* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 20 شهريور 1387 | تعداد بازديد: 8017 | |
سخنراني ملا محمد شريف زاهدي در مورد تشرّف به مذهب تشيع | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: سخنراني ملا محمد شريف زاهدي در مورد تشرّف به مذهب تشيع 1387 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ولايت، نعمت بسيار بزرگي است كه تعبير به سعادت شده است. خداي متعال، حقير را توفيق داد به حرمت امام حسين (عليه السلام) از مكتب سني حنفي به مذهب نوراني اثنا عشري (عليهم السلام) بپيوندم و هدايت بشوم. در واقع بنا است در اين جلسه كه در خدمت عزيزان هستم، چگونگي شيعه شدن و هدايت شدن خودم را و مطالبي چند در رابطه با مناظراتي كه قبل و بعد از شيعه شدنم با مولويها و بزرگان و استادان خودم در سيستان و بلوچستان كه از مشاهير ملاهاي سني ايران هستند، داشتم، بالإختصار خدمت شما عزيزان عرض كنم. بنده محمد شريف زاهدي، اهل سيستان و بلوچستان، از شهرستان نيكشهر هستم. شايد شنيده باشيد كه 12، 13 سال قبل از انقلاب اسلامي، بسياري از ملاهاي وهابي مسلك پاكستان، براي اين كه مردم سيستان و بلوچستان را در مذهب حنفي تقويت بكنند، آمدند وارد بلوچستان شدند و از طريق مرزهاي زميني به صورت قاچاقي آمدند چندين نفر از جوانان سيستان و بلوچستان را به پاكستان بردند به عنوان كساني كه در آنجا تعليم ببينند و در حوزهها درس بخوانند و بيايند كار بكنند. فتواي مهمي كه در آن موقع در سيستان و بلوچستان پخش شده بود و حتي اين فتوا الآن هم در ذهن بسياري از ملاهاي آنجا هست، اين بود كه درس خواندن در حوزههاي دنيوي و دولتي جايز نيست و كسي حق ندارد در ابتدائي و راهنماني و دبيرستان و دانشگاه درس بخواند و فقط بايد در مدارس ديني و حوزههاي علميه درس بخواند. دليلشان اين بود كه خداوند فرموده است: وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ مومنين كساني هستند كه از سخنان بيهوده پرهيز ميكنند. سوره مؤمنون/آيه3 لذا اين چيزهايي كه در مدارس دولتي درس ميدهند، همهاش بيهوده است و جائز نيست كه اينها را ياد بگيريد، برويد علم دين را ياد بگيريد. اين فتوا عَلَم شد و شواهد اين فتوا اين است كه ما آدمهاي بسيار متفكر از اهل سنت در بسياري از نقاط اهل سنت سيستان و بلوچستان خيلي كم داريم و چه بسا بسياري از جاها نداريم و اين بنده خداها بخاطر اين فتوايي كه ملاهاشان از پاكستان داده بودند، گوش كردند و الآن بسياري از خانوادهها در سيستان و بلوچستان 10 نفر، 15 نفر، 5 نفر و 4 نفر مولوي و ملا دارند. اما در بسياري از خانوادهها كه اين قدر مولوي هست، به احتمال 90٪ يك نفر معلم هم پيدا نشود. طائفه ما، طائفهاي است در بلوچستان كه از نظر ملا و تبليغي، مشهور است. عموي من، يكي از ملاهاي مشهور آنجاست. اينها در سن 9 سالگي در مدرسه دولتي درس ميخواندند و ما را از مدرسه خارج كردند و فرستادند به حوزه علميه كه بايد برويم و ملا بشويم. من براي اين كه بحث ورود به حوزه علميه را خدمت شما عرض كنم، بايد نكتهاي را بگويم كه پدر و مادرم و ديگران برايم نقل كردهاند و اين نكته كاملا به هدايت بنده ارتباط دارد: وقتي از مادر متولد شدم، تعريف ميكردند كه شما كالْمَيت (مانند مرده) بودي و مردم فكر ميكردند كه ميميري و زنده نميشوي. حتي اين عموي بنده ـ كه دخترش را به بنده داد و بعد از شيعه شدنم، طلاق دخترش را گرفت و گفت شما مشرك و مرتد شدي و ما به شما زن نميدهيم ـ از كساني بود كه به پدرم گفت: شما ديوانه هستيد كه براي اين، پول خرج ميكنيد. او ميت است و نبايد براي او پول خرج كنيد. بعد كه ملا و مولوي شديم، آمدند گفتند: اگر اين را به من ندهيد، من خودكشي ميكنم. آخرش هم مجبور شدند ما را داماد بكنند. مادر و پدرم تعريف ميكنند: شما مريض بودي و آن قدر بيمار شدي كه مانند ميت بودي و شما را به چابهار و زاهدان برديم و علاج نداشتي. دكترها گفتند كه كاري از ما ساخته نيست. دفعه آخري كه به چابهار ميروند، دكتر، داروهايي را ميدهد و به خانه يك بنده خدايي در چابهار ميروند، به محلهاي كه جرقه نور امام حسين (عليه السلام) به قلب بنده خطور كرد. بعد از چندين سال، در سال 1375 بعد از 4 سالي كه در حوزه بحر العلوم يكي از بخشهاي نيكشهر خوانده بودم، براي ادامه تحصيل به حوزه علميه چابهار رفتم و آنجا مشغول به تحصيل شدم و بحثهايي را در آنجا ادامه دادم. من در آنجا امام جماعت يك مسجدي شدم در همين محلهاي كه پدر و مادرم تعريف ميكردند كه يك بنده خدايي داروي علاج شما را در همين محله به ما داده بود. دارو چه بود؟ ابن بنده خدا گفت: به اعتقاد ما، يك راه دارد كه درست شود. راهش اين است كه به ساحل كنار دريا برويد و يك گودال حفر كنيد و پا تا گردن، دفنش كنيد و يك ساعت زير خاك دريا باشد و خوب ميشود. پدر و مادرم ميگويند: ما همين كار را كرديم و برديم شما را دفن كرديم و بعد از يك ساعت بيرون آورديم و آورديم روستا و حال شما خوش شد و كم كم بهتر شدي. موقعيت به آنجا رسيد كه ما وارد حوزه علميه شديم و كار به جايي رسيد كه خداوند، بنده گنهكار را به همين محلهاي آورد كه اين ماجرا اتفاق افتاد و در همين محله، امام جماعت شدم. مسجدي كه من امام جماعت شدم، بين اين مسجد و ساحلي بود كه بنده را براي شفاي جسمي دفن كرده بودند و امام حسين (عليه السلام) هم شفاي روحي را براي من قرار داد. يك حسينيهاي بين اين مسجد اهل سنت و ساحل دريا بود در چابهار، متعلق به شيعههاي مهاجر چابهار و ظاهرا قبل از انقلاب هم اين حسينيه در آنجا بود. شب عاشوراي سال 1375 بود كه بنده آخرين نفري بودم كه از مسجد بيرون آمدم؛ چون ملاي مسجد بودم، كليد مسجد در دست من بود. صداي سخنراني روحاني شيعي را از حسينيه شنيدم. در دلم افتاد كه بروم گوش بكنم كه اين عالم شيعه چه ميگويد؟ چون در گوش ما خوانده بودند كه ـ نعوذ بالله ـ آخوندهاي شيعه، دروغ ميگويند و حرفهايي كه اينها ميگويند، كذب است و قبول نيست. فورا در ذهنم آمد كه مولوي چه گفته است و من مجبور شدم بروم كنار پنجره. چون با آن محاسن و لباس مولوي بودم، جرأت نكردم كه از پنجره نگاه كنم، تا يك نفر ببيند كه اين چه كار دارد كه اينجا آمده است؟ كنار پنجره نشستم. به محض اين كه كنار پنجره رسيدم، اين روحاني، اين روايت را از بخاري سنيها خواند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است: إن الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة. در كنار اين يك روايت كه از بخاري سند ميداد، مطلب مهم و اساسي كه براي من تكاندهنده بود، اين بود كه گفت در كتاب حياة الصحابة، جلد 3 ملا محمد يوسف و محمد إلياس كام دهلوي آمده است: براي شهادت امام حسين (عليه السلام)، هر سنگريزهاي را كه برميداشتند، از زير آن سنگريزه، خون منجمد و بسته بيرون ميآمد. انكسفت الشمس كسفة و هي ظلمة و كانت السماء كالعلقة أياما. خورشيد تاريك شد و آسمان، چندين روز مثل خونِ سرخ شد. گفتم عجب! كتاب براي ماست، ولي من تا بحال اين كتاب را مطالعه نكردم. اسم كتاب را شنيدهام. خيلي تعحب كردم و اين در ذهنم آمد كه اين عالم شيعه از كجا كتابهاي ما را خوانده است. مولويهاي ما ميگويند كه كتابهاي شيعيان را نخوانيد، گمراهكننده است. چطور آنها كتابهاي ما را ميخوانند و نميگويند كه كتابهاي اهل سنت را نخوانيد، گمراهكننده است؟ اين براي من سوال شد. خوشا به سعادتتان كه عمري است درِ خانه حضرت علي (عليه السلام) رفتهايد و عمري است كه چشمتان براي امام حسين (عليه السلام) اشك سرجدا ميريزد. ساداتي كه در اين مجلس هستند، قسمشان ميدهم به جدشان امام حسين (عليه السلام)! كه مرا دعا كنند. به خدا قسم خيلي دنبال ما هستند كه ما را بكشند. به امام حسين (عليه السلام) قسم! من از اينها نميترسم. از اين ميترسم كه هنوز حق امام حسين (عليه السلام) را أداء نكردهام و نميتوانم أداء كنم، اينها اين كار را بكنند. اين روحاني يك تكه روضه خواند و اين جمله، جملهاي بود كه منِ ملائي كه فتوا را شنيده بودم و كتاب خوانده بودم كه گريه براي اهل بيت (عليهم السلام)، شرك و حرام است، اشك منِ ملاي گنهكار را درآورد و با وجود اين كه اين فتوا در درون من رسوخ كرده بود، اين تكه از روضه امام حسين (عليه السلام)، درون مرا آب كرد. اين روحاني كه بنده جرأت نكردم نگاهش كنم، اين مطلب را گفت: زينب يك آرزويي در كربلاء كرد. اما كاري كردند كه به اين آرزو نرسيد. زينب در روز عاشوراء ديد كه امام حسين (عليه السلام) سر علي اصغر را به زانو گرفت، سر علي اكبر را به زانو گرفت، سر عباس را به زانو گرفت. گفت: خدايا كي ميشود كه من هم سر حسين را به دامن بگيرم. كي ميآيد آن روزي كه زينب، سر حسينش را به دامن بگيرد. ناگهان آمد به گودي قتلگاه و يك لحظه ميخواست بيايد سر امام حسين (عليه السلام) را به دامن بگيرد. ديد كه اين بدن سر ندارد. گفت برادر جان! من به آروزي خودم نرسيدم؛ ولي منِ زينب، سرم را روي سينهات ميگذارم و تو سر زينب را قبول كن. والله! اين مطلب آن قدر مرا تكان داد كه يك جرقهاي در دل من باز شد كه خدايا! آيا گريه براي اين حسين، حرام است؟! گريه براي اين حسين، شرك است؟! اين مطلب براي من واضح شد كه آيا امام حسين (عليه السلام) را در قبر به خاطر گريه من عذاب ميدهند ـ نعوذ بالله ـ ؟ در بخاري آمده است: إن الميت ليعذب ببعض بكاء أهله. ميت را در قبر، به خاطر گريه اهلش، عذاب ميدهند. صحيح البخاري، ج2، ص81 اگر اين روحاني زنده است، خدا عمر و سلامتي او را بدهد و هر چه از فاطمه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميخواهد، بدهد و اگر از دنيا رفته است، خداوند او را همسايه امام حسين (عليه السلام) بكند. اينجا بود كه قبل از اين كه روضه اين روحاني تمام شود، بنده آمدم ساعت 12:30 شب به حوزه و ديدم همه هم اتاقيهايم خوابند. اما دلم آرام نگرفت و رفتم در كتابخانه نگاه كنم اين رواياتي كه اين روحاني شيعه، سند ميداد، راست ميگويد يا نه؟ هنوز آن كلمهاي كه ميگويند اينها دروغ ميگويند، در دلم مانده بود. كتابخانه حوزه علميه چابهار، يكي از قديميترين كتابخانههاي اهل سنت در ايران است. خيلي كتابهاي قديمي دارد. به اين كتابخانه رفتم و فورا سراغ كتاب صحيح بخاري رفتم كه آن روايت مصباح الهدي را ديده بودم، ولي براي اطمينان قلب، درآوردم و اين روايت حياة الصحابة را درآوردم و همين كتابها را در منزل دارم. وقتي اين روايات را ديدم، گفتم: خدايا! اين مطالبي را كه از كتابهاي ما ميگويد، پس خيلي مطلب از كتابهاي ما دارند. بنابراين تا صبح خوابم نبرد. تا ساعت 7:30 صبح كه استاد مولوي عيسي ملازهي به كلاس آمد و همكلاسيهايم هم بودند و آنجا اين سوال را از مولوي كردم. عنايت امام حسين (عليه السلام) بود. امام حسين (عليه السلام) اين را به ذهن من انداخت كه من از مولوي سوال كردم و گفتم: ببخشيد! قبل از اين كه درس را شروع كنيد، يك سوالي براي من پيش آمده است. گفت: چه سوالي؟ گفتم: سوال من اين است كه آيا ميت را براي گريه ما در قبر عذاب ميدهند؟ گفت: بله، عذاب ميدهند. گفتم: شيعيان كه براي امام حسين (عليه السلام) گريه ميكنند، مشرك هستند؟ گفت: بله، مشركاند؛ چون براي غير خدا گريه ميكنند. گفتم: واقعا خداوند متعال به خاطر گريه شيعيان، امام حسين (عليه السلام) و سيد شباب اهل الجنة را عذاب ميدهد؟ باور كنيد كه اين مولوي، همينطور ساكت ماند. بعد از چند لحظه گفت: كاري به اين كارا نداشته باش. كتاب درسي را جلو بياور. فورا نظر ما را برد به كتاب درسي و گفت اين حرفها را نزن. گفتم: جناب مولوي! تا جواب مرا ندهي، من نميتوانم اينجا درسم را ادامه بدهم. به من گفت: من متأسفم براي آن آقاياني كه ميخواهند خدمت بكنند براي اسلام، براي آنهايي كه دَم از مولويت ميزنند. باور به خدا بكنيد و اين كار را نكنيد. اين ظلم به اسلام است. گفت: اولا: شما به هيچ عنوان حق نداري سوالي را بپرسي كه آن سوال مربوط به شيعه باشد. ثانيا: امام حسين (عليه السلام) از اولياء خدا بوده و اينها هر چقدر هم گريه بكنند، خداوند ولي خودش را عذاب نميدهد. گفتم: حالا شد جواب. بعد درس را داد و ما هم چيزي نگفتيم. روز بعدش يكي از مولويهاي ديگر به نام مولوي عبد الحي آمد ـ از مولويهايي است كه در پاكستان تحصيل كرده و از مفتيهاي آنجاست و عالم مشهوري است در سيستان و بلوچستان ـ . اين سوال را از ايشان كردم: ما به چه دليلي شيعه را مشرك ميدانيم؟ گفت: دلائل زيادي دارد، ولي يكي از آن دلائل اين است كه شيعيان به اهل بيت (عليهم السلام) متوسل ميشوند. چون اهل بيت (عليهم السلام) را باعث شفاء و قضاء و رفع حاجات ميدانند، شيعيان مشرك هستند. گفتم: جناب مولوي! اگر همين توسل را كه شيعيان ميكنند، آيا سنيها هم قائل به اين توسل باشند، آيا اين توسل شرك است يا خير؟ گفت: ابدا سني متوسل به غير خدا نميشود. آن سني كه متوسل به غير خدا شود، به ايمان و اعتقاد ما، مشرك و از اسلام خارج است. آيا ميدانيد در شب دوم، امام حسين (عليه السلام) چه محبتي به من كرد؟ اين كتاب را جلوي چشمان من گذاشت در كتابخانه چابهار. اين كتاب دعاي توسل را مولوي محمد عمر سربازي و حميد مولوي عبدالرحمان ـ برادر مولوي سربازي ـ نوشتهاند. اين دو، از علماي مشهور و از مفتيان زمان اهل سنت ايران هستند. مولوي محمد عمر، از علماي مشهور در پاكستان بود. او را به ايران منتقل ميكنند كه بايد در محل خودت كار كني. كتابهاي زيادي هم نوشته، نزديك به 30، 40 اثر. جالب اين كه همين محمد عمر، مفتي زمان اهل سنت در ايرانشهر و بلوچستان، استاد مولوي عبد الحي است كه من با او بحث ميكنم. گفتم: جناب مولوي عبدالحي! پس چرا مولوي محمد عمر متوسل به ابوبكر و عمر و عثمان شده است؟! گفت: استغفر الله، استغفر الله، اين چه حرفي است كه ميزني؟ گفتم: آيا اين كتاب مولوي محمد عمر نيست؟ گفت: بله. گفتم: بفرمائيد صفحه 33 را بينيد كه چه نوشته است. گفت: بياور ببينم چه نوشته است؟ صفحه 33 را آوردم و گفتم: نوشته است: هر كسي كه دندانش درد ميكند، اگر اين كلمات را بنويسد و زير دندان بدارد، صحّت يابد إن شاء الله تعالي: أبا بكر الصديق من الصادقين الأبرار الأكبر 92. گفتم: مولوي محمد عمر ميگويد كه اين كلمه را بنويسيد و بگذاريد زير دندان تا خوب شود. آيا اين توسل به ابو بكر نيست؟ چطور توسل به علي شرك است و توسل به ابوبكر شرك نيست؟! گفتم: باور به خدا بكنيد كه من قصد و غرضي ندارم. ولي يك چيزايي شنيدم كه شيعيان گفتهاند ما دلائلي داريم از كتابهاي سنيها كه توسل حق و جائز است. مطلبي ديگري را مولوي محمد عمر در صفحه 85 اين كتاب گفته است كه هم توسل پيدا كرده به حضرت آدم و حوا و هم اهانت بسيار بزرگي به حضرت آدم و حوا كرده است. گفت: استغفر الله. وقتي ايشان استغفر الله گفت، من فكر كردم كه ايشان اصلا شاگرد مولوي محمد عمر نبوده است. در صورتي كه شاگردش بوده و خودش هميشه از او دفاع ميكند. از مجلس معذرت ميخواهم كه شايد اين نكته، جائز نباشد يا باشد و اين نكته را بگويم يا نگويم. ما هيچگونه غرضي هم با اهل سنت نداريم و منصفانه بحث ميكنيم. با اين كه با همين مولوي عبد الرحمان چندين مناظره تلفني داشتم، هنوز هم نتوانسته جواب مرا بدهد. من معذرت ميخواهم، در صفحه 85 نوشته است: اگر كسي ميخواهد شب بخوابد و جنب نشود، نام آدم را بر ران راست بنويسد و نام حوا را بر ران چپ بنويسد، إن شاء الله جنب نميشود. لا إله إلا الله! چه كسي اين را نوشته است؟ بزرگترين مفتي زمان اهل سنت و بزرگترين مفسر كه در كتابش ـ كه بحث جالبي با اينها داشتم و از عنايات امام حسين (عليه السلام) بوده، ـ نوشته كه نويسنده كتاب: حضرت مولانا محمد عمر سربازي است. اين مولانا خيلي مهم است. به جناب مولوي عبد الرحمان گفتم: كلمه مولي در رابطه با خليفه چهارمتان، علي بن ابي طالب به معناي دوست ميآيد، ولي درباره برادرت محمد عمر، به معناي آقا و واجب و رهبر ميآيد؟ مولانا يعني: آقاي ما، پيشواي ما، رهبر ما، محمد عمر سربازي. گفتم: شما تهمت به حضرت آدم (عليه السلام)، اولين رسول خدا زديد. تهمت به ابو البشر زديد كه اين همه آيات در شأن او نازل شده است. اين تهمت به حضرت آدم (عليه السلام) نيست كه نامش را ـ نعوذ بالله ـ بر شرمگاه بنويسيم كه جنب نشويم. كجاست اين سند؟ كدام صحابه آمد نام آدم را بر ران نوشت؟ در كدام كتاب آورديد؟ در كدام تاريخ؟ به خدا قسم! بعدها اين بحث به ذهنم رسيد توسلي كه شيعه قبول دارد، عرفان و معنويت است. عين قرآن و آيات است. اما ايشان آمده در همين كتاب، متوسل به سگ اصحاب كهف شده است! معذرت ميخواهم كه اين مطالب را ميگويم، والله! اين مطالب باعث هدايت من شده است. من مجبورم اين مطالب را بگويم. تا الآن هم با جناب مولوي عبد الحميد اسماعيلزهي ـ امام جمعه اهل سنت در زاهدان و رهبر سنيها ـ مناظره داشتم و با جناب مفتي قاسمي، مناظره تلفني دارم، با جناب محمد عثمان قلندرزهي ـ از علماي مشهور اهل بلوچستان و امام جمعه خاش ـ مناظره داشتم و خود ايشان شمارهاش را به دوستان من داده بود كه به او بگوييد به من زنگ بزند و من سوال دارم كه چرا رفته مشرك شده ـ نعوذ بالله ـ . مطالبي در اين كتاب نوشته كه گفتم: جناب مولوي! من تعجب ميكنم كه مولانا محمد عمر كه شما ميگوييد اين همه بركت دارد، نوشته است كه اگر بچه كودكي در خواب ادرار ميكند، نام ابوبكر و عثمان را تا يك هفته بشوئيد و تا يك هفته بدهيد بخورد، ادرارش بند ميشود. در همين كتاب نوشته است. باور به خدا بكنيد كه من در اين قضيه ماندهام. اين ابوبكري كه شما ميگوييد بعد از پيامبران، اولين كسي است كه وارد بهشت ميشود، فضيلتش اين است كه نامش وارد مخزن بچههاي ما برود؟ به والله قسم! اگر يك جوان سني، يك ملاي سني، يك عالم سني، با انصاف باشد و به اين آيه عمل كند: قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ سوره روم/آيه42 فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ سوره زمر/آيه18-17 تنها گوش كردن كافي نيست. عدالت و امانت گوش كردن به اين است كه إتّباع از أحسن بكنند و انصاف به خرج بدهند و همه اين كتاب را مطالعه بكنند، حقيقت شيعه را درك ميكنند. توسلي كه شيعه دارد و توسلي كه مولي محمد عمر دارد، چه توسلي است؟ در اين كتاب نوشته است: اگر زني در هنگام زايمان، سختي به سراغش بيايد، كتاب موطأ امام مالك را بر دستانش بگذاريد، بچهاش راحت متولد ميشود. تو يك حنفي هستي، چرا تبليغ كتاب مالكيها را مي كني؟ آيا ابو حنيفه اين كرامت را ندارد كه به مالكيها چسبيدي؟ چيزهايي در اين كتاب آمده است كه باور به خدا بكنيد، اگر كسي اين كتاب را مطالعه كند، يقين بداند كه ايمانش به خدا زياد ميشود. چرا؟ چون تبرّي است. آدم تعجب ميكند از چيزهايي كه در اين كتاب نوشته است! اين مناظرهاي كه عرض كردم، قبل از شيعه شدن من بود. بعد از اين كه من شيعه شدم، 15/02/1382 كه بنده 5 سال تحقيق و مطالعه كردم، يك كتاب شيعه در قبال صدها كتاب سني، مرا هدايت كرد و آن كتاب، كتاب حضرت سلطان الوعظين شيرازي (رضوان الله تعالي عليه) به نام شبهاي پيشاور بود. اين كتاب را هر شب، تبركاً يك صفحه بخوانيد. من از اين كتاب، كراماتي ديدم. عالم بزرگواري از فرزندان زهراي مرضيه (سلام الله عليها) در پاكستان، بزرگترين علماء و حفّاظ قرآن و مفتيان عصر زمان پيشاور پاكستان را به هيجان درميآورد. شما شايد مناظره شيخ خميس ـ امام جمعه كويت ـ با دكتر تيجاني را ديديد كه آنها يك مشت كتاب آورده بودند روي ميزشان، اما كسي كه شيعه شده بود، هيچ كتابي را همراه خودش نياورده بود. من تعجب ميكنم كه در پيشاور پاكستان، اين قدر كتاب آوردهاند آنجا كه اين سيد بزرگوار، يك كتاب هم ندارد و از مغز متفكري كه از مادرش زهراي مرضيه (سلام الله عليها) به ارث برده، چه جوابهايي ميدهد! همين كتاب باعث هدايت من شد. گفتم: من افتخار ميكنم كه يك عالم شيعه از حيث صوري و ظاهري، از دنيا رفته است، ولي از حيث معنوي، حي و زنده است. كتاب او باعث شد كه مرا به اين حقيقت وادارد كه چيزي كه آنها (اهل سنت) مينويسند، عمل نميكنند. در 15/02/1382، علنا شيعه شدم. در واقع در سال 1379، تَقيتاً شيعه شدم. چون از طلبههايي بودم كه از سن 13 سالگي، سخنراني را در حوزههاي سني شروع كرده بودم، حتي اولين سخنراني اجتماعي بنده در مسجد مكي زاهدان در سال 1376 بود و در آنجا جلسهاي با جمعيت 5 هزار نفر داشتند كه عبد الحميد، چندين عالم را از پاكستان و سوريه دعوت كرده بودند و بنده را به عنوان سخنران و سرودخوان دعوت كردند و يك سرودي درباره بيوفائي دنيا خواندم كه روز جمعه، ربع ساعت، مولوي عبد الحميد درباره من صحبت كرد و ميگفت ملا محمد شريف از حوزه علميه زاهدان، اين اشعار را درباره بيوفائي دنيا خوانده است. همين را هم من به او گفتم كه حالا چه ميگويي؟ اولين سوال بنده بعد از شيعه شدن اين بود و من سوال كردم از جناب مفتي قاسمي ـ مفتي زاهدان ـ : اگر كسي از مذهبي به مذهب ديگر برود، حكمش چيست؟ گفت: منظورت چيست؟ گفتم: اگر يك حنفي، شافعي شود يا يك شافعي، حنفي شود يا حنبلي، مالكي شود، شرعا حكمش چيست؟ گفت: حكمش اين است كه بايد به او 80 ضربه شلاق بزنند و چه بهتر كه او را تبعيد بكنند تا مردم را گمراه نكند. گفتم: سوال من همينجاست. امام شافعي شما، يك عمر پيرو ابو حنيفه شما بود و بعد از چندين سال، نه تنها مذهب ابو حنيفه را ترك كرد، بلكه مذهبي عليه ابو حنيفه درست كرد. آيا اين 80 ضربه شلاق را به شافعي زدند كه ابوحنيفه را رها كرد و مذهب درست كرد؟ آيا اين حكم اجرا شد؟ اگر براي شريعت و اسلام محمدي است و در روايت و احاديث متواتر و اخبار آمده، آيا ميتوانستند اين حكم را اجراء بكنند يا نه؟ جوابي كه مفتي زاهدان به من ميدهد، چه جوابي است؟ اين است: والله! من كه در آنجا نبودم كه 80 ضربه شلاق به او زدهاند يا نه؟ ديگر از اين سوالات نكنيد. اگر سوالي درباره نماز و روزه داريد، ما جواب ميدهيم. گفتم: خدا خيرتان بدهد، درباره نماز هم سوال دارم. هميشه يك واقعيت را بايد در مذهب شيعه درك كنيم و آن واقعيت اين است كه معارف اهل بيت (عليهم السلام)، آن طوري كه بايد ترويچ بشود، آن طوري كه بايد در مغزهاي اين عالم و بشريت رسوخ بكند، هنوز اتفاق نيفتاده است. ما خيلي كار داريم و و بايد جدّيت به خرج بدهيم. مديون حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حضرت علي (عليه السلام) هستيم. من اين سوال را از او كردم: آيا 4 مذهب اهل سنت، تابع سنت رسول الله هستند؟ گفت: بله. گفتم: كدام رسول الله؟ همين رسول الله كه خداوند در قرآن معرفي كرده و قرآن را بر او نازل كرده است؟ گفت: مگر ما رسول الله ديگري هم داريم؟ هر 4 مذهب اهل سنت تابع رسول الله هستند. گفتم: سوال من اينجاست: تعجب ميكنم كه اينها تابع سنت رسول الله هستند و هنوز هم در كيفيت نماز رسول الله ماندهاند. حنفي ميگويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در زير ناف، دست بسته است و شافعي ميكنند روي ناف و حنبلي ميگويد روي سينه و مالكي ميگويد اصلا نبسته است. من نفهميدم كه كيفيت نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، طبق مذهب حنفي بود يا حنبلي يا شافعي يا مالكي؟ كدام كيفيت بود؟ گفت: ما اين سوالات را جواب نميدهيم. گفتم: شما گفتيد كه درباره نماز بپرس، خب، اين درباره نماز است. گفت: در نماز، دست بستن يا نبستن، هيچ فرقي نميكند و اشكالي ندارد. گفتم: اين را از خودت ميگويي يا از كتاب و فتوا ديدهاي؟ مگر شما نميگويي كه سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است؟ اگر سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، چطور اشكال ندارد؟ مگر شما نميگوييد كه خلاف سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل كردن، چنين و چنان است؟ گفت: بله، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، ولي علماء در اين سنت، چون سنت غير مؤكده است، اختلاف دارند. هر مسئلهاي كه از اينها سوال ميكنيم، ميگويند كه علماء، اختلاف دارند؛ اختلاف فيه، اختلاف فيه. در 5 جلد فتاواي مولوي محمد عمر سربازي، در فتواي جلد اول، مسائل عجيب و غريبي را نقل كرده است. بسياري از مسائل را كه نميتواند جواب دهد، ميگويد: اختلاف فيه، اختلاف فيه. يك ملائي كه الآن امام جمعه يكي از مناطق سيستان و بلوچستان است، چندين سال است كه امام جمعه است و از دوستان ماست، هر مسئلهاي را كه از او سوال ميكنند، ميگويد: اختلافي است. يك نفر در آن مجلس بلند شد و گفت: ببخشيد، ما شنيديم كه خدا، يكي است و بعضي ميگويند دو خدا داريم و بعضي ميگويند كه سه خدا داريم. اين مسئله چيست؟ گفت: اين هم اختلافي است. سوال كننده گفت: ما از خير آن خدايي كه شما نميدانيد يكي است يا دو تا يا سه تا، گذشتيم. لا إله إلا الله! به حضرت زهراء (سلام الله عليها) قسم ميخورم! يكي از مولويهايي كه تا الآن در حوزه اهل سنت تدريس ميكند و در همين هفته گذشته با او بحث داشتم، براي اين كه دوباره سند محكمتري بدست بياورم، گفتم اين مسئله را فلاني گفته است يا نه؟ گفت: بله، من خودم هم شاهد بودم كه اين حرف را گفته است كه درباره تعدد خداوند گفته است: اختلافي است. اما چيزي كه باعث قوت قلب بنده شد و زيباترين و لذتبخشترين مناظرهاي كه بنده داشتم، با ملاهاي سني، اين تكه مناظره است. زماني اتفاق افتاد كه سه ماه بعد از اين كه در منطقه هرمزگان شيعه شدم (تقيهاي)، ما را فرستادند به عنوان امام جمعه اهل سنت در يكي از مناطق بخش بيابان سيري هرمزگان و سه سال در آنجا، امام جمعه اهل سنت بودم و قريب به 200 نفر شاگرد از اين مناطق داشتم. همين جا بود كه خداوند، بابي را باز كرد كه من بيشتر درباره شيعه، تحقيق و بررسي و مطالعه بكنم و در اين منطقه، اتفاقات بسيار خوبي پيش آمده كه من يكي از كرامات حضرت زهراء (سلام الله عليها) را در اين منطقه چشيدم و سه بار در طول دو هفته، اين كرامت حضرت زهراء (سلام الله عليها) اتفاق افتاد و تا الآن هم شاهد عيني سني دارم؛ ملاي سني گواه است، عوام سني گواه است، زنان سني گواه هستند. اين مثل أظهر من الشمس است و همه آنها، هنوز هم به ما احترام دارند و اين كه از آنجا چقدر شيعه شدهاند، شايد صلاح نباشد بگويم. اين نماز باران بود كه بنده به حرمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) سه مرتبه نماز باران خواندم و به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) قسم! در هر سه مرتبه، باران آمد و آن نماز باران، كاري كرد كه به حرمت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، سد بسيار بزرگ و مشهوري در هرمزگان درست شد. سدّ آنجا هم معروف است و حتي شنيدهام كه بعضيها از تهران و اصفهان براي گردش به آنجا ميروند. همه آنها، شاهد عيني اين قضيه بودند و براي آنها هم گفتم كه اين از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است؛ چون آب مهريه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و اين مطالب را در آنجا گفتهايم. من بعد از اين كه شيعه شدم، ميخواستم بروم بلوچستان و خانم خودم را بياورم. چون خانم من به اينجا نميآمد و آنجا مستقر بود و رفت و آمد ميكردم. خانم من، دختر عموي من بود؛ همان عمويي كه گفت: علاجش نكنيد، او مرده است. اما متأسفانه وهابي بود. من رفتم كه خانم خودم را بياورم و شناسنامهام در آنجا مانده بود، رفتم كه آن را هم بياورم. به خاطر مسائل امنيتي، دو نفر از شيعيان هرمزگان هم در اين سفر همراه بنده بودند. عموي بنده، آن قدر خشمگين شد كه بلند شد يقه ما را بگيرد تا خفه بكند. مادرم شروع كرد به گريه كردن و بزرگان آمدند دست و پايش را گرفتند كه اين كار را نكن، او ديوانه است و برميگردد، ناراحت نباش. من هم گفتم: حق با شماست. اگر قبول داريد كه ملائي خودم را در هرمزگان ادامه بدهم، پس زن من را بدهيد تا بروم. اگر قبول نداريد، همين جا ميمانيم، ولي من را نكشيد. گفت: نه، تو مرتد و مشرك شدهاي و از اسلام خارج شدهاي. چيزي كه برايم تكاندهنده بود، اين بود كه گفت: مولوي محمد عمر فتوا داده كه اين، هم زنش طلاق است و هم مشرك است و هم مهدور الدم است و ريختن خونش مباح است. گفتم: مولوي محمد عمر با چه دليلي اين كفر را براي من ثابت كرده است؟ مولوي محمد عمر دليل خودش را در كتابش نوشته است. نگاه نميكند كه توهين به حضرت آدم (عليه السلام) كرده است و خودش در فتواي جلد 1 خود ميگويد: هر كسي كه به يكي از پيامبران توهين بكند، هم كافر است و هم زنش طلاق است. آن وقت فقط زن من طلاق است و زن او طلاق نيست؟! وقتي من اين مطلب را گفتم، خيلي ناراحت شد و گفت: نه، يك راه دارد كه ما به شما زن بدهيم. راهش اين است كه بايد توبه كني و نماز توبه بخواني و برگردي بيائي سر اول مطلب و سني بشوي و ما زن را به شما ميدهيم. گفتم: اشكال ندارد، سني ميشوم و برميگردم. گفت: مولوي محمد عمر فتوا داده كه زن شما طلاق است و به هيچ عنوان جائز نيست كه اين زن را به شما بدهيم. ما يقين نداريم كه شما برميگردي. گفتم: اشكال ندارد، برميگردم. چون سه شب بود كه كه من رفته بودم به آنجا، يك پيرمردي از دُبي آمده بود و ملاها را شام دعوت كرده بود به آنجا. عموي من گفت: مشرك! نميآيي برويم خانه فلاني؟ براي شام دعوت هستيم. باور كنيد بعضي وقتها كه مرا ميديدند، به زبان بلوچي ميگفتند: بگيريد اين مشرك را، آمد. لا إله إلا الله! به چه جرمي شيعه مشرك است؟! باور به خدا بكنيد كه اينها ميخواستند در آن شب، بلائي بر سر من بياورند كه من ديگر نتوانم سر از زمين بردارم. اما وقتي كه امام حسين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) همراه تو باشند، غم نداري. خودشان مرا هدايت كردند و خودشان هم حمايت كردند. در آنجا، 7 نفر از ملاهاي بنام اهل سنت بودند و نزديك به 40 نفر هم از عوام را براي شام دعوت كرده بودند. ما رفتيم در اين مجلس. عموي بنده براي اين كه به من ضربهاي وارد بكند كه در واقع، من قانع شوم و نتوانم جوابي بدهم، ميخواست يك سوالي از من بكند با يك كبر و غروري كه در اين مجلس مرا بشكند. چه سوالي بود كه او ميخواست بپرسد تا مرا بشكند؟ يك سوالي را مطرح كرد كه فكر ميكرد اين سوال باعث ميشود كه هم آبروي من برود و هم در آن مجلس، من اعلام بكنم كه شيعه، باطل است و سني، حق است. ما به دنبال اين نيستيم كه بگوييم شيعه، حق است و سني، باطل است. شما خودتان ما را به زور به اينجا دعوت كرديد. گفت: ما يك سوالي داريم. اگر سوال ما را جواب دادي، شما راست ميگوييد و شيعيان مسلمان هستند. ولي اگر جواب ندادي، شيعه، مشرك است و خون تو حلال است. آن دو شيعهاي كه همراه ما بودند، ميگفتند: ول كن حاج آقا، بيا برويم، نكند كار دستمان بدهند. گفتم: نه، امام حسين (عليه السلام) هست. سوالشان بسيار عجيب بود و جوابي كه ما داديم، بسيار لذتبخش. يكي از زيباترين جوابهايي كه امام حسين (عليه السلام) براي من در زندگيام آورده بود، در آن لحظاتي كه آنجا بودم، همين مطلب بود. سوال اينها اين بود: مگر شما شيعيان نميگوييد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از علوم غيبي و كراميه سر در ميآوردند و ميفهميدند؟ گفتم: بله. گفت: پس چرا اين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ندانست كه درون ابوبكر و عمر چه خبر است و رفت با دختران اين دو نفر ازدواج كرد؟ گفتم: من جواب شما را ميدهم، به يك شرط و شرط اين است كه واقعيت را در جلوي اين جمع اعتراف بكنيد كه اين حق است كه من ميگويم و در كتابهاي شما آمده است. گفتند: اشكال ندارد، بگو چه ميخواهي بگويي. گفتم: من هم چنين سوالي دارم كه جواب شماست. من گله دارم و اعتراض دارم به خداي متعال كه خدايا! چرا وقتي كه ابوبكر، بهترين و أفضلترين صحابه و به قول علماي اهل سنت، بهترين كسي كه بعد از پيامبران وارد بهشت ميشود، آمد خواستگاري حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ـ دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ـ و قبول نكردي؟ مگر چه ايرادي در ابوبكر بود كه تو قبول نكردي كه ابوبكر شوهر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بشود؟ چرا عمر را قبول نكردي كه شوهر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بشود؟ آيا اين مسئله در كتابهاي شما آمده است يا نه؟ گفت: بله، آمده. گفتم: پس چرا خداي متعال اين كار را كرد و قبول نكرد؟ مگر نميگوييد كه ازدواج حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به امر خدا بود و به امر خدا، ابوبكر و عمر از خواستگاري ردّ شدند؟ چه اشكالي درون اينها بود؟ امام حسين (عليه السلام) يك سكوتي را در اين مجلس حاكم كرد كه همه، مات و مبهوت مانده بودند. گفتند: والله! ما كه نميدانيم، ما كه در آنجا نبوديم. گفتم: من هم آنجا نبودم روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت به خواستگاري عايشه و حفصه. شما از من سوال كرديد و من هم جواب دادم. گفت: بس است ديگر. ما را مشرك نكن، خودت كه مشرك شدي، بس است. چند دقيقهاي گذشت. كتابي همراه خودش آورده بود كه از كتابهاي عجيب است و هميشه اين كتاب را ملاهاي سني به رخ ميكشند و تقويم جيبي آنها شده است. گفت: اين كتاب را ميبيني؟ اگر اين كتاب را همين الآن نگاه بكني، سني ميشوي و برميگردي، بدبخت و بيچاره. آنها كتابي به غير از آن كتاب ملا محمد عمر ندارند. به خدا قسم! در مسجد صاحب الزمان (عليه السلام) هستيم كه حجت روي زمين است از جانب خداي متعال، گفت: همين ملا محمد عمر، درجهاش از صحابه بالاتر است. گفتم: چرا؟ گفت: چون صحابه كتاب نمينوشتند و ايشان كتاب مينويسد. آدم واقعا شاخ درميآورد! كتاب را درآورد كه روي آن نوشته بود: خلفاء از ديدگاه علي رضي الله عنه. يعني حضرت علي (عليه السلام) خلفاء را تأئيد كرده است. گفتم: جناب مولوي! حالا ميخواهي اين كتاب را بدهي به من كه بخوانم و سني بشوم و برگردم؟ گفت: بله. گفتم: من به يك شرط سني ميشوم: چند مطلب در اين كتاب آمده است و بايد جوابش را بدهيد. گفت: مگر تو اين كتاب را ديدهاي؟ گفتم: به خدا قسم! يكي از كتابهايي كه باعث شيعه شدن من شد، همين كتاب است. 90٪ از كتابهاي مولوي محمد عمر، مرا شيعه كرد. مگر ميشود من اينها را نخوانده باشم؟ من به خانه او رفتهام. من شاگرد برادر او را ديدهام. من در حوزه اينها بزرگ شدم. گفتم: در اين كتاب، مطلب عجيبي از صحيفه نور حضرت امام (ره) نقل كرده است. خدا شاهد است كه آدم شاخ در ميآورد و تعجب ميكند! تا كي بايد كذب بنويسند. به دروغ ميآيند از يك سري از كتابها، آدرس دروغين ميدهند كه در فلان كتاب، اين مطلب آمده است. دانشجوي سني از معلم شيعي در زاهدان سوال ميكند كه آقا! شما كتابي به نام صحيفه نور امام خميني (ره) داريد يا نداريد؟ معلم ميگويد: بله، داريم. ميگويد: هان! پس ملا محمد عمر، حق گفته است كه اين مطلب در كتاب صحيفه نور آمده است. مطلب ـ ي كه به دروغ از كتاب صحيفه نور امام (ره) نقل كرده، ـ اين است: نماز ميت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را ابوبكر خوانده است. گفتم: اين مطلب را ميبيني؟ گفت: بله: گفتم: دو تا سوال دارم. سوال اول: مگر شما نميگوييد كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) وصيت كرد مرا شبانه دفن كنيد تا نامحرمان نبينند. گفت: بله. گفتم: چه كسي ميگويد كه ابوبكر، مَحْرم حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است؟ در كدام كتاب آمده است؟ گفت: نامحرم است. گفتم: پس شما خليفه چهارمتان را محكوم كردهايد كه به وصيت سيدة نساء العالمين عمل نكرده است و به يك نامحرم اجازه داده است كه بايد نماز ميت را بخواند. گفت: استغفر الله، استغفر الله. ما نميدانيم، ملا محمد عمر اين را نوشته است. گفتم: ملا محمد عمر، پيامبر شماست؟ سوال دوم: آيا امام خميني (ره) شيعه است يا سني؟ گفت: شيعه. گفتم: آيا شيعه، ابوبكر را قبول دارد؟ گفت: نه، اين كه واضح است. گفتم: چطور شد اين شيعه ميگويد نماز حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را ابوبكري كه من قبولش ندارم خوانده است؟ آيا اين را عقل، قبول ميكند؟ آمد كتاب را گرفت و در جيبش گذاشت و گفت: تو منافق هستي و از ابوجهل بدتر هستي. ما ديگر با شما بحث نميكنيم. اينجاست كه وقتي از مكتب شيعه جواب داده ميشود، ميمانند. بنده سه مصاحبه داشتم با شبكه جهاني سلام كه در لس آنجلس آمريكا است. بعد از مصاحبه اين حقير، در زاهدان اعلام كردند كه اين شبكه بايد پلمپ شود. مگر سوپر ماركت است كه پلمپ شود؟! چطور شد شبكههايي كه در امارات، عليه شيعه سخنراني ميكنند و مطلب مينويسند و سايتها درست ميكنند و خود سيستان و بلوچستان عليه شيعه، مطلب مينويسد، اينها نبايد پلمپ شود؟ رهبر عزيز ما اعلام نكرده است كه اينها بايد پلمپ شود! اين همه مدارا و وحدت و اين همه برادري و انس! 40٪ شيعه در عربستان سعودي بايد در زير زمين نماز بخوانند و 5٪ اهل سنت در كشور ما، بهترين حوزههاي علميه و تشكيلات داشته باشند، آيا اين محبت به شما نيست؟! آن وقت شما بگوييد آن شبكهاي كه از حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميگويد، بايد تعطيل بشود؟ اين شبكهاي كه براي شيعه و انقلاب نوراني مكتب شيعه است كه در ايران به دست يكي از فرزندان زهراي مرضيه (سلام الله عليها) اتفاق افتاد، حرام و باطل است و بايد چنين و چنان شود؟ يكي از چيزهايي كه مرا تكان داد در حاكميت و رهبري شيعه و دلم نيامد اين مطلب را نگويم و خدا را شكر ميكنيم كه اينچنين ولايت فقيهي داريم. در كنار ولايت، ولايت فقيه وجود دارد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ولايت و امير المؤمنين (عليه السلام) ولايت فقيه. مقام معظم رهبري در سخنان بسيار زيبايشان، وقتي كه از تلويزيون گوش ميكرديم، بسياري از سخنان ايشان، درون ما را تكان داده بود. يكي از چيزهايي كه من تعجب كردم ـ و در زاهدان، شاهد عيني دارم ـ و اساتيد ما تعريف ميكنند كه علماي سني، زماني كه جنگ دفاع مقدس بود، در زاهدان و چابهار دعا ميكردند: أللهم انصر الصدام الحسين! خدايا! صدام حسين را پيروز كن! من تعجب ميكنم كه جسد نازنين جوانان شيعه، هنوز مفقود الأثر است و به كشور و خانههاي پدر و مادرشان نيامده است و رهبر عزيزمان، دست بر سر اهل سنت ميكشد و محبت ميكند. كجاست مردانگي شما؟ آن صدام شما بود، اين هم رهبر ما! آن شيخ زائد، حاكم امارات بود كه گفت مصداق اين آيه: فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ سوره كهف/آيه29 ـ نعوذ بالله ـ اين است كه آمد در كنار مسجد، فاحشهخانه راهاندازي كرد كه هر كه ميخواهد به مسجد برود و هر كه ميخواهد به فاحشهخانه برود. خودش در امارات، بهشت و جهنم درست كرده است. ناموسفروش شده است. با خريد و فروش ناموس، زندگي و ارتزاق ميكنند و جوانان مملكت را نابود ميكنند. اين حاكم است، نه؟! إن شاء الله العزيز، خداوند آنهايي را كه نسبت به شيعه، دشمني و بغض و عداوت دارند، هر چه زودتر آنها را نيست و نابود بگرداند. اميدواريم كه خداوند اين نقطه را در دل شيعه و سني بياندازد كه آنها را حقيقتا به حقانيت ولايت متوجه كند و ما هم جزء عاملين مكتب نوراني حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حضرت علي (عليه السلام) باشيم و روز قيامت، آنجايي كه حضرت زهراي مرضيه (سلام الله عليها) وارد ميشود و شفاعت ميكند، در آنجا هم مورد شفاعتش قرار بگيريم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» ملا محمد شريف زاهدي | ||
فهرست نظرات |
41 |
نام و نام خانوادگي: شيب الخضيب -
تاريخ: 30 دي 89 - 02:52:26
الله اکبرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر لا اله الا الله.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مومنين و مومنات.! اين مردک مزدور زبان نفهم طعان و تهمت زن ( محمد عثمان ).! و آن يار با وفاي نجسش ! اصلا زبان انسان ها و حتي حيوانات و حتي ...... را نميفهمند. اصلا چيزي به نام درک و ادراک و تعقل در وجود اين بد مذهبان و لا مذهبان ليعن جايي ندارد.! اي الله جاااااااااااااان.! تو عجب صبري داري.! الله جاااااااااااااااااااااان. حقيقتا که تو صابري.! جهل و عناد اين اولاد ازدواج هاي ميسار و محرميت هاي رضا, کبير که از مادرشان به ارث رسيده را ميبينيد و فعلا صبر ميکني.! سبحان الله.!!! آهااااااااااااااااااايييييييييييييييييييييييييييييي محمد عثمان لعين. انقدر با شما ها سر و کله زده ام و به اين نتيجه رسيده ام که شما اهل سنت ابيبکر و عمر در برابر ظالم مظلوميد( به حسب ظاهر) و در برابر مظلوم ظالميد.! اصلا سخن خوش و قول لين در قلب پوسيده و غبار آلود و پر از حرام و کينه ي شما اثري ندارد. همانطور که الله جان ميفرمايد: ختم الله علي قلوبهم. و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه. و لهم عذاب عظيم.! برو و گورت را گم کن لعنتي مزدور .! اي تروريست لندني.! و دور و بر عزيز دل ما. حجت الاسلام. فخر الشيعه حضرت زاهدي نگرد.!!!! تو لعين ليقات هم کلامي با ايشان را نداري .! کذاب تهمت زن نفهههههههههههههههههههههم.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! |
42 |
نام و نام خانوادگي: محمد محمودي نيا -
تاريخ: 02 مهر 90 - 00:19:09
با سلام ، متن مورد نظر را خواندم ؛ آنقدر که ملا ها و ..... اهل سنت نسبت به شيعه بد بين و مغرض هستند يک درصد شيعيان چنين نظري ندارند . شاهد مثال و اظهر من الشمس ، انقلاب اسلامي ايران . که اگر اين انقلاب متعلق به اهل سنت بود . چه ها که بر سر شيعه نمي آوردند . آخه مسلمان يکتا پرست قرآن خوان پيرو حضرت محمد (ص) . ماها در اين مقدار از راه و روش دين اسلام باهم يکي هستيم . چرا خون و مال و ناموس شيعه برايتان هلال است است . مگر نه اين است که در لحظه هاي آخر عمر ملاها به شما ميگويند . حق باعلي است و علي باحق . براي شما همين بس !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! |
43 |
نام و نام خانوادگي: يك شيعه غير متعصب جاهلي -
تاريخ: 23 بهمن 90 - 09:50:12
شما انسانهاي با وجدان فقط با مراجعه به وجدان و اندكي تعقل مي توانيد منطق اهل سنت و تشيع را از اين دو نوشته پيدا كنيد و به حقانيت آنها پي ببريد. (( قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين...)). |
44 |
نام و نام خانوادگي: حسن -
تاريخ: 12 مهر 91 - 11:48:49
إن الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة" اين روايت كجاي بخاري است؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي اين روايت در بخاري وجود ندارد و در كتب شيعه نيز با اين عبارت از پيامبر صلي الله عليه و اله نقل شده است إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ همانا مقام حسين بن علي در آسمان بزرگتر از زمين است و در سمت راست عرش خدا نوشته شده است كه او چراغ هدايت و كشتي نجات است ج91 ص184 و در روايت ديگر چنين آمده است فقال النبي- صلّى اللّه عليه و آله- يا ابيّ بن كعب و الّذي بعثني بالحقّ نبيّا، إنّ الحسين بن عليّ في السماوات، أعظم ممّا هو في الأرض و اسمه مكتوب عن يمين العرش: إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة.مدينه المعاجز ج4 ص 52 موفق باشيد گرو پاسخ به شبهات |
45 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 12 مهر 91 - 13:53:44
پس چرا آقاي ملا محمد در سخنراني اش مي گويد در كتاب بخاري اين حديث آمده است ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه جواب نظر: باسلام دوست گرامي شايد ايشان اشتباه كرده است كلام ايشان كمي نامفهوم است. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
46 |
نام و نام خانوادگي: وحيدقريشي -
تاريخ: 07 بهمن 91 - 12:15:19
حضرت حيدربه نام فاطمه حساس بود خلقت ازروزازل مديون عطرياس بود اي که ره بستي ميان کوچه برفاطمه گردنت رامي شکست آنجا اگرعباس بود- به اين ميگن يک مسلمان واقعي قابل توجه عمريهاکثيف بريدتحقيق کني بعدبگي کي حقه کي ناحق آشغالهانجس ؟؟؟ مولاعلي حقه چون حق باعليست -وحرف آخربه ملامحمدکه تازه شعيه شده اينه که ازاين ؟؟؟ نترسه واگرخانواده خودراازدست داده درعوض علي وزهراوحسين رابدست آورده چون نامه اعمال ما رابردندبه ميزان عمل سنجيدن بيش از همه کس گناه مابودولي مارابه محبت علي بخشيدن ياعلي |
47 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 16 بهمن 91 - 10:48:00
شيب الخضيب: ادع الي سبيل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن ان ربک هو اعلم بمن ضلّ عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين. محمد عثمان: اگر واقعا دنبال حقيقت هستي چرا جدل ميکني ايا در قضاوت عادلانه فقط حرف يک طرف را بايد شنيد مسلماّ بايد حرف دو طرف را شنيد و تحيق در درست يا غلط بودن ادعاي دو طرف کرد در اين مورد هم که بخواهي تحقيق کني نگاه کن ببين علماي اهل سنت در مورد شيعه چه اشکالاتي دارند انوقت برو ببين علماي شيعه چه جوابي دارند. ايا نعمت زندگي و اخرت ارزش ندارد که حداقل تحقيق بشود ايا خداوند به انديشيدن وفکرکردن و سير در زمين امر نکرده ايا حضرت سلمان صحابي پيامبر صلي الله و عليه و اله از ايران نبود و انقدر تحقيق نکرد تا به حجاز امد و هدايت يافت و شد ان که شد که رسول خدا در مورد ايشان فرمودند:سلمان از ما اهل بيت است.کتاب شبهاي پيشاور را چرا بعضي ها نمي خواهند خوانده شود مگر نه اين است که عالم شيعه از کتب خود اهل سنت مدرک آورده و علماي اهل سنت همانجا قبول کرده اند .يا در کتاب المراجعات استدلالات عالم شيعه مورد قبول عالم عالم اهل سنت قرار نميگيرداگرگمان ميکني دروغ است يه بار بخوان .حداقل اين است که جواب طرف مقابل را شنيده اي.آيا وقتي که با هم به استدلال ميپردازند بر روري هم شمشير ميکشند يا ناسزا ميگويند اينها را ما بايد ياد بگيريم اگر طالب علم هستيم و کتاب هاي ديگر . اينکه ميگويي جمعيت اهل سنت بيشتر است درست اما ايا جمعيت زياد،حق بودن را ميرساند؟ هميشه اين طور نيست ايا در بعضي جنگ هاي پيامبر جمعيت مسلمانان کمتر نبود و جمعيت کفار بيشتر .از قران ميگويم : و ان تطع اکثر من في الارض يضلوک عن سبيل الله ان يتبعون الا الظّنّ و ان هم الاّ يخرصون<سوره انعام ايه ۱۱۶>و بعدش خداوندميفرمايد: انّ ربّک هو اعلم من يضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين<انعام ايه ۱۱۷>. و يا در سوره ديگري ميفرمايند:و ما يتّبع اکثرهم الا ظنّا انّ الظّنّ لا يغني من الحقّ شيئا انّ الله عليم بما يفعلون <سوره يونس ايه ۳۶> اما در مورد يزيد هم ميگويم : اگر امام حسين را امام ندانيم و نوه پيامبر صلي الله عليه و اله را امتيازي ندانيم حداقل او را مومن و سرور جوانان بهشت که ميدانيم؟ و يزيد هم ايشان را به شهادت رساند . حال کسي که مومني را بکشد خداوند چه ميفرمايند: و من يقتل مومنا متعمّدا فجزاؤه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و اعدّ له عذابا عظيما<سوره نساء ايه ۹۳>حال شايد بعضي ها بگويند حوادث بعد از پيامبر صلي الله و عليه و اله پر از فتنه است که نبايد در ان ورود کرد! ايا خداوند در قران از حوادث گذشته و از گناهان زشت اقوام و افراد خبري بيان نکرده مسلما بله تا اينکه بدانيم انحرافشان چه بود و دليل عذابشان چه بود و از گذشته گان عبرت بگيريم . مامسلمانيم يعني تسليم امر خدا وخداوندبه اطاعت از چه کساني امر فرموده: يا ايها الّذين امنوا اطيعوا الله واطيعوا الرّسول و اولي الامر منکم فان تنازعتم في شي فردّوه الي الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و اليوم الاخر ذالک خير و احسن تاويلا<سوره النساء ايه ۵> خدا و پيامبرش را که ميدانيم کيست حال اولي الامر چه کساني اند؟شيعه چه ميگويد در اين مورد ايا تحقيق کرده اي؟شايد از کتب خود اهل سنت مدرک دارند ايا سخن علماي شيعه را شنيده اي؟ يک مثال ميزنم:فرض کن بلا نسبت يه گله بزرگ را به تو سپرده اند و تو از ان مراقبت ميکني ايا به فکر بعد از خود نيستي بعد از زماني متوجه ميشوي که امسال اخرين سال زندگيت هست ايا چوپاني را انتخاب نميکني که از همه شجاع تر.عالم تر به چوپاني وبهتر باشد .حال تو که نسبت به يک گله بهترين چوپان را انتخاب ميکني ايا نبايد بهترين جانشين پيامبر بعد خودش معلوم باشد و ايا ما بهتر ميتوانيم جانشين انتخاب کنيم يا خود خداوند که اگاه به درون ماو تمام صفات ما ميباشد . ايا اخرتي که خدااوند در قران از بهشت و جهنمش سخن گفته ارزش تحقيق ندارد تحقيق کن برادر |
48 |
نام و نام خانوادگي: محمد از چابهار -
تاريخ: 18 تير 92 - 15:18:02
سلام و درود بر اول?ن و آخر?ن پ?امبر خدا. حضرت محمد (ص) سلام و درود بر خلفا? راشد?ن. ابوبکرصد?ق.عمرفاروق.عثمان ذالنور?ن.ح?درکرار کرمه الله وجهه.(عل? مرتض?) سلام و درود بر شه زادگان محمد. امام حسن و امام حس?ن. با ا?ن همه دروغ فقط نفرت اهل سنت ب?شتر م?شود نسبت به شما |
49 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 23 آبان 92 - 17:51:16
سلام.دوست عزيز محمد عثمان من مدت 20 سال تو منطقه بلوچستان بودم و به عنوان معلم خدمت کردم چيزهايي ديدم و شنيدم که براي خودم هم درکش غير قابل باور هست چه برسه به تو که سني مذهبي من ديدم که افرادي که براي شفا يا ولادت بچه يشان دست به دامان ائمه معصوم علي الخصوص امام علي ع و امام حسين ع شده اند و نام فرزندانشان را به نام همان بزرگواران گذاشته اند.بيشتر دوستام مولوي هاي مدارس ديني و مساجد بودند .من به نوبه خودم ديديم که يکي از مولوي ها در زمان دفن ميت آهسته در گوش ميت ميگفت که علي حق است و شهادت به ولايت علي ميداد.يا ديدم که در دفن يکي از برادران اهل سنت مولوي با عنوان مطالب غير واقعي به ائمه معصوم داشت نکات آموزنده ميداد که پدر بنده به مولوي اظهار داشتن وقتي دقيق از مطلبي اطلاع نداري چرا ان را عنوان ميکني که بعد خودش عذرخواهي کرد.دوست عزيز نه من و نه تو و نه خلفا از علي ع بيشتر در مورد نماز پيامبر يا دستورات ديني پيامبر اطلاعي ندارن..چطور بچه ايي از خانه اش بيشتر از اطلاغ دارد تا دوست پدرش.علي ع هم نماز و آداب و ايين اسلام رو بهتر از همه خلفا مي داند.چرا چشمانمان و عقلمان را بسته و قفلي بزرگ بر ان زده ايد.خداوند ميفرمايد 1 ساعت تفکر افضل تر از هزار رکعت نماز است.منظور همين تفکر هست .و تفکر در خلقت و آفرينش و نعمتهاي خداوند هست.پس بيا بدور از حب و بغض مذهبي کتابهاي اهل تشيع را مطالعه کن . و ببين کجاش با دين و عقل مطابقت ندارد و ان را بشمار ببين آيا درون کتابهاي اهل تشيع هست يا کتابهاي اهل سنت...انشالله الله خدا به شما توفيق عنايت نمايد |
50 |
نام و نام خانوادگي: atashad -
تاريخ: 30 دي 92 - 16:23:47
آقاي شريف زاهدي شيعيان نه اهل امام حسين ع هستند ونه از خانواده ونه حتي در دوره او بوده اند كه بخاطر عزاداري آنها امامحسين ع را عذاب دهند. شيعيان گروهي هستند منحرف وبا اعتقاداتي منحرفانه وباعقايدي نادرست وهرگز خداوند بخاطر عزاداري يك عده آدم منحرف سيدشباب اهل جنت را عذاب نميدهد.كسي كه موضوع به اين راحتي برايش قابل هضم نيست صددرصد در گمراهي محض خواهد رفت كه متاسفانه همينطور هم شده است. به اميد هدايت همه مسلمين.چه مسلمين منحرف شده وچه مسلمين راستين. |
51 |
نام و نام خانوادگي: محمدي -
تاريخ: 20 بهمن 92 - 19:05:02
ما با عزيزان اهل سنتمان جنگ و دشمني نداريم....تازه من يکي که به ايشان عرض ارادت ميکنم... ولي اگر هرکس سخنان اهل تشيع و استدلالشان را بشنوه به اين نتيجه ميرسه که منطقيه... و واقعا از برخي از خودمون _چه شيعه و چه سني_در تعجبم! ما حق نداريم حتي به فرعون _لعنت الله عليه_فحش بديم... آن وقت چه طور دلمون مياد به هم ديگه که برادران و خواهران هم دين هستيم فحش بديم و بي احترامي کنيم؟ |
52 |
نام و نام خانوادگي: ناصر مصطفوي -
تاريخ: 03 فروردين 93 - 20:49:11
سلام اشتراكات خداي واحد پيامبري واحد قران واحد قبله واحد چرا به همديگر توهين مي كنيد. كتاب شبهاي پيشاور را مطالعه كنيد. كتاب مراجعات كتاب الغدير متاسفانه نه مطالعه صورت ميگيرد.نه تفكري . برادران اهل سنت اصلا سنخيتي با وهابيون وتكفيري ها ندارند. انها در سيستان ومهاباد هيئت عزاداري براي امام حسين (ع) دارند.حتي انسان به صرف افريده خدا بودن محترم است چه شيعه چه سني چه مسيحي چه يهودي و... . ما بايد با اتحاد ابروي سلام را بخريم و بدانيم .مسلمان از هر فرقه اي هم مال هم ناموس هم جان وهم ناموسش محترم است . وبدانيم توهين به مقدسات همديگر حرام است. وبا هم دست در دست هم كشورمان را اباد كنيم .از همه انسانهاي كه به انسانيت انسان احترام قائلند التماس دعا دارم. عزيزان مطالعه مطالعه مطالعه حتي فايل صوتي شبهاي پيشاور در گوگل قابل دسترسي است .والسلام. |
53 |
نام و نام خانوادگي: علي علي علي علي -
تاريخ: 28 فروردين 93 - 00:17:57
خداوند صبرت بده و در درجات بالاي بهشت مسکنت بده ملا خدا به حق حضرت بي بي زهرا قبولت کرده عاقبت بخيرت کنه |
[1] [2] | صفحه قبل |