* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 29 شهريور 1386 | تعداد بازديد: 2713 | |
تخلف از جيش اسامه ، نخستين اختلاف در بين مسلمين | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: تخلف از جيش أسامه، نخستين اختلاف در بين مسلمين شبكه سلام : 5 مهر 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آقاي هدايتي اولين اختلاف امت اسلام و ريشه آن چه بوده است؟ استاد حسيني قزويني يكي از اتهاماتي كه از سوي وهابيت متوجه جهان تشيع و شيعيان است، اين است كه ميگويند كه اولين اختلاف ميان امت اسلام از ناحيه شيعيان صورت گرفته و بنده در غالب بحثها و مناظراتي كه با انديشمندان وهابي در عربستان و در جاهاي ديگر داشتهام معمولا ذهن اينها مشغول اين نكته هست اختلاف ميان امت اسلامي از ناحيه شيعيان وارد شده است فراموش نميكنم سال گذشته يكي از عزيزان از تهران به من زنگ زد گفت: يكي از جوانان ايراني كه در آمريكا زندگي ميكند و پزشك و متخصص در امور داخلي هست، آنجا با يك يك خانم اردني ازدواج كرده و شايد هم الآن اين عزيزان برنامه ما را ميبينند و اين خانم اردني وهابي بوده و اين جوان پزشك ايراني شيعه را هم متمايل به تفكر وهابيت كرده است. ولي از آنجايي كه ايشان يك عمري با فرهنگ شيعه بزرگ شده دوست دارد مقداري در رابطه با اين مسئله يا شبهاتي كه دارند از يكي از عزيزان شيعه مطالبي را بشنود و با اين خانم يك مقداري گفتوگو داشته باشد. ما رفتيم تهران يك روز تقريبا حدود چهار ساعت با خانم ايشان و خود ايشان هم حضور داشتند ما بحث داشتيم اولين سؤالي كه اين خانم وهابي از من كرد اين اختلافي كه از ناحيه شيعه وارد جهان اسلام شده تا كي بايد اين اختلاف ادامه پيدا كند؟ آيا شيعيان به اين فكر نيفتادهاند كه اين اختلاف را كنار بگذارند و در صف واحد در برابر دشمن مشترك قرار بگيريم؟ من حدود چهار ساعت با ايشان صحبت كردم و تمام صحبتها هم ضبط شد و ظاهراً آنها هم ضبط كردند بنده همانجا هم عرض كردم شما اصلا بحث اختلاف را متوجه جهان شيعه و شيعيان ميكنيد. اين يك افترايي بيش نيست حتي بعد از صحبتهايي كه داشتيمبا ايشان متوجه شدم كه ايشان يك دوره ويژه پس از اينكه كارشناسي ارشد را گرفته بود ايشان را برده بودند عربستان مكه در دانشگاه ام القري يك دوره ويژهاي براي تبليغ وهابيت گذرانده بود و من بعضي از اساتيد دانشگاه ام القري مثل دكتر غامدي و ديگران را نام بردم ايشان تعجب كرد كه شما از كجا با اينها آشنا هستيد گفتم من بيش از هفت هشت سال هست كه با اينها مراوده دارم و رفت و آمد و مكاتبات دارم و براي اين خانم هم تقريبا تازگي داشت كه يك روحاني شيعه با سران وهابي و اساتيد وهابي اينطور ارتباط صميمانه دارد و لذا اگر ما اين بحث را مطرح ميكنيم و به فكر پيگيري و بررسي اولين اختلافي كه ميان امت اسلامي افتاده داريم كنكاش ميكنيم اين عمدتا به خاطر دفاع از كيان تشيع و دفع و رفع اتحاماتي است كه بوده عليه شيعه يا در آينده متوجه جهان شيعه خواهد شد من قبل از ورود به اصل بحث عبارتي را جناب سيف الدين آمدي از شخصيتهاي برجسته اهل سنت و از متكلمان بنام و پرآوازه اهل سنت هست نقل ميكنم. آقاي آمدي متوفاي 631 هجري است قبلا ايشان حنبلي مذهب بود ولي به عللي كه ما حالا در مقام بررسي آن نيستيم از مذهب حنبلي به مذهب شافعي منتقل شد. ايشان به صراحت دارد ميگويد: كان المسلمون عند وفاة النبي صلي الله عليه و سلم علي عقيدة واحدة و طريقة واحدة إلا من كان يبطن النفاق و يظهر الوفاق. مردم در زمان حيات پيامبر همواره بر يك عقيده بودند؛ مگر كساني كه به ظاهر اظهار اسلام ميكردند و در باطن روحيه منافقانه داشتند. بعد ايشان 7 مورد از اختلافاتي كه قبل از رحلت پيامبر و بعد از رحلت پيامبر بين مسلمانها اتفاق افتاد نام ميبرد. ايشان وقتي اختلافات را بررسي ميكند ميگويد: و كاختلافهم بعد ذلك في التخلف عن جيش أسامة فقال قوم بموجب الاتباع لقوله صلي الله عليه وسلم (جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه) وقال قوم بالتخلف انتظارا لما يكون من رسول الله في مرضه يكي از اساسيترين اختلافي كه بين امت اسلام افتاد به نظر ما هم اولين اختلاف بين امت اسلامي بود قضيه جيش أسامه بود كه نبي مكرم حدود يك هفته قبل از رحلتشان دستور داد اسامة بن زيد با يك لشكر انبوهي حركت كند به طرف موته و براي رويارويي با ارتش روم. ايشان ميگويد يكي از اساسيترين اختلاف جيش أسامه بود كه إن شاء الله امشب در اين زمينه مفصل صحبت خواهيم كرد. و بعد ميگويد: و ذلك كاختلافهم عند قول النبي في مرض موته: «إئتوني بقرطاس أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي» حتي قال عمر إن النبي قد غيبه الوجع حسبنا كتاب الله و كثر اللغط في ذلك حتي قال النبي: «قوموا عني، لا ينبغي عندي التنازع». يكي ديگر از اختلافاتي كه ميان امت اسلامي افتاد آن بود كه نبي مكرم از صحابه درخواست نمود كاغذي و قلمي براي حضرت بياورند و وصيتي را بنويسد و مطلبي را تزريق كند كه امت را براي هميشه از گمراهي بيمه كند. و بعد ايشان نام ميبرد سومين اختلافي كه ميان امت اسلامي افتاد قضيه رحلت نبي مكرم بود كه عمر منكر آن بود. بعد قضيه اختلاف در محل دفن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اختلاف در امامت و خلافت چه كسي بايد بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مسئوليت زعامت و رئاست جامعه اسلامي را به عهده بگيرد؟ بعد قضيه ارث از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه آيا پيامبران (عليهم السلام) ارثي ميگذارند يا نميگذارند؟ اين سخن جناب سيف الدين آمدي حنبلي الأصل و شافعي الفرع هست. المواقف للإيجي، ج3، ص649 و 650 يكي از اساسيترين اختلافي كه ميان امت اسلامي افتاد و ظاهراً قبل از آن مسئلهاي نبود كه آن طبق قول خداي تبارك و تعالي: فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إلي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ در تمام موارد اختلاف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) حلال اختلاف بوده و سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فصل الخطاب بود ولي در آخرين لحظات عمر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، تعدادي از افرادي كه روحيه تمرد از دستورات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را داشتند، حتي سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم براي آنها فصل الخطاب نشد كه البته اين مطلب در السيرة الحلبية، جلد 3، صفحه 227 و الطبقات الكبري، جلد 2، صفحه 190 مفصل و مشروح اين قضيه را مطرح ميكند كه ميگويد روز 26 سفر بود روز دوشنبهاي بود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) دستور تجهيز جيش مجهز و ارتش مجهزي را داد تا به طرف روم حركت كنند و فرداي آن روز كه سهشنبه بود، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) أسامه بن زيد را احضار كرد و به او فرمود: فرماندهي اين لشكر به عهده تو هست و به سرعت حركت كنيد و در منطقه اُبْنَي كه در شامات هست در ناحيهاي از سوريه بين السلام و رمله قرار گرفته و نزدكي موته در آنجا رحل اقامت بيفكنيد و با ساز و برگ نظامي در برابر ارتش روم مقاومت كن و: فإن ظفرك الله عليهم فأقل اللبث فيهم و خذ معك الأدلاء و قدم العيون و الطلائع معك. قبل از آنكه به آنجا برسي، آجودان نظامي را بفرست و ديدهبانها موقعيت ارتش روم را كاملا به تو خبر دهند و با اطلاع كامل نسبت به اين حمله اقدام كن. تا اينكه روز چهارشنبه شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيماريشان شدت گرفت و روز پنجشنبه بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پرچم را به دست أسامه داد و فرمود: إغز بإسم الله و في سبيل الله و قاتل من كفر بالله. كه اينها حركت كردند در يك منطقهاي به نام جرف كه در 3 ميلي مدينه منوره به طرف شام هست آنجا بعد ايشان ميگويد: فلم يبق أحد من وجوه المهاجرين و الأنصار إلا إشتد لذلك. تمام شخصيتهاي برجسته مهاجرين و انصار در اين لشكر حضور داشتند و وقتي كه احساس كردند آقاي أسامه بن زيد، يك جوان 18 ساله فرماندهي ارتش را به عهده گرفته، شروع كردند اعتراض كردن. اين تعبير را جناب حلبي و إبن سعد و ديگران آوردهاند: فتكلم قوم و قالوا: يستعمل هذا الغلام علي المهاجرين الأولين و الأنصار. همه اعتراض كردند به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه چگونه يك جوان 18 ساله را بر مهاجرين و انصار فرمانده كرده است، با اينكه هنوز 17 إلي 18 سال از عمر او سپري نشده است. جالب اين است كه آقاي حلبي وقتي اين قضيه را ميگويد، در پاورقي يك اشارهاي دارد كه مهدي عباسي وقتي وارد بصره شد، ديد از طرف دولت عثماني آقاي قياس بن معاويه كه در زيركي ضرب المثل بود، اين را فرمانده كردهاند براي عده انبوهي كه حدود 400 نفر از علماء در داخل آن ارتش بوده و مهدي عباسي خيلي اين قضيه برايش تلخ آمد و گفت: أف لهذه العثانين! أما كان فيهم شيخ يتقدمهم غير هذا الحدث؟ اف بر اين عباسيين! آيا بين اينها يك آدم كاملي نبود كه فرماندهي را بر عهده بگيرد و يك نوجوان را فرمانده بزرگان و علماء كردهاند؟ ثم إلتفت إليه المهدي. اين خيلي جالب هست اين مهدي عباسي به طرف قياس بن معاويه توجه كرد و گفت: ما سنّك يا فتي؟ اي نوجوان! سنّ تو چقدر هست؟ قياس بن معاويه متوجه شد كه نوجوانياش براي مهدي عباسي مسئلهزا شده و شايد در آينده مشكلآفرين باشد، جواب زيبايي داد گفت: سني أطال الله بقاء أمير المؤمنين سن أسامة بن زيد إبن حارثة رضي الله تعالي عنهم لما ولاه رسول الله صلي الله عليه و سلم جيشا فيه أبو بكر و عمر رضي الله تعالي عنهما. خدا عمر شما را زياد كند، سنّ من سنّ أسامه بن زيد بن حارثه است كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) أسامه را فرمانده ارتشي كرد كه در ميان ارتش، ابو بكر و عمر و شخصيتهاي بزرگ بودهاند. وقتي اين جواب محكم و متقن را مهدي عباسي از اين جوان 18 ساله شنيد، ديگر زبانش بسته شد و گفت: بارك الله فيك. بعد حلبي ميگويد: و كان سنه سبع عشرة سنة. سنّ قياس بن معاويه 17 سال بيشتر نبود. اين در حقيقت يك خلاصه و دورنمايي بود از قضيه فرماندهي آقاي أسامه بن زيد بر ارتشي كه مهاجرين و انصار در آن بودند و اين قضيه بر مهاجرين و انصار خيلي گران تمام شد. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا آقاي ابوبكر و عمر به فرمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، جزء سپاه أسامه بودند يا خير؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) افراد متخلف را لعن كردند؟ برخورد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با متخلفين چگونه بوده است؟ استاد حسيني قزويني در اين رابطه كه آيا برخورد نبي مكرم با متخلفين از جيش أسامه و آن هايي كه تمرد كردند و از اجراي دستور نبي مكرم سرپيچي كردند چه بود، در مصادر متعدد اهل سنت آمده و به اين شكل است: لمّا بلغ رسول الله (صلي الله عليه و سم) مقالتهم و طعنهم في ولايته مع حداثه. وقتي پيامبر شنيد كه اين مهاجرين و انصار و اين صحابه دارند به أسامه تعنه ميزنند و اشكال تراشي ميكنند كه پيامبر يك جوان يا نوجوان 18 ساله را بر شيوخ و شخصيتهاي برجسته فرمانده كرده وقتي به گوش پيامبر رسيد غضب صلي الله عليه و سلم غضبا شديدا. به شدت نبي مكرم غضبناك شد و از منزل خارج شد. و خرج و قد عصب علي رأسه عصابة و عليه قطيفة. پارچه مشكي پيامبر بر سرش بسته بود و قتيفهاي هم بر روي آن بود. و صعد المنبر فحمد الله و أثني عليه. رفت بالاي منبر و پس از حمد و ثناي إلهي فرمود. ثم قال أما بعد أيها الناس فما مقالة بلغتني عن بعضكم في تأميري أسامة. اين چه سخني است كه از بعضيها ميشنوم نسبت به فرماندهي أسامه كه من مشخص كردهام اعتراض ميكنند. و لئن طعنتم في تأميري أسامة لقد طعنتم في إمارتي أباه من قبله. اگر امروز شما نسبت به أسامه بن زيد نق ميزنيد و اعتراض ميكنيد، همين شما قبلاً نسبت به فرماندهي پدرش زيد نيز اعتراض ميكرديد. إن كان لخليقا بالإمارة و إن إبنه من بعده لخليق للإمارة. قسم به خدا! زيد هر آينه شايسته و زيبنده فرماندهي بود و فرزند او هم بعد از او، جوان شايسته و زيبندهاي براي فرماندهي است. السيرة الحلبية، ج3، ص227 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج2، ص90 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج2، ص55 ـ عمده القاري في شرح صحيح بخاري، ج18، ص76 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج2، ص124 و ج14، ص520 و دهها مصادر ديگر اين قضيه را نقل ميكنند و اضافه ميكند حلبي كه ميگويد ثم نزل صلي الله عليه و سلم فدخل بيته و ذلك في يوم السبت لعشر خلون من شهر ربيع الأول سنة إحدي عشرة. روز شنبه بود كه 17 روز از ماه ربيع الاول گذشته بود. و جاء المسلمون الذين يخرجون مع أسامة يودعون رسول الله و يخرجون إلي العسكر بالجرف. مسلمانها دسته دسته ميآمدند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خداحافظي ميكردند و ميرفتند در جرف كه محلي در سه ميلي مدينه هست به طرف شام آنجا به ارتش آقاي أسامه بن زيد ملحق ميشدند. بعد جالب اين هست كه حلبي و ديگران دارد با توجه به اصراري كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) داشت، اينها هي ميرفتند و ميآمدند با اينكه أسامه بن زيد چندين بار دستور حركت سپاه را داد. ولي متأسفانه لشكريان و افراد حتي سران صحابه و مهاجرين مخالفت كردند و امروز و فردا كردند و بهانه كردند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مريض است تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بهبودي پيدا كند. تا اينكه روز دوشنبه، روز تقريبا آخري بود كه ميخواستند حركت كنند، أسامه صبح آمد با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) خداحافظي كرد و رفت. داشتند حركت ميكردند كه فردي را فرستادند و گفت: حال پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وخيم است، حركت نكنيد. البته اين تعبيري كه حلبي و إبن سعد دارد كه اين قضيه را ميخواهد واگذار كنند به ام ايمن و حال آنكه اينچنين نيست قرائن و شواهدي در تاريخ با اسانيد معتبر نقل شده، عدهاي از سران صحابه و مهاجرين تعلل ميكردند و احتمال ميدادند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا ميرود و يقين داشتند بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، أمير المؤمنين (عليه السلام) كه در مدينه مانده، خلافت و امامت او تثبيت ميشود. پس از برگشتن، ديگر به آن آرزوهاي ديرينه خودشان نميتوانند برسند. تا اينكه روز دوشنبه كه بنا به نقل شيعيان روز 29 سفر و به نقل اهل سنت 12 ربيع نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) روح پاكشان به ملكوت أعليٰ پيوست و همه سپاهيان به مدينه برگشتند و سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين قضيه كاملا بدون اينكه لباس عمل بپوشد، در تاريخ ثبت شد. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا پيامبر افراد متخلف از جيش أسامه را لعن كردند؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با لعن رسول اكرم نسبت به از متخلفين جيش أسامه همانطور كه حضرتعالي هم اشاره فرموديد در منابع شيعه زياد هست در منابع اهل سنت هم برخي از بزرگان و استوانههاي علمي اهل سنت مثل آقاي شهرستاني در كتاب الملل و النحل جلد اول، ص129 چاپ بيروت و در چاپ دار المعرفه جلد اول، صفحه 23 و چاپ قاهره، صفحه 13 ـ من چاپهاي مختلف را عرض ميكنم كه فردا ما را متهم نكنند كه آدرسي كه شما داديد ما مراجعه كرديم نبود اين سه تا چاپ در اختيار ما بود من صفحاتش را يادداشت كردم ـ در اينجا شهرستاني ميگويد: جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه. سپاه أسامه را مجهز كنيد خدا لعنت كند هر كس را كه از سپاه أسامه تخلف كند. آقاي سيد شريف جرجاني از استوانههاي كلامي اهل سنت هست در كتاب المواقف، جلد 8، صفحه 619 چاپ استانبول، صفحه 806 طبع هندوستان، صفحه 376 طبع مصر باز از اين آدرس من 3 چاپ يادداشت كردم ايشان هم همينطور تعبير دارد بر اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه. خدا لعنت كند كساني را كه از سپا ه أسامه تخلف ميكنند. جناب جوهري باز از ديگر بزرگان اهل سنت هست در كتاب السقيفه با سندي كه در آنجا نقل ميكند اين قضيه را مفصل آورده به اينكه عدهاي: فتثاقل لأسامه و تثاقل الجيش بتثاقله. تا آنجايي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بارها فرمود هر چه سريعتر لشكر أسامه و سپاه أسامه حركت كند و بعد فرمود: انفذوا جيش أسامه. هر چه سريعتر مقدمات حركت سپاه أسامه را مجهز و آماده كنيد. لعن الله من تخلف عنه. خداوند لعنت كند كساني را كه از جيش أسامه تخلف ميكنند. جالب اينكه ايشان صراحت دارد در آنجا شخصيتهاي بزرگي از مهاجرين از انصار در جيش أسامه بودند. ولي متأسفانه اينها با آن همه اصراري كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) داشت، خود أسامه تعمد داشت هر چه سريعتر اين سپاه حركت كند. ولي متأسفانه اين جيش از پيامهايي كه از مدينه ميرسيد و وخيمتر شدن حال نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به آنها خبر داده ميشد، متأسفانه حركت نكردند و در حقيقت اين يك لكه ننگي شد در تاريخ اسلام كه امت اسلامي كه در رأس آنها صحابه و شخصيتهاي برجسته بودند، با فرمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند و با آن همه اهتمام حضرت و اسرارشان مبني بر حركت هر چه سريعتر به سپاه أسامه، اينها حركت نكردند و به مدينه برگشتند تا بعضي از مقاصد و اهدافي را كه داشتند مدينه خالي نماند. به تعبير علامه شرف الدين (ره): شايد يكي از اهداف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اين بود كه مدينه از هرگونه مخالف با ولايت و امامت تهي باشد تا قضيه امامت و ولايت (عليه السلام) تضعيف نشود. ولي متأسفانه اين كار نشد. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا آقاي ابوبكر و عمر به فرمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جزء سپاه أسامه و متخلفين بودند يا خير؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با اينكه جناب أبوبكر و جناب عمر در سپاه أسامه بودند يا نه؟ من اجازه بدهيد عبارتي را اولاً از إبن تيميه نقل كنم. همانطور كه حضرتعالي فرموديد در مدارك شيعه به عنوان يك امر مسلم هست و علامه حلي (ره) در منهاج الكرامه صراحت دارد: ابو بكر و عمر و طلحه و زبير، همه در سپاه أسامه بودند. آقاي إبن تيميه در پاسخ به علامه حلي (ره)، با يك عبارتهاي تند ايشان صراحت دارد: و أما قوله إنه أمر أسامة رضي الله عنه علي الجيش الذين فيهم أبو بكر و عمر فمن الكذب الذي يعرفه من له أدني معرفة بالحديث، فإن أبا بكر لم يكن في ذلك الجيش بل كان النبي صلي الله عليه و سلم يستخلفه في الصلاة. اينكه علامه حلي آمده گفته ابو بكر و عمر در سپاه أسامه بودند، اين از دروغهاي شاخداري است كه هر كسي كه يك ذره آگاهي به حديث داشته باشد، ميداند سخن علامه حلي، عالم شيعي دروغ هست. ابو بكر در اين سپاه نبود، بلكه پيامبر او را جانشين خودش در نماز كرده بود. منهاج السنه جلد 4، صفحه 277 و جلد اول، صفحه 786 ميگويد: أن هذا من الكذب المتفق علي أنه كذب عند كل من يعرف السيرة و لم ينقل أحد من أهل العلم أن النبي صلي الله عليه و سلم أرسل أبا بكر أو عثمان في جيش أسامة. هر كسي كه از تاريخ خبر داشته باشد، ميداند سخن اين عالم شيعه، دروغ آشكار هست. هيچ يك از اهل علم اين را نقل نكردهاند. عزيزان بيننده دقت كنند و بعد بررسي ميكنيم: اين سخن إبن تيميه چقدر ارزش علمي دارد؟ ميگويد حتي يك نفر از اهل علم هم نقل نكرده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أبوبكر و عمر و عثمان را در جيش أسامه فرستاده باشد. همچنين در كتاب منهاج السنه جلد 6، صفحه 320 تعبير خيلي غير مؤدبانه دارد و ميگويد: إنما يكذبه و يفتريه من هو من أجهل الناس بأحوال الرسول و الصحابة و أعظم الناس تعمدا للكذب. اين علامه حلي كه ميگويد ابو بكر و عمر در سپاه أسامه بودند، اين دروغ و افترائي است از يك فردي كه جاهلترين مردم به احوال پيامبر و صحابه است. علامه حلي از بزرگترين دروغپردازاني است كه در اين قضيه سخن گفته است. و همچنين در جلد 3، صفحه 292 باز إبن تيميه اين عبارت را تكرار كرده است. يكي شخصيتهاي برجسته اهل سنت، آقاي إبن حجر عسقلاني ـ متوفي 852 هجري ـ است كه از استوانههاي علمي و رجالي اهل سنت بوده و اهل سنت اگر كتابهاي رجالي و شرح صحيح بخاري ايشان را حذف كنند، يك ضربه مهلكي است بر پيكره فرهنگي آقايان اهل سنت. إبن حجر عسقلاني در شرحش بر صحيح بخاري كه از مهمترين و بهترين و معتبرترين شروح بر صحيح بخاري است، صراحت دارد بر تجهيز جيش أسامه، روز شنبه قبل از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله): فبدأ برسول الله صلي الله عليه و سلم وجعه في اليوم الثالث فعقد لأسامة لواء بيده فأخذه أسامة فدفعه إلي بريدة و عسكر بالجرف و كان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين و الأنصار منهم أبو بكر و عمر و أبو عبيدة و سعد و سعيد و قتادة بن النعمان و سلمة بن أسلم فتكلم في ذلك قوم منهم ... ثم أشتد برسول الله صلي الله عليه و سلم وجعه فقال أنفذوا بعث أسامة فجهزه أبو بكر بعد أن إستخلف، فسار عشرين ليلة إلي الجهة التي أمر بها. آن افرادي كه در سپاه أسامه بودند، شخصيتهاي بزرگ مهاجرين و انصار بودند. شخصيتهاي مثل أبو بكر، عمر، أبو عبيده جراح، سعد، سعيد و قتاده و همه بودند. اينها در رابطه با فرماندهي أسامه اشكال تراشي كردند. با اينكه پيامبر بيماريش شدت گرفت، فرمان داد هر چه سريعتر سپاه أسامه را مجهز كنيد و آماده حركت باشد. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص115، باب بعث النبي صلي الله عليه و سلم أسامة بن زيد في مرضه الذي توفي فيه آقاي صالحي دمشقي ـ از شخصيتهاي برجسته پرآوازه اهل سنت ـ در كتاب سبل الهدي و الرشاد، جلد 6، صفحه 248 ميگويد: إنّ أبا بكر كان ممن أمره رسول الله بالخروج مع اسامه. آقاي أبوبكر از كساني است كه پيامبر دستور داد با سپاه أسامه حركت كند. بعد جالب اين است كه آقاي صالحي دمشقي ميگويد: و أنكر ذلك الحافظ أبو العباس إبن تيميه ... ابن تيميه اين سخن را انكار كرده است و در كتابي كه بر ردّ علامه حلي نوشته، گفته است: لم ينقل أحد من أهل العلم أنّ النبي أرسل أبا بكر و عثمان في جيش أسامه. هيچيك از علماء نقل نكردهاند بر اينكه ابو بكر و عثمان به دستور پيامبر در جيش أسامه بودهاند.. بعد ميگويد اين عبارت ايشان كه ميگويد: «لم ينقل أحد من أهل العلم» فقد ذكره محمد بن عمر و إبن سعد. بعد ايشان تعبير ديگري دارد و ميگويد: و قوله كيف يرسل أبا بكر في جيش أسامه ليس بلازم. آقاي أبوبكر را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داده بود به جاي او نماز اقامه كند و مردم به امامت او نماز جماعت بخوانند. اين منافات دارد با حضور ابو بكر در جيش أسامه. ايشان ميگويد اين سخن، سخن بياساس است. چون وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد سپاه أسامه مجهز شود و آماه حركت شود، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مريض نبودند. در حالت عادي و صحت بودند و دستور دادند. بعد تقريبا همان تعلّلها ادامه داشت تا اينكه 3 روز قبل از رحلتشان كه بيمار شدند و مرضشان شدت گرفت. در حقيقت در ميانه كش و قوسي بود كه تمرّدهايي صورت گرفت كه توسط افراد در سپاه أسامه بوده است. آقاي زيني دحلان ـ مفتي مكه مكرمه ـ در كتاب الفتوحات الاسلاميه و تاريخ طبري از قول آقاي ابو بكر نقل ميكند كه ميگويد: پيامبر از دنيا رفت و ابو بكر زمام امور را به دست گرفت و دستور حركت كه ميداد، عمر مخالفت كرد و گفت: آقاي ابو بكر! أسامه بن زيد شايستگي براي فرماندهي ندارد؛ كسي ديگر را بگذار. فأخذ بلحية عمر، فقال له: ثكلتك أمك و عدمتك يا ابن الخطاب، إستعمله رسول الله صلي الله عليه و سلم و تأمرني أن أنزعه؟! ابو بكر ريش عمر را گرفت و گفت: مادرن به عزايت بنشيند. پيامبر او را فرمانده كرده بود و تو به من دستور ميدهي او را عزل كنم؟! تاريخ طبري، ج2، ص462 ـ السيرة الحلبية، ج3، ص230 ـ الفتوحات الاسلاميه، ج2، ص377 و همچنين در مصادر متعدد اهل سنت آمده كه خود آقاي عمر الخطاب وقتي أسامه را ميديد ميگفت: السلام عليك أيها الأمير. سلام بر تو اي فرمانده! أسامه گفت: يا امير المؤمنين! تقول لي هذا؟ تو به من، عنوان امير و فرمانده خطاب ميكني؟ عمر گفت: لا أزال أدعوك ما عشت الأمير، مات رسول الله صلي الله عليه و سلم و أنت علي أمير. ما دامي كه من زنده هستم، تو را به عنوان امير و فرمانده صدا خواهم كرد. چون روزي كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، تو بر من امير و فرمانده بودي. خيلي جالب است. روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، تو فرمانده منسوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر من عمر بودي. تهذيب الكمال للمزي، ج2، ص344 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج13، ص271 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج8، ص70 حتي آقاي حلبي ميگويد: حتي بعد أن ولي الخلافة إذا رأي أسامة رضي الله تعالي عنه قال: السلام عليك أيها الأمير فيقول اسامة: غفر الله لك! يا أمير المؤمنين! تقول لي هذا؟ فيقول: لا أزال أدعك ما عشت الأمير مات رسول الله صلي الله عليه و سلم و أنت علي أمير. جناب عمر حتي به خلافت هم رسيده بود وقتي أسامه را ميديد ميگفت سلام بر تواي فرمانده و امير من و أسامه ميگفت غفر الله لك چنين و چنان تا آخر قضيه كه باز عمر ميگفت پيامبر از دنيا رفت تو بر من امير بودي. السيرة الحلبية، ج3، ص231 ـ السيره النبوية للزيني الدحلان، ج2، ص341 * * * * * * * آقاي هدايتي آيا تجهيز جيش أسامه و مهيا كردن سپاه أسامه دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين اجتهاد شخصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود يا دستور إلهي و وحي إلهي بود؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با اينكه آيا فرمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مبني بر تجهيز سپاه أسامه دستور شخصي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بود يا وحي إلهي بود، ما شيعيان بر اين عقيده هستيم كه طبق آيه شريفه: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى سوره نجم/آيه4ـ3 بيشتر اهل سنت هم بر اين عقيده هستند كه تمام سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ چه در حال مرض و چه در حال صحت ، چه در حال جدّي و چه در حال شوخي ـ همه به وحي إلهي بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: قسم به خدايي كه جان من در قبضه قدرت اوست! از دو لبهاي من جز حق صادر نميشود. جبرئيل نازل ميشود به سنت همانطوري كه نازل ميشود به قرآن. قبلا مصادرش را عرض كردهايم. در مصادر اهل سنت، خوشبختانه من در لابهلاي مطالعهاي كه داشتم، براي اين قضيه به يك عبارت خيلي زيباي برخوردم كه اين عبارت در حقيقت ميزند به دهان آن كساني كه ميگويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اجتهاد كرد و فرمود برويد به جيش أسامه و تعدادي از صحابه هم اجتهاد كردند و گفتند ما نميرويم و 2 اجتهاد با هم تعارض كردند و اشكالي هم ندارد. در مصادر اهل سنت مثل تاريخ مدينة دمشق و ديگر مصادر آمده كه بعد از آنكه ابوبكر در مسند خلافت نشست، تعدادي از مسلمانان، يعني تعدادي از صحابه، به قول آقايان تمرّد كردند و از اسلام بيرون رفتند و به تعبير آقايان مرتد شدند. حالا إن شاء الله ما نسبت به قضيه مرتدّين بعد از ابوبكر يا به تعبير آقايان اصحاب ردّه، يك جلسه مفصل صحبت خواهيم كرد كه از اين قضيه پيراهن عثماني درست كردند عليه شيعه يا براي توجيه بعضي از احاديث، مثل احاديث حوض و غيره كه آنجا اصلاً نظر ما كاملاً نظر مخالف با نظر وهابيت و آنهايي كه در اين قضيه شيعه را مورد هجمه قرار ميدهند ولي وقتي كه تعدادي با ابو بكر مخالفت كردند و گفتند ما نماز ميخوانيم ولي به تو زكات نميدهيم بعضيها گفتهاند ما با حضرت علي (عليه السلام) بيعت ميكنيم ولي با ابوبكر بيعت نميكنيم. ما دليلي نداريم بر اينكه زير چتر ابوبكر قرار بگيريم ابوبكر دستور داد با اينها مقابله كردند تعداد زيادي كشتند اينها را قتلعام كردند من جمله قضيه خالد بود كه مالك بن نويره را به وضع فجيعي كشت همان شب با همسرش زنا كرد و سر مالك را سر بريدهاش را زير ديگ غذا گذاشت غذا پخت خورد و لشكريانش خوردند يك لكه ننگي است در تاريخ اسلام كه خود جناب عمر برگشت گفت كه والله تو را سنگسار ميكنم كه يك انسان بيگناهي را كشتي و با همسر او زنا كردي حالا اينها را سر فرصت بررسي ميكنيم در آن قضيه عدهاي آمدهاند با آقاي أبو بكر اعتراض كردند كه شما در يك طرف داريد با اصحاب ردّه ميجنگيد از يك طرف دستور دادي أسامه با لشكري حركت كند به طرف روم تحمل كن تا قضيه اصحاب ردّه پايان پذيرد و اينها نابود بشوند و بعد از آنكه امنيت به داخل حكومت اسلامي حاكم شد بعد دير نشده دوباره سپاه أسامه را مجهز ميكنيم جناب ابو بكر برگشت گفت قسم به خدايي كه جانم در قبضه قدرت او هست اگر درندگان هم مرا بخورند من سپاه أسامه را مجهز ميكنم كه اينها به طرف مرز روم حركت كنند بعد جالب اين است كه ميگويد: و كيف و رسول الله (صلي الله عليه و سم) ينزل عليه الوحي من السماء. پيامبري كه بر او از آسمان وحي نازل ميشد فرمودند: انفذوا جيش اسامة. جيش و سپاه أسامه را مجهز كنيد. يعني جيش أسامه مجهز كردنش توسط رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در حقيقت به خاطر وحي آسماني بر نبي مكرم بود و من نميتوانم در رابطه با سپاهي كه نبي مكرم اين همه براي آن احتمام ميورزيدند من از كنارش به سادگي رد شوم و يا به عللي در آن تعلل كنم. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج2، ص57 ـ العثمانيه للجاحظ، ص65 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج10، ص576 * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: مشكلاتي را كه أبو سفيان براي پيامبر قبل از اينكه به اصطلاح مسلمان بشود، يعني قبل از فتح مكه، گرفتاريهايي كه درست كردند و مثلاً حمزهع عموي پيامبر را كشتند، از اين مشكلات ميشود مقداري تعريف كنيد. اين براي من يك سؤال است. من از هر كسي پرسيدم، نتوانست بگويد. يعني ميگفتند بله أبو سفيان مسلمان شد و ظاهراً هم مسلمان بود. در حالي كه من شنيدهام كه درست به ظاهر به اصطلاح گفته است أشهد أن لا اله الله و أنّ محمد رسول الله. ولي ظاهراً مسلمان نبود. جواب: آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، نامه 16 صراحت دارد: فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه. قسم به خدا! كساني كه در سال فتح مكه، در زير سايه شمشير اسلام آوردند، اينها به ظاهر اسلام آورده بودند و وقتي فرصت را مهيا و زمينه را مساعد ديدند، آن كفر را اظهار كردند. إبن عبد البرّ ـ از استوانههاي علمي و رجالي اهل سنت ـ در كتابي كه از معتبرترين كتاب رجال اهل سنت هست به نام الإستيعاب از قول أبو سفيان نقل ميكند كه بعد از مسلمان شدنش ميگويد: فوالذي يحلف به أبو سفيان لا جنّه و لا نار. آنچه كه من ابو سفيان به آن قسم ميخورم، اين است نه بهشتي هست و نه جهنمي. الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1679 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج9، ص53 ـ الأغاني لأبو الفرج الإصفهاني، ج6، ص656 ـ مروج الذهب للمسعودي، ج2، ص343 و همچنين وقتي كه عثمان به خلافت رسيد، ابو سفيان گفت: إجعل الأمر أمر جاهلية و الملك ملك غاصبية و اجعل أوتاد الأرض لبني أمية. اينكه شما دم از اسلام و قرآن ميزنيد، اينها خبري نيست. غرض اين هست كه اين مسئله رياست، رياست جهاني هست و سلطنت سلطنت جاهلي هست. حال كه خلافت به دست تو رسيده، همه مسئولين امر را در تمام شهرها و كشورها، از شخصيتهاي برجسته بني اميه انتخاب كن. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج23، ص471 ـ الأغاني لأبو الفرج الإصفهاني، ج6، ص355 و همچنين إبن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، جلد 16، صفحه 136 ميگويد: أبو سفيان آمد مدينه و رفت بالاي قبر حمزه سيد الشهدا (عليه السلام) و با پايش محكم روي قبر زد و گفت: يا أبا عمارة! إن الأمر الذي اجتلدنا عليه بالسيف أمسي في يد غلماننا اليوم يتلعبون به. اي حمز! آن ديني را كه به خاطر آن كشته شدي و به روي ما شمشير كشيدي، همان دين، امروز در دست بچههاي بني اميه است و با آن بازي ميكنند. * * * * * * * سؤال: آقاي هدايتي يك سؤال از شما داشتم اگر براي شما زحمت نشود اين را بفرماييد لا فتي إلا علي، لا سيف إلا ذو الفقار. اگر آقاي هدايتي كه شما را زحمت نشود هم اين را براي ما توضيح دهيد. جواب: اين حديث را بزرگان اهل سنت همه نقل كردهاند. لا فتي إلا علي، لا سيف إلا ذو الفقار. در جنگ أحد نازل شد و يك فخر و شرفي بود براي آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) و مخصوصاً در آن جنگي كه همه آقايان فرار كرده بودند. السيرة النبوية لإبن كثير، ج4، ص707 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج4، ص54 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج3، ص324 ـ لسان الميزان لإبن حجر، ج4، ص406 ـ تنزيل الحوالك للسيوطي، ص655 ـ فرائد السمطين للحمويني، ج1، ص257 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص71 ـ الكامل لإبن اثير، ج2، ص107 ـ المناقب للخوارزمي، ص167،173 ـ سيره إبن هشام، ج3، ص615 * * * * * * * سؤال: در مورد ساعت افطار ميدانيد كه اهل سنت تقريباً 10 تا 15 دقيقه زودتر افطار ميكنند؛ خصوصا از شيعهها زودتر افطار ميكنند. در صورتي كه آيه 187 سوره بقره موقع افطار را موقع ظلّ ميگويد. يعني همان موقع كه تاريك هست. اين اختلاف از كجا سرچشمه گرفته است؟ البته آنها حديثي ميگويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) موقع نماز مغرب، خرمايي در دهانش ميگذاشت و ميگفت قبل از خوردن، گناه است كه نماز بخوانيد و به همين علت، موقع افطار ما، همان موقع مغرب است. يعني همان غروب آفتاب و ليكن تا اينكه تاريكي كلاً باشد. جواب: قرآن ميفرمايد: أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ روزهتان را تا شب ادامه بدهيد. سوره بقره/آيه187 بحث است كه شب، با استتار قرص ماه محقق ميشود؟ يعني وقتي خورشيد از نظرها پنهان ميشود، ميتوان گفت شب است؟ يا نه، با ذهاب حمره مغربيه [رفتن سرخي مغرب] از طرف مشرق شب محقق ميشود؟ فقهاء شيعه، اكثر قريب به اتفاق معتقد هستند كه با استتار قرص، شب و ليل محقق نميشود. ما آفتاب را نميبينيم. اگر چنانچه با هواپيما يك مقدار بالا برويم، كاملا آفتاب روشن و واضح است. ولي بعد از تقريبا يك ربع يا ده دقيقه، حمره مغربيه از مشرق كاملا ميرود و ميگويند ليل و شب تحقق پيدا كرد. اين آيه قرآن است و نيازي به اجتهاد ندارد. آقايان أهل سنت ميگويند با استتار قرص، شب محقق ميشود و ما ميگوييم شب محقق نميشود. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: سيد محمد امين نياكياني طهراني -
تاريخ: 27 مهر 88 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم جناب استاد محترم اين مطالب كاملا مفيد و براي افرادي امثال ما طلاب بسيار ضروري است جسارتا سوالي دارم و آن اين است كه سرانجام اسامه چه شد؟ و ديگر اينكه چرا رسول خدا اواخر عمر مبارك خويش اين سپاه را راه انداختند و چرا اسامه را فرمانده آن كردند؟ و سوال آخر اين حقير از شما بزرگوار اين است كه چرا به سمت روم لشكر كشي شد؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- طبق روايات شيعه ، امام حسين عليه السلام در پايان عمر اسامه ، دين او را ادا كرده و خود او را كفن نمودند ، همچنين اميرمومنان علي عليه السلام نيز ، در اواخر عمر شريف خويش از او راضي شدند . (البته با وجود ضعف سند اين روايات) قرائني نيز بر حسن حال او وجود دارد . در اين زمينه به كتاب اعيان الشيعة ج 10 ص 247 مراجعه نماييد . 2- راه انداختن هر سپاهي ، بستگي به موقعيت آن زمان دارد ، در آن زمان روميها قصد تصرف بخشهايي از سرزمين اسلامي را داشتند و تهيه ديدن يك لشكر و آماده بودن اين لشكر و فرستادن آن ، مانع هجوم روميان ميگرديد . 3- فرمانده كردن اسامه ، به خاطر ذكاوت او بود ، همچنين امير نمودن او بر ابوبكر و عمر و ... نشان ميداد كه آنها حتي شايستگي خلافت بر اسامه كم سن و سال را ندارند ! چه رسد به اميرمومنان علي عليه السلام . همچنين اشكال كمتر بودن سن اميرمومنان از ابوبكر و عمر و گروهي ديگر از صحابه مرتفع ميكرد و ثابت مينمود كه لياقت به سن نيست . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
2 |
نام و نام خانوادگي: نصيري -
تاريخ: 10 شهريور 89 - 16:20:58
سلام. سابقه نظامي اسامه چه بود؟ بعد از رحلت حضرت رسول اسامه چه کرد و چه خدماتي در کسوت نظاميگري به اسلام کرد؟ وقتي حضرت محمد در اثر بيماري رحلت ميکند که کرد و يقينا اگر در معرض بيابي قرار ميگرفت، از فرط تشنگي فوت ميفرمود! آيا ممکن نيست، بر اثر عارضه بيماري و تب شديد، تسلط خود را بر مشاعرش از دست بدهد؟ لطفا شخصيت اسامه را با داستان زندگياش بيان کنيد، تا بعد به بقيه مسلئل بپردازيم. براي دور کردن ابوبکر و عمر ميشد آنها را به ماموريتهاي ديگري فرستاد و از مدينه دور کرد! جواب نظر: با سلام |
3 |
نام و نام خانوادگي: علي اكبر -
تاريخ: 09 فروردين 90 - 19:15:54
با سلام.سوالاتي داشتم.آيا ابوبكر و عمر و عثمان هم در اين سپاه حضور داشتند؟و آنان هم مورد لعن پيامبر(صلي الله عليه و آله)واقع شدند؟ چرا حضرت اميرالمومنين(عليه السلام)در اين جنگ شركت نكردند؟لطف كنيد از منابع معتبر اهل سنت جواب دهيد.با تشكر.ياعلي. جواب نظر: با سلام دوست گرامي به اقرار علماي اهل سنت ، بزرگان صحابه از جمله ابوبكر و عمر و عثمان نيز مامور به حضور در اين لشكر بودند ؛ علت عدم حضور اميرمومنان علي عليه السلام اين بود كه افراد خاصي مامور شده بودند ؛ يعني گزينش بود ؛ و افراد با صلاحديد رسول خدا (ص) بايد در اين لشكر حاضر ميشدند ؛ و اميرمومنان جزو دعوتشدهگان نبودند . حدثنا عبد الوهاب بن عطاء العجلي قال أخبرنا العمري عن نافع عن بن عمر أن النبي صلى الله عليه وسلم بعث سرية فيهم أبو بكر وعمر واستعمل عليهم أسامة بن زيد فكان الناس طعنوا فيه أي في صغره و... موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
4 |
نام و نام خانوادگي: كاظم -
تاريخ: 08 مهر 92 - 13:45:43
سلام ببخشيد دوستان بنده سوالي داشتم::::::: من متوجه نشدم بالاخره ابوبكر و عمر و عثمان از جيش اسامه تخلف كردند و فرار كردند؟ اين كه رسول لعن كردند براي گه بوده براي فرار از لشكر او بوده و يا بهانه جويي؟ ايا روايت هايي هست كه بگوييد اين لعن به انها هم بر مي گررد؟ جواب نظر: باسلام
دوست گرامي؛ آنها جزو سپاه بودند چنانكه از منابع مختلف بيان شد، و در لشكر حضور پيدا نكرده و تخلف كردند و رسول الله صلي الله عليه و آله هم متخلفين از اين جنگ را لعن كرده است. دلايل هر قسمت در متن بيان شد. نتيجه اين بحث را عقل مي گيرد قرار نيست كه تا اين حد در روايات بيان شده باشد. (العاقل بالاشاره!)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1) |