* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: سيد مجيد -
تاريخ: 11 ارديبهشت 87 - 00:00:00
با عرض سلام بنده در پاسخهي که به سوال "چرا حضرت علي (ع) در زمان حکوتش بخشنامهاي جهت از بين بردن بدعت هاي خلفا صادر نکرد؟" داده ايد ، چندتا ايراد پيدا کردم: ٌ) حديث "ولما خرجت الخوارج من الکوفة أتى عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاءه ربيعة بن أبى شداد الخثعمي وکان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم. فقال له: «بايع على کتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم» فقال ربيعة: «على سنة أبى بکر وعمر». قال له علي: «ويلک لو أن أبا بکر وعمر عملا بغير کتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يکونا على شئ من الحق». فبايعه، فنظر إليه على وقال أما والله لکأنى بک وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وکأني بک وقد وطئتک الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرة. که از کتاب تاريخ طبري نقل کرديد، از نظر اهل سنت ، ضعيف الاسناد هست چون ابو مخنف راوي ضعيفي هست، چنانچه ذهبي در ميزان الاعتدال جلد َ رقم ِùùٍ و علماي ديگر به ضعف ابو مخنف تصريح کردند. پس با اين روايت نميتوان دليلي به اهل سنت اقامه کرد. ٍ)روايت "وقد روى : أن عمر خرج في شهر رمضان ليلا فرأى المصابيح في المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقيل له : إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف کما ترى بأنها بدعة ، وقد شهد الرسول صلى الله عليه وآله أن کل بدعة ضلالة . وقد روى أن أمير المؤمنين عليه السلام لما اجتمعوا إليه بالکوفة فسألوه أن ينصب لهم إماما يصلى بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلک خلاف السنة فترکوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إليهم ابنه الحسن عليه السلام فدخل عليهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !" شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت ج ٌٍص ٍَّ اشکال اصلي در اين هست که ٌ)اهل سنت اشعري يا ماتريدي مذهب هستند و ابن ابو الحديد معتزله بود و اهل سنت، معتزليان را گمراه و "غير سنّي" مي شناسند. سخن ابن ابو الحديد براي يک عالم سني مسلک به طور کلي هيچ ارزشي ندارد. اين مثل اين مي ماند که ما با استفاده از کتب شيخ مفيد براي وهابيون برهاني بياوريم. مسلم هست همچه چيزي براي آنها ارزشي ندارد. َ) روايت "«عن عاصم عن أبى وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف کيف بايعتم عثمان وترکتم عليا رضى اللّه عنه قال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسيرة أبي بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها»." مسند احمد بن حنبل ج ٌ ص ÷ُ، فتح الباري ج ٌَ ص ٌ÷ً. اين روايت هم ضعيف هست. هيثمي در کتاب مجمع الزوائد و شيخ احمد محمد شاکر در تعليقه که بر مسند احمد بن حنبل نوشته هست و حتي خود ابن حجر در فتح الباري (که از آن نقل کرديد) همه به ضعف اين حديث تصريح کردند. نکته ضعف در اين حديث سفيان بن وکيع هست که به تصريح علماي اهل سنت، راوي بسيار ضعيفي بود. ô)روايت "عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ...." الکافي للشيخ الکليني ، ج ّ ، ص ُّ ، شماره ٌٍ . طبق آنچه در نرم افزار "دراية النور" آمده، اين حديث هم ضعيف هست بخاطر حذف اسم راوي بين ابراهيم بن عمر و سليم بن قيس است. اين راوي محذوف، ابان بن ابي عيّاش هست که بسيار ضعيف هست هم از نظر اهل سنت و هم از نظر شيعه. بنده نمي فهمم که چرا علماي ما شيعيان اهل بيت (ع) به اخبار و منابع غير معتبر و غير صحيح الاسناد رجوع ميکنند و گمان ميکنند که اهل سنت نتوانند ضعف اين اخبار و منابع ضعيف را تشخيص بدهند. معذرت ميخواهم ولي به نظر بنده اين اسباب خجالت هست براي علماي شيعه که با اين اخبار ضعيف و سست استدلال کنند. لطفاً اشکالات ايرادات بنده را پاسخ بدهيد جواب نظر: با تشکر از دقت نظر شما ؛ اما بايد گفت که ظاهر اشکال شما چنين مي رساند که اصل مطلب را قبول نداشته و مي گوييد که امير مومنان بخشنامه اي براي از بين بردن بدعت ها صادر نکرده اند ؛ و به طريقي غير اصولي اشکال گرفته ايد زيرا : 1- شيعه بودن سوال کننده : سوال کننده يک شخص شيعه بود و ما مي خواستيم اين شبهه را که اهل سنت براي شيعيان مطرح مي کنند که «چرا امير مومنان طبق نظر شما در مورد بدعت هاي خلفا بخش نامه اي صادر نکرده است » پاسخ بگوييم ؛ و به همين جهت ما بايد براي او مدارکي ارائه مي کرديم که از نظر شيعه مورد قبول باشد ( ما ضرورتي نمي بينيم که به تمامي سوالات ، با مدارک اهل سنت پاسخ بگوييم ، زيرا براي همه مسائل در کتب ايشان پاسخ موجود نيست ؛ اما آن مسائل نيز پس از حل مسائل اصلي و قبول مذهب ، با معتقدات مذهب ثابت مي شود و تنها منافات نداشتن آن ها با مذهب معتبر است ) ؛ مدارک مقبول از نظر شيعيان ، روايات صحيح يا موثق از نظر شيعه و نيز رواياتي است که مطابق با نظر شيعه بوده و اهل سنت آن را حتي با سند ضعيف نقل کرده باشند ( که البته بايد خاطر نشان کرد که اين مدارک سني تنها جنبه مويد دارد و به عنوان دليل به کار نمي رود ، حتي اگر سندش از نظر اهل سنت صحيح باشد ) ما براي بحث سه مرحله قرار داده بوديم : مقدمه : قبول نداشتن سيره خلفا بود که براي آن شاهدي از تاريخ يعقوبي آورديم که هيچ يک از اهل سنت بدان اشکال نگرفته و هرکسي آن را نقل کرده ، به سند آن نپرداخته است ؛ و به همين جهت مقبول اهل سنت است و مويد خوبي براي بحث به شمار مي آيد . مرحله اول : جلو گيري از بدعت هاي کوچک بود ؛ که براي اين مرحله روايتي را از کتاب وسائل الشيعه نقل کرديم ، که ايشان نيز اين روايت را از کتاب شريف تهذيب شيخ طوسي نقل نموده اند و سند اين روايت به واسطه وجود افراد فطحي المذهب موثقه است ؛ اما روايات موثقه فطحيان نيز به دستور ائمه مورد قبول شيعيان است . مرحله دوم نيز بيان بدعت ها بود که روايتي را از نهج البلاغه آورده بوديم که اين روايت نيز از جهت مضموني آن قدر قوي است که احتياج به بحث سندي ندارد . بنا بر اين حتي اگر اشکالات شما صحيح مي بود ، باز هم در پاسخ ما اشکالي وجود نداشت و پاسخ ما مطلب را اثبات مي کرد . 2- ابان بن ابي عياش راوي روايت آخر ثقه است : ابان بن أبي عياش راوي اين روايت که مورد تضعيف عده اي قرار گرفته است ، تنها راوي کتاب سليم بن قيس از اوست ؛ به همين جهت در مورد او تحقيق بسيار صورت گرفته است . درست است که در برنامه دراية النور به خاطر اطلاعاتي که به طور کلي به آن داده اند در مورد ابان بن ابي عياش و اين روايت ، نظر به تضعيف دارد ؛ و حتي عده اي از علما مانند ابن غضائري و به تبع ايشان عده اي ديگر او را تضعيف کرده اند : قال الغضائري : ضعيف لا يلتفت إليه وينسب أصحابنا وضع كتاب سليم بن قيس إليه مجمع الرجال،ج 1 ص 16 اما اکثر علماي ما در مورد وي نظر به وثاقت دارند ؛ که در اين زمينه مي توان به نظر محقق نوري که متخصص اين فن بوده است اشاره کرد که به چند دليل اين اتهام را بر ابان بن أبي عياش بي اساس مي دانند : 1- نظر شيخ بزرگوار ابو عبد الله نعماني مولف کتاب گرانسنگ غيبت نعماني : ليس بين جميع الشيعة ممّن حمل العلم ورواه عن الأئمّة خلاف في: أنّ كتاب سليم، أصل من كتب الأصول التي رواها أهل العلم وحملة حديث أهل البيت: - إلى أن قال: - وهو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها ويعوّل إليها بين شيعه و جميع حاملان علم و راويان از ائمه خلافي در اين نيست که کتاب سليم اصلي از اصولي است که اهل علم و راويان حديث اهل بيت به آن رجوع مي کنند .... و از اصولي است که شيعه به آن رجوع نموده و به آن تکيه مي کند . و همانطور که گفته شد ، سند اين کتاب به طور كامل تنها به أبان مي رسد و اين خود کاشف از وثاقت ابان است . 2- مرحوم برقي ، صفار و نيز شيخ کليني ، نعماني ، شيخ صدوق ، مرحوم عياشي و ديگر بزرگان از وي به کرات روايت نقل کرده اند ؛ و اين توجه بزرگان به روايات وي خود شاهد عظمت و جلالت ايشان است . 3- در بسياري موارد مشاهده مي کنيم که اصحاب اجماع مانند حماد بن عيسي و عثمان بن عيسي و عمر بن اذينه و ابراهيم بن عمر يماني از وي با واسطه روايت نقل کرده اند . که البته در روايت مورد بحث ما نيز حماد بن عيسي اين روايت را از وي نقل کرده است . 4- مرحوم شيخ ايشان را از رجال امام صادق عليه السلام به شمار آورده ونه در آن جا و نه در بحث امام سجاد او را تضعيف نکرده است ؛ با اينکه مبناي ايشان بر ذکر تضعيفات اصحاب ، در هنگام ذکر ايشان در رجال يک امام است . مستدرك الوسائل چاپ قديم ج 3 ص 777 و محقق گرانسنگ سيد علي ابطحي ( شارح رجال نجاشي ) مي فرمايد : ويظهر ممّن ضعّفه من العامّة أنّه كان من العبّاد، فلعلّ التضعيف من العامّة كان من جهة المذهب، قال ابن حبّان: كان يسهر الليل بالقيام .... أمّا تضعيف العامّة له فلايوجب وهناً فيه بعد ما كان عاميّاً ثمّ استبصر، فقد يُضعّف مثله بما لا يضعّف به ساير الشيعة، وسيّما أنّه هو الذي لجأ إليه سليم، وهو الراوي لكتابه، والناشر لحديثه.... تهذيب المقال ج 1 ص 183 ش 3 از سخنان اهل سنتي که او را تضعيف کرده اند چنين به دست مي آيد که از عباد (عبادت کنندگان ) بود است . پس چنين به نظر مي رسد که تضعيف ايشان به خاطر مذهبش بوده است ؛ ابن حبان مي گويد : او شبها را تا صبح به عبادت مي پرداخت .... اما تضعيفات عامه موجب تضعيف او نمي شود چون مي دانيم که او در ابتدا عامي بوده و سپس مستبصر شده است ؛ بنا بر اين چنين کسي را بيشتر از شيعه عادي تضعيف مي کنند ؛ مخصوصا او را که سليم به او پناهنده شده است ؛ و اوست که کتاب سليم را نقل مي کند و حديث او را پخش مي نمايد . مرحوم مامقاني نيز در کتاب خويش مي فرمايند : الجزم بضعفه مشكل بعد تسليم مثل سليم بن قيس كتابه إليه وخطابه بابن الأخ، ومن لاحظ حال سليم، مال إلى كون الرجل متشيّعاً ممدوحاً وأنّ نسبة وضع الكتاب إليه لا أصل لها ... وبعد إثبات وثاقة سليم، تثبت وثاقة أبان هذا؛ بتسليمه الكتاب إليه. تنقيح المقال ج 1 ص 3 ش 14 وقتي که مي بينيم که سليم به قيس کتاب خويش را به او مي دهد و او را با جمله ابن الاخ مورد خطاب قرار مي دهد ، يقين به ضعف او مشکل مي گردد . و کسي که در مورد سليم تحقيق کرده باشد چنين مي يابد که او (أبان ) مردي شيعه و ستايش شده است و اتهام جعل شدن کتاب سليم توسط او معني ندارد ... و وقتي که وثاقت سليم ثابت شد وثاقت ابان نيز ثابت مي گردد ؛ زيرا او کتاب خويش را به وي داده است . محقق گرانقدر مرحوم آيت الله موسي زنجاني نيز در کتاب خويش مي فرمايد : الأقرب عندي، قبول رواياته؛ تبعاً لجماعة من متأخّري أصحابنا؛ اعتماداً بثقات المحدّثين، كالصفّار وابن بابويه وابن الوليد وغيرهم والرواة الذين يروون عنه؛ ولاستقامة أخبار الرجل، وجودة المتن فيها. وأمّا نسبة وضع كتاب سليم إليه، يردّه ثبوت الكتاب من طريق آخر ليس هو فيه أوّلاً، ولرواية ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينه، هذا الكتاب ثانياً. الجامع في الرجال ج 1 ص 11 قول درست در نظر من قبول کردن روايت ايشان است ، و اين کار به تبع نظر متاخرين اصحاب ماست ؛ و به خاطر تکيه بر کلام محدثين مورد اعتماد ما مانند صفار و ابن بابويه و ابن وليد و غير ايشان و نيز راوياني که از ايشان نقل کرده اند . و نيز به خاطر محکم بودن روايات ايشان و نيکويي متن آن هاست . و اما نسبت دادن جعل کتاب سليم به ايشان ، اين مطلب نيز درست نيست ؛ زيرا وجود کتاب سليم از طريق ديگري که أبان در آن نيست نيز ثابت شده است ؛ و تيز ابن آبي عمير از عمر بن أذينة اين کتاب را نقل نموده است . اما در مورد نظر عامه نيز در مورد وي اجمالا بايد گفت که تضعيفات ايشان در مورد وي طبق نظر خود اهل سنت ( عموما ) از درجه اعتبار ساقط است و او نيز در صورتي که بخواهيم با اهل سنت در مورد وي بحثي علمي صورت دهيم ، ثقه خواهد بود . لازم به ذكر است كه روايت ذكر شده در كتاب وضوء النبي آقاي سيد علي شهرستاني نيز تصحيح شده است ؛ از اين رو بهتر است كه با وجود مفيد و بي نظير بودن برنامه دراية النور ، به تحقيق آنها بسنده نشده و به كتابهاي ديگر نيز مراجعه شود . ابن ابي الحديد سني است و شافعي : شما در بيان خويش فرموديد که اهل سنت اشعري هستند و ابن ابي الحديد معتزلي و نظر وي مورد قبول اهل سنت نيست ؛ اما بايد عرض بنماييم که اهل سنت از جهت کلامي دو دسته اند : اشعري و معتزلي ؛ در ابتدا اکثريت ايشان معتزلي بوده و سپس اکثريت ( به خاطر فشار خلفا ) اشعري شدند . در مورد سني و حتي شافعي بودن وي در سايت در آدرس ذيل به مقدار نياز پاسخ گفته ايم : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=727 و حتي معتزلي بودن وي نيز نمي تواند طبق استدلال شما مانع از تمسک ما به کلام وي شود ؛ زيرا کلام وي به عنوان يک غير شيعه مي توانست مويد خوبي براي مطلب باشد ؛ روايت تاريخ طبري و نيز مسند احمد تنها مويد است نه دليل : همچنين رواياتي که از تاريخ طبري و يا مسند احمد نقل کرديم نيز تنها از جهت مويد براي يک شيعه بود و قصد پاسخگويي به اهل سنت را نداشت . لذا اشکال صحيح به نظر نمي رسد . البته در مورد ابي مخنف نيز مانند أبان در کتب اهل سنت کلمات متعارضي ديده مي شود که در صورت بحث مي توان وثاقت او را نيز ثابت کرد ؛ اما اکنون ضرورتي به اين مطلب نيست . گروه پاسخ به شبهات |
2 |
نام و نام خانوادگي: ف- وطنخواه -
تاريخ: 18 ارديبهشت 87 - 00:00:00
با عرض سلام خدمت كاركنان محترم اين سايت وزين در پرانتز بعرض ميرساند نه فقط سليم ابن قيس از طريق ابان ابن ابي عياش در مورد دو خليفه اول نظرداده اند بلكه ابوحنيفه رهبر حنفيان ايمان ابوبكر را چون ايمان ابليس ميداند آدرس سايت البرهان پس فقط سليم ابن قيس و ابان ابن ابي عياش نيستتد كه دركتاب اسرار آل محمد (صل ا.... عليه وآلهي وسلم ) در مورد ايمان اين دو خليفه نظر منفي دارند ؟؟؟!!!! |
3 |
نام و نام خانوادگي: عباس سالاري -
تاريخ: 08 خرداد 87 - 00:00:00
به نام خدا سلام عليکم امام علي ع شخصيتي است که فقط خدا و رسولش او را در ک مي نمايند و از عهده ما خارج است بياييد همان طور که نبي اکرم ص فرمودند من کنت مولي فهذا علي مولي اگر ما آنقدر که در توان و فهم ماست که نبي اکرم ص را درک نمايم امام علي ع را بهتر مي شناسيم . امام علي ع معصوم بوده وما در معصوميت امام علي ع شکي نداريم همانطور که پيامبر اسلام ص را . به نظر اين حقير اشتباه برادران اهل سنت اين است که امام معصوم را با يک انسان عادي مقايسه مي کنند . همانطور که علما و بزرگان گفته اند امام علي ع و بقيه معصومين همه شاگردان ممتاز رسول الله هستند . ما بايد شاگردان ممتاز اسلام را خوب بشناسيم تا استاد و معلم و مرشد و پيامبر گرامي را بهتر و بهتر بشناسم . قضاوتهاي امام علي ع سخنان گهربار امام علي ع دلاوريهاي امام علي ع صد در صد براي اسلام و براي خدا بوده ذره ايي هم در آن شک وترديدي نيست . جورج جورداق مسيحي مي گويد : اي کاش امام علي ع بود و من شاگردي آن حضرت را مي کردم ما مسلمانان بايد افتخار کنيم که همچو امام علي ع را داريم . |
4 |
نام و نام خانوادگي: سلامات -
تاريخ: 21 آبان 87 - 00:00:00
اگر يك قالب بتون كه در حال شكل گيري است و يك فردي بيايد و تغييري در آن ايجاد كند و مدت بيست سال بگذرد برگرداندن آن به حالت قبلي و اصلاح آن وقت گير است . يا فرض بفرمايئد يك درختي كه در حال رشد است را بجايي ببندي تا كج شود و براي مدت سالها به حالت كج بسته شده باشد رفع مشكل كجي آن وقت نياز دارد و مقاومتهايي در برابر حالت ايده آل وجود خواهد داشت. |
5 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 23 اسفند 87 - 00:00:00
چرا كارهاي كه خلفا انجام دادند بدعت است ولي كارهاي امام علي (ع) احكام ثانويه ؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي بهتر است در ابتدا تعريف بدعت مشخص شود ، تا پاسخ سوال شما مشخص شود : والبدعه في المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه. بدعت در دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد. مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39 در تاريخ هيچ موردي نقل نشده است كه امير مومنان علي عليه السلام چنين كرده باشند ،اما در مورد خلفا موارد بسيار نقل شده است ، مانند تحريم متعه و... كه در همين مقاله به آنها اشاره شده است ؛ بنا بر اين ، خلفا بدعت گذار بودند ، و امير مومنان علي عليه السلام ، نه تنها بدعت نگذاشته است ، بلكه از آنها نهي نيز كرده است ، اما مردم به نهي حضرت توجهي نكردند ؛ بنا بر اين حضرت نه بدعت گذار هستند و نه كسي كه به آن عمل كرده باشد ؛ اما وظيفه حضرت در مقابل اين بدعت ، امر به معروف بود كه با ارشاد مردم انجام شد ، و چون حضرت قدرت بر مقابله نظامي با مردم نداشتند ، مراحل بعدي امر به معروف براي حضرت واجب نگشت . و اصلا بحث حكم ثانويه نيست ، تا بگوييم چرا كارهاي حضرت را ، احكام ثانويه مي دانيد و كارهاي خلفا را بدعت !!! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
6 |
نام و نام خانوادگي: حبيب -
تاريخ: 12 بهمن 88 - 00:00:00
حضرت آيت الله العظمي سيستاني(متع الله المسلمين بطول بقائه) فرمودند: "نگوييد برادران اهل سنت بگوييد عزيزان اهل سنت" . حال من از اين عزيزان اهل سنت تقاضا دارم كه درباره ي سوال اين بنده ي سراپا تقصير كمي انديشه كنند: "معيار شما براي تعيين خليفه ي رسول الله(صلي الله عليه و اله و سلم) چيست؟ "خلفاي شما هر يك به طريقي انتخاب شدند. كدام طريق حق است؟اگر مدعي اجماع هستيد اجماع امت فقط در مورد اميرالمومنين علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) مصداق يافت. |
7 |
نام و نام خانوادگي: قسيم النار و الجنة -
تاريخ: 29 دي 93 - 23:36:21
سلام 1-آيا غير از ابان کسي ديگه اي هم کتاب سليم رو نقل کرده؟ فکر کنم نظر علامه حلي اينه که فردي ديگه غير ابان نقل نکرده ولي مرحوم خويي گفته منحصر به ابان نيست. تو همين مقاله هم تو قسمت کامت ها گفتين: (ابان بن أبي عياش راوي اين روايت که مورد تضعيف عده اي قرار گرفته است ، تنها راوي کتاب سليم بن قيس از اوست) ولي چند خط پايين تر گفتيد: (زيرا وجود کتاب سليم از طريق ديگري که أبان در آن نيست نيز ثابت شده است) 2-نظرتون در مورد تضعيف ابان توسط شيخ چيه؟ جواب نظر: با سلام
دوست گرامي
در خصوص سوال اولتان بايد بگوييم نجاشي طرق کتاب سليم را از غير ابان نيز به اين صورت نقل کرده است
سليم بن قيس الهلالي له كتاب ، يكنى أبا صادق أخبرني علي بن أحمد القمي قال : حدثنا محمد بن الحسن بن الوليد قال : حدثنا محمد بن أبي القاسم ماجيلويه ، عن محمد بن علي الصيرفي ، عن حماد بن عيسى وعثمان بن عيسى ، قال حماد بن عيسى : وحدثنا إبراهيم بن عمر اليماني عن سليم بن قيس بالكتاب .
رجال النجاشي - النجاشي - ص 8 ومعجم رجال الحديث - السيد الخوئي - ج 9 ص 226
هر چند شيخ طوسي در خصوص او گويد او «تابعي ضعيف» اما برخي از علماء گفته اند احتمال دارد اين يک تصحيف باشد که در اصل «تابعي صغير » بوده است همچنانکه در کتب اهل سنت نيز به صورت تابعي صغير آمده است :
لا يبعد كون قوله في أصحاب الباقر ( عليه السلام ) : تابعي ضعيف ، مصحف تابعي صغير ، كما يظهر من العامة تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي - السيد محمد على الأبطحي - ج 1 ص 186
ذهبي نيز با همين لفظ از او ياد مي کند
أبان بن أبي عياش [ د ] فيروز . وقيل دينار الزاهد أبو إسماعيل البصري . أحد الضعفاء وهو تابعي صغير ، يحمل عن أنس وغيره . وهو من موالي عبد القيس .ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 1 ص 10 موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات |