* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 28 آبان 1386 | تعداد بازديد: 3974 | |
سقيفه، سر آغاز تمام اختلافات 02 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: سقيفه، سر آغاز تمام اختلافات 02 شبكه سلام: 17 آبان 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آقاي هدايتي امشب نيز در خدمت استاد هستيم تا قسمت دوم از چهارمين اختلاف يعني سقيفه را برسي كنيم؛ زيرا شكلگيري همه خوشيها و ناخوشيها در تاريخ اسلام مربوط به آن ميباشد. لذا در اين زمينه سلسله موضوعاتي مطرح است كه با جناب دكتر قزويني مورد برسي قرار ميدهيم. استاد حسيني قزويني بنده در يك يا دو دقيقه چند نكتهاي را اشاره كنم و إن شاء ا... به سوالاتي كه حضرت عالي اماده كردهايد برسيم بينندگان عزيز شايد اطلاع داشته باشند نوزدهمين نشست شوراي فقه اسلامي رابطة العالم الإسلامي است و اين مركز فرهنگي وهابيت است و عمدتا تكفيريون وهابيت با اين رابطة العالم الإسلامي مرتبتاند و رئيس آن جناب دكتر تركي است روز شنبه 12/8/1386به مدت شش روز با حضور خالد فيصل امير مكه مكرمه جلسه داشتند و متاسفانه بعضي از آقاياني كه از ايران داعيه و شعار وحدت داشتند و ديگران را به تفرقه متهم ميكردند رفتهاند به انجا چه بردهاند و چه خواهند آورد الله اعلم. ولي نكته جالب توجه اين است كه آقاي ملك عبدالله پادشاه عربستان سعودي براي اين نشست شش روزه يك پيام خيلي تندي داده است كه براي بينندگان حائز اهميت باشد كه توجه كنند. ايشان بيانيهاي كه داد در افتتاح اين نوزدهمين دوره رابطة العالم السلامي خوانده شد بعضي از مفتيان عربستان كه با كوچكترين مسالهاي كفر ديگران را ثابت ميكنند و فتوي به قتل شيعه ميدهند فتوي به تخريب حرم ائمه (عليهم السلام) ميدهند اينها را ملك عبد الله گمراه و گمراه كننده خواند و گفت اينها شيوخ ماهوارهاي واينترنتي هستند كه با افترا بستن به خدا بزرگترين مصيبت و كبيرترين گناه كبيره را مرتكب ميشوند. ملك عبدالله در اين پيام آورده بود اين مفتياني كه با يك چشم بهم زدن فتوي صادر ميكنند حتي پس از اشتباه هم معلوم ميشود فتوي ايشان باطل است حاضر نيستند جبران كنند اينان را متكبر خواند و تسليم شدنشان را در برابر تلبيسات ابليس. يعني كار به جائي رسيده و غذا شور شده كه آشپز هم صدايش در آمده است. اين را خواستم عرض كنم. نكتهاي كه من در جلسه قبل درباره قزوين كه به أهل بيت و امير المؤمنين ناسزا نگفتند را ميتوانيد در بعضي از مصادر معتبر به جا مانده مانند مختصر كتاب البلدان و ترجمه آن صفحه 283 و التدوين في الاخبار قزوين، جلد 1، صفحه 53 براي آقاي مراغي از علماي بزرگ أهل سنت است كه إبن فقيه جغرافيدان قرن جهار مينويسد: عمال بني اميه در قزوين تلاش كردند لعن علي را هم مثل ساير شهرها رواج بدهند. و كارگذار خالد بن قصري ناصبي در بالاي منبر قزوين شروع كرد به لعن امير المؤمنين. اويس بن عبد الله كه از موالي و عمو زادگان جنيد بود برخواست و شمشير كشيد و به منبر رفت و آن عامل را همان جا به درك واصل كرد و گفت ما بر لعن علي بن أبي طالب شما را بر نميتابيم. بعد از اين قضيه ديگر لعن براي هميشه در قزوين و نواحي ممنوع اعلام شد. * * * * * * * آقاي هدايتي بينندهاي تماس گرفته و گفتهاند كه شما فرموديد: شيعه در زمان امام حسين (عليه السلام) تاسيس شده است. اگر جوابي در مورد اين ابهام است بفرمائيد؟ استاد حسيني قزويني بنده عرض كردم يكي از مفتييان مزدور عربستان سعودي حدود يكماه قبل فتواي جديدي صادر كرد كه شيعيان گمراه و گمراهگر هستند اينان در قتل عثمان شركت داشتند. بنده عرض كردم همين وهابيها از يك طرف ميگويند شيعه بعد از شهادت امام حسين به وجود آمد و قبل از حادثه كربلا از شيعه در تاريخ اثري نيست و از طرف ديگر ميگويند كه شيعيان در قتل عثمان شركت داشتند و من خواستم تناقض قول وهابيها را عرض كنم. در حالي كه بارها عرض كرديم شيعه در همان روزي كه اسلام متولد گرديد دوشادوش اسلام متولد شد. در زماني كه پيامبر در سال دوم هجري رسالت خود را اعلام فرمودند در همان جلسه ولايت امير المؤمنين و قضيه خلافتشان را مطرح كردند. * * * * * * * آقاي هدايتي البته ما قول داديم كه مساله قتل عثمان را در آينده مشروحا مورد برسي قرار دهيم كه از عوامل آن طلحه و زبير بودند. نكته دوم در مورد سقيفه بود كه ربط مستقيم دارد به بحثمان. در بحث گذشته فرموديد كه انصار جمع شدند و سقيفه را درست كردند و آقايان عمر و ابوبكر در اول نبودند. حال اين سئوال مطرح ميشود كه پس مساله گرفتن خلافت از قبل توسط آنان طراحي نشده بود و آيا اگر انصار تجمع نميكردند و مسأله كفن و دفن پيامبر به صورت عادي برگزار ميشد آيا اساسا نوبت به حضرت امير المؤمنين ميرسيد؟ استاد حسيني قزويني در اين رابطه بنده عرض كردم كه انصار احساس كردند توطئههايي در كار است كه نگذارند خلافت به امير المؤمنين برسد و بنا است آن را از آن حضرت دور كنند پس بهتر است بر قريش پيشدستي كرده و خلافت را از آنان بربايند لذا تجهيز جنازه پيامبر را رها كرده و سقيفه را تشكيل دادند تا به تصورشان در تصاحب خلافت پيشدستي كرده باشند كه إن شاء ا... تحت سؤال مستقلي مورد بررسي كامل قرار ميدهيم كه جناب ابي بكر طبق تصريح تاريخ طبري و ديگران در منزل پيامبر با علي و عباس و ديگران بود وقتي كه جناب عمر شنيد كه اينها (انصار ) در سقيفه بني ساعده جمع شدهاند. لذا آمد دنبال ابي ابكر او را برداشت به همراه ابو عبيده جراح سه نفري آمدند به طرف سقيفه و گوي سبقت را از آنان ربودند و نگذاشتند تا اين پيشدستي صورت گيرد. البته ما دليل قطعي داريم و حتي بعضي از بزرگان أهل سنت هم بر اين عقيده هستند كه خلافت ابي ابكر ساخته و پرداخته چند ساعت گرد هم آمدن در سقيفه بني ساعده نبود؛ بلكه مقدمات اين امر در زمان نبي اكرم پيريزي شده بود كه ما در آينده دلايل محكم و قانع كننده آن را ارائه خواهيم داد. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا اساساً در سقيفه اسمي از امير مومنان برده شد يا خير و در صورت مطرح شدن آن اين امر توسط چه كس يا كساني بوده و موافقان و مخالفان اين امر در صورت وقوع چه كساني بودند؟ استاد حسيني قزويني يكي از شبهاتي كه معمولا وهابيون مطرح ميكنند؛ به خصوص دكتر قِفاري و احسان الهي ظهير و سالوس، اين است كه اگر واقعا علي (عليه السلام) منصوص الخلافه بود و صحابه اعم از انصار و مهاجرين اين مطلب را شنيده بودند، چرا در سقيفه نامي از ايشان به ميان نيامد؟ ما عرض ميكنيم اگر اينان در تاريخ خوب دقت كنند خواهند يافت كه در همان درگيريهاي مهاجرين و انصار در سقيفه نام أمير المؤمنين (عليه السلام) به ميان آمده اين تعبير است كه طبري دارد او از مورخين به نام أهل سنت است خود إبن تيميه در مورد تاريخش ميگويد تاريخ او عاري از موضوعات است حتي إبن اثير تاريخش را برگفته از تاريخ طبري ميداند ايشان تعبيرش اين است در درگيريهاي كه بين انصار و مهاجرين ايجاد شد و انصار ديدند كه مهاجرين در شرف فائق آمدن بر آنان هستند و آنان موفق به پيشدستي نشدند و گفتند: و قالت انصار او بعض الانصار لا يبايع الا عليا اگر بنا بر اين باشد كه قريش بخواهد اين قضيه را تصاحب كند ما جز با علي با هيچ كس ديگر بيعت نميكنيم. تاريخ الطبري، ج2، ص443 و همچنين إبن اثير در الكامل، جلد 2، صفحه 325 هم صراحت دارد بر اين مطلب فقالت الانصار او بعض الانصار: لا نبايع الا عليا. انصار يا بعض آنان گفتند: ما جز با علي با كس ديگري بيعت نميكنيم. آقاي زبير بكار كه عثماني مذهب به ضد علوي مشهور است در كتاب الموفقيات، صفحه 587، حديث 378 صراحت دارد: و كان المهاجرون و الانصار لا يشكون في علي. مهاجرين و انصار كه در سقيفه شور گذاشته بودند وبعد امدند سراغ آقاي ابوبكر وغيره شبههاي نداشتند در اين كه خليفه و امام به حق آقا امير المؤمنين است. جالب اين كه ما در موارد متعدد ديگر هم داريم إبن سعد در الطبقات الكبري، جلد 2، صفحه 246 كه وقتي اين قضايا به گوش عباس ميرسد شخصيت برجسته اسلامي عموي پيامبر فردي كه آن همه مدح در شأن او توسط پيامبر بيان شده به امير المؤمنين عرض كرد: يا علي! قم حتي ابايعك و من حضر فان هذا الامر اذا كان لم يرد مثله فالامر في ايدينا. عباس گفت علي جان برخيز من و حاضران در اينجا با تو بيعت كنيم كه اگر چنانچه اين امر در دست ما باشد ديگر كسي نميتواند اين خلافت را از دست ما خارج كند. ويا تعبير ديگري دارد إبن خلدون با اينكه أهل فن ميدانند، او عثماني الهويٰ است ميگويد: لان العباس قال له يابن اخي هلم ابايعك. پسر برادرم برخيز حال كه اينها در سقيفه اين مسائل را ايجاد كردند من با تو بيعت كنم. فلا يختلف عليك اثنان. حتي دو نفر هم در باره تو اختلاف نكنند. احكام سلطاني ماوردي، ص6 و ص7 ـ ضحي الاسلام، ج3، ص291ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج1، ص329 الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، ج1، ص12 اينها موارد متعددي را آوردهاند كه هم در سقيفه وهم در بيرون آن وقتي خبر آن پيچيد عدهاي آمدند سراغ امير مومنان و گفتند ما جز با تو با كس ديگري بيعت نميكنيم و اگر او به ميدان آيد احدي اين زمينه اختلاف نخواهد كرد. * * * * * * * آقاي هدايتي در مورد درگيريها و اختلافهاي شديد در سقيفه و حتي تهديد به قتل يكديگر بخصوص درگيريهاي سعد إبن عباده و حباب إبن منذر با جناب عمر مقداري توضيحات بفرمائيد؟ استاد حسيني قزويني بله عمدتا آقايان أهل سنت و وهابيت خود إبن تيميه در منهاج السنه زياد روي روي قضيه مانور ميدهد بر اينكه خلافت أبو بكر يك خلافتي بود كه با اجماع مردم و شوراي أهل حل عقد با حضور عدهاي ريش سفيد صورت گرفته. و اين آقايان صالحترين فرد اين امت را كه جناب ابوبكر باشد براي تصدي خلافت انتخاب كردند حتي إبن تيميه صراحت دارد به اين كه اجماعي كه ما براي خلافت ابي بكر داريم براي خلافت علي هم بعد از 25 سال نبوده. عزيزان توجه داشته باشند اولا ما آنچه نقل ميكنيم از منابع معتبر أهل سنت است و ما تابه حال در اين يكسال و نيم يك جمله هم براي استدلالهاي خودمان از منابع شيعه نقل نكرديم مگر در جائي كه خواستيم عقيده شيعه را بيان كرده باشيم. آنان كه در سايت هايشان بيانيه صادر ميكنند وما را متهم به اهانت به صحابه يا أهل سنت ميكنند اگر واقعا بيان اين قضايا اهانت است پس پس چرا در كتب خودتان است؟ چرا آقاي طبري، إبن اثير و يا خود بخاري در كتبشان اين قضايا را بيان ميكنند؟ آنچه كه براي اين آقايان درد آور و غير قابل تحمل است آشكار شدن حقايق پنهان تاريخ است كه اين آقايان وهابي و يا أهل سنت از مخاطبين خود مخفي كرده و در مقابل آنچه را كه خود ميخواهند را به آنان القا ميكنند؛ اما ما اين حقايق را بطور شفاف بيانم ميكنيم و با اين گقتار ما جوانان وهابي و ااهل سنت روشن ميشوند و سراغ علمايشان ميروند و براي سئوالات خود در خواست جواب ميكنند و آنان قادر به پاسخ نيستند؛ لذا ما را متهم به بعضي از اين قضايا ميكنند. اما در رابطه با سئوال ميتوانند به تاريخ طبري، جلد 2، صفحه 456 و عقد الفريد، جلد 3، صفحه 62 و السيره الحلبية، جلد 3، صفحه 482 مراجعه كرده و اين موارد اختلافات را در سقيفه ببيند. واقعا دردآور است؛ يعني نام اين شورا و گفتگو را هر چيزي ميتوان گذاشت جز گفتگوي دوستانه يا شوراي خبرگان و ريش سفيدان يا أهل حل عقد! عبارت طبري را ببينيد طبري كه مورد تاييد همه أهل سنت است حتي خود إبن تيميه، نقل ميكند از عبدالله إبن عبد الرحمن: فاقبل الناس من كل جانب يبايعون ابابكر و كادوا يقتلون سعدبن عباده. بعد از آن گقتگوهاي كه شد آمدند با ابوبكر بيعت كنند در اين حال سعدبن عباده را در زير دست و پا له كردند فقال الناس من اصحاب سعد اتقوا سعد الا تطوه فقال عمر اقتلوه قتله الله. يكي از ياران سعد گفت مواظب باشيد سعد زير دست پا له نشود يمر گفت سعد بن عباده را بكشيد خدا مرگش دهد ثم قام علي راسه فقال لقد هممت ان اطأك حتي تندر عضوك. عمر بالاي سر سعد رئيس انصار ايستاد وگفت من ميخواستم طوري به تو لگد بزنم كه تمام اعضاي بدنت متلاشي و له شود. فاخذ سعد بلحية عمر. سعد بن عباده با مريضي كه داشت ريش عمر را گرفت وكشيد عمر گفت و الله لو حصصت منه شعرة ما رجعت و فيك واضحة. سعد گفت اگر يك مو از ريشم كنده شود يك دندان سالم در دهانت باقي نميگذارم. آيااين است معناي گفتگوي دوستانه و شوراي أهل حل وعقد! در ادامه ميگويد ابابكر گفت فقال ابابكر مهما يا عمر الرفق ههنا ابلغ عمر آرام باش امروز جاي تندي نيست بعد سعد ميگويد اما والله اذا لا لحقنك بقوم كنت فيهم تابعا غير متبوع احملوني من هذا المكان. قسم به خداي عالم اگر چنانچه نيرو داشتم يك لحظه نميگذارم در مدينه بماني و تورا به همان مكاني كه در آن زاده شدي و آنجا دنباله رو بودي و كسي به تو اهميت نميداد تبعيد ميكردم. و بعد گفت من را ببريد به منزلم و بعد ابابكر فرستاد براي بيعت گرفتن از او سعد گفت به خداي عالم حاضرم تمام تيرهايي كه در كمان دارم را حاضر كنم به كمان گذارم و با شما ميجنگم و با شمشيرم در برابر شما قيام كنم. و اقاتلكم باهل بيتي و من اطاعني من قومي فلا افعل. و با أهل بيتم و اطاعت كنندگان از من با شما نبرد كنم ولي حاضر به اين بيعت نيستم. جالبتر اينكه ميگويد: و ايم الله! لو ان الجن اجتمعت لكم مع الانس ما بايعتكم حتي اعرض علي ربي. اگر تمام جن و انس جمع گردند براي بيعت با شما من بيعت نميكنم. اين را سعد ميگويد او شخصيت كوچكي نبوده سابقه درخشاني در زمان رسول الله دارد ميگويد فكان سعد لا يصلي بصلاتهم و لا يجمع معهم و يحج و لا يفيض معهم بافاضتهم فلم يزل كذالك حتي هلك ابوبكر. سعد در نمازي كه عمر و ابوبكر اقامه ميكردند حاضر نميشد با اينان جمع نميشد حج نميرفت تا اين كه ابوبكر از دنيا رفت. اما آن قضاياي ترور و كشتن مخالفين و همين سعد بحث ديگري است كه بعدا بحث ميشود. إبن أبي الحديد در شرح نهج البلاغه، جلد 20، صفحه 21، إبن عقيل در نصايح الكافية، صفحه 172 به اين مطالب صراحت دارند كه عمر برگشت و گفت: اقتلو سعدا قتله الله سعدا اقتلوه فانه منافق. سعد را بكشيد كه او منافق است. خيلي در آور است كه جناب عمر در آنجا يك صحابي جليل القدر را منافق خطاب ميكند. آيا اين اهانت نيست مگر شما نميفرمائيد: اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم. حال اگر كسي به يك صحابي بگويد منافق اقتداءً به عمر شما چه پاسخي داريد؟. اين درگيري عمر با سعدبن عباده حتي در كتب لغت هم وارد شده و جزء فرهنگ مردم گشته. كتاب النهايه في غريب الحديث إبن اثير، جلد 4، صفحه 13 و لسان العرب، جلد 11، صفحه 549 اين در گيري را مفصل نقل كرده اند. در رابطه با قضيه درگيري بين حباب بن منذر كه از اصحاب جليل القدر است و از شركت كنندگان در جنگ بدر بوده است با جناب عمر طبري در تاريخش، جلد 2، صفحه 458 ميگويد عند ما ارتفع الصوات رد علي عمر قائلا. يعني حباب بن منذر سخن عمر را به او بر گرداند وبه انصار اين چنين خطاب كرد يا معشر الانصار املكوا علي ايديكم و لا تسمعوا مقالته هذا و اصحابه. اي انصار مواظب باشيد و كار را به دست گيريد و به سخنان عمر و اطرافيانش گوش ندهيد اينان تصميم دارند اين خلافت را از شما بگيرند. فإن أبوا عليكم ما سالتموه، فاجلوهم ين هذا البلاد. حباب ميگويد اگر چنانكه ابوبكر و عمر نسبت به امر خلافت و امامت با شما مخالفت كردند جلاي وطن كنيد آنان را واز مدينه بيرونشان كنيد فتولوا عليهم هذه الامور. شما خودتان امر خلافت را به عهده بگيريد. فانتم و الله احق بهذا الأمر منهم. شما انصار شايستهتر از مهاجرين هستيد. فانه باسيافكم دان لهذا الدين ممن لم يكن يدين. به شمشير شما بوده كه اينها آمدهاند مسلمان شدهاند. انا جذيلها المحكك و غذيقها المرجب. اين عبارت در صحيح بخاري هست ميگويد من در ميان شما همانند آن چوبي هستم كه در خوابگاه شتران قرار ميدهند كه شتران به هنگام خوارش خود را به آن ميسايند من همانند آن درخت هستم. كنايه از اينكه من پناهگاه شما در سختيها هستم به من پناه بياوريد ودر كارهاي بزرگ برمن تكيه كنيد. اما والله لان شئتم لنعيدنها جذعه. اگر بخواهيم اينها را از مدينه بيرون ميكنيم . فقال عمر اذا يقتلك الله. پس عمر برگشت و به حباب بن منذر گفت خدا تو را بكشد. قال حباب بل اياك يقتل. حباب هم در جواب گفت بلكه خودت كشته شوي. اين دركيريها بين آقاي عمر وصحابه در سقيفه ناقض حرف آقايان است كه ميگويند آنجا صلح صفا بوده شوري بوده أهل حل وعقد بودهاند آنجا اين حرفها در كار نبوده است. تاريخ طبري، ج2، ص485 جالب اينكه آقاي إبن ابي الحديد سني معتزلي كه در امر سقيفه تمام تلاش خود را ميكند تا ثابت كند خلافت ابي بكر حق بوده و علي شايسته خلافت نبود ميگويد: و حطم حباب بن منذر الذي قال يوم السقيفه انا جذيلها المحكك. اينها حمله كردند يا جناب عمر يا ديگران و زدند بيني او را شكستند. در مجموع اين قضايا نشانگر اين است كه مساله سقيفه يك جلسه دوستانه يا شورائي نبود أهل حل و عقد در آن جمع شده باشند. * * * * * * * آقاي هدايتي اساسيترين دليل مطرح شده در اثبات شايستگي آقاي ابوبكر جهت تصدي امر خلافت چه بود؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با اساسيترين مطلبي كه اينها بيان كردهاند ما از صحيح بخاري و ديگر منابع أهل سنت در قبل آورديم كه انصار با توجه به سابقه درخشاني كه داشتند پيامبر و مهاجرين را ماوي دادند و اسلام به واسطه شمشير ما گسترش پيدا كرد و محكم شد. ميگفتند ما شايستهتر هستيم مهاجرين هم دلايلي داشتند كه بيان ميكنيم. تا آنجا كه من اطلاع دارم خود ابوبكر و در سخنانش خود عمر و ابوعبيده حزاء اينها عباراتي را آورده اند. اولا عبارت ابوبكر اين است كه ميگويد من شايسته براي خلافتم نه شما انصار و بيان ميكند: اولا ما مهاجرين سبقت در اسلام و عبادت الرحمن را داريم طبري ميگويد: فبدا ابوبكر وحمد الله واثني عليه تا آنجا كه گفت وفخص الله المهاجرين الاولين من قومه بتصديقه والايمان به يكي از خصوصيات ما كه با آن شايسته خلافت ميگرديم اين است كه قبل از شما پيامبر را تصديق كرديم. شما يك دقتي بكنيد ببينيد اين استدلالهايي كه ابوبكر كرده يا عمر كرده هزار برابرش در وجود اميرالمومنين بوده يا نه؟ اگر شما به اين جهت شايستهايد كه اولين ايمان آورندگان بوديد امير المؤمنين علي كه هفت سال قبل از آنكه ابوبكر و ديگران ايمان آورند ميفرمايد ايمان داشتم و همراه پيامبر نماز ميخواندم. ثانيا: و المواساه له و الصبر معه علي شدة اذي قومهم لهم. در برابر مخالفين پيامبر ما از او دفاع ميكرديم در مصيبتهاي آن حضرت ما شريك غمش بوديم. ببينيد آيا دفاع علي و ابوطالب اگر نبود آيا قريش ميگذاشتند پيامبر يك ساعت زنده بماند قضيه شعب ابي طالب كه واقعاً يك نقطه روشن و افتخار است در تمام اين موارد هم شيعه، هم سني، كوچك، بزرگ، مسيحي و غيره اذعان دارند كه اولين ايمان اورندگان در زنها خديجه و از مردها آقا اميرالمومنين بودند. ثالثا: و هم اولياءه و عشيرته. خيلي جالب است در حدي كه خندهآور ميگردد. ميگويند ما مهاجرين چون از دوستان پيغمبر و از خانواده ايشان هستيم. احق الناس بهذا الامر من بعده شايستهترين انسانها بعد از او هستيم در امر خلافت. خيلي جالب است من دوست داشتم كه بعض از عزيزان أهل سنت در رابطه به اين مطلب توضيحي بدهند بنده كه هر چه در شروح گشتم چيزي نيافتم به اين كه كلمه كه ما عشيره پيغمبر بوديم جنابان ابي بكر و عمر چه وقت فاميلي با رسول خدا داشتند يا چه ارتباط تنگاتنگي داشتند كه آقا اميرالمومنين علي فاقد آن باشند. و بعد جالب اينكه: و لا ينازعهم ذالك الا ظالم. هركس با ما مهاجرين در امر خلافت پيامبر مخالفت كند ظالم است. تاريخ طبري، ج2، ص457 ـ الكامل لإبن اثير، ج2، ص329 يعني همه انصار ظالم هستند. بعد ميبينيم خود جناب عمر بلند شده و صحبت ميكند سخناني ايشان در بيان اموري كه ايجاد شايستگي در آنها ميكند خيلي جالب است در سخنانش ميگويد: من كانت نبوه فيهم و ولي امورهم منهم و لنا بذالك علي من ابي من العرب الحجه الظاهره و السلطان المبين. ميگويد كساني كه نبوت از قبيله آنان است آن قبيله شايستگي خلافت را دارد و حجت ظاهره و سلطان مبين با ما مهاجرين است (كان النبوه فيهم) نبوت در ميان ماست. اما اگر اين ملاك قرار گيرد رسول خدا از بني هاشم بود علي هم از بني هاشم و اگر نبوت ملاك باشد علي (عليه السلام) چند قدم نزديكتر است. و بعد جالب اين كه عمر ادامه ميدهد: من ذا ينازعنا سلطان محمد و امارته و نحن اولياوه و عشيرته الا مدل بباطل او متناجف لاثم او متورط في هلكة هر كس در اين قضيه با ما مخالفت كند و در اين حق مسلمان منازعه كند اين نيست جز اينكه سخني به باطل گفهاند يا به بيراهه ميروند و مرتكب گناه ميشوند و يا در ورطه هلاكت ميافتند. جناب عمر هم به اموري استدلال ميكند كه در تمام اينها آقا اميرالمومنين از همه اينها اولي بوده است. از آن طرف هم بشير بن سعد ابو نعمان برميخيزد و سخنراني ميكند؛ البته به عقيده بنده عبارات ايشان شايد صحيح نباشد چون مطالبي است كه نه از زبان عمر نقل شده نه از زبان أبي بكر؛ بلكه اين جزء مسائلي است كه در زمان بني اميه وارد شده. ميگويد آقايان مهاجرين فضيلت بيشتري دارند؛ چون آقاي ابوبكر يار غار پيامبر بوده است. ما عرض ميكنيم اگر رفتن در غار ملاك فضيلت براي تصدي خلافت باشد خوابيدن امير المؤمنين در بستر پيامبر كه از آن مهمتر حساستر و بحرانيتر ميباشد. چهل تن از پهلوانان قريش قسم ياد كرده بودند كه شبانگاه پيغمبر را در داخل رختخواب قطعه قطعه كنند امير المؤمنين خوابيد و آيه 207 سوره بقره نازل شد اگر ملاك افضليت اين باشد، خوابيدن در بستر نبي به مراتب اعلي و افضل است. و بعد اينكه خليفه الرسول علي الثلاث است چون كه در آخرين لحظات به جاي پيامبر و از طرفشان نماينده شد كه براي مردم نماز بخواند پس با اين عمل شايستگي او مشخص ميشود. در جاي خود ميگوئيم كه اين قضيه نماز درو غي بيش نيست. كه در زمان بني اميه و بني عباس وارد شده است و بعد اضافه بر اين چطور زماني كه پيامبر ميفرمايد قلم و كاغذ بياوريد ميگوئيد هذيان ميگويد؛ اما وقتي ميفرمايد ابوبكر جاي من نماز بخواند هذيان نيست. اما خلاصه دليل مهاجرين در تصدي خلافت: 1. سبقت در اسلام و عبادت الرحمن؛ 2. نصرت پيامبر در شدائد؛ 3. خويشاوندي و أهل بيت بودن با پيامبر؛ 4. ابوبكر افضل مهاجرين است؛ 5. يا ر غار نبي؛ 6.خليفه پيامبر در نماز. كه در آينده نقد مبسوط دلايل آقايان و ادله شيعه را بيان ميكنيم. * * * * * * * آقاي هدايتي بله بسيار جالب و جاي تعجب و تأمل هست كه چگونه از كنار مسائل مهم تاريخي به راحتي ميگذرند اين جمله عمر معروف است حسبنا كتاب الله چرا خود ايشان در اين درگيريها به كتاب خدا اعتنا نكرده. اما سئوال اين است كه اساسيترين دلايل اقامه شده در سقيفه براي دور نگهداشتن امير المؤمنين در مساله خلافت چه بود؟ استاد حسيني قزويني خيلي خلاصه عرض كنم كه به سوالات بينندگان هم برسيم باز طبري و إبن اثير نقل ميكنند (واقعا برنامه شما نام با مُسمّايي دارد تاريخ پنهان) كه روزي عمر به إبن عباس گفت: اتدري ما منع قومكم منهم بعد محمد فكرهت ان اجيبه. آيا فهميدي كه چرا قريش نگذاشتند خلافت به شما برسد و علي خلافت را تصدي كند. فقلت ان لم اكن ادري فامير المؤمنين ادري إبن عباس گفت اگر من ندانم شما من را آگاه كنيد. فقال عمر كرهوا ان يجمعوا لكم النبوه والخلافه چون ما كراهت داشتيم نبوت و خلافت هر دو در خانواده هاشم باشد. من از بينندگان تقاضا دارم اين دو عبارت را از جناب عمر كنار هم بگذارند عبارت تاريخ طبري، جلد 2، صفحه 457 و انساب الاشراف بلاذري، جلد 5، صفحه 16 كه ميگويد: چون نبوت در درون ما بوده است شايسته براي خلافتيم و از آن طرف در اينجا ميگويد چون نبوت داخل در بني هاشم بود، ما قريش نخواستيم نبوت و خلافت در يك جا جمع شود. جالب اينكه جناب عمر ميگويد: كرهوا النبوه و الخلافه فتبجحوا علي قومكم بجحا بجحا. تا اينكه شما بني هاشم به مردم فخر بفروشيد و به مردم بگوئيد هم نبوت در ما بوده و هم خلافت. آقاي إبن عباس ميگويد گفتم آيا اجازه ميدهيد من حرف بزنم ناراحت نميشوي گفت نه سخن بگو شما كه اين را ميگوئيد قرآن در سوره محمد، آيه 9 در مورد قريش ميفرمايد: ذالك بانهم كرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم. آنان نبوت پيامبر را كراهت داستند از نزول قرآن كراهت داشتند. آيا كراهت قريش ملاك ميشود؟ در جاي ديگر دارد إبن عباس داستان سليمان كه هم نبوت و هم خلافت در او جمع شده بود را ميآورد ميگويد وقتي اين آيه را خواندم عمر گفت آقاي إبن عباس داري حرفهاي درشت ميزني ميترسم به كلي از چشمم بيفتي. فقال عمر بلغني انك تقول انما صرفوها عنا حسدا و ظلما شنيدم در جائي گفتي قريش (ابوبكر و عمر) نگذاشتند خلافت به بني هاشم برسد از روي حسد و ظلم. فقلت اما قولك يا امير المؤمنين ظلما فقد تبين للجاهل و الحليم و اما قولك حسدا فان ابليس حسد آدم فنحن ولده المحسدون إبن عباس ميگويد اما اين كه گفتم شما در حق ما بني ظلم كرديد براي همه از جاهل بردبار كاملا واضح و روشن است. پس از اين سخنان عمر برگشت و گفت: هيهات ابت والله قلوبكم يا بني هاشم الا حسدا ما يحول وضغا و غشا اي بني هاشم قلبهاي شما مملو از حسد و كينه خالي نشدني است. عباس ميگويد: مهلا يا امير المؤمنين لا تصب قلوب قوم اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا بالحسد و الغش فان قلب رسول الله صلي الله من قلوب بني هاشم. قلوب ما بني هاشم را قلب علي را متهم ميكني به حسد و كينه (اين كه را من از اصول كافي يا بحار نميگويم تمام اينها در تاريخ طبري و كامل إبن اثير موجود است) در ادامه ميگويد: قلوبي را متهم ميكني كه خدا در قرآن آنها را از هرگونه رجس پليدي پاك كرده پس به راستي قلب رسول الله هم جزء همين قلوب است. بعد ميگويد وقتي خواستم از عصبانيت بلند شوم: فقلت افعل لاقوم استحيا مني. جناب عمر از من خجالت كشيد و گفت: و قال إبن عباس: مكانك فوالله اني لراع لحقك محب لما سرك. ما حقوق تو را رعايت كرده و آنچه مورد خوشنودي تو است انجام ميدهيم. تاريخ طبري، ج3، ص289 و به چاپي ج4، ص223 ـ الكامل لإبن اثير، ج3، ص63 و چاپ 6 جلدي، ج2 ص218 پس اولين اتهامي كه به علي و بني هاشم گفتند نبايد خلافت و نبوت در يكجا جمع شود. دومين دليل: اينكه ميگفتند علي جوان و بچه است در غالب مصادر أهل سنت اين عبارت هست. تاريخ دمشق، جلد 42، صفحه 349 و اخبار الدوله العبايسه، صفحه 128. راغب اصفهاني هم در محاضرات الأدبا نقل كرده كه مسالهاي پيش آمد بين آقاي إبن عباس و جناب عمر كه چرا نگذاشتند خلافت به علي برسد. جناب عمر گفت: استصغروا صاحبك. ديديم علي كوچك است و تجربه ندارد. إبن عباس ميگويد: قلت والله ما استصغروا رسول الله ان يأخذ براءة من ابي بكر فيقراها علي الناس. قسم به خدا پيامبر علي را كوچك نشمرد زماني كه ابوبكر مامور بود به بردن سوره برائت كه پيامبر او را بر گرداند و به جاي او علي را فرستاد تا از او پس بگيرد و براي مردم بخواند. يا در بعضي تعابير دارد آنوقتي كه پيامبر علي را به جنگ جنگجويان از بدر احد تا حنين ميفرستاد جوان و بچه نبود؛ ولي وقتي كه ميخواهيد خلافت را تصاحب كنيد او را متهم به بچگي ميكنيد؟ تقريبا در اين دو محور بود. و بعضي موارد كه إن شاء ا... در آينده رسيدگي ميكنيم. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: اگر فرضاً حضرت علي و ائمه بعد از پيامبر زمام امور را به دست ميگرفتند چه تضميني وجود داشت كه جامعه بعد آنان فاسد نگردد؟ جواب: رسول اكرم در آن مدت كوتاه هفت يا هشت سالي كه در مدينه بودند چه اثري داشت مردمي كه جز جنگ، فحش، درگيري، زنده به گور كردن دختران چيز ديگري نميدانستند چه تاثيري داشت؟ اگر امير المؤمنين (عليه السلام) هم بودند همان هدايتها را استمرار ميدادند و بعد آقا امام حسن (عليه السلام) و تا به امام زمان (عليه السلام). ما معتقديم دنيا به يك مدينه فاضله مبدل ميشد و از نظر كمالات عقلي و ديني و اخلاقي به مرحلهاي ميرسيد كه از شيطان و پستي خبري نبود. * * * * * * * سؤال: شيعه براي بعد از حضرت مهدي، چه فكري كرده است؟ جواب: بعد از امام زمان (عليه السلام)، آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) با ادله محكمي كه داريم رجعت ميكنند و بعد از ايشان هم آقا سيد الشهدا (عليه السلام) خواهند آمد و اين رجعتها ادامه دارد تا اين جهان به قيامت متصل شود. در دوران غيبت هم به امر ايشان، هدايت توسط نواب عام آن حضرت و فقهاء و مراجع بوده و هست. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: مهدي -
تاريخ: 06 آذر 86 - 00:00:00
بسيار عالي و مفيد بود با تشكر من اين مطالب را بخاطر استفاده دوستان به اسم خودتان در وبلاگم آورده ام جواب نظر: سلام عليكم خواهش مي كنم ما خوشحال ميشيم كه اينگونه آثار و مطالبي راجع به دفاع از حريم ولايت و امامت را شما و يا ساير دوستان نشر دهيد. و از پيشنهادات سازنده خود ما را بهره مند سازيد موسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر (عج) معاونت اطلاع رساني |
2 |
نام و نام خانوادگي: سازندگي -
تاريخ: 08 آذر 86 - 00:00:00
با عرض سلام مدتي است شبكه سلام در دست رس نيست خيلي علاقه به برنامه هاي آن دارم مي خواستم ببينم علت چيه والسلام جواب نظر: انشاء الله به زودي برنامه هاي شبكه سلام ادامه خواهد يافت . موفق و سر فراز باشيد . |
3 |
نام و نام خانوادگي: ابراهيم اکرمي -
تاريخ: 17 آذر 86 - 00:00:00
با سلام و تشکر . بر خود لازم دانستم که اولا از تمامي دست اندرکاران تلويزيون جهاني سلام به واسطه آنهمه برنامه هاي جالب و علمي و روشني بخش نهايت تشکر و قدرداني را نموده و ثانيا از حضرت عالي که واقعا نماد کاملي از علم و اخلاق و کردار و گفتار شايسته ايد بي نهايت سپاسگزاري نمايم . انشاالله خداوند منان تمامي کساني که در راه احقاق حقوق ضايع شده شيعيان اثني عشري سر از پا نشناخته و شبانه روز تلاش مي نمايند در پناه خود و آقا امام زمان (عج) سلامت و مصون و محفوظ بدارد . انشاالله . |
4 |
نام و نام خانوادگي: اباذر -
تاريخ: 28 دي 87 - 00:00:00
خوب است دستتان درد نکند |
5 |
نام و نام خانوادگي: سلامات -
تاريخ: 29 دي 87 - 00:00:00
سقيفه شروع مشكلات و اختلافات نيست بلكه در آن زمان شجره ملعونه ميوه داده است . در زمان پيامبر هم در حقيقت دو حزب بود يك حزب حق و حقيقت ( علي و شيعيانش مانند : ابوذز -مقداد- سلمان - حذيفه- عباس عموي پيامبر - جابر بن عبدالله انصاري - بلال - ابن مسعود - ابن عباس- اسامه- عمار - عقيل ) و حزب ديگر ( حزب قريشي )حزب نفاق ، ريا ، فرصت طلبي ، ترور ، خيانت مانند ( اول تا سوم - ابوسفيان - معاوية بن ابي سفيان -يزيد بن ابي سفيان- مغيره بن شعبه ( طراح ترور پيامبر در ليلة المبيت)- صهيب - ابن عوف - خالد بن وليد - اشعري ). عمده کارهاي حزب دوم که به حزب قريشي معروف است ( توطئه ترور پيامبر در ليلة المبيت - توطئه ترور پيامبر در عقبه -مسمو نمودن و به شهادت رساندن پيامبر و فرزندش ابراهيم - توطئه سحيفه ملعونه - توطئه سقيفه بني ساعده - غصب خلافت حقه اهل بيت - انحراف اسلام از مسير الهي - ايجاد بدعتهاي فراوان و قتل و ترور در اسلام - ايجاد بدعت قتل اسراء - عدم اجازه به پيامبر جهت نوشتن وصيت مکتوب در آخرين روز هاي حيات آن بزرگوار و طرد شدن توسط پيامبر - به شهادت رساندن حضرت زهراي مرضيه (س) - اخذ بيعت زور از مردم - ترک لشکر اسامه و مورد لعن شدن توسط پيامبر- اين حزب در زمان حصر ابوطالب از شکنجه گرهاي مسلمانان واقعي بوده است و سپس در دو مرحله اول جهت نفوذ در بين مسلمانان و در مرحله دوم از ترس بطور ظاهري اسلام آوردند و با حفظ جان خود به برنامه ضربه زدن به اسلام ادامه دادند )- اگر بطور کلي به مسئله نگاه کنيم متوجه مي شويم که شجره ملعونه همزمان با رشد شجره طيبه اهل بيت رشد مي کرده است .در سحيفه ملعونه به اين نتيجه رسيدند که مانع رسيدن خلافت به اهل بيت شوند و بطور نوبتي خلافت را دست بگيرند. از جمله اينکه به توافق رسيده بودند که اولي دو سال خلافت کنددر مدت دو سال حزب قريشي به دو حزب تقسيم شد ( حزب بکري و حزب عمري ) و چون بعد از گذشت دو سال از کنار کشيدن خودداري نمود حزب دوم نقشه قتل او را کشيد و او را مسموم کرد و به قدرت رسيد با گذشت زمان بني اميه قدرت گرفتند و جهت آماده کردن شرايط براي به قدرت رسيدن نقشه قتل دومي توسط مغيرة بن شعبه عملي شد و طبق برنامه قبلي سومي به قدرت رسيد . بعد از سومي بايد خلافت به عبدالرحمن بن عوف مي رسيد ولي چون مخالف اهداف بني اميه است نقشه ترور ابن عوف عملي گرديد تا بني اميه به قدرت برسند. حزب بکري که از نقشه سومي در ترور ابوبکر آگاه شده بودند در اولين فرصت ضربه را به او زدند البته سومي اين قدر شورش را در آورده بود که بعد از مرگ او را در مقبره مسلمانان دفن نکردند . حزب بني اميه با يک دست در حال کشتن و تصفيه حزب بکري ( عبدالرحمن بن ابوبکر - عايشه - محمد بن ابوبکر - طلحه ..... ) بود و با يک دست در حال تعريف و تمجيد از ابوبکر و کم رنگ نمودند مقام و منزلت اهل بيت جهت پيشبرد اهدافش بود . همين مغيرة بن شعبه که نقشه ترور پيامبر در ليلة المبيت را کشيده بود در هجوم به منزل زهرا شرکت کرد و در اواخر حکومت عمر شايعه حضور ابوبکر با پيامبر در غار پخش کرد و با کمک حزبش فتوا داده شد که هرکس منکر حضور ابوبکر در غار باشد کافر است و با به قتل برسد نمي دانم اين قانون را از کجاي قرآن و سنت در آورده بودند . ميوه هاي ديگر شجره ملعونه حکومت بني اميه و بني مروان است . |
6 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 11 فروردين 89 - 00:00:00
با عرض سلام خدمت شما داريم پيامبر در آخرين روزهاي حيات پر برکتشان خواستند بنويسند که کتاب خدا و اهل بيت از هم جدا نيستند ولي عمر گفت حسبنا کتاب الله آيا پيامبر وقت ديگر نداشتند که ايننامه را بنويسند؟؟؟؟؟ يک سوال داشتم واينکه شبکه سلا م در کجا مستقر است در کالو فرنيا يا قم ؟؟؟ بعد اينکه شبکه شيعه در ماهواره فقط شبکه سلام است؟ ياعلي التماس دعا جواب نظر: با سلام دوست گرامي پيامبر تابع وحي هستند و هر زمان كه وحي دستور دهد ،كارها را انجام ميدادند ! جناب دكتر قزويني ، مدتي است كه ديگر در شبكه سلام برنامه ندارند ! ميتوانيد با خود آنها ارتباط داشته باشيد . شبكه هاي بسياري وجود دارد : الكوثر ، اهل بيت و...
|
7 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 11 فروردين 89 - 00:00:00
باعرض سلام خدمت شما وتشکر از پاسخ مي خواستم بدانم آيا در خانه حضرت علي عليه السلام فقط از مسجد باز ميشده وآيا خانه حضرت علي در ديگر نداشته وعمر کدام در را آتش زده بعد خواشمندم با دليل ومدرک اثبات کنيد که امام حسن عليه السلام در غزوه هاي زمان عمروابوبکر شرکت نداشته اند . با اهل سنت که صحبت مي کنيم براي خلافت عمر وابابکر آيه امرهم شوري بينهم اشاره به اين دارد که در کار خودتان شوري داشته باشيد نه اينکه شوري حکومتي تشکيل دهيد در پاسخ مي گويند اين برداشت شماست برداشت شما با ما فرق دارد. يا همين طور آيه اولي الامر منکم چه جواب دهيم؟ و يک کنجکاوي چرا ديگر آقاي قزويني شبکه سلام حضور نمي يابند؟ با تشکر -ياعلي جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- خانه اميرمومنان علي عليه السلام ، دو درب داشت ، يك درب به مسجد و يك درب به بيرون ! (درب مسجد همان دري است كه پيامبر ساير مردم را از داشتن آن محروم كرد و اين حق را به دستور الهي تنها براي اميرمومنان باقي گذاشت ! و البته طبق بعضي از نقلها بعد از غصب خلافت ، به دستور خلفا مسدود شد) ؛ آنچه از تاريخ به دست ميآيد ، درب دوم آتش زده شده است ! زيرا درب اول به داخل اتاق و خانه فاطمه (حجره) باز ميشد و درب ديگر به حياط و در زمان هجوم اميرمومنان در حجره بودند و فاطمه زهرا سلام الله عليها بيرون ؛ و لذا ايشان در ابتدا به كنار در رفتند. 2- شركت در غزوه ها دليل ميخواهد و نه شركت نكردن ! اهل سنت بايد ادله خويش را مطرح كنند ، تا ما نيز پاسخ بگوييم كه هيچ مدرك صحيحي ندارند ! 3- آيه ميفرمايد «وأمرهم» يعني كارهاي خودشان ! اما مامت جزو اموري كه به دست مردم باشد نيست ! امامت و نبوت از يك نوع هستند و خداوند ميفرمايد «الله اعلم حيث يجعل رسالته» و در مورد امامت نيز آيات فراوان دلالت بر اين دارد كه امامت به دست خداست «اني جاعلك للناس اماما» و... همچنين روايات فراواني در كتب اهل سنت به اين مطلب دلالت ميكند ! 4- اگر ادعا ميكنند كه اين نظر ما و برداشت ما است ، ادعاي انها نيز برداشت انها است ! هر دو طرف بايد براي ادعاي خويش دليل بياورند تا به راي خويش عمل نكرده باشند و بهترين دليل آيات قرآن و روايات پيامبر است ! كه رجوع به آنها سبب تثيبت ادعاي شيعه ميشود ! 5- در مورد شبكه سلام به آدرس ذيل مراجعه كنيد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=571 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات
|