثمان.

وقتى خبر جمل به معاويه رسيد، مردم را شام را براى جنگ و طلب خون عثمان دعوت كرد.

ابن العبري، غريغوريوس بن اهرون الملطي، (متوفاى685 هـ)، تاريخ مختصر الدول، ج1، ص55، طبق برنامه الجامع الكبير.

اميرمؤمنان عليه السلام، عائشه را بدون مجازات به مدينه برگرداند؛ آيا اگر به او آسيبى مى‌زد و يا در معركه كشته مى‌شد، معاويه چادر او را پيراهن عثمان نمى‌كرد؟

قطعا كشته شدن همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله بهانه بهترى براى معاويه بود و او با تبليغات فراوان اميرمؤمنان عليه السلام را دشمن رسول خدا معرفى و كشتن او را اوجب واجبات معرفى مى‌كرد.

بنابراين كشتن و مجازات كردن عائشه به هيچ وجه به صلاح حكومت اسلامى نبود؛ همان‌طورى كه كشتن سامرى در زمان حضرت موسى و كشتن عبد الله بن أبى در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله به صلاح حكومت نبود.

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر (عج)

 



    فهرست نظرات  
41   نام و نام خانوادگي:  محسن م     -   تاريخ:  16 مهر 92 - 03:37:07
خلاصه خطبه حضرت زهرا(س)
اولش خدا شناسي
...لا اله الا الله سخني است که درون مايه و نتيجه اش اخلاص است...
2_پيامبر شناسي
...(پدرم)او امانت دار امانت الهي است. خدا او را از ميان بندگانش برگزيده است...
3_قرآن شناسي
...شما عهده دار نگهداري و پيروي از آن هستيد و نسبت به آن مسئوليد...
4_احکام الهي
...خداوند براي سامان يافتن جامعه اطاعت و پيروي از ما اهل بيت را بر همه واجب کرده و براي در امان ماندن از تفرقه ما را پيشوا و امام مردم قرار داده است...
5_معرفي خودشان و پيامبر(ص)
...من فاطمه(س) هستم و پدرم محمد(ص) است...او فقط پدر من است و هيچ يک از زنان اين وابستگي را با او ندارند و در ميابيم که او فقط با پسر عمويم امير امومنين(ع)برادر است...
6_توصيف دوران جاهليت
...شما بر لبه ي پرتگاه آتش جهنم بوديد...
7_معرفي همسر و امامش
...امير المومنين علي(ع) همان کسي است که در راه خدا هر سختي و رنجي را به جان ميخرد...شما ها هنگام جنگ عقب نشيني ميکرديد و از ميدان نبرد فرار مي نموديم...
8_شکايت از غصب خلافت
...و کساني که پست ترين انسانها بودند و در گمراهي به سر ميبردند ناگهان آشکار شدن(بعد از پيامبر(ص))...شيطان از مخفي گاه خود سر بر آورد و شما را به طرف خود دعوت کرد او ديد شما کساني هستيد که به دعوتش پاسخ مثبت ميدهيدو به فريبش چشم دوخته ايد پس شما را در برابر حق بر انگيخت و ديد به آساني بر مي خيزيد
...آن جايگاهي را که مربوط به شما نبود به نام خود مهر زديد...اينها همه در حالي بود که از عهد و پيمانتان با پيامبر(ص) چيزي نگذشته بود... و هنوز رسول خدا(ص) به خاک سپرده نشده بود به سرعت به دنبال نقشه هاي فريبکارانه خود رفتيد و وانمود کرديد که ميترسيد مسلمانان در فتنه بيفتند
9_شکايت از غصب فدک
...اي ابابکر!آيا در کتاب خدا نوشته شده که تو ميتواني از پدرت ارث ببري ولي من نميتوانم؟!
به راستي که چيز عجيب و جديدي آورده اي...قرآن آشکارا ميگويد:پيامبران از خود ارث ميگذارند آنجا که ميفرمايد:سليمان(ع)از داوود(ع) ارث ميبرد(16 س نمل)...و يحيي(ع) گفت((پروردگارا...از جانب خود فرزندي به من ببخش که وارث من و هم وارث خاندان يعقوب باشد))(5و6 س مريم(س))
10_شکايت از سکوت انصار
...چرا در حق من سستي ميکنيد؟چرا خوابتان برده است...چه زود بدعت را به پا کرده ايد...آيا از آنها (ابوبکر و عمر)ميترسيد؟اگر مومن هستيد خدا سزاوار تر است که از او بترسيد
11_هشدار به مسلمانان
...آن کسي را که براي اداره و تدبير کارها از همه شايسته تر و بهتر است رها کردهايد و از حقش دور نموده ايد...زندگي گوارايتان از بين ميرود
12_پاسخ ابو بکر به حضرت زهرا(س):
...من او(خدا)را شاهد ميگيرم که از رسول خدا(ص)شنيدم:ما پيامبران طلا و نقره و خانه و زمين به ارث نميگذاريم.تنها چيزي که به ارث ميگذاريم کتاب آسماني حکمت ودانش و پيامبري است اموالي که از ما باقي ميماند براي کسي است که بعد از ما حکومت را در دست ميگيرد و او ميتواند هر طور که خواست در مورد آن ها تصميم بگيرد(که اين حديث جعلي به آيات قرآن و عقل و منطق مخالف است)...شکي نيست که تو سرور همه ي مسلمانان هستي تو براي فرزندانت مادري پاک و با فضيلتي ما نمي خواهيم برتري تو را انکار کنيم...در مورد اموالي که در اختيار من است هر چه تو دستور بدهي اجرا ميشود اما آيا شما ميخواهيد با پدرت مخالفت کنم(اوج مکر_همين جمله بر بتلان حديثش کافي است چون حضرت زهرا(س) که يکي از اهل بيت(ع)است و آيه تطهير(33 س الاحزاب)در موردشان نازل شده کاري را از ابوبکر ميخواهد که مخالف دستور خداوند است؟؟؟)
13_پاسخ حضرت زهرا(س):
سبحان الله...آيا با يکديگر همدستي ميکنيد تا پيامبر خدا (ص) را به گناهي که انجام نداده متهم کنيد؟...اينک که او نيست به او تهمت ميزنيد و وقتي که بود برايش فتنه و بلا به پا ميکرديد(دوباره حضرت آيات ارث بردن سليمان(ع)و حضرت يحيي(ع)را بيان ميکند)...اکنون بايد صبري نيکو(پيشه کنم)
14_پاسخ دوم ابوبکر:
...خدا و پيامبر(ص) راست ميگويند دختر پيامبر(ص) هم راست ميگويند(ولي اگر فدک را پس بدهم خانواده اهل بيت(ع) قدرت مالي پيدا ميکند و خلافت را از ما پس ميگيرند...پس در واقع من راست ميگويم نه خدا و رسول و اهل بيت)...و سخنانت را رد نميکنم(ولي رد ميکنم)بگذار اين مسلمانان بين من وشما داوري کنند(خود فروختگان به جايي قرآن داوري کنند چرا الان نميگيد کتاب خدا مارا بس است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
15_هشدار به مسلمانان
اي مسلمانان!با شمايم شما که به سخنان باطل رو آوردهايد...چرا در آيات قرآن تفکر نميکنيد...آه!که شما چه بد سخني را از پيش خود آورده ايد!
آه! که شما چه بد کسي را معرفي کرده ايد!
آه! که شما چه شر بزرگي را با خوبي هاي عوض کرده ايد
به خدا قسم باري را که بر دوش گرفته ايد قطعا احساس خواهيد کرد...وقتي جزاي کار خود را ميبينيد که مرگتان فرا برسد...آنجاست که اهل باطل ضرر ميکنند
16_در دل با پيامبر(ص)
پس از آن که شما را از دست داديم بعضي از مردم به زشتي با ما رفتار کرده اند به ما اهانت نمودند و حق ما را خوار شمردند اکنون زمين براي ما تنگ است
ببخشيد طولاني شد
به اميد پايبندي به ولايت

42   نام و نام خانوادگي:  محسن م     -   تاريخ:  16 مهر 92 - 04:11:25
سند خطبه کتاب الاحتجاج شيخ طبرسي ج1 ص 97 تا 107
دانشمند بزرگ شيخ طبرسي از امام حسن مجتبي(ع) نقل کرده اند
اين خطبه در ديگر کتب شيعه و سني هم اومده
شيعه:امالي.شيخ مفيد_علل الشرايع.شيخ صدوق_تلخيص الشافي.شيخ طوسي_الشافي في الامامه.سيد مرتضي_دلائل الامامه.محمد بن جرير طبري_مناقب آل ابي طالب.ابن شهر آشوب_انوار اليقين.ابو محمد المنصور اليمني_شرح نهج البلاغه.کمال الدين ميثم بن علي بن ميثم_الدر النجفيه.محدث بحراني
اهل سنت:بلاغت النساء.احمد بن ابي طاهر ابن طيفور_السقيفه.ابوبکر احمد بن عبد العزيز جوهري_الفضل في صفه الادب الکمال.ابو الطيف محمد بن اسحاق الوشاء_شرح الاخبار.قاضي نعمان بن محمد تميمي مغربي_مناقب.ابوبکر احمد بن موسي بن مردويه_نثر الدر.ابو سعد منصور بن حسين آبي_التذکره الحمدونيه.محمد بن حسن بن حمدون_منال الطالب في شرح طوال الغرائب.مجد الدين مبارک(ابن اثير)_تذکره الخواص.يوسف بن فرغلي(سبط بن جوزي)_الدر النظيم.جمال الدين يوسف بن حاتم شامي_جواهر المطالب في مناقب الامام علي بن ابي طالب(ع).محمد بن احمد باعوني دمشقي
43   نام و نام خانوادگي:  مسجد عشاق     -   تاريخ:  09 آذر 92 - 20:05:21
اگر در جنگ جمل يا صفين بوديد کدام طرف را براي جنگيدن انتخاب مي کرديد
http://www.adyannet.com/news/1697
44   نام و نام خانوادگي:  سيد     -   تاريخ:  15 ارديبهشت 93 - 11:19:18
يا سلام ميخواستم ببينم ايا اين مطلب صحت داره ؟ اگر ممکنه ادرس ذقيق با متن عربي رو بديد لطفا - ممنون ياعلي مدد
در جنگ جمل حضرت علي (ع) ، طلحه و زبير را فراخواند و فرمود: شما مي دانيد که اصحاب جمل ملعونند؟ زبير گفت چگونه ما ملعونيم، و حال آنکه ما اهل بهشتيم؟ حضرت علي فرمود: اگر من شما را اهل بهشت مي دانستم با شما جنگ نمي کردم و جنگ با شما را حلال نمي شمردم.
زبير گفت: آيا حديث سعيد بن عمرو بن نفيل را که از پيغمبر (ص) شنيده که 10 نفر از قريش اهل بهشتند نشنيده اي؟ حضرت فرمود شنيدم که سعيد اين حديث را در خلافت عثمان به جهت او نقل کرده است. زبير گفت: آيا دروغ گفته است؟ علي(ع) فرمود: من چيزي نمي گويم تا نام آنها ببري. زبير نام نه نفر را برد. علي (ع) فرمود: نفر دهم کيست؟ زبير گفت: خود شما هستيد.
حضرت علي (ع) فرمود: پس تو اقرار کردي که من اهل بهشتم، ولي من آنچه ادعا کردي از براي خود و اصحابت منکرم. زبير گفت: آيا گمان ميبري که سعيد دروغ گفته است؟ علي(ع) فرمود: گمان ندارم يقين دارم که حديث دروغ است، و البته بعضي از اينها در تابوتي هستند، در اسفل درکات جهنم و بر سر آن چاه سنگي است که وقتي خدا بخواهد اهل جهنم را عذاب کند آن سنگ را بر مي دارد، اين مطلب را از پيغمبر شنيدم. زبير از نزد حضرت علي (ع) با چشمان گريان برگشت

جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اين روايت در الاحتجاج چنين آمده است: وعن سليم بن قيس الهلالي قال : لما التقى أمير المؤمنين عليه السلام أهل البصرة يوم الجمل . نادى الزبير يا أبا عبد الله أخرج إلي : فخرج الزبير ومعه طلحة . فقال لهما والله إنكما لتعلمان وأولوا العلم من آل محمد وعائشة بنت أبي بكر : أن كل أصحاب الجمل ملعونون على لسان محمد صلى الله عليه وآله ، وقد خاب من افترى . قالا كيف نكون ملعونين ونحن أصحاب بدر وأهل الجنة ؟ ! فقال عليه السلام : لو علمت أنكم من أهل الجنة لما استحللت قتالكم ، فقال له الزبير : أما سمعت حديث سعيد بن عمرو بن نفيل وهو يروي : أنه سمع من رسول الله صلى الله عليه وآله يقول : " عشرة من قريش في الجنة " ؟ قال علي عليه السلام : سمعته يحدث بذلك عثمان في خلافته ، فقال الزبير أفترا كذب على رسول الله صلى الله عليه وآله ؟ فقال لهعلي عليه السلام : " لست أخبرك بشئ حتى تسميهم " قال الزبير : أبو بكر ، وعمر ، وعثمان ، وطلحة ، والزبير ، وعبد الرحمن بن عوف ، وسعد بن أبي وقاص ، وأبو عبيدة بن الجراح ، وسعيد بن عمرو بن نفيل . فقال له علي عليه السلام : " عددت تسعة فمن العاشر ؟ " قال له : أنت قال علي عليه السلام : قد أقررت أني من أهل الجنة ، وأما ما ادعيت لنفسك وأصحابك فإنا به من الجاحدين الكافرين ، قال له ، أفتراه كذب على رسول الله صلى الله عليه وآله ؟ قال عليه السلام : ما أراه كذب ، ولكنه والله اليقين . فقال علي عليه السلام : والله إن بعض من سميته لفي تابوت في شعب في جب في أسفل درك من جهنم ، على ذلك الجب صخرة إذا أراد الله أن يسعر جهنم رفع تلك الصخرة ، سمعت ذلك من رسول الله صلى الله عليه وآله وإلا أظفرك الله بي وسفك دمي على يديك ، وإلا أظفرني الله عليك وعلى أصحابك وسفك دمائكم على يدي وعجل أرواحكم إلى النار ، فرجع الزبير إلى أصحابه وهو يبكي .
الطبرسي، الاحتجاج، ج 1 ص 237، ناشر : دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف ، تحقيق : تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، سال چاپ : 1386 - 1966 م
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
 
45   نام و نام خانوادگي:  سيد     -   تاريخ:  16 ارديبهشت 93 - 00:39:01
سلام عليکم - خدا اجرتون بده - اللهم عجل لوليک الفرج
46   نام و نام خانوادگي:  علي ولي الله     -   تاريخ:  20 شهريور 93 - 04:08:50
سلام عليکم. لطفا در مورد روايات زير که بعد از جنگ جمل واقع شد، توضيح بفرماييد:

حضرت طلحه رضي الله عنه در ميدان جنگ شهيد شد، اما حضرت زبير رضي الله عنه از جنگ کناره گرفت و هنگامِ برگشت ابن جرموز در راه او را شهيد کرده و به اميد انعام نزد حضرت علي رضي الله عنه آمد و گفت: اي أميرالمؤمنين! مژده باد که دشمنت را کشتم.
حضرت علي رضي الله عنه پرسيد: چه کسي را؟
گفت: زبير را.
حضرت علي رضي الله عنه فرمود: من تو را به جهنم مژده مي‌دهم!
ابن جرموز گفت: انعام عجيبي دادي!
حضرت علي رضي الله عنه فرمود: من چه‌كار کنم در حالي كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم به من فرموده است:
ـ «يَا عَلِيُّ! بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِيَّةَ بِالنَّارِ»؛ اي علي! قاتل پسر صفيه را به دوزخ بشارت بده.
و حضرت زبير رضي الله عنه پسر صفيه، عمه‌ي پيامبر صلى الله عليه وسلم بود.
ابن جرموز با شنيدن اين بشارت خودکشي کرد. حضرت علي رضي الله عنه با ديدن اين صحنه با آواز بلند تکبير گفت و فرمود: ببينيد گفته‌ي رسول خدا صلى الله عليه وسلم چگونه راست در آمد![1]
پس از پايان جنگ، حضرت علي، امام حسن و عبدالله بن عباس رضي الله عنهم جهت مشاهده‌ي اجساد مقتولين به ميدان جنگ تشريف بردند؛ بر يکي که رسيدند، حضرت امام حسن رضي الله عنه آواز داد: يَا أَبَتِ! وَاللهِ فَرْخُ قُرَيْش؛ اي پدر! قسم به خدا نوجواني از قريش اين‌جا افتاده است.
حضرت علي رضي الله عنه پرسيد: کيست؟
او گفت: محمّد بن طلحه رضي الله عنهما.
حضرت علي رضي الله عنه فرمود: «وَاللهِ کانَ شَاباً صَالِحاً»؛ به خدا قسم نوجوان نيکوکاري بود.[2]
باز گذر حضرت علي رضي الله عنه بر جسد حضرت طلحه رضي الله عنه افتاد؛ آن را ديده و نشست و فرمود: ابومحمّد اين‌جا به اين حال افتاده است! و فرمود: کاش من بيست سال قبل مي‌مردم! و دست حضرت طلحه رضي الله عنه را گرفته و بار بار بوسه مي‌داد و مي‌فرمود: اين همان دستي است که از رسول خدا صلى الله عليه وسلم مصايب را دفع کرده است.[3]
وقتي که آخرين رمق حضرت طلحه رضي الله عنه رسيده بود، کسي [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسيد: از کدام لشکري؟
گفت: از لشکر امير المؤمنين رضي الله عنه.
حضرت طلحه رضي الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو براي حضرت علي رضي الله عنه بيعت کنم. و بيعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علي رضي الله عنه عرض کرد؛ حضرت علي رضي الله عنه تکبير خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضي الله عنه را بدون بيعت با من به جنّت داخل گرداند.[4]
از حضرت علي رضي الله عنه راجع به اهل جمل سؤال شد که آيا مشرک بودند؟
فرمود: نه؛ ايشان از شرک مي‌رميدند.
گفته شد: پس آيا منافق بودند؟
فرمود: نه؛ منافق خدا را بسيار کم ياد مي‌کند.
باز پرسيده شد: آنان را چه قرار دهيم؟
فرمود: «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنَا»؛ آنان برادران ما بودند که بر ما بغاوت کردند [و اميدوارم من و آنان از گروهي باشيم که خداوند درباره‌ي آن‌ها فرموده است: «وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِيْنَ»؛ هر گونه غِلّ را از سينه‌ي آن‌ها مي‌شوييم در حالي که همه برادراند و بر تخت‌هاي بهشت روبه‌روي يک‌ديگر قرار مي‌گيرند.]
[1] تطهير الجنان؛ البداية والنهاية.
[2] تطهير الجنان.
[3] تطهير الجنان؛ البداية والنهاية (7/428). در جنگ احد يک بار آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در ازدحام کفار واقع شد؛ در آن وقت به غير از حضرت طلحه رضي الله عنه کسي ديگر نبود. از هر چهار طرف تير مي‌باريد و حضرت طلحه رضي الله عنه به وسيله‌ي سپر جلوي تيرها را مي‌گرفت که ناگهان سپر از دستش افتاد. تصور کرد که اگر من سپر را بردارم تا آن وقت معلوم نيست که چند تير به پيامبر صلى الله عليه وسلم اصابت کند؛ لذا به وسيله‌ي دست خود جلوي تيرها را مي‌گرفت. در نتيجه دستش کاملاً شل شد که تا آخر عمر بي‌کار ماند. حضرت علي رضي الله عنه همين دست را بوسه مي‌داد. (مؤلف)
[4] إزالة الخفاء (2/280).

مثل هميشه، منتظر پاسخ راهگشاتون هستم. يا علي... .
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
1. چگونه طلحه شهيد حساب شود و حال آنکه با خليفه وقتش با اينكه با او بيعت نموده بود جنگيد و رسول گرامي اسلام را آزرده نمود و آيه 53 احزاب عليه او نازل گشت. چگونه طلحه شهيد باشد و حال آنکه با کسي جنگيد که رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله در مورد او فرموده بودند: «يا علي حربك حربي وسلمك سلمي» همچنين «من أطاع عليا فقد أطاعني ومن عصى عليا فقد عصاني» و «علي مع القرآن والقرآن مع علي لن يفترقا حتى يردا علي الحوض» و «علي مع الحق والحق مع علي يدور الحق حيثما دار» و... .
2. در مورد زبير هم ايشان پيازداغش را زياد کرده است اولاً طبق نقلي حضرت امير عليه السلام اصلاً او را به حضور نپذيرفتند بلکه فرمودند او را بشارت به جهنم دهيد طبق روايت ديگر هم وقتي شمشير زبير را ديدند فقط فرمودند: اين شمشير چقدر اندوه را از چهره رسول الله صلي الله عليه و آله زدوده است و حديث رسول الله صلي الله عليه و آله را بيان نمودند. ابن جرموز در اين قضيه خودرايي کرده و زبير را بيرون از ميدان جنگ کشت معلوم نيست به چه هدفي چنين کاري کرد احتمال دارد مشکل شخصي داشته و يا از طرف کسي مانند مروان که به دنبال کشته شدن طلحه و زبير بوده اجير شده باشد.
ثانياً در همين جنگ و در همين کتاب البدايه و النهايه ابن کثير که سخن قبلي را آورده نقل شده است که حضرت امير عليه السلام روايتي را از رسول الله براي زبير ياد آوري کردند که حاکي از پيشگويي ايشان در مورد اين جنگ بوده و رسول الله در اين مورد فرمودند: زبير در اين درگيري تو ظالم هستي «لما دنا علي وأصحابه من طلحة والزبير ودنت الصفوف بعضها من بعض خرج علي وهو على بغله رسول الله صلى الله عليه وسلم فنادى ادعوا لي الزبير بن العوام فأني علي فدعى له الزبير فأقبل حتى اختلفت أعناق دوابهما فقال علي يا زبير نشدتك الله أتذكر يوم مر بك رسول الله صلى الله عليه وسلم ونحن في مكان كذا وكذا فقال يا زبير ألا تحب عليا فقلت ألا أحب أبن خالي وابن عمي وعلي ديني فقال يا زبير أما والله لتقاتلنه وأنت ظالم له فقال الزبير بلى والله لقد نسيته منذ سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم ذكرته الآن والله لا أقاتلك فرجع الزبير على دابته يشق الصفوف» (البداية والنهاية ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت ج 7   ص 242)
آيا با وجود اين روايت جايي براي تشکيک در شناخت حق از باطل مي ماند؟
3. در مورد محمد بن طلحه به تصريح کتب اهل سنت وي اهل عبادت بوده ولي در لشکر پدرش در مقابل امام علي عليه السلام قرار گرفته است لذا شکي در منحرف بودن او نبايد کرد: «وكان لطلحة من الولد محمد وهو السجاد وبه كان يكنى قتل يوم الجمل مع أبيه» (الطبقات الكبرى  ج 3   ص 214)
مضاف به اينکه حضرت علي عليه السلام چنانکه در مستدرک حاکم آمده در مورد او فرمودند: «إن كان ما علمته لشاب صالح» (المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 5605، دارالکتب العلميه) يعني اگر سخن مردم در مورد او صحيح باشد وي فرد صالحي بوده.
4. اما سخني که وي در مورد طلحه ذکر کرده واقعيت ندارد چون طلحه در ميدان معرکه از دنيا نرفته است بلکه وي در معرکه مجروح شد و سپس به خانه منتقل شد و در آنجا از شدت خونريزي جان باخت. «فأدركه مولى له فركب وراءه وأدخله البصرة فمات بدار فيها» (البداية والنهاية  ج 7   ص 248، بيروت مکتبه المعارف) اينکه حضرت چنين سخني در مورد او گفته باشند از ساخته هاي افرادي است که سعي داشته اند قضيه حتمي جنگ را با اينگونه ساخته ها زير سوال برده و آن را توجيه کنند و بگونه اي آبروي ريخته طلحه را به جوي برگردانند.
5. ابن جرموز هم به گفته موررخان خودکشي نکرده بلکه در نهروان با خوارج بوده و در آنجا کشته شده است. «خرج ابن الجرموز على علي عليه السلام، مع أهل النهر، فقتله معهم فيمن قتل» (شرح نهج البلاغة،  ج 1، ص 146)
6. اما روايت «اخواننا بغوا علينا» که نويسنده از روي جهالت خيال کرده مدح است اولاً اشتباه کرده اين ذم آنهاست چون در ابتداي اين روايت آمده است که «أَنَّ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لَمْ يُصَلِّ عَلَى الْبُغَاةِ وَلَمْ يُغَسِّلْهُمْ فَقِيلَ لَهُ : أَهُمْ كُفَّارٌ ؟...» (العناية شرح الهداية ، محمد بن محمد البابرتي المتوفى : 786هـ، ج 3   ص 36) امام بر آنها نماز نخواندند و آنها را غسل ندادند لذا براي افراد سوال ايجاد شد. ثانياً وقتي کسي امامش را نشناسد طبق روايات صحيحه به مرگ جاهلي مرده اگر اين فرد عليه امام زمانش خروج کند و قصد جان او را کند که حکمش معلوم است.
ثالثاً اين خبر شاذي است که به قول شيخ مفيد(ره) لم يأت به التواتر من الأخبار و لا أجمع على صحته رواة الآثار (الإفصاح في الإمامة، ص 126)
رابعاً در برابر اين روايت روايات مشهوري داريم که با اسناد و طرق مختلف نقل شده اند و با آن سازگاري ندارند:
1. «أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْبَصْرَةِ وَ النَّاسُ مُصْطَفُّونَ لِلْحَرْبِ فَقَالَ لَهُ عَلَامَ نُقَاتِلُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَسْتَحِلُّ دِمَاءَهُمْ وَ هُمْ يَشْهَدُونَ شَهَادَتَنَا وَ يُصَلُّونَ إِلَى قِبْلَتِنَا. فَتَلَا ع هَذِهِ الْآيَةَ رَافِعاً بِهَا صَوْتَهُ وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ». فَقَالَ الرَّجُلُ حِينَ سَمِعَ ذَلِكَ كُفَّارٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ وَ كَسَرَ جَفْنَ سَيْفِهِ وَ لَمْ يَزَلْ يُقَاتِلُ حَتَّى قُتِلَ «الاحتجاج 169- 170 ؛ الإفصاح في الإمامة، ص 126».
2. همچنين فرمود: «وَ اللَّهِ مَا قُوتِلَ أَهْلُ هَذِهِ الْآيَةِ حَتَّى الْيَوْمَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ‏ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ « أمالي الطوسيّ 1: 130، تفسير العيّاشيّ 2: 79/ 27، مناقب ابن شهرآشوب 3: 148، شواهد التنزيل 1: 209/ 280 و 281، و الآية من سورة المائدة 5: 54. تفسير التبيان 3: 555، مجمع البيان 3: 321، مناقب ابن شهرآشوب 3: 148.».
طبق اين روايات آنها ائمه کفر و بي ايمان و مرتد اند. و آيه اي که ذکر کرده هم هيچ ارتباطي با اين جريان ندارد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)




  [1] [2]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما