* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 21 مهر 1393 تعداد بازديد: 15400 
آيا علماي اهل سنّت كلمه «مولي» در حديث غدير را به معناي امام و خليفه معني كرده اند؟
گروه امام علي (ع)  

سؤال کننده: فرشاد رحمتي

توضيح سؤال: 

با توجه به اختلافي كه بين شيعه و سني در بحث امامت و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام وجود داشته و دارد و يكي از دهها سند شيعه براي امامت بلافصل امير المؤمنين عليه السّلام حديث غدير مي‌باشد؛ علماي شيعه مي‌گويند: «مولي» به معناي «اولي بالتصرف»، «امام»، «خليفه» و «سرپرست» و يا كلمه‌اي مرادف با اين كلمات است؛ و مولي در حديث غدير دقيقاً همان معناي مذكور را دارد؛ امّا غالباً علماي اهل سنّت با انكار اين معنا به معاني ديگري همچون «ناصر» و «محبوب» و غيره تأويل كرده‌اند تا از توابع و لوازم آن كه خلافت بلا فصل امير المؤمنين عليه السّلام است بگريزند؛ حال سؤال اين است كه آيا كسي از علماي اهل سنّت اين حديث را به معاني مورد نظر شيعه پذيرفته و يا از آن در متون خود استفاده كرده است؟

پاسخ:

بعضي از علماي اهل سنّت كه «مولي» را در حديث غدير به معاني مورد نظر شيعه گرفته‌اند به شرح زيرند.

1 ـ امام ابو حامد غزالي (505 هـ)   

وي همان‌گونه كه در شرح حال و شناخت شخصيت او مي‌آيد يكي از اعاظم و أكابر علماي اهل سنّت است كه اين گونه مي‌گويد:‌

لكن أسفرت الحجة وجهها وأجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر: بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. فهذا تسليم ورضى وتحكيم. ثم بعد هذا غلب الهوى لحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود البنود وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار سقاهم كأس الهوى، فعادوا إلى الخلاف الأول فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمنا قليلا.

لكن حجت روي خود را آشكار نمود و جمعيت مردم براي شنيدن متن خطبه حديثي كه در روز غدير خم كه مورد اتفاق همه مي‌باشد جمع گرديدند. [در آن خطبه] پيامبر مي‌فرمايد: «هركس من مولاي اويم علي مولاي اوست». همين جا بود كه عمر به علي گفت: يا ابا الحسن! تبريك، تبريك! از اين به بعد تو مولاي من و مولاي هر زن و مرد مؤمني گرديدي.

اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پيمان‌ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.

و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشتند و عهد و پيمان خود را پشت سر افكنده و آن را به قيمتي اندك فروختند.

مجموعة رسائل الإمام الغزالي، كتاب سر العالمين ص483 ، طبعة مصححة منقحة، إبراهيم أمين محمد، المكتبة التوفيقية.

سبط بن جوزي ضمن تأييد انتساب كتاب سرالعالمين به غزالي عين كلام او را آورده و سخن او را بدون هيچ‌گونه ردّي نقل كرده است:

وذكر أبو حامد الغزالي في كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظا تشبه هذا. فقال قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ يا أبا الحسن أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. قال: وهذا تسليم ورضى وتحكيم، ثم بعد هذا غلب الهوى حبا للرياسة وعقد البنود وخفقان الرايات وازدحام الخيول في فتح الأمصار وأمر الخلافة ونهيها، فحملهم على الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون.

أبو حامد غزالي در كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظي شبيه به اين مطالب را در كتاب خود آورده است. رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم روز غدير خم به علي گفت: «من كنت مولاه فعلي مولاه».

اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پيمان‌ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.

و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشت نمودند و عهد و پيمان خود را به پشست سر خود افكندند و آن را به قيمتي اندك فروختند.

تذكره خواص الإمامة، ص 62.

ذهبي در حالي كه تحت تأثير شخصيت غزالي قرار گرفته چاره‌اي جز توجيه زير نديده، لذا بعد از ذكر مطلب فوق در كتاب خود اين چنين  مي‌گويد:

وما أدري ما عذره في هذا؟ والظاهر أنه رجع عنه، وتبع الحق، فإن الرجل من بحور العلم، والله أعلم.

نمي‌دانم غزالي براي اين سخن خود چه عذري خواهد داشت؟ ولي ظاهراً غزالي از اين نظر خود بازگشته و دوباره از حق پيروي كرده است. و به راستي كه او از دريا‌هاي علم است. والله اعلم.

سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج 19، ص 328.

شخصيت ابوحامد غزالى از ديدگاه علماي اهل سنّت

يافعي در شرح حال غزالي مي‌گويد:

 وفضائل الإمام حجة الاسلام أبي حامد الغزالي رضي الله عنه أكثر من أن تحصر، وأشهر من أن تشهر. وقد روينا من الشيخ الفقيه الإمام العارف بالله، رفيع المقام الذي اشتهرت كرامته العظيمة وترادفت وقال للشمس يوما قفي فوقفت حتى بلغ المنزل الذي يريد من مكان بعيد.

 فضائل إمام حجه الاسلام أبو حامد غزالي رضي الله عنه بيش از آن است كه در حدّ و حصر بگنجد و مشهورتر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد. و ما از اين شيخ فقيه إمام عارف بالله، كه به حدي رفيع المقام است كه كرامت عظيمه او هم پا و هم سنگ با خورشيد گشته تا جايي كه روزي به خورشيد گفت: در آسمان بمان و خورشيد هم در آسمان ماند تا او به سر منزل مقصود خود كه در مكاني دور دست قرار داشت رسيد.

 مرآة الجنان، حوادث سنة 505 .

سيوطي در باره شخصيت غزالي مي‌گويد:

وعلى رأس الخامسة الإمام أبو حامد الغزالي، وذلك لتميزه بكثرة المصنفات البديعات، وغوصه في بحور العلم... حتى قال بعض العلماء الأكابر الجامعين بين العلم الظاهر والباطن: لو كان بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم نبي لكان الغزالي، وأنه يحصل ثبوت معجزاته ببعض مصنفاته.

در رأس گروه پنجم إمام أبو حامد غزالي قرار دارد، واين به علّت تصنيفات نو و جديد او و غوص عميق او در درياهاي علم است... تا جايي كه بعضي از علماي بزرگ جامع بين علم ظاهر و باطن در باره او گفته‌اند:

اگر بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم پيامبري مي‌بود هر‌آينه آن شخص غزالي مي‌بود، و معجزات او نيز با  بعضي از مصنفاتش آشكار مي‌شد.

 التنبئه بمن يبعثه الله على رأس كل مائة، سيوطي، ص 12 .

زرقاني در باره شخصيت غزالي مي‌گويد:

ذكر له الأسنوي في «المهمات» ترجمة حسنة منها: هو قطب الوجود والبركة الشاملة لكل موجود، وروح خلاصة أهل الإيمان، والطريق الموصل إلى رضا الرحمن، يتقرب به إلى الله تعالى كل صديق، ولا يبغضه إلا ملحد أو زنديق. مات بطوس سنة 505.

أسنوي در كتاب «المهمات» ترجمه و شرح حال بسيار خوبي در باره غزالي آورده و اين گونه مي‌گويد: او قطب وجود و داراي بركتي است كه شامل هر موجودي مي‌شود، و او خلاصه روح أهل إيمان، و راه رسيدن به رضايت خداي رحمان است كه هر انسان صديقي مي‌تواند از طريق او به خداوند ‌تعالى برسد، و كسي جز ملحد يا زنديق به او بغض نمي‌ورزد. و او در سال 505 هـ . در طوس وفات كرده است.

 شرح المواهب اللدنيه، ج 1 ، ص 36 .

كتاب غزالي «سرالعالمين» است

در انتساب كتاب سر العالمين به غزالي هم جاي شك و ترديد نيست چرا كه:

ذهبي در ميزان الاعتدال، ج 1، ص 500 و سير أعلام النبلاء، ج19، ص 328 و ص 403 و لسان الميزان، ج 2، ص 215 و ابن جوزي در تذكره خواص الامّه، ص 62، و إسماعيل باشا بغدادى در ايضاح المكنون،ج 2، ص11 و ص 80  به اين مطلب تصريح كرده‌اند.

2 . محمد بن طلحة شافعي (652هـ)

محمد بن طلحه شافعي از علماي بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجري  است كه تعريف شخصيت او در ذيل خواهد آمد وي‌ مي‌گويد:

فيكون معنى الحديث: من كنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حميمه أو صديقه فإن عليا منه كذلك، وهذا صريح في تخصيصه لعلي بهذه المنقبة العلية وجعله لغيره كنفسه ... بما لم يجعله لغيره. وليعلم: أن هذا الحديث هو من أسرار قوله تعالى ... فإنه أولى بالمؤمنين وناصر المؤمنين وسيد المؤمنين. وكل معنى أمكن إثباته مما دل عليه لفظ (المولى) لرسول الله فقد جعله لعلي عليه السلام. وهي مرتبة سامية ومنزلة شاهقة ودرجة علية ومكانة رفيعة خصه صلى الله عليه وسلم بها دون غيره، فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد وموسم سرور لأوليائه.

معناى حديث غدير اين است: هر كس كه من بر او أولى و سزاوارتر و يا ناصر و  وارث و يا پشتيبان و دوست صميمي او هستم علي هم براي او اين چنين است. و اين كلام صريح در تخصيص علي به اين منقبت بلند بوده و او را براي ديگران مانند خود قرار داده و اين خصوصيت را براي ديگري قائل نشده است .

از اين رو دانسته مي‌شود كه: اين حديث از أسرار سخن خداي تعالى است ... كه [مضمون آن] در آيه مباهله نيز آمده. پس به درستي كه علي از همه كس بر مؤمنين اولي و سزاوارتر است و ناصر مؤمنين و سيد آقاي مؤمنين است. و هر معنايى كه أمكان داشته باشد از لفظ «مولي» براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم إثبات كنيم همان را براي علي مي‌توان ثابت نمود. و اين مرتبه‌اي بلند و والا و منزلتي دست نيافتني و درجه‌اي عالي و مكانتي رفيع است كه پيامبر آن را به علي و نه به ديگري اختصاص داده است.

 و از اين روست كه روز غدير  روز عيد و موسم سرور براي دوست‌داران علي [عليه السلام‌] گشته است.

مطالب السئول، ص 45-44

شخصيت محمد بن طلحه شافعي نزد علماي اهل سنّت

هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشي العدوي الشافعي المتوفّى سنة 652، ووصفه بالعلّامة الأوحد، برع في المذهب واصوله وشارك في فنون.

أبو سالم محمّد بن طلحه بن محمّد قرشي عدوي شافعي متوفّاى سال 652هـ . كه به علّامه بي نظير در مذهب و اصول و داراي فنون و هنر‌هاي مختلف توصيف گشته است.

سير أعلام النبلاء، ج 23، ص293.

تاج الدين سُبْكي در باره او مي‌گويد:

 تفقه وبرع في المذهب وسمع الحديث بنيسابور من المؤيد الطوسي وزينب الشعرية وحدث بحلب ودمشق. روى عنه الحافظ الدِّمياطي ومجدُ الدين بن العَديم. وكان من صدور الناس، وَلي الوزارة بدمشق يومين، وتركها، وخرج عمّا يملكه من ملبوس ومَمْلوك وغيره وتزَهَّد.

فقيه گرديد و در مذهب نوآوري كرد و در نيشابور از مؤيد طوسي و زينب شعريه حديث شنيد و در حلب و دمشق بزرگ شد.  و از او حافظ دمياطي و مجدُ الدين بن عَديم روايت نقل نمو‌ده‌اند. و او از بزرگان بود، و دو روز به وزارت دمشق نائل شد و آن را ترك نمود، و تمام مايملك خود  اعم از دارايي و پوشاك خود را ترك كرد و گوشه عزلت گزيد و به زهد و تقوا مشغول گرديد

طبقات الشافعية الكبرى، ج 8، ص63، الطبقه السادسه، فيمن توفي بين الستمائه والسبعمائه.

إسنوي در طبقات الشافعيه در باره او اين گونه مي‌گويد:

كان إماماً بارعاً في الفقه، والخلاف، عالماً بالأصلين رئيساً كبيراً معظّماً ترسل عن الملوك، وأقام بدمشق بالمدرسة الأمينية. 

او إمامي نوآور در فقه و مسائل اختلافي است، و عالم به دو أصل و رئيس كبير و معظّم است كه از  ملوك گريخت. و در دمشق در مدرسه أمينيه به تحصيل مشغول گرديد.

طبقات الشافعية،ص 418، ترجمة 1200، چاپ دار الفكر.  

3      . سبط ابن الجوزي (654هـ)

ابن حجر در «الصواعق المحرقه» و سمهودي در «جواهر العقدين» اين مطلب را از كتاب او «تذكره خواص الأمه في معرفة الأئمه» نقل مي‌كنند:

... (العاشر) بمعنى الأولى قال الله تعالى: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» أي: أولى بكم ... والمراد من الحديث: الطاعة المخصوصة فتعين العاشر. ومعناه: من كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به. وقد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمى بمرج البحرين، فإنه روى هذا الحديث بإسناده إلى مشايخه وقال فيه: فأخذ رسول الله بيد علي وقال: من كنت وليه وأولى به من نفسه فعلي وليه. فعلم أن جميع المعاني راجعة إلى الوجه العاشر. ودل عليه أيضا قوله عليه السلام: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته.

... معناي دهم براي مولي به معنى أولى و سزاوارتر است. خداوند تعالى مي‌فرمايد: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم»  در اين جا نيز مولي به معني  أولى و سزاوارتر به خود شماست.

پس مراد از حديث غدير: اطاعت مخصوصة [از علي عليه السلام‌] است پس [براي حديث غدير] معناي دهم متعين گرديد. و معناي آن اين است: كسي كه من براي او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.

و به همين معنى حافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد ثقفي أصبهاني در كتابش «مرج البحرين» تصريح نموده است. وي اين روايت را با إسنادش به مشايخ خود روايت كرده و گفته:

 رسول الله دست علي راگرفت و فرمود: هر كس من ولي او بر او  از خود او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.

پس دانسته شد كه تمام معاني كلمه «مولي»به معناي دهم بازگشت كرد.

 و دليل بر اين مطلب نيز سخن خود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در ابتداي حديث غدير است كه فرمود: «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟»

كه اين سخن نص صريح در إثبات إمامت علي و لزوم قبول اطاعت از او است.

سپس در ادامه سبط ابن جوزي اين اشعار را نيز كه در باره غدير و امامت اميرالمومنين نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم سروده شد را اضافه كرده است:

فقال حسان بن ثابت:

 يناديهم يوم الغدير نبيهم * بخم فأسمع بالرسول مناديا

وقال فمن مولاكم ووليكم*فقالوا ولم يبدوا هناك التعاميا

إلهك مولانا وأنت ولينا * ومالك منا في الولاية عاصيا

فقال له قم يا علي فإنني* رضيتك من بعدي إماما وهاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليه * فكونوا له أنصار صدق مواليا

هناك دعا اللهم وال وليه * وكن للذي عادى عليا معاديا

ويروى أن النبي صلى الله عليه وسلم لما سمعه ينشد هذه الأبيات قال له : يا حسان لا تزال مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا أو نافحت عنا بلسانك .

روايت شده وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين ابيات را از حسان  شنيد به او فرمود: اي حسان مادامي كه با اشعارت ما را ياري مي‌كني و به ما نفع مي‌رساني همواره به واسطه روح القدس مؤيد باشي .

ونيز قيس بن سعد بن عباده أنصاري اين اشعار را نزد امير المؤمنين عليه السّلام در صفين سرود:

قلت لما بغى العدو علينا * حسبنا ربنا ونعم الوكيل

علي إمامنا وإمام * لسوانا به أتى التنزيل

يوم قال النبي من كنت مولاه * فهذا مولاه خطب جليل

إن ما قاله النبي على الأمة * حتم ما فيه قال وقيل

و نيز كميت اين اشعار را سرود:

 نفى عن عينك الأرق الهجوعا * وهما يمترى عنه الدموعا

لدى الرحمن يشفع بالمثاني * فكان لنا أبو حسن شفيعا

ويوم الدوح دوح غدير خم * أبان له الولاية لو أطيعا

ولكن الرجال تبايعوها * فلم أر مثلها خطرا مبيعا

سپس اين جوزي در ادامه مي‌گويد براي ابيات كميت قصه عجيبي نقل شده و آن اين كه:

حدثنا بها شيخنا عمر بن صافي الموصلي رحمه الله تعالى. قال: أنشد بعضهم هذه الأبيات وبات مفكرا، فرأى عليا كرم الله وجهه في المنام فقال له: أعد علي أبيات الكميت، فأنشده إياها حتى بلغ إلى قوله (خطرا مبيعا) فأنشد علي بيتا آخر من قوله زيادة فيها:

فلم أر مثل ذاك اليوم يوما * ولم أر مثله حقا أضيعا

فانتبه الرجل مذعورا .

شيخ ما عمر بن صافي موصلي رحمه الله تعالى براي ما نقل كرد: شخصي اين اشعار را با خود سروده بود و شب با تفكر در اين ابيات به خواب رفته بود و در عالم خواب  علي كرم الله وجهه را مشاهده كرده بود كه به او فرموده بود: أبيات كميت را برايم بخوان و او نيز اين اشعار را براي حضرت سروده بود تا اين كه به اين قسمت (خطرا مبيعا) رسيده بود. در اين حال [حضرت] علي [عليه السلام‌] بيت ديگري را به آن اضافه كرده بود و آن اين است:

فلم أر مثل ذاك اليوم يوما * ولم أر مثله حقا أضيعا

هرگز روزي مانند آن روز و نيز حقي مانند آن را كه ضايع شده باشد نديدم.  

فانتبه الرجل مذعورا.

و با اين خواب وحشت زده از خواب برخاست.

و سيد حميري اين ابيات را سرود:

  يا بائع الدين بدنياه  *  ليس بهذا أمر الله

من أين أبغضت عليا الرضا*وأحمد قد كان يرضاه

من الذي أحمد من بينهم * يوم غدير الخم ناداه

  أقامه من بين أصحابه * وهم حواليه فسماه

هذا علي بن أبي طالب * مولى لمن قد كنت مولاه

فوال من والاه يا ذا العلا * وعاد من قد كان عاداه

تذكرة خواص الأمة، ص ، 34 -30.

شخصيت سبط ابن الجوزي نزد علماي اهل سنّت

ذهبي در باره او مي‌گويد:

 الإمام الواعظ المؤرخ شمس الدين، أبو المظفر التركي، ثم البغدادي العوني، الحنفي سبط الإمام جمال الدين أبي الفَرَج ابن الجوزيّ؛ نزيل دمشق. ولد سنة إحدى وثمانين وخمسمائة، وسمع من جدّه، وكان إماماً فقيهاً واعظاً وحيداً في الوعظ علاّمة في التاريخ والسير وافر الحرمة ... صاحب قبولٍ تامّ .

      إمام واعظ مؤرّخ، شمس الدين، أبو المظفر تركي، بغدادي عوني، حنفي نوه (سبط) إمام جمال الدين أبو الفَرَج بن جوزيّ ؛ ساكن دمشق كه در سال 581 هـ به دنيا آمد و إمام و فقيه و واعظ بي نظيري بود و در تاريخ و سِيَر، علامه بود و صاحب ارج و احترام ويژه و مورد قبول همه بود.

 تاريخ الإسلام، حوادث وفيات (660 - 651) ص‏183، دار الكتاب العربي.

     4 . محمد بن يوسف كنجي شافعي (658 هـ)

قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي: «لو كنت مستخلفا أحدا لم يكن أحدا حق منك» ... وهذا الحديث وإن دل على عدم الاستخلاف لكن حديث غدير خم دال على التولية وهي الاستخلاف. وهذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره صلى الله عليه وسلم.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به علي [عليه السلام‌] فرمود: «اگركسي را به جاي خود برگزيدم از تو شايسته‌تر نديدم و اين حديث اگر چه بر خلافت دلالت نمي‌كند ولي حديث غدير خم دلالت برتوليت دارد كه همان استخلاف(به خلافت برگزيدن) مي‌باشد. و اين حديث يعني حديث غدير خم ناسخ هر خلافت ديگري است چون اين اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روي داده است.

كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب 166 - 167

شخصيت كنجي شافعي نزد علماي اهل سنّت

حاجي خليفه او را اين گونه معرفي كرده است:

الشيخ الحافظ.

 كشف الظنون، ج 2 ، ص1497، دار إحياء التراث العربي.

عمر رضا كحاله در باره او اين گونه آورده:

محمد بن يوسف الكنجي (أبو عبد الله) فاضل. من آثاره: «البيان في أخبار صاحب الزمان» ، «كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب»، وله شعر .

محمد بن يوسف كنجي (أبو عبد الله) شخص فاضلي است. از آثار او: البيان في أخبار صاحب الزمان و كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب است، و براي او اشعاري است .

 معجم المؤلفين، ج12، ص 134، دار إحياء التراث العربي.

قندوزي حنفي درباره اوگفته است:

الشيخ المحدّث الفقيه أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد الكنجي الشافعي رحمه الله .

شيخ محدّث فقيه أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد كنجي شافعي.

  ينابيع الموده، ج 2، ص565، منشورات الشريف الرضي.  

     5 . سعيد الدين فرغاني

... جعله النبي صلى الله عليه وسلم وصيه وقائما مقام نفسه بقوله : من كنت مولاه فعلي مولاه . وذلك كان يوم غدير خم على ما قاله كرم الله وجهه في جملة ...

... رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم [حضرت] علي [عليه السلام‌] را وصي خود  و قائم مقام خود قرار داد و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». واين واقعه در روز غدير خم بود ...

شرح تائية ابن فارض ر . ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 203.

شخصيت سعيد الدين فرغاني نزد علماي اهل سنّت

او كه داراي اشعاري از جمله قصيده تائيه معروف بوده، عبد الرحمن جامي شاعر در باره او گفته است:

أنه من أكمل أرباب العرفان وأكابر أصحاب الذوق والوجدان ، لم يضبط أحد مسائل الحقيقة بأحسن بيان مثله ...

 او از كامل‌‌ترين افراد و از أرباب عرفان و از أكابر أصحاب ذوق و وجدان است، كسي بهتر از او مسائل حقيقت را ضبط نكرده است ....

نفحات الأنس، ص 559 .

محمود بن سليمان كفوي در شرح حال او آورده:

 الشيخ الفاضل الرباني والمرشد الكامل الصمداني سعيد الدين الفرغاني ، هو من أعزة أصحاب الشيخ صدر الدين القونوي مريد الشيخ محي الدين العربي ، كان من أكمل أرباب العرفان وأفضل أصحاب الذوق والوجدان ، وكان جامعا للعلوم الشرعية والحقيقية ... وكان لسان عصره وبرهان دهره ودليل طريق الحق وسر الله بين الخلق ، بسط مسائل علم الحقيقة وضبط فنون أصول الطريقة في ديباج شرح القصيدة التائية الفارضية ...

شيخ فاضل رباني و مرشد كامل صمداني سعيد الدين فرغاني ،  از أعزّه أصحاب شيخ صدر الدين قونوي مريد شيخ محي الدين عربي بوده است، و از أكمل أرباب عرفان و أفضل أصحاب ذوق و وجدان ، و جامع علوم شرعيه و حقيقيت بوده است ... و لسان عصر و برهان دهر و دليل طريق حق و سر الله بين الخلق بوده، كه مسائل علم حقيقت را بسط داده و فنون أصول طريقت را در ديباج شرح قصيدة تائية فارضية ضبط نموده است...

كتائب أعلام الأخيار ، مخطوط، ر.ك. نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني،  ج 9، ص 205 .

          6 . تقي الدين مقريزي (840هـ)

مقريزي از شخصي به نام ابن زولاق مطلبي نقل مي‌كند و بدون ردّ آن اين گونه مي‌آورد:

وقال ابن زولاق: وفي يوم ثمانية عشر من ذي الحجة سنة 362 وهو يوم الغدير يجتمع خلق من أهل مصر والمغاربة ومن تبعهم للدعاء، لأنه يوم عيد، لأن رسول الله صلى الله عليه وسلم عهد إلى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب فيه واستخلفه ...

ابن زولاق گفته است: در روز هجده ذي الحجة سال 362 هـ كه اين روز غدير مي‌باشد جمعي از مردم أهل مصر و مغاربه و توابع آن براي دعاء دور يكديگر جمع مي‌شوند، چون اين روز، روز عيد است، به اين علّت كه رسول الله صلى الله عليه وسلم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب را در اين روز به خلافت برگزيد...

المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ، ص 220 .

شخصيت مقريزي نزد علماي اهل سنّت

جلال الدين سيوطي در شرح حال مقريزي اين‌گونه آورده:

 المقريزي تقي الدين أحمد ابن علي بن عبد القادر بن محمد مؤرخ الديار المصرية . ولد سنة 769 واشتغل بالفنون وخالط الأكابر وولي حسبة القاهرة ، ونظم ونثر وألف كتبا كثيرة منها.... مات سنة 840 .

تقي الدين أحمد ابن علي بن عبد القادر بن محمد مقريزي تاريخ نويس سرزمين مصر است كه درسال 769 هـ متولد شد و به فنون مختلف اشتغال ورزيد و با أكابر و بزرگان همنشين گشت و امور حسبيه قاهره را به عهده گرفت، و به نظم و نثر و تأليف كتابهاي فراوان ... اهتمام ورزيد و در سال 840  وفات يافت.

7. شهاب الدين دولت آبادي

أن حديث الغدير يدل على خلافة أمير المؤمنين عليه السلام ونيابته عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، وأنه يدل على وجوب إطاعة علي ولزوم اتباعه عليه السلام .

حديث غدير بر خلافت و نيابت أمير المؤمنين عليه السلام از جانب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و نيز بر وجوب إطاعت و تبعيت از او دلالت دارد.

من كتابه هدايه السعداء، مخطوط، ر. ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 211 .

 8 . مولوي محمد إسماعيل دهلوي برادرزاده دهلوي معروف كه كتاب عبقات در پاسخ به او آمده است.

مولوي محمد إسماعيل برادرزاده دهلوي معروف كه طرفداران و معتقدين زيادي در سرزمين هندوستان دارد در رساله‌اي كه آن را در بيان حقيقت إمامت نوشته، كلامي صريح در دلالت حديث غدير طيق اعتقاد اماميه دارد.

وي در اين كتاب اين گونه آورده است:

ومنها: ثبوت الرئاسة، أي فكما أن لأنبياء الله نوعا من الرئاسة الثابتة لهم بالنسبة إلى أممهم وهي الرئاسة التي تنسب تلك الأمة إلى رسولها والرسول إلى أمته، وبالنظر إليها يكون للرسول تصرف في كثير من أمورهم الدنيوية كما قال الله تعالى: «النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» ويكون له أيضا ولاية في بعض الأمور الأخروية قال الله تعالى: «فكيف إذا جئنا من كل أمة بشهيد وجئنا بك على هؤلاء شهيدا» كذلك الإمام، فإنه يكون له مثل تلك الرئاسة على تلك الأمة في الدنيا والآخرة، فإن النبي صلى الله عليه وسلم قال: ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى. فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه.

از جمله اين امور (در معناي حديث غدير) ثبوت رياست است، يعني همان‌گونه كه أنبياء الهي نوعي از رياست را نسبت به امت خويش داشته و مي‌توانستند در امور دنيايي امت‌هاي خود دخالت كنند براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نيز چنين اختياري وجود دارد همان‌گونه كه در سخن خداوند تعالى آمده: « النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» ونيز در أمور أخروي نيز بر امت خود ولايت دارند كه در قول خداوند آمده: «فكيف إذا جئنا من كل أمة بشهيد وجئنا بك على هؤلاء شهيدا»

 همين‌طور براي إمام نيز همين اختيارات وجود دارد. يعني: همان رياست بر أمت در امور دنيا و آخرت وجود دارد، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم [در روز غدير] فرمود: «ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى. فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه».

نزهه الخواطر، ج 7 ، ص61 - 56

موفق باشيد.

گروه پاسخ به شبهات .

مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر (عج)




    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  ميثم     -   تاريخ:  19 آذر 87 - 00:00:00
با عرض سلام خدمت شما بزرگوران از 367 نفر از علماي اهل سنت که واقعه غدير رابيان کرده اند ، چند نفر مولي را سرپرست و چند نفر دوست در نظر گرفته اند. و حديث غدير چندين سند صحيح دارد. با تشکر در پناه حق ميثم www.shiaanswering.blogfa.com
جواب نظر:
با سلام خدمت شما دوست عزيزو تبريك ايّام مبارك دهه ولايت و دو عيد بزرگ قربان و غدير.
پاسخ به بخش اوّل سؤالتان:
طبيعي است كه علماي اهل سنّت در اساسي ترين و حياتي ترين امر مورد اختلاف بين شيعه و سنّي تمام تلاش و كوشش خود را در انكار و كتمان و توجيه و تحريف اين واقعه به كار گيرند و از هر راه‌كاري در نيل به اين مقصود دريغ نورزند و اگر اين كار را نكرده بودند و اين موضوع را قبول نموده بودند امروز در دنيا دو مذهب به اسم شيعه و ديگري سني وجود نداشت تا بخواهد اختلافي در اين بين وجود داشته باشد و همه داستان‌ها از همين جا آغاز شد كه در حديث غدير «ان قلت ها» شروع شد. لذا انكار و تحريف و توجيه‌ها آغاز شد.
پس اگردر بين هزاران عالم سنّي حتي يك نفر هم  به اين حقيقت اعتراف نمي‌كرد باز هم براي شيعه فرقي نداشت و از صميم جان بر عهد و پيمان خود پايدار مي بود. و براي ما حتي يك حديث ازهزاران حديث نوراني اهل بيت عصمت و طهارت كفايت مي‌كرد. امّا تأسف اين جاست كه اهل سنّت اين مسير را رها كرده و بيراهه مي‌رود.
دوست عزيز! در خانه اگر كس است يك حرف بس است. براي شناخت حق وحقيقت عِدّه وعُدّه لازم نيست. بلكه فطرتي سالم و قلبي سليم نياز است؛ كه در اين صورت يك اعتراف هم كافي است. امّا اگر اين نباشد حتي در حضور رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم همان‌ها كه خود بخ بخ لك يا علي گقتند بعد‌ها انكار كرده و سر به راهي ديگر گذاردند.
و امّا جهت پاسخ به قسمت دوّم نظرتان مطالب زير را تقديم مي‌نماييم:
أنه ( يعني حديث من كنت مولاه ) ،‍ حديث صحيح لا مرية فيه و قد أخرجه جماعة كالترمذي و النسائي و أحمد و طرقه كثيرة جدا و من ثم رواه ستة عشر صحابيا و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه و سلم ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر و سيأتي و كثير من أسانيدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح في صحته و لا لمن رده بأن عليا كان باليمن لثبوت رجوعه منها و إدراكه الحج مع النبي
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، اسم المؤلف:  أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي ( الوفاة : 973هـ ) ، ج 1 ، ص 164 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله شاهده حديث سلمة بن كهيل عن أبي الطفيل أيضا صحيح على شرطهما
المستدرك على الصحيحين ، اسم المؤلف:  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري ( الوفاة : 405 هـ ) ، ج 3 ، ص 118 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا
فالحديث متواتر أو مشهور .
كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، اسم المؤلف :  إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي ( الوفاة : 1162 ) ، ج 2 ، ص 361 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش
أنه ( يعني حديث من كنت مولاه ) ،‍ حديث صحيح لا مرية فيه و قد أخرجه جماعة كالترمذي و النسائي و أحمد و طرقه كثيرة جدا و من ثم رواه ستة عشر صحابيا و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه و سلم ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر و سيأتي و كثير من أسانيدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح في صحته و لا لمن رده بأن عليا كان باليمن لثبوت رجوعه منها و إدراكه الحج مع النبي
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، اسم المؤلف:  أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي ( الوفاة : 973هـ ) ، ج 1 ، ص 164 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط
و عن الذهبى : أن من كنت مولاه فعلى مولاه متواتر يتقين أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قاله .
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، اسم المؤلف:  العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، ج 6 ، ص 195 دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت
فَهَذَا الْحَدِيثُ ، صَحِيحُ الإِسْنَادِ لاَ طَعْنَ لأَحَدٍ في أَحَدٍ من رُوَاتِهِ فيه .
  شرح مشكل الآثار ، اسم المؤلف:  أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي ( الوفاة : 321هـ) ، ج 5 ، ص 18 و 19، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر (عج)
2   نام و نام خانوادگي:  علي نعمتي     -   تاريخ:  19 آذر 87 - 00:00:00
سلام

اقا ميثم تحويل بگير.اگر 10000000000000.......بازم اهل سنت راضي نميشه
3   نام و نام خانوادگي:  ميثم     -   تاريخ:  20 آذر 87 - 00:00:00
با عرض سلام مجدد خدمت شما بزرگواران و همچنين تبريک ايام مبارك دهه ولايت و دو عيد بزرگ قربان و غدير خدمت شما عزيزان
از اينکه دوباره مزاحم وقت گرانبهايتان شدم شرمنده هستم ؛ سوال بالايي من فقط براي آگاهي بود و از اينکه پاسخ اين حقير را سريع داديد ممنون هستم.
و شبهه ديگري که من برايم پيش آمده در مورد معني مولي و وليست؛ نمونه هاي زير را در نظر بگيريد :
معناي ولي در زبان عربي: ياور، دوست، محب و محبوب است. جمعش اولياء است. (مانند ولي الله، اولياء الله و غيره). لفظ ولي در قرآن مجيد براي الله تعالي نيز بكار رفته است:
[اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا] {البقرة:257}
الله دوست مردماني كه ايمان آورده اند است.
و براي مؤمنين نيز استعمال شده و بطرف الله تعالي مضاف شده است:
[أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ] {يونس:62}
آگاه باشيد که دوستان خدا هيچ ترس و هيچ اندوهي (از وقايع گذشته)در دل آنها نيست.
و همين لفظ در حق مؤمنين بكار رفته در حالي كه به طرف مؤمنين ديگر نسبت داده شده است:
[وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ] {التوبة:71}
مردان و زنان با ايمان ياور ودوست همديگرند.
و نمونه هاي ديگر
البته اين که تعداد کثيري از علماي اهل سنت مولي را در مورد حضرت علي عليه السلام سرپرست گرفته اند ، خود يک جواب براي سوال من ميباشد ؛ اما من دوست دارم جوابهاي ديگر را از زبان شما بزرگواران بشنوم.
با تشکر
ميثم
در پناه حق

4   نام و نام خانوادگي:  سلامات     -   تاريخ:  21 آذر 87 - 00:00:00
معني ولايت كه چشمشان را به آن بسته اند در آيه 5 سوره مباركه احزاب موجود است.
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا

در سخنراني مرحوم شهيد دستغيب كه از تلويزيون فارس پخش گرديد. با ذكر چند سند از منابع اهل سنت فرمودن كه در روز غدير يك از اصحاب پرسيده بود كه ولي يعني چه و پيامبر جواب داده بود يعني حرفش را گوش بده و امرش را اطاعت كن.
جالب اين است كه در كتابهاي اهل سنت آمده است كه در روز غدير اول پيامبر از مردم سوال كرد" من اولي بكم يعني چه كسي بر شما ولايت دارد و همه پاسخ دادند خدا و رسولش . سپس پيامبر دست علي را بالا برد و فرمود من كنت مولاه فهذا علي مولا الهيم والي من والاه و عادي من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره.
پيامبر اسلام فرمود "مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تركها غرق و هلك"
پيامبر فرمود "اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ما ان تمسكتم بهم لن تضلوا ابدا و لن يفترقا حتي يردا علي الحوض "
پيامبر فرمود " تعداد جانشينان من به تعداد نقباي بني اسرائيل دوازده نفرند "
پيامبر فرمودند " فاطمه پاره تن من است هركس آنرا آزار دهد مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد خدا را آزار داده است.
پيامبر فرمودند " رضاي فاطمه رضاي خدا است
پيامبر فرمودند : نسبت تو اي علي به من مانند نسبت هارون به موسي است فقط تو پيامبر ( نبي ) نيستي.

واقعا" از برادران اهل سنت مي خواهم تحقيق كنند و چشمشان را باز كنند تا حقيقت را پيدا كنند. مصداق آيه مباركه " صم بكم عمي ..." نباشند.


5   نام و نام خانوادگي:  ميثم     -   تاريخ:  21 آذر 87 - 00:00:00
با عرض سلام خدمت دوستان و همه برادران موسسه
(برادران عزيز موسسه در صورتي که صلاح ديديد متن زير را در سايت بگذاريد)
دوستان بزرگوار موسسه اسامي چند نفر از علماي اهل سنت را که حديث غدير را کاملا بازگو کرده بودند آوردند و من نيز با اجازه از دوستان موسسه خصوصا جناب دكتر قزويني چند نکته را بيان ميکنم.
بعد از اينکه حديث غدير گفته شد و پيامبر حضرت علي عليه السلام را به عنوان خليفه (نه پيامبر ؛ پس خوب دقت کنيد) بعدي خود معرفي کردند خدا نيز در قران خبر از کامل شدن دين داد.
در مورد شرح نزول آيه شريفه " اليوم أكملت لكم دينكم " جمع کثيري از اکابر علماي اهل سنت نزول آيه را در روز غدير نقل نموده اند.
رجوع کنيد به ترجمه الامام علي بن ابيطالب از تاريخ دمشق (ابن عساکر شافعي) ج 2 ص 75 ح 575 و 576 و 577 و 585 ط 1 بيروت _ شواهد التنزيل (حسکاني حنفي) ج 1 ص 157 ح 211 و 212 و 213 و 214 و 215 و 250 ط 1 بيروت _ المناقب (ابن مغازلي شافعي) ص 19 ح 24 _ تاريخ بغداد ( خطيب بغدادي) ج 8 ص 290 ط السعاده مصر _ الدر المنثور (سيوطي) ج 2 ص 259 ط 1 مصر _ الاتقان (سيوطي) ج 1 ص 31 ط 1360 هـ _ المناقب (خوارزمي حنفي) ص 80 ط الحيدريه _ تذکرةالخواص ( سبط بن جوزي حنفي) ص 30 ط الحيدريه _ تفسير (ابن کثير شافعي) ج 3 ص 281 ط بولاق _ مقتل الحسين (خوارزمي حنفي) ج 1 ص 47 _ ينابيع الموده (قندوزي حنفي) ص 115 ط اسلامبول _ فرائد السمطين (حمويني) ج 1 ص 72 و 74 و 315 ط 1 بيروت _ تاريخ (يعقوبي) ج2 ص 35 ط الحيدريه _ و در الغدير علامه اميني ج 1 ص 230 از: تاريخ ابن کثير (دمشقي) ج 5 ص 210 و در احقاق الحق (تستري) ج 6 از : الکشف و البيان (ثعلبي) مخلوط _ روح المعاني (آلوسي) ج 6 ص 55 ط المنيريه _ البداية و النهاية ( ابن کثير دمشقي) ج 5 ص 213 و ج 7 ص 349 ط قاهره و غير اينها نقل نموده اند.
و نيز عده اي از علما اهل سنت گويند محتمل است اين آيه دو مرتبه نازل گرديده باشد يک مرتبه غروب عرفه و يک مرتبه در غدير چنانکه سبط ابن جوزي در آخر صفحه 18 تذکرة خواص الامه آورده است.
جلال الدين سيوطي و امام المفسرين ثعلبي وحافظ ابونعيم اصفهاني و ابوالفتح نظري و ابن کثير شامي و ابن مردويه و محمد ابن جرير طبري و حافظ ابوالقاسم حسکاني و سبط بن جوزي و ابو اسحق حمويني و ابو سعيد سجستاني وخطيب بغدادي و ابن مغازلي و ابوالمؤيد موفق بن احمد خوارزمي و ديگران از علماي اهل سنت نوشته اند که چون در روز غدير خم رسول اکرم(ص) بحکم خداوند علي(ع) را بمردم معرفي و نصب بولايت نمود.و آنچه بدان مامور بود رسانيد در شأن علي، و آنقدر علي عليه السلام را بالاي دست بلند نمود که دو زير بغلش نمودار شد آنگاه امر فرمود به امت سلام کنيد به علي به عمارت مومنين و امت همگي اذعان به آن نمودند هنوز از هم جدا نشده بودند که آيه شريفه مذکوره نازل گرديد.خاتم الانبيا (ص) از نزول اين آيه بسيار مسرور شد لذا توجه به حاضرين نموده فرمود: «الله أكبر على إكمال الدين وإتمام النعمة ورضا الرب برسالتي و الولاية لعلي ابن ابيطالب بعدي » امام حسکاني و امام حنبل مشروحا اين قضيه را نقل نموده اند. با توجه به اين آيات شريفه و حديث شريف کاملا روشن است که کلمه مولا بمعناي امامت و ولايت و اولي به تصرف مي باشد. و اگر مولي و ولي بمعناي اولي بتصرف بودن نبود جمله بعدي بيمعني بود و اين جمله که در همه جا از لسان مبارک رسول خدا(ص) صادر گرديده ثابت ميکند که مولا و ولي بمعناي اولا بتصرف ميباشد که مي فرمايد بعد از من اين مقام مخصوص علي(ع) است.
ثانيا چه دليلي غير از اين بود که پيغمبر(ص) در آن هواي گرم در محلي که سابقا مرکزيت براي توقف در آنجا نبوده تمامي امت را در آنجا جمع کند و جلو رفته گان قافله را امر کند که برگردانند و در مقابل آن آفتاب سوزان که پاها را به دامنها پيچيده و در پناه شترها نشسته بودند، منبر برود و آن خطبه طولاني را که خوارزمي و ابن مردويه در مناقب خود و طبري در کتاب الولايه و ديگران نقل نموده اند در اثبات فضائل و مقامات امير المومنين(ع) ادا نمايد تا سه روز هم وقت مردم را بگيرد و در آن صحراي خشک و گرم آنها را نگهدارد و امر کند تمامي افراد از عالي و داني بايستي تک تک با علي(ع) بيعت کنند نتيجه آن باشد که علي را دوست بداريد يا آنکه علي دوست و ناصر شماست؟؟؟!!
توضيح ديگر اينکه در لفظ مولي و ولي معني حقيقي اولا بتصرف ميباشد چنانچه وليّ النکاح بمعني متولي امر نکاح است و ولي المراة زوجها و ولي الطفل ابوه به معني اولي به ميباشد وليعهد سلطان بمعني متصرف در امور سلطنت بعد از سلطان است و ولي دانش آموز را هم که خود ميدانيد.
و مهم تر از همه اينکه اگر لفظ مولا نص بر امامت و خلافت ابتدائيه نبودحضرت اميرالمومنين(ع) مرتب به آن دليل و حجت نمي آورد.

در پناه حق
ميثم
www.shiaanswering.blogfa.com

6   نام و نام خانوادگي:  مرتضي حسيني پويا     -   تاريخ:  22 آذر 87 - 00:00:00
با سلام حقير گمان ميكنم جلال الدين سيوطي هم در الدر المنثور روز غدير را روز تعيين جانشين براي رسول خدا خوانده و ايه اكمال را در مورد روز غدير ميداند.همينطور ايه ي تبليغ را.حال در مورد كلمه مولا نميدانم.لطفا پاسخ دهيد
7   نام و نام خانوادگي:  ييد علي اکبر فروتن     -   تاريخ:  22 آذر 87 - 00:00:00
سلام باتبريک دو عيد بزرگ،خوشحالم سايتي پيدا شد دو کلام حرف درست بزند حرف هاي دو طرف نوشته شود لطفا فونت سايت را بهتر کنيد
8   نام و نام خانوادگي:  فقط بنده خدا     -   تاريخ:  25 آذر 87 - 00:00:00
سلام بر مومنين
با تشكر از همه عزيزان درست اندر كار سايت و بينندگان آن بخاطر نظرات گرانبهايشان.
همانگونه كه مستحضريد در قرآن كريم كلمه مولي و مشتقات آن به كرات وبه معاني مختلف مخصوصا صاحب اختيار و ولي امر بكار رفته است.خواهشمند است جهت اتمام حجت فهرستي در اين خصوص نيز تهيه و ارائه گردد.با تشكر.
اجركم عندالله
التماس دعا
9   نام و نام خانوادگي:  سيد مهدي شريف موسوي     -   تاريخ:  25 آذر 87 - 00:00:00
باز هم از زحمات ارزنده شما در حوزه تحقيقات ديني و مبارزه با شبهات تشكر مي‌كنم. خواهشمندم علاوه بر اين موضوع بخش ويژه‌اي را هم به بررسي شبهات جريانات روشنفكري ديني و طرفداران افراطي موضوع وحدت اسلامي اختصاص دهيد. از خداوند متعال علو درجات را براي شما مسئلت دارم.
10   نام و نام خانوادگي:  محفوظ     -   تاريخ:  07 دي 87 - 00:00:00
برگرفته از کتاب روزهاي پيشاور (ردي بر شبهاي پيشاور ) نوشته محمد باقر سجودي از بيشمار شيعياني که به اهل سنت گرويده اند حقه بازي اول علماي شيعه 1 – نمي توان گفت احاديثي که در کتب اهل سنت جمع آوري شده است، همگي بي کم و کاست صحيح هستند. مکر اول علماي شيعه اين است که براي اثبات عقايد خود به ضعيف ترين احاديث يا احاديث کاملاً ساختگي در کتب اهل سنت استدلال مي کنند ! اين عادت خيلي عجيب است ! اما آنها بدون هيچ خجالتي مرتکب آن مي شوند و پي در پي تکرار مي کنند. شيعيان ساده لوح بايد بدانند که بودن احاديث در کتب اهل سنت ، دليل بر درستي آن احاديث نيست و حتي يک نفر سني هم در طول تاريخ نگفته است که تمام احاديث کتب ما بي کم و کاست درست است! اگر شيعه اصرار دارد، هر روايتي که در کتب ما آمده، درست است و بايد قبولش کرد، پس آن همه رواياتي را که ضد آنهاست نيز، مي پذيريم و از ما نخواهند که قبول نکنيم. عجيب است! وقتي به احاديث ما که بر ضد شان است، مي رسند؛ مي گويند: جعلي است. پس واضح است که معلم و راهنماي آنها در علم حديث شناسي فقط و فقط هواي نفسشان است نه علم و دانش. اهل سنت تنها احاديث دو کتاب بخاري و مسلم را صد در صد قبول دارد. علماي ما کتب ديگر را به غير از اين دو کتاب به دو بخش کلي تقسيم کرده اند و احاديث صحيح آن را در يک طرف و احاديث ضعيف را در طرف ديگر نوشته اند . کساني مثل بخاري و مسلم با دقت فراوان احاديث صحيح را جمع آوري کردند و هزاران حديث را تنها به خاطر کمي شک و ترديد در کتاب هاي خود ثبت نکردند. پس به اين دليل، هرچه در بخاري و مسلم است، درست مي دانيم؛ اما ديگران کمتر دقت کردند؛ همه چيز را جمع کردند و عده اي آمدند و جمع کرده هاي آنها را غربال نمودند و تحقيق کردند و راست را از دروغ ، سره را از ناسره مشخص کردند اما در اين ميان احاديثي باقي ماند که 50 درصد احتمال مي دادند، درست باشد. تکليف اين احاديث چه بود؟ بعضي گفتند: چون 50 درصد احتمال دروغ دارد به آن اعتنا نمي کنيم. و بعضي ديگر گفتند: چون 50 درصد احتمال دارد که سخن رسول باشد، به آن توجه مي کنيم و بعضي ديگر گفتند: در مسايل اعتقادي اعتنا نمي کنيم اما در مسايل عبادي به آنها توجه مي کنيم. اختلاف ديگر علما در صادق و کاذب بودن ، راوي احاديث است. بعضي يک راوي را صادق و امين مي دانند و بعضي ديگر نه . اينها همه از شومي دروغ اول است که مذاهب سني به وجود آمد. اما الله قران را ميزاني قرار داد براي رفع اختلافات. الله به دروغ گويان اجازه داد تا اذان را تغيير بدهند اما اجازه نداد حتي يک نقطه را در قرآن عوض کنند . قرآن خوانان شيعه و قرآن خوانان سني حتي در يک نقطه هم اختلاف ندارند. قرآن کتابي است که در آن هيچ تغييري صورت نگرفته است و هر دو فرقه آن را بدون يک کلمه اختلاف قبول دارند اما در بارۀ احاديث، آنها حتي يک ورق از بخاري را قبول ندارند و ما نيز، يک ورق از کافي آنها را قبول نداريم. پس بايد احاديث را بر قرآن عرضه کنيم تا راه را بيابيم. نکتۀ دوم اين که استناد داعي شياد به احاديثي که خود ما قبولش نداريم و به آن عمل نمي کنيم، تعبيري ندارد جز اين که بگويم : او مغرض است. آيا در کتب خودشان حديث دروغ وجود ندارد؟ اگر ندارد، نام مرا در زمرۀ شيعيان بنويسيد و اگر هست، پس اعتراض او به ما براي چيست؟ در ظاهر اين فرد بر کتابهاي ما اطلاع کافي دارد که در کتابش اين همه دليل از کتاب هاي ما نقل کرده است. او که تا اين حد از دنياي روايات و احاديث با خبر است، چرا نمي تواند فرق بين حديث دروغ وصحيح را تشخيص دهد؟ شما با نقل اين احاديث تنها خودتان را گول مي زنيد و اين را بدانيد که اهل سنت احاديث صحيح و ضعيف وساختگي و دروغ را دسته بندي کرده اند و همه چيز معلوم است و اين را هم بدانيد که شيعيان تا به حال احاديث خود را غربيل نکرده اند و صحيح و دروغ آنها معلوم نيست، البته هر بار که در تنگنا قرار مي گيرند، مي گويند: فلان حديث ضعيف است تا از انتقاد نجات يابند. چرا مثل ما مرد و مردانه کتاب نمي نويسند که مثلاً صحيح ترمذي وضعيف ترمذي ....چرا ؟ چون حکم شود که مست گيرند!! ... آخر کدام را بگويند که ضعيف است ... تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ... حقه بازي دوم: شيعه و گمراه را به نام سني معرفي مي کند. حقۀ دوم آنها اين است که شيعه را سني معرفي مي کنند يا سني شيعه شده را همچنان سني معرفي مي کنند تا سوء استفاده نمايند يا گمراهان گمنام را علامه هاي بزرگ و مشهور اهل سنت مي نامند. براي اين که شيعيان بفهمند، حقه بازي در کجاست؛ مثالي مي زنيم: مي گويم کافي و شريعتي و شيرين عبادي و گوگوش از امام صادق روايت کرده اند که ... خواننده فکر مي کند که شيرين عبادي در رديف کافي است و راوي حديث هم والله از اين بدتر کرده است. به نظر من، همين تقلب او کافيست که شيعيان از علماي خود روي گردان شوند. حال شما مي توانيد، درک کنيد که نويسنده براي گمراهي قوم خود از چه وسيله اي استفاده کرده است. به اين مثال توجه کنيد: من يک سني هستم که روزگاري شيعه و حتي معلم ديني بودم، اما اکنون تاليفاتي در مدح صحابه دارم و اگر 500 سال بعد کسي بنويسد که محمد باقر بن حسن که از بزرگان شيعه بود ( حالا کي پيدا مي شود که بگويد نبود) از صحابه تعريف کرده است؛ همه مي گويند: پس اهل شيعه در اصل طرفدار صحابه هستند. آيا اين حقه بازي نيست؟ کتاب شبهاي پيشاور پر است از اين نوع حقه بازي. حقه بازي سوم: کوچک را کنار بزرگ نشاندن آدم کوچک را بزرگ نشان مي دهد. اگر خوب دقت کنيد، مي بينيد که امام احمد بن حنبل را بين دو نفر مثل ميرسيد علي همداني شافعي و سليمان حنفي بلخي مي نشاند تا خواننده فکر کند آنها نيز، از بزرگان اهل سنت هستند. احمد حنبل از امامان چهار گانه و مشهور اهل سنت است و از جاکارتا در مشرق تا کازابلانکا در مغرب همه او مي شناسند ! علاوه بر اين، او صاحب کتاب مهم مسند احمد است که احاديث رسول الله در آن جمع شده و در مدارس ديني تدريس مي شود. اين ابر مرد را در کنار شيخ سليمان بلخي نشاندن چه معني دارد؟ اين شيخ سليمان بلخي را حتي مردم زادگاهش نمي شناسند و اهل سنت او را به درباني هم قبول ندارند. کتابش « ينابيع الموده » نه تدريس مي شود و نه کسي مي خواند. حال دريافتيد که چگونه علماي شيعه پيروان خود را گمراه مي سازند! حقه بازي چهارم : آميخته کردن احاديث چند حديث را با يکديگر آميخته مي کند؛ يعني، يک جمله از کتاب يک گمراه را بايک جمله از کتاب بخاري پيوند مي دهد و مي نويسد: سليمان بلخي و احمد حنبل ( با الفاظ کم و زياد ) روايت کرده اند ... الفاظ کم و زياد يعني چه؟ هر کلمۀ رسول به خصوص هنگام اختلاف راه گشاست؛ اما آنها دنبال راه نيستند؛ بلکه براي امت چاه مي کنند. پس باطل را به حق پيوند مي دهند و همه مي دانند در ليوان پر از آب زلال اگر قطره اي ادرار بيفتد، همۀ آب فاسد مي شود. حقه بازي پنجم :استناد به کتاب هاي درجه 4 ما از کتب اصلي ما نقل قول نمي کنند. اگر خيلي لطف کنند از کتب درجۀ چهار و پنج ما دليل مي آورند يا بين حديث و کتب اصلي ما واسطه اي مثل همين سليمان بلخي قرار مي دهند. مانند اين که من بخواهم با شيعه ها مناظره کنم و بگويم: دکتر علي شريعتي در کتاب شيعه و تشيع به سند خود روايت کرده است ... اين تقلب است . من بايد از کتب اصلي شيعه روايت بياورم. اما آنها از مناقب خوارزمي دليل مي آورند! خوارزمي که حديث را از آسمان نياورده است، حتماً از جايي نقل کرده؛ پس تو هم از همان جا نقل کن. البته اگر ريگي در کفش نداري ! در ضمن خوارزمي سني نيست؛ شيعۀ معتزلي است. حقه بازي ششم : ستودن راوي گاهي حديثي مي آورد اما به جاي اين که از سند حديث تعريف کند که صحيح است از نويسندۀ کتابي که حديث را ذکر کرده است، تعريف مي کند که آدم معتبري است. در حالي که خوب بودن نويسنده دليل بر درست بودن حديث نيست. اگر قرار بود حديث را از خوب بودن نويسندۀ کتاب قبول کنيم، پس چرا مي گوييم غير از بخاري و مسلم، بقيه ي کتب حديث ما ضعيف و صحيح دارد! چرا تمامي روايت هاي امام احمد حنبل را حتي خود حنبلي ها که پيرو مذهب اويند، قبول ندارند. چرا ؟! چون آدم خوب مي تواند دچار اشتباه شود! در ضمن آنها خود نيز، در مقابل بعضي احاديث مي نوشتند، ضعيف است. تمام گردآورندگان احاديث از نسائي تا ابوداود و ترمذي و غيره نزد ما بهترين مردم هستند. اما مي گويم فلان حديث را در کتاب مالک قبول نداريم؛ چون فلان راوي ضعيف است! از بخاري و مسلم هم به همين خاطر قبول کرده ايم؛ زيرا آنها کوشش فراواني نمودند تا در کتابشان احاديث ضعيف ثبت نشود و به خاطر همين احتياط بيش از اندازه ، بسياري از احاديث درست را هم ذکر نکردند. اما اين دليل نمي شود که بخاري را مثلاً از احمد بن حنبل بهتر بدانيم ! تصور کنيد کنفراسي برگزار شده است تا آخرين اختراعات را دربارۀ مبارزه با ايدز بررسي کنند و هرکس راي خود را مي گويد؛ يکي بلند مي شود و به جاي اين که راه حلش را بگويد به تعريف از خود که همه مرا دکتر حاذقي مي دانند، مي پردازد. در حالي که پزشک حاذق بودن، دليل نمي شود که راه حل مرض ايدز هم نزد او باشد. مثال ديگر: شيعه مي گويد که امام زمان گفته است: کتاب کافي براي شيعۀ ما کافي است. اما همين شيعه وقتي در بحث گير مي کند، مي گويد: فلان حديث کافي ضعيف است؛ يعني، تزکيه همۀ علماي شيعه وحتي امام زمان دليل نمي شود که هر حديث کافي درست باشد. اما نويسندۀ کناب شبهاي پيشاور مي خواهد ما به خاطر اين که فلان آدم خوب است، قبول کنيم که احاديث روايت شده به تمامي صحيح است. اگر حديث درست بود، نويسندۀ کتاب بدون هيچ مکر و حيله اي مي گفت: علماي شما گفته اند که حديث صحيح است. حقه بازي هفتم : استفاده از لغزش علماء دانشمندان ديني اگرچه سخنان پرمحتوايي دارند اما اشتباه هم مي کنند. البته در مقابل خطاي يک عالم، صدها عالم ديگر جبهه مي گيرند. اما همين مسأله، يک فرصت طلايي به شيعه مي دهد تا گم شدۀ خود را يافته و اشتباه عالم را به عنوان سند بياورد. شيعيان بايد بدانند که اهل سنت دو مصدر اساسي براي دين خود دارند: اول، قرآن ؛ دوم، حديث صحيح . با همۀ احترامي که براي علماي خود قايل هستيم، اما از هيچ کس تقليد کور کورانه نمي کنيم اين را هم مي دانيم که علما، معصوم نيستند و هر عالمي بلاخره يک حرف اشتباه ( کمترين حد ) گفته است.حال اين نويسندۀ شيعه چه کار کرده است؟ هرکدام از اين اشتباهات که موافق مذهبش بوده، لاش خور گونه گرفته و توجه نکرده است که جمهور مسلمان ها مخالف آن راي هستند. شيعه در اين راه تا آن جا پيش رفته که لغزش فلان عالم را حتي اگر شيعه را کافر هم بداند، دو دستي چسبيده که فلان عالم شما اين را گفته،طبعاً اين روش نادرست، هيچ ارزشي ندارد؛ زيرا ما پيرو قرآن و سنت و بعد جمهور عالمان خود هستيم نه پيرو يک فرد. بزرگ کردن لغزش يک عالم فقط در فرهنگ شيعه است و بس. حقه بازي هشتم: گفتن نيمي از حقيقت شيطان پرستان اگر بخواهند به روش شيعه با ما بحث کنند براحتي مي توانند با قرآن ثابت نمايند که شيطان موجود خوبي بوده است، مثلاً دعا مي کرد و الله دعايش را اجابت کرد؛ زيرا موحد بود و از مشرکان بيزار... و از الله مي ترسيد پس متقي بود . اين روش شيعه معجزه مي کند! ( البته براي نادانان ) و از شيطان متقي مي سازد و لقمان را بهتر از پيامبر(ص) نشان مي دهد. آري او مي تواند با اين روش بگويد: چون سوره اي به نام لقمان در قرآن هست پس او بهتر از محمد است و ما مرتب مي گوييم که به نام محمد سوره داريم، اما آنها خود را به کري مي زنند . روش شيعه، اين است که فقط به چيزي توجه دارد که از آن خوشش مي آيد، فقط چيزي را ذکر مي کند که مي خواهد نه چيزي که هست. شيطان پرست ، خوبي شيطان را از قرآن ذکر مي کند و وقتي بگوييم: بدي اش را بگو . مي گويد: من همۀ قرآن را قبول ندارم. لقمان پرست را هم بگوييم: سورۀ محمد را هم ببين. مي گويد: من همۀ قرآن را قبول ندارم.به علي پرست مي گوييم: فضايل علي درست است، اما فضايل عمر و ابوبکر را هم ببين. مي گويد: من همۀ احاديث را قبول ندارم. شيعه حق ندارد از کتب ما دليل بياورد که شما خود شاهد فضايل علي هستيد و بعد نتيجه بگيرد که علي بهتر از ابوبکر است. ما هم شواهدي بر فضايل ابوبکر و عمر مي آوريم؛ چون در همان کتاب نوشته شده است که ابوبکر از علي بهتر است. پس اين حجت آوردن شيعه بيهوده است اما از بس تکرار مي کنند برايشان موجه جلوه کرده است. حقه بازي نهم: تحريف معني امام ذهبي يکي از دانشمندان بزرگ ماست. او در کتاب «ميزان اعتدال» براي رسوا کردن شيعه بعضي از احاديث دروغ آنها را ذکر کرده و بلافاصله ردّش را نوشته است. شيعه بدون آنکه به منظور نويسنده اشاره کند، حديث را مي آورد و مي گويد: ذهبي در «ميزان اعتدال» نوشته است . مثل اين که يکي بگويد: خداوند در قرآن در آيۀ 24 از سورۀ نازعات فرموده است: « انا ربکم الأعلي » ؛ يعني، فرعون، رب است. بعد نتيجه بگيرد که فرعون، خداست. آيا اين روش علمي است يا مکر و حيله؟! البته نويسندۀ شيعه، خود، مي داند که دروغ مي گويد وهمۀ هدفش فريب دادن مخاطبان است و بس. حقه بازي دهم: نقل از صوفي از کساني نقل قول مي کند که اهل سنت قبولشان ندارند، از جمله صوفي هاي قبرپرست،مانند ابن حجر مکي يک صوفي متعصب و دشمن علماي اهل سنت. او حتي ابن تيميه را لعنت مي کند. معلوم است که اين ناداني ها باب دندان شيعه هاست. عجيب اين که ابن حجر مکي شيعه ها را نيز، کافر مي داند، اما اين مسأله براي شيعه اهميت ندارد و عقايد صو فيانۀ او مهم است که در نهايت، همان عقايد شيعه است. حقۀ بازي يازدهم: معني حديث صحيح را آن طور که ما مي گوييم، درک نمي کنند حديثي از ما نقل مي کند اما تفسير ما را از آن حديث نقل نمي کند و تفسير خود را مي نويسد.
جواب نظر:
با سلام
1- نويسنده اين مقاله ، تمامي روش هاي مغالطه اي را که در کتب منطق آمده است ، يکي يکي ذکر نموده و بدون اشاره به حتي يک مورد آن در کتاب شب هاي پيشاور ، تمامي آن ها را به اين کتاب نسبت داده است و اين خود مغالطه است ؛ اگر واقعا در کتاب شب هاي پيشاور اين مغالطه ها بود ، چرا نويسنده به يکي از آنها اشاره نمي کند ؟
2- نويسنده ادعا کرده است که مولف کتاب شب هاي پيشاور (و کلا شيعه) به احاديث درجه 4 اهل سنت استشهاد مي کنند !!! اين نويسنده يا بي خبر است و يا خود را به بي خبري زده است !!! چون اصلا متوجه رواياتي که شيعه از صحيح بخاري و مسلم نقل کرده و به آن بر ضد اهل سنت استشهاد مي کند نيست !!!
3- در بسياري موارد شيعيان به روايات کتب ديگري غير از بخاري و مسلم استشهاد مي کنند اما قبل از نقل روايت آن را از ديدگاه اهل سنت تصحيح مي نمايند
4- کلي گويي ها ؛ نويسنده در بسياري موارد مي گويد شيعيان چنين مي کنند !!! اما يک نمونه ارائه نمي کند ، اين کار خود يکي از مغالطاتي است که شيعه را به آن متهم کرده است !!!
و...
اينها اندکي از بيان مغالطات در اين مقاله بود ، که بهتر است  به جاي اين مغالطات اگر بحثي علمي دارند مطرح کرده تا پاسخ خود را بشنوند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11   نام و نام خانوادگي:  محمد داودي     -   تاريخ:  23 اسفند 87 - 00:00:00
باسلام خدمت دوستان عزيز
از تلاش شما در جمع آوري اين مطالب گرانبها تشكر و قدرداني مي كنم.
12   نام و نام خانوادگي:  محفوظ     -   تاريخ:  10 تير 88 - 00:00:00
همه حرفهاي شيعيان كذب محض هستند چونك اگر شيعيان درموردي دلايل محكمي داشتند مطمئنا شيعيان انرا درهمهجا علم ميكرند
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
منظور شما از اعلام چيست ؟ اين كه در عربستان كه همراه داشتن بعضي كتب شيعه جرم و سبب حبس ابد است ! علنا با اهل سنت به مناظره بنشينيم ؟
يا در بقيع كه حتي آرام زيارت نامه خواندن جرم است ! و سبب چند روز حبس ، با اهل سنت بحث كنيم؟
يا منظور شما مناظره رو در رو با اهل سنت است ؟ مي‌توانيد آدرس ذيل را مشاهده كنيد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/list.php?bank=monazerat
يا مقصود شما اين است كه اين همه مطالب مطرح شده در سايت ، علني مطرح كردن ادله نيست !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13   نام و نام خانوادگي:  فريد     -   تاريخ:  11 مهر 88 - 00:00:00
سلام اقاي محفوظ شيعه به جز كتاب خدا(قران كه خدا خودش حافظ انست)هيچ كتاب ديگري را صحيح نمي داند و علماي شيعه هر حديثي را كه ببينند ان را مطالعه مي كنند و اگر موافق با قران بود ان را قبول مي كنند.
14   نام و نام خانوادگي:  قسيم     -   تاريخ:  30 شهريور 89 - 19:13:10
سلام وبلاگ عالي داريد. به ما هم سر بزنيد. خوشحال مي‌شويم http://gasem251.blogfa.com/
15   نام و نام خانوادگي:  عليرضا ن     -   تاريخ:  08 مهر 90 - 12:49:39
با سلام
طبري در تاريخ خود دو گفنگو را ميان خليفه عمر و ابن عباس روايت کرده و گويد: خليفه عمر در يکي از آنها به ابن عباس گفت: چه شد که قوم شما ولايت و رهبري شما را نپذيرفتند؟ ابن عباس گفت: نمي دانم. عمر گفت: ولي من مي دانم : آنها ولايت شما بر خويش را ناخوش داشتند، ابن عباس گفت: چرا؟ ما که براي آنها منشا خير بوديم؟
عمر گفت: بگذريم، آنها خوش نداشتند نبوت و خلافت در شما جمع گردد و مباهات مضاعف افزايد. شايد بگوييد: ابوبکر چنين کرد ، نه به خدا، ولي ابوبکر بهترين تدبير را برگزيد.
و در گفتگوي دومي به ابن عباس گفت: ابن عباس، آيا مي داني چرا قوم شما پس از محمد(ص) ولايت شما را نپذيرفت؟
ابن عباس گويد: خوش نداشتم پاسخش را بدهم، لذا گفتم: اگر ندانم ، اميرالمومنين آگاهم مي کند.
عمر گفت: خوش نداشتند نبوت و خلافت در شما جمع گردد و شما بر قوم خود مباهات نمائيد، مباهات مضاعف ، لذا قريش براي خود دست به انتخاب زد و درست انتخاب کرد و پيروز گرديد.
گفتم : يا اميرالمومنين اگر اجازه سخن بدهي و خشمت را از من دور کني ، پاسخ دهم. گفت: بگو ابن عباس.
گفتم: يا اميرالمومنين، اما اينکه گفتي: قريش براي خود دست به انتخاب زد و درست انتخاب کرد و پيروز گرديد، به راستي اگر قريش براي خود همان را انتخاب مي کرد که خداي عز و جل برايش انتخاب کرده بود ، راه صواب در دستش بود و مردود و محسود نمي شد. و اما اينکه گفتي: آنها خوش نداشتند نبوت و خلافت از آن ما باشد، خداي عزو جل قومي را به خاطر اين کراهت و خوش نداشتن چنين توصيف فرموده:( ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم= اين بدان خاطر است که آنها از آنچه خداوند نازل کرده کراهت داشتند، از اين رو خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد.-آيه 9سوره محمد).
عمر گفت: هيهات اي پسر عباس، به خدا سوگند از تو به من چيزهايي مي رسد که خوش نداشتم چنانت پندارم و مقامت نزد من کاهش يابد.
عمر گفت: به من خبر رسيده که تو مي گويي: آن را با ظلم و حسد از ما دريغ داشتند!
گفتم: يا اميرالمومنين، اما اينکه گفتي : با ظلم وستم بوده ، اين براي جاهل و بردبار روشن است. و اما اينکه گفتي: از روي حسد بوده، آري ابليس به آدم حسد ورزيد و ما فرزندان محسود او هستيم.
عمر گفت: هيهات، که به خدا سوگند قلوب شما بني هاشم از حسد و کينه و نيرنگ رويگردان و تهي نگردد.
گفتم: يا اميرالمومنين آهسته تر، دلهاي قومي را که خداوند رجس و پليدي را از آنان زدوده و پاک و پاکيزه شان گردانيده ، به حسد و نيرنگ توصيف مکن، زيرا دل رسول الله (ص) از دلهاي بني هاشم است.
عمر گفت: اين عباس از من دور شو.
گفتم: چنين کنم و خواستم برخيزم که از من خجالت کشيد و گفت: ابن عباس بنشين که به خدا سوگند من حق تو را رعايت مي کنم و دوستدار چيزي هستم که تو را خشنود کند.
گفتم: يا اميرالمومنين مرا بر تو و ساير مسلمانان حقي است که هر که نگهدارش باشد، به حظ و بهره اش نايل شده و هر که تباهش گرداند، حظ و بهره خود را تباه کرده است، سپس برخاست و برفت.( تاريخ طبري، ذکر سيره عمر حوادث سال 23هجري ج5ص30تا32- و روايت دوم در تاريخ ابن اثير ج3ص24و25)
نقد و بررسي اين دو روايت توسط علامه عسکري(ره):
خليفه عمر در اين دو روايت تصريح مي کند که قريش خوش نداشتند نبوت و خلافت در بني هاشم جمع گردد و بني هاشم به خاطر آن بر قريش فخر و مباهات نمايد. و در روايت دوم گويد: قريش براي خود دست به انتخاب زد و درست انتخاب کرد و پيروز شد.
پس قريش در موضوع ولايت و رهبري مسلمانان مصلحت دنيايي خويش را مي جست نه مصلحت ساير مسلمانان را، و نيز در تصويب عمل قريش تنها چنين استدلال کرد که : قريش براي خود دست به انتخاب زد و هيچ دليلي از کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) نياورد، و از جواب ابن عباس به خليفه که گفت: اگر قريش براي خود همان را انتخاب مي کرد که خداي عزوجل برايش برگزيده بود ، راه صواب در دستش بود ، دو نکته به دست مي آيد: نخست آنکه، انتخاب قريش غير از انتخاب خدا بوده است ، و مرادش از منتخب خدا ، امام علي (ع) بوده است. دوم آنکه ، قريش حق نداشت جز برگزيده خدا را انتخاب کند، و ابن عباس با اين سخن اشاره به سخن خداي متعال در سوره احزاب آيه 36دارد که مي فرمايد:( هيچ مرد و زن مومني حق ندارد، هنگامي که خدا و پيامبرش حکمي کردند، اختياري داشته باشد، و هر کس خدا و رسولش را نافرماني کند ، آشکارا گمراه شده است)، و نيز کراهت قريش از جمع نبوت و خلافت در بني هاشم را شديداً نکوهش کرده و گويد:( خداوند قومي را به خاطر اين کراهت چنين توصيف فرموده: ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم).
و در جواب خليفه عمر به ابن عباس، سخني در رد ادعاي او ديده نمي شود ، زيرا ابن عباس گفت: انتخاب قريش غير انتخاب خداوند و غير ما انزل الله بوده است و خليفه در پاسخ او گفت: به من خبر رسيده که تو گفته اي : قريش آن را با ظلم و حسد از ما دريغ داشتند، چيزي که ابن عباس آن را انکار نکرد ، بلکه براي آن اقامه برهان کرد و گفت: اما اينکه ظالمانه بوده ، اين براي جاهل و بردبار روشن است. و مراد ابن عباس از اين سخن آن بود که : ظلم و ستم رفته بر بني هاشم، با دور کردن امام علي (ع) از حکومت و رهبري، حقيقتي است که کشف و درک آن ويژه ابن عباس نيست، بلکه براي همه مردم روشن است و عاقل ترين و جاهل تنگ نظر همگي آن را مي دانند. و در توجيه سخن خود که گفته بود: با حسادت چنين کردند، گفت: ابليس به آدم حسد ورزيد و ما فرزندان محسود او هستيم.
و درپايان ، خشم خليفه فوران کرد و نتوانست سخنان ابن عباس را تحمل کند و به او گفت: هيهات که به خدا سوگند قلوب شما بني هاشم از حسد و کينه و نيرنگ رويگردان و تهي نگردد. ؛ و ابن عباس در پاسخش گفت: يا اميرالمومنين ، آهسته تر، دلهاي قومي را که خدا رجس و پليدي را از آنان دور ساخته و پاک و پاکيزه شان گردانيده، به حسد و نيرنگ توصيف مکن، زيرا دل رسول الله از دلهاي بني هاشم است.
سخن ابن عباس اشاره به سخن خداي متعال در سوره احزاب آيه 33دارد که فرمود:(خداوند فقط مي خواهد رجس و پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاک و پاکيزه گرداند) ، و چون خليفه نتوانست برهان ابن عباس را پاسخ گويد به او گفت: ابن عباس از من دور شو.
اين بود نظرات علامه عسکري درباره دو روايت عمر با ابن عباس؛ حالا خوتان قضاوت کنيد كه مولي در حديث غدير به معني سرپرست است يا دوست؟
16   نام و نام خانوادگي:  غزال     -   تاريخ:  17 آبان 90 - 13:32:13
مطالب بسيار خوبي بود . استفاده كرديم ممنون
nuclearmedicine88.blogfa.com
17   نام و نام خانوادگي:  Sunnah     -   تاريخ:  12 آبان 91 - 12:07:10
با عرض سلام نسبت کتاب سرّ العالمين به غزالي‌ اشتباه هست. لطفا به اين مقاله توجه کنيد http://www.ghazali.org/articles/not-ghazali.htm
18   نام و نام خانوادگي:  دوستدار اهل بيت     -   تاريخ:  09 دي 91 - 15:42:35
در جواب محفوظ (محفوظ در دامن شيطان ): چه جوابي براي اين روايت داري به آدرسها و......توجه کن > براء بن عازب مى‌گويد: در حجة الوداع همراه رسول خدا بوديم، زير درخت‌ها را تميز كردند، فرمان اقامه نماز جماعت صادر شد، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را گرفت وسمت راستش قرار داد و فرمود: آيا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان برتر نيستم؟ گفتند: آري، فرمود: آيا همسران من مادران شما نيستند؟ گفتند: آري، فرمود: اين على رهبر است و من رهبر او هستم، خداوندا دوست بدار آنكه على را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را، عمرگفت: مبارك باشد بر تو اى علي، تو اكنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستي. جناب محفوظ به اين متن دوباره نگاه کن ((( تو اكنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستي.))) الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281، ح18502، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛ همو: فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2، ص 596، 1016 و ج 2، ص 610، ح1042، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛ إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص 372، ح32118، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.؛ الآجري، أبي بكر محمد بن الحسين (متوفاي360هـ، الشريعة، ج 4، ص 2051، تحقيق الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي، ناشر: دار الوطن - الرياض / السعودية، الطبعة: الثانية، 1420 هـ - 1999 م. الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاي499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج 1، ص 190، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001م؛ ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42، ص 221، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995؛ الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاي694هـ)، ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى، ج 1، ص 67، ناشر: دار الكتب المصرية – مصر؛ الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 632، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛ ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 350، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج 1، ص 78، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م. ملاعلى هروى بعد از نقل و شرح اين روايت مى‌گويد: (رواه أحمد) أي في مسنده، وأقل مرتبته أن يكون حسنا فلا التفات لمن قدح في ثبوت هذا الحديث. اين روايت را احمد در مسند خود نقل كرده است، كمترين درجه اين حديث اين است كه «حسن» باشد؛ پس سخن كسانى كه به اين روايت ايراد گرفته‌اند، ارزش توجه ندارد. ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 11، ص 78، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.
19   نام و نام خانوادگي:  غضنفري     -   تاريخ:  10 دي 91 - 08:03:07
سلام بر محبين اهلبيت عليهم السلام جناب محفوظ ما شيعيان مثل شما نيستيم که مرد رادر حصار بي اطلاعي و کتابهامون را فقط پيش علما محفوظ نگه داريم. محفوظ بودن به اين معني که شما محفوظي خيلي محفوظ نيست پس محفوظ نباش که يه روزي با مذهبت محذوف ميشي
20   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  11 دي 91 - 13:01:10
الله اکبر با سلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقرة/10﴾ جناب محفوظ دردت را بمن بگو تا براي علاجت کمکت کنم ... بي سوادي ؟؟ که اينهمه ادله از کتابهاي مخالفين مذهب شعيان را در حقانيت شعيان و بطلان عقايد غير شيعه نمي بيني ؟؟؟ برو کلاسهاي مبارزه با بي سوادي کوري ؟؟ که جمعيت حاضر در عاشورا را نديدي که مقام خليفتو به اسم معاويه و حرامزاده اش يزيد ملعون را از سک و خوک کمتر شمردند ؟؟؟ برو دکتر متخصص بينائي شايد علاجت کنند . کري ؟؟ که در عاشورا لعن معاويه و حرامزاده اش يزيد ملعون را ميکردند نشنيدي ؟؟؟ برو دکتر متخصص گوش شايد علاجت کنند .. شايد هم مرضت مرض قلبيست که به مغز ( براي فهم ) چشم ( براي ديدندن ) و گوش ( براي شنيدن ) سرايت کرده اينو نميشه علاج کرد اين مرض خطرناکيه به اسم نفاق .... علاجشم مرگه ......و اتش جهنم بعد از مرگ ... لبيک يا علي
21   نام و نام خانوادگي:  صادق-يزد     -   تاريخ:  11 دي 91 - 19:51:49
خدمت جناب محفوظ سلام عليکم. جناب محفوظ خوب است بدانيدبنده شيعه ام ولي تصميم گرفته ام تعصبات بي جاي خودراکنارگذاشته وآخرت خودم رابخاطرملامت افرادخراب نکنم واز احدالناسي هم ترس و وحشتي ندارم. حقيقت اين است که من متن شماراکه برگرفته از کتاب روزهاي پيشاور (ردي بر شبهاي پيشاور ) نوشته محمد باقر سجودي بود،بادقت خواندم ولي هيچکدام بقول خودتان از حقه هاي يازده گانه اي که مطرح نموده ايدوآن را انتساب به شيعه داده ايدرا خالي ازاشکال نديدم! نه مصداق ومثال متقني ازآن آورده بوديد! نه به نکاتي اشاره کرده بوديدکه اهل سنت نيزخودرابه آن آلوده نکرده وازآن نوع حقه هاخودشان مبرّا باشند. همينجورباکلي گوئي وادعاي بدونِ دليلِ قاطع!و وبلکه برداشت هائي مي توان گفت شخصي خودتان،چون قاعده اي ثابت شده و يا مجرّب، به ماعرضه نموده ايد البته من انکارنمي کنم که کتب شيعه نيزبعضاًدروغ ومغلطه وبي تقوائي ازبعضي مولف ونويسندگانش سرزده ومابه به حکم قرآن مي دانيم که"وان الله لا يهدي کيدالخائنين"خائن به مقصدومقصودش نمي رسدهرکس که باشد ولي شماشايدخودتان هم متوجه نشده ايدکه نقض غرض کرده وبرخلاف مبناي خودتان سخن گفته ايدازيک طرف دربخش "حقه بازي هفتم " مي فرمائيد: (حقه هفتم)استفاده از لغزش علماء دانشمندان ديني اگرچه سخنان پرمحتوايي دارند اما اشتباه هم مي کنند.! وازطرف ديگرخودتان گفته ايد: کساني مثل بخاري و مسلم با دقت فراوان احاديث صحيح را جمع آوري کردند و هزاران حديث را تنها به خاطر کمي شک و ترديد در کتاب هاي خود ثبت نکردند. پس به اين دليل، هرچه در بخاري و مسلم است، درست مي دانيم؛ سوال.چه تضميني است که عليرغم همه دقت فراوان اين دو نفر،باز هم آقايان دچارلغزش نشده اند؟اصلاً تا اين حد،دقت آنان را ازکجاکشف نموده ايد؟ چون خودشان وياهوا دارانشان گفته اند؟!! درثاني شمالغزش راچگونه وچطور تعبيرمي کنيد؟ بله اگرمباني کسي ازهمان ابتدا آميخته به افراط ويا تفريط باشدوباهمان روحيه ومبناي غلط افراط وياتفريط ،خودش کتابي رابدون لغزش(ازنظر و مبناي خودش) تنظيم کندآيابه اعتقادشماکتاب اورا.لاريب فيه هديً للمتقين.مي دانيد؟ بهرحال اشکالاتي ازاين قبيل دراين نوشته بودکه مواردمذکورچندنمونه آن است. وبرويم سراغ قرآن که مي گويد.ولوکان من عندغيرالله لوجدوا فيه اختلافاً کثيراً. اين اعتقادي که شمابه دو کتاب بخاري ومسلم داريد العياذبالله آن را همسنگ قران نموده ايد.والسلام
22   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:  30 بهمن 91 - 17:14:22
باسلام وتشكرفراوان ازخدمات شما به آستان مولي الموحدين سلام الله عليه ولعن الله اعدائه.فقط ميخواستم نكته اي عرض كنم كه سعيدفرغاني شيعه است واگردرجاهايي يه لسان اهل سنت(بدعت)سخن گفته من باب تقيه بوده واين قول سيدعلي قاضي رخمه الله است.موفق باشيد.ياعلي
23   نام و نام خانوادگي:  مصطفي     -   تاريخ:  28 اسفند 91 - 17:16:02
با سلام خدمت شما
مطالب شما کاملا مفيد و با دليل و اسناد از کتب اهل سنت ذکر کرده ايد است که نمي دانم چطور است که آنهايي که اينها رو مي بينند ولي بازهم قبول نمي کنند؟؟
shiahag.mihanblog.com
و
hojjat313yar.mihanblog.com
با تشکر به وبلاگ هاي بنده هم عنايتي بفرماييد
24   نام و نام خانوادگي:  محبان مهدي (عج)     -   تاريخ:  30 اسفند 91 - 23:42:29


صد مبارک به تو آن عيد که فردا باشد
نـوروز نـويد وصـل دلـها بـاشـد
امـيـد که با فضل خداوند جـلـيّ
سـال فـرج مـهـدي زهـرا باشـد

سال نو بر شما مبارک باد .

شماباافتخار لينک شديد
http://www.mohebaan.ir
25   نام و نام خانوادگي:  مبين     -   تاريخ:  23 خرداد 92 - 12:54:13
امان از تعصب اين جماعت...
ولي بدونن كه امام متعصبان ابليس هست.اللهم العن جبت والطاغوت.
26   نام و نام خانوادگي:  سامي     -   تاريخ:  05 شهريور 92 - 09:11:34
من يه سوال دارم( بلا تشبيه ) اگر در يه استاديوم 100000نفري فوتبال گلي زده بشه و بعد از مدتي 100000نفر منکر زدن گل بشن آيا ممکنه ؟اگه محاله
در غدير هم 100000صحابي که ناظر بر حادثه غدير بودند را چيزي نگفتند
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اولا:اين طور نيست که تمام صحابه اي که در غدير حاضر بودند، واقعه جانشيني حضرت علي عليه السلام را انکار کرده باشند بلکه صحابه ي متعددى در جريان دفاع از خلافت حضرت علي عليه السلام به مخالفت با ابوبکر بپا خواستند. مانند عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبير بن عوّام، خالد بن سعيد، مقداد بن عمرو، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، عمار بن ياسر، براء بن عازب، ابى بن كعب و حذيفه که در مقاله مستقلي بيش از 30 نفر از اينها و قبايلي که ابوبکر را براي خلافت شايسته نمي دانستد، نام برده شده اند. جهت اطلاع بيشتر به آنجا رجوع کنيد
ثانيا: اين گروه از افراد که واقعه غدير را  ديدند و انکار کردند، شامل آيه کتمان هستند همچنانکه بلعم باعورا نبوت موسي عليه السلام را کتمان و انکار کرد، همچنانکه افرادي زيادي نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله را مي دانستند ولي کتمان مي کردند، در جريان غدير نيز عده اي چنين کردند.
ثالثا: بسيارى از كسانى نيز كه با ابوبكر بيعت كردند نه به دليل فراموشى واقعه غدير، بلکه به خاطر مسايل ديگر بود، ازجمله:.كينه‏ هاى شخصى با على بن ابى‏طالب،  ترس از جان و مال ، انتقام جويي، دنيا ورياست گرايي، حسادت، تعصابت جاهلي
جهت اطلاع به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما