* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 09 ارديبهشت 1387 تعداد بازديد: 5998 
چرا حضرت علي (ع) در زمان حكومتش بخشنامه‌اي جهت از بين بردن بدعت هاي خلفا صادر نكرد؟
گروه امام علي (ع)  

سؤال كننده : علي اسفندي

پاسخ :

در پاسخ به اين سوال بايد گفت که امير مومنان در حد توان خود براي مبارزه با بدعت ها کوشيدند و اين عمل را دقيقاً بر اساس روشي منطقي و عقلايي انجام دادند ؛ يعني  اين کار در چند مرحله و با سنجيدن اوضاع صورت گرفت ؛ همگان مي دانند که حضرت حتي قبل از زمان خلافت خويش با بدعت هاي خلفا مخالفت مي کردند و تنها کتاب خدا و سنت رسول خدا را به عنوان مرجع معرفي مي نمودند :

 امير مومنان (عليه السلام) سيره شيخين را مشروع نمى‏دانست‏

رد سيره ابوبكر و عمر در شوراي شش نفره :

در قضيه شوراى شش نفره، سه بار به حضرت پيشنهاد قبول خلافت به شرط عمل به سيره شيخين مطرح مى‏شود ولى حضرت با قاطعيت تمام رد نموده واعلام مى‏دارد معيار و ملاك حكومت من فقط كتاب خدا و سنّت پيامبر است و با وجود اين دو نيازى به ضميمه كردن سيره ديگرى نيست:

 «وخلا (عبد الرحمن بن عوف) بعلي بن أبي طالب ، فقال : لنا اللّه عليك ، إن وليّت هذا الأمر ، أن تسير فينا بكتاب اللّه وسنّة نبيّه وسيرة أبي بكر وعمر.  فقال : أسير فيكم بكتاب اللّه وسنّة نبيّه ما استطعت.

 فخلا بعثمان فقال له : لنا اللّه عليك ، إن وليّت هذا الأمر ، أن تسير فينا بكتاب اللّه وسنّة نبيّه وسيرة أبي بكر وعمر . فقال : لكم أن أسير فيكم بكتاب اللّه وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر.

 ثمّ خلا بعلي، فقال له مثل مقالته الأولى ، فأجابه مثل الجواب الأوّل ، ثمّ خلا بعثمان، فقال له مثل المقالة الأولى ، فأجابه مثل ما كان أجابه ، ثمّ خلا بعلي فقال له مثل المقالة الأولى ، فقال : إنّ كتاب اللّه وسنّة نبيه لا يحتاج معهما إلى إجيرى أحد.

 أنت مجتهد أن تزوي هذا الأمر عنّي . فخلا بعثمان فأعاد عليه القول ، فأجابه بذلك الجواب ، وصفق على يده .

 تاريخ اليعقوبي ج 2 ص 162. ورجوع شود به: شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد ج 1 ص 188، ج 9 ص 53، ج 10 ص 245 زج 12 ص 263، الفصول في الأصول از جصّاص، ج 4 ص 55، أسد الغابة ج 4 ص 32، السقيفة وفدك از جوهري ص 86، تاريخ المدينة از ابن شبة النميري ج 3 ص 930، تاريخ الطبري ج 3 ص 297، تاريخ ابن خلدون ق‏1، ابن خلدون ج 2 ص 126 والشافي في الامامة ج 4 ص 209.

 عبد الرحمن بن عوف با حضرت به طور خصوصي به گفتگو نشست ؛ پس گفت تو را در مورد خودمان به خدا قسم مي دهم که آيا در بين ما به کتاب خدا و سنت رسول او و روش ابو بکر و عمر عمل مي کني ؛ پس حضرت فرمودند : کتاب خدا و سنت پيامبر او تا مي توانم .

 پس با عثمان خلوت کرده و به او نيز همين را گفت اما او پاسخ داد : براي شما تضمين مي کنم که به کتاب خدا و سنت پيامبر او و روش ابو بکر و عمر عمل نمايم !!

 دوباره با علي خلوت کرده و کلام اول را تکرار کرد اما حضرت مانند همان دفعه به او پاسخ گفتند ؛ و سپس فرمودند : با کتاب خدا و سنت پيامبرش به نظر هيچ کس احتياج پيدا نمي کنيم . تو مي کوشي که خلافت را از من دور کني ( و گرنه سيره ابوبکر و عمر را شرط نمي کردي ) .

 پس دوباره به نزد عثمان رفته وهمان کلام را تکرار کرد ؛ پس همان جواب اول را داد ؛ او نيز با عثمان بيعت نمود .

 و نكته جالب اينجاست كه حضرت به عبد الرحمان مى‏گويد: تو با طرح اين پيشنهاد، تلاش مى‏كنى كه مرا از خلافت محروم سازى؛ چون بخوبى مى‏دانى كه سيره شيخين مورد تأييد من نيست. «أنت مجتهد أن تزوي هذا الأمر عنّي.

 و عاص بن وائل گويد: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصيتى مانند على با عثمان بيعت كرديد؟

  پاسخ مى‏دهد: گناه من چيست كه سه مرتبه به على پيشنهاد كردم كه خلافت را به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره ابوبكر وعمر بپذيرد ولى قبول نكرد. ولى عثمان زير بار اين پيشنهاد رفت:

 «عن عاصم عن أبى وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا رضى اللّه عنه قال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك على كتاب اللّه وسنة رسوله وسيرة أبي بكر وعمر رضى اللّه عنهما قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها .

 مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 75، فتح الباري ج 13 ص 170.

 رد سيره ابوبکر و عمر در ماجراي خوارج :

شبيه همين سخنان از حضرت در ماجراي خوارج و بعد از به خلافت رسيدن حضرت نيز نقل شده است :

 ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتى عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاءه ربيعة بن أبى شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم.

 فقال له: «بايع على كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم» فقال ربيعة: «على سنة أبى بكر وعمر .

 قال له علي: «ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يكونا على شئ من الحق .

 فبايعه، فنظر إليه على وقال أما والله لكأنى بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرة.

 تاريخ الطبري: 56/4.

 وقتي که خوارج بر ضد امير مومنان شوريدند ، حضرت به نزد ياران و طرفداران خويش آمدند و ايشان دوباره با حضرت بيعت کردند و گفتند : ما با هرکس که دوست باشي دوست بوده و با هرکس دشمني کني دشمن هستيم ؛ پس با ايشان چنين قرار داد بست که به سنت رسول خدا عمل نمايد ؛ پس ربيعة بن ابي شداد خثعمي که در جمل و صفين همراه حضرت بوده و پرچم قبيله خثعم را به همراه داشت به نزد حضرت آمد ؛ پس حضرت به او گفتند : با من بيعت کن به شرط کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ؛ اما ربيعه گفت : بر سنت ابو بکر وعمر ؛

 پس حضرت فرمودند : واي برتو ؛ اگر ابو بکر و عمر به غير کتاب خدا و سنت پيامبر او عمل کرده باشند ذره اي بر حق نبوده اند .

 پس با امير مومنان بيعت نمود ؛ سپس حضرت به او نگاهي کرده فرمودند : قسم به خدا که من تو را مي بينم که همراه با خوارج به جنگ ( من ) آمده اي  و کشته شده اي ؛ پس تو را مي بينم که سم اسب ها تو را لگد مال کرده است .

 س در روز نهروان همراه با خوارج بصره کشته شد !!!

 اما مراحلي که امير مومنان براي بيان بدعت ها در پيش گرفتند :

 مرحله اول : جلو گيري از بدعت هاي کوچک و در مقابل شروع مخالفت مردم :

اين مطلب جداي از کتب شيعه حتي در کتب اهل سنت نيز آمده است که حضرت در ابتدا خواستند تا مردم را امتحان نمايند که آيا دين ايشان آنقدر قوي هست که تحمل برداشتن بدعت هاي بزرگ را داشته باشند يا خير ؛ لذا در ابتدا مبارزه خود را با بحث نماز تراويح يعني يکي از بدعت هاي ساده عمر شروع نمودند :

 وقد روى : أن عمر خرج في شهر رمضان ليلا فرأى المصابيح في المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقيل له : إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف كما ترى بأنها بدعة ، وقد شهد الرسول صلى الله عليه وآله أن كل بدعة ضلالة . وقد روى أن أمير المؤمنين عليه السلام لما اجتمعوا إليه بالكوفة فسألوه أن ينصب لهم إماما يصلى بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلك خلاف السنة فتركوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إليهم ابنه الحسن عليه السلام فدخل عليهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !

 شرح نهج البلاغة  ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت ج 12ص 283

 روايت شده است که عمر در ماه رمضان شب هنگام بيرون آمده پش در مسجد چراغ هايي را ديد ؛ پس گفت : اين چيست ؟ به او گفتند : مردم براي نماز مستحبي جمع شده اند (تا آن را جماعت بخوانند) ؛ پس گفت بدعت است اما خوب بدعتي است .

 پس اعتراف کرده است که اين کار بدعت است و رسول خدا شهادت داده اند که هر بدعتي گمراهي است .

 و از امير مومنان عليه السلام روايت شده است که وقتي در کوفه گرد ايشان جمع آمدند ، و از حضرت خواستند که براي ايشان امامي قرار دهد که با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند ، ايشان را از اين کار منع کرده و ايشان را آگاه نمود که اين کار بر خلاف سنت رسول خداست ؛ پس امير مومنان را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شدند و يکي را جلو انداختند ( تا امام جماعت شود ) ؛ پس حضرت امام حسن مجتبي را به نزد ايشان فرستادند ؛ حضرت وارد مسجد شدند در حاليکه شلاقي به همراه داشتند ؛ وقتي مردم ايشان را ديدند فرار کرده و فرياد مي زدند اي واي سنت عمر از بين رفت!!!

 به نقل اين مطلب در کتب شيعه نيز توجه بفرماييد :

 وباسناده عن علي بن الحسن بن علي بن فضال ، عن أحمد بن الحسن ، عن عمرو ابن سعيد ( المدايني ) ، عن مصدق بن صدقة ، عن عمار ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : سألته عن الصلاة في رمضان في المساجد فقال : لما قدم أمير المؤمنين عليه السلام الكوفة أمر الحسن بن علي أن ينادي في الناس : لا صلاة في شهر رمضان في المساجد جماعة فنادى في الناس الحسن بن علي بما أمره به أمير المؤمنين عليه السلام فلما سمع الناس مقالة الحسن بن علي عليه السلام صاحوا : وا عمراه وا عمراه ، فلما رجع الحسن إلى أمير المؤمنين عليه السلام قال له : ما هذا الصوت ؟ قال : يا أمير المؤمنين عليه السلام الناس يصيحون : وا عمراه وا عمراه فقال أمير المؤمنين عليه السلام : قل لهم صلوا .

 وسائل الشيعة (الإسلامية) مرحوم حر عاملي از علماي شيعه ج 5  ص 192 روايت شماره 2

 وقتي امير مومنان به کوفه آمدند به حسن بن علي دستور دادند که در بين مردم ندا دهد که در ماه رمضان در مسجد ، نماز (تراويح) جماعت نخوانند ؛ پس حضرت در بين مردم همان را که امير مومنان فرموده بودند اعلام کردند ؛ وقتي مردم کلام امام حسن عليه السلام را شنيدند ، فرياد زدند که "واي عمر  واي عمر"( زيرا نماز تراويح از بدعت هاي عمر بود)  وقتي امام حسن عليه السلام به نزد امير مومنان باز گشتند به ايشان فرمودند : اين چه صدايي است ؟ پاسخ فرمود : اي امير المومنين ، مردم فرياد مي زنند واي عمر واي عمر ؛ امير مومنان فرمودند به ايشان بگو نماز بخوانيد !!! (شما عمر را بيشتر از سنت رسول خدا قبول داريد و سنت را نمي خواهيد)

 مرحله دوم : بيان بدعت ها :

وقتي حضرت مشاهده فرمودند که مردم نمي خواهند بدعت هاي هرچند کوچک خلفا به جاي خود بازگردد و نمي خواهند به سنت هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم عمل نمايند ، لذا طريقه مبارزه خويش را تغيير داده و شروع به آگاهي دادن به مردم در زمينه بدعت ها نمودند

 روايت نهج البلاغه : سنت خلفا سنت آل فرعون است !!!

حضرت در روايتي بسيار مهم در نهج البلاغه نيز به بيان اين مشکلات پرداخته و سنت خلفا را سنت آل فرعون بيان مي کنند :

 حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن .

  نهج البلاغه للشيخ محمد عبده: 35/2 الخطبة 150، شرح نهج البلاغه: 132/9.

 پس از رحلت جانگداز رسول اكرم‏(ص) ، گروهى به گذشته جاهلى خود بازگشتند و با پيمودن راه هاى گوناگون گمراه شدند و بر آرا و انديشه هاى نادرست خود اعتماد نمودند و از غير خويشان پيروى نمودند، و از وسيله هدايت و رستگارى يعنى اهل بيت كه مأمور به دوستى آن بودند، دورى كردند.(قل لا أسئلكم عليه أجراً الاّ المودة فى القربى) ، و ساختمان اسلام و ايمان را از جايگاه استوارش انتقال داده آن را در جايى كه سزاوار نبود پايه ريزى كردند.

 آنان كانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه‏جو شدند و سرانجام در سرگردانى فرو رفته و در غفلت و مستى، به روش و آيين فرعونيان درآمدند، از همه بريده و دل به دنيا بستند و يا پيوند خود را با دين گسستند.

 روايت اصول کافي و بيان بيش از بيست بدعت از بدعت هاي خلفا :

در کتاب شريف کافي نيز روايتي است که سند آن صحيح بوده و تمامي روات آن از بزرگان علماي شيعه اند .

 ما در ترجمه روايت ، موارد بدعت هاي ذکر شده در کلام حضرت را مشخص مي گردانيم:

 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا

 أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يُخَفْ عَلَى ذِي حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى

 إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ يَجْرِي النَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْ‏ءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى الذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ الرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ الْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا بِأَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ

 فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)

 أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)

 وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (عليها السلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)‏ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا

 وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُكْمَ فِي الْفُرُوجِ وَ الْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ الْعَطَايَا

 وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)‏ يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ

 وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏

 وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَى الطَّلَاقِ عَلَى السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا

 وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي

 وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِي  فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي

 مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي الْقُرْبَى الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ

 فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِي الْقُرْبَى الَّذِي قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فَقَالَ تَعَالَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فِينَا خَاصَّةً كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ (صلي الله عليه وآله وسلم)

 وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَكَذَّبُوا اللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ

 الكافي  للشيخ الكليني ، ج 8  ، ص 58 ، شماره 21 .

 امير مومنان خطبه اي خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) درود فرستادند ؛ سپس فرمودند : آگاه باشيد که من از شما در مورد دو خصوصيت بيش از ساير خصوصيت ها نگرانم ؛ تبعيت از هواي نفس و آرزوهاي دراز ؛ آگاه باشيد که تبعيت از هواي نفس راه حق را مي بندد و آرزوهاي بلند ، سبب فراموشي آخرت مي گردد . آگاه باشيد که دنيا بار سفر بسته و ( از انسان) دور مي شود و آخرت بار سفر بسته و نزديک مي شود ؛ ولي فرزندان هر دو يکي است ( هر دو نظر به انسان دارند ) پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد ؛ بدرستيکه امروز زمان کار است و حسابي در کار نيست و فردا زمان حساب است و کاري در ميان نيست ؛ و بدرستيکه شروع فتنه ها از هواي نفسي است که انسان به دنبال آن مي رود و بدعت هايي است که بصورت قانون در مي آيد و در آن با حکم خدا مخالفت مي شود ؛ و عده اي از مردم در آن عده اي ديگر را به کار مي گمارند .

 آگاه باشيد که حق اگر (از باطل) جدا شود هيچ اختلافي نخواهد بود و اگر باطل نيز جدا شود بر هيچ صاحب عقلي مخفي نخواهد ماند ؛ اما از اين مقداري و از آن مقداري گرفته و آن دو را با هم مخلوط مي گردانند پس با يکديگر ظاهري آراسته پيدا مي کنند . آنجاست که شيطان بر ياوران خويش مسلط مي گردد و کساني نجات مي يابند که خداوند براي ايشان از پيش نيکي فرستاده باشد ؛ بدرستيکه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که فرمودند : چگونه خواهيد بود در زماني که فتنه ها از چشم شما پوشيده مانده و در ميان شماست ؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پير مي شود ؛ در ميان مردم جريان دارد ولي مردم آن را سنت خويش قرار مي دهند و اگر چيزي از آن را تغيير دهند مي گويند : سنت را تغيير داديد و بر مردم کار ناپسندي وارد شده است !!!

 سپس امتحان سخت تر مي گردد و مردمان را اسير مي کند و فتنه را بر ايشان مي کوباند همانطور که آتش ، چوب را مي کوباند ، و همانطور که سنگ آسيا ، تفاله ها را مي کوباند و براي غير خدا به دنبال دين مي روند و براي غير علم به دنبال دانش مي روند و دنيا را با کارهاي اخروي طلب مي کنند .

 سپس رو به مردم نموده در حاليکه عده اي از بستگان و نزديکان و شيعيانش گرد او بودند فرمود :

 خلفاي قبل از من کارهايي انجام دادند که در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند . پيمان او را شکسته و سنت او را تغيير دادند ؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقي مي مانم و يا با عده کمي از شيعه ام که برتري من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم – را مي دانند .

 به من خبر دهيد اگر دستور مي دادم که مقام ابراهيم ( عليه السلام ) را به همان مکاني که رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) قرار داده بود ، بازگردد .

 و فدک را به ورثه فاطمه باز مي گرداندم و مقدار پيمانه ( براي کشيدن مقدار زکات ) را به همان حالت قبل باز مي گرداندم ؛ و زمين هاي هديه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را که به عده اي داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند ، به ايشان مي دادم .

 و خانه جعفر را به ورثه اش بازمي گرداندم  و آن را از مسجد خراب مي کردم ( زيرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند )  ؛ و عده اي از زناني را که به غير حق همسر مرداني شده اند پس گرفته و ايشان را به همسرانشان بازمي گرداندم !!! .

 و حکم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام ( اعمال خلاف عفت ) در مورد ايشان جاري مي کردم ؛ و مردمان بني تغلب را به اسارت مي گرفتم ( زيرا ايشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ايشان دادند )

 و آن مقدار از زمين هاي خيبر را که بين مردم تقسيم شده است باز مي گرداندم ( زيرا اين زمين ها در اصطلاح فقهي مفتوح عنوة است يعني براي گرفتن بيشتر زمين هاي خيبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامي مسلمانان است نه عده اي خاص و کسي حق تملک آن را ندارد ) .

  و دفاتر هديه هاي ماهانه را پاک مي کردم ( زيرا خلفا دفاتري داشتند که در آن در مورد افراد خاصي ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهريه داده شود )

 و همانطور که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تقسيم مي کرد همانطور يعني به صورت مساوي ( اموال را بين مردم ) تقسيم مي نمودم

 و آن را فقط سبب آبادي زندگي ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گيري زمين ايشان را کنار مي انداختم ( زيرا با آن مقدار هديه هاي رسول خدا به خود را افزايش مي دادند ) ؛ و ازدواج ها را يکسان قرار مي دادم ( زيرا ايشان دستور داده بودند که غير عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم مي فرمودند مسلمان کفو مسلمان است )

 و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور  که خداوند عز وجل دستور داده است جاري مي نمودم ( نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خليفه رسول خدا مي دانستند ) .

 و مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهايي را که به سوي آن گشوده گشته بود مي بستم ( هر کسي از بزرگان صحابه که خانه ايشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، براي خود از خانه خويش دري خاص به درون مسجد کشيد تا درب اختصاصي او باشد )

 و درهايي را که بسته شده بود باز مي نمودم ( رسول خدا صلي الله عليه وآله در زمان حيات خويش تنها دستور دادند که دربي از خانه امير مومنان و ناوداني از خانه عباس عموي ايشان به مسجد باز باشد و ساير درها بسته شود اما اين درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ايشان مسدود گشت ) .

 و مسح از روي کفش را حرام مي نمودم ( خلفا اين کار را جايز دانستند )

 و به خاطر نوشيدن نبيذ حد الهي را جاري مي ساختم ( خلفا نبيذ را که نوعي شراب خفيف شده است جايز دانستند )

 و دستور مي دادم که همه مردم دو متعه ( حج و زنان ) را جايز بدانند

 و دستور مي دادم که بر جنازه ( هنگام نماز ميت ) پنج تکبير بگويند ( خلفا چهار تکبير مي گفتند )

 و مردم را وادار مي نمودم که بسم الله الرحمن الرحيم را ( در نماز ) بلند بگويند ؛ و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بيرون ( تبيعد ) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بيرون مي نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعيد کرده اما خلفا ايشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!)

 و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله ايشان را در مسجد خويش جاي داده بود و بعد از ايشان بيرون شدند به مسجد مي آوردم ( عده اي از صحابه جايگاه و خانه اي جز صفه و ايوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ايشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ايشان را از مسجد بيرون کردند )

 و مردم را بر حکم قرآن وادار مي کرده و ايشان را وادار مي کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند ( طبق آيه قرآن ازدواج احتياج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتياج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند )

 و صدقات را بر گروه ها و مرزهاي خودش باز مي گرداندم ( صدقات بايد بر گروه هاي مختلفي تقسيم مي شد اما خلفا آن را فقط به بعضي از ايشان مي دادند ) ؛

 و وضو و غسل و نماز را به زمان خويش ( در مورد نماز ) و روش خويش  ( در مورد غسل ) و جايگاه خويش ( در مورد وضو ) باز مي گرداندم ( زيرا نماز هاي يوميه را مي توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرايط وجوب غسل را تغيير دادند و نيز محل وضو را عوض کردند زيرا در وضو دست بايد از بالا به پايين شسته مي شد وبرعکس نمودند ، بعضي از سر بايد مسح مي شد آن را نيز تغيير دادند ، پا نيز بايد مسح مي شد آن را شستند )

 و مردمان نجران را به محل خويش باز مي گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرين روز اين بود که لشکريان اسامه را راهي کنيد ، خدا هر کس را که به اين لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خويش به اين لشکر نرفته و براي پوشاندن اين قضيه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهي کنيد  ، و در جزيرة العرب دو دين باقي نگذاريد . و به همين جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسيحي بودند از جزيرة العرب بيرون کنند اما با يهود که روابط خوبي با خلفا داشتند کاري نداشتند و حتي کعب الاحبار يهودي توانست نفوذ زيادي در دربار خلافت پيدا کند)

 و اسيران فارس و باقي ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمي گرداندم ( ايشان دستور دادند که هيچ برده اي از ساير کشورها حق ورود به بلاد اسلامي ندارد مگر آنکه مولايش مجوز بگيرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولايش در صورتي که مولا وارثي نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اينکه هر دوي آنها خلاف احکام اسلامي بود ) در اين صورت از گرد من پراکنده مي شدند .

 قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است ؛ پس عده اي از لشکريان که همراه من جنگيده بودند ندا دادند : اي اهل اسلام سنت عمر تغيير کرد!!! ما را از نماز  مستحبي در ماه رمضان باز مي دارند !!!

 و ترسيدم که بر من از سمت لشکرم شوريده همانگونه که از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت کنندگان به سوي آتش ديدم .

و نيز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را مي دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که  "اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ايم ايمان آورده بوديد در روز جدايي ( حق از باطل) ، روزي که دو لشکر با يکديگر ملاقات کردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنايم خمس را پرداخت کنيد) .

 پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستيم ، کساني هستيم که خداوند ما را  با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است : (اين خمس)" براي خدا و رسولش و براي بستگان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان است" و اين آيه را در مورد ما نازل کرد "  تا مبادا سبب فزوني دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا براي شما آورده است پس آن را بگيريد و آنچه شما را ( از آن ) نهي کرده است پس دست از آن برداريد و از خدا بترسيد " در مورد ظلم نمودن به اهل بيت رسول خدا ؛ "بدرستيکه خداوند صاحب عقوبت شديدي است " براي کساني که به ايشان ظلم کند ؛ (اين عمل خدا در اعطاي خمس به اهل بيت) رحمتي بود از جانب او براي ما و ثروتي بود که خدا بوسيله آن ما را بي نياز ساخته بود و در اين زمينه به فرستاده اش توصيه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدين سبب فرستاده اش را گرامي داشت و ما اهل بيت را نيز گرامي داشت تا مبادا به ما از کثيفي هاي مردمان ( صدقه ) بخوراند .

 پس خدا و فرستاده او را تکذيب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن مي گفت انکار نمودند و ما را از مالي واجب که خدا براي ما قرار داده بود منع کردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا ديديم ، خاندان هيچ پيغمبري از امت آن پيغمبر نديدند ؛ و خداوند ياري کننده ماست در مقابل کسي که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم

 در همين يک روايت حضرت بيش از بيست مورد از بدعت هاي خلفاي سابق رامطرح نموده و علت عدم مخالفت خويش را با آنها به طور حکومتي مشخص ساخته اند .

 بنا بر اين حضرت براي مردم بدعت هاي خلفا را مشخص مي کرده اند . اما مردم بودند که دو دسته شدند : يک دسته متمايل به بدعت هاي خلفا بودند و حتي کلام امير مومنان را نيز نمي پذيرفتند ؛ دسته دوم شيعيان بودند که آنها را پذيرفتند .

 لازم به ذکر است که همانطور که حضرت در اين روايت فرموده اند دسته اول ، اکثريت مردم را تشکيل مي دادند ؛ و مخالفت بيشتر با نظريات ايشان در پيروي از بدعت هاي خلفا موجبات درگيري هاي داخلي را فراهم مي ساخت ؛ لذا امير مومنان از بخشنامه کردن اين کارها پرهيز نمودند .

 

موفق باشيد

 گروه پاسخ به شبهات

 مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  سيد مجيد     -   تاريخ:  11 ارديبهشت 87 - 00:00:00
با عرض سلام
بنده در پاسخهي که به سوال "چرا حضرت علي (ع) در زمان حکوتش بخشنامه‌اي جهت از بين بردن بدعت هاي خلفا صادر نکرد؟" داده ايد ، چندتا ايراد پيدا کردم:
ٌ) حديث "ولما خرجت الخوارج من الکوفة أتى عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاءه ربيعة بن أبى شداد الخثعمي وکان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم.
فقال له: «بايع على کتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم» فقال ربيعة: «على سنة أبى بکر وعمر».
قال له علي: «ويلک لو أن أبا بکر وعمر عملا بغير کتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يکونا على شئ من الحق».
فبايعه، فنظر إليه على وقال أما والله لکأنى بک وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وکأني بک وقد وطئتک الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرة.
که از کتاب تاريخ طبري نقل کرديد، از نظر اهل سنت ، ضعيف الاسناد هست چون ابو مخنف راوي ضعيفي هست، چنانچه ذهبي در ميزان الاعتدال جلد َ رقم ِùùٍ و علماي ديگر به ضعف ابو مخنف تصريح کردند. پس با اين روايت نميتوان دليلي به اهل سنت اقامه کرد.
ٍ)روايت "وقد روى : أن عمر خرج في شهر رمضان ليلا فرأى المصابيح في المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقيل له : إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف کما ترى بأنها بدعة ، وقد شهد الرسول صلى الله عليه وآله أن کل بدعة ضلالة .
وقد روى أن أمير المؤمنين عليه السلام لما اجتمعوا إليه بالکوفة فسألوه أن ينصب لهم إماما يصلى بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلک خلاف السنة فترکوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إليهم ابنه الحسن عليه السلام فدخل عليهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !"
شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت ج ٌٍص ٍَّ
اشکال اصلي در اين هست که ٌ)اهل سنت اشعري يا ماتريدي مذهب هستند و ابن ابو الحديد معتزله بود و اهل سنت، معتزليان را گمراه و "غير سنّي" مي شناسند. سخن ابن ابو الحديد براي يک عالم سني مسلک به طور کلي هيچ ارزشي ندارد. اين مثل اين مي ماند که ما با استفاده از کتب شيخ مفيد براي وهابيون برهاني بياوريم. مسلم هست همچه چيزي براي آنها ارزشي ندارد.
َ) روايت "«عن عاصم عن أبى وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف کيف بايعتم عثمان وترکتم عليا رضى اللّه عنه قال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسيرة أبي بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها»."
مسند احمد بن حنبل ج ٌ ص ÷ُ، فتح الباري ج ٌَ ص ٌ÷ً.
اين روايت هم ضعيف هست. هيثمي در کتاب مجمع الزوائد و شيخ احمد محمد شاکر در تعليقه که بر مسند احمد بن حنبل نوشته هست و حتي خود ابن حجر در فتح الباري (که از آن نقل کرديد) همه به ضعف اين حديث تصريح کردند. نکته ضعف در اين حديث سفيان بن وکيع هست که به تصريح علماي اهل سنت، راوي بسيار ضعيفي بود.
ô)روايت "عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ...."
الکافي للشيخ الکليني ، ج ّ ، ص ُّ ، شماره ٌٍ .
طبق آنچه در نرم افزار "دراية النور" آمده، اين حديث هم ضعيف هست بخاطر حذف اسم راوي بين ابراهيم بن عمر و سليم بن قيس است. اين راوي محذوف، ابان بن ابي عيّاش هست که بسيار ضعيف هست هم از نظر اهل سنت و هم از نظر شيعه.
بنده نمي فهمم که چرا علماي ما شيعيان اهل بيت (ع) به اخبار و منابع غير معتبر و غير صحيح الاسناد رجوع ميکنند و گمان ميکنند که اهل سنت نتوانند ضعف اين اخبار و منابع ضعيف را تشخيص بدهند.
معذرت ميخواهم ولي به نظر بنده اين اسباب خجالت هست براي علماي شيعه که با اين اخبار ضعيف و سست استدلال کنند.
لطفاً اشکالات ايرادات بنده را پاسخ بدهيد

جواب نظر:
با تشکر از دقت نظر شما ؛ اما بايد گفت که ظاهر اشکال شما چنين مي رساند که اصل مطلب را قبول نداشته و مي گوييد که امير مومنان بخشنامه اي براي از بين بردن بدعت ها صادر نکرده اند ؛ و به طريقي غير اصولي اشکال گرفته ايد زيرا :
1- شيعه بودن سوال کننده :
سوال کننده يک شخص شيعه بود و ما مي خواستيم اين شبهه را که اهل سنت براي شيعيان مطرح مي کنند که «چرا امير مومنان طبق نظر شما در مورد بدعت هاي خلفا بخش نامه اي صادر نکرده است » پاسخ بگوييم ؛ و به همين جهت ما بايد براي او مدارکي ارائه مي کرديم که از نظر شيعه مورد قبول باشد ( ما ضرورتي نمي بينيم که به تمامي سوالات ، با مدارک اهل سنت پاسخ بگوييم ، زيرا براي همه مسائل در کتب ايشان پاسخ موجود نيست ؛ اما آن مسائل نيز پس از حل مسائل اصلي و قبول مذهب ، با معتقدات مذهب ثابت مي شود و تنها منافات نداشتن آن ها با مذهب معتبر است ) ؛ مدارک مقبول از نظر شيعيان ، روايات صحيح يا موثق از نظر شيعه و نيز رواياتي است که مطابق با نظر شيعه بوده و اهل سنت آن را حتي با سند ضعيف نقل کرده باشند ( که البته بايد خاطر نشان کرد که اين مدارک سني تنها جنبه مويد دارد و به عنوان دليل به کار نمي رود ، حتي اگر سندش از نظر اهل سنت صحيح باشد )
ما براي بحث سه مرحله قرار داده بوديم : مقدمه : قبول نداشتن سيره خلفا بود که براي آن شاهدي از تاريخ يعقوبي آورديم که هيچ يک از اهل سنت بدان اشکال نگرفته و هرکسي آن را نقل کرده ، به سند آن نپرداخته است ؛ و به همين جهت مقبول اهل سنت است و مويد خوبي براي بحث به شمار مي آيد .
مرحله اول : جلو گيري از بدعت هاي کوچک بود ؛ که براي اين مرحله روايتي را از کتاب وسائل الشيعه نقل کرديم ، که ايشان نيز اين روايت را از کتاب شريف تهذيب شيخ طوسي نقل نموده اند و سند اين روايت به واسطه وجود افراد فطحي المذهب موثقه است ؛ اما روايات موثقه فطحيان نيز به دستور ائمه مورد قبول شيعيان است .
مرحله دوم نيز بيان بدعت ها بود که روايتي را از نهج البلاغه آورده بوديم که اين روايت نيز از جهت مضموني آن قدر قوي است که احتياج به بحث سندي ندارد .
بنا بر اين حتي اگر اشکالات شما صحيح مي بود ، باز هم در پاسخ ما اشکالي وجود نداشت و پاسخ ما مطلب را اثبات مي کرد .
2- ابان بن ابي عياش راوي روايت آخر ثقه است :
ابان بن أبي عياش راوي اين روايت که مورد تضعيف عده اي قرار گرفته است ، تنها راوي کتاب سليم بن قيس از اوست ؛ به همين جهت در مورد او تحقيق بسيار صورت گرفته است . درست است که در برنامه دراية النور به خاطر اطلاعاتي که به طور کلي به آن داده اند در مورد ابان بن ابي عياش و اين روايت ، نظر به تضعيف دارد ؛ و حتي عده اي از علما مانند ابن غضائري و به تبع ايشان عده اي ديگر او را تضعيف کرده اند :
قال الغضائري : ضعيف لا يلتفت إليه وينسب أصحابنا وضع كتاب سليم بن قيس إليه
مجمع الرجال،ج 1 ص 16
اما اکثر علماي ما در مورد وي نظر به وثاقت دارند ؛ که در اين زمينه مي توان به نظر محقق نوري که متخصص اين فن بوده است اشاره کرد که به چند دليل اين اتهام را بر ابان بن أبي عياش بي اساس مي دانند :
1- نظر شيخ بزرگوار ابو عبد الله نعماني مولف کتاب گرانسنگ غيبت نعماني :
ليس بين جميع الشيعة ممّن حمل العلم ورواه عن الأئمّة خلاف في: أنّ كتاب سليم، أصل من كتب الأصول التي رواها أهل العلم وحملة حديث أهل البيت: - إلى أن قال: - وهو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها ويعوّل إليها
بين شيعه و جميع حاملان علم و راويان از ائمه خلافي در اين نيست که کتاب سليم اصلي از اصولي است که اهل علم و راويان حديث اهل بيت به آن رجوع مي کنند .... و از اصولي است که شيعه به آن رجوع نموده و به آن تکيه مي کند .
و همانطور که گفته شد ، سند اين کتاب به طور كامل تنها به أبان مي رسد و اين خود کاشف از وثاقت ابان است .
2- مرحوم برقي ، صفار و نيز شيخ کليني ، نعماني ، شيخ صدوق ، مرحوم عياشي و ديگر بزرگان از وي به کرات روايت نقل کرده اند ؛ و اين توجه بزرگان به روايات وي خود شاهد عظمت و جلالت ايشان است .
3- در بسياري موارد مشاهده مي کنيم که اصحاب اجماع مانند حماد بن عيسي و عثمان بن عيسي و عمر بن اذينه و ابراهيم بن عمر يماني از وي با واسطه روايت نقل کرده اند .
که البته در روايت مورد بحث ما نيز حماد بن عيسي اين روايت را از وي نقل کرده است .
4- مرحوم شيخ ايشان را از رجال امام صادق عليه السلام به شمار آورده ونه در آن جا و نه در بحث امام سجاد او را تضعيف نکرده است ؛ با اينکه مبناي ايشان بر ذکر تضعيفات اصحاب ، در هنگام ذکر ايشان در رجال يک امام است .
مستدرك الوسائل چاپ قديم ج 3 ص 777
و محقق گرانسنگ سيد علي ابطحي ( شارح رجال نجاشي ) مي فرمايد :
ويظهر ممّن ضعّفه من العامّة أنّه كان من العبّاد، فلعلّ التضعيف من العامّة كان من جهة المذهب، قال ابن حبّان: كان يسهر الليل بالقيام ....
أمّا تضعيف العامّة له فلايوجب وهناً فيه بعد ما كان عاميّاً ثمّ استبصر، فقد يُضعّف مثله بما لا يضعّف به ساير الشيعة، وسيّما أنّه هو الذي لجأ إليه سليم، وهو الراوي لكتابه، والناشر لحديثه....
تهذيب المقال ج 1 ص 183 ش 3
از سخنان اهل سنتي که او را تضعيف کرده اند چنين به دست مي آيد که از عباد (عبادت کنندگان ) بود است . پس چنين به نظر مي رسد که تضعيف ايشان به خاطر مذهبش بوده است ؛ ابن حبان مي گويد : او شبها را تا صبح به عبادت مي پرداخت ....
اما تضعيفات عامه موجب تضعيف او نمي شود چون مي دانيم که او در ابتدا عامي بوده و سپس مستبصر شده است ؛ بنا بر اين چنين کسي را بيشتر از شيعه عادي تضعيف مي کنند ؛ مخصوصا او را که سليم به او پناهنده شده است ؛ و اوست که کتاب سليم را نقل مي کند و حديث او را پخش مي نمايد .
مرحوم مامقاني نيز در کتاب خويش مي فرمايند :
الجزم بضعفه مشكل بعد تسليم مثل سليم بن قيس كتابه إليه وخطابه بابن الأخ، ومن لاحظ حال سليم، مال إلى كون الرجل متشيّعاً ممدوحاً وأنّ نسبة وضع الكتاب إليه لا أصل لها ... وبعد إثبات وثاقة سليم، تثبت وثاقة أبان هذا؛ بتسليمه الكتاب إليه.
تنقيح المقال ج 1 ص 3 ش 14
وقتي که مي بينيم که سليم به قيس کتاب خويش را به او مي دهد و او را با جمله ابن الاخ مورد خطاب قرار مي دهد ، يقين به ضعف او مشکل مي گردد . و کسي که در مورد سليم تحقيق کرده باشد چنين مي يابد که او (أبان ) مردي شيعه و ستايش شده است و اتهام جعل شدن کتاب سليم توسط او معني ندارد ... و وقتي که وثاقت سليم ثابت شد وثاقت ابان نيز ثابت مي گردد ؛ زيرا او کتاب خويش را به وي داده است .
محقق گرانقدر مرحوم آيت الله موسي زنجاني نيز در کتاب خويش مي فرمايد :
الأقرب عندي، قبول رواياته؛ تبعاً لجماعة من متأخّري أصحابنا؛ اعتماداً بثقات المحدّثين، كالصفّار وابن بابويه وابن الوليد وغيرهم والرواة الذين يروون عنه؛ ولاستقامة أخبار الرجل، وجودة المتن فيها. وأمّا نسبة وضع كتاب سليم إليه، يردّه ثبوت الكتاب من طريق آخر ليس هو فيه أوّلاً، ولرواية ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينه، هذا الكتاب ثانياً.
الجامع في الرجال ج 1 ص 11
قول درست در نظر من قبول کردن روايت ايشان است ، و اين کار به تبع نظر متاخرين اصحاب ماست ؛ و به خاطر تکيه بر کلام محدثين مورد اعتماد ما مانند صفار و ابن بابويه و ابن وليد و غير ايشان و نيز راوياني که از ايشان نقل کرده اند . و نيز به خاطر محکم بودن روايات ايشان و نيکويي متن آن هاست . و اما نسبت دادن جعل کتاب سليم به ايشان ، اين مطلب نيز درست نيست ؛ زيرا وجود کتاب سليم از طريق ديگري که أبان در آن نيست نيز ثابت شده است ؛ و تيز ابن آبي عمير از عمر بن أذينة اين کتاب را نقل نموده است .
اما در مورد نظر عامه نيز در مورد وي اجمالا بايد گفت که تضعيفات ايشان در مورد وي طبق نظر خود اهل سنت ( عموما ) از درجه اعتبار ساقط است و او نيز در صورتي که بخواهيم با اهل سنت در مورد وي بحثي علمي صورت دهيم ، ثقه خواهد بود .
لازم به ذكر است كه روايت ذكر شده در كتاب وضوء النبي آقاي سيد علي شهرستاني نيز تصحيح شده است ؛ از اين رو بهتر است كه با وجود مفيد و بي نظير بودن برنامه دراية النور ، به تحقيق آن‌ها بسنده نشده و به كتاب‌هاي ديگر نيز مراجعه شود .
ابن ابي الحديد سني است و شافعي :
شما در بيان خويش فرموديد که اهل سنت اشعري هستند و ابن ابي الحديد معتزلي و نظر وي مورد قبول اهل سنت نيست ؛ اما بايد عرض بنماييم که اهل سنت از جهت کلامي دو دسته اند : اشعري و معتزلي ؛ در ابتدا اکثريت ايشان معتزلي بوده و سپس اکثريت ( به خاطر فشار خلفا ) اشعري شدند .
در مورد سني و حتي شافعي بودن وي در سايت در آدرس ذيل به مقدار نياز پاسخ گفته ايم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=727
و حتي معتزلي بودن وي نيز نمي تواند طبق استدلال شما مانع از تمسک ما به کلام وي شود ؛ زيرا کلام وي به عنوان يک غير شيعه مي توانست مويد خوبي براي مطلب باشد ؛
روايت تاريخ طبري و نيز مسند احمد تنها مويد است نه دليل :
همچنين رواياتي که از تاريخ طبري و يا مسند احمد نقل کرديم نيز تنها از جهت مويد براي يک شيعه بود و قصد پاسخگويي به اهل سنت را نداشت . لذا اشکال صحيح به نظر نمي رسد .
البته در مورد ابي مخنف نيز مانند أبان در کتب اهل سنت کلمات متعارضي ديده مي شود که در صورت بحث مي توان وثاقت او را نيز ثابت کرد ؛ اما اکنون ضرورتي به اين مطلب نيست .
گروه پاسخ به شبهات
2   نام و نام خانوادگي:  ف- وطنخواه     -   تاريخ:  18 ارديبهشت 87 - 00:00:00
با عرض سلام خدمت كاركنان محترم اين سايت وزين
در پرانتز بعرض ميرساند نه فقط سليم ابن قيس از طريق ابان ابن ابي عياش در مورد دو خليفه اول نظرداده اند بلكه ابوحنيفه رهبر حنفيان ايمان ابوبكر را چون ايمان ابليس ميداند
آدرس سايت البرهان پس فقط سليم ابن قيس و ابان ابن ابي عياش نيستتد كه دركتاب اسرار آل محمد (صل ا.... عليه وآلهي وسلم ) در مورد ايمان اين دو خليفه نظر منفي دارند ؟؟؟!!!!
3   نام و نام خانوادگي:  عباس سالاري     -   تاريخ:  08 خرداد 87 - 00:00:00
به نام خدا
سلام عليکم
امام علي ع شخصيتي است که فقط خدا و رسولش او را در ک مي نمايند و از عهده ما خارج است
بياييد همان طور که نبي اکرم ص فرمودند من کنت مولي فهذا علي مولي اگر ما آنقدر که در توان و فهم ماست که نبي اکرم ص را درک نمايم امام علي ع را بهتر مي شناسيم .
امام علي ع معصوم بوده وما در معصوميت امام علي ع شکي نداريم همانطور که پيامبر اسلام ص را .
به نظر اين حقير اشتباه برادران اهل سنت اين است که امام معصوم را با يک انسان عادي مقايسه مي کنند .
همانطور که علما و بزرگان گفته اند امام علي ع و بقيه معصومين همه شاگردان ممتاز رسول الله هستند .
ما بايد شاگردان ممتاز اسلام را خوب بشناسيم تا استاد و معلم و مرشد و پيامبر گرامي را بهتر و بهتر بشناسم .
قضاوتهاي امام علي ع سخنان گهربار امام علي ع دلاوريهاي امام علي ع صد در صد براي اسلام و براي خدا بوده ذره ايي هم در آن شک وترديدي نيست .
جورج جورداق مسيحي مي گويد : اي کاش امام علي ع بود و من شاگردي آن حضرت را مي کردم ما مسلمانان بايد افتخار کنيم که همچو امام علي ع را داريم .
4   نام و نام خانوادگي:  سلامات     -   تاريخ:  21 آبان 87 - 00:00:00
اگر يك قالب بتون كه در حال شكل گيري است و يك فردي بيايد و تغييري در آن ايجاد كند و مدت بيست سال بگذرد برگرداندن آن به حالت قبلي و اصلاح آن وقت گير است . يا فرض بفرمايئد يك درختي كه در حال رشد است را بجايي ببندي تا كج شود و براي مدت سالها به حالت كج بسته شده باشد رفع مشكل كجي آن وقت نياز دارد و مقاومتهايي در برابر حالت ايده آل وجود خواهد داشت.
5   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  23 اسفند 87 - 00:00:00
چرا كارهاي كه خلفا انجام دادند بدعت است ولي كارهاي امام علي (ع) احكام ثانويه ؟
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
بهتر است در ابتدا تعريف بدعت مشخص شود ، تا پاسخ سوال شما مشخص شود :
والبدعه في المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه.
بدعت در دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد.
مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39
در تاريخ هيچ موردي نقل نشده است كه امير مومنان علي عليه السلام چنين كرده باشند ،‌اما در مورد خلفا موارد بسيار نقل شده است ، مانند تحريم متعه و... كه در همين مقاله به آنها اشاره شده است ؛ بنا بر اين ، خلفا بدعت گذار بودند ، و امير مومنان علي عليه السلام ، نه تنها بدعت نگذاشته است ، بلكه از آنها نهي نيز كرده است ، اما مردم به نهي حضرت توجهي نكردند ؛ بنا بر اين حضرت نه بدعت گذار هستند و نه كسي كه به آن عمل كرده باشد ؛ اما وظيفه حضرت در مقابل اين بدعت ، امر به معروف بود كه با ارشاد مردم انجام شد ، و چون حضرت قدرت بر مقابله نظامي با مردم نداشتند ، مراحل بعدي امر به معروف براي حضرت واجب نگشت .
و اصلا بحث حكم ثانويه نيست ، تا بگوييم چرا كارهاي حضرت را ، احكام ثانويه مي دانيد و كارهاي خلفا را بدعت !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6   نام و نام خانوادگي:  حبيب     -   تاريخ:  12 بهمن 88 - 00:00:00
حضرت آيت الله العظمي سيستاني(متع الله المسلمين بطول بقائه) فرمودند: "نگوييد برادران اهل سنت بگوييد عزيزان اهل سنت" . حال من از اين عزيزان اهل سنت تقاضا دارم كه درباره ي سوال اين بنده ي سراپا تقصير كمي انديشه كنند: "معيار شما براي تعيين خليفه ي رسول الله(صلي الله عليه و اله و سلم) چيست؟ "خلفاي شما هر يك به طريقي انتخاب شدند. كدام طريق حق است؟اگر مدعي اجماع هستيد اجماع امت فقط در مورد اميرالمومنين علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) مصداق يافت.
7   نام و نام خانوادگي:  قسيم النار و الجنة     -   تاريخ:  29 دي 93 - 23:36:21
سلام
1-آيا غير از ابان کسي ديگه اي هم کتاب سليم رو نقل کرده؟ فکر کنم نظر علامه حلي اينه که فردي ديگه غير ابان نقل نکرده ولي مرحوم خويي گفته منحصر به ابان نيست. تو همين مقاله هم تو قسمت کامت ها گفتين: (ابان بن أبي عياش راوي اين روايت که مورد تضعيف عده اي قرار گرفته است ، تنها راوي کتاب سليم بن قيس از اوست) ولي چند خط پايين تر گفتيد: (زيرا وجود کتاب سليم از طريق ديگري که أبان در آن نيست نيز ثابت شده است)
2-نظرتون در مورد تضعيف ابان توسط شيخ چيه؟
جواب نظر:
با سلام 
دوست گرامي
در خصوص سوال اولتان بايد بگوييم نجاشي طرق کتاب سليم را از غير ابان نيز به اين صورت نقل کرده است
سليم بن قيس الهلالي له كتاب ، يكنى أبا صادق أخبرني علي بن أحمد القمي قال : حدثنا محمد بن الحسن بن الوليد قال : حدثنا محمد بن أبي القاسم ماجيلويه ، عن محمد بن علي الصيرفي ، عن حماد بن عيسى وعثمان بن عيسى ، قال حماد بن عيسى : وحدثنا إبراهيم بن عمر اليماني عن سليم بن قيس بالكتاب .
رجال النجاشي - النجاشي - ص 8   ومعجم رجال الحديث - السيد الخوئي - ج 9 ص 226
هر چند شيخ طوسي در خصوص او گويد او «تابعي ضعيف» اما برخي از علماء گفته اند احتمال دارد اين يک تصحيف باشد که در اصل «تابعي صغير » بوده است همچنانکه در کتب اهل سنت نيز به صورت تابعي صغير آمده است :
لا يبعد كون قوله في أصحاب الباقر ( عليه السلام ) : تابعي ضعيف ، مصحف تابعي صغير ، كما يظهر من العامة تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي - السيد محمد على الأبطحي - ج 1 ص 186
ذهبي نيز با همين لفظ از او ياد مي کند
أبان بن أبي عياش [ د ] فيروز . وقيل دينار الزاهد أبو إسماعيل البصري . أحد الضعفاء وهو تابعي صغير ، يحمل عن أنس وغيره . وهو من موالي عبد القيس .ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 1 ص 10
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما