* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 28 مهر 1393 تعداد بازديد: 1439 
آيا در تاريخ از نقل احاديث مربوط به امام علي عليه السلام توسط حكام جلوگيري مي شده است؟
گروه امام علي (ع)  
 سوال:آيا در تاريخ از نقل احاديث مربوط به امام علي عليه السلام توسط حكام جلوگيري مي شده است؟

جواب:

 

در رابطه با اينکه با ناقلين فضائل أميرالمؤمنين عليه السلام برخوردهاي خيلي خشني مي کرد و يکي را نابود مي کردند  تا ديگران از او عبرت بگيرند از اين موارد در تاريخ زياد داريم . که به چند نمونه اشاره مي شود:

مدرك اول

آقاي ذهبي درباره إبن سقا که متوفي 371 هجري است. ذهبي مي گويد :

عبدالله بن محمد بن سقا الحافظ الامام[1]

کلمه امام را در حق هرکسي تعبير نمي کند، مي گويد ايشان بالاي منبر حديث طير را مطرح کرد که اين حديث يکي از احاديثي است که دلالت قطعي بر فضيلت أميرالمؤمنين عليه السلام بر همه صحابه دارد .

فوثبوا به وأقاموه وغسلوا موضعه[2]

برخاستند به اين آقا حمله کردند و از منبر پايين کشيدند ومنبر را آب کشيدند

يعني منبري که در آن فضائل علي گفته شود نجس مي شود

مدرک دوم:

نصر بن علي است از رجال صحاح ستة است يعني هم رجال صحيح بخاري و هم صحيح مسلم و 4 تا سنن و مساند ديگر است و آقاي ذهبي در تهذيب ج 10 ص 384 مي گويد که ابي حاتم و نسائي و إبن خراش گفته اند که ثقه است . از احمدبن حنبل هم نقل مي کند صداقت او را ، بعد مي گويد آقاي نصربن علي رفت بالاي منبر گفت پيغمبر دست حسن و حسين را گرفت و فرموده هرکس اينها را با پدرش دوست داشته باشد :

كان في درجتي يوم القيامة؛ أمر المتوكل بضربه ألف سوط

با من هم درجه است در روز قيامت؛ متوکل دستور داد 1000 ضربه شلاق به او بزنيد

 اگر کسي زنا کرده باشد 100 ضربه بيشتر به او نمي زنند . ببينيد 100 شلاق فقط براي زنا است و هر کسي که قذف کند حد قذف از 80 شلاق بيشتر نيست و اين آقا 1000 شلاق بايد بخورد چون روايتي در فضيلت علي عليه السلام نقل کرده فوقش بگويند اين روايتي را كه نصر بن علي خوانده ، دروغ است ، بعد جالب اين است که آمدند شروع کردن به زدن 10 تا 20 تا 30 تا خوب 1000تا شلاق و اضافه نصربن علي هم از فقها و بزرگان اهل سنت است ، بعد ديدند که ايشان واقعا دارد عذاب زيادي مي کشد و درد دارد آمدند گفتند ايشان از اهل سنت است و اشتباه کرده يا در بعضي از جاها دارد که

هذا من فعل أهل السنة فلم يزل به حتى تركه[3]

اين کاري که شده کاري است که همه اهل سنت انجام مي دهند

مدرک سوم:

سبكي در مورد نسائي که از علماي بزرگ اهل سنت است که او را امام و حافظ و شيخ الاسلام مي دانند و کتابش يکي از صحاح ستة اهل سنت است مي گويد :

أنه أخرج من دمشق لما ذكر فضائل على قيل ما زالوا يدافعون في خصيتيه حتى أخرج من المسجد ثم حمل إلى الرملة فتوفى بها

چون فضائل علي را مي گفت از دمشق او را بيرون کردند؛ گفته شده تا مادامي كه او را از مسجد خارج نكرده بودند بر خصيتين او مي زدند سپس او را بطرف رمله بردند كه در بين را از دنيا رفت.

نسائي که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است؛ مراجعه کنيد به :

طبقات الشافعيه - ج 3 - ص 16

المنتظم إبن جوزي - ج 13 - ص 156

تهذيب الکمال - ج 1 - ص 339

البداية والنهاية - إبن كثير - ج 11 - ص 140

مدرک چهارم:

آقاي عطية بن سعد بن جنادة عوفي متوفي 111 كه جزء شخصيت هاي برجسته اهل سنت است و از مجتهدين و فقها هم هست او کسي است که وقتي عبدالله زبير آمد محمد حنفيه را در کنار مکه با تعدادي از بني هاشم اسير و زنداني کرد و تصميم بر آتش زدن آنان کرده بود همين آقاي عطية همراه با تعدادي آمدند شبانه حمله کردند و جان محمد بن حنفيه را نجات دادند و در حمله حجّاج به مکه جزء فرماندهاني بود که در برابر حجّاج ايستاد. نه با حجّاج بن يوسف ثقفي ساختند و نه با عبدالله زبير ، بعد از اينکه از حجّاج شکست خوردند فرار کردند به شيراز . حجّاج به عامل و فرمانده اش محمد بن قاسم ثقفي  در فارس نامه زد که عطيه را احضار کن و به او بگو بايد علي بن ابيطالب را لعنت کند اگر اين کار را کرد که هيچ و الا

فاضربه أربع مئة سوط

 اگر علي را ناسزا نکند 400 شلاق بزنيد و سر و ريش او هم بايد تراشيده شود و در ميان مردم منتشر شود .

حجّاج يوسف ثقفي وقتي نامه نوشت محمد بن قاسم ثقفي نامه را خواند و عطيه را احضار کرد؛ عطيه عوفي هم در تاريخ فقط يک نفر است. و عده زيادي از بزرگان اهل سنت او را توثيق کرده اند ، ابن سعد در طبقاتش به صراحت مي نويسد که وقتي عطيه را آوردند به او گفتند بايد علي را لعنت کني گفت من اين کار را نمي کنم :

فأبى عطية أن يفعل ، فضربه أربع مأة سوط وحلق رأسه ولحيته[4]

عامل بني اميه 400 ضربه شلاق به او زد و سر و ريش او را تراشيد

إبن سعد مي گويد :

و کان ثقة انشاالله

 



[1] . سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 17، ص 305

[2] . تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 965

[3] . تهذيب التهذيب، ج 10، ص 384، بر مبناي مکتبة اهل بيت

[4] . طبقات إبن سعد - ج 6 - ص 304 ؛ تهذيب التهذيب - ج 7 - ص 201 ؛ اعلام زرکلي وهابي - ج 4 - ص 237 

 




آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما