* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 22 شهريور 1385 تعداد بازديد: 5535 
تکفير از منظر قرآن
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: تکفير از منظر قرآن

                                                                                          شبکه سلام : 22/ 06 / 1385

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد هدايتي

نظر قرآن در مورد تکفير چيست؟

استاد حسيني قزويني

يکي از اساسي‌ترين نقاط ضعف وهابيت اين است که به بهانه‌هاي مختلف، حکم تکفير مسلمانان – شيعه و سني – را صادر مي‌کنند و به دنبال آن، حکم مهدور الدم بودن و حلّيت تصرف اموال آنها را صادر مي‌کنند.

قرآن، خيلي واضح و روشن، مسئله تکفير را براي مسلمانان بيان کرده است و من گمان نمي‌کنم هيچ ابهامي در اين زمينه در آيات قرآن باشد. قرآن، ملاکِ اسلام و کفر را شهادت به وحدانيت حق تعالي بيان کرده است و بس.

 

آيه اول:

به صراحت در سوره حجرات آمده است:

قَالَتِ الْأَعْرَابُ آَمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ

سوره حجرات/آيه14

اعراب باديه‏نشين به تو گفتند: ايمان آورديم. بگو: نه، هنوز ايمان نياورده‏ايد و بايد بگوييد اسلام آورديم؛ چون هنوز ايمان در دل‌هاى شما داخل نشده‏ است.

ايمان، مرحله بالاتري است که بايد عقيده به خدا و رسالت، در سراسر وجود انسان و قلب انسان جا بگيرد.

در ذيل اين آيه شريفه، در تفسير قرطبي آمده است:

و أما الاسلام فقبول ما أتى به النبي صلى الله عليه و سلم في الظاهر و ذلك يحقن الدم.

تفسير قرطبي، جلد16، ص348

يعني کسي که در ظاهر شهادت به توحيد و رسالت بدهد، اسلام آورده است و باعث مي‌شود که خون انسان، محترم باشد و کسي حق تعرض به او را نداشته باشد.

ابن کثير دمشقي سلفي - رهبر فکري وهابيت و از دوستان نزديک ابن‌تيميه - در ذيل همين آيه صراحت دارد:

افرادي که گفتند ايمان آورديم و خدا فرمود: نه، اسلام آورديد، نشان مي‌دهد که ظاهر اسلام آوردن اينها کافي است تا خون و مال و عرض اينها محترم باشد و منافق نبودند و مسلمان بودند. ولي چون ايمان به قلب‌شان نفوذ نکرده بود، خداوند فرمود که نگوييد ما مؤمن هستيم و بگوييد ما مسلم هستيم.

تفسير ابن كثير، ج4، ص234

 

آيه دوم:

خداوند در سوره نساء به صورت واضح مي‌فرمايد:

وَ لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا

به كسى كه به شما سلام مى‏كند، نگوئيد مؤمن نيست - تا به منظور گرفتن اموالش او را به قتل برسانيد - .

سوره نساء/آيه94

جالب اينجاست که سيوطي – از استوانه‌هاي علمي اهل سنت – مي‌گويد:

و أخرج البزار و الدار قطني في الافراد و الطبراني عن ابن عباس، قال: بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم سرية فيها المقداد بن الأسود، فلما أتوا القوم وجدوهم فد تفرقوا و بقى رجل له مال كثير لم يبرح، فقال: أشهد ان لا إله إلا الله، فأهوى إليه المقداد فقتله، فقال له رجل من أصحابه: أقتلت رجلا شهد أن لا إله إلا الله؟ لأذكرن ذلك للنبي صلى الله عليه و سلم، فلما قدموا على رسول الله صلى الله عليه و سلم، قالوا: يا رسول الله! إن رجلا شهد أن لا إله إلا الله فقتله المقداد، فقال: ادعوا لي المقداد، فقال: يا مقداد! أقتلت رجلا يقول لا إله إلا الله؟ فكيف لك بلا إله إلا الله غدا؟ فأنزل الله: «يا أيها الذين آمنوا إذا ضربتم في سبيل الله» إلى قوله: «كذلك كنتم من قبل» ... .

رسول الله (صلى الله عليه و سلم) لشکري را فرستاد که مقداد بن اسود هم در آن بود و به قومي از کفار حمله کردند و همه مردم فرار کردند و فقط مردي ماند که داراي اموال زيادي بود و وقتي مسلمانان خواستند او را بکشند، شهادت به يگانگي خداوند داد و گفت لا إله إلا الله و مقداد هم به او حمله کرد و او را کشت. يکي از ياران مقداد به او اعتراض کرد که چرا کسي را که شهادت به يگانگي خداوند داده است، کشتي؟ اين موضوع را به رسول الله (صلى الله عليه و سلم) خبر مي‌دهم. وقتي به مدينه آمدند، اين مرد خدمت رسول الله (صلى الله عليه و سلم) آمد و قضيه را خبر داد . حضرت دستور آوردن مقداد را دادند. وقتي مقداد آمد، رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فرمود: آيا کسي را کشتي که لا إله إلا الله گفته است؟ فرداي قيامت چه پاسخي در برابر خداوند خواهي داشت؟ بعد از اين ماجرا، اين آيه نازل شد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً... .

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص200

اين، خيلي روشن و واضح است بر اين‌كه از ديدگاه قرآن، به مجرد اين‌كه کسي ايمان بياورد و شهادت بر وحدانيت حق و رسالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بدهد، خون و مال و آبرويش محفوظ است و کسي حق تعرض به او را ندارد. آقايان وهابي که اين کارها را در طول اين 200 ، 300 سال انجام دادند و امروز هم در کشورهاي اسلامي - مانند افغانستان، پاکستان، عراق، ايران و ... - انجام مي‌دهند و خون مسلمانان و شيعيان را مي‌ريزند، آيا اينها واقعا لا إله إلا الله را نمي‌گويند؟ آيا اينها هر روز 5 مرتبه نماز نمي‌خوانند و شهادت به وحدانيت حق و رسالت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي‌دهند؟ ما به اينها همين فرمايش رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي‌گوييم که فرداي قيامت با شهادت مسلمانان و شيعيان، در مقابل خداوند چه خواهيد کرد؟

از ديدگاه قرآن، اين تفکر، باطل است و به مجرد اظهار شهادت، ولو اين‌كه لقلقه زبان باشد، کسي حق تعرض به اينها را ندارد.

* * * * * * *

استاد هدايتي

نظر سنت و احاديث و روايات در مورد تکفير چيست؟

استاد حسيني قزويني

در اين مورد، من روي سرچشمه مي‌روم، يعني کتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم که در نزد عموم برادران اهل سنت، صحيح‌ترين کتب بعد از قرآن هستند. در اين زمينه، روايات متعددي وجود دارد. صحيح بخاري از انس بن مالک نقل مي‌کند:

قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أمرت أن أقاتل الناس، حتى يقولوا لا إله إلا الله، فإذا قالوها و صلّوا صلاتنا و استقبلوا قبلتنا و ذبحوا ذبيحتنا، فقد حرمت علينا دماؤهم و أموالهم ... .

من از طرف خداوند مأمورم که با مردم – کفار - بجنگم تا اين‌كه اقرار به وحدانيت حق بکنند. اگر اقرار به وحدانيت حق کردند و مانند ما نماز خواندند و قبله ما را محترم شمردند و از ذبايح ما استفاده کردند، خون و مال اينها محترم است و من حق تعرض به اموال و جان اينها را ندارم.

صحيح بخاري، ج1، ص102، کتاب الصلاة، باب فضل إستقبال القبلة

مانند اين حديث را صحيح بخاري، جلد1، صفحه103 آورده که در آنجا آمده است:

من شهد أن لا إله إلا الله و استقبل قبلتنا و صلى صلاتنا و أكل ذبيحتنا، فهو المسلم، له ما للمسلم و عليه ما على المسلم.

کسي که شهادت به وحدانيت خداوند بدهد و مانند ما نماز بخواند و رو به قبله ما بکند و ذبيحه ما را بخورد، او مسلمان است و تمام حقوقي را که براي يک مسلمان عادي فرض کرديم، براي او نيز فرض مي‌کنيم و ... .

نکته جالب و زيبايي که متناسب با بحث ماست، اين است که يکي دو هفته قبل، يک خانمي تماس گرفت و به اين حديث اشاره کرد و ما قول داديم در اين رابطه مفصل بحث کنيم، اين را صحيح مسلم در بابي آورده است که نام آن را اين‌گونه نام‌گذاري کرده است: حرام بودن کشتن کافر بعد از گفتن لا إله إلا الله. از اسامة بن زيد نقل مي‌کند:

بعثنا رسول الله صلى الله عليه و سلم في سرية، فصبحنا الحرقات من جهينة، فأدركت رجلا، فقال: لا إله إلا الله، فطعنته، فوقع في نفسي من ذلك، فذكرته للنبي صلى الله عليه و سلم، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أ قال لا إله إلا الله و قتلته؟ قال: قلت: يا رسول الله! إنما قالها خوفا من السلاح، قال: أفلا شققت عن قلبه حتى تعلم أقالها أم لا؟ فما زال يكررها علي حتى تمنيت أنى أسلمت يومئذ ... .

ما همراه لشکري رفتيم و برخورد کرديم به کافري که گفت لا إله إلا الله و من او را کشتم. اين براي من دشوار بود که او را بعد از گفتن لا إله إلا الله کشتم و اين قضيه را به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) گفتم و فرمود: آيا بعد از اين‌كه او لا إله إلا الله را گفت، او را کشتي؟ گفتم: يا رسول الله! لا إله إلا الله گفتن او از ترس شمشير بود، نه از ته قلب. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: آيا قلب او را نشکافتي تا ببيني که واقعا از صميم قلب مي‌گويد يا لقلقه زبان. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هم اين عبارت را تکرار مي‌کرد تا اين‌كه من آرزو مي‌کردم که امروز اسلام مي‌آوردم و تا به حال مسلمان نشده نبودم.

صحيح مسلم، ج1، ص67، کتاب الإيمان، باب تحريم قتل الکافر بعد إن قال لا إله إلا الله

يک روايت جالب‌تر از اين را مي‌گويم که اگر در خانه کس است، يک حرف بس است. از آن عزيزاني که فريب وهابيت را خورده‌اند و اينها را واقعا مسلمان مي‌دانند و با تحريکات اينها، به بهانه‌هاي واهي، دست به کشتار مسلمانان و شيعيان مي‌زنند، تقاضاي عاجزانه دارم که به اين روايت توجه کنند و سپس هر کاري که مي‌خواهند، بکنند. در صحيح مسلم از مقداد نقل شده است:

يا رسول الله! أرأيت ان لقيت رجلا من الكفار فقاتلني، فضرب إحدى يدي بالسيف فقطعها، ثم لاذ منى بشجرة فقال أسلمت لله، أفأقتله يا رسول الله بعد أن قالها؟ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لا تقتله، قال: فقلت: يا رسول الله! إنه قد قطع يدي ثم قال ذلك بعد أن قطعها أفأقتله؟ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لا تقتله فإن قتلته فإنه بمنزلتك قبل أن تقتله و إنك بمنزلته قبل أن يقول كلمته التي قال.

از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) سوال کردم: وقتي من با کفار مي‌جنگم، گاهي يکي از کفار با من مبارزه مي‌کند و دست مرا قطع مي‌کند و وقتي من به او حمله مي‌کنم، از ترس من، به درخت پناه مي‌برد و مي‌گويد لا إله إلا الله و اسلام مي‌آورد. آيا من بايد او را بکشم بعد از اسلام آوردنش؟ حضرت فرمود: تو حق کشتن او را نداري. گفتم: يا رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، او بعد از اين‌كه دست مرا قطع کرد و من خواستم او را بکشم، اسلام آورد، آيا او را بکشم؟ حضرت فرمود: اگر بعد از گفتن لا إله إلا الله او را بکشي، او مانند تو است قبل از اين‌كه او را بکشي – يعني مسلمان شده بود - و تو هم مانند او شده‌اي قبل از اين‌كه او مسلمان شود.

صحيح مسلم، ج1، ص66، کتاب الإيمان، باب تحريم قتل الکافر بعد إن قال لا إله إلا الله

من گمان نمي‌کنم اين روايت، هيچ عذري را براي احدي باقي بگذارد.

من يک نکته‌اي را اشاره کنم که شايد براي برخي شبهه شده باشد. در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أمرت أن أقاتل الناس، حتى يقولوا لا إله إلا الله، فإذا قالوا لا إله إلا الله، عصموا منى دماءهم و أموالهم إلا بحقها.

من دستور دارم با کفار بجنگم تا اين‌كه لا إله إلا الله بگويند و وقتي اينها لا إله إلا الله را گفتند، خون و مال اينها محترم هستند؛ مگر اين‌كه مستحق کشتن باشند.

صحيح البخاري، ج8، ص162 - صحيح مسلم، ج1، ص39

بعضي‌ها از کلمه بحقها سوء استفاده مي‌کنند و مي‌گويند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود مگر کسي که مستحق مهدور الدم بودن و تصرف در اموال باشند و اين را بهانه قرار مي‌دهند براي کشتن هر نوع مسلمان. کما اين‌كه در تاريخ، سوء استفاده‌هاي زيادي شده است و فرصت پرداختن به آنها نيست. ولي در خود روايات و منابع معتبر اهل سنت با سند صحيح داريم که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال کردند:

و ما حقها؟ قال: زنى بعد إحصان أو كفر بعد إسلام أو قتل نفس فيقتل به.

مراد شما از کلمه بحقها چيست؟ فرمود: مرد همسرداري که برود زنا کند يا کسي كه بعد از اسلام آوردنْ کافر شود يا کسي که انسان بي‌گناهي را بکشد، مستحق کشتن هستند.

المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص300 – مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص25 –جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج15، ص103 - كنز العمال للمتقي الهندي، ج1، ص88 - تفسير الثعلبي، ج6، ص97

در خود صحيح بخاري آمده است:

فوالله ما قتل رسول الله صلى الله عليه و سلم أحدا قط إلا في إحدى ثلاث خصال: رجل قتل بجريرة نفسه فقتل أو رجل زنى بعد إحصان أو رجل حارب الله و رسوله و إرتد عن الاسلام.

قسم به خدا! رسول الله صلي الله عليه و سلم کسي را نکشت، مگر در سه مورد : مرد شوهرداري که زنا کرده باشد، کسي که انسان بي‌گناهي را کشته باشد، کسي که مرتد شده باشد و به مبارزه با خداوند و رسولش برخيزد.

صحيح البخاري، ج8، ص43، کتاب الديات، باب القسامة

* * * * * * *

استاد هدايتي

مرز ميان کفر و اسلام از نظر سيره و روش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيست؟

استاد حسيني قزويني

سيوطي – از استوانه‌هاي علمي اهل سنت – در الدر المنثور و آلوسي در روح المعاني، يک قضيه خيلي زيبايي را مطرح مي‌کنند از قول ابن عباس که عقبة بن أبي معيط که از سران کفار قريش بود، خيلي علاقه داشت که وقتي از سفر برمي‌گشت، اطعام مفصلي مي‌داد و مردان و زنان مکه مي‌آمدند کنار سفره‌اش مي‌نشستند. با اين‌كه ايشان مسلمان نبود، ولي نسبت به نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علاقه زيادي داشت و دوست داشت که هم صحبت با ايشان شود:

دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم إلى طعامه، فقال: ما أنا بالذي آكل من طعامك حتى تشهد أن لا إله إلا الله و أنى رسول الله، فقال: أطعم يا إبن أخي، قال: ما أنا بالذي أفعل حتى تقول، فشهد بذلك و طعم من طعامه.

روزي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را به اطعام بازگشت از سفر دعوت کرد و حضرت فرمودند: من از غذاي تو نمي‌خورم، مگر اين‌كه شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت من بدهي. عقبه گفت: اي برادرزاده! بخور - و ما را به زحمت نيانداز - . حضرت فرمود: من نمي‌خورم، مگر اين‌كه تو شهادتين را بگويي. عقبه هم شهادتين را داد و حضرت هم از طعام او خورد.

الدر المنثور للسيوطي، ج5، ص68 – تفسير روح المعاني لآلوسي، ج19، ص11 - إمتاع الأسماع للمقريزي، ج12، ص163 – دلائل النبوة لأبو نعيم، ص470 - سبل الهدى و الرشاد للصالحي الشامي، ج2، ص468

گرچه اين شهادتين، دروغين بود و بعدا از آن برگشت و جسارت خيلي بدي به نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) کرد و در جنگ بدر از کساني بود که به دستور پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، با وضع فجيعي کشته شد. ولي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با مجرد اظهار شهادتين، از طعام او خورد و او را به عنوان مسلمان حساب کرد.

من نکته‌اي را به برادران وهابي و کساني که آزاد انديش و دنبال حق هستند، بگويم که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با اظهار شهادتين يک نفر - با اين‌كه لقلقه زبان بود - از طعام آنها خورد. اين آقايان مفتيان عربستان سعودي و لجنه إفتاء عربستان سعودي که وقتي از آنها سوال مي‌کنند حکم‌تان درباره شيعيان چيست وقتي يا علي و يا حسين مي‌گويند؟ فتواي رسمي دادند بر اين‌كه شيعيان کافر هستند و تزويج و تزوّج با آنها حرام است و ذبيحه آنها حرام است و اگر يک شيعه، گوسفندي را بکشد، اين گوسفند، ميته است و نجس است و کسي حق خوردن آن را ندارد. حتي اگر کسي از روي ندانستن يا فراموش کردن مسئله، با يک شيعه ازدواج بکند – دختر يا پسر – احتياج به طلاق ندارد و موظف است از آنها جدا شود.

استفتائات لجنه عالي افتاء عربستان سعودي، ج18، از 295 تا 315

در اين صفحات ذکر شده، حدود 25 سوال در مورد شيعيان شده است و اين آقايان به صراحت گفته‌اند که شيعيان مشرک به شرک أعظم هستند و ما با اينها معاملهٔ مسلمان نمي‌کنيم. با اين سيره و سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و آيات صريح، من دوست دارم که آقايان آزاد انديش و آزاد فکر، يک تفکري و تعقلي داشته باشند و به هر نتيجه‌اي که رسيدند، بر آنان مبارک باد.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سوال:

براي افشاگري بهتر از وهابيت، از نفاق و دوروئي ابوسفيان و جناياتي که معاويه و عمر و عاص در اسلام کردند، صحبت کنند. چون در وهابيون، کساني هستند که طرفداران واقعي بني‌أميه هستند. روزي به يک وهابي گفتم چطور مي‌شود که اميرالمؤمنين (عليه السلام) و معاويه، هر دو به بهشت بروند؟ با اين آيه قرآن منافات دارد:

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور

سوره بقره/آيه257

چطور مي‌شود که معاويه‌اي که بر روي اميرالمؤمنين (عليه السلام) شمشير کشيد، هر دوي آنها بهشتي باشند؟ مخصوصا که معاويه دستور سبّ اميرالمؤمنين (عليه السلام) را داد. اين وهابي حرف مرا رد کرد. وهابيت بيشتر شبيه خوارج است. لطفا در اين مورد صحبت کنيد.

هم‌چنين ايشان معتقد بود که تقليد از مرجعيت، شرک است. من گفتم که پس در مسائل جديد چه کنيم؟ ايشان گفت هر کس مي‌تواند مجتهد شود. گفتم: کسي که نمي‌تواند مجتهد شود و در توان او نيست، چه کند؟ ايشان به مراجع توهين کردند و ... .

جواب:

ما قول داديم که در جلسه‌اي جداگانه در مورد ابوسفيان و معاويه و بحث تقليد صحبت خواهيم کرد.

چون معاويه مورد احترام تمام فرق اهل سنت است، بايد از منابع خود اهل سنت صحبت کنيم تا يکسري قضايايي را که از اذهان پنهان مانده، روشن شود. ولي الان نمي‌خواهم وارد اين بحث شوم. در مورد اسلام ابوسفيان، کتب بزرگ اهل سنت صراحت دارند:

فوالذي يحلف به ابو سفيان لا جنة و لا نار.

آنچه که ابو سفيان به او قسم خواهد خورد، نه بهشتي وجود دارد و نه جهنم.

الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1679 - شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج9، ص53 – الأغاني، ج6، ص356 – مروج الذهب، ج2، ص343 - تاريخ الطبري، ج8، ص185

اين جمله را به بعد از اسلام آوردن خود در مدينه گفته است.

در بعضي از جاها آمده است:

كهفا للمنافقين.

وقتي ابوسفيان به مدينه آمد، پناهگاهي براي منافقين بود.

الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1678 - النزاع و التخاصم للمقريزي، ص58

به همين اندازه در مورد ابوسفيان اکتفاء مي‌کنيم. ولي إن شاء الله در مورد معاويه، مفصل صحبت خواهيم کرد.

اگر بخواهيم وارد وجه شباهت وهابيت و خوارج شويم، در اينجا توصيه مي‌کنم به کتاب کشف الإرتياب سيد محسن امين (ره) که شيعه است، مراجعه کنيد که حدود 14 مورد از وجه شباهت وهابيت با خوارج را آورده است و مستند و مستدل است. ولي اگر به کتاب فتنة الوهابية نوشته زيني دحلان - مفتي مکه مکرمه و شافعي مذهب - مراجعه کنيد، ايشان مفصلا وجه تشابه ميان وهابيت و خوارج را مطرح کرده است. از اينها هم مهم‌تر، عزيزاني که دوست دارند حقائق براي‌شان روشن شود، به کتاب الصوائق الإلهية که توسط سليمان بن عبد الوهاب - برادر محمد بن عبد الوهاب – نوشته شده، مراجعه کنند. اين کتاب در مصر و بمبئي و ترکيه چاپ شده و روي اينترنت هم هست. جناب آقاي زيني دحلان تعبير زيبائي در کتاب فتنة الوهابية، صفحه19 دارد و نقل مي‌کند از قول سيد عبد الرحمن أهدال – مفتي زبيد – که مي‌گويد:

نيازي نيست که ما درباره وهابيت کتاب بنويسيم و عقائد اينها را نقد کنيم. همين کافي است که رواياتي را که از نبي مکرم (صلي الله عليه و سلم) در مورد خوارج و وهابيت صادر شده است را مطالعه کنيم.

روايتي را بخاري دارد که مي‌گويد:

يخرج أناس من قبل المشرق، يقرؤن القرآن لا يجاوز تراقيهم، يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية، ثم لا يعودون فيه حتى يعود السهم على فوقهم، قيل: ما سيماهم؟ قال: سيماهم التحليق و التسبيد.

قومي از سوي مشرق مدينه – نجد و رياض – مي‌آيند که قرآن را قرائت مي‌کنند که جز از حنجره‌شان تجاوز نمي‌کند و از دين خارج مي‌شوند، همانند تيري که از کمان خارج مي‌شود و ... ، چهره‌شان با سر تراشيده است.

صحيح البخاري، ج8، ص218 - مسند احمد، ج3، ص64 – البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص332

آقاي زيني دحلان از مفتي زبيد نقل مي‌کند:

اگر همين روايت را ملاک قرار بدهيم براي باطل بودن وهابيت، براي ما کافي است و در ميان فِرَق اسلامي، هيچ فرقه‌اي معتقد به وجوب تراشيدن سر نيستند.

حتي مي‌گويد:

أن امرأة أقامت الحجة على ابن الوهاب لما أكرهوها على أتباعهم ففعلت، أمرها ابن عبد الوهاب أن تحلق رأسها، فقالت له: حيث أنك تأمر المرأة بحلق رأسها، ينبغي لك أن تأمر الرجل بحلق لحيته، لأن شعر رأس المرأة زينتها و شعر لحية الرجل زينته، فلم يجد لها جوابا.

يک زني با محمد بن عبد الوهاب بحث کرد و محمد بن عبد الوهاب توان پاسخ دادن به او را نداشت و دستور داد تا سر آن زن را بتراشند. آن زن به محمد بن عبد الوهاب گفت: اگر بنا است سر زنان تراشيده شود، بايد ريش مردان هم تراشيده شود؛ چون همان‌گونه که موي زن، زينت زن است، ريش مرد هم زينت اوست. محمد بن عبد الوهاب در برابر سخن اين زن، هيچ جوابي نداشت.

يکي از اساسي‌ترين وجه تشابهي که وهابيت با خوارج دارند که هم برادر محمد بن عبد الوهاب گفته است و هم زيني دحلان و هم مرحوم سيد محسن امين (ره)، اين است که شعار خوارج اين بود:

لا حکم إلا لله.

و اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

كلمة حق يراد باطل.

اين کلمه، حق است، ولي از آن اراده باطل شده است و مجوز براي کشتن مسلمانان قرار مي‌دهند.

نهج‌البلاغه، خطبه40

وهابيت هم مي‌گويند:

لا دعاء إلا لله ، لا شفاعة إلا لله ، لا توسل إلا بالله ، لا استغاثة إلا بالله

پس هيچ تفاوتي با هم ندارد. حرف، حق است، ولي خدايي که توسل جز به او درست نيست، وقتي خودش مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

سوره مائده/ٱيه35

روشن و واضح است که مي‌فرمايد به پيشگاه من، وسيله انتخاب کنيد. حالا مراد از اين وسيله، هر چه مي‌خواهد باشد، باشد. اصلا اهل بيت (عليهم السلام) نباشند و مراد، دعا و قرآن و عمل صالح باشد. آيا اين عمل صالح، وسيله شد که ما به خدا برسيم؟ بله. پس مشخص شد که لا توسل إلا بالله، بإطلاقه، أمر باطلي است.

اينها يک تحجر و جمود فکري دارند و مي‌گويند اگر کسي براي نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، جشن ولادت يا مراسم شهادت بگيرد، حرام است و ما بايد از آن اجتناب کنيم. اين آقاياني که از مراسم ولادت يا شهادت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اجتناب مي‌کنند و احساس شبهه مي‌کنند، آيا اينها براي ريختن خون اين‌همه مسلمانان، احساس شبهه نمي‌کنند که اين همه افراد را مي‌کشند؟ در کتاب السلفية بين أهل السنة و الإمامية نقل مي‌کند:

وقتي اينها وارد طائف شدند و کشتار عجيبي را به راه انداختند و حتي طفل‌هاي شيرخواره را در آغوش مادر سر بريدند، شيخ عبد القادر - که پرده‌دار مکه بود – با يک حيله از دست وهابي‌ها نجات پيدا کرد:

فقد أجهش بالبكاء عندما وقع في أيديهم فلما سلوا السيف عند رأسه سأله بعضهم لماذا تبكي أيها الكافر؟ فأجاب الشيخ: أبكي والله من شدة الفرح أبكي يا إخوان لأني قضيت حياتي كلها في الشرك و الكفر و لم يشأ الله إلا أن أموت مؤمنا موحدا ... و قد أثر هذا الكلام في الإخوان فبكوا لبكاء الشيخ، ثم طفقوا يقبلونه و يهنئونه بالإسلام.

وقتي آمدند او را بکشند، او شروع کرد به گريه کردن. وهابي‌ها گفتند: اي کافر! براي چه گريه مي‌کني؟ گفت: من يک عمر با شرک و کفر زندگي کردم و خوشحالم که در اواخر عمر، به برکت شما وهابي‌ها، ايمان آوردم و مؤمن شدم. اين کلام او هم در وهابي‌ها تأثير گذاشت و وهابي شدن او را قبول کردند.

السلفية بين أهل السنة و الإمامية للسيد محمد الكثيري، ص347 - نجد و ملحقاتها، ص333

اينها انجماد فکري و تعصب دارند و آياتي را که درباره کفار و مشرکين آمده را درباره مسلمانان – شيعه و سني – حمل مي‌کنند و همان روش خوارج را مي‌روند. ما از علماء و پيشوايان وهابيت انتظاري نداريم. ولي از تحصيل‌کرده‌هايي که فريب خوردند و دنبال کشف حقيقت هستند و آزادانديش هستند، تقاضا مي‌کنيم که مقداري تفکر و تعقل کنند و ببينند که اين افکار چقدر با اسلام مطابقت دارد.

* * * * * * *

سوال:

آيا اين جمله درست است:

أللهم صل علي محمد و آل محمد و الأنبياء و المرسلين

جواب:

صلوات بر أنبياء (عليهم السلام) هيچ اشکالي ندارد. در خود صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است:

بعد از نزول آيه:

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا

سوره أحزاب/آيه56

وقتي از نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال مي‌کنند که چگونه بر تو و آل تو صلوات بفرستيم؟ مي‌فرمايد:

قولوا: أللهم صلى على محمد و على آل محمد، كما صليت على إبراهيم و على آل إبراهيم إنك حميد مجيد، أللهم بارك على محمد و على آل محمد، كما باركت على إبراهيم و آل إبراهيم إنك حميد مجيد.

صحيح البخاري، ج4، ص119 - صحيح مسلم، ج2، ص16

* * * * * * *

سوال:

آيا بوسيدن دست شخص بزرگ‌تر مانند عالم ديني يا کسي که چيزي را به انسان ياد مي‌دهد يا محبت مي‌کند، صحيح است؟

جواب:

بوسيدن دست بزرگان، اگر به قصد احترام ديني باشد، هيچ اشکالي ندارد.

* * * * * * *

سوال:

در مورد تفسير اين آيه توضيحي مختصر بفرمائيد:

ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ

سوره بقره/آيه2

کساني که قرآن را قرائت مي‌کنند، در همان اول که متقين نيستند.

جواب:

درست است که واژه متقين آمده است، ولي قرآن اين واژه را تعريف کرده است که منظور، چه کساني هستند:

الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ * وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ * أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

سوره بقره/آيه 5-3

مراد از اينجا، مؤمنين هستند، نه آن پرهيزکاراني که مرتبه والائي از ايمان دارند. مضافا اگر آن متقين هم مراد باشد، هدايت، دو نوع است: هدايت عمومي است که براي همه هست:

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا

سوره إنسان/آيه3

و يک هدايت هم هدايت خاص و ايصال به مطلوب است:

وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ           

سوره عنكبوت/ٱيه69

شايد هدايت در اينجا، هدايت ابتدائي نباشد و هدايتي باشد که ما را به منزل برساند.

* * * * * * *

سوال:

چرا براي اطلاع بيشتر مردم، از کتاب شبهاي پيشاور نام نمي‌بريد؟ چون تمام استدلال‌هاي اين کتاب براي اثبات حقانيت شيعه، از کتاب‌هايي است که مورد قبول شيعه و سني است.

جواب:

کتاب‌هاي شب‌هاي پيشاور، کتاب گران‌سنگ و ارزشمندي است. ولي چون بعد از او، کتاب المراجعات نوشته شده و به قلم روز و سليس و مختصر است و مطابق با برخي از شبهات روز است، ما دوستان را توصيه مي‌کنيم که هم شب‌هاي پيشاور را مطالعه کنند و هم کتاب المراجعات را. ولي کتاب المراجعات امتيازات خود را دارد. هم‌چنين کتاب محاضرات في الإعتقادات نوشته حضرت آيت الله ميلاني كه با توجه به نيازهاي روز است.

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دكتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما