* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 20 مهر 1393 تعداد بازديد: 5178 
آيا رسول خدا (ص) در غدير خم حديث ثقلين را بيان کرده است؟
گروه  

سؤال کننده : خالد انصاري

توضيح سؤال:

مجري و كارشناس شبكه وهابي «كلمه» در يكي از برنامه‌هايش، در باره حديث «ثقلين» شبهه‌اي را مطرح كرده‌اند كه در ابتدا متن سخنان آنها را نقل كرده و پس از آن با استناد به كتاب هاي معتبر اهل سنت، جواب وي را خواهيم داد.

مجري (شمراني):

توضيح دهيد که آيا حديث ثقلين به اين تعبير وارد شده است:

 اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي؟

جواب کارشناس (خالد انصاري ) :

حديث ثقلين با عبارت:

 اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي

در غدير خم گفته نشده و در صحيح مسلم هم نيست.

 

نقد و بررسي:

همانگونه كه در متن پاسخ ملاحظه مي‌شود، كارشناس دو مطلب را به دروغ ادعا كرده است:

مطلب اول: حديث ثقلين در غدير خم از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله بيان نشده است؛

مطلب دوم: اين روايت در كتاب صحيح مسلم هم وجود ندارد.

متأسفانه دشمني با اهل بيت عليهم السلام باعث شده است که اين کارشناس وهابي، فضائل آن بزرگواران را انکار کند؛ حتي فضائلي که به صورت متواتر در کتب اهل سنت ذکر شده است.

روايت شريف «ثقلين» از جمله روايات متواتري است كه در منابع شيعه و اهل سنت با سندهاي صحيح نقل شده است. براي اثبات ادعاي دروغ اين كارشناس وهابي، حديث ثقلين را به صورت مختصر از منابع شيعه و اهل سنت با سند صحيح نقل مي‌كنيم:

الف: حديث ثقلين در کتب شيعه :

شيخ صدوق (رحمة‌ الله عليه)، از علماي بزرگوار شيعه، حديث ثقلين را با سند صحيح اين‌گونه نقل كرده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَينِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَيعْقُوبَ بْنِ يزِيدَ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيفَةَ بْنِ أُسَيدٍ الْغِفَارِي قَالَ:

لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَحْنُ مَعَهُ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْجُحْفَةِ فَأَمَرَ أَصْحَابَهُ بِالنُّزُولِ فَنَزَلَ الْقَوْمُ مَنَازِلَهُمْ ثُمَ نُودِي بِالصَّلَاةِ فَصَلَّى بِأَصْحَابِهِ رَكْعَتَينِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيهِمْ فَقَالَ لَهُمْ:

إِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنِّي مَيتٌ وَأَنَّكُمْ مَيتُونَ وَكَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فَأَجَبْتُ وَأَنِّي مَسْئُولٌ عَمَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيكُمْ وَعَمَّا خَلَّفْتُ فِيكُمْ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَأَنَّكُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ لِرَبِّكُمْ قَالُوا نَقُولُ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَجَاهَدْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أَفْضَلَ الْجَزَاءِ.

ثُمَّ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيكُمْ وَأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَأَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَأَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ فَقَالُوا نَشْهَدُ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى مَا يقُولُونَ أَلَا وَإِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاي وَأَنَا مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَأَنَا أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَهَلْ تُقِرُّونَ لِي بِذَلِكَ وَتَشْهَدُونَ لِي بِهِ؟

فَقَالُوا نَعَمْ نَشْهَدُ لَكَ بِذَلِكَ .

فَقَالَ: أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِياً مَوْلَاهُ وَهُوَ هَذَا ثُمَّ أَخَذَ بِيدِ عَلِي عليه السلام.

فَرَفَعَهَا مَعَ يدِهِ حَتَّى بَدَتْ آبَاطُهُمَا.

ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ أَلَا وَإِنِّي فَرَطُكُمْ وَأَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَي الْحَوْضَ حَوْضِي غَداً وَهُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَينَ بُصْرَى وَصَنْعَاءَ فِيهِ أَقْدَاحٌ مِنْ فِضَّةٍ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ أَلَا وَإِنِّي سَائِلُكُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِيمَا أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيكُمْ فِي يوْمِكُمْ هَذَا إِذَا وَرَدْتُمْ عَلَي حَوْضِي وَمَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَينِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي.

قَالُوا: وَمَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ يا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَمَّا الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَمِنِّي فِي أَيدِيكُمْ طَرَفُهُ بِيدِ اللَّهِ وَالطَّرَفُ الْآخَرُ بِأَيدِيكُمْ فِيهِ عِلْمُ مَا مَضَى وَمَا بَقِي إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَأَمَّا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَلِيفُ الْقُرْآنِ وَهُوَ عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَعِتْرَتُهُ عليهم السلام وَإِنَّهُمَا لَنْ يفْتَرِقَا حَتَّى يرِدَا عَلَي الْحَوْضَ.

قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ : فَعَرَضْتُ هَذَا الْكَلَامَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَقَالَ: صَدَقَ أَبُو الطُّفَيلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْكَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِي كِتَابِ عَلِي عليه السلام وَعَرَفْنَاهُ.

وَحَدَّثَنَا أَبِي رَضِي اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِي بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيرٍ .

وَحَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَينُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيرٍ .

وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِي بْنُ الْحُسَينِ السَّعْدَآبَادِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِي بِمِثْلِ هَذَا الْحَدِيثِ سَوَاء.

ابو الطفيل از حذيفة بن اسيد غفارى نقل مى‏كند كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه واله از حجة الوداع بازگشت و ما در خدمت او بوديم، آمد تا به جحفه رسيد، پس به اصحاب فرمان داد كه فرود آيند، آنها فرود آمدند، آنگاه نداى نماز داده شد و با اصحاب خود دو ركعت نماز خواند.

سپس صورت خود را به سوى آنان كرد و به آنان فرمود:

همانا خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه من مى‏ميرم و شما هم مى‏ميريد و گويا كه من دعوت شده‏ام و آن دعوت را اجابت كرده‏ام و من در برابر آن چيزى كه با آن به سوى شما فرستاده شده‏ام مسئول هستم و نيز از آنچه ميان شما باقى مى‏گذارم؛ يعنى كتاب خدا و حجّت او، و شما نيز مسئول هستيد. شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟ گفتند: مى‏گوييم: تو پيام را رسانيدى و نصيحت كردى و مجاهدت نمودى، پس خداوند از سوى ما به تو بهترين پاداش بدهد. آنگاه پيامبر خدا (ص) به آنان فرمود: آيا شما گواهى نمى‏دهيد كه‏ خدايى جز خداى يگانه نيست و اينكه من فرستاده خدا به سوى شما هستم و اينكه بهشت حق است و اينكه آتش جهنم حق است و اينكه زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به همه اينها گواهى مى‏دهيم.

پيامبر گفت: خدايا به آنچه مى‏گويند: شاهد باش. آگاه باشيد كه من شما را گواه مى‏گيرم كه من شهادت مى‏دهم كه خداوند مولاى من است و من مولاى هر مسلمانى هستم و من به مؤمنان از خودشان اولى‏تر هستم، آيا شما به آن اقرار مى‏كنيد و به آن گواهى مى‏دهيد؟ گفتند: آرى، ما در باره تو، به آن شهادت مى‏دهيم.

پس فرمود: آگاه باشيد كه هر كس كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست و او اين شخص است، سپس دست على را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا اينكه زير بغل هر دو آشكار شد. سپس گفت: خداوندا دوست بدار هر كس را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس را كه او را دشمن بدارد و يارى كن به هر كس كه او را يارى كند و خوار كن هر كس را كه او را خوار سازد. آگاه باشيد كه من پيشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در حوض (كوثر) بر من وارد خواهيد شد، حوض من، فردا وسعتى چون وسعت ميان بصرى و صنعا خواهد داشت، در آن پياله‏هايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است، آگاه باشيد، فردا كه وارد حوض من شديد از شما خواهم پرسيد در باره آنچه از شما به آن، چنين روزى گواهى گرفتم كه چه رفتارى كرديد و بعد از من با «ثقلين دو چيز گرانبها» چه كرديد؟ وقتى با من ملاقات نموديد، به من نظر بدهيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار كرديد؟

گفتند: يا رسول اللَّه اين دو چيز گرانبها چيست؟ فرمود: چيز گرانبهاى بزرگتر كتاب خداوند است كه واسطه‏اى است كشيده شده از خدا و من در دستان شما، كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست، دانش گذشته و آينده تا روز قيامت در آن است، و اما چيز گرانبهاى كوچك كه ملازم قرآن است، آن على بن ابى طالب و عترت او هستند و اين دو امانت از هم جدا نشوند تا وقتى كه در حوض (كوثر) بر من وارد شوند.

معروف بن خرّبوذ مى‏گويد: اين سخن را بر امام باقر (ع) عرضه كردم، فرمود:

أبو الطفيل راست گفته، خدا رحمتش كند و ما آن را در كتاب على (ع) چنين يافتيم و شناختيم.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ص66، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362

بررسي سند روايت:

براي اثبات اعتبار و صحت اين روايت، رجال آن را ازديدگاه علماي رجال شيعه مورد بررسي قرار مي‌دهيم:

1. محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد، أبو جعفر:

نجاشى كه از علماي چيره دست رجال شناس شيعه است دو مرتبه به «وثاقت» ايشان تصريح كرده و مى‌نويسد:

شيخ القمّيين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم، ويقال: إنّه نزيل قم، وما كان أصله منها، ثقة، ثقة، عين، مسكون إليه،... مات سنة ثلاث وأربعين وثلاثمائة.

محمد بن الحسن شيخ، فقيه، پيشوا و از بزرگان اهل قم است و گفته مي‌شود كه ايشان ساكن قم بوده ولي اصالتاً‌ از اهل قم نيست. ايشان موثق، موثق، مشهور و مورد اعتماد است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص383، شماره 1043، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

شيخ طوسى نيز در رجال خود ايشان را «جليل القدر، آگاه در فقه و موثق مي‌داند:

جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص495، شماره23، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

 و در كتاب الفهرست مى‌نويسد:

جليل القدر عارف بالرجال موثوق به....

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص156، شماره694، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

 2 ـ محمّد بن الحسن الصفار:

نجاشى،  ايشان را نيز «ثقه» دانسته و جايگاه او را  اين‌گونه بيان كرده است:

محمّد بن الحسن بن فروخ الصفّار، موسى بن عيسى بن طلحة بن عبيد اللّه بن السائب مالك بن عامر الأشعري أبو جعفر الأعرج. كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، ...

محمد بن حسن ... يك شخصيت بزرگوار از شيعيان قم، موثق و مورد اعتماد، داراي جايگاه بلند،‌ بود.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص354، شماره 948، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

3 ـ محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب:

نجاشى در باره او مى‌گويد:

محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب أبو جعفر الزيات الهمداني، وإسم أبي الخطّاب زيد، جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته، مات سنة 262، اثنتين ومائتين.

محمد بن الحسن ... از بزرگان شيعيان، داراي جايگاه بلند، راوي راوايات فراوان، موثق، مشهور و داراي تأليفات خوب و مورد اعتمار در نقل روايت ... است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص334، شماره897، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

شيخ طوسى نيز ايشان را در كتاب «الفهرست» توثيق كرده است:

ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص140، شماره 597، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

و در كتاب رجالش يك بار او را از صحاب امام جواد عليه السلام شمرده و بر «ثقه» بودنش تصريح كرده است:

ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص407، شماره28، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

و بار ديگر او را در زمره اصحاب امام هادى عليه السلام آورده و بازهم توثيق كرده است:

ثقة، من أصحاب أبي جعفر الثاني عليه‏السلام.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص423، شماره23، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

 4 ـ يعقوب بن يزيد:

مرحوم نجاشى ايشان را به «ثقة و صدوق» توصيف كرده و مي‌نويسد:

 يعقوب يزيد بن حمّاد الأنباري السلمي أبو يوسف، روى عن أبي جعفر الثاني وانتقل إلى بغداد، وكان ثقة صدوقا.

يعقوب بن يزيد بن حماد انباري .... از ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام)، روايت كرده و به بغداد نقل مكان كرده است. اين شخص ثقه و صدوق است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص450 ، شماره 1215، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

و شيخ طوسى در كتاب «الفهرست» مى‌نويسد:

 كثير الرواية، ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص180، شماره783، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

و در كتاب رجال، او را از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده و تصريح نموده است كه ايشان و پدرش هر دو موثق بوده اند:

يعقوب بن يزيد الكاتب هو ويزيد أبوه، ثقتان.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص395، شماره 12، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

و بار ديگر او را از ياران امام هادى عليه السلام شمرده و مى‌نويسد:

ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص425، شماره 2، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

 5 ـ محمّد بن أبي عمير:

نجاشى در كتاب رجال خود در باره او مى‌گويد:

محمد بن عمير نه تنها در نزد شيعه؛ بلكه در نزد علماي اهل سنت، شخص جليل القدر، و داراي جايگاه والا است:

محمّد بن أبي عمير زياد بن عيسى، أبو أحمد الأزدي من موالي المهلب بن أبي صفرة، وقيل مولى بني أمية، بغدادي الأصل والمقام، لقى أبا الحسن موسى عليه‏السلام، وسمع منه احاديث، كنّاه في بعضها، فقال: يا أبا أحمد! وروى عن الرضا عليه‏السلام، جليل القدر، عظيم المنزلة، فينا وعند المخالفين.

محمد بن ابي عمير .... اصالتاً و ساكن بغداد بود كه زمان امام موسي كاظم عليه السلام را درك كرده و از آن حضرت روايت شنيده كه در برخي از روايات حضرت او را با كنيه «يا ابا محمد» خوانده است. او از امام رضا عليه السلام نيز روايت نقل كرده است . وي يك شخصيت جليل القدر، داراي جايگاه بلند در ميان ما و اهل سنت است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص326، شماره 887، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

و شيخ طوسى در كتاب «الفهرست» مى‌نويسد: ايشان در نزد شيعه و اهل سنت موثق و پرهيزگار است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصّة والعامة وأنسكهم نسكا وأورعهم وأعبدهم... .

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص142، شماره 607، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

و در جاى ديگر ايشان را از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده و مى‌گويد:

ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص388، شماره 26 ، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

 6 ـ عبد اللّه بن سنان:

نجاشى در باره ايشان مي‌نويسد:

 عبد اللّه بن سنان بن طريف مولى بنى هاشم، يقال موسى بن أبي طالب، ويقال مولى بنى العباس كان خازنا للمنصور والمهدي والهادي والرشيد، كوفي ثقة، من أصحابنا جليل لا يطعن عليه في شيء.

عبد الله بن سنان ... خزانه دار منصور،‌مهدي، هادي و هارون الرشيد بود. وي از اهل كوفه، موثق و از بزرگان اصحاب ما بود كه هيچگونه طعني در مورد او راه ندارد.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص214، شماره 558، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

و شيخ در كتاب فهرست خود مى‌نويسد:

قال الشيخ في الفهرست: ثقة، له كتاب....

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص101، شماره 423، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

7 ـ معروف بن خرّبوذ:

كشى در كتاب رجال خود در شرح حال بريد بن معاويه، تصريح مى‌كند: ايشان از جمله افرادى است كه تمام شيعيان بر صداقت و راستگويى آن‌ها اجماع دارند:

إجماع العصابة على تصديق جماعة من أصحاب أبي جعفر عليه‏السلام وأصحاب أبي عبد اللّه عليه‏السلام وانقيادهم لهم بالفقه، وعدّه منهم معروف بن خرّبوذ.

و سپس رواياتى را در مدح او نقل مى‌كند.

الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ص238 ـ 240، شماره 431 ـ 438، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍

8 ـ أبو الطفيل عامر بن واثلة:

شيخ طوسى گاهى او را در زمره ياران رسول خدا صلي الله عليه وآله و گاهى در زمره ياران اميرمؤمنان عليه السلام آورده و سپس گفته:

أدرك ثماني سنين من حياة النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ولد عام أحد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص47 ، شماره 8، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

مرحوم برقى در كتاب رجال خود او را از خواص اصحاب اميرمؤمنان و امام سجاد عليهما السلام شمرده است .

رجال البرقي، ص4 و ص 8 .

براى اثبات وثاقت عامر بن واثله همين بس كه در آخر روايت، معروف بن خربوذ مى‌گويد:

قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ : فَعَرَضْتُ هَذَا الْكَلَامَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ: صَدَقَ أَبُو الطُّفَيلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْكَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِي كِتَابِ عَلِي ع وَ عَرَفْنَاهُ.

من اين روايت را بر امام باقر عليه السلام عرضه كردم و آن حضرت فرمود:

أبو الطفيل راست گفته، خدا رحمتش كند و ما آن را در كتاب على (ع) چنين يافتيم و شناختيم.

نتيجه:

با توجه به آنچه ذكر شد، سند روايت هيچ اشكالى ندارد و تمام راويان آن ثقه هستند؛ حتى مى‌توان ادعا كرد كه اين روايت، صحيح اعلائى است.

روايت فوق، يك نمونه‌ از روايات صحيحي است كه در منابع شيعه نقل شده و علماي شيعه نيز بر تواتر روايت «ثقلين» اجماع دارند.

در اثبات صحت و تواتر روايت «ثقلين» در كتب شيعه، مقاله مفصلي تدوين شده است كه به نمونه هايي از آن اشاره شده است. براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه فرماييد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=173

حديث ثقلين در کتب اهل سنت :

روايت «ثقلين» دست كم از هفت طريق از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل شده كه آن حضرت در سرزمين غدير خم آن را بيان كرده اند.

مطلب قابل توجه اين است كه هر طريق، چند سند دارد، در اينجا با رعايت اختصار، به ذكر چند طريق آن از كتاب‌هاي معتبر اهل سنت بسنده مي‌كنيم:

طريق اول: از حضرت علي (ع)

ابن حجر در كتاب «المطالب العاليه» روايت ثقلين را از خود حضرت علي عليه السلام نقل كرده است كه رسول خدا اين روايت را در غدير خم بيان كرده است:

وقال إسحاق : أخبرنا أبو عامر العقدي، عن كثير بن زيد، عن محمد بن [ عمر ] بن علي عن أبيه ، عن علي رضي الله عنه قال : إن النبي صلى الله عليه وسلم حضر الشجرة بخم ، ثم خرج آخذا بيد علي رضي الله عنه قال : «ألستم تشهدون أن الله تبارك وتعالى ربكم؟ » قالوا : بلى . قال صلى الله عليه وسلم: «ألستم تشهدون أن الله ورسوله أولى بكم من أنفسكم وأن الله تعالى ورسوله أولياؤكم؟ ». فقالوا: بلى. قال: «فمن كان الله ورسوله مولاه فإن هذا مولاه، وقد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله تعالى، سببه بيدي، وسببه بأيديكم، وأهل بيتي.

حضرت على عليه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در زير درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نكشيد از زير درخت بيرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه اين است كه گواهى مي‌دهيد ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود:

مگر نه اين‌ است كه گواهى مي‌دهيد ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولاى شمايند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر اين ، كسى كه خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى اين شخص (على عليه السّلام) مولاى اوست. اينك ، در ميان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مى‏گذارم كه هرگاه به آن‌ها تمسك كنيد ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهيد شد : يكى ، كتاب خدا است كه ريسمان استوار ميان شما و خدا مى‏باشد كه يك طرف آن در دست حق تعالى است و طرف ديگرش در اختيار شماست و ديگرى ، اهل بيت من است.

ابن حجر بعد از نقل اين روايت بر صحت آن تصريح كرده و به طرق آن نيز اشاره كرده و مي‌گويد :

(هذا إسناد صحيح ) ، وحديث غدير خم قد أخرج النسائي من رواية أبي الطفيل عن زيد بن أرقم ، وعلي ، وجماعة من الصحابة رضي الله عنهم ، وفي هذا زيادة ليست هناك ، وأصل الحديث أخرجه الترمذي أيضا .

سند اين روايت صحيح است . حديث غدير خم را نسائي از طريق أبو طفيل از زيد بن أرقم و نيز از علي عليه السلام و گروهي از صحابه نقل كرده‌ است . در اين روايت چيزهاي است كه در آن‌ها نيست . اصل حديث را ترمذي نيز نقل كرده است.

ابن حجر عسقلاني ، أحمد بن علي بن حجر (متوفاي852 هـ) المطالب العالية زوائد المسانيد الثمانية ، ج 16 ، ص142 ، ح3943 ، تحقيق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري ، ناشر : دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية ، الطبعة : الأولى ، 1419هـ .

مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر

روايت ثقلين با سندهاي ديگر نيز از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده است. براي اطلاع بيشتر به آدرس ذيل مراجعه فرماييد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3402

طريق دوم از زيد بن ارقم

روايت ثقلين از طريق زيد بن ارقم نيز با سندهاي متعددي روايت شده است:

سند اول؛ حصين بن سبره و عمر بن مسلم در صحيح مسلم

كتاب صحيح مسلم، همانند صحيح بخاري، يكي از منابع متعبر اهل سنت است. مسلم بن حجاج نيشابوري در اين كتاب روايت ثقلين را با عبارت ذيل نقل كرده است:

2408 حدثني زُهَيرُ بن حَرْبٍ وَشُجَاعُ بن مَخْلَدٍ جميعا عن بن عُلَيةَ قال زُهَيرٌ حدثنا إسماعيل بن إبراهيم حدثني أبو حَيانَ حدثني يزِيدُ بن حَيانَ قال انْطَلَقْتُ أنا وَحُصَينُ بن سَبْرَةَ وَعُمَرُ بن مُسْلِمٍ إلى زَيدِ بن أَرْقَمَ فلما جَلَسْنَا إليه قال له حُصَينٌ لقد لَقِيتَ يا زَيدُ خَيرًا كَثِيرًا رَأَيتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَسَمِعْتَ حَدِيثَهُ وَغَزَوْتَ معه وَصَلَّيتَ خَلْفَهُ لقد لَقِيتَ يا زَيدُ خَيرًا كَثِيرًا حَدِّثْنَا يا زَيدُ ما سَمِعْتَ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال يا بن أَخِي والله لقد كَبِرَتْ سِنِّي وَقَدُمَ عَهْدِي وَنَسِيتُ بَعْضَ الذي كنت أَعِي من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فما حَدَّثْتُكُمْ فَاقْبَلُوا وما لَا فلا تُكَلِّفُونِيهِ ثُمَّ قال قام رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يدْعَى خُمًّا بين مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عليه وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ ألا أَيهَا الناس فَإِنَّمَا أنا بَشَرٌ يوشِكُ أَنْ يأْتِي رسول رَبِّي فَأُجِيبَ وأنا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَينِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فيه الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ على كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فيه ثُمَّ قال وَأَهْلُ بَيتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيتِي .

از زيد بن ارقم نقل مي‌کند که روزي رسول الله (صلي الله عليه وسلم) در منطقه‌اي به نام غدير خم بين مکه و مدينه براي ما خطبه‌اي خواند پس حمد وثناي خداوند را به جا آورد و مردم را موعظه کرد سپس فرمود : و اما بعد اي مردم آگاه باشيد که من بشر هستم و نزديک است که فرستاده پروردگارم (عزرائل) بيايد و من اجابت کنم و من دو چيز گرانبها در ميان شما باقي مي‌گذارم ، اول کتاب خدا که در آن نور و هدايت است ، پس به کتاب خدا چنگ بزنيد ، پس رسول خدا(صلي الله عليه وسلم) مردم را به کتاب خدا سفارش و ترغيب کرد ، سپس فرمود : دوم اهل بيت من ، شما را به خدا سفارش مي‌کنم درمورد اهل بيتم ، شما را به خدا سفارش مي‌کنم درمورد اهل بيتم ،

شما را به خدا سفارش مي‌کنم درمورد اهل بيتم ،

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص1873، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

اعتراف ابن تيميه به صحت روايت ثقلين و وجود ‌آن در صحيح مسلم

هرچند ذكر اين روايت در صحيح مسلم براي اثبات ادعاي دروغ كارشناسان وهابي كافي است؛ اما براي رسوايي بيشتر آنها لازم است متن اعتراف ابن تيميه را نيز در اين باره نقل نماييم.

ابن تيميه كه نخستين بيانگذار تفكر وهابيت است، به صراحت اعتراف مي‌كند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در غدير خم، روايت ثقلين را بيان كرده و اين روايت را تنها مسلم در صحيح خود آورده است:

والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحث عليه ثم قال وعترتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم.

و آنچه را كه مسلم نقل كرده اين است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در غدير خم فرمود: من دو چيز گرانبها در بين شما باقي گذاشتم کتاب خدا، سپس سفارش و ترغيب کرد به کتاب خدا، سپس فرمود : و عترت من ، اهل بيت من ، شما را به خدا سفارش مي‌کنم درمورد اهل بيتم ، اين را سه بار تکرار کرد و اين روايتي است که تنها مسلم آن را نقل کرده است .

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج7، ص318، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

و در جاي ديگر مي‌گويد:

وقد ثبت في الصحيح عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه خطب الناس بغدير يدعى خما بين مكة والمدينة فقال إني تارك فيكم الثقلين أحدهما كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعترتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي

والحسن والحسين من أعظم أهل بيته اختصاصا به كما ثبت في الصحيح أنه دار كساءه على علي وفاطمة وحسن وحسين ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا.

در روايت صحيح از پيامبر صلي الله عليه وآله ثابت شده است كه آن حضرت در غدير خم (ميان مكه و مدينه) در حضور مردم خطبه خواند و فرمود: همانا من دو چيز گرانبها در ميان شما مي‌گذارم، يكي كتاب خدا است. آنگاه مردم را درباره آن سفارش كرد. سپس فرمود: وعترت من ،‌ اهل بيت من. شما را به خدا سفارش مي‌کنم درمورد اهل بيتم . اين جمله را سه مرتبه تكرار كرد.

و حسن و حسين از بزرگان اهل بيت رسول خدا و نزديكترين افراد به آن حضرت است؛ چنانچه در روايت صحيح ثابت شده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله كسايش را بر علي، فاطمه، حسن و حسين انداخت پس از آن فرمود: خدايا اين ها اهل بيت من هستند پس رجس و پليدي را از آنها دور كن و آنها را پاك گردان.  

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص561، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

و بار سوم نيز بر وجود اين روايت در صحيح مسلم و صحت آن تصريح كرده است:

وكذلك أهل بيت رسول الله تجب محبتهم وموالاتهم ورعاية حقهم وهذان الثقلان اللذان وصى بهما رسول الله فروى مسلم فى صحيحه عن زيد بن أرقم قال خطبنا رسول الله صلى الله عليه وسلم بغدير يدعى خما بين مكة والمدينة فقال ( يا أيها الناس انى تارك فيكم الثقلين ( وفى رواية أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله فيه الهدى والنور.

و همچنين محبت، دوستي و رعايت حقوق اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله واجب است و اين دو ثقلي است كه رسول خدا به آنها سفارش كرده است. مسلم در كتاب صحيح خود از زيد بن ارقم روايت كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم در سرزمين غدير خم (ميان مكه و مدينه) خطبه خواند و فرمود: اي مردم من دو چيز گرانبها را در ميان شما مي‌گذارم و در روايت ديگر فرمود: كه يكي از آنها بزركتر از ديگري است و آن كتاب خداوند است كه هدايت گر و روشنگر است.

ابن تيمية الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ)، كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية ، ج28، ص491، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، دار النشر: مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية.

از اين كارشناسان بايد پرسيد كه آيا شما با وجود سه مرتبه اعتراف رهبر و پيشوايتان باز هم منكر حديث ثقلين در غير خم هستيد؟

اعتراف ابن كثير بر صحت روايت «ثقلين»

ابن كثير دمشقي سلفي نيز بر صحت روايت ثقلين و صدور آن در غدير خم اعتراف كرده است:

وقد ثبت في الصحيح م 2408 أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال في خطبة بغدير خم إن تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهما لم يفترقا حتى يردا علي الحوض.

و به تحقيق ثابت شده در صحيح مسلم حديث 2408 اينکه رسول الله صلى الله عليه وسلم در خطبه اي در غدير خم فرمودند :  من دو چيز گرانبها در بين شما باقي مي‌گذارم ، کتاب خدا و عترتم (اهل بيتم) و اين دو از هم جدا نمي‌شوند تا روز قيامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج4، ص114، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.

سند دوم؛ يحيي بن جعده از زيد بن ارقم :

طبراني يكي ديگر از علماي بزرگ اهل سنت است. او نيز در كتاب معجم كبير خود روايت «ثقلين» را از طريق يحيي بن جعده از زيد بن ارقم نقل كرده كه طبق اين روايت، رسول خدا صلي الله عليه وآله دست امير مؤمنان علي عليه السلام را گرفت و ايشان را به عنوان ولي بعد از خود معرفي كرد:

4986 حدثنا عَلِي بن عبد الْعَزِيزِ ثنا أبو نُعَيمٍ ثنا كَامِلُ أبو الْعَلاءِ قال سمعت حَبِيبَ بن أبي ثَابِتٍ يحدث عن يحيى بن جَعْدَةَ عن زَيدِ بن أَرْقَمَ قال خَرَجْنَا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم حتى انْتَهَينَا إلى غَدِيرِ خُمٍّ أَمَرَ بِدُوحٍ فَكُسِحَ في يوْمٍ ما أتى عَلَينَا يوْمٌ كان أَشَدَّ حُرًّا منه فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عليه وقال يا أَيهَا الناس إنه لم يبْعَثْ نَبِي قَطُّ إِلا عَاشَ نِصْفَ ما عَاشَ الذي كان قَبْلَهُ وَإِنِّي أُوشَكُ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ كِتَابَ اللَّهِ ثُمَّ قام وَأَخَذَ بِيدِ عَلِي رضي اللَّهُ عنه فقال يا أَيهَا الناس من أَوْلَى بِكُمْ من أَنْفُسِكُمْ قالوا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قال من كنت مَوْلاهُ فَعَلِي مَوْلاهُ .

يحيي بن جعده از زيد بن ارقم روايت كرده است كه همراه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به راه خويش ادامه مى‏داديم تا به غدير خم رسيديم . در آنجا درختى بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به آن درخت اشاره كرد و اصحاب زير آن درخت را تميز و مرتب ساختند و آن روز به اندازه‏اى هوا گرم بود كه ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز نديده بوديم.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ايراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هيچ پيغمبرى مبعوث نمى‏شود مگر آنكه نيمى از مقدار زندگى پيغمبر پيشين خود را عهده‏دار مى‏شود ؛ طولى نمى‏كشد ، دعوت الهى را اجابت مى‏كنم و دو اثر گرانبار (يا گرانبها) در ميان شما به جاى مى‏گذارم كه اگر از آنان پيروى نماييد، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهيد شد: يكى‏ كتاب خداست و ديگرى عترت من است.

 سپس دست على عليه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم! چه كسى از جان و مال شما از خود شما سزاوارتر است؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله داناتر و اولي تر به جان و مال است آنگاه فرمود:

بر هر كسي من ولايت دارم، علي نيز مولاي اوست.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج 5، ص 171، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

 تصحيح الباني:

ناصر الدين الباني در قرن حاضر در نزد علماي اهل سنت،‌ لقب (بخاري دوران) را به خود اختصاص داده و نظر او در تصحيح روايات، فصل الخطاب است. وي در كتاب «السلسلة الصحيحة» تصريح مي‌كند كه روايت ثقلين از طريق زيد بن ارقم با پنج سند نقل شده و در يكي از سندش يحيي بن جعده قرار دارد و اين روايت را طبراني نقل كرده كه رجال سند آن ثقه هستند:

الرابعة : عن يحيى بن جعدة عن زيد بن أرقم قال : " خرجنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى انتهينا إلى غدير ( خم ) ...

 أخرجه الطبراني ( 4986 ) و رجاله ثقات .

طبراني آن را نقل كرده و روايان آن مورد اعتماد هستند.

 الباني ، محمد ناصر ، السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة‌ الشاملة .

روايت فوق را حاكم نيشابوري در كتاب «المستدرك علي الصحيحين» نيز از طريق زيد بن ارقم نقل كرده و در پايان تصريح مي‌كند كه اين روايت سندش صحيح است ولي آن را مسلم و بخاري در كتابهايشان نياورده اند:

6272 أخبرني محمد بن علي الشيباني بالكوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاري ثنا أبو نعيم ثنا كامل أبو العلاء قال سمعت حبيب بن أبي ثابت يخبر عن يحيى بن جعدة عن زيد بن أرقم رضي الله عنه قال خرجنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى انتهينا إلى غدير خم فأمر بروح فكسح في يوم ما أتى علينا يوم كان أشد حرا منه فحمد الله وأثنى عليه وقال يا أيها الناس أنه لم يبعث نبي قط إلا ما عاش نصف ما عاش الذي كان قبله وإني أوشك أن أدعى فأجيب وإني تارك فيكم ما لن تضلوا بعده كتاب الله عز وجل ثم قام فأخذ بيد علي رضي الله عنه فقال يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم قالوا الله ورسوله أعلم ألست أولى بكم من أنفسكم قالوا بلى قال من كنت مولاه فعلي مولاه هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص 613، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990

سند سوم؛ ابو الطفيل از زيد بن ارقم:

نسائي در كتاب «السنن الكبرى» از طريق ابو الطفيل از زيد بن ارقم حديث «ثقلين» را روايت كرد است:

 8148 أخبرنا محمد بن المثنى قال ثنا يحيى بن حماد قال ثنا أبو عوانة عن سليمان قال ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال كأني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقلت لزيد سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ما كان في الدوحات رجل إلا رآه بعينه وسمع بأذنه

ابو الطفيل از زيد بن ارقم نقل كرده است : هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از حجّة الوداع باز مى‏گشت، در محل غدير خم منزل كرد و به درختان چندى كه در آن نزديكى بود اشاره كرد . اصحاب بلا فاصله زير آن درخت‌ها را تميز كرده و سايبانى براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درست كردند . حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در زير آن سايبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود:

روزگار من به پايان رسيده و مرا به سوى خدا و عنايات حضرت او دعوت كرده‏اند ، دعوت حضرت او را اجابت كرده‏ام . اينك ، دو اثر گرانبها در ميان شما به جاى مى‏گذارم كه يكى از آن دو ، مهمتر از ديگرى است و آن دو اثر گرانبار ، كتاب خدا و عترت اهل بيت من است؛ اينك بنگريد تا پس از رحلت من با آن‌ها چگونه رفتار خواهيد كرد . بديهى است اين دو يادگار از يكديگر دور نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر با من ملاقات نمايند . سپس فرمود : همانا خداوند سرپرست من است و من سرپرست هر مؤمني هستم .

سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمو : هر كسي كه من سرپرست او هستم علي نيز سرپرست او است، خدايا دوست بدار كسي را كه علي را دوست بدارد و دشمن دار كسي را كه او را دشمن دارد.
ابو الطفيل مي‌گويد : از زيد پرسيدم : آيا تو از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين جملات را شنيده‏اى؟ زيد در پاسخ گفت: آرى! همه آن ها كه در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را ديدند و سخن ايشان را شنيدند.

النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاى303 هـ)، السنن الكبرى، ج5، ص45، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1991.

اين روايت حاكم نيشابوري نيز از طريق ابو الطفيل از زيد بن ارقم نقل كرده و در پايان روايت به صحت سند آن را تصريح كرده است:

4576 ... هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله شاهده حديث سلمة بن كهيل عن أبي الطفيل أيضا صحيح على شرطهما.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص 118، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990

ابن كثير دمشقي در كتاب «السيرة النبوية» و «البداية والنهاية» نيز اين روايت را نقل كرده و در پايانش مي‌نويسد:

قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي: وهذا حديث صحيح.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، السيرة النبوية، ج4، ص 416، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج5، ص 209،‌ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

آلوسي نيز در تفسير «روح المعاني » در باره روايت ثقلين مي‌نويسد:

وقال الذهبى : إنه صحيح عن زيد ابن أرقم قال : لما رجع رسول الله (صلى الله عليه و سلم) من حجة الوداع ونزل غدير يرخم أمر بدوحات فغممن ثم قال : كأنى قد دعيت فأجبت أنى قد تركت فيكم الثقلين كتاب الله تعالى وعترتى أهل بيتى فانظروا كيف تخلفونى فيهما فانهما لم يفترقا حتى يردا على الحوض الله تعالى مولاى وأنا ولى كل مؤمن ثم أخذ بيد على كرم الله تعالى وجهه فقال : من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فما كان فى الدوحات أحد إلا رآه بعينه وسمعه بأذنيه.

ذهبي گفته است: روايت صحيح از زيد بن ارقم نقل شده است كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم هنگام برگشت از حجة الوداع در غدير خم فرود آمد و دستور داد كه زير درختان را تميز كنند و سايبان درست كنند. پس از اين‌كه دستور اجرا شد، حضرت فرمود:  

همانا من به سوى خدا فرا خوانده شده ام و دعوت حضرت او را اجابت كرده‏ام . اينك ، دو اثر گرانبها در ميان شما بر جاى مى‏گذارم و آن دو اثر گرانبار ، كتاب خدا و عترت اهل بيت من است؛ اينك بنگريد تا پس از رحلت من با آن‌ها چگونه رفتار خواهيد كرد . بديهى است اين دو يادگار از يكديگر دور نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: همانا خداوند سرپرست من است و من سرپرست هر مؤمني هستم .

سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمو : هر كسي كه من سرپرست او هستم علي نيز سرپرست او است، خدايا دوست بدار كسي را كه علي را دوست بدارد و دشمن دار كسي را كه او را دشمن دارد.

زيد بن ارقم مي‌گويد: در زير درخت كسي نبود مگر اين‌كه اين قضيه را با چشم سر ديد و با گوشهايشان شنيدند.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج6، ص194، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

و در نتيجه روايت معتبر است.

طريق سوم؛ حذيفه بن اسيد غفاري

سليمان بن احمد طبراني در كتاب «المعجم الكبير» روايت حذيفه را با دو سند نقل كره كه متن روايت با سند دوم آن به اين شرح است:

3052 حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي وَزَكَرِيَّا بن يحيى السَّاجيُّ قَالا ثنا نَصْرُ بن عبد الرحمن الْوَشَّاءُ ح وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بن الْقَاسِمِ بن مُسَاوِرٍ الْجَوْهَرِيُّ ثنا سَعِيدُ بن سُلَيْمَانَ الْوَاسِطِيُّ قَالا ثنا زَيْدُ بن الْحَسَنِ الأَنْمَاطِيُّ ثنا مَعْرُوفُ بن خَرَّبُوذَ عن أبي الطُّفَيْلِ عن حُذَيْفَةَ بن أُسَيْدٍ الْغِفَارِيِّ قال لَمَّا صَدَرَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم من حَجَّةِ الْوَدَاعِ نهى أَصْحَابَهُ عن شَجَرَاتٍ بِالْبَطْحَاءِ مُتَقَارِبَاتٍ أَنْ يَنْزِلُوا تَحْتَهُنَّ ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِنَّ فَقُمَّ ما تَحْتَهُنَّ مِنَ الشَّوْكِ وَعَمَدَ إِلَيْهِنَّ فَصَلَّى تَحْتَهُنَّ ثُمَّ قام فقال يا أَيُّهَا الناس إني قد نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُ لم يُعَمَّرْ نَبِيٌّ إِلا نِصْفَ عُمْرِ الذي يَلِيهِ من قَبْلِهِ وَإِنِّي لاظن أَنِّي يُوشِكُ أَنْ أدعي فَأُجِيبَ وَإِنِّي مسؤول (مسئول) وَإِنَّكُمْ مسؤولون (مسئولون) ...

 ثُمَّ قال يا أَيُّهَا الناس إني فَرَطُكُمْ وَإِنَّكُمْ وارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ حَوْضٌ أَعْرَضُ ما بين بُصْرَى وَصَنْعَاءَ فيه عَدَدُ النُّجُومِ قدحان من فِضَّةٍ وَإِنِّي سَائِلُكُمْ حين تَرِدُونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَيْنِ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا الثَّقَلُ الأَكْبَرُ كِتَابُ اللَّهِ عز وجل سَبَبٌ طرفة بِيَدِ اللَّهِ وطرفة بِأَيْدِيكُمْ فَاسْتَمْسِكُوا بِهِ لا تَضِلُّوا وَلا تَبَدَّلُوا وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي فإنه نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَنْقَضِيَا حتى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.

حذيفه مي‌گويد: هنگامي‌كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم از حجة الوداع برگشت، مردم را از نشستن زير درختهاي بطحاء كه نزديك هم بودند نهي كرد، پس از آن دستور داد كه خار و خاشاك را از زير آن درختان جمع كنند آنگاه خودش به سوي آن درختان رفت و زير آنها نماز خواند سپس حضرت ايستاد و فرمود: اي مردم همانا خداوند لطيف به من خبر داده است كه هيچ پيغمبرى  مگر آنكه نيمى از مقدار زندگى پيغمبر پيشين خود را عهده‏دار مى‏شود.

آنگاه فرمود: اي مردم من از نزد شما مي‌روم و شما نزد حوض (كوثر) بر من وارد شويد، حوضى كه عرض آن از مابين بصره تا صنعا (پايتخت يمن) زيادتر است، در آن حوض به عدد ستارگان قدح‏هاى نقره است، چون بر من وارد شويد، من از شما نسبت به ثقلين پرسش كنم، پس دقت كنيد تا چگونه پس از من در باره آنها رفتار كنيد، ثقل اكبر كتاب خداست؛ وسيله‏اى كه يك طرف آن به دست خدا و يك طرف به دست شما است؛ پس به آن چنگ بزنيد تا اين كه گمراه نشويد و آن را با چيزي عوض نكنيد و ديگري عترت (اهل بيت) من است. همانا خداوند آگاه به من خبر داده است كه اين دو، تاهنگام ورود بر حوض از همديگر جدا نمي‌شوند.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج3، ص180، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

اعتراف هيثمي بر صحت اين روايت:

ابوبكر هيثمي بعد از نقل روايت حذيفه مي‌گويد:

رجال سند اين روايات موثق است و رجال سند دوم روايت، رجال صحيح و همه ثقه هستند:

رواه الطبراني وفيه زيد بن الحسن الأنماطي قال أبو حاتم منكر الحديث ووثقه ابن حبان وبقية رجال أحد الإسنادين ثقات.

اين روايت را طبراني روايت كرده كه در سند آن زيد بن حسن انماطي قرار دارد،‌ ابو حاتم گفته او منكر الحديث است ولي ابن حبان (از علماي رجال اهل سنت) او را موثق دانسته و بقيه رجال يكي از سندها موثق هستند.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص164، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

و در جاي ديگر نيز مي‌گويد:

رواه الطبراني بإسنادين وفيهما زيد بن الحسن الأنماطي وثقه ابن حبان وضعفه أبو حاتم وبقية رجال أحدهما رجال الصحيح ورجال الآخر كذلك غير نصر بن عبدالرحمن الوشاء وهو ثقة.

اين روايت را طبراني با دو سند نقل كرده است و در اين دو روايت زيد بن حسن انماطي قرار دارد كه ابن حبان او را ثقه دانسته ولي ابو حاتم ضعيف دانسته است و ساير رجال يكي از اين دو روايت، رجال صحيح است و رجال روايت دوم همچنين است، جز نصر بن عبد الرحمن وشاء كه او ثقه است.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج10، ص363، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

نتيجه

كارشناس وهابي ادعا نموده است كه روايت ثقلين

اولاً: در غدير خم بيان نشده است؛

ثانياً: اين روايت با تعبير فوق، در كتاب صحيح مسلم هم وجود ندارد.

با توجه به آنچه از منابع اهل سنت ذكر شد،‌ كذب ادعاي اين كارشناس روشن مي‌شود؛ زيرا اين روايت در كتاب‌هاي معتبر آنها كه از طريق مختلف نقل شده، هم در سرزمين غدير از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله بيان شده است و هم اين روايت بر خلاف ادعاي كارشناس در صحيح مسلم هم آمده است.

سؤال ما اين است كه وقتي آنها از معتبر ترين كتاب شان خبر ندارند و رواياتش را نخوانده اند، بي‌سواد است آنوقت چرا خود شان را كارشناس مي‌گذارند؟

و اگر واقعاً اين روايات را مطالعه كرده اند، چرا در برنامه زنده و از يك شبكه جهاني به مردم دروغ مي‌گويند؟

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  امير دلاور از بندر عباس     -   تاريخ:  21 شهريور 91 - 02:44:46
با سلام. خيلي عالي جامع و کامل بود ديگه اين کا رنشناسان وهابي وصال چي مي خواهند بگويند. برن در دکانشان را ببندند. خود سني ها هم فهميدند که اينا دروغگو هستند. پيشنهاد ميکنم ديگر شبهات اين اقاي کار نشناس با اون مجري شمراني پيرو شمر( لعنه الله ) را عنوان کنيد و جوابشان را همين طور بدهيد اگه مردن جواب ميدند هرچند جوابي ندارند . آقاي يزداني سيد بزرگوار (احسنت/طيب الله)النماس دعا دارم. مادرت زهرا پاداش شما را بدهد.دعا گو هستم.
2   نام و نام خانوادگي:  منتظر     -   تاريخ:  26 شهريور 91 - 17:16:55
سلام عليکم و رحمه الله و برکاته... فقط مي توانم بگويم اجرتان را خود پيامبر صلي الله عليه و اله و اهل بيتش بدهند. خدا توفيقاتتان را بيش کند و عمر با برکت به شما دهد. اللهم و سرّ نبيک محمد صلي الله عليه برؤيته و من تبعه علي دعوته وارحم استکانتنا بعده اللهم اكشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره و عجل لنا ظهوره انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا برحمتک يا ارحم الراحمين... جزاکم الله خيرا... دعاگويتان هستيم.
3   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  27 شهريور 91 - 11:35:21
از پاسخ كامل شما ممنومم
4   نام و نام خانوادگي:  علي اشرف خليلي     -   تاريخ:  28 شهريور 91 - 00:44:09
سلام عليکم! حرف حساب نداشتن جواب ندادند!
5   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:  04 آبان 91 - 13:39:51
سلام . شبکه وهابي وصال است نه کلمه...خواهشا عوض کنيد تا اين اشتباه را بزرگ نکنند.اين ها دنبال بهانه اند.ياعلي
6   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  10 آبان 91 - 13:54:38
سلام واقعا دست مريزاد، سلام الله وملائکته عليکم، حضي برديم از اين همه دقت و علم ........
تا کور شود هرآنکه نتوان ديد.......................
اما به دوست عزيزم احمد به چهره خوشگل و طريقه کلام مجريان شبکه کلمه خود را مشغول نکنيد مواظب زهر کشنده اين افعيان و کژ دمان خوش صورت و بدسيرت باشيد که کشنده است. همهم آنها در اين عقده(وهابيت) از يک کرباسند
7   نام و نام خانوادگي:  عبدالرحمان     -   تاريخ:  24 آذر 91 - 02:47:54
دو نمونه از هجوم شيعه براي تحريف معني قرآن براي اينکه بندگان در روز قيامت حجتي نداشته باشند و نگويند يا الله! دين صحيح تو بما نرسيد! براي همين، الله جل جلاله يک معجزه خود را دايمي و پيوسته و هميشگي و مستمر قرار داد، آري الله سبحانه و تعالي، يک معجزه خود را براي فرد فرد بشر ملموس و قابل لمس و قابل رويت کرد! آري آن معجزه ( تحريف نشدن متن قرآن است) همه دنيا از سني تا شيعه از کافر تا مسلمان از شرق تا غرب از شمال تا جنوب، بر اين عقيده هستند که قرآن تحريف نشده و عملا هم ما يکجور قرآن داريم و کسي ادعا ندارد که قرآني غير از اين قرآن وجود دارد! الله اجازه تحريف را به بشر نداد. پس شيعه چون نتوانسته متن اين کتاب آسماني را عوض کند .( نتوانسته چون اجازه از طرف الله نداشته ، اختيار نداشته ) پس آمده معني را تحريف کرده!! دو مورد را ذکر ميکنيم تا خوانندگان ما از اين مذهب ساختگي فاصله بگيرند: شيعه ميگويد:منظور از (آل ياسين) در قرآن حضرت علي است! شيعه ميگويد فقط ما نيستيم که آيه «سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ» (الصافات:130) در سوره صافات را معني ميکنيم به سلام بر اهل بيت، بلکه حتي ابن حجر مکي متعصب در کتاب «صواعق محرقه» در فضايل اهل ، نوشته است که: جماعتي از مفسرين از ابن عباس معروف به حبر امت نقل نموده اند که : ان المراد بذلک سلام علي آل محمد، يعني: مراد از ال ياسين ال محمدند.پس سلام بر ال ياسين ، سلام بر ال محمد است و همچنين مي نويسد که: امام فخر رازي ذکر نموده است: يعني: اهل بيت أن حضرت در پنج چيز با ان حضرت برابري مي کنند، فرموده سلام بر آل ياسين( ال محمد) ابوبکر بن شهاب الدين علوي در ص 24 باب اول « رشفه الصادي من بحر فضائل النبي الهادي» چاپ مصر سال 1303 از جماعتي از مفسرين از ابن عباس نقل نموده که مراد از الياسين در ايه فوق، آل محمد هستند. همچنين امام فخر رازي در ص 163 جلد هفتم «تفسير کبير مفاتيح الغيب»از جماعتي از مفسرين از ابن عباس نقل نموده که سلام علي آل ياسين يعني سلام بر آل محمد... پاسخ اهل سنت: مکر شيعه اين است که نگاه ميکند به تفسيرهاي بين مفسرين رنگارنگ، و سپس هر مفسري که اشتباهي داشت همان اشتباه را مذهب خود ميکند در اين آيه مثلا حرف ابن کثير را حرف شيطان مينامد و دست بدامان ابن حجر مکي ميزند و او را قبول دارد. اما در آيه ديگر، تفسير همين ابن حجر را تفسيري شيطاني ميداند( چون مطابق مذهبش نيست) و تفسير ابن کثير را ميپذيرد اين يک مکر شيعه است! مکر دومش اين است که مثلا همين اين حجر مکي ممکن است ده راي مختلف درباره آيه را نوشته باشد که يکي از آنها با مذاق شيعه مطابقت داشته باشد و9 تاي ديگر ضد عقيده شيعه باشد، در اينجا عالم شيعي آن 9 راي ديگر را ناديده گرفته همين يکي را مينويسد و آن را منصوب ميکند به اين حجر مکي!! اين است مکر دوم علماي شيعه! اما مکر سوم اين است که اصلا دست بدامان کسي زده که اهل سنت نه او راقبول دارند نه تفسيرش را و نه اصلا او مفسر است و اصلا او کتاب در تفسير هم ندارد شيعه تفاسير اصلي را به کناري گذاشته و دنبال معني اين ايه در يک کتاب بي ارزش گشته اين مکرسوم است!! حالا تفسير آيه: ببينيد اي دوستان! اين آيه در سلسله آياتي است که در آنها خداوند اول نام پيامبري را ذکر ميکند و بعد ميگويد سلام بر او خودتان آيات را ببينيد: وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ (75) وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (76)..... سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ (79) إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (80) وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ (83) إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84)....... وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآَخِرِينَ (108) سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ (109) وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ (114)) .......وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْآَخِرِينَ (119) سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ (120) إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (121) وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ (124) أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ (125) اللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آَبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (126) فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127) إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (128) وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآَخِرِينَ (129) سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ (130) إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (131) سوره صافات خواننده گرامي ملاحظه نمودي روال آيات را؟ کارنامه حضرت نوح را ذکر ميکند و بعد ميگويد پاداش نوح اين بود که آيندگان بگويند سلام بر نوح بعد کارنامه حضرت ابراهيم را ذکر ميکند و سپس ميگويد پاداش ابراهيم اين بود که آيندگان بگويند سلام بر ابراهيم. کارنامه حضرت موسي را ذکر ميکند و بعد ميگويد پاداش موسي اين بود که آيندگان بگويند سلام بر موسي کارنامه حضرت هارون را ذکر ميکند و بعد ميگويد پاداش هارون اين بود که آيندگان بگويند سلام بر هارون و بعدکارنامه حضرت الياس را ذکر ميکند و بعد ميگويد پاداش الياس اين بود که آيندگان بگويند سلام بر الياس اينجا يک دفعه شيعه آمده سخن الله را اينطور ترجمه کرده: و الياس از رسولان بود!به خاطر بياور هنگامي را که به قومش گفت: «آيا تقوا پيشه نمي‌کنيد؟!آيا بت «بعل» را مي‌خوانيد و بهترين آفريدگارها را رها مي‌سازيد؟!خدايي که پروردگار شما و پروردگار نياکان شماست!»اما آنها او را تکذيب کردند؛ ولي به يقين همگي احضار مي‌شوند! مگر بندگان مخلص خدا! ما در ميان امتهاي بعد باقي گذارديم!(كه بگويند)سلام بر علي و فاطمه و حسن و حسين!! آيا اين معقول است که کار را الياس انجام دهد احسنت و آفرين نصيب حسن و حسين شود؟ البته شيعه در اينجا روزنه اي پيدا کرده و ميگويد الياسين با الياس از لحاظ نوشته فرق دارد!!! ولي زبانشناسان ميداند که در عربي ميتوان گفت اسحاقين به جاي اسحاق و يا الياسين به جاي الياس! اين غير معمول نيست! بعد روال آيات سابقه همينطور است . بعد كلمه ( عليه) را آيه قبل را ببينيد: وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآَخِرِينَ (129) سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ (130) (عليه) يعني (بر او) و مفرد است پس الياسين مفرد است گرنه اگر منظور الله پنج تن شيعه بود بايد الله ميفرمود (عليهم) اما شيعه اينهمه حجت را نميبيند ! سخن خود الله را نميبيند!! اينهمه تفسير درست را نميبيند!! و چنگ زده به دامان ابن حجر مكي(اين مرد فرق دارد با علامه ابن حجر عسقلاني ) نمونه ديگري از تحريف شيعه شيعه ميگويد: (وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرُسُلِهِ أُولَـٰئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ ۖ وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ) (الحديد: 19). «كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند «و ميان هيچ يك از آنان فرق نگذاشتند»، آنها صديقين و شهدا نزد پروردگارشانند». هم دلالت دارد بر امامت علي!! شيعه ميگويد: علاوه بر ما، امام برزگ سنيان يعني احمد بن حنبل به نقل از ابن ابي ليلي و او از پدرش روايت مي‌کند که گفت: رسول خدا فرمود: صديقان سه نفر هستند: حبيب بن موسي النجار مؤمن آل ياسين، آنکه گفت: اي قوم من از فرستاده‌ها پيروي کنيد. و حزقيل مؤمن آل فرعون که گفت: آيا مردي را به خاطر آنکه مي‌گويد پروردگار من خداوند است مي‌کشيد. و علي بن ابو طالب نفر سوم است، و او بهترين‌شان است. ابن مغازلي فقيه شافعي و مؤلف کتاب «الفردوس» نيز مانند همين روايت را نقل کرده‌اند و اين فضيلتي است که بر امامت علي دلالت مي‌کند. پاسخ اهل سنت: گفته هاي ابن مغازلي را اعتباري نيست و عقايد او ربطي به اهل سنت ندارد و اهل سنت او را نميشناسند و او رفيق شيعه هاست. اما اين درست است که امام احمد از بزرگان اهل سنت است، اما او نگفته که هرچه من در کتابم نوشتم صحيح است او روايات را با نقل سند ذکر کرده پس گناه صحت يا سقم حديث به گردن راويست. و متن حديث اين است: [ الصديقون ثلاثة حبيب النجار من آل ياسين وحزقيل مؤمن آل فرعون وعلى بن أبى طالب وهو أفضلهم (أبو نعيم فى المعرفة عن أبى ليلى وفيه عمرو بن جميع متهم بالوضع . ابن النجار عن ابن عباس وفيه محفوظ بن أبى دومة ضعيف بمرة) ] حديث أبى ليلى : أخرجه أيضًا : أحمد فى فضائل الصحابة (2/627 ، رقم 1072) ، وابن عساكر (42/43) ، والديلمى (2/421 ، رقم 3866). اين روايت با دو سند ذکر شده در سلسله راويان سند اول عمرو بن جميع است که مرديست متهم به جعل کاري! پس حديثي از او قبول نميشود و در سند دوم محفوظ بن ابي دومه است که محدثين روايات او را خيلي ضعيف ميدانند. پس اين حديث جعليست و شيعه ها ساخته اند.. و اين حديث در مسند احمد نيامده است. مجرد روايت آن هم در باب فضايل به اتفاق اهل فن نشان دهنده‌ي صحت و سنديت حديث نيست. او تا حدودي روايات ديگران را نقل مي‌کند هر چند صحت‌شان ثابت نشده باشد. هر که کمي اطلاع داشته باشد مي‌داند که احمد بن حنبل در مورد هر حديثي که در باب فضايل کتابش مي‌آورد نمي‌گويد: اين حديث صحيح است. از اينها گذشته، در احاديث صحيح داريم که ابوبکر صديق است پس به همين دليل که ابوبکر صديق است حديثي که بگويد صدقين سه نفرند و نام ابوبکر در بين آنها نباشد آن روايت دروغ است، زيرا با ابوبکر ميشوند 4 نفر و هر عاقلي ميداند که محال است عدد صديقين 4 نفر باشد بلکه خيلي زيادتر هستند و اگر نتيجه زحمات هر پيغمبر فقط و فقط ده صدق باشد پس عدد صديقين از يکميليون نفر هم زيادتر است! پس علاوه بر اينکه سند حديث ضعيف است که متن حديث نيز رکيک و نامعقول است ضرب المثلي ميگويد (ان الغريق يتشبث بکل حشيش) انساني که در حالت غرق شدن است براي نجات خود ، چنگ به هر علف هرزه اي ميزند! و اين حال علماي شيعه است!
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
اگر بنظر شما اشتباه است به نظر ما همان صحيح است و ديگر نظراتش اشتباه است. هر كس براي خود تشخيصي دارد و دلايل خود را هم بيان كرده ايم.
ثانياً وقتي كسي نظري را نقل كرده و رد نكرده يعني پذيرفته يا اگر روايتي را در مورد آيه اي آورده ما به خود او چه كار داريم ما روايت را مي گيريم و مي گوييم فلاني چنين نقل كرده است و اين هيچ مشكلي ندارد.
ثالثاً براي روشن شدن مطلب براي شما در ضمن مثالي مي گوييم كه هرگاه فردي در محكمه بگويد من فلان قدر از فلاني مي خواهم و فلان قدر هم بايد به او بدهم و طرف مقابل بگويد  من چنين پولي به او بدهكار نيستم اقرار اولي را مي پذيرند چون اقرار العقلاء علي انفسهم نافذ يعني اگر كسي به قرضي اقرار كند قبول است و بايد آن را بپردازد ولي وقتي در ادامه مي گويد فلان قدر هم او بايد به من بدهد قبول نمي شود چون ادعا است و بايد با شاهد ثابت كند. در اينجا نيز همچنين مسآله اي رخ داده تا وقتي عليه خود سخن مي گويد پذيرفته است چون كسي عليه اعتقاداتش سخن نمي گويد و هر وقت سخن گفت بخصوص كه مورخ هم هست، قبول است. ولي هر گاه به نفع خود سخن گفت اين يك ادعا است و چون به نفع او بوده شايد ساخته باشد يا دقت كافي را نكرده باشد و يا به جهت تسلط قدرت حكام اهل سنت چنين كاري كرده باشد.
رابعاً اين عمل توسط اهل سنت هم انجام مي شود.
خامساً شما كه منظور ما را نفهميده ايد اظهار نظر هم نكنيد! ياسين منظور رسول خدا صلي الله و عليه و آله است و ال هم آل ايشان هستند لذا «ي و ن» علامت تثنيه نيست.
استعمال اسحاقين بجاي اسحاق در چه منبعي صحيح دانسته شده است كه ما نفهميديم؟ كدام عرب چنين استعمالي داشته است؟
وجود جعليات شيعه در كتاب اهل سنت اعتبار كتاب را زير سؤال مي برد آنهم كسي مثل احمد حنبل كه از بين ششصد هزار حديث آنها را جدا كرده و نقل كرده است لابد صحيح دانسته و الا چرا مثلاً از ميان هزار حديث بيايد اين يك حديث را بياورد؟ در ثاني حكومت و قدرت در دست اهل سنت آنوقت شيعه بيايد جعل كند؟
دروغ بودن لقب صديق در مورد ابوبكر هم در اين آدرس بررسي شده است مراجعه كنيد: www.valiasr-aj.com/fa/page.php
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
8   نام و نام خانوادگي:  دوستدار اهل بيت     -   تاريخ:  19 دي 91 - 15:16:40
در جواب عبدالرحمان : يکي از خصائص بزرگ خاندان رسالت همين است که در قرآن همه جا سلام مخصوص به انبياء عظام مي نمايد و مي فرمايد: سلام علي نوح في العالمين، سلام علي ابراهيم، سلام علي موسي و هرون،(سوره صافات). ولي در هيچ جاي قران سلام بر اولاد انبياء ننموده است مگر بر اولاد خاتم الانبياء حضرت محمد مصطفي ( صلي الله عليه و اله و سلم)، که مي فرمايد: سلام علي آل ياسين.(130 سوره صافات) (( يس)) يکي از نام هاي پيامبر اکرم(ص) است. دلايل عقليه: در معناي « يس» و اين که يس از نام هاي حضرت محمد(ص) است، چون مي دانيد در قران مجيد پنج اسم از دوازده اسم پيغمبر براي مزيد بينايي امت ذکر گرديده و ان پنج اسم مقدس((محمد)) ، ((احمد))، (( عبدالله)) ، (( نون)) و (( يس)) است. خداوند در اول سوره ياسين مي فرمايد که: يس و القرآن الحکيم انک لمن المرسلين.[ اي سيد رسولان و اي کاملترين انسان! قسم به قران حکمت بيان به درستي که توالبته از پيغمبران خدائي] . يا حرف نداء و «س» نام مبارک ان حضرت و اشاره به حقيقت و سويت اعتداليه ظاهريه و باطنيه ان حضرت مي باشد. سوال: علت اينکه ميان حروف تهجي« س» نام مبارک ان حضرت گرديده است چيست؟ جواب:« س» اشاره اي است به عالم معني و حقيقت اعتدال ان حضرت،چه انکه حائز مقام خاتميت کسي است که وجودش به حد اعتدال رسيده باشد و ان وقتي است که (( ظاهر)) و (( باطن)) او يکسان باشد و اين مرتبه در وجود اقدس حضرت محمد(ص) موجود بوده، فلذا با حرف « س» اثبات مقام براي ان حضرت مي نمايد.به بيان نزديک تر به فهم عموم انکه در ميان حروف تهجي فقط « س» است که ظاهر و باطن ان مساوي است، به اين معني که از براي هر يک از حروف بيست و هشت گانه تهجي در نزد علماي علم اعداد،در مورد زيز و بينه، يا حرفي زيرش از بينه اش زياد است يا بينه اش از زيرش زيادتر...اما تنها حرف ((س)) است که زير و بينه اش مساوي است به همين جهن خطاب مي کند در قران مجيد به خاتم الانبياء (( يس)) که اشاره اي است به ظاهر و باطن پيغمبر، يعني: اي کسي که از حيث ظاهر و باطن واجد اعتدال مي باشي. چون « يس» از نام هاي پيامبر است لذا ال ياسين همان ال محمد(صلوات الله عليه اجمعين) است و سلام علي آل ياسين يعني سلام بر آل محمد(صلوات الله عليه اجمعين) برهانهاي نقليه: حال به صحبت هاي علماء و فضلاء اهل سنت گوش کنيد... ابن حجر مکي متعصب در ذيل آيه سوم از اياتي که در کتاب « صواعق محرقه» در فضايل اهل بيت نقل نموده، نوشته است که : جماعتي از مفسرين از ابن عباس معروف به حبر امت نقل نموده اند که : ان المراد بذلک سلام علي آل محمد، يعني: مراد از ال ياسين ال محمدند.پس سلام بر ال ياسين ، سلام بر ال محمد است و همچنين مي نويسد که: امام فخر رازي ذکر نموده است: ان اهل بيته يساوي في خمسه اشياء في السلام عليک ايها النبي و قال السلام علي ال ياسين و في الصلوه عليه و عليهم في التشهد و في الطهاره قال تعالي طه يا طاهر و قال يطهرکم تطهيرا و في تحريم الصدفه و في المحبه قال تعالي قل ان کنتم تحبون الله قاتبعوني يحببکم و قال قل لا اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي يعني: اهل بيت ان حضرت در پنج چيز با ان حضرت برابري مي کنند، اول در سلام، فرموده: سلام بر پيغمبر بزرگوار و نيز فرموده سلام بر آل ياسين( ال محمد) و دوم در صلوات بر ان حضرت و بر ايشان در تشهد نماز،سوم در طهارت که خداي متعال فرموده است: طه، يعني اي طاهر و در باره انها ايه ي تطهير را نازل فرموده و چهارم در تحريم صدقه که بر پيغمبر و اهل بيتش حرام است، پنجم در محبت که خداي متعال فرموده:بگو اگر شما دوست مي داريد خدا را متابعت نماييد مرا،تا دوست بدارد خدا شما را و در باره اهل بيت ان حضرت فرموده: محمد بگو ( به امت) من اجر و مزدي از شما نمي خواهم مگر دوستي ذوي القربي و اهل بيتم( ايه 23 شوري) ابوبکر بن شهاب الدين علوي در ص 24 باب اول « رشفه الصادي من بحر فضائل النبي الهادي» چاپ مصر سال 1303 از جماعتي از مفسرين از ابن عباس نقل نموده که مراد از ال ياسين در ايه فوق، آل محمد هستند همچنين امام فخر رازي در ص 163 جلد هفتم « تفسير کبير مفاتيح الغيب» از جماعتي از مفسرين از ابن عباس نقل نموده که سلام علي آل ياسين يعني سلام بر آل محمد... در چنين مقام بالايي، خداوند متعال درود و سلام و صلوات بر اهل بيت (صلوات الله عليه اجمعين) فرستاده و فرموده سلام بر آل محمد. ما نيز از خداي خود تاسي کرده و بر اين عزيزان سلام و درود مي فرستيم و از پيامبر خود نيز تاسي مي کنيم و به اهل بيتش (صلوات الله عليه اجمعين) متوسل مي شويم ، زيرا نبي مکرم اسلام (ص) فرمود: اهل بيت من مانند کشتي نوح هستند که هر کس سوار شد، نجات يافت و هر کس تخلف ورزيد هلاک شد... و همچنين فرمود: من دو چيز گرانبها بين شما به امانت مي گذارم، يکي کتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيتم، مادامي که به انها تمسک جوييد گمراه نمي شويد، اين دو از هم جدا نمي شوند تا انکه در کنار حوض کوثر بر من وارد آيند. اينها سخنان پيامبري است که خداوند با صراحت در باره او مي فرمايد: هرگز به هواي نفس سخن نگويد،سخن او هيچ غير از وحي خدا نيست(ايه 3و4 سوره نجم) پس چه خوب است ما هم طبق دستور و سنت پيامبر(ص) به خاندانش توسل و تمسک بجوييم و از انها جدا نشويم و طلب شفاعت از اين خاندان بزرگ بنماييم...
9   نام و نام خانوادگي:  ذوالنور     -   تاريخ:  19 دي 91 - 20:35:53
آقاي دستپاچه وبيسواد ي که بااين بددفاع کردنت ازاهلبيت عليهم السلام به آن بزرگواران ضربه مي زني وآيه هم نازل مي کني! ونام خودت رو "دوستدار اهل بيت" گذاشتي سلام انگارتاکنون يک بارهم قرآن رو صحيح ختم نکردي؟ اين آيه اي که به اشتباه خواندي سلام علي آل! ياسين! درستش صفحه 450 عثمان طه آيه123 سور%E
10   نام و نام خانوادگي:  ذوالنور     -   تاريخ:  20 دي 91 - 09:07:19
سلام ببخشيدگوياهمه کامنت من برايتان نيامده! خلاصه اش رامي نويسم. درست آيه اين است"سلام علي اِل ياسين" که همان حضرت اِلياس است که قبل ازاين آيه گفته" وانّ اِلياس لمن المرسلين..."وبعدازآن خداوندبه ضميرمفردمي گويد....انه من عبادناالمومنين پس ازخودتان آيه نازل نکنيدوتحريف لفظي قرآن،شاخ ودم نداردهمين کارشماتحريف وتوهين به قرآن است. ولي ايکاش همان کامنت ديروزمن برايتان آمده بود.همين مقدارهم اگربخواهدمي فهمد.والسلام
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
در اين مورد قرائت هاي قرآن متفاوت است. يكي از قرائت هاي آن به صورت آل ياسين است چنانكه در تفسير جلالين سيوطي، تسهيل لعلوم التنزيل كلبي، تفسير بيضاوي و تفسير البغوي و فيض القدير شوكاني آمده است.
بغوي در تفسيرش چنين مي نويسد: «قرأ نافع وابن عامر ( آل ياسين ) بفتح الهمزة مشبعة وكسر اللام» (تفسير البغوي ،ج4، ص41، دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : خالد عبد الرحمن العك) شوكاني نيز در تفسيرش، غير از دو قاري قبلي «أعرج وشيبة» را هم اضافه مي كند كه اينطور قرائت كرده اند.(فتح القدير، ج4، ص409)
اينك نظر شما را به سخنان مفسر قرآن حضرت آيت الله مكارم شيرازي در تفسير نمونه جلب مي كنم:
«الياسين» كيانند؟
مفسران و مورخان در مورد «الياسين»، نظرات متفاوتى دارند:
الف: بعضى، آن را لغتى در «الياس» مى ‏دانند، يعنى همان گونه كه فى المثل «ميكان» و «ميكائيل» دو تعبير از آن فرشته مخصوص است، و «سينا» و «سينين» هر دو نام براى سرزمين معروفى است، «الياس» و «الياسين» نيز دو تعبير از اين پيغمبر بزرگ است.
