* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 17 بهمن 1386 تعداد بازديد: 7499 
چرا امام حسن عليه السلام با معاويه صلح و امامت را به او واگذار كردند ؟
گروه امامت و خلافت  








سؤال كننده : احمد جلالي پندري


 


اهل سنت براي اثبات اينکه امام حسن عليه السلام امامت را به معاويه واگذار کرده اند به اثبات چهار مطلب احتياج دارند :


1- بايد اثبات کنند که بيعت امام حسن عليه السلام با معاويه ، بيعتي حقيقي بوده است ، نه صوري و ظاهري.


2- حضرت براي معاويه از خلافت کناره گيري کرده اند .


3- حضرت با اختيار خويش بيعت نموده اند ، و اجباري در کار نبوده است .


4- اگر بيعت امام حسن عليه السلام مشروط بوده است ، بايد اثبات کنند که معاويه به شرائط عمل کرده است .


که قطعا چنين کاري نمي توانند انجام دهند


اما در مورد صلح امام حسن عليه السلام چند نکته را بايد مطرح نمود :


نكته اول:


در مصادر تاريخي به جاي بيعت ، معاهده و صلح ذکر شده است . و معاهده و صلح فرق بسياري با بيعت دارد :


قال يوسف ] بن مازن الراسبي [ : فسمعت القاسم بن محيمة يقول: ما وفى معاوية للحسن بن علي صلوات الله عليه بشيء عاهده عليه


از قاسم بن محيمه شنيدم که گفت: معاويه به چيزي از آن چه با حسن بن علي پيمان بسته بود عمل نکرد .


علل الشرائع ج1 ص 200


في كلام له (عليه السلام) مع زيد بن وهب الجهني قال (والله لأن آخذ من معاوية عهداً أحقن به دمي وآمن به في أهلي خير من أن يقتلوني...).


در سخنان حضرت با زيد بن وهب آمده است که فرمودند : قسم به خدا اگر از معاويه پيماني بگيرم که خونم را به وسيله آن حفظ کنم و اهل بيتم را ايمن گردانم بهتر از کشته شدن من است .


الاحتجاج ج2 ص 69


( فوالله لان أسالمه... ) في كلام له عليه السلام مع زيد بن وهب .


قسم به خداوند اگر با وي قرار داد صلح ببندم ...


الاحتجاج ج 2 ص 69


فلما استتمت الهدنة على ذلك سار معاوية حتى نزل بالنخيلة.


وقتي که قرار داد صلح کامل شد معاويه به راه افتاد تا به نخيله رسيد .


الارشاد للمفيد ج 2ص14


و...


و از مطالبي که نظر شيعه را تاييد مي کند کلام همه تاريخ نويسان است که در هنگام ذکر وقايع سال 41 هجري مي گويند : " صلح حسن " و نمي گويند " بيعت حسن"


نکته دوم:


فرق بين حکومت دنيوي بر مردم و امامت الهي واضح است . پس حتي اگر فرض کنيم که امام حسن عليه السلام حکومت دنيوي را به عللي به معاويه واگذار نموده باشند ، اين به معني کناره گيري ايشان از مقام امامت ( که مقام هدايت مردم است ) نيست . بلکه اصلا ايشان نمي توانند خود را از اين مقام عزل نموده يا کس ديگري را نصب نمايند . اين مقام ، مقامي الهي است که آن را به هر کس که شايسته بداند عطا مي نمايد .


از رواياتي که صريحا به اين مطلب اشاره دارد ، اين روايت معروف است که :


الحسن والحسين امامان قاما أو قعدا


حسن و حسين دو امامند ، چه قيام کنند چه نکنند .


علل الشرائع ج 1 ص 211


نكته سوم:


اين نکته ايست که در صورت اثبات ، مي تواند تحليل ما را از اين قضيه به جهت درستي هدايت کند و آن مجبور بودن حضرت به اين بيعت است . و اگر اين مطلب ثابت شود ديگر نمي توان خلافت معاويه را با اين بيعت مشروع دانست .


همانطور که در در نکته اول ، اين روايت را ذکر کرديم در اينجا نيز به فراخور حال آن را ذکر مي کنيم :


في كلام له (عليه السلام) مع زيد بن وهب الجهني قال (والله لأن آخذ من معاوية عهداً أحقن به دمي وآمن به في أهلي خير من أن يقتلوني...).


در سخنان حضرت با زيد بن وهب آمده است که فرمودند : قسم به خدا اگر از معاويه پيماني بگيرم که خونم را به وسيله آن حفظ کنم و اهل بيتم را ايمن گردانم بهتر از کشته شدن من است .


الاحتجاج ج2 ص 69


اين روايت جدا از رواياتي است که در آنها به اوضاع وخيم لشکر حضرت و خيانتهاي فرماندهان وروساي قبايل اشاره شده است ، که مي خواستند حضرت را کشته و يا ايشان را به معاويه تسليم کنند .


الاحتجاج ج2 ص 69 الرقم 158 و تذكرة الخواص ، الكامل في التاريخ 3 / سنة 41، تاريخ الاسلام للذهبي / عهد معاوية سنة 41


و همچنين رواياتي که در آنها آمده است اگر اين صلح صورت نمي گرفت ، هيچ شيعه اي را بر روي زمين زنده نمي گذاشتند .


علل الشرائع ج1 ص 200


و نيز خود حضرت در سخنان خود اين صلح را به مصالحه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم باکفار تشبيه کرده و آن را براي حفظ اسلام مي دانند :


في كلام يخاطب به أبا سعيد فيقول له: علة مصالحتي لمعاوية علة مصالحة رسول الله صلى الله عليه وآله لبني ضمرة وبني أشجع، ولأهل مكة حين انصرف من الحديبية.


علت صلح من با معاويه ، همان علت صلح رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم با بني ضمره و بني اشجع و با اهل مکه در هنگام بازگشتش از حديبيه است .


علل الشرائع ج 1 ص 200


نكته چهارم:


يكي از ظلم هايي که به تاريخ روا داشته شده است ، اين است که مفاد صلحنامه امام حسن عليه السلام را با معاويه به طور دقيق ذکر نکرده اند اما ما با مراجعه به منابع تاريخي توانستيم مقداري از آن را جمع کنيم . همين مقدار هم مي تواند ماهيت اين قرار داد را به ما نشان دهد :


1- معاويه خود را امير المومنين نخواند:


علل الشرايع ج1 ص 200


2- شهادت در پيش وي اقامه نشود ( يعني وي حاکم شرع نيست )


علل الشرايع ج1 ص 200


3- حق پيگرد شيعيان علي را ندارد


علل الشرايع ج1 ص 200


4- بين فرزندان کشته هاي جمل و صفين يک ميليون درهم تقسيم کند


علل الشرايع ج1 ص200، الكامل في التاريخ 3/ سنة 41


5- امير مومنان علي عليه السلام را دشنام ندهد


الكامل في التاريخ ج3 / سنة 41 و سير أعلام النبلاء للذهبي ج3ص 264، تهذيب ابن عساكر 4ص222


و اين جداي از شهادت تاريخ به عمل نکردن معاويه به اين شرائط است :


الكامل في التاريخ 3 / سنة 41 و علل الشرائع ج1 ص 200


بنا بر اين نمي توان صلح امام حسن با معاويه را کناره گيري ايشان از امامت و يا حتي خلافت و اعطاي آن به معاويه دانست .


موفق باشيد



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  محمد اينانلو     -   تاريخ:  03 ارديبهشت 88 - 00:00:00
تشكر
2   نام و نام خانوادگي:  علي حسيني     -   تاريخ:  26 دي 88 - 00:00:00
با سلام در مورد مطالبي که در جواب نوشته ايد بايد عرض کنم که همگان به ظاهر حکم مي کنند و از ظاهر اينگونه معلوم مي شود که امام حسن با معاويه صلح کرده اند که بعضي ايشان را مذل المؤمنين خواندند پس کسي که منکر صلح حقيقي است بايد دليلي محکم ارائه کند. ثانياً اينکه حضرت کناره گيري نمودند و معاويه به قدرت رسيد حقيقتي تاريخي است که احتياج به اثبات ندارد چرا که هدف از صلح چيز ديگري نمي توانست باشد و در مورد اينکه گفته ايد حضرت از روي اجبار صلح کرده اند ، آري ممکن است اينطور باشد چرا که ايشان بخاطر خدا و بخاطر وحدت و جلوگيري از تفرقه هر چه بيشتر دست به اين کار زدند و امروز ما نيز بخاطر وحدت مطابق رهنمود رهبري از آنچه موجب تفرقه مي شود بايد گريزان باشيم و اينکه گفته ايد که بيعت امام حسن مشروط بوده است جاي تأمل دارد چرا که در چند سطر قبل آن گفته بوديد که ايشان صلح نموده اند به بيعت ؟؟؟ خداوندا بر محمد مجتبي و خاندان مطهرش درود بيکران بفرست . آمين
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
1- فرموده‌ايد « بايد عرض کنم که همگان به ظاهر حکم مي کنند و از ظاهر اينگونه معلوم مي شود که امام حسن با معاويه صلح کرده اند که بعضي ايشان را مذل المؤمنين خواندند پس کسي که منکر صلح حقيقي است بايد دليلي محکم ارائه کند»!
اما خداوند به ظاهر حكم نمي‌كند ، خداوند به واقع حكم مي‌كند ؛ آيا شما دوست داريد مانند كساني باشيد كه به ظاهر (ي كه معاويه ترسيم كرد ولي طبق مدارك تاريخي حقيقتي نداشت)‌حكم كردند و ايشان را مذل المومنين خواندند باشيد ؟
2- فرموده‌ايد «ثانياً اينکه حضرت کناره گيري نمودند و معاويه به قدرت رسيد حقيقتي تاريخي است که احتياج به اثبات ندارد چرا که هدف از صلح چيز ديگري نمي توانست باشد»!
هدف از آتش بس ، حفظ جان امام حسن مجتبي و ساير شيعيان حضرت بود ؛ زيرا اگر جنگ ادامه پيدا مي‌كرد ، همگي به شهادت مي‌رسيدند و كسي زنده نمي‌ماند كه تبليغ دين كند ؛ (امام حسن مجتبي عليه السلام صريحا اين مطلب را مطرح فرموده‌‌اند)
3- فرموده‌ايد «امروز ما نيز بخاطر وحدت مطابق رهنمود رهبري از آنچه موجب تفرقه مي شود بايد گريزان باشيم» كلام شما صحيح است ؛ اما اينكه وحدت به معني صحيح بودن نظر هر دو طرف است ، و مطرح نكردن حقايق ،‌خير چنين نيست !
4- فرموده‌ايد «و اينکه گفته ايد که بيعت امام حسن مشروط بوده است جاي تأمل دارد چرا که در چند سطر قبل آن گفته بوديد که ايشان صلح نموده اند به بيعت »
اگر چنين نوشته‌ايم ، اشتباه تايپي بوده است ! چون ما به هيچ وجه بيعت را قبول نداريم !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3   نام و نام خانوادگي:  سيد محمد مهدي طباطبايي     -   تاريخ:  26 اسفند 88 - 00:00:00
بد نبود .... حالا 1 كاريش ميكنيم خوب بود




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما