* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 17 مهر 1386 | تعداد بازديد: 3078 | |
بررسي حديث قرطاس 03 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: بررسي حديث قرطاس 03 شبكه سلام : 19 مهر 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آقاي هدايتي اگر درباره تحركات اخير وهابيت، يا تحركاتي كه در اين زمينه است و مطالبي كه اهميت طرح اين نوع موضوعاتي كه ما پي ميگيريم، بيشتر ميدهد. اخيراً همايشي در عربستان بوده و تمام همّ و غم اين همايش اين بوده كه مقابله جدي با شيعه بشود. قوانيني در خود عربستان براي محدوديت شيعه، وضع كردهاند. حتي 6 نفر از قضات قطيف به عنوان اعتراض استعفاء دادند. درباره اين فعاليتها براي ما توضيح بدهيد. استاد حسيني قزويني جديدترين چيزي كه بنده در جريان او هستم، در هفته گذشته هم در اين زمينه مفصل صحبت كرديم، كه در كنفرانسي كه در عربستان سعودي در يكي دو هفته قبل بوده، شخصيتهاي افراطي، يا به تعبير ديگر تكفيري در آن جا؛ مثل همان عبد الله بن جبرين، صالح الفوزان و همچنين افراد ديگري كه به عنوان ناصر الأمر بوده. مطالب خيلي نادرست و خلاف قرآن و سنت در آنجا مطرح كردند. حتي عبد الله بن جبرين رسماً گفته بود كه كشتار شيعيان در صورت لزوم واجب است و قربة إلي الله بايد از حضور فرزندان شيعه در دانشگاهها جلوگيري كنيم و همچنين آقاي ناصر الأمر كه از مفتيان آنجا هست، مفصل در اين زمينه صحبت كرده و گفته بود كه كتابها و مجلاتي كه متعلق به شيعيان است نبايد پخش بشود. دوستان در سايت marsediraq.net اين كنفرانس را ببينند. يا سايت شيعه نيوز يا در مجله افق حوزه اين مطالب مفصل آمده است. نكته ديگري كه در هفته گذشته داشتيم، اين بود كه مسجد غدير خم كه مسجد باشكوهي بود و آثار عذير خم در آنجا بود در 12 كيلومتري مجسد جعفه، وهابيها آن را ويران و با خاك يكسان كردند. اين هم جنايتي بر جنايتهاي وهابيت در محو آثار ائمه (عليهم السلام)؛ به ويژه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) ثبت كرد. مسجد جايي نيست كه بگوييم امام زاده بوده، مردم براي توسل به آنجا ميرفتند. مجسدي را كه به عنوان مسجد رد الشمس است، هفت هشت سال قبل كه براي حج واجب رفته بودم، از شخصيتها زياد سؤال كردم كه مسجد رد الشمس در كجا است؛ همان جايي كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) نماز عصرشان را نخوانده بودند و رأس آقا رسول اكرم روي زانوي حضرت بود و نماز عصرش قضاء شد و بعد به اشاره نبي مكرم، خورشيد برگشت و آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) نمازشان را خواندند. سه چهار روز تلاش كردم تا جاي مسجد را پيدا كردم. تقريباً يك كيلومتري شمال مسجدي كه مردم احرام ميبندند براي حج، يافتم. يك ديوار كوتاهي بود بالا رفتيم. خادمهايي كه آنجا بود سؤال كرديم، گفتند كه بلي اينجا مسجد رد الشمس است و توسط وهابيها ويران شده و الآن به صورت يك ويرانكده است و تقريباً به يك زباله دان مبدل شده؛ ولي از آثار مسجد هنوز ديوار يك متري در آنجا هست. عزيزاني كه مدينه مشرف ميشوند، بد نيست كه به اين مسجد هم بروند. به طرف شمال از داخل نخلستان كه بروند، حدود يك كيلومتر كه بروند، از مردم سؤال كنند، مسجد رد الشمس مخروبه اش مشهور است. بنده بارها در اين برنامه عرض كردم؛ گرچه براي بعضي از دوستان ما اين عرض ما كمي تلخ بوده، اين است كه: ما نبايد همه وهابيها را به يك چوب برانيم. ما در ميان وهابيون افراد تندرو و تكفيري؛ مثل بن جبرين، صالح الفوزان، عبد الرحمن برّاك، ناصر الأمر و... داريم؛ ولي اينها حسابشان با افراد معتدل جدا است. بنده در طول اين 10 بيست سالي كه ارتباط دارم با عربستان، با شخصيتهاي مختلفي ارتباط داشته ام؛ مثل جناب آقاي شيخ عاطف، جناب آقاي دكتر ابو سليمان، دكتر بن عبيد و... اينها شخصيت وهابي هستند؛ ولي نسبت به شيعه نظر خيلي خوبي دارند و حتي من خيلي بي پرده عرض كنم: احترامي كه من از اين آقايان ديديم، حتي از عزيزان أهل سنت ايران نيز نديديم. يا جلسهاي كه با مفتي اعظم عربستان جناب آقاي شيخ عبد العزيز بن عبد الله آل شيخ، داشتم ايشان را خيلي آدم مؤدب يافتم. از هر گونه به كار بردن كلمات قبيح، زشت و تند نسبت به شيعه جلوگيري مي كرد. و ايشان در 10 مهر 1386 خبري در سايتهاي خبري آمد كه ايشان رسماً به جوانهاي عربستان سعودي كه براي شركت در عمليات انتحاري يا مسلحانه به عراق ميروند، گفت: اين كار خلاف است و بايد خودداري كنند، اين كار براي خدا نيست، اين كار نادرست و شيطاني است. اين هم يك نويديي بود كه حتي هنوز هم ما در داخل كشور عربستان افراد اين چنين ما داريم. نكته ديگري كه ميخواستم اشاره كنم، اين است كه همه ميدانند شبكه سلام وابسته به هيچ حكومتي نيست. نه به حكومت جمهوري اسلامي، نه به ديگر دولت ها. به هيچ يك از بيوتات مراجع تقليد نيز وابسته نيست. يك شبكهاي است كه تعدادي از عزيزاني كه واقعاً درد دين و درد ولايت داشتند، رفتند در آمريكا در كنار دهها و صدها شبكههاي انحرافي و مستهجن، يك شبكه مذهبي و اسلامي راه انداختند و با مساعدت بينندگان عزيز، امسال وارد سومين سالش شده است. ما نميگوييم كه معصوم هستيم؛ ولي هدف عزيزان بنيانگذار شبكه سلام و عزيزاني كه امروز با شبكه سلام همكاري ميكنند، خالصاً لوجه الله است و از هر گونه تفرقه هم بيزار هستند. و حتي راضي نيستند كه جملهاي در ذهنشان بيايد كه مايه تفرقه ميان مسلمانان و شيعه و سني بشود. العصمه لله و لمن عصمه. من فقط دو سه نكتهاي را عرض كنم؛ هر چند كه نميخواستم در اين وادي وارد بشوم؛ ولي به عنوان تكليف، لازم ديدم كه اشاره كنم. نكته اول: بحثهاي كه ما در شبهاي جمعه داريم و بارها هم اعلام كردهايم: اهانت به أهل سنت، اهانت به مقدسات أهل سنت از ديدگاه ما يك گناه نا بخشودني است. بنده عرض كردم كه اگر از زبان بنده نيز چيزي شنيده شود كه بوي اهانت از آن استشمام شود، از برادران عزيز أهل سنت پيشاپيش، پوزش ميطلببيم. هدفمان بازگويي تاريخ است. معصوم هم نيستيم. از همه برادران تقاضا داريم كه اگر انتقاد يا پشنهادي دارند، به ما منتقل كنند. تقريباً همين اوائل ماه رمضان كه در مشهد بودم، يكي از مسؤولين شبكه سلام به بنده قضيهاي را گفت كه براي بنده خيلي دردناك بود. خواستم اين را براي بينندگان عزيز نيز در ميان بگذارم. يك آقايي از لندن تماس گرفته و گفته بود كه اگر برنامه شب جمعهتان را تعطيل كنيد، من حاضرم تمام هزينه شبكه سلام را؛ ولو بالاي صد ميليون تومان در ماه باشد، بپردازم. اين را من به عزيزان ولائي و دوست داران امير المؤمنين (عليه السلام) عرض ميكنم كه يك نفر كه مخالف برنامه است، حاضر است ماهي صد ميليون تومان پرداخت كند تا اين برنامه تعطيل بشود. عزيزان بيننده، غيرت علوي شان كجا رفته است؟ إن شاء الله ما اميدواريم كه آن غيرت علوي، فاطمي و حسيني شان به جوش بيايد و نگذارند اين شبكه به تعطيلي كشيده بشود و يا اينكه خداي ناكرده كار به جايي برسد كه عزيزان هر چند مدتي بيايند التماس كنند و تقاضاي مساعدت داشته باشند. بايد عزيزان طوري بيايند كه حتي براي ده سال بعد هم هزينههاي آن پيش بيني بشود. نكته ديگر: حتي به خود بنده از طريق ايميل و يا از طريق فكس بارها آقايان گفتهاند كه شما بياييد اين برنامهتان را تعطيل كنيد و ما هر قدر شبكه سلام به شما حقوق ميدهد، ما به شما سه برابر پرداخت ميكنيم. اين را عزيزان بينده؛ چه شيعه، چه سني و چه وهابي در نظر داشته باشند كه بنده (الآن جناب هدايتي و بقيه دستاندركاران شبكه سلام صداي بنده را ميشنوند) در طول اين يك سال حتي يك برگ كاغذ هم از شبكه سلام به بنده مساعدت نشده است. اگر واقعاً اين آقايان چيزي در اين زمينه داده اند، من از جناب هدايتي ميخواهم كه بينه و بين ربه علناً بگويد كه ما در طول اين يك سال چه دادهايم. حتي تلفن هم كه ميشود، من از منزل خودم زنگ ميزنم و بعضي از ماهها 400 هزار تومان يا بعضاً 500 هزار تومان از جيب خودم پول تلفن را دادهام. فقط در طول اين مدت، يك عزيزي از واشنگتون يك مساعدت جزئي كرد و يكي دو مورد هم يك عزيزي از دزفول اين مساعدت را كردند. ما يك عمر گفتهايم: بأبي أنتم و أمي و نفسي و مالي و أسرتي. من يكي از توفيقاتي كه داشتهام، از باب أما بنعمة ربك فحدث، از 14 سالگي زيارت جامعه كبيره را ترك نكردهام؛ ولو به صورت عادت هم بوده است. 500 هزار تومان كه هيچي، اگر 5 ميليون تومان هم باشد، فداي غبار بارگاه امير المؤمنين (عليه السلام). من برنامه شبكه سلام را مثل نماز صبح براي خودم واجب ميدانم. حتي برخي از مراجع تقليد به بنده تكليف فرمودهاند. به بنده فرمودهاند كه اگر برنامه شبكه سلام موجب به هم ريختن برنامههاي حوزوي و دانشگاهي شما هم باشد، موظف هستيد كه كارهاي حوزوي و دانشگاهي را ترك كنيد؛ ولي برنامه شبكه سلام را ادامه بدهيد. حتي اگر يك روزي برخي از مسؤولين بگويند كه صلاح نيست شما از فضاي جمهوري اسلامي استفاده كنيد، بنده به قدري اين مسأله برايم حايز اهميت هست كه آمادهام روزهاي پنج شنبه به يكي از كشورهاي همسايه بروم و شب جمعه اين برنامهام را اجرا كنم و دوباره به كشور برگردم. بعضي از عزيزان هم تهديدات و يا جسارتهايي داشتهاند، كه اين اهانتها و جسارتها را به حساب آقا امير المؤمنين (عليه السلام) مينويسم و در هيچ چيز احساس نميكنم كه با أمير المؤمنين (عليه السلام) شباهتي داشته باشم، نه در علم حضرت، نه شجاعت، زهد و ...، حداقل در توهين و فحش شنيدن شباهت داشته باشيم، كفايت ميكند و اين را فرداي قيامت روي دستمان ميگيريم. إن شاء الله يك هديه ناقابل و ران ملخي باشد خدمت آقا امير المؤمنين (عليه السلام). نكته پاياني اين كه: قضاياي كه هفته گذشته در صدا و سيماي جمهوري اسلامي در دو مصاحبه انجام شد، بنده با اين نحو مصاحبهها و غيره مخالف هستم. با اينكه بعضي از محتواها محتواي قابل نقد بوده است؛ ولي اين را بنده بارها گفتهام كه اين برنامههاي كه بنده در طول اين 25 سال داشتهام، حقايق را مطرح ميكنيم. اگر چنانچه يك فردي تشخيص داد كه مذهب شيعه، مذهب حق است و آمد تابع مذهب شيعه شد، ما دوست داريم كه عزيزان أهل سنت ناراحت نشوند و گلايه نكنند. اگر چنانچه يك جواني هم تشخيص داد كه مذهب أهل سنت حق است و رفت و تغيير مذهب داد، ما به خودمان اجازه نميدهيم كه احساس ناراحتي و گلايه كنيم. قرآن صراحت دارد: الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ بشارت باد بر آن بندگاني كه حرفهاي مختلف را ميشنوند و بهترين شان را انتخاب ميكنند. اينها به هدايت إلهي دست يافتهاند. اينها صاحبان عقل هستند. سوره زمر/آيه18 بينندگان عزيز اين را هم بدانند كه برخي از عزيزان داريم كه در داخل كشور و يا در خارج كشور، تحقيق و بررسي ميكنند و تشخيص ميدهند كه مذهب شيعه حق است و به مذهب شيعه و مذهب أهل بيت پايبند ميشوند؛ ولي مشكلاتي براي اينها فراهم ميكنند كه واقعاً خيلي دردآور است. در زمان حضرت آيت الله بروجردي (ره)، مرحوم طنطاوي از فارغ التحصيلان دانشگاه الأزهر و قاضي القضات منطقه شامات بود. ايشان كه وقتي شيعه شد، از منصب قضاوت او را عزل كردند، خانه سازماني او را گرفتند، حقوقش را قطع كردند. آيت الله بروجردي (ره) ماهيانه براي ايشان شهريه ميفرستاد؛ به طوري كه خيلي مشكل معيشتي نداشته باشد. ولي الآن قبل از ماه رمضان بود، يك جوان عزيزي كه از كردستان شيعه شده بود، با اينكه پدر ايشان از متولين است، ايشان را از طريق قانون محروم كرده بود، تعدادي را وادار كرده بود كه او را گرفته و كتك زده بودند. من نميدانم كه اين پدر چه قدر بايد آن عاطفه و وجدان را زير پا بگذارد؟ ايشان از كردستان هجرت كرد و به قم آمد. اينجا هم بنده در جريان هستم كه با يك مشكلات خيلي سختي زندگي ميكند؛ به طوري كه قبل از ماه رمضان از پرداخت اجاره منزل عاجز شد، خانمش را منزل پدرش فرستاد. لوازم منزلش را در منزل يكي از دوستانش گذاشت. ولي گفت: من وقتي تشخيص دادم مذهب شيعه حق است، آمدهام تا آخرين نفس و تا آخرين توانم ايستادگي خواهم كرد. ما از اين طور افراد هم در داخل كشور و هم در خارج، إلي ما شاء الله داريم. اينها روي عشقي كه به أهل بيت (عليهم السلام) دارند، مقاومت ميكنند؛ ولي وظيفه ما در برابر اينها چيز ديگري است. البته ما به سه چهار مورد از عالمان و غيره تلفن و ايميل كردند و از ما شماره حساب خواسته بودند؛ هم براي مساعدت به اينها و هم براي نشر اين برنامه شبكه سلام و يا پاسخ به شبهات. البته تاكنون از دادن شماره حساب خودداري كردهام. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) با طرح قلم و دوات و عدم پيگيري آن، آيا وسيله گمراهي مردم را فراهم نساختند؟ وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ديدند كه صحابه إباء كردند و درخواست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را اجراء نكردند، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پيگري نفرمودند و همين عدم پيگري باعث گمراهي امت شده؟ ـ العياذ بالله ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم مقصرند در اين گمراهي أمت؟ توضيحات شما را در اين زمينه ميشنويم. استاد حسيني قزويني در اين مقالهاي كه در پايگاه رسمي حوزه علميه مكي زاهدان آمده و تقريباً از يك سال قبل در جريان هستم، اين مقاله در اينجا بوده. يكي از سؤالاتي كه ايشان مطرح كرده است، اين بوده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي فرمود: قلم و دوات بياوريد تا گمراه نشويد، اصحاب قلم و كاغذ نياوردند، پيامبر هم از مسأله قلم و دوات سكوت كردند و آن را ديگر مطرح نساخت، از مفهوم اين قضيه بر ميآيد كه پيامبر خودش اسباب گمراهي امت را فراهم ساختهاند (نعوذ بالله). در جواب اين نويسنده بايد گفت كه: اين طور وارد شدن به بحث، نشانگر عدم آگاهي ايشان به كتاب و سنت است. البته بحث ما يك بحث علمي است. ما تلاش ميكنيم كه نهايت ادب را رعايت كنيم و با ادبيات ويژه أهل بيت (عليهم السلام) و شيعه با اين مقاله برخورد علمي كنيم. اولاً: اگر بنا باشد كه ما به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اعتراض كنيم، اگر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) قلم و دوات نميخواستند و صحابه نيز مخالفتي نميكردند، اين گمراهي ايجاد نميشد.اين در حقيقت اعتراض به خود قرآن است. خداوند پيامبراني را فرستاده براي مردم، براي دعوت به طرف حق و مردم مخالفت كردهاند و گرفتار عذاب شدهاند. حالا ما بياييم و اعتراض كنيم كه اگر خداوند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميفرستاد، اين پيامبران (عليهم السلام) مردم را به طرف حق دعوت نميكردند، مردم مخالفت نميكردند و عذاب نميشدند؛ پس در حقيقت اشكال از پيامبران (عليهم السلام) گذشته و به پاي خدا نوشته ميشود. مثلاًَ در سوره مؤمنون، آيه 45ـ48 ميفرمايد: ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَي وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِآَيَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ / إلي فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كَانُوا قَوْمًا عَالِينَ / فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ / فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ ما حضرت موسي و هارون را به سوي قوم فرعون فرستاديم؛ ولي قوم فرعون مخالفت كردند و عاقبت هلاك شدند. پس سبب هلاكت مردم مصر و قوم فرعون اين بود كه حضرت موسي (عليه السلام) اينها را به طرف خدا دعوت كرد و اينها مخالفت كرد؛ پس در اين وضع حضرت موسي (عليه السلام) عامل هلاكت مردم بوده است. يا در رابطه با قضيه حضرت نوح (عليه السلام)، همين تعبير آمده است. سوره اعراف، آيه 59 تا 64: لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إلي قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ... وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ نتيجه دعوت حضرت نوح (عليه السلام)، اين شد كه تعدادي از جمعيت غرق شدند. اگر نوح (عليه السلام) مردم را دعوت نميكردند و مردم مخالفت نميكردند، مردم غرق نميشدند. اين طور حرف زدن، نشان ميدهد كه نويسنده با روح قرآن و با معنويت قرآن أنس ندارد. البته همين تعبير هم به يك عبارت ديگر در كتاب جناب عبد الرحمن سليمي در خلافت و انتخاب، صفحه 2 و 3 آمده است. ما آنجا هم جواب دادهايم. جواب دوم: وظيفه پيامبران (عليهم السلام) ابلاغ است، نه اجبار. در آيات متعدد ما داريم: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ سوره نور/آيه54 يا در سوره رعد، آيه 40: فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ پيامبر! وظيفه تو ابلاغ است و محاسبه با ما است. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميگويد: إئتوني بكتف و دواة. وظيفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور دادن است، اگر مردم مخالفت كردند و دچار گمراهي شدند، مسؤوليتش به عهده خود مانعين كتابت است، نه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله). در سوره مائده، آيه 92 اين قضيه را خيلي واضح و روشن بيان كرده است. وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَي رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ خدا و پيامبر را اطاعت كنيد، از مخالفت بپرهيزيد. اگر مخالفت كرديد، وظيفه پيامبر رساندن است. يا در سوره احزاب، آيه 36 دارد: وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا هر كس معصيت خدا و پيامبر كند، گرفتار گمراهي آشكار شده است. و لذا اين نحوه صحبت كردن و اين نوع نوشتن، من گمان نميكنم كه زيبنده يك منطق قرآن و روح اسلام و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باشد. * * * * * * * آقاي هدايتي قسمت دوم سؤال به اين صورت است كه: چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخواستند چيزي بنويسند و ديگران نگذاشتند و امت گمراه شدند، أهل بيت (عليهم السلام) هم در ضمن همين امت هستند؛ پس خداوند هم گمراه شدند. استاد حسيني قزويني نكته هفتم نويسنده مقاله اين است كه مينويسد: مسأله ديگر اينكه اصحاب وقتي قلم و دوات نياوردند، آيا گمراه شدند يا خير. در صورتي كه معتقد به گمراهي تمامي صحابه باشيم، آن وقت هيچ يك از أهل بيت نيز از اين قاعده استثناء نميشوند و مسأله ضلالت و گمراهي در حق خداوند نيز صادق ميشود و اين خود مخالف آيات و احاديث و اجماع امت است. من در اينجا توجه بينندگان عزيز را به چند نكته اساسي كه قبلا هم داشته ايم جلب ميكنم. اولاً: ما معتقد به گمراهي همه صحابه نيستيم. اين افترائي است به شيعه. إن شاء الله سر فرصت ما عقيده شيعه ار نسبت به صحابه عرض خواهيم كرد. عقيده شيعه نسبت به صحابه عقيده قرآن، عقيده سنت، عقيده أهل بيت (عليهم السلام) است. ما از قرآن و سنت و عقيده أهل بيت (عليهم السلام) نسبت به صحابه، نه كم و نه زياد معتقد نيستيم. در همان حديث بخاري هم خوانديم كه بعضي از خداوند با سخن عمر موافق بودند و بعضي هم گفتند: دوات و قلم بياوريد تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت كند. در اينجا قطعاً أهل بيت (عليهم السلام) جزء كساني بودند كه موافق كتابت اين نامه بودند. پس بنابراين، كساني كه موافق بودند، از قضيه لن تضلوا مبرا هستند. لذا ما ميبينيم كه چون أهل بيت (عليهم السلام)، بني هاشم و عدهاي از صحابه در طول 23 سال ديدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علي را به عنوان خليفه منصوب كرد. در منطقه غدير هم در آن همايش 120هزار نفره هم تصريح كرد و در اين نامه هم كه ميخواست بنويسد، همه فهميدند كه مراد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، تصريح به اسم امير المؤمنين (عليه السلام) است و لذا اينها بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم با خلافت جناب ابوبكر، كاملاً مخالفت كردند و همگي صراحت داشتند كه ما جز با حضرت علي (عليه السلام) با كس ديگري بيعت نميكنيم. عزيزان ميتوانند، الكامل في التاريخ إبن اثير و تاريخ طبري اين مطلب را ببينند: فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع الا علياً. همه انصار يا بخشي از خداوند گفتند كه ما جز با علي با كس ديگري بيعت نخواهيم كرد. يا زبير كه از صحابه و شخصيتهاي برجسته است، ميگويد: و قال الزبير: لا أغمد سيفا حتي يبايع علي. شمشير را در غلاف نميگذارم تا اينكه مردم با علي بيعت كنند. الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج2، ص325 ـ تاريخ طبري، ج2، ص443 زبير بن بكار ميگويد: و كان عامة المهاجرين و جل الأنصار لا يشكون أن عليّاً هو صاحب الأمر بعد رسول الله. عموم مهاجرين و اكثريت انصار بر اين عقيده بودند و شكي نداشتند كه خليفه بعد از پيامبر، علي است. الأخبار الموفقيات لإبن بكار، ص580 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج6، ص21 صحيح بخاري از قول جناب خليفه دوم نقل ميكند: حين توفي الله نبيه صلي الله عليه و سلم أن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما. زماني كه رسول خدا از دنيا رفت، انصار با ما مخالفت كردند. علي و زبير و تمام كساني كه با آنها بودند، با ما مخالفت كردند. صحيح بخاري، ج8، ص26 اين كه امام علي (عليه السلام) هم در 6 ماه اول با ابوبكر بيعت نكرد، چيزي است كه در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 82 و صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 154 و جلد 8، صفحه 26 اين مفصل آمده است. يعني خود أهل بيت (عليهم السلام)، بخشي از انصار، عدهاي مهاجرين همه بر اين عقيده بودند كه خليفه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، علي (عليه السلام) است. جالب اين است كه آقاي عبد الرزاق، استاد بخاري در كتاب المصنف يك عبارت زيبائي دارد: كسي آمد از آقاي شهاب الدين زهري سؤال كرد: فلم يبايعه ستة اشهر؟ اين كه ما شنيديم علي 6 ماه با ابوبكر بيعت نكرد، درست است؟ قال: و لا أحد من بني هاشم. بله، حتي يك نفر از بني هاشم هم با ابوبكر در مدت 6 ماه بيعت نكردند. پس اين آقا كه ميگويد: اگر صحابه گمراه شدند، پس أهل بيت (عليهم السلام) هم جزء اينها بود، اين حرف كاملاً بياساس و خلاف واقعيتي است كه در تاريخ صورت گرفته است و در كتابهاي معتبر أهل سنت آمده است. * * * * * * * آقاي هدايتي يكي از توجيهاتي كه براي سخن آقاي عمر بن خطاب آوردهاند و در همين مقاله هم آمده، اين است كه گوينده اين سخن ان الرجل ليهجر إبن عباس است. در مقام توجيه گفتهاند: يكي از معاني كلمه هجر به معناي وداع و خداحافظي است. يعني در واقع جناب عمر گفته است: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) دنيا را وداع ميكند. اين سخن را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ استاد حسيني قزويني ايشان متأسفانه قضيه را كه ميخواهد مطرح كند، طوري مطرح ميكند كه آدم تأسف ميخورد كه چرا يك فرد حوزه ديده و يك فردي كه واقعاً با كتاب، سنت و لغت آشنائي دارد، اينگونه حرف ميزند. ايشان در آنجا دارد كه اين عبارت جناب عمر كه گفت: قد غلبه الوجع يا ليهجر اصلاً معناي هَجَرَ به معناي ترك كردن است. بعد نتيجه ميگيرد كه اين يك نوع استفهامي است كه حضرت عمر از ديگران پرسيد كه از آن حضرت بپرسيد آيا دنيا را وداع ميگويد و به دار باقي ميپيوندد؟ اين تعبير را از يك عزيز حوزوي انتظار نداريم. يك دفعه بگوييد كه اين قضايا بوده و عمر اجتهاد كرده است يا بگوييد اشتباه كرده است. اين با عقائد شما أهل سنت بيشتر ميسازد تا اين توجيهات نادرست را انجام بدهيد. اولاً: شما در هيچ جاي لغت پيدا نميكند كه مسأله هُجْر و هَجَرَ به معناي ترك باشد. خود إبن اثير در النهاية في غريب الحديث ميگويد: أهجر في منطقه يهجر إهجارا، إذا أفحش و كذلك إذا أكثر الكلام فيما لا ينبغي. يعني هجر به معناي فحش دادن است. تا جايي كه ميگويد: فيكون إما من الفحش أو الهذيان و القائل كان عمر و لا يظن به ذلك. گوينده اين سخن هم عمر بوده است و ما از او چنين انتظاري از ايشان نداشتيم. النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج5، ص245 ثانياً: اين عبارتي را كه المعجم الكبير طبراني و ديگران آوردهاند كه خود جناب عمر بن الخطاب نقل ميكند: عن عمر بن الخطاب قال لما مرض النبي صلي الله عليه و سلم قال أدعوا لي بصحيفة و دواة اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده ابدا، فكرهنا ذلك أشد الكراهة، ثم قال: أدعوا لي بصحيفة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا، فقال النسوة من وراء الستر: ألا تسمعون ما يقول رسول الله صلي الله عليه و سلم، فقلت: إنكن صواحبات يوسف، إذا مرض رسول الله صلي الله عليه و سلم عصرتن أعينكن و إذا صح ركبتن عنقه، فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: أحزنتني، فإنهن خير منكم. المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص288 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص34 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج2، ص344 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج5، ص644 يا تعبير خود احمد بن حنبل خيلي واضح و روشن است. در مسند احمد، جلد 3، صفحه 346 ميگويد: فخالف عليها عمر بن الخطاب حتي رفضها. با اين نامه نوشتن، عمر بن الخطاب مخالف كرد، تا اين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) انصراف داد. ثالثاً: خود جناب عيني كه شارح صحيح بخاري و مورد تأييد نويسنده مقاله نيز هست، صراحت دارد: هذه العبارات كلها فيها ترك الأدب و الذكر بما لا يليق بحق النبي صلي الله عليه و سلم و لقد أفحش من أتي بهذه العبارة. تمام عبارتهاي كه در مجلس پيامبر گفتند، بي ادبي بود كه ٱنها كردند و سخني ناشايست نسبت به پيامبر گفتند. اين جسارت و فحشي است كه آن شخص به كار برده است. عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج14، ص298 فلذا اگر اين نويسنده يك مراجعه سطحي ميكرد، چنين سخن بي اساس را مطرح نميكردند. * * * * * * * آقاي هدايتي نويسنده مقاله، انگشت روي يك كلمه گذاشتهاند و آن اكتب لكم است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: قلم و دواتي بياوريد تا بنويسم. ايشان ايراد گرفتند كه اگر بنا بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بنويسند، اين با أمي بودن ايشان منافات دارد. همچنين با آيه 48 سوره عنكبوت: وَ مَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَ لَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ و اين كتاب نخواندن و خط نوشتن به تعبير قرآن به اين جهت بوده كه منكران قرآن، در نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شك نكنند. توضيحات شما را در اينباره ميشنويم. استاد حسيني قزويني همانطور كه حضرتعالي اشاره كرديد، يكي از اشكالاتي كه ايشان گرفته اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته: اكتب لكم. مگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا به حال چيزي نوشته بود. خدا در آيه 48 سوره عنكبوت ميفرمايد: وَ مَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَ لَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ و در سوره اعراف، آيه 158 هم دارد: فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ بعد ايشان در پايان نتيجه ميگيرد از گفته فوق، يعني تقاضاي كتاب توسط شخص پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چنين بر ميآيد كه در طول سالهاي مديدي، قصه أمي بودن آن حضرت، يك قصه ساختگي بوده و وي ميتوانسته بنويسد و در پايان عمرش قصه أمي بودن را بر ملاء ساختهاند ـ العياذ بالله ـ . اولا: در اينجا من باز گلايه دارم از اين نويسنده مقاله. إبن حجر در فتح الباري و نووي در شرح صحيح مسلم دارد و همچنين عيني و ... توجيهاتي دارند؛ اما هيچكدام چنين حرفي را نزدهاند. البته خيلي از دانشجوها از ما سؤال كردهاند. خود شارحين صحيح بخاري گفتهاند: اكتب لكم كتاباً يعني آمر بالكتابة: من دستور كتابت صادر ميكنم. و خود آقاي إبن كثير دمشقي سلفي هم تعبيرشان اين است: كان له كتّاب يكتبون بين يديه الوحي و الرسائل إلي الأقاليم. تفسير إبن كثير، ج3، ص427 و قانون هم اين است كه رؤسا و بزرگان ميخواهند يك نامه را بنويسند، خودشان كه نمينويسند. يك نويسندهاي دارند، خودشان مينويسند. آن رئيس جمهور پاي نامه را امضا ميكند و مهر ميزند. نويسنده نامه كسي است مهر زده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم وقتي گفت: اكتب لكم؛ يعني دستور ميدهم كه كسي بنويسد و من مهر بزنم. ثانياً: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نامههايي را كه به شخصيتهاي مختلف نوشته است، چگونه مينوشته؟ اين نامه را هم همانطوري مينوشت. در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 23 دارد: كتب لأمير السرية كتابا. پيامبر براي فرمانده لشكر كتابي نوشت. اين نامه را چطوري نوشت؟ وصيتنامه را هم همانطوري مينويسد. در همان صفحه صحيح بخاري دارد: أن رسول الله صلي الله عليه و سلم بعث بكتابه رجلا و أمره أن يدفعه إلي عظيم البحرين، فدفعه عظيم البحرين إلي كسري. در صفحه 24 نيز دارد: كتب النبي صلي الله عليه و سلم كتابا. يا در صحيح بخاري يك باب مستقلي دارد تحت عنوان: ما كتب النبي صلي الله عليه و سلم إلي كسري و قيصر. اين نامهها را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چگونه نوشته بود؟ در اينجا هم به همان صورت مينوشت. ثالثاً: در مسند احمد آمده است كه امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: أمرني النبي صلي الله عليه و سلم أن آتيه بطبق يكتب فيه ما لا تضل أمته من بعده. پيامبر به من دستور داد كاغذ و قلمي را بياورم و بنويسم مسألهاي را كه امت گمراه نشوند. مسند احمد ، ج1، ص90 خود إبن حجر و عيني گفتهاند: و في مسند احمد من حديث علي أنه المأمور بذلك. امير المؤمنين مأمور نوشتن نامه بوده است. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص186 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج2، ص171 رابعا: خود شما در كتابهاي معتبرتان نقل كردهايد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مينوشته است. اگر عقيده شيعه را قبول نداريد، در خود صحيح بخاري، روايتي داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به دست مباركش نوشته است. در صحيح بخاري، جلد 3، صفحه 168، حديث 2699، كتاب الصلح، باب 6، باب كيف يكتب و صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 174، حديث 4523، كتاب الجهاد، باب 34، باب صلح الحديبة، در رابطه با قضيه صلح حديبيه مينويسد: وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) دستور داد علي نام رسول الله را محو كند، علي عذر خواست، بعد پيامبر فرمود: جاي نوشته را به من نشان بدهيد تا محو كنم. محو كرد و بعد خودش نوشت: محمد بن عبد الله. فَكَتَبَ هَذَا مَا قَاضَي عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حداقل در صحاح شما آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نوشته است. حالا اين يك بحثي است در ميان شيعه و سني كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قبل از نبوت نه قادر به نوشتن بود و نه قادر به خواندن. اين آيه هم كه نويسنده مقاله استدلال كرده است، ميگويد: وَ مَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ. قبل از نبوت، تو قدرت خواندن و نوشتن نداشتي. سوره عنكبوت/آيه48 آيا بعد از نبوت هم واقعاً قادر بر خواندن و نوشتن نبود؟ جاي بحث دارد. امام قرطبي از علماي و بزرگان أهل سنت در كتاب تفسير قرطبي، جلد 13، صفحه 352 آورده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از رسالت قادر به نوشتن و خواندن بوده است. و اين هم يك معجزه ديگر از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هست كه آن حضرت بدون اينكه به مكتب برود، ميتوانست هم بنويسد و هم بخواند. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: كسي تا به حال از حرم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شفا نگرفته است. ولي در بقيه حرمها خيليها شفا گرفتهاند. دليلش چيست؟ جواب: من اين عزيزمان را توصيه ميكنم در فارسي كتاب عجائب و معجزات شگفت انگيز از 14 معصوم را ببنند. يكي از بندهزادهها اين را نوشته است. تمام معجزاتي كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده و در تاريخ ثبت شده، ايشان در آنجا آوردهاند. كتابي دارد آقاي عبد العزيز بن سلمان به نام من معجزات النبي. اخيراً هم در انتشارات نشر مشعر، كتابي ديدم كه يكي از عزيزان جديداً نوشتهاند. اسمش را حضور ذهن ندارم. كليه توسلاتي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه بقيع (عليهم السلام) شده و شفا گرفته شده را در آنجا مفصل آوردهاند. * * * * * * * سؤال: حضرت علي (عليه السلام) با اينكه داراي علم إلهي بودند و كاتب وحي نيز بودند، سواد خواندن و نوشتن را از چه كسي ياد گرفتند. آيا استادي داشتهاند؟ جواب: در رابطه با اينكه حضرت علي (عليه السلام) كجا درس خوانده است، قطعاً همانگونهاي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بدون آن كه درس بخواند و مدرسه برود، آموزگار صد معلم شد و علم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، علم لدنّي بود، ائمه (عليهم السلام) نيز بر اين عقيده هستيم كه علومشان را از آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) گرفتند. علم رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) لدنّي است و نيازي به مكتب رفتن و درس خواندن ندارند. همانطوري كه حضرت عيسي (علي نبينا و آله عليه السلام) در دروان كودكي ميتوانست اعلام كند: إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا سوره مريم/آيه30 ائمه (عليهم السلام) هم در كودكي اينچنين بودهاند. نمونه بارزش آقا امام جواد (عليه السلام) است. با اينكه 5، 6 سال از عمر مباركش نگذشته بود، با بزرگترين علماي أهل سنت عصر خويش مناظره كردند و همه را مغلوب ساختند. در كتابهاي شيعه و سني اين قضايا ثبت شده است. * * * * * * * سؤال: آيات 6 تا 10 سوره دهر را توضيح دهيد. جواب: در رابطه با سوره دهر هم اين توضيح را بدهم كه: اين آيات درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) بوده كه حسنين (عليهما السلام) مريض شدند و حضرت براي سلامتي خداوند نذر كردند 3 روز روزه بگيرند. شب اول، سائلي آمد و كل افطاريشان را به سائل دادند و شب دوم به يتيم و شب سوم به اسير. بعد اين آيات نازل شد: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا در كتب أهل سنت و شيعه اين قضايا آمده است. * * * * * * * سؤال: همه مورخين شيعه و أهل سنت نوشتهاند كه ابوبكر وقتي ميخواست عمر را نصب كند، در حال بيماري نصب كرد. ابوبكر به شدت بيمار بود و ميخواست چيزي بنويسد. حتي بعضيها نوشتهاند كه قبل از نوشتن وصيت به عمر، از شدت بيماري بيهوش شد و خود عمر كه ميدانست ابوبكر ميخواهد او را نصب كند، نام خودش را در وصيت نوشت. ابوبكر هم كه به هوش آمد و مطلع شد، تأييد كرد. جالب است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه به گفته روايات خود أهل سنت كه ميفرمايند: در هيچ حالي ـ چه بيماري، چه خشم، چه سلامت ـ از دهان من جز حق بيرون نميآيد. وقتي ميخواهد از گمراهي امت تا قيامت جلوگيري كند، عمر و اصحاب او گفتند كه درد به او فشار آورده و هذيان مي گويد؛ اما وقتي ابوبكر در حال اوج بيماري كه حتي بيهوش ميشود، ميخواهد عمر را به جانشيني خودش منصوب كند، نه عمر و نه آن افراد مخالف، در اينجا نگفتند كه ابوبكر درد و بيماري بر او غلبه كرده و هذيان ميگويد. چطور نصب يك نفر هيچ مشكلي ندارد؛ ولي نوشتن وصيتنامه كه به هدايت كل امت بستگي دارد؛ آن هم از دهان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اشكال دارد و هذيان ميگويد. من نميدانم كه أهل سنت اين تناقض را چگونه حل ميكنند. جواب: در كتب أهل سنت آمده است: لما حضرت أبا بكر الصديق الوفاة، دعا عثمان بن عفان فأملي عليه عهده، ثم أغمي علي أبي بكر قبل أن يملي أحدا، فكتب عثمان عمر بن الخطاب، فأفاق أبو بكر فقال: لعثمان كتبت أحدا؟ فقال: ظننتك لما بك و خشيت الفرقة فكتبت عمر بن الخطاب فقال: يرحمك الله، أما لو كتبت نفسك لكنت لها أهلا. تاريخ الطبري، ج3، ص52 (4ج، ص54) ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44،ص248 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج2، ص667 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج5، ص678 ـ تاريخ الخميس للديار بكري، ج1، ص241 ـ عمر بن الخطاب للأستاذ عبد الكريم الخطيب، ص75 ـ الإمامة و السياسة، ج1، ص 19 آقاي ابوبكر هنگام از دنيا رفتن، ميخواست وصيتي بنويسد، جناب عثمان هم وصيتنامه را مينوشت، در وسط وصيت آقاي ابوبكر غش كرد و از حال رفت بدون اينكه چيزي بنويسند. وقتي به هوش آمد، از عثمان سؤال كرد: آيا كسي را نوشتي؟ عثمان گفت: من احتمال دادم كه شما از اين غش نجات پيدا نميكني، از دنيا رفتهاي. نوشتم: خليفه من عمر بن الخطاب است. جناب ابوبكر گفت: اگر چنانچه خودت را هم نوشته بودي، اهليت داشتي. يكي از سؤالات ما هم همين است كه چطور وقتي ابوبكر از دنيا رفتند، با اينكه غش كردند و دوباره بلند شدند و وصيت كردند، كسي اعتراض نكرد و نگفتند: هذيان ميگويد. يا جناب عمر در هنگام از دنيا رفتنة با اينكه حالشان مساعد هم نبود، وصيت كردند نسبت به شوراي 6 نفره و كسي هم به جناب عمر اعتراض نكرد؛ ولي به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) گفتند: هذيان ميگويد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: پ.م -
تاريخ: 13 بهمن 87 - 00:00:00
من از يكي از افراد اهل علم و مطالعه شنيدم كه نماز حضرت علي (ع) در واقعه رد الشمس قضا نشده بوده بلكه به تعويق افتاده و براي اينكه آن حضرت حتي براي يك بار هم از فضيلت نماز اول وقت محروم نمانند اين معجزه صورت گرفته در صورتيكه جناب عالي فرموديد نماز حضرت علي (ع) قضا شده بود (نعوذ باالله) لطفا پاسخ با مدرك كافي مكتوب فرمائيد. متشكرم. جواب نظر: با سلام در رابطه با برگشتن آفتاب براي حضرت امير عليه السلام ، ابن كثير دمشقي سلفي نقل مي كند كه پيامبر گرامي (ص) كه در حال گرفتن وحي بود سر مطهرش بر روي زانوي حضرت علي (ع) بود كه آفتاب غروب كرد و رسول اكرم (ص) دعا فرمود و خورشيد برگشت و پس از آن كه علي (ع) نمازش را خواند آفتا به محل قبلي مراجعت كرد: فاستقبل رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) القبلة - وقد غربت الشمس - وقال : اللهم إن عليا كان في طاعتك فارددها عليه . قالت أسماء : فأقبلت الشمس ولها صرير كصرير الرحى حتى كانت في موضعها وقت العصر ، فقام علي متمكنا فصلى ، فلما فرغ رجعت الشمس ولها صرير كصرير الرحى ، فلما غابت اختلط الظلام وبدت النجوم. البداية والنهاية : 6 / 83 . طبرايني نقل مي كند: فوضع النبي ( صلى الله عليه وآله ) رأسه في حجر علي فنام فلم يحركه حتى غابت الشمس ، فقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : اللهم إن عبدك عليا احتبس بنفسه على نبيه فرد عليه الشمس . قالت : فطلعت عليه الشمس حتى رفعت على الجبال وعلى الأرض ، وقام علي فتوضأ وصلى العصر ثم غابت ، وذلك بالصهباء . المعجم الكبير : 24 / 145 / 382 ، مشكل الآثار : 2 / 9 ، البداية والنهاية : 6 / 80 . ودر روايت ديگري اسماء بنت عميس نقل مي كند كه به خدا سوگند ديدم كه آفتاب غروب كرده بود با دعاي پيامبر اكرم (ص) طلوع كرد. قالت أسماء : فرأيتها والله غربت ثم طلعت. المعجم الكبير : 24 / 150 / 390 ، مشكل الآثار : 2 / 8 ، تاريخ دمشق : 42 / 314 / 8865 ، المناقب لابن المغازلي : 96 / 140 ، تذكرة الخواص : 50 كلها نحوه إلى " طلعت بعدما غربت . |
2 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا -
تاريخ: 24 دي 92 - 23:57:03
سلام خدمت شما اهل سنت اشکالي به اين روايت مي گيرند: يکيش اينکه شما مي گيد افراد انجا پيش پيامبر چرا درگيري داشته اند و اين بي احترامي است, خوب !, خود اميرالمومنين هم در ان جمع بودن اين اشکال به ايشان هم وارد است که درگير شده اند ... لطفا اگر جوابي هست راهنمايي کنيد. ايا اميرالمومنين نقشي در اين درگيري داشته اند يا هر جوابي که مورد نظرتان است... سپاس. جواب نظر: با سلام
دوست گرامي
حضرت علي عليه السلام در آن جمع بودند اما از آنجا که حضرت بدون اجازه پيامبر صلي الله عليه و آله کاري را انجام نمي دادند لذا منتظر فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله بود و از نزاع و درگيرى با اهانت كنندگان و بلند كردن صداى خود در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله خوددارى كرد. يعنى پاسخ دادن (در حضور رسول خدا) عملى ناپسند بود و اميرمومنان قطعا چنين عمل ناپسندى را انجام نمىدادند.
جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات |