* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 22 تير 1385 تعداد بازديد: 3509 
امامت ائمه (عليهم السلام) در قرآن
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: امامت ائمه (عليهم السلام) در قرآن

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سوالات بينندگان

سوال:

[شبهه‌اي در خصوص خطبه 173 نهج البلاغه مطرح شد]

جواب:

ايشان، اول و آخر خطبه را نخواندند و حذف كردند. امير المومنين (عليه السلام) از ويژگي‌هاي يك حاكم اسلامي كه زيبنده براي خلافت است حرف مي‌زند و مي‌گويد:

أيها الناس! إن أحق الناس بهذا الأمر أقواهم عليه و أعلمهم بأمر الله فيه.

اى مردم! سزاوارترين اشخاص به خلافت، كسى است كه در تحقّق حكومت نيرومندتر و در آگاهى از فرمان خدا داناتر باشد.

يعني در طول اين مدت، آقاياني كه خليفه شدند و بارها گفتند:

لولا علي لهلك ابوبكر.

فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص470

لولا علي لهلك عمر.

فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص470 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1103 ـ تفسير السمعاني، ج5، ص154 ـ تفسير الرازي، ج21، ص22 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص88 و ...

لولا علي لهلك عثمان.

زين الفتى في سورة هل أتى، ج1، ص317

اينها نه توانايي اداره خلافت را داشتند و نه آن علم شايسته در أوامر إلهي را داشتند. چون تنها كسي كه درباره او گفته شد:

أنا مدينة العلم و علي بابها.

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص126

حضرت علي (عليه السلام) بود.

در مدت بعد از رحلت نبي مکرم (صلى الله عليه و آله)، امير المومنين (عليه السلام) يك مورد هم به أحدي از صحابه مراجعه نكرده است و تمام خلفاء و صحابه و غيره، هر جايي كه به مشكل برمي‌خوردند، به حضرت علي (عليه السلام) مراجعه مي‌كردند. إبن عباس در روايت متعدد آورده است كه 90٪ علوم در نزد حضرت علي (عليه السلام) است و 10٪‌ نزد ديگران است و حضرت علي (عليه السلام) در آن 10٪ هم با ديگران شريك است:

و الله! لقد أعطى على ابن أبي طالب تسعة أعشار العلم و أيم الله! لقد شارككم في العشر العاشر.

الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1104 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص22

حتي خود عايشه هم در مورد علم حضرت علي (عليه السلام) مي‌گويد:

قالت عائشة: علي أعلم الناس بالسنة.

التاريخ الكبير للبخاري، ج2، ص255 و ج3، ص228 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1104 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص408 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص133 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج21، ص179 ـ المناقب للخوارزمي، ص91

پس امير المومنين (عليه السلام) در اول خطبه، طعنه‌اي به خلفاء گذشته دارد.

در ادامه خطبه هم اشاره‌اي دارد به قيام معاويه و به صراحت مي‌فرمايد:

ألا و إني أقاتل رجلين: رجلا ادعى ما ليس له و آخر منع الذي عليه.

آگاه باشيد‍! من با دو كس پيكار مى‌كنم: كسى كه چيزى ـ امامت و خلافت ـ را ادّعا كند كه از آن او نباشد و آن‌كس كه از اداى حق سر باز زند ـ و مانع عمل به حق باشد ـ .

يعني با طلحه و زبير و عايشه كه سدّ راه عمل به حق هستند و با معاويه‌اي كه ادعاي خلافت مي‌كند، مي‌جنگم.

پس اين خطبه به ضرر آقايان است.

امير المومنين (عليه السلام) در وسط خطبه هم مي‌فرمايد:

و لعمري! لئن كانت الإمامة لا تنعقد حتى يحضرها عامة الناس، فما إلى ذلك سبيل و لكن أهلها يحكمون على من غاب عنها، ثم ليس للشاهد أن يرجع و لا للغائب أن يختار.

به جانم سوگند! اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامى مردم باشد، هرگز راهى براى تحقّق آن وجود نخواهد داشت. بلكه آگاهان داراى صلاحيّت و رأى و اهل حل و عقد (خبرگان ملّت) رهبر و خليفه را انتخاب مى‌كنند، كه عمل آنها نسبت به ديگر مسلمانان نافذ است. آنگاه نه حاضران بيعت كننده، حق تجديد نظر دارند و نه آنان كه در انتخابات حضور نداشتند حق انتخابى ديگر را خواهند داشت.

يعني معاويه‌اي كه مي‌گويد اجماع أمت اسلامي بر خلافت حضرت علي (عليه السلام) نيست و ما با حضرت علي (عليه السلام) بيعت نكرديم، پس بيعت حضرت علي (عليه السلام) مشروع نيست، آقا امير المومنين (عليه السلام) از باب:

وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

سوره نحل/آيه125

مي‌گويد: اگر شما ملاك‌تان اين است كه بايد تمام مردم براي بيعت با خليفه بيايند تا او خليفه شود، اصلاً اين امكان‌پذير نيست. با آن گستردگي حكومت اسلامي در آن زمان و اختلاف آرائي كه بود، عملي نيست. حتي اين ملاك در مورد خلافت ابوبکر و عمر و عثمان هم نبود. هم‌چنين مي‌گويد اگر منظور شما بيعت كردن مهاجرين و انصار است و معتقديد آنها با ابوبکر بيعت كردند و خلافت ابوبکر مشروعيت پيدا كرد، در نامه 6 نهج البلاغه مي‌فرمايد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان على ما بايعوهم عليه، فلم يكن للشاهد أن يختار و لا للغائب أن يردّ و إنما الشورى للمهاجرين و الأنصار، فإن اجتمعوا على رجل و سموه إماما كان ذلك لله رضى، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلى ما خرج منه، فإن أبى قاتلوه على أتباعه غير سبيل المؤمنين و ولاه الله ما تولى ولعمري! يا معاوية! لئن نظرت بعقلك دون هواك لتجدني أبرأ الناس من دم عثمان و لتعلمن أني كنت في عزلة عنه إلا أن تتجنى فتجن ما بدا لك.

همانا كسانى با من بيعت كرده‌اند كه با ابو بكر و عمر و عثمان با همان شرايط بيعت كردند. پس آن‌كه در بيعت حضور داشت، نمى‌تواند خليفه‌اى ديگر انتخاب كند و آن‌كس كه غايب بود، نمى‌تواند بيعت مردم را نپذيرد. همانا شوراى مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است. پس اگر بر امامت كسى جمع شدند و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است. حال اگر كسى كار آنان را نكوهش كند يا بدعتى پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانونى باز مى‌گردانند و اگر سر باز زد، با او پيكار مى‌كنند؛ زيرا كه به راه مسلمانان در نيامده، خدا هم او را در گمراهى‌اش رها مى‌كند.

مي‌خواهد بگويد اگر ملاك شما در بيعت كردن، بيعت مهاجرين و انصار است، همان‌گونه كه آنها با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت كردند، آنها با من هم بيعت كردند و اگر مراد شما تمام مسلمانان است، اين أمر امكان‌پذير نيست و اين أمر براي هيچ‌كدام از خلفاء قبلي مهيّا نشد.

مگر چند نفر با ابوبکر بيعت كردند؟ كساني كه با ابوبکر بيعت كردند و او را به عنوان خليفه معين كردند، اگر نفر چهارمي را به ما معرفي كنيد، ما به شما جايزه مي‌دهيم. بزرگان و علماء بزرگ و شخصيت‌هاي برجسته علمي اهل سنت، مانند ماوردي شافعي ـ متوفاي 450 هجري ـ، قرطبي ـ متوفاي 671 هجري ـ، امام الحرمين ـ متوفاي 478 هجري ـ، عضد الدين ايجي ـ بنيان‌گذار كلام اهل سنت و متوفاي 756 هجري ـ و ديگران مي‌گويند خلافت ابوبکر با بيعت 2 يا 3 نفر مشروع شد و او را به عنوان خليفه معرفي كردند و مردم هم آمدند بيعت كردند.

آقاي ماوردي مي‌گويد:

إختلفت العلماء في عدد من تنعقد به الإمامة منهم على مذاهب شتى، فقالت طائفة: لا تنعقد إلا بجمهور أهل العقد و الحل من كل بلد ليكون الرضاء به عاما و التسليم لإمامته إجماعا و هذا مذهب مدفوع ببيعة أبي بكر رضي الله عنه على الخلافة باختيار من حضرها و لم ينتظر ببيعة قدوم غائب عنها.

كساني كه مي‌گويند بيعت بايد توسط اهل حلّ و عقد تمام شهرها صورت بگيرد تا رضايت عامه مردم را در پي داشته باشد تا تسليم امامت شوند، اين أمر در بيعت ابوبکر صورت نگرفت و تمام اهل حلّ و عقد در بيعت او شركت نكردند و فقط كساني كه حاضر بودند، با او بيعت كردند و منتظر ديگران نشدند تا آنها هم بيايند بيعت كنند.

الأحكام السلطانية، ص4

حتي امام الحرمين مي‌گويد:

اينها آمدند بيعت كردند و بخشنامه صادر كردند و تمام مردم مدينه هم بيعت نكردند.

در بيعت با ابوبکر، امير المومنين (عليه السلام) و بني‌هاشم تا 6 ماه بيعت نكردند. حتي در صحيح بخاري آمده است:

إن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.

تمام انصار در أمر خلافت با ما مخالفت كردند و علي و زبير و پيروان آن دو با ما مخالفت كردند.

صحيح البخاري، ج8، ص26

در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است كه اينها تا 6 ماه بيعت نكردند.

صحيح البخاري، ج5، ص83 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154

يعتي كه با فقدان حضرت علي (عليه السلام) باشد، بيعت نيست. إبن حزم آندلسي در المحلي مي‌گويد:

و لعنة الله على كل إجماع يخرج عنه على إبن أبي طالب.

المحلى لإبن حزم، ج9، ص345

پس اين خطبه 173 نهج البلاغه، نه تنها به نفع آقايان نيست، بلكه به ضرر آنهاست.

* * * * * * *

سوال:

[شخصي از أهل سنت گفت كه فقط از نهج البلاغه حرف بزنيد. ظاهرا گمان كرده است كه در نهج البلاغه به نفع آنها سخن گفته شده است]

جواب:

اگر ما از نهج البلاغه حرف بزنيم، كار به جاهاي باريك كشيده مي‌شود. در نهج البلاغه، از همان اوائل، امير المومنين (عليه السلام) خلافت خلفاء را باطل و تنها كسي را كه زيبنده و شايسته خلافت مي‌دانست، خودش بود. در خطبه 2 آمده است:

و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة. الآن إذ رجع الحق إلى أهله و نقل إلى منتقله.

ويژگى‏هاى حقّ ولايت به آنها ـ اهل بيت (عليهم السلام) ـ اختصاص دارد و وصيّت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) نسبت به خلافت مسلمانان و ميراث رسالت، به آنها تعلّق دارد. هم اكنون ـ كه خلافت را به من سپرديد ـ حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جايگاهى كه از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.

در خطبه‌ها و نامه‌هاي ديگر هم به همين شكل است. امير المومنين (عليه السلام) صراحت دارد از روزي كه نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) از دنيا رفت، مظلوميت به نامش رقم خورد. در نامه 28 به معاويه مي‌گويد:

و قلتَ: إني كنت أقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتى أبايع و لعمر الله! لقد أردت أن تذمّ فمدحت و أن تفضح فافتضحت و ما على المسلم من غضاضة في أن يكون مظلوما.

و گفته‌اى: مرا چونان شتر مهار كرده به سوى بيعت مى‌كشاندند. سوگند به خدا! تو خواستى نكوهش كنى، امّا ستودى و خواستى رسوا سازى، اما خود را رسوا كرده‌اى. مسلمان را چه باك كه مظلوم واقع شود.

يعني خواستي مرا رسوا كني، ولي كساني را رسوا ساختي كه مرا به زور به بيعت بردند و نشان دادي كه من با آنها بيعت نكردم، بلكه آنها با زور مرا به بيعت بردند.

و خطبه‌هاي ديگري كه آقا امير المومنين (عليه السلام) حق مطلب را ادا كرده است. در خطبه سوم ـ شقشقيه ـ، امير المومنين (عليه السلام) از مذمّت خلفاء و حقانيت خويش، چيزي را جا نگذاشته است. اگر بنا باشد ما فقط از نهج البلاغه سخن بگوييم، نهج البلاغه خيلي واضح و روشن، حقايق را مطرح كرده و چيزي را جا نگذاشته است.

* * * * * * *

سوال:

وقتي امام زمان (عليه السلام) ظهور مي‌كنند، با خليفه اول و خليفه دوم چه مي‌كنند؟ آيا روايتي در اين مورد آمده است.

جواب:

مطالبي آمده است؛ ولي از نظر ما ضعيف است و روايت صحيحي در اين زمينه نداريم. ولي معتقديم كه آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا له الفداء) اگر بيايند، تمام حقوق از دست رفته را إحياء خواهد كرد. اين‌كه كيفيت اين إحياء چگونه است و كيفيت كيفر كساني كه مرتكب جنايت شدند، چگونه است؟ ما نمي‌دانيم. اين‌كه در بعضي از روايات آمده است وقتي امام زمان (عليه السلام) ظهور مي‌كند، بعضي را زنده مي‌كند و از قبر بيرون مي‌آورد و به درخت مي‌بندد، به نظر بنده كه كارشناس علم رجال هستم، عرض مي‌كنم كه سند محكمي ندارد و نمي‌توانيم به استناد اين روايات، مطلبي را به آقا امام زمان (عليه السلام) نسبت بدهيم و بهانه‌اي به دست مخالفين‌مان بدهيم تا شيعيان را بكوبند.

* * * * * * *

سوال:

ملازاده:

شما گفتيد كه من نامم را تغيير داده‌ام. من نامم را تغيير نداده‌ام. نام من عبد الرحيم ملازاده است و كنيه‌ام بلوچي است.

من براي ادامه مناظره، به دو شرط حاضرم:

1.     برنامه، زنده باشد. 2. شرط عدم ورود به مسايل سياسي حذف شود.

جواب:

آقاي ملازاده در يكي از شبكه‌هاي ماهواره‌اي، اين تعبير را عليه شبكه سلام دارد:

تلويزيون سلام، تلويزيوني شيطاني است و برنامه‌هاي اخلاقي او، از برنامه‌هاي ابتذال تلويزيون‌هاي ديگر بدتر است. اينها به جاي توحيد، شرك و به جاي سنت، بدعت را مطرح مي‌كنند و براي انسان، هيچ ارزشي قائل نيستند و انسان را مانند گله و گوسفند تصور مي‌كنند.

ما دوست نداريم يك عزيزي از اين تعابير استفاده كند. در جلسات گذشته هم كساني كه نسبت به ايشان جسارت كردند و كلمات درستي به كار نبردند، شما و بنده اعتراض كرديم كه اين‌گونه تعابير را به كار نبرند.

ايشان كه مي‌گويد:

چون شما يا علي و يا حسين مي‌گوييد، مشرك هستيد و عقيده من بر اين است.

 

نمونه‌هايي از توسل اهل سنت به پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله)

1. ابوبکر

اگر بنا باشد اين‌گونه كلمات، ملاك شرك باشد، آقاي ملازاده و ديگران بدانند كه اولين مشرك، شخص خليفه اول، ابوبکر است. در صحيح بخاري آمده است كه وقتي ابوبکر از سُنح مي‌آيد و مي‌بيند پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) از دنيا رفته است، روي جنازه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) مي‌افتد:

فكشف عن وجهه، ثم أكب عليه، فقبله، ثم بكى، فقال: بأبي أنت و أمي! يا نبي الله! . . .

صحيح البخاري، ج2، ص70

آقاي ذيني دحلان ـ مفتي أسبق مكه مكرمه ـ صراحتا مي‌گويد ابوبکر گفت:

أذكرنا يا محمد عند ربك و لنكن من بالك.

يا محمد! ما را نزد خدايت ياد كن و فراموش نكن.

الدرر السنية في الرد على الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص34

­

2. يكي از صحابه در زمان عمر

هم‌چنين ساير علماء اهل سنت، مانند إبن حجر عسقلاني و إبن كثير در روايتي صحيح نقل مي‌كنند كه وقتي در زمان عمر بن خطاب قحطي آمد، صحابه‌اي نزد قبر رسول الله (صلى الله عليه و سلم) آمد و عرض كرد:

يا رسول الله! إستسق لأمتك، فإنهم قد هلكوا، فأتاه رسول الله صلى الله عليه و سلم في المنام فقال: إيت عمر فأقره مني السلام و أخبرهم أنهم مسقون.

يا رسول الله! از خداوند براي أمتت نازل شدن باران را طلب كن؛ مردم هلاك شدند. رسول الله (صلى الله عليه و سلم) به خواب آن شخص آمد و گفت: برو نزد عمر و سلام مرا برسان و بگو: خداوند رحمش را نازل مي‌كند.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص412 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص105 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص482 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1149 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج56، ص489 ـ تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 3 ص 273 ـ

هم‌چنين توسل بلال و أبو ايوب انصاري و مالك بن أنس هم در روايات اهل سنت آمده است. قضيه توسل به أنبياء (عليهم السلام) و صالحين و أولياء، مسئله‌اي است كه غير از وهابيت، تمام مذاهب اهل سنت بر آن باور دارند. شما كتاب موسوعة الكويتية، ج14، ماده توسل را مطالعه كنيد و ببينيد كه تمام مذاهب اسلامي، معتقد به مشروعيت توسل و شفاعت از أولياء و أنبياء (عليهم السلام) هستند.

­

3. إبن حبّان

آقاي إبن حبّان در شرح حال امام رضا (عليه السلام) نقل مي‌كند:

و ما حلت بي شدة في وقت مقامي بطوس، فزرت قبر علي بن موسى الرضا صلوات الله على جده و عليه و دعوت الله إزالتها عنى إلا أستجيب لي و زالت عنى تلك الشدة و هذا شئ جربته مرارا، فوجدته كذلك، أماتنا الله على محبة المصطفى و أهل بيته صلى الله عليه و سلم الله عليه و عليهم أجمعين.

وقتي در مشهد مقدس بودم، كنار قبر ايشان مي‌آمدم و اگر مشكلي داشتم، به خدا توسل مي‌جستم و مشكلم حلّ مي‌شد. اين مسئله را بارها تجربه كرده‌ام.

الثقات لإبن حبان، ج8، ص457

إبن حبان، سنّي است، نه شيعه. ساير علماء ديگر اهل سنت هم مانند ايشان.

­

4. أبو علي خلّال حنبلي

ما همّني أمر فقصدت قبر موسى بن جعفر، فتوسلت به إلا سهل الله تعالى لي ما أحب.

هر وقت براي من مشكلي پيش مي‌آمد، به زيارت قبر موسي بن جعفر مي‌رفتم و به او متوسل مي‌شدم و خداوند آن مشكل را براي من آسان مي‌كرد.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج1، ص133

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  کمالي     -   تاريخ:  26 بهمن 87 - 00:00:00
با تشكر از زحمات ارزنده شما
2   نام و نام خانوادگي:  ناصر     -   تاريخ:  21 بهمن 91 - 13:04:01
سلام آيا ابن حبان امام رضا (ع) را قبول داشته؟ چون اينطور که در خاطر من است سرگذشت ايشان را در المجروحين آورده و در مورد ايشان گفته چيزهاي عجيبي از امام صادق نقل کرده از جمله در مورد خوردن انار در روز جمعه و با انار نيز مسموم شد
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ ابن حبان ايشان را از ثقات مي داند و در كتاب ثقات خود ذكر كرده است و مي گويد روايات ايشان واجب است اخذ شود مگر وقتي كه فرزندان  و شيعيان ايشان بخصوص ابا صلت از ايشان روايت كنند كه در اين صورت روايات ايشان اخذ نمي شود. در كتاب ثقات خود با اين الفاظ ايشان را معرفي كرده است:  على بن موسى الرضا وهو على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب أبو الحسن من سادات أهل البيت وعقلائهم وجلة الهاشميين ونبلائهم يجب أن يعتبر حديثه إذا روى عنه غير أولاده وشيعته وأبى الصلت خاصة فان الأخبار التي رويت عنه وتبين بواطيل إنما الذنب فيها لأبى الصلت ولأولاده وشيعته لأنه في نفسه كان أجل من أن يكذب. (ثقات، ج8، ص456، شماره14411)
وي در كتاب ثقات خود مي نويسد:
قبر على بن موسى الرضا عليهماالسلام در طوس كنار قبر هارون الرشيد قرار گرفته است و زيارتگاه مشهورى است، من بارها قبر او را زيارت نموده‏ام
«وما حلّت بي شدّة في وقت مقامي بطوس فزرت قبر عليّ بن موسى الرضا صلوات اللّه على جدّه وعليه، ودعوت اللّه إزالتها عنّي إلاّ استجيب لي وزالت عنّي تلك الشدّة، وهذا شيء جرّبته مرارا فوجدته كذلك»
در مدّتى كه ساكن طوس بودم هرگاه برايم مشكلى پيش مى آمد، قبر على بن موسى الرضا عليهماالسلام را زيارت كرده و از خداوند رفع آن مشكل را مى‏ خواستم، در اسرع وقت آن گرفتارى حل مى‏ شد و اين را بارها تجربه كرده ‏ام، خداوند مارا بر محبّت مصطفى و اهل بيت او سلام اللّه عليهم بميراند. (الثقات ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354 ، ج 8، ص 457، دار الفكر - 1395 - 1975 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : السيد شرف الدين أحمد)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما