* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 18 آذر 1386 | تعداد بازديد: 3192 | |
سقيفه، سر آغاز تمام اختلافات 03 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: سقيفه، سر آغاز تمام اختلافات 03 شبكه سلام : 24 آبان 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آقاي هدايتي آيا ميتوان گفت كه مقدمات خلافت أبي بكر در زمان خود پيامبر پيروزي شده بود يا خير؟ اگر در اين زمينه اسنادي هست بيان فرمائيد؟ استاد حسيني قزويني در مورد اين مطلب كه آيا خلافت ابوبكر نقشهاي از پيش ساخته بود و از زمان خود پيامبر پي ريزي شده بود در تاريخ و به اصطلاح تاريخ پنهان اسنادي موجود است. در شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد معتزلي سني، جلد 6، صفحه 95 كه تمام سعي و تلاش خود را كرده براي تثبيت موقعيت ابوبكر و عمر و خليفه سوم در آنجا از قول أمير المؤمنين (عليه السلام) ذكر ميكند كه حضرت فرمودهاند: و لولا خاصة ما كان بينه و بين عمر لظننت انه لا يتبها عني. اگر آن ويژگيها و هماهنگيهاي از قبل طراحي شده بين ابوبكر و عمر نبود گمان نميكردم كه او، خلافت از من دور شود. البته محمّد بن جرير طبري هم در كتاب المسترشد، صفحه 413 هم مانند اين تعبير را دارد. و همچنين إبن قتيبه دينوري نيز كه از شخصيتهاي بارز اهل سنت است، در كتاب الامامة و السياسة، جلد 1، صفحه 29 به تحقيق آقاي شيري از قول حضرت علي نقل ميكند كه عمر را مخاطب قرار داده و فرمودهاند: اي عمر از پستان خلافت تا ميتواني شير بدوش كه سهم تو در آينده محفوظ است وكار حكومت ابوبكر را محكم ساز كه روزي اين حكومت به تو باز خواهد گشت. البته شايان ذكراست كه در طول تاريخ، تمام بزرگان اهل سنت، نسبت اين كتاب را به (إبن قتيبه) تاييد كردهاند. اين قضايا نشان ميدهد كه تمام حوادث جاري بعد از وفات نبي و امر خلافت ابوبكر و عمر از پيش تعيين شده بود. همچنين مرحوم شهيد صدر (ره) در الفدك في تاريخ، صفحه 80 از علماي شيعه نيز اين عبارت كتاب الامامة والسياسة إبن قتيبه را نقل ميكند. البته اين عبارت را آقاي جوهري در كتاب السقيفة و فدك، صفحه 62 و إبن أبي الحديد معتزلي سني در شرح نهج البلاغة، جلد 6، صفحه 11 هم نقل ميكنند كه در مجموع نشان ميدهد از قبل طراحي شده و محصول چند ساعت نيست. نكته بعد اينكه ما ميبينيم جناب خليفه دوم وقتي كه نبي مكرم دستور به آوردن دوات وقلم ميدهند ميگويد كه مريضي برايشان غلبه كرده و قرآن ما را كفايت ميكند. عبارتي است كه إبن أبي الحديد از قول إبن عباس صراحت دارد و نقل ميكند كه مناظرهاي بين إبن عباس و عمر واقع شد إبن عباس ميگويد خليفه عمر از من پرسيد فهميدي كه پيامبر اكرم در آخرين لحظه حيات كه فرمود قلم و كاغذ بياوريد وصيتي بنويسيد ميخواست چه بگويد؟ گفتم نه شما بفرمائيد ما استفاده كنيم جناب عمر گفت: پيامبر تصميم داشت در آخرين ساعات تصريح به نام علي كند وبا صراحت او را بعد از خود خليفه و جانشين قرار دهد ومن مانع اين كار شدم و از اين امر جلوگيري كردم. جالب اينكه آقاي عبد الوهاب عبد المقصود از شخصيتهاي برجسته اهل سنت، وقتي يه اين قضيه ميرسد به صراحت ميگويد: ما بعيد ميدانيم اين قضيه هماهنگ شده بود و اينكه وقتي پيامبر از دنيا رحلت كرد آقاي عمر شمشيري ميكشد وميگويد اگر كسي بگويد پيامبر از دنيا رفته من پاهاي او را قطع ميكنم وگردن او را طوري ميزنم كه در هوا چرخ بزند اينطور جو را نگه داشت تا أبي بكر از سنح بر گردد وبعد از برگشتن آيه شريفه فانك ميت را ميخواند وجو آرام ميشود. و ما عرض كرديم اين آيات را عباس عموي پيامبر و ام مكتوم هم خواند اما كسي اهميت نداد. نكته چهارم اينكه ما ميبينيم در آن لحظهاي كه همه در مصيبت پيامبر غمناك و عزادارند و هم در كنار جنازه يامبر مشغول تجهيز و تكفين هستند، در آن ميان جناب أبي بكر از خانه پيامبر بيرون ميآيند و به سوي سقيفه بني ساعدّه ميرود. اين نشان ميدهد كه يك مسائلي پس پرده بوده. نكته پنجم و آخرين نكته. نامهاي است كه معاويه به محمّد بن أبي بكر مينويسد. اين نامه را إبن اثير و طبري وقتي به آن ميرسند ميگويند نامهاي بين معاويه و محمّد رد و بدل شده و ما دوست نداريم ذكر كنيم براي اينكه جامعه نميپذيرد؛ ولي نامه را ديگران آوردهاند. مروج الذهب، جلد 3 صفحه 11 إبن مزاحم در وقعة صفين، صفحه 120 إبن أبي الحديد شرح نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 190 همه آوردهاند كه معاويه به محمّد إبن أبي بكر مينويسد در جواب نامه محمّد بن أبي بكر كه او را مورد عتاب قرار ميدهد و در مقابل ايستادگي او در برابر علي (عليه السلام) او را بازخواست ميكند. معاويه ميگويد ما همه در زمان پدرت و در زمان پيامبر حق علي را به خودمان مقدم ميداشتيم و فضل او برايمان روشن بود و وقتي پيامبر از دنيا رفت پدر تو و عمر از اوّل مخالف با سخن پيامبر بودند و بر اين مخالفت در تعيين جانشني بعد از پيامبر با يكديگر به اتفاق رسيدند. من معاوية بن أبي سفيان، إلي الزاري علي أبيه محمد بن أبي بكر. سلام علي أهل طاعة الله، أما بعد، فقد أتاني كتابك تذكر فيه ما الله أهله في قدرته و سلطانه و ما أصفي به نبيه، مع كلام ألفته و وضعته، لرأيك فيه تضعيف و لأبيك فيه تعنيف، ذكرت حق إبن أبي طالب وقديم سابقته و قرابته من نبي الله و نصرته له و مواساته إياه، في كل خوف وهول و احتجاجك علي و فخرك بفضل غيرك لا بفضلك. فاحمد إلها صرف ذلك الفضل عنك و جعله لغيرك، فقد كنا و أبوك معنا في حياة نبينا، نري حق إبن أبي طالب لازما لنا و فضله مبرزا علينا، فلما اختار الله لنبيه ما عنده و أتم له ما وعده و أظهر دعوته و أفلج حجته، قبضه الله إليه، فكان أبوك و فاروقه، أول من ابتزه و خالفه، علي ذلك اتفقا و اتسقا، ثم دعواه إلي أنفسهما فأبطأ عنهما و تلكأ عليهما، فهما به الهموم: و أرادا به العظيم، فبايعهما و سلم لهما، لا يشركانه في أمرهما و لا يطلعانه علي سرهما، حتي قبضا و انقضي أمرهما. * * * * * * * آقاي هدايتي فرموديد كه بعضي صحابه از جمله عمر و أبو بكر تجهيز بدن پيامبر را ترك كردند و به سقيفه رفتند. حال سؤال اينجا است كه چه كساني مسئول تجهيز و تدفين بدن شريف پيامبر گشتند؟ استاد حسيني قزويني در اين رابطه در صحيح بخاري، جلد 8، صفحه 26، حديث 6830 از قول آقاي عمر نقل ميكند كه گفت من به دنبال أبي بكر آمدم و گفتم بيا برويم به طرف برادران انصار كه در سقيفه تجمع كردهاند و مشغول تعيين خليفهاند. نشان دادند كه كنار بدن پيامبر بودهاند. البته بودن آقاي عمر در منزل ثابت نيست؛ ولي اينكه أبو بكر در داخل منزل بوده تا حدودي روشن است. در تاريخ طبري، جلد 2، صفحه 456 نقل ميكند زماني كه انصار در سقيفه جمع شده بودند براي تعيين خلافت و خبر كه به عمر رسيد بلافاصله آمد به طرف منزل پيامبر و كسي را به داخل منزل فرستاد تا أبو بكر را صدا بزنند (در اين موقع عليّ بن أبي طالب مشغول تجهيز) أبي بكر گفت: من كار دارم و در كنار بدن هستم اما عمر باز تأكيد كرد و ميگويد آقاي أبو بكر يك اتفاق تازهاي افتاده كه حتماً بايد خودت حضور داشته باشي اينجا أبو بكر از منزل خارج ميشود و به همراه عمر به سقيفه ميروند. جناب شهرستاني در الملل و النحل، جلد 1، صفحه 24 هم صراحت دارد و ميگويد امير المؤمنين بنا به وصيت پيامبر مشغول تجهيز و تكفين پيامبر بود. جالب اينكه هيثمي عالم پرآوازه اهل سنت يك حالت طعنهاي دارد ميگويد اين صحابهاي كه آن همه آقايي به سبب پيامبر نصيبشان شد و آن همه اظهار ارادت داشتند در حين تجهيز تكفين پيامبر كجا بودند كه بدن پيامبر را با اهل بيت خود تنها گذاشتند. مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص33 إبن حجر عسقلاني در الإصابة في تمييز الصحابة صراحت دارد به اينكه از قول ابو ذؤيب كه صحابه و شاعر است ميگويد: من خواب ديدم خواب وحشتناكي و آمدم مدينه احساس كردم اتفاق ناگواري براي پيامبر افتاده وقتي كه آمدم به مدينه ديدم مدينه سراسر گريه و شيون فراگرفته و آنچنان صداي ولوله هست مثل ايام حج در وقت تلبيه. پرسيدم چه خبر است گفتند پيامبر از دنيا رفته آمدم طرف خانه پيامبر درب خانه را زدم اما درب بسته بود و فقط اهل بيت پيامبر در درون خانه پيامبر هستند. گفتم پس مردم كجا رفتند؟ صحابه كجايند؟ گفتند سقيفه بني ساعدّه براي تعيين خليفه. قال أبو ذؤيب: فوثبت من نومي فزعا فنظرت إلي السماء فلم أر إلا سعد الذابح فتفاءلت به ذبحا يقع في العرب و علمت أن النبي صلي الله عليه و سلم قد قبض و هو ميت من علته فركبت ناقتي و سرت فلما أصبحت طلبت شيئا أزجر به فعن شيهم يعني القنفذ و قد قبض علي صل يعني الحية فهي تتلوي عليه والشيهم يقضمها حتي أكلها فزجرت ذلك فقلت الشيهم شيء مهم و التواء الصل التواء الناس عن الحق علي القائم بعد رسول الله صلي الله عليه و سلم ثم أولت أكل الشيهم إياها غلبه القائم بعده علي الأمر فحثثت ناقتي حتي إذا كنت بالغاية فزجرت الطائر فأخبرني بوفاته و نعب غراب سانح فنطق بمثل ذلك فتعوذت بالله من شر ما عن لي في طريقي و قدمت المدينة و لها ضجيج بالبكاء كضجيج الحاج إذا أهلوا بالإحرام فقلت مه قالوا قبض رسول الله صلي الله عليه و سلم فجئت إلي المسجد فوجدته خاليا فأتيت بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم فأصبت بابه مرتجا و قيل هو مسجي و قد خلا به أهله فقلت أين الناس فقيل في سقيفة بني ساعدة صاروا إلي الأنصار فجئت إلي السقيفة ... . الإستيعاب لإبن عبد البرّ، ج4، ص1649 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج5، ص189 پس چه كساني در منزل جهت مرإسم بودند؟ آقاي مقدسي در كتاب البدع و التاريخ تعبيري ميدارد كه ميگويد: طلحه و زبير در خانه فاطمه بودند به اينها خبر دادند كه در سقيفه انصار درگيرند بر سر خلافت عمر كسي به سوي طلحه و زبير ميآيد و ميگويد اگر به مردم احتياج داريد سريع آنها را دريابيد. آنها هم درب منزل پيامبر را بستند و آنجا را ترك كردند و رفتند به سمت سقيفه و در خانه كسي نماند جز امير المؤمنين ـ عباس، عموي پيامبر و بعضي از شخصيتهاي برجسته مثل دو فرزند عباس كه مشغول تغسيل بودند. * * * * * * * آقاي هدايتي لطفاً بفرماييد كه ام المؤمنين عايشه در اين شرايط حساس كجا تشريف داشتند آيا در طي مراسم حضور داشتند يا نه؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با اينكه ام المؤمنين عايشه در هنگام دفن و مراسم پيامبر بود يا نبود، سندي است كه در تاريخ ثبت شده كه تقاضا دارم به اين بخش از سخنم توجه ويژه شود. اين مطلب در دهها مصدر از مصادر مهم اهل سنت موجود است. أحمد بن حنبل در مسندش از قول خود عايشه نقل ميكند كه گفت قسم به خدا ما نفهميديم پيامبر را كي دفن كردند تا وقتي كه در وقت دفن نالههاي مردم برخاست. همه ميدانند كه پيامبر روز دوشنبه نزديك ظهر از دنيا رحلت فرمود و امير المؤمنين و بني هاشم ايشان را غسل دادند و بعد از آن مردم دسته دسته از پير و جوان كه كوچك و بزرگ ميآمدند و نماز ميگزاردند و بر بدن شريف ايشان تا شب چهارشنبه كه آن حضرت را دفن كردند؛ اما ام المؤمنين ميگويد ما تا زمان دفن پيامبر اصلاً خبردار نشديم. عن عائشة قالت ما علمنا بدفن رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي سمعت صوت المساحي من آخر الليل ليلة الأربعاء قال محمد والمساحي المرور. مسند أحمد، ج6، ص62 و 274 ـ السنن الكبري للنسايي، ج3، ص137 ـ المصنف لإبن أبي شيبه، ج3، ص227 ـ نيل الاوطار للشوكاني، ج4، ص137 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج2، ص305 ـ المغني لإبن قدامه، ج2، ص417 همه اين قضيه را نقل ميكنند و از قطعيات تاريخ است. جاي سؤال اينجا است از برادران اهل سنت كه: مگر عايشه همسر پيامبر نبود، پس در هنگام دفن و كفن شوهرش كجا بود و چرا در مرإسم حاضر نشده است؟ إبن أبي شيبه صاحب المصنف و استاد بخاري در المصنف، جلد 8، صفحه 572 از هشام و از پدرش نقل ميكند: خليفه اول و دوم هم مانند عايشه در مرإسم دفن حضور نداشتهاند. كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص652 الدرر لإبن عبد البر، ص271 اين مايه تأسف بزرگ و علامت سؤإلي بزرگتر رو بروي كساني است كه اهل سنت آنها را بر امير مؤمنان هم مقدم ميشمارند. * * * * * * * آقاي هدايتي در آخرين سؤال بفرماييد برخورد إمام علي (عليه السلام) با سقيفه و سقيفه نشينان چه بود؟ استاد حسيني قزويني در نهج البلاغه تعابير زيبايي دارد: لما انتهت إلي أمير المؤمنين (عليه السلام) أنباء السقيفة بعد وفاة رسول الله صقال(عليه السلام) ما قالت الأنصار قالوا قالت منا أمير و منكم أمير قال (عليه السلام) فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صوَصَّي بِأَنْ يُحْسَنَ إِلَي مُحْسِنِهِمْ وَ يُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئِهِمْ قَالُوا وَ مَا فِي هَذَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ(عليه السلام) لَوْ كَانَ الْإِمَامَةُ فِيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ(عليه السلام) فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَيْشٌ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ صفَقَالَ(عليه السلام) احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ. آقا امير المؤمنين (عليه السلام) اولا از موضعگيري انصار شگفتزده شده كه با آن سوابق پيامبر را ناديده گرفتند و رفتند در سقيفه براي تعيين خليفه حضرت فرمودند: منطق انصار چه بود و چه ميگفتند: گفتند يا امير! اينها ميگفتند: منا أمير و منكم أمير. بعد حضرت فرمود: چرا نگفتند پيامبر فرمود بعد از من با افراد نيكوكار انصار به نيكي رفتار كنيد و از بدانشان درگذريد. گفتند: يا علي چه ربطي دارد به بحث خلافت. حضرت فرمود: اگر واقعاً بنا بود كه خلافت براي انصار باشد نياز نبود كه سفارش به نيكي در حق خوبان انصار و گذشت از بدانشان معمولاً اين وصيت را به افرادي ميكنند كه قرار است در مسند خلافت بنشينند و آنها زيردست هستند. اگر واقعاً قرار بود اينان خليفه شوند به چه كسي گفته ميشود با آنان ملايمت يا در گذشتن از خطاها رفتار كنند. فرمودند منطق قريش چه بود؟ گفتند يا علي ميگفتند ما از درخت و شجره نبوتيم. امير المؤمنين فرمودند: احتجاج ميكنند به شجره نبوت و لكن ميوه اين درخت را كه ما هستيم ضايع كردند. نهج البلاغه/خطبه 67 همين تعبير را أبو سعيد منصور بن محمّد 421 از علماء اهل سنت در كتاب نصر الدرر، جلد 1، صفحه 279 آورده است. جالب اينكه سيد رضي (ره) هم در نهج البلاغه ذيل حكمت 181 آورده است: وقتي كه به امير خبر دادند اينها در سقيفه براي خلافت جمع شدهاند حضرت شعري قرائت كردند به اين معنا كه اگر اينها واقعاً تصميم گرفتند با شوري و مشورت مسلمانان بدست بگيرند اين چه شورايي است كه تمام أصحاب شوري در آنجا غائب بودند علي و عباس طلحه و زبير و خالد هيچكدام در اين قضيه نبودند و اگر اينها ميخواستند با نزديكي به پيامبر بر انصار احتجاج كنند و منطقشان اين بود علي كه به نبي هم نزديكتر و هم اولي بود. در پايان دو گلايه هم دارم از رسانههاي داخلي و خارجي شيعه و از اهل قلم كه ما در اين هفتههاي گذشته دو مطلب بسيار مهم داشتيم كه جا داشت بهره برداريهاي مفصل در عرصه تبليغات ميشد يكي فتواي آقاي شيخ عبد العزيز آل شيخ مفتي اعظم عربستان بود كه واقعاً آدم مؤدب است رسماً فتوا صادر كرد بر اينكه رفتن جوانان سعودي در عراق و عملياتهاي انتحاري خودكشي است و خلافت و حرام است و ديگري پيام ملك عبد اللّه در اجلاسيه رابطه العالم الاسلامي است كه امثال بن جبرين از روحانيون تكفيري عربستان را مجسمه ابليس خواند. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: در مقدمات خلافت شيخين، دختران آنها (عايشه و حفصه) چه نقشي داشتند؟ جواب: محمود أبو ريّه از علماي بزرگ مصر و از اهل سنت نقل ميكند كه يك تعبير مفصل و زيبا دارد. ميگويد عمر و أبو بكر و أبو عبيده جراح در زمان پيامبر يك هماهنگي داشتند كه خلافت را از اهل بيت دور كنند. وي ميگويد اين سه قهرمانان سقيفه و گردانندگان خلافت بودند و پشتيباني اين جريان به عهده عايشه و حفصه بود كه حتي در مراسم دفن هم نبودند مع الرجال الفقه في القاهره، ج2، ص106 ـ علي و مالقيتم في الصحابة الرسول، ص373 ـ من حياة عمران خطاب، ص167 اما در مورد اينكه اگر اين فضائل كه در مورد صحابه بعد از آنها در دودمان بني اميه جعل شده درست بود، چرا خود ابوبكر و عمر در سقيفه به آن استشهاد نكردند كلام درستي است. در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، حديث 1757، كتاب جهاد، باب حكم الفيء نقل ميكند: قال أبو بكر انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك و يطلب هذا ميراث امرأته من أبيها فقال أبو بكر قال رسول الله صلي الله عليه و سلم ما نورث ما تركنا صدقة فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا و الله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفي أبو بكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا. وقتي أمير المؤمنين و عباس پيش عمر آمدند عمر رو كرد به آن دو نفر و گفت زماني كه پيامبر وفات كرد ابوبكر گفت من ولي جانشين پيامبر هستم وشما دو نفر عباس علي رأيتان اين بود كه ابوبكر هم دروغگو و حيلهگر و خائن و گنهكار است تا آنجا كه ابوبكر از دنيا رفت و من عمر ولي پيامبر شدم و شما رأيتان در مورد من اين است كه من كافر، حيلهگر، خائن و گنهكار هستم. آن آقاياني كه در نماز جمعه، روايات ضعيف و مرسل را نقل ميكنند، براي اينطور قضايا جوابي آماده كنند. * * * * * * * سؤال: پيامبر جهت تمام امور مهم در طول زندگي، تاكيداتي داشتند، اما در مورد قضيه خلافت زياد تاكيد نكردند و لذا تاكيد روي اين مطلب كه از نظر پيامبر مهم نبوده، درست نميباشد. جواب: پيامبر در اين زمينه اهتمام زيادي داشتند. در سال سوم بعثت نبي مكرم بعد از نزول آيه: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ 40 نفر از سران قريش را جمع كردند ودر آنجا صراحت دارد كه اين علي وصي و جانشين من در ميان شما است. بين مهاجرين و انصار وقتي اخوت ميبندند ميفرمايد: انت مني بمنزلة هارون من موسي. سال 5 هجرت در غزوه خندق ميفرمايد: قد برز الايمان كله الي الشرك كله. در سال 7 هجري در غزوه خيبر فرمود: لاعطين الراية رجلا غدا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله، كرارا غير فرار. اين پرچم به دست كسي خواهم داد كه عاشق خدا و رسولش است و خدا رسولش عاشق او. در سال 10 هجري اوايل آن: هو ولي كل مؤمن بعدي. از اين داغتر، قضيه آخر سال 10 هجري در همايش بزرگ غدير در ميان 110 إلي 120 هزار نفر جمعيت دست او را بلند كرد و فرمود: من كنت مولا فعلي مولاه. تمام اين قضايا نشان دهنده اين است كه يكي از بزرگترين دغدغههاي پيامبر خلافت بعد از خودشان بوده و اين امر به قدري مطرح بوده كه حتي به كتب لغت هم كشيده شد كه نه آيه تطهير نه مباهله نه ولايت و نه كمال نه تبليغ هيچكدام را اسناد نميكنيم شما كتب لغت را ببينيد، لسان العرب، صحاح اللعة، تاج العروس در ماده وصي، تمامشان اين واژه وصي را از القاب ويژه علي (عليه السلام) در زمان پيامبر ميدانند. اين كلمه وصي از كجا آمده كه فرهنگ مردم شده و به كتب لغت راه پيدا كرده، در فرهنگ مردم هر كس وصي را استعمال ميكرد. انصراف به علي داشت. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: د.قدمي -
تاريخ: 19 آذر 86 - 00:00:00
جزاک الله خير الجزاء |
2 |
نام و نام خانوادگي: سيد حسين -
تاريخ: 23 مهر 87 - 00:00:00
در كتاب احتجاج طبري (از كتب اهل تشيع) ]ج 2، ص 154-151[ مناظرهاي را مابين ابوالهذيل، دانشمند معروف اهل تسنن عراق و فرد ناشناسي نقل ميكند : مرد ناشناس پرسيد : اهل كجا هستي؟ ابوالهذيل : اهل عراق هستم. مرد : پس اهل تجربهها و هنرهاي زندگي و آداب هستي، بگو بدانم در كدام نقطة عراق زندگي ميكني؟ ابوالهذيل : در بصره مرد : پس از اهل تجربهها و علم هستي، چه نام داري؟ ابوالهذيل : من «ابوالهذيل علّاف» هستم. مرد : همان متكلّم معروف! ابوالهذيل : آري. مرد : نظر تو دربارة امامت چيست؟ ابوالهذيل : منظورت كدام امامت است؟ مرد : منظورم اين است كه شما چه كسي را بعد از رحلت رسول خدا(ص) (به عنوان جانشين آن حضرت) مقدّم داشتيد؟ ابوالهذيل : همان را كه پيامبر (ص) مقدّم داشت. مرد : او كيست؟ ابولهذيل : او ابوبكر است. مرد : چرا او را مقدّم داشتيد؟ ابوالهذيل : زيرا پيامبر (ص) فرمود : «بهترين و برترين فرد خود را مقدّم بداريد و رهبر خود كنيد»، همة مردم به مقدّم داشتن ابوبكر راضي شدند. مرد : «اي ابوالهذيل ! در اينجا خطا نمودي» اما اينكه گفتي، پيامبر (ص) فرمود : «بهترين و برترين خود را مقدّم بداريد و رهبر خود كنيد». انتقاد من به تو اين است كه خود ابوبكر، بالاي منبر گفت : وَليَّتُكُمْ وَ لَستُ بِخيرِكُمْ : «رهبري شما را به عهده گرفتم با اينكه بهترين فرد شما نيستم»2 اگر مردم به اشتباه ابوبكر را برتر دانسته و او را رهبر خود كردند، با سخن پيامبر (ص) مخالفت نمودهاند، و اگر خود ابوبكر به دروغ ميگويد : من برترين فرد شما نيستم، شايسته نيست كه افراد دروغگو بر بالاي منبر رسول خدا (ص) روند. و اما اينكه ميگوئي همة مردم به رهبري ابوبكر، راضي شدند، نادرست است، زيرا بيشترين افراد انصار (مسلمين مدينه) ميگفتند : مِنّا امير و مِنكم امير : «يك نفر از ميان ما، امير باشد و يك نفر از ميان شما (مهاجران) امير باشد». اما در مورد مهاجران، همانا «زبير» گفت : من غير از علي (ع)، با هيچ كس بيعت نميكنم، شمشير او را شكستند، ابوسفيان نزد علي (ع) آمد و گفت : «اگر بخواهي همة مردم را پر از مركب و مرد ميكنم (و با تو بيعت ميكنم) و سلمان بيرون آمد و گفت : «كردند و نكردند و ندانند كه چه كردند» (كارهائي كه در مورد بيعت با ابوبكر انجام شده، بر خلاف اصول صورت گرفته) و همچنين مقداد و ابوذر، اعتراض نمودند، اين بود وضع مهاجران، پس همة مردم به رهبري ابوبكر، رضايت ندادهاند. اي ابوالهذيل ! اكنون چند سئوال از تو دارم، پاسخ اين سؤالها را به من بده. 1- به من بگو بدانم، كسي كه معتقد است، پيامبر (ص) كسي را جانشين خود نكرد، ولي ابوبكر، عمر را جانشين خود نمود، و عمر، شوراي شش نفره جهت تعيين جانشين تعيين نمود، در رفتار آنها يك نوع تناقض ديده ميشود، جواب اين ايراد، چيست؟ 2- اگر نظر به تعيين جانشين با شورا و اجتماع مردم باشد پس چرا بوبكر به آن گردن ننهاد و عمر را انتخاب كرد. 3- به من بگو بدانم : وقتي كه عمر، خلافت بعد از خود را به شوراي شش نفري واگذاشت، و گفت آنها از اهل بهشت ميباشند، پس چرا بعداً گفت : اگر دو نفر از آنها با چهار نفر ديگر مخالفت كردند، آن دو نفر را بكشيد، و اگر سه نفر با سه نفر ديگر، مخالفت نمودند، آن سه نفر را عبدالرحمن بن عوف در ميانشان است بكشيد؟ آيا چنين دستوري از ديانت است، كه فرما قتل اهل بهشت را صادر نمايد؟! حالا قضاوت به عهده برادران |
3 |
نام و نام خانوادگي: ابوطالب -
تاريخ: 13 اسفند 87 - 00:00:00
سلام خدمت برادران عزيز از اينكه به سوالات و شبهه ها جواب كامل مي دهيد ممنونم مي خواستم ببينم در تمامي كتب اهل سنت جريان سقيفه به اين صورتي كه بيان فرموديد نقل شده و نظر انها در مورد اين نحوه ي بيعت گرفتن چيست جزاك اله خيرا جواب نظر: با سلام تمامي مطالب نقل شده در اين سه مقاله مربوط به سقيفه ، با ذكر سند است ؛ و تمامي آنها از كتب اهل سنت ، غير از روايتي كه از خود امير مومنان علي عليه السلام در نهج البلاغه مطرح شده است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
4 |
نام و نام خانوادگي: حسين بابازاده سرخان -
تاريخ: 22 مرداد 89 - 17:11:43
سلام با تشکر از شما چرا در کشور ما وهابيها به راحتي در بين مردم نفوز کرده وبا 3هلب روغن وغيره... مردم را جذب خود کرده ولي متاسفم براي اين دولت که به راحتي مينشينن ومي گزارند اين وهابيها اين کارها را انجام دهند چرا تصميمي اتخاذ نمي کنن چرا....؟ |
5 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 23 مرداد 89 - 01:56:01
جناب حسين بابازاده سرخان آيا تاکنون در هنگام کندن پوست ميوه انگشت شما زخمي شدهاست؟ ميشود بفرماييد آن زخم کوچک را چه کسي خوب کرد؟ خداوند متعال و يا دولت؟ دولتي که از درمان يک زخم کوچک شما عاجز است چگونه ممکن است توان دفع انگل وهابي را داشته باشد؟؟ آيا دولت تاکنون حتي دانه شني را خلق کرده است؟ کدام يک از ستاره هاي آسمان را دولت در مدار خود قرار داده است؟ جناب حسين بابازاده سرخان مگر محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) از لات و عزي انتظار اتخاذ تصميمي و انجام کاري داشتند که شما از دولت انتظار چيزي داريد؟ اصولا چه فرقي است بين انتظار از دولت و انتظار از کريشنا و بعل و زئوس؟ يا علي |