* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 13 فروردين 1388 تعداد بازديد: 11857 
افسانه عبد الله بن سبأ 01
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: افسانه عبد الله بن سبأ 01

شبكه سلام : 13 / 01 / 88

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد حسيني قزويني

قبل از شروع بحث، چند نکته را به عنوان مقدمه اشاره مي کنم:

در اين دو سه هفته اخير، عزيزان، سوالات زيادي در شبکه سلام داشتند، چه از طريق تلفن و چه از طريق ايميل و پيامك و غيره. برخي، در ماهواره‌هاي مستهجن، به نام دفاع از قرآن و اسلام، مطالبي را عليه مذهب شيعه و مذهب نوراني اهل بيت (عليهم السلام) مطرح مي‌کنند و موجب رنجش عزيزان شيعه مي‌شود و قلب اين عزيزان جريحه‌دار مي‌شود و بعضا به آن شبکه، تلفن مي‌زنند و چه بسا، بعضا هم حرف‌هاي نادرستي مي‌زنند.

من در اينجا از همه عزيزان شيعه و جوانان، تقاضا مي‌کنم و دست‌شان را مي‌بوسم، بگذاريد اينها به شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) فحاشي و جسارت کنند. اگر به ما و مراجع عظام تقليد و بزرگان ما، رکيک‌ترين سخنان‌شان را مطرح مي‌کنند. از کوزه همان برون تراود که در اوست.

اينها با اين فحاشي‌ها و اهانت‌هايي که به مراجع ما و ائمه (عليهم السلام) و به شيعه و زيارتگاه‌هاي ما مي‌کنند، در حقيقت، بهترين خدمت را به فرهنگ شيعه مي‌کنند. چون امروز، تمام بينندگان - شيعه و سني -، فرهنگ بالائي دارند و اين را مي‌دانند که کساني که متوجه نيستند و متوسل به فحش و ناسزا و اهانت مي‌شوند، نشان‌گر اين است که دست‌شان از هرگونه حرف حسابي و دليل و برهان، خالي است. اگر اينها دليلي يا سخني براي گفتن داشته باشند، به هيچ‌ وجه متوسل به فحش و ناسزا و اهانت روي نمي‌آورند. اگر اينها هزاران فحش هم به ما بدهند، ما به هيچ‌ وجه يک فحش هم در جواب اينها نمي‌دهيم.

بنده معتقدم که بگذاريد جوانان ما به اين برنامه‌ها گوش کنند و ببينند اينهايي که به شيعه، اينچنين هجمه مي‌کنند و فرهنگ شيعه را زير سوال مي‌برند، با چه عبارات رکيک و با چه جملات وقيح که نشان‌گر ادب آنهاست و تربيت‌شده کدام مکتب هستند. اگر ما هم بخواهيم مقابله به مثل بکنيم، قطعا ضررش به مکتب و مذهب ما برمي‌گردد.

جالب اين است که يک آقايي که در همان شبکه مستجهن در روزهاي يکشنبه، به عنوان دفاع از قرآن و دعوت به قرآن، برنامه دارد و حتي قرآن را هم متوجه نيست و نمي‌فهمد، در همين شب دوشنبه، ديدم ايشان براي اين‌که به توسل شيعه به ائمه (عليهم السلام) اشکال کند و از ديدگاه قرآن، مسئله‌اي را مطرح کند، آيه 117 سوره مائده را مطرح کرد که حضرت عيسي (عليه السلام) مي‌گويد:

وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ

وقتي من مُردم و رفتم، ديگر از اعمال مردم خبر ندارم.

اين آقا در تفسير اين آيه، بيش از ده جمله غلط و تفسير ضد قرآني داشت. اين جمله ايشان، خلاف نظر قرآن است. قرآن صراحت دارد حضرت عيسي (عليه السلام) نمرده است:

وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ

سوره نساء/آيه157

ايشان زنده است و مردم تصور کرده‌اند که او مرده است و قضيه وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا در جواب خداي عالم است که مي‌گويد:

وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إبن مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ

سوره مائده/آيه116

فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ

اي عيسي! آيا تو گفتي که مرا و مادرم را به عنوان خدا، پرستش کنيد؟ حضرت عيسي (عليه السلام) فرمود: مادامي که من در ميان اينها بودم، مواظب بودم که اينها عقائد انحرافي نداشته باشم.

وقتي که مرا به سوي خود بردي، تو مسئول اعمال مردم هستي.

عليٰ أي حال، اگر اين آقايان بروند دنبال همان موضوعي که تخصص دارند در تاريخ و جغرافيا و فيزيک و مسائل سياسي و آنها را مطرح کنند، بهتر از آن است که بيايند وارد قرآن شوند و فرهنگ شيعه را اينچنين ناجوانمردانه و با جهالت و ناداني، مورد هجمه قرار دهند.

بنده در نظرم نيست که به حرف‌هاي بي‌اساس اينها جواب بدهم. ولي از آنجايي که دوستان، مرتب زنگ مي‌زدند و درخواست مي‌کردند که به برخي از اين صحبت‌ها پاسخ داده شود، من ناگزير شدم که اين نکات را خدمت بينندگان عزيز تقديم کنم. ان شاء الله اگر فرصت شود، در بخش پاسخ به سوالات يا تلفن‌ها يا در جلسات آينده، در اين زمينه، با بينندگان عزيز بيشتر صحبت خواهم کرد.

* * * * * * *

آقاي ياسيني

عبدالله بن سبأ، يکي از افرادي است که وهابيت عليه شيعه اين شبهه را مطرح کرده‌اند که مذهب شيعه، وابسته به ايشان است. لطف کنيد در مورد ايشان و اين شبهه توضيحاتي را بدهيد که آيا واقعيت است يا افسانه؟

استاد حسيني قزويني

يکي از حساس‌ترين شبهاتي که از دير زمان، متوجه فرهنگ نوراني شيعه بوده است، اين است که مؤسس و بنيان‌گذار مذهب شيعه، يک فرد يهودي به نام عبدالله بن سبأ است. ابن‌تيميه و بعد از او دهلوي و احسان إلهي ظهير و الان هم بعضي از اساتيد دانشگاه‌هاي عربستان سعودي مانند دکتر قِفاري و ديگران مطرح مي‌کنند و در بعضي از ماهواره‌هاي وهابيت، مخصوصا در اين دو سه ماه اخير، من ديدم که خيلي روي اين قضيه سرمايه‌گذاري مي‌کنند که مذهب شيعه را متصل کنند به يک يهودي به نام عبدالله بن سبأ. من، تقريبا نظر بنيان‌گذاران مذهب وهابيت و تئورسين‌ها و بزرگ نظريه‌پردازشان را در اينجا مي‌خوانم تا عزيزان بدانند که اينها براي زير سوال بردن مذهب اهل بيت (عليهم السلام) و مذهب شيعه‌اي که برخواسته از متن قرآن است و منطبق با فرهنگ راستين محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) است، چگونه به دست و پا افتاده‌اند و سخنان بي‌اساس و بي‌پايه مي‌زنند و حتي خودشان هم در اين زمينه، گرفتار تناقض‌ها و مطالب گوناگون شده‌اند. شما ببينيد که خود آقاي ابن‌تيميه - تئورسين وهابيت - در کتاب مجموع فتاوي، اين عبارت را دارد:

أن أصل الرفض من المنافقين الزنادقة، فإنه ابتدعه إبن سبأ الزنديق و أظهر الغلو في علي بدعوى الإمامة و النص عليه و ادعى العصمة له.

اساس مذهب شيعه برمي‌گردد به منافقين و ملحدين به نام عبدالله بن سبأ ملحد که ايشان درباره علي، غلو کرد و گفت او امام است و پيامبر هم او را به نام خليفه، نصب کرده است و مدعي عصمت علي است.

مجموع الفتاوي لإبن‌تيميه، ج4، ص435

همچنين در کتاب‌هاي متعدد ديگر، ايشان اين مطالب را مطرح مي‌کند و جالب است که عزيزان و جوانان و بعضي از مولوي‌هاي عزيز اهل سنت و ماموستاهاي عزيز - که بعضا تصور مي‌کنند وهابيت جزئي از اهل سنت هستند و وهابيت براي اينها، دسته‌گل به ارمغان آورده‌اند - و عزيزاني که در داخل يا خارج از کشور با شيعيان زندگي مي‌کنند و از وضع شيعيان خبر دارند، بدانند که تئورسين و نظريه‌پرداز وهابيت، نظرش نسبت به شيعه چيست. ايشان مي‌گويد:

اول من ابتدع القول بالعصمة لعلي و بالنص عليه بالخلافة هو رأس هولاء المنافقين عبدالله بن سبأ، فأظهر الإسلام و أراد فساد دين الإسلام کما أفسد بُلس دين النصارا.

اول کسي که عصمت را براي علي اختراع کرد و گفت علي از طرف پيامبر براي خلافت نصب شده و نص و روايت داريم، سردسته منافقين، عبدالله بن سبأ بوده است. او تظاهر به اسلام کرد و هدفش، نابودي دين اسلام بود، همانطوري که آقاي بُلس يهودي براي نابوي دين مسيحيت، مسيحي شد و تغييرات مفصلي را در دين مسيحيت ايجاد کرد.

مي‌گويد:

شيعيان تابع عبدالله بن سبأ هستند و:

فلا يصلون جمعة و لا جماعة.

شيعيان، نماز جمعه و نماز جماعت نمي‌خوانند.

عزيزاني که در کشورهاي شيعه‌نشين هستند و با شيعيان حشر و نشر دارند، ببينند که آقاي ابن‌تيميه چه مي‌گويد؟

همچنين ايشان مي‌گويد:

شيعيان، فرقي ميان مساجد و مشاهد نمي‌گذارند و به جاي اين‌که بروند در مساجد و خدا را بپرستند، مي‌روند در مقبره‌ها و ميت‌ها را مي‌پرستند.

مجموع فتاوا لإبن‌تيميه، ج4، ص518

ان شاء الله در جلسات بعدي، در اين زمينه صحبت خواهيم کرد.

همچنين مي‌گويد:

تمام رواياتي که شيعه از اهل بيت نقل کرده‌اند، دروغ است و روايتي که اينها از اهل بيت شنيده باشند، ندارند و تمام اينها را عبدالله بن سبأ جعل کرده است.

مجموع فتاوا لإبن‌تيميه، ج4، ص367

حال آنکه خود اينها معتقدند که عبدالله بن سبأ را اميرالمؤمنين (عليه السلام) کشت و يا او را در آتش سوزاند.

منهاج السنة لإبن‌تيمية، ج2، ص510 و ج7، ص220

با اين‌که 90٪ روايات اهل بيت (عليهم السلام)، در زمان امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) منتشر شده است.

آقاي احسان إلهي ظهير - که سخنانش، امروز براي وهابي‌ها، مانند حلوا، شيرين است و مطالب او را نقل و ترجمه و منتشر مي‌کنند و تصور مي‌کنند که ايشان مطالب جديدي دارد و حال آنکه همان مطالب بي‌اساس ابن‌تيميه و مطالب بي‌پايه دهلوي را مطرح کرده است و کتاب‌هايش به فحش‌نامه بيشتر شبيه است تا کتاب اسلامي - کتابي دارد به نام الشيعة و التشيّع و در صفحه 267 در اين زمينه، مفصل حرف دارد.

آقاي عبد العزيز دهلوي در تحفة الإثني عشرية - که در حقيقت تحفه فحش‌نامه و سب‌ّ‌نامه به شيعه است - در صفحه 9 و 53، چاپ پاکستان در اين زمينه، مفصل سخن گفته است.

همچنين آقاي دکتر قفاري - که امروز، از ليدرها و ايدئولوک‌هاي وهابي است و کتاب او را دولت عربستان سعودي با تيراژهاي چند صد هزار، چاپ و منتشر کرده و اخيرا هم اين کتاب‌ها، متن درسي در مقطع کارشناسي ارشد در دانشگاه بين‌المللي مدينه تدريس مي‌شود - در کتاب اصول مذهب الشيعة الإماميّة، جلد 2، صفحه 792، همين حرف‌هاي ابن‌تيميه و دهلوي و احسان إلهي ظهير را مطرح کرده و مي‌گويد:

تمام مباحثي که امروز، شيعه مطرح مي‌کند و عقائد شيعه نسبت به وصايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و عصمت ائمه (عليهم السلام) و بحث رجعت، به فردي به نام عبدالله بن سبأ يهودي برمي‌گردد.

چون اين شبهه، از اساسي‌ترين و جزء پر زرق و برق‌ترين شبهات وهابيت است و با اين شبهه مي‌توانند براي خودشان در جامعه، جايي را پيدا کنند و عقائد جوانان ما را تحت تأثير قرار بدهند، ان شاء الله يک به يک اينها را مطرح خواهيم کرد و به حول و قوه الهي اثبات خواهيم کرد که اين قضيه عبدالله بن سبأ که اينها به اين شکل، آن را به طمطراق و بوق و کرنا گذاشتند، يک اسطوره و خياليّات و وهميّات، بيشتر نيست و اين قضيه، ساخته پرداخته فردي است به نام سيف بن عمر که خود آقايان اهل سنت او را زنديق و ملحد و جعّال و وضاع حديث مي‌دانند.

* * * * * * *

آقاي ياسيني

انگيزه اصلي وهابيت براي جعل کردن عبدالله بن سبأ چيست؟

استاد حسيني قزويني

آنچه که بنده مطالعه و تحقيقات گسترده داشتم - و در جوابيه‌اي که به دکتر قفاري داديم در نقد کتاب اصول مذهب الشيعة الإماميّة آورديم و ان شاء الله به بينندگان عزيز هم وعده مي‌دهيم که در آينده‌اي نه چندان دور، يک کتاب مستقلي در رابطه با اسطوره عبدالله بن سبأ به زبان عربي و ترجمه فارسي در اختيار عموم قرار خواهيم داد - و در نتيجه‌اي که بنده رسيدم، سه انگيزه اساسي در جعل داستان و اسطوره و خيال‌بافي عبدالله بن سبأ بوده است:

انگيزه اول:

برخي از وهابيت و بعضي از اهل سنت متشدد، مي‌بينند که تفکرات شيعي در امامت و خلافت و عصمت اهل بيت (عليهم السلام)، برخاسته از کتاب و سنت است. در کتاب‌هايي که جديدا و قديما نوشته‌اند، به‌ويژه کتاب گرانسنگ الغدير از علامه اميني (ره) و کتاب بي‌نظير عبقات الأنوار مرحوم مير حامد حسين (ره) و کتاب کم نظير إحقاق الحق قاضي نور الله شوشتري و بعضي از کتاب‌هايي که اخيرا نوشته شده، تمام عقائد شيعه را مستند به کتب اهل سنت کرده‌اند و اقوال مفسرين و محدثين اهل سنت و با سند‌هاي صحيح، اين مطالب را آورده‌اند.

اينها ديدند که با اين وضع، بهترين راهي که بتوانند حداقل جوانان خودشان يا جوانان شيعه را منحرف کنند، آمدند داستاني را جعل کردند به نام عبدالله بن سبأ که به حرف‌هاي شيعه، نگاه نکنيد، به اين روايات و آياتي که نقل مي‌کنند، توجه نکنيد؛ چون ريشه و سرچشمه مذهب شيعه، برمي‌گردد به يک فرد يهودي به نام عبدالله بن سبأ.

انگيزه دوم:

از روز آغاز ارتحال نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در گوشه قرار گرفتند و مردم به توصيه‌هاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، به‌ويژه قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) که نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اهل بيت (عليهم السلام) را عِدْل و هم‌سنگ قرآن قرار داد و فرمود:

إن تمسکتم بهما، لن تضلوا بعدي.

اگر به قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) تمسک بکنيد، قطعا براي هميشه از گمراهي امان خواهيد داشت و بيمه خواهيد شد.

از اين طرف، آقايان اهل سنت از اهل بيت (عليهم السلام) جدا شدند و رفتند سراغ صحابه. براي آنکه بتوانند سنت صحابه را در رديف سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار بدهند و سخنان صحابه را به عنوان يک مرجع اسلامي و شريعت قرار بدهند، معتقد به عدالت صحابه شدند يا به عبارتي ديگر، معتقد به عصمت صحابه شدند و گفتند که گفتار صحابه، گفتار خداست و گفتار شريعت است و ما موظف هستيم که به سخنان صحابه به عنوان مصدر شريعت نگاه کنيم.

از طرف ديگر ديدند که همين صحابه، اختلافات شديدي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتند. در قضيه قتل عثمان، آن همه سر و صدا ايجاد شد. در قضيه جنگ جمل، در يک طرف، شخصيت‌هاي بزرگي مثل اميرالمؤمنين (عليه السلام) و إبن عباس و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و شخصيت‌هاي بارز صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و در طرف ديگر، همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عايشه ام المؤمنين و طلحه و زبير و ديگران بودند که نزديک به 30 هزار کشته داد.

 در قضيه صفين، در يک طرف، اميرالمؤمنين (عليه السلام) و شخصيت‌هاي برجسته و در طرف ديگر معاويه و عمروعاص و مروان که تصور مي‌کنند صحابه بودند.

اگر اينها بخواهند با اين وضع، به عنوان مصدر شريعت قرار بگيرند، چه کار کنند؟ سخن حضرت علي (عليه السلام) را قبول کنند يا سخن طلحه را؟ سخن إبن عباس و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و عمار را يا سخن زيبر و معاويه و عمروعاص و مروان را؟ لذا اينها ديدند که اين جنگ‌ها و مشاجراتي که بين بزرگان صحابه انجام گرفته، قابل توجيه نيست. آقاي تفتازاني - از استوانه‌هاي علمي اهل سنت و از بنيان‌گذاران مکتب کلامي اهل سنت و متوفاي 791 - صراحتا در کتاب شرح مقاصد اين تعبير را دارد که تقاضا مي‌کنم از عزيزان به اين عبارت تفتازاني - که از ارکان علمي اهل سنت است - دقت کنند که مي‌گويد:

أن ما وقع بين الصحابة من المحاربات و المشاجرات على الوجه المسطور في كتب التواريخ و المذكور على ألسنة الثقاة، يدل بظاهره على أن بعضهم قد حاد عن طريق الحق و بلغ حد الظلم و الفسق و كان الباعث له الحقد و العناد و الحسد و اللداد و طلب الملك و الرياسة.

آنچه که از درگيري‌ها و جنگ بين صحابه نقل شده و با سندهاي صحيح به ما رسيده است، نشان‌گر اين است که برخي از صحابه، از صراط مستقيم منحرف شدند و به مرتبه ظلم و فسق رسيدند و انگيزه اينها، اين بود که نسبت به همديگر کينه داشتند و حسد ورزيدند و دنبال رياست‌طلبي بودند.

شرح المقاصد في علم الكلام للتفتازاني، ج2، ص306

روي اين جهت، آمدند دو مسئله را مطرح کردند تا بتوانند اين اختلافات عميقي که ميان صحابه بود و مشاجرات و کشتارها و تکفير کردن همديگر را بتوانند توجيه کنند. کار اول آنها اين بود که گفتند تمام اين اختلافاتي که ميان صحابه افتاد، برمي‌گردد به يک نفر يهودي به نام عبدالله بن سبأ.

آقاي دکتر احمد محمود صبحي - استاد فلسفه در دانشگاه اسکندريه مصر - صراحت دارد:

يکي از حقايقي که مورخين به آن بي‌توجهي کردند واز کنارش به سادگي گذشتند، اين است که در تاريخ اسلام، اتفاقات دردناک و تلخي افتاده است. مانند قضيه قتل خليفه سوم، عثمان و قضيه جنگ جمل:

و قد شارک فيها کبار الصحابة و زوجة الرسول.

که بزرگان صحابه و همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن شرکت داشتند.

و همديگر را تکفير مي‌کردند و قتل همديگر را واجب مي‌دانستند و مورخين ديدند که هيچ راهي براي توجيه اين کشتارها و تفسيق‌ها و تکفيرها ندارند، جز اين‌که:

كان لا بد أن تلقى مسؤولية هذه الأحداث الجسام على كاهل أحد و لم يكن من المعقول أن يحتمل وزر ذلك كله صحابة أجلاء أبلوا مع رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بلاء حسنا، فكان لا بد أن يقع عبء ذلك كله على إبن سبأ فهو الذي أثار الفتنة التي أدت لقتل عثمان و هو الذي حرض الجيشين يوم الجمل على الإلتحام على حين غفلة من علي و طلحة و الزبير.

بايد اين اتفاقات ميان صحابه را به گردن يک نفر بياندازيم و بهترين فردي که در اين زمينه مي‌توانستند مسئوليت اين اتفاقات را به او نسبت دهند، فردي بهتر از عبدالله بن سبأ نيست. لذا آمدند عبدالله بن سبأ را ساختند و تمام درگيري‌هاي جنگ جمل و قتل عثمان و ديگر مشاجرات صحابه را به گردن او انداختند.

انگيزه سوم:

آقايان، فتوا دادند و گفتند:

ما ناگزيريم تمام آنچه که از صحابه در تاريخ ثبت شده است، مطالب خلاف سنت و قرآن و تکفير همديگر و واجب دانستن کشتن همديگر را:

إلا أن العلماء لحسن ظنهم بأصحاب رسول الله ( ص ) ذكروا لها محامل و تأويلات.

بزرگان ما آمدند براي اين درگيري‌ها و تکفير صحابه نسبت به يکديگر و اين کشتارها، يک محمل‌ها و تأويلاتي درست کردند.

شرح المقاصد في علم الكلام للتفتازاني، ج2، ص306

وقتي عايشه و طلحه و زبير مي‌آيند در برابر حضرت علي (عليه السلام) و عمار و إبن عباس و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) مي‌ايستند، يعني معتقد به وجوب قتل آنهاست و اميرالمؤمنين (عليه السلام) که در برابر اينها مي‌ايستند، معتقد به وجوب قتل اينهاست. در جنگ صفينِ 18 ماهه، معاويه و عمروعاص و مروان و ديگران، قتل حضرت علي (عليه السلام) و عمار را واجب مي‌دانند و اگر واجب نمي‌دانستند، دست به اين جنگ نمي‌زدند و همچنين اميرالمؤمنين (عليه السلام) که کشتن معاويه را واجب مي‌داند. وقتي بحث به اينجا مي‌رسد، من در بحث‌هاي مختلفي که با بزرگان وهابيت داشتم، وقتي بحث صحابه و کارهاي خلاف آنها را مطرح مي‌کرديم، مي‌گفتند که گذشته‌ها گذشته و ما نبايد بحث گذشته‌ها را مطرح کنيم:

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ

سوره بقره/آيه134

به ما چه که حق با حضرت علي (عليه السلام) بود يا حق با طلحه و زبير و معاويه. ما وظيفه‌مان اين است که هم بر معاويه درود بفرستيم و بگوييم که معاويه در بهشت است و هم حضرت علي (عليه السلام) در بهشت است. به قول يکي از مراجع عظام تقليد که مي‌فرمايد:

وقتي اميرالمؤمنين (عليه السلام) دستور مي‌دهد طلحه و زبير و معاويه و عمروعاص را بکشند، معتقد است که آنها اهل جهنم‌اند. حضرت علي (عليه السلام) نيامده است آنجا که ياران معاويه را بکشد و وارد بهشت کند. در جنگ جمل، اگر عايشه، مردم را تحريک مي‌کند براي کشتن حضرت علي (عليه السلام) و ياران حضرت علي (عليه السلام)، نمي‌خواهد ياران حضرت علي (عليه السلام) را با اين کشتن به بهشت بفرستد، بلکه معتقد است که اينها اهل جهنم‌اند و قتل‌شان واجب است و با کشتن‌شان، اينها وارد آتش مي‌شوند. اينها با اين نيت، اين جنگ‌ها را شروع کردند.

وقتي که اين بحث‌ها را مطرح مي‌کنيم، مي‌گويد که اين بحث‌ها را مطرح نکنيد و به صلاح نيست.

ابن حجر مکي مي‌گويد:

و مما يوجب الإمساک عما شجر بينهم من الإختلاف.

واجب است که تمام اختلافات ميان صحابه را چشم پوشي کنيم.

الصواعق المحرقة، ج2، ص622، چاپ جديد دو جلدي موسسه رسالت بيروت

خود آقاي احمد بن حنبل همچنين تعبيري را در طبقات الحنابلة دارد و مي‌گويد:

واجب است که ما تمام کارهاي خلاف صحابه را توجيه کنيم و محمل شرعي براي آنها درست کنيم و عقيده‌مان اين باشد که همه اينها، اهل بهشت هستند.

طبقات الحنابلة، ج1، ص30

اين آقاياني که اين محمل‌ها را درست مي‌کنند، ما نمي‌دانيم به آنچه که در صحاح‌شان نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده که نزديک به  80 ماه بر بالاي 70 هزار منبر، به دستور معاويه، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را سبّ مي‌کردند، آيا در آنجا هم برايش محمل و توجيهي آورده‌اند يا خير؟

البته من در اينجا، سخن براي گفتن، زياد دارم و ان شاء الله در جلسات بعدي، در اين زمينه با بينندگان عزيز سخن خواهم گفت.

* * * * * * *

آقاي ياسيني

نظر علماي اهل سنت درباره اين شخص چيست و چه شناختي از او دارند؟ کجا زندگي مي‌کرده است و دينش چه بود؟

استاد حسيني قزويني

در مورد عبدالله بن سبأ، ضرب المثل مشهوري است که مي‌گويند:

آدم دروغ‌گو، هميشه کم حافظه است.

اينها آمدند براي اين ‌که مقابله با فرهنگ نوراني شيعه بکنند، داستان يا اسطوره و افسانه عبدالله بن سبأ را جعل کردند و در رابطه با زندگي‌نامه او، کتاب‌هاي معتبر اهل سنت، دچار تناقض‌گويي شده‌اند.

مثلا آقاي طبري - که از مورخان بنام اهل سنت است و ذهبي از او به عنوان امامِ در تاريخ و تفسير نام مي‌برد - وقتي به زندگي‌نامه عبدالله بن سبأ مي‌رسد، مي‌گويد:

کان عبدالله بن سبأ يهوديا من أهل الصنعاء و أمه سوداء.

عبدالله بن سبأ، يهودي بود از اهل صنعاي يمن و مادرش، يک سياه‌پوست بود.

تاريخ الطبري، ج3، ص378

آقاي عبد القاهر بغدادي - از استوانه‌هاي کلامي اهل سنت - مي‌گويد:

آقاي عبدالله بن سبأ، يهودي است و اهل حيره عراق است.

الفرق بين الفرق لعبد القاهر البغدادي، ص143

يعني يکي مي‌گويد براي عراق است و ديگري مي‌گويد که براي يمن است. فاصله ميان عراق و يمن، إلي ما شاء الله است.

همچنين آقاي محمد ابو زهره - که از او تعبير به امام مي‌کنند و از شخصيت‌هاي بلند آوازه اهل سنت در عصر حاضر است - مي‌گويد:

کان يهوديا من الحيرة أظهر الإسلام.

عبدالله بن سبأ يهودي بود و از حيره عراق بود.

تاريخ المذاهب الإسلامية، ص38، نشر دارالفکر العربي بيروت

برخي مي‌گويد که ايشان اهل روم بوده است. حتي برخي در محل زندگي عبدالله بن سبأ، گرفتار تناقض‌گويي شده‌اند.

اين‌که ايشان در چه زماني ظهور کرده است؟ آقاي طبري مي‌گويد:

يهودي بود و در زمان عثمان، به ظاهر مسلمان شد و مردم را عليه عثمان تحريک کرد و منجر به قتل عثمان شد.

تاريخ الطبري، ج3، ص378

آقاي عبد القاهر بغدادي مي‌گويد:

عبدالله بن سبأ، يهودي بود و در زمان علي بن أبي طالب مسلمان شد.

الفرق بين الفرق لعبد القاهر البغدادي، ص15

من از بينندگان عزيز و جوانان اهل سنت، حتي جوانان روشن وهابيت و مولوي‌ها و ماموستاهاي عزيز و تمام دانشجويان شيعه و سني که در سراسر جهان، عرض بنده را مي‌شنوند، تقاضا دارم که اگر يک مورد از آدرس‌هايي که بنده مي‌دهم، خلاف پيدا کردند، بنده، هر چقدر که جايزه بخواهند، خدمتشان تقديم مي‌کنم. چون برخي از اين ماهواره‌ها، جوابي براي حرف‌هاي زيبا و مستند و مستدل ما ندارند، مي‌گويند حرف‌‌هاي که فلاني مي‌زند، ما مراجعه کرديم و نادرست بود و پيدا نکرديم. خب، الان بند خودم از کتاب صحيح بخاري، هفت نوع چاپش دارم؛ هشت جلدي و پنج جلدي و سه جلدي و يک جلدي. حتي چندي پيش، يکي از اساتيد حوزه علميه زاهدان، تلفن کردند و يکي از احاديث صحيح مسلم را من براي ايشان خواندم. ايشان گفت که همچنين حديثي در صحيح مسلم نيست که معاويه دستور داده باشد که به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگوييد. گفتم اين عبارت را ايشان در جلد 7، صفحه 120 آورده است. رفت و آورد و گفت که در اينجا نيست. من شماره حديث را براي ايشان مطرح کردم که حديث 6114 است. ايشان شماره حديث را تفتيش کرد و گفت بله، همچنين روايتي در صحيح مسلم است.

از عزيزان، اين را تقاضا مي‌کنم اگر چنانچه يکي از آدرس‌هايي را که بنده مي‌دهم، يک مورد را نتوانستند پيدا کنند، بزرگواري کنند از طريق سايت ما اعلام کنند و ما در صورت نياز، فتوکپي همين صفحه از کتاب را براي عزيزان ارسال کنيم. گرچه بنده تصميم دارم با همکاري عزيزان شبکه سلام در مرکز قم يا مشهد، بتوانيم يک سري بحث‌هاي مستند در رابطه با وهابيت داشته باشيم. يعني هر حرفي که ما مي‌زنيم، عزيزان از خود کتاب و مؤلف کتاب و محل چاپ کتاب و صفحه‌اي که من نقل روايت مي‌کنم، عکس‌برداري کنند تا آقايان وهابيت نتوانند بروند بگويند که آقايان فلاني، صحبت‌هاي که مي‌کند، اين جلد و صفحه را از خودش در مي‌آورد.

اما در مورد عقائد عبدالله بن سبأ از ديدگاه علماي اهل سنت، آقاي اسفرايني مي‌گويد:

إنه کان يؤمن أن عليا نبي.

عبدالله بن سبأ معتقد بود که علي بن أبي طالب، نبي است.

التفسير في الدين، ص123

آقاي عبد القاهر بغدادي مي‌گويد:

ثم يؤمن بأنه إله.

عبدالله بن سبأ، معتقد بود که علي، خداست.

الفرق بين الفرق لعبد القاهر البغدادي، ص15

آقاي شهرستاني - از استوانه‌هاي کلامي اهل سنت - مي‌گويد:

کان يؤمن بأن عليا ليس إله کاملا، بل حلّ به جزء الألوهية.

معتقد بود که علي بن أبي طالب، خداي کامل نبود، بلکه بخشي از الوهيت در او حلول کرده بود..

الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص174، چاپ دارالمعرفة بيروت

باز هم آقاي عبد القاهر بغدادي مي‌گويد:

کان يؤمن بأن عليا وصي النبي.

عبدالله بن سبأ عقيده داشت که علي بن أبي طالب، وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

الفرق بين الفرق لعبد القاهر البغدادي، ص225

آقاي شهرستاني و ايجي مي‌گويند:

عبدالله بن سبأ معتقد بود که علي از دنيا نرفته است و درون ابر زندگي مي‌کند و رعد و برقي که شما مي‌شنويد، صداي علي است و روزي خواهد آمد و دنيا را پر از عدل و داد مي‌کند.

الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص174 - المواقف للإيجي، ج3، ص679

آقاي طبري - سازنده افسانه عبدالله بن سبأ - مي‌گويد:

کان ينادي بأن النبي سيرجع لا عليا.

کسي که در رجعت برمي‌گردد، علي نيست و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

تاريخ الطبري، ج3، ص378

شما ببينيد! اين تناقض‌هايي است که درباره عبدالله بن سبأ دارند. يکي مي‌گويد که سازنده مذهب شيعه بوده است و يکي مي‌گويد که معتقد بود که حضرت علي (عليه السلام) خداست و يکي مي‌گويد که معتقد بود که حضرت علي (عليه السلام)، پيامبر است و يکي مي‌گويد که معتقد بود که حضرت علي (عليه السلام)، همان حضرت مهدي (عليه السلام) است و در ميان ابرها زندگي مي‌کند. خود اين آقايان، درباره عبدالله بن سبأ به يک نقطه مشترکي نرسيدند.

يکي مي‌گويد که در سال 30 هجري در زمان عثمان، مسلمان شد.

تاريخ الطبري، ج3، ص375 و 378 - الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص114

آقاي طبري در جاي ديگر مي‌گويد که در سال 33 هجري مسلمان شده است. آقاي إبن اثير مي‌گويد که در سال 27 هجري مسلمان شده است.

اينها نشان مي‌دهد که چون اين افسانه، واقعيت ندارد، هر روز فکري مي‌کنند و يک چيزي بر اين افسانه مي‌افزايند، لذا دچار فراموشي مي‌شوند و نمي‌دانند که قبلا چه نوشته‌اند. اين تناقض‌گويي‌ها دلالت مي‌کند بر اين‌که اين مسائل و افسانه‌ها، دروغ و جعلي و ساختگي است و همان انگيزه‌هاي سه‌گانه ذکر شده، براي جعل افسانه عبدالله بن سبأ حاکم است.

* * * * * * *

سوالات بينندگان

سوال:

آيا قسم خوردن به اسمي غير از الله، مثلا به اسم امامان (عليهم السلام) يا حضرت ابوالفضل (عليه السلام) و خون ريخته امام حسين (عليه السلام) که من مثلا اين کار را کرده‌ام يا خير، اين چه حکمي دارد؟

جواب:

آقاياني که قسم به غير خدا را حرام مي‌دانند و مي‌گويند که دعوت به قرآن مي‌کنيم. خداوند در قرآن به جان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قسم خورده است و مي‌فرمايد:

لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ

سوره حجر/آيه72

در اينجا خداوند به جان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قسم مي‌خورد. قرآن، براي ما الگو هست. قرآن، به شمس و قمر قسم مي‌خورد:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا

سوره شمس/آيه2-1

اينها نشان‌گر اين است که اشيائي که قداست دارند، مي‌توان به آنها قسم خورد. مانند اين‌که ما بارها مي‌گوييم که به جان فرزندم، به جان مادرم، به جان پدرم. در اين رابطه، هيچ منعي در روايات نداريم. حتي يک حديثي در اين‌که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يا ائمه (عليهم السلام) نهي کرده باشند از قسم خوردن به غير خدا، نداريم.

* * * * * * *

سوال:

آيا نذر کردن به نام غير از الله، مثل نام امامان، مثلا در ماه محرم به نام امام حسين (عليه السلام) و مانند نذر کند، چه حکمي دارد؟

جواب:

عقيده شيعه اين است از زمان شيخ مفيد (ره) تا الان:

اگر کسي بخواهد نذر کند، اگر صيغه نذر نخواند، اين نذر محقق نمي‌شود. هزار بار هم بگويد که من براي امام حسين (عليه السلام) نذر مي‌کنم بر اين‌که يک گوسفند بکشم، اين نذر، نه شرعي است و نه عمل به اين نذر، واجب است. بايد بگويد من براي رضاي خداي عالم نذر مي‌کنم گوسفندي را بکشم در حرم امام حسين (عليه السلام) يا براي امام حسين (عليه السلام) يا حضرت عباس (عليه السلام). همانطوري که در عقد بين يک زن و مرد، تا وقتي که صيغه خوانده نشود، اينها به همديگر محرم نمي‌شوند، در نذر هم اگر کسي صيغه عربي نذر يا ترجمه آن را نگويد، اين نذر محقق نيست و عمل به همچنين نذري، واجب نيست.

اگر واقعا مي‌خواهد چنين کاري بکند، قربة إلي الله باشد نه قربة إلي امام حسين (عليه السلام)، چون اين کار، کفر و شرک است. بايد قربة إلي الله اين گوسفند را بکشد و در ميان مردم توزيع کند و ثوابش را هديه کند براي امام حسين (عليه السلام). اين کاملا درست است.

* * * * * * *

سوال:

عبدالله بن سبأ يهودي، آيا يهودي بوده است؟ مگر بنيان‌گذار مکتب شيعه نبوده است؟

جواب:

ان شاء الله هفته آينده، بحث ما را پيگيري کنيد بيشتر به جوابتان مي‌رسيد.

* * * * * * *

سوال:

آيا وهابيت هم به شعبه‌هاي مختلفي تقسيم شده‌اند يا فقط وهابيت هستند؟

جواب:

اينها همه، تابع محمد بن عبد الوهاب و ابن‌تيميه هستند و شعبه‌هاي متعددي ندارند. ولي أخيرا در درون وهابيت، به‌ويژه در درون آل سعود، از نظر گرايش سياسي، به دو دسته اصلاح‌طلب و خشونت‌طلب يا محافظه كار و راديکال، منشعب شده‌اند. در رأس آقايان اصلاح‌طلب، آقاي ملک عبد الله و تعدادي از برادرانش هستند که مي‌خواهند عربستان سعودي را يک کشور اروپا و آمريکاپسند بکنند و به اقليت‌هاي مذهبي، آزادي بدهند و در رأس راديکال‌ها هم خود امير سلطان – وليعهد، که الان در بيمارستاني در لندن، بستري است - و امير نائب هستند. حتي همين قضيه بن لادن و امثال اينها، برمي‌گردد به اين راديکال‌ها و خشونت‌طلب‌ها.

البته اين را هم عزيزان در نظر داشته باشند که وهابي‌ها، امروز از کلمه وهابي وحشت دارند و نمي‌گويند وهابي هستيم و مي‌گويند که به ما سلفي بگوييد. گرچه اين قضيه، عمومي نيست.

حدود دو هفته قبل، از شبکه المستقله لندن - که يک شبکه وهابي است - براي من فکسي آمد که درباره وهابيت و نظريه محمد بن عبد الوهاب، بحثي داشته باشيم و شما نظرتان را ارسال کنيد و چند شب پيش هم براي يکي از مراجع عظام تقليد حضرت آيت الله العظمي مکارم و از ايشان درخواست مناظره کرده بودند و ايشان جواب داده بود که من با مفتي اعظم عربستان سعودي مناظره مي‌کنم و افرادي که در رده‌هاي پايين باشند، در حدي نيستند که ما با آنها مناظره کنيم. چون در مناظره، حداقل، شخصيت علمي و اجتماعي دو مناظر، بايد رعايت شود.

* * * * * * *

سوال:

با مسئله عبدالله بن سبأ کاري نداريم که با ايمان بود يا بي‌ايمان بود.

چرا برادران تشيّع، نمازها را به صورت پنجگانه مي‌خوانند و مانند نماز سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي‌خوانند؟

جواب:

ان شاء الله شما هم هفته آينده، بحث ما را ببينيد و نظريه شيعه را درباره عبدالله بن سبأ، مفصّل عرض خواهيم کرد.

در مورد نمازهاي شيعه، اولا شما اين را ثابت کن، بعد بيا در آن مناقشه کن. در صحيح مسلم شما، صراحت دارد:

جمع رسول الله صلى الله عليه و سلم بين الظهر و العصر و المغرب و العشاء بالمدينة في غير خوف و لا مطر. قال: قلت لابن عباس: لم فعل ذلك؟ قال: كي لا يحرج أمته.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نماز ظهر را با نماز عصر و نماز مغرب را با نماز عشاء، يک‌جا در مدينه خواند و نه هوا باراني بود و نه مشکل ترس بود. وکيع مي‌گويد: به إبن عباس گفتم: چرا پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نمازها را با هم جمع کرد؟ إبن عباس گفت: براي اين‌که پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، أمت خودش را به مشقت نياندازد.

صحيح مسلم، ج2، ص152، حديث1518

حداقل همين‌که در کتاب‌هاي معتبر شماست، ما به اين روايت و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل مي‌کنيم. مضافا به اين‌که يک عده از جوانان از نماز خواندن بيزارند، چون بايد يک مرتبه در ظهر نماز بخواند و دوباره در ساعت 5/2 و 3 بيايد نماز عصر بخواند و برود و اول مغرب هم بيايد نماز بخواند و 2 ساعت بعد از آن بيايد نماز عشاء را بخواند و بايد کار و زندگي‌اش را کنار بگذارد. خصوصا اگر کسي، کار ضروري داشته باشد يا شغلي داشته باشد که منزلش يا محل کار با مسجد، دور باشد، با مشقت مواجه مي‌شود و قيد نماز را مي‌زند. ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اين‌که مشکلي براي امت پيش نيايد، اين را فرمود تا أمت خودش را به مشکل و حرج نياندازد.

* * * * * * *

سوال:

عبدالله بن سبأ را يکي از مورخان شهير شيعه به نام علامه ... قبول دارد.

جواب:

شما هم ان شاء الله در هفته آينده، بحث ما را پيگيري کن. از بزرگان اهل سنت مانند مانند دکتر طه حسين  صراحت دارد:

عبدالله بن سبأ، افسانه است. براي اين‌که عداوت‌شان را با شيعه اثبات کنند، اين را ساخته‌اند.

آقاي دکتر علي نشار، دکتر حامد حقي، محمد کامل حسين، دکتر عبدالعزيز صالح، دکتر سهيل ذکار مي‌گويند که اين عبدالله بن سبأ، ساختگي است. اکثر بزرگان اهل سنت مي‌گويد که قضيه افسانه عبدالله بن سبأ، ساختگي است. مضافه به اين‌که ما در کتاب‌هاي خودمان، عبدالله بن سبأ را يک فرد مطرود و ملعون و خبيث نام مي‌بريم. اگر بنيان‌گذار مذهب شيعه بوده، بايد به او احترام بگذاريم و قداست بدهيم و از او تجليل کنيم. رواياتي از ائمه (عليهم السلام) در مذمت او داريم. اين رواياتي که از عبدالله بن سبأ آمده، مبني بر بنيان‌گذاري مذهب شيعه، همه‌اش به تاريخ طبري برمي‌گردد و سيف بن عمر. سيف بن عمر، فردي زنديق و ملحد و جعّال حديث است. تمام بزرگان رجال حديثي مانند إبن حبان و يحيي بن معين و ذهبي و إبن حجر، به اين مطلب تصريح کرده‌اند.

شيعه، عبدالله بن سبأ را قبول دارد، ولي به عنوان يک فرد ملعون و خبيث و فردي که درباره آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) غلوّ کرده است، در اين حد قبول دارد؛ نه در حد افسانه‌اي که شما درست کرديد. اصلا ارتباطي با اين قضايا نداشت. بله، ايشان يک غلوّهايي به اميرالمؤمنين (عليه السلام) نسبت داد و به نقلي، اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم او را سوزاندند يا تبعيد کردند و تمام شد و رفت. اگر واقعا عبدالله بن سبأ بود و اين‌همه فتنه‌ها ايجاد کرد و قضيه قتل عثمان و جنگ جمل را ايجاد کرد، آقاي ملازاده! اين آقا کجا رفت؟ زير زمين رفت با بالاي آسمان؟ ايشان در جنگ صفين کجا بود؟ در قضيه حکميّت کجا بود؟ در قضيه خوارج کجا بود؟ بعد از شهادت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در قضاياي صلح امام حسن (عليه السلام)، کجا رفت؟ اين را براي ما در بياوريد. اينها نشان‌گر اين است که همانطوري که برخي از بزرگان منصف اهل سنت هم گفته‌اند، اينها به خاطر اين‌که بتوانند دامن صحابه را از بعضي از گناهان و خلاف‌ها پاک کنند و عقيده شيعه را زير سوال ببرند، اين مسائل را جعل کردند.

* * * * * * *

سوال:

فرق وهابيت و اهل سنت چيست؟

جواب:

فرق آنها از زمين تا آسمان است. مي‌توانيد کتاب الدرر السنية آقاي زيني دحلان - مفتي مکه مکرمه و متوفاي 1304 - جلد اول، صفحه 64 را مطالعه کنيد که مي‌گويد:

آقاي محمد بن عبد الوهاب که ظهور کرد و فرقه وهابيت را تأسيس کرد، اعلام کرد:

تمام مسلمانان - شافعي و مالکي و حنفي و حنبلي و شيعه و زيدي و ... - کافر هستند و علماي گذشته هم کافر هستند و هر کس بخواهد مسلمان شود، بايد 5 بار شهادت بدهد:

1. شهادت بر وحدانيت خداوند.

2. شهادت بر رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم).

3. شهادت بر اين‌که قبلا مشرک بودم و با ورود به وهابيت، مسلمان شدم.

4. شهادت بدهد بر اين‌که پدر مادرم که مرده‌اند و وهابي نشدند، مشرک مرده‌اند.

5. شهادت بدهد که علماي گذشته که مرده‌اند و وهابي نشدند، مشرک مرده‌اند و حق طلب مغفرت براي آنها ندارم.

سرتيپ ايوب صدري - از بزرگان اهل سنت - مي‌گويد:

وقتي اينها خواستند مکه را فتح کنند، هزاران عالم اهل سنت را از لب شمشير گذراندند به اتهام اين‌که اينها کافر و مشرک و مانع نشر فرهنگ وهابيت هستند.

تمام علماي اهل سنت قائل به مشروعيت توسل و شفاعت و زيارت قبور و انبياء (عليهم السلام) هستند و اين عقيده وهابيت درباره حرمت توسل و شفاعت و زيارت قبور، خلاف نظريه تمام اهل سنت است.

* * * * * * *

سوال:

من نمازم را بدون مهر مي‌خوانم. آيا اين مسئله از نظر شرعي ايراد دارد يا خير؟ چون فاميل‌هاي ما ايراد مي‌گيرند.

جواب:

مهر گذاشتن، واجب نيست. آنچه که واجب است، سجده بر زمين گذاشتن است. اگر روي خاک و سنگ و حصير و چوب و درخت و کاغذ، نماز بخوانيد، اشکالي ندارد. ولي طبق رواياتي که از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) داريم، سجده کردن بر فرش و ميوه‌جات باطل است. دليل‌مان اين است که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

جعلت لي الأرض مسجدا و طهورا.

خداوند، زمين را براي من، سجده‌گاه و محل طهارت قرار داده است.

صحيح البخاري، ج1، ص86 و ج1، ص113

يعني، هم بايد به زمين سجده کنيم و هم به زمين تيمم کنيم. اين آقاياني که مي‌گويند سجده بر فرش اشکالي ندارد، آيا مي‌توانند بگويند که تيمم هم مي‌شود روي لباس و فرش و کلاه کرد؟ وقتي تيمم روي فرش نمي‌شود کرد، قطعا سجده هم نمي‌شود کرد.

در روايت آمده است که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر سنگ سجده کرده است. آقاي حاکم نيشابوري هم مي‌گويد که روايت صحيح است.

عن إبن عباس: ان النبي صلى الله عليه و آله سجد على الحجر * هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه *

مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج1، ص 473

ذهبي هم مي‌گويد روايت صحيح است.

در صحيح مسلم، آمده است که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):

يصلى على حصير يسجد عليه.

بر روي حصير نماز مي‌خواند و بر حصير هم سجده مي‌کرد.

صحيح مسلم،‌ ج2، ص62

در صحيح بخاري آمده است که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):

يصلي علي الخمرة.

بر روي خمره (جانماز حصيري) سجده مي‌کرد.

صحيح البخاري، ج1، ص100

خمره، يک جانماز کوچکي بود که در زمان سابق، از حصير يا ليف خرما درست مي‌شد، به اندازه‌اي که دست و پيشاني انسان در آنجا جا بگيرد.

تمام اين روايات، کاملا در کتب اهل سنت موجود است.

همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بعضي از صحابه را مانند أفلح که بر گوشه عمامه‌شان سجده مي‌کردند، منع مي‌کرد و مي‌فرمود:

يا أفلح! ترب.

بر روي تراب، سجده کن.

نيل الأوطار للشوكاني، ج2، ص131 - سنن الترمذي، ج1، ص236 - فتح الباري لإبن حجر عسقلاني، ج3، ص68 - أسد الغابة لإبن الأثير، ج1، ص107 - الإصابة لأبن حجر، ج1، ص252

آقاي علي بن عبد الله بن عباس - نوه عباس، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - نامه مي‌نويسد به مکه مکرمه:

أرسل إلي بلوح من المروة أسجد عليه.

يک سنگي از کوه مروه براي من بفرست تا بر روي آن، سجده کنم.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج1، ص308 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج43، ص50 - اخبار مکه، ج2، ص151

آقاي مسروق - از علماي بزرگ اهل سنت - :

إذا خرج يخرج بلبنة يسجد عليها في السفينة.

وقتي از مدينه مي‌رفت، چيزي را که شبيه مهر از خاک مدينه درست کرده بود، با خود مي‌برد و در کشتي بر روي آن سجده مي‌کرد.

الطبقات الكبرى لإبن سعد، ج6، ص79 - المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج2، ص583

لذا، سجده کردن بر مهر، واجب نيست؛ سجده کردن بر زمين واجب است. سجده بر فرش و لباس و آنچه که مأکولات و ملبوسات است، باطل است.

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دکتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  26 فروردين 88 - 00:00:00
با سلام متشكرم هم از برنامه هايتان در شبكه سلام و زحمتهايتان . خواهش دارم در مورد كعب الاحبار يهودي هم برنامه ي تهيه كنيد و هم مقاله اي يا علي
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
در اين زمينه كتابي به نام يهود بثوب الإسلام نوشته نجاح الطائي موجود است ؛ مي توانيد به اين كتاب مراجعه كنيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  31 فروردين 88 - 00:00:00
با عرض سلام خدمت دوستان عزيز و علاقمند به برنامه هاي شبکه ماهواره اي سلام و همچنين شبکه قرآن سيماي جمهوري اسلامي ايران بعد از مدتي که مشکلي براي ضبط برنامه هاي اين دو شبکه براي من پيش اومده بود الحمدلله مشکل حل شد و دوستان مي تونن سي دي برنامه هايي رو که از اين دو شبکه مي خوان رو سفارش بدن و با قيمت مناسب در هر کجاي ايران دريافت کنند. اگر دوستان برنامه خاصي مدّ نظرشون هست مي تونن ساعت و عنوان برنامه رو برام تو پيغام خصوصي بزارن تا انجام وظيفه کنم. مواردي که فعلاً آماده کردم: مقايسه مکاتب و اديان استاد حسين فريدوني شبکه سلام(مذهب بودا - قسمت چهارم) شفاعت در قرآن شبکه قرآن مورخ ۳۱/۱/۸۸ صحيفه معرفت دکتر اسدي گرمارودي شبکه سلام(شرحي بر دعاي ۱۷ صحيفه سجاديه) http://valfajr313.blogfa.com/
3   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  06 ارديبهشت 88 - 00:00:00
با سلام اينهم يك ويدو يو تيوب مناسب با اين بحث . در ضمن برادران شبكه سلام تيوي نيز ميتواند از اين نمونه ويدوها استقاده كنند . http://www.youtube.com/watch?v=igvj3lQ-1G0 با تشكر خادم اهل بيت نبي
جواب نظر:
با تشكر از شما
4   نام و نام خانوادگي:  مهدي ذ     -   تاريخ:  07 ارديبهشت 88 - 00:00:00
با سلام خدمت تمام مبلغان انتظار آقا امام زمان (ع) . ميخواستم در خواست كنم فايل(http://www.youtube.com/watch?v=igvj3lQ-1G0) را ترجمه كرده و براي دانلود روي سايت قرار دهيد . فكر ميكنم روند رشد افكار حقه تشيع نزد عامه مردم ‚ با انتشار صوتي وتصويري آنها با سرعت بيشتري روي دهد . فرقه ضاله با نشر كليپهاي صوتي و تصويري در ميان مردم ( كه اكثرا" وقت كتاب خواني و يا مراجعه به سايتهاي تحقيقاتي را ندارند ) سعي در ايجاد شك در عقايد آنها نموده اند . يكي كارهايي كه ميتواند از رسوخ منجلاب خليفه پرستي در بين عوام جلوگيري نمايد همين كارست . سپاسگذارم
5   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  21 ارديبهشت 88 - 00:00:00
درمورد عبدالله بن سباء توصيه مي کنم که9 کتاب گرانسنگ افسانه عبدالله بن سباء تاليف علامه عسگري را بخوانيد که به گفته مرحوم علامه شيخ آل ياسين با نوشته شدن اين کتاب تهمت بزرگي از شيعه برطرف شد
6   نام و نام خانوادگي:  سيد حسين     -   تاريخ:  08 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام . افسانه عبد الله بن سبا و نسبت دادن شيعه به آن به حدي مضحك و خنده دار است كه حتي ساده لوح ترين افراد نمي تواند چنين مطلبي را باور كند حال ببينيم هدف نواصب و دشمنان اهل بيت براي مطرح كردن اين افسانه چيست؟؟و اصلا چرا تشكيل اين افسانه را به دوران خلافت عثمان نسبت مي دهند ؟ 1-تبرئه كردن صحابه از قتل عثمان: همان طور كه همه مورخان و محدثان اهل سنت نوشته اند صحابه بسياري به طور مستقيم و غير مستقيم در قتل عثمان بن عفان نقش داشته اند و لذا اين مطلب باعث خدشه دارشدن قداستي است كه اهل سنت براي همه صحابه قائلند از اين جهت براي تبرئه كردن صحابه افسانه اي با نام (عبد الله بن سبا)ساخته اند تا هرگاه سخن از قتل خليفه سوم!!! به ميان مي ايد ذهن افراد از صحابه منحرف شده و متوجه به فردي با نام عبد الله بن سبا شود . 2- تبرئه صحابه از فتنه هايي كه پس از عثمان به بهانه خونخواهي عثمان بر پا كردند: همان طور كه همه مي دانند پس از قتل عثمان عده اي از اصحاب انحصار طلب كه دردوران دوازده ساله خلافت عثمان صاحب مناصب كليدي بودند و با به دست آوردن اموال حرام بسيار صاحب ثروت فراوان شدند پس از روي كار امدن امير المومنين به ناگاه دريافتند كه ريشه مناصب و درامد هاي باد اورده آنها خشكيده شد و ديگر نخواهند توانست مانند سابق بدون اينكه كار كنند به عياشي بپردازند و غلامان و كنيزان زيبا خريداري كنند به همين خاطر با مطرح كردن شعار دروغين خونخواهي عثمان!!!جنگهاي جمل و صفين را به راه انداختند از اين رو اهل سنت براي توجيه اين فتنه ها افسانه عبد الله بن سبا را مطرح مي كنند تا دامن آنها را از اين فتنه ها پاك كنند. 3-تبرئه كردن عثمان بن عفان از انحرافات و بدعت هايي كه در طول دوره دوازده خلافت خود مرتكب شد: در دوره خلافت عثمان چنان فتنه ها و بدعت هايي در حكومت اسلامي به وجود آمد كه اگر اين دوره را بازگشت به جاهليت و اشرافيت اموي نام نهيم سخن گزافي نگفته ايم اين اعمال خلاف سنت به حدي بود كه اصحاب بسياري مانند ابوذر غفاري - عمار -طلحه - زبير و حتي عايشه به شدت با آنها به مخالفت برخاستند و همين مخالفت هاي اصحاب بود كه زمينه را براي شورش عمومي و قتل عثمان مهيا ساخت ملاحظه مي شود كه اگر اهل سنت متوجه اين بدعت ها و اعمال زشت عثمان و مخالفت قاطبه صحابه با او شوند پروژه عدالت صحابه زير سوال مي رود و لذا ملاحظه مي شود كه نواصب با مطرح كردن اين افسانه در زمان عثمان بهترين بهره را خواهند برد و با يك تير هر سه نشان را خواهند زد براي روشن تر شدن مطلب به تعدادي از بدعت ها و اعمال خلاف عثمان در ذيل اشاره مي شود : او عبدالله ابن مسعود صحابى عظيم الشاءن پيامبر را بخاطر اعتراضات وى بر تغييراتى كه در دين خدا مى داد، در ملاء عام مورد خطاب قرار داده گفت : جانور زشتى نزد شما آمد كه هر كه به طعام وى رود، كثافت استفراغ خواهد كرد!و دستور داد او را با وضع ناهنجارى از مسجد بيرون كنند، و در اجراى فرمان او ابن مسعود را بلند كردند و چنان بر زمين كوفتند كه يكى از پهلوهايش شكست ، ابن مسعود گفت : فلانى بدستور عثمان من را كشت . اهانت به عمار ياسر، صحابى بزرگ پيامبر و به دنبال آن اهانتهاى اوست به عمار ياسر صحابى بزرگ پيامبر و ضرب و شتم او، احاديث در فضائل عمار بسيار وارد شده است ، اما عثمان همچنانكه بلاذرى در انساب آورده است عمار را بخاطر اعتراض ‍ به رفتار عثمان در سوء استفاده از بيت المال ، اهانت كرده به او گفت : اى فرزند كسى كه جلو ادرارش را نمى گيرد، بر من جراءت كردى ؟ سپس دستور داد كه بگيريدش ، عمار را به نزد عثمان آوردند، آنقدر عمار را زد تا غش كرد و طبق روايت بلاذرى با لگد به ميان پاى او زد تا غش كرد، به گونه اى كه نماز ظهر و عصر از او فوت شد. بار ديگر نيز وقتى خبر رحلت اباذر در تبعيدگاه ربذه كه به دستور عثمان صورت گرفته بود به عثمان رسيد گفت : خدا او را رحمت كند! عمار (با كناية ) گفت : آرى خدا او را از طرف همه ما رحمت كند، عثمان (كه از اين كنايه برآشفته بود) گفت : اى كه آ... پدرش را گاز مى گرفت ، آيا مى انديشى كه از تبعيد او پشيمانم ؟؟ (ادب خليفه را ملاحظه كنيد)سپس دستور داد تا بر پشت عمار كوبيده و گفت : تو هم به همان جاى ابوذر برو، عمار آماده حركت شده بود كه طائفه بنى مخزوم به حمايتش آمدند، خبر به حضرت على عليه السلام رسيد و از حضرت خواستند با عثمان صحبت كند، حضرت به عثمان فرمود: اى عثمان از خدا بترس ، تو يكى از مردان شايسته مسلمين (ابوذر) را تبعيد كردى كه در آن تبعيد جان سپرد، الان مى خواهى همانند او را نيز تبعيد كنى ، سخن ميان ايندو طولانى شد تا اينكه عثمان گفت : تو (يا على ) به تبعيد شدن سزاوارترى از عمار، حضرت فرمود: اگر مى خواهى اين كار را بكن ، اما مهاجرين جلو عثمان را گرفتند و گفتند: اينكه نمى شود هر كه با تو سخن گويد او را تبعيد كنى ؟ و لذا از تبعيد عمار صرف نظر كرد.و در مورد عمار همين بس كه پيامبر فرمود: هر كه عمار را ناسزا گويد و يا دشمن دارد خدا او را ناسزا گويد و دشنام دارد. اما داستان تبعيد ابوذر به شام و از آنجا به ربذه و رحلت وى در آنجا از مسلمات و وقايع اسف بار تاريخ اسلام است ، و شما خود بهتر مى دانيد وقتى بزرگان اسلام اين چنين تحقير شوند، براى اسلام چه ارزش ‍ و آبروئى باقى خواهد ماند. او دستور داد تا ابوذر را به بدترين وجه از شام به مدينه آورند و گفت : او را بر روى شتر درشت سوار كن و همراهى سخت با او همراه كن كه شب و روز براند تا ياد عثمان و معاويه را فراموش كند، ابوذر كه در سن پيرى و لاغرى اندام و بلندى قد و داراى سر و ريش سفيد بود، چنان در ميان راه سختى كشيد كه رانهاى پاى او زخم شاد و گوشت آن ريخت و سخت كوفته و رنجور شد، و در مجلس مباحثه اى كه ميان ابوذر و عثمان رخ داد، عثمان ابوذر را متهم كرد كه در حديث خود به پيامبر دروغ مى بندد، ابوذر حضرت على را گواه گرفت ، حضرت بنفع ابوذر شهادت داد و از او دفاع كرد، عثمان كه از اين سخن برآشفته بود با كمال جسارت به حضرت امير عليه السلام گفت : خاك بر دهانت باد (مؤ لف گويد: اگر نه اين بود كه مى بايسد عمق فاجعه روشن شود جراءت آوردن اين جسارت را نداشتيم .) حضرت امير نيز به او فرمود: خاك بر دهان خودت باد، اين چه كارى است كه مى كنى و چه انصافى است كه روا مى دارى ؟ چرا بخاطر نامه معاويه و سخن نامعلوم او، با اباذر چنين مى كنى ؟ با اينكه ظلم و فساد و فتنه و عناد معاويه معلوم است . انحراف ديگر در بزرگداشت افراد پست 1- مروان پس از بررسى اجمالى و ذكر نمونه اى از برخورد خليفه سوم با اصحاب بزرگ پيامبر، نگاهى گذرا مى اندازيم به افرادى كه در خلافت عثمان ، مورد احترام و عزت قرار گرفتند، از جمله افرادى كه به ناحق مورد احترام و لطف عثمان قرار گرفتند مروان ابن حكم است ، عثمان قريه فدك را همان كه صديقه كبرى سلام الله عليها به شدت بر آن اصرار مى نمود، اما ابوبكر و عمر او را منع نمودند، و با جعل مطالبى از پيامبر كه هر چه ما باقى گذاريم صدقه است فدك را از حضرت گرفتند، آرى عثمان آن را يكجا در اختيار مروان قرار داد ، چرا كه مروان پسر عموى او و شوهر دخترش بود، و به اين مقدار نيز بسنده نكرد، هنگامى كه آفريقا در زمان عثمان فتح شد، خمس آن را كه پانصد هزار دينار بود يكحا به مروان بخشيد و در نوبت ديگر دستور داد يكصد هزار و پنجاه اوقيه به مروان از بيت المال پرداخت كنند، كليددار بيت المال زيد ابن ارقم بود وى اعتراض كرد و گفت : اگر به مروان صد درهم مى دادى زياد بود، اما وى كليددار را عزل كرد. اين مروان كه اينقدر مورد لطف عثمان قرار گرفته است ، هموست كه پيامبر اكرم ، پدرش حكم و اولاد حكم را لعنت نمود و وقتى مروان ابن حكم (پس از ولادت ) نزد حضرت روسل آوردند فرمود: وزغ ابن وزغ ملعونى است پسر ملعونى است پسر ملعون و اين ملعون همان است كه به امام حسين عليه السلام گفت : (شما) خانواده ملعونى هستيد، و حضرت حسين عليه السلام به او فرمود: بخدا سوگند، خداوند تو را در حالى كه در پشت پدرت بودى لعنت نموده است و اين مروان همان است كه خطبه عيد را قبل از نماز مى خواند تا مردم متفرق نشوند و او حضرت امير عليه السلام را سب كند. و اين مرد همان است كه در هر جمعه و جماعتى حضرت امير را سب مى كرد، حتى مى فرستاد تا شخصى درون خانه امام مجتبى رود و او و پدر بزرگوارش را به شدت ناسزا گويد. و او همان است كه جلو جنازه امام مجتبى را گرفت و گفت : نمى گذارم او كنار پيامبر دفن شود. آرى عثمان اين وزغ ملعون را امين خود و مشاور خويش قرار داد و بر مسلمين مسلط كرد. حكم ابن عاص مورد عنايت خليفه مى شود. و از جمله افراد پستى كه بوسيله عثمان مورد احترام قرار گرفتند، حكم ابن ابى العاص ، عموى عثمان و پدر مروان است ، اين مرد از همسايه هاى پيامبر در جاهليت بود از همه بيشتر پيامبر را اذيت مى كرد، در پشت سر حضرت با نشان دادن حالاتى حضرت را مسخره مى كرد و چشمك مى زد، طبق روايات ، پيامبر در يكى از اين مواقع او را نفرين نمود و چشم او تا آخر عمر پرش پيدا كرد. او همان است كه هنگامى كه پيامبر با يكى از همسرانش بود، بر حضرت مشرف شد و بدچشمى كرد، حضرت در حالى كه نيزه كوچكى در دست داشت ، به دنبال او بيرون آمده فرمود: چه كسى عذر خواه من است از اين وزغ ملعون ، و سپس او و فرزندانش را به طائف تبعيد فرمود، عثمان پس از پيامبر از ابوبكر و عمر خواست تا او را برگردانند، اما آنها قبول نكردند ولى او خود در زمان خلافتش اينكار را كرد، قبلا گفتيم كه پيامبر اين فرد و فرزندش مروان را لعنت نمود، اما عثمان او را پناه داد و صدقات قضاعه را كه سيصد هزار درهم بود، در اختيار وى نهاد. وليد فاسق شرابخوار از خليفه هديه مى گيرد يكى ديگر از كسانى كه مورد لطف عثمان قرار گرفت ، وليد ابن عقبة برادر مادرى خليفه است ، عثمان به او يكصد هزار از بيت المال عطا كرد. و اين وليد همان است كه پدرش از سرسخت ترين دشمنان پيامبر بود و بر روى پيامبر آب دهان پرتاب كرد، پيامبر اكرم به وى فرمود: اگر بيرون مكه تو را ببينم سرت را با شمشير جدا مى كنم ، و در جنگ بدر اسير و كشته شد، اما خود وليد همان است كه قرآن او را فاسق ناميده است ، او فاسقى است ، شرابخوار و زناكار، كه نسبت به دين هتاك است . وليد همان است كه وقتى بر كوفه از طرف عثمان امير شد، با حالت مستى به نماز آمد و در محراب مسجد قيى كرد و نماز صبح را چهارركعت خواند و در نماز شعر عاشقانه خواند و گفت : آيا مى خواهيد بيشتر بخوانم ؟! آرى عثمان اين فاسق فاجر را مامور صدقات بنى ثعلب كرد و سپس استاندار كوفه نمود و بر نواميس و دين مردم امين قرار داد، تعجب آور آنجاست كه خليفه در اجراى حد بر اين شرابخوار سستى مى كرد تا اينكه حضرت امير عليه السلام حد را بر او جارى نمود. ابوسفيان مورد عنايت خليفه مى شود فرد ديگرى كه مورد احترام و لطف خليفه قرار گرفت ابا سفيان ابن حرب است ، عثمان همان روزى كه به مروان يكصد هزار داد به ابوسفيان دويست هزار از بيت المال داد. اما ابوسفيان همان دشمن سرسخت پيامبر است در جاهليت و پناهگاه منافقين است در اسلام ، حضرت على عليه السلام به او فرمود: تو همواره دشمن اسلام و مسلمين بوده اى ، و هموست كه پيامبر او و دو پسرش معاويه و يزيد (برادر معاويه ) را در وقتى كه با هم مى آمدند لعنت نمود و فرمود: خدايا لعنت كن سواره را (ابوسفيان ) و آنكه جلو و آنكه پشت اوست . تعجب اينجاست كه هر سه تاى اين افراد ملعون مورد احترام سه خليفه قرار گرفتند، زيرا ابوبكر، يزيد ابن ابوسفيان را والى شام كرد، و عمر معاويه را پس از يزيد، والى شام نمود و عثمان نيز ابوسفيان را گرامى داشت . و به طرق مختلف روايت كرده اند كه وقتى عثمان خليفه شد، ابوسفيان نزد عثمان آمد و گفت : خلافت پس از عمر و ابوبكر به تو رسيد، آن را مانند توپ به گردش در آور و پايه هاى آن را در بنى اميه قرار ده ، كه حق همين حكومت است و بهشت و جهنمى در كار نيست ، عثمان فرياد زد: از من دور شو خدا به تو چنين و چنان كند. و در روايت ديگر آمده است كه ابوسفيان پس از آنكه نابينا شده بود، نزد عثمان آمد و پرسيد: آيا كسى هست ؟ گفتند: نه ، گفت : خدايا كار را كار جاهليت قرار ده و حكومت را حكومت غاصبانه و پايه هاى زمين را براى بنى اميه بر پا كن . آرى اين دشمن ديرين اسلام با اين وضعيت مورد لطف و تفقد خليفه قرار مى گيرد. عنايات خليفه به عبدالله ابن سعد و از جمله افراد بنى اميه كه مورد لطف خليفه اموى قرار گرفتند برادر رضاعى عثمان عبدالله ابن سعد ابن ابى سرح است ، عثمان خمس غنائم آفريقا را در جنگ نخست كه پانصد هزار دينار مى شد به وى بخشيد در حالى كه بهره يك سواره نظام سه هزار بود. و او را والى كشور مصر نمود و مردم آنجا از ظلم وى به عثمان شكايت بردند ولى عثمان بر حكومت وى پافشارى مى كرد، اين عبدالله همان است كه ابتدا مسلمان شد سپس مرتد شد و پيامبر هنگام فتح مكه ، فرمود تا او را بكشند، و خونش مباح است هر چند كه زير پرده كعبه باشد، اما عثمان او را پناه داد و پنهان كرد تا در موقعيت مناسب از پيامبر براى وى امان خواست ، پيامبر مدتى سكوت نمود، سپس ‍ قبول فرمود، وقتى عثمان رفت ، پيامبر فرمود: من سكوت نكردم مگر بخاطر اينكه يكى از شماها برخيزد و گردن او را بزند. آرى اين افراد بخاطر اينكه جزء خاندان بنى اميه و منسوبين عثمان هستند مورد لطف قرار مى گيرند گرچه اسلام از آن ها بيزار است . بنى اميه در زمان عثمان بر مردم مسلط شدند بطور خلاصه آنكه عثمان ، تمام سعى خود را بر آن گذارد تا طبق گفته ابوسفيان تمام مراكز حساس را به بنى اميه واگذار كند، معاويه را در شام تام الاختيار قرار داد، عبدالله ابن ابى سرح را در مصر گمارد و وليد را در كوفه و مروان را مشاور خود نمود. بلاذرى در انساب گويد: عثمان چه بسيار كه بنى اميه را حكومت مى داد و وقتى اعمال آنها مورد اعتراض اصحاب پيامبر قرار مى گرفت و به او تذكر مى دادند، گوش نمى داد او شيفته خاندان خود بنى اميه بود و تلاش مى كرد تا يك حكومت اموى بپا كند، شبل ابن خالد نزد عثمان آمد وقتى كه در مجلس او جز بنى اميه كسى نبود و گفت : اى گروه قريش شما را چه شده ؟ آيا در ميان شما طفلى نيست كه بخواهد بزرگ شود، يا فقيرى كه بخواهد غنى گردد يا گمنامى كه بخواهيد نامش را بلند گردانيد، چرا اين اشعرى - ابوموسى - را بر عراق مسلط كرده ايد كه آن را كاملا ببلعد، عثمان گفت : چه كسى را براى عراق در نظر داريد؟ گفتند: عبدالله ابن عامر، و او عبدالله را در حالى كه بيست و چهار يا پنج ساله بود بر عراق حاكم نمود. آرى عثمان بنى اميه را بر امت اسلامى مسلط مى كرد و مى گفت : اگر كليدهاى بهشت در دست من بود، آن را به بنى اميه مى دادم تا همگى وارد بهشت شوند. و چه زيبا و دقيق است تعبير حضرت امير عليه السلام نسبت به اعمال عثمان آنجا كه در خطبه شقشقيه مى فرمايد: هنرش خوردن و دفع كردن بود، فرزندان پدرش (بنى اميه ) مانند شتر گرسنه كه در فصل بهار علف صحرا را با اشتها مى بلعد، آن ها نيز اموال خدا را غارت كردند، تا اينكه شيرازه زندگيش گسيخت ، اعمالش در سقوطش تسريع كرد و شكم خوارگى او وى را هلاك كرد. بنى اميه از نظر قرآن و حديث آرى عثمان شيفته خاندان بنى اميه است در حالى كه قرآن اين خاندان را شجره ملعونة مى نامد، و آن وقتى بود كه پيامبر در خواب ديد كه بنى اميه همانند ميمونها بر منبرها قرار گرفته اند، و غصه دار شد و فرمود: بزودى آنها بر شما غلبه مى كنند و رؤ ساى بدى خواهند بود، خداوند آيه 60 سوره اسراء را نازل نمود كه در طى آن فرمود: و ما جعلنا الرؤ يا اللتى اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن الاية . و از ابى برزة روايت كرده اند كه مبغوض ترين زنده ها يا مبغوض ترين مردم نزد پيامبر بنى اميه بودند، و حضرت امير عليه السلام فرمود: هر امتى آفتى دارند و آفت اين امت بنى اميه هستند. و اگر مى خواهيد به كيفيت اسلام و مسلمين در دوران حكومت بنى اميه پى ببريد به سخن پيامبر اكرم توجه كنيد كه فرمود: هرگاه بنى اميه تعدادشان به چهل نفر رسيد، بندگان خدا را برده خود گردانند و مال خدا را بخشش قرار دهند، و كتاب خدا را به فساد و تباهى كشند. در پايان با عذر خواهي از دوستان عزيز از باب اطاله كلام بحث در مورد ساير انحرافات عثمان را به بعد موكول مي كنيم .
7   نام و نام خانوادگي:  shobhe1     -   تاريخ:  16 مهر 88 - 00:00:00
در اين عبارت نام فرد مورد نظر ظاهرا پٍلس است نه بلس (آقاي بُلس يهودي براي نابوي دين مسيحيت،)
8   نام و نام خانوادگي:  بهار رضايي     -   تاريخ:  01 شهريور 89 - 11:32:05
سردسته منافقين بعد از شهادت حضرت علي براي ايجاد تفرقه بين ژيروان امام حسن كه بود و معاويه چه گزينه اي را براي جنگ رواني در ارودوگاه امام حسن مجتبي انجام داد
جواب نظر:
باسلام
كاربر گرامي؛ سردسته منافقين زمان امام حسن عليه السلام اشعث بن قيس بود و معاويه براي ايجاد جنگ رواني از تبليغات مسموم گرفته تا تطميع ياران حضرت و فرستادن نامه هاي مختلف به امام حسن عليه السلام و ادعاهاي گذافه و انتشار اخبار كذب بين سپاهيان ايشان مبني بر صلح از طرف ايشان و ارسال اغتشاشگران در منطقه حكومت امام حسن ع و تحريك سپاهيان بخصوص خوارج عليه امام ع و... كمك گرفت.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
9   نام و نام خانوادگي:  محمد رضا حشمت خواه     -   تاريخ:  10 دي 89 - 12:34:20
رجوع گردد به کتاب عبدالله بن سبا و افسانه هاي تاريخي ديگر تاليف علامه سيد مرتضي عسکري
10   نام و نام خانوادگي:  محمدفريدالبشيري_مزارشريف(افغانستان)     -   تاريخ:  12 اسفند 89 - 07:36:42
خيلي ممنون اززحمات فراوان دکتر قزويني; در ضمن اگر در مورد ابو هريره مطالبي از منابع اهل سنت بنويسيد بسيار عالي خواهد بود . تشکر
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

مي‌توانيد به آدرس ذيل مراجعه كنيد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=106

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

11   نام و نام خانوادگي:  محمدفريدالبشيري_مزارشريف(افغانستان)     -   تاريخ:  22 اسفند 89 - 07:31:31
خيلي ممنون اززحمات فراوان دکتر حسيني قزويني; در ضمن اگر در مورد ازدواج بچه شيعه با دختر سني مذهب معلومات ارسال بداريد بسيار ممنون.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

در اين زمينه مي‌توانيد به آدرس ذيل و همچنين نظرات مربوط به آن مراجعه كنيد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=693

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

12   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:  22 ارديبهشت 90 - 08:05:26
سلام
خسته نباشيد ممنون از سايت بسيار خوبتون
13   نام و نام خانوادگي:  حميدرضا     -   تاريخ:  09 تير 90 - 01:47:47
با درود فراوان // سپاسگزار از مطالب آموزنده و روشن شما در باب شخصيت و ماجراي عبدالله بن سبا // ماجور و مويد باشيد
14   نام و نام خانوادگي:  تيمور     -   تاريخ:  17 مرداد 90 - 17:39:07
چرا شيعه امامت را يکي از ارکان دين اسلام معرفي ميکند
15   نام و نام خانوادگي:  يازهرا     -   تاريخ:  17 مرداد 91 - 14:24:18
پروردگار عالم در روز غديرخم اين آيه را نازل فرمودندکه :"..اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا.." امروز دينتان را براى شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم يعني آيه 3 سوره مائده که طبق نظر شيعه وسني در رابطه با ولايت اميرالمومنين علي بن ابيطالب نازل شده است. پس خداوند با معرفي امام و جانشين پيامبر دين را کامل شده معرفي نمود، و از اين دين، با امامت منصوب الهي، راضي شد،يعني دين قبل از معرفي ولي، دين مرضي خداوند نبوده. بنابراين امامت از مهم ترين ارکان دين است. و دين بدون امامت اصلا دين مرضي خدا نيست. التماس دعا ياعلي
16   نام و نام خانوادگي:  م     -   تاريخ:  05 مهر 91 - 17:06:05
شما چقدر لاف مي زنيد ، کتاب صحيح البخاري فقط و فقط 2 جلد است ، اين قدر آبروتون رو نبريد ما اهل سنت حتي در مورد بحار النوار و... اطلاعات کافي داريم . متن زير رو بخوان اين متن اصل و اساس بندگي الله(جلّ جلالُه) است : شش اصل در دين مبين اسلام است ، که اگر ما مسلمانان به آن عمل کنيم سعادت و سر بلندي دنيا وآخرت و قرب الهي نصيب مان مي شود :اول اقرار و يقين به کلمه ي طيّبه ي« لا إلهَ إلَّا الله وَ مُحَمَّد رَسولَ الله » : اين کلمه ي طيبه از ما چهار چيز مي طلبد: اولاْ لفظ عربي آن را به طور صحيح ادا کنيم. ثانياْ معني آن را که نيست خدايي جز خداي يگانه و حضرت محمد(ص) فرستاده ي خداست،بدانيم. ثالثاْ هدف ما از اينکه مي گوييم « لا إلهَ إلَّا الله وَ مُحَمَّد رَسولَ الله » چيست؟ هدف اين است که هر چه شده و مي شود و خواهد شد به اذن و اراده ي «الله»(جلّ جلالُه)بوده است و خواهد بود . « الله» خالق است و به غير از «الله» خالقي نيست ، «الله» مالک است و به غير از او مالکي نيست، «الله» رازق است و به غير از او رازقي نيست ، «الله» حافظ است و به غير از او حافظي نيست، «الله» در همه جا حاضر و ناظر است و «الله» عليمُ به ذاتِ الصّدور است ...رابعاً: فضيلت اين کلمه اين است که نبي کريم(ص) فرموده اند: هر کسي در حالي وفات بکند که با يقين بداند به غير از «الله» تعالي هيچ معبودي نيست، وارد بهشت خواهد شد .(به روايت مسلم) حضرت علي(کرّمَ الله وجهه) از رسول الله (ص) روايت مي کنند که «الله» تعالي ارشاد فرموده اند: من «الله» هستم ، به غير از من هيچ معبودي نيست، هرکسي اقرار به يگانگي من کرد در قلعه ي من داخل مي شود و از عذاب من محفوظ مي ماند. هدف از«مُحَمَّد رَسولَ الله» اين است که زندگي ۲۴ ساعته ي ما طبق سيره و سنّت رسول الله باشد . فضيلت آن اين است که، هر عمل مطابق سنت رسول الله (ص) عبادت است . دوم نماز:نماز ستون دين است، يعني تمام اعمال خوب انسان به نماز او بستگي دارد . مقصد نماز اين است که بايد اعمال و رفتار ما در خارج از نماز مانند اعمال و رفتار ما در هنگام نماز باشد . فضيلت نماز: مفهوم حديث است که حضرت ابوذر (رضي الله عنه) مي فرمايد، رسول الله (ص) موقع زمستان به جايي بيرون رفتند. در آن موقع برگ هاي درختان به کثرت مي ريخت. آن حضرت(ص) شاخه ي درختي را گرفتند که بر اثر آن برگ هاي درخت ريختند؛ فرمودند: اي ابوذر، گفتم: بله يا رسول الله، فرمودند: وقتي مسلماني به خاطر رضاي «الله» (جلّ جلاله) نماز مي خواند،گناهانش مانند برگ هاي اين درخت مي ريزند. سوم علم و ذکر:مقصد ازعلم اين است که امر حال را بدانيم و حلال را از حرام ،جايز را از ناجايز، محرم را از نا محرم تشخيص دهيم . فضيلت علم :مفهوم حديث است که حضرت عثمان غني (رضي الله عنه) مي فرمايد: رسول الله (ص) ارشاد مي فرمايند: بهترين شما کسي است که قرآن را ياد بگيرد و به ديگران ياد بدهد . مقصد از ذکر اين است که حبّ و ترس از خدا در دل بيايد و حبّ و ترس مخلوق از دل خارج شود . فضيلت ذکر : مي فرمايند دلي که ذکر مي کند زنده است و دلي که ذکر نمي کند مرده است . ومفهوم حديث است که رسول الله(ص) ارشاد مي فرمايند : عدّه ي زيادي از مردم ، در دنيا بر روي رخت خواب هاي نرم «الله» ( جلّ جلالُه ) را ياد مي کنند که «الله» ( جلّ جلالُه ) به سبب آن ، آنها را در درجات بلند بهشت داخل مي فرمايد . چهارم اکرام مسلم: مقصد از اکرام مسلم اين است که محبت در بين مسلمانان آنقدر زياد شود که خداوند درهاي هدايت را به روي کفار بگشايد . فضيلت اکرام مسلم: در حديثي رسول الله(ص) ارشاد مي فرمايند :هر کس پرده پوشي مسلماني را بکند ، «الله» ( جلّ جلالُه ) در دنيا و آخرت پرده پوشي او را خواهدکرد و «الله» ( جلّ جلالُه ) بنده ي خود را کمک مي کند مادامي که او به کمک برادر خود مشغول باشد . پنجم اخلاص نيّت : مقصد از اخلاص نيّت اين است که هر کاري را فقط و فقط براي رضاي «الله» ( جلّ جلالُه ) انجام دهيم . فضيلت اخلاص نيّت:در حديثي از رسول الله(ص) نقل شده که مي فرمايند : «الله» ( جلّ جلالُه ) به صورت ها و مال هاي شما نگاه نمي کند ،بلکه به قلب ها و اعمال شما نگاه مي کند . ششم دعوت و تبليغ: مقصد از دعوت و تبليغ اين است که خودمان کار نيک انجام دهيم و ديگران را به کار نيک دعوت کنيم ، خودمان کار ناپسند انجام ندهيم و ديگران را از کار ناپسند باز داريم . فضيلت دعوت و تبليغ :در حديثي از رسول الله(ص) نقل شده که مي فرمايند : اگر در ميان قومي يک نفر گناهي انجام دهد و آنها با وجود داشتن قدرت ، او را از آن گناه باز ندارند ، پيش از مردن ، در همين دنيا، عذاب «الله» ( جلّ جلالُه ) بر همه ي آنان مسلّط مي شود .
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
كتاب صحيح بخاري از يك جلد گرفته تا هشت جلد به همراه برخي تفاسير يا تعليقات و يا شرح لغات و ...به چاپ رسيده است.
اگر در مورد كتاب بحار الانوار اطلاعات كافي داشتيد كه اسمش را غلط نمي نوشتيد؟!!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
 
17   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  06 مهر 91 - 15:19:58
الله اکبر با سلام بله اين آقاي م راست ميگه .... اگر کتاب صحيح بخاري را برسي کنيد و احاديث صحيح را از غير صحيح تفکيک کنيد و يک جلدش را به مقدمه از ناشر قرار بدهيد صحيح بخار دو جلدي ميشود .... دوجلدي جيبي ... لبيک يا علي
18   نام و نام خانوادگي:  ليلا     -   تاريخ:  15 مهر 91 - 02:36:27
با سلام مطالبتون خيلي برام مفيد بود. شما در باره ي عبدالله بين سبا حرف زده ايد و جناب م کلي موعظه از هر موضوعي گفته به غير از عبدالله بين سبا!!! و جالب است که شما را لاف زدن متهم کرده اند که البته به نظر من بحث را دور زده همين. لطفا با توجه به اينکه تاريخ اين پست خيلي قديمي است و من هم از طريق جستجو به اينجا رسيدم بخش آدرس بخش بعدي اين گفتگو رو مي خواستم بدونم. البته سايت ولي عصر رو از قبل هم مي شناختم و استفاده مي کنم. موفق باشيد
جواب نظر:
با سلام
خواهر گرامي
جهت اطلاع از ادامه بحث درباره عبدالله بن سباء، به اين آدرس ها رجوع كنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما