آيا سوره الانسان در شأن اهل البيت عليهم السلام نازل شده است ؟
گروه عقائد شيعه
سؤال كنندگان : رضانور و محمدصفا
توضيح سئوال:
آيا امامان از نور آفريده شده اند ؟
ائمه از نور خدا هستند يعني چه ؟
دوست سئوال كننده با توجهبه رواياتي كه از يك سو پيرامون خلقت ائمه عليهم السلام از «نور» وارد شده و از سوي ديگر آياتاوّل سوره «الانسان» كه اشاره به خلقت انسان از نطفه دارد، اين سئوال برايش ايجاد شده است كه اگر سوره انسان در رابطه با اهل بيت عليهم السلام است و در اين سوره نيز به خلقت انسانها از طريق نطفه اشاره ميكند پس چگونه بعضي از روايات تصريح نمودهاند كه اهل بيت عليهم السلام از نور آفريده شدهاند؟
پاسخ :
شأن نزول سوره الانسان:
اصل ماجرا:
ابن عباس مىگويد: «حسن و حسين عليهما السّلام بيمار شدند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با جمعى از ياران به عيادتشان آمدند، و به على عليه السّلام گفتند: اى ابو الحسن! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مىكردى.
على عليه السّلام و فاطمه عليها السّلام و فضه كه خادمه آنها بود نذر كردند كه اگر آنها شفا يابند سه روز روزه بگيرند.
چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالى كه از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على عليه السّلام سه من جو قرض نمود، و فاطمه عليها السّلام يك سوم آن را آرد كرد، و نان پخت، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت: «السّلام عليكم اهل بيت محمّد صلّى اللّه عليه و آله سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمين هستم، غذائى به من بدهيد».
آنها همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند.
روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى كه غذائى را آماده كرده بودند (همان نان جوين) يتيمى بر در خانه آمد آن روز نيز ايثار كردند و غذاى خود را به او دادند (بار ديگر با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند).
در سومين روز، اسيرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد. اين بار نيز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى كه صبح شد على عليه السّلام دست حسن و حسين عليهما السّلام را گرفته بود و خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را مشاهده كرد ديد از شدت گرسنگى مىلرزند! فرمود: اين حالى را كه در شما مىبينم براى من بسيار گران است، سپس برخاست و با آنها حركت كرد هنگامى كه وارد خانه فاطمه عليها السّلام شد ديد در محراب عبادت ايستاده، در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده، و چشمهايش به گودى نشسته، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ناراحت شد در همين هنگام جبرئيل نازل گشت و گفت اى محمّد! اين سوره را بگير، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مىگويد، سپس سوره «هل اتى» را بر او خواند».
اسناد و منابع تفسيري اهل سنّت :
در اين رابطه ميتوان به كتابهاي تفسير شيعه و سنّي مراجعه نمود كه ما به برخي از تفاسير اهل سنّت كه به اين موضوع تصريح نمودهاند اشاره ميكنيم:
تفسير مقاتل بن سليمان، مقاتل بن سليمان(150 هق) ، ج 3، ص 428 - شواهد التنزيل، حاكم حسكاني (قرن 5 هق )، ج 2، ص 399 - تفسير الثعلبي،ثعلبي(427 هق)ج 10، ص 96 - تفسير السمرقندي،أبو الليث سمرقندي(383 هق) ، ج 3، ص 504 - تفسير السمعاني، سمعاني(489 هق)،ج 6، ص 116- الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل – جار الله زمخشري(538 هق) ، ج 4، ص 197- تفسير الرازي، فخر رازي(606 هق)،ج 30، ص 244 - تفسير القرطبي، قرطبي(671 هق)، ج 19، ص 131- تفسير البيضاوي،بيضاوي(682 هق)، ج 5، ص 428 - تفسير الآلوسي، آلوسي(1270 هق)، ج 29، ص 157
به اين ترتيب روايت فوق از رواياتى است كه در ميان اهل سنت نيز مشهور بلكه متواتر است.
نمونههائي از متون تفسيري اهل سنّت:
به عنوان نمونه به متن بعضي از تفاسير فوق از اهل سنّت اشاره ميكنيم:
حاكم حسكاني از علماي بزرگ اهل سنّت كه در قرن پنجم ميزيسته مينويسد:
عن ابن عباس في قوله تعالى : ( ويطعمون الطعام على حبه ) ( مسكينا ويتيما وأسيرا ، إنما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء ولا شكورا ، إنا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا ) الآيات ( قال : ) نزلت في علي ابن أبي طالب أطعم عشاءه وأفطر على القراح
از ابن عبّاس در باره آيه شريفه: «و يطعمون اطعام ... روايت شده كه اين آيه در حقّ [امير المؤمنين] علي بن ابي طالب [عليه السلام ] نازل شده است كه افطار خود را به ديگران انفاق نمود و با دلي غمگين[از غصه و ماتم تنگدستي ديگران] افطار نمود.
شواهد التنزيل، حاكم حسكاني (قرن 5 هق )، ج 2 ص 406 .
قرطبي در تفسير خود مينويسد:
فنزلت : « ويطعمون الطعام على حبه مسكينا ويتيما وأسيرا » ذكره الثعلبي . وقال أهل التفسير: نزلت في علي وفاطمة رضي الله عنهما وجارية لهما اسمها فضة .
اهل تفسير گفتهاند: آيه «و يطعمون الطعام ... در شأن [امير المؤمنين] علي بن ابي طالب [عليه السلام ] و [حضرت ] فاطمه [سلام الله عليها] و خادمه آنها به نام فضّه نازل شده است.
تفسير القرطبي، قرطبي(671 هق)، ج 19، ص 130 .
شوكاني در فتح القدير آورده است:
وأخرج ابن مردويه عن ابن عباس في قوله ( ويطعمون الطعام ) الآية قال : نزلت هذه الآية في علي بن أبي طالب وفاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم
ابن مردويه از ابن عبّاس در باره آيه شريفه «و يطعمون الطعام» روايت نموده است : اين آيه در باره[امير المؤمنين] علي بن ابي طالب [عليه السلام ] و [حضرت ] فاطمه [سلام الله عليها] دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نازل گرديده است.
فتح القدير، شوكاني(1255 هق) ، ج 5، ص 349 .
آيا امامان از نور آفريده شدهاند؟
نور در قرآن
در بعضي از آيات قرآن كريم وقتي سخن از «نور» آمده در روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به ائمه عليهم السلام تفسير شده است مانند: رواياتي كه در كتاب اصول كافي، جلد اوّل، صفحه 191 به بعد در بابي مستقل تحت عنوان «باب أنّ الائمه عليهم السلام نورالله عزّوجلّ» آمده:
به عنوان نمونه به چند روايت با اسناد صحيح از اين باب اشاره ميكنيم :
ابو خالد كابلى گويد: از امام باقر عليه السّلام در باره قول خداى تعالى (التغابن/ 8) «به خدا و رسولش و نورى كه فرستاديم ايمان آوريد» پرسيدم فرمود: اى ابا خالد به خدا قسم مقصود از نور ائمه عليهم السّلام است. اى ابا خالد! نور امام در دل مؤمنان، از نور خورشيد تابان در روز روشنتر است و ايشانند كه دلهاى مؤمنين را منور كنند و خدا از هر كه خواهد نور ايشان را پنهان دارد پس دل آنها تاريك گردد و در ظلمت رود.
روايت صحيحه از اصول كافي ، شيخ كليني(329 هق)، ج 1 ، ص195، ح 4 باب أن الائمه نور الله عزّوجلّ .
محمد بن فضيل گويد از حضرت ابو الحسن عليه السّلام راجع به قول خداى تعالى (الصف/ 8) «ميخواهند نور خدا را با پف دهان خود خاموش كنند» پرسيدم، فرمود: يعنى ميخواهند ولايت امير المؤمنين عليه السّلام را با پف دهانشان خاموش كنند، گفتم سپس خداى تعالى فرمايد: «و خدا كاملكننده نور خويش است» فرمود: يعنى و خدا كاملكننده امامت است و امامت همان نور است و همانست كه خداى عز و جل فرمايد «به خدا و رسولش و نورى كه فرو فرستادهايم ايمان آوريد» مقصود از نور همان امام است.
روايت صحيحه از اصول كافي ، شيخ كليني(329 هق)، ج 1 ، ص195، ح 6 ، باب أن الائمه نور الله عزّوجلّ .
صالح بن سهل همدانى گويد امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى تعالى (النور/ 35) در تأويل آن چنين فرمود: «خدا نور آسمانها و زمين است، حكايت نور او چون فانوسى است» آن فانوس فاطمه عليها السلام است «كه در آن فانوس چراغيست» آن چراغ حسن است «چراغ در آبگينه است» آبگينه حسين است «آبگينه مانند اختر درخشانى است» آن اختر درخشان فاطمه است در ميان زنان جهان «از درخت پر بركتى برافروزد» آن درخت حضرت ابراهيم عليه السّلام است «درخت زيتونى است نه خاورى و نه باخترى» نه يهودى و نه نصرانى «كه نزديكست روغنش برافروزد» نزديكست علم از آن بجوشد «اگر چه آتشى به او نرسد، نوريست روى نورى» از فاطمه امامى پس از امامى آيد «خدا هر كه را خواهد به نور خود رهبرى كند» هر كه را خدا خواهد به امامان رهبرى كند «و خدا براى مردم مثلها ميزند» همدانى گويد: عرض كردم: (تأويل اين كلمات را بفرمائيد) «يا مانند تاريكيها» فرمود: اولى و رفيقش باشند «موجى او را فرا گرفت» سومى است روى آن موجى بود، «اينها ظلماتى است» آن موج دومى است «كه برخى زير برخى متراكمند» معاويه و فتنههاى بنى اميه است «چون كسى دستش را بيرون كند نزديك نيست كه آن را ببيند» حال مؤمن است در تاريكى فتنه بنى اميه (فجايع بنى اميه بر مؤمنين احاطه كند و آنها را سرگردان نمايد) «و كسى كه خدا براى او نورى مقرر نفرموده يعنى امامى از اولاد فاطمه عليها السلام ندارد «هيچ نورى براى او نباشد» روز قيامت امامى نداشته باشد، و در باره قول خداى تعالى (الحديد/12) «نور آنها از پيش رو و طرف راست ميشتابد» فرمود: روز قيامت ائمه مؤمنين از پيش رو و طرف راست مؤمنين ميشتابند تا ايشان را به منازل اهل بهشت وارد سازند.
روايت صحيحه از اصول كافي ، شيخ كليني(329 هق)، ج 1 ، ص195، ح 5 ، باب أن الائمه نور الله عزّوجلّ .
البته در آياتي ديگر از قرآن كريم «نور» به معاني ديگري غير از اهل بيت عليهم السلام نيز تفسير شده است مثل اين موارد:
1 - «القرآن المجيد»: ( المائدة/15)
2 - «الإيمان»: (البقرة/257)
3 - «الهداية الإلهية»: (الأنعام/122)
4 - «الدين الإسلامي»: (التوبة/32)
5 - «النبي الأكرم صلى الله عليه وآله وسلم»: (الأحزاب/46)
الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل ، آيت الله ناصر مكارم شيرازي ، ج 11 ، ص 103 .
جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه ميتوانيد به تفاسير قرآن كريم مراجعه كنيد.
آفرينش اهل بيت از نور:
در بسياري از روايات معتبر از جمله زيارت «جامعه كبيره» كه در سند و اعتبار آن هيچ شك و ترديدي نيست تعبيراتي آمده كه به قطع و يقين ثابت ميكند كه خلقت اوّليّه اهل بيت عليهم السلام از نور بوده است.
«...خداوند شما را به مثابه نور خلق نمود و شما در جوار عرش او گرد آمده بوديد تا آن زمان كه خداوند بر ما منّت گذارد و شما را در خانههايي كه اراده بلندي و رفعت آنها را نموده بود قرار داد تا درآن خانهها ذكر و نام او برده شود... »
من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق(381 هق) ، ج 2، ص 613 .
أخبرنا محمد بن محمد ، قال : أخبرني أبو الحسن علي بن الحسن البصري ، قال : حدثنا أبو بشر أحمد بن إبراهيم العمي ، قال : حدثنا أبو الطيب محمد ابن علي الأحمر الناقد ، قال : حدثني نصر بن علي ، قال : حدثنا عبد الوهاب بن عبد الحميد ، قال : حدثنا حميد ، عن نصر بن مالك ، قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول : كنت أنا وعلي عن يمين العرش نسبح الله قبل أن يخلق آدم بألفي عام ، فلما خلق آدم جعلنا في صلبه ، ثم نقلنا من صلب إلى صلب في أصلاب الطاهرين وأرحام المطهرات حتى انتهينا إلى صلب عبد المطلب ، فقسمنا قسمين : فجعل في عبد الله نصفا ، وفي أبي طالب نصفا ، وجعل النبوة والرسالة في ، وجعل الوصية والقضية في علي ، ثم اختار لنا اسمين اشتقهما من أسمائه ، فالله المحمود وأنا محمد ، والله العلي وهذا علي ، فأنا للنبوة والرسالة ، وعلي للوصية والقضية
نصر بن مالك ميگويد: از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم شنيدم كه فرمود: من و علي [عليه السّلام] دو هزار سال قبل از آفرينش آدم در جانب راست عرش الهي به تسبيح خداوند مشغول بوديم، و چون خداوند، آدم [عليه السّلام] را خلق نمود ما در صلب او قرار گرفتيم و همواره از صلب او به صلب ديگري و از رَحِمي به رَحِم ديگر كه همه از اصلاب و رَحِمهاي طاهر و پاكيزه بودند منتقل ميشديم تا اين كه به صلب عبدالمطلب رسيديم كه از آنجا به دو قسمت تقسيم شديم نيمي در صلب عبدالله و نيم ديگر در صلب ابوطالب قرار گرفت. نبوت و رسالت در من و وصايت و خلافت در علي[عليه السّلام] قرار گرفت و براي ما دو اسم از نام خود مشتق نمود؛ خداوند محمود است و من محمد و خداوند علي است و اين هم علي است. من براي نبوت و علي براي وصايت.
امام صادق عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى فرمايد: اى محمد! من تو را و على را به صورت نورى يعنى روحى بدون پيكر آفريدم، پيش از آن كه آسمان و زمين و عرش و دريايم را بيافرينم، پس تو همواره يكتائى و تمجيد مرا ميگفتى، سپس دو روح شما را گرد آوردم و يكى ساختم، و آن يك روح مرا تمجيد و تقديس و تهليل ميگفت. آنگاه آن را به دو قسمت تقسيم كردم و باز هر يك از آن دو قسمت را به دو قسمت نمودم تا چهار روح شد، محمد يكى، على يكى، حسن و حسين دو تا.
سپس خدا فاطمه را از نورى كه در ابتدا روحى بدون پيكر بود آفريد، آنگاه با دست خود ما را مسح كرد و نورش را به ما رسانيد.
روايت صحيحه از اصول كافي ، شيخ كليني(329 هق)، ج 1 ، ص440 ، باب مولد النبي و وفاته .
مرحوم علامه مجلسى(ره) در توضيح اين حديث اقوالى از خود و دانشمندان ديگر نقل مىكند، ولى آنچه توجه ما را جلب ميكند اين است كه ميگويد:
حضرت امير المؤمنين عليه السلام در ستايش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم سخنرانى رسائى كرد وپس از ثناى خدا و درود بر پيامبرش فرمود: هنگامى كه خدا اراده كرد آفريدگانش را بيافريند، به پاداشت مردمان را بر يك چهره پيش از گستردن زمين و بلند كردن آسمانها، سپس واگذار كرد نورى را از نور عزتش، شعلهاى درخشيد كه از روشنى آن همه جا فروزان شد. سپس به اين صورت گرد آورد و در آن چهره رسول خدا بود.
سپس خداى تعالى به او فرمود: تو پسنديده شده و انتخابشدهاى و در تو نورها به امانت نهفته شده. به خاطر تو بطحا را آفريدم و آسمان را برافراشتم و آب را جارى كردم و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم قرار دادم. خاندان ترا به عنوان نشانه هدايت بلند ميكنم و در آنان رازهايم را بامانت ميگذارم به طورى كه رازى بزرگ و كوچك از آنان پنهان نماند و پوشيده نماند بر آنان پوشيدهاى. آنان را حجت خود بر مردم قرار ميدهم و نور عزتم را در دلهايشان جاىگزين كنم. آنان را بر كانهاى جواهر گنجهايم آگاه نمايم.
سپس خداى تعالى از آنان گواهى و اقرار به پروردگارى و يكتائى گرفت و اين كه امامت در ميان ايشانست و نور با آنانست.
سپس خداى سبحان آفريدگانش را در نهانش پوشاند و آنان را در دانش پوشيدهاش پنهان كرد و بلند كرد جهانها را و به حركت در آورد آبها را و كف آشكار شد و دود حركت كرد پس عرش به آب بالا آمد. بعد فرشتگان را از نورى آفريد. ونوعهائى اختراع نمود. بعد موجودات را آفريد و آنها را كامل كرد.بعد به توحيدش را به نبوت همنشين كرد. پس گواهى دادند برايش آسمانها و زمينها، فرشتگان، عرش، كرسى، خورشيد، ماه، ستارگان (و هر چه كه در زمين بود) به نبوت و برترى.
سپس آدم را آفريد و برترى آدم را بر فرشتگان آشكارا ساخت و به آنان آنچه را كه ويژه آدم از علم پيشين بود نشان داد. پس او را محراب و قبله براى فرشتگان قرار داد. سپس بر آدم سجده كردند و حقش را شناختند.
بعد خداى تعالى حقيقت آن نور را براى آدم روشن كرد و سرّ نهانى را آشكار نمود. پس در او چيزى به امانت سپرد و به او سفارش كرد و او را آگاه نمود كه آن نور از آفرينش است.
سپس از صلبى به صلب پاك ديگر و به كانون رَحِمهاى پاكيزه انتقال داد تا رسيد به عبد المطلب.
سپس آن نور را به سوى عبد اللَّه افكند و خداوند او را از شر فاطمهى خثعميه نگهداشت تا به آمنه رسيد. پس چون خدا آشكار ساخت به واسطهى پيامبر ما ...
تذكرة الخواص ، ص121 ، باب ششم ، خطبة في مدح النبي والأئمة . ومروج الذهب ، ج1،ص 17 ، ط . مصر و 43 - 44 ط . بيروت،باب ذكر المبدأ وشأن الخليقة . و بحار الأنوار ، ج74، ص 302 .
مفضل گفت: به مولايمان حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: شما قبل از خلقت آسمانها و زمين چه بوديد؟ فرمود: ما انوارى بوديم كه تسبيح مىكرديم و تقديس مىنموديم تا خداوند ملائكه را آفريد و به آنها فرمود: تسبيح كنيد! گفتند: خدايا ما نميدانيم! آنگاه خداوند به ما (اهل بيت) فرمود: تسبيح كنيد! ما تسبيح نموديم و ملائكه از تسبيح ما (اهل بيت) تسبيح نمودند.
ما نور آفريده شديم و شيعيان ما از شعاع اين نور خلق شدهاند. و به همين جهت شيعه نام گرفتهاند.
اثبات الوصية، ص 153 - بحار الأنوار، ج 25 ، ص 21، ح 34 باب بدء خلقهم
سيّد هاشم بحراني در غايه المرام مينويسد:
ابن بابويه في ( كتاب النصوص على الأئمة الاثني عشر ) قال : حدثنا أبو الحسن علي بن الحسين بن محمد قال : حدثنا أبو محمد هارون بن موسى في شهر ربيع الأول سنة إحدى وثمانين وثلاثمائة ، قال : حدثني أبو علي محمد بن همام قال : حدثني أبو علي بن كثير البصري قال : حدثني الحسن بن محمد بن أبي شعيب الحراني قال : حدثنا سكين بن كثير أبو بسطام ، عن شعبة بن الحجاج ، عن هشام بن زيد عن أنس بن مالك . قال هارون : وحدثنا حيدر بن محمد نعيم السمرقندي ، قال : حدثنا أبو النضر محمد بن مسعود العياشي ، عن يوسف بن السحت البصري ، قال : حدثنا منجاب بن الحرث ، قال : حدثنا محمد بن بشار ، عن محمد بن جعفر عبد ربه قال : حدثنا شعبة ، عن هشام بن زيد عن أنس بن مالك أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ عِنْدَ النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله و سلّم إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليه السلام فَقَبَّلَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ وَ قَامَ أَبُو ذَرٍّ فَانْكَبَّ عَلَيْهِمَا وَ قَبَّلَ أَيْدِيَهُمَا ثُمَّ رَجَعَ فَقَعَدَ مَعَنَا فَقُلْنَا لَهُ سِرّاً يَا أَبَا ذَرٍّ أَنْتَ رَجُلٌ شَيْخٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ تَقُومُ إِلَى صَبِيَّيْنِ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَتَنْكَبُّ عَلَيْهِمَا وَ تُقَبِّلُ أَيْدِيَهُمَا فَقَالَ نَعَمْ لَوْ سَمِعْتُمْ مَا سَمِعْتُ فِيهِمَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلّم لَفَعَلْتُمْ لَهُمَا أَكْثَرَ مِمَّا فَعَلْتُ أَنَا فَقُلْنَا وَ مَا سَمِعْتَ يَا أَبَا ذَرٍّ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لِعَلِيٍّ عليه السلام وَ لَهُمَا يَا عَلِيُّ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَلَّى وَ صَامَ حَتَّى يَصِيرَ كَالشَّنِّ الْبَالِي إِذًا مَا نَفَعَتْهُ صَلَاتُهُ وَ لَا صَوْمُهُ إِلَّا بِحُبِّكُمْ يَا عَلِيُّ مَنْ تَوَسَّلَ إِلَى اللَّهِ جَلَّ شَأْنُهُ بِحُبِّكُمْ فَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يَرُدَّهُ يَا عَلِيُّ مَنْ أَحَبَّكُمْ وَ تَمَسَّكَ بِكُمْ فَقَدْ تَمَسَّكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى قَالَ ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَ خَرَجَ فَتَقَدَّمْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْنَا أَخْبَرَنَا أَبُو ذَرٍّ عَنْكَ بِكَيْتَ وَ كَيْتَ فَقَالَ صَدَقَ أَبُو ذَرٍّ وَ صَدَقَ وَ اللَّهِ أَبُو ذَرٍّ مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ ثُمَّ قَالَ صلي الله عليه و آله و سلّم خَلَقَنِيَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ أَهْلَ بَيْتِي مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ عليه السلام بِسَبْعَةِ آلَافِ عَامٍ ثُمَّ نَقَلَنَا إِلَى صُلْبِ آدَمَ عليه السلام ثُمَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِهِ إِلَى أَصْلَابِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَيْنَ كُنْتُمْ وَ عَلَى أَيِّ مِثَالٍ كُنْتُمْ قَالَ أَشْبَاحاً مِنْ نُورٍ تَحْتَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَى وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُمَجِّدُهُ ثُمَّ قَالَ صلي الله عليه و آله و سلّم لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَدَّعَنِي جَبْرَائِيلُ عليه السلام فَقُلْتُ لَهُ فِي هَذَا الْمَكَانِ تُفَارِقُنِي فَقَالَ إِنِّي لَا أَجُوزُهُ فَتُحْرَقَ أَجْنِحَتِي ثُمَّ قَالَ زُجَّ بِي فِي النُّورِ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيَّ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً ثُمَّ اطَّلَعْتُ ثَانِيَةً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً وَ جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَ وَارِثَكَ وَ وَارِثَ عِلْمِكَ وَ الْإِمَامَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أُخْرِجُ مِنْ أَصْلَابِكُمَا الذُّرِّيَّةَ الطَّاهِرَةَ وَ الْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِينَ خُزَّانَ عِلْمِي فَلَوْلَاكُمْ مَا خَلَقْتُ الدُّنْيَا وَ لَا الْآخِرَةَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ يَا مُحَمَّدُ أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ يَتَلَأْلَأُ وَجْهُهُ مِنْ بَيْنِهِمْ نُوراً كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ هَؤُلَاءِ وَ مَنْ هَذَا قَالَ يَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِكَ الْمُطَهَّرُونَ مِنْ صُلْبِكَ وَ هَذَا الْحُجَّةُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ يَشْفِي صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ فَقُلْنَا بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ ص لَقَدْ قُلْتَ عَجَباً فَقَالَ صلي الله عليه و آله و سلّم وَ أَعْجَبُ مِنْ هَذَا أَنَّ قَوْماً يَسْمَعُونَ مِنِّي هَذَا الْكَلَامَ ثُمَّ يَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ يُؤْذُونَنِي فِيهِمْ مَا لَهُمْ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي .
انس بن مالك گفت: من و ابوذر، سلمان، زيد بن ارقم خدمت پيامبر بوديم كه ناگاه حسن و حسين عليهما السلام بر آن حضرت وارد شدند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم آن دو را بوسيد سپس ابو ذر حركت كرد و خودش را به روى آن دو افكند و دستهايشان را بوسيد و بعد برگشت به جاى خود و با ما نشست. ما به او گفتيم: اى اباذر! تو پيرمردى از اصحاب و ياران رسول خدا براى دو تا بچه از بنى هاشم بلند مىشوى و دست آن دو را مىبوسى؟!
ابوذر گفت: آرى! اگر آنچه را كه من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم در باره اين دو فرزند شنيدم شما هم مىشنيديد همين كار مرا انجام مىداديد بلكه بيشتر از آنچه من انجام دادم شما انجام ميداديد. گفتم: اى ابا ذر آنچه شنيدهاى چيست؟ گفت: شنيدم آن حضرت به على عليه السلام ميفرمود: اى على! بهخدا سوگند! اگر مردى نماز بگزارد و روزه بگيرد تا مانند مشك خشكيده شود نماز و روزهاش فائدهاى ندارد مگر به دوستى شما. اى على! هر كس متوسل به خدا شود به واسطه دوستى شما، بر خدا سزاوار است كه او را نا اميد برنگرداند. يا على! هر كس شما را دوست دارد و چنگ به دامن شما بزند به دستگيره محكمى چنگ زده. بعد ابوذر ايستاد و سپس بيرون رفت.
ما نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم رفتيم و عرض كرديم: ابوذر از زبان شما چنين و چنان ميگويد.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: ابوذر راست گفته است ! آسمان بر مردى سايه نيافكنده و زمين مردى بر روى خود حمل نكرده كه راستگوتر از ابوذر باشد.
سپس پيامبر فرمود: خدا من و اهل بيت مرا هفت هزار سال پيش از خلقت آدم از يك نور آفريد و بعد از آن ما را به پشت آدم انتقال داد و از آنجا به سوى پشتهاى پاك و پاكيزه ورَحِمهاي طيّب و طاهر.
عرض كرديم: اى رسول خدا ! شما در آن زمان كجا و به چه شكلى بوديد؟
فرمود: ما در زير عرش خداوند و در نمادهائى از نور بوديم كه خداى را تسبيح و تقديس و تمجيد ميكرديم.
بعد پيامبر فرمود: چون مرا به آسمان بردند و به سدرة المنتهى رسيدم جبرئيل مرا واگذاشت. گفتم: اي دوست من جبرئيل! در اين مكان از من جدا ميشوى؟ گفت: من اگر بيايم پرهايم ميسوزد.بعد پيامبر فرمود: غرق در نور گرديدم و خداى تبارك و تعالى به سوى من وحى فرستاد كه: اى محمّد! من بر زمين توجّه كردم و تو را اختيار كردم و پيامبر خود قرار دادم. بعد مرتبه دوم بر زمين اطلاع پيدا كردم و على عليه السلام را اختيار كردم و او را وصى تو، و وارث علم تو و امام بعد از تو قرار دادم و از نسل شما ذريه پاك و امامان پاكدامن را گنجينههاى علم خود قرار دادم و اگر شما نبوديد دنيا و آخرت و بهشت و جهنم را نمىآفريدم.
اى محمّد! دوست دارى آنان را ببينى؟ عرض كردم: آرى! سپس ندائى شنيدم كه: اى محمّد! سرت را بلند كن! من هم سرم را بلند كردم. ناگاه نورهاى على، فاطمه، حسن، حسين، على بن الحسين، محمّد بن على، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمّد بن على، على بن محمّد، حسن بن على، حجة بن الحسن را ديدم كه چهره او از ميان ايشان ميدرخشيد گويا ستارهاي درخشانست.
عرض كردم: پروردگارا ! اينان كيستند و اين چهره نورانى كيست؟ فرمود: اى محمّد اينان امامان پاكدامن از نسل تو و اين حجتي است كه زمين را پر از عدل و داد ميكند و دلهاى مؤمنان را شفا ميدهد. همه گفتيم: اى رسول خدا ! پدران و مادران ما فداى شما سخنى بس شگفتآور بيان فرموديد!!!
سپس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود: شگفتآورتر از اين كلام اين است كه گروهى از من اين سخن را مىشنوند پس از آن كه خدا آنان را هدايت ميكند عقب گرد مىنمايند و مرا در باره فرزندانم آزار ميدهند خدا شفاعت مرا به آنان نرساند.
غاية المرام، سيد هاشم بحراني(1107 هق) ، ج 1، ص 45 - ارشاد القلوب ، ج 2 ، ص 415 - كفاية الأثر، ص 70 - بحار الأنوار، ج 36 ، ص 301
پسر مهران از عبد اللَّه ابن عباس پرسيد در تفسير قول خداى تعالى: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَوَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ. عبد اللَّه گفت: ما در خدمت رسول خدا بوديم سپس امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب آمد چون پيامبر او را ديد لبخندى بر لبانش نقش بست و فرمود: مرحبا به كسى كه او را خدا پيش از همه چيز آفريده.
خداوند، من و علىّ را آفريد چهل هزار سال پيش از آنكه آدم را بيافريند.
من عرض كردم: مگر ممكن است پسر پيش از پدر باشد؟ فرمود: آرى همانا خداى تبارك و تعالى من و علىّ را آفريد چهل هزار سال پيش از آدم سپس نورى آفريد و آن را دو نصف كرد من را از نصفى و علىّ را از نصف ديگر آفريد پيش از همه چيز پس نور اشياء از نور من و علىّ است.
بعد ما را به طرف راست عرش قرار داد. سپس فرشتگان را آفريد. ما تسبيح گفتيم و فرشتگان تسبيح گفتند. لا اله الّا اللَّه گفتيم و فرشتگان گفتند. تكبير گفتيم و آنان نيز گفتند و عبادت فرشتگان را من و علىّ به آنها آموختيم. و در علم پيشين الهى آمده كه دوست من و علىّ وارد دوزخ نميشود و نيز در علم خدا آمده كه دشمن من و علىّ وارد بهشت نشوند.
آگاه باش كه خداى عزّ و جلّ فرشتگان را آفريد و در دستهاى آنان تُنگهائى پر از آب بهشت فردوس بود پس هيچ كس از شيعهى علىّ نيست مگر اين كه پدر و مادرش پاكدامن و پرهيزكار و مؤمن به خدا بوده ...
المحتضر، حسن بن سليمان حلي، ص 286 - ارشاد القلوب ، ج2، ص 372 .
اينها تعداد كمي از رواياتي بود كه به آن اشاره نموديم جهت اطّلاع بيشتر از اين گونه روايات ميتوانيد به منابع زير مراجعه نمائيد:
أصول كافي ، ج 1 ، ص 439 باب مولد النبي و وفاته - بحار الأنوار ، ج 25 ، ص 1 تا 33 - الطرائف ، ج 1 ، ص 15 - بصائر الدرجات ، ص 73 و ص 84 - تفسير فرات الكوفي ، ص 207 - معاني الاخبار ، ص 396 - ميزان الحكمة ، ج10 ، ص 229 - كشف الغطاء ، ص 7 - الهداية الكبرى ، ص100 .
باز هم بايد اين كلام علّامه مجلسي رحمه الله عليه را تكرار كنيم كه:
«خدا و حجّت هاي برگزيده او (اهل بيت عليهم السّلام ) حقايق اين اسرار را ميدانند».
رفع ابهام غلوّ و مبالغه:
اگر اين گونه روايات موجب تعجّب و شگفتي گرديد و يا احتمال غلّو و مبالغه در اين موارد داده شد بايد عرض كنيم:
در صورتي كه نسبت به صدور روايتي از جانب امام معصوم عليه السلام يقين پيدا نموديم ديگر نميتوان آن را تنها با عقل شخصي و معلومات ناقص خود سنجيده و آن بزرگواران را با انسانهاي عادي قياس نمود و در اين رهگذر استبعاد نمود و به انكار و محال شمردن آنها روي آورد و از باب غلوّ و مبالغه از سوي غاليان دانست بلكه:
هشدار قرآن كريم در اجتناب از عجيب شمردن بعضي حقايق!
قرآن كريم از گروهي همچون اصحاب كهف و رقيم كه به مراتب شأن و مقامشان از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام پائينتر است ياد كرده و با دادن درسي مهمّ به انسانها توصيه ميفرمايد كه مبادا كساني با شنيدن اخبار و روايات وارده در رابطه با آنها تعجب نموده و آن را انكار نمايد:
مفضل گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر چه از ما به شما رسيد كه امكان دارد يك نفر انجام دهد اما شما نميدانيد و نميفهميد انكار نكنيد بلكه برگردانيد به خودمان. و اما آنچه كه براى مخلوق هم امكان ندارد منكر شويد و به ما هم برنگردانيد.
بحار الأنوار، علامة مجلسي، ج 25 ، ص 364 .
در روايت ديگري از امام باقر عليه السّلام آمده است:
حضرت ابو جعفر امام محمّد باقر عليه السّلام فرموده: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: محقّقا حديث و سخن آل محمّد عليهم السلام دشوار است و دشوار گرديده. به آن ايمان نياورده و نميگرود مگر فرشتهاى كه نزد خداى تعالى قرب و منزلت يافته يا پيغمبر فرستاده شده (از نزد خدا، پيغمبر بر همه مردم) يا بندهاى كه خدا دل او را براى ايمان (حقيقى) امتحان و آزمايش نموده باشد.
پس آنچه بر شما وارد شده و ميرسد از حديث و سخن آل محمّد (صلوات اللَّه عليهم) و دلهاتان براى آن نرم و با آرامش است (از شنيدن آن سرگردان نميشويد) و آن را شناختيد (درك نموده و دريافتيد) قبول كرده و بپذيريد.
و آنچه (حديثى را كه) دلهاتان رميده و نمىپسندد و آن را انكار نموده و نپذيرفتيد پس (در باره آن سخن ناروا نگوئيد، بلكه) آن را بخدا و رسول و عالم و دانائى از آل محمّد (امامى از ائمّه معصومين، عليهم السّلام) باز گردانيد (بگوئيد: خدا و رسول و اوصياء آن حضرت معنى آن را ميدانند) و جز اين نيست.
هلاك و تباه شونده كسى است كه چيزى از آن حديث را برايش بازگو كنند و او تحمّل و بردباري آن را نداشته (معنى آن را در نيابد) و بگويد: بخدا سوگند اين چيزى نيست (راست و درست نميباشد) و انكار و نپذيرفتن همان كفر و نگرويدن (به ايشان) است.
بحار الأنوار ، علامة مجلسي(1111هق)، ج 25 ، ص 364 .
سرّ شگفتي اخبار اهل بيت عليهم السلام:
شگفت انگيز بودن اخبار اهل بيت عليهم السلام ميتواند به دلائل مختلف باشد :
1 . عظمت اين بزرگواران و عدم امكان شناخت حقيقي ايشان همانگونه كه در روايت آمده:
كنه فضل ما نهايت ندارد و نميتوانيد به نهايت آن برسيد زيرا خداوند تبارك و تعالى به ما بيشتر و بزرگتر از آنچه ما ميگوئيم و شما ميگوئيد يا خطور به قلب يكى از شما نمايد عنايت فرموده وقتى ما را اين طور شناختيد آن وقت مؤمن هستيد.
2 . ناتواني از درك حقايق عوالم ملكوتي مربوط به اهل بيت عليهم السلام كه در اين موارد آن بزرگواران به ما دستور دادهاند تا به قدر وسع و توان خود در اين زمينه تلاش و سعي خود را به كار گرفته و تا آنجا كه برايمان امكان دارد در اين راه تلاش نمائيم تا بتوانيم ظاهر آنها را بشناسيم كه در آن صورت آنها خود كمك كرده و بواطن خود را براي ما كشف مينمايند:
هيثم تميمى گفت: حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: گروهى ايمان به ظاهر آورده و به باطن كافرند، اينان بهرهاى نمىبرند. و پس از آنها بعضى آمدند و ايمان به باطن آوردند و به ظاهر كافر شدند، آنها نيز بهرهاى نمىبرند.
ايمان به ظاهر صحيح نيست مگر با باطن و ايمان به باطن نيز درست نيست مگر با ظاهر.
بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار(290 هق)، ص 557 و بحار الأنوار، علامه مجلسي(1111 هق) ، ج 24، ص 302 و ج 69 ، ص 97
رفع تناقض:
در رابطه با اين بخش از سئوالتان كه اگر اهل بيت از نور آفريده شدهاند پس چرا در سوره «انسان» ميفرمايد:
در اينجا عرض ميكنيم آنچه كه در روايات فوق گذشت مبني بر اين كه خلقت اهل بيت عليهم السلام از نور ميباشد به اين معنا نيست كه آنها هرگز از طريق صلب و نطفه و رحم پديد نيامده و اين روند را به هيچوجه طي ننمودهاند و تولّد نهائي آنها نيز از نور الهي و به طريق غير بشري بوده است بلكه همانگونه كه در فرازي از زيارت جامعه كبيره گذشت برداشت ميشود كه آنچه در رابطه با خلقت نوراني آنها است در مرحله اوليّه آفرينش كه ميتواند مربوط به عالم ذرّ باشد ميگردد فلذا بعد از آنكه ميفرمايد: خداوند شما را از نور آفريد، ميفرمايد: آنگاه خداوند شما را در كنار عرش خود قرار داد(فجعلكم بعرشه محدقين حتّي منّ علينا فجعلكم في بيوت أذن الله أن ترفع و ...) يعني: بعد از اين كه ميفرمايد: خداوند شما را از نور آفريد، سپس ميفرمايد:شما را در كنار عرش خود قرار داد و بعد از آن كه بر ما منّت گذارد درخانههاي قرار داد كه اجازه ذكر او را در آنجاداده بود و...
مرحوم شيخ كليني در اصول كافي رواياتي را در رابطه با عالم ذرّ بيان ميفرمايد كه ما فقط به يكي از آنها اشاره ميكنيم:
ابو بصير به امام صادق عليه السّلام عرض كرد: چگونه پاسخ دادند با آن كه آنها در عالم ذرّ بودند؟ فرمود: خدا در آنها نيروئى قرار داد كه چون از آنها بپرسند بتوانند پاسخ گويند، يعنى در عالم ميثاق.
روايت صحيحه از اصول كافي ، شيخ كليني(329 هق)، ج 2 ، ص 12 ، ح 1 ،بَابُ كَيْفَ أَجَابُوا وَ هُمْ ذَرّ .
برخى از دانشمندان شيعه اخبار عالم ذرّ را طبق اين روايت تفسير و معنى كرده و گفتهاند:
خداى تعالى تمام افراد بشر را پيش از خلقت آدم به صورت ذرّ آفريد و به آنها شعور و ادراكى در خور آن عالم و مناسب شأن آنها عطا فرمود، تا بتوانند آفريننده خود را بشناسند و اگر از آنها سؤال شود، پاسخ گويند.
اين عقيده را با 12 اشكالى كه معتزله بر آن كردهاند و پاسخهائى كه از آنها داده شده است را مرحوم مجلسى در ج 2 ص 12 و 13 مرآت العقول ذكر ميكند و نيز تحقيقات لطيف و دقيقى از شيخ مفيد و سيد مرتضى قدس سرهما بيان ميكند كه مناسب اين مختصر نيست.
پس استفاده ميشود كه عدّهاي از روايات كه در رابطه با خلقت نوراني اهل بيت عليهم السّلام وارد گرديده مربوط به عالم ذرّ و زمان قبل از پا گذاردن آن بزرگواران در اين دنيا ميباشد و در بعضي ديگر همچون زيارت وارث كه ميفرمايد: اشهد انكم نورا في الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره (شما نورهائي در اصلاب شامخه و ارحام مطهره هستيد) در اين موارد منظور از نور به معناي روشنائي در مقابل تاريكي نيست بلكه به همان معنائي است كه در بعضي روايات بالا آمد( روايت أمالي شيخ طوسي، ص 183) ميباشد يعني: پاكي و طهارت از رجس و پليديها؛ همانطور كه آيه تطهير به آن گواهي ميدهد.
و اين بدان معناست كه در نهايت، خلقت و آفرينش شما از راههاي بشري بوده است ولي بشرهائي كه از همان زمان كه در پشت پدران و رَحِم مادران خود قرار داشتهايد همچون انوار الهي از هرگونه رجس و پليدي پاك و پاكيزه بودهايد.
و در آخر اين كه: نازل شدن تمام و يا بخشي از سوره مباركه «انسان» در شأن اهل بيت عليهم السّلام هيچ گونه منافاتي با خلقت نوراني آن حضرات نداشته ضمن اين كه آياتي از سوره انسان در شأن اهل بيت نازل گرديده است كه در رابطه با انفاق آن حضرات در سه افطار متوالي بوده و نه در رابطه با نحوه خلقت آنها كه آيا از نور بودهاند و يا از نطفه؟!
نام و نام خانوادگي: فرهاد.ف -
تاريخ: 29 مهر 87 - 00:00:00 سلام عليکم !
اگر مقدور است مقاله جامع در مورده عالم ذر در سايت قرار دهيد .
با تشکر فروان از زحمات بي دريغتان !
قال الله تبارك و تعالي : فَبَشِّرْ عِبَاد . الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب .الزمر /17 و 18 .
2
نام و نام خانوادگي: مهدي -
تاريخ: 07 آبان 87 - 00:00:00 خدا خيرتان دهد.عجب مطلبي در شان مولايمان آورديد
3
نام و نام خانوادگي: خطاب -
تاريخ: 09 آبان 87 - 00:00:00 اين سوره در مكه نازل شده است . يعني زماني كه هنوز فاطمه و علي رضي الله عنهما ازدواج نكرده بودند.