* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 20 اسفند 1386 تعداد بازديد: 3555 
وهابيت و تشويش عقائد
 
آنها از زمان هاي دور هنوز بر منبرهايشان فرياد مي کشند. نوشته هاي مضحک و نوارهايشان بارها نسخه برداري و توزيع مي شود و به کسي که اين نوارها را انتشار مي دهد، مي گويند خدا به تو جزاي خير دهد! اين بهترين هديه براي برادر مؤمن توست. چرا؟! زيرا شيعه معتقد به تقيّه است و قرآن را تحريف کرده و جمع بين صلاتين و هکذا سخنان ديگر!


بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


 

وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى

 

و الحمد لله ربّ العالمين، رفيع الدّرجات، رافع السّماوات، لا إله إلا هو ربّ العرش العظيم، غافر الذّنب و قابل التّوب.

 

 

 

اللّهم وفّق و يسّر و أعِن و استُر، و لا تجعل أمرنا علينا غمّة يوم نلقاك بحق محمد وآل محمد، آمين رب العالمين.

 

تشويش عقائد هميشه بوده است!

 

تا همين چند سال پيش نوع خطاب و تعامل با شيعه، لگد و ترس بوده، و قبل از آن تازيانه، شلاّق و شمشير و طعنه زبان، که امراء صالح شان در مورد شيعه به کار مي بردند!

 

هزاران سال با شيعيان بدين گونه (با اذيت و آزار و شکنجه و زندان تا دم مرگ) رفتار کردند.

 

امّا اين اعمال تمام نشده و در روزگاران ما به خاطر مراعات احساسات جهان عرب و کميته هاي حقوق بشر! شکلش تغيير يافته و جايش را به دهليزهاي متعفّن و سردابهاي تاريک داده است.

 

 

در مورد عقايد شيعه، روش خشونت و قهر و اتهاماتي چون کفر و خروج از دين و بدعت و فسق عادت علمايشان بوده و پيوسته اين اسلوب منطقي! گرد پيروان اهل بيت (ع) چرخيده و صاعقه هاي تهمت و دروغ، سيل وار آنها را در برگرفته است. شيعه هزاران سال است که منتظر روش عقلاني از جانب آنهاست! ...      

 

اگر يکي از ما شيعيان بخواهد تهمت ها و ياوه گويي هايي که از اول تاريخ تا امروز به ما شيعه اماميه نسبت داده اند را گرد آورد، کتابها و جزوات و بلکه دايرة المعارفها خواهد شد!

 

ولي اين افتراها با قلمهايي اجاره اي که صاحبانش به آنها دلخوش کرده اند! نوشته شده و به جاي گفتگو با حجّت و برهان، گفتن و شنيدن، به ابزار قدرت و خشم و عصبيّت روي آورده اند و آسمان شيعه را با ابرهاي دشنام و بدعت و خروج از ملّت اسلام و ... تيره و تار کرده اند.

 

"شيعيان هيزم جهنّمند و همه کافر و مشرک و عبادت کننده گِل و بت هستند و هدف اول و آخرشان احياي مذهب مزدکي و مجوسي و زردشتي و قرمطي و هندويي، ساساني و کنفسيوسي و چيزهاي عجيب و غريب ديگر است".

 

شيعه چنين و چنان کرده، و خود نمي دانيم چه کرده ايم؟! الي ما شاءالله افتراها و اکاذيب!

 

وهابيون همه اينها را به خاطر دو هدف مي گويند که هدف سومي برايش پيدا نمي شود، اول اينکه اين کوه اکاذيب و اراجيف هر چه بيشتر و بزرگتر شود تا مردم را از شناخت و فهم صحيح حقيقت آنچه که اهل بيت (ع) گفته اند، بازدارند.

 

شکي نيست که اينان هدفي جزء محو حقيقت اهل بيت(ع) در برابر جويندگان حقيقت و محبان اهل بيت (ع) ندارند ؛ زيرا کلمات اهل بيت (ع) در نفوس پاک، بسيار قوي و تأثير گذار است، چرا که کمترين نور نيز تاريکي را از بين خواهد برد ، تا چه رسد به انسانهايي که خداوند رجس و آلودگي را از آنان دور کرده و تطهيرشان نموده، و آنان اهل بيت (ع) مي باشند...

 

هدف ديگرشان از اين دروغ هاي هزار ساله و مداوم، ممانعت از بهره گرفتن از نتايج فهم صحيح مذهب اهل بيت (ع) است، اين ممانعت و حرمان به خاطر اين است که بتوانند در برابر هر گونه مقايسه و مقارنه برحق و صحيحي که انسانهاي پاک، بين دين خودشان و دين اهل بيت (ع)  انجام مي دهند، حائل ايجاد کنند و فساد اعتقادات وخالي بودن مذهب و رخنه هاي فکري آنان آشکار نشود و جنس اصيل از غير اصيل و نور مبين از ضلال قديم شناخته نشود، والاّ چگونه مي توانستند غشّ ونادرستي سخنانشان را به عوام پيروانشان تفسير کنند: "با هيچ شيعه اي مناقشه نکن، زيرا او تو را با کلام خود سحر و جادو مي کند!"، { {قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}(بقرة/118) ، {كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ}(ذاريات/52) ، {أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ}(طور/15). 

 

اتهام تحريف قرآن، چرا؟

 

سخن گفتن در چنين موضوعي از سر فراغت وقت يا هوا و هوس يا کنجکاوي نبوده است، زيرا انسان غيور شک نمي کند که گودالي اينچنين عميق در عمق اين موضوع وجود دارد که آويختن به آن بهانه اي براي دشمنان اهل بيت(ع) شده ، که در پيدا کردن حيله اي براي خصومت با دين حنيف تشيع عاجز شده اند.

 

تهمت تحريف قرآن بر شيعه، که وهابيت مدّت زماني طولاني است که هر از گاهي آن را علم مي کند، تيري است که در حقيقت (با آن) به خود قرآن طعنه مي زنند و چه طعنه اي عظيم!

 

اين فتنه آزموني براي تمام ملت است، تا جايي که حتّي بعضي از مسلمانان، شيعه و سنّي، در سلامت قرآن از تحريف شک نموده اند.

 

در صفحات اينترنت، بعضي استدلالات اهل کتاب که از اسلام مرتد شده اند را ديده ايم که گمان مي کنند آنچه باعث ورود آنها به اسلام شده بود، يعني کتاب خداي عزّ و جلّ از بين رفته، در حالي که اين تنها کتابي است که دست تحريف در آن راه نيافته و همان که در انجيل آمده در قرآن هم هست. ودليلشان هم افتراهاي وهابيت بر شيعه است! باني همه اينها کيست؟! چه کسي چنين افترايي را نسبت داده؟!

 

وهابيت مصرّانه و مجدّانه تمام تلاش خود را به کار گرفته اند تا چهره قرآن را مخدوش سازند، به اين گمان که مذهب اهل بيت (ع) را زشت جلوه نمايند، امّا از اين غافلند که با اين کار، فقط به قرآن صدمه وارد مي کنند، چه بسيار شيعه و سنّي که در سلامت قرآن از تحريف شک کردند و از مذهب خودشان هم برنگشتند!

 

اين روش وهابيت از زمانهاي طولاني شکل گرفته. آنها پيوسته در پي تهمت زدن و بدنام کردن شيعه بوده اند، تهمت تحريف قرآن گوش بسياري را پر کرده و کساني از سر جهل و ناداني و بي اعتنايي ،منحرف شده اند، آنها  نصيحت را به معني طفره رفتن و پوشاندن و شکست، حساب مي کنند! لذا ما، بين دو آتش قرار گرفته ايم، تحريف قرآن از يک سو و رضايت به ظلم و کذب از سوي ديگر، پس راهي غير از زبان نصيحت را بايد در پيش گرفت؛ و آن راه رو در رو قرار دادن آنها با حقايقي است که در  مذهب خود دارند، و چاره اي جز اين نيست!

 

مسلمان غيور از هر فرقه اي از مسلمين که  باشد، سني يا شيعه، بايد به هر وسيله ممکن اين نقشه خطرناک را از ريشه برکند.

