* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 08 آبان 1385 تعداد بازديد: 2834 
زندگينامه ابن تيميه
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: زندگينامه إبن تيميه

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آقاي هدايتي

در رابطه با إبن تيميه و كتاب معروفش منهاج السنة و ساير كتب ايشان كه عقائدش را در آنها مطرح كرده است، توضيح بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

إبن تيميه يك چهره شناخته‌شده در جهام اسلام است. حتي من بر اين باورم كه دنياي يهوديت و مسيحيت هم چهره او را كاملا مي‌شناسند.

نام ايشان، احمد است و در سال 661 هجري قمري در منطقه حرّان از توابع شام به دنيا آمد.  تحصيلات اوليه را تا 17 سالگي در همانجا گذراند و پس از حمله مغول، در منطقه شامات، ترس عجيبي در دل مردم افتاد و پدر ايشان ـ عبد الحميد ـ به همراه خانواده‌اش حرّان را ترك كردند و آمدند در دمشق ساكن شدند. تا سال 698 هجري قمري، چيزي از إبن تيميه كه ظهور و بروز كرده باشد، در دست نداريم. اولين موضوعي كه از إبن تيميه داريم، در اوائل قرن هشتم است كه در منطقه‌اي در اطراف دمشق، مطالبي در رابطه با توحيد از او سوال كردند، به ويژه در رابطه با اين آيه:

الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى

سوره طه/آيه5

و ايشان پاسخي دادند كه متناسب با افكار بني اسرائيل و نشان‌گر اعتقاد به جسمانيت خداوند بود و اين باعث شد كه مردم عليه ايشان شوريدند و غوغايي در ميان علماء أهل سنت ايجاد شد. به‌طوري‌كه در 8 رجب سال 705 هجري، قضات أهل سنت او را به قصر نايب السلطنه آوردند و مطالب ايشان را قرائت كردند و دو جلسه مناظره با يكي از علماء بزرگ أهل سنت به نام كمال الدين زملكاني انجام شد و انحراف ايشان كاملا محرز شد و يكي از قضات، او را به زندان محكوم كرد و در 23 ربيع الأول سال 707 هجري از زندان آزاد شد. ولي به خاطر پافشاري بر نشر عقائد باطلش، قاضي بدر الدين ايشان را محاكمه كرد و در رابطه با توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، ايشان إسائه ادب كرد و به همين دليل، ايشان را دوباره روانه زندان كردند و در سال 708 هجري از زندان آزاد شد و فعاليت مجدد ايشان در نشر افكار ضدّ اسلامي او باعث شد در سال 709 هجري به اسكندريه مصر تبعيد شود و پس از 8 ماه، به قاهره رفت. إبن كثير ـ از مدافعان ايشان ـ در كتاب البداية و النهاية مي‌گويد:

در 22 رجب سال 720 هجري، إبن تيميه را به دار الخلافة احضار كردند و قضات و مفتيان مذاهب اسلامي او را به خاطر فتاواي خلاف، به زندان انداختند و عاقبت در سال 728 هجري در زندان قلعه دمشق از دنيا رفت.

اما كتاب منهاج السنة مهم‌ترين و مبسوط‌ترين كتاب ايشان به شمار مي‌رود و أخيراً در عربستان سعودي با تحقيقي مفصّل، در 9 جلد چاپ شده و آراء و عقائد ايشان در اين كتاب آمده است. به تعبير علامه اميني (ره) ـ صاحب كتاب الغدير ـ بايد اين كتاب را منهاج البدعة بناميم. كتاب منهاج السنة در ردّ كتاب علامه حلي (ره) به نام منهاج البراعة بود. وقتي اين كتاب به دست علامه حلي (ره) رسيد و خواند و فهميد كه إبن تيميه نه چيزي را متوجه مي‌شود و نه أدله‌اي كه آورده، عقلي و محكمه پسند است، به تعبير إبن حجر عسقلاني فرمود:

اگر مي‌فهميدم كه إبن تيميه حرف مرا مي‌فهمد، بر او جوابي مي‌نوشتم. ولي مي‌دانم اگر جوابي بنويسم، حرف مرا نمي فهمد.

تا الآن هم عمده عقائد وهابيت ـ در عربستان سعودي و ساير بلاد ـ بر محور مطالب منهاج السنة إبن تيمية است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا شما به مدركي رسيده‌ايد كه ايشان در كجا تحصيل كرده است و تحصيلات ايشان به چه صورتي بوده است؟

استاد حسيني قزويني

آنچه كه محرز است، ايشان تا 17 سالگي در همان منطقه حرّان تحصيل كرده است و نزد پدرش و ديگر اساتيد همان منطقه بود. ولي ما نمي‌توانيم انكار كنيم كه داراي ذهني قوي و استعداد خوبي بود و علاقه زيادي داشت براي مناقشه كردن و ردّ كردن عقائد و سعي داشت با گفتار بزرگان و علماء عصر خويش مخالفت كند.

با توجه به مطالبي كه ايشان در منهاج السنة آورده در رابطه با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) و أهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، ايشان همان خطي را ادامه دادند كه دودمان بني أميه و شجره ملعونه در قرآن بنيان‌گذاري كردند. اگر تمام مطالب ايشان بگذاريد كنار مطالب معاويه و يزيد و ديگران كه فضائل علمي و معنوي أهل بيت (عليهم السلام) را زير سوال بردند، مي‌بينيد كه با هم يكي هستند. اين آقايان مدعي هستند كه دوست‌دار أهل بيت (عليهم السلام) هستند، ولي مطالب إبن تيميه را قبول مي‌كنند و اين دو با هم متضاد هستند. نمي‌شود كسي مدعي محبت أهل بيت (عليهم السلام) باشد و إبن تيميه را هم به عنوان رهبر فكري و امام و پيشواي مذهبي قبول كرده باشد.

إبن تيميه از كساني است كه وقتي به موضوع شهادت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) مي‌رسد، عملكرد عبد الرحمن بن ملجم مرادي را كاملاً توجيه مي‌كند و او را آدمي عابد و زاهد و متدين مي‌داند و مي‌گويد وقتي إبن ملجم، حضرت علي (عليه السلام) را كشت:

كان يعتقد أن الله و رسوله يحب قتل علي.

بر اين باور بود كه خدا و رسولش از قتل علي، خوشنود هستند.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج7، ص153

كسي كه اين‌چنين تفكري دارد، نمي‌تواند محبت أهل بيت (عليهم السلام) در قلبش نفوذ كند و به تعبير إبن حجر عسقلاني در كتاب الدرر الكامنة:

عده‌اي از أهل سنت، إبن تيميه را منافق مي‌دانستند، چون نسبت به علي إسائه ادب داشت و در  صحيح مسلم (ج1،ص61) هم آمده است:

لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق.

الدرر الكامنة، ج1، ص155

* * * * * * *

آقاي هدايتي

قضاتي كه إبن تيميه را زنداني كردند، چه دين و مذهبي داشتند؟ آيا از طرف علماء أهل سنت، كساني بودند كه كتابي در نقد و ردّ منهاج السنة نوشته باشند؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با قضات و بزرگان أهل سنت كه ايشان را محاكمه كردند، آنچه كه در ذهن بنده است، اولين كسي كه ايشان را محكوم كرد، آقاي كمال الدين زملكاني است. إبن كثير دمشقي سلفي در كتاب البداية و النهاية مي‌گويد:

در آخرين باري كه إبن تيميه را محكوم كردند، قضات 4 مذهب ـ شافعي و مالكي و حنبلي و حنفي ـ او را محاكمه و به زندان انداختند و همان زندان هم آخرين زندان او بود و در سال 728 هجري در زندان از دنيا رفت.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج14، ص47

إبن حجر عسقلاني ـ كه روحيه ضدّ شيعي دارد و از أعلام و أركان علمي أهل سنت است ـ در كتاب الدرر الكامنة مي‌گويد:

يكي از قضات شافعي مذهب دمشق دستور داد إعلام كنند:

من إعتقد عقيدة إبن تيمية حلّ دمه و ماله.

كسي كه به عقائد إبن تيميه عقيده داشته باشد، خونش هدر و اموالش مباح است.

الدرر الكامنة، ج1، ص147

اين نشان مي‌دهد كه قضات أهل سنت نسبت به ايشان موضع گرفتند.

علماء بزرگ أهل سنت در نقد كتاب منهاج السنة كتاب نوشته‌اند:

1. تقي الدين سُبْكي ـ از شخصيت‌هاي طراز اول أهل سنت ـ : الدرة المضيئة في الردّ علي إبن تيمية و شفاء السقام في زيارة خير الأنام  ـ كه ملا علي قاري فقيه مشهور حنفي و مقيم مكه مكرمه شرحي محققانه بر آن نوشته است ـ

2. محمد بن أبوبكر أخنائي ـ متوفاي 763 هجري ـ : المقالة المرضية في الرد علي إبن تيمية

3. سمهودي: وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى

در بررسي‌هايي كه نسبت به كتاب‌هايي كه در ردّ كتاب منهاج السنة و ساير كتب و عقائد إبن تيميه نوشته شده داشتم، حدود 20 كتاب توسط علماء أهل سنت مستقلّاً نوشته است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آقاي محمد بن عبد الوهاب بعد از قرن‌ها، مجدداّ أفكار إبن تيميه را زنده كرد. مختصري در مورد زندگي ايشان هم توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

محمد بن عبد الوهاب، پدرش از شخصيت‌هاي متدين منطقه بود. ايشان در سال 1115 هجري قمري در شهر عُييْنه از توابع نجد عربستان سعودي به دنيا آمد و فقه حنبلي را در زادگاه خودش آموخت و براي ادامه تحصيل به مدينه منوره رفت. حتي گفته شده كه در دوران تحصيل، بعضي از مطالب انحرافي را به زبان مي‌آورد و بعضي از اساتيد ايشان، گوش‌زد مي‌كردند. حتي پدرش تذكر مي‌داد كه فرزند من در آينده موجب انحراف ديگران خواهد شد. برادرش، سليمان نام دارد كه به دليل مطالب ضدّ ديني محمد بن عبد الوهاب، بارها با ايشان درگيري لفظي داشتند. محمد بن عبد الوهاب از همان ابتداء، علاقه خاصي به مدعيان دروغين نبوت داشت و علاقه داشت در مورد آنها مطالعه كند و مطالب آنها را مطرح كند. محمد بن عبد الوهاب جرأت نمي‌كرد در زمان پدرش اين مطالب را إظهار كند؛ چون پدرش موقعيت خوبي در منطقه داشت. تا اين‌كه در سال 1153 هجري پدرش از دنيا رفت، ايشان هم زمينه را براي نشر افكار خودش و إبن تيميه و دودمان بني أميه فراهم ديد. حتي در بعضي از كتبي كه در نقد افكار ايشان نوشته شده، مانند الدرر السنية في الردّ علي الوهابية نوشته أحمد زيني دحلان ـ مفتي مكه مكرمه كه به همه بينندگان توصيه مي‌كنم اين كتاب را مطالعه كنند ـ آمده است كه بعضي از اساتيد محمد بن عبد الوهاب مانند محمد بن سليمان و شيخ محمد حياة السِنْدي وقتي آثار انحراف و گمراهي را در او ديدند، گفتند:

سيضل هذا و يضل الله به من أبعده و أشقاه.

او گمراه خواهد شد و كساني كه دور از رحمت خدا هستند و شقي، به دست او گمراه خواهند شد.

الدرر السنية في الرد على الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص42

هم‌چنين در همين صفحه مي‌گويد:

و كان والده عبد الوهاب من العلماء الصالحين، فكان أيضا يتفرس في ولده المذكور الإلحاد و يذمه كثيرا و يحذر الناس منه و كذا أخوه سليمان بن عبد الوهاب فكان ينكر ما أحدثه من البدع و الضلال و العقائد الزائغة، أنه ألّف كتابا في الرد عليه.

پدر محمد بن عبد الوهاب از علماء صالح بود و در فرزندش، إلحاد و بي‌ديني را احساس كرد و او را هميشه مذمت مي‌كرد و مردم را از ارتباط با فرندش برحذر مي‌داشت و برادرش سليمان، عقائد او را انكار مي‌كرد و كتاب مستقلي در ردّ عقائد او نوشت.

الدرر السنية في الرد على الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص42

در صفحه 40 آمده است:

النزاع بينه و بين أخيه، خاف أخوه أن يأمر بقتله، فارتحل إلى المدينة المنورة و ألف رسالة في الرد عليه و أرسلها له فلم ينته.

وقتي نزاع ميان محمد و برادرش سليمان افتاد، سليمان احساس كرد شايد برادرش دستور قتل او را صادر كند و به مدينه منوره هجرت كرد و كتابي در ردّ او نوشت و به برادرش فرستاد، ولي او از اين كارهاي خلافش دست بر نداشت و متنبّه نشد.

الدرر السنية في الرد على الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص40

ايشان مسافرت‌هاي زيادي به كشورهاي مختلف مانند ايران ـ اصفهان، قزوين، همدان، قم ـ و عراق داشت و اولين بار، عقائد انحرافي خود را در بصره مطرح كرد و مردم بصره هم عليه او قيام كردند و نزديك بود او را بكشند و او هم شبانه بصره را ترك كرد و به منطقه‌اي در اطراف مكه رفت و عقائدش را منتشر كرد. گفته شده است كه با مستفر همفر ـ جاسوس مشهور انگليسي ـ در بصره ديدار داشتند و گفتگوهايي را انجام دادند و قراردادهايي را نوشتند. محمد بن عبد الوهاب هو در حدّ توان، آن قرارداد و موافقت‌نامه ميان خود و مستر همفر را انجام داد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

فهرستي از عقائد إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

با توجه به بررسي‌هاي كه نسبت به وهابيت داشتم ـ و مي‌توانم ادعا كنم بيش از 25 سال است كه عمده مطالعه و بررسي‌هاي من، اكثراً در محور افكار و عقائد وهابيت بود ـ مي‌توانم عقائد وهابيت را در چند محور اساسي ترسيم كنم:

 

1. مطالب ضدّ توحيد قرآني و بنا نهادن توحيد إسرائيلي

با اينكه قرآن صراحت دارد:

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ

سوره إخلاص/آيه4

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

سوره شورى/آيه11

و هرگونه جسمانيت را از ذات أقدس ربوبي نفي مي‌كند، ولي اولين چيزي كه در عقائد وهابيت مي‌بينيم، بحث تجسيم خداوند است. متأسفانه جديدا در اينترنت يك إستفتائي از لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي ديدم كه سوال كرده‌اند از آنها:

اگر كسي معتقد باشد خداوند در همه جا هست، چه حكمي دارد؟

در جواب گفته‌اند:

خداوند در آسمان‌ها و در عرش قرار دارد و هر كس معتقد باشد خداوند در همه جا هست، اول بايد او را نصيحت و موعظه كرد و اگر موعظه را نپذيرفت، او مرتدّ و قتلش واجب است.

با اين‌كه قرآن صراحت دارد:

وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ

سوره حديد/آيه4

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ

سوره ق/سوره16

فَأَيْنَمَا تَوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ

سوره بقره/آيه115

اينها مطالبي را گفته‌اند كه واقعا انسان خجالت مي‌كشد آنها را بيان كند. هم‌چنين آقاي بن‌باز ـ مفتي أعظم سابق عربستان سعودي ـ فتوا داد:

كسي كه معتقد به كروي بودن زمين باشد و بگويد زمين به دور خورشيد مي‌چرخد، كافر و مرتدّ است و قتلش واجب.

اگر در اينترنت جستجويي داشته باشيد، اين مطلب در سايت‌هاي وهابيت و أهل سنت آمده است. اينها در مسئله توحيد، همان مسائلي را مطرح مي‌كنند كه در تورات و انجيل آمده و مبني بر إسرائيليات است.

 

2. حرام بودن توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)

و منهم من ينسبه إلي الزندقه لقوله: النبي (صلى الله عليه و سلم) لا يستغاث به و أن في ذلك تنقيصا و منعا من تعظيم النبي (صلى الله عليه و سلم).

تعدادي از مسلمانان، إبن تيميه را زنديق و ملحد مي‌دانند. چون نسبت به نبي (صلي الله عليه و سلم) جسارت كرده و مقام حضرت را پايين آورده است و مي‌گويد: توسل به نبي (صلي الله عليه و سلم) بدعت و حرام است.

الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، ج1، ص155

 

3. جسارت در حق أمير المؤمنين (عليه السلام)

و منهم من ينسبه إلى النفاق، لقوله في علي ما تقدم ـ أي قضية أنه أخطأ في سبعة عشر شيئا ـ و لقوله: إنه ـ أي علي ـ كان مخذولا حيثما توجه و أنه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها و إنما قاتل للرئاسة لا للديانة و لقوله: إنه كان يحب الرئاسة و لقوله: أسلم أبو بكر شيخا يدري ما يقول و علي أسلم صبيا و الصبي لا يصح إسلامه و بكلامه في قصة خطبة بنت أبي جهل و أن عليا مات و ما نسيها. فإنه شنع في ذلك، فألزموه بالنفاق، لقوله صلى الله عليه و سلم: و لا يبغضك إلا منافق.

تعدادي از مسلمانان، إبن تيميه را منافق مي‌دانند؛ چون نسبت به علي جسارت كرده و نسبت‌هاي ناروايي به ايشان داده است. در حالي‌كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرموده است: جز منافق، كسي بغض علي را در دل ندارد.

الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص155

وقتي إبن حجر بحث درگيري ميان علامه حلي (ره) و إبن تيميه را مطرح مي‌كند، مي‌گويد:

كم من مبالغة لتوهين كلام الرافضي أدّته أحيانا إلى تنقيص علي رضي الله عنه.

إبن تيميه در پاسخ به علامه حلي به قدري زياده‌روي كرده است كه منجر به تنقيص مقام علي رضي الله عنه شده است.

لسان الميزان لإبن حجر، ج6، ص319

و قال إبن تيمية في حق علي: أخطأ في سبعة عشر شيئا، ثم خالف فيها نص الكتاب.

إبن تيميه در مورد علي گفته است: در 17 مورد خطا كرده و با قرآن مخالفت كرده است.

من گمان نمي‌كنم نفاقي بالاتر از اين باشد. أمير المؤمنين (عليه السلام) كه در حقش آيه تطهير آمده است و در آيه مباهله، تنها فرد شايسته براي حضور در مباهله است و در آيه ولايت، ولايتش در رديف ولايت خداوند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قرار گرفته است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مورد او فرمود:

الحق مع علي و علي مع الحق و يدور الحق معه حيث ما دار.

آن وقت إبن تيميه در مورد او اين‌چنين مي‌گويد!

با اين‌كه در مورد علم حضرت علي (عليه السلام)، شيعه و سني و حتي مسيحيان هم بر اين عقيده هستند كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) أعلم از صحابه بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فرمود:

أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن أراد المدينة فليأت الباب.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص126

و در تاريخ زندگي أمير المؤمنين (عليه السلام) ثبت شده است كه تمام صحابه در مشكلات علمي، به حضرت علي (عليه السلام) مراجعه مي‌كردند و حتي خلفاء گفته‌اند:

لولا علي لهلك أبو بكر

لولا علي لهلك عمر

لولا علي لهلك عثمان

ولي إبن تيميه در مورد علم حضرت علي (عليه السلام) مي‌گويد:

اين‌طور نيست كه علي عالم به همه‌چيز باشد و اين‌كه إبن عباس شاگرد علي بود، كلام باطلي است.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج7، ص536

حتي مي‌گويد:

و المعروف أن عليا أخذ العلم عن أبي بكر.

علي علمش را از أبوبكر ياد گرفته است.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج5، ص513

هم‌چنين مي‌گويد:

و عثمان جمع القرآن كله بلا ريب و كان أحيانا يقرؤه في ركعة و علي قد إختلف فيه هل حفظ القرآن كله أم لا؟

عثمان تمام قرآن را جمع كرد و تمام قرآن را در يك ركعت قرائت مي‌كرد و در مورد علي اختلاف شده است كه آيا او تمام قرآن را حفظ بود يا نه؟

منهاج السنة لإبن تيمية، ج8، ص229

به گمان من، حتي پيرزني كه در پشت كوه زندگي مي‌كند و آشنايي زيادي با فرهنگ ندارد، اگر اين حرف‌ها را بشنود، به عقل و شعور إبن تيميه مي‌خندد.

إبن تيميه در مورد إبن ملجم مرادي مي‌گويد:

و الذي قتل عليا كان يصلي و يصوم و يقرأ القرآن، كان يعتقد أن الله و رسوله يحب قتل علي.

قاتل علي اهل نماز و روزه بود و قرآن مي‌خواند و بر اين باور بود كه خدا و رسولش از قتل علي، خوشنود هستند.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج7، ص153

با اين‌كه تمام أهل سنت اين را نقل كرده‌اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

يقتلك أشقى هذه الأمة، كما عقر ناقة الله أشقى بني فلان من ثمود.

شقي‌ترين افراد اين أمت تو را خواهد كشت، همان‌گونه كه شقي‌ترين افراد ثمود، ناقه صالح را كشت.

مسند أبي يعلى، ج1، ص431 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص136 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج2، ص247 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص192 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج1، ص465 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص543

 

4. برخورد نادرست با أهل بيت (عليهم السلام)

نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم تعابير تندي دارد. ولي از گفتن آنها صرف‌نظر مي‌كنم. امروز هم مي‌بينيم كه بعضي از تحصيل‌كردگان و دانشجويان و علماء أهل سنت هم از افكار ايشان حمايت مي‌كنند و اين جاي تعجب و تأسف دارد.

 

5. تكفير مسلمانان

از مباني شاخص وهابيت، تكفير مسلمانان به دليل توسل به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و صالحين و أنبياء (عليهم السلام) است. حتي هيئت عالي إفتاء هم رسماً فتوا بر اين تكفير داده است.

 

6. بدعت

اينها هر كاري را كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و صحابه انجام نشده، انجام آن را بدعت مي‌دانند. حتي اگر شنيده باشيد، وقتي تلگراف آمد، آنها رسماّ فتوا به حرمت استفاده از تلگراف دادند. حتي دست كشيدن به پرده كعبه و ذكر گفتن با تسبيح و مراسم بزرگداشت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را بدعت مي‌دانند. حتي فتوا داده‌اند اگر كسي مولودي بگيرد، حتي براي فرزند خودش جشن تولد بگيرد، بدعت و حرام است.

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  دوست دار شما     -   تاريخ:  17 آبان 90 - 16:48:46
با سلام خدمت شما اخيرا در يکي از شبکه هاي وهابي يکي از شيعيان تماس گرفت و آيه شريفه وَ قَـرْنَ فِـي بُـيُـوتِـكـُنَّ وَلا تـَبـَرَّجْـنَ تـَبـَرُّجَ الْـجَـاهـِلـِيـَّةِ الاُولَـى را مطرح کرد و گفت چرا عائشه مخالف اين آيه خانه بيرون آمد کارشناس وهابي در پاسخ گفت خداوند در آخر آيه مي فرمايد: وَلا تـَبـَرَّجْـنَ تـَبـَرُّجَ الْـجَـاهـِلـِيـَّةِ الاُولَـى يعني مانند زمان جاهليت که مردم حجاب نداشتند بيرون نياييد نه اين به کل بيرون آمدن زنان پيامبر را نفي کند اطفا پاسخ کامل و مستدل بيان فرماييد متشکرم اجرتان با ولي عصر(عج)
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

در آيه آمده است «وقرن في بيوتكن» كارشناس وهابي قسمت اول آيه را اصلا معني نكرده است . جداي از اينكه خود عائشه بعد از جنگ جمل هر گاه به اين آيه ميرسيد گريه مي كرد !!! احتمالا كارشناس وهابي از عائشه بيشتر مي‌داند !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

2   نام و نام خانوادگي:  مهدي محلاتي     -   تاريخ:  02 اسفند 92 - 00:55:31
ترجمه کامل آيه بدين شرح است: در خانه هاي خود بمانيد و تبرج جاهليت نخستين را نداشته باشيد. به طور قطع منظور قرآن اين نيست که زنان پيامبر ص تا زمان مرگ و بطور هميشگي در خانه زنداني باشند اين اصلا با عقل جور در نمي آيد . بلکه قرآن فرموده که چون زنان دوران جاهليت بي حجاب و پر زرق و برق از خانه خارج نشويد. ام المؤمنين حضرت عايشه رضي الله عنها به قصد تبرج خارج نشد بلکه بنا به اصرار جمعي از صحابه که گفتند خروج شما ممکن است موجب صلح و عدم خونريزي شود خارج شد که البته اين خروج يک اشتباه اجتهاديست . حضرت عايشه هرگز نميدانست که چنين اتفاقي خواهد افتاد و سپس بشدت پشيمان شد و توبه کرد و حتي از شدت ناراحتي و شرم از رسول خدا ص دستور داد تا در جوار پيامبر ص با وجوديکه خانه خودش بود دفن نشود. وي يک انسان عادي بود که جايز الخطاست . در هر صورت وي همسر محبوب رسول اکرم ص و مادر مؤمنان است که آيات افک بنابر تفسير الميزان در شان وي نازل شده..و او کسي است که پيامبر اکرم ترجيح دادند تا در خانه ي وي آخرين لحظاتش را بگذراند. برتر از حضرت عايشه حضرت آدم است که با وجوديکه خدا به وي دستور داد تا از ميوه آن درخت نخورند ولي بنا به تعبير قرآن شيطان آن دو را وسوسه کرد و به راه کج کشاند و آنان از دستور خداوند سرپيچي کرده و به خود ظلم کردند و خداوند ميفرمايد فعصي آدم ربه فغوي..آدم در مقابل دستور پروردگارش عصيان و سرپيچي نمود. حال آيا ميتوان به حضرت آدم والعياذ بالله طعنه زد که او و حوا سبب شدند که ما آدميان از بهشت خارج شويم و اين همه بلا سر ما بيايد؟!! همين واژه ام المؤمنين براي نگه داشتن حرمت حضرت عايشه کافيست. طبق فرمايش امام علي ع در نهج البلاغه پس از جنگ جمل همان احترام نخستين براي وي باقيست. لها حرمتها الاولي....عده اي ميگويند که واژه ام المؤمنين فضيلت نيست بلکه بسان يک صيغه محرميت است که زنان پيامبر همچون مادران شما هستند تا پس از پيامبر کسي با آنها ازدواج نکند غافل از اينکه در همان سوره و قبل از ايه ازواجه امهاتهم خداوند فرموده که و ان لاتنکحوا ازواجه ...و اينکه با زنان پيامبر ازدواج نکنيد. و همين آيه براي حرمت ازدواج کافيست و آيه امهات المؤمنين يک فضيلت است. بدون شک کسي که حضرت عايشه را مادر خود نداند به تعبير قران از دايره ايمان خارج است چون آنان مادران مؤمنان هستند و کسي که وي را مادر خود نميداند در واقع خود را يک مؤمن نميداند. کسي هم که وي را مادر خود بداند به هيچ عنوان به وي طعنه نميزند و با احترام نام وي را مي آورد زيرا احترام مادر در همه شرايط واجب است.
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ ام المومنين ام سلمه از آيه «قرن في بيوتكن» اين را فهميده است كه در روايت مي گويد: «كانت أم سلمة تقول لا يحركني ظهر بعير حتى ألقى النبي صلى الله عليه وسلم ؛ ام سلمه پيوسته مي گفت بر شتري سوار نخواهم شد تا رسول خدا را ملاقات كنم» (فتح الباري شرح صحيح البخاري ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، ج 7، ص 108، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب ؛ عمدة القاري شرح صحيح البخاري ، اسم المؤلف:  بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ ، ج 16، ص 251، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت؛ تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي ، اسم المؤلف:  محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم المباركفوري أبو العلا الوفاة: 1353 ، ج 10   ص 262، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت)
خود عايشه وقتي اين آيه را مي شنيد به ياد خروج خود مي افتاد و اظهار تاسف مي كرد: «كانت عائشة إذا قرأت هذه الآية بكت حتى تبل خمارها ، تتذكر خروجها أيام الجمل تطلب بدم عثمان.» (تفسير البحر المحيط، ج 7، ص 223 وشبيه به اين در سير أعلام النبلاء  ج 2، ص 177) در تفسير محرر الوجيز در ادامه اين روايت حديث ديگري آورده «عائشة رضي الله عنها كانت إذا قرأت هذه الآية تبكي حتى تبل خمارها وذكر أن سودة قيل لها لم لا تحجين ولا تعمرين كما يفعل أخواتك فقالت قد حججت واعتمرت وأمرني الله تعالى أن أقر في بيتي قال الراوي فوالله ما خرجت من باب حجرتها حتى خرجت جنازتها ؛ وقتي اين آيه را مي خواند گريه مي كرد كه روسريش خيس مي شد سوده به او گفت چرا به حج و عمره نمي روي؟ حج و عمره كردم و حال آنكه خداوند مرا امر كرده كه در خانه بمانم راوي مي گويد تا وقتي كه جنازه اش را از خانه بيرون آوردند از خانه بيرون نشد.» (المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز  ج 4، ص 383، دار الكتب العلمية - لبنان،1422هـ الطبعة الأولى)
پس اين برداشت شما خلاف آن چيزي است كه عايشه و ام سلمه كه خود از امهات المومنين اند از آيه فهميده اند.
در مورد عايشه هم سخن شما اشتباه است چون او در مكه بود و در بين راه خبر قتل عثمان را شنيد و از همانجا برگشت به مكه و فتنه را آغاز كرد. او اگر براي صلح اقدام كرده بود چرا بعد از آنهمه اقدامات و صحبتهايي كه حضرت امير عليه السلام و فرستادگانشان براي صلح قبل از جنگ انجام دادند همكاري نكرد؟ چرا قبل از رويارويي با حضرت امير عليه السلام در بصره آن كشتار را راه انداخت؟ مگر بصريان عثمان را كشته بودند؟ چرا بعد از آنكه در اثناي جنگ افراد زيادي بخاطر محافظت از شتر او به قتل مي رسيدند براي صلح كاري نكرد؟
دليل ديگر بر انحراف عايشه در اين جريان، ماجراي حوأب و پيش بيني رسول الله صلي الله عليه و آله است كه در كتب مهم اهل سنت آمده است و افراد زيادي آن را تصحيح كرده اند. در اين مورد به مقاله «آيا رسول خدا (ص) ، جنگ‌هاى جمل، صفين و نهروان را پيش بينى كرده بود؟» مراجعه نماييد.
در مورد آيه افك دو گونه شان نزول آمده و آيت الله طباطبايي در الميزان هر دو قول را نقل و نقد كرده اند و اشكالات فراواني بر هر دو قول گرفته اند لذا اين دروغي است كه به ايشان نسبت داده ايد.
در مورد آيه 121 طه خداوند به حضرت آدم فرموده بود از ميوه درخت ممنوع مخور كه اگر بخورى از بهشت بيرون خواهى رفت و در زمين گرفتار درد و رنج فراوان خواهى شد، او مخالفت اين فرمان ارشادى كرد، و نتيجه ‏اش را نيز ديد لذا او از امر ارشادي خداوند تخلف كرد يعني به نصيحت خداوند بي توجه بود غوي هم در مقابل رشد به معني بيراه رفتن است يعني آدم ترك اولي كرد و به نصيحت الهي توجه نكرد لذا به بيراهه افتاد و از رشد باز ماند.
امام علي عليه السلام بعد از جنگ جمل فرمودند: «عايشه همانند قبل از اين، ازدواج با او حرام است و حساب او با خداست» چون قبلا در نكاح رسول الله صلي الله عليه و آله بوده به تصريح قرآن ازدواج با او حرام است لذا فكر نكنيد كه همانند ديگر جنگها مي توانيد او را به كنيزي ببريد اما حسابرسي به جرم و خطاي او با خداست.
اما در مورد ازدواج با همسران رسول الله صلي الله عليه و آله؛ اولاً خداوند قبل از اين آيه نگفته بلكه بعد از اين آيه اين جمله را فرموده ثانياً اين قسمت در مقابل ادعاهاي توهين آميز طلحه نازل شده كه مي گفت با عايشه بعد از رسول الله ازدواج خواهم كرد ثالثاً خداوند در يك آيه حكم مساله و در ديگري فلسفه آن را بيان داشته است رابعاً خداوند در مورد موضوعات مختلف ديگري هم بارها در قرآن حكم يا ماجراي آنها را تكرار كرده كه اگر اين استدلال شما وارد باشد بايد تمام آيات تكراري چه در لفظ يا در معنا بايد از قرآن حذف شود!
در مورد فضيلت بودن ام المومنين هم سخن علماي اهل سنت و احاديث كتب شما خلاف ادعاي شما را ثابت مي كند. بغوي و ديگران در تفسير خود مي گويند:«عن مسروق أن امرأة قالت لعائشة رضي الله عنها قالت يا أمه فقالت لست لك بأم إنما أنا أم رجالكم فبان بهذا معنى هذه الأمومة تحريم نكاحهن ؛ زني به عايشه گفت اي مادر! عايشه گفت من مادر شما نيستم بلكه فقط مادر مردانتان هستم بعد بغوي و ابن جوزي و خازن و... در ادامه مي گويند: با اين حديث معني اين مادر بودن معلوم مي شود كه حرام بودن نكاح مد نظر است.» (تفسير البغوي  ج 3، ص  507 ؛ زاد المسير  ج 6، ص 370 ؛ لباب التأويل في معاني التنزيل  ج 5، ص 560).
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
3   نام و نام خانوادگي:  bisetareh     -   تاريخ:  08 اسفند 92 - 12:41:58
مهدي محلاتي نميدانستي نصي صريح قرآن وسخن رسول اکرم در مقابلش اجتهاد پذيرفته نيست؟
چه اجتهادي وقتي قرآن ميگه از خانه خود خارج نشويد.وحضرت محمد ص ميفرمايند هرکس باعلي دشمني کند با من دشمني کرده وهرکس با علي دشمني کند با خدا دشمني کرده.ديگه امثال اين احاديث آنقدر متواتر و با سند قوي هست که ديگر لازم نيست اينجا سند بگذاريم .
در ضمن در قرآن به گناه کار بودن عايشه وحفضه اشاره شده. خدا آبروي مومن را نمي ريزد.شما يک آيه دال بر بخشش آن دو بياور که بگوييم توبه کرده اند .خدا آنها را بخشيده ومومن از دنيا رفته اند.
اگربه قول شما بعد از جنگ جمل توبه کرد پس چرا اجازه نداد حضرت امام حسن مجتبي ع در کنار قبر جدش دفن شود ودستور تير اندازي به جنازه آن حضرت را داد.؟
آن واژه ام المومنين عايشه فقط براي ازدواج نکردن با او بود چون همسر پيامبر بود.
ياعلي




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما