* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 29 اسفند 1387 | تعداد بازديد: 6602 | |
پاسخ به شبهات مربوط به مذاهب اهل سنت 03 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم شبکه سلام : 29 / 12 / 87 ((( توجه: آدرس منابع ذکر شده، از نرمافزار مکتبة أهل بيت (عليهم السلام) ميباشد ))) آقاي اميري شما در سفري که داشتيد، با عده زيادي از علماي اهل سنت جلساتي داشتيد و حتما موفقيتآميز بوده است. دوست داشتيم مقداري از رهآوردها و اهدافي که در اين سفر داشتيد و به آنها رسيدهايد، براي ما و بينندگان عزيز توضيحاتي را ارائه بفرمائيد. جناب دكتر حسيني قزويني در رابطه با مسافرتي که به آذربايجان و کردستان داشتيم - البته از آنجايي که در بعضي از سايتهاي وهابيت که با شيطنت، بعضي از مسائل را مطرح کرده بودند - تلاش ميکنم در چند دقيقه، خلاصهاي از سفري که داشتيم، خدمت بينندگان عزيز و گرامي، به ويژه عزيزان اهل سنت تقديم کنم. بنده دو ماه قبل، جلسهاي در مهاباد و اروميه داشتم که عمدتا براي عزيزان اهل سنت بوده است. بعد از آن جلسه، با نظرخواهي از علماي اهل سنت در مهاباد، حدود 80٪ از علماي اهل سنت، سخنراني را مفيد و خوب دانسته و تکرارش را خواستار گشتند و 60 نفر از عزيزان ماموستاها، خواستار حضور مجدد اينجانب شده بودند. به دنبال آن، دو هفته قبل، يکي از مسئولين رده بالاي استان آذربايجان غربي و کردستان، به منزل ما در قم تشريف آوردند و رسما از ما دعوت کردند که در منطقه، در هفته وحدت حضور داشته باشيم و جلساتي را با عزيزان داشته باشيم و جلسات مفيد بود. در 19/12/87 جلسهاي با مسئولين امور فرهنگي استان داشتيم و نکات خيلي خوب وعالي مطرح شد و تصميمگيريهاي اساسي گرفته شد. فرداي آن، جلسهاي با حدود 50 نفر از تأثيرگذاران فرهنگي استان داشتيم و خيلي جلسه مفيد و جالبي حتي براي من بود. تصميمگيريهايي که شد، خيلي حائز اهميت بود. جلسهاي داشتيم با شرکت بيش از 500 نفر از مربيان و مديران و افراد تأثيرگذار آموزش و پرورش که عده زيادي از آنها، از عزيزان اهل سنت بودند و اين جلسه هم خيلي خوب و مفيد بود که غالبا خواستار تکرار جلسه بودند. جلسهاي داشتيم تحت عنوان جلسه علمي و همانديشي با بيش از 40 نفر از اساتيد منتخب دانشگاههاي مرکز استان که تقريبا استقبال اين عزيزان براي من، اگر نگويم بينظير، يک استقبال کمنظير بود و خواستار استمرار اين جلسه بودند. سخنرانياي داشتيم در جمع پر شور بيش از هزار نفر از عزيزان بسيجي و فرهنگي و اساتيد دانشگاهها و روحانيون در سقز که مربوط به استان کردستان است و ساير مسئولين هم بودند. الحق و الانصاف، استقبال آقايان، به قدري زيبا و عالي بود که هر بيننده را به شَعَف ميآورد. تاريخ 22/12/87 بحثي داشتيم در ميان نيروهاي نظامي و جالبترين برنامهاي که داشتيم، در خود سنندج، در سالن شهداي گمنام بود که بيش از دو هزار نفر از عزيزان شرکت کرده بودند و 95٪ شرکت کنندگان، از برادران اهل سنت بودند. به طوري که در پايان جلسه ما، عده زيادي، مخصوصا يک بزرگواري با زبان کردي آمد و با صداي بلند، اين تعبير را داشت: شما با اين سخنراني، روح تازهاي به مردم سنندج داديد و در رابطه با وحدت اسلامي و نقش دشمنان اسلام و تفرقه و روشنگري، نکات جالبي گفتيد. ما به وجود شما افتخار ميکنيم. و امثال اين، که غالبا ضبط شد. نکتهاي که حائز اهميت است و براي بينندگان عرض کنم و در بعضي از شبکههاي اينترنتي وهابيت، اين قضايا را با شيطنت مطرح کرده بودند، قضيه عزيزان روحاني مهاباد بود. البته با تحريک بعضي از افراد که ريشه در تفکر وهابيت دارند، با اينکه در جلسه قبل، 60 نفر از ماموستاها رسما خواستار حضور اينجانب در مهاباد و استمرار اين جلسه بودند، ولي ديديم که 18 نفر از آقايان امضاء کرده بودند که ما اين جلسه را به رسميت نميشناسيم و در آن جلسه شرکت نميکنيم. ولي ما ديديم که اضافه بر آن 18 نفري که شرکت کرده بودند، بيش از 80 نفر باز از حضرات ماموستاها و علماء شرکت داشتند. با اينکه بعضيها تلاش داشتند که جلسه را به تشنّج بکشانند، ولي به حول و قوه إلهي، جلسه به نحو أحسن برگزار شد و برادر عزيزمان جناب ماموستا ابوبکر کريمي، رسما از اينجانب دعوت کرد که در جلسه ويژهاي که بعدا انجام بگيرد به عنوان مناظره و گفتگوي دوستانه با علماي اهل سنت در مهاباد، حضور پيدا کنم. بنده هم بلافاصله، آمادگي خودم را اعلام کردم و حتي بعد از آمدن به قم هم به ايشان تلفن کردم و اعلام کردم که در هر روز و تاريخي که جنابعالي آن جلسه را قرار بدهيد، ما با کمال افتخار در جمع عزيزان روحاني اهل سنت در مهاباد حضور پيدا خواهيم کرد تا جلسات دوستانه و مناظره علمي، ان شاء الله به حول و قوه إلهي، انجام خواهد گرفت. اينها نشان ميدهد فعاليتي که وهابيت، امروز در گوشه و کنار کشورمان دارند، صوري است و نفوذ در دل و قلوب مردم ندارند. اين، خلاصهاي بود از جلسات ما در آنجا. * * * * * * * آقاي اميري فعاليت وهابيت در ميان ديگر فِرَق اسلامي و اهل سنت، مخصوصا شافعيها و علماي آنها، چگونه بوده است؟ جناب دكتر حسيني قزويني آنچه که بنده در اين دو سفري که داشتم به اروميه، مهاباد، سنندج و سقز و شهرهاي مختلف اين استان را ديدم، به اين نتيجه رسيدم که وهابيت در اين منطقه، فعاليت گسترده دارد؛ چه در ميان جوانان شيعه و چه در ميان جوانان اهل سنت، به ويژه در ميان علماي اهل سنت، طمع زيادي دوخته تا بتوانند اينها را صيد کنند و توسط آنها، به بعضي از اغراض شوم و استکباري خودشان برسند. البته بنده در همان جلسه مهاباد هم عرض کردم که ما براي علماء و روحانيون شيعه و سني اعلام ميکنيم که وهابيت خوابهاي خطرناکي ديدهاند و به دنبال صيد اينها هستند و قطعا، اينها براي شما خير و صلاحي را نميآورند و به ظاهر، حلوائي را براي شما تقديم ميکنند که در درون اين حلوا، چيز ديگري جز سمّ مهلک نيست. بنده، خدمت اين عزيزان عرض کردم که الفباي فتنه وهابيت، مبارزه با شيعه و قتل شيعه و براندازي نظام شيعي است، چه در ايران و چه در عراق و جاهاي ديگر. اينها رسما و علنا اعلام کردهاند که ما براي سقوط دولت نوري مالکي، حاضريم 250 ميليارد دلار هزينه کنيم. نظام، با کسي شوخي ندارد، چه شيعه و چه سني. همانگونه که در استان خوزستان ديديم بعضي از برادران عزيز شيعه ما، فريب وهابيت را خورده بودند و چطور به دام فساد آنها گرفتار شده بودند و نظام هم آمد با اينها برخورد کرد و اينها را بالاي چوبه دار فرستاد. همچنين در استان سيستان و بلوچستان، در حوزه علميه شاه جمال، با اين که مولوي ملا زهي از علماي بزرگ منطقه و رئيس حوزه بود، خواهرزاده و داماد مولوي محمد عمر سربازي بود. همچنين مولوي محمد يوسف سهرابي، به خاطر اينکه به دام وهابيت افتادند و به فکر انفجار و کشتن برادران شيعه و سني بودند، نظام هم با اينها برخورد کرد و نتيجهاش، رفتن به بالاي چوبه دار بود. ما به همه دوستان، چه شيعه و چه سني داخل و خارج از کشور، رسما اعلام ميکنيم: امروز، وهابيت آخرين نفسهاي خودش را ميزند و تلاش ميکند به انواع و اقسام حيلههاي خودش دست بزند و افرادي را براي انتحار و انفجار و خودکشي در راستاي نابودي چند نفر از عزيزان شيعه و سني، دست بزند و اينها، آدمکشي و مسلمان و مومنکشي است. هم از نظر قرآن و هم از نظر سنت و هم از نظر سيره ائمه (عليهم السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) و علماي بزرگ اهل سنت، مشکل است و صحيح نيست. لذا ما رسما اعلام ميکنيم، عزيزاني که صداي ما را ميشنوند، احساس نکنند که وهابيت براي آنها چيز تازهاي به ارمغان آوردهاند يا هدايايي به آنها ميدهند، خير، وهابيت، جز نابودي افراد، چيز ديگري را تصور نميکنند. * * * * * * * آقاي اميري يک شكافي ميان افکار وهابيت و مباني فکري شافعيها و عقائد فکري آنها وجود دارد. لطفا در اين مورد براي بينندگان توضيح بفرمائيد. جناب دكتر حسيني قزويني همان طور که بارها در جلسات گذشته اشاره کرديم و در کتاب وهابيت از منظر عقل و شرع، مفصّل با مدارک آورديم، به تعبير آقاي زيني دحلان - مفتي مکه مکرمه از علماي بزرگ شافعي - : وقتي محمد بن عبد الوهاب آمد، تمام مسلمانان را - شيعه و سني، شافعي، مالکي، حنبلي و حنفي - کافر و مشرک اعلام کرد و جز افرادي که وهابي هستند، مسلمان ندانستند. در اينجا به افراد شافعي مذهب و بزرگواراني که عمدتا در منطقه غرب کشور زندگي ميکنند، چند نکتهاي را به عنوان برادر کوچک عرض ميکنم، مخصوصا برادران عزيز روحاني و ماموستاها که تضادي که بين وهابيت و عقائد امام شافعي علماي شافعي است، به مراتب بيشتر و عميقتر است تا تضادي که ميان ديگر مذاهب است. مثلا شما ببينيد آقاي ابنتيميه در کتاب زيارة القبور صراحتا ميگويد: من يأتي إلى قبر نبي أو صالح و يسأله حاجته و ... ، فهذا شرك صريح يجب أن يستتاب صاحبه فإن تاب و إلا قتل. اگر کسي براي توسل، کنار قبر پيامبري يا صالحي برود، اول بايد او را توبه داد و اگر توبه نکرد، بايد کشته شود. زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص156 آقاي محمد بن عبد الوهاب مقداري تندتر از ابنتيميه ميگويد: إن قصدهم الملائكة و الأنبياء و الأولياء يريدون شفاعتهم و التقرب إلى الله بذلك هو الذي أحل دماءهم و أموالهم. کساني که از ملائکه و انبياء و اولياء شفاعت طلب ميکنند و ميخواهند بدين وسيله به خداوند تقرب پيدا کنند، جان و مالشان هدر است و اموالشان بايد مصادره شود. کشف الشبهات، ص58 عزيزان شافعي به اين دوعبارتي که محمد بن عبد الوهاب - بنيانگذار وهابيت - بيان ميکند، دقت کنند که ميگويد: لا يصح دين الإسلام إلا بالبرائة ممن يتقرب إلي الله بالصلحاء و تکفيرهم. دين و اسلام هيچ کس صحيح نيست، مگر اينکه برائت بجويد به خدا از کساني که توسط صالحان به خداوند متقرب ميشود و اينها را تکفير کند. مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص188 همچنين ميگويد: إجماع المذاهب کلهم علي أن من جعل بينه و بين الله وسائط يدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال و الدم. هر کس بين خودش و خدايش، واسطه قرار بدهد، کافر و مرتد است و مال و جانش حلال است. مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص147 خب، عزيزان شافعي! برادراني که معتقد به امام شافعي هستيد! اين عبارت آقاي محمد بن عبد الوهاب را در کنار اشعار امام شافعي بگذاريد که ميفرمودند: آل النبي ذريعتي و هم إليه وسيلتي أرجو بأن أعطى غدا بيد اليمين صحيفتي آل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، وسيله اتصال من و تقرب من به خدا هستند. اميدوارم به برکت آل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، فرداي قيامت، پرونده مرا به دست من بدهد. خب! از ديدگاه آقاي محمد بن عبد الوهاب، اول کسي که محکوم به کفر و ارتداد است، امام شافعي است. شما ببينيد که اين اشعار در کتاب آقاي ابن حجر هيثمي - ازعلماي بزرگ شافعي و متوفاي 974 هجري - الصوائق المحرقة، جلد 2، صفحه 524، نشر موسسه رسالت بيروت، با تحقيق عبد الرحمان ترکي و کامل محمد است. همچنين زيني دحلان - مفتي مکه مکرمه و از علماي بزرگ شافعي - اين اشعار را در کتاب الدرر السنية، صفحه 28 ميآورد. جالب اين که جناب جميل صدقي زهاوي - از علماي بزرگ عراق و کردي الأصل و به زبانهاي کردي، عربي، فارسي و ترکي مسلط بود و کتابهاي متعددي نوشته و توصيه ميکنم به عزيزان ماموستا، کتاب اين بزرگوار را که همزبان شماست را ببينيد - اشعار امام شافعي را در کتاب الفجر الصادق في الرد علي منکري التوسل و الکرامات و الخوارق، صفحه 92 آورده است. پس، عزيزاني که معتقد به قداست شافعي هستند و افتخار به تبعيت از شافعي دارند، با اعتقاد به حرمت توسل و استغاثه، در حقيقت - نستجير بالله - نسبت به کفر امام شافعي و ارتداد او، ناخواسته قدم برميدارند. همچنين است محي الدين نووي - از بزرگان شافعي و متوفاي 676 - در کتاب فقهي المجموع، جلد 8، صفحه 274، بحث زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مفصّل مطرح ميکند و ميگويد: ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه و سلم و يتوسل به في حق نفسه. زائر بايد در برابر قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بايستد و به خداي عالم متوسل شود. عزيزاني که امروز، شعار وهابيت را ناخودآگاه سر ميدهيد و تصور ميکنيد که وهابيت براي شما، چيزي جديدي به ارمغان آورده است، نه، اين تعبير جناب نووي است که يکي از وظائف زائرين قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين است که در برابر قبر بايستد و: و يستشفع به إلى ربه سبحانه و تعالى. توسط نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از خداوند شفاعت بجويد. و بعد از آوردن اين آيه: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا (سوره نساء/آيه64) ميگويد اين خطاب را به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کند: و قد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي. آمدهام نزد تو تا استغفار کنم از گناهانم و تو را شفيع خودم در نزد خداي عالم قرار بدهم. آقاي شربيني - متوفاي 977 هجري و از شخصيتهاي برجسته شافعي مذهب - در کتاب مغني المحتاج، جلد 1، صفحه 512، زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و بحث توسل و شفاعت جستن به ايشان را مطرح ميکند. آقاي سمهودي - از بزرگان شافعي و متوفاي 911 هجري - کتاب مستقلي دارد به نام وفاء الوفاء که در رابطه با مشروعيت زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و مشروعيت توسل و استغاثه و شفاعت جستن به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و ميگويد: اينکه مردم به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) متوسل ميشوند و او را واسطه قرار ميدهند، شرک نيست. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم به اذن خداوند، از مردم وساطت ميکند و براي مردم شفاعت ميکند. همان طوري که حضرت عيسي (عليه السلام) به اذن خداي عالم، مرده را زنده ميکند و کور مادرزاد را شفا ميدهد و از مجسمه گلي پرنده، پرنده درست ميکند، به اذن خدا است و شرک نيست و دکّان در برابر خدا نيست. اگر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حوائج مردم را برآورده ميکند، مستقيم يا بالمباشره و به اذن الله يا با طلب از خداوند است. ايشان ميگويد که توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در حقيقت توسل به خداست. طلب کردن از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، طلب کردن از خداي عالم است، چون نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هر چه دارد از خدا دارد. اينکه وهابيت توسل به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را تشبيه ميکنند به بتپرستي، بالاترين جسارت را به ساحت مقدس نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميکنند. ان شاء الله در جلسات آينده، تصميم دارم در رابطه با نظر علماي بزرگ شافعي که در ردّ وهابيت، کتاب و مقاله نوشتهاند و محکوم کردهاند و ابنتيميه را زنديق و ملحد اعلام کردهاند، براي تمام عزيزان، به ويژه برادران عزيز شافعي مذهب، عرض خواهم کرد. * * * * * * * آقاي اميري يکي از شبهات بسيار بزرگي که وهابيت در سايتهاي اينترنتي تبليغ ميکنند، اين است که ميگويند: علماي شيعه ميگويند هر شخصي که به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) معتقد نباشد، کافر است. در اين زمينه، از شيخ مفيد (ره) هم نام ميبرند. نظر شما در اين مورد چيست؟ آيا چنين چيزي وجود دارد؟ استاد حسيني قزويني همان طور که شما گفتيد، در برخي از سايتها و ماهوارهها، مخصوصا ماهواره المستقله - که وابسته به وهابيت است - حدود دو سال است که زيرنويس ميکنند: شيخ مفيد (ره) گفته است: من أنكر إمامة أحد الأئمة و جحد ما أوجبه الله فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار. اين قضيهاي است که امروز، در سايتها و حتي در بعضي از جوامع، حتي وقتي بنده در مهاباد بودم، ديدم که برخي از علماي اهل سنت در نوشتههايي که به من دادند، همين مسئله را مطرح کردند. من در اينجا، چند نکته را خدمت عزيزان اهل سنت عرض ميکنم، گرچه در جلسات گذشته، به بعضي از اين نکات اشاره کردم: جواب نقضي: نکته اول: اين آقايان به ما اعتراض ميکنند که شيخ مفيد (ره)، شيخ صدوق (ره)، علامه مجلسي (ره) ميگويند: اگر کسي امامت يکي از ائمه (عليهم السلام) را انکار کند، او کافر است. خب، جمعي از فقهاي اهل سنت گفتهاند: من أنکر خلافة أبي بکر فهو کافر. هر کس منکر خلافت ابوبکر باشد، کافر است. فتاواي هنديه، ج2، ص263 - حاشيه رد المحتار لإبن عابدين، ج1، ص605 - البحر الرائق لإبن نجيم مصري، ج1، ص611 - روضة الطالبين للنووي، ج8، ص215 خب، الان که 400 ميليون شيعه، منکر خلافت ابوبکر هستند، آقايان ميگويند کافر هستند. حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) معتقد به خلافت ابوبکر نبود، او را - نستجير بالله - کافر ميدانند. سعد بن عبادة انصاري - از أجلّاي صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - تا آخر عمر، زير بار خلافت ابوبکر نرفت، بنابراين او هم کافر است. اين را آقايان مطرح کردهاند که هر کس منکر خلافت ابوبکر باشد، کافر است. خب، آقايان چه جوابي دارند؟ دليلشان چيست؟ هر جوابي دادند، ما هم از نظر مرحوم شيخ مفيد (ره) و شيخ صدوق (ره)، همان جواب را خواهيم داد. نکته دوم: آقاي اهل سنت در کتابهاي معتبرشان آوردهاند: هر کس ولايت حضرت علي (عليه السلام) را نداشته باشد، وارد بهشت نخواهد شد. جناب خوارزمي - از شخصيتهاي برجسته اهل سنت - ميگويد: يا علي! لو أن عبدا عبد الله عز وجل مثل ما قام نوح في قومه و كان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله و مد في عمره حتى حج الف عام على قدميه، ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما، ثم لم يوالك يا علي، لم يشم رائحة الجنة و لم يدخلها. اگر کسي به اندازه عمر نوح عبادت کند و مثل کوه أحد، طلا در راه خدا انفاق کند و هزار بار با پاي پياده به زيارت خانه خدا برود و بين صفا و مروه مظلومانه کشته شود، اگر ولايت تو را نداشته باشد، بوي بهشت به مشام او نخواهد رسيد و وارد آن نخواهد شد. المناقب للخوارزمي، ص67 همچنين جناب جويني - استاد ذهبي که از او به الامام الاوحد (پيشواي يگانه) تعبير ميکند - نقل ميکند: إذا كان يوم القيامة و نصب الصراط على جسر جهنم، لم يجز أحد إلا من كانت معه براءة بولاية علي بن أبي طالب. فرداي قيامت، بر بالاي جهنم، پلي است و کسي نميتواند از روي اين پل گذر کند، مگر کسي که برائتنامه از آنش كه از سوي علي بن ابي طالب صادر شده است همراه خود داشته باشد. فرايد السمطين للجويني، ج1، ص289 - الموضوعات لإبن الجوزي، ج1، ص399 - ميزان الاعتدال للذهبي، ج1، ص28 - لسان الميزان لإبن حجر، ج1، ص51 نکته سوم: آقايان در کتاب صحيح مسلم و مسند احمد آوردهاند: من مات بغير امام، مات ميتة جاهلية. هر کس بدون امام از دنيا برود، مرگش، مرگ جاهلي است. مسند احمد، ج4، ص96 من مات و ليس في عنقه بيعة، مات ميتة جاهلية. صحيح مسلم، ج6، ص22 آقايان بفرمايند که امروز، امامي که واجب الإطاعة است و تمام مردم و مسلمانان بايد از او تبعيت کنند، کيست؟!!! جواب حلّي: نکته اول: مرحوم شيخ مفيد (ره) تعبيرش اين است: من أنكر إمامة أحد الأئمة و جحد ما أوجبه الله فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار. هرکس منکر امامت ائمه (عليهم السلام) باشد و در حوزه امامت جحد و انکار داشته باشد، کافر است. عزيزانِ علماء و ادباء اهل سنت ميدانند که کلمه جحد به معناي انکار بعد از علم و يقين است. آقايان نگاه کنند به الصحاح للجوهري، لسان العرب لإبن منظور و مفردات الراغب الإصفهاني که همه آوردهاند: الانكار مع العلم. الصحاح للجوهري، ج2، ص451 - مجمع البحرين للشيخ الطريحي، ج1، ص345 - مفردات غريب القرآن للراغب الأصفهانى، ص 88 - لسان العرب لإبن منظور، ج3، ص106 در قرآن هم صراحت دارد: وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ (سوره نمل/آيه14) اينها با اينکه يقين دارند به وجود خدا، جحد ميکنند. بنابراين اگر شيخ مفيد (ره) ميگويد کسي که امامت ائمه (عليهم السلام) را جحد ميکند، يعني با علم و يقين به اينکه امامت، يکي از واجبات إلهي است و آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را براي خلافت نصب و معين کرده، اگر با علم به اين، بخواهد عناد و انکار کند، کافر است. قطعا آقايان اهل سنت هم در رابطه با نماز و غيره دارند که: من ترک الصلاة فقد کفر. هر کس نماز را ترک کند، کافر است. الدر المنثور للسيوطي، ج1، ص298 - عمدة القاري للعيني، ج18، ص193 - صحيح ابن حبان، ج4، ص323 نکته دوم: ميبينيم که فقهاء و بزرگان معاصر ما، صراحت دارند بر اينکه: کلمه «کفار» که در کتابهاي ما آمده است، مراد، کفر از ايمان نيست. مثلا امام خميني (ره) ميفرمايد: فما وردت في أنهم كفار لا يراد به الحقيقة بلا إشكال. کلمه «کفر» که نسبت به اهل سنت در کتابهاي ما هست، کفر واقعي نيست. كتاب الطهارة للسيد الخميني، ج3، ص323 در قرآن آمده: وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ (سوره إبراهيم/آيه7) اگر کفران نعمت کرديد، عذاب من شديد است. در اينجا، کلمه کفر اطلاق شده است، ولي عدم شکر نعمت اراده شده است. امام خميني (ره) در ادامه ميفرمايد: ضرورة معاشرة أهل الحق معهم أنواع العشرة من لدن عصر الأئمة عليهم السلام إلى الحال من غير نكير و من غير شائبة تقية. كتاب الطهارة للسيد الخميني، ج3، ص323 ما ميبينيم که ائمه (عليهم السلام) و بزرگان و فقهاي ما با اهل سنت معاشرت کردند و به خانه آنها رفتند و معاشرت کردند و غذاي آنها را خوردند و با آنها ازدواج کردند و دختر دادند و گرفتند. اگر آنها، حيواني را کشتند، از ذبيحه آنها استفاده کردند. با اينکه فقهاي ما معتقدند که ذبيحه کافر، حرام است و کافر، نجس است. اين معاشرت، دلالت بر اين ميکند که ائمه (عليهم السلام) و فقهاي ما، معتقد به کفر و نجاست اهل سنت نبودند. مرحوم حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) - از علماي بنام و مشهور شيعه که غالب فقهاي معاصر ما، افتخار شاگردي آن بزرگوار را داشتند - صراحتا ميفرمايد: فلا يعتبر في الإسلام غير الشهادتين ...، السيرة القطعية الجارية على طهارة أهل الخلاف، حيث إن المتشرعين في زمان الأئمة ع و كذلك الأئمة بأنفسهم كانوا يشترون منهم اللحم و يرون حلية ذبائحهم و يباشرونهم. غير از شهادتين (شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم))، در مسلماني و پاکي انسان، چيز ديگري دخالت ندارد ... سيره بزرگان ما جاري است بر پاکي اهل سنت. ائمه (عليهم السلام) و بزرگان ما از اينها گوشت ميخريدند و ... كتاب الطهارة للسيد الخوئي، ج2، ص83 يعني بحث امامت، چيزي نيست که در طهارت و نجاست يک مسلمان، اثر داشته باشد. خود آقاي خوئي - که امروز، نظر او، بيانگر نظر شيعه است - ميفرمايد: و أما الولاية بمعنى الخلافة فهي ليست بضرورية بوجه، ... ، الولاية بمعني الخلافة من ضروريات المذهب لا من ضروريات الدين. ولايت به معناي خلافت، از ضروريات نيست. ولايت به معناي خلافت، از ضروريات مذهب شيعه است نه از ضروريات دين اسلام. كتاب الطهارة للسيد الخوئي، ج2، ص83 اگر آقايان اهل سنت کتابهاي فقهاي ما را ببينند، از زمان شيخ طوسي (ره) و علامه حلي (ره)، همين نظر را داشتند و قائل به طهارت و اسلام اهل سنت بودند. منتهي المطلب للعلامة الحلي، ج1، ص14 - مجمع الفائدة للمحقق الأردبيلي، ج1، ص322 و ج7، ص448 - مسالک الأفهام للشهيد الثاني، چاپ جديد، ج7، ص407 - جواهر الکلام، ج4، ص83 و ج40، ص97 - کتاب الطهارة للشيخ الأنصاري، چاپ قديم، ج2، ص351 - مستمسک العروة للسيد محسن الحکيم، ج1، ص396 - الفتاوي الواضحه للسيد محمد باقر الصدر، ص329 ما روايات متعددي داريم که عده انبوهي از اهل سنت، آنهايي که يقين ندارند امامت، اصلي از اصول است و جزء ما جاء به النبي است، اينها وارد بهشت خواهند شد. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: إن للجنة ثمانية أبواب: باب يدخل منه النبيون و الصديقون ... و باب يدخل منه سائر المسلمين ممن يشهد أن لا اله الا الله و لم يكن في قلبه مثقال ذرة من بغضنا أهل البيت عليهم السلام. ... يکي از دربهاي بهشت براي ساير مسلمين است که شهادت به وحدانيت خداوند دادهاند و ذرهاي از بغض و عداوت ما اهل بيت (عليهم السلام) را در قلب ندارند. الخصال للشيخ الصدوق، ص408 - بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج8، ص39 - مستدرك سفينة البحار للشيخ علي النمازي، ج1، ص432 * * * * * * * آقاي اميري ائمه اطهار (عليهم السلام) داراي فضائل و مناقب بسيار و فوق العادهاي هستند. از جمله اعتقاداتي که شيعه دارد، اين است که ائمه معصومين (عليهم السلام) داراي علم غيب بودند. با توجه به اين و آيهاي که قرآن ميگويد: وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ (سوره انعام/آيه59) اين را چگونه ميتوانيم تفسير کنيم؟ استاد حسيني قزويني غالبا اين سوال را در جلسات گذشته به صورت اجمالي جواب داديم. در اين هفته هم که در مهاباد بوديم، يکي از ماموستاهاي اهل سنت اين را نوشته بودند و من ناگزير شدم که اينجا مفصل صحبت کنم. نکته اول: اين آقايان به اين آيه استناد ميکنند. برادران و سروران عزيز من! قرآن، کتابي است که مجموعه آن با هم مورد لحاظ قرار گيرد: أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ (سوره بقره/آيه85) قرآن در جاي ديگر ميفرمايد: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ (سوره جن/آيه27-26) بله، علّام الغيوب ذاتي، خداوند است. آيا خداي عالم به علم غيبش، کسي را راه نميدهد؟ آيا اين را هم در اينجا گفته؟ بله. جز خداي عالم، کسي غيب نميداند، ما هم قبول داريم. ولي خدايي که جز او غيب نميداند، آيا کسي را از غيبش مطّلع نميکند؟ مطّلع ميکند. در اين آيه، صراحت دارد که پيامبران و کساني که از آنها راضي است را آگاه ميکند. نکته دوم: قرآن در اين آيه: أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ (سوره آل عمران/آيه49) يکي از معجزات حضرت عيسي (عليه السلام) را علم غيب او ميداند. نکته سوم: آيا آقايان نسبت به خليفه دوم، ادعاي علم غيب دارند يا خير؟ اين آقاياني که در بعضي از ماهوارهها به جهالت، به شيعه فحاشي ميکنند و سخنان بي ربط ميزنند، مشخص است که تاريخ اسلام را هم نديدهاند: خليفه دوم که در مدينه بودند و بر بالاي منبر، مشغول خطبه خواندن بودند، يکدفعه، بدون اينکه با سخنانش ارتباطي داشته باشد، گفت: يا ساري الجبل، يا ساري الجبل، يا ساري الجبل. مردم تعحب کردند و از او سوال کردند که چه شد؟ گفت: لشکر اسلام در نهاوند بود که ميخواستند شکست بخورند و من فرمانده آنها، ساري را گفتم که به سمت کوه پناه ببرند و در کوه، سنگر بگيرند. وقتي که لشکر، بعد از چند ماه به مدينه آمدند، گفتند: بله، ما رو در روي دشمن بوديم که يکدفعه صدايي شبيه صداي جناب عمر بن الخطاب در فضا پيچيد که گفت: يا ساري الجبل، يا ساري الجبل، يا ساري الجبل. به کوه پناه ببريد و سنگر بگيرد و ما هم به طرف کوه آمديم و سنگر گرفتيم و موفق شديم. همگي، اين قضيه را از مغيبات و علم غيب جناب عمر شمردهاند. مجموع فتاواي لإبنتيميه، ج1، ص276 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص336 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص147 آقاي ابن کثير دمشقي ميگويد: و قد ذكرنا في سيرة عمر بن الخطاب رضي الله عنه أشياء كثيرة و من مكاشفاته و ما كان يخبر به من المغيبات كقصة سارية بن زنيم و ما شاكلها و لله الحمد و المنة. انبوهي از مکاشفات عمر بن خطاب را ذکر کرديم که او از علم غيب خبر ميداد، مانند قضيه ساريه ... . البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص224 نکته چهارم: همين آقاياني که فريب وهابيت را ميخوردند و شيعه را متهم به غلوّ ميکنند، آقاي ابنتيميه معتقد است و ميگويد: و في أتباع أبي بكر و عمر و عثمان من يخبر بأضعاف ذلك و ليسوا ممن يصلح للإمامة و لا هم أفضل أهل زمانهم. در تابعين آقاي ابوبکر و عمر و عثمان، کساني بودند که چندين برابر آنچه را که شما از حضرت علي (عليه السلام)، علم غيب نقل ميکنيد، علم غيب نقل کردهاند. بعد ايشان ميآيد علاء بن حضرمي - نائب ابوبکر - و ابو مسلم خولاني و ديگران را نقل ميکند. منهاج السنة لإبنتيمية، ج8، ص135 نکته پنجم: آقاي ابن قيّم جوزيه - شاگرد ابنتيميه و ناشر افکار او - ميگويد: ابنتيميه، بارها از علم غيب دوستانش خبر ميداد و خودش ميگفت: اين افرادي که ميآيند پيش من، ميبينم که در قلب اينها چيزهايي است که در صورت اينها نيست. جالب اينکه آقاي ابن قيّم - از استوانههاي علمي اهل سنت و وهابيت - ميگويد: و أخبرني غير مرة بأمور باطنة تختص به و أخبرني ببعض حوادث کبار تجري في المستقبل و قد رأيت بعضها و أنا أنتظر بقيتها و ما شاهده کبار اصحابه من ذلک أضعاف أضعاف ما شاهدت. ابنتيميه چندين بار از مسائل غيبي که مربوط به من بود، خبر داد و به من خبر داد که چه مسائل بزرگي در آينده براي تو اتفاق ميافتد و بعضي از آنها را ديدم و و منتظر باقيمانده آن علم غيبي که گفته بود، هستم. آنچه که ديگر شاگردان ابنتيميه از خبرهاي غيبي ديدند، چندين برابر آن است که من ديدم. مدارج السالکين لإبن قيّم الجوزيه، ج2، ص490 آن وقت اين آقايان، وقتي ميگويند که ابنتيميه علم غيب ميدانست، کفر نيست و اينکه اتباع ابوبکر و عمر و عثمان، علم غيب ميدانستند، کفر نيست، ولي اگر ما گفتيم که اميرالمؤمنين (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) خبر از غيب دارند، کفر است و شيعه مرتد شد و هفت آسمان بايد بر سر شيعه ويران شود. * * * * * * * سوالات بينندگان سوال: درباره ازدواج موقت، آيهاي از قرآن بگوييد که بينندگان متوجه شوند ما اين را از خود نساختهايم و بحث ديني است و مذهبي نيست و آيه قرآن درباره آن نازل شده است. جواب: اين شبههاي است که از ديرباز، متوجه فرهنگ شيعه ميکردند. اخيرا هم متاسفانه ميديديم بعضي از ماهوارهها در هفته گذشته که يک حرفهاي چرنديات و بياساس و بيمايه، توأم با فحش و ناسزا را ميگويند - که اين فحشها لايق خودشان و مربيان آنهاست که آنها را اينگونه جلْفْ تربيت کردهاند و به اينها ياد ندادهاند که چگونه حرف بزنند - . به نظر من، اينها شغلِ چراندن شتر را بگيرند، بهتر است از اينکه بيايند پشت ماهوارهها و اينطور حرف بزنند. تقاضا ميکنم که به آيه 24 سوره نساء، خوب دقت کنند و نروند نصف حرف بنده را حذف کنند و نصف ديگر را نقل کنند: فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ. هر يک از زنان را که متعه و عقد موقت کرديد، مهريه آنها را بدهيد. نکته اول: امام قرطبي - که تفسيرش، عصاره تفسير اهل سنت است - صراحت دارد و ميگويد: و قال الجمهور: المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الاسلام. تمام اهل سنت گفتهاند: مراد از اين آيه، نکاح موقت است که در صدر اسلام بود. تفسير القرطبي، ج5، ص130 آقاي طبري از مجاهد نقل ميکند: قال: يعني نکاح المتعة. جامع البيان للطبري، ج5، ص18 همچنين سيوطي و ديگران دارند که مراد از اين آيه شريفه، متعه و عقد موقت است. مخصوصا جمله إلي أجل مسمّي که در بعضي از جاها آمده، ابن عباس صراحت دارد. نکته دوم: خليفه دوم گفت: متعتان کانتا علي عهد رسول الله فأنهي عنهما و أعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج. دو متعه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود که من آن دو را نهي ميکنم و مرتکب آن دو را مجازات ميکنم: متعه زنان و متعه حج. مسند احمد، ج3، ص325 - الاستذكار لإبن عبد البر، ج5، ص505 - کنز العمال للمتقي الهندي، ج16، ص521 - تفسير الرازي، ج5، ص167 - تفسير القرطبي، ج2، ص392 - تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج14، ص202 - تهذيب الكمال للمزي، ج31، ص214 - تذكرة الحفاظ للذهبي، ج1، ص366 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج15، ص418 آقاي سرخسي - از بزرگترين فقهاي حنفيها در مفصلترين کتاب فقهي حنفيها - در المبسوط خود ميگويد: و قد صح ان عمر رضي الله عنه نهى الناس عن المتعة، فقال: متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم و أنا أنهى الناس عنهما: متعة النساء و متعة الحج. اين قضيه صحيح است که عمر نهي کرد از متعه و گفت: ... . المبسوط للسرخسي، ج4، ص27 - أصول السرخسي، ج2، ص6 آقاي ابن قدامه - از بزرگان فقهاي حنبليها - در کتاب المغني، همين روايت را از عمر نقل ميکند. المغني لإبن قدامة، ج7، ص572 جالب اينکه کتاب صحيح مسلم از جابر بن عبد الله انصاري نقل ميکند: كنا نستمتع بالقبضة من التمر و الدقيق الأيام على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم و أبى بكر حتى نهى عنه عمر في شأن عمرو بن حريث. ما، در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عقد موقت ميکرديم و مهريه زنان متعهاي را يک مشت خرما و يک مشت آرد قرار ميداديم و در زمان ابوبکر هم همينطور، تا اينکه خليفه دوم آمد در قضيه عمرو بن حريث، متعه را نهي کرد. صحيح مسلم، ج4، ص131 آقاي طبري - از ائمه تفسير اهل سنت - در جامع البيان، جلد 5 ، صفحه 19 و آقاي سيوطي در الدر المنثور، جلد 2، صفحه 140 از ابن عباس و علي بن أبي طالب نقل ميکنند: لو لا أن عمر نهى عن المتعة، ما زنا إلا شقى. اگر عمر از متعه و عقد موقت نهي نکرده بود، جز افراد شقي و پست، کسي گرفتار زنا نميشد. تفسير القرطبي، ج5، ص130 - شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج12، ص253 - المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج7، ص497 - الاستذكار لإبن عبد البر، ج5، ص506 اين چيزي است که بزرگان شما آوردهاند. آقاي ابن حزم، تعداد زيادي از بزرگان و صحابه و تابعين را آورده که معتقد به حلّيت متعه بودهاند؛ مانند أسماء بنت ابي بکر، جابر بن عبد الله، عبد الله بن مسعود، عبد الله بن عباس، معاوية بن أبي سفيان، أبو سعيد خدري، سلمة بن أمية بن خلف، معبد بن أمية بن خلف و ... . من در يکي از شبهايي که با جناب هدايتي برنامه داشتم، گفتم يکي از علماي اهل سنت، 70 زن صيغهاي داشته و آدم کماشتهائي بوده است. اين را در يکي از ماهوارههاي مستهجن نقل ميکنند و مسخره ميکنند که دروغ، کم بود و آقاي قزويني هم اين دروغ را به پرونده خود اضافه کرد. آقايان اهل سنت! عزيزان شيعه! آقايان وهابيت! اين مصادري که من عرض ميکنم، الحمدلله عقل و چشم و سواد داريد و اين کتابها در اختيار همه است. درباره عبد الملک ابن جريج - که ذهبي ميگويد: مجمع علي ثقته. وثاقت او، اجماعي است. - آمده است که: قد تزوج نحوا من سبعين امرأة نكاح المتعة ... و كان فقيه أهل مكة في زمانه. هفتاد زن صيغهاي داشته است ... و فقيه اهل مکه بوده است. ميزان الإعتدال للذهبي، ج2، ص659 - تهذيب الكمال للمزي، ج4، ص544 - سير أعلام النبلاء للذهبي، ج6، ص331 وقتي ايشان ميخواست از دنيا برود، به بچههايش نصيحت کرد که اين شصت، هفتاد نفري که من صيغه کردهام: لا تزوجوا بهن، فإنهن أمهاتكم. مادر شما هستند و با اينها ازدواج نکنيد. تهذيب الكمال للمزي، ج4، ص544 - سير أعلام النبلاء للذهبي، ج6، ص331 و ج9، ص11 - تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج7، ص264 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج12، ص96 اين آقاياني که معتقدند شيعهها، صيغهزاده و زنازاده هستند، اولين کسي که صغه زاده و در نتيجه زنا زاده است، عبد الله بن زبير صحابي است که زبير - صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - مادر عبد الله را صيغه کرده بود که عبد الله به دنيا آمد. پس عبد الله بن زبير، زنازاده و زبير - که صحابي بزرگ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، نستجير بالله - زاني هستند. * * * * * * * سوال: آيا در استجابت دعا و درخواست از خداوند متعال، آيا از غير از خداوند استجابت گرفتن، مشکلي را ايجاد نميکند؟ چون در آيات متعدد در قرآن کريم داريم که خداوند ميفرمايد: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ (سوره غافر/آيه60) فقط مرا صدا کنيد، تا شما را استحابت کنم. در زمان خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يا ائمه (عليهم السلام)، آيا وقتي خود اينها در سختي و مشکلات بودند و احتياج به کسي داشتند، آيا به غير از خداوند، از کس ديگري استجابت ميخواستند يا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از خودشان ميخواستند؟ جواب: اولا کلمه «فقط مرا» را خودتان اضافه کرديد. همان خدائي که ميگويد: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ (سوره غافر/آيه60) همان خدا هم ميفرمايد: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا (سوره نساء/آيه64) اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي کسي طلب مغفرت کند و دعا کند، خدا گناه او را ببخشد، خدا هم ميبخشد. همين خدائي که ميگويد: وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (سوره بقره/آيه186) درباره برادران حضرت يوسف (عليه السلام) که خدمت پدرشان ميآيند و ميگويند: يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ (سوره يوسف/آيه97) اي پدر! در حق ما استغفار کن. حضرت يعقوب (عليه السلام) نگفت که بچهها! خدا ميگويد: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ (سوره غافر/آيه60) بلکه برگشت گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (سوره يوسف/آيه98) به زودي برايتان استغفار ميكنم و او بخشنده و مهربان است. اين برادر، نکته زيبائي گفت که آيا واقعا اطاعت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) لازم است يا نه؟ آيا در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، مردم فقط درب خانه خدا ميرفتند و از خدا حاجت ميخواستند يا درب خانه غير خدا را هم ميزدند؟ شما مراجعه کنيد به کتاب صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 16، حديث1010 از قول خليفه دوم ميگويد: أللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا صلى الله عليه و سلم فتسقينا. يعني ما در زماني که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در قيد حيات بود، وقتي باران نميآمد، متوسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميشديم. اين، بهترين دليل است که در زمان حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم اينچنين بوده است. همچنين در قضيه قحطي که براي مدينه آمد، صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 224، حديث933 ميگويد: در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که در مدينه قحطي آمد، مردم خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند و از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تقاضا کردند که از خدا بخواهد براي اينها طلب باران کند. جالب اينجاست که در کتابهاي معتبر آقايان اهل سنت، آمده است که: در زمان خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که نابينا بود، آمد خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفت من حاجتي دارم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: حاجت تو چيست؟ گفت: ميخواهم خداوند منِ نابينا را بينا کند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر نابينايي را تحمل کني، فردا، اجر زيادي داري. عرض کرد: ميخواهم بينا شود. حضرت فرمود: وضوء بگير و برو در خانه يا مسجد، اين دعا را بخوان: و أتوجه إليك بنبيك محمد صلى الله عيله و سلم نبي الرحمة يا محمد انى أتوجه بك إلى ربى. خدايا! محمد، نبي رحمتت را پيش تو واسطه کردهام. اي محمد! به تو توجه ميکنم و تو را واسطه قرار ميدهم که از خداوند، حاجت مرا بخواهي. آقاي عثمان بن حنيف ميگويد: اين عرب نابينا، با اين توسل، خداوند او را شفا داد. المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص183 - مسند احمد، ج4، ص138 - سنن الترمذي، ج5، ص229 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج1، ص313 - تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج10، ص24 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج1، ص364 برادران عزيز اهل سنت! برادراني که فريب وهابيت را خوردهايد! دقت کنيد. * * * * * * * سوال: قرآن ميگويد: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةِ (سوره أحزاب/آيه57) کساني که خداوند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را آزار ميدهند، لعنت خداوند در اين دنيا و آخرت بر آنها باد. امروزه، ظالمين اهل بيت (عليهم السلام) و کساني که حقائق را ميپوشانند، ميدانند و توجيه ميکنند، اين، جز آزار دادن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست. آنهايي که لقب رضي الله عنه به ظالمين اين اهل بيت (عليهم السلام) ميگذارند، آنها هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را آزار ميدهند و لعنت خداوند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آنهاست. در همين آيه: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (سوره فاتحه/آيه5) خداوند توجه ما را بر کساني ميدهد که نعمت را بر آنها عطاء کرده است و وقتي يا علي و يا حسين و يا زهراء ميگوييم، آنها نعمتي هستند که خدا را صدا ميزنند و از خداوند طلب ياري ميکنند. براي همين، اگر صلوات بر آنها فرستاده نشود، نماز باطل است. جواب: در يکي از اين سفرها، يکي از ماموستاها گفت: در قرآن و نماز ميخوانيم: خدايا! فقط تو را عبادت ميکنيم و فقط از تو استعانت ميجوييم. شما که ميگوييد برويد از ائمه (عليهم السلام) استعانت بجوييد، کفر است. گفتم: قرآني که اين را ميگويد، در جاي ديگر هم ميگويد: وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ (سوره بقره/آيه45) پس در آنجا ما را دعوت به کفر و شرک ميکند؟ * * * * * * * سوال: يکي از شبهات وهابيت، درباره وجود مقدس امام زمان (عليه السلام) ميباشد. دليل اثبات وجود مقدس امام زمان (عليه السلام) از نظر فقه شيعه چيست؟ جواب: قبلا هم عرض کردهايم که ما در کتب روائي خودمان، 250 آيه داريم که يا با کنايه يا با اشاره و يا با صراحت، تفسير شده است به وجود مقدس حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه). موسسه ما يک برنامه نرمافزاري توليد کرده است به نام شميم نرگس که در سايتمان هم قرار دادهايم و عزيزان خارج از کشور هم ميتوانند به راحتي استفاده کنند. ما در آنجا، تمام اين 250 آيه را از کتابهاي شيعه و اهل سنت آورديم و رواياتي که در ذيل اين 250 آيه بود را ذکر کرديم و تلاش کرديم که ترجمهاش، سليس باشد تا همه عزيزان بتوانند از آن استفاده کنند. مثلا در آيه 33 سوره توبه آمده است: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (سوره توبه/ٱيه33) تمام آقايان اهل سنت صراحت دارند که اين آيه مربوط به وجود مقدس حضرت مهدي (عليه السلام) است. تفسير القرطبي، ج8، ص121 - تفسير الرازي، ج16، ص40 - تفسير البحر المحيط لأبي حيان، ج5، ص34 همچنين از تعداد زيادي از علماء شيعه و سني، روايات متعددي را نقل کرديم از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) که مجموع اين روايات، 1941 روايت ميشود. در بعضي از روايات آمده است که ائمه (عليهم السلام)، 12 نفر هستند و اولين اينها حضرت علي (عليه السلام) و آخرين اينها حضرت مهدي (عليه السلام) است. 91 روايت به اين مضمون داريم. 94 روايت داريم که ائمه (عليهم السلام) 12 نفرند و آخرينش حضرت مهدي (عليه السلام) است. 107 روايت داريم که ائمه (عليهم السلام) 12 نفر هستند و نهمين نفر از فرزند امام حسين (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است. 50 روايت داريم که نام ائمه (عليهم السلام) به شخصه بيان شده است. 148 روايت داريم که نهمين فرزند امام حسين (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است. 99 روايت داريم که ششمين فرزند امام صادق (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است. 98 روايت داريم که پنجمين فرزند امام کاظم (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است. 95 روايت داريم که چهارمين فرزند امام رضا (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است. 90 روايت داريم که سومين فرزند امام محمد تقي (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است. 90 روايت داريم که دومين فرزند امام هادي (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است. 146 روايت داريم که فرزند امام حسن عسکري (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است. منتخب الأثر للصافي گلپايگاني * * * * * * * سوال: در مورد آيه 159 سوره انعام که خداوند ميفرمايد: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (سوره انعام/آيه159) آنانکه دين را پراکنده نمودند و در آن فرقه فرقه شدند، چشم از آنها بپوش که چنين کسان، به کار تو نيايند. از دست آنها غمگين مباش که مجازات کار آنها با خداست. بعد از اين، آنچه عقاب ميکنيم، سختْ آگاهشان ميگرداند. آيا فرقه فرقه بودن در دين، فقط مختص يهود و نصارا است؟ يا اينکه مختص ما مسلمانان هم ميشود؟ جواب: بله، هيچ تعارفي نداريم. روايت داريم که در اسلام، تمام آنچه که در أمم گذشته بود، شِبْراً بِشِبْرٍ و نَعْلاً بِنَعْلٍ انجام خواهد شد. در روايت صحيحي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: امت من به 73 فرقه منشعب ميشوند. 72 فرقه، اهل عذاب هستند و يک فرقه، اهل نجات است. * * * * * * * سوال: اينکه ميگويند عثمان، يکي از دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را کشت و دومين دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را گرفت، اگر دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را کشت، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دومين دختر را به ايشان داد و به ايشان لقب ذو النورين را دادند؟ جواب: در ميان شيعه، ما همچنين چيزي نداريم. هيچ عالم شيعي، نسبت به عثمان، ذو النورين نگفته است. اينکه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دختر دومش را به عثمان داده باشد، در کتب شيعه نداريم. بعضي از بزرگان ما مانند علامه سيد جعفر مرتضي (ره) بر اين عقيده هستند که زنان عثمان، از دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبودند، بلکه دختر خوانده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند. خواهرزاده حضرت خديجه (سلام الله عليها) بودند که در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بزرگ شده بودند. قول ميدهيم ان شاء الله اين مسئله را مفصلا در يکي از جلساتي که فرصت داشته باشيم، نسبت به زنان عثمان که آيا واقعا دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند يا خير؟ آيا يکي از دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ازدواج عثمان درآمد يا دومي هم بوده؟ از منابع شيعه و اهل سنت، به حول و قوه الهي بحث خواهيم کرد. البته بنده روي اين قضيه، هيچ عقيده خاصي ندارم. حتي در يکي از رسالههاي دکترا که به عنوان استاد داور بودم، يکي از اين دانشجويانمان که از کشور هند بود، در اين زمينه، انکار کرده بود مسئله را. بنده گفتم که نمره نميدهم، مگر اينکه اين بحث را حذف کنيد؛ شايد بعضي از عزيزان اهل سنت تصور کنند که اهانت باشد. بنده گفتم که نه نفيا و نه اثباتا، نظري ندارم و نظر آقاي سيد جعفر مرتضي (ره) هم براي خودش محترم است و تابع اين بزرگوار هم نيستم. ان شاء الله اگر بنا شد بحث کنيم، آنچه که در کتب شيعه و اهل سنت در اين زمينه آمده، نقل ميکنم و قضاوت و داوري را هم به عهده بينندگان عزيز و بزرگوار محول ميکنم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: منطقي -
تاريخ: 22 فروردين 88 - 00:00:00
سلام يك سوال در باره برده داري: سوال -شما مي كوييد كه تنها راه برده شدن توي اسلام جنك هست خوب كنيز جكونه كنيز شد؟؟ ايا توي جنك خوب زن جنك نمي كنه؟؟ تازه وقتي يك زن شوهر او جنك مي كنه با مسلمانان ايا او كنيز مسلمانان مي شود ؟؟؟؟ يعني راههاي كنيز شدن زن توي اسلام شرح دهيد تا كمي بفهميم سلام جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- زن در صورت مشاركت در جنگ ، به كنيزي گرفته مي شود. 2- بسياري از قبايل وقتي با مسلمانان صلح مي كردند ، جزيه را كنيز قرار مي دادند ؛ يعني كنيزاني كه آن قبيله كافر در راه تجارت يا جنگ با ساير كفار به دست آورده است به مسلمانان مي دادند . 3- دختر از پدر و مادر برده اي كه آزاد نشده اند . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
2 |
نام و نام خانوادگي: تبرائي -
تاريخ: 30 فروردين 88 - 00:00:00
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما عزيزان و آرزوي موفقيت و سر بلندي |
3 |
نام و نام خانوادگي: عبدالله -
تاريخ: 24 خرداد 88 - 00:00:00
سلام منكرين توسل را به آيه شريفه ...«وابتغوا إليه الوسيلة» حواله ميدهيم والسلام |
4 |
نام و نام خانوادگي: شيعيان آذربايجان -
تاريخ: 11 تير 88 - 00:00:00
آقاي قزويني در صحبت هاي خود کلمه آذربايجان را به کار برده اند و سپس فرموده اند که با علماي اهل سنت مهاباد که متعلق به استان آذربايجان غربي هست و شهرستاني کرد نشين است جلسه داشته ام آيا اين را در ذهن کساني که ممکن است نداننند تداعي نميکند که آذربايجان غربي استاني کرد نشين است و مردمش سني مذهب در حالي که ميدانيم اکثريت مردم آذربايجان ترک و پيروان اهل بيت هستند.لطفا اصلاح فرماييد. |
5 |
نام و نام خانوادگي: محمد از امارات -
تاريخ: 11 خرداد 89 - 19:06:21
هيچ کس بجز خدا علم غيب نمي داند شما حديث هاي ابن را مي اوريد |
6 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 12 خرداد 89 - 08:48:39
جناب محمد از امارات اجازه دهيد يک کتاب بسيار مفيد و نوراني به شما معرفي کنم: «قرآن کريم». اگر به مساجد مسلمين و مطيعين امر الله سري بزنيد آن کتاب نوراني را خواهيد يافت و در آن خواهيد ديد که: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا» «الا من ارتضي من رسول فانه يسلك من بين يديه ومن خلفه رصدا» راستي جناب محمد از امارات يک سوال از شما داشتم: در سال 62 هجري خليفة الله چه کسي بود؟؟ يا علي |
7 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 04 مرداد 90 - 18:20:57
سلام راستغ حق داره مخالف ايشان بگه ! داستان چي وچي ايشان در مناطق سني نشين نقل مجالسه |
8 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 04 مرداد 90 - 18:21:22
سلام راستغ حق داره مخالف ايشان بگه ! داستان چي وچي ايشان در مناطق سني نشين نقل مجالسه |