ب: بعضى ديگر، آن را جمع مى‏ دانند، به اين ترتيب كه «الياس» با ياء نسبت همراه شده، و «الياسى» شده، و بعد با ياء و نون جمع بسته شده و «الياسيين» گرديده، و پس از تخفيف، «الياسين» شده، بنابراين مفهومش كليه كسانى است كه به «الياس» مربوط بودند و پيرو مكتب او شدند.
ج: «آلياسين» با الف ممدوده، تركيبى است از كلمه «آل» و «ياسين»، «ياسين» طبق نقلى نام پدر «الياس» است، و طبق نقل ديگرى از نام‏هاى پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، بنابراين «آل ياسين» به معنى خاندان پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله يا خاندان «ياسين» پدر «الياس» مى ‏باشد.
قرائن روشنى در خود قرآن است كه همان معنى اول را تأييد مى ‏كند كه منظور از «الياسين» همان «الياس» است؛ زيرا بعد از آيه «سَلامٌ عَلى‏ الْياسِيْنَ» به فاصله يك آيه مى‏ گويد: إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ: «او از بندگان مؤمن ما بود»، بازگشت ضمير مفرد به «الياسين» دليل بر اين است كه او يك نفر بيشتر نبوده، يعنى همان «الياس».
قرينه ديگر، اين كه: اين آيات چهارگانه‏اى كه در پايان ماجراى «الياس» آمده، عيناً همان آياتى است كه در پايان داستان «نوح»، «ابراهيم»، «موسى» و «هارون» عليهم السلام بود، و هنگامى كه اين آيات را در كنار هم قرار مى‏ دهيم مى ‏بينيم سلامى كه از سوى خدا در اين آيات ذكر شده، به همان پيامبرى است كه در صدر سخن آمده است (سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِى الْعالَمِينَ- سَلامٌ عَلى‏ ابْراهِيْمَ- سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ).
بنابراين در اينجا هم «سَلامٌ عَلى‏ الْياسِيْنَ» سلام بر «الياس» خواهد بود (دقت كنيد).
نكته ‏اى كه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه در بسيارى از تفاسير، حديثى نقل شده كه سند آن به «ابن عباس» برمى‏ گردد، او مى ‏گويد: منظور از «آل ياسين» آل محمّد صلى الله عليه و آله است؛ چرا كه «ياسين» از اسماء پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است.
در «معانى الاخبار» «صدوق» در بابى كه براى تفسير «آل ياسين» ذكر كرده پنج حديث در همين زمينه نقل شده كه هيچ كدام از آنها به ائمه اهلبيت عليهم السلام- جز يك حديث- منتهى نمى ‏شود، و راوى آن حديث شخصى به نام «كادح» يا «قادح» است كه در كتب رجال خبرى از او نيست.
از آنجا كه اين اخبار، روى فرض اين است كه قرائت آيه فوق را به صورت «سَلامٌ عَلى‏ آلِ ياسِيْنَ» بخوانيم، و هماهنگى آيات را ناديده بگيريم، و اسناد اين روايات نيز چنان كه ديديم قابل گفتگو است، بهتر اين است كه از قضاوت درباره اين روايات، خوددارى كنيم و علم آن را به اهلش بسپاريم.(تفسير نمونه، ج‏19، ص: 162)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
11   نام و نام خانوادگي:  ذوالنور     -   تاريخ:  20 دي 91 - 20:24:27
سلام
باتشکرازگروه پاسخ به شبهات
اتفاقاًمن نيزبه علم به تفسيري که مي دانستم چندخط کوتاه رابراي آقاي "دوستداراهلبيت" نوشته ام که درهمان چندخط، نظري کوتاه ازآيت الله مکارم آورده ام ومي بينيدکه حضرت آيت الله مکارم نيزباهمه اقوال مختلفه اي وجودداردبهترين معناوتفسيراز"اِل ياسين"را همان حضرت اِلياس پيامبر،دانسته اند!هم به قرينه آيات قبل وبعد! وهم به قرينه ضميرمفرد"انه من عبادناالمومنين"وهم به ديگرقرائن.وعمده نظرات مفسرين ديگرنيزهمين است.
باتشکروقدرداني ازشما.والسلام
12   نام و نام خانوادگي:  دوستدار اهل بيت     -   تاريخ:  25 دي 91 - 14:11:42
در جواب آقاي ذوالنور : سوره صافات آيه 130 ‏متن آيه : ‏ ‏ سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ ‏ متن شما : انگارتاکنون يک بارهم قرآن رو صحيح ختم نکردي؟ اين آيه اي که به اشتباه خواندي سلام علي آل! ياسين! درستش صفحه 450 عثمان طه آيه123 سور%E من نمي خواهم به شما توهين کنم که سواد داري يا خير ولي با توجه به سواد کم من ؛من چنين سوره اي را در قرآن پيدا نکردم (صفحه 450 عثمان طه آيه123 سور%E ) من نميدانم به آيه گير دادي يا به تفسير علما ويا روايات به اين سوره ؟؟؟؟؟؟؟؟
13   نام و نام خانوادگي:  دوستدار اهل بيت     -   تاريخ:  25 دي 91 - 14:19:14
علي عليه السلام در آيه 130 سوره صافات عن الصادق جعفر بن محمد عن ابيه عن آبائه عن علي عليه السلام: في قوله عز و جل: ( سلام علي آل ياسين ) { سورة الصافات الآية 130 } قال: ياسين محمد صلي الله عليه و اله وسلم و نحن آل ياسين. امام صادق عليه السلام از پدران گرامي اش نقل مي کند:امام علي عليه السلام در تفسير « سلام علي آل يس » ( سوره صافات آيه 130 ) فرمود: مقصود از ياسين محمد صلي الله عليه و اله وسلم و ما آل ياسين هستيم. امالي صدوق مجلس 72 حديث 1.
14   نام و نام خانوادگي:  ذوالنور     -   تاريخ:  26 دي 91 - 11:23:08
باسلام جناب "دوستداراهلبيت" اگرمي خواهيدخودرابه خواب غفلت بزنيداين راه واين هم جاده ولي حداقل مردباشيدوبه کامنت ناقص من که نسبتاًمفصّل برايتان نوشته بودم ومتاسفانه فقط يکي دوخط آن بيبشتربدست عزيزان گروه وليعصرنرسيده استنادنکنيد شمااگرمي خواهيدچشمتان بازشودوازحقيقت بفهميدکافي است همان کامنت کوتاه من درشماره(10)وپاسخ خوب ومفصل گروه وليعصروسپس کامنت(11)من رابادقت بخوانيدوبراي من قيل وقال نکنيد رشته من تفسيرقرآن است واگراز روايت حفص ازعاصم سردرمي آوريدکه تواتروصحت آن مورداجماع مسلمين اعم ازشيعه وسني است وهمه قرآنهاي عربي! واصطلاحاًبخط عثمان طه، چنين مکتوب است"سلام علي اِل ياسين"! نه !علي آل ياسين!!! مضافاً تمام قرائن آيات قبل وبعدوضمائرمختلفه وافعال مفردوياتثنيه اي که درحق پيامبران به تناسب مفردوياتثنيه آنهاآمده بي شک دال براين است که صحيح آيه "سلام علي اِلياسين" است که همان حضرت اِلياس مفرداست!که ازآيه 123اينچنين آغازمي شود"وانّ اِلياس لمن المرسلين".......تاسلام علي اِلياسين اناکذالک نجزي المحسنين انه من عبادناالمومنين..قرآن عثمان طه صفحه 450و451سورة صافات بعنوان مثال همان صفحه450آيات 114 به بعدراکه درخصوص موسي وهارون است به دقت قرائت نمائيدتا ببينيددقيقاًباهمان سياق آيات راباضمائرتثنيه مي آوردوقبل ازآن مجدداًبخوانيدکه درحصوص پيامبران ديگر،چگونه وباچه افعال وضمائري سخن مي گويد؟ حالا برويدوتاقيامت توجيه کنيدوحديث بياوريد!خودتان مي دانيد. وماعليناالاالبلاغ المبين.
15   نام و نام خانوادگي:  ذوالنور     -   تاريخ:  26 دي 91 - 13:09:35
عزيزان گروه پاسخ به شبهات مذهبي سلام برشما لطفاً حتماً نظراخيربنده راخطاب به :دوستدار اهلبيت"علني نمائيد. لِيهلک من هلک عن بيّنةٍ و يحي من حيّ عن بيّنةٍ. باتشکر
16   نام و نام خانوادگي:  مهدي رستمي     -   تاريخ:  28 دي 91 - 15:23:47
سلام بر دوستان عزيز
برادر گرامي ، ذوالنور عزيز
قرآن ظاهري دارد و باطني . اينکه اهل بيت ، آل ياسين باشند از ديد شما غير ممکن است ؟ و اينکه امام به بطني از باطن هاي قرآن اشاره کرده باشند آيا ناخوشايند است ؟
بنده نيز معتقدم ال ياسين همه ي صالحين ( و گل سرسبد انان محمد و ال محمد ) باشند ( بر اساس ايه و روايت ) . که الياس نيز در اين ميان است .
با تشکر
يا علي
17   نام و نام خانوادگي:  مصطفي     -   تاريخ:  01 بهمن 91 - 16:59:23
با سلام سوره بقره آيه 124 : وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴿124﴾ فرومده اند ابراهيم را با کلمات بيازمديم منظور از کلمات چيست باور ميکنيد که 95 در صد ما نميدونيم منظورش چيه من الان ميگم منظور از کلمات همون پنج تن هستند و جلبه بعدش ابراهيم خليل الله امام مي شه و اين آيه ثابت ميکنه که امامت از نبوت بالاتره پس هر کي امامان رو قبول نداره مانند آقاي عبدالرحمان در شک کامل به سر ميبره و فقط در معني آيه توجه ميکنه و آيات بعدش خيلي جالبه که فقط به معني اکتفا ميکنم و چون خانه كعبه را مرجع امور دينى مردم و محل امن قرار داديم (و گفتيم ) از مقام ابراهيم جائى براى دعا بگيريد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه را براى طواف كنندگان و آنها كه معتكف ميشوند و نمازگزاران كه ركوع و سجود ميكنند پاك كنيد (125) و چون ابراهيم گفت پروردگارا، اين شهر را محل امنى كن و اهلش را البته آنهائى را كه بخدا و روز جزا ايمان مى آورند از ثمرات ، روزى بده خداى تعالى فرمود: به آنها هم كه ايمان نمى آورند چند صباحى روزى مى دهم و سپس بسوى عذاب دوزخ كه بد مصيرى است روانه اش ميكنم ، روانه اى اضطرارى (126) و چون ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا مى بردند گفتند: پروردگارا (اين خدمت اندك را) از ما بپذير كه تو شنواى دعا و داناى (به نيات ) هستى (127) پروردگارا، و نيز ما را دو مسلمان براى خود بگردان و از ذريه ما نيز امتى مسلمان براى خودت بدار و مناسك ما را بمانشان بده و توبه ما را بپذير كه تو تواب و مهربانى (128) پروردگارا و در ميانه آنان رسولى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان تلاوت كند و كتاب و حكمتشان بياموزد و تزكيه شان كند كه تو آرى تنها تو عزيز حكيمى (129)كسى از كيش ابراهيم روگردان است كه خود را دچار حماقت كرده فهم خدادادى را از دست داده باشد، با اينكه ما او را در دنيا برگزيديم و او در آخرت از صالحان است (130) آن زمانش را بيادآر كه پروردگارش بوى گفت : اسلام بياور گفت من تسليم رب العالمينم (131 حالا اهل بيت و پيامبر از کدام پسر حضرت ابراهيم بود همه مي دونيد که حضرت اسماعيل ميباشد و حضرت ابراهيم دعا کرده که از ذريه اش پيامبر خاتم و امام به دنيا بيايد و خداوند هم اين دعاي حضرت ابراهيم رو برآورده کرد و پيامبر و دخترش و دوازده امام معصوم بودند که آيه تطهير اين رو ثابت کرده حالا هر کي قبول ميکنه واقعيت رو قبول ميکنه و گرنه راه شيطان رو در پيش ميگيره و همونطور که دوستمون از پيامبر که نبي مکرم اسلام (ص) فرمود: اهل بيت من مانند کشتي نوح هستند که هر کس سوار شد، نجات يافت و هر کس تخلف ورزيد هلاک شد... و همچنين فرمود: من دو چيز گرانبها بين شما به امانت مي گذارم، يکي کتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيتم، مادامي که به انها تمسک جوييد گمراه نمي شويد، اين دو از هم جدا نمي شوند تا انکه در کنار حوض کوثر بر من وارد آيند. اينها سخنان پيامبري است که خداوند با صراحت در باره او مي فرمايد: هرگز به هواي نفس سخن نگويد،سخن او هيچ غير از وحي خدا نيست(ايه 3و4 سوره نجم) پس چه خوب است ما هم طبق دستور و سنت پيامبر(ص) به خاندانش توسل و تمسک بجوييم و از انها جدا نشويم و طلب شفاعت از اين خاندان بزرگ بنماييم... و در آخر در اون دنيا فقط شفاعت کساني پذيرفته مي شود که به چهارده معصوم متوسل ميشوند پس بدون تعصب تحقيق کنيم.
18   نام و نام خانوادگي:  مصطفي     -   تاريخ:  02 بهمن 91 - 22:50:53
جناب ذوالنور شما خودتون رو به خواب غفلت زديد کسي به امامان معصوم شک بکنه در خواب غفلت است و در دشمني با پيامبر و خدا بر خواسته پس جناب ذوالنور از خواب غفلت بيدار شيد و سوره مائده آيه 55 رو بخونيد در اينکه چه کسي در رکوع نماز زکات داده شيعه و سني در اينکه آن شخص امام علي بود شکي ندارن پس چرا از خواب غفلت بيدار نمي شي و به جناب دوستدار اهل بيت ميگيد از خواب بيدار بشه شما خودتون توي خوابيد و دوستار اهل بيت کاملا بيداره.
سوره مائده آيه 55 : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
ترجمه : ولى شما خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏ اند همان كسانى كه نماز برپا مى‏ دارند و در حال ركوع زكات مى‏ دهند
الحمد صلي الله محمد و آل محمد
و يک نکته صلوات بفرستيد و به من بگيد در آخر صلوات (آل محمد) منظور چه کساني هستند در اينکه چه کساني هستند باز هم شکي در اون نيست پس صلوات هم تحريف شده البته به نظر شما در نظر ما شکي در اون نيست
19   نام و نام خانوادگي:  مصطفي     -   تاريخ:  19 بهمن 91 - 16:33:57
اهل سنت ولي را به معناي دوست ميگيرند حالا به روايت زير دقت کنيد که جناب عمر خليفه دوم خطاب به امام علي (ع) و عباس مي گويند آقاي ابوبکر و عمر هم از همين کلمه ولي استفاده کرده اند و معناي جانشيني را از آن فهميده اند. دقت کنيد: مسلم بن حجاج نيشابوري به نقل از خليفه دوم جناب عمر ، آنگاه که اميرالمؤمنين (ع) و عباس جهت مطالبه ارث نزد او رفته بودند ، مي‌نويسد :… فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِيکَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَ وَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا . پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من «ولي» رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست کردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را و ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي‌گذاريم ، آن‌چه مي‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حيله‌گر و خيانت‌کار ، معرفي کرديد و حال آن که خدا مي داند که ابوبکر راستگو ،‌ دين دار و پيرو حق بود .پس از مرگ ابوبکر ،‌ من «ولي» پيامبر و «ولي» ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حليه گر و گناهکار خوانديد .صحيح مسلم کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَيْءِ ، در اين روايت صحيح ، عمربن الخطاب، تصريح مي‌کند که ابوبکر خود را « ولي » و خليفه رسول خدا (ص) مي‌دانست ؛ اما امير المؤمنين عليه السلام و عباس او را تکذيب کرده و وي را خيانت کار و دروغگو و گناهکار و حيله گر مي‌دانستند و عمر نيز خود را «ولي» رسول خدا (ص) مي‌دانست و همانند ابوبکر از سوي آنان دروغگو خيانت کار و حيله گر و گناهکار معرفي شد . پس نگوييد «ولي» يعني دوست. اگر «ولي » به معني دوست است پس چرا اينجا اين «ولي» را به معناي دوستي نمي گيريد اگر بخواهيم اين حرف شما را قبول کنيم ، شما هم بايد قبول کنيد که طبق همين روايت صحيح که مسلم آورده،ابوبکر و عمر دشمن رسول الله (ص) بودند و تا رسول الله (ص) از دنيا رفت،آنها بلافاصله دوست او شدند!! ببينيد باز به ضرر شماست.پس دست و پاي بي خود نزنيد. حالا «ولي» به چه معني است نکنه براي امام علي (ع) دوست است اما براي خلفاي سه گانه معني فرق ميکنه. شديدا منتظر پاسخ شما هستم
20   نام و نام خانوادگي:  مصطفي     -   تاريخ:  19 بهمن 91 - 16:34:40
اهل سنت ولي را به معناي دوست ميگيرند حالا به روايت زير دقت کنيد که جناب عمر خليفه دوم خطاب به امام علي (ع) و عباس مي گويند آقاي ابوبکر و عمر هم از همين کلمه ولي استفاده کرده اند و معناي جانشيني را از آن فهميده اند. دقت کنيد: مسلم بن حجاج نيشابوري به نقل از خليفه دوم جناب عمر ، آنگاه که اميرالمؤمنين (ع) و عباس جهت مطالبه ارث نزد او رفته بودند ، مي‌نويسد :… فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِيکَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَ وَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا . پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من «ولي» رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست کردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را و ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي‌گذاريم ، آن‌چه مي‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حيله‌گر و خيانت‌کار ، معرفي کرديد و حال آن که خدا مي داند که ابوبکر راستگو ،‌ دين دار و پيرو حق بود .پس از مرگ ابوبکر ،‌ من «ولي» پيامبر و «ولي» ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حليه گر و گناهکار خوانديد .صحيح مسلم کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَيْءِ ، در اين روايت صحيح ، عمربن الخطاب، تصريح مي‌کند که ابوبکر خود را « ولي » و خليفه رسول خدا (ص) مي‌دانست ؛ اما امير المؤمنين عليه السلام و عباس او را تکذيب کرده و وي را خيانت کار و دروغگو و گناهکار و حيله گر مي‌دانستند و عمر نيز خود را «ولي» رسول خدا (ص) مي‌دانست و همانند ابوبکر از سوي آنان دروغگو خيانت کار و حيله گر و گناهکار معرفي شد . پس نگوييد «ولي» يعني دوست. اگر «ولي » به معني دوست است پس چرا اينجا اين «ولي» را به معناي دوستي نمي گيريد اگر بخواهيم اين حرف شما را قبول کنيم ، شما هم بايد قبول کنيد که طبق همين روايت صحيح که مسلم آورده،ابوبکر و عمر دشمن رسول الله (ص) بودند و تا رسول الله (ص) از دنيا رفت،آنها بلافاصله دوست او شدند!! ببينيد باز به ضرر شماست.پس دست و پاي بي خود نزنيد. حالا «ولي» به چه معني است نکنه براي امام علي (ع) دوست است اما براي خلفاي سه گانه معني فرق ميکنه. شديدا منتظر پاسخ شما هستم
21   نام و نام خانوادگي:  فاطمه آذرکيش     -   تاريخ:  21 فروردين 92 - 13:23:53
واي به حال اهل سنت دارن از کساني پيروي مي کنند و سنگ کساني رو به سينه ميزنن که مورد خشم و غضب خدا قرار گرفته اند . اهل بيت پيغمبر هدايت گرند و پيغمبر آنها را بعنوان ميزان معرفي فرموده است ، خيلي عجيب است اين همه حديث در مورد اهل بيت باز هم دسته اي گمراه شده اند . فاطمه الزهرا عليها السلام بعنوان يک ميزان از طرف پيغمبر به مردم معرفي شد اگر مردم بعد از پيغمبر متحير ماندند که حق با کيست ؛ ميزان فاطمه الزهرا عليها السلام ميباشد . اولين اختلاف بعد از پيغمبر در مسئله خلافت بود . بعد از وفات رسول الله حق با کيست ؟ حق با علي عليه السلام يا با خلفاء ؟ سند ما فاطمه الزهرا عليها السلام است . اولاً : مسئله غدير که جاي هيچگونه شک و ترديدي را براي مردم بجا نمي گذارد . ثانياً : دفاع فاطمه عليها السلام از ولايت « ان الله يرضي لرضي فاطمه و يغضب لغضبها » ( بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 21 ص 279 ) و « فاطمه بضه مني فمن اغبضها اغضبني » ( صحيح بخاري جلد 4 ، ص 210 و 219 – صحيح مسلم جلد 7 ص 141 – سنن ترمذي جلد 5 ص 359 ) اگر فاطمه نسبت به چيزي يا کسي غضب کرد خدا بر او غضب کرده است . اين حديثي است که همه ( شيعه و سني ) مي گويند . بخاري در صحيحش نقل کرده : « فاطمه با آن دو سخن نگفت و بر آن ها غضبناک بود تا از دنيا رفت » (صحيح بخاري جلد 5 ، ص82 باب غزوه خيبر – بخاري جلد4 ، ص42 باب دعاء النبي – بخاري جلد 8 ص 3 کتاب الفرائض ) سني و شيعه بالاتفاق و به طور متواتر مي گويند فاطمه الزهرا عليها السلام بر آن دو غضب داشت . سني و شيعه از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي کنند : اگر فاطمه عليها السلام بر کسي غضب داشت خداوند غضب نموده است . پس بر آن دو چه کسي غضب کرده است ؟خداوند غضب نموده است . فاطمه الزهرا عليها السلام براي تک تک مسلمانهاي روي زمين اتمام حجت کرده است . فرموده : من بر اينها غضب دارم و چون بر آنها غضب دارم ، مورد غضب خدا هستند و آن کساني که مورد غضب خدا هستند راهشان براي ما رفتني نيست . صراط مغضوب عليهم است . چگونه توانستند بعد از وفات پيامبر با دخترش اينگونه رفتار کنند وقتي از حضرت علي عليه السلام دفاع کرد حرفش را زمين بگذارند و به خلفا روي بياورند . و دختر پيامبر را به شهادت برساندند . چگونه توانستند از کساني پيروي کنند که مورد خشم و غضب خدا بودند . پيامبر راجع به امام حسن مجتبي فرمودند : « ابني هذا سيد لان الله يصلح به بين فئتين عظيمتين » (کشف الغمه ، ابوالحسن اربلي ، جلد 1 ، ص 564 ) به عنوان مصلح در آينده معرفي کردند . ولي وقتي اختلاف بين امام حسن عليه السلام و معاويه مي شود مردم چه مي کنند ... نسبت به امام حسين عليه السلام فرمودند : « ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه » ( مدينه المعاجز ، بحراني جلد4 ، ص 53 ) باز مردم چه کردند . خدايا اين اهل سنت رو که اين همه اهل بيت رو اذيت و آزار کردند با خلفاشون محشور کن تا دلمون خنک شه .
22   نام و نام خانوادگي:  elia kurdi     -   تاريخ:  08 مهر 93 - 14:23:49
سلام عليكم....
قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ : فَعَرَضْتُ هَذَا الْكَلَامَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَقَالَ: صَدَقَ أَبُو الطُّفَيلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْكَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِي كِتَابِ عَلِي عليه السلام وَعَرَفْنَاهُ.
وَحَدَّثَنَا أَبِي رَضِي اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِي بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيرٍ .
وَحَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَينُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيرٍ .
وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِي بْنُ الْحُسَينِ السَّعْدَآبَادِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِي بِمِثْلِ هَذَا الْحَدِيثِ سَوَاء.
1 - ايا منضور از ( كِتَابِ عَلِي عليه السلام ) چه‌ كتابست؟ چي به‌ سر اين كتاب اومده‌؟
2 -دوباره‌ شدن وَحَدَّثَنَا سه‌ بار، منضور اينه‌ كه‌ اين حديث سه‌ سند ديگر دارد؟
حسين شفيعتون باشه‌......
جواب نظر:
با سلام 
دوست گرامي
در اينکه حضرت علي عليه السلام  مصحفي داشته است ببن شيعه و سني شکي نيست که در روايات شيعه و سني به آن اشاره شده است طبق روايات نقل شده آن مصحف بعد از امام علي (ع) در دست ائمه اطهار عليهم السلام بوده و هم اکنون در دست امام زمان مي‎باشد. بعد از ظهور، حضرت مهدي عليه السلام اين قرآن را آشکار مي‌کند، و اين مصحف  با قرآن نازل شده هيچ فرقي ندارد مگر در ترتيب نزول، که در آن به شأن نزول و تأويل و تفسير نيز اشاره شده است.
همچنانکه خود علماي اهل سنت اعتراف کرده اند در آن علوم فراواني وجود دارد ابن عبد البر مي نويسد:
قال ابن سيرين فبلغنى أنه كتب على تنزيله ولو أصيب ذلك الكتاب لوجد فيه علم كثير
به من رسيده است که علي عليه السلام قرآنش را طبق نزول نوشته است اگر اين کتاب يافت شود علوم فراوان در آن پيدا مي‌شود
ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب،  ج 3   ص 974، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
اما در خصوص سه تا حدثنا بايد بگوييم مراد سه روايت است که در هر سه، شيخ صدوق روايت را از روايان مختلف نقل مي کند
و روى الصدوق ابن بابويه أيضا في كتاب الخصال قال: حدثنا ....و حديثنا...و حدثنا...دارد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما