* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 03 آبان 1386 تعداد بازديد: 6698 
عمر بن الخطاب و انكار رحلت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: عمر بن الخطاب و انكار رحلت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)

شبكه سلام:

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آقاي هدايتي

درباره نخستين اختلاف در امت اسلامي صحبت كرديم. پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) در آخرين ساعات عمرشان لشگري را مهيا نمودند و فرمودند:

هر كس از اين سپاه تخلف نمايد و به آن نپيوندد ملعون است.

گروه زيادي از صحابه پيوستند. اما گروه اندكي نپيوستند و مورد لعن پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) قرار گرفتند. اين موضوع اين اولين اختلاف بود.

دومين اختلاف را هم بررسي كرديم و به دنبال آن مقاله‌اي را مورد تجزيه و تحليل قرار داديم. كساني كه در منزل پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) تجمع كرده بودند كه آنها نيز جمعي از صحابه بودند. پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) قلم و كاغذي خواستند. اين اختلاف نيز مشهور شد به حديث قرطاس.

امروز در محضر شما بزرگواران سومين اختلاف را بررسي مي‌كنيم تا ببينيم اختلافات از كجا شروع شد و سرانجامش كجاست و به كجا انجاميد؟

قبل از ورود به بحث مجموعه حوادثي بوده و تحركاتي كه فرقه وهابيت داشته اگر اخباري دارند جناب آقاي قزويني براي ما بفرمايند. مطلب ديگر اين‌كه هفته گذشته از امام جمعه زاهدان آقاي مولوي عبد الحميد درخواست كرديم كه اگر صحبت‌هايي در اين شبكه گفته شده، خاطر خطير ايشان را مكدر كرده تشريف بياورند و حتي خارج از وقت مناظره به ايشان وقت مي‌دهيم كه صحبت كنند؛ اما ايشان قبول نكردند. البته جناب دكتر قزويني اعلام آمادگي براي مناظره كردند كه بر روي سايت‌ها هم رفت. جزئيات اين مطلب را از ايشان مي‌خواهيم كه بيان بفرمايند.

استاد حسيني قزويني

 جديدترين تحركات وهابيت كه در اين هفته داشتيم در سايت الاسلام اليوم يعني اسلام در جهان امروز كه مربوط به جناب سلمان العودة كه يكي از شخصيتهاي برجسته وهابي عربستان است و اخيرا معتدل شده و در دفاع از شيعه در رابطه با اتهاماتي كه وهابيت تندرو زدند سخنراني داشتند و مقالاتي نوشتند در مجلات عربستان چاپ شد. يك سخنراني 10، 12 دوازده سال قبل داشتند يك مقداري تندي كردند. بعضي از شياطين سخنراني ايشان را در روزنامه‌هاي عربستان منتشر كرده بودند و ايشان دفاع كرد و الحق دفاع ايشان دفاع جانانه بود. البته دو روز قبل در خدمت يكي از شخصيت‌هاي محترم و روحاني عربستان، جناب شيخ حسن صفار بوديم كه ايشان مي‌گفتند امسال 40 مقاله در دفاع از شيعه در روزنامه‌هاي رسمي عربستان چاپ شد. ايشان مطالبي از سايت‌ها براي ما گرفتند كه به تناسب خدمت عزيزان ارائه مي‌دهيم.

ولي چيزي كه باعث تأسف بود در همين سال كه جناب سلمان العودة در اثر فشاري كه داشتند فتوايي از يكي از مفتيان عربستان به نام محمد عبد الله القلاد گذاشته شد ايشان عضو هيئت علمي دانشگاه قسيم هم هستند و در آنجا نسبت‌هاي ناروايي به شيعه دادند شيعه را از فرق ضاله معرفي كردند و قتل عثمان را به خوارج و نواصب و شيعه نسبت دادند. حالا حرف زياد داريم كه مباحث اختلاف را بررسي مي‌كنيم حقيقت جريان قتل عثمان را براي عزيزان بيان مي‌كنيم. براي اين‌كه اين شبهه بي جواب نماند هرچند كه خود اينها مي‌گويند كه شيعه بعد از قتل عثمان يا بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام) بوجود آمد.

تاريخ طبري ـ تاريخ معتبر اهل سنت ـ در جلد 3، صفحه 401 و الكامل إبن أثير جلد 3، صفحه 168 صراحت دارد:

 لما رأي الناس ما صنع كتب من بالمدينة من اصحاب محمد الي من بالافاق منهم وكانوا قد تسرقوا بالسقور انكم خرجتم أن تجاهدوا في سبيل الله عزوجل تطلبون دين محمد صلي الله عليه وآله وسلم فان دين محمد افسده من خلفكم فهلموا فاقيموا فاقبلوا من كل افق حتي قتلوه

وقتي مردم ديدند كارهاي خلافي كه از عثمان سر زد، تمام صحابه‌هايي كه در مدينه بودند به آن دسته از صحابه‌هايي كه در كشورهاي مختلف و شهرهاي مختلف رفته بودند، براي دفاع از مرزهاي اسلامي از مدينه بيرون ر فته بودند اصحاب درون مدينه به آنها نوشتند، شما از مدينه بيرون رفتيد براي جهاد در راه خدا براي اعتلاي دين محمد، دين پيامبر را آن كسي كه شما خليفه قرار داده ايد يعني عثمان فاسد كرده، بياييد به مدينه، دين محمد را بپا داريد، صحابه از سراسر جهان به مدينه سرازير شدند، همين صحابه عثمان را كشتند.

در عبارت إبن أثير آمده است:

إن أردتم الجهاد فهلموا فان دين محمد قد افسد خليفتكم فاقيموا.

اصحاب پيامبر كه بيرون رفتيد براي جهاد اگر جهاد مي‌خواهيد بياييد به مدينه خليفه شما عثمان دين محمد را فاسد كرده است.

حالا إن شاء الله در اين زمينه مفصل صحبت خواهيم كرد.

خود آقاي عمرو بن حمق كه بعد از افتادن عثمان دارد كه 9 نيزه را بر سينه عثمان فرو كرد. مي‌گويد:

3 تا از اين نيزه‌ها به خاطر خدا بود و 6 تا به خاطر بغضي بود كه از عثمان داشتم.

الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص 74 ـ تاريخ مدينه دمشق لإبن عساكر، ج39، ص409 ـ تاريخ الطبري، ج4، ص424 ـ الكامل لإبن الأثير، ج3، ص179 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص207

اينجا شيعه را سپر قرار مي‌دهند اين دور از شئون است كه آقايان دارند.

مطالبي را هم كه عرض مي‌كنيم همه از كتاب‌هاي معتبر اهل سنت و به صورت مستفيض و متواتر مطرح شده است.

اما در رابطه با اعلام مناظره با جناب مولوي عبد الحميد با همه احترامي كه براي اين عزيزمان قائل هستيم در جلسه گذشته هم تلاش كرديم كه عباراتمان با ادبيات قرآني و سنتي همراه باشد و قلب ايشان مكدر نشود و ما با توجه به مسائلي كه در نماز جمعه آخر ماه رمضان و شب بيست و هفتم ماه رمضان در جلسه ختم قرآن بيان فرموده بودند ديديم آنجا جناب آقاي دكتر حسام جسارت كردند به جناب دكتر تيجاني تعبيرشان اين بود كه فردي مجهول الحال است و به قول خودش خواب ديده و مذهبش را تغيير داده؛ با اين‌كه در آن مصاحبه خود جناب تيجاني گفت كه من سه سال تحقيق كردم. با شخصيت‌هاي علمي شيعه مناظره كردم و با جناب شهيد صدر جلسات متعدد داشتم بعد از سه سال تحقيق و بررسي برايم ثابت شد كه مذهب شيعه مذهب حق است و اين را قبول كردم اين از يك بزرگواري كه در مسند امامت جمعه است و خودشان را به عنوان رهبر مذهبي قلمداد مي‌كنند ما احساس مي‌كنيم كه دور از انتظار است و لذا از ايشان تقاضا كرديم كه در يك مناظره و آن هم بدون هيچ پيش شرطي شركت كنند.

البته من نوشته بودم گفتگو و مناظره دوستانه؛ ولي متاسفانه ديديم بعد از يك هفته در سايت حوزه علميه زاهدان يك اطلاعيه‌اي منتشر شد كه حضرت شيخ الاسلام شخصيتي شناخته شده است و رهبر مذهبي مي‌باشند و معمولا هيچ مناظره خالي از بحث و جدل نيست و جايگاه ايشان مانع از شركت در آن است.

ما جواب داديم كه جايگاه ايشان را مانع از مناظره مي‌دانند، قرآن كه مملو از مناظرات أنبياء ألهي است كه با مخالفين از حضرت ابراهيم (عليه السلام) تا حضرت نوح و حضرت موسي و حضرت عيسي (عليهم السلام) و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اين همه مناظرات داشتند با مخالفين. آيا خداي ناكرده اين‌ها اشتباه كرده‌اند و خطا رفته‌اند وارد بحث مناظره شده‌اند؟

بعد ايشان گفتند شاگردانم آماده مناظره هستند و خودم آماده مباهله هستم. ما هم در جواب نوشتيم كه فرار از مناظره خلاف سيره علماي اسلام است كه در طول تاريخ در موارد اختلافي با هم به گفتگو و مناظره مي‌نشستند و تاريخ مملو از اين گفتگوها ميان مسلمانان با غير مسلمانان ميان شيعه و سني است.

از طرفي ارجاع به شاگردان نوعي فرار از مناظره و تحقير طرف مقابل و عدم رعايت جو صفا و صميميت است. اگر هدف‌شان از جلو فرستادن شاگردان جدل و مناظره و تحريك عواطف و احساسات است يا شعله ور ساختن آتش اختلاف ميان شيعه و سني است ما نوشتيم كه نه تنها مخالف با نظر مقام معظم رهبري است كه امسال را سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي معرفي كرده، در جهان امروز كه دشمنان در جهت ايجاد اختلاف و تنش‌هاي مذهبي و نابودي اسلام و مسلمانان تمام تلاش خود را به كار مي‌برند جدل و مناقشه دو گروه مذهبي كه تابع يك دين مي‌باشند و مشتركات متعددي دارند اين خيانت به اسلام هست.

نكته سوم كه من آورده بودم مناظره را مشروط به شرطي كردند در مقابل كسي كه هيچ شرطي قائل نيست اين خودش خلاف عدالت است.

ايشان خودشان آن مطالب را بيان كرده بودند:

كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ

هر كس پاسخ دهنده عملكرد خويش است و افراد ديگر بيايند مسئوليت كس ديگر را قبول كنند.

سوره مدثر/آيه38

كه بر خلاف آيه:

وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي.

سوره انعام/آيه164

است.

نكته اساسي اين بود كه اگر جناب مولوي عبد الحميد معتقدند كه شخصيت شناخته شده و رهبر مذهبي هستند خوب بيايند يك مناظره صحيح انجام بدهند دور از جدل و مناقشه تا به ديگران راه و روش مناظره صحيح را آموزش دهند. اين خيلي روشن است و قضيه مباهله كه ايشان آمده استناد كرده به قول أنبياء (عليهم السلام) و علماء اين خلاف منطق قرآن است خلاف سيره است خلاف آنچه كه در تاريخ آمده هست.

قرآن در آيه 61 سوره آل عمران مي‌گويد:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا

بعد از مناظره با نصاراي نجران و اين‌كه ثابت شود كه اينها عناد دارند و حاضر نيستند زير بار حرف حق بروند، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) پيشنهاد مباهله مي‌كند. از همه اينها جالب‌تر اين‌كه ما مي‌بينيم از علماي بزرگ اهل سنت جناب فخر رازي در ذيل همين آيه شريفه آورده است:

فمن حاجك بعد هذه الدلائل الواضحة والجوابات اللائحة فاقطع الكلام معه وعامله بما يعامل به المعاند وهو ان تدعوهم إلي الملاعنة.

 پيامبر بعد از اين همه دلائل روشن و جوابهاي واضح و كوبنده ديگر مناظره و گفتگو را قطع كن و با اينها معامله معاند كن و اينها را دعوت به مباهله كن.

 تفسير الكبير للفخر الرازي، ج8، ص82

و نكات زيادي داشتيم اين‌كه اگر واقعا از شاگردان ايشان يا اساتيد دانشگاه اهل سنت و اساتيد حوزه‌هاي علميه كه موقعيت علمي‌شان مطرح است و ادب مناظره را رعايت مي‌كنند ما آماده هستيم با تك تك آنها مناظره كنيم و اين‌كه مي‌گويند بايد از شبكه 3 به طور مستقيم پخش شود. اين تعليق به محال است. چون مي‌دانند كه شبكه 3 جمهوري اسلامي به هر كسي اجازه نمي‌‌دهد بيايد. حالا اگر خود ايشان بيايد، ما نمي‌‌دانيم كه قبول مي‌كنند يا نه. ولي ما هيچ شرطي نداريم. حتي رسما عرض مي‌كنم اگر اين مناظره و گفتگوي دوستانه حتي در داخل حوزه علميه زاهدان هم باشد بنده آمادگي كامل دارم كه بروم آنجا و اصلا وارد منزل جناب مولوي عبد الحميد شوم كه مي‌دانم اينها در مهمان نوازي آدم خوش سابقه‌اي هستند و شهره دهر هستند. اصلا ورودم به منزل ايشان اين است كه عملا صفا و صميميتم را ثابت كنم. در حضور اساتيد محترم و طلاب محترم و بعضي مسئولين گفتگوي دوستانه‌ام را با هم داشته باشيم. اگر ايشان ثابت كرد كه ما در اشتباه هستيم از اشتباهمان برمي گرديم و اگر ما ثابت كرديم كه از ايشان سهوي صورت گرفته، سبق لساني صورت گرفته انتظار داريم اين عزيزمان هم با كمال شجاعت عذر خواهي كنند و نسبت به آنچه كه در رابطه با شيعه در نماز جمعه يا جلسات‌شان مطرح كردند يا در ختم صحيح بخاري كه آن دفعه هم اشاره كرديم يكي از مسئولين محترم استان از من خواست صحبت‌هايي كه جناب دكتر محمد ابراهيم رئيس دادگاه مدينه در ختم صحيح بخاري داشتند ما نقل كنيم چون برخي تصور كردند ما مطلبي را از ايشان بدون اطلاع نقل كرديم من تقاضا كردم سي‌دي ايشان را آوردند ما پياده كرديم الان سي‌دي ايشان با صوت ايشان اگر لازم باشد من سي‌دي ايشان را مي‌گذارم و تمام بينندگان عزيز صداي جناب محمد ابراهيم را بشنوند و ببينند كه اينها همه اهانت به شيعه است و جسارت به شيعه است.

يك نفر هم پا نشد از ايشان تشكر كند بلكه برادر عزيزمان جناب مولوي عبد الحميد در مصاحبه‌اي كه انجام دادند و روي سايت ايشان رفت فرمودند كه من در سفري كه به مكه رفته بودم براي عمره رمضانيه آنجا رفتم و از جناب محمد ابراهيم تشكر كردم و ديدم كه بازتاب خيلي خوبي داشته سفر جناب دكتر محمد ابراهيم. يعني از اين‌كه آمده اينجا و 400 ميليون شيعه را مشرك معرفي كرده متوسلين به قبور أنبياء (عليهم السلام) و اولياء را همانند متوسلين به بت در زمان پيامبر معرفي كرده

قطعا بايد در محيط مكه يا مدينه كه آن محيط ضد شيعي است بايد انعكاس خيلي خوبي داشته باشد البته خودم شخصا با توجه به ارتباطاتي كه با علماي وهابي و اساتيد دارم اينچنين سفرهايي را سفرهاي مبارك مي‌دانم ولي بشرطها و شروطها اگر اينها به خطوط قرمز شيعه خواستند وارد شوند، ما خطوط شيعه عزيزان ايراني را رعايت كنيم. بنده در مصاحبه جناب مولوي عبد الحميد با نماينده رهبري در سازمان كه دو روز قبل جلسه‌اي داشتم، عرض كردم ايشان فرمايشي داشتند آنجا و ما اين انتظار را از آن عزيزمان نداريم. چون از من سوال كردند:

چرا شيعيان ايران ماه رمضان به عمره نمي‌‌آيند؟ ايشان گفت: من گفتم: شيعيان معتقدند در ماه رمضان بايد ده روز در يك‌جا اقامه كنند تا بتوانند روزه بگيرند. اگر كمتر از ده روز در يك جا اقامت كنند، روزه‌شان شكسته است. به خاطر اين شيعيان ايران به سفر عمره در ماه رمضان نمي‌‌آيند.

 از اين برادر عزيزم به شدت گلايه مي‌كنم كه اگر همين سفري كه ايشان رفته بودند مي‌ديدند ايرانياني كه آنجا هستند و تا بيستم و بيست و دوم ماه رمضان مكه و مدينه مملو از ايراني‌هاست. اصلا از 15 شعبان بلكه از 12 شعبان تمام شيعيان ايران كه مي‌روند عمره سفرشان بيست روزه است يعني ده روز در مكه و ده روز در مدينه مي‌مانند. و اين‌كه بعد از بيستم هم شيعيان نمي‌‌مانند در مكه اين مشكل مربوط به دولت عربستان است و مي‌گويند چون در دهه سوم زائريني از سراسر دنيا مي‌آيند ما جا و مكان نداريم. ما انتظار داريم كه اگر اين عزيزمان مي‌خواهد از شيعه دفاع كند دفاع مطابق واقع كند. البته اين را گفتم و آنها هم حرفي نزدند اما اگر يك روحاني بخواهد مسائل را خلاف واقع بگويد اين زيبنده نيست.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

اميدواريم كه ايشان تجديد نظري كنند و يا جواب‌هاي قانع كننده دهند. نه اين‌كه بگويند در مقام شيخ الاسلام نيست يعني مقام‌شان از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) بالاتر است. شبكه جهاني سلام بر اعلام سابق خود هم‌چنان پابرجاست كه شرايط را فراهم كند كه تشريف بياورند و صحبت‌هاي‌شان را داشته باشند چه خارج از مناظره و چه در قالب مناظره.

در اين برنامه سومين اختلاف كه در ميان امت اسلام افتاد ريشه‌يابي مي‌كنيم و آن رحلت و شهادت جانگداز پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) است. جناب استاد قزويني آيا در قرآن يا حديثي در ميان احاديث صحيح وجود داشت كه بر مبناي آن آقاي عمر بن خطاب استدلال كردند كه پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) نمرده و نمي‌‌ميرد؟ آنچه كه مسلم است و منابع اهل سنت مملو از آن است وقتي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) رحلت كردند، آقاي عمر بن خطاب شمشير كشيدند و گفتند:

هركس بگويد پيامبر مرده، من او را گردن مي‌زنم. پيامبر نمي‌‌ميرد.

استاد حسيني قزويني

در بحث‌هاي گذشته از صحيح بخاري و مسلم نقل كرديم يكي از كساني كه مانع نوشتن وصيت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) ‌شدة جناب عمر بن الخطاب بود كه گفت:

غلب عليه الوجع.

اين بيماري در حدي است كه او را از حالت عادي خارج كرده.

همه جمع شده بودند در منزل پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به عنوان اين‌كه ايشان در حال احتضار هستند. همين آقايان در آن زمان در سپاه اسامه بودند. اينها را هم مدركش را نقل كرديم. يكي از عواملي كه سپاه اسامه حركت نكرد با اين‌كه نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمود:

لعن الله من تخلف عنه.

خدا لعنت كند كسي را كه از سپاه اسامه تخلف كند.

الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص29

با اين‌كه آقاي اسامه، روز آخر كه روز دوشنبه روز وفات پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) بود، آماده حركت بود، فرستاده أم أيمن رفت به اينها گفت:

إن رسول الله يموت.

نزديك است كه پيامبر بميرد.

به خاطر همين همه برگشتند مدينه.

السيره الحلبية، ج3، ص228 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج2، ص191

 با همه اين قضايا، روشن بود كه پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) لحظات آخر عمر خود را طي مي‌كند و 70 روز قبل از آن، در غدير خم در ميان بيش از 100 هزار جمعيت فرمود:

مردم! در آينده نزديك من از دنيا خواهم رفت و نداي جناب عزرائيل فرستاده حق را براي قبض روح لبيك خواهم گفت.

 اينها همه مشخص بود. ولي با تمام اين حال، عبارتي كه در صحيح بخاري هست كه اين ديگر غير قابل انكار است. در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 194، حديث 3667، كتاب فضائل الصحابة، باب قول النبي: لو كنت متخذا خليلا الي آخره از قول عايشه آمده است:

ان رسول الله مات و ابوبكر بالسنح ... .

 رسول الله مرد و پدرم در سنح (منطقه‌اي در خارج از مدينه) بود.

فقام عمر يقول: و الله! ما مات رسول الله.

عمر برخاست و گفت: قسم به خدا پيامبر نمرده است

و قال: والله! ما يقع في نفسي إلا قال: و ليبعثنه الله ليتقطعن أيدي رجال و أرجلهم.

پيامبر قطعا برمي‌گردد و دست و پاي عده‌اي را قطع مي‌كند.

 حالا مراد جناب عمر كه دست و پاي عده‌اي را پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) مي‌خواهد قطع كند كه هنوز قطع نكرده و نبايد بميرد. اين را من نتوانستم بفهمم يعني چه؟ البته در عبارتي كه در الدرّ المنثور سيوطي و تاريخ طبري و ابن هشام در سيره‌اش آورده آنجا يك مقدار روشن‌تر حرف زده. من از بينندگان عزيز تقاضا مي‌كنم اين عبارتي كه از 3 مورخ دارم و از يك مفسر نقل مي‌كنم توجه خاص داشته باشند. راوي روايت هم آقاي أبو هريرة است يك شخصيت ممتاز از ديدگاه برادران اهل سنت است. ايشان مي‌گويد وقتي پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، جناب عمر برخاست و گفت:

إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله توفي.

عده‌اي از منافقين تصور مي‌كنند پيامبر از دنيا رفته است.

ببينيد اين حرف چقدر سنگين است! عايشه و زنان پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) و تمام صحابه و إبن عباس و ديگران مي‌گويند:

پيامبر مرد.

يعني تمام صحابه از مرد و زن همه قاطعانه بر رحلت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) ايمان دارند؛ ولي جناب عمر مي‌فرمايند:

عده‌اي از منافقين تصور مي‌كنند پيامبر از دنيا رفته است.

و الله! ما مات رسول الله.

و لكن ذهب إلي ربه، كما ذهب موسي بن عمران.

پيامبر نزد خداوند رفته، همان‌طور كه موسي بن عمران نزد خداوند رفت.

و بعد از اين‌كه پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) برگشت:

فليقطعن أيدي رجال و أرجلهم زعموا أن رسول الله مات

بعد از اين‌كه پيامبر برمي گشت، دست و پاي آناني كه قائل به فوت پيامبر بودند را قطع مي‌كند.

اين حرف خيلي سنگين است! يعني يك توهين صريح به همه صحابه است. توهين به شخص ابوبكر است كه وقتي آمد گفت پيامبر از دنيا رفته.

الدرّ المنثور السيوطي، ج2، ص81 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص442 ـ السيرة النبوية لإبن هشام، ج4، ص1070

و عجيب است كه طبراني با سند ثقه نقل مي‌كند كه بعد از فوت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله)، جناب عمر گفت: نشنوم كسي بگويد پيامبر از دنيا رفته. اگر بشنوم:

ضربته بالسيف

با شمشير او را خواهم زد

تعبيري كه در تاريخ أبي الفداء يا سيره زيني دحلان دارد مي‌گويد:

كسي كه بگويد پيامبر مرده، گردنش را مي‌زنم تا سرش در هوا معلق بشود.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص242 ـ تاريخ طبري، ج3، ص198 ـ تاريخ أبو الفداء، ج1، ص160 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج7، ص57 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج2، ص248

* * * * * * *

آقاي هدايتي

انگيزه انكار مرگ پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) چه بوده و واقعا ايشان چرا منكر شده و انكار ايشان، چه دستاوردي داشت و دنبال چه هدف و مقصودي بودند؟

استاد حسيني قزويني

اين برداشت ما و بسياري از علماي اهل سنت است كه انگيزه جناب عمر اين بود كه نكند بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مردم بريزند و با آقا امير المومنين، علي بن ابيطالب (عليه السلام) بيعت كنند. جناب ابوبكر در مدينه نيست و آنچه كه قبلا براي او تهيه ديده بودند. البته قبلا مطالبي را از علماي اهل سنت آورديم كه جناب ابوبكر و عمر در زمان خود پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به فكر اين بودند كه حضرت علي (عليه السلام) را كنار بزنند و خلافت را به عهده بگيرند.

چون امشب ديگر فرصت نيست به بييندگان قول مي‌دهم اين را مفصل عرض خواهيم كرد. اينجا جناب عمر ديد ابوبكر نيست و گفت بهترين راهي كه بتوانيم جمعيت را در برزخ نگه داريم، در يك اختلافي، من بگويم پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا نرفته و او بگويد رفته تا آقاي ابوبكر از سنح برسد. إبن أثير مي‌گويد:

فذهب سالم إبن عبيد وراء سنح، فاعلمه بموت رسول الله.

سالم بن عبيد را سريعا فرستادند دنبال ابوبكر كه در سنح بود خارج مدينه، تا رحلت پيامبر را به او خبر دادند.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص265

جالب اين است كه آقاي ابوبكر آمد و پارچه‌اي كه بر روي بدن مطهر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بود، آن را كنار زد و:

فقبّله.

پيامبر را بوسيد و گفت پدر و مادرم فداي تو باد و بعد گفت:

ايها الحالف علي رجلك.

آقاي عمر كه اين‌طوري قسم مي‌خوري كه هركس بگويد پيامبر مرده، گردنش را مي‌زني، ساكت باش حواست را جمع كن.

آقاي عمر نشست و جناب ابوبكر بلند شد و اين آيه را خواند:

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ

سوره زمر/آيه30

و گفت:

من كان يعبد محمد فان محمدا قد مات.

هر كس پيامبر را عبادت مي‌كرد، پيامبر مرد.

و من كان يعبد الله فإن الله حي لايموت

 اگر كسي خدا را عبادت مي‌كند، خداي عالم زنده است. بعد اين آيه را خواند:

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ

پيامبر تو از دنيا مي‌روي و ديگران هم خواهند مرد.

و هم‌چنين آيه شريفه:

وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ

سوره آل عمران/آيه144

* * * * * * *

آقاي هدايتي

جناب آقاي قزويني شما گفتيد كه ظاهرا يك سناريوي از پيش نوشته در دست اقدام بود كه وقتي پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به ملكوت أعليٰ پيوستند، مسأله جانشيني و خلافت چگونه طراحي و برنامه‌ريزي بشود. وقتي آقاي ابوبكر آمدند و اين آيه را خواندند:

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ

و آقاي عمر بن خطاب ساكت شدند، مگر صحابه ديگر كه قبل از آمدن ابوبكر آنجا بودند، چنين آيه‌اي را خبر نداشتند؟ يا خبر داشتند و بيان كردند و آقاي عمر بن خطاب به آن توجهي نكرد؟

استاد حسيني قزويني

در منابع متعدد اهل سنت در كتاب‌هاي معتبرشان هست و نقل مي‌كنند از عروة بن زبير كه مي‌گويد:

وقتي عمر بعد از رحلت پيامبر سخن مي‌گفت و مردم را مي‌ترساند و تهديد مي‌كرد كه هركس بگويد پيامبر مرده، او را مي‌كشم و دست و پايش را قطع مي‌كنم، در همان لحظه آقاي إبن أم مكتوم، عمر بن قيس (از صحابه بزرگ پيامبر كه حدود 14 مرتبه، وقتي پيامبر از مدينه بيرون مي‌رفت، به جاي پيامبر نماز خواند و جانشين پيامبر در مدينه بود) همين آيه‌اي را كه جناب ابي بكر خواندند، ايشان قرائت كرد:

وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ

سوره آل عمران/آيه144

دلائل النبوة للبيهقي، ج7، ص217 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج4، ص481 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص263

هم‌چنين عباس، عموي پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) صراحت دارد كه وقتي آمد ديد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته، به زنانش تسليت گفت و با صراحت گفت:

إن رسول الله قد مات.

با كلمه قد كه نشانه حقيقت است، گفت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به حقيقت از دنيا رفته است.

تمهيد الأوائل للباقلاني، ص489

إبن كثير دمشقي سلفي در البداية و النهاية، جلد 5، صفحه 263 مي‌گويد:

وقتي عباس گفت: پيامبر مرده، جناب عمر شمشير به دست گفت: هركس بگويد پيامبر مرده، دست و پايش را قطع مي‌كنم.

فخرج العباس علي الناس فقال: هل عندكم عهد من رسول الله في وفاته فليحدثنا؟

آي مردم! آيا پيامبر چيزي درباره وفات خودش گفته بوده كه من نخواهم مرد؟ يا مثلا آيه‌اي در قرآن هست.

 گفتند: نه. آمد نزد عمر و گفت:

هل عندك يا عمر من علم؟

 آيا شما يك علم و آگاهي داريد و پيامبر به تو گفته كه نخواهم مرد؟

قال: لا.

 گفت: نه.

عباس گفت:

اشهدوا ايها الناس.

گواه باشيد اي مردم كه پيامبر اكرم از دنيا رفته است.

تعبير أبو الفداء:

والله الذي لا اله الا هو! لقد لاق رسول الله الموت.

 قسم به خداي لا شريك له! پيامبر از دنيا رفت.

 و بعد فرمودند برخيزيد تا پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) را دفن كنيم.

دلائل النبوة للبيهقي، ج7، ص217 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص263 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج، ص244 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص243

اينها همه نشان مي‌دهد وقتي كه عباس مي‌آيد سوال مي‌كند از مردم كه آيا شما در اين زمينه آيه و روايتي داريد؟ همه گفتند: خير. خود جناب عمر هم گفت: خير. ولي متاسفانه جناب عمر نپذيرفت تا جناب ابوبكر از سنح آمد و آن آيه را خواند. جالب اين است كه عمر گفت:

و الله! ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم.

قسم به خدا نمي‌‌دانستم اين آيه تا امروز نازل شده است.

الدرّ المنثور السيوطي، ج2، ص81

* * * * * * *

آقاي هدايتي

عمر، انكار رحلت نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) را چگونه توجيه مي‌كند؟

استاد حسيني قزويني

عبارتي دارد آقاي ابن كثير دمشقي در البداية و النهاية، جلد 5، صفحه 268 كه عبارت واقعا خواندني و شنيدني است. تاريخ طبري هم دارد و سيره ابن هشام هم دارد. از انس بن مالك نقل مي‌كند و مي‌گويد:

قبل از اين‌كه آقاي ابوبكر برود مسجد و خطبه بخواند، جناب عمر در مسجد بلند شد و در ميان مردم گفت:

ايها الناس! إني قد كنت قلت لكم بالأمس مقالة ما كانت إلا عن رأيي.

 اين را تقاضا دارم عزيزان اهل سنت اساتيد محترم حوزه‌هاي علميه و دانشگاه‌ها نه به عنوان حرفي از من بلكه به عنوان سخن ابن كثير دمشقي مورد تأييد اهل سنت و بالاخص وهابيت توجه كنند.

عمر گفت:

آن حرفي را كه ديروز زدم و گفتم: «پيامبر نمرده و هركس بگويد پيامبر مرده، گردنش را مي‌زنم»، اين نظريه از پيش خود من بود.

ما وجدتها في كتاب الله

عبارتي كه گفتم: «پيامبر نخواهد مرد»، چيزي در كتاب خدا من نيافته بودم.

و ما كانت عهد عهده إلي رسول الله.

و پيامبر چنين چيزي در اين زمينه به من نفرموده بود.

و لكني قد كنت أري أن رسول الله سيدبر أمرنا حتي يكون آخرنا.

 من تصور مي‌كردم كه پيامبر تمام كار امت را شسته و رفته مي‌كند و آخرين نفري است كه از صحابه از دنيا مي‌رود.

 تاريخ الطبري، ج2، ص449 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص268

جالب اين است كه حالا يا در حافظه جناب عمر نبوده يا متوجه نبود كه در همان روزهاي اول اين‌طوري كار خود را توجيه كرد. يك روزي هم به إبن عباس گفت:

يا إبن عباس! هل تدري ما حملني علي مقالتي هذه التي قلت حين توفي الله رسوله.

آيا متوجه شدي آن روز كه مي‌گفتم پيامبر نمرده علتش چيست؟ إبن عباس گفت: شما آگاه‌تريد، بفرماييد ما استفاده كنيم. ايشان گفت:

والله! أن حملني علي ذلك إلا أني كنت أقرأ هذه الاية.

من اين آيه را مي‌خواندم. ملاك اين‌كه گفتم پيامبر نمرده، اين آيه هست.

در آن روايت مي‌گويد هيچ آيه‌اي در قرآن نخوانده‌ام:

ما وجدتها إلا في كتاب الله.

 ولي در اينجا طوري ديگر سخن مي‌گويد.

اين را خود طبري نقل مي‌كند در دو صفحه. آن را در صفحه 449 و اين را در صفحه 450. مي‌گويد:

إبن عباس! من اين آيه را در قرآن خوانده بودم:

وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ

 ما شما را شاهدان بر امت قرار داديم.

وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا

سوره بقره/آيه143

مي‌گويد:

با توجه به اين آيه، روي اين قضيه تأكيد داشتم بر اين‌كه پيامبر آخرين نفري است از ما كه از دنيا خواهد رفت.

تاريخ الطبري، ج2، ص450 ـ الدرّ المنثور السيوطي، ج2، ص81

اين جالب و شنيدني است بينندگان عزيز از من داشته باشند. همان آيه شريفه‌اي كه عرض كردم:

وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ

سوره آل عمران/آيه144

يك روز كه داشتم مطالعه مي‌كردم تفسير طبري را، اين را ديده‌ام كه الان جايش در ذهنم نيست. از قول شخص عمر بن خطاب است:

ما در جنگ احد فرار كرده بوديم به بالاي كوه كه شايع شد پيامبر از دنيا رفته است. وقتي پايين آمديم، جبرئيل نازل شد بر پيامبر و اين آيه را آورد:

أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ

اگر پيامبر بميرد يا كشته شود، شما به دوره جاهليت‌تان برمي‌گرديد.

شايد بيش از 50 روايت در كتب شيعه و سني داريم كه اين آيه را شأن نزولش را نقل كرده و از آياتي است كه در حساس‌ترين و بحراني‌ترين تاريخ اسلام يعني در جنگ أحد نازل شده است. با آن مشكلات معمولا در قضايايي كه اتفاق ناگواري مي‌افتد حوادث به ياد انسان مي‌ماند. اما متأسفانه حضرات اعلام كردند كه جناب عمر گفت: اگر كسي بگويد پيامبر مرده، ... .

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

مي‌خواستم جواب شما را بدهم كه گفته بوديد چرا حضرت عمر رضي الله عنه گفته بودند كه پيامبر نمرده است. آيا شما فكر كرده‌ايد كه حضرت عمر با پيامبر چه نسبتي داشتند؟ حضرت عمر 23 سال عاشق پيامبر بود. پيامبر هم او را دوست مي‌داشته. دختر حضرت عمر را هم گرفته.

جواب:

برادر عزيزمان مي‌گويد جناب عمر 23 سال مسلمان بود و شيفته و عاشق پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) بود و رحلت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) برايش قابل قبول نبود، اولا اين‌كه 23 سال نبود. سال هفتم يا هشتم هجرت بود كه ايشان مسلمان شدند. يعني 7 سال قبل از ايشان، مردم مشغول نماز بودند. اين را در تمام كتب تواريخ و رجال اهل سنت آورده‌اند. خوب اين جناب عمر چطور عاشق پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) بود؟ حتي ايشان حاضر نشد در غسل پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام)‌كمك كند و در رابطه با دفن پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام) كمك كند و اينها از منزل پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) بيرون آمده‌اند و رفته‌اند در سقيفه و آنجا شروع كرده‌اند در رابطه با قضاياي خلافت و خلاصه:

منا أمير و منكم وزير.

 آنجا بساطش را پهن كرده‌اند. يك عاشق و شيفته پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله)، بايد يك نشانه‌هايي هم داشته باشد.

* * * * * * *

سؤال:

در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام)، وظيفه چيست؟ در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام)، رهبر حكومت اسلامي معصوم است يا خير؟

جواب:

وظيفه ما عمل به تكاليفي است كه توسط آقا ولي عصر (عليه السلام) و اجداد طاهرينش در طول 255 سال بيان شده است. در زمان غيبت، آنهايي كه داراي شرايطي هستند، آگاهي به مسائل ديني داشته باشند، مخالف هوي و هوس باشند، مفتون دنيا نباشند:

فللعوام أن يقلدون

مراجع عظام تقليد كه به درجه مرجعيت مي‌رسند و داراي شرايط هستند، اينها نايب عام آقا ولي عصر (ارواحنا له الفداء) هستند. بله، در هر حكومت، هر كسي بيايد سر كار، لازم نيست معصوم باشد. چون ما معتقديم كه عصمت، جز براي 14 نور پاك، براي كسي اين پيراهن عصمت دوخته نشده است.

* * * * * * *

سؤال:

شما هفته پيش گفتيد كه اگر مولوي عبد الحميد آن كار را نكند جور ديگري صحبت مي‌كنيم. شما مطمئن باشيد اگر مولوي عبد الحميد اينجا نباشد، هيچ حكومتي نمي‌‌تواند در بلوچستان حكومت كند. از اين به بعد هر اتفاقي اينجا بيفتد مسئولش شبكه سلام است.

هدايتي: مي‌دانم شما چه كسي هستيد. شما همان كسي هستيد كه ما را تهديد به كشتن كرديد.

سائل: صحبت‌هاي شما باعث مي‌شود كه مردم جور ديگري فكر كنند.

هدايتي: خوب نكنند. ما مسئول فكر كردن مردم نيستيم.

سائل: شما فكر مي‌كنيد اهل سنت چند نفرند؟

هدايتي: من نمي‌‌دانم. اگر شما مي‌دانيد بفرماييد.

سائل: شما چه حقوقي داديد به اهل سنت آن وقت گله مي‌كنيد كه در عربستان آن‌جور در پاكستان آن‌طور و در افغانستان آن‌طور.

هدايتي: اما بدانيد حقوقي كه در ايران به اهل سنت داده مي‌شود، 100 برابر حقوقي است كه در عربستان به شيعيان داده مي‌شود.

جواب:

و اين عزيزي كه از بلوچستان زنگ زد و گفت كه اگر جناب مولوي عبد الحميد نباشد در استان هيچ حكومتي نمي‌‌تواند حكومت كند. البته بنا ندارم نه جسارتي بكنم نه غيره؛ اما چنانچه كسي نا‌امني‌هاي منطقه را بررسي كند، اين كشت و كشتارها را بررسي كند معلوم مي‌شود كه واقعا انگيزه و عوامل اين كشت و كشتارها سر از كجا در مي‌آورد. همين آقاي عبد المالك ريگي فارغ التحصيل يا طلبه كدام حكومت بود كه الان با حكومت جمهوري اسلامي وارد جنگ مسلحانه شده و عزيزان ما را دارد هر روز در استان سيستان و بلوچستان پرپر مي‌كند؟ علماي ما را بالاي منبر به رگبار مي‌بندد و با كمال وقاحت حتي برادر عزيزمان جناب آقاي سليماني امام جمعه محترم زاهدان كه چندي پيش با ايشان جلسه داشتيم مي‌فرمود حتي قرآني كه در دست برادرمان آقاي توكلي روي منبر بود، قرآن هم در اثر تيراندازي اين كوردلان سوراخ سوراخ شده بوده.

جالب است كه همين آقايان در استان سيستان و بلوچستان شايع كرده‌اند كه اين طلبه را بيرون كشته‌اند و جنازه‌اش را آمده‌اند گذاشته‌اند بالاي منبر. آيا اين شايعات، وقيحانه نيست؟ آيا اين كمك به حكومت است؟ يك عزيزي با خود من تلفني صحبت مي‌كرد و گفت اين قضيه يك اختلاف خانوادگي بوده كه مسأله صيغه و متعه و امثال اين بوده كه اين آقاي مهدي توكلي را بالاي منبر كشته‌اند. يك قطره خون هم آنجا ديده نشده يا برداشتند قضاياي ديگري نسبت به حكومت جمهوري اسلامي افتراها بسته‌اند كه ملا محمد عمر سربازي را پيش كشيده‌اند.

البته رسما اعلام مي‌كنم كه در شبكه سلام وارد سياست نمي‌‌شويم؛ چون بناي اين كار را نداريم؛ ولي اگر يك روزي اين آقايان بخواهند حكومت جمهوري اسلامي را به عنوان يك حكومت شيعي اين‌طور ناجوانمردانه زير سوال ببرند و إفتراء ببندند و كشته شدن مولوي‌ها‌شان را به حساب نظام بگذارند، بنده با مسئوليت خودم وارد ميدان مي‌شوم و بر دهن اين ياوه‌سرايان مي‌زنم و اينها را مفتضح مي‌كنم و امان را از اينها مي‌گيرم و اينها هم بدانند كه در استان سيستان و بلوچستان حداكثر بيننده را شبكه سلام دارد. يعني آن‌طور كه ما اطلاع داريم بيش از 70٪، 80٪ مردم شبكه سلام را مي‌بينند. غرض اين‌كه ما از اين عزيزان انتظار داريم كه برخي از اين شيطنت‌ها را كنار بگذارند. منطقه را ناأمن نكنند. ما يك حكومتي داريم و يك فرماندهي و يك دستوري و ملاك براي ما قانون اساسي هست. و اين عزيزمان كه آمد و تهديد كرد. عزيز من ما از تهديد نمي‌‌ترسيم. شيعه از روز اول با ايثار خون و جانبازي زنده بوده است. تا قيام آقايش، مولا آقا ولي عصر (عليه السلام) هم با ايثار خون و جانبازي بر حيات نوراني و با افتخارش ادامه خواهد داد.

من يك سوالي از آقاي مولوي عبد الحميد دارم. ايشان كه مي‌آيد نسبت به شبكه سلام حساسيت دارد و چندين‌بار موضع‌گيري تند كرده، اين شبكه‌هاي ماهواره‌اي كه به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) اهانت مي‌كنند، به قرآن جسارت مي‌كنند، به همه صحابه اهانت مي‌كنند. همين عزيزمان پري‌شب زنگ زد به من. يكي از اين شبكه‌هاي ياوه‌سرا داشت صحبت مي‌كرد. اين از خود آقاي ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير شروع كرد اهانت كردن. حرف‌هاي نا ربط دادن تا برسد به ائمه اطهار (عليهم السلام). اين آقاياني كه نسبت به شبكه سلام حساس هستند، چطور به اين شبكه‌ها كه به همه چيز اهانت مي‌كنند و صحابه مورد نظر شيعه و سني را مورد تاخت و تاز قرار مي‌دهند، چرا اينها عكس العمل نشان نمي‌‌دهند؟

* * * * * * *

سؤال:

اين‌كه پيامبر وصيت كرد لحظه مرگ‌شان، الان خيلي باعث تعجب است كه الان ما يك مغازه داريم و وصيت‌مان را 2 سال قبل، 3 سال قبل مي‌كنيم كه اين مغازه كجا برود. چگونه مي‌شود كه پيامبر وصيت‌شان را لحظه مرگش انجام دهد؟

جواب:

اين رسم تمام جهان است كه بزرگان و سلاطين و خلفاإ در آخرين لحظه حيات‌شان چيزي را به عنوان وصيت مي‌نويسند و نكات ضروري و لازم را كه مربوط به بعد از خودشان است در وصيت‌نامه مطرح مي‌كنند. چون اگر وصيت‌نامه مثلا 5 ماه يا يك سال قبل از آن نوشته شده باشد، شايد بعضي‌ها بخواهند وصيت‌نامه را زير سوال ببرند و مي‌گويند: بله، ما از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) فلان مطلب را شنيديم كه خلاف وصيت‌نامه است. چون فرمايشات پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) كه جديدا فرموده‌اند آن وصيت‌نامه را نقض كرده. روي اين حساب بود كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در آخرين لحظه خواستند وصيت‌نامه بنويسند و اساسي‌ترين مطلب را كه مانع اختلاف و جلوگيري از ضلالت امت بود در اين وصيت‌نامه مرقوم بدارند.

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  عليرضا رئيسي     -   تاريخ:  14 آبان 86 - 00:00:00
بسيار ممنون و متشكرم از اينگونه اطلاع رساني
2   نام و نام خانوادگي:  وطن     -   تاريخ:  22 آبان 86 - 00:00:00
با عرض سلام خدمت استاد گرامي جناب دكتر حسيني
1- رسول اكرم كليه شرايط عقلي و عملي ممكن را بجا آوردند زيرا
الف- 75 روز قبل از وفات در روز غدير خم مردم از حج برگشته را سه روز در منطقه غديرخم نگهداشتند و جانشيني مولي را خبر دادند و فرمودند بايشان نبريك بگوييد؟؟؟؟
ب- چو ن دشمنان مولي را مي شناختند سپاهي را به فرماندهي اسامه 18 ساله مهيا و با تاكيد بر عدم سر پيچي از فرمان وي آنهم با لعنت دستور عزيمت دادند و صحابه هم عملاً سرپيچي كردند و لعنت پيامبر را بجان خريدند تا به حكومت دنيا برسند!!!!!!!!!!!!!
ج- ايشان تقاضاي كاغذ و قلم كردند تا وصيتنامه بنويسند ولي با عرض شرمندگي به ساحت رسول اكرم و 14معصوم و خصوصاً ولي ا...الاعظم و سادات عزيز دشنام و توهين شنيدند شوخي كه نيست آيا وقتي پدر يك سني در حال احتضار باشد و يكي از آشنايان برود و به فرزندان آن پدر بگويد پدر شما هذيان ميگويد چه برخوردي با اين گستاخ مي كنند ؟؟؟!!!!!!!!!!! اگر دين دارند با توهين كننده به رسول اكرم هم آن رفتار را بكنند مگر العياذو با... مقام رسول اكرم نزد خدا و امت كمتر از مقام پدرشان است؟؟؟؟؟؟!!!!!!
د- پس از اين توهين به ساحت ملكوتي نبي اكرم(ص) ايشان با تن رنجور و مريض دوبار به مسجد رفتند و در حضور مردم حاضر در مسجد فرمودند كه اني تاركتم الثقلين كتاب ا.... و عترتي واهلبيتي عترتي آيا حاضرين در مسجد زبان عربي بلد نبودند يا نمي فهميدند؟؟؟؟؟
ه- اگر شما فكر ميكنيد كه ايشان كوتاهي كرده اند لطفاً شما بگوييد ايشان چكار ديگري بايد مي كردند كه انجام ندادند ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
و- شيعه شدن هم سعادتي نيست كه شامل حال هر كسي گردد اين توفيقي است الهي كه اگر خداوند خواست شامل حال كسان بخصوصي ميشود
ح- 72ملت از مسلمانان ملعون(لعنت نبي اكرم) در جهنم جاي دارند!!!كه در لحظات آخر عمر نبي اكرم (ص)دلش را بدرد آوردند و لعنتش را بجان خريدند
2-پيامبر اكرم (ص)مي خواستند در آخرين لحظات عمر مباركشان و در حضور صحابه وصيتنامه را بنويسند كه آخرين فعل و عملشان محسوب گردد وپس از رحلت ايشان خلافت مولي الموحدين موضوع بحث صحابه و مردم شود كما اينكه جريان سقيفه چنين شد.
3   نام و نام خانوادگي:  عمر     -   تاريخ:  20 فروردين 87 - 00:00:00
رافضي خيلي وقته كه از شما و اون علماهاي خرتون چندسوال پرسيدم ولي هيچكدام نتوانسيد جواب بدين حتي جرات درج كردن هم نداشتيد رافضي هاي(صفويه)جمع كنيد برين جهنم چون خسرو پرويز . فتحعلي شاه . ابولولو . ابن ملجم . منتظر ديدار شما هستند رافضي هاي بي اصل و نصب
جواب نظر:
عمر جان ! بهتر نيست كمي ادب را رعايت كنيد ؟ اين همه بي ادبي براي چيست ! معلوم مي‌شود كه دلايل محكم شيعه چنان اعصاب شما را خراب كرده است كه هر چه از دهانتان بيرون مي‌آيد مي‌نويسيد . كسي كه حرفي براي گفتن داره ، هيچ وقت به طرف مقابل توهين نمي‌كند . اين عصباني شدن‌ها نشانگر حقانيت مذهب شيعه و بر باطل بودن مذهب شما است . اگر غير از اين بود ، اين همه عصباني نمي‌شديد .

گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
4   نام و نام خانوادگي:   Gholame imam reza     -   تاريخ:  06 ارديبهشت 87 - 00:00:00
SalaamOmmar baradare diniye man man tora dost daram baraye inke to gonahi nadari moghaser anhaei hastand ke ettelaate ghalat be to dadeand omidvaram ke khodavande bozorg hammeye ma ra be rahe rast hadayat befarmayad enschaalla.baradare khobam az khodavand komak bekhah motmaen basch ke alla tora be rahe rast agar nisty hadayat mikonad.enschaalla ke khodavand hammeye ma ra be rahe rast hadayat befarmayad.Reza baradare dinye to eltemase duoa.
5   نام و نام خانوادگي:  سيامك     -   تاريخ:  11 بهمن 87 - 00:00:00
اگر ايران نظام شيعه گري نبود به شما حالي ميکرديم کي مسلمان است کي کافر خودتان و مهر خوشکلتان اگر همين عمر نبود اسلام به ايران نمي امد
6   نام و نام خانوادگي:  امير     -   تاريخ:  12 بهمن 87 - 00:00:00
سلام
ايرانيان قبل از عمر هم خداپرست بودند
فرض كنيد پيامبر چند تا يار مانند سلمان داشت كه قبل از اينكه مسلمان شوند خداپرست بودند
يا حق
7   نام و نام خانوادگي:  دينارزهي     -   تاريخ:  30 بهمن 87 - 00:00:00
نظر اهل سنت در مورد همه انبيا مثبت مي باشد

اهل سنت هيچ وقت به انبيا الهي توهين نكرده و نميكن
8   نام و نام خانوادگي:  مسلمان     -   تاريخ:  14 اسفند 87 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم.محمدا رسول الله والذين معه اشدا علي الكفار رحما بينهم اما بعد: و لعنت خداوند بر رافضي ها . اگر عمر رضي الله عنه نبود اسلام من و شما كجا بود ؟ آيا فكر مي كنيد اگر عمر (رض) نمي آمد اكنون من و شما خواهر و مادر مي شناختيم ؟ بترسيد از عذابي كه در انتظارتان است حال توهين به اصحاب رسول الله چه نتيجه اي براي شما دارد ؟ از خداوند بترسيد اصحابي كه رسول خدا به آنها بشارت بهشت جاويدان داده است مطمئنا به حرف گنهكاراني مثل من و شما به جهنم نمي روند آنها در نزد رسول الله و در زير سايه الهي در بهشت جاويدان به سر خواهند برد . بترسيد از آن موقعي كه الله تعالي شما را به فرشته جهنم كه برروي تختي آتشين نشسته مي فرستد بترسيد از آن هنگام كه زنيجر كبيري به گردنتان افكنند و شما را كشان كشان به سوي جهنم ببرند ! آنگاه قصه حال را مي خوريد و توهين هايي كه به آن اصحاب نموديد در حالي ميليون ها ميليون انسان ايمان خود را بروي هم بگذاريد حتي به 1 مثقال از ايمان آنها نمي رسد . بترسيد از آتشي كه در انتظارتان است . بترسيد. www.sonat.plb.ir والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
1- در قسمتي از سخنان خود ما را مسلمان مي دانيد و در قسمتي ديگر ما را لعن مي كنيد !!! آيا نمي دانيد طبق نظر اهل سنت ، لعن كردن مسلمانان مطلقا حرام است ؟
2- فرموده ايد كه عمر بن خطاب سبب مسلمان شدن ما و شما شده است !!! و ظاهرا مقصود شما ، كشورگشايي هايي است كه در زمان عمر صورت گرفته است ؛ بهتر است در مورد اين كشور گشايي ها به چند نكته توجه كنيد :
الف)‌ همين جناب ابوبكر و عمري كه شما از آنها به خاطر فتوحات تجليل مي كنيد در زمان رسول خدا (ص)‌ در جنگ ها فراري بودند ؛ حال چگونه بعد از رحلت رسول خدا (ص) تمامي فتوحات به آنها نسبت داده مي شود ؟ در ادرس ذيل به فرارهاي خلفا و نيز به آيه محمد رسول الله كه در صدر نوشته خويش به آن اشاره فرموده ايد ، پاسخ داده شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=128

ب)‌ بسياري از اين كشورگشايي ها ، نه تنها بر مباني اسلامي صورت نمي گرفت ، بلكه بر خلاف دستورات صريح رسول خدا (ص) با كشتار فراوان و قتل و غارت بسيار انجام مي شد ، كه در آدرس ذيل به صورت مفصل به آن ها پرداخته ايم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=122

3- فرموده ايد كه اصحاب رسول خدا (ص) به حرف بنده و شما به جهنم نمي روند ؛ اري اين كلام صحيح است ؛ اما وقتي در صحيح بخاري كه معتبر ترين كتاب در نزد شما اهل سنت است ، امده است كه رسول خدا (ص)‌ فرمودند گروه بسياري از اصحاب من بعد از مردن من از راه منحرف شده و به جهنم مي روند !!! آيا باز نبايد اين سخنان را قبول كرد ؟ زيرا مخالف عقيده اهل سنت است ؟
مي توانيد اين روايات را در آدرس ذيل (ش 12 پيشگويي ارتداد صحابه)‌ملاحظه نماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=121
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
9   نام و نام خانوادگي:  محمود     -   تاريخ:  06 فروردين 88 - 00:00:00
من نميدانم شما شيعيان به چه چيزي پايبند هستيد؟ مگر شما نميدانيد معانيه اسمهاي خداوند را.. مگر شما قبول نداريد که خداوند شنوا و بيناست... مگر حديث نيامده است که خداوند از شاه رگ يک انسان به خود انسان نزديکتر هست... مگر شما قبول نداريد که خداوند قادر به هر کاري هست... پس چرا وقتيکه براي شما شيعيان مشکلي پيش مي آيد شما به سراغ امامان و قبورشان مراجعه ميکنيد ؟ اين کار شما شرک محض است ............ من ميدانم که شما امامان را واسطه ئ خود قرار ميدهيد ...........ولي مگر خداوند از شاه رگ گردن به شما نزديکتر نيست....مگر خداوندشنوا نيست....مگر خداوند قادر به هر کاري نيست.....مگر خداوند در وجود شما نيست......پس چه لزومي به واسطه کردن امامان هست... اگر در قيدحياط ميبودند انها براي شما و مشکل شما دعا ميکردند و باز هم از خداوند کمک مي طلبيدند...ولي در حال حاضر آنها در قيد حياط نيستند و وفات نموده اند و هيچ کاري از دستشان بر نميايد...................پس از خداوند کمک بخواهيد نه از بنده ي خدا..........الحمدالله کمک خواستن غير از خداوند از نظر ما مسلمانان شرک محض است و تمام
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
همين خداوندي كه از رگ گردن به ما نزديك تر است ، و بينا و شنوا است ، در قرآن دستور داده است كه براي طلب استغفار به نزد پيامبرش برويم ، و همو است كه در قران آورده است كه فرزندان يعقوب به پدرشان توسل جستند و يعقوب نيز آنان را به خاطر اينكار توبيخ نكرد !!! بلكه حاجت ايشان را قبول كرده و فرمود «سوف أستغفر لكم ربي»
اگر مطلق كمك خواستن از غير خدا شرك باشد ، پس خود خداوند در قرآن دستور به شرك داده است !!!
نيز فرموده ايد از نظر ما مسلمانان !!! بهتر است نگاهي به آدرس ذيل داشته باشيد تا ببنيد كه صحابه و تابعين و بزرگان اهل سنت خود توسل داشته اند !!!:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10   نام و نام خانوادگي:  شيث زيدي     -   تاريخ:  22 مرداد 88 - 00:00:00
من به شعيه ها،رافضي هاي مشرک متاسفم که خودشان جهنم رابراي خود ميخرند اي مشرکين شيعه بدانيد که اگر حضرت عمر رضي الله عنهم نميبود تو فعلاً آتش پرست بودي مثل پدران زمان ساساني خود اين ابرمرد تاريخ اسلام بود که ازبرکت آن امروز توخود را مسلمان داري، به جواب آن احمق شماره شش بايد بگم که اگر حضرت عمر رضي الله تعالي عنهم نميبود ميدانيد که منافقين چه پلاني درکمين داشتند وهمين عمر رضي بود که آن فته را خاموش کرد وگرنه خداميدانست که حال مسلمانان به کجاميرسيد. با يک قطقعه شعر حرفهاي خود را به پايان ميرسانم که ميگن عاقلان را اشارت ونادانان را مشت ولگد حال اگر کسي عاقل باشد به مفهوم اين شعر پي ميبرد وگرنادان باشد نادان نادان است. بشکت عمر پشت دليران عجم را برباد فناداد رگ وريشه جم را اين عربده ازعصب خلافت زعلي نيست با حال عمر کينه قديم است عجم را
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
1- بهتر بود به جاي اهانت ، كمي در مورد مسائل تاريخي تحقيق مي‌كرديد ! متاسفانه همين كشورگشايي هاي خلفاي اهل سنت بود كه به خاطر فجايعي كه در آنها انجام شد ، چهره اسلام را در اروپا و چين خشن جلوه داده و سبب شد كه اروپاييان حتي تا قرون اخير ، اسلام را به عنوان ديني خشن و مسلمانان را به عنوان آدمكش بشناسند !
در مورد سخنان علماي اهل سنت در مورد آنچه در اين فتوحات اتفاق افتاده است به آدرس ذيل مراجعه كنيد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=122
2- شما گمان كرده‌ايد كه اسلام بدون خونريزي نمي‌توانست ايران و ساير كشورها را با فرهنگ والاي خود بگيرد ! لذا چنين استدلال‌هايي مي‌نماييد ! ولي ما اعتقاد داريم اگر اين خونريزي ها نبود ، اسلام به زودي تمام دنيا را فرا مي‌گرفت !
3- در پاسخ به شعر شما نيز مي‌گوييم :
فرخنده نموده است علي ماه رجب را                       از اوج ادب ، درس بداده است ادب را
سني ز چه رو ، رو به سوي کعبه نمودي                  داني که علي فخر بود خانه رب را ؟
داني که عمر از چه دهد داد خلافت              داني که ز او چون و چرا ، چيست سبب را
مي خواست تلافي أُحُد را بنمايد                 بشکسته علي پشت دليران عرب را
تا زنده نمايد روشِ آلِ أبو لَهْب (وامرأته حمالة الحطب)     کرده است درِ بيتِ علي ، جمع ، حطب را
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11   نام و نام خانوادگي:  م-ج     -   تاريخ:  08 آذر 88 - 00:00:00
اگر به اندازه شيطان به خدا ايمان داشتيد اين همه به مسايل پيش پا افتاده فكر نمي كرديدو اين همه وقت را به عبادت خدا مي پرداختيدكه اصل اوست مابقي حرف است حرف اشهدان لا اله الله
12   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  08 آذر 88 - 00:00:00
جناب آقاي (خانم؟) م-ج
اتفاقا ما دقيقا از ايمان نوع شيطاني دوري مي‌کنيم:

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلاءِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبْليسَ أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»

شيطان هم هزاران سال به همان عبادتي مشغول بود که شما ما را به آن فرامي‌خوانيد.
ولي يک روز خداوند به او گفت: «کافر». طبق نص صريح قرآن شيطان از کافرين «بود». به معناي ديگر در تمام اين مدت او مشغول عبادت وهم خود بود.
چگونه شيطان رسوا شد؟ آن هنگام که خداوند او را امر به اطاعت از خليفه خود کرد.
آري سرباز زدن از اطاعت خليفه خدا جز کفر نيست.

شما به پوچ معبود پيروان عمر دقت کنيد. معبودي که ساق پا و دست چپ و راست دارد. معبودي که «در» آسمان است!!!

عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
13   نام و نام خانوادگي:  انور     -   تاريخ:  16 آذر 88 - 00:00:00
با سلام بر شما..دوست عزيز من در مورد تاريخ مطالعات زيادي داشته ام ولي در كتابي معتبري نيافته ام كه حضرت عمر و حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جنگ ها فراري باشند...لطف كنيد نام اين كتابها را برايم بفرستيد؟؟؟و دوم اينكه اگر حضرت عمر و حضرت ابوبكر به زور حكومت كردند و حكومت آنها براساس عدالت نبوده پس چرا حضرت علي يكي از بزرگترين وزيران زمان اين دو امام محسوب و منصوب شده است؟؟؟ در ضمن حديث هاي زيادي هم وجود دارند كه پيامبر اكرم>ص<از اين دو امام بزرگوار تعريف و تمجيد كرده است در اين مورد چه مي فرمائيد؟؟؟؟ و اينكه اگر پيامبر ميدانسته تعدادي از صحابه اش بعد از رحلت ايشان مرتد ميشوند چرا نام آنها ذكر نكرده يا اينكه چرا دختر حضرت ابوبكر را به همسري برگزيده؟؟؟من منكر اينكه پيامبر اين را فرموده :كه تعدادي از صحابه اش مرتد ميشوند نيستم ولي از كجا معلوم منظورش اين دو بزرگوار ميباشد؟؟ و اينكه پيامبر اسلام فوت نكرده اند شكي نيست خود ايشان فرموده اند :كه كساني كه ما مرده فرض شان ميكنيم از ما زنده تر و اگاه تر هستند فقط در سخن گفتن و ظاهر شدن ناتوانند.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
1- در مورد فرار خلفا ، بحث مفصلي در آدرس ذيل صورت گرفته است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=128
2- در مورد همكاري اميرمومنان با خلفا ، نيز بهتر بود شما مدركي معتبر بر سخن خويش مبني بر وزارت حضرت در زمان آن دو ارائه مي‌كرديد ، اما با اين همه ما بحث مفصلي در مورد اين ادعا نيز صورت داده‌ايم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3591
3- رواياتي كه در فضائل آنان ذكر شده است ، در كتب اهل سنت است و اعتباري براي شيعه ندارد ! جداي از اينكه عموم اهل سنت ادعا دارند كه رسول خدا (ص) تنها در باب شرايع معصوم بوده است و ممكن است در غير دين اشتباه كرده باشد ! لذا طبق اين اعتقاد اهل سنت ، (طبق مباني آنان و بر فرض صحت روايات) ممكن است تمامي اين سخنان حضرت از روي اشتباه صادر شده باشد !
4- در مورد ازدواج با حفصه و عائشه ، نيز در آدرس ذيل به صورت مفصل پاسخ داده شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1344
5- شما كه ارتداد گروهي از صحابه را قبول داريد ، نمي‌توانيد سني باشيد ! زيرا اجماع اهل سنت بر عدالت همه صحابه است ! در واقع قبول كردن ارتداد گروهي از صحابه ، به معني خروج از سني بودن است :
http://www.valiasr-aj.com/lib/layn/layn1.htm#_Toc243910525
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
14   نام و نام خانوادگي:  عليرضا ظ.ا     -   تاريخ:  13 دي 88 - 00:00:00
لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار..
الهي قربانت شوم علي جان.
جانم فداي تار مويت.
(((هنگام رحلت حضرت محمد (ص) آن حضرت يک چيز در گوش علي گفت و آن هم چيزي جز صبــــــــــــــــــــــــــر نبود.))
((نه خدا توانش گفت نه بشر توانمش خواند))
من در آن نيستم که علي را توصيف کنم فقط همين بس که در کعبه خدا به دنيا بي دنيا آمد و در محراب هم شهيد شد و از دنيا رفت.
حضرت علي براي آنکه اسلام از بين نرود سکوت کرد و حقش را واگذار کرد.
ابوبکر که مانند آدمکي براي عمر بود.چون عمر براي روي کار آوردن خودش ابتدا ابوبکر را آورد تا بعد از مرگ او خليفه شود.عثمان که نگيم بهتره.
اين سه خليفه مانند کساني هستند که يک بانک رو مي زنند و 100 مليون بدست مي آوردن و زندگي خود را با آن مي چرخانند و نماز مي خوانند و به فقرا کمک مي کنند.
البته آدمهاي بدي نبودند.(بد آن معاويه (لعنت الله) و يزيد شيطانش است)
در کل ما هم براي آنکه اسلام ار بين نرود بايد از حرف حقمان بگذريم تا مهدي(عج)
در واقغ سني ها براي خودشان قهرمانان بوشالي درست کردن و هر روز يک روايت جديد مي سازند تا دلشان را خوش کنند.
ولي اين حرف خود عمر است (((اگر علي نبود عمر هلاک مي شد))
علي خيلي صبور بود و خيلي غير قابل تصور . هر چه کشييد از اين دنيا بود. صبور بود . قرآن ناطق بود.به قاتل خودش اگر زنده بود رحم مي کرد ولي از کساني که حق مردم را مي خوردند نمي گذشت. وبرو تا بينهايت.
اي جانم به فداي علي............................................................جانم فداي محمد................جانم فداي خدا
يا علي
15   نام و نام خانوادگي:  اهل سنت شمال     -   تاريخ:  22 خرداد 89 - 14:06:17
براي گرفتن پاسخ براي شبهه فراكنيهايتان به ؟؟؟؟؟ به قسمت رد شبهات مراجعه فرماييد
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

اگر شبهه‌اي داريد ، به صورت دقيق و جدا جدا بنويسيد ، تا مانند ساير شبهات جواب داده شده ، پاسخ داده شود !

همچنين قبل از ارسال نظر ، به صورت فله‌اي ، در بخش نظرات سايت جستجو كنيد ، تا قبلا به نظر مشابه نظر شما جواب داده نشده باشد !

(زيرا بسياري از نظرات شما دقيقا تكرار متني بوده است كه ما جواب آن را قبلا داده‌ايم !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

16   نام و نام خانوادگي:  شاهدي     -   تاريخ:  16 تير 89 - 23:11:12
سلام
من زياد نمي خواستم وارد بحث شده و نظر بدم ولي فقط در جواب آقاي شيث زيدي مي خواستم بگم که عزيز من اگر جناب عمر شما که با لشکر کشي وارد ايران شدند فقط و فقط حق رو به حق دار مي دادند يعني بعد رحلت پيامبر مکرم اسلام)ص( خلافت را غصب نمي کردند و حضرت علي )ع( با توجه به نکاتي که اوضاع نابسامان دربار ساساني، کش و مکش هاي خاندان سلطنت ايران و فساد اخلاقي اشراف ساساني، تاثير بسيار بدي در اوضاع اجتماعي سياسي و اقتصادي ايران داشت و روز به روز به ضعيف شدن پيکره امپراطوري ساساني مي انجاميد مي توانست از راه عقل و منطق بر دلهاي انها نفوذ کند و بدون جنگ و خونريزي ايرانيان را به اين دين مقدس ترغيب نمايد چون ايرانيان به راستي هزاران سال بود که فرهنگ و تمدن به دنبال داشتند و مهمان نواز و خونگرم بودند و به راستي به گفته يزدگرد سوم هر کجا مي رفتند تخم دوستي عشق آگاهي و حقيقت را مي کاشتند و مي توانستند دين پر باري چون اسلام ناب محمدي را از آتش پرستي تشخيص داده و برگزينند. و حال ايرانيان شيعه که هم اکنون از عمر کينه دارند به اين دليل است که ميبينند اين دين کامل آسماني حق است ولي به دست ناحق افتاده است اگر اسلام را با منطق حضرت علي)ع( به آنها ارائه مي نمودند مردم خود حکومت ساسانيان را سرنگون و بدون کينه و دشمني اسلام ميگزيدند
ممنون از زحمات شما
17   نام و نام خانوادگي:  بنده خدا     -   تاريخ:  23 مهر 90 - 18:51:56
اين سخنان بيهوده و چرند چيست که سايت نوشته ايد در هيج يک از مذاهب اسلامي غير تشيع به خلفاء راشدين بدبين نيستند و ازهمه مهمتر در مدارس اهل سنت نمي توانند مذهب خود را بخوانند فقط يک کتاب کوچک به نام ضميمه اهل سنت مي دهند و در آخر سر در کنکور بايد اهل تشيع را نيز بخوانيم و اکثر موارد سه خليفه اول را فقط نامشان را مي نويسند و اگر به امام علي رسيدند القاب : امام، اميرالمومنين، و در پرانتز (ع) را مي گذاريد در حاليکه براي سه خليفه اول نمي گذاريد. حالا يک سوال اگر به قول شما حضرت ابوبکر از امام علي ظلم کرد و امر خلافت را بر عهده گرفت چرا حضرت علي سکوت کرد ميگوييد نم توانست پس چرا دو خليفه ديگر نيز امدند چرا باز امام علي سکوت آيا جرئت يا توانايي آن را نداشت که از حق خود دفاع کند؟ضمناً اهل تسنن به هيچ يک از خلفا توهين نکرده و نخواهد کرد و به آنان احترام را تا ابد ميگذارد 1- به مادر مسلمان حضرت عايشه (س) که در قرآن سوره نور خداوند عصمت و بي گناهي او و مابقي همسران پيامبر را اعلام مي دارد. 2- اصلاً وقتي که حضرت ابوبکر (رض)به خلافت رسيدند امام علي (ع) نوجوان بودند.3- اولين مردي که به اسلام ايمان آورد حضرت ابوبکر(رض) بود و درميان نوجوانان امام علي(ع) که متاسفانه اهل تشيع اولين مرد را ايمان آورده را امام علي مي پندارند4- در جهان اسلام و حتي به معروف در بلاد کفر هم نيز به عدالت پروري حضرت عمر (رض) معتقدند.5- حضرت عثمان (رض) که فرشتگان خداوند از او شرم مي کردند که معروف بود به القاب ( ذي النورين و عثمان جميل)6- اصلاٌ اگر دليري هاي خلفا نبود آيا مسلمانان مي توانستند به دين مبين اسلام توسعه دهند7- اصلاً در دين تشيع کدام مناسک ديني شان با دين مبين اسلام مرتبط است مثلاً نمازشان، روزه شان ، عيدشان و... 8- قصد توهين ندارم هر مذبي در جاي خودش جا احترام دارد اما متاسفانه اهل سنت در ميان تشيع به عنوان يک مذهب مرتد است9- ضمناً اگر راست مي گوييد چرا اسامي فرزندان ديگر امام علي به غير امام حسن و حسين(عليهم السلام) را به مردم نمي گوييد مانند عبدالاکبر، ابوبکر ، عمرو...10 کانال هايي مثل کانال ولايت و... که مدام به خلفا و اهل تسنن فحش مي دهد را در سراسر جهان پخش مي کنيد اما شبکه اي مثل شبکه نور را در سايت ها فيلتر و در ماهواره ها پارازيت مي اندازيد11- اصلاٌ شاعران پارسي گوي مثل فردوسي ، سعدي ، حافظ ، مولانا و خلاصه همه شاعران مذهبشان سني بود دليلش هم اينکه مذهب تشيع از زمان شاه اسماعيل صفوي پيدا شد و شاعري مثل فردوسي که در زمان غزنويان بود در واقع چون غزنويان پيش از صفويان بودند و مذهب آن زمان هم به قول معروف سني بود12- مگر خداوند نمي فرمايد که هر چيزي به بدن آسيب برساند حرام است پس چرا سينه زني مي کنيد ، آخوندهاي را ببينيد آنها خودشان مي دانند که حرام است و سينه نمي زنند فقط به آرامي يک دو بار مي زنند پس چرا....13- آخوندها مثل کاهنان اديان ديگر آنچه را که آسان بود برگماشتند و آنرا تبليغ کردند و احاديث صحيح را مردود اعلام کردند 14- برويد دو آيه آخر سوره بقره را بخوانيد متاسفانه مردم ايران به ديلي اينکه مطالعه ندارند و فقط در پي کسب سود و مال اندوزي هستند هر چه را آخوند گفت براشان مثل آيه خداوند مي باشد و فوري قبول مي کنند پس چرا به دنبال صحت فتوا نمي رويد چرا...؟؟؟!
15 - حرف و حديث زياد است منتها بدليل اينکه در چند سطر نمي توان گفت شما را سوگند مي دهم که کتابهاي صحيح را مطالعه کنيد سراغ دين اسلام حق برويد کاري به سني و شيعه نداشته باشيد دين اسلام يک دين کامل است صحيح ترين روايات و احاديث را مطالعه کنيد آن وقت مي فهميد دچار چه کفرهايي شده ايم.
18   نام و نام خانوادگي:  عليرضا ن     -   تاريخ:  11 آبان 90 - 16:01:54
با سلام
جناب بنده خدا در نظرات خود گفتيد که چرا امام علي (ع) در امر خلافت سکوت کرد، جواب را خوب بخوان(فقط مقداري طولاني است ).
اگر شما تاريخ اسلام را مطالعه کني در مي يابي که امام علي (ع) بعد از به خلافت رسيدن حضرت ابوبکر، نگرش انفعالي به خود گرفت،نگرش انفعالي امام از مقايسه نقش فعالي که آنحضرت در طول زندگي پيامبر(ص) ايفا مي کرد، با دوره اي که بعد از رحلت پيامبر(ص) شروع شد، به سادگي قابل تشخيص است، امام علي (ع)، فعال ترين و غيرتمندنرين ياور پيامبر(ص) در همه کارهاي بزرگي که براي اسلام صورت مي گرفت بود، و مجاهد بزرگ در جبهه اول همه جنگهاي اسلامي به حساب مي آمد، ولي بعد از رحلت پيامبر)ص) ، امام به زندگي آرام و بي سر و صدا بر مي گردد و اغلب خود را در چهار ديواري منزل محصور مي دارد، جناب بنده خدا اين تعارض آشکار بدون دليل نمي توانند باشد. با توجه به ايمان راسخ امام علي (ع) به اينکه او بهترين شايستگي ها را براي جانشيني پيامبر (ص) داشت(دليلش را در ادامه برايت مي گويم)، از امام انتظار مي رفته است که براي احقاق حقوق خود تا آخرين حد جنگ کرده باشد، با وجودي که فرصت هاي فراوان براي مبادرت به چنين کاري پيش مي آمد، ولي امام علي (ع) هرگز چنين اقدامي را انجام نداد، او از بکار بستن نيروي نظامي که ابوسفيان براي جنگ به خاطر احقاق حقش به او پيشنهاد کرد، امام خود داري کرد، زيرا مي ديد که چنين عملي به نابودي اسلام جوان و نوپا مي انجاميد.( جناب بنده خدا اين پشتيباني ابوسفيان و نپذيرفتن آن از سوي امام علي (ع) جاي بسي تعجب دارد، ابوسفيان کسي است که تا امکانات وقت به او اجازه مي داد با تمام قواي خود از مخالفت با رسول اکرم(ص) باز ننشست و تا انجا که مجبور به تبعيت و قبول دين اسلام نشده بود ، دست از مبارزه برنداشت، حالا امروز چه شده که براي همان دشمن ديرين خود ، پسر عمويش ،چنين فداکاري مي کند؟ آيا به نظر شما ابوسفيان يارو ياور امام بود؟ يا اينکه غرضش ايجاد فتنه و آشوب؟ و از اين جالبتر کار امام بود، دو بزرگ قريش يعني عباس و ابوسفيان که پشتيبانش بودند، ولي کمک آنها را نپذيرفت. جناب بنده خدا شما حساب کن که عباس بزرگ بني هاشم و ابوسفيان بزرگ بني اميه پشت امام علي (ع) بودند، در يک صف قرار داشتند و اگر همه اين افراد با عموزاده هايشان از قبائل قصي جمع شونند، آنچنان حزبي نيرومند تشکيل مي دادند که جا داشت ابوسفيان بگويد: مردي که قبيله قصي که اصل قبيله عبد مناف است، پشتيبانش باشد، نيرومند و پيروز است).
جناب بنده خدا از طرف ديگر، امام علي (ع) در همان حال حکومت حضرت ابوبکر را به رسميت نشناخت و تا شش ماه از بيعت با او خودداري کرد. و همچنين علاوه بر شهادت حضرت زهرا (س)، که شش ماه بعد از جانشيني حضرت ابوبکر رخ داد، آنچه که امام علي (ع) را به مصالحه موضعش با نظام حاکم واداشت، ترک دين و ارتداد و طغيان در ميان قبائل جزيره العرب بود.( جناب بنده خدا همانطور که مي دانيد بعد رحلت پيامبر(ص)، در آن روز عربهاي ساکن جزيره العرب دو دسته بودند: آنان که اسلام را قبول کرده بودند، و آنان که هنوز در دين قبلي خود باقي مانده بودند ، عده اي که هنوز اسلام نياورده بودند طبعاً با از دنيا رفتن پيامبر (ص) قوت و قدرت بيشتري به دست آوردند و علناً شروع به مبارزه و معارضه نمودند. و همچنين جار و جنجال هاي اصحاب رسول خدا(ص) بر سر بيعت و از طرفي بني هاشم به طور کلي از بيعت خودداري کردند و سعد بن عباده رئيس خزرج نيز از بيعت خودداري کرد و انتشار اين خبرها موجب گرديد که برخي قبائل مسلمان به چنين بيعتي گردن نداده و طبعاً از پرداخت زکات به دولت وقت خودداري کردند، نه از اين جهت که حاضر به پرداخت زکات نباشند، و با پاره اي از قانون اسلامي مانند نماز و زکات مخالفت داشته باشند،- چنانچه به اين نام متهمشان کردند- بلکه براي اينکه به حکومت وقت اعتماد نداشته و حاضرنبودند سر تسليم به حضرت ابوبکر فرود بياورند، لذا دولت وقت مبارزه خونيني با آنها کرد و همه را به طوري کشت که ديگر معارضي براي حضرت ابوبکر باقي نماند، پس از اين سرکوبي، مبارزه با مشرکين و آنان که ادعاي پيامبري مي کردند و از زمان پيامبر(ص) در نقاط مختلف جزيره العرب پراکنده بودند، شروع و ادامه يافت تا آنان ريشه کن شدند، و پس از فراغ از سرکوبي مخالفين، حکومت دست به فتوحات اسلامي زده و لشکرکشي ها را شروع کرد. و مورخين اسلامي همه اين جنگها را که پس از رحلت پيامبر(ص) ميان لشکريان حضرت ابوبکر و اعراب جزيره العرب روي داد جنگ رده ناميدند و مخالفين حضرت ابوبکر را که در خارج مدينه بودند مرتدين ناميدند. ولي اگر شما با دقت تاريخ را مطالعه کنيد، مي بينيد که در دوران خلافت حضرت ابوبکر ارتدادي در ميان نبوده است، مردمي که با آنان به نام مرتدين جنگيدند، نه مرتد بودند و نه از اسلام سرباز زده بودند، بلکه گروهي از آنان اصلاً مسلمان نبودند، و گروه ديگر هم تنها از دادن زکاتشان به حضرت ابوبکر خودداري مي کردند، که هر دو گروه را مرتد ناميدند. حالا شما برخي از مسلمانها که در زمان پيامبر(ص) مرتد شدند مانند عبد الله بن سعد بن ابي سرح و عبد الله بن جحش که قبلاً شوهر ام حبييه بود که با همسر خود اسلام آورد و به حبشه هجرت کردند و عبدالله در حبشه به دين مسيحيت در آمد و به همان دين از دنيا رفت، پس همانطور که مي بيني ارتداد در زمان پيامبر به اين معني بود. جناب بنده خدا بر فرض که اينها با حضرت ابوبکر مخالفت کردند ، مرتد باشنند، شما مي داني که حکم مرتد چيست؟ خوشبختانه در اين زمينه تقريباً تمامي فقه ها نظر مشترک دارند که بايد سه روز به مرتد مهلت مي دهند و در خلال اين سه روز ، دانشمندان و فقهاي اسلامي در اعتراضاتي که شخص مرتد به دين اسلام دارد، منافشه نموده و سعي مي کنند تا شبهه اي که او را نسبت به صحت دين اسلام به خاطر آمده برطرف سازنند. آيا حضرت ابوبکر اين کار را انجام داد؟ اگر انجام دادند، شرح دهيد تا ما هم مطلع شويم.
جناب بنده خدا اين جنگهاي مرتدين را سيف بن عمر زنديق از خود بافته و مورخي مثل طبري آن را در تاريخ خود آورده، و بعضي از اسلام شناسان غربي با استناد به همين جنگهاي مرتدين مي گويند که بعد از رحلت پيامبر(ص) پاره اي از قبائل عرب مرتد شدند، و ار دين اسلام برگشتند و معتقد هستند که اسلام با قدرت شمشير و سرنيزه پيشرفت کرده است و تنها عاملي که عرب را به زير بار اين دين واداشته، ترس شمشير بوده است. وقتي شماها با افتخار اينها را باور داريد ، ديگر نبايد گله داشته باشيم که بگويند اسلام دين خون و شمشير است).
جناب بنده خدا ، تقارن جانشيني حضرت ابوبکر و طغيان قبائل عرب ، به طور طبيعي مردم مدينه را وادار به فراموشي اختلافات عقيدتي و شخصي موجود نمود تا خود را عليه خطر مشترک متحد سازند، چنين تهديد جدي خارجي نسبت به حکومت اسلامي ، تاثير زيادي در کاهش مخالفتهاي داخلي نسبت به حکمراني حضرت ابوبکر داشت. ويژگي امام علي (ع) که نشان مي دهد که احساسات عاشقانه و تعهد و صميميت و وفاداري خلل ناپذير او به اسلام بالاتر از همه ملاحظات شخصي به حساب
مي آمدند. امام با ديدن چنين طغيان قبيله اي خطرناک و همه جانبه عليه اسلام، هيچ انتخابي جز همراهي با نظام حاکم موجود برايش وجود نداشت، و اين عملي بود که امام آنرا انجام داد، ولي در هر حال ، امام حالت کناره گيري خود را حفظ مي کرد و موضع فعالي را در جنگهاي در نظر شماها به اصطلاح ارتداد نگرفت. امام علي (ع) با وجوديکه همچنان حالت کناره گيري و انفعالي خود را نسبت به حضرات ابوبکر و عمر برقرار مي ساخت، گاهي هم به خلفا ياري مي کرد که اين ارائه همکاري به خلفاي حاکم همان ماهيتي را که از هر رهبر منطقي و متين گروه مخالف انتظار مي رود.
خلافت حضرت ابوبکر کمي بيش از دو سال طول کشيد و در هنگام رحلت وي صريحاً حضرت عمر را به عنوان جانشين خود منصوب کرد، روشي که وي در مسئله جانشيني بعد از خود ترتيب داد ، هيچگونه جاي شکي را باقي نمي گذارد که وي از زمان احراز مقام خلافت ، انديشه خود را به طرفداري از حضرت عمر ساخته بود. او مقياس هاي دقيقي را به منظور جلوگيري از امکان هر گونه مخالفت نسبت به انتصاب عمر برگزيد و مطمئن گرديد که حضرت عمر با هيچ مشکلي روبرو نخواهد شد، او از دعاوي امام علي(ع) به خلافت و حمايت و احترامي که آن حضرت از طرف گروه معيني از مردم از آن برخوردار بود کاملاً آگاه داشت، اين رو حضرت ابوبکر ابتدا عبدالرحمان بن عوف را فرا خواند و تصميم خود را با او در ميان گذاشت و پس از قانع کردن وي ، اجازه وي را به دست آورد.
شخص ديگري که خليفه به منظور آگاهي از تصميم خود فرا خواند حضرت عثمان بن عفان بود ، زمانيکه خبر تصميم حضرت ابوبکر شايع شد جمعي از اصحاب رسول خدا(ص) فوق العاده مضطرب و ناراحت شدند و در تحت رهبري طلحه، نماينده اي را به سوي خليفه راهي کردند تا کوشش کند خليفه را متقاعد سازد و حضرت عمر را براي جانشيني بعد از خود منصوب نکند، ولي ديگر هيچ چيز فکر حضرت ابوبکر را نمي توانست تغيير دهد و وي از حضرت عثمان خواست تا وصيت نامه اش را به نفع حضرت عمر بنويسد.
هر کس خبر نامزدي حضرت عمر به وسيله حضرت ابوبکر را مطالعه کند ، بلافاصله متوجه اين نکته خواهد شد که اين تصميم بر اساس مشورت با نخبگان مردم اتخاذ نشد و قبل از اينکه انتخاب صورت بپذيرد از عقيده مردم جامعه جستجو نگرديد و اين انتصاب به سادگي تصميم شخصي حضرت ابوبکر بود و وي تاييد آنرا از سوي بعضي از اصحاب پيامبر(ص) که او آنها را از نقطه نظر طائفه اي مهم مي دانست خواستار شد و در عين حال مهمترين و مشخص ترين نکته اين است که در تمام جريان ، امام علي (ع) به طور کامل ناديده گرفته شد و از تمام مراتبي که خليفه به منظور جلب حمايت اصحابي که او آنها را از نقطه نظر طائفه اي مهمترين تصور مي کرد و براي مشورت دعوت مي کرد، اگر بتوان آنرا مشورت ناميد، کنار گذاشته شد. در حقيقت از ميان همه اصحاب پيامبر(ص) تنها دو نفر عبدالرحمان بن عوف و حضرت عثمان از طرف حضرت ابوبکر براي مشورت برگزيده شدند و از آن پس مسئوليت حمايت از حضرت عمر به آنها واگذار گرديد. اتخاذ اين روش براي اين بود که براي برهم زدن هرگونه مخالفت ممکن از سوي بني هاشم ، با تمسک و توسل به اين شعبه از قريش، مخافت آنها را خنثي کنند.
عبد الرحمان به بني زهره و حضرت عثمان به بني اميه وابسته بودند و اين دو قبيله قبل از اسلام از رقباي جدي بني هاشم محسوب مي شدند، ظهور اين دو صحابي در بسياري از جهات ، به خصوص براي بسط تاريخ بعدي خلفا ، از ويژگي خاصي برخوردار بود، زيرا اينان نماينده ثروتمندترين حلقه هاي جامعه مسلمان به حساب مي آمدند. عبدالرحمان داماد خانواده حضرت عثمان بود و اين چنين جانبداري اين دو از يکديگر قابل پيش بيني بوده است و عبدالرحمان بي دريغ از سعدبن ابي وقاص حمايت مي کرد و سعد يکي از اعضا مهم طائفه و بني عم بني زهره بود ، بدين ترتيب حمايت و نفوذ مستقيم مهمترين عناصر سياسي از مهاجرين به منظور مقابله با هرگونه فعاليت ممکن از جانب بني هاشم و پيروان آنان به طرفداري از نامزدي امام علي (ع) فراهم شد.
همچنين موضع حضرت عمر در مقابل امام علي (ع) از گفتگويي که بين حضرت عمر و ابن عباس صورت گرفت به خوبي مشخص است: طبري در تاريخ خود دو گفنگو را ميان خليفه عمر و ابن عباس روايت کرده و گويد: خليفه عمر در يکي از آنها به ابن عباس گفت: چه شد که قوم شما ولايت و رهبري شما را نپذيرفتند؟ ابن عباس گفت: نمي دانم. عمر گفت: ولي من مي دانم : آنها ولايت شما بر خويش را ناخوش داشتند، ابن عباس گفت: چرا؟ ما که براي آنها منشا خير بوديم؟
عمر گفت: بگذريم، آنها خوش نداشتند نبوت و خلافت در شما جمع گردد و مباهات مضاعف افزايد. شايد بگوييد: ابوبکر چنين کرد ، نه به خدا، ولي ابوبکر بهترين تدبير را برگزيد.
و در گفتگوي دومي به ابن عباس گفت: ابن عباس، آيا مي داني چرا قوم شما پس از محمد(ص) ولايت شما را نپذيرفت؟
ابن عباس گويد: خوش نداشتم پاسخش را بدهم، لذا گفتم: اگر ندانم ، اميرالمومنين آگاهم مي کند.
عمر گفت: خوش نداشتند نبوت و خلافت در شما جمع گردد و شما بر قوم خود مباهات نمائيد، مباهات مضاعف ، لذا قريش براي خود دست به انتخاب زد و درست انتخاب کرد و پيروز گرديد.
گفتم : يا اميرالمومنين اگر اجازه سخن بدهي و خشمت را از من دور کني ، پاسخ دهم. گفت: بگو ابن عباس.
گفتم: يا اميرالمومنين، اما اينکه گفتي: قريش براي خود دست به انتخاب زد و درست انتخاب کرد و پيروز گرديد، به راستي اگر قريش براي خود همان را انتخاب مي کرد که خداي عز و جل برايش انتخاب کرده بود ، راه صواب در دستش بود و مردود و محسود نمي شد. و اما اينکه گفتي: آنها خوش نداشتند نبوت و خلافت از آن ما باشد، خداي عزو جل قومي را به خاطر اين کراهت و خوش نداشتن چنين توصيف فرموده:( ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم= اين بدان خاطر است که آنها از آنچه خداوند نازل کرده کراهت داشتند، از اين رو خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد.-آيه 9سوره محمد).
عمر گفت: هيهات اي پسر عباس، به خدا سوگند از تو به من چيزهايي مي رسد که خوش نداشتم چنانت پندارم و مقامت نزد من کاهش يابد.
عمر گفت: به من خبر رسيده که تو مي گويي: آن را با ظلم و حسد از ما دريغ داشتند!
گفتم: يا اميرالمومنين، اما اينکه گفتي : با ظلم وستم بوده ، اين براي جاهل و بردبار روشن است. و اما اينکه گفتي: از روي حسد بوده، آري ابليس به آدم حسد ورزيد و ما فرزندان محسود او هستيم.
عمر گفت: هيهات، که به خدا سوگند قلوب شما بني هاشم از حسد و کينه و نيرنگ رويگردان و تهي نگردد .
گفتم: يا اميرالمومنين آهسته تر، دلهاي قومي را که خداوند رجس و پليدي را از آنان زدوده و پاک و پاکيزه شان گردانيده ، به حسد و نيرنگ توصيف مکن، زيرا دل رسول الله (ص) از دلهاي بني هاشم است.
عمر گفت: اين عباس از من دور شو.
جناب بنده خدا اين گفتگو کاملاً واضح است و نيازي به توضيح ندارد و در اين گفتگو بين حضرت عمر و ابن عباس، ببين ابن عباس چگونه به حديث غدير و آيه تطهير استدلال مي کند و هيچ گونه عکس العملي و پاسخي هم حضرت عمر به او نمي دهد.
بر خلاف حضرت ابوبکر، حضرت عمر در دوران طولاني خلافت خود به هيچ روي نتوانست اعتماد و اطمينان خود را به هيچ شخصي گسترش دهد و به موجب آن نامزدي او را به عنوان خليفه بعدي توجيه کند و در عين حال وي انتخاب را به شش نفر از ميان خود به عنوان خليفه برگزينند، اعضاي شورا عبارت بودند: از حضرت عثمان ، عبدالرحمان، سعد، امام علي(ع) ، ربير و طلحه و عبد الله بن عمر فقط نقش مشاور را در اين شورا ايفا مي نمود و کانديدا نبود. با اين ترکيب بندي حضرت عمر دو عامل واضح است: 1) جامعه مردم مدينه به طور کلي هيچگونه نقشي در انتخاب خليفه جديد ندارند 2) از همه مهمتر اينکه انصار مدينه از هرگونه ابراز عقيده در امر رهبري کاملاً کنار گذاشته شد.
حضرت عمر با آگاهي کامل از حقوق امام علي (ع) و يادآوري اين نکته که او حتي حضرت ابوبکر را براي شش ماه به رسميت نشناخت، مي دانست که امام هرگز توافق نخواهد کرد که حقوقش موضوع جر و بحث شوراي به اصطلاح انتخابي گردد، مگر اينکه امام را به گونه اي تحت فشار و اجبار قرار دهند.
حضرت عمر با وجوديکه از جاه طلبي فوق العاده زبير و طلحه آگاه بود ولي اين نکته را درک مي کرد که امام علي (ع) و حضرت عثمان در ميان همه اعضاي شورا وزنه هاي سنگين تري هستند و اين دو واقعاً تنها کساني بودند که حمايت لازم را براي ترقي خويش به عنوان نامزدهاي مهم داشتند و هر يک به ترتيب از طرف طائفه خود ، بني هاشم و بني اميه جانبداري مي شدند.
براي حضرت عمر اين موضوع مشخص شده بود که احتمال موفقيت امام علي (ع) در حال حاضر از حضرت عثمان بيشتر است و براي حضرت عمر ديگر امکان نداشت که از دعاوي امام علي (ع) چشم بپوشد و اگر وي امام را مجبور به احراز عضويت در شورا نمي کرد، دست امام علي (ع) و کانديداي بني هاشم را به منظور تلاش براي مقام خلافت باز گذاشته بود.
حضرت عمر با اعطاي رياست شورا و قدرت نهايي به عبد الرحمان به نحو موثري شانس امام علي (ع) را مسدود ساخت و تلويحاً انتصاب حضرت عثمان را تضمين کرد، و اين مطلب آن قدر واضح است که اکثر منابع سخنان امام علي را ثبت مي کنند: ( به خدا سوگند، امر خلافت ديگر بار از ما گرفته شد، زيرا قدرت نهايي در دستهاي عبدالرحمان قرار داشت که دوست قديمي و داماد عثمان است و سعد ، بني عم عبدالرحمان از بني زهره است، طبيعي است که اين سه نفر از يکديگر جانبداري خواهند کرد و حتي اگز راي زبير و طلحه نيز براي من باشد، سودي نخواهد داشت)، بدين ترتيب حضرت عمر به دعاوي برتري بني هاشم ، با ارائه قدرت دوباره به رقباي قديمي آنان ، جهش آخرين خود را قبل از رحلت کرد.
عباس عموي امام و رئيس بني هاشم به امام هشدار داد تا در شورا شرکت نکند تا آزادي عمل خود را حفظ کند، ولي مقررات حضرت عمر جلو چنين اقدامي را گرفت و امام علي (ع) تنها تحت فشار مستقيم مجبور به تسليم شد و اگر از وفاداري بر وصيت حضرت عمر سرباز مي زد به شمشيرتهديد مي گشت.
با توجه به اينکه امام علي (ع) داراي روحي سازش ناپذير در اصول و اعتقادات، ساده بودن و بالاتر از همه در عقايد مذهبيش سخت و محکم بود ، اين خود عاملي است که ممکن بود در قضيه شورا در به خلافت نرسيدن وي نقش داشته باشد، اين چهره امام در سراسر زندگي او حاکم بود، که روشن ترين آنها از استقلال موضع او ، مي توان در نمونه هايي نظير اجراي حکم قصاص که وي براي عبيد الله بن عمر به خاطر قتل هرمزان مقرر داشت و در مناسبتي ديگر وقتي همه از اجراي تنبيه شلاق بر شرابخوار وليد بن عقبه سرباز زدند، امام خود اين حد را بر او جاري ساخت و از همه قويتر در تجلي استحکام عقيده و اصول او وقتي بود که وي دستور عزل معاويه را و ساير حکام اموي را صادر کرد، با وجوديکه دوستانش آن حضرت را نصيحت کردند که ابتدا قدرت خود را در مرکز استحکام بخشد.
همچنين در مکاتباتي آشکار بين امام علي (ع) و معاويه که معاويه در نامه اي به امام علاوه بر متهم ساختن او به مسئوليت شرکت در قتل حضرت عثمان که اصل نامه و مطالب عمده آن را تشکيل مي دهد، تهمتهاي نارواي ديگري را عليه امام مطرح مي کند، يکي از آنها اين است که امام کوشش کرد که عليه حضرت ابوبکر طغيان کند و بيعت او را به تاخير انداخت، و با شيخين در دوران خلافتشان همکاري نکرد و پيوسته با آنان مخالفت مي ورزيد.
امام علي (ع) در پاسخ، در حال که همه اتهامات ديگر را به عنوان دروغ مردود مي شمارد، تاخير درشناسايي حضرت ابوبکر و خشم و رنجش خود را نسبت به او، بدين خاطر مي داند که وي خود را براساس همان دلايلي که حضرت ابوبکر در مقابل انصار اقامه کرد داراي کفايت و شايستگي بيشتري به رهبري جامعه مي دانست، بدين معني که اگر حضرت ابوبکر دعاوي بهتري در مقابل انصار به خاطر قرابت با پيامبر داشته باشند، بنابراين بني هاشم قويترين حقوق را به خاطر نزديکترين رابطه خويشاوندي با پيامبر(ص) دارا مي باشند.( همانطور که مي داني حضرت ابوبکر در برابر انصار اين گونه استدلال کرد: اعراب هرگز قدرت را جز در قبيله قريش به رسميت نخواهند شناخت و آنان بهترين و شريف ترين مردم در نسب، خون هستند. نسب ما شريف ترين است و ما رابطه خويشاوندي نزديک تري با پيامبر(ص) داريم. جناب بنده خدا، امام علي(ع) نيز همين دليل را در مقابل حضرت ابوبکر اقامه کردو گفت چرا انصار با اين دليل حضرت ابوبکر حکومت را به او واگذار کردند ولي حضرت ابوبکر با همين دليل امام علي(ع) چرا حکومت را تقديم امام يا عباس نکرد، جناب بنده خدا آيا اينان به پيامبر(ص) نزديک ترند يا حضرت ابوبکر؟)
جناب بنده خدا, عبدالرحمان ، اين اختلافات را به خوبي مي دانست و در عين حال از طبيعت مستقل و سازش ناپذير امام علي (ع) نيز آگاه بود، ولي اين بار با مرگ شخصيتهايي چون حضرات ابوبکر و عمر و ابوعبيده جراح، به سادگي و بدون عواقب شديد، امکان کنار گذاشتن امام علي (ع) وجود نداشت، زيرا رقباي امام از بسياري از جهات از او خيلي پايين تر بودند. و براي همين کار عبدالرحمان براي احراز مقام خلافت دو شرط را گذاشت:1) اول اينکه بايد براساس قرآن و سنت پيامبر(ص) حکمراني کند 2) بايد از سيره شيخين پيروي نمايد. عبدالرحمان با اين شروط خود و با توجه به روحيه سازش ناپذير امام که مي دانست امام با شرط دوم موافقت نمي کند، خيلي راحت خلافت را به عثمان واگذار کرد.
جناب بنده خدا حال ديدي که چگونه امام را دور زدند.

و همچنين در مورد , حديثي كه مي گويد: ملائكه از عثمان شرم مي كنند, اگر به متن كامل حديث مراجعه كني و با توجه به آيه 53سوره احزاب, حتماَ نظرت عوض خواهد شد.
19   نام و نام خانوادگي:  عليرضا     -   تاريخ:  29 آذر 93 - 23:41:58
با سلام متاسفانه مهمترين عامل انحراف و جهل آدمها از ابتداي خلقت غرور. و تعصب قومي و نژادي و مذهبي بوده تعصبهاي بدون منطق بدليل درست و بيشتر از روي احساسات. ببينيد همين دين مسيحيت و يهوديت با آن همه تحريفان و مزخرفاتي که عمدتا توسط روحانيون آنها در طي قرن ها صورت گرفته داراي امت و طرفداراني هستند که از همه جور آدم دانشمند و به اصطلاح روشنفکر و روانشناس استاد و فيلسوف تشکيل شده آيا شده تا حالا فکر کنيم اين همه آدم با شعور و با سواد و دانشمند چرا مذهبي اين چنيني منحرف و تحريف شده دارند بله قطعا خيلي از آنها برايشان ثابت شده که دين به حق کدام است ولي فقط و فقط تعصب احمقانه باعث شده بر دين و مسلک نا حق خود بمانند و تنهاييم که فکر نمي کنند و يا نمي خواهند در مورد حقيقت فکر کنند و دنبال آن بروند هم فقط و فقط از روي تعصب احمقانه است و يک مسئله ديگر هم اين است که ما برايمان سخت است که قبول کنيم با مذهبي بزرگ شديم و خو گرفته ايم و پدرانمان و اجدادشان و همشهريان و هم وطنانمان و همه کساني که اطراف ما هستند و صدها سال هست که با اين دين و مذهب زندگي مي کنيم بعد بفهميم باطل و انحرافي بوده واقعا سخت است بله برادر و خواهر من اين است امتحان الهي براي آدمها که اينجا انسان عاقل تمام تعلقات و علايق شخصي و خانوادگي و نژادي را با تمام سختي کنار مي زند و دنبال حقيقت ميرود هرچند خيلي سخت و دردآور است که يک دفعه از درون خالي شوي و احساس تنهايي و غربت کني ولي اين ارادت خداوند است که انسان خود با اعتقاد و منطق و کاوشگري خود خدا را پيدا و جايگزين هر چيز ديگر کند.من در اين چند ساله کتاب هاي زيادي از مذهب شيعه و اهل سنت خوندم و مباحث و بحث و جدل هاي علمي و منطقي آنها را ديدم و با توجه به مطالب و دلايل قرآني و احاديث و روايات مشترک و مورد قبول دو طرف براي من ثابت شده علماي شيعه از روايات و احاديث صحيح سني توانسته اند حقانيت خود را ثابت کنند باز هم تکرار مي کنم از منابع خود مذهب سني و اين خيلي جالب است که متاسفانه همان تعصب و ترس اهل سنت اين جرات را به آنها نمي دهد به سمت حقانيت بروند بله برادر و خواهر من الله سبحان و تعالي به بشر قول معجزه هدايت اجباري را نداده است و اصل خلقت انسان فقط بندگي واقعي خداوند آن هم از طريق عقل و منطق و معرفت خودش است پس يک لحظه به اين فکر کنيم که شايد من و ديگران صدها سال است که اشتباه مي کرديم پس دوباره و از دريچه ديگر فکر کنيم و از خدا بخواهيم حقانيت واقعي را به ما نشان دهد آن شا الله




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما