* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 26 مهر 1386 | تعداد بازديد: 3285 | |
بررسي حديث قرطاس 04 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: بررسي حديث قرطاس 04 شبكه سلام : 26 مهر 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني قبل از شروع برنامه چند نكته را پيرامون برنامهاي كه هفته گذشته داشتيم، عرض ميكنم. با توجه به اينكه عدهاي از جوانان با تحقيق و بررسي، تشخيص ميدهند كه مذهب شيعه، مذهبي است درست و مطابق با كتاب و سنت، به طرف مذهب جعفري و أهل بيت كشيده ميشوند. البته اين قضايا در طول تاريخ سابقه داشته است. ما در طول تاريخ داريم افرادي را كه از مذهب شافعي به مذهب حنفي برگشتهاند، از مذهب حنفي به حنبلي آمدهاند و بالعكس. آنچه كه مهم است، اين است كه اين عزيزان با يك مشكلات و با تهديداتي روبرو ميشوند. همين امروز ساعت 9 صبح به وقت ايران از دفتر يكي از مراجع تقليد با بنده تماس گرفتند و گفتند يك جوان عزيزي از استان سيستان و بلوچستان كه بعد از تحقيق به مذهب شيعه برگشته است، مورد تهديد قرار گرفته. پدرش روحيه وهابي داشته و او را تهديد به مرگ كردهاند. ايشان شهر را ترك كرده و پناه آورده به قم و خدمت مراجع عظام تقليد رسيدهاند. من حدود يك ساعت با او صحبت كردم. وقتي حرف ميزدم، قطرات اشك از چشمان اين عزيز سرازير بود. بازهم چند روز قبل مشابه اين را داشتيم. ما از برادران عزيز أهل سنت تقاضا ميكنيم، در اين زمينه تجديد نظر كنند. البته هدف ما اين نيست كه بيايم جوانان سني را شيعه كنيم. ما هدف مان بازگو كردن تاريخ و بيان كردن حقايق اسلامي است و دفاع از مظلوميت شيعه و پاسخ به افترائاتي كه وهابيت در اين چند صد سال به شيعه زده است. اگر يك جواني بعد از تحقيق اينچنين تصميمي ميگيرد و تبعيت از سخنان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميكند كه فرمود: اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي. ما تقاضا داريم كه اينگونه برخوردها را كنار بگذارند و كاري نداشته باشند. افراد آزاد هستند كه هر مذهبي را انتخاب كنند. همانطوري كه بارها گفتهايم، اگر يك جوان شيعي، سني بشود، اگر واقعاً تحقيق و بررسي كرده باشد، ما گلايهاي نداريم و اگر اين تهديدها ادامه پيدا كند، ما ناگزير هستيم كه يك موضع ديگر و برخورد ديگري داشته باشيم. نكته ديگر اين كه: الآن نظام جمهوري اسلامي، روي سياستي كه دارد، صلاح نميداند از اين افراد حمايت كند و شايد حق هم داشته باشد. ولي اين فرد، حتي براي برگشتش پول كرايه ماشين نداشت و ما داريم حتي از شخصيتهاي برجسته كه وقتي شيعه ميشوند، با مشكلات مالي مواجه ميشوند، با تهديد و مشكل امنيتي مواجه ميشوند. گرچه شيعه از اول با دادن خون و ايثار و جانبازي زنده بوده و بعد از اين هم با همين فرهنگ زنده خواهد ماند تا مولايمان حضرت ولي عصر (ارواحنا له الفداه) بيايد و حق را براي حق پويان روشن و واضح كند. نكته ديگر از برادر عزيزمان جناب مولوي عبد الحميد، امام جمعه محترم زاهدان كه در نماز جمعه هفته گذشته متعرض شبكه سلام شدند. گرچه متعرض شبكه 3 جمهوري اسلامي نيز شدند؛ ولي چون مسؤولين شبكه 3 خودشان ميتوانند دفاع كنند، ما فقط از شبكه سلام دفاع ميكنيم. با همه احترامي كه براي اين عزيز و برادارن أهل سنت قائل هستيم، بارها گفتهايم كه اگر اشكالي و انتقادي دارند، اين اشكالات را منتقل كنند. اگر واقعا ديدهاند كه مسؤولين شبكه سلام خداي ناكرده عناد دارند و بر اهانت يا جسارت يا آنچه اين آقايان مورد انتقادشان است، ادامه دادند و به سخنان آنها توجه نكردند، بعد از تريبون نماز جمعه برخي از مطالب را در باره شبكه سلام مطرح كنند. اين دون شأن اين عزيزمان است. بعد ايشان نسبت به برخي از برنامهها كه از شبكه 3 پخش شد؛ مثل مصاحبه با برادر عزيزمان جناب آقاي دكتر تيجاني و دكتر عصام عماد، موضع خيلي تندي گرفتند. من گمان ميكنم كه اين موضع تند، زيبنده اين برادر عزيزمان در درون حكومت جمهوري اسلامي نباشد. دكتر عصام العماد قبلاً يك وهابي بوده و شيعه شده است، گرچه در شبكه 3 اعلام كردند كه ايشان تازه به مذهب تشيع برگشته، اين اشتباه بوده است. ايشان 16 ـ 17 سال قبل به مذهب شيعه برگشته است. مولوي عبد الحميد در نماز جمعه فرمودند: اين شخص [يعني آقاي عصام] هيچ وقت سني نبوده است. من شنيدم اين فرد از برداران تشيع يمني بوده است. خدمت ايشان عرض ميكنم: افرادي كه اين گزارش را دادهاند، گزارش دروغ و خلاف واقع دادهاند. ايشان به هيچوجه شيعه نبوده و حتي سني هم نبوده؛ بلكه وهابي بوده است. ايشان پيش جناب بن باز، مفتي اعظم عربستان سعودي شاگردي كرده است و فارغ التحصيل دانشگاه محمد بن سعود رياض، دانشكده حديث هستند و در يمن، امام جماعت و رهبر وهابيهاي آنجا بودهاند. شما ميتوانيد به سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر، مراجعه كنيد. همچنين به كتابهاي كه ايشان نوشته، در مقدمه كتاب، سوابقشان را مطرح كردهاند. جناب عبد الحميد! به اين نكته توجه داشته باشيد كه الآن تحقيق كردن هزينه زيادي ندارد كه حضرتعالي از يك تريبون رسمي اعلام بفرماييد كه دكتر عصام العماد از برادران تشيع يمني بوده است. خيلي از دوستان شما وقتي بررسي ميكنند و ميبينند كه اين فرمايش شما خلاف واقع است، نسبت به ساير فرمايشات شما نيز بدبين ميشوند. يا اين عزيزمان نسبت به دكتر تيجاني تعابير خيلي تند و دور از ادبياتي كه ما از يك امام جمعه مركز استان، انتظار داريم به كار برده است. اين طور تعابير به هيچوجه زيبنده اين عزيزمان نيست. حتي ما از يك فرد عادي سني مغازهدار هم انتظار نداريم كه وقتي از شيعيان و يا شخصيتهاي علمي نام ميبرند، آن ادبيات قرآني: وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا سوره بقره/آيه83 را رعايت نكنند. و بعد اين عزيزمان اعتراض كرده است: چرا از اين افرادي كه سني بودهاند و شيعه شدهاند، مصاحبه ميگذارند و اين به هيچوجه با وحدت ميان شيعه و سني همخواني ندارد؛ به ويژه كه امسال، سال وحدت ملي و اسلامي است و صداي و سيماي جمهوري اسلامي، مخصوص يك فرقه نيست. به اين عزيزمان با كمال احترام عرض ميكنم: صدا و سيما، براي جمهوري اسلامي است و مذهب رسمي در كشور، مذهب امامي و اثناعشري، با حفظ حقوق اقليتهاي مذهبي است. ما بارها عرض كردهايم كه عزيزان أهل سنت، عزيز ما هستند. اهانت به أهل سنت و مقدسات آنها گناه نابخشودني است؛ ولي اين انتظار را هم نداشته باشند كه در جمهوري اسلامي و صدا و سيما حق تمام اقليتهاي مذهبي، آنگونه كه اينها انتظار دارند، رعايت بشود. بلي در قانون اساسي ما يك حقوقي معين شده است. اگر خلاف آن باشد، ما حق را به اين عزيزمان ميدهيم. ايشان كه اين بحث را مطرح كرده و مصاحبه دكتر تيجاني و دكتر عصام عمادي را كه سالها قبل شيعه شدهاند و آثاري در اين زمينه دارند، مخالف وحدت اسلامي ميدانند، ما از اين عزيزمان سؤال ميكنيم كه چطور شد وقتي يك دكتر كه بعد از سالها تحقيق ميآيد و مذهب شيعه را انتخاب ميكند، اين طور مورد تاخت و تاز جنابعالي قرار ميگيرد؛ ولي حضرتعالي همين امسال در ختم صحيح بخاري، از شيخ محمد ابراهيم، رئيس دادگاه مدينه دعوت ميكنيد كه در جمع 70، 80 هزار نفر جمعيت، عقائد شيعيان را مورد إستهزاء قرار ميدهد. به 400 ميليون شيعه توهين ميكند و اينها را مشرك اعلام ميكند؟ آيا با وحدت همخواني دارد؟ آيا اين درست است؟ و يك نفر هم اعتراض نميكند. اگر برادر عزيزمان جناب آقاي راهداري از طلبههاي شما تقاضا ميكند در صحيح بخاري تحقيق كنيد كه آيا روايتي خلاف يا اسرائلي در آن هست يا نه، مورد حمله همه مولويها قرار ميگيرد. جناب مولوي عبد الغني بدري، جناب فيض محمد، جناب مولوي محمد حسين، جناب مولوي عبد الله موحدي و خود حضرتعالي از هر جهت اين عزيزمان را مورد تاخت و تاز قرار ميدهيد؛ ولي نسبت به سخنان محمد ابراهيم، رئيس دادگاه مدينه كه به 400 ميليون شيعه توهين ميكند و جسورانه اينها را مشرك خطاب ميكند، يك نفر اعتراض نميكند. آيا اين با وحدت همخواني دارد؟ جناب مولوي عزيز! وقتي در سايت رسمي أهل سنت و مدرسه دار العلوم زاهدان، كتابي از شيخ صالح بن فوزان كه شيعه را مشرك، مهدور الدم و قتل آنها را همين دو هفته قبل در عربستان رسما جايز ميداند، ميگذاريد، آيا با وحدت منافات ندارد؟ كتاب آقاي بن جبرين كه رسماً فتوا داده بر تخريب حرم ائمه (عليهم السلام) داده و دو هفته قبل گفت كه قتل شيعه واجب است، روي سايت ميگذاريد، با وحدت منافات ندارد؟ كتابي كه جديداً روي سايتتان به نام زيارت از ديدگاه ائمه گذاشتهايد كه در حقيقت عقائد شيعه را مورد تاخت و تاز قرار داده و شيعه را همانند مشركان زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) معرفي كرده است، با وحدت منافات ندارد؟ آيا اينكه در حاشيه همين ختم صحيح بخاري، سيديهاي تحت عنوان صدام مجاهد، فروخته شد، با عقائد شيعه و با عقائد بيش از 70 ميليون شيعه و خون شهيدان، خانواده شهداء منافات ندارد؟ فرداي قيامت، جواب شهداء و خانواده داغديده شهداء را چه كسي ميخواهد بدهد؟ يا سيدي بن لادن مجاهد اسلام، يا سيدي مجازات خائنين توسط طالبان و ... ، ما نميخواهيم خيلي از مسائل را بكشانيم به ماهواره و شبكه، و گرنه اگر بنا بر اين باشد، ما هم گلايه داريم. چه خوش بيمهرباني از دو سر بي كه يك سر مهرباني درد سر بي همانطوري كه خود ايشان فرمودهاند كه شيعه به سني توهين نكند و سني به شيعه هم توهين نكند، كاملاً فرمايش متين است، ما اين سخن را روي چشم ما ميگذاريم؛ ولي از گفتار تا عمل خيلي فاصله دارد. با همه احترامي كه براي اين عزيزان داريم، تقاضا داريم كه يك مقداري در صحبتها و مخصوصا از تريبون رسمي حكومتي، حرفهاي زده شود كه اگر فردا سؤالي شد، ايشان پاسخگو باشند. * * * * * * * آقاي هدايتي نويسنده مقاله، شخصي است به نام احمد گلستاني، مطلبي در باره حديث قرطاس (نامه نانوشته) بيان شده است كه مورد بررسي قرار ميدهيم. از جمله ايشان متذكر شده كه نسبت هذيان وقتي در محضر پيامبر به آن حضرت دادند، اگر امام علي (عليه السلام) مخالف بودهاند با گويندهاي كه نسبت هذيان داده است، چرا مخالفت خودش را اعلام نكرده است و اگر اعلام كرده است، پس او هم رفع صوت ميشود و مخالفت با آيه قرآن كرده است. شما در اينباره بفرماييد كه: آيا امير المؤمنين (عليه السلام) با گوينده اين جمله، حتي اگر عمر بن خطاب بوده، موافق بوده است؟ استاد حسيني قزويني يكي از اهداف نويسنده مقاله اين است كه پاي أهل بيت (عليهم السلام)، به ويژه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) را به ميدان بكشد و اگر چنانچه بنا است كه جرمي براي خليفه دوم اين روايت تثبيت كند، آقا امير المؤمنين (عليه السلام) را نيز شريك جرم قرار دهد. و من به نظرم يكي از خيانتهاي بارز و آشكار نويسنده مقاله است؛ نه با وحدت ميسازد و نه با روح اسلام. اگر نويسنده مقاله با الفباي فكري آقا امير المؤمنين (عليه السلام) آشنا بود، اينچنين بيپروا به امير المؤمنين (عليه السلام) جسارت نميكرد. اولاً: در خود صحيح بخاري است كه جمعيت در داخل منزل نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، دو دسته بودند: منهم من يقول: قربوا يكتب لكم النبي صلى الله عليه و سلم كتابا لن تضلوا بعده و منهم من يقول ما قال عمر. صحيح بخاري، ج7، ص9، كتاب المرضي، باب 17، باب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي، ح5669 تعدادي از اينها كه قطعاً آقا أمير المؤمنين (عليه السلام)، إبن عباس و أهل بيت در اين گروه بودند، ميگفتند كه كاغذ و قلمي بياوريد كه نبي مكرم نامهاي بنويسد تا شما را براي هميشه از گمراهي مصون بدارد. بعضي از اينها گفتار آقاي عمر را تكرار ميكردند. و ما هيچ شك و شبههاي نداريم كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) جزء موافقين قضيه بود. همانطوري كه احمد حنبل در مسندش، ج1، ص90 از قول امير المؤمنين (عليه السلام) مينويسد كه پيامبر اكرم دستور آوردن كاغذ و قلم را به من دادند. أمرني النبي صلي الله عليه وسلم ان آتيه بطبق يكتب فيه ما لا تضل أمته من بعده قال فخشيت ان تفوتني نفسه قال قلت اني أحفظ واعي قال أوصي بالصلاة والزكاة وما ملكت أيمانكم. علي جان! كاغذ و قلمي بياور، چيزي بنويسم كه امت گمراه نشود. مسند احمد، ج1، ص90 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص186 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج2، ص171 اصلا عامل اين قضيه امير المؤمنين (عليه السلام) بوده است و ديگران اعتراض كردند. اين اعتراض اولاً و بالذات به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و بعد به امير المؤمنين (عليه السلام) بود كه چرا شما ميخواهيد قلم و كاغذ بياوريد. ثانياً: آقا امير المؤمنين (عليه السلام) دست پرورده نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. از اول طفوليت در دامن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بزرگ شده كه خود حضرت در نهج البلاغه، خطبه 192 قاصعه ميفرمايد: من از اول طفوليت در دامن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودم، بهطوريكه حتي غذا را در دهانش خرد ميكرد و ميجويد و در دهان من ميگذاشت. وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ. يعني رابطه امير المؤمنين (عليه السلام) با پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) اينگونه بوده است و حتي ميفرمايد: وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْل وَ لا خَطْلَةً فِي فِعْل. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حتي در دروان كودكي كه معمولاً كودكان خيلي مواظب گفتار و رفتارشان نيستند و دروغگويي براي بچه، يك چيز طبيعي است، در دوران كودكي من، دروغي در گفتار من و اشتباهي در كردار من نديده است. و علي (عليه السلام) ميفرمايد: أَرَي نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ. من نور وحي و رسالت را، حتي در همان دوران آْغازين رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميديدم و بوي نبوت را استشمام ميكردم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَي مَا أَرَي إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيّ. هر آنچه را كه من ميبينم، تو هم ميبيني و آنچه را كه من ميشنوم ميشنوي؛ جز اينكه تو پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيستي. ثالثاً: امير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: أنا عبد من عبيد محمد. من بندهاي از بندگان محمد هستم. الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص90 و در نهج البلاغه، خطبه 197 ميفرمايد: أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَي اللَّهِ وَ لا عَلَي رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ. من لحظهاي مخالفت خدا و مخالفت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را نكردم. جناب كوفي در مناقب خود ميگويد: و لا خالفت النبي في شيء افديه في المواطن كلها بنفسي. من كوچكترين مخالفتي با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در تمام عمرم نكردم. در تمام غزوات و جنگها من خود را پيش مرگ او قرار داده بودم و مدافع بيچون و چراي نبي مكرم بودم. مناقب الإمام أمير المؤمنين لمحمد بن سليمان الكوفي، ج2، ص556 پس حضرت امير (عليه السلام) سابقه ندارد در طول 20 سال رسالت و 13 سال قبل از رسالت، كوچكترين نشانه مخالفتي از ايشان در تاريخ ثبت نشده است. ولي از ديگران إلي ما شاء الله ثبت شده است. شما صلح حديبيه را ببينيد. چه كسي گفت: ما شككت في نبوة محمد كشكي في يومي هذا. در قضيه حجة الوداع، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد كه از إحرام بيرون بياييد، چه كساني با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند و گفتند: يا رسول الله! تو ميگويي از إحرام بيرون بياييم و با همسرانمان نزديكي كنيم و بعد ميگويد: و المني يقطر من مذاكيرنا. در حاليكه مني از ما ميريزد، در همين حال برويم براي عرفات؟ بهطوريكه عايشه ميگويد: پيامبر پيش من آمد و غضبناك بود. عرض كردم: چه كسي تو را غضبناك كرده است؟ خدا او را وارد آتش جهنم كند؟ آنهايي كه مخالفت كردند، چه كساني بودند؟ همانها ميآيند در اينجا در برابر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اينچنين جسورانه ميگويد: إن الرجل ليهجر رابعاً: اين آقا ميگويد اگر آقا امير المؤمنين (عليه السلام) مخالف با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نبود، چرا عكس العمل نشان نداد و با مخالفين كتابت برخورد نكرد؟ اين آقايان خبر ندارند كه امير المؤمنين (عليه السلام) ميداند كه مخالفت دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، مخالفت خداوند است و اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور بدهد و كسي سرپيچي كند، سرپيچي از دستور خداوند است و اگر كسي بدون دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دست به كاري بزند، آن هم خلاف است. أمير المؤمنين (عليه السلام) تابع دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. اگر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اشاره ميكرد به حضرت علي (عليه السلام) كه به حساب اين مخالفين برس، همان أمير المؤمنين (عليه السلام) كه فاتح خيبر، بدر، أحد و حنين بود، قطعاً همانجا به حساب همه ميرسيد. ولي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) سياستش اين نبود كه با اصحابش و اطرافيانش برخورد تند بكند. انگار اين آقايان تاريخ را فراموش كردهاند. 12 نفري كه تصميم ترور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به هنگام مراجعت از جنگ تبوك داشتند، (اين مطلب از قطعيات تاريخ است و در تمام كتابهاي أهل سنت نقل شده است) عمار و حذيفه اينها را شناختند و خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عرض كردند: يا رسول الله! افلا تأمر بقتلهم؟ فقال: أكره أن يتحدث الناس أن محمد يقتل أصحابه. آيا دستور نميدهيد كه اينها را بكشيم؟ فرمود: من دوست ندارم مردم بگويند محمد اصحابش را ميكشد. تفسير إبن كثير، ج2، ص322 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص24 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج9، ص259 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سياستش اين نبود كه با اصحابش، ولو منافق بودند، ولو طرح ترور ايشان را داشتند، با توجه به موقعيت حكومت اسلامي و افرادي كه در درون حكومت اسلامي و بيرون از حكومت اسلامي به دنبال فرصت بودند تا مهلكترين ضربه را بر پيكر اسلام وارد كنند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چنين دستوري را صادر كند. * * * * * * * آقاي هدايتي برخي براي اينكه كار عمر بن خطاب را توجيه كنند، گفتهاند كه علي (عليه السلام) در برخي از موارد با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كرده است. نويسنده مقاله ميگويد كه در قضيه صلح حديبيه و در قضيه طعام آوردن براي خانواده خودش، امام علي (عليه السلام) با پيامبر (صلي الله عليه و آله) مخالفت كرده است. توضيح كوتاهي در اينباره بفرماييد تا ببنيم كه اين توجيه جايي دارد يا نه؟ استاد حسيني قزويني همانطوري كه حضرتعالي اشاره فرموديد، نويسنده مقاله، يكي از جاهايي كه خيلي مانور داده و وقيحانه پاي امير المؤمنين (عليه السلام) را به ميان كشيده، اين است كه ميگويد: علي هم در صلح حديبيه مخالفت كرد. وقتي نوشت: هذا ما قاضا عليه محمد رسول الله. اين صلح نامهاي است بين محمد رسول خدا و قريش. مشركين اعتراض كردند: محمد رسول الله را قبول نداريم. اگر ميدانستيم كه رسول خدا است، با او نميجنگيديم. كلمه رسول الله را حذف كنيد. پيامبر به علي دستور دادند كه كلمه رسول الله را محو كن. امير المؤمنين فرمودند: قسم به خدا من نميتوانم چنين جسارتي را بكنم و كلمه رسول الله را پاك كنم. اين مطلب را در برخي از صحاح و حتي در صحيح بخاري و صحيح مسلم هم آمده است. در اينجا من چند نكته را خدمت بينندگان عزيز عرض ميكنم. در رابطه با قضيه مخالفت امير المؤمنين (عليه السلام) در پاك كردن كلمه رسول الله، ما در منابع معتبر أهل سنت داريم: كسي كه گفت نام رسول الله را پاك كن، مشركين قريش بودند. سهيل بن عمر گفت: جمله محمد رسول الله را پاك كن. علي به او گفت: هو و الله رسول الله و إن رغم انفك لا و الله لا أمحوها. به كوري چشم تو، محمد رسول خدا است و قسم به خدا كلمه رسول الله را پاك نخواهم كرد. السنن الكبرى للنسائي، ج5، ص167 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص149 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص386 و در نقل ديگر نسائي آمده است كه باز علي (عليه السلام) در صلحنامه اينگونه نوشت، مشركين به علي (عليه السلام) گفتند: لا تكتب محمد رسول الله. حضرت فرمود: ما أنا بالذي أمحاه. من آن كسي نيستم كه آن را پاك كنم. فمحاه رسول الله. پاك كردن نام رسول الله، كار خيلي خطرناكي است. حتي بر فرض كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميگويد كه يا علي اين را پاك كن، كلمه رسول الله كار ساده و آساني نيست؛ بلكه كاري سخت و دشواري است. در حقيقت جسارت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و انكار رسالت او است. براي آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) قابل قبول نيست كه دست ببرد و كلمه رسول الله را از صلحنامه حذف كند. در اينجا علي (عليه السلام) احساس كرد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در برابر فشار قريش به إجبار و إكراه چنين حرفي را زده است و قرائن هم كاملاً شاهد بر اين مطلب است. لذا عرض كرد: يا رسول الله لا تشجعني نفسي علي محو إسمك. مرا وادار نكن كلمه اسم تو را از نبوت حذف كنم. و آنجا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نگفت: قومواً عني و عصباني نشد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم عذر علي (عليه السلام) را پذيرفت و همانطوري كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم هم هست، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به علي (عليه السلام) فرمود: كلمه رسول الله كجاست؟به من نشان بده تا خودم او را پاك كنم. شما ميخواهيد اين را مقايسه كنيد با قضيه قرطاس كه آنها نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت هذيان دادند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غمناك و ناراحت شد و آنها را از خانه بيرون كرد. آقاي إبن عباس از آن به عنوان يك رزيه و مصيبت جانكاه تعبير ميكند. آقاي إبن حجر عسقلاني متوجه اين قضيه شده است و ميگويد: و كان علياً فهم أن أمره له بذلك ليس متحتما. امير المؤمنين متوجه شد بر اينكه اين دستور پيامبر، يك دستور جدي و واقعي نيست. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص386 و لذا عذر خواست و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم عذر حضرت علي (عليه السلام) را پذيرفت. در رابطه با قضيه مخالفت علي (عليه السلام) در قضيه طعام براي أهل بيت (عليهم السلام)، من گمانم اين از خيانتهاي خيلي بازر نويسنده مقاله است. من از مسؤولين أهل سنت و حوزه علميه زاهدان كه اين مقاله غير علمي و ضد اخلاقي را در سايت گذاشتهاند، تقاضا دارم نسبت به اين نكات توجه كنند و در گذاشتن اينطور مقالات بيپايه و اساس و غير علمي تجديد نظر كنند. ايشان گفته: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) روزي آمد پيش علي، چند درهم به او داد تا طعامي براي زن و بچهاش تهيه كند. علي هم رفت و اين چند درهم را در راه خدا صدقه داد. پس علي هم در اينجا با پيامبر مخالفت كرده است. اين را آمده از بعضي از منابع خود أهل سنت آورده است و ميگويد شيخ صدوق (ره) هم در امالي اين حرف را نقل كرده است. بدون اينكه شماره صفحهاي ذكر كند. بينندگان عزيز توجه كنند كه شيخ صدوق (ره) اين روايت را در الأمالي، صفحه 553 و مرحوم فتال نيشابوري (ره) در روضة الواعظين، صفحه 125 و إبن شهر آشوب (ره) در المناقب، جلد 1، صفحه 352، علامه مجلسي (ره) در بحار الأنوار، جلد 41، صفحه 46 نقل ميكنند و داستانش مفصل است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به خانه علي (عليه السلام) آمد و چند درهم داد تا برود براي خودشان غذائي تهيه كنند. أمير المؤمنين (عليه السلام) همراه با امام حسن (عليه السلام) بيرون رفتند. سائلي آمد و از علي (عليه السلام) تقاضاي كمك كرد. علي (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) فرمودند: نميخواهي اين را در راه خدا صدقه بدهي. آن خدايي كه اين چند درهم را به ما رسانده، قادر است بيش از اين را هم به ما برساند. امام حسن (عليه السلام) اين چند درهمي را كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گرفته بود، به آن سائل داد. اولاً: كسي كه به سائل صدقه را داد، امام حسن (عليه السلام) بود، نه امير المؤمنين (عليه السلام). ثانيا: بعد جالب اين است كه چرا اين آقا كه اين روايت را نقل ميكند، خيانت ميكند و ذيل روايت را نميآورد؟ روايت ميگويد: امير المؤمنين (عليه السلام) با امام حسن (عليه السلام) به راه خود ادامه دادند، ديدند يك آقايي ميآيد و با خود ناقه و شتري را ميآورد. عرض كرد: يا علي! اين شتر را نميخري؟ گفت: من پول ندارم. گفت: نسيه ميفروشم. گفتند: چند؟ گفت: 100 درهم. امام علي (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) اين شتر را 100 درهم نسيه خريدند. رفتند: جلوتر و ديدند يك عرب ديگري آمد و گفت: يا علي! اين شتر را نميفروشي؟ گفت: براي چه ميخواهي؟ گفت: ميخواهم جهاد كنم. امام (عليه السلام) فرمود: رايگان ببر. گفت: ميخواهم پول بدهم. گفت: چند درهم؟ گفت: 170 درهم. اين شتر را علي (عليه السلام) 100 درهم خريد و 170 درهم فروخت. دست امام حسن (عليه السلام) را گرفت و رفت تا صاحب اولي شتر را پيدا كنند. وقتي ميآمدند، با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مواجه شدند و آن حضرت به علي (عليه السلام) خنديد. بهطوري كه دندانهاي مباركش از خنده روشن شد. بعد فرمود: دنبال صاحب شتر ميگرديم. حضرت فرمودند: الذي باعك الناقة جبرئيل و الذي اشتراها منك ميكائيل و الناقة من نوق الجنة و الدرهم من عند رب العالمين. علي جان! اين كسي كه شتر را به تو فروخت، جبرئيل بود. آنكس كه شتر را از تو خريد ميكائل بود. شتر از شترهاي بهشتي و اين درهمها همگي از درهمهاي خداوند عالم است. بعد جالب اين است كه خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: فأنفقها في خير و لا تخف اقتارا. در اين مواقع، در راه خدا انفاق كن، از تنگدستي نترس. حالا اين آقاي نويسنده اين را ملاك و معيار قرار ميدهد براي مخالفت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) با رسول اكرم (صلي الله عليه و آله). من نميدانم كه اسم اين را چه بايد گذاشت؟ من بنا ندارم به كسي جسارت كنم. من قضاوت را به عهده بينندگان و عزيزان طلاب و اساتيد محترم حوزه دار العلوم زاهدان ميگذارم. با توجه به اين توضيحاتي كه دادم و مدارك اين روايت را عرض كردم، آقايان ببيند و دوباره اين مقاله را مطالعه كنند و با عرايض ما مقايسه و قضاوت كنند. * * * * * * * آقاي هدايتي در خصوص همين حديث قرطاس گفتهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) درست است كه أمر فرمودند. ولي همانند بسياري از اوامر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين أمر، أمر استحبابي است و أمر وجوبي نيست. اگر صحابه مخالفت كردند، يك مستحب را ترك كردند. توضيحات شما را ميشنويم. استاد حسيني قزويني يكي از توجيحاتي كه نويسنده مقاله آورده و توجيحات بياساسي است، ميگويد: تمام أقوال پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) به عنوان وحي تلقي نميشود. بعضي از دستورات حضرت جنبه إستحبابي و مشورتي دارد. چنانچه صيغههاي أمر در احاديث وجود دارد، براي استحباب است. بعد ايشان مثال ميزند: مثل: وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا اگر چنانچه از احرام بيرون آمديد، صيد كنيد. سوره مائده/آيه2 آيا در اينجا كسي آمده و گفته كه صيد كردن در اين آيه دليل بر وجوب است؟ آيا واجب است كسي كه از صيد بيرون ميآيد، صيد كند؟ با اينكه خداوند دستور داده است. البته يكي از علماي أهل سنت هم قبلاً اين تعبير را آورده است. محمد بن علي مالكي (متوفاي 536 هجري) همين تعبير را دارد. ما به اين نويسنده مقاله كه قطعاً طلبه و حوزه ديده هم هست، (اگر اين تعبير من پيچيده و علمي است، از بعضي از بينندگان پوزش ميطلبم) عرض ميكنيم: اولاً: ايشان آمده اين قضيه را كه حضرت دستور داد قلم و كاغذي بياوريد براي من تا چيزي بنويسم كه گمراه نشويد، مقايسه كرده است با آيه شريفه: وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا سوره مائده/آيه2 قياس، قياس مع الفارق است. ايشان اگر حوزه ديده است و الفباي اصول أهل سنت را خوانده باشد، آقايان علماي سني و علماي شيعه، همه معتقد هستند: وقوع الأمر عقيب النهي لا يدل علي الحذر. اگر چنانچه امري بعد از نهي به كار رود، دلالت بر وجوب ندارد؛ بلكه مباح بودن منهي عنه را ثابت ميكند. در اينجا وقتي مُحْرِم بودند، صيد كردن حرام بوده است. خداوند ميفرمايد: وقتي از احرام بيرون آمديد، صيد كنيد. يعني الآن براي شما صيد كردن مجاز است. و يا در سوره جمعه ميفرمايد: فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ نماز جمعه كه تمام شد، پخش بشويد و برويد دنبال روزي. سوره جمعه/آيه10 آيا آقايان أهل سنت به اين عمل ميكنند؟ يعني بعد از نماز جمعه، همه ميروند دنبال كار و مغازه و ... ؟ يا اينكه فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ به دنبال آيه قبلي است: إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إلي ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ در اين آيه هرگونه بيع را تحريم و حضور در نماز جمعه را واجب كرد. اينجا ميگويد: آن بيعي كه در زمان نماز حرام بود، بعد از نماز جمعه جايز شد. بنابراين، اين آيه شريفه با حديث قرطاس، كاملاً قياس مع الفارق است. آنجا وقوع أمر بعد از نهي است و اين دليل بر حذر نيست. ثانياً: فقها و مفسران و اصولين أهل سنت به صراحت گفتهاند كه امر، حقيقت در وجوب و مجاز در استحباب است. يعني اگر امري از خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) صادر شد، اولاً و بالذات وجوب را ميرساند. آقاي إبن حجر عسقلاني در فتح الباري، جلد 13، صفحه 289 ميگويد: إن الأمر حقيقة في الوجوب. اوامر شرعي، حقيقت در وجوب هستند. آقاي عيني در عمدة القاري، جلد 21، صفحه 160 ميگويد: ظاهره حقيقة في الوجوب. آقاي آلوسي در تفسير روح المعاني، جلد 3، صفحه 4 ميگويد: لأن الأمر حقيقة في الوجوب. همين تعبير را جناب رازي در كتاب اصولي المحصول، جلد 2، صفحه 72 دارد. جناب آقاي إبن عابدين كه براي عزيزان أهل سنت حنفي مذهب، يك كتاب معتبر فقهي هست، در كتاب حاشية رد المختار، جلد 2، صفحه 66 ميگويد: و التحقيق هو مذهب الجمهور أنه حقيقة في الطلب الجازم أو الراجح. اين برادر عزيزمان مراجعه كنند به كتابهاي اصولي أهل سنت كه همگي اعتراف دارند أوامر شرعي حقيقت در وجوب هستند. اگر قرينهاي دالّ بر إستحباب نباشد، ما بايد حمل كنيم أمر شارع را بر وجوب. ثالثاً: آيه 59، سوره نساء ميگويد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ خدا و پيامبر را اطاعت كنيد. اطاعت خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ظهور در وجوب دارد. در سوره نساء، آيه 14 ميفرمايد: وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ هر كس خدا و پيامبرش را معصيت كند، داخل آتش جاودانه خواهد شد. در سوره احزاب، آيه 36 ميفرمايد: وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا اين آيات داد ميزند كه أوامر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أوامر وجوبي هستند؛ مگر قرينهاي دالّ بر انصراف از وجوب در حديث باشد. رابعاً: از خود آقاي أبو هريره نقل شده است در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 91، حديث 6007 كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: ما نهيتكم عنه فاجتنبوه و ما أمرتكم به فافعلوا منه ما إستطعتم. هر آنچه را كه من از آن نهي كردم، واجب است كه اجتناب كنيد و هر چه دستور دادم بايد شما اطاعت كنيد. همچنين در صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 13، حديث 4640 أبو هريره از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كرد است: من أطاعني فقد أطاع الله و من يعصني فقد عصى الله. اطاعت من، اطاعت خدا است و معصيت من، معصيت خداوند است. اين روايات ثابت ميكند بر اينكه در اين قضيه كساني كه معصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را كردند، در حقيقت معصيت خدا را كردند. خامساً: در حديث قرطاس نكاتي آمده است كه صراحت در وجوب دارد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. كدام أمر استحبابي چنين كاربردي دارد؟ يا در روايت ديگري دارد: كتابي بنويسم كه بعد از من اختلاف نكنيد. يا اينكه وقتي سر و صدا زياد شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غمگين و ناراحت شد. اگر أمر استحبابي بود و اينها اطاعت نكردند، گناهي نكردند و جاي نداشت كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) غمگين بشود. اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: از خانه من برويد بيرون. اگر أمر استحبابي بود، اين برخورد تند را نياز نداشت. سادساً: آقاي إبن عباس از اين قضيه، به يك مصيبت جانكاه تعبير ميكند و ميگويد: ان الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله و بين أن يكتب لهم ذلك الكتاب. تمام مصيبت امت اسلامي از آنجا شروع شد كه نگذاشتند رسول الله آن وصيتنامه را بنويسد. صحيح بخاري، ج5، ص138 و ج7، ص9 و ج8، ص161 ـ صحيح مسلم، ج5، ص76 اگر واقعاً أمر مستحبي بود، آيا نياز به چنين تعبيري بود؟ سابعاً: ما ميبينيم يكسري از كساني كه در آنجا بودند و حتي زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اعتراض كردند و پشت پرده فرياد زدند: ألا تسمعون ما يقول رسول الله؟ آيا نميشنويد كه پيامبر چه ميگويد؟ يا در تعبير ديگر دارد: واي بر شما! پيامبر اكرم ميخواهد وصيت بنويسد. المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص288 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص34 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج5، ص644 و إمتاع الأسماع لالمقريزي، ص546 اگر واقعاً أمر استحبابي بود، زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه شما از آنها به ازواج مطهره تعبير ميكنيد، چنين تعبيري را ميكردند؟ جالب اين است كه خود جناب عمر بن خطاب نقل ميكند. در همين مجمع الزوائد هيثمي، جلد 9، صفحه 34 كه ميگويد: وقتي زنان پيامبر گفتند: مگر نميشنويد اين سخنان پيامبر را، چرا قلم و كاغذ نميآوريد؟ منِ عمر گفتم: فقلت: إنكن صواحبات يوسف إذا مرض رسول الله صلي الله عليه و سلم عصرتن أعينكن و إذا صح ركبتن رقبته، فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: دعوهن فإنهن خير منكم. شما زنان مثل همان افرادي كه در اطراف يوسف و دلباخته او بودند، هستيد. هر وقت پيامبر مريض ميشود، از چشمانتان اشك ميريزد و وقتي سالم ميشود، بر گردنش سوار ميشويد. حضرت فرمود: اين زنها را رها كنيد، آنها از شما بهتر هستند. اگر واقعاً اين تعبير را طبراني نقل نميكرد و هيثمي نميگفت روايت صحيح است، من به هيچوجه نقل نميكردم. البته در المعجم الكبير طبراني، جلد 11، صفحه 30، يك تعبير ديگري دارد و نگفته است كه قائل عمر بوده است: فقال بعض القوم: أسكتي، فإنه لا عقل لك، فقال النبي صلي الله عليه و سلم: أنتم لا أحلام لكم. يكي از آنهايي كه در خانه بود گفت: ساكت باش، تو عقل و شعور نداري. پيامبر فرمود: خود شما عقل و شعور نداريد. اين تعابير، به هيچوجه با استحبابي بودن، دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همخواني ندارد. من تعجب ميكنم و تأسف ميخورم از اين توضيح نادرست نويسنده مقاله. * * * * * * * آقاي هدايتي چرا پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) قبلاً اين نامه را ننوشتند و يا بعد از بهبودي چرا اقدام به نوشتن نكردند؟ استاد حسيني قزويني اينكه چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قبلاً ننوشتند: اولا: چون نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و هر فرد بزرگي، معمولاً اساسيترين وصيتش را به هنگام مردن انجام ميدهند. يعني مطالبي را كه مربوط به آينده آن حكومت و جامعه است، در آخرين عمرش انجام ميدهند. اگر قبلاً مينوشت، شايد اعتراض ميكردند كه اين مطلب را قبلاً نوشته، شايد بعدها از تصميمش برگشته باشد؛ اما اگر در آخر عمر بنويسد، ميگويند: اين وصيت فلاني است. يعني آخرين سخن و قاطعترين سخن كه ديگر از اين سخن عدول نكرده، همين است. وصيتنامه يك انسان، مطالب اساسي آن فرد است كه از آن عدول نكرده است. بنده هفت هشت جواب براي اين دارم؛ ولي فعلاً فرصت طرح آن نيست. ثانيا: هم علماي شيعه از اين مطلب جواب دادهاند و هم علماي أهل سنت. در بعضي از منابع معتبر أهل سنت هم هست كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از مريضياش بهبودي پيدا كرد، إبن عباس به ايشان عرض كرد: چيزي بياوريم كه بنويسيد، حضرت فرمود: بعد از اينكه ما را متهم كردند به هذيان گفتن، چه چيزي بنويسم؟ يعني اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم مينوشت، هيچ اثري نداشت. چون گفته بودند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هذيان ميگويد. بلكه اگر مينوشت، عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را زير سؤال ميبردند و همين قضيه موجب اختلاف ميشد. يك عده ميگفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حال هذيان نوشت. يك عده ميگفتند: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى سوره نجم/آيه3 و همين سبب اختلاف ميشد. فقال بعض من كان عنده: إن نبي الله ليهجر، قال: فقيل له: ألا نأتيك بما طلبت، قال: أو بعد ماذا قال فلم يدع به. الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج2، ص42 درست است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اينجا از نامه نوشتن منصرف شد، اما در آخرين روزهاي زندگياش اين خطبه را خواند: أيها الناس إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي. حتي جابر ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مريض بود و توانائي راه رفتن نداشت، آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) و فضل بن عباس دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را گرفتند و او آمد به مسجد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حديث ثقلين را مطرح كردند. دوباره برگشت به منزل و قبل از رحلتشان جمعيت زيادي جمع شده بودند و حتي تعبير دارد كه غرفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، از جمعيت موج ميزد. آنجا فرمود: من در آينده نزديك پيش خدا خواهم رفت: ألا إني مخلف فيكم كتاب الله و عترتي أهل بيتي، ثم أخذ بيد علي و قال هذا علي مع القرآن و القرآن مع علي، لا يفترقا حتي يردا علي الحوض، فأسئلكم ما تخلفوني فيهما. الصواعق المحرقه، ص124، چاپ محمديه مصر ـ المقتل الحسين للخوارزمي، ص164 ـ تفسير بحر المحيط لأبو حيان، ج1، ص112 * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: جناب قزويني فرمودند: اگر چيزي را در آخر عمر بنويسند، وصيتش حساب ميشود. اين يك مقداري با مشكل مواجه ميشود. چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علم غيب دارد كه ميخواهد بميرد. چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانست كه الآن نميميرد. جواب: در رابطه با قضيه آخرين وصيت حضرت كه علم غيب ميدانستند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) در مسائل تربيتي و وحي موظف نبودند به علم غيبشان عمل كنند و اينها مثل افراد عادي در برابر بيماري و مشكلات تحمل ميكردند و از علم غيبشان در اين مسائل استفاده نميكردند. مگر اينكه مسأله مربوط به هدايت افراد باشد. اينكه سؤال كننده ميگويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانست كه حالا نميميرد، اين خلاف است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اينجا فرمود كه من در آينده بسيار نزديك از ميان شما خواهم رفت و خود جبرئل نازل شده بود و قرآن را دوباره عرضه كرد بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ميدانست كه با اين بيماري، قطعاً نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا خواهد رفت. * * * * * * * سؤال: يك سؤال ديگر: در آيه 85 سوره كهف، در حكايت ذو القرنين آمده است كه ذو القرنين به غروب آفتاب رسيد و ديد كه آفتاب در يك چشمه گل آلود غروب ميكند. جواب: در رابطه با سوره كهف آيه، 85 كه عزيزمان فرمودند: حَتَّي إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا اگر اين عزيزمان مراجعه كنند به تفسير الميزان، جلد 13، صفحه 360 و تفسير نمونه، جلد 9، صفحه 360 مفصل جواب دادهاند. اينكه ميگويد: وقتي خورشيد ميتابيد بر آن دريا و تصور ميكردند، در حقيقت خطاي چشم بود كه اينها اينچنين تصور ميكردند كه اين آفتاب در درون دريا و درون چاه غروب ميكند. اين قضيه نشانگر خطاي چشم و تصور مردم بوده است. بعد خداوند در آيات بعد اين قضيه را توضيح ميدهند. * * * * * * * سؤال: يك فتوايي أبو هريره درباره امام علي (عليه السلام) داده بود، اين در كدام كتاب است؟ اگر لطف كنيد آدرسش را براي ما بفرماييد. جواب: أبو هريره ميگويد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: إن لكل نبي حرماً و إن المدينة حرمي فمن احدث فيها حدثاً فعليه لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين. هر پيامبري حرمي دارد و مدينه حرم من است. هر كس در مدينه بدعتي بگذارد، لعنت خدا، ملائكه و تمام مردم بر او باد. بعد ايشان گفت: أشهد بالله أن علياً أحدث فيها. خدا را شاهد ميگيرم كه علي در مدينه بدعت گذاشته است. يعني (نستجير بالله) بر علي لعنت خدا و تمام مردم. فلما بلغ معاوية قوله، أجازه و أكرمه. وقتي خبر به معاويه رسيد، به أبو هريره جوايزي زيادي داد و حكومت مدينه را براي ايشان واگذار كردند. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج،4 ص67 ـ شيخ المضيرة أبو هريرة لمحمود أبو رية، ص237 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||