 

شکي نيست که هر فردي که از عقايد وهابيت مطلع باشد، هيچ دوايي جز آنچه ما بيان کرديم براي آنان نافع نمي بيند، حتّي بعضي علماي سني نيز قائل به آن شده و گفته اند الزام شيعه به اين رأي موجب الزام تسنن هم مي شود، و کلمات بزرگان معتبر پيشين خود مانند طبري، ابن حجر، ابن تيميه، و ... را در تحريف قرآن تکرار کرده اند و به وجوب بستن اين در و قرار ندادن قرآن در معرض تيرهاي اتهام نصيحت کرده اند، آيا گوش شنوا و قلب فهيم و چشم بينايي نزد وهابيت يافت نمي شود؟!

 

همانطور که مي بينيد پيوسته امواج تشکيک را بر قرآن وارد مي سازند و قرآن را مکاني براي افترا هاي سفيهانه  و دروغ بافي هاي بي خردانه خود کرده اند و به حق مصداق استعاذه در اين آيه کريمه شده اند: {فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ}(النحل/98).

 

تحريف قرآن، تخريب آن و اغفال عوامّ است!

 

آنها از زمان هاي دور هنوز بر منبرهايشان فرياد مي کشند. نوشته هاي مضحک و نوارهايشان بارها نسخه برداري و توزيع مي شود و به کسي که اين نوارها را انتشار مي دهد، مي گويند خدا به تو جزاي خير دهد! اين بهترين هديه براي برادر مؤمن توست. چرا؟! زيرا شيعه معتقد به تقيّه است و قرآن را تحريف کرده و جمع بين صلاتين و هکذا سخنان ديگر!

 

ولي ما بايد بپرسيم آيا با طرح اين مواضع (صرفنظر از دروغ بودن آنها) آيا شما به نتيجه مطلوبتان مي رسيد؟! مطلوب منطقي که از طرح اين موضوعات قابل تصور است، اخراج شيعه از مذهب اهل بيت (ع) و داخل کردن آنان به مذهب عامّه است، ولي اين طرح، آيا شما را به مرادتان مي رساند، نه، مگر آنکه قصد شما دلقک بازي باشد!

 

مي توان اين مسأله را اينگونه توضيح داد که مذهب تشيّع بر رکني پايدار است که با استناد به آن، از مذهب عامّه جدا مي شود، شيعه، اهل بيت (ع) را حجّت بين خود و خداي عزّ و جلّ و منبع دريافت سنّت صحيح پيامبر و احکام شريعت بعد از پيامبر صلّي الله عليه و آله قرار مي دهد، با دلالت بر حديث متواتر ثقلين که پيامبر (ص) در آن به امّت وصيّت نمود که  به کتاب و عترت تمسّک جوييد، اين حديث را الباني در کتابش سلسلة الصحيحة آورده است:

 

" قال رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم : أيها الناس ! إني تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا ، كتاب الله ، وعترتي أهل بيتي "[1][1] 

 

بنابر اين حديث، مشايعت و پيروي از اهل بيت(ع) خطّ فاصل بين دو مذهب است پس اگر بطلان مذهب شيعه از اساس، ثابت شود، انسان عاقل بايد از خودش بپرسد آيا با طرح اين مواضع لطمه اي به اهل بيت(ع) وارد خواهد شد؟! بالطبع نه، زيرا مشايعت اهل بيت(ع) متوقف بر اعتقاد به تقيه نيست و اگر ثابت شود که تقيه جايز نيست، اين طرح نه شيعه را از تشيع خارج مي کند و نه به مذهب سنت وارد مي کند، و همين طور است سخن از تحريف قرآن، زيرا آن هم باعث خروج از تشيع و ورود به تسنن نمي شود، و ديگر موارد اتهامي آنان نيز به همين صورت است، مگر اينکه گفته شود تحريف قرآن موجب کفر مي شود که اين سخن هم مطلقاً اشتباه بزرگي است که إن شاء الله اثبات خلاف آن را با سخنان علماي اهل سنّت خواهيم آورد، فرض مي کنيم که تحريف قرآن موجب کفر است، امّا آيا اين سخن از نظر مذهب عامّه (تسنن) صحيح است؟!

 

چرا وهابيت اين مواضع را که محلّ نزاعي در آن نيست مطرح مي کنند، در حالي که مذهب تشيع پيرو مکتب اهل بيت(ع) است؟!  آيا چيزي جز اتهام تحريف قرآن نبوده که به شيعيان نسبت دهند؟!

 

استدراج و خدعه در مباحثه وهابي!

 

در اينجا اشکالي ندارد اگر سخني ذکر کنيم تا معني کلام ما را بيشتر به فهم نزديک سازد. مباحثه وهابيت تنها تلاشي مجدّانه براي طعن و ترديد در کتاب خداست، آنها اکنون راهي را در مباحثه مي روند که طرف ديگر را خواسته يا ناخواسته به موضوع تحريف قرآن نشانه روند! هنگامي که شيعه در لبّ موضوع و اصل اختلاف، يعني تعيين محلّ دريافت و أخذ دين بعد از پيامبر (ص) يعني حديث ثقلين با آنها بحث مي کند، آن وهابي ناگهان مي گويد: بايد از ثقل اکبر سخن بگوييم! اين اولين روش است!

 

روش ديگر بحث با آنان اين است که آنها قبل از مباحثه مي گويند: داور و مرجعي را مي خواهيم که به هنگام اختلاف به آن استناد کنيم، به او مي گويي کتاب خدا را بين ما و شما قرار دهيم، به تو جواب مي دهد: شيعه معتقد به تحريف قرآن است! و بعد از آن همينطور مناقشه و گفت وشنود و ردّ  و انکار و درگيري بر سر کتاب خدا خواهد بود!

 

آنان به همين گونه حيله مي سازند و اختلاف بين شيعه و سنّي را به قرآن نسبت مي دهند که آيا قرآن تحريف شده يا نه؟ و ما گفتيم که اثبات عدم تحريف قرآن به تشيع و پيروي از اهل بيت(ع) خدشه اي وارد نمي کند!، و اين طرح و نقشه فقط باعث مي شود همه بلاها را سر قرآن در آوريد...

 

اگر در خدعه هاي گذشته آنان نظر کنيم در مي يابيم که همه مغالطه است، اسلوب اولشان در حصر کلام به ثقل اکبر و توجه صرف به يکي از دو ثقل، فقط دو معني مي تواند داشته باشد، يا دلالت حديث ثقلين پذيرفته مي شود که ديگر دليلي براي محدود سازي آن به يک ثقل نيست و اين در حقيقت پذيرش مرجعيت اهل بيت (ع) بعد از نبي مکرّم است، و يا از پذيرش دلالت اين حديث سرباز مي زند و به سمت تحريف قرآن مي رود (که حقيقت و حال وهابيت چنين است) هنگامي که به او گفته شود قبل از مناقشه در مورد خصوصيت هر کدام از دو ثقل و رأي و نظر دو مذهب در مورد آنها و مقدار تمسّک به آن، بايد دلالت حديث مشخص شود، يعني اينکه آيا معني ثقلين کتاب و عترت است يا منظور چيزي غير از اين دو بوده؟ و بعد از تعيين آن بحث از اينکه بايد بعد از وفات پيامبر (ص) از اين دو پيروي کرد، در اين موقع مناقشه منتقل مي شود به مرحله دوم که خصوصيات هر کدام از دو ثقل و احکام خاصّ آن دو مي باشد، نه اينکه نگاه خود را تنها به يکي از دو ثقل منحصر سازيم و مناقشه را قبل از اثبات دلالت حديث شروع کنيم!

 

 

امّا حيله دوم از اولي سخيفانه تر است؛ زيرا طرف شيعي عدم تحريف قرآن را پذيرفته به اين معني که اگر کسي  چيزي را پذيرفته، با آن همراه و هماهنگ است، حتي اگر به آن ايمان نداشته باشد، و چگونه است حال کسي که حقاً مؤمن به آن است؟! اين امري بديهي و از اولويّات تکفير منطقي مي باشد، لذا غير معقول است که بگويد بعضي علماي شيعه معتقد به  تحريفند، که به فرض اعتقاد آنان آيا به اين معني است که شيعه مسلمان نيست؟! يا اينکه اسلامش اسلام صحيحي نيست؟! در حالي که رأي عدم تحريف قرآن نظر مراجع شيعه در طول قرون متمادي بوده است! بالاتر از آن کسي که معتقد به تحريف قرآن است نگفته است که آيات تحريف شده با قرآن موجود متعارض است تا اينکه مسأله تحريف مانع قرار دادن قرآن کنوني به عنوان محور بحث و مذاکره باشد، پس همه بر اين متفقند که آنچه در مصحف آمده را مي توان محور و مرجع قرار داد  بلا معارض! 

 

وهابيون سدّ باب مناقشه در تحريف قرآن و در هر موضوع ديگري را نمي پذيرند، لذا وقتي وهابي تلاش مي کند بر عقول مردم بخندد مناقشه در تحريف قرآن را شروع مي کند، از او مي پرسيم: ضابطه اي که در مناقشه بايد بر آن تکيه کنيم چيست؟! آيا قرآن است؟! در حالي که آن خود مورد مناقشه است؟! اينجاست که بايد پايه استنادي خود را تغيير دهد مثلاً انديشه و تعقّل خود را، که هرگز آن را تغيير نخواهد داد، زيرا اصلاً عقل عضو حزب آنان نيست! يا اينکه ناداني  و سفاهتش را کنار بگذارد در مقابل آنچه که طرف مقابل پذيرفته است، و  بر اين اساس معني بديهي و منطقي گوينده اين سخن که هر کس چيزي را بپذيرد، هماهنگ و همراه با آن مي شود، را توضيح دهد!

 

خند دار اين است که زماني که وهابي حاکميت و مرجعيت قرآن به هنگام اختلاف را از شيعه قبول نکرده، (زيرا شيعه به گمان وي معتقد به تحريف قرآن است) امّا استدلالات مخدوش وهابي همه از قرآن مطرح مي شود، و اين وهابي نابغه! از شيعه تعجب مي کند که چطور به استدلال قرآني وي اقرار نمي کند؟!! با اينکه آن وهابي مي گويد صحيح نيست که شيعه در مناقشه به قرآن اعتماد کند؟!! چه عقلانيتي در اين شخص وجود دارد؟!

 

اميدواريم خواننده محترم متوجه اين مغالطات و حيله هايي که وهابيت در بحث از کتاب خدا مي آورند و تلاش دارند  بحث را منحصر به تحريف قرآن سازند، شده باشد.

 

نويسنده: أبو العباس الفخر الرازي

 

ترجمه: سلام شيعه

 
1- سلسلة الأحاديث الصحيحة لناصر الدين الألباني ج4ص355ح1761.


    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  سيد هادي محسني     -   تاريخ:  20 اسفند 90 - 21:40:23
وهابيت که زاييده افکار محمد بن عبد الوهاب است در برهه اي از زمان به تاخت و تاز هايي در حجاز اقدام نمود و ضمن تلاقي با سياست و سياسيون يکه تازي هايي در ميدان سياست انجام داد. در اين مقال سعي بر آن است ضمن معرفي اختصار گونه آراء و عقايد وهابيون به بررسي و نقد اين جريان پرداخته شود. محمد بن عبد الوهاب در سال 1115 هجري در شهر عيينه در بلاد نجد متولد شد، از آغاز جواني به استهزا و تخطئه برخي از اعمال مذهبي اهالي نجد پرداخت، مخالفت‌هاي وي تا بدانجا پيش رفت که پدر و برادرش نيز در مقابل وي ايستاده و طردش نمودند. ابن عبد الوهاب به دنبال اين مخالفت‌ها به عراق، شام و ايران سفر کرد و بلاد اسلامي بصره، بغداد، کردستان، همدان، دمشق و قاهره را ديد. ‏پس از بازگشت از مسافرت و به دنبال مرگ پدرش که از مهم‌ترين مخالفان وي بود، به تبليغ آرا و عقايد خود پرداخته خشم مردم را بيش از پيش برافروخت. عنوان‌هاي کلي تبليغات محمد بن عبد الوهاب مسائلي چون مبارزه با بدعت و خرافه در اسلام و بازگشت به آنچه وي سنت‌هاي واقعي و حقيقي مي‌ناميد، بود. با تشديد مخالفت مردم، او ابتدا به عيينه رفت و نزد امير آن ابن معمر پناه گرفت و سپس به درعيه رفت و به امير آن محمد بن سعود، پناهنده شد. پس از آنکه ابن سعود دعوت او را پذيرفت پيمان دو طرفه‌اي ميان آن دو منعقد شد و به دنبال آن جمعي از روساي قبايل و مردم ديگري از اطراف دور آنان جمع شدند. آنها با سختگيري و خشونت تمام از طريق زور و شميشر ابن سعود اقدام به پيشروي نظامي و قتل و غارت در نواحي مجاور کردند و به اين ترتيب هم به غنائم فراواني دست يافتند هم بلاد مجاور را متصرف شدند. بدين طريق تحت پوشش جهاد در راه خدا و امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با شرک که دعوت وهابيت مدعي آن بود، قدرت سياسي و نظامي ابن سعود نيز مشروعيت و گسترش يافت بدين ترتيب بود که وهابيون وارد عرصه سياسي ـ اجتماعي شده و آرا و عقايد خود را در چندين مرحله گسترش دادند. با اين مقدمه به بررسي و نقد اصول عقايد وهابيون مي‌پردازيم. ‏ وهابيت به عنوان يک جريان ريشه در جريان‌هاي مذهبي گذشته در تاريخ اسلام دارد. اين جريان از نظر روحيه‌ها و خط مشي‌ها بسيار شبيه جريان خوارج صدر اسلام بود؛ هر چند که به ظاهر با آن مخالف بود. به اين معنا که اينان مانند خوارج، «لاحکم الالله» را شعار خود کرده بودند و مانند آنان از کلمه حق اراده باطلي داشتند و با ذهنيتي جزمي با بسياري از مسائل، با عنوان هايي چون شرک و بدعت مبارزه مي‌کردند. وهابيان به ظواهر احکام قرآن و سنت پايبند بودند و در اين راه تعصب شديدي به خرج مي‌داند. آنها ساير مسلمانان را تکفير و به جان و مال شان تعدي مي‌کردند. از جمله شعار‌هاي وهابيون که نه تنها هيچ گاه از حد شعار تجاوز نکرد بلکه در عمل رويه‌اي خلاف آن پيش گرفته شد، اين بود که اعلام مي‌کردند که با شرک و خرافات به مبارزه برخاسته و قصد شان بازگشت به سلف و سلف و صالح است. محمد بن عبد الوهاب شعار مبارزه با شرک و دعوت به توحيد را سر مي‌داد و البته منظور وي از توحيد همان تفسيري بود که از سوي شخص ابن عبد الوهاب ارائه و ترسيم مي‌گرديد. هر چند شعار مذکور في نفسه در برهه‌اي که ابن عبد الوهاب در آن مي‌زيست نياز جامعه اسلامي بود و در جامعه اسلامي آن روز جهل و ناداني و خرافات دامنگير مسلمانان بوده است، اما حقيقت اين است که آنها عملابسياري از معتقدات و آداب و افعال مسلمانان مذاهب مختلف را با ذهنيت‌هاي قشري و خشک خود به عنوان شرک رد مي‌کردند و شرک را شامل همه چيز، جز آنچه در فرقه وهابي تجويز شده، مي‌دانستند. بدتر از اين، آنها در عمل بيشتر مسلمين را مشرک، بت پرست و يا کافر قلمداد مي‌کردند و آنها را واجب القتل مي‌دانستند. بدين ترتيب، مبارزه با شرک و بدعت براي آنان شعاري عمومي به عنوان جهاد در راه خدا و توحيد، در واقع نوعي اعلام جنگ به سر تا سر جهان اسلام و پيروان همه مذاهب اسلامي بود و تنها شامل خود آنها نمي‌شد. ‏محمد بن عبد الوهاب و پيروان او مفهوم توحيد و کلمه لااله الاالله را طوري تفسير مي‌کردند که جز خودشان تقريبا موحد ديگري باقي نمي ماند. آنها در مقام نفي عبادت غير خدا، امور ذيل را شرک و بت پرستي مي‌دانستند و محکوم مي‌کردند:‏ زيارت قبور حتي مرقد مطهر رسول خدا (ص)، ساختن گنبد و بارگاه براي درگذشتگان نذر و چراغاني براي آنها، بوسيدن ضريح و نماز گزاردن درکنار آن، غير خدا را ندا کردن و سيد و مولاخطاب کردن و يا قسم خوردن به غير خدا، توسل، شفاعت و استغاثه نزد غير خدا حتي انبيا و اوليا. وهابيان معتقد بودند که فرد، تنها با بر زبان آوردن شهادتين مسلمان نمي شود و جان و مالش محترم نيست، چرا که قول بدون عمل اعتباري ندارد و کساني که به آداب و عبادات اسلامي آن گونه که ابن عبد الوهاب مطرح کرده، عمل نکنند، کافر و مشرکند و خون و مال و آنها حلال است، هر چند شهادتين را نيز گفته باشند. وهابيون با عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسير قرآن، تصوف و عرفان و هر گونه نو آوري به عنوان بدعت مخالفت مي‌کردند. آنها به پيروي از ابن تيميه، با هر گونه گرايش‌هاي عقلي، فلسفي و منطقي و تصوف و عرفان و تاويل و تفسير قرآن و با هر روش و شيوه اي که از ظاهر فراتر مي‌رفت، مخالف بودند و آنها به عنوان بدعت تحريم مي‌کردند. ابن عبد الوعاب اظهار مي‌داشت: «ان کل بدعت ضلاله و کل ضلاله في النار».‏ آنها به آنچه از قديم مانده، سخت پايبند بودند و عقايد صحيح اسلامي را در همان ظواهر و صورت قرآن و سنت منحصر مي‌دانستند و از هر گونه تفسير و ژرف نگري و بهره گيري از عقل، علم و فلسفه در تعاليم دين و تطبيق آنها با مقتضيات زمان اجتناب مي‌ورزيدند. همچنين کليه امور عصر پيامبر را براي مردم در همه اعصار کافي مي‌دانستند. در واقع آنان اصل را بر اين قرار مي‌دادند که همه امور و پديده‌ها در طول قرون جز آن چيز هايي که در نص صريح قرآن و سنت پيامبر (ص) آمده است حرام است و اصل مباح بودن امور و پديده‌ها را در چيز هايي که نص صريح در حرمت آنها وجود ندارد قبول نداشتند. با آنکه وهابيون در شعار هايشان دعوت به وحدت مي‌نمودند و از وحدت اسلامي داد سخن مي‌دادند. در دوراني که دولت مسلمان عثماني به دليل درگيري با غرب و مواجهه با دولت‌هاي استعماري اروپايي بيش از هميشه نيازمند وحدت در صفوف داخلي و در قلمرو اسلامي بودند، ابن عبد الوهاب و وهابيون به سبب درکي نادرست از وضع موجود يک جهت گيري شديد ضد عثماني را تعقيب مي‌کردند و بدين ترتيب همسو با اهداف استعماري غرب و در کنار آنها قرار گرفتند. هر چند جريان وهابيت آن گونه که برخي بر سبيل اغراق ابراز داشته اند هرگز تاثير گسترده اي در سر تا سر جهان اسلام نگذارد اما اين جريان بر برخي رجال ديني، شخصيت‌ها و حرکت‌هاي مذهبي و اصلاحي در شمال آفريقا و بلاد عربي خاورميانه و هند و پاکستان تاثير گذاشت. به طور کلي تاثيرات وهابيت بر شخصيت‌ها و جريان‌هاي اسلامي منفي و زيانبار بود و نه تنها در رفع رکود و جمود فکري ـ فرهنگي و اجتماعي مسلمين و انحطاط داخلي جهان اسلام کمکي نکرد، بلکه اساسا خود عامل مهمي در تشديد عقب ماندگي مسلمين و انحراف نهضت‌ها از مسير صحيح اصلاح طلبي ديني و اسلام اصيل بود و آنها را از جهت گيري‌هاي اساسي اصلاحي و انقلابي و ضد استبدادي و ضد استعماري و جهاد و اجتهاد بازداشت.




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما