* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 03 بهمن 1387 | تعداد بازديد: 4391 | |
رؤساي مذاهب أهل سنت 05 - مالك بن أنس 03 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: رؤساي مذاهب 05 ـ مالك 03 شبكه سلام : 3 بهمن 1387 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آقاي اميري در گذشته، جنابعالي و دوستان مجري، صحبتهايي راجع به مذاهب اربعه كرده بوديد. لطفا خلاصهاي از مباحث گذشته توصيح دهيد. استاد حسيني قزويني سالگرد شهادت جانسوز و مظلومانه امام سجاد (عليه السلام) را به پيشگاه فرزند بزرگوارش، آقا بقية الله الأعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و همۀ علاقمندان و دلباختگان اهل بيت (عليهم السلام) تسليت عرض ميكنم و خدا را به آن امام همام و اجداد طاهرينيش سوگند ميدهيم كه پاداش ما را در اين مصيبت جانسور، فرج مولايمان حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) قرار دهد إن شاء الله. در بررسي رؤساي مذاهب اسلامي، بحثي نسبت به امام صادق (عليه السلام) داشتيم و بعد، نسبت به جناب ابوحنيفه و به تعبير حضرات احناف، امام اعظم، دو جلسه بحث مفصل داشتيم و يك جلسه هم نسبت به آقاي مالك، رئيس مالكيها داشتيم. البته اين را خدمت بينندگان عزيز عرض كنم با توجه به اينكه ما هفتهاي يك جلسه بيشتر در خدمت بينندگان عزيز نيستيم و اگر بخواهيم به تفصيل، درباره رؤساي مذاهب اسلامي سخن بگوييم و آثار اثباتي و تلاشهايي كه اينها براي ترويج فرهنگ اسلامي داشتند و يا نقدها و انتقاداتي كه ديگر مذاهب اسلامي به رئيس مذاهب ديگر داشتند، سخن بگوييم، بايد حدود 10 جلسه صحبت كنيم تا بتوانيم حق مطلب را اداء كنيم. ولي براي آشنائي كامل و اجمالي، آنچه كه ضرورت است، نسبت به رؤساي مذاهب اسلامي مطلب را عرض ميكنيم. من بينندگان عزيز را توصيه ميكنم به مطالعه كتاب گرانسنگ جناب ابو زهره، تحت عنوان المذاهب الإسلامية و ايشان، به حق، توانمندانه راجع به رؤساي مذاهب اسلامي سخن گفته است و تا اندازهاي كه در توان داشت، حق مطلب را اداء كرده است. حتي راجع به ابوحنيفه، يك مجموعه هفتصد صفحهاي دارد و نسبت به مالك و شافعي و احمد بن حنبل و همچنين نسبت به امام صادق (عليه السلام) تحقيقات خيلي ارزنده و قابل استفاده دارد. اما در رابطه با مالك، در جلسه اول، بحثي داشتيم راجع به سال ولادت و وفات آقاي مالك و گفتيم كه ايشان در سال 93 هجري به دنيا آمدند و در سال 179 از دنيا رفتند. بحثي كه در گذشته داشتيم، اين بود كه بزرگان اهلسنت، اتفاق نظر داشتند كه آقاي مالك، سه سال در رحم مادر بودهاند. در مورد تأثيري كه اين قضيه در نظر فقهاي اهلسنت داشت، مفصل صحبت كرديم و نظر ائمه (عليهم السلام) را هم آورديم كه با استفاده از آيات قرآني، دوران بارداري را 9 ماه بيشتر نميدانند. همچنين اشاره كرديم كه طولاني بودن دوران بارداري، امروز در جهان اسلام و كشورهاي اسلامي، مشكلاتي را ايجاد كرده است و در مصر، زنان فاسد، فرزندان نامشروعي را ميآوردند و به ثروتمندان مرده، نسبت ميدادند به استناد فتاواي فقهاء. تا اينكه وزارت دادگستري مصر، قضايا را به پزشكي قانوني ارجاع دادند و در محاكم قضائي، مطابق قانون شماره 25، سال 1929، ماده 15، حداكثر دوران بارداري را، همان نظر ائمه (عليهم السلام) و فقهاي اماميه، 9 ماه تا يكسال قرار دادند. اين، خلاصهاي از بحثهاي ما بود در جلسه گذشته، پيرامون مالك بن أنس، رئيس عزيزان مالكي مذهب. * * * * * * * آقاي اميري شيعيان، هميشه متهم بودند كه غلوّ ميكنند و از اين طريق، تهمتهايي را به شيعه زدهاند. اما وقتي زندگاني مالك بن أنس را بررسي ميكنيم، ميبينيم كه طرفداران ايشان، غلوّ بسياري انجام دادهاند. نمونههايي از اين غلوّها را بيان بفرمائيد. استاد حسيني قزويني همانطوري كه در مورد أبو حنيفه گفته شد، از يك طرف مطالب غلوّي داشتند و از طرف ديگر هم مطالب تندي را عليه او داشتند. آقاي مالك هم از ضابطه و قانون، استثناء نيستند. در رابطه با آقاي مالك، مطالبي را نقل كردهاند و به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت داده كه ايشان فرمودند: هر چه روي زمين را بگرديد و كوهها را پشت سر بگذاريد و زحمت سفر را تحمل كنيد، عالمي عالمتر از عالم مدينه نخواهيد يافت: فلا تجدون عالما أعلم من عالم المدينة. سير اعلام النبلاء للذهبي، ج8، ص55 ـ سنن الترمذي، ج4، ص152 ـ مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص90 جالب اين كه آقايان اهلسنت، اين روايت را تطبيق ميكنند با آقاي مالك و ميگويند آقاي مالك، در زمان خودش، مصداق نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود كه أعلم علماي مدينه بودند. در سير اعلام النبلاء، ج8، ص57 از سفيان بن عيينه نقل ميكند: كان سفيان بن عيينة إذا حدث بهذا في حياة مالك، يقول: أراه مالكا. وقتي در زمان آقاي مالك، اين روايت را نقل ميكردند، وقتي اين حديث را ميخواندند، نظرش اين بود كه مراد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين حديث، مالك بن أنس است. عجيب اين است كه وقتي خود آقاي ذهبي نسبت به اين روايات، هيچ اظهار نظري نميكند و با نظر مقبول رد ميشود، محقق كتاب سير اعلام النبلاء كه از محققان بنام و توانمند اهلسنت، در پاورقي اشاره ميكند كه: اين روايت ضعيف است و ابن جريج و ابو زبير، از مدلّسين هستند و در سند اين روايت قرار گرفتهاند. سير اعلام النبلاء للذهبي، ج8، ص55 همچنين روايت ديگري را آقاي ذهبي از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل ميكند: يخرج ناس من المشرق و المغرب في طلب العلم، فلا يجدون عالما أعلم من عالم المدينة. مردم در شرق وغرب عالم، دنبال علم ميگردند، ولي عالمتر از عالم مدينه نمييابند. سير اعلام النبلاء للذهبي، ج8، ص56 يعني عالمتر از آقاي مالك نمييابند. آقاي ذهبي، مصداق اين عالم را، مالك تلقي ميكند، ولي محقق اين كتاب، در پاورقي، روايت را مرسل معرفي ميكند و از درجه اعتبار ساقط است. همچنين در سير اعلام النبلاء، ج8، ص78 نقل ميكند از يكي از بزرگان به نام عبد العزيز كه ميگويد: عن عبد العزيز الدراوردي، قال: دخلت مسجد النبي صلي الله عليه و سلم، فوافيته يخطب، إذا أقبل مالك، فلما أبصره النبي صلي الله عليه و سلم، قال: إلي إلي، فأقبل حتي دنا منه، فسل صلي الله عليه و سلم خاتمه من خنصره، فوضعه في خنصر مالك. در عالم رؤيا ديدم كه وارد مسجد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شدم. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در بالاي منبر مشغول خطبه خواندن بود و آقاي مالك بن أنس وارد شد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي مالك را ديد، به او گفت نزديك من بيا. وقتي مالك نزديك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انگشتر خود را از انگشتر كوچك خود بيرون آورد و در انگشت كوچك آقاي مالك قرار داد. اين را به عنوان فضيلت گرانسنگي براي آقاي مالك نقل ميكنند. همچنين از محمد بن رمح نقل ميكند: رأيت النبي صلي الله عليه و آله و سلم فيما يري النائم فقلت: يا رسول الله! فقد اختلف علينا مالك و الليث، فأيهما أعلم؟ فقال: مالك ورث حدي، معناه أي علمي. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در خواب ديدم و گفتم: گاهي بين آقاي مالك و ليث، اختلاف ميشود، كداميك از اين دو عالمتر هستند؟ آنكه علم مرا به ارث برده است، مالك است. حلية الاولياء لأبو نعيم، ج6، ص317 همچنين از عبد الله، مولاي ليثيين نقل ميكند: رأيت رسول الله صلي الله عليه و سلم في المسجد قاعدا و الناس حوله و مالك قائم بين يديه و بين يدي رسول الله صلي الله عليه و سلم مسك و هو يأخذ منه قبضة قبضة فيدفعها إلي مالك و مالك ينشرها علي الناس. قال مطرف: فأولت ذلك العلم و اتباع السنة. در خواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در مسجد ديدم و مردم دور او بودند و آقاي مالك نزد ايشان ايستاده است و نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، مشك است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مُشت مُشت از آن بر ميدارد و به مالك ميدهد و مالك هم در ميان مردم پخش ميكند. آقاي مطرف ميگويد: اين نشانه اين است كه آقاي مالك، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را فرا گرفته و در ميان مردم منتشر ميكند. از اينطور قضايا، در منابع اهلسنت زياد داريم. ميتوانيد كتابهايي كه در رابطه با مناقب و فضائل آقاي مالك نوشته شده، ملاحظه كنيد. آقاي قاضي عياض ـ كه از شخصيتهاي برجسته اهلسنت است ـ كتابي دارد به نام مناقب مالك در دو جلد و همچنين آقايان ابو الحسن بن فهر مصري، جعفر بن محمد، زبير بن بكار و حسن بن اسماعيل در اين عنوان، كتاب نوشته اند. حدود 38 عنوان كتاب در فضائل و مناقب آقاي مالك نوشته شده كه مفصلترين آنها، كتاب ترتيب المدارك است. آقاي ذهبي در سير اعلام النبلاء، ج8، خلاصه و عصارۀ فضائل آقاي مالك را نقل كرده است. بنده، اين را خدمت عزيزان مالكي مذهب عرض كنم كه ضمن احترام به عزيزان مالكي و ضمن احترام به آقاي مالك، نميخواهيم موقعيت علمي يا قداست او را زير سوال ببريم. ولي از اينها ميپرسم كه اگر ما بيائيم فضائلي را براي امير المومنين (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) به استناد خوابها بيان كنيم، آيا به ما ميخندند يا نه؟ آيا اينها ما را مورد استهزاء قرار ميدهند يا نه؟ ميگويند شيعيان دستشان از همه جا كوتاه است و براي ائمه (عليهم السلام)، خوابهايي كه مي بينند، آنها را به عنوان فضيلت نقل ميكنند. بنده معتقد هستم اگر آن خدماتي كه آقاي مالك داشت و واقعياتي كه در دوران حيات آقاي مالك بوده را به نمايش بگذارند و براي مردم بيان كنند، قطعا تأثيرگذاريش بيشتر از اين است كه بياييم به بعضي از افسانهها و اوهام و به بعضي از خوابهاي جعلي، اينچنين استناد كنيم. آقاي اميري مگر خود آقاي مالك بن أنس، در دوران امام صادق (عليه السلام) نبود؟ چطور آن احاديثي كه راجع به ايشان گفته شده را به دوران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گذاشتهاند؟ استاد حسيني قزويني كساني كه شرح حال آقاي مالك را نوشتهاند، ميگويند آقاي مالك، دوران امام صادق (عليه السلام) را درك كرده است. چون متوفاي 179 هجري است و امام صادق (عليه السلام) در سال 148 هجري به شهادت رسيدند. هم آقاي ابوحنيفه و هم آقاي مالك، از شاگردان امام صادق (عليه السلام) بودند. در كتاب تهذيب الكمال آقاي مزي، راجع به شاگردي آقاي مالك در محضر امام صادق (عليه السلام)، مفصل سخن گفته شده است. شايد اين هم از افتخارات اين بزرگواران باشد كه در محضر امام صادق (عليه السلام) شاگردي كردهاند. * * * * * * * آقاي اميري راجع به مطالب تندي كه درباره آقاي مالك گفته شده است، اشارهاي بفرمائيد. استاد حسيني قزويني همانطوري كه در رابطه با آقاي ابوحنيفه هم مطالب غلوّآميز نسبت به ايشان دارند و هم مطالب تند، ما با هر دو طيف مخالف هستيم. ما معتقديم كه ائمه مذاهب، آنگونه كه بودهاند، بايد براي مردم بيان شود. در برابر كساني كه غلوّ كردهاند، افرادي هم هستند كه مطالب تندي دارند و حتي آقاي مالك را منتسب به خوارج ميكنند. حتي آقاي مُبرّد ـ كه از بنيانگزاران ادبيات عرب است ـ در كتاب كامل، ج1، ص159 مطلبي را از مالك نقل ميكند كه نسبت به ساحت مقدس آقا امير المومنين (عليه السلام) جسارت كرد و گفت: و الله ما اقتتلوا إلا علي الثريد الأعفر. جنگي كه علي با طلحه و زبير داشت، بخاطر مسائل ديني نبود، بلكه بخاطر مسائل دنيوي و رسيدن به مقام و امثال اينها بود. اين تعبير تندي است. همچنين ميگويند: از آقاي مالك سوال ميكردند كه در ميان صحابه، كداميك افضل بودند؟ ميگويد: اول ابوبكر بود، بعد از آن عمر و بعد از او عثمان بود. امير المومنين (عليه السلام) را هم با ساير صحابه، همرديف ميآورد. اين عبارت، اگر صحيح باشد، كل نظرات جناب مالك، زير سوال ميرود. چون در بحثهاي گذشته هم اشاره كرديم كه تعدادي از صحابه، همانند سلمان، مقداد، جابر، ابوذر، ابو سعيد خُدري و زيد بن أرقم و تعداد ديگري، معتقد بودند كه امير المومنين (عليه السلام)، اول كسي است كه اسلام آورده است و از نظر فضيلت، بر تمام صحابه برتري دارد. نه تنها بعد از عثمان، حتي از خود عثمان و ابوبكر و عمر هم افضليت حضرت علي (عليه السلام) بالاتر است. شما ميتوانيد كتاب الإستيعاب إبن عبدالبر ـ كه از كتابهاي معتبر رجالي اهلسنت است ـ ج3، ص1090 را ملاحظه كنيد كه ايشان صراحت دارد اين تعداد از صحابه، معتقد بودند كه بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، كسي افضل از علي بن أبي طالب نيست. خود آقاي ابن حزم آندلسي ـ كه مورد تأئيد همه مذاهب اسلامي، حتي وهابيت است و ابنتيميه، نظريهپرداز وهابيت در كتاب منهاجالسنة، در موارد متعددي به كلام ابن حزم استناد ميكند، ـ در كتاب الفِصَل، ج4، ص181 صراحت دارد بر اينكه تعدادي از اهلسنت و جميع شيعه بر اين عقيده هستند: إلي أن افضل الأمة بعد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي بن أبي طالب و قد روينا هذا القول نصّا عن بعض الصحابة و عن جماعة من التابعين و الفقهاء. افضليت علي از ساير صحابه، مطلبي است كه از بعضي از صحابه و جماعتي از تابعين و فقهاء اهلسنت نقل شده است. سپس ميگويد: نزديك به 20 نفر از صحابه نقل كردهاند كه گراميترين انسانها بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي است. پس اين تعبيري كه كتابهاي اهلسنت از آقاي مالك نقل ميكنند كه ايشان معتقد بود بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، افضل صحابه، ابوبكر و عثمان و عمر است و امير المومنين (عليه السلام) را در رديف ساير صحابه و همطراز آنها قرار ميدهد، مخالف است با نظر ساير صحابه و تابعين و فقهاء. مسئله ديگري كه آوردهاند نسبت به آقاي مالك، اين است كه ايشان هيچ روايتي را در كتاب الموطأ، از امير المومنين (عليه السلام) نقل نميكند. البته اين مشهور است و در كتاب تنوير الحوالك، ج1، ص7، شرح موطّأ جناب زرقاني، ج1، ص9 و تاريخ بغداد، ج1، ص223 مطالبي را ميآورند كه آقاي مالك در فضائل امير المومنين (عليه السلام) و رواياتي در استناد به سخنان امير المومنين (عليه السلام) در كتاب موطأ خود، مطلبي را نياورده است. وقتي از او سوال كردند كه چرا از او روايتي را نقل نميكني، عذر آورد: لم يكن في بلدي و لم ألق رجاله. او همشهري من نبود و من صحابه او را ديدار نداشتم. جالب اينكه ابن حبان ـ كه از استوانههاي رجالي اهلسنت است ـ ميگويد: و لست أحفظ لمالك و لا للزهري فيما رويا من الحديث شيئا من مناقب علي عليه السلام أصلا. آنچه كه به ذهنم است، آقاي مالك و زهري، حتي يك روايت در مناقب امير المومنين (عليه السلام) نقل نكردهاند. كتاب المجروحين لإبن حبان، ج1، ص258 همچنين گفتهاند كه آقاي مالك نسبت به مسائل شرعي و اسلامي، آگاهي نداشت. آقاي هيثم بن جميل، بنا به نقل آقاي ذهبي در كتاب سير اعلام النبلاء ميگويد: سمعت مالكا سئل عن ثمان و أربعين مسألة، فأجاب في اثنتين و ثلاثين منها ب «لا أدري». از مالك، 48 مسئلۀ فقهي سوال كردند و در 32 مورد پاسخ داد كه نميدانم. همچنين از خالد بن خِداش نقل ميكند: قدمت علي مالك بأربعين مسألة، فما أجابني منها إلا في خمس مسائل. من 40 مسئله شرعي از مالك پرسيدم و فقط در 5 مورد به من جواب داد. سير اعلام النبلاء، ج8، ص77 ـ الإنتقاء في فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء لإبن عبد البر، ص38 ـ تفسير القرطبي، ج1، ص286 ـ فتاوا و مسائل ابن صلاح، ج1، ص13ـ حلية الاولياء لأبونعيم، ج6، ص323 من به همين اندازه اكتفاء ميكنم و عقيدهام بر اين است كه ما نسبت به رؤساي مذاهب، چه شيعه باشيم و چه مالكي و حنفي و حنبلي و شافعي، بايد نسبت به اينها، احترام ويژه را داشته باشم و نبايد جسارت و جفا كنيم و نبايد از آن طرف هم مطالب غلوّ و موهوم و افسانه را دربارۀ آنها نقل كنيم. * * * * * * * آقاي اميري علماي اهلسنت نسبت به وثاقت مالك بن أنس چه گفتهاند؟ استاد حسيني قزويني در اين باره، آقاي خطيب بغدادي در تاريخ بغداد، ج1، ص239 نقل ميكند: عابه جماعة من أهل العلم في زمانه. تعدادي از بزرگان و پيشوايان اهل علم در زمان خود مالك، درباره او عيبجويي كردهاند. آقاي إبن أبي دؤيب هم در حق مالك مطالبي گفته كه آقاي عبد البر ميگويد: فيه جفاء و خشونة، كرهت ذكره. در حق مالك جفا كرده و مطالب خشني گفته كه من خوش ندارم كه آنها را ذكر كنم. جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص160 همچنين آقاي ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب، ج3، ص404 مطالبي را نقل ميكند كه بعضي از بزرگان اهل سنت به سخنان مالك عمل نميكردند و از بعضي نقل ميكند كه: و انما ترك مالك الرواية عنه لأنه تكلم في نسب مالك. بعضي افراد، از مالك روايتي نقل نميكردند، زيرا درباره نسب او حرف (نظر) داشتند. از اين نمونهها زياد داريم. برخي در كنار مدح مالك، مطالبي را در مذمت او گفتهاند و وثاقت او را زير سؤال بردهاند. * * * * * * * آقاي اميري برخورد مالك بن أنس با احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چگونه بود؟ استاد حسيني قزويني آقاي إبن عبد البر از ليث بن سعد نقل ميكند: أحصيت علي مالك بن أنس سبعين مسئلة، كلها مخالفة لسنة النبي صلي الله عليه و سلم. 70 مورد از مطالب نقل شده از مالك را شمردم كه مخالف با سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و به رأي و نظر خودش عمل كرده است. جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص108 همچنين آقاي ابن عبد البر و خطيب بغدادي و احمد بن حنبل نقل كردهاند: آقاي مالك، اين سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم): البيعان بالخيار. دو نفر كه با هم معامله ميكنند، مادامي كه جلسه معامله را به هم نزدهاند، اختيار فسخ معامله را دارند. را انكار ميكرد و در برابر سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميايستاد. خود آقاي احمد بن حنبل از ابن أبي ذئب نقل ميكند: يستتاب و إلا ضربت عنقه. بايد مالك را از اين برخودش با سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، وادار به توبه كرد، و گرنه بايد گرنش را زد. آقاي احمد بن حنبل ميگويد: هو أورع و أقول بالحق من مالك. در اختلاف ميان آقاي مالك و ابن أبي دؤيب و در مقايسه ميان اين دو، ابن أبي دؤيب با ورعتر و با تقواتر و گفتارش به حق نزديكتر است از مالك. وقتي آقاي ذهبي اين عبارت را نقل ميكند، تعصبش را نشان ميدهد و ميگويد: لو كان ورعا كما ينبغي، لما قال هذا الكلام القبيح في حق إمام عظيم. اگر ابن أبي ذئب آدم با تقوايي بود، اين سخن قبيح را كه گفت: «بايد مالك توبه داده شود، وگرنه گردنش را بايد زد»، در حق آدم بزرگي مانند مالك نبايد ميگفت. آقاي ذهبي ميآيد توجيه ميكند و از مالك دفاع ميكند: فمالك في هذا الحديث و في كل حديث، له أجر و لا بد، فإن أصاب، ازداد أجرا آخر و إنما يري السيف علي من أخطأ في اجتهاده الحرورية. اگر مالك منكر حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، او فقيه و مجتهد بود و اجتهادش اين بود كه بايد حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را انكار كند و اگر يك مجتهدي اجتهاد كند، خداوند به خاطر اجتهادش پاداش ميدهد و اگر اجتهادش مطابق با واقع بود، اجر ديگري ميگيرد. سير اعلام النبلاء للذهبي، ج7، ص142 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج3، ص103 ـ علل لأحمد بن حنبل، ج1، ص539 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج25، ص638 ما سوالاتي از آقاي ذهبي داريم كه چرا از كسي كه انكار ميكند حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را، دفاع ميكند؟ آيا اين را درباره فقهاي شيعه هم مطرح ميكند كه اگر فقهاي شيعه اجتهاد كردند، يك پاداش دارند و اگر با واقع مطابق بود، پاداش ديگري دارد؟ يا اينكه فقهاي شيعه را فقيه نميداند. مثلا در رابطه با شيخ مفيد (ره) ـ كه از اجلّاي فقهاي شيعه است و از شخصيتهاي برجسته و استوانههاي علمي جهان تشيع است و شيعه افتخار به وجود فقيهي همانند او ميكند ـ وقتي آقاي ذهبي به او ميرسد، ميگويد: عالم الرافضة، صاحب التصانيف البدعية. از علماي رافضه است. داراي كتابهايي است كه مملوّ از بدعت است. ميزان الاعتدال للذهبي، ج4، ص30 يعني، وقتي آقاي ذهبي به شيخ مفيد (ره) ميرسد، كتابهاي او را مملوّ از بدعت ميداند، ولي وقتي به افراد ديگر ميرسد، اينگونه تعصّب به خرج ميدهد. ايشان نسبت به شخصيتهاي بزرگ و علماء شيعه، واقعا جفا كرده و عبارات تند و وقيح و ناسزا را به كار برده است. آقاي ابن حزم آندلسي در كتاب الإحكام ميگويد: وقتي آقاي مالك ميخواست از دنيا برود، گريه ميكرد. سوال كردند كه چرا گريه ميكني؟ گفت: و ما لي لا أبكي؟ و من أحق بالبكاء مني؟ و الله لوددت أني ضربت بكل مسألة أفتيت بها برأيي سوطا سوطا، و قد كانت لي السعة فيما قد سبقت إليه و ليتني لم أفت بالرأي أو كما قال. چرا گريه نكنم؟ چه كسي غير از من، سزاوار گريه كردن است. آرزو ميكنم در برابر هر فتوايي كه مطابق رأي خودم و مخالفت سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، يك شلاق و تازيانه ميزدند و من با خيال راحت به عالم برزخ منتقل ميشدم. اي كاش! من بنابر نظر و رأي خودم اين همه فتوا نميدادم. الإحكام، ج6، ص790 ـ شذرات الذهب، ج1، ص292 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص148 * * * * * * * آقاي اميري برخي از علماي اهلسنت، نظرات نادري را از آقاي مالك نقل كردهاند. آنها را به صورت اختصار براي ما بيان بفرماييد. استاد حسيني قزويني يكي از آنها اين است كه فتوا داده: سگ و خوك، پاك هستند. آب دهان آنها هم پاك است. المغني لإبن قدامة، ج1، ص70 همچنين فتوا داده: انسان ميتواند حيواناتي مانند جيرجيرك، موش صحرائي، شير، آفتاب پرست و امثال اينها را بخورد. اضواء البيان للشنقيطي، ج1، ص535 ـ المغني لإبن قدامة، ج1، ص70 همچنين ايشان فتوا داده: اگر انسان با يك زني، زنا كند و دختري از اين عمل به دنيا بيايد، ميتواند با آن دختر خودش ازدواج كند. و: انسان ميتواند با خواهر و نوه خودش يا خواهرزاده با برادرزاده خودش كه از زنا به دنيا آمده باشند، ازدواج كند. المغني لإبن قدامة، ج7، ص485 و همچنين فتوا داده: مدت بارداري، تا 7 سال هم ميتواند باشد. يعني يك بچه ميتواند به مدت 7 سال در رحم مادر، رحل اقامت بيافكند و يك دورۀ دبستاني را بگذراند و بعد از 7 سال با مدرك اول يا دوم راهنمايي به دنيا بيايد. المحلي لإبن حزم، ج10، ص133 ـ مسائل الخلافية لآل محسن، ص200 آقاي ابو زهره در شرح حال آقاي مالك، فتاواي زيادي را از ايشان نقل كرده است و دوستان ميتوانند به كتاب المدونة الكبري مراجعه كند. اينها، مطالبي است كه بزرگان اهل سنت نقل كردهاند و ما، نه نفيا و نه اثباتا، نسبت به اين مطالب، اظهار نظري نميكنيم. ما با نظر احترام و اكرام، به رؤساي مذاهب اربعه نگاه ميكنيم و هر گونه اهانت و جسارت و ناسزا گويي به ائمه مذاهب اربعه را گناهي نابخشودني ميدانيم و خيانت به مسلمين و شيعه ميدانيم. چون اگر ما به روسا و مذاهب آنها جسارت كنيم، شايد زمينه را فراهم كند براي كساني، تا به رئيس مذهب و بزرگان ما جسارت كنند. اين كار قطعا حرام است. * * * * * * * سوالات بينندگان سوال: اهل سنت حديثي دارند كه وقتي يك نفر به ابوبكر توهين و لعن كرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، لبخند بر لب داشتند. اگر اينها توهين را باعث رحمت و مغفرت ميدانند و اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را لعنت كند، باعث خير و بركت آن شخص است، پس چرا اگر يك شيعه، يكي از اين صحابه را به عنوان ستاره هدايت برگزيند و كسي را لعنت كند، اهل سنت او را به خاك و خون ميكشند؟ جواب: بله، اين عبارت را آقايان اهل سنت در كتابهاي خود آوردهاند. اگر يك روزي، صلاح ديديم كه وارد سبّ و لعن شويم، در آنجا بيپرده وارد خواهيم شد، ولي نميخواهيم وارد آنجا شويم. اما نسبت به آنچه كه امروز از طريق ماهوارهها نسبت به شيعه جفا ميكنند و ريختن خود شيعه را جايز ميدانند به استناد به اينكه شيعه به خلفاء جسارت و لعن ميكنند، عبارتي را از معتبرترين منابع اهل سنت براي بينندگان نقل ميكنم: عن ابي هريره: ان رجلا شتم أبا بكر و النبي صلي الله عليه و سلم جالس فجعل النبي صلي الله عليه و سلم يعجب و يتبسم. ابو بكر در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بود و مردي در محضر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابوبكر ناسزا گفت. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تعجب ميكرد و ميخنديد. مسند احمد، ج2، ص436 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص189 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص129 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص11 آقاي بخاري در تاريخ كبير، ج2، ص102 ميگويد: ان رجلا سب ابا بكر عند النبي و النبي لا يقول شيئا. كسي در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابو بكر را ناسزا گفت و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي نگفت. همچنين در كتاب سبل السلام، ج4، ص197 كه شرحي يكي از كتابهاي ابن حجر عسقلاني است، ميگويد: فقد ثبت: أن رجلا سب أبا بكر رضي الله عنه بحضرته صلي الله عليه و سلم. ثابت است كه كسي در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابابكر را سبّ كرد. اينها رواياتي است كه برادران عزيز اهل سنت در معتبرترين كتابهاي خودشان نقل كردهاند. ما هرگونه ناسزا گفتن به اهل سنت و معتقدات و شخصيتهاي مورد اعتماد اهل سنت را گناهي نابخشودني ميدانيم و اين عقيده ثابت ما است و مراجع عظام ما هم بر اين عقيده هستند. ما اين سوال را از عزيزان اهل سنت و اساتيد حوزههاي علميه اهل سنت و آقايان وهابيت، مطرح ميكنيم: اگر اين روايت صحيح نيست، چرا در كتاب مسند احمد ـ كه مقيد بود تمام رواياتي را كه حجت است ـ آمده است؟ چرا در كتاب تفسير ابن كثير و سنن نسائي و تاريخ بخاري آمده است؟ و اگر صحيح است، چگونه كسي نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، آقاي ابوبكري را كه شما معتقديد افضل الناس بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است، او را ناسزا ميگفت، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره او چيزي نفرمود؟ اگر سب و ناسزا به ابو بكر گناهي نابخشودني است و موجب مهدور الدم شدن است، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي نميفرمود؟ آقاي بيهقي در سنن كبري، ج7، ص60 از آقاي ابو برزه نقل ميكند: شخصي نسبت به ابوبكر ناسزا گفت و خواستند گردن او را بزنند. خود ابوبكر گفت: نه، فقط ناسزاگويي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين حكم را دارد كه بايد گردنش زده شود و اگر كسي ديگر را ناسزا گفتند، نبايد به او متعرض شد. * * * * * * * سوال: چند روز پيش، آقاي حسيني قزويني ميگفتند كه همه صحابه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، جز 4 نفر، مرتد شدند. چرا اميرالمؤمنين (عليه السلام) با اينها مقابله نكرد و در جنگها و فتوحات با اينها مقابله كرد؟ جواب: ما همچنين عقيدهاي نداريم كه صحابه مرتد شدند. صحابه نسبت به سخن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق اميرالمؤمنين (عليه السلام) سرپيچي كردند و گفتيم رواياتي كه در برخي از منابع ما آمده مبني بر: ارتد الناس بعد رسول الله ألا ثلاث او خمس. ضعيف هستند و از نظر سند، اعتباري ندارد و بزرگان ما هم بر اين روايت، حساب باز نكردهاند. ولي آقايان اهل سنت روايتي را از عايشه نقل كردهاند كه: لما قبض رسول الله صلي الله عليه و سلم، ارتدت العرب قاطبة. بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، تمام مسلمانان مرتد شدند. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص314 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص336 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج1، ص681 ـ نيل الإوطار للشوكاني، ج1، ص36 آقاي مزي در تهذيب الكمال نقل ميكند از عمرو بن ثابت و ميگويد: لما مات النبي كفر الناس الا خمسة. وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، غير از 5 نفر، همه مردم كافر شدند. تهذيب الكمال، ج21، ص557 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر عسقلاني، ج8، ص9 اگر در روايات ما 4 نفر آمده است، اينها تا يك نفر تخفيف آوردهاند. آقايان اهل سنت هر توجيهي نسبت به اين روايات دارند، همان توجيه را هم نسبت به ما بپذيرند. اين قضيه، نقطه ضعفي براي شيعه نيست. قبلا هم بارها گفتهايم كه آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) هيچگونه همكاري با خلفاء نداشتند. شيخ مفيد (ره) ميفرمايد: و المحققون من أهل الإمامة يقولون: لم يبايع ساعة قط. محققين شيعه بر اين باورند كه اميرالمؤمنين (عليه السلام)، با هيچيك از خلفاء بيعت و همكاري نكرد. الفصول المختارة للشيخ المفيد، ص56 اگر اميرالمؤمنين (عليه السلام) در برخي از قضايا يا قضاوتها يا مسائل جنگي يا اجتماعي وارد ميشدند، به عنوان يك تكليف شرعي و امري كه از شئونات امامت است، قيام ميكردند. اگر كسي هم ميآمد مشورت ميخواست، با او مشورت ميكرد، حتي اگر يهودي باشد، آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) به مشورت او پاسخ ميدهد. اين يك وظيفه اسلامي و انساني هر انسان است. * * * * * * * سوال: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چگونه وضوء ميگرفتند؟ جواب: ان شاء الله ما قول داديم در رابطه با مسائل اختلافي فقهي، مفصل با عزيزان صحبت كنيم. البته در حوزه علميه قم، يك بحث خارج فقه مقارن داريم و دو سال قبل، حدود 70 جلسه در رابطه با وضوء از ديدگاه فريقين بحث كرديم و اكثريت آقايان اهل سنت در رابطه با آيه 6 سوره مائده: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ سوره مائده/آيه6 معتقدند كه وضوء، همانگونهاي است كه شيعيان ميگيرند يعني هم بايد سر را مسح كشيد و هم پا را و نميتوانيم نسبت به غسل پا، كوچكترين مسئله داشته باشيم. آقايان اهل سنت از ابن عباس نقل كردهاند كه ايشان بارها ميگفته است: قرآن بر مبناي دو غسل و دو مسح نازل شده است و ما بارها ميديديم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پاهاي مبارك را مسح ميكشيدند و نميشستند. ان شاء الله اگر فرصت شود، در اين رابطه صحبت خواهيم كرد. در اين زمينه ميتوانيد به كتابهاي زير مراجعه كنيد. سنن دار قطني، ج1، ص90 ـ سنن ابي داود، ج1، ص36 ـ المحلي لإبن حزم، ج2، ص55 * * * * * * * سوال: شما برادران شيعه كه به مسئله امامت معتقد هستيد، آيا كساني را كه امام ميپنداريد، خودشان به امامت خودشان اعتقاد داشتند يا بعدا شما آن را اطلاق كرديد؟ جواب: خود آقا اميرالمومنين (عليه السلام) در صدها روايت نه يك روايت، حتي در خود نهجالبلاغه مفصل آمده است كه: من خليفه و جانشين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستم. جانشيني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مربوط به ماست. آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما را به عنوان جانشين خودش معرفي كرده است. يك يا دو مورد نيست كه بخواهيم در اين زمينه خدشه وارد كنيم. اين مطالبي است كه در مباحث گذشته مطرح كرديم. اين حرفي است كه افراد جاهل در برخي از ماهوارهها مطرح ميكنند كه اگر حضرت علي (عليه السلام) امام بود، چرا خودش نميگفت كه من امام هستم. آقا امير المومنين (عليه السلام) در جاي جاي نهجالبلاغه اين مسئله را مطرح كرده است. در نهجالبلاغه، خطبه 74 ميفرمايد: لقد علمتم أني أحق الناس بها من غيري. من كسي هستم كه شايستهترين افراد به خلافت هستم. كسي همانند من شايستگي براي خلافت ندارد. تمامي شما صحابه هم بر اين عقيده هستيد كه من خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودم. همچنين در نهجالبلاغه، خطبه 2 ميفرمايد: و لهم (اهل بيت) خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة. ولايت حق بر مردم، از آن اهل بيت (عليهم السلام) است. وصي و وارث و جانشينان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اين اهل بيت هستند. نهجالبلاغه محمد عبده، ج1، ص30 ـ نهجالبلاغه صبحي صالح، ص47 نه تنها امير المومنين (عليه السلام) معتقد است كه خودش خليفه و ائمه (عليهم السلام) خلفاي به حق هستند، بلكه ديگران را غاصب حق خودش ميداند. بارها عرض كردهايم كه آقاي ابن قتيبه دينوري در كتاب الامامة و السياسة، ج1، ص18 با تحقيق آقاي زيني، نقل ميكند: امير المومنين (عليه السلام) فرمودند به ابوبكر و عمر: و تأخذون منا اهل البيت غصبا. شما اين خلافت را از ما اهل بيت (عليهم السلام)، غصب كرديد و شما غاصب هستيد. همچنين وقتي قنفذ از طرف ابوبكر ميآيد و امير المومنين (عليه السلام) را به مسجد دعوت ميكند، ميگويد: يدعوك خليفة رسول الله لتبايع. فقال علي: لسريع ما كذبتم علي رسول الله! خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شما را خوانده است تا با او بيعت كنيد. امير المومنين (عليه السلام) فرمود: شما چقدر زود به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دروغ بستيد. شما كه خليفه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيستيد. من خليفه او هستم. الامامة و السياسة، ج1، ص19 در روايت ديگري وقتي به حضرت علي (عليه السلام) گفتند بيعت كن، حضرت فرمود: أنا أحق بهذا الأمر منكم، لا أبايعكم و أنتم أولي بالبيعة لي. من از شما شايستهتر به خلافت هستم و با شما بيعت نميكنم و شما موظف هستيد كه با من بيعت كنيد. الامامة و السياسة، ج1، ص18 عبارتي را مسلم نيشابوري در صحيح مسلم آورده است كه امير المومنين (عليه السلام)، خليفه اول و خليفه دوم را: كاذبا آثما غادرا خائنا صحيح مسلم، ج5، ص152 ميداند. ما هم بر همين عقيده هستيم و دليل محكمي هم داريم، چه از كتب شيعه و چه از كتب اهلسنت، كه آقا امير المومنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) بر امامت خودشان مدعي بودند و حتي امام سجاد (عليه السلام) را اگر به كتاب تفسير ابن كثير دمشقي رجوع كنيد، در ذيل آيه تطهير: وقتي اسراء را به شام ميبرند، برخي به اسراء طعنه ميزنند. پيرمردي ميگويد شما از اسراي كدام قبيله خارجي هستيد. آقا امام سجاد (عليه السلام) ميفرمايد: آيا قرآن خواندهايد؟ گفت: بله. فرمود: آيا آيه شريفه: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا سوره احزاب/آيه33 را خواندهايد؟ گفت: بله، ولي به شما چه ربطي دارد؟! مگر شما اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستيد؟ امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما هستيم و اين يه در شأن ما نازل شده است. ميتوانيد در اين زمينه به تفاسير ابن كثير و الدر المنثور و طبري، ذيل اين آيه شريفه را ملاحظه كنند. همچنين آقا امام صادق (عليه السلام) و امام كاظم (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) و حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء) دهها و صدها و هزاران روايات در منابع شيعه و بعضا در منابع اهلسنت آمده كه مدعي بودند ما امام و خلفاي به حق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستيم. از همه اينها بالاتر، همين حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم فرمود: خلفاء و جانشينان بعد از من، 12 نفر هستند. اين حديث، در غير از مذهب شيعه، با كداميك از مذاهب اهلسنت تطبيق ميكند؟ در گذشته در اين رابطه هم مفصل صحبت كردهايم. * * * * * * * سوال: آيا مسئله مهدويت در كتابهاي معتبر ما اهل سنت وجود دارد؟ جواب: سال گذشته در رابطه با اين موضوع، مفصل بحث كردهايم. همين امروز هم در رابطه با قضيه مهدويت در مدرسه فيضيه، مفصل بحث كردهايم. شبكه سلام هم اين برنامه را ضبط كرده است و ان شاء الله آن را پخش خواهند كرد. در جلسات سال گذشته، مطالب متعددي درباره مهدويت آورديم از خود صحيح بخاري و صحيح مسلم و از بزرگان اهل سنت و وهابيت، مانند بن باز كه ايشان صراحت دارند مسئله مهدويت، از مسائل قطعيه است و ما هيچ شبههاي نسبت به مسئله مهدويت نداريم: أمر المهدي معلوم و الأحاديث فيه مستفيضة، بل متواترة ... . احاديث مهدويت نه تنها مستفيض است، بلكه متواتر است. كسي نميتواند مسئله مهدويت را منكر شود، مگر اينكه نادان و جاهل باشد يا معاند باشد. مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة، العدد 3، السنة الأولي 1388، في ذيل محاضرة عبد المحسن العباد همچنين ناصر الدين الباني صراحت دارد بر اينكه: روايات مهدويت، روايات معتبري است. * * * * * * * سوال: بعضي از علماي اهل سنت ميگويند كه آيه تطهير، در رابطه با زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. دليل شيعه كه ميگويد اين آيه در رابطه با اهل بيت (عليهم السلام) است، چيست؟ جواب: دليل ما در صحيح مسلم، ج7، ص130، حديث6414 است كه خود عايشه ام المؤمنين ميگويد: وقتي آيه شريفه نازل شد: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا سوره احزاب/آيه33 آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي و فاطمه و حسن و حسين را زير عباي يماني قرار داد و فرمود: هؤلاء اهل بيتي. اين، نشانگر اين است كه اگر غير از اينها، اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قطعا آنها را زير عباي خود قرار مي داد. همچنين آقاي ترمذي در صحيح خود، ج5، ص328 آورده است و آقاي الباني ميگويد روايت صحيح است. ام المومنين، ام سلمه ميگويد: وقتي كه آيه تطهير نازل شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي و فاطمه و حسن و حسين را زير عباي خود قرار داد، رفتم جلو و عرض كردم: و أنا معهم يا رسول الله؟ قال: أنت علي مكانك و أنت إلي خير. آيا من هم جزء اهل بيت هستم. حضرت فرمود: خير، ولي تو هم آدم خوبي هستي. و دهها روايات ديگر در اين زمينه آوردهاند، مخصوصا در كتاب صحيح مسلم كه از زيد بن أرقم صحابي نقل ميكنند كه از او پرسيدند: مراد از اهل بيت چيست و آيا زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم جزء اهل بيت هستند يا خير؟ ايشان فرمود: لاٰ و أيم الله ان المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر، ثم يطلقها فترجع إلي أبيها و قومها. زن با شوهرش يك عمر زندگي ميكند و سپس آن مرد، آن زن را طلاق ميدهد و آن زن، نزد پدر و قومش مي رود. اگر از اهل بيت بود، ديگر نميشود او را از اهل بيت جدا كرد. صحيح مسلم، ج7، ص123 نكته جالب اينكه يكي از علماي اهل سنت كه دو سال قبل در زاهدان در همايش مذاهب، خدمت آنها بوديم، يك جمله زيبايي گفت و گفت: ما اهل سنت، اصرار داريم بگوييم كه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، جزء زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند و شامل آيه تطهير هستند. جناب ام المومنين عايشه، هر آنچه كه در فضائل و مناقب خودش بود، در ملأ عام مطرح كرده است. ما يك روايت ضعيف نداريم كه خانم عايشه گفته باشد: من اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستم يا من مشمول آيه تطهير هستم. نه حفصه اين را گفته و نه أم سلمه. اما يك عده از آقايان آمدند كاسۀ داغتر از آش شدهاند و چيزي را كه خود زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را ادعا نكردهاند، اين آقايان آن را ادعا ميكنند. اگر ما بگوييم زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داخل در اهل بيت نيستند، قصد جسارت نداريم. مقام ويژۀ آنها كه همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند، جاي خود را دارد و قرآن آنها را أمهات المؤمنين ميشمارد و همان فضائلي را كه قرآن براي آنها گفته، ما هم به همان اكتفاء كنيم و فراتر از قرآن، چيزي درباره آنها نگوييم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||