* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 13 آذر 1386 تعداد بازديد: 11482 
آيا ابن ابي الحديد ، شيعه بوده است يا سني معتزلي ؟
گروه اهل سنت  

سؤال كننده : ناصر خوشنويس

پاسخ :

در جواب اين سؤال سه نکته شايان ذکر است .

1- معناي شيعه :

شيعه به کسي مي گويند که اولاً قائل به امامت 12 امام که اولين آنها حضرت اميرالمؤمنين يعسوب  الدين  حبل المتين علي عليه الصلاة و السلام و آخرين آنها حضرت حجت امام زمان ارواحنا فداه است باشد و عقيده  داشته  باشد  که  اينان  خلفاي‌ بر حق و بلافصل رسول خدايند و از تمامي  مخلوقات خدا برترند .

2- مذهب او :

آنچه از عبارات بعضي علماي اهل سنت برمي آيد  اين است که «عبدالحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديد  أبو حامد  عزالدين معتزلي » شافعي مذهب بوده است .

1 - ابن خلکان مي گويد:

283 - عز الدين ابن أبي الحديد : وقال ( ابن الشعار ) : عبد الحميد بن أبي الحديد كاتب فاضل أديب ذو فضل غزير وأدب وافر وذكاء باهر، خدم في عدة  أعمال سواداً وحضرة، آخرها كتابة ديوان الزمام. تأدب على الشيخ أبي البقاءالعكبري ثم على أبي الخيرمصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأعلم الأصول، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن، وله كتاب العبقري الحسان في علم الكلام والمنطق والطبيعي والأصول والتاريخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.

وفيات الأعيان ج 7 ، ص 342 ، رقم 283 .

علماي  ديگر اهل سنت بيشتر عقيده اعتزال او را مطرح مي کنند و اين به اين معنا است که هر گاه فردي عقيده اعتزال داشت ، ديگر امامي مذهب نيست و عقايدش با اماميه فرق مي کند .

نويسنده فوات الوفيات اينگونه مي گويد :

عز الدين ابن أبي الحديد :عبد الحميد بن هبة الله بن  محمد بن محمد بن أبي الحديد، عز الدين المدائني المعتزلي الفقيه الشاعر....ومن تصانيفه ..... وشرح نهج البلاغة في عشرين مجلد . در حاشيه رقم 1 مي گويد : وقال فيه  ابن الشعار: ((خدم في عدة أعمال سواداص وحضرة آخرها كتابة ديوان الزمام، تأدب على الشيخ أبي البقاء العكبري ثم على أبي الخير مصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأ الأصول ، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن))

فوات الوفيات ج2، ص 259، ذيل ترجمه عز الدين ابن أبي الحديد . 

استاد محمد ابولفضل ابراهيم محقق شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد در مقدمه اش بر اين شرح  يکي از قصائد ابن ابي الحديد را - که در مدح  آقا اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه است - از کتاب  العلويات السبع 16 ، 17 نقل مي کند که  ابن ابي الحديد  در اين  قصيده  شيعه  بودنش را نفي مي کند . و آن قصيده اين است :

 

ورأيت دين الاعتزال وأنني        أهوى لأجلك كل من يتشيع

خطاب به حضرت  امير عليه السلام مي گويد: مذهب اعتزال را به عنوان دين براي خود انتخاب کردم و به خاطر تو شيعيان را دوست مي دارم.

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد -  مقدمة المحقق ، ج 1، ص 14.

زرکلي هم در« الأعلام » همين مطلب را مي گويد :

عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديد، أبو حامد، عز الدين: عالم بالادب، من أعيان المعتزلة... له (شرح نهج البلاغة - ط) ... .

الأعلام  ج3 ، ص 289 ، ذيل  ترجمه  عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديد .

3- اعتقادات ابن أبي الحديد :

نکته  سوم  که شايسته است مورد توجه قرار گيرد  نظريات  ابن ابي الحديد است که با دقت در آن ها به راحتي به دست مي آيد که او فردي سني است و نمي‌ تواند شيعه باشد ؛ بلکه نهايت چيزي که درمورد او مي توان گفت ( آن هم  به خاطر نقل يک سري از حقايق تاريخي‌ )  اين است که او يک سني معتزلي منصف است . به اين  عبارات توجه کنيد :

1- نظريه تقديم مفضول بر افضل :

الحمد لله الواحد العدل الحمد لله الذي تفرد بالكمال فكل كامل سواه منقوص ...... وقدم المفضول على الأفضل .

سپاس خدايي را که يگانه و عادل است ، سپاس خدايي را که تمامي کمالات در وجود اوست ، پس هر کاملي غير از او ( ودرمقابل او) ناقص است . و سپاس خدايي را که مفضول را بر افضل مقدم کرد .

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 1 - ص 3 .

ابن ابي الحديد با اينکه در مسائل اعتقادي و کلامي معتزلي مذهب است وليکن در اين نظريه يک مطلب خلاف عقل  را به خداوند  تبارک و تعالي نسبت مي دهد ، حال خدا مي داند  به  چه انگيزه و به دفاع  از چه  کسي  اين کار را انجام داده است !!! .

در مورد اين مطلب شايسته است  به دو نکته توجه شود :

1 . از اين حرف ابن ابي الحديد براحتي مي توان فهميد که او شيعه نيست . زيرا هيچ شيعه اثنا عشري اين مطلب را قبول ندارد .

شيخ  طوسي رحمة الله عليه  مي فرمايند :

وأما الذي يدل على أنه يجب أن يكون أفضل في الظاهر ما نعلمه ضرورة من قبح تقديم المفضول على الفاضل ...... والعلم بقبح ذلك ضروري لا يختلف العقلاء فيه ، ولا علة لذلك إلا أنه تقديم المفضول على الفاضل فيما كان أفضل منه فيه . وإذا كان الله تعالى هو الناصب للإمام يجب أن لا ينصب إلا من هو أفضل في ظننا وعلمنا .

اما  آنچه  دلالت  مي‌ کند  بر اينکه  امام  د ر ظاهر بايد از همه بالاتر و افضل  باشد  اين است که ما   مي دانيم و بديهي  و روشن است  که  مقدم  کردن  فرد  مفضول  و پائين تر بر فرد افضل ( عقلا ) کار قبيحي است .... ( تا آنجا که مي فرمايند ) و در علم به قبح  چنين امر بديهيي هيچ يک از عقلا اختلاف ندارند و علت اين عدم اختلاف هم اين است که مفضولي  بر فاضلي - در چيزي که آن فاضل براو برتري دارد - مقدم شده است . و زماني که خداوند امر نصب امام  را عهده دار است  ( عقلا ) واجب است کسي را انتخاب کند که در پيش ما ظنا و علما از همه بالاتر باشد يعني فردي که مسلمين  اطمينان و علم دارند به اينکه از همه افراد بالاتر است .

  الاقتصاد - الشيخ الطوسي - ص 191.

2 . بر هيچ  عاقلي پوشيده نيست که هر گاه امر مهمي در بين باشد که نيازمند به رهبر يا مسؤولي براي آن باشيم هميشه عقلا بهترين فرد و کاملترين فرد ( از جهت شرائط ) را براي آن مسؤوليت انتخاب مي کنند حال هر مصلحتي هم که در بين باشد هيچ وقت عقلا به  خود اجازه نمي دهند بخاطر آن مصلحت فرد واجد شرايط را کنار بگذارند و فرد پائين تر از او را انتخاب کنند و اگر هم کسي  چنين کاري را انجام دهد از طرف عقلا مورد سرزنش و نکوهش واقع مي شود . حال وقتي عقلاي عالم چنين کاري انجام  نمي دهند و اين کار را خلاف عقل مي دانند چگونه ممکن است  چنين کار خلاف عقلي از خداوندي که خالق عقل است  سر بزند ؟!!

شيخ طوسي رحمة الله عليه در ادامه مي فرمايند :

ولا يجوز تقديم المفضول على الفاضل لعلة وعارض ، لأن تقديمه عليه وجه قبح ، ومع حصول وجه القبح لا يحسن ذلك كما لا يحسن الظلم ، وإن عرض فيه وجه من وجوه الحسن - ككونه نفعا للغير - لأن مع كونه ظلما - وهو وجه القبح - لا يحسن على حال . ولو جاز أن يحسن ذلك لعلة لجاز أن يحسن تقديم الفاسق المتهتك على أهل الستر والصلاح ، وتقديم الكافر على المؤمن .... وذلك باطل .

الاقتصاد - الشيخ الطوسي - ص 191 – 192.

به خاطر هيچ علت وعارضي مقدم کردن  مفضول بر فاضل ( عقلا )  جايز نيست زيرا مقدم  کردن مفضول بر فاضل قبيح است ، و با وجود وجه قبح هيچ گاه چنين تقديمي‌ نمي تواند نيکو باشد همانطوري که هيچ وقت ظلم نيکو نمي شود ،  حتي اگروجهي از وجوه حُسن مثل نفع رساندن به ديگري و..... بر آن عارض شود و در کنار آن باشد زيرا تا زماني که بر آن ظلم صدق مي کند اين کار قبيح است و نمي تواند نيکو باشد . حال  اگر قرار باشد ظلم به خاطر علت و مصلحتي نيکو شود  هر آينه جايز است  انسان  فاسقي را که هتک حرمت مي کند  بر انسانهايي که اهل راز داري و صلاح و تقوا هستند مقدم شود و يا اينکه کافر بر مؤمن مقدم شود ...   واين  کار باطلي  است .        

2- عدم قبول امامت و خلافت بلا فصل  آقا  اميرالمؤمنين عليه السلام

او معتقد است هيچ روايت و نص صريحي مبني بر خلافت بلا فصل حضرت امير صلوات الله وسلامه عليه از طرف رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم  نداريم .  به اين  عبارات توجه کنيد :

ومن تأملها وأنصف ، علم أنه لم يكن هناك نص صريح ومقطوع به لا تختلجه الشكوك ولا تتطرق إليه الاحتمالات ، كما تزعم الامامية فإنهم يقولون إن الرسول ص نص على أمير المؤمنين ع نصا صريحا جليا..... ولا ريب أن المنصف إذا سمع ما جرى لهم بعد وفاة رسول الله ص ، يعلم قطعا أنه لم يكن هذا النص ، ولكن قد سبق إلى النفوس والعقول أنه قد كان هناك تعريض وتلويح ، وكناية وقول غير صريح ، وحكم غير مبتوت ، ولعله ص كان يصده عن التصريح بذلك أمر يعلمه ، ومصلحة يراعيها ، أو وقوف ، مع إذن الله تعالى في ذلك .

هر کس  بينديشد و انصاف به خرج دهد  درمي يابد  که در اين باره ( خلافت بلا فصل حضرت امير صلوات الله وسلامه عليه ) هيچ روايت صريح و روشني به گونه اي که هيچ شک و احتمالي در آن راه نداشته باشد ، نداريم ، بر خلاف نظر اماميه  که  گمان مي کنند رسول خدا در روايت صريح و روشن  و آشکار و بدون ابهامي  علي رابه عنوان خليفه بلا فصل خود معرفي کرده است ...... وي‌ در ادامه مي گويد : وشکي نيست  انسان منصف زماني که جريانات بعد از وفات رسول خدا را بشنود ، قطعا  درمي يابد که هيچ روايت صريحي در کار نبوده است ،  ولکن آنچه به ذهن و عقل مي آيد اين است  که  روايات رسول خدا در اين مورد ، درحد يک تعريض و اشاره و کنايه و گفتارغيرصريحي بيش نبوده ، و حکمي قطعي در کارنبوده است .

و شايد عدم تصريح ايشان  به اين  مطلب  به خاطرامري بوده که خود مي دانسته اند ( و به ما نرسيده است ) ، ويا مصلحتي  در کار بوده ، و يا اينکه سرّ توقف  ايشان  و بيان نکردن ايشان به خاطر اين بوده که منتظر دستور واذن خداوند  دراين مسأله بوده اند . ( و دستوري هم  در اين  زمينه نيامد )

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 59

 3-  شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها :

ابن ابي الحديد به اينجا که مي رسد به شدت ازمهاجمين وجسارت کنندگان دفاع مي کند و بحث هجوم ها و جسارتها  و در نتيجه شهادت أم بيها فاطمه زهرا سلام الله عليها  در اثر آن آزارها و اذيتها را از اموري مي‌پندارد که هيچ اصل و اساسي ندارد و ساخته و پرداخته شيعه است . به  اين عبارات توجه کنيد :

فأما الأمور الشنيعة المستهجنة التي تذكرها الشيعة من إرسال قنفذ إلى بيت فاطمة ع ، وإنه ضربها بالسوط فصار في عضدها كالدملج وبقي أثره إلى أن ماتت ، وأن عمر أضغطها بين الباب والجدار ، فصاحت : يا أبتاه يا رسول الله ! وألقت جنينا ميتا ، وجعل في عنق على ع حبل يقاد به وهو يعتل ، وفاطمة خلفه تصرخ ونادى بالويل والثبور ، وابناه حسن وحسين معهما يبكيان . وأن عليا لما أحضر سلموه البيعة فامتنع ، فتهدد بالقتل ، فقال : إذن تقتلون عبد الله وأخا رسول الله !  فقالوا: أما عبد الله فنعم ! وأما أخو رسول الله فلا . وأنه  طعن فيهم في أوجههم بالنفاق ، وسطر صحيفة الغدر التي اجتمعوا عليها ، وبأنهم أرادوا أن ينفروا ناقة رسول الله ص ليلة العقبة ، فكله لا أصل له عند أصحابنا ، ولا يثبته أحد منهم ، ولا رواه أهل الحديث ، ولا يعرفونه ، وإنما هو شئ تنفرد الشيعة بنقله .

و اما امور زشت ومستهجني‌ که شيعيان در مورد اينکه قنفذ را به درب خانه فاطمه فرستادند و او هم با تازيانه  فاطمه را مورد ضرب و شتم قرار داد  و بازوي  او چنان ورم کرده و بالا آمده بود که شبيه دستبد شده بود و اثر آن تا  زمان  وفات ايشان باقي بود ، و اينکه عمر او را بين  در و ديوار تحت فشار قرار داد و او فرياد  مي زد  يا أبتاه يا  رسول الله  و در اين هنگام جنين او سقط شد ، و به گردن علي ريسمان  انداختند و او را  مي کشيدند و او مقاومت مي نمود و فاطمه پشت سر او آه و ناله مي کرد و  حسن و  حسين با هم گريه مي کردند و وقتي علي را آوردند به او گفتند بيعت کن او ممانعت کرد ، پس او را تهديد به قتل کردند ، پس  ايشان  گفت :  اگر مرا بکشيد  در اين  صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته ايد !  پس آنها گفتند : اينکه گفتي بنده خدا درست است ولي اينکه گفتي برادر رسول خدا صحيح نيست ( يعني تو برادر رسول خدا نيستي ) . و علي ( عليه السلام )  در مقابل ، نفاق آنها را به آنها  گوشزد نمود ، ونوشتن صحيفه ملعونه (مبني بر ترور پيامبر اکرم ) و اتفاق و هم پيماني آنها  برآن ، و اينکه آنها  در شب عقبة با  رَم  دادن  شتر پيامبراکرم قصد ترور آن حضرت را داشتند را رو در روي آنها به آنها  گوشزد نمود .ابن ابي الحديد  بعد از نقل اين جريانات مي گويد:

هيچ کدام از اين مطالب نزد اصحاب ما   اصل  و اساسي ندارد ، و هيچ  يک از آنها اين مطالب را تثبيت نکرده است ، و اهل حديث هم  اينها  را نقل نکرده اند ، و چنين مطالبي  نزد آنها شناخته شده نيست ( يعني اينها  مطالب  عجيب و غريبي است که ساخته و پرداخته شيعيان  است ) ، و قطعا اينها از اموري است که فقط  شيعيان  نقل کرده اند  و لاغير.      

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 60 .

وما در جواب او مي گوييم : ابن الحديد ! اگر ذره اي در اينجا انصاف به خرج مي‌ دادي و لااقل  کتب علماي خودتان را مطالعه مي نمودي هيچ گاه به خودت اجازه نمي دادي که چنين  حرفهايي را بر زبانت جاري کني  . « أعوذ بالله مِن علم لا ينفع »

4- ايمان حضرت ابوطالب صلوات الله عليه :

ابن ابي الحديد معتقد است نقل ها مختلف است بعضي  حاکي از کفر ابوطالب است و روايات زيادي که حکايت از اسلام او دارند ، در نهايت  مي گويد :

من در اين زمينه توقف  مي کنم  و حکمي نمي دهم .

واختلف الناس في إيمان أبى طالب  فقالت الامامية وأكثر الزيدية : ما مات إلا مسلما .

وقال بعض شيوخنا المعتزلة بذلك ، منهم الشيخ أبو القاسم البلخي وأبو جعفر الإسكافي وغيرهما .

 مسلمين  درايمان  ابوطالب اختلاف دارند : همه امامية  و اکثر زيدية قائلند او مسلمان از دنيا رفته است . و بعضي از اساتيد ما معتزلة مثل شيخ أبو القاسم البلخي وأبو جعفر الإسكافي  وغير اين  دونفر هم  همين  قول را پذيرفته اند .

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 14 - ص  65 - 66 .

قلت : فأما أنا فإن  الحال ملتبسه عندي ، والاخبار متعارضة ، والله أعلم بحقيقة حاله كيف كانت .... فأنا في أمره من المتوقفين .

و اما  نظر من اين است که  اخبار در مورد او متعارض است و حال او ( از نظر ايمان  و کفر) نزد  من پوشيده است . حقيقت  حال او هر چه که باشد خداوند مي داند . در ادامه هم مي گويد : من در امر ايمان ابوطالب از توقف کنندگان هستم . ( يعني عقيده  به ايمان او ندارم و نظري نمي دهم )

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 14 - ص 82 .

اين در حالي است که تمامي اماميه ( شيعه اثنا عشري ) همانطوري که خود  ابن ابي الحديد تصريح کرد قائل به  ايمان حضرت ابوطالب  عليه السلام هستند .

 و در اينکه  ايشان با ايمان کامل از دنيا رفت احدي از اماميه ترديد ندارد .

5- ايمان پدران انبياي عظام الهي عليهم السلام 

او معتقد است پدران انبياي عظام الهي وهمچنين پدر بزرگوار پيامبر اسلام  مشرک بوده اند . در حالي که هيچ شيعه اي ( شيعه اثنا عشري ) چنين نظري‌ ندارد و همه  شيعيان ( شيعه اثنا عشري ) قائلند که  تمامي  پدران انبياي عظام الهي اهل ايمان بوده اند و لحظه اي شرک نورزيده اند. براي آشنايي بيشتروبهتربا نظراو به شرح نهج البلاغة  ج 14 ، ص 67و68 مراجعه کنيد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

 

 

 



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  حسن جابري     -   تاريخ:  07 مرداد 87 - 00:00:00
خيلي ممنون------ عالي بود-----
2   نام و نام خانوادگي:  سيد مرتضي حسيني     -   تاريخ:  16 شهريور 87 - 00:00:00
بسيار متشكر از پاسخ خلاصه و مفيدتان
3   نام و نام خانوادگي:  محمد غريبي     -   تاريخ:  16 شهريور 87 - 00:00:00
سلام
ممنون ومتشكر از زحمات شما
4   نام و نام خانوادگي:  امير     -   تاريخ:  21 شهريور 87 - 00:00:00
ببخشيد اعتزال يعني چه؟ شيعه ي معتزلي چيست؟
جواب نظر:
دوست گرامي سلام ! اهل سنت از نظر كلامي به دو دسته تقسيم مي&zwnjشوند ؛ معتزله و اشاعره . در ابتدا اهل سنت بيشتر طرفدان معتزله بودند ؛ ولي به مرور زمان طرفداران اشعري زياد شد تا جايي كه امروزه اثر كمي از معتزله ديده مي&zwnjشود .

حال بايد از علماي اهل سنت بپرسيد كه چگونه مي شود كه شخصي از نظر كلامي معتزلي باشد ؛ ولي در عين حال به آن شخص لقب شيعه بدهيم و در حقيقت دو امر كاملاً متناقض جمع كنيم ؟



موفق باشيد



گروه پاسخ به شبهات
5   نام و نام خانوادگي:  مجتبي فيروزي     -   تاريخ:  28 مهر 87 - 00:00:00
با تشكر فراوان از شما اجر شما با مولاي متقيان امام المتقين،امام المومنين،قائد غرالمحجلين،يدالله ،عين الله،حبل الله،علي بن ابيطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف(عليه وعلي اولاده الكرام السلام)

خيلي برام جالب بود مطالب فوق برا اينكه مردك بيسواد محمد سجودي در كتاب روزهاي پيشاور در اراجيف وپندارهاي غلط خود آورده كه ابن ابي الحديد معتزلي شيعه بوده
6   نام و نام خانوادگي:  ميثم     -   تاريخ:  04 اسفند 87 - 00:00:00
سلام
شناسنامه ابن ابي الحديد مشخص ميکند که او يک سني متعصب ميباشد ، اما در عين حال متاسفانه گويا ظاهرا بعضي از علماي شيعه گول ظاهر او را خورده اند ، همانند آيت الله خوانساري اورا شيعه ميداندخوانساري، روضات الجنات،ج5ص20و21 قمي نيز اورا شيعه مي داند. قمي،الكني والالقاب،ج1ص185. و آقا بزرگ تهراني نام وي را در طبقات اعلام الشيعة، ج13، ص: 88، ذکر کرده است.
در پناه حق
www.shiaanswering.blogfa.com
ميثم
7   نام و نام خانوادگي:  عبد من عبادالله     -   تاريخ:  18 آذر 88 - 00:00:00
با نام خداي يکتا و سلام و تشکر از دوستان عزيز
و از مقاله مفيدتان
متاسفانه فاسقاني که بر فضل خداوند به اهل بيت عصمت و طهارت حسد مي ورزند سعي کرده و مي کنند تا فضايل اهل بيت و حقانيت آنان را تا آنجايي که ممکن است مخفي کرده و به هر راوي که گوشه اي از فضائل اهل بيت عليهم السلام را نقل کرده باشد اتهامات غير واقعي زده و او را اسقاط مي کنند و رواياتش را دور مي ريزند؛ با اين همه، اينکه همچنان در فضائل ائمه عليهم السلام مي توان در منابع آنان چيزهايي يافت بي شک نشان از معجزه اي الهي دارد و از طرف ديگر زلالي آن معارف را نشان مي دهد که حاقدان هم نتوانسته اند چشم خود را بر تمامي آنان بپوشانند.
تا جايي که حتي به علامه ابن ابي الحديد هم که گوشه ناچيزي از فضايل فراوان ايشان را نقل کرده است و در تسنن (و بلکه تعصب!) او شکي نيست هم رحم نمي کنند.
حتما بايد مانند ذهبي باشد و دلش هم بر عليه اهل بيت گواهي داد تا او را بپذيرند!!
البته اينها که خوب است! جديدا مطلبي را ديم که گمان نمي کردم جسارت را تا اين حد هم بالا برده باشند!!!
ابن حبان که در کتاب الثقات خود امام علي بن موسي الرضا عليه آلاف التحية و الثناء را مطرح کرده و از ايشان تمجيد نموده و ايشان را از عقلا و بزرگان اهل بيت دانسته است و حتي خود بارها به زيارت قبر شريف ايشان مي رفته است! در کتاب المجروحينش به صورتي متناقض ايشان را مطرح کرده و متهم به غلو و خطا نموده است!!!!!!!!!!!!!!!!

ج 2 ص 106 :
على بن موسى الرضا ( 1 ) : يروى عن أبيه العجائب ، روى عنه أبو الصلت وغيره . كأنه كان يهم ويخطئ

خدا همشان را لعنت کند که چقدر خبيث و بي وجدان هستند و پرده هاي تعصب چشم حقيقت بينشان را به طور کامل کور کرده است.
اما غرض از نگاشتن اين نظر، مسئله کوچي بود که در مورد مقاله گرانقدر شما به نظر اين حقير رسيد.

فرموده ايد:
"
بلکه نهايت چيزي که درمورد او مي توان گفت ( آن هم به خاطر نقل يک سري از حقايق تاريخي‌ ) اين است که او يک سني معتزلي منصف است . به اين عبارات توجه کنيد :

1- نظريه تقديم مفضول بر افضل :

الحمد لله الواحد العدل الحمد لله الذي تفرد بالكمال فكل كامل سواه منقوص ...... وقدم المفضول على الأفضل .
"
در حالي که همين عبارتي که نقل فرموده ايد نهايت تعصب اين فرد را نشان مي دهد که چگونه با وجودي که يقين کرده است اميرالمومنين عليه الصلاة و السلام افضل بر خلفا{ي جور} است باز حاضر است حتي بر خداوند دروغ ببندند و چنين چيزي را به او جل شأنه نسبت دهد اما از سر عقيده باطل خود دست برندارد!
البته شما هم نفرموده ايد که ايشان منصف بوده است. اما در هر صورت شايد چنين تصوري در ذهن برخي از خوانندگان مقاله شکل بگيرد که او داراي درجاتي بالا از انصاف است.
و هنگامي که اين عبارت را از ايشان مي خواند
"ومن تأملها وأنصف ، علم أنه لم يكن هناك نص..."
ممکن است دچار کمي حيرت وشک شود! در حالي که نصوص بلا ترديد و فراواني وجود دارد که راه را به صورت يقيني بر هر راه جويي مشخص مي کند و هنگامي که در کنار دلايل عقلي تشيع نيز قرار مي گيرد آرامش بلاوصفي را در قلب انسان وارد مي نمايد.
در هر صورت مي خواستم پيشنهاد کنم که در صورت امکان عبارت اوليه را کمي تغيير دهيد و مثلا چيزي شبيه "فردي با حسادت کمتر"يا "تعصب کمتر" و امثالهم جايگزين فرماييد تا خدايي نکرده به حقيقت جفا نشود. واکثرهم للحق کارهون
راستي همچنان منتظر بخشهاي عربي و انگليسي سايتتان هستيم.
با آرزوي توفيقات روزافزون
التماس دعا
يا علي مدد

8   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  13 اسفند 88 - 00:00:00
سلام من خودم شيعه هستم ولي برخي جوابهاي اهل سنت که به پست هاي اين سايت مي ده را مي نويسم هر چند بعضي از جواب ها خيلي خنده دار است ولي جواب ديگه لطفا جواب ها در همين جا و عمومي نقد کنيد پاسخ اهل سنت: اولا: آدم ميتواند شيعه باشد و امام زمان را قبول نداشته باشد مثل شيعه اسماعيلي و شيعه زيدي وووو دوما: آدم نميتواند سني باشد و در همان حال علي را افضل تر از ابوبکر بداند اين محال است پس ابن ابي الحديد سني نيست سوما: شيعه هاي دوازده امامي تا اين اواخر ميگفتند وفات فاطمه….. و نميگفتند شهادت فاطمه ! پس عدم اعتقاد ابن ابي الحديد به کشته شدن فاطمه،شيعه بودن او را نفي نميکند. جهارما: بايد بدانيم که اهل سنت تمام احاديث موجود در بخاري و مسلم را صحيح ميدانند و آن دو کتاب را موثق ترين کتاب خود بحساب مياورند اما احاديثي هست که درجه صحت آنها حتي از احاديث بخاري نيز بيشتر است اما احاديث هست که درجه درستي آنها از حديث هاي روايت شده در مسلم نيز بيشتر است آن حديث ها کدامند؟!! حديث هاي که بخاري و مسلم هر دوي آن ها متفقآ در کتاب هاي خود نقل کرده اند صحيح تر هستند ازصحيح بخاري و صحيح مسلم حالا شما ميگوييد ابن ابي الحديد که حتي اين حديث هاي متفقآ عليه را قبول نداشت پس چطور ميتوانست سني باشد؟!! براي مثال، اين درنزد سني ها يک اصل ثابت است که ابوطالب کافر از دنيا رفته تمام مفسرين ما آيه: [إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ] {القصص:56} را درباره او ميدانند حديث هاي کفر او در بخاري و مسلم است در ماجراهاي مختلف در باب هاي مختلف سخناني از رسول الله است که کفر او را ثابت ميکند پس ابن ابي الحديد که اينها را قبول ندارد نميتواند بگوييد که او سني است اگر بعنوان شيعه قبولش نداريد پس سني هم نيست اما يادتان باشد که شيعه ها يک فرقه نيستند، او بي شک شيعه است حالا اکر 12 امامي نباشد يک چيز ديگر, اما سني نيست. يکي دو تا از اين احاديث در باره کفر ابوطالب را در بخاري و مسلم ببينيد: 141 – وَحَدَّثَنِى حَرْمَلَةُ بْنُ يَحْيَى التُّجِيبِىُّ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ قَالَ أَخْبَرَنِى يُونُسُ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ قَالَ أَخْبَرَنِى سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ جَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَوَجَدَ عِنْدَهُ أَبَا جَهْلٍ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِى أُمَيَّةَ بْنِ الْمُغِيرَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « يَا عَمِّ قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. كَلِمَةً أَشْهَدُ لَكَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ ». فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِى أُمَيَّةَ يَا أَبَا طَالِبٍ أَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ. فَلَمْ يَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَعْرِضُهَا عَلَيْهِ وَيُعِيدُ لَهُ تِلْكَ الْمَقَالَةَ حَتَّى قَالَ أَبُو طَالِبٍ آخِرَ مَا كَلَّمَهُمْ هُوَ عَلَى مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ. وَأَبَى أَنْ يَقُولَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « أَمَا وَاللَّهِ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ مَا لَمْ أُنْهَ عَنْكَ ». فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ (مَا كَانَ لِلنَّبِىِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِى قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ). وَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِى أَبِى طَالِبٍ فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- (إِنَّكَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ). صحيح مسلم 535 – وَحَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ حَدَّثَنَا لَيْثٌ عَنِ ابْنِ الْهَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَبَّابٍ عَنْ أَبِى سَعِيدٍ الْخُدْرِىِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- ذُكِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ أَبُو طَالِبٍ فَقَالَ « لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُجْعَلُ فِى ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ يَبْلُغُ كَعْبَيْهِ يَغْلِى مِنْهُ دِمَاغُهُ ». صحيح مسلم در اين حديث رسول الله ميگويد شايد که شفاعت من در روز قيامت به ابوطالب کمک کند و او را بر سطح آتش بياورد و فقظ تا غوزک پا در آتش باشد اما مغزش از اين آتش بجوش ميايد 4772 – حَدَّثَنَا أَبُو الْيَمَانِ أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ جَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – فَوَجَدَ عِنْدَهِ أَبَا جَهْلٍ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِى أُمَيَّةَ بْنِ الْمُغِيرَةِ، فَقَالَ « أَىْ عَمِّ قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، كَلِمَةً أُحَاجُّ لَكَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ » . فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِى أُمَيَّةَ أَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ يَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – يَعْرِضُهَا عَلَيْهِ، وَيُعِيدَانِهِ بِتِلْكَ الْمَقَالَةِ حَتَّى قَالَ أَبُو طَالِبٍ آخِرَ مَا كَلَّمَهُمْ عَلَى مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَأَبَى أَنْ يَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ . قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – « وَاللَّهِ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ مَا لَمْ أُنْهَ عَنْكَ » . فَأَنْزَلَ اللَّهُ ( مَا كَانَ لِلنَّبِىِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ ) وَأَنْزَلَ اللَّهُ فِى أَبِى طَالِبٍ، فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – ( إِنَّكَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَنْ يَشَاءُ ) . صحيح بخاري تمام مفسيرين ما در تفسير اين آيه: [إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالمُهْتَدِينَ] {القصص:56} تو نمي‌تواني کسي را که دوست داري هدايت کني؛ ولي خداوند هر کس را بخواهد هدايت مي‌کند؛ و او به هدايت يافتگان آگاهتر است! خلاصه حرف ما اين است که که اگر شما او را شيعه قبول نداريد نداشته باشيد اما براي نکوهش اهل سنت به حرفهاي او استناد نکنيد چون او سني نيست. ما هرگز براي کوبيدن شييعه بگفته هاي او استناد نميکنم زيرا حاجتي نيست. ما مکر نميکنيم وقتي کتابهاي اصلي شيعه موجود است چرا به ابن ابي الحديد استناد کنيم ؟ شيعه، سخنـان ابن ابي الحديد را به عنـوان يک سنـي شاهد مي آورد. اين مرد کتابي به نام «شرح بر نهج البلاغه» نوشته است و هنر ديگري ندارد. همين شرح، دليلي است بر شيعه بودن او زيرا در نهج البلاغه اش نوشته است: عمر، حق علي را خورده است. اگر ابن ابي الحديد، نقدي بر نهج البلاغه مي نوشت مسأله اي نبود، اما او شرح نوشته است. او اهل مداين بود و لقبش معتـزلي است و نمي دانـم چرا شيـعه او را از بـزرگان اهل سنت مي دانــد؛زيـرا معتـزلي، سني نيست. او در مداين از شيعيان غالي و تند رو بود؛ به بغداد که رفت، معتـزلي شد. علاوه بر اين، شرح نهج البلاغه دليلي ديگر بر شيعه بودنش است. علماي شيعه، شرحش را «شرح شريف» مي نامند. او اين کتاب را به وزير ـ ابن علقمي ـ شيـعه هديه کرد. ابن علقمي، همان کسي است که با هلاکـوخان مغول کنار آمد و خلافت عباسيان را به دست بت پرستان از بين برد و با اين خيانت دو ميليون ازمردم بغداد قتل عام شدند و به نواميس مسلمانان تجاوز شد. اما اين وزير مردود و دشمن اسلام و متعصب، صد هزار درهم و لباسي فاخر و اسبي تيز پا به ابن ابي الحديد معتزلي به خاطر نوشتن کتابش پاداش داد. بعضي از علماي معاصر شيعه نيز، او را هم مذهب خود مي دانند. اما نويسندۀ سايت ولي العصر، مصلحت را در اين ديده است که ابن ابي الحديد را سني معرفي کند تا شايد بساط حقه بازيش رونقي تازه بيابد. آيت الله قمي از جمله کساني است که او را شيعه مي داند. علماي شيعه، منحرفان سني يا شيعه را ابتدا سني قلمداد مي کنند و بعد به گفتۀ او استناد مي نمايند. البته اگر چنين نکنند، پس چه کار کنند !! آنها که نمي توانند براي اثبات امامت يا سينه زني از قرآن دليل بياورند. کارشان درست مثل اين است که با استناد به فرامين آتاترک، به يک کاليفرنيانشين ثابت کنند که در اسلام حجاب نيست. يک مثل است که مي گويند: مورچه چيست که کله پاچه اش باشد. اهل سنت کتاب نهج البلاغه را ـ که شيعه ها فکر مي کنند گفته هاي سيد ما علي بن ابي طالب (رضي الله عنه) است ـ قبول ندارند که حالا شرحش را به رخ ما بکشند!!! اين همه مدارس اهل سنت وجود دارد، آيا در يک مدرسه هم کتاب نهج البلاغه تدريس مي شود؟ اگر اين کتاب گفتار حضرت علي رضي الله عنه باشد، اهل سنت آن را بر سر خود مي گذارند. اين جناب ابن ابي الحديد چطور سني است که بر خلاف اهل سنت ديگر عمل مي کنـد. او در قرن هفتم زندگي مي کرد! چرا شما از او حديث نقل مي کنيد؟! آيا بر او وحي نازل مي شد؟ اگر او حديثي در کتابش آورده، حتماً از يک کتاب اصلي نقل قول کرده است. چرا شما از کتاب اصلي ما نقل قول نمي کنيد؟ البته اگر ريگي به کفش نداريد. ابن ابي الحديد چرا نزد شما عزيز است و نزد اهل سنت بي اهميت. من کتاب ابن ابي الحديد را در کتاب فروشي هاي اهل سنت هم نديده ام؛ اما نهج البلاغه را در زمان شيعه بودنم خوانده ام.و بعد ها بارها از مفسران اهل سنت پرسيدم که نهج البلاغه را خوانده ايد؟ مي گويند: نامش را شنيده ايم، اما نخوانده ايم. پس وقتي کتاب اصلي را نمي خوانند، شرحش چه اهميتي دارد که مرتب مي گوييد: ابن ابي الحديد، ابن ابي الحديد، حضرت ابو هريره را رشوه خوار معرفي کرده است و کتب اهل سنت پر است از احاديث ابوهريره (رضي الله عنه). پس قاعدتاً ابن ابي الحديد احاديث يک راشي را قبول ندارد و در نتيجه کتابهاي اهل سنت را قبول ندارد. و همچنان شما مي گوييد: ابن ابي الحديد،سني… من نمي فهمم اگر او سني است، چرا شما اين قدر از او نقل قول مي کنيد و سنگ او را به سينه مي زنيد در حالي که سني ها به او بي اعتنا هستند؟! حالا اين هم دلايل شيعه بودن ابن ابي الحديد از زبان دو دانشمند معاصر شيعي: هو عز الدين بن ابي الحسن بن ابي الحديد المدائني صاحب شرح نهج البلاغة المشهور وهو من أكابر الفضلاء …. مواليا لأهل العصمة و الطهارة …… وحسب الدلالة على علو منزلته في الدين وغلوه في امير المؤمنين علي عليه السلام شرحه الشريف الجامع لكل نفيسة وغريب. مي بينيد که آيت الله خونساري او را شيعه مي داند. وقال القمي في كتابه الكنى والألقاب: ابن ابي الحديد ولد في المدائن وكان الغالب على أهل المدائن التشيع و التطرف والمغالاة فسار في دربهم وتقيل مذهبهم و نظم العقائد المعروفة بالعلويات السبع على طريقتهم وفيها غالي و تشيع وذهب الإسراف في كثير من الأبيات كل مذهب ، ثم ذكر القمي بعض الأبيات التى قالهاً غاليا ثم خف الى بغداد وجنح الى الاعتزال واصبح كما يقول صاحب نسخة السحر معتزلياً جاهزيا في اكثر شرحه بعد ان كان شيعياً غاليا. وتوفي في بغداد سنة 655، يروى آية الله الحلي عن أبيه عنه . همۀ اين مسائل به کنار، به يکي گفتند: نامت چيست؟ گفت: مسيو قراپيط. گفتند: ديگر از دينش نپرسيد. خودتان مي گوييد: ابن ابي الحديد معتزلي است … و معتزلي را اهل سنت به سني بودن قبول ندارنـد. او بر نهج البلاغه شرح نوشته است؛ در نهج البلاغه نوشته شده است که عمر ظالم بود؟ بله او شرح نوشته است که بود بد جوري هم بود . بعد کتابش را هديه کرده است به ابن علقمي. البته شيعيان، مثل ابن ابي الحديد شاهدان بسيار دارند. دلايلي بر شيعه بودن ابن ابي الحديد از کتاب خودش: در کتاب «شرح نهج البلاغه» ابن ابي الحديد معتزلي آمده است: امام علي (عليه السلام) در پاسخ شخصي که پرسيد: چرا باغ فدک را پس نگرفت. فرمود: من از خداوند شرم دارم که چيزي را بازستانم که ابوبکر آن را منع کرد و عمر نيز، همان را تأييد کرده است .به زبان بي زباني مي خواهد، بگويد: ابوبکر و عمر، حق علي را خوردند. همچنين ابن ابي الحديد نوشته است: محمد بن إسحاق مي گويد:از امام باقر (عليه السلام) پرسيدم: <<آيا مي داني علي (عليه السلام) هنگامي که بر عراق چيره شد، دربارۀ سهم ذوي القربى (خمس و فدک) چگونه رفتار کرد ؟ حضرت فرمود: روش ابوبکر و عمر را ادامه داد. گفتم: چگونه و چرا ؟ در حالي که شما چيزهايي مي گوييد [ که حق ما اهل بيت است ] . حضرت فرمود: به خدا قسم که اهل او جز از رأي او نتيجه نمي گيرند . ( يعني، حرف او را مي زنند. ) پرسيدم: پس چه چيزي مانع (اميرالمومنين) شد [که آن را باز پس گيرد] ؟ حضرت فرمود: او کراهت داشت از اين که مخالفت با ابوبکر و عمر را به او نسبت بدهند.>> در اين جا ابن ابي الحديد خجالت را کنار گذاشته است و واضح وصريح گفته که ابوبکر وعمر غاصبند. بخاري ده ها حديث هم در مدح ابوبکر و عمر دارد، اما ابن ابي الحديد در مدح عمر و ابوبکر چيزي ننوشته است، بلکه آنها را مذمت هم ميکند حالا تير خلاص را در عقيده شيعه ميزنم بر طريق مماشات قبول کميکنم که ابن ابي الحديد سني است!! ابن ابي الحديد که در قرن هفتم ميزيسته حالا گيريم که سني باشد !از اين چه ثابت ميشود؟!!! حالا اگر يک سني قرن هفتمي ؛در نا کجا آبادي؛ بر خلاف همه سني هاي ديگر عقايدي داشته باشد از اين چه ثابت ميشود؟!! از اين حقانيت مذهب شما ثابت ميشود؟ آيا اين است بهره شما از علم و دانش و منطق ؟؟؟!!!!!
جواب نظر:

با سلام
دوست گرامي
1-    مستشكل گفته است « آدم ميتواند شيعه باشد و امام زمان را قبول نداشته باشد مثل شيعه اسماعيلي و شيعه زيدي وووو»!
أ‌.    آيا كلام شيعه زيدي و ... براي شيعه اثني عشري حجت است ؟ كه اهل سنت به كلام او بر ضد شيعه استشهاد مي‌كنند ؟
ب‌.    آيا ثابت نشده است كه او علنا خود را شيعه نمي‌داند !
ت‌.    آيا ثابت نشده است كه او شافعي بود ؟!
و..
2- گفته است «آدم نميتواند سني باشد و در همان حال علي را افضل تر از ابوبکر بداند اين محال است پس ابن ابي الحديد سني نيست»!
به عكس ! روايات اهل سنت حتي از عمر ،‌ با سند صحيح آمده است كه بسياري از مردم از او برتر بوده‌آند ! و...
بسياري از اهل سنت در قديم اعتقاد به افضليت اميرمومنان بر خلفا (همگي يا بعضي از آنان)داشته‌اند.
3-    گفته است «شيعه هاي دوازده امامي تا اين اواخر ميگفتند وفات فاطمه….. و نميگفتند شهادت فاطمه ! پس عدم اعتقاد ابن ابي الحديد به کشته شدن فاطمه،شيعه بودن او را نفي نميکند»!
همانطور كه در بخش پاسخ به پرسش‌ها گفته‌ايم ، لفظ وفات اعم از شهادت و مرگ طبيعي است ! يعني استفاده از لفظ وفات ، منافات با شهادت ندارد !‌پيامبر به اجماع امت مسموم شدند و به شهادت رسيدند ، اما در مورد ايشان لفظ وفات به كار مي‌رود !
اما منكر كل ماجراي هجوم و شهادت شدن ، امري ديگر است !
4-    گفته است :«حالا شما ميگوييد ابن ابي الحديد که حتي اين حديث هاي متفقآ عليه را قبول نداشت پس چطور ميتوانست سني باشد؟!!»
به عكس نظر اين شخص ، علماي متاخر اهل سنت ، حتي در روايات متفق بخاري و مسلم اشكال كرده‌اند ! و اين يكي از اشكالات ما به علماي متاخرين است كه چرا خلاف مبناي همه سلف خويش عمل كرده ايد ! در واقع اين اشكال به اهل سنت وارد است كه چرا علماي شما دچار تناقض گويي شده‌اند !
5-    گفته است « اين درنزد سني ها يک اصل ثابت است که ابوطالب کافر از دنيا رفته تمام مفسرين ما آيه: [إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ] {القصص:56}را درباره او ميدانند حديث هاي کفر او در بخاري و مسلم است در ماجراهاي مختلف در باب هاي مختلف سخناني از رسول الله است که کفر او را ثابت ميکند پس ابن ابي الحديد که اينها را قبول ندارد نميتواند بگوييد که او سني است»!
به عكس ، گروهي از علماي اهل سنت در مورد حضرت ابوطالب مخالفت كرده‌اند و حتي عده‌اي اين آيه را دليل براي حرمت بغض جناب ابوطالب مي‌دانند ! زيرا پيامبر ايشان را دوست داشته است و تولي كفار حرام است !و... !البته سايرين انتهاي آيه را نمي‌بينند كه ولكن الله يهدي من يشاء ! مانند آيه وما رميت اذ رميت ولكن الله رمي ! اين آيه منكر هدايت ابوطالب نمي‌شود ! مي‌گويد اگر هدايت شود خداست كه او را هدايت كرده است ! نه پيامبر !
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=149
6-    گفته است «اگر بعنوان شيعه قبولش نداريد پس سني هم نيست اما يادتان باشد که شيعه ها يک فرقه نيستند، او بي شک شيعه است حالا اکر 12 امامي نباشد يک چيز ديگر, اما سني نيست.»!
عجيب است كه از جهت اصولي معتزله است و از جهت فقهي شافعي ! اما سني نيست !
7- گفته است «در اين حديث رسول الله ميگويد شايد که شفاعت من در روز قيامت به ابوطالب کمک کند و او را بر سطح آتش بياورد و فقظ تا غوزک پا در آتش باشد اما مغزش از اين آتش بجوش ميايد»!
اين روايت مخالف نص صريح قرآن است ! زيرا قرآن مي‌فرمايد ، در روز قيامت شفاعت هيچ سودي به كفار نخواهد داد ! چطور شفاعت پيامبر براي  ابوطالب كافر ، فايده خواهد داشت ؟!
7-    گفته است «همين شرح، دليلي است بر شيعه بودن او زيرا در نهج البلاغه اش نوشته است: عمر، حق علي را خورده است. اگر ابن ابي الحديد، نقدي بر نهج البلاغه مي نوشت مسأله اي نبود، اما او شرح نوشته است»
او تنها عالم سني نيست كه بر نهج البلاغه شرح نوشته است ! علماي ديگري نيز بوده‌اند ! و حتي گروهي از آنان درباره آن تحقيق مفصل كرده‌اند !‌نسخه نهج البلاغه صبحي صالح سني ، يكي از همين موارد است !
براي اثبات دشمني اميرمومنان با عمر و ابوبكر نيز نيازي به نهج البلاغه نيست ! در صحيح بخاري و مسلم اين مطلب ثابت شده است !
8-    گفته است «زيـرا معتـزلي، سني نيست» بهتر است نگاهي به تمام كتب اصولي و كلامي اهل سنت بكنيد تا ببينيد كه اعتزال ، نظري در ميان متقدمين اهل سنت بوده است !
9-    گفته است «. او در مداين از شيعيان غالي و تند رو بود؛ به بغداد که رفت، معتـزلي شد»!
به چه دليل؟ به صرف ادعا ؟!
10-    گفته است « ابن علقمي، همان کسي است که با هلاکـوخان مغول کنار آمد و خلافت عباسيان را به دست بت پرستان از بين برد و با اين خيانت دو ميليون ازمردم بغداد قتل عام شدند و به نواميس مسلمانان تجاوز شد»!
اين ادعا را خود علماي اهل سنت قبول ندارند ! بهتر است به كتاب «سقوط الدولة العباسية» سعد الغامدي از علماي مشهور عربستان مراجعه كند تا بداند اين تهمت‌ها تنها از روي دشمني به شيعه زده شده است !
11-    گفته است «بعضي از علماي معاصر شيعه نيز، او را هم مذهب خود مي دانند» حتي اگر چنين باشد ، باز بايد مدارك را ملاحظه كرد ! ما براي نظر خويش مدرك ارائه كرده‌ايم !
12-    گفته است «اين همه مدارس اهل سنت وجود دارد، آيا در يک مدرسه هم کتاب نهج البلاغه تدريس مي شود؟» اين اشكال به اهل سنت وارد است ! چرا سخنان خلفاي ديگر شما اينقدر مورد اهميت است اما سخنان اميرمومنان علي عليه السلام خير ؟!
13-     گفته است « اگر اين کتاب گفتار حضرت علي رضي الله عنه باشد، اهل سنت آن را بر سر خود مي گذارند»! اين كه اين سخنان از اميرمومنان است ، شكي در آن نيست و حتي صفدي ، شاگرد ابن تيميه از استاد خويش ، اقرار به اين حقيقت را نقل مي‌كند ! (ابن تيميه اولين كسي بود كه رسما در انتساب سخنان نهج البلاغه به اميرمومنان تشكيك كرد)
14-     گفته است «او در قرن هفتم زندگي مي کرد! چرا شما از او حديث نقل مي کنيد؟! آيا بر او وحي نازل مي شد؟ اگر او حديثي در کتابش آورده، حتماً از يک کتاب اصلي نقل قول کرده است. چرا شما از کتاب اصلي ما نقل قول نمي کنيد؟ »
چه كسي گفته است كه ما اگر روايت ، در ساير كتب آمده باشد ، و سايرين به آن اقرار كرده باشند ، ما به آن استناد نمي كنيم ؟! البته اقرار يك عالم سني (ابن ابي الحديد) به اندازه خويش مورد استناد است !
15-    گفته است «ابن ابي الحديد چرا نزد شما عزيز است و نزد اهل سنت بي اهميت»
به همان دليل كه سنن نسائي (با وجود ارزش علمي به اندازه صحيح مسلم) به اندازه ان اعتبار ندارد ! زيرا نسائي كمي از حقايق را ذكر مي‌كرد !
16-    گفته است «ابن ابي الحديد، حضرت ابو هريره را رشوه خوار معرفي کرده است و کتب اهل سنت پر است از احاديث ابوهريره (رضي الله عنه)» تنها او نبوده است كه اين مطلب را نقل كرده است ! ساير علماي اهل سنت نيز چنين گفته اند ! براي آشنايي با ابوهريره به آدرس ذيل مراجعه كنيد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=106
17-    گفته است «پس قاعدتاً ابن ابي الحديد احاديث يک راشي را قبول ندارد و در نتيجه کتابهاي اهل سنت را قبول ندارد»! اين اشكال به ساير علماي اهل سنت كه اين ماجرا را نقل كرده‌اند نيز وارد است !
18- گفته است «حالا اين هم دلايل شيعه بودن ابن ابي الحديد از زبان دو دانشمند معاصر شيعي:
هو عز الدين بن ابي الحسن بن ابي الحديد المدائني صاحب شرح نهج البلاغة المشهور وهو من أكابر الفضلاء …. مواليا لأهل العصمة و الطهارة …… وحسب الدلالة على علو منزلته في الدين وغلوه في امير المؤمنين علي عليه السلام شرحه الشريف الجامع لكل نفيسة وغريب.»!
كجاي اين عبارت آمده است كه شيعه بود ؟! تنها آمده است موالي ، يعني دوست دار اهل بيت ! و نه شيعه ! آيا شما علماي اهل سنت را دشمن اهل بيت مي‌دانيد ؟
19- گفته است «وقال القمي في كتابه الكنى والألقاب:
ابن ابي الحديد ولد في المدائن وكان الغالب على أهل المدائن التشيع و التطرف والمغالاة فسار في دربهم وتقيل مذهبهم و نظم العقائد المعروفة بالعلويات السبع على طريقتهم وفيها غالي و تشيع وذهب الإسراف في كثير من الأبيات كل مذهب ، ثم ذكر القمي بعض الأبيات التى قالهاً غاليا
ثم خف الى بغداد وجنح الى الاعتزال واصبح كما يقول صاحب نسخة السحر معتزلياً جاهزيا في اكثر شرحه بعد ان كان شيعياً غاليا.»!
در كجاي اين عبارت آمده است كه شيعه بود ؟ مي‌گويد ابن ابي الحديد سني در مدائن به دنيا آمد كه بيشتر اهل مدائن شيعه بودند و علت نزديكي او به شيعه همين امر است !

20- گفته است «در اين جا ابن ابي الحديد خجالت را کنار گذاشته است و واضح وصريح گفته که ابوبکر وعمر غاصبند»! آيا اعتراف به حقيقت دليل بر شيعه بودن است ؟ يعني هر كس به حقيقت اعتراف كند شيعه است ؟!
21- گفته است «بخاري ده ها حديث هم در مدح ابوبکر و عمر دارد، اما ابن ابي الحديد در مدح عمر و ابوبکر چيزي ننوشته است، بلکه آنها را مذمت هم ميکند» به عكس ابن ابي الحديد در كتاب خويش تعريف‌هاي فراواني از خلفا دارد !
22- گفته است «حالا تير خلاص را در عقيده شيعه ميزنم بر طريق مماشات قبول کميکنم که ابن ابي الحديد سني است!! ابن ابي الحديد که در قرن هفتم ميزيسته حالا گيريم که سني باشد !از اين چه ثابت ميشود؟!!!»!
همان چيزي كه اين عالم سني اينقدر تلاش كرده آن را مخفي كند ! اگر مهم نبود اينهمه مقدمه چيني براي اثبات سني نبودن ابن ابي الحديد براي چه ؟! چطور ادعاي سني شدن يك جوان 15 يا 16 ساله شيعه ، خبري بسيار مهم براي اهل سنت است ! اما اعتراف به حقيقت يك عالم سني ، مهم نيست ؟!
نتيجه گيري :
ادله اين مستشكل سني ، تنها اثبات تناقض در بين سخنان علماي اهل سنت و روايات آنان بود و نه نقد به شيعه ! و هيچ يك از ادله او مبني بر شيعه بودن ابن ابي الحديد ، اعتبار نداشت !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

9   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  13 اسفند 88 - 00:00:00
آيا شير دادن به بزرگسالان جايز است؟!! شبهه شيعه شيعه ميگويد در کتاب صحيح بخاري ، باب رضاع الکبير نوشته شده: روزي زني پيش عايشه آمد و گفت غلامي در خانه داريم که شوهر من از حضور او در خانه ناراحت است . و وقتي که در بيرون خانه است ، نگران درون خانه است . چه کنيم ؟ عايشه هم گفت : پنج بار از شير خودت به آن غلام بده ، تا به هم محرم شويد !!! او هم اين کار را کرد ، و دفعۀ بعد که نزد عايشه آمد گفت: خيلي خوب شد ، ممنون ؛ ديگه شوهرم نگران نيست شيعه در ادامه ميگويد: در کتب سني ها نوشته شده که عايشه از اين روش استفاده ميکرد و و هرگاه ميخواست با هر مردي بنشيند بخواهرش ميگفت به او شير بدهد تا مرد محرم رضاعي شود و عايشه خاله رضاعي شود و مرد اجازه يابد که به پيش عايشه برود جواب ما شيعه در هر موضوعي حرفهاي بي ربط ميزند تا مذهب خود ( مذهب طعن و لعن ) را قوي کند اما جريان به اين صورت بود که عرب ها پسر خوانده را پسر حقيقي ميدانستند تا آيه نازل شد که اينطور نيست اين مشکلاتي را براي خانواده هاي که فرزند خوانده داشتند بوجود آورد درست مثل تحريم ازدواج با بيش چهار زن که عربان 5 زنه و بيشتر را مجبور کرد، بقيه زنان را طلاق دهند و حالا با قانون جديد، مرد ها قبول نميکردند که پسر خوانده بعد از بلوغ در خانه آنها باشد از آن طرف حس محبت بين بچه و مادر و پدر و برادر ها و خواهر ها را نيز نميشد ناديده گرفت . حديث بالا يک راه براي حل مشکل نامحرمي فرزند خوانده خانمي بنام سهله بود که پسر خوانده اي بنام سالم داشت. سالم در خانه اي سهله بزرگ شده بود و زن خانه، او را چون فرزند خود دوست داشت، اما در حقيقت بعد از نزول آيه تحريم فرزند خواندگي ، سالم ديگر پسر سهله نبود اما محبت مادر فرزندي وجود داشت پيامبر رحمت از طرف الله ي مهربان کار را آسان کرده به زن گفته شير خود را بدوش، در يک کاسه بريز بده اين پسر بخورد تا محرم شود اين کجايش بد است؟ عايشه اين را از پيامبر صلي الله عليه وسلم شنيده اين کجايش بد است ؟ عايشه تصور ميکرد اين يک حکم عام است و فقط براي سهله و سالم نيست و نتيجه مي توان گرفت اگر زن خودش شير نداشت خواهرش يا دخترش شير بدهد ، منظور تداوم ماندن فرزند خوانده در همان خانه مانوس است حالا چرا شيعه بي رحم برحضرت محمد ايراد ميگيرد که مشکل عاطفي اين پسر را در سن بلوغ ، ( و مشکل آن زن که چون مادر بزرگش کرده) را حل نموده؟؟ آيا به رحم وشفقت اسلام ايراد ميگيرد؟؟ دومــا: شيعه اينطور القاء ميکند سني ها اجازه ميدهند بزرگسال از سينه زن مستقيمآ شير بنوشد اين يک دروغ وقيحهانه است علماي سني تا حالا بر سر اين دعوا دارند که آيا نشان دادن چهره زن به نامحرم جايز است يا چهره را نيز بايد با روبنده پوشاند آنوقت شيعه بدون خجالت مدعي ميشود که زنان سني پستان خود را مکشوف کرده وبه مرد نامحرمي شير ميدهند يک دليل ما بر دروغگويي شيعه همين حديث است: ببينيد پسر خوانده بزرگ شده و مرد غيرتش قبول نميکند که در خانه ، کنار زن ودخترانش باشد . اما زن او را بچشم فرزند ميبيند حالا شيعه ميگويد آن زن پيراهن خود را بالا زد پستان خود را لخت کرد .در دهان آن نوجوان گذاشت و مرد با غيرتش هم خوش و خندان بود که خوب کردي…. آن غيرت اولش کجا رفت؟ و ما سني ها ميگوييم که در کاسه اي دوشيد وبه پسر خوانده داد که بخور دليل ما است که هيچکس اين کار را نه کرده و نه ميکند دليل ما اين است که در شروح بر اين حديث همينطور شرح نوشته اند که من گفتم. ودليل ما اين است که در کتب ما نوشته زن حق ندارد عورت خود را آشکار کند الا براي مردش، حتي براي پسر بالغ خود( پسري که از بطنش بيرون آمده) هم حق ندارد شيعه ادعا ميکند ، مردان ميرفتند از سينه خواهر عايشه شير ميخوردند تا آن مردان ،محرم عايشه شوند اما دروغ در خود ادعاي شيعه ها نيز اشکار است : عايشه و خواهرش برايشان مهم بود که با مرد نا محرم ننشينند و به اين دليل سعي ميکردند با شير دادن محرمشان کنند نکته دروغ اينجاست : ايناني که اينقدر متشرع بودند که حاضر نبودند جواب سوالات ديني مرد نامحرم را بدهند چگونه حاضر ميشدند که پستان خود را در دهان مرد نامحرم بگذارند؟ و اين را نيز بگويم که استنباط عايشه صديقه از حديث اين بود که اين يک حکم عام است و همه جا کار برد دارد اما همسران ديگر پيامبر اين را حکم خاص و مربوط به همان زن و همان زمان نزول حکم لغو پسر خواندگي ، حالتي استثنايي ميدانستند که حالتي خاص پيش آمد که در آينده با توجه به آگاهي مردم ، بايد تکرار نميشد تقريبآ همه علماي ما ،نظر همسران ديگر پيامبر را قبول دارند يعني از نظر همه مذاهب ، شير خوردن در بزرگسالي باعث برادري و خويشاومندي نميشود! و آن يک حکم خاص براي يک زمان خاص براي يک حالت خاص بود و کار ام المومنين عايشه يک استنباط فقهي بود اما شيعه بزرگش کرده و وانمود نموده که بزرگسالان شير پستان خواهر عايشه را مستقيما ميخوردند تا محرم رضاعي شوند فراموش نکنيد عايشه اصلا فرزندي نداشت تا شير داشته باشد باز براي اينکه شبهه اي پيش نيايد عرض ميکنم که حضرت عايشه مقام معلمي داشتند. رسالت ايشان رساندن احاديث رسول الله بود به امت بود و در اين راستا به اين روش ميخواستند کار خود را راحتر انجام دهند باز براي اينکه شيعه را شيطان وسوسه اش نکند و در مقام عايشه شک ننمايد به او ياد آوري ميکنيم که آيات قرآن در باره پاکدامني عايشه را بخواند اگر قران را قبول ندارد و حرف علماي خود را حجت ميداند پس ميگوييم که علماي شيعه ظاهرا همگي متفقند که هر کس عايشه را پاکدامن نداند مرتد، ملعون ، و و اجب القتل است اما نميدانم با اين عقيده پس چرا اين شبهه را مطرح ميکنند ؟!! آيا منافقند ؟!! حالا براي اهل تحقيق حديث را مينويسم عَنْ ‏عَائِشَةَ ‏‏أَنَّ ‏‏سَالِمًا ‏‏مَوْلَى ‏أَبِي حُذَيْفَةَ ‏‏كَانَ مَعَ ‏‏أَبِي حُذَيْفَةَ ‏‏وَأَهْلِهِ فِي بَيْتِهِمْ فَأَتَتْ تَعْنِي ابْنَةَ ‏ ‏سُهَيْلٍ ‏‏النَّبِيَّ ‏‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏فَقَالَتْ : إِنَّ ‏‏سَالِمًا ‏‏قَدْ بَلَغَ مَا يَبْلُغُ الرِّجَالُ وَعَقَلَ مَا عَقَلُوا ، وَإِنَّهُ يَدْخُلُ عَلَيْنَا ، وَإِنِّي أَظُنُّ أَنَّ فِي نَفْسِ ‏‏أَبِي حُذَيْفَةَ ‏‏مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا ، فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ ‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏‏أَرْضِعِيهِ تَحْرُمِي عَلَيْهِ ، وَيَذْهَبْ الَّذِي فِي نَفْسِ ‏‏أَبِي حُذَيْفَةَ ‏ ، ‏فَرَجَعَتْ فَقَالَتْ : إِنِّي قَدْ أَرْضَعْتُهُ فَذَهَبَ الَّذِي فِي نَفْسِ ‏‏ أَبِي حُذَيْفَةَ . رواه مسلم في صحيحه (1453) . و اينهم سند مخالفت ام سلمه و ساير همسران پيامبر با روش عايشه که حديث را عام ميدانست نه خاص ففي صحيح مسلم عن ‏أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَ النَّبِيِّ ‏‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏‏كَانَتْ تَقُولُ :‏ ‏أَبَى سَائِرُ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ ‏‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏‏أَنْ يُدْخِلْنَ عَلَيْهِنَّ أَحَدًا بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ ، وَقُلْنَ ‏‏لِعَائِشَةَ ‏ : ‏وَاللَّهِ مَا نَرَى هَذَا إِلَّا رُخْصَةً أَرْخَصَهَا رَسُولُ اللَّهِ ‏ ‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏ ‏لِسَالِمٍ ‏ ‏خَاصَّةً ، فَمَا هُوَ بِدَاخِلٍ عَلَيْنَا أَحَدٌ بِهَذِهِ الرَّضَاعَةِ وَلَا رَائِينَا . و اين هم، راي علماي سني با استناد به روايت ،به ابن معني که آن زن ( خانم سهله ) شير خود را در تا 5 روز در کاسه اي دوشيد و داد سالم خورد قال الزرقاني : ” وكأن القائلين بأن ظاهر الحديث أنه رضع من ثديها لم يقفوا على شيء . فقد روى ابن سعد عن الواقدي عن محمد بن عبد الله بن أخي الزهري عن أبيه قال : كانت سهلة تحلب في إناء قدر رضعته ، فيشربه سالم في كل يوم ، حتى مضت خمسة أيام ، فكان بعد ذلك يدخل عليها وهي حاسرة ، رخصة من رسول الله صلى الله عليه وسلم لسهلة …
جواب نظر:

با سلام
دوست گرامي
1- بهتر است قبل از هر ادعايي نگاهي به كلام علماي خويش در اين زمينه بكنيد ! (به اقرار علماي شما ، گروهي از علماي اهل سنت حتي تصور اينكه شير دوشيده شود و سپس به مرد بزرگسال داده شود را نكرده‌اند!)
السابعة استشكل أمره عليه الصلاة والسلام إياها بإرضاعه لما فيه من التقاء البشرتين وهو محرم قبل أن يستكمل الرضاع المعتبر وتصير محرما له قال القاضي عياض... ويحتمل أنه عفي عن مسه للحاجة كما خص بالرضاعة مع الكبر انتهى
وجعل أبو العباس القرطبي علي ذلك دليلا على الاختصاص به لأن القاعدة تحريم الاطلاع على العورة ولا يختلف في أن ثدي الحرة عورة لا يجوز الاطلاع عليه قال ولا يقال يمكن أن يرضع ولا يطلع لأنا نقول نفس التقام حلمة الثدي بالفم اطلاع فلا يجوز انتهى
ولم يعرج على ذكر ما تقدم عن القاضي من شربه بعد حلبه ولم يستصوب ابن حزم ذلك واقتضى كلامه جوازه مطلقا فإنه حكى عن بعضهم أنه قال كيف يحل للكبير أن يرضع ثدي امرأة أجنبية ثم نقضه بقول من قال إن للأمة الصلاة عريانة يرى الناس ثديها وخاصرتها وأن للحرة أن تتعمد أن ينكشف من شفتي فرجها قدر الدرهم البغلي تصلي كذلك وإن تكشف أقل من ربع بطنها كذلك انتهى... واعتبر ابن حزم في التحريم الامتصاص من الثدي وحكاه عن طائفة

هفتمين مطلب در مورد ارضاع كبير
در مورد امر به ارضاع كبير ، اين اشكال شده است كه لازمه اين كار برخورد پوست مرد و زن نامحرم قبل از محرم شدن است ! و قبل از تمام شدن رضاع اين كار حرام است !
قاضي عياض گفته است : ... ممكن است كه به خاطر احتياج به خوردن شير ، اين كار جايز شده باشد ، همانطور كه اصل شير خوردن در بزرگي براي او حكم خاص شد !
ابوعباس قرطبي اين روايت را دليل بر اين دانسته است كه حكم حرمت ، با ارضاع كبير تخصيص خورده است ؛ زيرا قاعده كلي حرمت نگاه به عورت است و اختلافي در اينكه سينه زن جزو عورت است ، و نگاه به آن حرام است نيست ! ونمي‌توان گفت كه ممكن است شير بخورد ولي نگاه نكند ! چون خود شيرخوردن ، برخورد دو پوست است  و جايز نيست ! (پس بايد اين حكم را تخصيص قاعده كلي دانست) اما او متوجه نكته‌اي كه قاضي گفته است كه مي‌توان شير را دوشيد و به او داد ، نشده است !
اما ابن حزم (با وجود دانستن كلام قاضي) اين كار (دوشيدن شير) را درست نمي‌داند ! و لازمه كلام او جواز شير دادن است مطلقا (حتي از پستان) ! زيرا او از بعضي از علما حكايت كرده است كه چطور ممكن است كه شخص بزرگسال ، از سينه زن نامحرم شير بخورد ! و سپس خود جواب داده است كه : همان كساني كه مي‌گويند كنيز مي‌تواند نماز را لخت بخواند در حاليكه مردم سينه و پشت او را مي‌بينند ! و زن آزاد نيز مي‌تواند عمدا (اگر لباسي نداشت) در حاليكه (از ترجمه صريح به خاطر زشتي عبارت معذوريم) عورت او مكشوف است  ...
ابن حزم براي محرم شدن ، خوردن شير از سينه را لازم مي‌داند و اين حكم را از گروهي از علما  نقل مي‌كند !

طرح التثريب في شرح التقريب  ج 7   ص 129 ، اسم المؤلف:  زين الدين أبو الفضل عبد الرحيم بن الحسيني العراقي  الوفاة: 806هـ  ، دار النشر : دار الكتب العلمية  - بيروت  - 2000م  ، الطبعة : الأولى  ، تحقيق : عبد القادر محمد علي
حال چطور ادعا مي‌كنيد كه شير خوردن تنها بايد از ظرف بعد از دوشيدن باشد ؟ گروهي از علماي شما با شما مخالفت كرده اند ! بنابراين حرف شيعه  نسبت به اين گروه از علماي شما (چون اصل ارضاع كبير را گروهي از علماي اهل سنت قبول ندارند) صحيح است !
2- اگر اين فتوا ، زشت نبود ، همه علماي اهل سنت به اين فتوا مي‌دادند و مفتي مصري را كه فتوا به جواز اين كار داده بود ، توبيخ نمي‌كردند !
3- شيعه نمي‌گويد كه مردان از سينه خواهران عائشه شير مي‌خورده‌اند !
مي‌گويد عائشه دستور داد كه دختران خواهرش به مردان نامحرم شير دهند ! به همان روشي كه اهل سنت جايز مي‌دانند !
4- آيات سوره نور ، به نظر محققين در مورد ماريه همسر رسول خدا (ص) بوده است و اصلا ماجراي افك درمورد عائشه تحقق نيافته است (ماجرايي كه از زبان عائشه ادعا شده است ، اشكالات فراوان دارد)
5- فرموده‌ايد « پس ميگوييم که علماي شيعه ظاهرا همگي متفقند که هر کس عايشه را پاکدامن نداند مرتد، ملعون ، و و اجب القتل است»!
اين مطالب چه دخلي به پاكدامني داشت ؟ آيا كسي ادعا كرده است كه خود عائشه ارضاع كبير كرده است ؟
6- براي روشن شدن مطلب ، بهتر است نگاهي به روايت مسلم كه واضح‌تر است بياندازيد :
فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَرْضِعِيهِ فقالت إنه ذُو لِحْيَةٍ فقال أَرْضِعِيهِ
رسول خدا (ص) به آن زن گفتند به سالم شير بده !‌آن زن (با تعجب گفت)‌او ريش دارد ! رسول خدا باز فرمودند به او شير بده !
صحيح مسلم  ج 2   ص 1077 ، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
اگر مقصود شير دادن از ليوان و ظرف بود ، چرا اين زن تعجب مي‌كند ؟ آيا سخن رسول خدا (ص) كه يك حكم شرعي را بيان مي‌كند كه اگر مردي نامحرم شير زني را كه دوشيده شده است بخورد ، به او محرم مي‌شود ، جاي تعجب دارد ؟
تعجب در اين است كه من چگونه به پسري كه ريش در آورده شير بدهم !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

10   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  18 اسفند 88 - 00:00:00
سلام بر انان که لايق سلامند جناب پاسخ به شبهات من قبل از اين نظر نظر ديگري داده بودم مربوط به ابن ابي الحديد و بلافاصله اين نظر را هم فرستادم شما چرا قبلي را اعلني نکردي و اين طور القا کردي که من سني هستم ا مسلم يا بخاري غلط کرده است اين حديث را اورده است اصلا ما به اين حديث ها چکار داريم گور پدر هر کي به زنان پيامبر تهمت بزند شما بايد هر دو نظرم را اعلني مي کرديد تا شبهه اي نماند ما چرا اين حديث ها را وسط مي کشيم اينها چه ربطي به خلافت امام علي عليه السلام و ابوبکر و عمر داره
جواب نظر:

!!!

1- فرموده‌‌ايد : بخاري يا مسلم غلط كرده است ... ؛ نتيجه اين سخن شما بي اعتباري مهمترين مدارك اهل سنت و اثبات حقانيت شيعه است !

2- فرموده‌ايد «گور پدر هر کي به زنان پيامبر تهمت بزند»! منظور شما چه تهمتي است ؟ تهمت فاحشه ؟! هيچ كس حق چنين تهمتي ندارد ؛ تهمت خيانت به دين پيامبر؟ اين سخن صريح خداوند است و تهمت نيست !

3- فرموده‌ايد «ما چرا اين حديث ها را وسط مي کشيم  اينها چه ربطي به خلافت امام علي عليه السلام و ابوبکر و عمر داره»!

جواب شما از پاسخ اول مشخص شد .

گروه پاسخ به شبهات

11   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  18 اسفند 88 - 00:00:00
سلام مثل اينکه شما خودتان را فراموش کرديد در مقاله در مورد عايشه چرا اين حديث را اورديد منظورتان چه بود حالا مسلم يا بخاري يه غلطي کرد به شما چه که قرقره کرديد دوباره نظرم را مي نويسم لطف کرده قرار بديد
12   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  19 اسفند 88 - 00:00:00
با سلام
جناب محمد ميرزائي من فقط دو نكته و خط از جملات خودتا را دوباره ذكر ميكنم و از خودتان ميخواهم كه كمي تعقل كنيد :
شما فرموديد كه :
عايشه اين را از پيامبر صلي الله عليه وسلم شنيده اين کجايش بد است ؟ عايشه تصور ميکرد اين يک حکم عام است و فقط براي سهله و سالم نيست
=======================
حال چگونه ميتوان به صحت كلام اين بانو اعتقاد داشت وقتي كه بگفته خود شما ايشان برداشت غلطي از گفتار حضرت رسول ( ص ) داشته و هر جا كه در درك موضوع كم مياورده با تصور كردن مسئله را حل ميكرده .
شما همينطور فرموديد كه
....منظورتان چه بود حالا مسلم يا بخاري يه غلطي کرد به شما چه که ... ...
اولاُ عيبه نگو فلاني و فلاني يه غلطي كرده كه ؟؟؟؟؟؟
ثانياً مگه شما به امر به معروف و نهي از منكر اعتقاد نداري اخوي .
پس نگو بشما چه .

يا علي
13   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  20 اسفند 88 - 00:00:00
با سلام جناب يازده با اسم مستعار مجيد م علي اينها از کجا مي دانند اين روايت درست است هر چي اهل سنت گفت که درست نيست منظور صحابه است
14   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  25 اسفند 88 - 00:00:00
سلام شما گفتي از من نظري به غير از همان دو تا دريايفت نکردي حالا بعد يک هفته نظر من را قرار دادي اين را قبول ندارم 14- گفته است «او در قرن هفتم زندگي مي کرد! چرا شما از او حديث نقل مي کنيد؟! آيا بر او وحي نازل مي شد؟ اگر او حديثي در کتابش آورده، حتماً از يک کتاب اصلي نقل قول کرده است. چرا شما از کتاب اصلي ما نقل قول نمي کنيد؟ » چه كسي گفته است كه ما اگر روايت ، در ساير كتب آمده باشد ، و سايرين به آن اقرار كرده باشند ، ما به آن استناد نمي كنيم ؟! البته اقرار يك عالم سني (ابن ابي الحديد) به اندازه خويش مورد استناد است ! شما بايد از هرجا روايت مي اورد از همان نقل کنيد اگر بود به گفته اين و ان چکار داريد
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- متاسفانه كامپيوتر مانند انسان عقل ندارد ، و به مجرد تغيير يك حرف ، مثل محمد ميرزايي و محمد ميرزائي يا محمد ميرزايى يا محمد ميرزائى نمي‌تواند نظرات قبلي را پيدا كند ! چه رسد به اينكه نام محمد تنها تايپ شده باشد !

2- شما ادعا كرده بوديد كه خود شيعه هستيد ، اما كسي كه نظرات شما را بخواند به خوبي به ميزان صحت و سقم ادعاي شما پي خواهد برد !

3- علت قبول نداشتن جواب ما را ننوشته‌ايد !

ما به سخن ابن ابي الحديد  ، تنها و تنها به عنوان نظر يك عالم سني و نه بيشتر و نه كمتر  نگاه مي‌كنيم ! و ارزش آن به اندازه اقرار يك نفر سني بر ضد مذهب اهل سنت است !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

15   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  26 اسفند 88 - 00:00:00
سلام يه محمد ميرزايي است که من نيستم از ابن ابي الحديد و سليمام بلخي يا قندوزي که صد و پنجاه سال پيش مرد که نمي شه نقل کرد کتاب ينابع الموده يا شرح نهج البلاغه از کجا اين را اورده يا اونيکي تاذ اخر
16   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  04 فروردين 89 - 00:00:00
شما باز هم بسياري از نظرات من در اين مقاله و ديگر جاها را درج نکردي لعنت بر
جواب نظر:

!!!

17   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  15 فروردين 89 - 00:00:00
سلام شما هر کاري کنيد وقتي اهل سنت ابن ابي الحديد نظام گنجي ابن صباغ حسکاني يعقوبي سليمان بلخي قندوزي ابوجعفر اسکافي خوارزمي زمخشري و بعضي ديگر در حال حاضر من در کتابهايشان ديدم که ثقه نمي دانند نقل کردن از اينها يا اصل داستان را نقل کردن جوري که اهل سنت قبول ندارد بعدا بخاري و مسلم که در نظر انها ثقه هستند را کنار اينها نشاندن نامردي است مثلا در بخاري قسمتي از روايت است و بقيه اش در اين کتابها اهل سنت بقيه را کذب مي داند و ما جوري نقل کنيم که در هر دو همين است اين کار اخر نا مردي مي شود بعد از نقل بگوييم سليمان بلخي و بخاري با مختصر تفاوت در الفاز اين طور گفتند در حالي که بحاري جور ديگر گفته و سليمان بلخي به نفع شيعه جوري که اهل سنت بقيه را جعلي مي داند اينها حرفهاي اهل سنت است و من در يکي از کتابهاي اهل سنت ديدم البته قبلا خوانده بودم الان انجور که در ذهنم بود نوشتم من زياد نظر مي نويسم ولي بعضي را شما قرار نمي دي
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- استدلال به قسمتي از روايتي كه اهل سنت سند آن را صحيح مي‌دانند ، از جهت علم مناظره اشكال ندارد !

2- نظرات عموما علني مي‌شود ، جز مواردي كه اهانت باشد ، يا تنها و تنها كپي پيست از مقالات اهل سنت و بدون توجه به مقالات ما باشد !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

18   نام و نام خانوادگي:  فواد     -   تاريخ:  14 ارديبهشت 89 - 00:00:00
تمام سخنان شما بي معني است .واين واضع است كه عمر شما فاطمه زهرا را به شهادت رسانيده است
19   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  14 ارديبهشت 89 - 00:00:00
با سلام
جناب اقاي محمد ميرزائي . اگر ملاك قبولي يا رد اهل سنت باشد ما هم الان مثل انها بوديم .
مسئله اينه كه اگر واقع بينانه به اين مسائل نگاه كنند همان صحيح بخاري يا مسلم هم كافيست وگرنه نعوذ بالله حتي ايات قراني هم مورد قبولشان واقع نميشود .
در اين حديث خوب تعقل كنيد :
اينك متن حديث (ابن عباس گفت:

چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.

پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.

«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»

صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص‏774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169

يا علي
20   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  14 خرداد 89 - 00:30:47
سلام مطلب زياد است ولي حيف اين خدمت سربازي دو ماه است دهان من را صاف کرده نمي توانم جواب بدم اين اموزشي من را کشت شکستن غرور جوون خدا نصيب گرگ بيابون نکنه خدا لعنت کنه رضا شاه
21   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  16 خرداد 89 - 00:37:36
برادر عزيز جناب محمد ميرزايي
لطفا سکوت فرماييد.
يا علي
22   نام و نام خانوادگي:  ابن ابي الحديد     -   تاريخ:  14 مهر 89 - 16:48:33
لعنت بر ميمون عبدالشيطان وشاه اسماعيل ؟؟؟؟
23   نام و نام خانوادگي:  سيد حفيظ الله احمدي از افغانستان     -   تاريخ:  20 تير 90 - 11:24:42
با سلام خدمت شيعيان آقا امير المومنين (ع) من همه نظرات جناب ميرزايي را خواندم، اما متاسفانه همه اش مانند علماي سني (اگر به مقام علما توهين نشود) ديدم. سرتاپا مجهول و معماي لاينحل که حتي نميشود هدف و مرام اين آقا را فهميد. مانند مولايش (عمر ل) ؟؟؟گفته و مانند مولاي ديگرش (ابن ابي الحديد) سعي کرده تا مفضول را بر افضل مقدم تر جلوه دهد. اگر در اين کار موفق شود، معجزه کرده است و ميتواند عدد 10 را نيز از عدد 100بيشتر ثابت کند. يک توصيه هم به برادران عزيزم آقايان مجيد م علي و مومن عبدالله دارم که لطفا در صحبت با سني ها آنانرا برادر يا اخوي خطاب نکنيد، زيرا در اين صورت شما هم پيرو عمر خواهيد بود که قاتل دومين معصوم پس از قاتل پيامبر اکرم (ص) است. يا علي
جواب نظر:

 

24   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  25 آذر 90 - 17:37:02
سلام شما سه نفر مومن و مجيد م علي و سيد حفيظ يک نفريد و مطمئنم از خود همين سازندگان سايت هم هستيد مجيد م علي را که مطمئنم سه چهار ساله کار زندگي نداري فقط اينجا نظر مي دي پس خودتم از عوامل پاسخ به شبهات هستي شايدم سايت مال خودت باشه تا الان با هم درگيري لفظي داشتيم از اين به بعد بايد فکر درگيري فيزيکي با شما 3 تا باشم کوچولوها
جواب نظر:

!!!

25   نام و نام خانوادگي:  بخت النصر     -   تاريخ:  26 آذر 90 - 12:57:12
جناب محمد ميرزايي
اگر امام شما عمر بن خطاب داراي منطق و استدلال بود که چون شما به تهديد و حمله به خانه وحي روي نمي‌آورد.
اگر دين شما بر پايه عقل و تفکر و تحقيق بود که آن را با درگيري فيزيکي به کسي تحميل نمي‌کرديد.
چنان دين و مذهب و مکتب پوچ و شرک آميزي داريد که قدرت کوچکترين مقاومتي در برابر منطق و استدلالهاي موحدين را نداريد و به سادگي مغلوب ميدان کلام و عقل مي‌شويد.

واضح است وقتي که امام شما ابوبکري باشد که از او حتي 20 صفحه علم و حکمت نقل نشده است بايد در مناظرات خرد و ذليل شويد و به درگيري فيزيکي روي آوريد.
واضح است وقتي که اسوه و الگوي شما عمري باشد که حتي از تفسير يک آيه قرآن عاجز بوده است، بايد در منطق و استدلال کم آوريد و روي به توحش و درگيري فيزکي آوريد.

اصولا اساس مذهب شما «درگيري فيزيکي» است.
توحش و کشتار و قتل و غارت و تجاوز و «درگيري فيزيکي» اولين اصل دين يهودي ساخته ابوبکر و عمر است.
26   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  26 آذر 90 - 15:05:16
با سلام

جناب محمد ميرزايي اولاً ما شاء الله چشم نخوري خودت را صاحب علم غيب ميداني .
ثانياُ متشكرم از اينكه مرا با اساتيد محترم جناب مومن عبد الله و جناب سيد حفيظ الله احمدي در يك سطح دانستيد من كجا و اين عالي جنابان كجا .
ثالثاً برادران پاسخ به شبهات كجا و من كجا بازهم متشكرم كه منو بالا بردي .

از اين نظرت معلوم ميشه خيلي داغ كردي . اول اينكه ما سه نفر را يكي ميپنداري و بعد مياي من را دوباره سه نفر ميكني .
در اخر تهديت هم كه پوچه تو كه در خدمت سربازي دهنت صاف شده چطور ميخواهي با ما درگيري فيزيكي داشته باشي .
از متنت بر ميايد كه خيلي وهابي هستي خوب خدا را شكر كه با هم قوم و خويشي نداريم والا از ميرزائي هاي قوم خويش سراغت را ميگرفتم .


لبيك يا علي
27   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  28 آذر 90 - 00:31:54
سلام معلومه تو از عوامل سايت هستي اسمت تو بخش نظرات نوشتم سيستم هنگ کرد وقتي هم اورد صفحه نصفش نمي اومد معلومه !!!!!!!!!!!!!!!! بعدشم من شما رو در اين حد نمي دونم که شبهاتم رو حل کنيد !!!!!!!!!! که بعدش بخوام جوش بيارم اره عزيز جون
جواب نظر:

!!!

بهتر است به جاي اين حرف ها فكري به حال سرعت سيستم و خط  اينترنتتان بكنيد !

گروه پاسخ به شبهات

28   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  28 آذر 90 - 13:30:15
با سلام

جناب محمچ ميرزائي .
خوب مرد حسابي درسته من از عوامل سايت هستم يعني خادمشونم يعني غلامشونم يعني خاك پاشونم يعني مشتريشونم .
اما من حقير خلفاي شما را پشيزي قاذل نيستم , ائمه اربعه تون را مغرض ميدانم و حاضر نيستم يكدقيقه انها را بخدمت بگيرم .

حالا يك سوال ازت ميكنم جواب بده :
چهار تا كلام قصار و نه قصير از عمر براي من بياور جايزه ات يك عدد رايانه پر سرعت با شش ماه اشتراك اينترنتي با خط سريع .

و شما برادر عزيز جناب بخت النصر بگوييد 20 كلمه نه 20 صفحه .

لبيك يا علي
29   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  29 آذر 90 - 15:51:03
سلام
برادر عزيز اقاي مجيد م علي من اصلا ابوبکر و عمر و ائمه اربعه قبول ندارم که بخوام ازش کلام قصار بيارم عزيزم من شيعه 12 امامي هستم حالا مي خواي باور کن مي خواي نکن عزيزم من به دنبال پاسخ شبهاتم که سايتهاي اهل سنت تو مغزم کرده مي ايم اينجا ولي متاسفانه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
30   نام و نام خانوادگي:  بخت النصر     -   تاريخ:  30 آذر 90 - 00:57:17
چي شد محمد ميرزايي؟ دم از «درگيري فيزيکي» مي‌زدي؟ فحاشي مي‌کردي؟ حالا برادر عزيزم مي‌گويي و خودت را شيعه 12 امامي جا مي‌زني!!! حقا که چون صنمت ترسو و بزدل هستي!!!
31   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  30 آذر 90 - 10:56:29
با سلام

جناب محمد ميرزائي وقتيكه دوباره به نظرات شما و نحوه نگارش انرا مرور كردم بر اينكه برداشتم از اعتقادات شما صحيح بوده هيچ شكي بخودم راه ندادم , خصوصاً نظرات شماره 24 و 27 شما يك بار مرور كنيد متوجه خواهيد شد .
با استناد به نظر شماره 29 بنده قبول ميكنم كه شما شيعه 12 امامي هستيد اما سوالاتي برايتان پيش امده كه ميخواهيد جواب انرا داشته باشيد .

سوالات خود را واضح مطرح كنيد مطمعناً جوابي شايسته بشما داده خواهد شده .
اينكه فرموديد "" وقتي اهل سنت ابن ابي الحديد نظام گنجي ابن صباغ حسکاني يعقوبي سليمان بلخي قندوزي ابوجعفر اسکافي خوارزمي زمخشري و بعضي ديگر در حال حاضر من در کتابهايشان ديدم که ثقه نمي دانند نقل کردن """ يعني اينكه هرچه نقل كرده اند دروغ است !!!! ايا همچه چيزي ميتواند صحت داشته باشد !!! حتي چوپان دروغگو نيز در سه مرتبه كمك خواستن يك دفعه اش صادق بود .
پس برادر من حديث را بررسي كن اسناد انرا , اينكه در بخاري و مسلم امده براي انها يعني حديث صحيح است حال انكه از نظر ما تمامي احاديث انها صحيح نميباشد .

بهر حال اميدوارم كه سوالات خود را بطور واضح بيان فرماييد .

لبيك يا علي

32   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني (شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:  30 آذر 90 - 16:30:15
سلام


جناب محمد ميرزائي

آيا قبول داري که عمر بر خلاف قرآن و سنت رسول خدا ص به ايران حمله کرد و با تهديد و توحش و شمشير و زور و تجاوز به زنان و دختران ايراني مردم را وادار به قبول آنچه آن را اسلام مي ناميد کرد؟

بديهي پاسخ تو به اين حقيقت تاريخ مبناي عقيه و نيتت را بر ملا ميکند

منتظرم

يا حق
33   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  30 آذر 90 - 22:36:01
با سلام به اقاي مجيد م علي و سعيد حسيني و اقاي بخت النصر و طرز گفتارشان
اقاي مجيد م علي اهل سنت کساني شما نام برديد را متهم مي کنند به کذب و شيعه بودن وقتي قبولشان ندارند پس ما هم نبايد استناد به نظر اينان کنيم مثل اين ميمونه که سني به نظر شيعه زيدي بر ضد ما حرف بزنه
در مورد اقاي سعيد حسيني بله من قبول دارم عمر برخلاف سنت عمل کرد و چهره اسلام خشن نشون داد ولي اين باعث نمي شه که من هر چي از پدر مادرم ياد گرفتم قبول کنم و شيعه وارثي شناسنامه اي باشم و همه اعتقادات شيه بدون تحقيق قبول کنم من از اين سايت و سايت هاي ديگه شيعه و سني استفاده ميکنم انشاء الله که به يقين برسم
34   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  30 آذر 90 - 22:50:56
با سلام
اقا يا خانم بخت النصر مثل اينکه ناراحت شدي تو را جزء انجمن پاسخ به شبهات قرار ندادم ناراحت نباش کوچولو تو هم بازي
خيلي به پر پاي من مي پيچي از ... من نرو بالا مي افتي دست پات مي شکنه
35   نام و نام خانوادگي:  بخت النصر     -   تاريخ:  01 دي 90 - 18:26:41
جناب محمد ميرزايي
مشکل شما در عدم تعادل رواني شما خلاصه نمي‌شود. مشکل شما خطري است که ممکن است با بستن کمربند انفجاري و عمليات انتحاري براي خود و ديگران ايجاد کنيد.
واضح است که چند صباحي بيش نيست که به استخدام استخبارات نجد درآمده ايد.
و اکنون مشغول به کار گيري انواع دروس آموزش داده شده توسط آنها هستيد:
تهديد
جا زدن خود به عنوان شيعه
هتاکي
و ...
اميدوار هستم اين دروس به عمليات انتحاري توسط شما منجر نشود.
******
در هر صورت ما براي هرکدام از روشهاي استخبارات نجد برنامه ويژه‌اي داريم.
و از همه جالبتر و مفرح تر براي ما برخورد با جاسوس‌ها و منافقيني است که خود را شيعه جا بزنند.
اين افراد هيچ گونه پشتوانه‌اي نمي‌توانند داشته باشند و خرد کردن آنها صداي اعتراض احدي را نمي‌تواند بلند کند.
چرا که استخبارات نجد نمي‌تواند ارتباط شما و آنها را بر عهده بگيرد.
36   نام و نام خانوادگي:  محمد ميرزائي     -   تاريخ:  02 دي 90 - 16:05:18
با سلام
چي بر خودت مي بافي خانم بخت النصر کشک چي دوغ چي يواش پياده شو با هم بريم حواست باشه منفجرت نکنم !!!
37   نام و نام خانوادگي:  بخت النصر     -   تاريخ:  02 دي 90 - 21:01:14
جناب ميرزايي
با تحقير ما جز حقارت دين يهودي خود را آشکار نمي‌کني و با تهديد ما هم جز توحش مذهب عمري خود را اعلان نمي‌کني.
اگر دينت حقير و اگر مذهبت توحش نبود که نيازي به تحقير و تهديد به آدمکشي نداشتي.

1400 سال است از شما مي‌پرسيم چگونه ممکن است عُمَري که به جاي تمدن، توحش به دنيا عرضه کرد،تواند خليفه رحمة للعالمين باشد؟
پاسخي جز فحاشي و هتاکي و قتل و بمب گذاري نمي‌گيريم.
1400 سال است که از شما مي‌پرسيم چگونه ممکن است ابوبکري که از تفسير حتي 1 آيه قرآن عاجز بود،تواند خليفه عقل کل باشد؟
پاسخي جز رکيک گويي و تهديد و ارعاب از شما نمي‌گيريم.
1400 سال است که از شما مي‌پرسيم چگونه عثماني که صحابه خاص آقا محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را مي‌کشت، تواند خليفه خلق عظيم باشد؟
پاسخي جز تجاوز و غارت و چپاول از شما نمي‌گيريم.

براستي اگر تو صاحب ذره‌اي مردانگي بودي، بعد 1400 سال سجده در برابر اجساد متوحشين و جاهلين و غارتگران نمي‌کردي و آنها را خليفه نمي‌ناميدي.
38   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  03 دي 90 - 21:33:52
با سلام

جناب اقاي ميرزائي اگر ملاك اهل سنت براي شيعه بودن اشخاص اين باشد كه در بعضي از مواقع به ائمه شيعيان عليهما السلام و يا علماي شيعه مراجعه كرده اند بايد گفت كه اول شيعيان ( نعوذ بالله ) خود خليفه دوم بود چرا كه گفت :

1 ) ,,,,,, فكان عمر يقول لولا على لهلك عمر.

استيعاب ابن عبدالبر ج 3 ص 1103
نظم درر السمطين زرندي حنفي ص 130.
مواقف ايجي ج 3 ص 636 ، تفسير سمعاني ج 5 ص 154.
المناقب موفق خوارزمي ص 81

قال كان عمر يتعوذ بالله من معضلة ليس لها أبو الحسن يعني علي بن أبي طالب
,,,,,, عمر ميگفت به خدا پناه مي برد از هر مشكلي كه حضرت (علي عليه السلام) در آن حاضر نباشد و مسئله را حل نكند.

فتح الباري ، ابن حجر ، ج 13 ، ص 286.
استيعاب ، ابن عبدالبر ، ج 3 ، ص 1103 .
فيض القدير ، مناوي ، ج 4 ، ص 470 ،
اسدالغابة ،‌ ابن اثير ،
ج 4 ، ص 23 ، تهذيب التهذيب ،
و
و
و

از بن زنان نيز ميتوان عايشه را نام برد هرچند كه بر عليه حضرت علي عليه السلام جنگيد با ايشان مخالفتها كرد يكي دوبار هم از حضرت علي عليه السلام تعريفي هم كرده
_______________________________________________________________________________________

بعد اخوي ايت را هم اضافه بكن از محمد بن يعقوب راجع به فضل بن محمد شعراني سوال شد ، گفت راستگو است ، اما از كساني است كه در تشيع بسيار متشدد است ؛ به او گفته شد كه در صحيح از او روايت كرده اي ؟ گفت كتاب استادم ، يعني مسلم بن حجاج (صحيح مسلم) پر از احاديث شيعه است !

الكفاية في علم الرواية ج 1 ص 131 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463 ، دار النشر : المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني

همين فردا پس فرداست كه بگويند بخاري و مسلم هم شيعه بودند .

بنده ام براي شما دعا ميكنم كه ان شاء الله به يقين برسيد .

لبيك يا علي
39   نام و نام خانوادگي:  رضا ربانZ نژاد     -   تاريخ:  23 مرداد 91 - 12:48:41
با سلام و درود فراوان به همه Zکتاپرستان واقعZ(ان عاشقان شب زنده دار در شبهاZ تار و ظلمانZ)
همه ما مZدانZم که خداوند منان داراZ صفات ممتاز و بZ نظZرZ است که به ان شناخته مZشود مثلا وقتZ مZگوZZم( Zا عالم)،(Zا قادر) و Zا ارحم الراحمZن شما نمZدانZد درجه اZن عظمت و بزرگZ درچه حد است هر چند که خداوند بZ نهاZت مطلق است و درجه بر او صدق نمZکند ولZ به هر حال در حد عقل ناقص خودمان باZد Zک شناخت کمZ هم که شده از اZن صفات که عZن ذات حق تعالZ است پZدا کنZم ، وقتZ شما علم عجZب حضرت مولا امZرالمومنZن علZ(ع) و Zا مهربانZ عجZب حضرت خاتم محمد مصطفZ (ص) را که مZ نگرZد با تمام وجود درمZ ZابZد که خداوند سبحان داراZ چه قدرت، علم و Zا مهربانZ مZباشند، اZنان که مخلوق حضرت حق هستند که مZلZاردها با ما انسان هاZ عادZ فاصله و برترZ دارند پس خداوند که خالق انهاست در چه مرتبه اZ است به عبارتZ اگر عظمت و بزرگZ اهل بZت عصمت و طهارت مشخص نشود عظمت حضرت خالق نZز مشخص نخواهد شد، هر چه اهل بZت را بهتر و بزرگتر بشناسZم توحZد،ZگانZگZ و عظمت حضرت حق را بزرگتر شناخته و دانسته اZم ، در واقع اهل بZت عصمت و طهارت رقZب و Zا شرZک خداوند نZستند که بزرگZ انها از عظمت و بزرگZ خداوند بکاهد ان هم اZن اهل بZت که به مانند اقا ابا عبدالله الحسZن(ع) تمامZ هستZ و داشته هاZ خود را به رسم عاشقZ و عشق بازZ با خالص ترZن درجه تقدZم خالق خوب خود کردند به راستZ اZنان رقZب خداZند Zا تجلZ و اZنه صفات خداوندZ! اگر خدا اZنان را فرشته خلق مZکرد چه حرفهاZZ زده مZشد حالا هم که به فرموده قران بشر مثلکم هستند دنبال اZن هستZم که انها را در حد انسانهاZ عادZ بدانZم ، براستZ اگر اهل بZت اZن فضاZل عجZب را نداشتند کسZ زZر بار پZشواZZ و اقاZZ انها مZرفت ، هر چند همZن فضZلتها باعث شهادت و رنجها براZشان شد ، به نظر من Zک دوره ما اگر خوب علZ شناسZ را مرور کنZم(فرق نمZکند از منابع عزZزان اهل سنت و Zا تشZع) انگاه تازه در حد عقل ناقصمان مZدانZم چه گهرهاZZ را خداوند براZ رسZدن ما به کمال هزZنه و خرج کرده و ما چگونه قدردان نعمت خداوندZ بودم ، حرف اخر؛ همه برادران اهل سنت سرور و نور چشم من حقZر هستند فقط بZاZZد به دور از تعصب و کاملا منصفانه چهار خصلت را در خلفاZ راشZدن با همدZگر مقاZسه کنZد ان وقت خودتان مZگوZZد با بودن Zک فرد کاملا برتر و والاتر اZن منصب براZ دZگران حرام است و تباهZ و گمراهZ دنZا و اخرت را به ارمغان دارد و ان چهار خصلت؛ نزدZک ترZن افراد از نظر خوZشاوندZ به پZغمبر،Z با علم ترZن افراد،Z شجاعترZن افراد مخصوصا در جنگها و جهادها که کمر اسلام به ان بسته شد،Zعادل ترZن افراد در پZشگاه خداوند Z زاهد ترZن و با تقواترZن افراد Zمهربان ترZن و صبورترZن افراد امت( خودتان قضاوت کنZد با عذرخواهZ از همه سروران عزZز و گرامZ) رضا ربانZ نژاد
40   نام و نام خانوادگي:  سعيدي     -   تاريخ:  13 شهريور 93 - 21:52:07
تهمت هاي معتزله به شيعه:
http://islampedia.ir/fa/1390/06/%D8%AA%D9%87%D9%85%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D8%AA%D8%B2%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87/




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما