* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 07 شهريور 1389 | تعداد بازديد: 6629 | |
چرا حضرت علي (عليه السلام) قيام نكرد؟ | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: چرا حضرت علي (عليه السلام) قيام نكرد؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني آقايان اهل سنت درباره حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) سخن زياد دارند. حتي در كتب آنها آمده است: فاطمة بضعة مني، من أغضبها فقد أغضبني. رضايت و غضب فاطمه، رضايت و غضب من است. صحيح بخاري، ج4، ص210 و 219 در صحيح بخاري آمده است: فاطمة سيدة نساء أهل الجنة. صحيح بخاري، ج4، ص183 و 209 و 219 و مطالب متعدد ديگري كه ما قبلا در اينباره بحث كردهايم. حتي آقاي مناوي صراحت دارد كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) به اجماع أمت، از خلفاي أربعه أفضل بوده است: إن فاطمة و أخاها إبراهيم أفضل من الخلفاء الأربعة باتفاق. فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص555 ولي ما با همه فضائلي كه براي حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) قائل هستيم، جايگاه أمير المؤمنين (عليه السلام) را حفظ كردهايم و اين حد و حدود را رعايت ميكنيم. يكي از اساسيترين فضيلتي كه به نقل از يكي از مراجع عظام تقليد براي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود كه شايد در رأس تمام فضائل ايشان باشد، روايتي است كه در كافي، جلد 1، صفحه 241 آمده است كه بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، جبرئيل خدمت صديقه طاهره (سلام الله عليها) ميآمد: و كان جبرئيل عليه السلام يأتيها فيحسن عزاءها علي أبيها و يطيب نفسها و يخبرها عن أبيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها في ذريتها و كان علي (عليه السلام) يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمه عليها السلام. جبرئيل ميآمد و نسبت به رحلت جانكاه رسول خدا تسليت ميگفت و از جايگاه و مكانت رسول خدا پيش خدا و در بهشت خبر ميداد و آن چه كه در آينده نسبت به رسول خدا انجام خواهد گرفت، همه را خبر ميداد. علي (عليه السلام) نيز اين مطالب را مينوشت و اين همان مصحف فاطمه سلام الله عليها است. در بعضي از موارد هم داريم كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در آخرين لحظات حياتشان به أمير المؤمنين (عليه السلام) عرضه داشت: أذن لأحدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن إلي يوم القيامة. علي جان! بيا تا با تو سخن بگويم از گذشته و آينده و آنچه كه تاكنون صورت نگرفته است تا قيام قيامت. بحار الأنوار للمجلسي، ج43، ص8 ـ مستدرك سفينة البحار للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج8، ص63 و 243 بزرگان و مراجع تقليد هم سخنها گفتهاند. من قبل از سفرمان به سوريه، سخنراني حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني را كه در شبكه سلام پخش شد، ديدم و واقعاً منقلب شدم و شايد تا نيم ساعت حالم منقلب بود با عبارت زيبائي كه اين فقيه فرزانه بيان كردند و مصائب جانگذازي كه از زبان اين مرجع عاليقدر بيان شد. در دو سه هفته قبل هم از زبان حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني عرض كرديم كه ايشان فرمودند: مقام شامخ آن بزرگوار از افق افكار محدود و نارساي ما بيرون و دست انديشه و فكر ما از پي بردن به آن كوتاه است. جالب اينجا است كه ايشان اضافه فرمودند: بايد اعتراف كنيم كه مع الأسف بعد از گذشتن 1400 سال، نتوانستهايم آن گوهر بينظير را بشناسيم و از آن تأسفآورتر اينكه جهل و ناداني و چه بسا هواهاي نفساني و فريب افكار به ظاهر جديد خوردن، سبب آن گرديد كه برخي از كوتهدلان، مقامات آن حضرت را مورد ترديد قرار بدهند. امام (رضوان الله تعالي عليه) هم فرمودند: جلوههاي جبروتي و جلوههاي ملكي و ناسوتي، همه در اين موجود مجتمع است. انساني كه به تمام معنا انسان، حركت معنوي با قدرت إلهي، با دست غيبي، با تربيت رسول الله اين مراحل را طي كرده است تا رسيده به مرتبهاي كه دست همه از او كوتاه است. زني كه تمام خواسته أنبياء در او جمع است. زني كه اگر مرد بود، نبي بود. زني كه اگر مرد بود، به جاي رسول الله بود. صحيفه نور، ج6، ص185 * * * * * * * آقاي هدايتي چرا علي (عليه السلام) بعد از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) براي گرفتن حق خودش و براي دفاع از مظلوميت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) قيام نكردند؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با اين قضيه، در لابهلاي برنامهها به صورت اجمال اشاره كردهايم. البته اگر بخواهيم همين مسأله را به صورت مفصل بحث كنيم، يك جلسه خيلي كم است. ولي به اختصار عرض ميكنيم. در جاي جاي نهج البلاغه و كتابهاي اهل سنت آمده است كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) پس از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، وقتي خلافت به دست ديگران افتاد، حضرت ميفرمود: لنحن أحق الناس به، لأنا أهل البيت و نحن أحق بهذا الأمر منكم. الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19 در صفحه 18 مينويسد: أنا أحق بهذا الأمر منكم، لا أبايعكم و أنتم أولي بالبيعة لي. و يا در نهج البلاغه صراحت دارد: لا يقاس بآل محمد صلي الله عليه و آله من هذه الأمة أحد و لا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه أبدا، هم أساس الدين و عماد اليقين، إليهم يفئ الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة. ويژگيهاي حكومت و ولايت و امامت و وصيت از آنِ اهل بيت عصمت و طهارت است. نهج البلاغه، خطبه2 جالبترين جملهاي كه از حضرت أمير المؤمنين (عليه السلام) عرض كرديم، اين است كه پس از آنكه بعد از قتل عثمان، خلافت را به دست گرفت، فرمود: الآن إذ رجع الحق إلي أهله و نقل إلي منتقله. هم اكنون با قبول ولايت از جانب من، حق به حقدار رسيد و حقيقت به جايگاه اصلي خود منتقل شد. نهج البلاغه، خطبه2 أمير المؤمنين (عليه السلام) هيچ لحظهاي از اينكه بيان كند حق با او بوده است، كوتاه نيامد؛ چه در زمان خلفاء ثلاثه، چه بعد از آنكه حضرت به خلافت رسيدند. اما در رابطه با اين قضيه كه چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) براي گرفتن حق خودش قيام نكردند؟ در اين زمينه بزرگان سخن زياد گفتهاند؛ مخصوصاً إبن أبي الحديد معتزلي در جلد 10 شرح نهج البلاغه صفحه 254 همين سؤال را طرح ميكند كه آيا علي (عليه السلام) در طلب حق خلافت كوتاهي كرد يا نه؟ با اينكه او شجاعترين مردم بود، چرا قيام نكردند؟ خود أمير المؤمنين (عليه السلام) در خطبههاي متعدد نهج البلاغه بيان كرده است كه نداشتن نيروي كافي، دليل قيام نكردنش بود. در خطبه سوم صراحت دارد: و طفقت أرتأي بين أن أصول بيد جذاء أو أصبر علي طخية عمياء يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير و يكدح فيها مؤمن حتي يلقي ربه فرأيت أن الصبر علي هاتا أحجي فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا أري تراثي نهبا. من دنبال اين بودم كه با دست خالي براي گرفتن حقم قيام كنم، يا اينكه من در برابر اين محيط خفقانزا و تاريكي كه به وجود آوردهاند، صبر كنم. ديدم كه صبر كردن از قيام با دست خالي بهتر است. پس صبر كردم در حالي استخوان در گلو و خار در چشم داشتم. در خطبه 26 ميفرمايد: فنظرت فإذا ليس لي معين إلا أهل بيتي فضننت بهم عن الموت و أغضيت علي القذي و شربت علي الشجي و صبرت علي أخذ الكظم و علي أمر من طعم العلقم. در خطبه 217 ميفرمايد: فنظرت فإذا ليس لي رافد و لا ذاب و لا مساعد إلا أهل بيتي، فضننت بهم عن المنية فأغضيت علي القذي و جرعت ريقي علي الشجي و صبرت من كظم الغيظ علي أمر من العلقم و آلم للقلب من حز الشفار. من هر چه كمك خواستم براي قيام حقم، جز اهل بيتم كسي اعلام وفاداري با من نكردند. ديدم كه اگر اهل بيتم را هم در برابر شمشير ديگران قرار دهم به صلاح نيست. در بعضي از كتب، مانند قاموس البحرين محمد ابوالفضل ـ از علماي اهل سنت در قرن هشتم و نهم ـ ميگويد: يكي از بزرگان سؤال كردند از من: با اينكه ميگويند أمير المؤمنين (عليه السلام) نزديك 700 نفر هوادار داشت، چرا قيام نكرد؟ جواب داده شد: گرچه با 700 نفر با او بودند، ولي مخالفين ايشان داراي 30 هزار نيروي جنگنده بودند و هيچ توازني بين آنها نيست. قاموس البحرين، ص333، نشر ميراث مكتوب ـ كتاب الهجوم علي بيت فاطمه، عبد الزهرا مهدي، ص90 در جاي ديگر دارد كه حضرت اشاره كردند به 30 گوسفندي كه مشغول چرا بودند و فرمودند: قسم به خدا! اگر من به اندازه اين گله نيرو داشتم، قيام ميكردم. أن أمير المؤمنين (عليه السلام) خطب الناس بالمدينة، فقال: الحمد لله الذي لا إله إلا هو ... و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! لقد علمتم أني صاحبكم و الذي به أمرتم و أني عالمكم و الذي بعلمه نجاتكم و وصي نبيكم و خيرة ربكم ... أما والله! لو كان لي عدة أصحاب طالوت أو عدة أهل بدر و هم أعداؤكم لضربتكم بالسيف، حتي تؤولوا إلي الحق و تنيبوا للصدق ... قال: ثم خرج من المسجد، فمر بصيرة فيها نحو من ثلاثين شاة، فقال: والله! لو أن لي رجالا ينصحون لله عز وجل و لرسوله بعدد هذه الشياه، لا زلت أبن أكلة الذبان عن ملكه. قال: فلما أمسي بايعه ثلاثمائة و ستون رجلا علي الموت، فقال لهم أمير المؤمنين (عليه السلام): اغدوا بنا إلي أحجار الزيت محلقين و حلق أمير المؤمنين (عليه السلام)، فما وافي من القوم محلقا إلا أبو ذر و المقداد و حذيفة بن اليمان و عمار بن ياسر و جاء سلمان في آخر القوم، فرفع يده إلي السماء فقال: أللهم إن القوم استضعفوني، كما إستضعفت بنو إسرائيل هارون ... . وقتي 360 با حضرت بيعت كردند. حضرت فرمود: فردا در فلان مكان با سر تراشيده حاضر شويد. جز 5 نفر ـ ابوذر، حذيفة ، مقداد، عمار و سلمان كه با تأخير آمد ـ حاضر نشدند. الكافي للكليني، ج8، ص31 و همچنين در روايات متعدد ديگري كه از منابع شيعه و سني آمده است كه حضرت فرمودند: و الذي بعث محمدا بالحق! لو وجدت يوم بويع أخو تيم أربعين رهطا، لجاهدتهم في الله إلي أن أبلي عذري. بحار الأنوار للمجلسي، ج29، ص420 همين تعبير در تاريخ يعقوبي ـ از مورخان اهل سنت ـ ، جلد 2، صفحه 126 آمده است و اجتمع جماعة إلي علي بن أبي طالب يدعونه إلي البيعة له، فقال لهم: اغدوا علي هذا محلقين الرؤوس. فلم يغد عليه إلا ثلاثة نفر. تعدادي در كنار علي إبن أبي طالب جمع شدند تا به او دست بيعت بدهند و براي قيام با حضرت همگام باشند. حضرت فرمود: فردا در فلانجا با سرهاي تراشيده حاضر بشويد. ولي جز سه نفر از آن جماعت كسي حاضر نشدند. در بعضي از روايات آمده كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: اگر به اندازه اصحاب بدر يا اصحاب طالوت يار داشتم، قطعاً قيام ميكردم. شايد بعضيها اين شبهه به ذهنشان بيايد كه أمير المؤمنيني كه فاتح جنگ بدر، أحد، خيبر، حنين، خندق و... بوده است، چرا با آن قدرت و شجاعت به تنهايي قيام نكرد؟ مگر به تنهايي از پس آنها بر نميآمد؟ در جواب ميگوييم: بنا نيست آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) بر خلاف روش نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و أنبياء (عليهم السلام) عمل كند. در روايت ديگري كه إبن أبي الحديد معتزلي دارد كه ميگويد: همانطوري كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول مدتي كه در مكه بود، به خاطر نداشتن نيرو در برابر جنايات قريش صبر و تحمل پيشه كرد تا دستور العملي و الگويي باشد براي اوصياي خويش كه اگر نيرو نداشتند با دست خالي قيام نكنند؛ چون بنا نيست كارهاي اسلام به صورت فوق العاده يا معجزه انجام شود، يا قضيه حضرت نوح و حضرت لوط عليهما السلام. علي هستند آنها را مثال ميزند كه به خاطر نداشتن نيرو، دندان روي جگر گذاشتند و صبر پيشه كردند. و نكته ديگري كه در اينجا مطرح است، در بعضي از روايات آمده است كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمودهاند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به من وصيت فرمود: إن وجدت أعوانا فانبذ إليهم و جاهدهم و إن لم تجد أعوانا فكف يدك و احقن دمك، حتي تجد علي إقامة الدين و كتاب الله و سنتي أعوانا. مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج11، ص75 ـ مصباح البلاغة (مستدرك نهج البلاغة) للميرجهاني، ج3، ص6 ـ كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص304 ـ المحتضر لحسن بن سليمان الحلي، ص111 ـ حلية الأبرار للسيد هاشم البحراني، ج2، ص64 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج13، ص41 ـ الغيبة للشيخ الطوسي، ص193 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص280 در بعضي از عبارتها آمده است: و أيم الله! لو لا مخافة الفرقة بين المسلمين و أن يعود الكفر و يبور الدين، لكنا علي غير ما كنا لهم عليه. قسم به خدا! اگر نميترسيدم از تفرقه بين مسلمين و اينكه دوباره كفر برگردد و دين اسلام در پرتگاه نابودي قرار گيرد، قطعاً برخورد من با مخالفان غير از اين بود كه الآن است. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص307 همين تعبير را إبن عبد البر ـ از شخصيتهاي برجسته اهل سنت ـ در كتاب الإستيعاب در ترجمه رفاعة بن رافع آورده است كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: فقال علي العجب لطلحة و الزبير إن الله عز وجل لما قبض رسوله صلي الله عليه و سلم قلنا: نحن أهله و أولياؤه، لا ينازعنا سلطانه أحد، فأبي علينا قومنا، فولوا غيرنا و أيم الله! لولا مخافة الفرقة و أن يعود الكفر و يبوء الدين لغيرنا. بعد از رحلت پيامبر گفتيم كه أولياي پيامبر، ما هستيم و در ولايت كسي با ما به منازعه نميپردازد و لكن قوم ما إبا كردند و ديگران را براي خلافت معين كردند. اگر چنانچه نميترسيدم از تفرقه و اينكه مخالفين از درگيري داخلي سوء استفاده كنند و دشمنان قسم خورده اسلام سوء استفاده كنند و براي نابودي اسلام قدم بردارند، قطعاً برخورد من غير از اين بود. الإستيعاب لإبن عبد البر، ج2، ص497 مطلب در اينباره زياد است كه من سعي كردم خلاصه آن را در اينجا بيان كنم. * * * * * * * آقاي هدايتي علل و انگيزههايي كه باعث شد أمير المؤمنين (عليه السلام) را كنار بگذارند و نگذارند به حق مسلّم خودش برسد، چي بود؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با انگيزه كنار گذاشتن أمير المؤمنين (علبه السلام) با آن همه نصوصي كه از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آمده بود، اگر فرصتي بشود، وهابيت و به خصوص إبن تيميه در اين خصوص شبهات مفصلي دارند كه إن شاء الله بحث خواهيم كرد. چطور شد با آن همه ادعايي كه شيعه دارد كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام) را براي خلافت منصوب كرده بودند ـ از حديث دار تا حديث طير، آيه تطهير، آيه مباهله، حديث منزلت، حديث عدير و... علي (عليه السلام) را كنار گذاشتند و صحابه به سراغ ديگران رفتند؟ ما پاسخ اين حرف إبن تيميه و تابعينش را إن شاء الله به فرصت ديگري موكول خواهيم كرد كه چرا صحابه در اينجا كارشكني كردند و سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ناديده گرفتند. اگر فرصتي شد كه درباره صحابه صحبت كنيم، در آنجا حق مطلب را ادا خواهيم كرد. اما اينكه چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) را كنار گذاشتند و سراغ ديگران رفتند، در نهج البلاغه، خطبه 162 همين سؤال را مردي از قبيله بني أسد از آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) ميپرسد: كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به؟ چطور قريش با اينكه ميدانستند شما شايسته مقام خلافت هستيد، خلافت را از شما دفع كردند و سراغ ديگري رفتند؟ حضرت فرمود: يا أخا بني أسد! إنك لقلق الوضين ترسل في غير سدد و لك بعد ذمامة الصهر و حق المسألة و قد استعلمت فاعلم! أما الإستبداد علينا بهذا المقام و نحن الأعلون نسبا و الأشدون برسول الله صلي الله عليه و آله نوطا، فإنها كانت أثرة شحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و الحكم الله و المعود إليه القيامة. اي برادر اسدي! تو مردي پريشان و مضطرب هستي كه نابجا پرسش ميكني. لكن تو را حق خويشاوندي و حقي است كه در پرسيدن داري و بيگمان طالب دانستن هستي. بدان! آن ظلم و خودكامگي كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حاليكه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) استوارتر بود، جز خودخواهي و انحصار طلبي چيز ديگري نبود و گروهي بخيلانه به كرسي خلافت چسبيدند و گروهي سخاوتمندانه از آن دست كشيدند. داور خداست و بازگشت همه ما به روز قيامت است. همين تعبير الإستبداد در صحيح بخاري و صحيح مسلم هم آمده است. آقا امير المؤمنين (عليه السلام) بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) پيام داد به آقاي ابوبكر. وقتي ابوبكر آمد، به او گفت: لكنك إستبددت علينا بالأمر. تو در حق ما استبداد كردي. صحيح بخاري، ج5، ص83 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154 و اينجا هم ميفرمايد: و أما الإستبداد علينا بهذا المقام. اين چيزي است كه در نهج البلاغه است و جاي هيچ شك و شبههاي هم ندارد. عرض كردم كه در خطبه 152 در نهج البلاغه محمد عبده ـ از علماي اهل سنت ـ ، جلد 2، صفحه 64 و شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، جلد 9، صفحه 241. فرازهايي از اين خطبه را طرح كرده است. نكته بعدي اينكه خود آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: كينهتوزيهايي كه قريش از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشتند، در من علي پياده كردند. از دست نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ضربه خورده بودند و نتوانستند در برابر آن حضرت عكسالعمل نشان بدهند، انتقام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را از من گرفتند. كل حقد حقدته قريش علي رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) أظهرته في و ستظهره في ولدي من بعدي. تمام كينههايي كه قريش از پيامبر داشتند و نتوانستند در حق ايشان اظهار كنند، در حق من إعمال كردند و بعد از من در حق فرزندانم إعمال خواهند كرد. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج20، ص328 در جلد 20، صفحه 298 شرح نهج البلاغة إبن أبي الحديد معتزلي، حضرت عرضه ميدارد: أللهم إني أستعديك علي قريش، فإنهم أضمروا لرسولك (صلي الله عليه و آله) ضروبا من الشر و الغدر، فعجزوا عنها وحلت بينهم و بينها، فكانت الوجبة بي و الدائرة علي، أللهم احفظ حسنا و حسينا. خدايا! مرا در برابر توطئههاي قريش ياري فرما. چون قريش درباره پيامبر نيّات شومي به دل داشتند و تصميم گرفتند كه در حق آن حضرت خيانت كنند. خدايا! تو مانع اجراي مقاصد پليد قريش شدي. ولي آنها بعد از پيامبر فرصت را غنيمت شمرده و تمام نيّات شومي كه نسبت به پيامبر داشتند، در من پياده كردند و انتقام پيامبر را از من گرفتند. خدايا! حسن و حسينم را از شر قريش محافظت فرما. باز أمير المؤمنين (عليه السلام) تعبير خيلي ظريفتري دارد: ما لي و لقريش؟! إنّما وترتهم بأمر اللّه و رسوله، أ فهذا جزاء من أطاع اللّه و رسوله إن كانوا مسلمين؟ قريش را با من چه كار؟ مگر من با آنها حساب شخصي دارم؟ اگر در غزوات اسلام، بزرگان آنها را از لب شمشير گذراندهام، به دستور خدا و پيامبر او بود. آيا نتيجه پاداش كسي كه از پيامبر و خدا اطاعت كرده است، اينچنين است كه او را خانهنشين كنند و همسرش را مورد ضرب و شتم قرار دهند و اين همه مصائب و ظلم در حق او ايجاد كنند؟ شرح نهج البلاغه، ابن أبي الحديد، ج 20، ص328 البته خود صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم فرمود: و ما الذي نقموا من أبي حسن! نقموا و اللّه نكير سيفه!! و شدّة وطأته و نكال وقعته. بلاغات النساء لإبن طيفور، ص20 ـ السقيفة و فدك للجوهري، ص120 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج16، ص233 ـ معاني الأخبار للصدوق، ص355 ـ الأمالي للشيخ الطوسي، ص375 اينكه با علي اينهمه مخالفت ميكنند و در حق او ظلم روا ميدارند، انتقام از شمشير علي است. جالب اين است كه در بعضي از مصادر معتبر اهل سنت، مثل معرفة الصحابه آقاي أبو نعيم، از عثمان، خليفه سوم نقل ميكند كه خطاب به علي (عليه السلام) ميگويد: ما أصنع إن كانت قريش لا تحبّكم و قد قتلتم منهم يوم بدر سبعين كأنّ وجوههم شنوف الذهب تصرع أنفهم قبل شفاههم! من چه گناهي كردهام كه قريش تو را دوست ندارند. فقط در جنگ بدر از قريش شخصيت از شخصيتهاي آنها را نابود كرده اي. معرفة الصحابه لأبو نعيم، ص22 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج9، ص23 و همچنين أبو نعيم و شيخ مفيد (ره) نقل ميكنند: فما ذنبي؟! و اللّه! ما تحبّكم قريش أبدا بعد سبعين رجلاً قتلتم منهم يوم بدر. الجمل للشيخ المفيد، ص99 ـ معرفة الصحابة لأبي نعيم، ص22 گناه من چيست؟ به خدا سوگند! قريش پس از آنكه هفتاد نفر از شخصيتهاي بزرگ آنان را در بدر به قتل رساندي، هرگز شما را دوست نخواهند داشت. نكته بعدي اينكه در روايتي صحيح از منابع اهل سنت آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) روزي به أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: ضغائن في صدور اقوام لا يبدونها لك إلاّ من بعدي. كينههايي در سينه بعضي از افراد ميبينم نسبت به تو كه آنها را پس از من به منصه ظهور خواهند رساند. المعجم الكبير للطبراني، ج11، ص60 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج12، ص394 ـ تاريخ مدينة دمشق لأبن عساكر، ج42، ص322 ـ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج2، ص651، ح1109 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج23، ص240 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج3، ص355 ـ المناقب للخوارزمي، ص65 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج1، ص403 هيثمي وقتي به اين روايت ميرسد، ميگويد روات آن ثقه هستند. مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص118 از اين جالبتر كه آقاي حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين روايتي را نقل ميكند و ميگويد اين روايت صحيح است و تمام شرائط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد. أمير المؤمنين (عليه السلام) از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كرد: إنّ ممّا عهد إليّ النبي صلي اللّه عليه و آله أنّ الأمّة ستغدر بي بعده. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در وصيتهايش به من فرمود: علي جان! امت من بعد از من در حق تو پيمانشكني خواهند كرد. المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ص3، ج140 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج11، ص216 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص244 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص137 ـ تاريخ مدينة دمشق لأبن عساكر، ج42، ص447 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج4، ص107 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج2، ص174 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج6، ص216 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص995 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص371 حاكم نيشابوري ميگويد: هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه. آقاي ذهبي هم ميگويد: اين روايت صحيح است. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا علي (عليه السلام) با خلفاء بيعت كردند يا خير؟ اگر بيعت كردند، آيا به اجبار بيعت كردند يا از روي اختيار؟ اگر بيعتي صورت گرفته است، شكل ظاهري آن به چه صورت بوده است؟ استاد حسيني قزويني اول بايد ببينيم معناي بيعت چيست؟ پيماني است ميان شهروند و حاكم. مثلاً وقتي بنده چند سال پبش كه در مكه بودم، وقتي ملك فهد از دنيا رفت و ملك عبد الله، خلافت و سلطنت را به دست گرفت، تمام مردم ميآمدند و نزديك يك هفته با اختيار و ميل، دست و عبا و شانه ملك عبد الله را ميبوسيدند و بيعت ميكردند. صدا و سيماي عربستان سعودي هم مستقيم پخش ميكرد. در رفراندومها هم كه مردم رأي ميدهند، در حقيقت يك نوع عهد و پيماني است ميان رأي دهنده و رأي گيرنده. لذا معناي بيعت، يعني پيماني ميان شهروند و حاكم. آيا چنين پيماني ميان أمير المؤمنين (عليه السلام) با خلفاء صورت گرفته است يا نه؟ با توجه به منابعي كه ما از اهل سنت داريم ـ كاري به منابع شيعه هم نداريم ـ در صحيح بخاري و صحيح مسلم صراحت دارند و قابل توجيه هم نيست. كسي بخواهد اين را توجيه كند، در حقيقت صحيح بخاري و صحيح مسلم را زير سؤال ميبرد. روايت اين است: و عاشت بعد النبي صلي الله عليه و سلم، ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يوءذن بها أبا بكر و صلي عليها. فاطمه بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) 6 ماه زنده بود. بعد از آنكه از دنيا رفت، شوهرش علي او را شبانه دفن كرد و به ابوبكر ـ كه حاكم اسلامي بود و معمولاً نماز بر ميت را حاكم اسلامي ميخواند ـ خبر نداد و خودش بر جنازه همسرش نماز خواند. صحيح بخاري، ج5، ص82 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154 تا جايي كه ميگويد: و لم يكن يبايع تلك الأشهر. در اين 6 ماه با ابوبكر بيعت نكرد. اين موضوع، از نظر مصادر تاريخي أهل سنت قطعي است كه در 6 ماه اول خلافت جناب ابوبكر آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) بيعت نكردند. در منابع اهل سنت آمده است كه بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، حضرت علي (عليه السلام) ديد كه مردم از او رويگردان شدند: و كان لعلي من الناس وجه حياة فاطمة، فلما توفيت، استنكر علي وجوه الناس، فالتمس مصالحة أبي بكر و مبايعته. صحيح بخاري، ج5، ص82 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154 أمير المؤمنين (عليه السلام) آمد و با ابوبكر بيعت كرد و آن روايتي را كه نقل كرديم: لكنك إستبدت علينا بالأمر. در منابع شيعه اين هم وجود ندارد. نكته ديگر اينكه در واپسين روزهاي رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و گرفتن حكومت و خلافت توسط آقاي ابوبكر، به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام علي (عليه السلام) هجوم آوردند. مدارك آن را با سند صحيح از تاريخ طبري و انساب الأشراف و كتابهاي معتبر ديگر نقل و بررسي سندي كرديم. آنها آمدند آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) را كشان كشان از خانه بيرون آوردند. در خود نهج البلاغه، نامه 28 ـ كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به معاويه مينويسد ـ ميفرمايد: إنّي كنت أقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتي أبايع و لعمر الله لقد أردت أن تذمّ فمدحت و أن تفضح فافتضحت و ما علي المسلم من غضاضة في أن يكون مظلوما ما لم يكن شاكّا في دينه و لا مرتابا بيقينه و هذه حجتي إلي غيرك قصدها. مرا از خانهام كشان كشان به مسجد بردند، همانگونهاي كه شتر را مهار ميزنند و هرگونه فرار و اختيار را از او ميگيرند. نهج البلاغه محمد عبده، ج3، ص33 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج15، ص183 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ج1، ص278 ـ مناقب خوارزمي، ص251 بلاذري باز يك تعبيري دارد كه ميگويد: وقتي آمدند و خواستند علي را به طرف مسجد ببرند: بعث أبو بكر عمر بن الخطاب إلي علي رضي الله عنهم حين قعد عن بيعته و قال: ائتني به بأعنف العنف، فلما أتاه جري بينهما كلام، فقال: إحلب حلبا لك شطره، و الله! ما حرصك علي إمارته اليوم إلا ليوءثرك غدا. علي كه در خانه نشست، جناب ابوبكر به عمر دستور داد: برو علي را با شديدترين و تندترين برخورد به مسجد بياور. علي را از خانه بيرون كردند، بهطوريكه عباي حضرت را به گردنش پيچانده بودند، او را به عنف و زور به طرف مسجد بردند. أنساب الأشراف، ج1، ص587، ح1188، ط مصر ثمّ أخرجهم بتلابيبهم يساقون سوقا عنيفا حتي بايعوا أبا بكر. السقيفة و فدك للجوهري، ص73 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج6، ص48 و همين تعبير را ابن أبي الحديد در شرح نهج البلاغه آورده است: و ساقهما عمر و من معه سوقا عنيفا و اجتمع الناس ينظرون و امتلأت شوارع المدينة بالرجال. السقيفة و فدك للجوهري، ص73 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج6، ص49 ـ بحار الأنوار للمجلسي، ج28، ص322 و جالب اين است كه ميگويد وقتي آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) وارد مسجد شد، گفتند: فقالوا له: بايع. فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟! قالوا: إذا والله الذي لا إله إلا هو! نضرب عنقك! قال: إذا تقتلون عبد الله و أخا رسوله و أبو بكر ساكت لا يتكلم. با ابوبكر بيعت كن. حضرت فرمود: اگر من بيعت نكنم، چه ميشود؟ گفتند: قسم به خدايي كه شريك ندارد! گردنت را ميزنيم. حضرت فرمود: در اين هنگام بنده خدا و برادر پيامبر را كشتهايد. ابوبكر ساكت شد و چيزي نگفت. الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص31 همچنين عمر كحاله ـ از علماي معاصر اهل سنت ـ در أعلام النساء ميگويد: فلحق علي بقبر رسول الله صلي الله عليه و سلم يصيح و يبكي و ينادي: يا إبن أم! إن القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني. علي وقتي اين برخورد تند را از مردم ديد، رو كرد به قبر رسول الله، در حاليكه گريه ميكرد و فرياد ميزد، همان تعبير حضرت هارون به برادرش موسي را عرض كرد: اي فرزند مادر! اين قوم، مرا خار كردند و تصميم دارند مرا بكشند. أعلام النساء، ج4، ص114 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، ص31 تا آن روز كسي گريه حضرت علي (عليه السلام) را نديده بود. مردم حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان فاتح خيبر و حنين و فاتح تمام جنگهاي دوران اسلام ميدانستند. يك چهره شجاع و قهرماني كه به هيچوجه اشك در چشمان او حلقه نميزد. جالب اينجاست كه در اثبات الوصية مسعودي آمده است: فروي عن عدي بن حاتم أنه قال: والله! ما رحمت أحدا قط رحمتي علي بن أبي طالب عليه السلام حين أتي به ملببا بثوبه يقودونه إلي أبي بكر و قالوا: بايع، قال: فإن لم أفعل؟ قالوا: نضرب الذي فيه عيناك، قال: فرفع رأسه إلي السماء و قال: أللهم إني أشهدك أنهم أتوا أن يقتلوني فإني عبد الله و أخو رسول الله، فقالوا له: مد يدك فبايع، فأبي عليهم، فمدوا يده كرها، فقبض علي أنامله، فراموا بأجمعهم فتحها فلم يقدروا، فمسح عليها أبو بكر و هي مضمومة ... . علي را كشان كشان بردند به طرف آقاي ابوبكر و گفتند: بايد بيعت كني. دست علي مشت بود و باز نبود. تمام اينها جمع شدند تا مشت آن حضرت را باز كنند و درون دست ابوبكر قرار دهند، نتوانستند. ابوبكر جلو آمد و دست خود را بر روي دست بسته علي به عنوان بيعت كشيد. إثبات الوصية للمسعودي، ص146 ـ الشافي، ج3، ص244 ـ علم اليقين، ج2، ص386ـ388 ـ بيت الأحزان للمحدث القمي، ص118 ـ الأسرار الفاطميّة للشيخ محمد فاضل المسعودي، ص122 ـ علم اليقين للكاشاني، ص686 ـ الهجوم علي بيت فاطمة لعبد الزهراء مهدي، ص136 و 343 اگر ما اسم اين كار را بيعت بگذاريم، بله، بيعت صورت گرفته است. حال آنكه در هيچ كجاي دنيا رسم نيست كه حاكم بيايد به عنوان بيعت، دست خود را بر روي دست يك شهروندي بكشد و اسم اين را هم بگذارند بيعت. البته در بعضي از موارد هم داريم كه أمير المؤمنين (عليه السلام) از اين بيعت به عنوان بيعت إكراه و بيعت زور تعبير ميكند. در كتاب الإمامة و السياسة إبن قتيبه دينوري آمده است: من تلاش كردم كه نيرو جمع كنم و براي گرفتن حقم اقدام كنم، ولي نتوانستم. بنابراين بيعت كردم در حالي كه اكراه و زور بود. فبايعت مستكرهاً. الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص176 در بعضي از منابع شيعه، مثل كشف المحجة مرحوم سيد بن طاووس، صفحه 180 و نهج السعادة محمودي، ـ كه سخنان أمير المؤمنين (عليه السلام) را كه در نهج البلاغه نبوده، جمع كرده ـ در جلد 5، صفحه 219 حضرت ميفرمايد: و لو كان لي بعد رسول الله (صلي الله عليه و آله) عمي حمزة و أخي جعفر لم أبايع كرها و لكني بليت برجلين حديثي عهد بالإسلام، العباس و عقيل. اگر عمويم حمزه و برادرم جعفر زنده بودند، قطعاً بيعت اكراه از من سر نميزد. كشف المحجة لثمرة المهجة للسيد إبن طاووس، ص180 ـ بحار الأنوار للمجلسي، ج30، ص15 ـ نهج السعادة للشيخ المحمودي، ج5، ص219 ـ معادن الحكمة لعلم الهدي، ج1، ص33 ـ المسترشد لمحمد بن جرير الطبري، ص417، بتحقيق المحمودي ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج11، ص78 مرحوم شيخ مفيد (ره) عبارتي دارد كه نظر او بيانگر نظر شيعه است. اگر از علماي شيعه كسي بيايد و خلاف اين نظر، نظر ديگري بدهد، ما نظر او را نظر باطل ميدانيم. شيخ مفيد (ره) در كتاب الفصول المختاره، صفحه 56 ميفرمايد: قد أجمعت الأمّة علي أن أمير الموءمنين عليه السلام تأخّر عن بيعة أبي بكر . . . و المحققّون من أهل الإمامة يقولون: لم يبايع ساعة قطّ. إجماع أمت است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) در آن 6 ماه بيعت نكرده است و محققين از شيعه بر اين عقيده هستند كه علي (عليه السلام) حتي يك ساعت هم با خلفاء بيعت نكرده است. البته بيعت نكردن حضرت يك بحثي است و اينكه در آن جامعه براي جلوگيري از تفرقه و اينكه دشمن سوء استفاده نكند از اختلاف داخلي سكوت فرمودند، بحثي ديگري است. * * * * * * * آقاي هدايتي آيا خلفاء سهگانه و مشخصاً ابوبكر و عمر بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي حقانيت امير المؤمنين (عليه السلام) و عدم حقانيت خودشان مطلبي و جملهاي به صراحت بيان كردهاند يا خير؟ اگر بيان كردهاند، آن صحبتها را با سند و مدرك براي ما بيان فرماييد. استاد حسيني قزويني حضرت علي (عليه السلام) شايستگي خلافت را دارد و حق او خلافت است. در تكميل اين بحث در قضيه بيعت حضرت و اينكه قيام نكردند، از عزيزان بيننده تقاضا دارم كه خطبه 74 نهج البلاغه را به دقت مطالعه كنند كه در اين خطبه، آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) حق مطلب را در اين زمينه ادا كرده است. اگر كسي اين خطبه را به دقت بخواند و سخني بر خلاف اين بگويد، سخي ياوه خواهد بود.حضرت ميفرمايد: لقد علمتم أني أحق الناس بها من غيري و والله! لأسلمن ما سلمت أمور المسلمين و لم يكن فيها جور إلا علي خاصة التماسا لأجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه. شما علم داشتيد كه حق خلافت مال من است و يقين داشتيد كه خليفه بر حق من هستم و حق مرا گرفتيد. سوگند به خدا به آنچه كه انجام دادهايد گردن مينهم تا هنگامي كه اوضاع مسلمين رو به راه باشد و جز بر من به ديگري ستم نشود. اگر بنا است كه فقط به من علي ظلم شود، من به اين ظلم و ستم حاضرم. اما در جواب سؤال شما بايد عرض كنم كه روايتي صحيحي است كه در المستدرك علي الصحيحين حاكم نيشابوري و مسند احمد از قول جناب خليفه دوم كه ميگويد: لقد أعطي علي بن أبي طالب ثلاث خصال، لأن تكون لي خصلة منها أحب إلي من أن أعطي حمر النعم: تزوجه فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سكناه المسجد مع رسول الله صلى الله عليه و آله يحل له فيه ما يحل له و الراية يوم خيبر. خداوند به علي سه فضيلت داده كه اگر يكي از اينها در من بود، از تمام دنيا براي من بهتر بود: 1. فاطمه همسر او است. 2. اينكه نبي مكرم همه درهاي مسجد را بستند و در خانه علي را گشودند. 3. اينكه در روز خيبر نبي مكرم فرمود فردا من پرچم را به دست كسي ميدهم كه خدا و پيامبر را دوست ميدارد و خدا و پيامبر هم او را دوست ميدارند و فردا اين پرچم به دست علي قرار گرفت. المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3،ص125 ـ مسند أحمد، ج2، ص26 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص120 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص172 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص500 ـ مسند أبي يعلى، ج9، ص453 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص214 ـ المناقب للخوارزمي، ص332 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص377 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص120 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص116 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص129 البته عرب يك ضرب المثلي ميزنند. چون در ميان عربها شتران سرخ مؤمنين، داراي قيمت ويژه بود، به او مثال ميزدند، ولي ما ميگوييم كه از همه دنيا ارزشش بالاتر است. حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت، ميگويد روايت صحيح است. و در تاريخ يعقوبي باز از قول خليفه دوم آمده است كه به إبن عباس اشاره ميكند و ميگويد: إنّ عليا لأحقّ الناس بها و لكن قريشا لا تحتمله. علي شايستهترين انسانها براي خلافت است و لكن قريش تاب و تحمل علي را ندارند. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص159 ـ قاموس الرجال، ج6، ص36 و همچنين در روايت ديگري آقاي عبد الرزاق ـ استاد بخاري ـ در كتاب المصنف از قول خليفه دوم نقل ميكند: فوالله إنه لأحراهم إن كان عليهم، أن يقيمهم علي طريقة من الحق. قسم به خدا! شايستهترين انساني كه مردم را به حق وادار كند، علي است؛ اگر به خلافت برسد. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج5، ص446 ـ الأدب المفرد للبخاري، ص128 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص737 ـ كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي، ج2، ص325 و هچنين در المصنف اين تعبير است: لئن ولوها الأجيلح [مصغر الأجلح و هو من انحسر شعره من جانبي رأسه] ليركبن بهم الطريق، يريد عليا. اگر ولايت به دست علي بيفتد، تمام مردم را به راه راسط وادار ميكند. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج5، ص446 آقاي إبن سعد در الطبقات الكبري همين تعبير را دارد و ميگويد: لو ولوها الأجلح سلك بهم الطريق! الطبقات الكبري لإبن سعد، ج3، ص342 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص427 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ج6، ص120 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1154 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج12، ص260 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج12، ص680 در روايت ديگري آقاي إبن عبد البر ـ استوانههاي علمي اهل سنت ـ ميگويد كه عمر به إبن عباس گفت: يا بن عباس! إن عليّا إبن عمك لأحق الناس بها! و لكن قريشا لا تحتمله و لئن وليهم ليأخذنهم بمر الحق لا يجدون عنده رخصة و لئن فعل لينكثن بيعته ثم ليتحاربن! سوگند به خدا! پسر عمويت علي، شايستهترين انسانها براي خلافت است. اگر خلافت به دست علي بيفتد، ولو به تلخي هم باشد، مردم را به حق وادار ميكند. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص159 ـ كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي، ج2، ص325 در كتاب الإمامة و السياسة قبلا هم خوانديم كه جناب عمر گفت: اگر علي خلافت را به دست بگيرد، مردم را به حق مبين و صراط مستقيم وادار خواهد كرد. روي إبن قتيبة عن عمر بن الخطاب ـ في قضية الشوري ـ : . . . و ما يمنعني منك يا علي إلاّ حرصك عليها! و إنك أحري القوم، إن وليتها، أن تقيم علي الحق المبين و الصراط المستقيم. الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص43 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ج5، ص17 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص185 و ج12، ص142 ـ النهاية في الغريب، ج3، ص73، 83 ـ حلية الأولياء لأبونعيم، ج1، 64 شبيه اين عبارت را در تاريخ طبري، جلد 3، صفحه 3301 و تاريخ الإسلام ذهبي، جلد 3، صفحه 305 و البداية و النهاية إبن كثير دمشقي، جلد 7، صفحه 165 و سبل الهدي صالحي شامي، جلد 11، صفحه 278 آمده است. آقايان ميتوانند براي تحقيق بيشتر به كتاب الإمام علي في آراء الخلفاء آقاي فقيه ايماني مراجعه كنند. * * * * * * * سؤالات بينندگان سؤال: در برنامه قبلي جناب آقاي قزويني در جواب بنده كه عرض كردم بقية الله كه در سوره 11، آيه 86 آمده، آن فايدهاي است كه كاسب از كسبش به دست ميآورد و به امام زمان ربطي ندارد و خداوند ميفرمايد اين فايده كم و حلال بهتر است از كمفروشي و دزدي كردن. آقاي قزويني حديثي از شيخ كليني و صدوق نقل كردند كه هيچ آيه در قران نيست، مگر اينكه معناي ظاهري دارد و معناي باطني دارد. اين فرمايشات آقاي قزويني مخالف آيات قرآن كريم است: وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ما قرآن را آسان كردهايم براي پند گرفتن و ياد گرفتن. سوره قمر/آيه17 فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ سوره دخان/آيه58 پس فرمايشات آقاي قزويني با اين آيات مخالفت دارد. اين آيات ثابت ميكند كه خداوند قرآن را آسان و همه كس فهم تعريف ميكند. ولي آقاي قزويني آن را مشكل و دو معنيدار، ظاهر و باطن ميفرمايد. اگر كسي فهم قرآن را مشكل و سخت معرفي كند، آن شخص منكر آيات قرآن و كافر به آن آيات است. اگر كسي بگويد كه قرآن معني ظاهر دارد و معني باطن، آن شخص ميخواهد قرآن را از اعتبار بيندازد. خداوند ميفرمايد: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ. گوشت ميت بر شما حرام شده است. سوره مائده/آيه3 اگر كسي بگويد معناي ظاهر و باطن دارد، معناي باطنش گوشت گربه است و گوشت خوك نيست، ما ميتوانيم گوشت خوك بخوريم. اگر اين قرآن را معناي ظاهر و باطن تعريف كنند، قرآن را از اعتبار مياندازند. جواب: جناب آقاي محمود بدوي برخي از آيات قرآن استناد كردند؛ مثل: وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ سوره قمر/آيه17 فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ سوره دخان/آيه58 ايشان از كساني است كه « نؤمن ببعض ونكفر ببعض » هستند. بعضي از آيات را ميخوانند و بقيه را يا ناديده ميگيرند و يا اينكه اصلا خواندن آيات ديگر به صلاح ايشان نيست. خداوند در سوره نحل آيه 41 ميفرمايد: وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ پيامبر! ما اين آيات را براي تو فرستاديم تا براي مردم تبيين كني. سوره نحل/آيه44 اگر واقعا تمام قرآن براي تمام مردم قابل فهم است و همه مردم اين آيات؛ چه محكمات و چه متشابهات را ميفهيميدند نيازي به مبين نداشتند. نيازي نبود كه پيامبر اسلام براي آنها تبيين كند. و از آن جالبتر اين آيه است: فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ سوره نحل/آيه43 در خود منابع معتبر اهل سنت از قول جابر بن عبد الله انصاري نقل ميكنند كه وقتي اين آيه نازل شد، أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: نحن أهل الذكر. ما ائمه، أهل ذكر هستيم. جامع البيان للطبري، ج14، ص145 ـ تفسير الثعلبي، ج6، ص270 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص434 ـ تفسير القرطبي، ج11، ص272 ـ تفسير الآلوسي، ج14، ص147 ـ تفسير إبن كثير، ج2، ص591 الكافي للكليني، ج1، ص210 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج27، ص63 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص162 پس معلوم ميشود كه اينطور نيست كه تمام آيات قرآن براي مردم قابل فهم باشد. اگر قابل فهم بود، اين همه اختلاف و درگيري نبود. تمام اينها به خاطر اين است كه مردم هركس يك برداشتي از قرآن داشتهاند و با توجه به آن برداشتشان ميآمدند و عقيده خود را بر مردم تحميل ميكردند. در رابطه با اينكه قرآن كلام حق است، آيا مخلوق است يا نه؟ در تاريخ در اين زمينه فجايع زيادي اتفاق افتاده است. قتل و كشتاري كه به خاطر اين قضيه در زمان آقاي احمد حنبل و أبو حنيفه و قبل از آن، چه مصيبتهايي جانكاهي گرفتار جامعه اسلامي شد. يا در رابطه با متعه قران صراحت دارد؛ ولي اينهمه اختلاف در اين رابطه بوده است. * * * * * * * سؤال: من چند روايت درباره حضرت علي (عليه السلام) بخوانم و ميخواستم كه آقاي قزويني آن را برايم تصحيح كنند. 1. ميگويند زماني كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در حال وفات بودند، امام علي (عليه السلام) بالاي سرش نشسته بود و أسماء يا أم سلمه هم تشريف داشتند. در آنجا جريانات را به حضرت علي (عليه السلام) ميگويد كه حق تو را ميخورند. عايشه در پشت ديوار گوش ميكرده است. به حضرت علي (عليه السلام) ميگويند كه قتال العرب و به خاطر اسلام آنها را كشته است. عايشه دوان رفت و به ابوبكر خبر داد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به علي (عليه السلام) گفت: صبر كن و هيچ كاري انجام نده. 3. روايت سوم اين است: وقتي حضرت علي (عليه السلام) داخل خانه شد، ديد حضرت زهرا (سلام الله عليها)، حسن و حسين و حضرت زينب (عليهم السلام) را در بغل گرفته و گريه ميكند. امام علي (عليه السلام) به گوشه اتاق ميرود و ذو الفقار را برميدارد و ميخواهد بيرون برود. ميايستد و صداي الله اكبر را ميشنود. علي (عليه السلام) وقتي چشمش به فاطمه (سلام الله عليها) ميافتد، تعجب ميكند و ميگويد: اگر ميخواهي كه اين صدا بماند، بايد قبول كني كه من صبر كنم ... . جواب: 1. در رابطه با قضيه آيه تبرئه عايشه، أم المومنين كه همان قضيه إفك است: إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ سوره نور/آيه11 اين را مفصل آقاي بخاري در صحيح بخاري در كتاب شهادات، باب 15، ح 2661 اين قضيه بهتاني را كه به عايشه زده بودند آورده است و اين قضيه خيلي سر و صدا ايجاد كرد. قلب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آزرده شد. در روايت دارد كه خود عايشه ادعاء كرد كه اين چند آيه در سوره نور در رابطه با من نازل شده است. يعني در رابطه با تبرئه من نازل شده است. اين آيات از آيه 11 سوره نور شروع ميشود تا آيه 16. علماء شيعه به أجمعهم معتقد هستند كه زنان تمام پيامبران (عليهم السلام) از حضرت آدم (عليه السلام) تا حضرت خاتم (صلي الله عليه و آله) از هرگونه فساد اخلاقي برئ بودهاند. اگر كسي به زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت فساد اخلاقي بدهد، ما چنين فردي را نه تنها شيعه، بلكه مسلمان هم نميدانيم. چون بر خلاف نصّ صريح قرآن است. حتي كلمه فَخَانَتَاهُمَا در اين آيه: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ سوره تحريم/آيه10 كه در رابطه با زنان حضرت نوح و لوط (عليهما السلام) است، خيانتشان خيانت ناموسي و فحشا قطعاً نبوده است. بلكه در مسائل رسالت خيانت ميكردند. لذا اين قضيه كه توسط بعضي از صحابه، بهتاني به عايشه بسته شد، صحيح بخاري و صحيح مسلم مطالبي دارند كه انسان از بازگو كردن آن شرم ميكند. 2. علامه مجلسي (ره) در كتاب جلاء العيون اين قضيه را آورده است كه وقتي اينها ريختند به خانه أمير المؤمنين (عليه السلام) كه حضرت را ببرند به طرف مسجد، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اشاره كردند كه چرا دفاع نميكني؟ چرا از ضرب و شتمي كه به همسرت انجام دادند، شجاعت به خرج نميدهي؟ ـ البته اين تعبير علامه مجلسي (ره) است ـ و أمير المؤمنين (عليه السلام) از كمربند يكي از مهاجمين گرفت و او را محكم به زمين كوبيد و روي سينهاش نشست. در آن هنگام بود كه صداي مؤذن برخواست كه رسيده بود به: أشهد أن محمدا رسول الله أمير المؤمنين (عليه السلام) به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فرمود: اگر بخواهم با اينها مبارزه كنم، چيز خيلي سادهاي است، ولي ديگر نام پدرت روي مأذنهها بلند نخواهد شد. حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم عرضه داشت: علي جان! من به هر ظلمي حاضرم، ولي راضي نيستم كه نام پدرم از روي مأذنهها بيفتد. * * * * * * * سؤال: من ميخواستم بگويم كسي كه در رابطه با آيه 5 سوره مزمل: إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا گفته است: «ما سخن دشوار را القاء خواهيم كرد»، قرآن چيزي سادهاي نيست. در آن سوره كه ايشان گفتند، آنجا قيد است نه صفت. يعني خدا قرآن را به آساني أداء كرده است نه اينكه قرآن آسان است. دوم اينكه در سوره زمر، آيه 23 خداوند ميفرمايد: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا آيات قرآن محكم و متشابه دارد. اگر به ديگر آيات قرآن ايشان تسلط داشته باشد، در سوره يونس، آيه 39 ميگويد: بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ چيزي را دروغ شمردند كه به علم آن إحاطه نداشتند و هنوز از تأويل آن بيخبرند. معلوم ميشود آياتي در قرآن وجود دارد كه نياز به تأويل دارد و مسلمانان در آن زمان تأويلش را نميدانستند. ميخواستم از آقاي قزويني سؤال كنم كه مرز بين متشابه و محكم چيست؟ بايد يك معياري داشته باشيم. جواب: خود ما هم توجه داريم و لكن اينكه مراد از قول ثقيل چيست؟ خود مفسرين شيعه اختلاف دارند. آقايان اگر تفسير الميزان، جلد 20، صفحه 63 را ببينند، علامه طباطبائي (ره) مفصل صحبت كرده است. در تفسير نمونه، جلد 19، صفحه 11 هم حضرت آيت الله مكارم شيرازي، عصاره أقوال علماء شيعه را آورده است كه ميگويد: اختلاف است كه ثقيل است به لحاظ محتوي و مفاهيم الآيات يا ثقيل است به خاطر حمل بر قلوب: لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآَنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ سوره حشر/آيه21 يا ثقيل است به خاطر وعده و وعيدهايي كه داده است يا ثقيل است به لحاظ تبليغ و أبعاد طريق دعوت و يا ثقيل است در ميزان عمل در قيامت و ... . در آن دو آيه قبلي هم اشاره كرديم كه شيعه و سني اتفاق دارند و خداوند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به عنوان مبيّن و مفسّر قرآن معين كرده است و راه گريزي ندارد. * * * * * * * سؤال: فلسفه دست باز يا دست بسته نماز خواندن چيست؟ جواب: من فقط نظريه شيعه را اشاره خواهم كرد. تمامي فقهاء ما دست بسته نماز خواندن را باطل ميدانند و معتقد هستند دست بسته نماز خواندن از طريق مجوسيها وارد اسلام شده است. ما روايات متعددي داريم در كتب صحيح خودمان كه مرحوم شيخ طوسي (ره) در تهذيب الأحكام، جلد 2، صفحه 84، حديث 309 و مرحوم كليني (ره) در حديثي صحيح در كافي، جلد 3، صفحه 336، حديث 9 آورده است كه امام باقر (عليه السلام) به زراره ميگويد: لا تكفر، فإنما يصنع ذلك المجوس. دست بسته نماز نخوان كه مجوسيها اين كار را انجام ميدهند. مرحوم صاحب جواهر (ره) ـ از فقهاء بلند آوازه شيعه ـ در جواهر الكلام، جلد 11، صفحه 15 مفصل نقل ميكند. در مورد اهل سنت هم قبلا گفتهايم كه هيچيك از فِرَق اسلامي، دست بسته نماز خواندن را واجب نميدانند؛ حتي مالكيها مكروه هم ميدانند. چون خود جناب مالك، فتوي به كراهت تكتّف در نماز دادهاند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
شبكه سلام : 14 تير 1386 دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: فاطمه كشاورز -
تاريخ: 09 فروردين 88 - 00:00:00
با سلام از پاسختان سپاسگزارم اما پاسخ پرسشم را در بيانات استاد نيافتم پرسش من اين است که آيا نماز مهمتر است يا امامت و اگر ابوبکر نماز که فروع دين و مذهب است را نقض مي کرد عکس العمل علي چه بود آيا چنين اجازه اي به ابوبکر مي داد. جواب نظر: با سلام دوست گرامي زماني كه انسان قدرت بر انجام كاري نداشته باشد ، از او ساقط است ، و اگر زماني مي رسيد كه ابوبكر قدرت بر منع مردم از نماز پيدا مي كرد و امير مومنان علي عليه السلام قدرت بر منع او نداشتند ، اين كار نيز از حضرت ساقط مي شد ، همانطور كه زماني كه سامري مردم را دعوت به گوساله پرستي كرد (شرك صريح) و هارون قدرت بر منع او نداشت ، با او مقابله نفرمود . بنا بر اين نماز و ولايت در اين زمينه فرقي ندارند . اما اينكه چرا ابوبكر و عمر با ولايت مخالفت كردند اما با اصل دين مخالفت نكردند ، مخالفان حق در ميان يهود و نصاري به اين نتيجه رسيده بودند كه تنها راه از بين بردن يك دين تحريف آن دين است ، و اگر زماني كاري كنند كه مردم بفهمند آنها قصد نابودي اصل دين را دارند ، با آنها مخالفت خواهند كرد ؛ به همين سبب بود كه هميشه با ايجاد شبهه و خلل در احكام و عقائد آنها را تحريف مي كردند ولي هيچگاه آنها را بالكل زير سوال نمي بردند ؛ دشمنان حق بعد از اسلام نيز چنين كردند ، در نماز و ... تغييرات ايجاد كردند ، اما اصل آن را برنداشتند . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
2 |
نام و نام خانوادگي: فاطمه كشاورز -
تاريخ: 10 فروردين 88 - 00:00:00
با سلامي دوباره اولا بنده قصد جدل با شما را ندارم و از اينكه پاسخ پرسشم را مي دهيد عميقا سپاسگزارم .... اما شما در باره ي علت سکوت حضرت علي فرموديد که او قدرت مقابله نداشت اگر شخص عادي بودند پاسختان قابل قبول مي بود ولي ايشان مگر بر هستي تصرف ندارند او که ولايت تکويني دارد مگر مي شود خداوند تمام قدرتها را به او بدهد اما قدرت مقابله با ابوبکر و عمر را در اين ميان استثنا کند به گونه اي که حتي از فرمان نماز نخواندن آنها تبعيت کند. با تشکري دوباره جواب نظر: با سلام دوست گرامي آيا حضرت هارون عليه السلام با وجود پيامبر بودن ، نيروي الهي نداشت ؟ كه در مقابل گوساله پرستي سكوت كرد ؟ پيامبران و اوصيا تنها به دستور خداوند از ولايت تكويني استفاده مي كنند ؛ و امير مومنان علي عليه السلام از طرف پيامبر (ص) مامور شده بودند كه در صورتي كه نتوانند با نيروي عادي بر دشمنان غلبه كنند از ولايت تكويني استفاده ننمايند . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: فاطمه كشاورز -
تاريخ: 12 فروردين 88 - 00:00:00
شما فرموديد امير مومنان علي عليه السلام از طرف پيامبر (ص) مامور شده بودند كه در صورتي كه نتوانند با نيروي عادي بر دشمنان غلبه كنند از ولايت تكويني استفاده ننمايند . اگر جائيکه اساس دين در معرض خطر است از اين قدرت استفاده ننمايند پس کجا مي توانند استفاده نمايند خواهشمندم پاسخي روشن عنايت فرمائيدچون همه ي ما طالب حقيقت هستيم. جواب نظر: با سلام دوست گرامي مقصود شما از اساس دين چيست ؟ نابودي كامل دين است ؟ يا مخالفت عده اي با بعضي از مواد اصلي دين ؟ اگر اصل دين در معرض نابودي باشد ، در اينجا بايد با آن مقابله شود و شكي در آن نيست . اما اگر اصل دين نابود نمي شود و تنها و تنها مدت زماني بازيچه كفار و منافقين قرار مي گيرد ، اما سكوت سبب شود كه حاميان اصلي دين باقي بمانند ، در اينجا استفاده از ولايت تكويني لازم نيست . همانطور كه در ماجراي حضرت هارون ، ايشان سكوت كردند . و امير مومنان نيز در ماجراي غصب خلافت سكوت كردند . اما وقتي اصل دين در معرض نابودي قرار گرفت ، حضرت سيد الشهدا ، قيام فرمودند و حتي خون خود را در راه حفظ دين اهدا كردند . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
4 |
نام و نام خانوادگي: فاطمه كشاورز -
تاريخ: 15 فروردين 88 - 00:00:00
بسمه تعالي... با سلامي دوباره اولا از صبري كه نسبت به پرسشهاي بنده داشتيد عميقا سپاسگزارم اميدوارم كه خداوند توفيق فهم حق را به همه ي ما عنايت فرمايد و انشاالله عنايت خاص خداوند نصيب شما باشد تا در راه روشن ساختن زواياي تاريك دين موفق باشيد بنده يحقير كوچكتر از آنم كه قصد جدل با شما را داشته باشم از آنجائيكه تقريبا تمام مطالب مرتبط با موضوع را كه در سايت است مطالعه كرده ام و قصدفهم دين حقيقي را دارم از مطالعه ي آنها قانع نشدم پرسشهايم را با شما در ميان مي گذاشتم همه ي ما مي دانيم که شک زمينه ي يقين است اگر باورهايمان را با علم محکم نکنيم در تند باد حوادث ممکن است بسياري از آنها فروريزد . با تشکر فراوان جواب نظر: با سلام خواهر گرامي اميدواريم كه اين شك شما روزي مبدل به يقين گردد. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
5 |
نام و نام خانوادگي: سعيد حسيني -
تاريخ: 22 ارديبهشت 88 - 00:00:00
بسم رب الزهرا با سلام و عرض خسته نباشيد خدمت دانشمند گرامي حضرت آقاي دکتر سيد محمد حسيني قزويني و تشکر از همه عزيزان و دست اندرکاران اين سايت مقدس روي سخنم با خواهر گرامي خانم فاطمه کشاورز است. خواهرم بنده هم هرزگاهي با مطالب اين چنيني برخورد کرده ام، اما در چند مسئله براي بقول شما فهم بهتر موضوع موثر است. در مرحله اول بايد از خداوند متعال بخواهيم که ما را ياروي فرموده و در فهم صحيح موضوع به ما کمک نمايد در مرحله بعدي کتب شيعه و استفاده از نظر دانشمندان و مفسران ديني لازم است بعد از آن هم نظر مخالفان و بررسي آنان و در آخر هم مراجعه به تاريخ و تحقيق در مورد موضوع مطرح شده مي تواند ما را در راه رسيدن به حقيقت ياري نمايد. بنده با مطالعه و جمع بندي موارد فوق الذکر به اين نتيجه رسيدم که جوابهائي که در سايت به شما داده اند کاملا صحيح مي باشد. در ضمن بنده به زعم خودم فکر ميکنم با توجه به توضيحاتي که در قسمت نظرات همين مطلب داده شده است و نيز با توجه به اينکه در مورد باغ فدک و مسئله جانشيني پيامبر، در هر دو مورد حضرت علي ع علي الظاهر و يا از نظر عوام ذي نفع به نظر مي رسيده اند،لذا علت عدم دفاع حضرت واضح و مبرهن مي باشد، چرا که ممکن بود اين موضوع از نظر عوام جاه طلبي تلقي شود و اصل دين از بين برود، لذا در اينجا به نظر بنده سکوت حضرت علي ع همانند دفاع بي نظيري تلقي ميشود که هيچکس در تاريخ چه قبل از آن و چه بعد از آن ، انجام نداده است، چرا که وقتي انسان توانائي دفاع را نداشته باشد و به او ظلم شود و سکوت نمايد عادي است اما در جائي که مي بينيم فردي مانند حضرت عاي ع که صاحب ولايت است است و همه چيز در يد قدرتش مي باشد براي حفظ اصل دين از خيلي چيزها ميگذرد اين همانند دفاع او از دين است. در واقع کاري که حضرت علي ع انجام دادند اين بود که با سکوتشان اصل دين را حفظ کردند و به مرور مردم آگاه شدند و اگر کتب تاريخ اسلام مثل تاريخ طبري و . . . را مطالعه کرده باشيد مي بينيد که مردم در طول 25 سال سکوت حضرت آگاهتر شده و به تدريج تحريفها کنار رفته و به سمت و سوي حضرت جهت رسيدن به حقيقت روانه شده اند. حتي بعد از خليفه دوم و بعد از خليفه سوم که درخواست اکيد مردم از حضرت مبني بر خلافت کاملا در کتابهاي اهل سنت مشهود است. از طرفي هم درک مسائل مختلفت آن زمانه براي ما که در اين زمانه زندگي ميکنيم بسيار سخت است. ولي بنده به يقين رسيده ام که اگر حضرت همون ابتدا يعني در زمان خلافت خليفه اول قيام ميکردند هم اکنون ديگر خبري از اسلام نبود. پس نتيجه ميگيريم که سکوت حضرت خود بعنوان دفاع براي حفظ اسلام بوده و اين همان ولايتي است که خداوند در وجود حضرت قرار داده بود. در واقع خداوند به وسيله صبر حضرت دين خودش را حفظ نمود. ما در مطالعه تاريخ به نکات جالبي ميرسيم. در خيلي از ممالک حکومت سني ها برقرار بوده اما بدليل فساد حکام از هم پاشيده و هيچکدام در مقابل دشمنان اسلام مقاومت نکرده و بلکه خوشگذراني و مال اندوزي پرداخته اند و با فضاحت مجبور به ترک مملکت و واگذاري آنجا به دشمنان اسلام شده اند. پس بهتر است با تفکر و تعقل و ياري خداوند متعال به تحقيق بيشتر بپردازيم و انشاءالله به حقيقت دست پيدا خواهيد کرد. در ضمن من در مطالب شما خواندم که مدام نوشته ايد قصد جدل نداريد، مگر کسي به شما گفت که قصد جدل داريد؟؟ لطفا منظورتان را بفرمائيد. با تشکر يا علي مدد التماس دعا بهتر است کتابهاي تاريخي را بخوانيد . |
6 |
نام و نام خانوادگي: نجات قاضي پور -
تاريخ: 09 دي 89 - 00:03:14
سلام من نميتونم اين روايتي كه از صحيح بخاري گفتين را پيدا كنم كمكم كنيد... حديث شماره چند؟ صحيح بخاري، ج5، ص82 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154 لطفا راهنماييم كنين جواب نظر: با سلام دوست گرامي اين آدرس ذيل نيز آمده است : صحيح البخاري ج 4 ص 1549 ش 3998 اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا |
7 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 24 دي 89 - 14:27:48
با سلام جناب نجات قاضي پور اينهم ادرس انترنتي اين حديث بخاري در سايت معتبر اهل سنت http://www.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=0&ID=2227&idfrom=3960&idto=4001&bookid=0&startno=39 لبيك يا علي |
8 |
نام و نام خانوادگي: Frankarla -
تاريخ: 03 ارديبهشت 92 - 20:56:07
Your thininkg matches mine - great minds think alike! |