* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 17 خرداد 1386 | تعداد بازديد: 4886 | |
هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
هدايتي سه نقل در منابع اماميه در بارۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها وجود دارد . روايتي آن را 45 روز ، روايت ديگر 75 روز و روايت سوم 95 روز پس از شهادت پيامبر اسلام نقل كردهاند . كمتر وظيفۀ كه ما انجام ميدهيم بين 75 روز تا 95 روز برنامههايي داشته باشيم تا كلماتي از كتاب قطور فضائل حضرت زهرا سلام الله عليها را بيان كنيم انشاء الله . موضوع برنامۀ اين هفته مظلوميت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله عليها است . در بارۀ شخصيتها تاريخ ؛ چه تاريخ اسلام و چه تاريخ غير اسلام ، هر ملتي وقتي ميخواهد در بارۀ شخصيتي صحبت كند ، كمتر شخصيتي را ميتواند با جرأت بگويد كه بينظير و بيمانند است . ولي هر كس كمتر مطالعه و آگاهي در بارۀ شخصيت حضرت زهرا سلام الله عليها داشته باشد ، به اين نكته اعتراف دارد كه اين بزرگ بانو بينظير بوده و هست و تا انقراض عالم همانند او خداي سبحان نيافريده و نخواهد آفريد . شخصيت بيبديل حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله عليها كه افق گستردۀ را خداي سبحان در اين وجود مقدس و الهي قرار داده است . او كه حوراء انيسه بود . موجود آسماني كه زماني بسيار كوتاه در زمين زندگي ميكرد تا اين كه نور افشاني كند براي حقيقت پرستان . و در اين مسير يعني مسير معرفي حق و حقيقت جان مقدس و نازنين خودش را تقديم كرد و اول مظلومۀ شهيدۀ دفاع از ولايت ؛ يعني حق و حقيقت شد . انشاء الله بتوانيم اين تلاش را آنگونه به انجام برسانيم كه رضايت قلب بانوي بزرگ جهان اسلام را فراهم كنيم . نظر استاد : بنده هم خدمت حضرت عالي و همۀ دستاندركاران شبكۀ سلام و بينندگان گرامي سلام عرض ميكنم و شهادت حضرت صديقۀ طاهره را به پيشگاه حضرت بقية الله الأعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداه و همۀ شيفتگان مكتب امامت و ولايت تسليت عرض ميكنم . و خدا را به آبروي آن بانوي دو سرا سوگند ميدهم پاداش ما را در اين مصيبت عظمي فرج مولايمان حضرت بقية الله الأعظم قرار بدهد . انشاء الله . هدايتي : شبهاتي كه وهابيت و يا ابن تيميه در بارۀ جملۀ « فاطمة بضعة مني ... » بيان كردهاند و تشكيك وارد كردهاند ، ميخواهيم بررسي كنيم كه ابن تيميه در بارۀ اين جملۀ چه گفته است و چه مطالبي مطرح كرده است . جواب استاد : در رابطه با قضيه « فاطمة بعضة مني » ما در جلسۀ گذشته منابع اين روايت را از صحاح اهل سنت نقل كرديم . تعبير « فاطمة بعضة مني ما آذها .. » از صحيح مسلم آورديم . يا « من اغضبها فقد اغضبني » از صحيح بخاري و ... نقل كرديم . و همچنين روايت : «ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك » از مستدرك حاكم و ديگر منابع اهل سنت آورديم . من گمان نميكنم براي هيچ مسلماني و يا يك انسان آگاهي شبههاي باشد در صدور اين روايت از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ؛ ولي متأسفانه ميبينيم آقاي ابن تيميه كه در سراسر آثارش ؛ به ويژه در كتاب منهاج السنة كه به تعبير علامۀ اميني رضوان الله تعالي كه بايد به او گفته شود : « منهاج البدعة » مطالبي نسبت به آقا امير المؤمنين ، صديقۀ طاهره و اهل بيت عليهم السلام آورده است كه واقعاً انسان با خواندن اين مطالب قلبش به درد ميآيد و حتي منصفان اهل سنت هم نتوانستهاند غضب و نفرتشان را نسبت به ابن تيميه اظهار نكنند . در رابطه با اين حديثي كه حضرت عالي اشاره فرموديد ، آقاي ابن تيميه در منهاج السنة ، ج4 ، ص248 وقتي عبارتي از علامۀ حلي را نقل ميكند بر اين بزرگان اهل سنت آوردهاند : يا فاطمة، إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك . ايشان ميگويد : فهذا كذب منه، ما رووا هذا عن النبي صلى الله عليه وسلم، ولا يعرف هذا في شئ من كتب الحديث المعروفة، ولا له إسناد معروف عن النبي صلى الله عليه وسلم، لا صحيح ولا حسن . اين سخن علامه دروغ است . اصلاً چنين چيزي از پيغمبر كسي نقل نكرده است . چنين روايتي در كتابهاي حديثي شناخته شده يافت نميشود و چنين روايتي نه با سند صحيح و نه با سند حسن از پيامبر نقل نشده است . من توجه از آن دسته از عزيزاني را كه واقعاً ميخواهند به قضاوت بنشيند و ابن تيميه را ميخواهند به ترازوي نقد قرار دهند و مقداري از آن تعصب مذهبي بيرون بيايند ، جلب ميكنم به همان عبارتي كه هفتۀ گذشته از حاكم نيشابوري نقل كرديم ، كه وقتي اين روايت را نقل ميكند ، ميگويد : هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .[1] اين حديث صحيح است سندا و لكن آقاي بخاري و مسلم آن را نقل نكردهاند . آقاي هيثمي كه از استوانههاي علمي اهل سنت است ، در مجمع الزوائد ، ج9 ، ص203 نقل ميكند و ميگويد : واسناده حسن . حالا عزيزان را به قضاوت فراميخوانيم . ابن تيميه ميگويد : « لا صحيح ولا حسن » ؛ حاكم نيشابوري ميگويد : « صحيح » ، هيثمي ميگويد : « حسن » . گذشته از اين شخصيتهاي متعدد اهل سنت اين روايت را نقل كردهاند : الآحاد والمثاني - ضحاك - ج 5- ص363 و المعجم الكبير - طبراني - ج 1- ص108 و ج22 - ص401 و أسد الغابة – ابن أثير - ج5 - ص522 و ذيل تاريخ بغداد - ج2 – ص140و ج2 – ص141 و تهذيب الكمال – مزي - ج 35 - ص250 و ترجمة فاطمة عليها السلام ، ميزان الاعتدال – ذهبي - ج2 - ص492 و الإصابة – ابن حجر - ج8- ص265 و تهذيب التهذيب – ابن حجر - ج12 - ص392 و تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر - ج3 – ص 156 و الخصائص الكبرى – سيوطي - ج2 - ص265 و سبل الهدى والرشاد - صالحي الشامي - ج11- ص 44 و الذرية الطاهرة النبوية – دولابي - ص 119 و نظم درر السمطين - زرندي الحنفي ص 178 و كنز العمال – متقي هندي - ج12 - ص 111 رقم 34238 و ... . دهها كتاب از كتابهاي روايي و ... اهل سنت اين روايت را نقل كردهاند ؛ در حالي كه ابن تيميه ميگفت : در كتابهاي حديثي معروف اين روايت نقل نشده است . آيا معجم كبير طبراني معروف نيست ؟ آيا اسد الغابه معروف نيست ؟ تهذيب الكمال معروف نيست و... . نكتۀ ديگر كه خيلي دردآور است ، اين است كه وقتي ابن تيميه به روايت « هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي، يُرِيبُنِي مَا أَرَابَهَا وَيُؤْذِينِي مَا آذَاهَا .[2] » ميرسد ، كه اين روايت در صحيح بخاري به همين لفظ آمده است ، راهي و گريزي براي اين كه بگويد اين روايت در كتابهاي معروفه نيست ندارد ؛ لذا ميآيد تعبيري ميكند كه واقعاً از پيشگاه آقا ولي عصر ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه عذر ميطلبم . اين تعبير ايشان وقتي از مخيلۀ انسان كه ميگذرد ، قلب آدم به درد ميآيد . ايشان وقتي اين روايت را نقل ميكند ، ميگويد : اصلاً فلسفۀ ورود اين حديث اين بوده است كه حضرت علي عليه السلام فاطمه سلام الله عليها را اذيت كرده بود . سبب ورود اين روايت اذيت حضرت علي نسبت به حضرت زهرا بوده كه رفته از دختر ابي جهل خواستگاري كند و چون پيامبر از دست حضرت علي اذيت شده بود ، اين سخن را بيان كرده . بعد جاي تأسف اين است كه ميآيد ميگويد : علي وقت ميخواست دختر ابي جهل را بگيرد ، ميخواست فاطمه را روي غرض نفسانياش اذيت كند و در اذيت او قصد و غرض وجود داشت !!! . اين خيلي دردآور است . از آن طرف هم ابن تيميه بيخبر نيست كه در صحيح بخاري و مسلم آمده كه حضرت صديقۀ طاهره از ابيبكر غضبناك شده است . در جلسۀ گذشته عرض كرديم كه در صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 صراحت دارد : فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ . و همچنين در صحيح مسلم اين تعبير آمده است . و اين مسلم است كه حضرت زهرا سلام الله عليه از دست خليفۀ اول غضبناك بود و حتي تا آخرين لحظۀ عمرش هم با همين غضب و قهر بود تا از دنيا رفت . آقاي ابن تيميه ميآيد اين جا اين چنين توجيه ميكند : ما مقايسه كنيم بين اذيت علي [عليه السلام ] و اذيت ابابكر ، نتيجه ميگيريم : لكن المقصود أنه لو قدر أن أبا بكر اذاها فلم يؤذها لغرض نفسه بل ليطيع الله ورسوله ويوصل الحق إلى مستحقه وعلي رضي الله عنه كان قصده أن يتزوج عليها فله في أذاها غرض بخلاف أبي بكر.[3] ابوبكر اگر فاطمه را اذيت كرده ، قربة الي الله و في سبيل الله بوده است ؛ ولي علي اگر فاطمه را اذيت كرده ، روي هواي نفساني بوده است كه ميخواسته برود زن بگيرد و هوو بياورد . من نميدانم اين عزيزان اهل سنت و يا آنهايي كه بدون حساب و كتاب از ابن تيميه دفاع ميكنند ، آيا واقعاً براي فرداي قيامت به پيشگاه آقا رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پاسخي هم فراهم كردهاند ؟ ابوبكر كه فاطمه را اذيت كرده است ، هيچ گناهي كه ندارد ، هيچ ؛ بلكه ثواب و پاداشي هم دارد ؛ چون ابوبكر اين اذيت را ايجاد كرد تا بتواند حق را به صاحب حق برساند . حالا اين حق چي است و صاحب حق كي است و آقاي ابوبكر ميخواست چه كار كند ، عزيزان بيننده خوب دقت كنند و در اين باره قضاوت كنند . دوستان بروند و كتاب منهاج السنة را ببينند و قضاوت كنند كه آيا ابن تيميه در اين باره انصاف را رعايت ميكند . ما بنا نداريم در اين برنامه به احدي جسارت و يا اهانت كنيم . با اين كه نص ابن تيميه براي ما محرز است ؛ ولي از آنجايي كه ما ميخواهيم ثابت كنيم پرورش يافتۀ مكتب آقا امام صادق عليه السلام هستيم و از امير المؤمنين عليه السلام ميخواهيم تبعيت كنيم كه فرمود : إنّي أكره لكم أن تكونوا سبّابين .[4] ما بنا نداريم سب كنيم و زبان به اهانت بگشاييم ؛ ولي اين تعابير ابن تيميه ، واقعاً تعابير درد آور است و قلب مقدس پيامبر اكرم ، امير المؤمنين ، صديقۀ طاهره ، آقا ولي عصر و هر انسان متأسف را متأثر ميكند . اين قضيه خواستگاري دختر ابي جهل را ايشان در جاي جاي منهاج السنة ميآورد و با آب و تاب نقل ميكند . ما در هفتۀ گذشته پنبۀ اين قضيه را زديم . من تقاضا ميكنم از بردران فاضل اهل سنت ؛ آنهايي كه واقعاً از نظر علمي جايگاه ويژهاي دارند ، نسبت به بحثي كه بنده هفتۀ گذشته داشتم ، ساختگي و دروغ بودن قضيۀ خواستگاري نظري دارند ، يا بيايند بيان كنند و يا از طريق ايميل براي ما بفرستند ، ما نظر آنها را بدون هيچ گونه سانسور اين جا براي مردم ميخوانيم . شايد بعضي از بينندگان هفتۀ گذشته بينندۀ ما نبودهاند ، من فقط خيلي خلاصه اشاره كنم كه قضيۀ خواستگاري ابوجهل ، تنها راويش مسور بن مخرمه است كه سال دوم بعد از هجرت تازه اين آقا به دنيا آمده است و در سال بعد فتح مكه ، كه شش ساله بوده به مدينه آمده . توفيق ابوعلم از شخصيتهاي برجستۀ مصري است ميگويد اين خواستگاري سال دوم هجرت بوده است ؛ يعني در سالي بوده است كه مسور هنوز به دنيا نيامده بوده . يا ابن حجر وقتي ميخواهد توجيه بكند ، ميگويد شش ساله بوده و در سال هشتم اين قضيه صورت گرفته است ، او در اين سن آدم عاقلي بوده است . خودش ميگويد من « محتلم » ؛ يعني آدم بالغ بودم ، ابن حجر ميگويد مراد اين نيست كه من بالغ بود ؛ بلكه مراد اين است كه عقلش ميرسيده و آدم نابغهاي بوده است . گفتيم كه در صحيح مسلم ، ج1 ، ص184 ح660 آمده است كه اين آقا جلوي روي پيامبر و دهها مسلمان كه سنگ ميبردند براي ساختن مسجد ، لنگش ميافتد و عورتش مكشوف ميشود . اين قدر اين آقا عقل درست و حسابي نداشت بر اين كه خود را بپوشاند و بعد سنگ را ببرد . نبي مكرم گفت : لخت و مادر زاد نرو . نكتۀ ديگري كه بنده در جلسۀ گذشته روي آن تأكيد داشتم ، اين روايتي را كه ابن تيمه در پنج جاي منهاج السنة نقل ميكند : لا تجتمع بنت رسول الله وبنت عدو الله عند رجل واحد . در حقيقت تنقيصي است بر خليفۀ دوم كه ايشان آمده است بين رقيه و ام كلثوم و بين رملۀ بنت شيبۀ عدو الله كه در جنگ بدر كشته شد جمع كرده است . اين مطلب را ابن كثير دمشقي در البداية والنهاية ، ج7 ، ص245 آورده است . و همچنين آقاي عثمان بين دختران پيامبر و فاطمۀ بنت وليد كه از اعداء خداوند بوده و تا فتح مكه مسلمان نشده بوده ، جمع كرده است . و همچنين بين ام البنين بنت عيينه كه از كفار بوده است ، جمع كرده است . اگر واقعاً اين حكمي از احكام الهي باشد ، اين خودش يك تعريضي است بر خليفۀ سوم . مگر اين كه اهل سنت بگويند كه رقيه و ام كلثوم دختران پيامبر نبودهاند . در نكتۀ سوم عرض كرديم كه اين دختري را كه اهل سنت ميگويند حضرت علي خواستگاري كرده است ، تا سال هشتم هجري كافر بوده و بلا فاصله بعد از مسلمان شدنش با عتاب ابن اسيد ازدواج كرده است و تا زماني كه پيامبر در قيد حيات بود ، اين زن و شوهر به مدينه قدم نگذاشتند . و دهها دليل ديگر كه نشان ميدهد اين قضيۀ خواستگاري از دختر ابوجهل يك داستان دروغين و افسانهاي است كه اينها ساختهاند تا هم شخصيت امير المؤمنين را زير سؤال ببرند و هم اين كه دفاعي كنند از اذيت و ايذائي كه به حضرت صديقۀ طاهره در واپسين روز رحلت نبي مكرم انجام شد . نكتۀ بعدي نسبت به حرفهاي ابن تيميه ، اين است كه ايشان وقتي ميخواهد قضيۀ حمله به خانۀ حضرت زهرا سلام الله عليها را مطرح كند ، مطالبي ميآورد كه واقعاً براي انسان دردآور است . وقتي عبارت علامۀ حلي را كه ميگويد اينها در واپسين روزهاي رحلت پيامبر به خانۀ فاطمه حمله كردند ، نقل ميكند و ميخواهد جواب بدهد ، خيلي جواب شنيدنيي ميدهد : وغاية ما يقال إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه ثم رأى أنه لو تركه لهم لجاز فإنه يجوز أن يعطيهم من مال الفيء . رفتند به خانۀ امير المؤمنين و حمله كردند و در خانه را شكستند ، به اين خاطر بوده است كه ابوبكر ميخواست بداند واقعاً در خانۀ حضرت زهرا از اموال و بيت المال چيزي هست تا بردارند و بياورند در ميان مردم تقسيم كنند يا چيزي نيست . وقتي رفتند و ديدند چيزي نيست و اگر چيزي هم هست فهميدند كه فاطمه استحقاق تصرف در آن را دارد . آيا اگر يك ديوانه چنين حرفي را به ما بزند ، به او نميخنديم و به عقل او شك نميكنيم ؛ چه رسد به يك عالمي كه از او تعبير ميكنند به شيخ الاسلام . آمدهاند به خانه حمله كردهاند ؛ با آن مصائبي كه در تاريخ محرز است و با اسانيد صحيح نقل كردهاند ، براي اين بوده است كه ببنند علي و فاطمۀ زهرا چيزي از بيت المال دزديده است يا نه ؟ در حقيقت ابن تيميه اين قضيه را ميپذيرد ؛ ولي چنين توجيه ميكنند . توجيهي كه مرغ پخته هم به او ميخندد . هدايتي : واقعاً در كلمه كلمه و جمله جملۀ و هر سندي از اين مطالب دقت كنيد . مطالب بسيار انبوه و فراوان است و در اين جا بسيار فشرده بيان ميشود . برخي از وهابيون نسبت به حمله به خانۀ حضرت زهرا تشكيك كردهاند و گفتهاند كه اين جريان دروغ است و روايت صحيح در اين زمينه نداريم . در بارۀ اين مطلب فرمايش شما را ميشنويم . جواب استاد : در رابطه با شبهاتي كه وهابيت معاصر دارند ، اگر بخواهيم وارد بشويم ، اين رشته سر دراز دارد . آقاي دكتر غفاري در كتاب اصول مذهب الشيعة ، عثمان الخميس ، عبد الرحمن دمشقية و ... كه امروز پرچم وهابيت را به دست گرفتهاند و به عنوان ليدر وهابيت مطرح هستند ، وقتي به اين قضايا ميرسند ، خيلي با آب و تاب ميگويند كه ما در تاريخ چنين قضيهاي نداريم و همگي دروغ است . و اگر روايتي هم هست ، روايت از نظر سند كاملاً مخدوش است و ارزش استناد ندارد . متأسفانه بعضي از علماي اهل سنت هم كه واقعاً يا حوصلۀ بررسي سند ندارند يا توانايي علمي ندارند ، از او به افسانۀ شهادت تعبيير ميكنند . انشاء الله اگر فرصتي بشود ، در بارۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها كه آيا افسانه است يا حقيقت بايد مفصل بحث كنيم . جديدترين مطلبي كه بنده خواندهام از عبد الرحمن دمشقيه است كه ايشان از ايدئولوكهاي وهابيت است ، در چند جلسۀ مناظره در شبكۀ المستقله با شخصيتهاي علمي شيعه مثل دكتر تيجاني و دكتر عبد الزهرا شركت داشت . ايشان سرمايۀ علمي چنداني هم ندارد كه من در همين جا از عزيزان اهل سنت اجازه ميخواهم يك گلايهاي هم داشته باشم . من همين امروز صبح بود كه داشتم سايت ويژۀ حوزۀ علميه زاهدان را ميديدم ، ديدم كتاب ايشان را كه در نقد كتاب كافي و همهاش خزعبلات و لاطائلات است در اين سايت قرار دادهاند . چند تا از آثار ابن تيميه در اين سايت وجود دارد ؛ يعني اين ها در سال اتحاد ملي ، اول مرتبه اتحادشان را با وهابيت تثبيت كردهاند . من در اين جا به عنوان يك برادر كوچك از اينها تقاضا ميكنم اين روش را كنار بگذارند و از گذاشتن كتابهاي وهابيت تند رو ؛ امثال ابن تيمه و عبد الرحمن دمشقيه در سايتهايشان اجتناب كنند و اينها را حذف كنند و گرنه برخورد ما با اين افراد همان برخورد با وهابيت خواهد بود . ما اول رسماً از اين افراد ميخواهيم ، ما قطعاً به وظيفۀ خودمان عمل خواهيم كرد . جديدترين چيزي كه در بعضي از سايتهاي وهابي ديدهام ، عبد الرحمن دمشقيه مفصلترين شبهات را در رابطه با احاديث هجوم به خانۀ حضرت زهرا سلام الله عليها را مطرح كرده است و تقريباً ميخواهد اظهار علم بكند و از نظر سندي و رجالي كه ديگر افراد اهل سنت كار نكرده بودند ، ايشان اين را ميخواهد انجام دهد . من يكي دو نمونه از كارهاي رجالي ايشان را عرض ميكنم و بعد قضاوت را به عهدۀ بينندگان عزيز واگذار ميكنم . ايشان ميآيد همان روايتي را كه ابن تيميه قبول كرده است ، همانطوري كه عرض كردم ابن تيميه ميگويد ورود به خانۀ حضرت زهرا ورود به زور و با فشار و ضرب بوده ؛ ولي اين رفتن به خاطر اين بوده است كه ببينند از بيت المال چيزي در خانۀ حضرت زهرا هست تا مصادره كنند يا نه . ولي آقاي عبد الرحمن دمشقيه وقتي به اين روايت ميرسد شروع ميكند كه اين روايت ضعيف است و در سند او عُلوان بن داود البجلي است ، ابن حجر لسان الميزان و ذهبي در ميزان الاعتدال اين شخص را تضعيف كرده است . همين روايتي را كه در منابع متعدد اهل سنت آمده ، طبري در تاريخش ، ج2 ، ص619 ، تاريخ اسلام ، ج3 ، ص117 و مجمع الزوائد هيثمي ، ج5 ، ص202 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 30 ، ص 420ا و معجم كبير طبراني ، ج1 ، ص62 و كنز العمال ، متقي هندي ، ج6 ، ص631 و .. از قول خليفۀ اول نقل ميكنند كه ايشان در آخرين لحظات عمرشان گفت : من بر سه چيز تأسف ميخورم كه انجام دادهام . اولين چيزي كه از انجام آن پشيمانم ، اين است كه : فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة عن شيء وإن كانوا قد غلقوه على الحرب . اي كاش من خانۀ فاطمۀ زهرا را اين چنين مورد حمله قرار نميدادم و در خانۀ او را به زور نميگشودم و اگر چه براي جنگ بسته شده بود . كنايه از اين است كه ولو خانۀ فاطمۀ زهرا به عنوان سنگر جنگي هم بود ، اي كاش من آن خانه را نميگشودم و به زور وارد خانۀ زهرا نميشدم . ايشان ميآيد و به عنوان بن داود گير ميدهد و ميگويد در سند اين روايت ، اين آقا است . و حال آنكه ميبينيم آقاي ابن حبان در كتاب الثقات ، ج6، ص 526 .وقتي به اين راوي ميرسد ، او را توثيق ميكند . ذهبي وقتي به ابن حبان ميرسد ميگويد : يَنْبُوع معرفة الثقات .[5] سر چشمۀ شناخت ثقات رجال ما يكيش ابن حبان است . و لذا ما با توجه به اين توثيقي كه نسبت به عنوان بن داود دارد ، شبههاي در وثاقت او نداريم . ما بقي راويان كه عبد الرحمن دمشقيه از آنها هيچ دم نزده است ؛ مثل يونس عبد الأعلي كه ابن حجر در بارۀ او ميگويد : ثقة .[6] ذهبي در بارۀ او ميگويد : أحد الأئمة ثقة فقيه محدث مقرئ من العقلاء النبلاء. [7] ديگر راوي اين حديث يحيي بن عبد الله است كه ذهبي ميگويد : كان صدوقا واسع العلم مفتيا .[8] ابن حجر عسقلاني ميگويد : هو صدوق. وقال الخليلي كان ثقة . قال ابن قانع: مصريّ ثقة.[9] ليس بن سعد راوي ديگر اين حديث است كه از روات بخاري و مسلم است . ذهبي از او تعبير ميكند : الإمام، ثبت من نظراء مالك .[10] ابن حجر در بارۀ او ميگويد : ثقة ثبت فقيه إمام .[11] صالح بن كيوان راوي ديگر حديث است كه از رجال بخاري و مسلم است . ذهبي در بارۀ او ميگويد : ثقة جامع للفقه و الحديث والمروءة، قال أحمد: هو أكبر من الزهري بخ بخ . [12] ابن حجر ميگويد : ثقة ثبت فقيه .[13] راوي ديگر عمر بن عبد الرحمن است كه ابن حبان او را توثيق كرده است .[14] ابن حجر در بارۀ او ميگويد : إنّه مقبول . [15] آخرين راوي هم عبد الرحمن بن عوف صحابي است كه آقايان ميگويند : الصحابي فوق الوثاقة . من عنايت داشتم كه سند را تك تك بررسي كنم كه اگر چنانچه آقايان ميبينند كه ما نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها نميتوانيم كوتاه بيايم . مراجع عظام تقليد ما در ايام شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها با پاي برهنه در عزاداري حضرت زهرا شركت ميكنند و جلسات عزاداري حضرت زهرا از زمان امام در بيت امام ، بيت رهبري و بيوت عظام همواره برقرار بوده ، ما حتي از ديدگاه اهل سنت سندهاي كاملاً صحيح و معتبر داريم بر اين كه اين قضايا اتفاق افتاده است . يا مثلاً قضيۀ آمدن به خانۀ حضرت زهرا سلام الله عليها را طبري با سند خودش نقل ميكند : در منزل حضرت علي طلحه و زبير و شخصيتهاي از مهاجر و انصار آمده بودند و معترض به خلافت ابوبكر بودند ، جلسۀ شور داشتند ، خليفۀ دوم آمد و گفت : والله، لأُحْرِقَنّ عليكم أو لتَخْرُجَنّ إلى البيعة، فخرج عليه الزبير مصلتاً السيف، فعثر فسقط السيف من يده، فوثبوا عليه فأخذوه. [16] قسم به خدا خانه را به آتش ميكشم ؛ مگر اين كه از خانه بيرون بياييد و با خليفۀ بيعت كنيد . زبير شمشير كشيد و قصد حمله داشت ، پايش لغزيد و افتاد ، شمشيرش هم افتاد ، او را دستگير كردند . آقاي عبد الرحمن دمشقيه اين روايت را ميآورد و شروع ميكند بر اين كه در روايت نقض وارد كند . من فقط يك نكته را خدمت آن عزيزاني كه اهل فضلاند و از نظر بحث رجالي آگاهي دارند ، عبارت آقاي عبد الرحمن دمشقيه كه رجال شناس وهابيها است كه سنيهاي زاهدان كتاب نقد كافي ايشان را در سايتشان قرار داده است ، آنها را من دعوت ميكنم اين عبارت را ببينند . عبد الرحمن دمشقيه ميگويد : مراد از « حدثنا جرير » جرير بن حازم است : وهو صدوق يهم وقد اختلط، كما صرح به أبو داود والبخاري في التاريخ الكبير ج 2 رقم 2234 . و حال آنكه كسي از الفباي سند شناسي آگاهي داشته باشد ، از الفباي طبقۀ روات آشنايي داشته باشد ، ميفهمد بر اين كه راوي جرير بن حازم نيست ؛ بلكه جرير بن عبد الحميد است كه از اساتيد طبري است و از او روايات متعدد دارد ، متوفاي 188 . بخاري ، مسلم ، نسائي ، ابوداود ، ترمزي ، ابن ماجه و ... از او نقل روايت كردهاند . ابن سعد در طبقات ميگويد : وكان ثقة، كثير العلم .[17] عجلي در معرفة الثقات ، ج1 ص267 ميگويد : كوفيّ، ثقة . ابن حجر ميگويد : ثقة، صحيح الكتاب . [18] الحافظ الحجة... رحل إليه المحدثون لثقته وحفظه وسعة علمه . [19] اين آقاي كه به عنوان رجال شناس وهابي است و ميخواهد بيايد در سند روايت مناقشه كند ، چطور ناجوانمردانه اسم راوي را عوض ميكند تا بتواند در سند روايت خدشه كند . نسبت به آقاي المغيرةبن المِقْسم هم عبد الرحمن دمشقيه خدشه ميكند كه مزي در تهذيب الكمال ميگويد : ثقة مأمون . وقال أبو حاتم عن يحيى بن معين: ما زال مغيرة أحفظ من حماد بن أبي سليمان. وقال عبد الرحمن بن أبي حاتم: سألت أبي فقلت: مغيرة عن الشعبي أحب إليك أم ابن شبرمة عن الشعبي؟ فقال: جميعاً ثقتان. وقال العجلي: مغيرة ثقة، فقيه الحديث . [20] ابن حجر ميگويد : ثقة، متقن . [21] تك تك راويان اين روايت مورد وثوق است و هم ذهبي و هم ابن حجر تك تك روات را توثيق كرده است . من توصيه ميكنم عزيزان كتابي را كه حضرت آيت الله سبحاني از اساتيد حوزه علميه قم و يكي از مراجع شيعه هستند نوشتهاند ، مطالعه كنند . و روي سايت ايشان هم هست . به نام الحجة الغراء علي شهادة الزهراء . ايشان آمده در اين جا روايات متعددي را از علماي اهل سنت نقل كرده است و در حقيقت سي مورد از علماي اهل سنت قضيۀ شهادت حضرت زهرا و حمله به خانۀ حضرت زهرا را نقل كردهاند . و ده دوازده مورد را بحث رجالي زيبا و عميق كرده است كه قابل هيچ خدشهاي نيست . اين آقايان كه ميخواهند از نظر سندي به روايت خدشه وارد كنند ، من به نظرم ميرسد كه به خودشان ضربه ميزنند . اگر اينها بيايند و بحث سندي بكنند ، ما هم ناگزيريم كه وارد ميدان بشويم و در بحث سندي از همان اسلوب منهج اهل سنت استفاده ميكنيم و ثابت ميكنيم كه اين رواياتي كه در بارۀ مظلوميت حضرت صديقۀ طاهره آمده در منابع متعدد اهل سنت ؛ چه در انساب الأشراف بلاذري ، چه در الإمامة و السياسۀ ابن قتيبۀ دينوري ، كنز العمال متقي هندي ، سيوطي در مسند فاطمه آورده و طبري و ... رواياتي است كه كاملاً صحيح است و هيچ خدشهاي در اين روايات نيست . فرضاً هم گيريم سند هم ضعيف باشد ، آقايان اهل سنت يك قاعدهاي دارند به نام قاعدۀ تقويت احاديث ضعيف همديگر را كه از او تعبير ميكنند به : يقوي بعضها بعضا . كه در خيلي از موارد ابن حجر عسقلاني ، ابن قدامه در كتاب المغني ، سرخي در المبسوط ، ابن عابدين در حاشيۀ رد المختار و ... روي يك موضوع سه چهار روايت را مطرح ميكنند ، ميگويند گرچه تك تك روايات ضعيف هستند ؛ ولي وقتي در كنار هم قرار ميگيرند ، مسأله را تثبيت ميكنند . آيا اين سي مصدري كه حضرت آيت الله سبحاني آورده و ديگران آوردهاند ، نميتواند همديگر را تقويت كند و اين قضيه را تثبيت كند ؟ هدايتي : آيا حديث صحيحي از كتب اهل سنت مبني بر هجوم به خانۀ حضرت زهرا سلام الله عليها وجود دارد ؟ جواب استاد : در رابطه با قضيۀ هجوم به خانۀ حضرت زهرا سلام الله عليها اگر بخواهيم مفصل بحث كنيم ، طول خواهد كشيد و من نمونههايش را اشاره كردهام ؛ مثلاً آقاي بلاذري در انساب الأشراف ، ج1 ، ص586 وقتي ميآيد اين مسائل را مطرح ميكند ميگويد : إنّ أبا بكر أرسل إلى علي يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر ومعه فتيلة ، فتلقته فاطمة على الباب ، فقالت فاطمة : يا ابن الخطاب ، أتراك محرقاً عليّ بابي ؟ قال : نعم ، وذلك أقوى فيما جاء به أبوك . ابوبكر عمر را فرستاد در خانۀ علي عليه السلام كه آنها را بياورد براي بيعت ، حضرت زهرا سلام الله عليها دم در با خليفۀ دوم ملاقات كرد ؛ در حالي كه خليفۀ دوم شعلۀ آتش به دست داشت . حضرت زهرا فرمودند : فرزند خطاب آيا ميخواهي خانۀ من را آتش بزني . خليفۀ دوم گفت : بلي ، خانۀ تو را آتش بزنم ، به اين خاطر است كه ميخواهم دين پدرت را تقويت كنم . اين عبارت را از بلاذري آوردم ؛ گرچه همين عبارت را ابن أبي الحديد در شرح نهج البلاغه ، ج1 ، ص164 ، ابو الفداء در تاريخش ، ج1 ، ص146 ، ابن قتيبۀ دينوري در كتاب الإمامة و السياسة ، ج1 ، ص12 ، ابن عبد ربه در عقد الفريد ، ج5 ، ص12 و دهها مصادر ديگر كه حتي آقاي محمد حسين هيكل كه از شخصيتهاي برجسته و شناخته شدۀ معاصر است ، اين مطالب را آورده است . من فقط اين روايت بلاذري را يك گذر كوتاهي داشته باشم . شبههاي را كه آقاي عبد الرحمن دمشقيه دارد ، جواب بدهيم . ايشان ميگويد : هذا إسناد منقطع من طرفه الأول ومن طرفه الآخر. فإن سليمان التيمي تابعي والبلاذري متأخر عنه، فكيف يروي عنه مباشرة بدون راو وسيط؟ وأما ابن عون فهو تابعي متأخر وبينه وبين أبي بكر انقطاع . آقاي بلاذري نميتواند اين روايت را از آقاي سليمان تيمي نقل كند . اين قضيه را كه به اين شكل ميآورد و مطرح ميكند ، آدم تعجب ميكند بر اين كه ايشان چطور ميآيد اول روايت را حذف ميكند ، از وسط روايت ميگيرد و روايت را مقطوعه اعلام ميكند . و جالب اين است كه وقتي ميآيد به خود آقاي بلاذري ميگويد : قولكم ان أحمد بن يحيى البغدادي، المعروف بالبلاذري، وهو من كبار محدثيكم . بلاذري از محدثين شيعه است . من نميدانم از كي آقاي بلاذري شيعه شده ما نفهميديم . و حال آن كه تمام كساني كه شرح حال بلاذري را آوردهاند ، يك نفر نگفته كه بلاذري شيعه است . گيريم كه شيعه باشد ، مگر شيعه بودن دليل بر اين است كه هر روايتي را نقل كرده باشد ، مردود است ؟ خود آقاي ذهبي در ترجمۀ ابان بن تغلب ميگويد ايشان هم شيعه است و هم جزء غلات شيعه است . بعد ميگويد : به ما اعتراض ميكند كه شما از شيعيان و به خصوص از غلات شييعه روايت نقل كنيد از نظر منهج رجالي صحيح نيست . ذهبي ميگويد : فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية ، وهذه مفسدة بينة . [22] اگر ما احاديثي را كه از شيعهها نقل شده است ، رد كنيم ، انبوهي از آثار پيامبر از بين خواهد رفت و اين مفسدۀ روشني است . در اين زمينه من مطلب زياد دارم ؛ ولي ايشان كه ميگويد روايت مقطوعه است و چطور بلاذري از آقاي سليمان تيمي كه تابعي از او نقل ميكند ؟ ايشان در اين زمينه نهايت كم لطفي را كردهاند . اول روايت كه از مدائني و او از سليمان تيمي نقل ميكند ، ايشان آمده مدائني را حذف كرده و ميگويد كه بلاذري مستقيم از سليمان تيمي نقل كرده . وقتي انصاف و وجداني در كار نباشد ، اين گونه ميشود . علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف، أبو الحسن المعروف بالمدائني استاد بلاذري است . ايشان ميآيد يك واسطه را در وسط حذف ميكند و شروع ميكند به حمله كردن . ايشان به راويان بعد هم ميخواهد ايراد وارد كند ؛ چون سليمان تيمي كسي است كه ابن حجر او را توثيق كرده و ميگويد : ثقة .[23] و در جاي ديگر ميگويد : قال الربيع بن يحيى عن سعيد: ما رأيت أحداً أصدق من سليمان التيمي . وقال عبد اللّه بن أحمد عن أبيه : ثقة. وقال ابن معين والنسائي: ثقة. وقال العجلي: تابعي، ثقة فكان من خيار أهل البصرة.[24] راويان بعد هم كه عبد الله بن عون ، مسلمة بن محارب ، عون بن ارطبان المزني البصري باشند همگي توثيق شدهاند . اين روايت از نظر سندي مشكلي ندارد و قضيه هم كاملاً روشن است . دمشقيه هم ناجوانمردانه و بدون تحقيق و آگاهي وارد مسائل رجالي شدهاند . من گمان ميكنم كه ايشان جز اينكه آبروي خودشان ببرند و خالي بودن دست خود را تسلط به منهج رجالي ثابت كنند ، چيزي ديگري عايدشان نخواهد شد . هدايتي : شما اشاره كرديد كه ابوبكر در آخرين روزهاي عمرش آرزو كردند كه اي كاش سه كار را انجام نميدادند ، شما مطلب اول را اشاره كرديد ، آن دو كار ديگر چي بوده است ؟ جواب استاد : اين روايتي كه تاريخ طبري ، تاريخ الاسلام ، مجمع الزوائد و ... دارند و از نظر سند هم مشكلي ندارد ، جناب ابوبكر گفت كه من سه كار در عمرم انجام دادم و تأسف ميخورم كه اي كاش انجام نميدادم اين سه كار است : 1. ورود به خانۀ حضرت زهرا سلام الله عليها ؛
2. سوزاندان الفجاءة السلمي بود . ايشان از كساني بود كه ساكن اطراف مدينه بود ، آمد مسلمان شد و گفت : برخي از افرادي كه مرتد شده است ، اگر شمشيري به من بدهي من ميتوانم شر آنها را از مركز اسلامي دفع كنم . آقاي ابوبكر به او امكانات داد ؛ ولي آقاي فجاءة به جاي اين كه مرتدين را قلع و قمع كند ، مسلمان و غير مسلمان را ميگرفت ، اموالشان را تصرف ميكرد و خودشان را ميكشت . وقتي به ابوبكر خبر دادند ، او دستور داد او را دستگير كردند و به مدينه آوردند و در بقيع آتشي روشن كردند و آقاي فجاءة را در آن آتش انداختند و زنده زنده سوزاندند . ما احراق به نار نداريم و كسي جز خداوند حق چنين عذابي را ندارد . ابوبكر ميگويد ايكاش من چنين كاري را نميكردم . 3 . ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر وأبا عبيدة، فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراً اي كاش روزي كه در سقيفۀ بني ساعده اختلاف افتاد كه خليفه كي باشد ، آنها وقتي مرا بزك كردند براي خلافت ، اي كاش من خلافت را به گردن عمر يا ابو عبيده ميانداختم و آن ها خليفه مي شدند و من كمك يار آنها . اين سه موردي است كه ايشان پيشمان بوده است . هدايتي : سؤال بعدي ما در بارۀ سقط حضرت محسن عليه السلام است . سؤالي است بسيار مهم . اگر فرض بگيريم كه تعداد سادات در روي زمين دو ميليون بودند ، اگر حضرت محسن سقط نميشدند ، الآن تعداد سادات سه ميليون بودند . يعني در واقع يك سوم سادات و يك سوم نسل پيامبر در روزهاي آغازين پس از شهادت پيامبر از بين بردند . آيا دليلي از كتب اهل سنت به صورت روشن و واضح در بارۀ سقط حضرت محسن عليه السلام وجود دارد يا خير ؟ جواب استاد : در رابطه با قضيه حضرت محسن عليه السلام كه سقط شده است ، بحث خيلي زياد است . انشاء الله قرار است يك كتابي جديداً چاپ بشود به نام ظلامة الزهراء كه مال يكي از اين دوستان همكار ما به نام آقاي طوخي كه همين امسال در جشنوارۀ خوارزمي رتبۀ اول را آورد . بنده هم يك مقدمۀ دوازده صفحهاي نوشتهام . و جديدترين شبهات در اين كتاب جواب داده شده است ؛ به ويژه در بارۀ قضيۀ حضرت محسن كه تحقيق بينظيري صورت گرفته است . از نظر اتقان و استدلال از خيلي از كتابهايي كه در اين زمينه نوشته شده است ، امتياز بيشتري دارد . در آنجا باز شبههاي است از عبد الرحمن دمشقيه كه در بارۀ مطلبي است كه مسعودي در اثباة الوصية آورده كه ميگويد : فهجموا عليه ]علي عليه السلام [وأحرقوا بابه، واستخرجوه كرهاً وضغطوا سيدة النساء بالباب حتى أسقطت محسناً !! حمله كردند به خانۀ امير المؤمنين و خانه را آتش زدند ، علي را به زور از خانه بيرون آوردند ، حضرت فاطمه را دم در آنچنان فشار دادند كه حضرت محسن سقط شد . اين را آقاي مسعودي مفصل در اثبات الوصية نقل مي كند . و همچنين آقاي شهرستاني در ملل و نحل ، ج1 ، ص57 ، صفوي در كتاب الوافي في الوفيات ، ج6 ص 76 نقل ميكند . حالا بعضي ديگر هم نقل كردهاند و خواستهاند كه اشكال سندي بكنند . من اشاره ميكنم به عبارت عبد الرحمن دمشقيه كه جديدترين شبهه را نسبت به اين قضيه آورده است .ايشان اول ميآيد و آقاي مسعودي صاحب مروج الذهب را مورد شبهه قرار دادن كه ايشان رافضي است و چون رافضي است ما روايتش را قبول نداريم . اگر بنا باشد كه هر كس منتسب به رافضي بودن شد ، روايتش رد بشود ، بايد آقايان خيلي از رواتي را كه متصف به رافضي بودن هستند ، كنار بگذارند . ابن حجر در تهذيب التهذيب ، ج1 ، ص81 ميگويد : بخاري و مسلم روايات متعددي از شيعيان و رافضيها و شيعيان غالي نقل كردهاند ؛ مثلاً عبيد اللّه بن موسى، وسليمان بن قرم النحوي، وعباد بن يعقوب الرواجني، ووكيع بن الجراح و ... از افرادي هستند كه در كتابهاي رجالي از اينها تعبير شده است به رافضي بودن . يا مثلاً در بارۀ عبد الرحمن بن صالح رافضي است ؛ ولي احمد بن حنبل نسبت به ايشان يك ارادت ويژهاي داشت كه نقل كردهاند : فيقربه ويدنيه فقيل له: يا أبا عبد الله، عبد الرحمن بن صالح رافضي. فقال: سبحان الله ! رجل أحب قوما من أهل بيت النبي (صلى الله عليه وآله وسلم)، نقول له: لا تحبهم، هو .[25] بحثي ديگري كه آوردهاند اين است كه بعضيها آمدهاند و گفتهاند كه حضرت زهرا سلام الله عليها اصلاً فرزندي به نام محسن نداشت . اصلاً آمدهاند قضيه را از بيخ منكر شدهاند . اگر بخواهم جواب اين را بدهم ، احتياج به نيم ساعت بحث دارند . نزديك به شصت مورد از مورخين و نسب شناسان اهل سنت كه قضيه اولاد حضرت زهرا را آوردهاند حضرت محسن را جزء فرزندان حضرت زهرا سلام الله عليها آوردهاند . من فقط به دو سه مورد اشاره ميكنم . خود آقاي ذهبي در سير اعلام النبلاء ، ج9 ، ص119 ميگويد : فولدت له الحسن، والحسين، ومحسناً، وأم كلثوم، وزينب .[26] ابن كثير دمشقي هم در البداية و النهاية ، ج7 ، ص332 همين تعبير را دارد . طبري هم آورده ، ابن قتيبۀ دينوري ، ابن اسحاق ، يعقوبي ، خوارزمي ، مقدسي و ... آوردهاند . همچنين بسياري از علماي اهل سنت آوردهاند كه اين محسن سقط شده است . بدون اين كه بگويند اين محسن در چه قضيهاي سقط شده است ؛ مثل آقاي محمّد بن طلحة الشافعي در مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص62. آقاي مزي در تهذيب الكمال ، ج20 ، ص 479 ميگويد : محسن (عليه السلام) درج سقطاً . ابن صباغ مالكي ، جمال الدين يوسف المقدسي ، الصفوري الشافعي ، الحسني الفاسي المكّي ، محمّد الصبّان و ... همه آوردهاند بدون اين كه بگويند علت سقط چه بوده است . ولي از آن طرف مسعودي در اثباة الوصيه ص124 ، مقدسي در كتاب البدء والتاريخ ج5 ص20 ، شهرستاني در كتاب الملل و النحل ، ج1ص59 ، الجويني در فرائد السمطين، ج2 ص34 35 ح 371 اين قضايا را آورده است . الذهبي در ميزان الاعتدال، ج1ص139 ترجمة رقم: 552 ميگويد : إن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن . صفدي در الوافي بالوفيات، ج6 ص17 ترجمة رقم: 2444 ، ابن حجر عسقلاني در ميزان الاعتدال ، ج1ص268، ترجمة رقم: 824 ، آوردهاند و مسأله سقط شدن را بعضيها مستقيماً به خليفۀ دوم نسبت دادهاند و بعضيها به صورت كلي اين قضيه را آوردهاند . من گمان نميكنم راهي براي اين كه بتوانند اين قضيه را انكار كنند ، وجود داشته باشد . هدايتي : آخرين سؤال من سؤالي است بسيار مشهور كه چرا حضرت على عليه السلام از همسر خود دفاع نكرد ؟ جواب استاد : در رابطه با اين قضيه هم بايد مفصل بحث بشود . من فقط به يك خطبه از خطبههاي نهج البلاغه اشاره ميكنم و انشاء الله ما بقي توضيحات را در يك جلسۀ ديگر محول ميكنم . در خطبۀ 217 نهج البلاغه تعابيري دارد كه هر وقت من اين خطبه را ميخوانم ، خدا ميداند كه قلبم كباب ميشود و نميتوانم خودم را كنترل كنم و اشكم ناخودآگاه جاري ميشود . حضرت ميفرمايد : اللّهم إنّي أستعديك على قريش فإنّهم قد قطعوا رحمي ، وأكفأوا إنائي ، وأجمعوا على منازعتي حقّاً كنت أولى به من غيري ، وقالوا : ألا إنّ في الحق أن تَأخذه، وفي الحق أن تُمْنَعَه ، فاصبر مغموماً أو مُتْ متأسفّاً . فنظرت فإذا ليس لي رافد ولا ذابٌّ ولا مساعد إلاّ أهل بيتي ، فضَنَنْت بهم عن المَنِيَّة فأغضيت على القَذى ، وجَرَّعت ريقي على الشَجى ، وصبرت من كظم الغيظ على أمرّ من العَلْقَم ، وآلم للقلب من حَزّ الشِفار بار خدايا از قريش به تو شكايت ميكنم كه چگونه رحم مرا بريدند و كار مرا دگرگون كردند و همگي براي مبارزه بامن اقدام كردند در بارۀ خلافتي كه حق مسلم بودند با من نزاع كردند و از دست من گرفتند و گفتند : اگر ميتواني حقت را بگير و اگر تو را از حق محروم داشتند ، با غم و اندوه صبر كن و يا با حسرت بمير و از غصبه دق كن و بمير . به اطرافم نگريستم ديدم نياوري دارم و نه كسي از من حمايت ميكند و جز خانوادهام كسي آمادۀ جانفشاني نشد و من نخواستم فرزندان پيامبر را در برابر شمشير قريش قرار بدهم . خار در چشم فرو رفته ديده بر هم نهادم و با گلوي استخوان گير كرده جام تلخ را جرعه جرعه نوشيدم و در فرو بردن در اموري كه تلخ تر از زهر و دردناكتر از تيزي شمشير بود شكيبائي كردم . در اين جا حضرت امير عليه السلام كاملا هم دردهاي جانسوزش را ، هم حقوق پايمال شده اش را ، و اين كه چرا سكوت كرده است را توضيح داده و روشن كرده است . در جايي ديگر هم دارد كه : همانطوري كه نبي اكرم در مكه در طول 13 به خاطر نداشتن ياور قيام نكرد با اين كه ميديد افرادي مثل عمارها ، سميهها و بلالها را زير شكنجه آنچنان ناجوانمردانه زير ضرب و شتم ميگيرند ، پيامبر اقدامي نكرد ، موقعيت من بعد از پيغمبر همان موقعيت پيغمبر در مكه است . البته در جاهاي ديگر هم دارد كه ميگويد اگر من چهل نفر يار داشتم ، قطعاً براي احقاق حقوقم قيام ميكردم . خود ابن أبي الحديد دارد كه حضرت شبانه حضرت زهرا را به در خانۀ انصار ميبرد و از آنها استمداد ميكرد ، ولي جز چهار نفر به آن حضرت پاسخ ندادند . نظرات خوانندگان : · چرا اگر يك مسلمان شك كند در دينش ، فرض كنيد كه پنج سال بگويد كه من دين ندارم و دوباره بعد از پنج سال برگردد ، چرا حكمش اعدام است؟ حتي اگر كاري با مسلمانان نداشته باشد و هيچ دشمنيي هم نكند · مهمتر از شهادت حضرت محسن مصائبي بود كه بر حضرت فاطمه سلام الله عليها وارد شد و باعث شد كه بعد از پيامبر به شهادت برسند . اگر طول عمر حضرت زهرا بيشتر ميشد ، بر تعداد سادات افزوده ميشد . اين جنايتشان به نظر من از سقط حضرت محسن خيلي بالاتر بوده است . سادات بودن از حضرت زهرا به وجود ميآيد يا از حضرت علي ؟ علت اصلي اين حادثه كه حمله كردند به خانۀ حضرت فاطمه چي بود و چه كساني در اين حادثه بودند ؟ كتاب فارسي كه روايات صحيح در آن نقل شده و در بازار نيز موجود است براي بنده معرفي كنيد . · اينها كه سنگ پيامبر را به سينه ميزنند ، چرا در خلافت داماد پيامبر شك دارند ؟ · با توجه به اين كه به اعتقاد شيعيان ام سلمه از ميان زنان پيغمبر بعد از حضرت خديجه بالاترين مقام را دارا است ، چه رابطهاي بين حضرت فاطمه و ام سلمه وجود داشته است ؟ چه در زمان حيات رسول خدا و چه بعد از آن ؛ علي الخصوص بعد از شكستن پهلوي حضرت فاطمه ، ام سلمه چه عكس العملي نشان داد ؟ آيا در هنگام غسل دادن حضرت فاطمه ، ام سلمه حضور داشت ؟ در ميان علماي اهل سنت كساني هستند كه ضمن تأييد حمله به خانۀ حضرت زهرا سلام الله عليها بدون اين كه انكار كنند ، آن را توجيه كرده باشد ؟ آيا بعد از دفن حضرت فاطمه ، شيخين هيچ وقت آمدند از حضرت علي عليه السلام سؤال كنند كه چرا او را شبانه دفن كردي و چرا قبر او را نشان نميدهي ؟ · طبق نامهاي كه امام زمان براي آخرين نائب شان علي بن سموري نوشت كه تا شش روز ديگر شما از دنيا ميروي و بعد از خودت هم نائبي را انتخاب نكنيد و بعداً هم متذكر شد كه به زودي عدهاي از شيعيان من مدعي ديدن من ميشوند و اگر كسي ادعاي مشاهدۀ مرا بكند ، كذاب و افترا زننده است . با توجه به اين مسأله ميخواستم بپرسم آنهايي كه ميگويند امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را ديدهاند ، آيا واقعاً خود امام زمان را ديدهاند يا نه ؟ در موقعي كه امام زمان متولد شد ، امام حسن عسكري عليه السلام فرمودند كه اما ائمه معصومين از پهلو حامله و از ران متولد ميشويم ؛ چون كه نورهاي حق تعالي هستيم از رحم متولد نميشويم . · ميخواستم يكي از معجزات شبكۀ سلام را خدمت شما عرض كنم . من خانمم 9 ماه پيش سرطان داشت . من هم آمدم و متوسل شدم و گفتم كه اگر خانمم خوب بشود ، من يك كمك مالي به شبكۀ شما ميكنم . الحمد لله در تمام آزمايشات هيچ اثري از سرطان ايشان نيست . واقعاً ما شيعيان بايد به اين شبكه افتخار كنيم و باعث افتخار تمام شيعيان است كه شما صداي اسلام را در همه جا پخش ميكنيد . خدا حفظتان بكند . از حاج آقاي قزويني خواهش ميكنم در رابطه با قضيۀ فدك توضيح بدهند . جواب استاد : در رابطه با بحث ارتداد ، عزيزان ميدانند كه شرع مقدس اسلام كه آمده بحث ارتداد را مطرح كرده است ، براي اين كه دين بازيچۀ دست افراد نشود . يك روز بيايد و بگويد من مسلمانم ، روز ديگر مسيحي بشود . فردا يهودي بشود و... براي اين كه اين دين بازيچۀ دست نشود ، شارع مقدس آمد كه اگر چنانچه يك اعتقادي را انسان پذيرفت و علم برايش پيدا بشود كه فلان مذهب حق بوده است ، و بعد رجوع كند . و از آنجايي كه : إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ . [27] و تمام آئين گذشته هم خبر از حقانيت اسلام دادهاند ، ديگر بعد از اين كه مسلمان شد ، آفتاب را ديد و دوباره بخواهد سراغ آفتاب برود ، اين در حقيقت خود را مسخره كردن و استهزاء دين است و لذا شارع مقدس اين احكام سخت را گذاشته است تا دين بازيچۀ دست افراد قرار نگيرد . اين عزيز سؤال كردند چه كساني در قضيۀ حمله به خانۀ حضرت زهرا سلام الله عليها حضور داشتند ، اين در تاريخ ثبت شده است . تاريخ را ببيند . ابن قتيبۀ دينوري در الإمامة و السياسة ص 10_ 11 مفصل آورده است كساني كه به خانۀ حضرت زهرا حمله كردند و وارد و حضرت زهرا را مورد ضرب و شتم قرار دادند ، اساميشان را ثبت كرده است . اما كتابي صحيحي كه مثلاً مثل صحيح بخاري و مسلم از ديدگاه شيعه همهاش صحيح باشد ، شيعه همچين كتابي ندارد . كتب اربعۀ ما كتاب كافي از مرحوم كليني متوفاي 329 است ، من لايحضره الفقيه مال شيخ صدوق متوفاي 381 ، كتاب تهذيب و استبصار از شيخ طوسي است . اين كتابها كتابهاي معتبر شيعه است و تقريباً ميشود گفت كه نود درصد رواياتشان صحيحه ، معتبر و قابل عمل است . و اگر روايت ضعيف هم دارد ، اگر اين روايات از سه روايت بگذرد و در حد استفاضه برسد ، آقايان به متن روايت عمل ميكنند . الحمد لله با توجهي كه ائمه عليهم السلام داشتهاند ، تا سال دويست و شصت هجري روايات جعلي و روايات دروغين وارد حوزۀ روائي شيعه نشده است ، افرادي هم كه كارشان جعل حديث بوده است ؛ مثل مغيرة بن سعيد و ... ائمه با آنها به شدت برخورد كردند و اينها را سكۀ يك پول كردند . همچنين كتاب وسائل الشيعه كه ميشود گفت كتاب معتبر شيعه است . و اين كه دانه دانۀ روايات صحيح باشد ، مبنايي است . ممكن است يك روايت در نظر يك فقيه صحيح باشد و در نظر فقيه ديگر غير صحيح . عزيز كه سؤال كردند : اينها كه سنگ پيامبر را به سينه ميزنند ، چرا در خلافت داماد پيامبر شك دارند ؟ بايد خود اهل سنت جواب بدهند ما كه وكيل مدافع آنها نيستيم . نفر بعدي كه گفت : ام سلمه چه عكس العملي داشت ، ام سلمه كاملاً در كنار حضرت علي و حضرت زهرا عليهما السلام بود و حتي در قضيۀ جنگ جمل در برابر عايشه و حفصه كاملاً ايستاد و عايشه را نهي كرد از خروج از مدينه و رفتن به طرف كوفه . متأسفانه به سخن ام سلمه كسي گوش نكرد . و ام سلمه كسي بود كه در قضاياي حضرت امام حسين عليه السلام و آن خاكي كه از پيامبر گرفته بود و در يكي شيشه قرار داده بود كه در روز عاشورا تبديل به خون شد در بارهاش نقل شده است . اينكه در قضيۀ غسل حضرت فاطمه ، ام سلمه بود يا نبود ، بنده تا به حال مدركي نديدهام . بنا هم نبود كه در اين قضيه حتي ام سلمه هم باخبر باشد ؛ چون با توجه به وصيتي كه حضرت فاطمه سلام الله عليها كرده بودند ، امير المؤمنين شبانه او را غسل دادند و شبانه دفن كردند . اين را ما در جلسۀ گذشته هم عرض كرديم كه در صحيح بخاري ، ج5 ، ص82 باب عزوۀ خيبر دارد : فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلاً ولم يؤذن بها ابابكر . در آن زمان رسم بر اين بود كه خليفۀ مسلمين بايد نماز ميت را بخواند . حضرت زهرا خواست با اين روش ثابت كند كه ما خلافت وقت را خليفۀ مشروع نميدانيم تا او بر جنازۀ ما نماز بخواند . اما نسبت به قضيهاي كه عزيزي فرمودند : فمن ادعي فكذبوه هر كس ادعاي رؤيت كرد او را تكذيب بكنيد . يك توجيه قشنگي استاد گرامي ما جناب آقاي شبيري زنجاني داشتند كه من از اين توجيه خيلي خوشم آمد . ايشان فرمودند : در رابطه با بعضي از قضايا ما يك اصول اوليه داريم ؛ مثلاً اصل اوليه در اشياء طهارت است . كل شيء لك طاهر حتي تعلم انه قذر . هر چيزي طاهر است ؛ مگر اين كه نجس بودن آن را به عينه ببنيند . آقا ولي عصر وقتي اين جملۀ « فمن ادعي فكذبوه » را براي اين گفتند كه فردا مردم دكان باز نكند و ادعا نكنند كه من با آقا امام زمان عليه السلام رابطه دارم ، آقا امام زمان اين پيام را داد و ... . حضرت با اين فرمان اصل اوليه درست كرد . هر كس ادعاي رؤيت كند ، اصل اوليه اين است كه دروغ ميگويد ؛ مگر اين كه ثابت بشود اين آقا راست ميگويد . ما در تاريخ داريم كه علامۀ حلي ، مقدس اردبيلي ، مرحوم سيد بن طاووس و ... ديدهاند . مرحوم سيد بن طاووس ميگويد من به قدري با آقا ملاقات داشتهام كه با تن صداي آقا آشنا هستم . مرحوم شيخ طوسي در آخر كتاب الغيبة و همچنين نعماني در آخر كتاب غيبت خودش نام كساني را كه به خدمت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف رسيدهاند ، همۀ را جمع كرده است . مرحوم علامۀ مجلسي در ج 53 بحار الأنوار مفصل اينها را نقل كرده است . اگر ما بگوييم هر كس ادعاي رؤيت كند ، دروغ ميگويد ، سنگ روي سنگ بند نميآيد . و لذا اگر ما قرائن قطعي داشته باشيم بر صداقت كسي ، ميپذيريم ؛ ولي هر كسي ادعا كند كه من امام زمان را ديدهام و بخواهد يك دكاني را باز كند ، ما اين موارد را كه دچار توهم ميشوند ، ما اين توهمات را طبق فرمايش آقا ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف تكذيب ميكنيم . اين عزيزي كه سرطان همسرش خوب شده است ، من به ايشان تبريك عرض ميكنم كه با آن نيت خالص نذر كرده بودند ، الحمد لله نتيجه گرفتند . شايد اين درسي باشد براي كساني كه هر روز عليه شبكۀ سلام سخن پراكني ميكنند . تقاضا دارم كه اگر انتقادي از شبكۀ سلام دارند ، مردانه اين انتقادشان را مطرح كنند و ما ادعاي عصمت هم نداريم . ما هر چه را در شبكۀ سلام مطرح ميكنيم ، حرف مراجع و بزرگان ما است . در اين مدت يك و نيم سالي كه در خدمت شما عزيزان بودهايم سعي كردهام به كتابهاي شيعه استناد نكنم و همه را از كتابهاي اهل سنت نقل كردهايم . برخي از علماي اهل سنت نميخواهند كه اين قضايا به گوش جوانانشان برسد ؛ چون موجب بيداري آنها ميشود ، آنها ميخواهند كه يك عمر رياستشان ادامه داشته باشد ، اين قضايا را سانسور ميكنند تا قضايا به گوش افراد نرسد . اين عده از علما بايد در كارهاشان تجديد نظر كنند . ما در اين برنامه قصد اهانت به برادران اهل سنت را نداريم . ما برادران اهل سنت را عزيزان خود ميدانيم . بلي ما با وهابيهاي افراطي سر نزاع داريم ؛ همان كساني كه هر روز فتوي به قتل شيعه ميدهند ، فتوي به جهاد عليه شيعه صادر ميكنند . اين را هم من رسماً اعلام ميكنم كه در ميان وهابيها آدمهاي معتدل ما زياد داريم . جناب حسن بن فرهان مالكي از وهابيها است . هفت هشت تا كتاب عليه ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب نوشته است كه الحق تك تك كتابهايش كتابهاي با ارزشي است ... . ما با كساني كه از ابن تيميه يك بت ساختهاند و نظر او را بر نظر حتي بر نظر پغمبر اكرم هم جلو مياندازند ، ما به دنبال شكستن اين بت و اين سد هستيم و گرنه ما با برادران عزيز اهل سنت مشكلي نداشتهايم و نخواهيم داشت . اختلاف ما سر جايش هست و ما نمي گوييم اختلاف نداريم ؛ ولي بحث عقلي و استدلالي سر جايش محفوظ است . والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته
[1] . المستدرك – الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص153 . [2] . صحيح البخاري ج 6 ، ص 158، ح 5230 ، كتاب النكاح ، ب 109 - باب ذَبِّ الرَّجُلِ عَنِ ابْنَتِهِ ، فِي الْغَيْرَةِ وَالإِنْصَافِ و صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 141، ح 6201، كتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم ، ب 15 - باب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ . [3] . منهاج السنة ، ج 4 ، ص251 و 255 . [4] . نهج البلاغة خ 206و المعيار والموازنة - ص 137، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد - ج 21 - ص11 [5] . الموقظة، ص79، تحقيق: عبد الفتاح أبو غده، مكتبة المطبوعات الإسلامية - بيروت، ط4، 1420ه . [6] . . تقريب التهذيب، ج1 ص613. [7] . الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي – ج2 - ص369. [8] . الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 2 - ص 369 . [9] . تهذيب التهذيب، ج11 ص 208 . [10] . الكاشف - ج2 - ص151 . [11] . تقريب التهذيب، ج1ص464 . [12] . الكاشف،ج1ص498 . [13] . تقريب التهذيب،ج1ص273 . [14] . الثقات، ج5ص146. [15] . تقريب التهذيب، ج1ص415. [16] . تاريخ الطبري، ج 2 ، ص 233 حوادث سال11هـ . [17] . الطبقات الكبرى - ابن سعد - ج 7، ص 381، دار صادر - بيروت. [18] . التهذيب، ج1 ص158، تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية - بيروت، ط2، 1415ه. [19] . تذكرة الحفاظ، ج1 ص272-271، مكتبة الحرم المكي . [20] . تهذيب الكمال ، ج28 ، ص400 . [21] . تقريب التهذيب، ج2 ص208، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية - بيروت، ط2، 1415ه. [22] . ميزان الاعتدال: 1/5، سير أعلام النبلاء: 1/59، لسان الميزان: 1/9 . [23] . تقريب التهذيب ج1 ص252 . [24] . تهذيب التهذيب: 4/201، رقم الترجمة341. [25] . تهذيب الكمال، ج17 ص 180، تاريخ بغداد، ج10 ص 262. [26] . سير أعلام النبلاء، ج2 ص119. [27] . آل عمران / 19 . دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||