* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 27 فروردين 1390 تعداد بازديد: 16327 
آيا مرحوم كاشف الغطاء (ره) و آيت الله خوئي (ره)، منكر شهادت حضرت زهرا (س) بودند؟
گروه عقائد شيعه  

طرح شبهه:

از آيه الله خوئى پرسيده شد: که آيا روايت شکسته شدن پهلوى زهرا (عليها السلام) صحيح است؟ در پاسخ گفت: طبق رأى مشهور ميان علماء صحيح نيست.

صراط النجاه، ج 3، ص 314.

نقد و بررسي:

با مراجعه به كتاب مورد نظر و مطالعه پرسش و پاسخ مطرح شده در آن، رسوائى مطرح كنندگان چنين شبهاتى بيش از پيش روشن خواهد شد و اصل كلام آيت الله العظمى خوئى بهترين پاسخ به چنين افترائات است؛ از اين رو، ما اصل كلام مرحوم آيت الله العظمى خويى را در اين جا نقل مى‌كنيم تا وجدان‌هاى بيدار داورى كنند كه عالمان اهل تسنن چگونه افكار مردم و عوام خود را به بازى گرفته‌اند تا به مقصودشان كه همان در نادانى ماندن آنان است، برسند.

متن پاسخ آيت الله خويي رضوان الله تعالي عليه:

س 980: هل الروايات التي يذكرها خطباء المنبر، وبعض الكتاب عن كسر « عمر » لضلع السيدة فاطمة ( عليها السلام ) صحيحة برأيكم؟

الخوئي: ذلك مشهور معروف.

سؤال 980: آيا روايات و سخنانى كه گويندگان در منابر و بعضى از نويسندگان در كتاب‌هايشان نوشته و گفته‌اند كه عمر پهلوى فاطمه (سلام الله عليها) را شكسته،‌ به نظر شما درست است؟

مرحوم آيت الله خوئى در پاسخ فرموده است:

اين روايات مشهور و معروف است.

***************

طرح شبهه:

سخن كاشف الغطاء، كتك خوردن فاطمه را رد مي كند:

علامه کاشف الغطاء مى‌گويد:

اما داستان زدن زهرا و آسيب ديدن گونه او از آن مواردى است که نه وجدان، نه عقل و نه احساساتم توان پذيرفتن آن را ندارد. نه به خاطر اين‌که آن قوم نمى‌توانستند آن را انجام دهند؛ بلکه به اين دليل که خو و سرشت عرب و عادات و تقاليد نيک جاهليت پيش از اسلام که شريعت اسلام نيز آن را مورد تأييد قرارداد، همانند غيرت و تعصب نسبت به زنان هرگز به يک مرد عرب اجازه نمى‌داد که زنى را آن هم در برابر شوى او مورد ضرب و شتم قرار دهد.

الشيخ جعفر، مشهور به كاشف الغطاء، جنه المأوي، ص 135.

نقد و بررسي:

اصل كلام مرحوم كاشف الغطاء:

بخش اول:

أنا لا أبرئ هؤلاء القوم، لكن ضرب المرأة كان في ذلك الزمان عيبا، فمن يضرب امرأة يصبح ذلك عارا عليه وعلى عقبه، ففي نهج البلاغة عن علي عليه السلام:.. ولا تهيجوا النساء بأذى، وإن شتمن أعراضكم، وسببن أمراءكم، فإنهن ضعيفات القوى، والأنفس، والعقول، إن كنا لنؤمر بالكف عنهن وإنهن لمشركات، وإن كان الرجل ليتناول المرأة في الجاهلية بالفهر، أو الهراوة، فيعير بها وعقبه من بعده.

من نمى‌خواهم اين گروه را تبرئه كنم؛‌ ولى كتك زدن يك زن زشت است و عيب، ‌هر كسى زنى را كتك بزند،‌ هم براى خودش ننگ آور است و هم براى منسوبين به او.

علي عليه السلام مى‌فرمايد: اگر زن‌ها آبروى شما را زير سؤال ببرند و يا بزرگان شما را نفرين كنند، آن‌ها را آزار ندهيد؛‌ زيرا زن از نظر جسمى و روحى و فكرى نقص دارد، ما را از آسيب رساندن به زنان مشرك بر حذر مى‌داشتند، و در دوران جاهليت حتى اگر مردى زنى را اذيت و آزار مى‌كرد، هم خودش و هم آيندگان پس از او را سر زنش مى‌كردند.

بخش دوم:

ولكن قضية الزهراء، ولطم خدها مما لا يكاد يقبله وجداني، ويتقبله عقلي، ويقنع به مشاعري، لا لأن القوم يتحرجون ويتورعون من هذه الجرأة العظيمة، بل لأن السجايا العربية، والتقاليد الجاهلية التي ركزتها إلخ....

داستان زهرا سلام الله عليها و سيلى خوردنش را نه وجدان من و نه عقل و مشاعرم آن را مى‌پذيرد؛ البته نه به اين جهت كه گروه مخالف را از چنين جرأتى بزرگ پاك نمايم؛‌ بلكه خصلت‌هاى عربى و تقليد از سنت‌هاى جاهلى آن را اثبات مى‌كند.

كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوى، ص 81، ناشر: دار الأضواء، بيروت.

پاسخ بخش اول:

علامه سيد جعفر مرتضى در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء مى‌نويسد:

در پاسخ مى‌گوييم: سخن كاشف الغطاء كه بعضى با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده‌اند، نكات زيادى همراه دارد كه به برخى از آن اشاره مى‌كنيم:

1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما علي رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نمى‌كند مى‌گوييم:

كاشف الغطاء، معصوم از خطا و اشتباه نبوده است:

اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندى برجسته و صاحب نام است؛‌ ولى اين ويژگى باعث نمى‌شود كه او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً مسأله‌اى اگر نيازمند تحقيق و تتبع دقيق در متون و مصادر آن باشد. و لذا مى‌بينيم كه او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلى استناد كرده است كه مورد اعتماد وى بوده است؛‌ بنابراين ضرور است كه در ادله او نهايت دقت و بررسى را داشته باشيم؛ چون ممكن است اين دليل‌هاى درست نباشد و بايد سخنان و آراء وى با دقت و كنجكاوى مورد نقد قرار گيرد و به صرف شيعه بودن و عالم بودن از تير رس نقد علمى نبايد دور بماند.

هدف او تحريك نشدن احساسات اهل سنت بوده است:

ثانياً: ممكن است كاشف الغطاء كسانى را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسان‌هاى پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند و آنان را ميزان درستى و حق بدانند؛‌ و لذا او مى‌خواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد و به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براى مهاجمين قداستى قائل نبودند،‌ بيدار نمايد.

در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسى گفته است كه اگر پاسخى غير از آن مى‌داد، به يقين احساسات وى را تحريك مى‌كرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعى براى ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت مى‌داد.

كاشف الغطاء، شهادت حضرت محسن و به آتش كشيده شدن خانه را تأييد مى‌كند:

ثالثاًٌ: اين دانشمند بزرگ در جايى ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهى كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيده‌اش را بازگو مى‌كند و با صداى بلند فرياد مى‌زند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند و دَرِ خانه‌اش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصيبت‌هاى زهراى اطهر سخن سرايى مى‌كند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات مى‌رساند:

من سقط محسن خلف الباب منهجه

وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا

بباب دار ابنة الهادي تأججه.

وبالخيام ضرام النار من حطب

اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در كربلا خيمه‌ها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود.

رك: الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران، إيران.

كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن آن را اجماعي مى‌داند:

رابعاً: مرحوم كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحى و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعى مى‌داند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مى‌نويسد:

طفحت واستفاضت كتب الشيعة، من صدر الإسلام والقرن الأول، مثل كتاب سليم بن قيس، ومن بعده إلى القرن الحادي عشر وما بعده بل وإلى يومنا هذا، كل كتب الشيعة التي عنيت بأحوال الأئمة، وأبيهم الآية الكبرى، وأمهم الصديقة الزهراء صلوات الله عليهم أجمعين، وكل من ترجم لهم، وألف كتابا فيهم، وأطبقت كلمتهم تقريبا أو تحقيقا في ذكر مصائب تلك البضعة الطاهرة، أنها بعد رحلة أبيها المصطفى ( ص ) ضرب الظالمون وجهها، ولطموا خدها، حتى احمرت عينها وتناثر قرطها، وعصرت بالباب حتى كسر ضلعها، وأسقطت جنينها، وماتت وفي عضدها كالدملج.

ثم أخذ شعراء أهل البيت سلام الله عليهم هذه القضايا والرزايا ونظموها في أشعارهم ومراثيهم، وأرسلوها إرسال المسلمات: من الكميت والسيد الحميري، ودعبل الخزاعي، والنميري، والسلامي، وديك الجن، ومن بعدهم، ومن قبلهم إلى هذا العصر. وتوسع أعاظم شعراء الشيعة في القرن الثالث عشر، والرابع عشر، الذي نحن فيه، كالخطي، والكعبي، والكوازين، وآل السيد مهدي الحليين، وغيرهم ممن يعسر تعدادهم، ويفوق الحصر جمعهم وآحادهم. وكل تلك الفجائع والفظائع، وإن كانت في غاية الفظاعة والشناعة، ومن موجبات الوحشة والدهشة، ولكن يمكن للعقل أن يجوزها، وللأذهان والوجدان أن تستسيغها، وللأفكار أن تقبلها، وتهضمها، ولا سيما وأن القوم قد اقترفوا في قضية الخلافة، وغصب المنصب الإلهي من أهله ما يعد أعظم وأفظع.

كتاب‌هاى شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادى كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثارى را نوشته‌اند و بلكه همه كتاب‌هايى كه متعرض حوادث زندگى ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهى و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شده‌اند و يا افرادى كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلى خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلى الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشم‌ها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، و همچنين شكسته شدن پهلوى زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته‌ و شرح داده‌اند.

پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، اين مصيبت‌هاى و رنج ها را در اشعارشان بيان كرده‌اند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامى و ديك الجن.

و شاعرانى كه پس از آنان آمده‌اند حتى شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي،‌ كعبي، كوازين، آل سيد مهدى حلّى و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.

اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كرده‌اند؛ اگر چه اين فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛‌ ولى عقل و وجدان آن را واقع شده مى‌پندارد و انديشه آزاد آن را مى‌پذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پى مسأله خلافت و جانشينى و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد.

كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوى، ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81، ناشر: دار الأضواء، بيروت.

پاسخ بخش دوم:

آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربى و در توجيه آن گفته است، غير قابل قبول است؛ زيرا:

جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نمى‌كنند

اولاً: فرمايش حضرت علي عليه السلام كه كتك زدن زن را عار و ننگ براى عرب دانسته است، به معناى محال بودن چنين عملى نيست كه گفته شود: اصولاً عرب زن را كتك نمى‌زند؛ بلكه گاهى براى رسيدن به اهدافى مانند خلافت و حكومت بدترين و زشت‌ترين فجايع را مرتكب مى‌شوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.

بنابراين در موضوع مورد بحث ما كه خلافت دينى و اسلامى است و مردم به آن نگاهى احترام آميز دارند،‌ به يقين براى رسيدن و دست يابى به آن هر جنايتى قابل توجيه خواهد بود.

عرب، زنده بگور كردن دختران را ننگ نمى‌دانست:

ثانياً: آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ و آيا برادر كشى براى رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ و همان گونه كه مى‌دانيد، خيزران بچه‌اش را براى به دست آوردن قدرت و رياست كشت، مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود از پا درآورد، و اين ضرب المثل از خود شما است كه:

الملك عقيم لا رحم له.

خلافت و سياست بى رحم است.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 522، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

المسعودي، أبو الحسن على بن الحسين بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 2، ص 34 .

أبو هلال عسكرى در توضيح اين ضرب المثل مى‌گويد:

قولهم الملك عقيم. يراد أن الملك لو نازعه ولده ملكه لم يلبث أن يهلكه فيصير كأنه عقيم لم يولد له.

الملك عقيم؛ يعنى اگر فرزند حاكم و يا پادشاه با رياست و حكومتش مخالفت كند، به دست پدر كشته مى‌شود و اين گونه مى‌انديشد كه گويا هيچگاه فرزندى نداشته است.

العسكري، الشيخ الأديب أبو هلال، جمهرة الأمثال، ج 2، ص 247، رقم: 1627، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1408هـ - 1988م.

نسبت هذيان به پيامبر (ص) زشت تر است، يا كتك زدن زنان؟

ثالثاً: اگر معاصران پيامبر صلى الله عليه وآله مواظب گفتار و كردار خود بوند تا از آنان سخن ناپسندى در حق رسول خدا و در محضر آن حضرت صادر نشود و بر اين امر تقيد داشته و احترام او را نگه مى‌داشتند، نبايد اين سخن بى ادبانه را در حالى كه مى‌شنيد بر زبان جارى مى‌كردند كه:

إن الرجل ليهجر.

اين مرد هذيان مى‌گويد.

در صورتى كه بنيانگذار ارزشهاى دينى بايد از پيروى كردن از عادات و تقليد به دور باشد، افزون بر اين، آيا چنين نسبتى به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله شايسته‌تر است براى ننگ و عار ابدى يا كتك زدن زن و يا خراب كردن خانه و سخنان زشت نثارش كردن؟.

پس اگر در آن روز و در محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله از عار و ننگ ابدى مى‌ترسيدند بايد به طور كلى حرمت پيامبر را رعايت مى‌كردند نه اين كه در موردى كتك زدن را عار و ننگ بدانند؛‌ ولى بى احترامى به رسول خدا را نه. و يا فاطمه را مورد تهديد قرار دادن و آتش زدن خانه را انكار كنيم ولى سيلى زدن را بپذيريم.

آيا شايسته است سيلى زدن را عار و ننگ براى عرب بدانيم؛ ولى آتش زدن را يا انكار كنيم و يا آن را عار و ننگ ندانيم؟

تناقض گويي اشكال كنندگان:

رابعاً: آن‌هايى كه به سخن كاشف الغطاء استناد و استدلال مى‌كنند، خود آنان در صحت سخنان اميرمؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه اشكال و ايراد وارد مى‌كنند و بارها گفته‌اند: معرفى زن به عنوان موجودى ضعيف؛ هم از جهت روحى و بدنى و نقصان در عقل، سخنى است غير علمى و ناپسند؛ پس چگونه مى‌شود در جايى ديگر همين سخن را پايه استدلال خويش قرار داده و بر صحت آن مهر تأييد مى‌زنند؟

كتك زدن دختران رسول خدا (ص) در كربلا:

خامساً: در حادثه غم انگيز كربلا دختران رسول خدا صلى الله عليه وآله را افرادى كه دل‌هايشان آكنده از كينه شده بود،‌ با تازيانه بدون انديشه در عاقبت اين كار زدند، آيا از عار و ننگ ابدى آن و گرفتارى در خشم و غضب پروردگار بى خبر بودند؟

البته ما از شبهه «غيرت عرب مانع از كتك زدن زنان» به صورت جداگانه پاسخ داديم و موارد بسيارى از كتك زدن زنان توسط خليفه دوم را از كتاب‌هاى اهل سنت نقل كرديم.

در پايان اين قسمت به رسوائى ديگرى از طراحان بى بضاعت در عرصه شبهه افكنى اشاره مى‌كنيم، اميد آن كه اين گونه افراد از اين پس سنجيده‌تر عمل كنند.

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



    فهرست نظرات  
41   نام و نام خانوادگي:  ن-خ     -   تاريخ:  23 دي 90 - 04:41:28
لعن الله عدوک ياعلي
42   نام و نام خانوادگي:  شيعه     -   تاريخ:  23 دي 90 - 04:46:49
حرف کاشف اغطا براي شيعيان حجت نيست
43   نام و نام خانوادگي:  محمد صادق كاشف الغطا     -   تاريخ:  16 فروردين 91 - 18:23:51
قابل تامل است
ممنون بابت مطلبتون
44   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:  02 ارديبهشت 91 - 20:38:50
لعنت خدا برقاتل مادرمان فاطمه
45   نام و نام خانوادگي:  فاطمه کاشف الغطا     -   تاريخ:  13 ارديبهشت 91 - 05:20:46
مجاهدات عالم بزرگوار کاشف الغطا در راه دين غير قابل اغماض است ولي شرايطي را که باعث مي شود کلامي منعقد شود را براي تفسير يک نظر بايد در نظر گرفت.
46   نام و نام خانوادگي:  محمدجعفر_باقرپور     -   تاريخ:  18 ارديبهشت 91 - 21:04:32
سلام: همانطور که امام خميني(ره)درسعي وحدت بين شيعه وسني بودند مرحوم کاشف القطاء(ره)هم حادثه شکستن حرمت آل الله وجسارت به بيت الزهراءرانفي نفرمودند فقط گردجواب داده اندکه هم سوءال کننده بمنظورش نرسد وهم سعي درنجات اهل تسنن که ازگمراهي واشتباه کهن نجات يابند. هميشه دشمنان دين ازحربه تسنن عليه تشيع استفاده کرده وهنوزهم دراينکارمسروجدي هستند.صحبتيکه بوي تعصب وتفرقه ميدهد آب در آسياب دشمن ريختن است .ضمنا"برادري که به خود اجازه دادند که حريم فقاهت رادرنوردند کارشان بوي همان جر يانات صدراسلام راميدهد 1{حرمت شکني 2{خودبزرگ بيني...منتقد عالم بايداعلم تر باشد يادرحدايشان باشند لطفا"فرمايشاتشان رانزد يک فقيه عنوان بفرمايند وبه وحدت بيانديشند ودرفکرنجات يک مليارد واندي مسلمان که اگردراين امربه معروف ونهي منکر کاري کرديد ويک گمراه رابه محب علي(ع)وفاطمه زهراءصلوات الله عليهم اجمعين وائمه عليهم السلام مبدل فرموديد دنياو آخرت تانرا آباد کرده ايد: آن گليم خويش برون ميبردزموج..........و ين سعي ميکند که نجات دهدغريق را...لطفا"بااحتياط بيشتري درمورد علماوفقها نظربدهيد همه علماء وفقها محبوب مامسلمانان وشيعيان و آيندگان ما مي باشند. اولا" آنها درقيدحيات نيستند که ازنظراتشان دفاع کنند ثانيا"استخراج منظورازکلام درغياب صاحب کلام کاري بس مشگل ودرحدغيرممکن ميباشد.
47   نام و نام خانوادگي:  ميثم تمار ( مجاهد کبير ايت الله شريعتمداري)     -   تاريخ:  18 ارديبهشت 91 - 21:46:26
سلام عليکم شهادت مادرم افسانه نيست! چند کلامي با کساني که منکر شهادت حضرت صديقه الشهيده سلام الله عليها هستند سخن دارم! اي کساني که منکر شهادت بي بي دو عالم هستيد!‌ اي کساني که در راه پيروي از انديشه هاي جاهلانه عمر بن الخطاب سنگ تمام ميگذاريد! نگاه کنيد! خوب دقت کنيد! اکنون براي دقايقي مغزي که در طي سالها خدمت جاهلانه به عمر به کار نينداختيد اکنون براي لحظاتي به کار بيندازيد! اکنون وقتش رسيده است که براي لحظلتي تعصب و لجاجت خويش را کنار گذاشته و خوب بنگريد! قصد دارم از کتاب سليم بن قيس لالي برايتان ثابت کنم! حال رباي اينکه با اين کتاب اشنا بشويد توضيحي کوتاه ارائه ميدهم !‌ تاب سليم بن قيس هلالي که با عنوان «اسرار آل محمد» به فارسي ترجمه شده از قديمي‌ترين کتب تاريخ بعد از پيامبر است و در روايتهاي امامان شيعه از اين کتاب به «کتاب سليم بن قيس» ياد شده‌است. بعدها برخي کتاب را «کتاب السقيفه» و برخي «کتاب اسرار آل محمد» نام نهاده اند. فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ مَا يَمْنَعُكَ أَنْ تَبْعَثَ إِلَيْهِ فَيُبَايِعَ فَإِنَّهُ لَمْ يَبْقَ أَحَدٌ إِلَّا وَ قَدْ بَايَعَ غَيْرَهُ وَ غَيْرُ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ وَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ أَرَقَّ الرَّجُلَيْنِ وَ أَرْفَقَهُمَا وَ أَدْهَاهُمَا وَ أَبْعَدَهُمَا غَوْراً وَ الْآخَرُ أَفَظَّهُمَا [وَ أَغْلَظَهُمَا] وَ أَجْفَاهُمَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ مَنْ نُرْسِلُ إِلَيْهِ فَقَالَ [عُمَرُ] نُرْسِلُ إِلَيْهِ قُنْفُذاً وَ هُوَ رَجُلٌ فَظٌّ غَلِيظٌ جَافٍ مِنَ الطُّلَقَاءِ أَحَدُ بَنِي عَدِيِّ بْنِ كَعْبٍ فَأَرْسَلَهُ وَ أَرْسَلَ مَعَهُ أَعْوَاناً وَ انْطَلَقَ فَاسْتَأْذَنَ عَلَى عَلِيٍّ ع فَأَبَى أَنْ يَأْذَنَ لَهُمْ فَرَجَعَ أَصْحَابُ قُنْفُذٍ إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ هُمَا [جَالِسَانِ] فِي الْمَسْجِدِ وَ النَّاسُ حَوْلَهُمَا فَقَالُوا لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فَقَالَ عُمَرُ اذْهَبُوا فَإِنْ أَذِنَ لَكُمْ وَ إِلَّا فَادْخُلُوا [عَلَيْهِ] بِغَيْرِ إِذْنٍ فَانْطَلَقُوا فَاسْتَأْذَنُوا فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع أُحَرِّجُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَدْخُلُوا عَلَى بَيْتِي [بِغَيْرِ إِذْنٍ] فَرَجَعُوا وَ ثَبَتَ قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ فَقَالُوا إِنَّ فَاطِمَةَ قَالَتْ كَذَا وَ كَذَا فَتَحَرَّجْنَا أَنْ نَدْخُلَ بَيْتَهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ فَغَضِبَ عُمَرُ وَ قَالَ مَا لَنَا وَ لِلنِّسَاءِ ثُمَّ أَمَرَ أُنَاساً حَوْلَهُ أَنْ يَحْمِلُوا الْحَطَبَ فَحَمَلُوا الْحَطَبَ وَ حَمَلَ مَعَهُمْ عُمَرُ فَجَعَلُوهُ حَوْلَ مَنْزِلِ عَلِيِّ وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَيْهِمَا ع ثُمَّ نَادَى عُمَرُ حَتَّى أَسْمَعَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ ع وَ اللَّهِ لَتَخْرُجَنَّ يَا عَلِيُّ وَ لَتُبَايِعَنَّ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِلَّا أَضْرَمْتُ عَلَيْكَ [بَيْتَكَ النَّارَ] فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ فَقَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ بَيْتَكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ وَ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ ع وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص: 586 عمر به ابو بكر گفت: چه مانعى دارى كه سراغ على بفرستى تا بيعت كند، چرا كه كسى جز او و اين چهار نفر;کسي باقى نمانده مگر آنكه بيعت كردهاند. ابو بكر در ميان آن دو نرمخوتر و سازشكارتر و زرنگتر و دورانديشتر بود، و ديگرى (عمر) تندخوتر و غليظتر و خشنتر بود. ابو بكر گفت: چه كسى را سراغ او بفرستيم؟ عمر گفت: قنفذ را مىفرستيم. او مردى تندخو و غليظ و خشن و از آزادشدگان است و نيز ابو بكر، قنفذ را نزد امير المؤمنين عليه السّلام فرستاد و عدهاى كمك نيز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابو بكر و عمر برگشتند در حالى كه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد و گر نه بدون اجازه وارد شويد. آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمىدهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان (به ابو بكر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينكه بدون اجازه وارد خانهاش شويم خوددارى كرديم. عمر عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه كار است!! سپس به مردمى كه اطرافش بودند دستور داد تا هيزم بياورند. آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه و فرزندانشان عليهم السّلام قرار دادند. سپس عمر ندا كرد بطورى كه على و فاطمه عليهما السّلام بشنوند و گفت: «بخدا قسم اى على بايد خارج شوى و با خليفه پيامبر بيعت كنى و گر نه خانه را با خودتان به آتش مىكشم»! حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه كار است؟ جواب داد: در را باز كن و گر نه خانهتان را به آتش مىكشيم! فرمود: «اى عمر، از خدا نمىترسى كه به خانه من وارد مىشوى» «»؟! ولى عمر ابا كرد از اينكه برگردد عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد ! حضرت زهرا عليها السّلام در مقابل او در آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول اللَّه»! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و به پهلوى حضرت زد. آن حضرت ناله كرد: «يا ابتاه»! عمر تازيانه را بلند كرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «يا رسول اللَّه، ابو بكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى كردند» __________________ خوب توجه نموديد! اکنون به روايات ديگر توجه کنيد!‌ هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اکرم (ص) آمدند که وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و… موجب قتل محسن طفلى که هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانکه ابن ابى دارم – آنکه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل… کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده – جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت. «کان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه کان اکثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. » سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578. روشن است زنى که در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانه‏اش و سقط جنينش و… مريض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى‏گردد، و به عامل جنايت مستند مى‏باشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است که ائمه معصومين: واهل‏بيت رسول‏خدا (ص) مادر خود را شهيد مى‏خواندند. چنانکه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: «إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة» اصول کافي، ج 1، ص 381، ح 2. با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمى‏ماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انکار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مى‏آيد و جا دارد که فرياد برآورند که: آه چه مى‏گوئى؟ چه مى‏نويسى؟ ساکت باش؟ مگر ممکن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاک مى‏گردند؟ خورشيد مى‏تابد؟ و…. مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و پيامبر اکرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پاره‏تن من است»؟ شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا کتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة کلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين کتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تکرار کرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاک سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و… ذکر کرده؟ ومى گويد: چون فاطمه وفات کرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد. فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابکر و صلّى عليها… صحيح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704. چرا کراهيت على (ع) ملاقات با عمر را ذکر کرده؟ … أن ائتناو لا يأتنا احد معک کراهيّة لمحضر عمر. اي ا منکرين شهادت مادرم فاطمه 18 ساله ! اکنون چه ميگوييد!‌ايا شما منکر وجود اين روايات ها هستيد!‌ ايا شما منکر حمله وحشينه عمر بن الخظاب در کوچه ها براي گرفتن بيعت به سوي برترين بانوي دو عالم هستيد! واي بر شما! واي بر کساني که اينگونه در حق خود و پيغمبر خود ظلم ميکنند! واي بر کساني که سعي در نفي شهادت بانو دو عالم دارند! چرا قبر تنها يادگار پيامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از اين ماجرا، مسلم آورده‏ است که: على (ع) ابوبکر و عمر را کاذب، آثم، غادر و خائن مى‏دانست؟ قال عمر لعلى وعباس: « فرأيتماه (ابابکر) کاذباً آثماً غادراً خائناً… فرأيتماني کاذباً آثماً غادراً خائناً… » صحيح مسلم، ج 4، ص 28، کتاب الجهاد و السير، باب 15 حکم الفئ، حديث 49. اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان عليا ولي الله اشهد ان عليا ولي الله اشهد ان عليا ولي الله اشهد ان عليا ولي الله هو حيدر بابا
48   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  21 فروردين 92 - 15:44:04
من از اهل سنت هستم.ممنون از مطالب شما كه قابل تـامل است.اين روايت ها را من در صحيح بخاري ديدم
49   نام و نام خانوادگي:  سيد محمد موسوي     -   تاريخ:  29 دي 92 - 10:31:52
كتاب سليم بن قيس غير موثوق وغير ثابت بالنسبة اليه كما يذكره الشيخ المفيد(ره) حيث قال في تصحيح الاعتقاد:{ غير أن هذا الكتاب غير موثوق وقد حصل فيه تخليط وتدليس،فينبغي للمتدين أن يجتنب العمل بكل ما فيه ولا يول على جملته والتقليد لروايته،وليفزع الى العلماء فيما تضمنه من الاحاديث ليوقفوه على الصحيح منها والفاسد.

جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اولا:در مقابل نظريه شيخ مفيد نظريات ديگري نيز وجود دارد؛ مرحوم نعماني در كتاب الغيبة: ان كتاب سليم بن قيس هلالي اصل من اكبر كتب الاصول التي رواها اهل العلم حملة حديث اهل البيت)ع) واقدمها وأن جميع ما اشتمل عليه هذا الاصل انما هو عن رسول الله(ص) واميرالمؤمنين(ع) والمقداد والسلمان واباذر ومن جري مجراهم فمن شهد رسول الله واميرالمؤمنين وسمع منهما وهو من اصول التي ترجع الي الشيعه و تعول اليها . مرحوم صاحب وسائل الشيعه نيز در خاتمه كتاب وسائل در فائده چهارم, راجع به كتاب سليم بن قيس مي‏ گويد: من الكتب المعتمدة التي قامت القرائن علي ثبوتها وتواترت عن مؤلفيها او علمت صحت نسبتها اليه بحيث لم يبق فيه شك صاحب وسائل نيز همانند نظر نعماني مي‏ گويد كتاب سليم از كتب معتمده است و بر ثبوت آن قرائني قائم شده است و نسبت به صحت اين كتاب به مؤلفش علم داريم و هيچ ترديدي نداريم
در مورد انتساب كتاب سليم بن قيس به مولف و صحت مطالب آن به طور مفصل در سايت در آدرس ذيل در قسمت نظرات پاسخ گفته شده است :
ثانيا:از آنجا که در برخي از نسخ کتاب سليم تدليس ‏هايي شده است؛ بويژه اينکه در آن زمانکه معاندت با شيعه بسيار زياد بوده است؛ و دنبال اين بودند كه بالاخره يكي از كتب شيعه را پيدا كنند و چيزهايي در آن داخل كنند و آن را از اعتبار ساقط كنند و در زمان قديم كسي كه مي‏ خواسته كتاب سليم را داشته باشد, مي‏ رفت کتاب را از كسي كه داشت مي‌گرفت و آن را استنساخ مي‌کرد و از روي آن مي‌نوشت. لذا احتمال اين هست که آن نسخه كه دست شيخ مفيد بوده با نسخه‌اي كه دست مثلا نعماني بوده, فرق داشته است و آنها با نگاه به آن کتابهاي موجود در نزد خود چنين برداشتي داشته اند همچنانکه خود شيخ مفيد با گفتن اين حرف که وقد حصل فيه تخليط وتدليس در آن تخليط و تدليس وجود دارد.مشخص کرده اند در کتاب سليم تحريفي صورت گرفته است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




  [1] [2]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما