* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 26 تير 1386 | تعداد بازديد: 2958 | |
توسل از ديدگاه قرآن، سنت و سيره صحابه 01 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: توسل از ديدگاه قرآن، سنت و سيره صحابه 01 شبكه سلام: 26 تير 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آقاي هدايتي موضوع برنامه امروز توسل است. با توجه به گسترش تهاجمات وهابيت عليه پيروان اهل بيت (عليهم السلام)؛ به ويژه نشر كتابهاي به زبآنهاي عربي و ... صورت گرفته است. همچنين شما در هفتههاي گذشته اشاره داشتيد به سايت حوزه علميه زاهدان كه متأسفانه به دلايلي گرفتار اين گشترش فعاليت وهابيت شدهاند و آنها نيز دارند روي سايتشان ترويج افكار وهابيت ميكنند. به همين جهت اين بحث مطرح شده است. شما اگر در اينباره خبر خاصي داريد و اين كه آيا دو باره اصلاح كنند يا نه؟ استاد حسيني قزويني ما در جلسات گذشته عرض كرديم كه با برادران اهل سنت مشكلي نداريم و پيرو رهنمودهاي ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام زندگي كاملاً مسالمت آميزي داريم. و در چهارچوب مقررات قانون اساسي كه حقوق همه را حفظ كرده است، هيچ گونه نا ما بايد داشته باشيم و نه آنها؛ ولي متأسفانه رسماً اعلام ميكنيم كه با وهابيت نميتوانيم بناي سازگاري داشته باشيم و با آنها در يك خط قرار بگيريم؛ چون آنها مسلمان بودن ما را قبول ندارند. فتاواي متعدد در گذشته و در عصر حاضر بر قتل شيعيان، جهاد عليه شيعيان، تخريب حرم ائمه شيعيان داشتهاند؛ يعني با مقدسات شيعيان بازي ميكنند. و ما با آنها تا مادامي كه بر اين روش ضد ديني و ضد قرآني دارند، نميتوانيم كنار هم قرار بگيريم. و از آن طرف هم ما ديديم كه در حوزه علميه دار العلوم مكه يك سري كتابهايي از وهابيها گذاشتهاند؛ مثل كتاب دكتر ناصر الدين قِفاري كه از ليدرهاي وهابي است و كتابهاي متعددي عليه شيعه نوشته است. و حتي در كتابي همين قِفاري كه تز فوق لسانش بوده است در رابطه با تقريب نوشته است، رسماً اعلام ميكند: مادامي كه شيعه مسلمان بودنش را ثابت نكنند، ما نميتوانيم با شيعيان وحدت برقرار كنيم و با آنها در صف تقريب قرار بگيريم. كتاب ايشان در سايت عزيزان اهل سنت است به نام حقيقة ما يسمي زبور آل محمد كه عبارت از صحيفه سجاديه است. بعضي از عبارتهاي خيلي ركيك و دور از ادب نسبت به صحيفه سجاديه قِفاري جسارت كرده است. و اين كتاب در سايت دار العلوم مكه زاهدان است. رسالة ابن القيم، رساله شيخ الاسلام، هنوز هم روي سايت اين عزيزان وجود دارد. و از همه اينها بالاتر كتابي كه براي شيخ عبد الله بن جبرين است گذاشته شده است. من چند روز پيش ديدم كه به خاطر تخريب حرم امامين عسكريين (عليهم السلام) تبريك گفته است و از پيروان خواسته است كه باقي مانده حرم امامين عسكريين (عليهم السلام) را با خاك يكسان كند، واقعاً براي من قابل تحمل نيست. كتاب نقد و اهانت به كافي كه مال عبد الرحمن دمشقيه است، هنور روي سايت است. همچنين كتاب نواقيض الاسلام بن باز. ايشان در صفحه شش كتاب صراحت دارد بر اين كه بعضي از نواقيض اسلام است كه انسان را از اسلام خارج ميكند و مال و جان او را حلال ميكند، اين است كه كسي بين خود و خدا واسطه قرار دهد و از او شفاعت بطلبد. بعد ميگويد كه چنين اشخاصي به اجماع مسلمين كافر هستند. شكي نيست كه اين سخن، محرك براي بي بندباري و كشت و كشتار و تربيت جانياني مثل عبد المالك ريگيها است. با توجه به صحبتهايي كه با مولوي مراد زهي داشتهايم، كتاب توسل مشروع و غير مشروع كه باز يكي از كتابهاي ضد ديني و ضد شيعي و مخالف با كتاب، سنت و سيره صحابه است، برداشتهاند. حتي اين عزيزمان ميگفت كه وقتي من بعضي از صفحات اين كتاب را خواندم، نه تنها با عقايد شيعه منافات دارد؛ بلكه با عقائد اهل سنت نيز منافات دارد. ما به اين عزيزان عرض ميكنيم كه نه تنها اين كتاب؛ بلكه كتابهاي ديگري كه من نام بردم هم با عقايد شيعه در تضاد است و هم با عقائد اهل سنت. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا جلوگيري از توسل به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و صالحان قبل از ابن تيميه مطرح بوده است يا نه؟ انگيزه اين مسأله را چگونه تحليل ميكنيد؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با اين قضيه كه آيا اين افكار تند ضد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و ضد اهل بيت (عليهم السلام)، آيا از زمان ابن تيميه آغاز شده يا قبلاً سابقه داشت، غالب عزيزان و اساتيد بر اين باورند كه كل اساس عقائد وهابيت، توسط ابن تيميه طراحي شده است؛ ولي بنده با توجه به 25 سال سابقه كار در اين زمينه و بحث و بررسي ( البته اين نظر شخصي بنده است و براي آن دليل نيز دارم ) قبل از ابن تيميه؛ يعني همان دودمان منحوث بني اميه كه در قرآن از آنها به شجره ملعونه تعبير ميشود، اين مسأله را مطرح كردهاند. اما اين كه انگيزه چي بوده است، من مفصل عرض خواهم كرد. نمونه اول: مثلاً ميبينيم كه خود احمد بن حنبل رئيس حنابله در كتاب مسند خودشان، جلد 5، صفحه 422 از مروان اموي ( مطالبي كه از ايشان در تاريخ اسلام بوده عليه اهل بيت، حتي يكي از عوامل قتل عثمان ايشان بوده و تحريك عايشه در رابطه با جنگ جمل ايشان بوده است ) نقل ميكند كه مروان يك روزي در كنار قبر پيامبر بود، ديد يك بنده خدائي روي قبر افتاده و به پيامبر متوسل شده است و او را بين خود و خدا واسطه قرار داده است. مروان با تندي و دور از ادب برگشت و به ايشان گفت: ميفهمي چه ميگويي؟ اين مرد برگشت و به مروان نگاه كرد، ديد كه ابو ايوب انصاري، صحابي جليل القدر پيامبر اسلام است. ابو ايوب گفت: بلي ميدانم چه ميكنم. آمدهام به زيارت پيامبر و نبي مكرم را بين خود و خدا واسطه قرار دادهام. به زيارت سنگ و خاك نيامدهام بعد فرمود: مروان! بشنو كه پيامبر فرمود: " هر آنكه نا اهلان مسؤليت ديني را به عهده بگيرند، به حال دين گريه كنيد؛ ولي اگر چنانچه افراد شايسته مسؤليت امور ديني را به عهده گرفتند، نگران نباشيد. قال أقبل مروان يوما فوجد رجلا واضعا وجهه علي القبر فقال أتدري ما تصنع فاقبل عليه فإذا هو أبو أيوب فقال نعم جئت رسول الله صلي الله عليه وسلم ولم آت الحجر سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول لا تبكوا علي الدين إذا وليه أهله ولكن ابكوا عليه إذا وليه غير أهله.[1] ابو ايوب با اين سخن تعريضي داشت به مروان كه تو شايسته اين امر ديني نيستي و ما بايد به حال دين گريه كنيم. نمونه دوم: حجاج بن يوسف كه دست تمام جنايتكاران تاريخ را از پشت بسته است. به تعبير يكي از بزرگان بني اميه كه ميگويد: اگر تمام جنايتكاران تاريخ را فرداي قيامت در يك كفه بگذارند و ما هم حجاجمان را در كفه ديگر بگذاريم، كفه ما از همه سنگينتر خواهد شد. وقتي همين حجاج ميبينيد كه مردم كنار قبر پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله)، همانند پروانهاي دور شمع ميچرخند و عشق و علاقه و ارادتشان را به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ابراز ميكنند، با كمال بيادبي و وقاحت ميگويد: تبا لهم! إنما يطوفون بأعواد ورمة بالية ! هلا طافوا بقصر أمير المؤمنين عبد الملك ! ألا يعلمون أن خليفة المرء خير من رسوله !.[2] واي بر شما! در اطراف استخوآنهاي پوسيده ميچرخيد. به جاي اين كه بيايد و كنار استخوآنهاي پوسيده پيامبر بچرخيد، برويد اطراف قصر عبد الملك مروان بچرخيد. اينها نميدانند كه خليفه خدا بهتر از رسول او است. يعني در حقيقت با كمال وقاحت مقام عبد الملك را از مقام نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم بالاتر برده است. عبد الملك خليفه خدا است، پيامبر، فرستاده خدا بوده است و قطعاً خليفه انسان از فرستاده او مقامش بالاتر است. اين وقاحت و بيادبي از مروان و حجاج آغاز شد و براي تابعين ابن تميه و محمد بن عبد الوهاب به ارث رسيد كه آقاي زيني دحلان مفتي مكه مكرمه و از علماي بزرگ اهل سنت ميگويد: يكي از مريدهاي محمد بن عبد الوهاب در حضور ايشان برگشت و گفت: عصاي هذه خير من محمد. انما هو تارش.[3] عصايي كه در دست من است، ارزشش از پيامبر بالاتر است؛ چون من ميتوانم با اين عصا مار و عقرب را از خودم دور كنم. ولي پيامبر از دنيا رفته و هيچ فايدهاي ندارد. او يك نامه رسان بيشتر نبوده است. نمونه سوم: آقاي حسن بن علي بربهاري عالم معروف حنبلي، متوفاي 329 هـ، اولين بار زيارت قبور را منع كرد، نوحه خواني و مرثيه خواني بر امام حسين (عليه السلام) را قدغاً كرد و حتي دستور داد آنهايي كه براي امام حسين نوحه سرائي كنند، واجب القتل هستند.[4] نمونه چهارم: آقاي عبيد الله محمد عكبري كه از فقهاي حنبلي مذهب، متوفاي 387 كه معتقد بود هر كس به زيارت صالحان و انبياء برود، او مخالف سنت پيامبر است و حتي ميگفت كه اگر كسي به زيارت قبر پيامبر برود، سفر او سفر معصيت است و نمازش را بايد تمام بخواند.[5] اگر باز هم كسي بررسي كند، مصاديق و موارد ديگري هم هست كه اين تفكر قبل از ابن تيمه تقريبا در جامعه مطرح بوده است. اما انگيزه اينها: ما ميبينيم كه يكي از اساسيترين انگيزه ممانعت از زيارت پيامبر، جلوگير از توسل به پيامبر و كفر دانستن شفاعت از پيامبر و واسطه قرار دادن پيامبر را عامل قتل انسان و مباح شدن خون او بدانند، بر ميگردد به صدر اسلام كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه از مكه مكرمه طلوع فرمود و آئين مقدس اسلام را عرضه كرد، قريش در برابرش مقاومت كردند. اذيت و آزار دوازده ساله كه واقعاً طاقت فرسا بود، نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) روا داشتند و بعد از هجرت نبي مكرم هم حدود 8 سال تمام جنگ تمام عيار با آن حضرت داشتند. و اينها در سال فتح مكه در زير سايه شمشير؛ آنهم نه از روي ميل و اختيار؛ بلكه از روي اكراه اسلام آوردند كه امير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه خطبه 16 صراحت دارد و اشاره ميكند در جنگ صفين به معاويه و لشكريانش و ميفرمايد: فولذي فلق الحبه و برأ النسمة! ما اسلموا و لكن استسلموا و اسروا الكفر فلما وجدوا اعوانا عليه ظهروا. قسم به خداي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اينهايي كه در فتح مكه مسلمان شدند، اسلام نياوردند؛ بلكه تظاهر به اسلام آوردن كردند. كفر را در نهان خودشان مخفي كردند و وقتي نيرو پيدا كردند عليه اسلام، كفر خودشان را اظهار داشتند. عمار ياسر جليل القدر پيامبر باز در صفين به اقتداي از مولايش امير المؤمنين (عليه السلام) اشاره ميكند به دودمان بني اميه و آنهايي كه در سال فتح مكه مسلمان شدند و ميگويد: والله ما اسلموا و لكن استسلموا و اسرو الكفر فلما رأو عليه اعوانا اظهروه.[6] اين نشان ميدهد كه دودمان بني اميه و آنهاي كه در سال فتح مكه مسلمان شدهآند در زير سايه شمشير، وضعشان چطوري بوده است. آقاي مسعودي در مروج الذهب، جلد 3، صفحه 454 آورده است و زبير بن بكار سني ضد شيعي در كتاب الموفقيات، صفحه 576 و إبن أبي الحديد هم در شرح نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 463 آورده است كه معاويه به بن مغيره گفت: قسم به خدا مادامي كه نام پيامبر را در زير خاك دفن نكنم، نميتوانم آرام بگيرم. يا درباره معاويه حتي در كتابهاي لغت آمده است و در واقع فرهنگ عرب شده است كه معاويه قسم خورد كه از بني هاشم هيچ دودماني را كه از او دود برخيزد در صفحه گيتي نخواهد گذاشت براي اين كه بخواهد نور خدا را خاموش كند. والله لود معاوية إنه ما بقي من بني هاشم نافخ ضرمة إلا طعن في نيطه إطفاء لنور الله ويأبي الله إلا أن يتم نوره ولو كره الكافرون. [7] در رابطه با أبو سفيان. اين را همه ميدانند كه أبو سفيان بارها ميگفت: فو الذي يحلف به ابو سفيان لا جنة ولا نار.[8] آن چه كه ابو سفيان به او قسم ميخورد، نه بهشتي است و نه جهنمي. و جالب اين است كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: علت مخالفت قريش و اين كه مرا خانه نشين كردند و حق مسلم مرا به تاراج بردند، اين بود كه اينها ميخواستند با پيامبر بجنگند و او را از بين ببرند؛ ولي خدا عالم مانع شد و اينها از من انتقام پيامبر را گرفتند. فكانت الوجبة بي والدائرة علي. [9] البته اين تعبير آقا امير المؤمنين كاملاً واضح و روشن است كه حتي آنهايي كه در درون لشكر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بودند به هنگام مراجعت پيامبر از جنگ تبوك، در بالاي گردنه چهارده نفر همپيمان شدند تا پيامبر را ترور كنند؛ ولي خداوند عالم آنها را مفتضح كرد و اين قضيه اصحاب العقبه از ضرويات تاريخ اسلام است. البته نبي مكرم تأكيد داشتند كه نام اين افراد روشن نشود. اين را جناب احمد بن حنبل در مسندش، جلد 5، صفحه 527 و آقاي سيوطي در الدر المنثور، جلد 3، صفحه 259 و ابن كثير در تفسيرش جلد 2، صفحه 322 نقل كرده اند. و آقاي مسلم در صحيحش اشاره به اين قضيه دارد كه حذيفه از پيامبر نقل فرمودند: في اصحابي اثنا عشر منافقاً.[10] از امير المؤمنين (عليه السلام) سؤال ميكنند كه اگر پيامبر اسلام فرزند پسري داشت و بعد از او ميخواست كه خلافت را به دست بگيرد، قريش با او چه ميكردند؟ آقا امير المؤمنين (عليه السلام) فرمودند: بل كانت تقتله ان لم يفعل ما فعلته.[11] اگر كاري كه من كردم نميكرد، او را ميكشتند. * * * * * * * آقاي هدايتي نظريه ابن تيميه درباره حرمت توسل چي بوده و به چه بياني اين مطلب را مطرح كرده است؟ واكنش علماي معاصر او و بعد او در اينباره چي بوده است؟ استاد حسيني قزويني ابن تيمه در رابطه با بحث توسل مطالب متعددي دارد. من فقط دو تعبير از ايشان را عرض ميكنم و بعد به نقد علماي معاصر نسبت به اين عبارت ابن تيميه ميپردازم. اين تيميه ميگويد: من يأتي إلي قبر نبي أو صالح، ويسأله حاجته، ويستنجد به مثل أن يسأله أن يزيل مرضه ويقضي دينه أو نحو ذلك مما لا يقدر عليه إلا الله عز وجل، فهذا شرك صريح يجب أن يستتاب صاحبه فإن تاب وإلا قتل. اگر كسي در كنار قبر پيامبر و يا صالحي بيايد و از او حاجت بخواهد و از او بخواهد او را شفا دهد يا دين او را ادا كند، اين شرك روشن است. واجب است كه او را به توبه وادار كنند و اگر توبه نكرد او را بابد كشت. وقول كثير من الضلال: هذا أقرب إلي الله مني وأنا بعيد من الله لا يمكنني أن أدعوه إلا بهذه الواسطة ونحو ذلك ـ من أقوال المشركين. اگر كسي بگويد كه فلان كس از من به خدا نزديك تر است و او براي من واسطه شود و حوائج مرا از خداي عالم طلب كند، اين از سخنان مشركين است.[12] ايشان مطلق توسل به پيامبر و صالحان را نه تنها شرك ميداند؛ بلكه اگر كسي بر اين عقيده باقي بماند و اصرار بورزد، او را محدور الدم و واجب القتل ميداند. اما بزرگان اهل سنت با اين تفكر ابن تيمه چي برخوردي داشتند؟ خود آقاي ابن كثير دمشقي كه از مدافعين سختكوش ابن تيميه است در كتاب البداية والنهاية، جلد 14، صفحه 51، چاپ بيروت صراحت دارد كه وقتي ايشان آمد و از توسل به نبي مكرم جلوگيري كرد، او را حاضر كردند در محكمه و قاضي شافعي، بدر الدين بن جماعه ايشان را محاكمه كرد و احساس كرد كه ايشان در قضيه توسل به نبي مكرم ادب را رعايت نكرده است و پس از او ابن تيميه را روانه زندان كردند. آقاي حصني دمشقي كه از علماي بزرگ اهل سنت و معاصر ابن تميه بوده و آقاي زركلي وهابي در كتاب الأعلام، جلد 2، صفحه 69 از ايشان تجليل ميكند و ميگويد: او امام، فقيه، باتقوي و پرهيزكار است و يكي از تأليفات او دفع شبهه من شبه وتمرد است. شوكاني هم از ايشان تجليل ميكند. اين آقاي حصني دمشقي وقتي عبارتي از ابن تيميه را نقل ميكند و ميگويد كه ابن تيميه گفته است: من استغاث بميت او غائب من البشر فإن هذا ظالم ضال مشرك هر كس از ميتي استغاثه كند، او ظالم، گمراه و مشرك است. آنگاه آقاي حصني ميگويد: هذا شئ تقشعر منه الأبدان، ولم نسمع أحدا فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حران ـ قاتله الله عز وجل وقد فعل ـ. جعل الزنديق الجاهل الجامد قصة عمر رضي الله عنه دعامة للتوصل بها إلي خبث طويته في الازدراء بسيد الأولين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحط رتبته في حياته، وأن جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته. وذلك منه كفر بيقين وزندقة محققة. [13] اين سخن ابن تيميه بدن انسان را ميلرزاند و قبل از ابن تيميه كسي چنين سخني نگفته است و در هيچ زماني و در هيچ شهري قبل از زنديق حران ( ابن تيميه زنديق وملحد ). خدا او را بكشد. قضية داستان عمر را وسيله قرار داده تا نيت ناپاكش را درباره پيامبر مكرم اعمال كند. اين قضيه عمر را كه متوسل به عباس شد در آن زماني كه قحطي آمده بود بر صلاة استقساء در دفعات بعد خواهيم خواند و بعد نظر ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و بن باز و وهابيهاي معاصر نسب به اين روايت بخاري و مسلم كه صراحت در جواز توسل دارد عرض خواهيم كرد. خود عمر بن الخطاب ميگويد: اللهم انا كنا نتوسل إليك بنبينا صلي الله عليه وسلم فتسقينا وانا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا قال فيسقون. [14] پس آقاي حصني دمشقي از علماي بزرگ اهل سنت است و خود وهابيها به او ثناء گفتهاند، اين عبارت ابن تيميه را آورده و او را به صفت زنديق متصف كرده است. آقاي سبكي كه من گمان ميكنم حتي جوآنها و كودكان اهل سنت با نام او آشنا هستند، وقتي به اين قضيه ميرسد ميگويد: توسل به نبي مكرم و صالحان از زمان پيامبر تا ظهور ابن تيميه مرسوم بوده است و در هيچ زماني و در هيچ ديني چنين سخني گفته نشده است. تا اين كه ابن تيميه آمد و با سخنان باطل خود قضيه را بر افراد ضعيف و نادان مشتبه كرد و بدعتي را پايه گذاري كرد كه در هيچ عصري سابقه نداشت. إعلم: أنه يجوز ويحسن التوسل، والاستغاثة، والتشفع بالنبي صلي الله عليه وآله وسلم إلي ربه سبحانه وتعالي. وجواز ذلك وحسنه من الأمور المعلومة لكل ذي دين، المعروفة من فعل الأنبياء والمرسلين، وسير السلف الصالحين، والعلماء والعوام من المسلمين. ولم ينكر أحد ذلك من أهل الأديان، ولا سمع به في زمن من الأزمان، حتي جاء ابن تيمية، فتكلم في ذلك بكلام يلبس فيه علي الضعفاء الأغمار، وابتدع ما لم يسبق إليه في سائر الأعصار. [15] ابن حجر عسقلاني، حافظ علي الإطلاق اهل سنت، متوفاي 852 ميگويد: ومنهم من ينسبه إلي الزندقة، لقوله: أن النبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ لا يستغاث به وان في ذلك تنقيصا ومنعا من تعظيم رسول الله ـ صلي الله عليه وآله وسلم. [16] بعضي از معاصرين ابن تيميه او را به زندقه و الحاد و كفر نسبت دادهاند. چون ميگفت: پيامبر اكرم شايستگي براي توسل نيست. اين سخن ابن تيميه در حقيقت تنقيص مقام پيامبر و ممانعت از گرامي داشت آن حضرت است. * * * * * * * آقاي هدايتي نظريه محمد عبد الوهاب را در رابطه با توسل چيست؟ و همچنين برخورد علماي مشهور و تراز اول اهل سنت كه معاصر او بودند چي بوده است؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با عبارتهاي محمد بن عبد الوهاب در رابطه با توسل، خيلي گستردهتر از ابن تيميه است. عبارتها او در حرمت توسل و محدور الدم و حلال شمردن خون مسلمآنهاي كه متوسل به پيامبر ميشوند، شايد پنجاه برابر عبارتهاي ابن تيميه است. ايشان كتابي دارد به نام كشف الشبهات كه شرحهاي متعددي هم بر او زده شده است. در اين كتاب، 58 صراحت دارد كه: اگر كسي به ملائكه، پيامبران، اولياء متوسل شود و از آنها شفاعت بجويد و توسط آنها بخواهد به خداوند نزديك شود، باعث ميشود كه خون و مال اين فرد جايز باشد. هو الذي احل دمائهم واموالهم. يا ايشان ميگويد: ان محمداً (صلي الله عليه و آله) لم يفرق بين من اعتقد في الأصنام و من اعتقد في الصالحين.[17] پيامبر اكرم وقتي در مكه ظهور كرد، مشركيني كه نسبت به بتها عقيده داشتند يا افرادي كه به صالحين عقيده داشتند و به آنها متوسل ميشدند، هيچ فرقي نگذاشت؛ بلكه همه آنها را از دم تيغ گذراند و حكم كرد به كفر آنها. در صحفه 147 همين كتاب ميگويد: اجماع المذاهب كلهم علي أن من جعل بينه و بين الله وسائط انه كافر مرتد حلال المال والدم. اجماع تمام مذاهب براين است كه اگر كسي بين خود و خداوند واسطهاي قرار دهد، كافر، مرتد و مال و خونش حلال است. اينها نه تنها 400 ميليون شيعه؛ بلكه تمام مسلمآنها را كافر و مهدور الدم ميداند؛ چون همه مسلمآنها متوسل به پيامبر و صالحين را جايز ميداند. خود آقاي ابن ادريس شافعي ميگويد كه من اگر مشكلي داشتم، به قبر آقاي ابو حنيفه متوسل ميشدم. قبر ابوحنيفه در بغداد و قبر خود احمد بن حنبل زيارتگاه تمام سنيها است. قبر محمد بن أدريس شافعي در مصر زيارتگاه مردم است. اگر كتابهاي فقهي تمام مذاهب اهل سنت و حتي خود حنبليها؛ مثل ابن قدامه مقدسي صراحت دارد كه توسل به پيامبر نه تنها جايز است؛ بلكه ميگويند بعد از مراسم حج وظيفه حاجي اين است كه بيايد در كنار قبر نبي مكرم بإيستد و به حضرت سلام دهد و متوسل شود، پيغمبر را بين خود و خدا شفيع قرار دهد. من حاضرم از حنفي ها، شافعيها، حنبليها و مالكيها نام پنجاه فقيه را ببرم كه قائل به مشروعيت توسل و شفاعت بودهاند و فتوي دادهاند. وهابيت با اين كارشان به قتل يك مليارد و نيم مسلمان فتوي ميدهند. بحث توسل، بحث شيعه و وهابيت نيست؛ بلكه بحث اسلام و وهابيت است. و لذا ميبينيم اول كسي كه در برابر محمد بن عبد الوهاب ايستاد و حرف او را كاملا محكوم كرد، برادرش سليمان بن عبد الوهاب بوده است. سليمان بن عبد الوهاب دو سه مطلب خيلي ظريف دارد كه من از عزيزان اهل سنت تقاضا دارم به اين عبارت توجه كنند. آقاي زيني دحلان مفتي مكه مكرمه است و متوفاي 1306 هـ سني و متعصب بوده است و كسي هم ادعا نكرده است كه ايشان داعيه تشيع داشته است. حتي خود الباني ميگويد كه من تصور ميكردم كه زيني دحلان شايد شيعه باشد، بعد ديدم كه ايشان يك كتاب مستقلي در بطلان مذهب شيعه نوشته است، يقين كردم كه ايشان شيعه نيست. ايشان در كتاب الدرر السنيه، از قول سليمان بن عبد الوهاب نقل ميكند و ميگويد: محمد بن عبد الوهاب كه ظهور كرد، در هر خطبه جمعه كه ميخواند، ميگفت: كان محمد بن عبد الوهاب الذي ابتدع هذه البدعة يخطب للجمعة في مسجد الدرعية ويقول في كل خطبة ومن توسل بالنبي فقد كفر وكان أخوه الشيخ سليمان بن عبد الوهاب من أهل العلم فكان ينكر عليه إنكارا شديد في كل ما يفعله أو يأمر به ولم يتبعه في شئ مما ابتدعه وقال له أخوه سليمان يوما كم أركان الإسلام يا محمد بن عبد الوهاب فقال خمسة فقال أنت جعلتها ستة السادس من لم يتبعك فليس بمسلم هذا عندك ركن سادس للإسلام. [18] هر كس به پيامبر متوسل شود، كافر شده است. برادرش سليمان يكي از كساني بود كه به شدت با برادرش اعتراض ميكرد و سخنان او را انكار ميكرد. روزي به برادرش محمد بن عبد الوهاب گفت: برادر ! اركان اسلام چند تا است؟ گفت: پنجتا. گفت: نه تو شش تا قرارش دادهاي و ركن ششم اين است كه هر كس وهابي نباشد و از تو تبعيت نكند، كافر است. و همچنين جناب سليمان بن عبد الوهاب در كتاب الصواعق اللهيه في الرد علي الوهابية، صفحه 38 صراحت دارد و ميگويد: برادر من و تابعينش تصور ميكنند كه اگر پيغمبر و صالحين را ما واسطه قرار بدهيم، كافر شدهايم. هفت صد سال از زمان ائمه اربعه ميگذرد، هيچ يك از علماي اسلام چنين فتوايي ندادهاند. لازمه سخن اينها اين است كه تمام امت اسلامي بعد از زمان امام احمد بن حنبل كفار و مرتدان هستند. فرياد اي مسلمآنها از اين سخن برادر من كه اين چنين فتوي ميدهد. و تمام مسلمينن را محكوم به كفر و واجب القتل معرفي ميكند. ... و تمضي قرون الأئمة من ثمان مائة عام ومع هذا لم يرو عن عالم من علماء المسلمين أنها كفر بل ما يظن هذا عاقل بل والله لازم قولكم إن جميع الأمة بعد زمان الإمام أحمد رحمه الله تعالي علماؤها وأمراؤها وعامتها كلهم كفار مرتدون فإنا لله وإنا إليه راجعون وا غوثاه إلي الله ثم وا غوثاه أم تقولون كما يقول بعض عامتكم إن الحجة ما قامت إلا بكم وإلا قبلكم لم يعرف دين الإسلام يا عباد الله.[19] * * * * * * * آقاي هدايتي شنيديم كه حضرت عالي با مفتي اعظم عربستان، شيخ عبد العزيز آل شيخ بحثي داشتهايد، پيرامون توسل، خلاصهاي از گفتگويي كه شما با ايشان داشتهايد و بحوثي كه مطرح شده است، براي ما بيان كنيد. استاد حسيني قزويني يكي از توفيقات كه خداي عالم نصيبم كرد كه آنهم به بركت توسل به حضرت صديقه طاهر بود، توانستم با مفتي اعظم عربستان بعد از بن باز آقاي شيخ عبد العزيز بن عبد الله آل شيخ از نوادههاي محمد بن عبد الوهاب است، ديداري داشته باشم. در تاريخ 1/6/1382 مطابق با 24/ جمادي الثانيه / 1424 كه البته در عربستان 25 جمادي الثانيه بود. بنده در معيت جناب آقاي نواب حدود يك ساعت با او بحث داشتيم. در ابتداي بحث بنده گفتم كه جناب مفتي آيا اجازه ميدهيد كه بحث و حوار را ضبط كنيم، ايشان گفتند كه اشكالي ندارد. همين سؤال من هم ضبط شده است. اين بحث روي اينترنت و روي سايت وجود دارد. يكي از بحثهايي كه با ايشان داشتم، از ايشان سؤال كردم كه شما به چه دليل ميگوييد كه توسل به پيامبر و صالحين باطل و حرام است. ايشان شروع كرد بعضي از آياتي مثل: لا تقل آن لا اله آخر، هؤلائ شفعاء عند الله و ... من گفتم كه در قرآن آيه 64 از سوره نساء و آيه 97 سوره يونس مشروعيت توسل به پيامبر را كاملاً جايز شمرده است. برداران يوسف وقتي ميگويند: َا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ. چه فرقي است ميان او و ميان يك مسلماني كه ميگويد: يا رسول الله ! اشفع لنا عند الله. يا علي بن أبي طالب، يا حسن بن علي و يا حسين بن علي، اشفع لنا عند الله. اگر چنانچه واسطه قرار دادن يك صالح و يك پيامبر شرك باشد، بايد حضرت يعقوب ميگفت: يا بني انكم اشركتم با الله فيجب قتلكم. حضرت يعقوب گفت: من استغفار ميكنم. ايشان گفت: اين مطلب مربوط به دوران حيات پيامبر است وقتي پيامر فوت كرد، ارتباط ما با او قطع شده است. با اين كه ايشان قبل از اين ميفرمودند كه هر گونه توسل به غير خدا شرك است. گفتم كه گيريم كه ارتباط ما با پيامبر قطع شد و پيغمبر عاجز است و نميتواند حوائج ما را برآورده كند، نهايتش اين است كه عمل توسل به آن حضرت عمل باطل و عبث است؛ مثل كسي كه به ديوار بگويد مرا سيرابم كن. چرا اين عمل بايد شرك باشد. آن وقت يك عملي كه در زمان پيامبر مشروع بوده است، بعد از رحلت پيامبر چرا تبديل به شرك بشود؟ نهايت اين است كه امر باطل است. ايشان گفت: اگر چنانچه توسل به پيامبر بعد از رحلت امر مشروعي بود و شرك نبود، يكي از صحابه به پيامبر متوسل ميشدند و ما نداريم كه هيچ يك از صحابه به قبر نبي مكرم بعد از رحلتشان توسل جسته باشند. گفتم كه جناب مفتي ! اين از شما خيلي عجيب است. ما روايات متعدد داريم كه صحابه آمدهاند و به قبر پيامبر متوسل شدهاند. يكي از آنها كه با سند درست هم هست، در زمان عمر بن الخطاب قحطي آمد، بلال بن حارث آمد كنار قبر پيامبر عرضه داشت: يا رسول الله قد هلك الناس، امت تو نابود شدند، از خداي عالم باران رحمت طلب كن. بعد پيامبر به خوابش آمد و گفت برو پيش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده كه باران رحمت نازل خواهد و به او بگو كه نسبت به مردم بذل و بخششت بيشتر باشد. اين شخص آمد خدمت عمر. عمر خيلي گريه كرد كه ما قابل اين سلام نبوديم. و گفت: هيچ خدمتي را نسبت به مسلمانان كه از دستم بر بيايد كوتاهي نخواهم كرد. أصاب الناس قحط في زمن عمر بن الخطاب فجاء رجل إلي قبر النبي صلي الله عليه وسلم فقال: يا رسول الله استسق الله لأمتك فإنهم قد هلكوا. فأتاه رسول الله صلي الله عليه وسلم في المنام فقال: إيت عمر فأقره مني السلام وأخبرهم أنهم مسقون، وقل له عليك بالكيس الكيس. فأتي الرجل فأخبر عمر فقال: يا رب ما آلوا إلا ما عجزت عنه. وهذا إسناد صحيح. [20] ايشان گفت كه اين حديث ضعيف است و شما چرا به حديث ضعيف استدلال ميكنيد. گفتم كه شما ميگوييد كه حديث ضعيف است؛ ولي آقاي ابن حجر عسقلاني كه از استوانه رجال شما است، در كتاب فتح الباري، جلد 2، صفحه 412 ميگويد كه روايت صحيح است. آقاي ابن كثير دمشقي ميگويد روايت صحيح است. وقتي من جلد و صفحه را دقيق گفتم، جناب مفتي كمي ايستاد و شروع كرد به گفتن معيار شرك و ... . يكي از معاونين ايشان گفت: اين توضيحاتي كه شما ميدهيد، ارتباطي به سؤال ايشان ندارد. ايشان ميگويد كه ابن حجر و ابن كثير اين روايت را صحيح ميداند، اگر شما راست ميگوييد، در صحت روايت مناقشه كن. بعد ايشان دستور داد كه اين كتابها را براي من بياوريد. ايشان هم چشمانشان نابينا است. گفت جلدش را تكرار كن. گشتند عبارت را براي ايشان خواندند و گفتند كه ايشان راست ميگويد. ابن حجر و ابن كثير روايت را تصيحح كرده است. گفتم كه ما غير از اين هم مواردي داريم كه بلال، ابو ايوب انصاري، خود جناب ابوبكر، اميرالمؤمنين (عليه السلام) و... متوسل شدند و يكي دو مورد نيست. وقت هم گذشت و ديديم كه بين اينها هم يك اختلاف عجيبي افتاد. ما خداحافظي كرديم. ايشان در آن جلسه با ما خيلي رفتار مؤدبانهاي داشتند بر خلاق آقاي بن باز كه برخوردشان خيلي خشن بود. * * * * * * * سؤالات بينندگان · رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) با آنهمه علم وآگاهي كه داشتند، چرا اين افرادي را كه در اطراف او بودند، طرد نميكردند؟ · موضوع اولم درباره اهل سنت عربستان است. با توجه به مسائلي كه شما هم متوجه هستيد، متأسفانه وهابيها در عربستان زوار كشورهاي مختلف را خيلي تحت فشار قرار دادهاند. من به عنوان يك مسلمان كه از مردم عربستان كه پيرو مذهب أبو حنيفه هستند، به عنوان يك استاد دانشگاه سفارش ميكنم كه اينها به يك عده قليل وهابي اجازه ندهند كه با مردم برخوردهاي توهين آميزي كنند. در كتابهاي خود آنها هم هست كه سب مؤمن حرام است. هر زائري كه در آنجا ميرود، مسلّم است كه عقايدشان با هم يكسان نيست. ولي كسي كه پول خرج ميكند، اين حقوقش بايد محترم باشد. ميخواستم به چند روايت درباره توسل اشاره كنم. وقتي منصور نحوه زيارت پيامبر را از مفتي مدينه منوره؛ يعني مالك بن أنس سؤال ميكند، به او گفت كه آيا رو به قبله كنم و دعا كنم يا رو به قبر پيامبر؟ مالك در جواب گفت: چرا چهره از وي بر ميتابي، او وسيله تو و وسيله پدر تو آدم (عليه السلام) در روز رستاخيز است. رو به او كن و او را شفيع خود قرار بده كه خدا شفاعت او را ميپذيرد. خداوند ميفرمايد: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا. [21]. [22] اين حجر هيثمي در كتاب صواعق المحرقه از آقاي شافعي دو تا شعر را نقل كرده است: آل النبي ذريعتي أرجو بهم أعطي غدا هم إليه وسيلتي بيدي اليمين صحيفتي خاندان پيامبر وسيله من به سوي خداوند هستند و به وسيله آنها اميد دارم كه نامه عملم به دست راست من داده شود. آقاي بخاري در صحيحشان نقل ميكنند كه وقتي عمر بن خطاب.... (قبلا ذكر شد ). · با توجه به اين كه مسلمين معتقد به معاد هستند و به استناد آيات فراوان؛ از جلمه آيه: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.[23] فرق بين مرده و زنده در ميان مسلمين نيست؛ يعني روح باقي است. اگر بخواهيم توسل را حرام بدانيم، فرقي نميكند بين توسله به زنده باشد يا توسل به مرده. در قرآبن كه نگاه كنيم، بسياري از انبياء را ميبنيم كه البته به قول اين آقايان مشرك هستند؛ از جمله حضرت موسي (عليه السلام) كه ميفرمايد: قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي. وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي. وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي. يَفْقَهُوا قَوْلِي. وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي. هَارُونَ أَخِي. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي.[24] يا آنجايي حضرت يعقوب از پسرانش استمداد ميكند كه برويد و بردارتان را پيدا كنيد. پس همه انبياء مشرك باشند. اگر توسل حرام است؛ چرا پيامبر اكرم در زمان حياتشان به حجر الأسود متوسل ميشدند و چرا به آب زمزم متبرك ميشدند؟ پس معلوم ميشود كه توسل مشروع است. · روزي اولي كه خداوند پيامبر را فرستاد براي مردم، اصلا همين عمل اتخاذ وسيله است؛ چون خود خداوند نيامد به بندههايش بگويد كه قرآن بخوان. خداوند مستقيما نميگويد؛ بلكه به وسيله جبرئيل ميگويد. اين خودش وسيله است. خود خداوند جان مردم را نميگيرد؛ بلكه عزرائيل را ميفرستد. خداوند باران را وسيله رويش گياهان قرار داده است. · ما برادران اهل سنت بحث داشتيم. آنها ميگويند كه ما در روز قيامت با خداوند ديدار خواهيم كرد؛ يعني خداوند را با چشم خودمان ميبينيم. من در جواب اينها گفتم كه شما كافر و مشرك هستيد. آنها گفتند كه در سوره روم آيه 16 خداوند متعال: وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآَخِرَةِ فَأُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ. در اينجا گفتهاند كه لقاء آخرت، ديدار خداوند است. من ميخواستم بدانم كه مراد از اين لقاء آخرت چيست؟ · در رابطه با همين سلمان رشدي كه كتاب آيات شيطاني را نوشتهاند و در اصل اگر ببينيم همين صحبتها در كتابهاي صحيح بخاري و مسلم هم آمده است. البته نميخواهم كه از سلمان رشدي دفاع كنم. دوما در رابطه با همين عملياتهاي كه وهابيها هر روز در عراق و افغانستان انجام ميدهند و همين مسجد سرخ كه در اسلام آباد بود، يكي از مراكز وهابيها و همين كساني كه عملياتهاي انتحاري را رهبري ميكردند بودند. وقتي ميبينيم كه به بچههاي كوچك بمب ميبندند و به اينها ميگويند كه شما اگر برويد و اين دكمه را در همآنجايي كه آمريكائيها، مردم و دولتيها هستند فشار دهيد، آنها گلباران ميشوند. اين طفل شش ساله ميرود پيش يك سر باز و ميگويد اينها چيست كه به من بستهاند.ميبيند كه بمب است. رهبر اينها كه به نام عبد العزيز بود، در همين مسجد لال با دولت پاكستان جنگ داشتند، با كمال بيشرمي ميآيد بچههاي مردم را گروگان ميگيرند. آن وقت ميگويند كه هدف ما ملافات با پيامبر خدا است!!! خودش با لباس زنانه ميخواست فرار كند. غيرت تو كجا رفته كه ميآييد به نام شهادت مردم را به كشتن ميدهيد؟ اگر واقعاً به بهشت عقيده داريد، چرا به خودتان بمب نبستيد و نرفتيد كه با لباس زنانه بيرون شديد؟ در تاريخ اسلام آمده است كه مردم دخترانشان را زنده به گور ميكردند. من شنيدهايم كه بعضي از اين صحابه هم كساني بودهاند كه دخترانشان را زنده به گور كرده بودند. اگر قبل از اين كه اسلام آورده باشند، اين جنايات را مرتكب شده باشند، از نظر خدا و از نظر قانون الهي در آخرت مجازات نميشوند؟ اين افراد چه كساني بودهاند؟ · ما با اهل سنت در گرگان همسايه هستيم. آنها نيز همانند ما به ائمهشان و پيامبر متوسل ميشوند و كاملاً قبول دارند اين نوع توسلات را. مسأله دوم اين بود كه ميگويند: تاريخ را قوم غالب نوشتهاند. بعد از رسول خدا قدرت دست خليفه اول و دوم بود. اينها تا توانستند تاريخ را به نفع خودشان نوشتهاند؛ ولي با اينحال باز هم مطالب زيادي وجود دارد كه ميتوانيم به نفع شيعه از آنها استفاده كنيم. پسر من مشكل بينائي داشت، چهار تا دكتر متخصص در تهران و گرگان گفته بود كه اين خوب شدني نيست؛ ولي من روز عاشورا نذر كردم، بعد از چهل و هشت پسرم گفت كه من نميتوانم با عينك چيزي را ببينيم. بعد سريع بردم دكتر، تمام اين دكترها گفتند كه پسر شما سالمترين و دقيقترين چشم را دارد. الحمد لله چندين سال است كه اصلا عينك نميزند. پروندههاي پزشكي او هم موجود است. استاد حسيني قزويني در رابطه با سؤالاتي كه عزيزان داشتند، نفر اول سؤال كرد كه چرا رسول اكرم اين افراد را طرد نكردند. در اين زمينه در خود كتب اهل سنت اين قضيه آمده است. همين طرح ترور نبي مكرم را طراحي كردند، حذيفه گفت كه يا رسول الله ! اجازه ميدهيد كه من اينها را بكشيم؟ فرمود: خير. به خاطر اين كه ميترسم مردم بگويند كه محمد اصحابش را ميكشد. و لذا چون اسلام يك حكومت نوپائي بود، و منافقين در درون اين حكومت نفوذ كرده بودند. در خود صحيح بخاري، جلد 6، صفحه 66 در تفسير سوره منافقين، خود جناب عمر وقتي قضيه عبد الله بن أبي مطرح ميشود و آنهمه جنايت انجام ميدهد و قلب نبي مكرم را به درد ميآورد، آقاي عمر ميگويد: دعني اضرب عنق هذه المنافق. اجازه بده كه گردن اين منافق را بزنم. حضرت فرمود كه او را رها كن. دعه لا يتحدث الناس ان محمدا يقتل أصحابه. مردم فردا ميگويند كه پيامبر اصحاب خود را ميكشد. در رابطه با ذو الخويصره باز وقتي تقاضا كردند كه گردن او را بزنند و اتفاقا تقاضا كننده باز شخص عمر بن الخطاب بود. حضرت فرمود: معاذ الله أن يتحدث الناس اني اتقل اصحابي.[25] اينها نمونههاي بود كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) آنچنان اقتداري كه بتواند بعضي از اصحاب را از اطرافش طرد كند، نداشت. آنها صاحب نفوذ بودند و فتنه ميكردند و نميشد كه جلوي فتنه آنها را گرفت. و لذا پيامبر اكرم اينها را طرد نكرد. حتي خود عايشه عرضه ميدارد كه آيا اين حجر اسماعيل جزء خانه خدا هست يا نه؟ فرمود: بلي. گفت پس چرا وارد نميكني؟ حضرت فرمود ميترسم اصحاب تو از اسلام بترسند و فرار كنند. از برادر عزيزمان جناب آقاي دكتر آذر سينا كه متخصص بيهوشي هستند، تشكر ميكنيم. اينكه گفتند اكثر عربستان حنفي مذهب هستند، نه اينطوري نيست. در عربستان غالباً مالكي مذهب هستند و حنفي خيلي كم است. و بخشي هم حنبلي مذهب هستند. آنچه كه بنده آمار دارم، اولين مذهب، مالكي مذهب است، دوم حنبلي، بعد شافعيها و حنفي رتبه بعدي را دارند. وهابيها هم از همه تعدادشان كمتر است. من احساس ميكنم وهابيهاي كه وفادار به اين تيميه و محمد بن عبد الوهاب هستند، شايد به يك ميليون نفر هم نرسند. افرادي كه توجه ندارند و هوادار هستند، شايد آمارشان به دو سه ميليون نفر هم برسد. نفر سوم كه اسامي مهاجمين به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها را خواستند، ما سال گذشته در ايام فاطميه تك تك آنها را نام برديم و از كتب اهل سنت و به ويژه از كتاب الملل و النحل شهرستاني، جلد 1، صفحه 57 همه را نام برديم. ما سؤالاتي را كه فتنه خيز است، جواب نميدهيم و اينها را موكول ميكنيم به مطالعه متن تاريخ توسط خود دوستان. برادر عزيزمان جناب آقاي رفوگران هم مطالبي را در رابطه با قضيه ميان مرده و زنده. انشاء الله ما اين را هم بحث خواهيم كرد كه علماي اهل سنت اجماع دارند بر اين كه انبياء نميميرند، خداي عالم بدن انبياء را بر زمين حرام كرده كه نابود كند. قضيه حجر الأسود را كه مطرح كردند، اين مربوط به بحث تبرك است كه در وقت مناسب مطرح خواهد شد. نفر پنجم كه عرض كردند رسالت نبي مكرم، وسيله هدايت بود. عزرائيل وسيله قبض روح است. اين هم نكته خيلي خوبي بود و ما از اين خواهر عزيزمان تشكر ميكنيم. عزيز ديگري كه سؤال كردند در رابطه با رؤيت. البته اين آيه كه ايشان اشاره كردند، سوره روم آيه 16 قابل استناد در برابر وهابيها نيست. معمولاً وهابيها به آيه 110 سوره كهف استناد ميكنند. فمن كان يرجوا لقاء ربه و يا آيه شريفه: والي ربهم ناظرة. و ما با الهام از اهل بيت عصمت و طهارت معتقد هستيم كه اولا رويت با چشم امكان پذير نيست. چون يكي از شرائط رؤيت فاصله نور ميان رائي و مرئي است كه اين در ذات اقدس ربوبي كه فراتر از جسم است، امكان پذير نيست. اضافه بر اين آيه 103 سوره انعام صراحت دارد: لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار. خدا هيچ چشمي امكان ديدن نيست. اما آن آيه كه اين عزيزمان قرائت كردند يا آيه 110 سوره كهف، مراد از لقاء، لقاء آخرت است. همانطوري كه در آيات متعدد ديگر؛ مثلا در سوره اعراف آيه 147 دارد: وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآَخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. كلمه لقاء را به آخرت حمل كرده است. يا در سوره زمر آيه 71 ميفرمايد: يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آَيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا. در آنجا لقاء قيامت و لقاء حساب و كتاب است. البته اين را بينندگان عزيز در نظر داشته باشند كه سر فرصت اين شبهه رؤيت را مطرح خواهيم كرد. وهابيها و مخصوصاً آقاي بن باز مفتي اعظم سابق عربستان در سال 1407 رسما فتوي داده، شماره فتوي 2/717 سوال كرده بودند كه اگر كسي قائل به رؤيت در قيامت نباشد، ميشود پشت سر او نمار خواند؟ ايشان جواب داده بودند: من ينكر رؤيت الله سبحانه و تعالي في الآخرة لا يصلي خلفه وهو كافر عند اهل السنة والجماعة. پشت سر او به نميشود نماز خواند و از نظر اهل سنت او كافر است. عزيزمان كه فرمودند مطالبي كه سلمان رشدي گفته اينها در كتاب صحيح بخاري هم هست، ما مفصل در اينباره صحبت كردهايم. در رابطه با قضيه مسجد سرخ پاكستان، ما معتقديم كه اين يك مسأله سياسي است و هيچ انگيزه ديني ما نميبينيم. روي بعضي از اغراض سياسي اين قضايا را پي گرفتهاند. ما مسائلي را كه به خاطر اهداف شوم سياسي باشد، اصلا وارد اين گود نميشويم. افكار وهابي را در تكفير مسلمين باطل ميدانيم. بلي اگر يك فردي ولو وهابي باشد؛ ولي تكفيري نباشد، كشتن او را جايز نميدانيم. اما در رابطه با اهل سنت گرگان كه اين عزيزمان گفتند افراد خوبي هستند و معتقد به اهل بيت هستند، بنده با يكي از علماي بزرگ همان قسمت گرگان يك جلسه دو سه ساعته داشتيم. ايشان رفتند و يك تحقيقي كردند و بعد از حدود پنج شش ماه آمدند قم منزل ما و در يك جمعي كه چند تن از شخصيتهاي بزرگوار حوزه بودند، ما فيلم آن را گرفتهايم، ايشان رسماً تشيعشان را اعلام كردند و قضيه تشيعشان را كه متوسل به حضرت زهرا سلام الله عليها شده بودند، دو بار فاطمه زهرا را در خواب ديده بودند كه ايشان دستور داده بود برود به زيارت امام رضا عليه السلام. اين قضاياي بود كه ما از علماي اهل سنت مازندران داشتيم. البته ما بارها گفتهايم كه در اين بحثهاي كه ميكنيم، به دنبال يارگيري نيستيم. از اين كه يك سني شيعه بشود، به هيچ وجهي خوشحال نميشويم. اگر يك شيعه هم برود و سني بشود، بنده به عنوان يك بچه طلبه اظهار ناراحتي نميكنيم. هدف ما بازگو كردن حقايق تاريخ و اتمام حجت و اعتقادات تقليدي را به اعتقادات تحقيقي مبدل كردن است. وقتي ما حقايق را مطرح كرديم و يك جوان سني تشخيص داد كه مذهب اهل بيت حق است، عزيزان نبايد از اين قضايا نگران بشوند؛ همانطوري كه بسياري از بزرگان شافعي بودهاند، مالكي شدهاند، مالكي بودهاند حنفي شده و... از اين قضا الي ما شاء الله در تاريخ اتفاق افتاده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] مسند احمد، ج5، ص422 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص515 [2] شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج15، ص242 ـ الكامل في اللغة و الادب للمبرد، ج1، ص185 [3] الدرر السنيه لاحمد زيني دحلان، ج1، ص42 [4] نكوار المحاوره، ج2، ص134 ـ الكامل لإبن الأثير، ج8، ص308 [5] شفاء السقام للسبكي، ص263 ـ الرد علي الأخمائي لإبن تيميه [6] مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص113، به نقل از معجم طبراني [7] الفايق في غريب الحديث للزمخشري، ج2، ص282 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج5، ص221 ـ تفسير العياشي، ج2، ص81 ـ النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج3، ص128 و ج5، ص141 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج7، ص421 و ج13، ص267 ـ مجمع البحرين للطريحي، ج4، ص399 ـ بحار الأنوار للمجلسي، ج32، ص592 [8] الإستيعاب لإبن عبد البرّ، ج4،ص1679 ـ الأغاني، ج6، ص356 [9] شرح نهج البلاغه، ج20، ص298 [10] صحيح مسلم، ج8، ص122 [11] شرح نهج البلاغه، ابن أبي الحديد، ج20، ص298 [12] زيارة القبور و الاستمداد بالمقبور، ص156 ـ كشف الارتياب في أتباع محمد بن عبد الوهاب للسيد محسن الأمين، ص228 ـ 229 [13] دفع الشبه عن الرسول للحصني الدمشقي، ص131 [14] صحيح البخاري، ج4، ص209 [15] شفاء السقام للسبكي، ص292 و 293 [16] الدرر الكامنه لإبن حجر، ج1، ص155 [17] مجموعه مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص146 [18] الدرر السنية في الرد على الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص39 [19] الصواعق الإلهية في الرد على الوهابية لسليمان أخ محمد بن عبد الوهاب، ص38 [20] البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص105 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص345 و 346 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص216 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص273 ـ شفاء السقام للسبكي، ص312 [21] النساء/64 [22] وفاء الوفاء للسمهودي، ج2، ص1376 [23] آل عمران/169 [24] طه/25ـ 31 [25] صحيح مسلم، ج3، ص109 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: العبيد -
تاريخ: 15 اسفند 90 - 20:34:05
سلام با عرض معذرت در مورد قضيه ابو ايوب انصاري آدرس داده ايد مستدرك حاكم ، ج2 ، ص515 ولي صحيح آن ج4 ، ص515 است . لطفاً اصلاح نماييد . عن داود بن أبي صالح قال:-أقبل مروان يوما فوجد رجلا واضعا وجهه على القبر فقال: أتدري ما تصنع فأقبل عليه فإذا هو أبو أيوب فقال: نعم جئت رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم آت الحجر سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: لا تبكوا على الدين إذا وليه أهله ولكن ابكوا عليه إذا وليه غير أهله. روزي مروان گشت ميداد كه با مردي كه صورت خويش را بر قبر (رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ) گذاشته بود مواجه شد پس گفت : آيا مي فهمي داري چه كار مي كني ؟ آن مرد كه ابو ايوب انصاري بود پاسخ داد : آري من نزد رسول خدا (ص) آمده ام و نه نزد يك سنگ ، همانا از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي گفت : هر آنگاه نا اهلان مسؤليت ديني را به عهده بگيرند، به حال دين گريه كنيد؛ ولي اگر چنانچه افراد شايسته مسؤليت امور ديني را به عهده گرفتند، نگران نباشيد. حمزة احمد الزين كه از محقيق منصف مسنى احمد است در مورد سند حديث گويد : اسناده صحيح (مسند احمد ، ج 17 ، ص42 ، تحقيق حمزة احمد الزين ، دار الحديث قاهرة ، طبعة الاولي 1416 ه ق) و جناب حاكم در مورد حديث : هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه و جناب ذهبي نيز نظر وي را تاييد نموده است. المستدرک علي الصحيحين ، الحاكم النيشابوري ، ج4، ص515 ( طبعة دار المعارف النظامية - حيدر آباد هند - طبعة الاولى 1340ه ق) |