* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 15 آذر 1385 | تعداد بازديد: 2322 | |
شناخت شخصيت أمير المؤمنين (عليه السلام) 02 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: شناخت شخصيت أمير المؤمنين (عليه السلام) 02 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آقاي هدايتي قصيدهاي از إبن أبي الحديد معتزلي در حرم امير المومنين (عليه السلام) نوشته شده است. در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني ايشان قصايد زيادي در رابطه با امير المومنين (عليه السلام) دارد. عزيزاني كه به حرم پر نور آقا امير المومنين (عليه السلام) مشرف شدهاند، وقتي كنار ضريح ميروند، اگر سرشان را بلند كنند، ميبينند كه در حاشيه كناري زير گنبد، با قلمي زيبا، قصايدي نوشته شده است؛ همان قصيدهاي كه معروف است به هفت. البته إبن أبي الحديد معتزلي يك سني است و در شرح نهج البلاغه، از اول تا آخر، تمام تلاش و كوشش خود را به كار ميبرد براي اثبات خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و سپس حضرت علي (عليه السلام) و كتابش را اينگونه آغاز ميكند: الحمد الله الذي قدم المفضول علي الأفضل. سپاس خدا را كه ابوبكري را كه فضيلت كمتري داشت، مقدم كرد بر كسي كه از او أفضل بود. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج1، ص3 ايشان در جلد 9 همين كتاب ميگويد: و اعلم! أن أمير المؤمنين عليه السلام لو فخر بنفسه و بالغ في تعديد مناقبه و فضائله بفصاحته التي آتاه الله تعالي إياها و اختصه بها و ساعده علي ذلك فصحاء العرب كافة، لم يبلغوا إلي معشار ما نطق به الرسول الصادق صلوات الله عليه في أمره و لست أعني بذلك الأخبار العامة الشائعة التي يحتج بها الامامية علي إمامته، كخبر الغدير و المنزلة و قصة براءة و خبر المناجاة و قصة خيبر و خبر الدار بمكة في ابتداء الدعوة و نحو ذلك. اگر امير المومنين (عليه السلام) بخواهد بر مناقب و فضائل مختص خودش كه خداوند به ايشان داده، فخر كند و فصيحان و بليغان عرب هم بخواهند او را در اين كار ياري كنند، نميتوانند يكدهم از فضائل بينهايت حضرت علي (عليه السلام) را كه از زبان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) جاري شده، بيان كنند. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج9، ص166 اين قصيده إبن أبي الحديد معتزلي طولاني است و من مقداري از آن را ميخوانم: يا برق! إن جئت الغري فقل له أتراك تعلم من بأرضك مودع فيك ابن عمران الكليم و بعده عيسي يقفه و أحمد يتبع بل فيك جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل و الملأ المقدس أجمع بل فيك نور الله جل جلاله لذوي البصائر يستشف و يلمع فيك الأمام المرتضي فيك الوصي المجتبي فيك البطين الأنزع اي برق! چون به سرزمين نجف رسيدي به او بگو: آيا ميداني چه كسي در تو مدفون است؟ موسي بن عمران كليم الله و پس از او عيسي و پس از وي احمد در تو نهانند. بلكه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و همه فرشتگان عالم مقدس بالا در تو نهفتهاند. بلكه نور خداي ذوالجلال است كه براي بينندگان ميدرخشد و تلألؤ دارد. در تو امام مرتضي، در تو وصي برگزيده مصطفي، در تو آن مرد پر از علم و بركنده از شرك و كفر خفته است. . . . هذا ضمير العالم الموجود عن عدم و سر وجوده المستودع كسي كه درون تو نهفته است، باطن عالمي است كه از عدم به وجود آمده و سر پنهان وجود آن است . . . لولا حدوثك قلت إنك جاعل الأرواح في الأشباح و المستنزع لولا مماتك قلت إنك باسط الأرزاق تقدر في العطاء و توسع اگر نه اين بود كه تو [زمين] حادث و مخلوقي، ميگفتم: تويي كه ارواح را در اجساد قرار ميدهي و بيرون ميكشي و اگر مرگ تو نبود، ميگفتم: تويي كه روزيها را ميگستري و در بخشش، تنگ ميگيري و گسترش ميدهي. اين، مضمون همان شعري است كه ميگويد: نه بشر توانمش گفت نه خدا توانمش خواند متحيرم چه نامم شهادت ملك لا فتي را در آخر اين قصيده هم ميگويد: بل أنت في يوم القيامة حاكم في العالمين و شافع و شفع والله! لولا حيدر ما كانت الدنيا و لا جمع البرية مجمع من أجله خلق الزمان و ضوئت شهب كنسن و جن ليل أدرع و إليه في يوم المعاد حسابنا و هو الملاذ لنا غدا و المفزع بلكه تو در روز قيامت، حاكم در ميان عالميان و شفاعت كننده و شفاعت پذيرفته شده درباره آنان هستي. به خدا سوگند! اگر حيدر نبود، نه دنيا بود و نه جايي براي گرد آمدن آفريدگان وجود داشت. به خاطر او است كه زمان آفريده شد و شهابها ميدرخشند و خاموش ميشوند و شب نيمه روشن به تاريكي ميگرايد. و در روز قيامت، حساب ما به دست او است و فردا روز او است كه پناه و پشتيبان ماست. الروضة المختارة (شرح القصائد العلويات السبع) لإبن أبي الحديد المعتزلي، ص136 ـ الإمام علي بن أبي طالب لأحمد الرحماني الهمداني، ص375 * * * * * * * آقاي هدايتي طبق آنچه كه در روايات آمده، ملاك ايمان و نفاق حضرت علي (عليه السلام) است. لطفا سند و مدرك آن را بيان كنيد. استاد حسيني قزويني من گمان نميكنم هيچ سنياي، حتي نواصب هم بتوانند دليلي بر ردّ اين موضوع داشته باشند. چون اين موضوع در صحيح بخاري هم آمده است كه خود امير المومنين (عليه السلام) نقل ميكند: و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! إنه لعهد النبي الأمي صلي الله عليه و سلم إلي أن لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق. قسم به خدا! از وصيتهايي كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به من كرد، اين بود كه گفت: كسي جز مؤمن، تو را دوست نميدارد و كسي جز منافق، دشمن نيست. صحيح مسلم، ج1، ص61 آقاي قرطبي ميگويد: روي عن جماعة من الصحابة أنهم قالوا: ما كنا نعرف المنافقين علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم إلا ببغضهم لعلي عليه السلام. از گروهي از صحابه روايت شده است: ما در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، منافقين را از روي دشمني با علي (عليه السلام) ميشناختيم. تفسير القرطبي للقرطبي، ج1، ص267 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص66 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص155 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص284 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج4، ص30 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص321 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص392 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص129 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج2، ص328 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1110 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج4، ص83 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص106 آقاي طبراني در المعجم الكبير به نقل از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ميگويد: أحب عليا فقد أحبني و من أحبني فقد أحب الله و من أبغض عليا فقد أبغضني و من أبغضني فقد أبغض الله. هر كسي علي را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست داشته باشد، خدا را دوست داشته است و هر كس با علي دشمني كند، با من دشمني كرده است و هر كس با من دشمني كند، با خدا دشمني كرده است. المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص319 و ج23، ص380 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص132 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1101 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص554 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص601 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج6، ص42 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج4، ص349 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص270 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج21، ص179 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص155 ما از عزيزان اهل سنت سوال ميكنيم و ميخواهيم بدون تعصب، به آن فكر كنند: در جنگ جمل و صفين و نهروان، آيا كساني كه با حضرت علي (عليه السلام) ميجنگيدند، حضرت علي (عليه السلام) را دوست داشتند؟ آيا مصداق اين روايت بودند: أحب عليا فقد أحبني و من أحبني فقد أحب الله. يا مصداق اين روايت بودند: و من أبغض عليا فقد أبغضني و من أبغضني فقد أبغض الله. ؟ اين عداوتها با حضرت علي (عليه السلام) به چه دليل بود؟ به تعبير يكي از مراجع عظام تقليد: در جنگ جمل كه طلحه و زبير ميخواستند با حضرت علي (عليه السلام) و يارانش بجنگند، آيا به اين دليل كه حضرت علي (عليه السلام) و يارانش را دوست داشتند و ميخواستند آنها را وارد بهشت كنند با آنها ميجنگيدند؟ يا آقا امير المومنين (عليه السلام) كه با آنها ميجنگيد، طلحه و زبير را دوست داشت و ميخواست با كشتنشان، آنها را وارد بهشت كند؟ من تأسف ميخورم كه امثال إبن حجر عسقلاني، نسبت به اين روايت صحيح مسلم، توجيهاتي به دور از عقل و انصاف ميكنند! إن شاء ا... بعدا در اين مورد بحث خواهيم كرد. پس اينكه محبت حضرت علي (عليه السلام)، نشانه ايمان و دشمني با او، نشانه نفاق است، هيج شك و شبههاي در آن نيست. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا روايتي داريم كه هر كس محبت حضرت علي (عليه السلام) را در دل دارد، نشانه پاك بودن ولادت و حلالزادگي اوست؟ استاد حسيني قزويني يكي از شاخصترين فضائل و مناقب حضرت علي (عليه السلام) كه در منابع شيعه، روايات زيادي داريم، اين است كه محبت حضرت علي (عليه السلام)، نشانه حلالزادگي و دشمني با ايشان، نشانه حرامزادگي است. امام صادق (عليه السلام) هم فرمود: اگر شما در قلبتان شيريني محبت ما را احساس ميكنيد، از مادرتان تشكر كنيد كه در حق پدرتان خيانت نكرد. در كتب اهل سنت هم اين روايت آمده است. أبو سعيد خُدري نقل ميكند: كنا معشر الأنصار نبور أولادنا بحبهم عليا رضي الله عنه، فإذا ولد فينا مولود فلم يحبه عرفنا أنه ليس منا. ما گروه انصار، فرزندانمان را به محبت علي (رضي الله عنه) امتحان ميكرديم. اگر فرزندي در ميان ما به دنيا ميآمد و علي را دوست نداشت، ميفهميديم كه از ما نيست. كفاية الطالب، ص70 ـ أسني المطالب، ص8 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج4، ص110 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص449 حتي كلمه بَوَرَ كه در کتابهاي لغت آمده، اين حديث را در ذيل آن آمده است. النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج1، ص161 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج4، ص87 ـ تاج العروس للزبيدي، ج6، ص118 مرحوم علامه اميني (ره) هم روايت صحيح السندي را جابر نقل ميكند: أمرنا رسول الله صلي الله عليه و آله أن نعرض أولادنا علي حب علي بن أبي طالب. رجاله رجال الصحيحين كلهم ثقات. رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) به ما أمر كرد تا فرزندان خودمان را بر محبت علي بن أبي طالب عرضه كنيم. اگر محبت ايشان را در دل نداشت، بدانيد مشكل دارد. الغدير للشيخ الأميني، ج4، ص322 * * * * * * * آقاي هدايتي آيا صحيح است كه شرط ورود به بهشت، پذيرفتن ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و هر كس ولايت ايشان را نداشته باشد، وارد بهشت نميشود؟ آيا رواياتي در اين زمينه از منابع اهل سنت وجود دارد؟ استاد حسيني قزويني من گمان نميكنم كسي در اين موضوع شك داشته باشد. چون روايات فراتر از تواتري در اين زمينه داريم. در كتاب جامع احاديث الشيعة، حدود 70 روايت نقل ميكند از ائمه (عليهم السلام) كه شرط ورود به بهشت، ولايت امير المومنين (عليه السلام) است. از اهل سنت هم آقاي خوارزمي در كتاب المناقب از خود امير المومنين (عليه السلام) نقل ميكند كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: يا علي! لو أن عبدا عبد الله عز و جل مثل ما قام نوح في قومه و كان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله و مدّ في عمره حتي حج ألف عام علي قدميه، ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما، ثم لم يوالك يا علي، لم يشمّ رائحة الجنة و لم يدخلها. يا علي! اگر بندهاي خدا را عبادت كند به اندازه طول مدت عمر نوح در ميان قومش و به اندازه كوه احد، طلا در راه خدا انفاق كند و هزار بار پياده به زيارت خانه خدا برود و حج به جا بياورد و بين صفا و مروه، مظلومانه كشته شود، ولي ولايت تو را نداشته باشد، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و وارد بهشت نخواهد شد. المناقب للخوارزمي، ص67 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص73 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص293 مانند همين تعبير، ولي تندتر هم آمده است: و لو أن عبدا عبد الله بين الصفا و المروة ألف عام، ثم ألف عام، ثم ألف عام، ثم لم يدرك محبتنا أهل البيت، أكبه الله علي منخريه في النار. اگر بندهاي بين صفا و مروه، خدا را 3 هزار سال عبادت كند، ولي محبت ما اهل بيت را درك نكند، خداوند او را با سر در آتش جهنم وارد ميكند. شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص554 و ج2، ص203 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص335 ـ المناقب للخوارزمي، ص87 ـ فرائد السمطين للحمويني، ج1، ص331 مشابه اين روايت در منابع اهل سنت زياد آمده است. در رابطه با ولايت حضرت علي (عليه السلام)، آيه مودت: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي سوره شورا/آيه23 بر اين روايات شاهد است و انكار محبت و مودت حضرت علي (عليه السلام)، انكار قرآن است و انكار قرآن، انسان را از ايمان خارج ميكند و اهل سنت هم آوردهاند كه مراد از القربي در اين آيه، حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حسنين (عليهما السلام) است كه أجر رسالت قرار گرفتهاند. با توجه به اين قضايا، عرض ميكنيم كه آيا مراد از اين مودت، محبت خشك و خالي است و فقظ اظهار عشق و علاقه است؟ مانند محبت و عشق به پدر و مادر و فرزندان. يا محبت و مودت، فراتر از اين است؟ القرآن، يفسر بعضه بعضا. در سوره شورا آمده است: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي بگو: من مزدي از شما در برابر رسالت، جز محبت نزديكانم نميطلبم سوره شورا/آيه23 خداوند در سوره سبأ ميفرمايد: قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ بگو: هر أجر و پاداشي كه از شما خواستهام، براي خود شماست، أجر من تنها بر خداوند است و او گواه بر هر چيزي است. سوره سبأ/آيه47 در سوره فرقان ميفرمايد: قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلًا بگو: من در برابر إبلاغ اين آئين، هيچگونه پاداشي از شما مطالبه نميكنم، تنها پاداش من اين است كه كساني بخواهند راهي به سوي پروردگارشان برگزينند. سوره فرقان/آيه57 يعني من اجر رسالتم را اين قرار دادم كه شما به وسيله اهل بيت (عليهم السلام) به خداوند برسيد. آيا رسيدن به خدا، فقط محبت خشك و خالي است يا تبعيت و پيروي از سخنان اهل بيت (عليهم السلام) است؟ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اهل بيت (عليهم السلام) را عِدْل قرآن قرار داد و در حديث ثقلين فرمود: إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي. در حديث سفينه فرمود: مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح، من ركبها نجي و من تركها غرق. اين قضايا كاملا روشن است كه محبت در آيه مودت، محبت خشك و خالي يا اظهار عشق علاقه تنها نيست. اينها نشانگر اين است كه مودت، همان ولايت است. ما بر اين عقيده هستيم كه مردم، نسبت به ولايت امير المومنين (عليه السلام) 3 گروه هستند: 1. گروهي كه برايشان ثابت شده است از آيات قرآن ـ آيه مباهله، آيه ولايت و آيه تطهيرـ و روايات ـ حديث ثقلين، حديث منزلت، حديث غدير و حديث سفينه ـ كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه نصب فرمودند؛ ولي با اين حال، ولايت حضرت علي (عليه السلام) را انكار ميكنند. اين گروه، در حقيقت يك ضرورت ديني و قرآني و سنتي را انكار كرده است. همچنين فردي، قطعا مستحق آتش جهنم است. مرحوم شيخ مفيده (ره) هم كه ميفرمايد: و اتفقت الإمامية علي أن من أنكر إمامة أحد الأئمة و جحد ما أوجبه الله تعالي من فرض الطاعة، فهو كافر ضال، مستحق للخلود في النار. أوائل المقالات للشيخ المفيد، ص44 ناظر بر همين گروه است. 2. گروهي اين ادله را ديدهاند، ولي ولايت امير المومنين (عليه السلام) برايشان ثابت نشده است. 3. گروهي كه حجت به گوششان نرسيده است. كما اينكه غالب اهل سنت هم اينگونه هستند. افرادي كه واقعا نميدانند امير المومنين (عليه السلام)، خليفه منصوب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است و اين مسايل برايشان روشن نشده است و حكمشان، حكم مستضعفين است. روايات زيادي از ائمه (عليهم السلام) داريم كه افرادي كه معتقد به ولايت ما نيستند، چون حجت بر آنها تمام نشده است، وارد بهشت ميشوند. * * * * * * * آقاي هدايتي در مورد علل و عوامل خانهنشيني امير المومنين (عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) توضيح دهيد. استاد حسيني قزويني يكي اساسيترين بحثهايي كه إن شاء ا... اگر توفيق باشد و امام زمان (عليه السلام) عنايت كند و بايد بيشتر روي آن كار كنيم و سوالات زيادي در محيط دانشگاه و حوزههاي علميه يا در کشورهاي مختلف يا از طريق اينترنت درباره آن ميشود، همين بحث است. من ميتوانم به يك مثلث شوم اشاره كنم كه اساس كار از اين 3 محور صورت گرفته است: دليل اول: باقيماندن آثار جاهليت در قلوب صحابه يكي از آثار جاهليت اين بود كه رئيس و بزرگ قبيله بايد رياست مردم را به عهده بگيرد. اين موضوع هنوز از اذهان مردم و صحابه خارج نشده بود. شايد بعضي از عزيزان اهل سنت كه اين عبارات مرا ميشوند، فكر كنند كه اين موضوع، جفا و ظلم است در حق صحابه با آن همه آيات و رواياتي كه در فضيلت صحابه است. اگر عزيزان مراجعه كنند به كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير صحاح و سنن، اين مسئله واضح و روشن و شفاف آمده است. ولي متأسفانه علماء اهل سنت اين روايات را يا صلاح نميبينند بگويند يا احساس ميكنند نقل اينگونه روايات در بالاي منابر و جلسات به صلاح نيست. از عايشه نقل ميكنند: سألت النبي صلي الله عليه و سلم عن الجدر أمن البيت؟ هو قال: نعم، قلت: فما لهم لم يدخلوه في البيت؟ قال: إن قومك قصرت بهم النفقة، قلت: فما شأن بابه مرتفعا؟ قال: فعل ذلك قومك ليدخلوا من شاؤوا و يمنعوا من شاؤوا و لولا أن قومك حديث عهدهم بالجاهلية، فأخاف أن تنكر قلوبهم أن أدخل الجدر في البيت و أن ألصق بابه بالأرض. از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در مورد حجر اسماعيل سوال كردم كه آيا جزء خانه كعبه است؟ حضرت فرمود: بله. گفتم: پس چرا آن را داخل خانه خدا نميكنيد؟ حضرت فرمود: هنوز قوم تو از آثار جاهليت خارج نشدهاند و ميترسم از دين خارج شوند، وگرنه حجر اسماعيل را داخل كعبه قرار ميدادم ... . صحيح البخاري، ج2، ص156 و ج8، ص132 ـ صحيح مسلم، ج4، ص100 ـ مسند أبي يعلي، ج8، ص92 ـ سنن الدارمي، ج2، ص54 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج5، ص89 ـ تفسير القرطبي، ج2، ص123 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج10، ص28 ـ معجم البلدان للحموي، ج4، ص466 ـ سنن النسائي، ج5، ص215 ـ مسند احمد، ج6، ص176 و 239 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص480 در سنن إبن ماجه آمده است كه وقتي عايشه سوال ميكند چرا حجر اسماعيل را وارد كعبه نميكني؟ حضرت پاسخ ميدهد: و لولا أن قومك حديث عهد بكفر. مخافة أن تنفر قلوبهم. هنوز آثار كفر از قوم تو بيرون نرفته است و ميترسم قلوب اينها از اسلام متنفر بشود. سنن ابن ماجة، ج2، ص985 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج7، ص238 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص39 ـ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص351 ـ مسند احمد، ج6، ص177 علامه سندي هم در ذيل اين روايت ميگويد: إن الإسلام لم يتمكن في قلوبهم، فلو هدمت، لربما نفروا منه، لأنهم يرون تغييره عظيما. اگر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين كار را ميكرد، صحابه از اسلام فرار ميكردند. حاشية السندي علي النسائي لإبن عبد الهادي، ج5، ص214 دليل دوم: باقيماندن آثار جاهليت در قلوب صحابه آقاي ذهبي ـ از استوانههاي علمي اهل سنت ـ در كتاب سير أعلام النبلاء به نقل از أبو حامد غزالي ميگويد: ذكر أبو حامد في كتابه سر العالمين و كشف ما في الدارين فقال في حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه»، أن عمر قال لعلي: بخ بخ، أصبحت مولي كل مؤمن و مؤمنة. قال أبو حامد: و هذا تسليم و رضي، ثم بعد هذا غلب عليه الهوي حبا للرياسة و عقد البنود و أمر الخلافة. أبو حامد غزالي در كتاب سر العالمين و كشف ما في الدارين آورده است كه بعد از ماجراي غدير، خليفه دوم اولين نفري بود كه به علي تبريك گفت. اين نشانگر اين است كه او تسليم سخن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شده است و رضايت به ولايت علي دادند. سپس به خاطر حبّ رياست و خلافت، هوي و هوس بر خليفه دوم غلبه كرد سير أعلام النبلاء للذهبي، ج19، ص328 ـ تذكرة الخواص للسبط إبن الجوزي، ص62 دليل سوم: كينههاي جنگ بدر و خيبر و حنين (أحقاد بدرية و خيبرية و حنينة) در دعاي ندبه و در كتب اهل سنت هم آمده است. آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه از قول امير المومنين (عليه السلام) ميگويد: كل حقد حقدته قريش علي رسول الله صلي الله عليه و آله، أظهرته فيّ و ستظهره في ولدي من بعدي. ما لي و لقريش!؟ إنما وترتهم بأمر الله و أمر رسوله، أفهذا جزاء من أطاع الله و رسوله إن كانوا مسلمين. هر كينهاي را كه قريش با رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) داشت و نتوانست با ايشان تسويه حساب كند، عليه من و فرزندانم پياده كردند. مرا به آنها چه كار!؟ اگر من با آنها جنگيدم، به دستور خداوند و رسولش بود. اگر واقعا مسلمان بودند، آيا اين است پاداش كسي كه از خداوند و رسولش اطاعت ميكند؟ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج20، ص328 إبن عباس از عثمان نقل ميكند كه به حضرت علي (عليه السلام) گفت: ما ذنبي إذا لم يحبك قريش؟ و قد قتلت منهم سبعين رجلا. گناه من چيست كه قريش تو را دوست ندارند؟! چون تو 70 نفر از بزرگان آنها را كشتهاي. [در شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد معتزلي اينچنين آمده است: ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم و قد قتلتم منهم يوم بدر سبعين، كأن وجوههم شنوف الذهب، تصرع أنفهم قبل شفاههم شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج9، ص22] همه ميدانيم كه اگر پرچم اسلام برافراشته شد، در زير سايه شمشير امير المومنين (عليه السلام) بود. خليفه دوم هم صراحتا ميگويد: والله! لولا سيفه لما قام عمود الإسلام. به خدا قسم! اگر شمشير علي نبود، پرچم اسلام برافراشته نميشد. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج12، ص82 آقاي إبن عساكر نقل ميكند كه از امام سجاد (عليه السلام) سوال شد: ما بال قريش لا تحب عليا؟ فقال: لأنه أورد أولهم النار و ألزم آخرهم العار. چرا قريش، علي را دوست ندارند؟ حضرت فرمود: زيرا اولين ـ أجداد ـ آنها را وارد آتش جهنم كرد و براي آخرينشان هم جز عار و ننگ، چيز ديگري نگذاشت. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص290 * * * * * * * آقاي هدايتي در مورد علل و انگيزههاي شهادت حضرت علي (عليه السلام) توضيح بدهيد. استاد حسيني قزويني همه ميدانند كه شهادت امير المومنين (عليه السلام)، به واسطه ضربت ناجوانمردانهاي بود كه إبن ملجم مرادي ـ از نسل خوارج نهروان ـ بر فرق مبارك ايشان وارد كرد. بعد از جنگ نهروان، 3 نفر از خوارج تصميم گرفتند كه هر نفرشان، يك نفر را به شهادت برسانند و قرار بر اين شد كه إبن ملجم مرادي، امير المومنين (عليه السلام) را به قتل برساند و برك بن عبد الله، معاويه را و عمر بن بكر، عمرو بن عاص را. إبن ملجم به طرف حجاز و مدينه آمد و برك بن عبد الله به سمت معاويه رفت و عمر بن بكر هم سراغ عمرو بن عاص رفت. قرار شد هر 3 در هنگام اذان صبح 19 ماه رمضان، اين 3 نفر را بكشند. در آن صبح، عمرو بن عاص به نماز صبح نرفت و به جاي او، يكي ديگر از صحابه به جاي او رفت. معاويه هم يك زخم از ناحيه ران برداشت و با معالجه خوب شد و امير المومنين (عليه السلام) هم در اثر اين ضربت به شهادت رسيد. آقاي إبن عبدون ـ از شعراي بزرگ آندلس و سني مذهب ـ در اين مورد، اين شعر را ميگويد: و ليتها إذ فدت عمرا بخارجة فدت عليا بمن شاءت من البشر در شبي كه به جاي عمرو بن عاص، شخص ديگري فدا شد، اي كاش تمام بشر را فدا ميكردي، ولي علي در آن شب كشته نميشد. الوافي بالوفيات للصفدي، ج19، ص89 ـ وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج7، ص217 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج1، ص628 اين تفكر خوارج نهروان، از كجا نشأت گرفت؟ نشأت گرفته از جنگ صفين است. جنگي كه معاويه و وزيرش عمرو بن عاص ميداندار آن بودند. اين جنگ، 18 ماه طول كشيد و حدود 110 هزار مسلمان از طرفين كشته شدند. قضيه صفين هم وابستگي تمام به جنگ جمل داشت. وقتي معاويه ديد در جمل اين قضايا پيش آمد و دو لشكر اسلام در برابر هم قرار گرفتهاند و اگر امير المومنين (عليه السلام) بخواهد بعد از قضيه تسويه حساب كردن با عايشه و طلحه و زبير، فردا روزي به شام بيايد، فرصتي برايش باقي نميماند، پيشدستي كرد و لشكر انبوهي فراهم كرد. ريشه جنگ جمل هم اين بود كه آتش اين جنگ توسط 3 نفر روشن شد؛ عايشه و طلحه و زبير. طلحه و زبير در زمان ابوبكر و عمر، مطرح نبودند. ولي وقتي جناب عمر در شوراي 6 نفره، نام اينها را آورد، اينها موقعيت ويژهاي پيدا كردند. در تاريخ هم ثبت است كه خود طلحه هم باور نميكرد بعد از قتل عثمان، كس ديگري غير از او خليفه باشد. محرك اين قضايا هم عمدتا طلحه بود. حتي وقتي طلحه را در جنگ جمل كشتند، به پسر عثمان تبريك گفتند كه قاتل پدرت را كشتيم. پس اين قضيه هم برميگردد به شوراي 6 نفره كه روحيه رياستطلبي و رسيدن به خلافت داشتند. إبن أبي الحديد معتزلي هم تحليل مفصلي از محمد بن سليمان بن حاجب ـ يكي از بزرگان اهل سنت ـ دارد و ميگويد: او هيچگونه تعصب مذهبي نداشت و كاملا اين قضيه را واضح و روشن بيان ميكند و ميگويد بعد از قتل عثمان، همه تلاشها اين بود كه طلحه خليفه شود. فلولا الأشتر و قوم معه من شجعان العرب جعلوها في علي لم تصل إليه أبدا، فلما فاتت طلحة و الزبير، فتقا ذلك الفتق العظيم علي علي و أخرجا أم المؤمنين معهما و قصدا العراق و أثارا الفتنة. اگر تلاش مالك اشتر و برخي از شجاعاني كه در كنار او بودند نبود، طلحه و زبير و عايشه نميگذاشتند هيچوقت خلافت به علي برسد. آنها هم وقتي ديدند دستشان به خلافت نرسيد، به طرف مكه رفتند و از آنجا عازم بصره شدند و فتنه جمل را به وجود آوردند. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج9، ص29 نكته ديگر اينكه در زمان خليفه اول و خليفه دوم، سختگيريهايي كه با فرماندهان و استانداران داشتند، حتي خليفه دوم، أبو هريره را به خاطر اختلاف، مورد ضرب و شتم قرار ميدهد؛ همچنين افراد ديگر را. ولي با اينكه از معاويه به عنوان كسري و قيصر تعبير ميكند، فرصت ميدهد تا بار و بنه خودش را ببندد. حتي در قضيه شورا هم صراحت دارد كه اگر شما اختلاف كنيد، معاويهاي كه در شام در كمين است، ميآيد و خلافت را از دست شما ميگيرد. إبن عباس ميگويد: جناب خليفه دوم هم در آخرين لحظات عمرش، وقتي مجروح شده بود و به ديدنش رفتم، ديدم تأسف ميخورد كه چرا من به طلقاء و أبناء طلقاء، اينهمه ميدان دادم و در مسند أمور قرار دادم و از اين قضيه پيشمان بود و هيچ توجيهي براي آن نداشت. قضيه شورا و ميدان دادن معاويه، زمينه فتنه را در ميان مسلمانان ايجاد كرد و اين اختلاف عميق و كشتاري كه امروز بعد از 14 قرن در ميان أمت اسلامي ميبينيم، همان فتنههايي است كه در همان زمان منعقد شد. * * * * * * * آقاي هدايتي أبوبكر و عمر بن خطاب و حضرت علي بن أبي طالب (عليه السلام) در آخرين لحظات حياتشان، جملاتي داشتند. اين جملاتي را براي ما بيان كنيد و توضيح دهيد. استاد حسيني قزويني اين سؤال، احتياج به بحث مفصلتر از اين دارد. ولي من خيلي فشرده عرض ميكنم. جمله أمير المؤمنين (عليه السلام) در لحظات آخر عمر مشخص است كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام)، در همان لحظهاي كه إبن ملجم مرادي، شمشير بر فرق مقدسش وارد كرد، اولين جملهاي كه بر زبان جاري كرد، اين بود: فُزْتُ و ربِّ الكعبة. قسم به خداي كعبه، رستگار شدم. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص561 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج4، ص38 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص488 و 499 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج18، ص173 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص180 شيعه و سني، يهودي و مسيحي، مستشرق و غيره، همه اين جمله را نقل كردهاند. اما در رابطه با خليفه اول و خليفه دوم، من از أهل سنت عذر ميخواهم و خدا را شاهد ميگيرم كه قصد جسارت ندارم. بارها هم گفتهايم كه هدف ما، تبيين حقايق است تا كساني كه به دنبال حقيقت ميگردند، بروند اين حقايق را مطالعه كنند. عزيزان هم تا به حال از من عبارتي بدون سند از أهل سنت نشنيدهاند. اگر هم اهانت و جسارتي باشد، از طرف خود علماء أهل سنت است كه نقل ميكنند. جمله خليفه اول در لحظات آخر عمر در رابطه با خليفه اول آوردهاند كه وقتي در بستر مرگ قرار ميگيرد، ضحاك بن مزاحم براي عيادت او ميآيد، تعبيري زشت را نقل ميكند. آقاي سيوطي كه در كتاب تاريخ الخلفاء اين را نقل ميكند، عبارت زشتش را حذف ميكند. ضحاك بن مزاحم ميگويد وقتي به عيادت أبوبكر رفتم، أبوبكر گفت: والله! لوددت أني كنت شجرة إلي جانب الطريق، مرّ علي جمل، فأخذني، فادخلني فاه، فلاكني، ثم ازدردني، ثم أخرجني بعرا و لم أكن بشرا. اي كاش! من يك گياهي بودم در يك راهي و يك شتري ميآمد از كنار من عبور ميكرد و مرا ميخورد و فرو ميبرد و به صورت پشگل در ميآمدم و اي كاش! بشر نبودم. المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج8، ص144 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج12، ص528 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص330 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص142 آقاي متقي هندي در كنز العمال، جلد 12، صفحه 529 تعبير زشتتري دارد، ولي آن را عرض نميكنم. جمله خليفه دوم در لحظات آخر عمر از خليفه دوم هم نقل ميكنند كه در آخرين لحظات گفت: يا ليتني! كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم، حتي إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض من يحبون، فجعلوا بعضي شواء و بعضي قديدا، ثم أكلوني، فأخرجوني عذرة و لم أكن بشرا. اي كاش! من قوچي بودم كه مرا چاق ميكردند و ميكشتند و بعضي از قسمتهاي مرا آبگوشت و بعضي را كباب ميكردند و مرا ميخوردند و به صورت مدفوع خارج ميشدم و اي كاش! بشر نبودم. كنز العمال للمتقي الهندي، ج12، ص619 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص331 ـ الفتوحات الإسلامية، زيني دحلان، ج2، ص408 ـ حلية الأولياء لأبو نعيم، ج1، ص59 ـ نور الأفكار شبلنجي، ص60 ديدگاه أمير المؤمنين (عليه السلام) در لحظات آخر عمر أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: ارزش خلافت در نزد من به اندازه يك كفش بيارزش هم ارزش ندارد؛ مگر اينكه حقي را اقامه كنم يا مظلومي را به حقش برسانم. ديدگاه خليفه اول در لحظات آخر عمر عبد الرحمن بن عوف ميگويد: در آخرين لحظات أبوبكر، وقتي وارد بر او شدم، گفتم: جناب خليفه! خوشا به حالت، كارهاي خوبي انجام دادهاي و زحمات زيادي كشيدهاي. الآن هم با وضع خوبي به ملاقات خدا ميروي. أبوبكر گفت: إني لا آسي علي شئ من الدنيا إلا علي ثلاث فعلتهن وددت أني تركتهن ... فأما الثلاث اللاتي وددت أني تركتهن، فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة عن شئ و إن كانوا قد غلقوه علي الحرب ... . من 3 كار در دنيا انجام دادم كه اي كاش آنها را انجام نداده بودم: اي كاش دستور هجوم به خانه فاطمه را نداده بودم، حتي اگر درون خانهاش مملو از سلاح و نظاميان بود ... . مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص202 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص62 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج2، ص46 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص418 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص619 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص36 ـ السقيفة و فدك للجوهري، ص42 اين روايت صحيح است و تك تك روايان آن ثقه ميباشند. ديدگاه خليفه دوم در لحظات آخر عمر اما در رابطه با خليفه دوم، إبن عباس ميگويد: وقتي أبو لؤلؤ او را مجروح كرد، در آخرين لحظات نزد او رفتم و گفتم: خوشا به حالت: فإن الله تعالي قد مصر بك الأمصار و دفع بك النفاق و أفشي بك الرزق، فقال عمر: أفي الإمارة تثني علي يا بن عباس؟! قال: نعم، يا أمير المؤمنين! و في غيرها، قال: فوالذي نفسي بيده! لوددت أني خرجت منها كما دخلت فيها لا أجر و لا وزر. خداوند به وسيله تو ... ، عمر گفت: إبن عباس! آيا تو به خاطر اين إمارت مرا مدح و ثنا ميكني؟ گفتم: يا أمير المؤمنين! بله، در غيرش هم هست. عمر گفت: قسم به خدايي كه جان من در دست اوست! دوست داشتم از خلافت خارج ميشدم، همانطور كه وارد آن شدم و هيچ پاداش يا عذابي براي من نباشد. تاريخ عمر بن خطاب لإبن الجوزي، ص197 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص97 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص424 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص915 آقاي إبن جوزي در كتاب تاريخ عمر بن خطاب نقل ميكند از زيد بن أسلم كه ميگويد: در آخرين لحظات زندگي عمر، نزد او رفتم، او گفت: لو كان لي ما طلعت عليه الشمس لافتديت به من كرب الساعة ـ يعني بذلك الموت ـ فكيف و لم أرد النار بعد. اي كاش! تمام أملاك روي زمين براي من بود و در راه خدا انفاق ميكردم، ولي از اين وزر و وبالي كه در طول اين دوران خلافت بر گردن من آمده، خلاص ميشدم و وارد آتش جهنم نميشدم. تاريخ عمر بن خطاب لإبن الجوزي، ص197 برادران أهل سنت ميگويند اين دو بزرگوار جزء عشره مبشره هستند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به اينها بشارت بهشت داده است. آيا اين تعابير در آخرين لحظات، با آن بشارت بهشتي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) وعده داده، مناسبت دارد؟ با آن روايات جعلي و ساختگي و قلّابي كه در دوران بني أميه براي خلفاء درست كردند و خود ذهبي هم ميگويد غالب رواياتي كه در شأن خلفاء است، جعلي و ساختگي است، آيا تنافي ندارد؟ شما آخرين جمله آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) را با آخرين جملات خليفه اول و خليفه دوم مقايسه كنيد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||