* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 21 آذر 1386 | تعداد بازديد: 1652 | |
بررسي حديث ثقلين 02 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: بررسي حديث ثقلين 02 شبكه سلام: 26 خرداد 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آقاي هدايتي حديث ثقلين چه ارتباطي با وجود مقدس امام زمان حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دارد و آيا ميتوانيم از اين حديث بر وجود مقدس آن بزرگوار استدلال كنيم و استفاده كنيم كه استمرار عترتي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: بقية الله حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با حديث ثقلين كه در هفته گذشته ما متن اين حديث را از منابع متعدد اهل سنت حتي از صحيح مسلم نقل كرديم. در غالب مصادر اين تعبير آمده است: ... و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. من شما مسلمانان را به كتاب و اهل بيتم توصيه ميكنم و اگر به آنها تمسك كنيد براي هميشه از گمراهي در امان هستيد و اين دو كتاب و اهل بيت من از هم جدا نميشوند، جاودانه با هم هستند تا روزي كه در كنار حوض بر من ملحق شوند. مسند احمد بن حنبل، ج3، ص14، ص26، ص59 و هيثمي در مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 163 ميگويد: و رواه احمد و سنده جيّد. احمد بن حنبل اين را نقل كرده و سندش زيباست همانطوري كه إبن كثير دمشقي هم در تفسيرش، جلد 4، صفحه 122 همين تعبير را دارد و سنن ترمذي، جلد 5، صفحه 328 ميآورد. جناب سقاف از علماء طراز اول اردن و شافعي مذهب است و از شخصيتهاي شناخته شده است، دو، سه مناظره خيلي زيبا و كوبنده با وهابيها دو سال قبل در شبكه المستقله داشت و الحق در آنجا افتخار آفريد. يعني به عنوان موضع يك سنّي آمد مواضع و عقائد إبن تيميه را تار و مار كرد. اين نوار و فيلمش موجود است. ايشان در صحيح شرح عقيده طحاويه، صفحه 654 ميگويد: روايت صحيحة حاكم نيشابوري در مستدرك، جلد 3، صفحه 169 ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين. اين حديثي كه واژه لن يفترقا يا لن يتفرقا دارد از نظر سند، علماي اهل سنت اعتراف بر صحتش دارند. اين از نظر سند. از نظر دلالت، رسول گرامي بيان ميكند، بيان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بياني است كه وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي بلكه إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي است و خودش فرمود: قسم به خدائي كه جان من در قبضه قدرت اوست از دهان من جز حق صادر نميشود. اينها را ما در هفته گذشته مصادرش را مفصل نقل كرديم. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه ميفرمايد: كتاب خدا قرآن و عترت من همواره با هم هستند و از هم جدا نميشوند. اين نشان ميدهد مادامي كه انسان در كره زمين وجود دارد و قرآن بقاء و استمرار دارد، يك نفر از اهل بيت (عليهم السلام) هم در كنار قرآن بايد باشد. اگر چنانچه قرآن باشد بدون اهل بيت (عليهم السلام) لازم ميآيد ـ نستجير بالله ـ كذب سخن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، حاشا و لله از چنين عقيدهاي. بعضي از بزرگان اهل سنت مثل علامه سمهودي در جواهر العقدين، صفحه 244 همين تعبير را دارد، خيلي زيبا و عالي بيان كرده. ايشان ميفرمايد: هذا الخبر يفهم منه وجود من صفحه 406 يكون أهلا للتمسك به من عترته صلي الله عليه وآله وسلم في كل زمن إلي قيام الساعة، حتي توجه الحث المذكور علي التمسك به، كما أن الكتاب العزيز كذلك، ولذا كانوا أمانا لأهل الأرض، فإذا ذهبوا ذهب أهل الأرض. اين نشان ميدهد كه در تمام زمانها فردي از اهل بيت هست كه مردم بر او تمسك كنند همون طوري كه قرآن در تمام زمانها اين چنين است جواهر العقدين، ص244 ابنحجر هيثمي در كتابي كه در ردّ عقائد شيعه نوشته، يك تعبير خيلي زيبائي دارد و ميگويد: وفي أحاديث الحث علي التمسك بأهل البيت إشارة إلي عدم انقطاع متأهل منهم للتمسك به إلي يوم القيامة كما أن الكتاب العزيز كذلك. ولهذا كانوا أمانا لأهل الأرض كما يأتي، ويشهد لذلك الخبر السابق " في كل خلف من أمتي عدول من أهل بيتي. الصواعق المحرقه، ج2، ص442، چاپ عربستان در حديث ثقلين كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ما تحريك و تشويق فرموده كه تمسك كنيم به اهل بيت (عليهم السلام)، اين اشاره است كه وجود اهل بيت (عليهم السلام) كه اهليت براي تمسك دارد تا قيام قيامت از صفحه گيتي برداشته نميشود. همانگونهاي كه كتاب عزيز خدا هم اينچنين است، و لذا اهل بيت (عليهم السلام) موجب امنيت اهل زمين هستند. جناب آقاي مُناوي كه از شخصيتهاي برجسته و شناخته شده اهل سنت است در كتاب فيض الغدير، جلد 3، صفحه 20 همين تعبير را دارد. كه البته سخن در اين زمينه زياد است، منتهي با توجه اينكه ما نسبت به حديث ثقلين سخن زياد داريم و حتي بعضي از سؤالات حضرتعالي از هفته گذشته مانده به آنها بپردازيم، به همين مقدار اكتفاء ميكنيم. پس نتيجه اين شد: سخن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه لن يفترقا يا لن يتفرقا كه به سند صحيح آمده، نشان ميدهد مادامي كه قرآن در كره زمين هست، يك نفر از اهل بيتي كه صلاحيت و اهليت دارد براي تمسك، بايد در زمين باشد و گرنه لازم ميآْيد كذب سخن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله). * * * * * * * آقاي هدايتي جناب آقاي قزويني ميخواستيم يك مقدار درباره سند و دلالت روايت كتاب الله و سنتي صحبت بفرمائيد و اين كه چه تعداد از علماء اهل سنت قائل به اين روايت و چه تعداد قائل به روايت كتاب الله و عترتي هستند؟ استاد حسيني قزويني ما در جلسه گذشته اشاره كرديم به اين كه اين آقايان احاديث مربوط به امير المؤمنين (عليه السلام) را رد ميكنند به خاطر إعراض بخاري و مسلم از او. اگر اين ملاك براي اهل سنت باشد، بايد اين روايت را نيز رد كنند؛ چون در صحيح بخاري و مسلم اين روايت ـ يعني روايت كتاب الله و سنتي ـ نيامده است، در مسند احمد بن حنبل نيامده، در سنن إبن ماجه نيامده، در سنن ابيداوود نيست، در سنن نسائي نيست، در صحيح ترمذي نيست، هيچكدام از صحاح سته اين روايت رو نقل نكردهاند. يعني مشخص است كه اين روايت قابل اعتماد نبوده كه اينها همه از او اعراض كردهاند و گرنه هيچ دليلي نداشت كه مثلاً مسلم كه كتاب الله و عترتي رو آورده اگر از ديدگاه ايشان صحيح ميبود، اين رو ميآورد. يا جناب احمد بن حنبل با اسانيد متعدد و صحيح كتاب الله و عترتي را آورده، كتاب الله و سنتي رو نياورده، تصريح هم دارد كه اگر روايتي در مسند من نيافتيد بدانيد اين روايت صحيح نيست. و همچنين ساير صحاح سته، نياوردند. اين خودش نشانگر آن است كه از ديدگاه مؤلفان صحاح سته حديث كتاب الله و سنتي جايگاه معتبري نداشت. فقط در كتاب موطأ مالك آمده و آن هم به صورت مرفوع و منقطع. يعني سند به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) متصل نشده و همه ميدانند كه حديث مرفوع و حديثي كه منقطع باشد يكي از سلسله سند او ذكر نشده باشد، قابل استناد نيست. بله، حاكم نيشابوري اين روايت رو آورده در مستدرك و اشاره ميكند در جلد1، صفحه 93 با اين تعبير: ذكر الإعتصام بالسنة في هذه الخطبة غريبٌ. اينهائي كه نقل كردند كه كتاب الله و سنتي، اين خيلي غريب است. خب حديث غريب، آن هم به صورت مطلق حائز درجه اعتبار نيست. البته آقاي إبن عبد البر در تمهيد تلاش ميكند كه سند منقطع و مرفوع مالك را درست كند كه در ادامه به اون هم اشاره خواهم كرد. در هفته گذشته از جناب آقاي سقاف كه از شخصيتهاي برجسته اردن و علماي طراز اول اهل سنت ديار اردن است و مورد نظر مسئولين آن جا است حتي شاه اردن معمولاً به ديدن ايشان ميرود، يعني اينقدر مورد احترام هم حكومت و هم مردم است، ايشان وقتي به اين حديث ميرسد ميگويد: من تعجب ميكنم خطباي ما در بالاي منبر اين حديث جعلي و دروغيني را كه امويها اين رو وضع كردهاند، ميخوانند و لكن روايتي را كه با سندهاي صحيح كتاب الله و عترتي است نميخوانند كتاب صحيح شرح عقائد طحاويه، ص654 و جالب اين است كه جناب إبن عبد البر وقتي در تمهيد ميخواهد اين سند رو درست بكند، مشخص است كه افرادي در سند اين روايت قرار گرفته كه از نظر اعتبار رجالي آن شرائط را ندارد. مثلاً در سند ايشان كثير بن عبدالله قرار دارد كه احمد بن حنبل ميگويد: منكَر الحديث، ليس بشيءٍ. سئل أبي داود عنه قال: أحد الكذابين. از أبو داود سؤال كردند كه آقاي كثير بن عبدالله چه موقعيتي از نظر اعتبار دارد. گفت: يكي از كذابين و دروغگويان است. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص377 و در مستدرك اين روايت رو نقل كرده؛ ولي در سند او فردي به نام اسماعيل بن ابيأويس هست كه نسائي ميگويد: ضعيف. الضعفاء و المتروكون، ص14 دودمان بنياميه اين حديث را جعل كردند تا بتوانند مردم را از اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) منصرف كنند، مردم را از اهل بيت (عليهم السلام) جدا كنند، مردم را نگذارند كه دَرِ خانه اهل بيت (عليهم السلام) بروند، نگذارند مردم از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) سخنان اصيل اسلامي و معارف زلال اهل ديني را فرا بگيرند. اين خلاصهاي بود نسبت به اين قضيه كه البته اگر ما بخواهيم مفصل صحبت كنيم نسبت به حديث كتاب الله و سنتي من فكر ميكنم يكي، دو جلسه اقتضاء ميكند كه ما سه ساعت نسبت به زواياي حديث كتاب الله و سنتي بخواهيم سخن بگوئيم؛ ولي من در اينجا از عزيزان اهل سنت به ويژه آن افرادي كه روشنفكر هستند و دنبال حقيقت هستند، تقاضا ميكنم نسبت به اين عرائض ما، نه به عنوان يك گوينده شيعي، به عنوان يك بيطرف كه حقائقي را من مطرح و بيان كردم بزرگواري كنند بررسي و مراجعه كنند. اگر واقعاً ديدند كه اين عرائض ما دقيق و صحيح و درست است يك مقداري فكر بكنند، يك مقداري در جوانب قضيه دقت كنند. خداي نكرده فرداي قيامت يك دفعه اينها از خواب بيدار بشوند و ببينند كه راهي را كه پيمودند راهي بوده خلاف دستورات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و به نام سنت از سنت جدا شده بودند. * * * * * * * آقاي هدايتي اگر بر فرض بگوئيم كه روايت كتاب الله و سنتي صحيح است، آيا اين روايت با روايت كتاب الله و عترتي در تضاد است يا اينكه اين دو روايت قابل جمع هستند؟ استاد حسيني قزويني در اين رابطه ما در جواب سؤالاتي كه هفته گذشته، عزيزان داشتند يك اشاره اجمالي كردم؛ ولي يك مقدار بيشتري توضيح بدهم. اين كه كتاب الله و سنتي بر فرض اينكه صحيح هم باشد، منافات با كتاب الله و عترتي ندارد؛ چون عترت پيامبر (صلي الله عليه و آله)، جز سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) چيز ديگري را بيان نميكند. ائمه (عليهم السلام) كلاً بحثشان در اين است كه گفتار ما گفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله) است و ما سخني جز گفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله) نداريم. شما ببينيد در كتب روائي شيعه، شايد متجاوز از 50 مورد روايت داريم از ائمه (عليهم السلام) كه مثلاً روايت از آقا امام صادق (عليه السلام) است كه ميفرمايد: حديث من حديث پدرم است و حديث پدرم حديث جدّم و حديث جدم حديث حسين و حديث حسين حديث حسن، حديث حسن حديث امير المؤمنين و حديث امير المؤمنين حديث رسول الله اين را آقايان ميتوانند در جامع احاديث شيعه حضرت آيت الله بروجردي، جلد 1، صفحه 127 و 128 ببينند. و اين هم از جهت سند كاملاً صحيح است از ديدگاه شيعه. و همچنين روايت ديگري از امام صادق (عليه السلام) كه ميفرمايد به يكي از صحابه به نام عنبثه ميفرمايد: مهما أجبتك فيه لشئ فهو عن رسول الله صلي الله عليه و آله لسنا نقول برأينا من شئ. ما هر چه به شما ميگوئيم از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله ميگوئيم، جز سخن پيامبر چيز ديگري نميگوئيم بصائر الدرجات، ص300، ح6 مرحوم كليني در كافي روايات متعددي در اين زمينه نقل ميكند كه از قتيبه ميگويد: سأل رجل أبا عبد الله (عليه السلام) عن مسألة فأجابه فيها، فقال الرجل: أرأيت إن كان كذا وكذا ما يكون القول فيها؟ فقال له: مه ما أجبتك فيه من شئ فهو عن رسول الله صلي الله عليه وآله لسنا من: " أرأيت " في شئ. مردي از امام صادق پرسيد، حضرت جواب داد، بعد مسائل متعددي براي سائل اين سؤال پيش آمد كه اين سخنان را حضرت از پيش خودشون پاسخ ميدهند يا اينكه نه، اين سنت پيامبر است؟ حضرت فرمودند: هرچه سخن ما براي شما بيان ميكنيم، حكمي از احكام الهي را ميگوئيم چيزي را كه رأي شخصي خودمان باشد براي شما بيان نميكنيم، كافي، ج1، ص58 اين روايت وهمچنين روايت بصائر الدرجات صحيح است و از نظر شيعه تمام سخنان ائمه (عليهم السلام) از امير المؤمنين (عليه السلام) گرفته تا آقا امام عسكري (عليه السلام) كه شب گذشته، شب ميلاد آن بزرگوار بوده همه و همه، سخنانشان بر گرفته از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) است؛ حتي ما در جلسه گذشته هم اشارهاي داشتيم روايتي را كه جناب احمد بن حنبل در فضائل الصحابه، جلد 2، صفحه 663 كه نقل ميكند از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: اي علي! تو وارث من هستي. علي سؤال كرد: من چه چيزي از تو ارث ميبرم؟ حضرت فرمود: آنچه را كه انبياء گذشته براي اولياء خود به جاي گذاشتند همان را هم من براي تو ارث ميگذارم و آن عبارتست از كتاب الهي و سنت پيامبر. اين روايت را علاوه بر احمد حنبل، إبن مغازلي در المناقب، صفحه 42، حديث 65 و آقاي حاكم نيشابوري در مستدرك، جلد 3، صفحه 136 و آقاي إبن عساكر در تايخ دمشق، جلد 21، صفحه 415، جلد 42، صفحه 53 و جناب خوارزمي در مناقب، صفحه 152 نقل ميكنند. و روايات متعدد ديگري كه در جلسه گذشته هم بنده اشاره كردم كه حضرت در قضيه حديث اخوت كه ميان صحابه عقد اخوت بست، امير المؤمنين (عليه السلام) عرض ميكند: قد ذهب روحي و انقطع ظهري حين رأيتك فعلت بأصحابك ما فعلت غيري. يا رسول الله! قلبم از جا در ميآمد كه ديدم بين همه صحابه عقد اخوت بستي مثلاً بين سلمان و ابوذر، بين ابوبكر و عمر و امثال اينها ولي بين من و بين كسي صيغه برادري نخواندي، مرا برادر نكردي. حضرت فرمود: و الذي بعثني بالحق، ماأخّرتك إلا لنفسي قسم به خدائي كه مرا به حق مبعوث فرموده اگر تو را با كسي برادر نكردم، تو را براي خودم ذخيره كردهام تأخير انداخته بودم. أنت منّي بمنزلة هارون من موسي غير أنّه لا نبي بعدي و أنت أخي و وارثي. جايگاه تو نسبت به من همانند جايگاه حضرت هارون نسبت به حضرت موسي است. اين حديث منزلت در كتاب صحيحين هم آمده ـ ان شاء الله ـ اگر فرصتي بشود در يك يا دو جلسه نسبت به حديث منزلت كه از قطعيترين و محكمترين احاديث در رابطه با اثبات امامت و ولايت آقا امير المؤمنين (عليه السلام) است بحث خواهيم كرد. وقتي پيامبر اكرم اين سخن را فرمود، اضافه فرمودند: أنت أخي و وارثي. تو برادر مني، تو شايستگي داري كه با من عقد برادري و أخوت برقرار كني، و وارثي تو وارث من هستي. امير المؤمنين (عليه السلام) عرض كرد: يا رسول الله! من وارث تو هستم، چه چيزي از تو ارث ميبرم؟ مال و منال؟ حضرت فرمود: آنچه كه اوصياي پيامبران گذشته از پيامبران ارث ميبردند، تو هم همان را از من ارث ميبري. قال: يا رسول الله! ما ورّث الأنبياء من قبلك؟ قال: كتاب ربهم و سنة نبيهم. امير مومنان عرض كرد: ارث پيامبران قبل از تو چه بود؟ حضرت فرمود: اينها كتاب پروردگارشان و سنت پيامبر خودشان را براي اوصياي خود ارث ميگذاشتند. بعد حضرت فرمود: أنت معي في قصري في الجنة مع فاطمة ابنتي و أنت أخي و رفيقي، تو در قصر بهشتي و در باغهاي بهشتي با من هستي در معيّت فاطمه دختر من و فرمود: تو هم برادر من هستي و هم رفيق و دوست من هستي. سپس حضرت اين آيه شريفه 47 سوره حجر را خواندند: إِخْوَانًا عَلَي سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ الدرّ المنثور السيوطي، ج4، ص371 ـ مناقب احمد بن حنبل، ص94 ـ الثقات لإبن حبان، ج1، ص141 ـ الآحاد و المثاني لإبن أبي عاصم، ج5، ص172 آقاي إبن جوزي در تذكرة الخواص، ص24 ميفرمايد: اين حديث صحيح است و رجاله ثقات. هفته گذشته در جواب يكي از عزيزان كه سؤال پرسيدند، آنجا هم عرض كردم جناب آقاي إبن شبّه صاحب كتاب تاريخ مدينه منوره كه از كتابهاي معتبر و خود آقاي إبن شبه متوفاي 262 هجري هست در حقيقت در آغاز غيبت صغريٰ از دنيا رفته، ايشان از قول جناب عمر بن خطاب، خليفه دوم كه به إبن عباس ميگويد: إن أحراهم إن وليها أن يحملهم علي كتاب الله و سنة نبيهم صاحبك يعني علياً. جناب خليفه دوم به إبن عباس كه در آخرين لحظات عمرش بود اين چنين گفت: ابنعباس شايستهترين فردي كه خلافت را اگر به دست بگيرد مردم را به كتاب خدا و سنت پيامبر وا بدارد، رفيق تو علي بن ابيطالب است. آقايان ميتوانند تاريخ مدينه منوره، جلد 3، صفحه 883، تحقيق جناب فهيم محمد شلتوت، در سال 1410 يعني حدود 18 سال قبل اين كتاب چاپ شده و مصادر متعدد ديگري كه نشان ميدهد كه امير المؤمنين (عليه السلام) سخني جز سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله) نداشتند، عملي جز به سيره پيامبر (صلي الله عليه و آله) نداشت. حتي اين را بارها گفتيم، بعد از قضيه قتل آقاي خليفه دوم در شوراي 6 نفره، وقتي به آقا امير المؤمنين پيشنهاد كردند: ما به اين شرط با تو بيعت ميكنيم كه به كتاب خدا و سيره شيخين، يعني ابوبكر و عمر عمل كني. حضرت فرمود: نه، اگر با من بيعت كنيد به كتاب خدا و سنت پيامبر عمل ميكنم و بس. اين را ما چون در جلسات قبل مفصل صحبت كرديم، ديگر بيش از اين توضيح نميدهم. علي أيّ حالٍ از اين روايت كتاب الله و سنتي فرضاً صحيح هم باشد، هيچ منافاتي با كتاب الله و عترتي ندارد. * * * * * * * آقاي هدايتي با توجه به اينكه سنت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) يك قرن بعد از رحلت آن بزرگوار تدوين و جمعآوري شد، آيا اين قابل توجيه است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده باشد كتاب الله و سنتي و حال آنكه سنت آن حضرت در زمان ايشان پراكنده باشد و يك قرن بعد سنت تدوين بشود. اين چگونه قابل توجيه است؟ استاد حسيني قزويني در اينجا اگر ما بخواهيم وارد شويم اين رشته سرِ دراز دارد. در اينكه خلفاء مخصوصاً جناب ابوبكر بعد از اينكه خلافت رو به دست گرفتند و مانع نقل حديث شدند و احاديثي كه بوده همه را آتش زدند، من گمان نميكنم هيچ منصفي، حتي غير منصفين از اهل سنت هم اين را انكار كرده باشند. جناب ذهبي در تذكرة الحفّاظ، جلد 1، صفحه 5 و جناب دكتر صبحي صالح در كتاب علوم الحديث، صفحه 30 ايشان به عنوان يكي امر قطعي و مسلّم ميگويد: إنّ ابابكر جمع احاديث النبي في كتاب فبلغ عددها خمس مائة حديث ثمّ دعا بنار فأحرقها. ابوبكر پس از اينكه خلافت را به دست گرفت تمام احاديث پيامبر رو جمع كرد و بعد آتشي رو فراهم كرد تمام اين احاديث را كه عددش به 500 روايت ميرسيد همه را آتش زد. يا در بعضي از مصادر اهل سنت آمده از قول امّالمؤمنين عايشه، ميگويد: جمع أبي الحديث عن رسول الله فكانت خمس مائة حديث فبات ليلة فلمّا اصبح قال: أيْ بُني هلمّ الاحاديث اللتي عندك فجئته بها فدعا بنارٍ فحرّقها فقلت: لِمَ حرّقتها؟ قال: خشيتُ أن أموت و هي عندي الي آخره كتاب السنة الشريفة، ص264 ـ الإعتصام بحبل الله المتين، ج1، ص30 جناب عايشه ميگويد: پدرم تمام احاديث پيامبر را جمع كرد و تا صبح با نگراني به سر برد. وقتي صبح شد به من گفت: دخترم اين احاديث را بياور. احاديث را بردم كه آمارش پانصد تا بيشتر نبود و همه اينها را آتش زد. و همچنين دستور دادند كه هيچ كسي حق ندارد سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و احاديث او را نقل كند. و روايات متعددي داريم بر اينكه جناب خليفه دوم هم افراد رو تهديد ميكرد بر خودداري از نقل احاديث. آقايان ميتوانند كتاب اخبار مدينه منوره، جلد 3، صفحه 800 را ببينند كه جناب إبن كثير دمشقي سلفي هم از قول أبو هريره نقل ميكند كه أبو هريره ميگفت: جناب عمر به من گفت: لتتركنّ الحديث عن رسول الله و لألحقنّك بارض دوس. سخن از پيامبر و حديث پيامبر را بايد كنار بگذاري. وگرنه تو را تبعيد ميكنم به همان منطقهاي كه از آنجا آمده بودي، منطقه دوس. اين را آقاي إبن كثير دمشقي در كتاب البداية و النهاية، جلد 8، صفحه 108 و المحصّل الفاصل، صفحه 554 و افراد ديگري متعدد اين را نقل ميكنند كه خود جناب أبو هريره بارها ميگفت: لقد حدّثتكم باحاديث لو حدثتكم بزمن عمَر لضربني بالدرّة. اگر من در زمان عمَر روايتي از پيامبر نقل ميكردم، با شلاق و تازيانه مرا ميزد. جامع بيان العلم لإبن عبدالبر، ج2، ص121 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص107 ـ تذكرة الحفّاظ للذهبي، ج1،ص7 آقاي حاكم نيشابوري ميگويد: جناب عمَر به إبن مسعود و أبي الدرداء و ابوذر گفت: ما هذا الحديث عن رسول الله؟ اين احاديث چيست كه از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكنيد؟ اينها را زنداني كرد و ميگويد: صحيح علي شرط الشيخين. يعني شرائط صحيح بخاري و مسلم رو دارد. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص110 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص149 شما ببينيد در اين قضايا كار به كجا رسيد. كار به جائي رسيد كه مردم حتي نماز پيامبر (صلي الله عليه و آله) را كه نزديك 20 سال و اندي ديده بودند، در طول اين 30 سال، 25 سال فراموش كردند حتي نمازي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) در مرأي و منظر مردم ميخواندند. شما ببينيد روايتي كه در صحيح بخاري آمده، اين ديگر روايتي نيست كه بگوئيم احتياج به بررسي سند دارد، كه از آقاي مكرّب از عمران بن حصين نقل ميكند: صلّي مع علي بالبصرة فقال: ذكّرنا هذا الرجل صلاةً كنّا نصلّيها مع رسول الله. وقتي كه علي در بصره نماز خواند صحابهاي كه در نماز حضرت شركت كرده بودند گفتند: نماز علي يادآور نماز پيامبر بود، اين نماز همان نمازي است كه پيامبر ميخواند. صحيح بخاري، ج1، ص200، ح784 و ج1، ص91، باب اتمام التكبير في السجود، ح786 و باز مشابه اين روايت را در جاي ديگر دارد و ميگويد: وقتي كه علي نماز خواند گفت: لقد ذكّرني هذا صلاة محمد (صلي الله عليه و سلم). أو قال لقد صلي بنا صلاة محمد. وقتي علي نماز ميخواند ميگويند: اين همان نماز پيامبره، يادآور نماز پيامبر بوده. صحيح مسلم، ج2، ص8 ـ در چاپ جديد ص169، ح393، باب اثبات التكبير من كتاب الصلاة جالب اينجاست كه جناب آقاي شافعي، رئيس شافعي مذهبها در كتاب الأمّ، جلد 1، صفحه 208 نقل ميكند از وهب بن كيسان و ميگويد: كلّ سنن رسول الله قد غُيّرت حتي الصلاة. من از بينندگان عزيز تقاضا دارم به اين دو، سه نكتهاي كه عرض ميكنم توجه ويژه داشته باشند. اين آقاياني كه ميفرمايند: كتاب الله و سنتي اين سنت چه چيزي است؟ سنتي كه وجود خارجي ندارد، سنتي كه دستخوش تغيير شده، دستخوش تحريف شده؟ آقاي شافعي در كتاب الأمّ كه تنها كتاب حديثي او است از قول وهب بن كيسان ميگويد: ايشان ميگفت: تمام سنت پيامبر دستخوش تغيير شد، حتي نماز. جناب امام مالك، رئيس مالكيها در كتاب الموطأ نقل ميكند از جدّش مالك بن أنس، گفت: ما أعرف شيئاً ممّا أدركتُ الناس إلا النداء بالصلاة. من از سنت پيامبر چيزي جز اذان كه مردم را دعوت ميكند به نماز، در جامعه نميبينم. الموطأ للمالك، ج1، ص93 ـ شرح الموطأ، ج1، ص122 جناب آقاي حسن بصري كه از فقهاي بنام اهل سنت است، ايشان يك تعبير خيلي زيبائي دارد. ميگويد: لو خرج عليكم أصحاب رسول الله (صلي الله عليه و آله) ما عرفوا منكم إلا قبلتكم. اگر امروز اصحاب پيامبر سر از قبر در بياورند و در اين جامعه اسلامي نظر كنند از سنت پيامبر چيزي جز اينكه شما رو به مكّه نماز ميخوانيد، چيزي نميبينند. اين سنتي كه آقايان ميفرمايند: كتاب الله و سنتي آيا وجود خارجي دارد؟ بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) با اين سنت چه شد؟ اين روايات چه پيامي دارند و چه بياني دارند؟ و اين قضيه به همين شكل ادامه داشت تا زمان آقاي عمر بن عبدالعزيز خليفه اموي تقريباً تا آخر قرن دوم هجري نزديك سال 98 هجري، ايشان به فكر افتاد بر اينكه اين سنت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) كه فراموش شد و اين خسارت سنگين و ضربه بزرگي است بر جامعه اسلامي. ايشان به اين فكر افتاد كه دستور بدهد: سنت پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) را بنويسند، ولي اينكه آيا اين دستور عمل شد يا نه؟ اين ديگر قابل تأمل است. جناب سيوطي كه از استوانههاي علمي اهل سنت است، در كتاب تدريب الراوي، جلد 1، صفحه 40 ميفرمايد: إبتداء تدوين الحديث وقع علي رأس المائة في خلافة عمر بن عبدالعزيز بأمره در اول سال 100 هجري اين تدوين حديث و كتابت حديث و سنت پيامبر آغاز شد. و همچنين در صفحه 90، جلد 1 ميفرمايد: فكتب عمر بن عبدالعزيز إلي الآفاق يقول: أنظروا حديث رسول الله فاجمعوه. ببينيد احاديث پيامبر در نزد چه كساني است، آنها را جمع كنيد. در روايت ديگري ميگويد: من ميترسم از اينكه احاديث و روايات پيامبر دستخوش تغيير و به فراموشي سپرده شود و ايشان دستور داد كه اين قضيه را بنويسند. ميگويد: دستور دادند كه جناب آقاي زهري متوفاي 124هجري اين احاديث پيامبر را بنويسد، كه جناب آقاي إبن حجر عسقلاني ـ اين را آقايان دقت كنند ـ كه از اركان علمي اهل سنت است در كتاب تهذيب التهذيب، جلد 9، صفحه 449 در ترجمه آقاي محمد بن شهاب زهري ميفرمايد: لم يدوّن هذا العلم أحد قبل تدوين زهري. قبل از اينكه آقاي زهري اقدام كند براي تدوين سنت، احدي در اين زمينه اقدام نكرد. در سنن دارمي، جلد 1، صفحه 92، حديث 410 از قول جناب زهري ميگويد: قال الزهري: كنّا نكره كتابة العلم حتي أكرهنا عليه السلطان. ما با توجه به آنچه كه سنت خلفاء بوده نوشتن علم و سنت پيامبر را كراهت داشتيم، علاقه نداشتيم تا از طرف حكومت ما را وادار كردند كه اين روايات پيامبر نوشته بشود. وقتي روي يك فنري فشار ميآيد، هرچه اين فشار بيشتر باشد، دست كه برميداريم، جهش اين فنر بيشتر خواهد بود. شما ببينيد، نزديك 90 يا 100 يا 120 سال مردم را جلوگيري كردند از نقل حديث. نقل حديث شده بود جرم نابخشودني. يك دفعه دست از روي اين فنر برداشتند، مردم شروع كردند به حديث روي آوردن. وقتي كه به حديث روي آوردند، شما اين را ملاحظه بفرمائيد، هر كسي از جايش بلند شد و شروع كرد به نقل حديث. جناب آقاي بخاري محمد بن اسماعيل متوفاي 256 هجري، صاحب كتاب صحيح كه ايشان ميگويد: من اين كتاب صحيحم را از ميان 600 هزار روايت انتخاب كردم. نميدانم عزيزان اين آمر رو توجه دارند يا نه؟ اين آمار، والله تكاندهنده است. آقايان ميفرمايند: اين كتاب صحيح بخاري با حذف مكرّراتش، 2761روايت بيشتر ندارد. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج2، ص8، ش424 ـ إرشاد الساري شرح صحيح البخاري للقسطلاني، ج1، ص50 ـ جامع الأصول للجزري، ج1، ص109 معناي اين عبارت اين است كه آقاي بخاري آمده 600 هزار روايت را زير و رو كرده، 597 هزار و 200 و اندي روايت را كنار گذاشت كه هذا كذب، هذا موضوع، هذا ... و از 600 هزار روايت، 597 هزار و اندي را كنار زده، 2761 روايت انتخاب كرده است. با اينكه آقاي بخاري زمينه را فراهم كرده بود، صاحب كتاب صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري متوفاي 261هجري بعد از او نوشته، تمام كتاب ايشان حدود 4 هزار روايت دارد بعد از حذف مكرراتش. ايشان ميگويد: من اين 4 هزار روايت را از ميان 300 هزار روايت گزينش كردم. المنتظم لإبن الجوزي، ج12، ص171 ـ تذكرة الحفّاظ للذهبي، ج2، ص589، ش1667 از اينجا پي توان بردن كه در دريا چه طوفان است جالب اين است كه در ارشاد الساري، جلد 1، صفحه 59 از قول آقاي بخاري نقل ميكند: أحفظ مائتي ألف حديث غير صحيح. من 2 هزار روايت حفظ كردهام كه هيچ يك از اينها صحيح نيست. اين مشخص كننده اين است: اولاً بعد از تصدي جناب ابوبكر و بعد از او آقاي عمر، بعد آقاي عثمان از نقل حديث و سنت پيامبر ممانعت كردند. البته ـ ان شاء الله ـ اگر فرصتي بشود در رابطه با تدوين حديث، ما مفصل بحث ميكنيم. يكي از شخصيتهاي علمي حوزه علميه جناب آقاي سيد محمدرضا جلالي كتابي دارد به نام تدوين السنة الشريفه كه شايد در طول اين 14 قرن كتابي به اين زيبائي و بسط نوشته نشده است. من از بينندگان عزيز تقاضا ميكنم اين كتاب را ملاحظه كنند، كتاب خيلي زيبا، مستند و مستدلي است. خب، بعد از نزديك نود و اندي سال شروع كردند احاديث را نوشتن. به قول معروف: هر كسي كه ننهاش او را به خانهاش راه نميداد، ميآمد و بازار حديثسازي به راه ميانداخت و كارخانه توليد حديث تأسيس ميكرد. اين باعث ميشود كه آقاي بخاري بيايد 2761 روايتش را از بين 600 هزار گزينش كند. او هم كه گزينش كرده با اينهمه روايات غير صحيح، روايات اسرائيليات، رواياتي كه جسارت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، تفضيل أنبياء (عليهم السلام) بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) و : كان رسول الله يبول قائماً. صحيح بخاري، ج1، ص62 ـ صحيح مسلم، ج1، ص157 و: پيامبر (صلي الله عليه و آله) ميآمد در مسجد با حالت جنابت نماز ميخواند، بعد وسط نماز ميرفت غسل ميكرد و دوباره ميآمد. و: پيامبر (صلي الله عليه و آله) ميآمد و أمّ المؤمنين را روي دوشش ميگرفت براي تماشاي رقص. و امثال اين كه خود مؤسّسين اهل سنت شروع كردند به نقد روايات صحيح بخاري و مسلم. با توجه به اين، ما اين سؤال را از بينندگان داريم؛ ميفرمائيد: كتاب الله و سنتي، در اين حدود يك قرن، مردم به كدام سنت عمل ميكردند؟ اين تاريخ سنت است. * * * * * * * آقاي هدايتي جناب آقاي قزويني با توجه به ضيق وقت برنامه، به طور مختصر و به عنوان مقدمه براي برنامههاي بعدي به اين سؤال پاسخ بفرمائيد كه چگونه ميتوان از حديث ثقلين مرجعيت علمي اهل بيت (عليهم السلام) را ثابت كرد؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با مرجعيت علمي اهل بيت (عليهم السلام) كه از حديث ثقلين استفاده كنيم، يك مسئلهاي است قطعي و قدر متيقن. خود حضرت آيت الله بروجردي (رضوان الله تعالي عليه) چون خيلي اصرار ميكردند كه ما در تعامل با برادران اهل سنت و ايجاد وحدت، حداقل بيائيم و مرجعيت علمي اهل بيت (عليهم السلام) را كه قدر متيقن دلالت حديث ثقلين است مطرح كنيم و اين شايد خيلي زياد تنشآفرين نباشد. البته اگر ما بخواهيم در اين زمينه بحث كنيم و حق مطلب را اداء كنيم، من گمان كه شايد يك جلسه مستقل هم كفايت نكند. بنده خودم در يكي از مراكز تخصصي و دانشگاهها يك ترم، حدود 16يا 17 جلسه در رابطه با مرجعيت علمي اهل بيت (عليهم السلام) از ديدگاه اهل سنت بحث داشتم، البته تمام اين بحث فيلمبرداري شده و موجود است. ـ إن شاء الله ـ اگر فرصتي بشود و دوستان اينها را تنظيم بكنند و قابل ارائه باشد، ما اين را حداقل به صورت صوتي در سايتمان قرار خواهيم داد. ولي من فقط به عنوان مقدمهاي كه اشاره كرده باشم، ان شاء الله بقيه آن باشد براي هفته آينده. ما در قرآن مُنزل كه شك و شبههاي در آن نيست: هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًي وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ سوره آل عمران/آيه138 وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ سوره نحل/آيه89 وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ سوره أنعام/آيه59 و خداوند صراحت دارد: وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ سوره نحل/آيه44 اين اولاً تو دهني است به آنهائي كه ميگويند: ما بدون روايت اهل بيت (عليهم السلام) و بدون احاديث پيامبر و سنت ميتوانيم از قرآن استفاده كنيم، قرآن براي ما كفايت ميكند: حسبنا كتاب الله. صحيح بخاري، ج5، ص138 و ج7، ص9 ـ صحيح مسلم، ج5، ص76 سر ميدهند، در حقيقت از مصاديق: تُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ سوره بقره/آيه85 است. اين آيه خيلي واضح و روشني است: پيامبر قرآن را براي تو نازل كرديم تا اين آيات ما را براي مردم بيان كنيد، آنچه كه براي مردم نازل ميشود، تو مبين ما نزّل اليهم هستي، شايد فكر و انديشه اينها به كار بيفتد. باز هم ميفرمايد: وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدًي وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ سوره نحل/آيه64 در زمان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، آن حضرت مبين آيات بوده است. آيا بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اين تبيين آيات تمام شد؟ قرآن نيازي به مبيّن ندارد يا دارد؟ ان شاء الله در اين زمينه، مفصل صحبت ميكنيم. من فقط روايتي را كه انس بن مالك از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) با سند صحيح نقل ميكند، كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود به آقا امير المؤمنين (عليه السلام): يا علي أنت تبين لأمّتي ما اختلفوا فيه بعدي. اي علي تو تو بعد از من مبيّن امت هستي. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص122 شما اين را بگذاريد كنار آيه شريفهاي كه تبيين آيات بر عهده رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بود. بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، اين مسئوليت به عهده آقا امير المؤمنين (عليه السلام) محول ميشود. اقاي حاكم نيشابوري هم ميفرمايد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين. روايت، صحيح است و شرط بخاري و مسلم در اين روايت هست. بزرگان اهل سنت هم نظير اين را دارند. جناب إبن حجر عسقلاني وقتي به حديث ثقلين ميرسد، ميگويد: ثقلين بفتح ث و قاف، لأن الثقل كل خطير مصون. ثقل عبارتست از آن چيز خيلي نفيس و ارزشمند كه از دسترس مردم مصون است. بعد ايشان ميفرمايد: هذان كذلك إذ كلٌ منهما معدن للعلوم اللدنيِة و الأسرار و الحِكَم العليّة و الأحكام الشرعية. هم قران چيز گرانقدر و نفيس است و هم اهل بيت، چرا؟ زيرا هم كتاب وهم اهل بيت معدن علوم لدنّي إلهي هستند. يعني همانطوري كه قرآن نشأت گرفته از علم لدنّي حق است، علوم اهل بيت هم نشأت گرفته از علوم لدنّي خداي عالم است. هر دو مشتمل بر اسرار جاودانه است و حكمتهاي خيلي بلند و احكام شرعيه است. آقايان ميتوانند كتاب الصواعق المحرقة، چاپ عربستان، جلد 2، صفحه 442 را ملاحظه كنند. * * * * * * * سوالات بينندگان سؤال: ميگويند: شما شيعيان ممكن است كه درست بگوئيد ولي چون حضرت علي (عليه السلام) سكوت كرد، شما هم بايد سكوت كنيد. پاسخ اين شبهه چيست و در برابر اين افراد چه بايد گفت؟ درباره قضيه فدك يك توضيح مختصري ميخواستيم بدانيم. جواب: در رابطه با سكوت حضرت امير (عليه السلام)، آيا اينها دليلي دارند كه آن حضرت سكوت كرده؟ يا نه حضرت امير (عليه السلام) از همان آغازين روزي كه خلافت توسط آقاي ابوبكر غصب شد، ايشان آمد اعتراض كرد و صديقه طاهره (سلام الله عليها) آمد در مسجد خطبه خواند و اباذر، مقداد و سلمان آمدند اعتراض كردند. آقا امير المؤمنين طبق عبارت صريح صحيح بخاري و مسلم تا شش ماه بيعت نكرد. اين ديگر چيزي است كه صحيح بخاري و صحيح مسلم به صراحت آوردند و قابل انكار نيست و تعابير خيلي تندي كه در خود صحيح مسلم آقايان نقل كردهاند و من نميخواهم به اين قضيه اشاره كنم. در كتاب صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفيء آنجا صراحت دارد كه وقتي آقا امير المؤمنين (عليه السلام) با عباس ميآيند. حتي در رابطه با فدك كه در زمان ابوبكر گرفته شد، جناب عمر آن رو به حضرت زهرا (سلام الله عليها) و بچههايش تحويل داد كه ان شاء الله در ايام شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بطور مفصل به اين مطلب خواهيم پرداخت. همانطور كه در صحيح مسلم و ديگر كتب اهل سنت آمده كه فدك در قضيه بنينضير و خيبر بدون اينكه جنگي صورت بگيرد اين منطقه و باغ فدك به حضرت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) داده شد و حضرت همان زمان به صديقه طاهره (سلام الله عليها) هبه كردند و بخشيدند و ملك شخصي فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بود. و بعد از اينكه ابوبكر خلافت را گرفت اين را قبضه كرد، در دوران عمر به اهل بيت و حضرت زهرا (سلام الله عليها) برگرداندند، در دوران عثمان اون رو برگرداندند و به مروان دادند. در زمان عمر بن عبدالعزيز دوباره به فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله عليها) برگرداندند. دوباره بعد از او پسرش آمد و اين رو تحويل گرفت و در طول تاريخ مسائل متعددي نسبت به فدك بوده، ان شاء الله در ايام فاطميه تفصيل اين مسئله را از منابع اهل سنت خواهيم داشت. غرض، در اين روايت در رابطه با همين قضيه فدك و ارثيه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه بين حضرت علي (عليه السلام) و إبن عباس اختلاف بود. همان ارثيهاي كه ابوبكر گفت: نحن معاشر الانبياء لا نورث. اين روايت را بايد آقايان اهل سنت به ما جواب بدهند. كه اينها وقتي كه آمدند پيش آقاي عمَر براي حل اختلاف، عمر گفت: فرأيتماه كاذباً عاصماً غادراً خائناً. شما رأيتان و نظرتان اين بود كه آقاي ابوبكر هم دروغگوست، هم گنهكار، هم حيلهگر، هم خائن و بعد از ابوبكر هم من متصدي خلافت شدم: فرأيتماني كاذباً عاصماً غادراً خائناً. به من هم گفتيد كه من هم كاذبم، هم عاصمم، هم غادرم، هم خائنم. صحيح مسلم، ج5، ص152 علي (عليه السلام) سكوت نكرده است. اين حديث صحيح مسلم است، اين كتاب كافي و تهذيب الأحكام و بحار الأنوار نيست و غير قابل انكار هم هست. امير المؤمنين (عليه السلام) سكوت نكردند و فرياد برآوردند ولي با توجه به موقعيت آن روز جامعه اسلامي و اينكه حكومت اسلامي يك حكومت نوپائي بود. يك دسته منافقين و يهود در داخل به دنبال فرصتي بودند بر پيكره اسلام ضربه بزنند. يك سري همانند حكومت روم به دنبال فرصتي بودند كه اصلاً ريشه اسلام رو بكَنند، امير المؤمنين (عليه السلام) صلاح ديد در برابر هيئت حاكمه قيام نكند و فرمود: فصبرتُ و في العين قذي و في الحلق شجاً، أري تراثي نهباً. من صبر كردم در حالي كه خار در چشم، استخوان در گلو داشتم و ديدم كه تراث من و حقم را به يغما بردند. نهج البلاغه، خطبه2، شقشقيه * * * * * * * سؤال: چرا مسأله امامت و همچنين نام مقدس حضرت امير (عليه السلام) در قرآن تصريح نشده است؟ جواب: اين را ما مفصل در جلسات قبلي هم اشاره كرديم و گفتيم كه در رابطه با حضرت امير (عليه السلام) قطعاً در قرآن بإسمه نيامده ولي بوصفه آمده. آيه شريفه: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ سوره مائده/آيه55 ولايت علي (عليه السلام) را با وصفش بيان ميكند. ميگويد: وليّ شما بعد از خدا و پيامبر، كسي است كه نماز ميخواند و زكات ميدهد و در حالت ركوع به سائل انگشتر ميدهد. اين را هم عرض كرديم كه بزرگان اهل سنت مثل قاضي عضد الدين ايجي ميفرمايد: و قد أجمع أئمة التفسير علي أن المراد ب الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ»إلي قوله تعالي وَ هُمْ رَاكِعُونَ علي. امامان و پيشوايان تفسير اجماع دارند بر اينكه اين آيه درباره علي آمده. المواقف للإيجي، ج3، ص614 شما ببينيد اگر نام علي (عليه السلام) به صراحت ميآمد، اين آقايان با حديث پيامبر (صلي الله عليه و آله) چه كار كردند؟ جلوي پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: هلمّوا اكتب كتاباً لن تضلوا بعدي. قلم بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. گفتند: إنّ الرجل ليهجر. شما ببينيد در رابطه با حديث منزلت ـ اين را من تقاضا دارم كه عزيزان دقت كنند ـ حديث منزلتي كه در صحيح بخاري و مسلم آمده. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: أنت منّي بمنزلة هارون من موسي. در اين زمينه شك و شبههاي نيست بر اينكه حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، امير المومنين (عليه السلام) را به منزله هارون قرار داده است. در دودمان بنياميه آقاي حجاج ميرود بالاي منبر ميگويد: درست است كه پيامبر اين طور فرمود ولي آنچه كه مشكل هست، راوي اشتباه كرده، نگفته: أنت منّي بمنزلة هارون من موسي، بلكه گفته: ـ نستجير بالله ـ أنت منّي بمنزلة قارون من موسي. اينهائي كه با حديث منزلت اين طوري بازي كردند، مشخص است كه اگر نام حضرت امير (عليه السلام) در قرآن آمده بود، با قرآن چه ميكردند؟ خب، اين را عزيزان يك مقداري در موردش دقت كنند كه مسئله خيلي فراتر و بالاتر از اينها است. وقتي هم كه از حجاج پرسيدند كه اين رو شما از چه كسي شنيدي؟ گفت: سمعت وليد بن عبدالملك يقوله و هو علي منبر . آقاي خليفه وليد بالاي منبر اين طوري ميگفت كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) نگفته: انت منّي بمنزلة هارون من موسي. بلكه گفته: انت منّي بمنزله قارون من موسي. يعني تو همانند قارون كه عدوّ و دشمن حضرت موسي بود، تو هم دشمن هستي. آقايان ميتوانند مراجعه كنند به كتاب تاريخ بغداد، جلد 8، صفحه 268، رقم 4365 و تهذيب التهذيب، جلد 2، صفحه 209. اينها با حديث قطعي چه كار كردند كه با اين چه كار بخواهند بكنند؟ * * * * * * * سؤال: چرا نويسندگان كتب بزرگي مثل صحاح سته كه يقين به حقانيت حضرت امير (عليه السلام) دارند به عقائد ضالهشان پافشاري ميكنند؟ جواب: شما حداقل تاريخ را مطالعه كنيد، ببينيد با آنهائي كه اين احاديث را نقل كردند، دودمان اموي و عباسي چه كار كردند؟ فقط من يك نمونه براي شما عرض كنم؛ ـ البته صدها نمونه دارم ـ ببينيد جناب آقاي إبن سقاف واسطي از علماء بزرگ اهل سنته، متوفاي371 هجري است. ذهبي ـ استوانه علمي اهل سنت ـ ميگويد: اين آقائي كه حافظ و امام و محدث است منظور إبن سقاف به بالاي منبر رفت و حديث طير مشويّ كه از احاديث قطعي و صادر از پيامبر است. كه پيامبر فرمود: خدايا محبوبترين فرد را در نزد تو، توفيق بده و بياور تا اين مرغ بريان را بخورد، علي آمد. اين آقاي إبن سقاف رفت بالاي منبر و اين حديث را خواند. جامعه نتوانست تحمل كند، إبن سقاف را از بالاي منبر كشيدند پائين و غسّلوا موضعه، منبر رو آب كشيدند. گفتند: منبري كه فضيلت علي در آنجا گفته شود، اين منبر نجس شده، بايد آب بكشيم. يا در رابطه با جناب نسائي كه در شام ميآيد فضائل علي (عليه السلام) را مطرح ميكند و بنده خدا را آنقدر ميزنند تا حسّاسترين جايش، فتق پيدا ميكند و منتقل ميشود به مكه و در بين راه از دنيا ميرود. آيا با اين وضع، ناقلين اين روايت ميتوانستند صراحتاً تشيعشان را اعلام كنند يا بگويند كه حق با امير المؤمنين (عليه السلام) است. من در رابطه با اين آقاي عبدالله، بهتر است كه همان آيه شريفه: وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا سوره فرقان/آيه63 و سلامتي ايشان رو از خدا بخواهيم و به ايشان درود و سلام بگوئيم. و من از اينكه ايشان امشب، به همه مسلمانان جسارت كردند، هم شيعه را، هم مالكيها، هم حنفيها، هم حنبليها، همه را ايشان مشرك معرفي كردند، از همه عزيزان اهل سنت پوزش ميطلبم. و ما معمولاً بنا نداريم به كسي كه بخواهد ـ به شيعه يا به اهل سنت ـ اهانت كند، اجازه بدهيم كه بيايد اينجا صحبت بكند ولي ايشان خيلي بيپروا اين تعبير خيلي خشن و دور از ادبيات را به كار بردند. ايشان بگويد: من لامذهب هستم، مذهب ندارم، چه ربطي دارد كه تمام مذاهب اسلامي را به عنوان مشرك معرفي كند. حالا ان شاء الله ما يك وقتي يكي، دو جلسه در رابطه با اسلام لامذهب كه در بعضي از كشورهاي اسلامي هم أخيراً طرفدار پيدا كرده و در داخل كشور ما هم ايران، در تهران يك سري افراد جاهل و نادان كه اصلاً نميدانند كه اسلام با سين است يا باصاده يا با ث سه نقطه هست. اصلاً اسلام خوردني است يا آشاميدني يا اسباب بازي. اينها امروز دنبال اين هستند كه ما فقط مسلمان هستيم، اسلام بلامذهب را ميخواهيم رواج بدهيم چون پيامبر اكرم نه شيعه بود نه سني. من ديگر نسبت به ايشان چيزي ندارم. فقط يك عبارتي ايشان در هفته گذشته به كار بردند كه حال بنده و وقت برنامه اجازه نداد كه جواب ايشان را بدهم و در تكرار برنامه كه داشتم ميديدم متوجه اين عبارت شدم و آن اينكه ايشان گفتند: اهل بيت كه سفارش نمي خواهد، اگر اهل بيت انسانهاي خوبي بودند، مردم آنها را انتخاب ميكنند. آيا اين عبارت ايشان اهل بيت سفارش كردن نميخواهد خودش انكار قرآن است، انكار اسلام است. قرآن صراحت دارد: قل لا أسئلكم عليه أجراً إلا المودة في القربي قرآن اجر رسالت را مودت قربي قرار داد. ايشان ميفرمايد: اهل بيت كه سفارش كردن نميخواهد و يعني اين در حقيقت به نام قرآن، انكار قرآن است، به نام اسلام، انكار اسلام است. اين ديگر نشد اسلام بلا مذهب. يكدفعه ايشان تعبير بياورد: ما لائيك هستيم. همانطور كه در بعضي از كشورها مذهب لائيك و بيديني هست، ما از كارهاي اسلامي آنچه كه از كمونيستي و غيره تشخيص ميدهيم عمل ميكنيم. من اين عزيزمان را نصيحت ميكنم كه يك مقداري تعقل كنند و اگر نياز هست، بنده حضوراً با ايشان صحبت بكنم و ادله محكم براي ابطال عقيدهشان را بيان كنم. من با آن رئيس بزرگشان هم كه به اينها اين خط را ياد ميدهد هفته گذشته هم اشاره كردم. بارها ما تقاضاي مناظره كرديم و ايشان حاضر نشد به هيچ وجهي با ما مناظره كند. حضرت آيت الله سبحاني هم بارها گفت كه ايشان ناصبي است. اصلاً مسلمان كه هيچ، بيدينهائي كه اين چنين مروّج اسلام لامذهب هستند در داخل كشور، همان عقائد خوارج و ناصبيها را در كشور دارند رواج ميدهند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||