* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 17 اسفند 1386 تعداد بازديد: 4371 
بررسي حديث موهوم (کتاب الله وسنتي)
 

روايتى که به جاى «اهل بيتى» لفظ «سنتى» را آورده حديثى است مجعول که علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امويها آن را ساخته و پرداخته اند:



1
ـ حاکم نيشابورى در مستدرک، متن ياد شده را با اسناد زير نقل کرده است:



«
اسماعيل بن أبى اُويس»، عن «ابى اويس» عن «ثور بن زيد الديلمى»، عن «عکرمه»، عن «ابن عباس» قال رسول الله:



«
يا ايها الناس انى قد ترکت فيکم، ان اعتصمتم به فلن تضلّوا ابدا کتاب الله و سنة نبيه!»(حاکم، مستدرک، ج 1، ص 93 )



ـ اى مردم من در ميان شما دو چيز را ترک کردم، مادامى که به آن دو، چنگ زنيد هرگز گمراه نمى شويد کتاب خدا و سنت پيامبر!



در ميان راويان اين متن، پدر و پسرى است که آفت سندند و آن دو اسماعيل بن ابى اويس و ابو اويس هستند، پدر و پسرى که نه تنها توثيق نشده اند، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل هستند.





سخن علماى رجال در مورد آن دو



حافظ مزِّى در کتاب تهذيب الکمال، از محققان فنّ رجال درباره اسماعيل و پدرش نقل مى کند:

يحيى بن معين (که از علماى بزرگ علم رجال است) مى گويد: ابو اويس و فرزند او ضعيف اند، و نيز از يحيى بن معين نقل شده که مى گفته: اين دو نفر حديث را مى دزدند. ابن معين همچنين درباره فرزند ابواويس گفته است: نمى توان به او اعتماد کرد.



نسائى درباره فرزند گفته: او ضعيف است وثقه نيست.



ابوالقاسم لالکائى گفته است: «نسائى» عليه او زياد سخن گفته، تا آنجا که گفته است، بايد حديث او را ترک کرد.



ابن عدى (که از علماى رجال است) مى گويد: ابن ابى اويس از دايى خود مالک، احاديث غريبى را روايت مى کند که هيچ کس آن را نمى پذيرد.(حافظ مزى، تهذيب الکمال، ج 3، ص 127 - 129 )



ابن حجر در مقدمه فتح البارى آورده است: هرگز با حديث ابن ابى اويس نمى توان احتجاج نمود، به خاطر قدحى که نسايى درباره او انجام داده است.( ابن حجر عسقلانى، مقدمه فتح البارى، ص 391، چاپ دارالمعرفه ) و ( ص 388 &ndash چاپ دار احياء التراث العربيه &ndash بيروت 1408 )



حافظ سيد احمد بن صديق در کتاب فتح الملک العلى از سلمة بن شيب نقل مى کند: از اسماعيل بن ابى اويس شنيده که مى گفت: آنگاه که اهل مدينه درباره موضوعى، دو گروه مى شوند، من حديث جعل مى کنم.(حافظ سيد احمد، فتح الملک العلى، ص 36 )



بنابر اين، پسر (اسماعيل بن ابى اويس) متهم به جعل حديث است و  ابن معين به او نسبت دروغگويى داده است. گذشته از اين، حديث او در هيچ يک از دو صحيح مسلم و ترمذى و ديگر کتب صحاح نقل نشده است.



درباره ابو اويس همين بس که ابوحاتم رازى در کتاب «جرح و تعديل» مى گويد: حديث او نوشته مى شود ولى با آن احتجاج نمى شود،و حديث او قوى و محکم نيست.( ابوحاتم رازى، الجرح والتعديل، ج 5، ص 92 )

و نيز ابوحاتم از ابن معين نقل کرده که ابو اويس، مورد اعتماد نيست.



روايتى که در سندهاى اين دو نفر باشد، هرگز صحيح نيست. گذشته از اين، با روايت صحيح و ثابت مخالف مى باشد.



نکته قابل توجه اين است که ناقل حديث يعنى حاکم نيشابورى بر ضعف حديث اعتراف کرده و لذا به تصحيح سند آن نپرداخته است، ليکن بر صحت مفاد آن، شاهدى آورده که آن نيز از نظر سند سست و از درجه اعتبار ساقط است. از اين جهت به جاى تقويت حديث، بر ضعف آن مى افزايد. اينک شاهد واهى او:





سند دوم روايت «وسنتى»



حاکم نيشابورى با سندى که خواهد آمد، از ابوهريره بطور مرفوع(حديثى که رواى، آن را به معصوم نسبت ندهد، مرفوع مى نامند )  نقل مى کند:



«
انى قد ترکت فيکم شيئين لن تضلّوا بعدهما: کتاب الله و سنتى ولن يفترقا حتى يردا علىَّ الحوض»( حاکم، مستدرک، ج 1، ص 93 )



اين متن را حاکم با چنين سندى نقل کرده است:



«
الضبى»، عن: «صالح بن موسى الطلحى» عن «عبدالعزيز بن رفيع»، عن «أبى صالح» عن «أبى هريره».



اين حديث بسان حديث پيشين مجعول است و در ميان رجال سند، صالح بن موسى الطلحى آمده است.



سخنان بزرگان علم رجال را درباره او :

يحيى بن معين مى گويد: صالح بن موسى قابل اعتماد نيست. ابوحاتم رازى مى گويد: حديث او ضعيف و منکر است، بسيارى از احاديث او منکر را، از افراد ثقه نقل مى کند. نسائى مى گويد: حديث او نوشته نمى شود. در مورد ديگر مى گويد: حديث او متروک است.(حافظ مزى، تهذيب الکمال، ج 13، ص 96 - 97 )



ابن حجر در «تهذيب التهذيب « مى نويسد: ابن حِبَّان مى گويد: صالح بن موسى به افراد ثقه چيزهايى را نسبت مى دهد که شبيه سخنان آنان نيست. سرانجام مى گويد: حديث او حجت نيست و ابو نعيم مى گويد: حديث او متروک است و پيوسته حديث منکر نقل مى کند.( ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 4، ص 354- 355 )



باز ابن حجر در تقريب التهذيب (ابن حجر، تقريب التهذيب &ndash ج1 - ترجمه شماره 2902 ) مى گويد: حديث او متروک است.

و ذهبى در «ميزان الإعتدال» (ذهبى، ميزان الاعتدال، ج 2، ص 302 ) حديث مورد بحث را از او نقل کرده و گفته است که از احاديث منکر اوست.

 




سند سوم حديث «وسنتى»



ابن عبدالبرّ در کتاب «تمهيد» (التمهيد، ج 24، ص 331 ) اين متن را با سند ياد شده در زير نقل کرده است:



«
عبدالرحمان بن يحيى» عن «احمد بن سعيد» عن «محمد بن ابراهيم الدبيلى» عن«على بن زيد الفرائضى» عن «الحنينى» عن «کثير بن عبداللّه بن عمرو بن عوف» عن «ابيه» عن «جده».




سخنان بزرگان علم رجال را درباره ( کثير بن عبدالله )

امام شافعى در مورد کثير بن عبدالله مى گويد: او يکى از ارکان دروغ است.(ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 8، ص 377، ط دارالفکر تهذيب الکمال، ج 24، ص 138 ) ابو داود مى گويد: او يکى از کذابين و دروغگوهاست.(ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 8، ص 377، ط دارالفکر تهذيب الکمال، ج 24، ص 138  )

ابن حبان مى گويد: عبدالله بن کثير از پدر و جدش کتاب حديث را نقل مى کند که اساس آن جعل است. که هرگز نقل از آن کتاب و روايت از عبدالله حرام است مگر به عنوان تعجيب و نقد.(ابن حبان، المجروحين، ج 2، ص 221  )



نسائى و دارقطنى مى گويند: حديث او متروک است. امام احمد مى گويد: او منکر الحديث است و قابل اعتماد نيست و ابن معين نيز همين نظر را دارد.

شگفت از ابن حجر در کتاب «التقريب» است که در ترجمه او تنها به لفظ «ضعيف» اکتفا کرده و کسانى را که او را متهم به کذب کرده اند افراط گر خوانده است، در حالى که پيشوايان علم رجال او را به کذب و جعل متهم کرده اند و حتى ذهبى مى گويد: گفتار او واهى و سست است.  ( ميزان الاعتدال &ndash الذهبي &ndash ج 3 ص 406 &ndash 408 )





نقل بدون سند



مالک در «الموطأ» آن را بدون سند و به صورت مرسل نقل کرده و همگى مى دانيم چنين حديثى فاقد ارزش است.(مالک، الموطأ،  ص 889 - ح 3)





اين بررسى به روشنى ثابت کرده که حديث «وسنتى» ساخته و پرداخته راويان دروغگو و وابستگان به دربار امويان است که آن را در مقابل حديث صحيحِ «وعترتى» جعل کرده اند.





------------------------------

در مورد اهل بيت :



در صحيح مسلم آمده :

إنّ زيد بن أرقم سئل عن المراد بأهل البيت هل هم النساء ؟ قال: لا / وأيم اللّه ، إنّ المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر ، ثمّ يطلّقها ، فترجع إلى أبيها وقومها.



از زيد بن ارقم سؤال شد: آيا به زنان پيامبر (ص) اهل بيت پيامبر گفته مي شود يا خير؟

 
پاسخ داد همسر يک مرد از اهل بيت آن به حساب نمي آيد زيرا چه بسا زني با مردي يک عمر زندگي مي کند ولي در آخر عمر طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته و جزء اهل بيت پدر محسوب مي شود.



 (  صحيح مسلم: ج 7 ص 123، (رقم 6381)، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علي بن أبي طالب ع  )



منبع: وبلاگ شبهاي پيشاور



خادم المهدي
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  زهرا محمديان رسناني     -   تاريخ:  02 تير 88 - 00:00:00
متشكرم خيلي استفاده كردم.




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما