* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 27 ارديبهشت 1387 | تعداد بازديد: 3469 | |
شبهات حول ولايت ائمه (عليهم السلام) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: شبهات حول ولايت ائمه (عليهم السلام) پاسخ به شبهات : 27 / 02 / 1387 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني با توجه به موقعيت فعلي، مسلمانان، بيش از هر زمان ديگري نياز به وحدت کلمه و وحدت نظر دارند. چون الان دشمن در داخل خانه ما لانه کرده است و تلاش ميکند در ميان مسلمانان، تفرقه ايجاد کند و مسلمانان را به جان هم بياندازد و ثروتهاي کشورهاي اسلامي را به يغما ببرد. لذا، آنچه که امروز، ضرورت اقتضاء ميکند، وحدت و تکيه کردن بر مشترکات است. تمام فِرَق اسلامي ـ شيعه و سني ـ در امروز، يک خداي را ميپرستند و به سوي يک قبله نماز ميخوانند و صدها ما به الإشتراک دارند و به تعبير مرحوم شرف الدين (ره): ما به الإشتراک فِرَق اسلامي، چندين برابر ما به الإفتراق ما است. از آنچه که موجب ميشود تفرقهها و رنجشها بيشتر شود، اجتناب کنيم و بعضي از جلسات که تشکيل ميشود، مخصوصا در ايام ربيع الأول که اهانتها و جسارتها و افتراءها ميشود و به تعبير يکي از مراجع عظام تقليد بزرگوار که فرمود: افتراء بستن بر کفّار حربي هم حرام است. همچنين فحش دادن و جسارت کردن، هيچ محمل شرعي ندارد و يکي از مصيبتهايي که ما داريم، اين است که بعضي از عزيزان هملباسي و منبريها، يا توجه ندارند و يا غفلت دارند و يا جاهل هستند و يا خواسته يا ناخواسته، کمک به دشمنان اسلام ميکنند و گاهي مطالبي را بر بالاي منبرها مطرح ميکنند که موجب ميشود طرف مقابل هم جبهه بگيرد و آنها هم اينچنين ناسزاها و افتراءها را به مکتب نوراني تشيع و علماي بزرگ شيعه داشته باشند. در روايت آمده است که امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: مخالفين را ناسزا نگوييد و اگر شما آنها را ناسزا بگوييد، آنها هم به ما ناسزا خواهند گفت. وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ سوره انعام/آيه108 يکي از عزيزان منبري ما در اصفهان، منبر رفته و يک سري مطالبي را گفته که گفتن آنها صحيح نيست و به تعبير يکي از مراجع عظام تقليد: اين طور جلسات علني که اهانت و جسارت و فحش داده ميشود و موجب تفرقه ميان مسلمانان و موجب به خطر انداختن حيثيت برادران شيعي ما در ايران و ساير کشورهاي اسلامي و غير اسلامي ميشود، قطعا مورد رضايت ائمه (عليهم السلام) نيست. در عکس العمل به صحبتهاي ايشان، يکي از برادران روحاني اهل سنت زاهدان، مطالبي را گفته که ما اهانتها و جسارتهاي هر دو نفر را محکوم ميکنيم. همچنين نسبت به مطالب اين عالم سني که مدعي شده است شيعه براي اين حرفها، مدرکي ندارد يا مطالبي را به دروغ به علماي شيعه بسته است، ما در اين جلسه و در جمع با صفاي دوستان در حوزه علميه قم و مدرسه فيضيه که بزرگ پايگاه فرهنگ شيعه در جهان است، مقداري صحبت ميکنيم. ابتداء، مطالب اين برادر سني را که مطرح کرده، بازگو ميکنم و بعد سخنان او را تحليل ميکنم. صحبتهاي ايشان را در چند جمله ميشود خلاصه کرد: نکته اول: ايشان ميگويد: شما به ما افتراء ميبنديد که ما به شما ميگوييم: شما بعد از نماز، 3 مرتبه دستهاي خود را بلند ميکنيد و ميگوييد خان الأمين. چون قرار بود که حضرت جبرئيل، وحي را به حضرت علي (عليه السلام) برساند، ولي به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داد. اين، افتراء ما به شما نيست و سيد نعمت الله جزائري در کتاب أنوار نعمانيه، صفحه 237 آورده است: حضرت جبرئيل مأمور بود که وحي را به حضرت علي (عليه السلام) برساند، ولي به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رساند. جواب: ما در اينجا به اين برادر عزيز و کليه کساني که در طول اين 14 قرن، اين افتراء را به شيعه بستهاند ـ مانند ابن حزم آندلسي و ابن تيميه در منهاج السنة، جلد1، صفحه23 و 24 ـ عرض ميکنيم که ما تا کنون هيچ شيعهاي را در تاريخ نيافتيم و نديديم که معتقد باشد حضرت جبرئيل امين، موظف بود وحي را به امير المؤمنين (عليه السلام) برساند. عبارتي که ايشان از انوار نعمانيه نقل ميکند، نشانگر اين است که ايشان اين کتاب را نديده است، چون انوار نعمانيه، 3 جلد است و بايد اشاره ميکرد که در فلان جلد و فلان صفحه است. ما براي مزيد اطلاع ايشان عرض ميکنيم که اين عبارت را مرحوم سيد نعمت الله جزايري در جلد2، صفحه237 مطرح ميکند و در ضمن بحث فِرَق باطله شيعي، فرقه خطّابيه و غرابيه را مطرح ميکند و ميگويد که يکي از فرقههاي فاسد و ضاله شيعه که خود را به تشيع بستهاند و حتي مسلمان نيستند، غرابيه هستند که معتقد هستند جبرئيل مکلف بود وحي را به حضرت علي (عليه السلام) برساند، ولي به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رساند. اين مطلب را سيد نعمت الله جزايري به عنوان نقل يک قضيه تاريخي از يک فرقه ضاله و فاسد مطرح ميکند. اين عبارت در کتاب الفَرْق بين الفِرَق آقاي بغدادي شافعي ـ از علماي قرن 5 ـ صفحه237 مطرح شده است. اگر بنا است که يک مؤلف، رأيي را از يک فرقه فاسد نقل کند و نشانه التزام مؤلف به آن باشد، بايد بگوييم که آقاي شهرستاني، مؤلف کتاب الملل و النحل که هزاران فرقه اسلامي را مطرح کرده است، معتقد به همه اينها بوده است؛ همچنين اگر ابو طاهر بغدادي شافعي در الفَرْق بين الفِرَق که صدها فِرَق را بحث کرده است. ما، اين برخورد را برخورد درست و با انصاف و جوانمردانه نميبينيم. نکته دوم: ايشان ميگويد: شما شيعيان به دروغ به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) افتراء بستهايد که ميفرمايد: يا علي! محبت تو، نشانه حلالزادگي و دشمني و بغض نسبت تو، نشانه حرامزادگي است. ما همچنين چيزي نداريم. جواب: کتابهاي متعددي در اين زمينه نوشته شده است، مانند أسني مطالب آقاي جزري که مدعي است: ما فرزندان خودمان را امتحان ميکرديم با محبت و عداوت علي که آيا از نسل ما هستند يا حرامزاده؟ اگر احساس ميکرديم که در دل فرزندانمان محبت علي هست، ميفهميديم که حلالزاده است و از نسل ما است و اگر محبت علي را نداشت و دشمني با او داشت، احساس ميکرديم که از نسل ما نيست. آقاي محب الدين طبري در رياض النضره و مرحوم علامه اميني (ره) در الغدير، تمام اين موارد را مطرح کرده است. نکته سوم: نکتهاي که از دير باز، براي کوباندن فرهنگ شيعه و شيعيان مطرح بود، اين است که ايشان ميگويد: شما مخالف و دشمن علي هستيد و پيرو او نيستيد. چون علي در طول 25 سال حکومت ابوبکر و عمر و عثمان، با آنها همکاري داشت و با همديگر رفيق بودند و با صلح و صفا زندگي ميکردند و امير المؤمنين هيچگونه اعتراضي به اين قضيه نداشت و نشانه صلح و صفاي امير المؤمنين با خلفاء، اين است که علي دختر خود، أم کلثوم را به عمر داد و اگر واقعا عداوت حاکم بود، همانطور که شما شيعيان مدعي هستيد، قطعا اين ازدواج انجام نميگرفت. جواب: اين، بحثي است که حتي در محيطهاي دانشگاه مطرح شده است و خيلي از جوانان، حضوري يا تلفني سوال ميکنند و چماقي شده است براي کوباندن شيعه در دست وهابيت. در اينجا، خيي خلاصه و فشرده عرض کنم که ما يک دفعه ميخواهيم اين قضيه را از منابع شيعي بررسي کنيم و يک دفعه از ديدگاه منابع اهل سنت. بعضي از روايات در اين رابطه هست که به هيچ وجه قابل تصديق نيست؛ مانند آمدن دختر جنّي و به صورت أم کلثوم در آمدن که ما اينها را شايسته فرهنگ شيعي نميدانيم. در بعضي از کتابها هم به صورت مرسل و يک قضيه داستاني مطرح شده است و نه سندي دارد و نه اعتباري دارد. از منظر شيعه اما آنچه که ميتوانيم به عنوان يک سند صحيح از منظر فرهنگ شيعه مورد مطالعه قرار بدهيم، روايتي است که مرحوم کليني (ره) در کافي مطرح کرده است و ميگويد: عمر به خواستگاري ام کلثوم آمد. حضرت علي (عليه السلام) فرمود: دختر من، بچه است و وقت شوهر دادن او نيست. خليفه دوم ناراحت برگشت و در بين راه، عباس ـ عموي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ـ را ديد و گفت: ما لي أبي بأس؟ قال: و ما ذاك؟ قال: خطبت إلى ابن أخيك فردّني، أما و الله! لأعورن زمزم و لا أدع لكم مكرمة إلا هدمتها و لأقيمن عليه شاهدين بأنه سرق و لأقطعن يمينه فأتاه العباس فأخبره و سأله أن يجعل الأمر إليه فجعله إليه. آيا من عيبي دارم؟ عباس گفت: نه. عمر گفت: من رفتم پيش علي و دخترش را خواستگاري کردم، ولي به من نداد. قسم به خدا! تمام فضائل شما بنيهاشم را نابود ميکنم و دو شاهد دروغين درست ميکنم که علي دزدي کرده و دستش را ميبرم. عباس آمد خدمت علي و قضيه را گفت. علي هم با اصرار عباس، قضيه را به او واگذار کرد و خودش اقدامي نکرد. الكافي للشيخ الكليني، ج5، ص346 وقتي از شيخ مفيد (ره) سوال ميکنند: نظر شما در مورد تزويج أم کلثوم به عمر چيست؟ ميفرمايد: أن المناکح علي ظاهر الإسلام دون حقائق الإيمان. ما معتقديم که دختر دادن و دختر گرفتن، مبتني بر شهادت دادن بر وحدانيت و رسالت است و شيعه بودن در تزويج، شرط نيست. المسائل العكبرية للشيخ المفيد، ص61 امير المؤمنين (عليه السلام) مضطر بود. اضطرار، خيلي از محذورات را براي انسان، مباح ميکند. وقتي انسان در اضطرار قرار ميگيرد، خيلي از محرمات براي انسان، حلال و گاهي هم واجب ميشود. ما به اهل سنت، هم دختر ميدهيم و هم دختر ميگيريم. دختر دادن به يک سني يا دختر گرفتن از غير شيعي و مسلمان ظاهري، نه دليل بر فضيلت است و نه دليل بر تقبيح. در روايت صحيح ديگري از شيعه آمده است که امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: إن ذلک فرج غصبناه. او، ناموسي بود که به زور از ما غصب کردند. الكافي للشيخ الكليني، ج5، ص346 از منظر اهل سنت اين قضيه در کتب صحاح آنها مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم و ديگر صحاح نيامده است. اولين کسي که اين قضيه را مطرح کرده است، آقاي ابن سعد در الطبقات الکبري است و بعد از او، ابن حجر در الإصابة آورده است و ديگر بزرگان اهل سنت، اين قضيه را مطرح کردهاند. در آنجا هم چند مسئله مورد توجه است. مسئله تهديد هم در منابع اهل سنت آمده است که خود ابن سعد در الطبقات الکبري، جلد8، صفحه464 و محب الدين طبري در ذخائر العقبي، صفحه168 مطرح کرده است: وقتي علي عذر خواست که دختر من، کوچک است و هنوز در حد شوهر دادن نيست، آقاي عمر اعتراض کرد و گفت: لا والله! ما ذلک بک و لكن أردت منعي. به خدا قسم، اين عذر پذيرفته نيست و تو بهانه ميآوري که دخترت را به من ندهي. آقاي دولابي ـ از علماي اهل سنت ـ در ذرية طاهرة، صفحه158 و آقاي محب الدين طبري در ذخائر العقبي، صفحه170 و هيثمي در مجمع الزوائد، جلد4، صفحه272 و طبراني در المعجم الكبير، جلد3، صفحه45 آوردهاند: وقتي عقيل به علي اعتراض ميکند: چرا همچنين کاري کردي و دخترت را به عمر دادي؟ علي ميفرمايد: و لکن درة عمر أحرجته إلي ما تري. شلاق عمر بود که مرا وادار کرد به اين قضيه تن بدهم. در منابع اهل سنت نکاتي را مطرح کردهاند که شايسته گوينده لا إله إلا الله نيست، چه رسد که انسان، آن را به خليفه رسول الله نسبت دهد که خود را امير المؤمنين مطرح کرده است. ابن حجر عسقلاني ـ که هم مشي با وهابيت و معاصر ابنتيميه بود ـ در کتاب الإصابة في تمييز الصحابة، جلد8، صفحه465 ميگويد: وقتي علي مجبور شد: فأرسل بها إليه، فكشف عن ساقها، فقالت: مه! لولا إنك أمير المؤمنين للطمت عينيك. ... عمر بن خطاب از ساق ام کلثوم گرفت و دست زد. ام کلثوم عصباني شد و گفت: اگر تو خليفه مسلمين نبودي، چشمانت را درميآوردم. اين را ابن حجر عسقلاني نقل کرده است، نه علامه مجلسي (ره) و نه کليني (ره) و نه شيخ طوسي (ره) و ... . آقايان اهل سنت نقل ميکنند: و وضع يده علي ساقها فکشفها، فقالت: أ تفعل هذا؟ لو لا أنك أمير المؤمنين لكسرت أنفك، ثم خرجت حتى جاءت أباها فأخبرته الخبر و قالت بعثتني إلى شيخ سوء. عمر، دست به ساق ام کلثوم زد و ام کلثوم عصباني شد و گفت: آيا از تو، اينچنين کاري؟ اگر امير المؤمنين نبودي، بينيات را ميشکستم. ام کلثوم نزد علي آمد و گفت: مرا به سوي يک پيرمرد زشتي فرستادي؟ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1954 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج19، ص473 - أسد الغابة لإبن أثير جزري، ج5، ص614 - سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص501 ـ ذخائر العقبى للطبري، ص168 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج4، ص138 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج24، ص272 آقاي سبط ابن جوزي از جدش ابن جوزي نقل ميکند: اين قضيه را که نقل کردهاند عمر دست به ساق ام کلثوم زد: و الله! هذا قبيح لو کانت أمة لما فعل بها هذا. ثم بإجماع المسلمين لا يجوز لمس الأجنبية، فكيف ينسب عمر إلى هذا. به خدا قسم! اگر دختر علي نبود و يک کنيز بود، شايسته نبود که همچنين کاري با او شود. لمس کردن زن أجنبي، به اجماع مسلمين، خلاف شرع است. چگونه است که آن را به عمر نسبت دادهاند؟! يا ميخواهد اين قضيه را تکذيب کند و يا ميخواهد کار عمر را تقبيح کند. آقاياني که معتقدند اين قضيه صورت گرفته است، اگر صدر روايت را ميپذيرند، بايد ملتزم به ذيل روايت هم باشند. با توجه به اين مطالب، آيا اين ارتباط خانوادگي و تزويج، ميتواند نشانه صلح و صفا ميان امير المؤمنين (عليه السلام) و عمر بن خطاب باشد؟ قطعا اينچنين نيست. اين، نه تنها فضيلت نيست، بلکه از مطاعن و قبائح شمرده ميشود و شايسته رهبر جامعه اسلامي نيست. نکته چهارم: ايشان ميگويد: شما بالاي منابر نقل ميکنيد: عمر متعه را حرام کرده است و اين دروغ و افتراء است. آن که متعه را حرام کرده است، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بوده است که در جنگ خيبر حرام کرده است و شما بر خلاف نظر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و حضرت علي (عليه السلام)، به متعه عمل ميکنيد و زنازاده را زياد ميکنيد. عامل نشر زنازاده، شما شيعيان هستيد. ايشان حدود 20 دقيقه در اين زمينه حرف ميزند و ميگويد: اين زنازاده و حرامزاده و صيغهزادهاي که در اصفهان منبر رفته، يک مدرکي هم ارائه نميدهد که آقاي عمر بن خطاب، متعه را حرام کرده است. جواب: اگر اين برادرمان به دنبال مدرک است، اگر صداي ما به گوش او رسيد، لطف کنند نظر خود را راجع به مدارکي که ما عرض ميکنيم، بيان کنند. اين که آقاي عمر، متعه نساء و حج را حرام کرده است، يک قضيه مفروغ عنه است که شايد صدها روايت در اين زمينه وجود دارد. من فقط به 3 کتاب فقهي معتبر اهل سنت استناد ميکنم و به روايات کاري ندارم. رواياتي که وارد کتب فقهي شده، معلوم است که خيلي از گردنهها را ردّ کرده است تا توانسته است وارد جوامع فقهي شود. در کتاب المبسوط سرخسي ـ مبسوط ترين کتاب فقهي اهل سنت ـ آمده است: و قد صح أن عمر رضي الله عنه نهى الناس عن المتعة، فقال: متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم و أنا أنهى الناس عنهما: متعة النساء و متعة الحج. اين صحت دارد که عمر، مردم را از متعه نهي کرد و گفت: دو متعه در زمان رسول الله بود و من مردم را از آن دو، نهي ميکنم: متعه نساء و متعه حج. المبسوط للسرخسي، ج4، ص27 آقاي سرخسي، مدرک را تصحيح کرده است و بالاترين مدرک است. آقاي ابن قدامه - از فقهاي بزرگ اهل سنت ـ ميگويد: و حكي عن ابن عباس أنها جائزة و عليه أكثر أصحابه عطاء و طاوس و به قال ابن جريج و حكي ذلك عن أبي سعيد الخدري و جابر و إليه ذهب الشيعة، لأنه قد ثبت أن النبي صلى الله عليه و سلم أذن فيها و روي أن عمر قال: متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم، أفأنهى عنهما و أعاقب عليهما؟ متعة النساء و متعة الحج. از ابن عباس نقل شده است که متعه جائز است و ... و ابن جريج و ابو سعيد خدري و جابر و شيعيان معتقد به جواز متعه هستند. زيرا ثابت شده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم)، متعه را جائز دانسته است و روايت شده که عمر گفت: دو متعه در زمان رسول الله بود و من مردم را از آن دو نهي ميکنم: متعه نساء و متعه حج. هر کس که اينها را انجام دهد، بر او حدّ جاري ميکنم. المغني لإبن قدامه، ج7، ص572 در مورد ابن جريج ـ از علماي بزرگ اهل سنت و از تابعين است ـ آمده است: و أما ابن جريج فإنه أوصى بنيه بستين امرأة و قال: لا تزوجوا بهن فإنهن أمهاتكم و كان يرى المتعة. ابن جريج، فرزندان خود را از ازدواج با 60 زن که آنها را متعه کرده بود، نهي کرد و گفت که آنها، مادران شما هستند سير أعلام النبلاء للذهبي، ج6، ص331 - تهذيب الکمال للمزي، ج4، ص544 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج7، ص263 آقاي ابن حزم آندلسي در کتاب المحلي ميگويد: قال عمر بن الخطاب: متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم و أنا أنهى عنهما و أضرب عليهما، هذا لفظ أيوب و فى رواية خالد أنا أنهى عنهما و أعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج. المحلي لإبن حزم، ج7، ص107 ـ احکام القرآن للجصاص، ج1، ص352 ـ تفسير القرطبي، ج2، ص392 ـ تذکرة الحفاظ للذهبي، ج1، ص366 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج3، ص552 ـ تفسير الرازي، ج5، ص167 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص141 ـ وفيات الأعيان لإبن خلکان، ج5، ص197 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج14، ص202 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج15، ص418 اين آقا که ميگويد شيعيان، بدون مدرک حرف ميزنند، اين مدارک ما است. اما اين که آقايان مدعي هستند که متعه در جنگ خيبر، نهي و حرام شد، اين حرف ايشان نيست و ابنتيميه و ابن حزم و غالب آقاياني که عليه شيعه، حرف نوشتهاند، اين مطلب را آوردهاند. قضيه متعه، از مسائل سخت و لا ينحلّ علماي اهل سنت است و خود علماء اهل سنت در حلّ اين قضيه، دچار حيرت و سرگرداني شدهاند و احساس مصيبت ميکنند. از طرفي، آيه قرآن وجود دارد و همه مفسرين صراحت دارند که متعه در اسلام تشريع شده است. از طرفي هم عمر آمده است و آن را نهي کرده است. آمدند گفتند که بله، متعه بوده است، ولي از احکامي بود که نسخ شد. بعضي معتقدند که در جنگ خيبر نسخ شد. از آقاي سهيلي ـ از علماي بزرگ اهل سنت ـ نقل ميکند: أن النهي عن المتعة يوم خيبر شئ لا يعرفه أحد من أهل السير و رواة الأثر، ... ، قال ابن عبد البر: و على هذا أكثر الناس. قضيه نهي از نکاح متعه در جنگ خيبر، چيزي است که براي علماي تاريخ و حديث، مجهول و ناشناخته است و ابن عبد البر ميگويد: اکثر مردم بر اين عقيده هستند که قضيه نهي متعه در غزوه خيبر، ساختگي و ناشناخته است. فتح الباري لإبن حجر، ج9، ص145 ـ عمدة القاري للعيني، ج17، ص247 آقاي قرطبي در تفسير خود مفصل آورده است و اين عبارت قرطبي نشان ميدهد که علماي اهل سنت در قضيه حرمت متعه، دچار حيرت و سرگرداني شدهاند: و اختلف العلماء كم مرة أبيحت و نسخت ، ... ، و قال ابن العربي: و أما متعة النساء فهي من غرائب الشريعة، لأنها أبيحت في صدر الاسلام ثم حرمت يوم خيبر، ثم أبيحت في غزوة أوطاس، ثم حرمت بعد ذلك و استقر الأمر على التحريم و ليس لها أخت في الشريعة إلا مسألة القبلة، لأن النسخ طرأ عليها مرتين ثم استقرت بعد ذلك و قال غيره ممن جمع طرق الأحاديث فيها: إنها تقتضي التحليل و التحريم سبع مرات. علماء، اختلاف کردهاند که متعه، چند بار مباح شده و نسخ شده است. ... ، 7 مرتبه حلال شده و حرام شده. تفسير القرطبي، ج5، ص131 خود صحيح بخاري ـ که از ديدگاه آقايان اهل سنت، بعد از قرآن، معتبرترين و صحيحترين کتاب حديث است ـ صراحت دارد بعد از اين که متعه حلال شد، حرام و نسخ نشد: عن عمران بن حصين رضى الله تعالى عنه، قال: نزلت آية المتعة في كتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله عليه و سلم و لم ينزل قرآن يحرمه و لم ينه عنها حتى مات، قال رجل برأيه ما شاء. صحيح بخاري، ج5، ص158، کتاب التفسير القرآن جالب اين که آقاي قسطلاني در ارشاد الساري ميگويد: إن الرجل المقصود هنا هو الخليفة عمر بن الخطاب. مراد از آن کلمه رجل، عمر بن خطاب است. اين برادر روحاني سني که ميگويد شما شيعيان، متعه را جايز دانستهايد تا ولد الزنا زياد شود، من از باب ختامه مسک، توجه تمام کساني که سخن مرا ميشنوند، جلب ميکنم به عبارتي که آقاي طبري در تفسير خود دارد که ميگويد: قال علي رضي الله عنه: لولا أن عمر رضي الله عنه نهى عن المتعة ما زنى إلا شقى. اگر عمر، متعه را نهي نميکرد، هيچ زناکنندهاي در جامعه پيدا نميشد؛ مگر کسي که شقي باشد. جامع البيان للطبري، ج5، ص19 - الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص140 در كنز العمال آمده است: عن علي قال: لولا ما سبق من رأى عمر بن الخطاب لأمرت بالمتعة، ثم ما زنى إلا شقي. كنز العمال للمتقي الهندي، ج16، ص522 اين، نشان ميدهد بعد از اين که امير المؤمنين (عليه السلام) مبسوط اليد شد، امکان اين که بتواند متعه را تجويز کند، نبود. خود صحاح اهل سنت آوردهاند که نماز تراويح را به جماعت خواندن، از اوليات عمر است که دستور داد نافلههاي ماه رمضان را به جماعت بخوانيد و وقتي خود آقاي عمر به مسجد آمد و ديد که مردم نماز تراويح را به جماعت ميخوانند، گفت: نعم البدعة. چه بدعت خوبي است. صحيح البخاري، ج2، ص252 امير المؤمنين (عليه السلام) هم وقتي خواست نماز تراويح را جمع کند، صداي مردم بلند شد: وا سنة عمر! گفتند که حضرت علي (عليه السلام) ميخواهد سنت عمر را از بين ببرد. لذا امير المؤمنين (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) گفت به آنها بگو که هر طور ميخواهند، بخوانند. آقاي قرطبي از ابن عباس نقل ميکند: ما كانت المتعة إلا رحمة من الله تعالى رحم بها عباده و لولا نهي عمر عنها ما زنى إلا شقي. متعه، رحمتي بود از خداوند که شامل حال بندگان شد و اگر عمر از آن نهي نميکرد، جز شخص شقي، کسي زنا نميکرد. تفسير القرطبي، ج5، ص130 اين آقا ميفرمايد که شما مدرکي نداريد! ميفرمايد که متعه نکاح در غزوه خيبر نهي شده است! ميفرمايد که شما شيعيان گفتهايد که متعه حلال است تا زنازاده زياد شود! ما هم ميگوييم که اين مدارک از منابع شماست و يک روايت هم از کتب شيعه و علماي شيعه نقل نکردم. آقاي ابن حزم آندلسي در کتاب الفِصَل ميگويد: اگر ما بخواهيم مطلبي را براي شيعيان بگوييم، بايد از کتب معتبر خودشان بگوييم؛ چون آنها عقيدهاي به کتب ما ندارند. اگر علماي شيعه بخواهند مطلبي را به ما بگويند، بايد از کتب معتبر خودمان بگويند؛ چون ما کتب شيعه را قبول نداريم. مرحوم صاحب وسائل (ره) يک روايتي را در وسائل الشيعة در مورد قضيه حرمت متعه در غزوه خيبر نقل ميکند و ميفرمايد که قطعا مخالف با فرهنگ شيعه است و جواز متعه، از ضروريات فقه شيعه است. ما نميخواهيم در فقه شيعه بحث کنيم؛ چون مفروغ عنه است. نه در شيعه و نه در اهل سنت، حرمت متعه وجود ندارد. اينها، رواياتي است که در زمان دودمان بنياميه براي خدشهدار کردن چهره نوراني فرهنگ شيعه و دفاع از خلفاء ساخته شده است. به عبد الله عمر اعتراض کردند: پدر تو، متعه را حرام کرده است، چرا تو متعه را حلال ميکني؟ گفت: اتفاقا من به خاطر عمل به قول پدرم، متعه را جايز ميدانم. گفتند: چطور؟ گفت: چون پدرم گفت: دو متعه بودند که در زمان رسول اکرم (صلي الله عليه و سلم) حلال بودند و من آن دو را حرام ميکنم. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم) حلال کرده و پدرم حرام. من هم مقلد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم) هستم، نه پدرم. لذا، در قضيه جواز متعه، هيچ راه گريزي ندارند جز اين که بيايند يک سري احاديث جعلي را براي دفاع از اينها درست کنند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: سيد مرتضي حسيني -
تاريخ: 06 آذر 88 - 00:00:00
به نام خدا با سلام خدمت استادمان جناب قزويني از شما بخاطر زحمتهاي که درراه اين راه مي کشيد متشکريم جناب استاد مي خواستم بگويم من در اندازه خودم تمام سخنرانيهاي شما را دانلود مي کنم وبا کمک دوستان در شهر مشهد_تربت جام_تايباد_زاهدان_سرخس_خواف_ودر نقاط که بتوانيم پخش مي کنيم اميدوارم براي پخش صداي شما از ما راضي باشيد واگر سخنرانيهاي ديگري هم داريد با ذکر آدرس ما را ياري کنيد التماس دعا سيد مرتضي حسيني مشهد مقدس |
2 |
نام و نام خانوادگي: حسن.م -
تاريخ: 11 ارديبهشت 93 - 12:03:31
باسلام.ما خيلي راحت ميتونيم ولايت ائمه اطهار عليهم السلام را ثابت کنيم.اما ولايت فقيه چي؟چون خيلي از مراجع عظام و فقهاي بزرگ شيعه درطول تاريخ اين نظريه را قبول نداشتند و حتي اون رابدعت بزرگي دانسته و رد کردند.لطفا در اين مورد هم توضيح بديد.باتشکر از شما عزيزان. جواب نظر: با سلام
دوست گرامي
اين گفته که بيشتر مراجع ولايت فقيه را قبول ندارند، چنين چيزي واقعيت ندارد. در ميان علماء شيعه در مورد ولايت فقيه اجماع وجود دارد و تنها در محدوده اختيارات و نحوه تشکيل حکومت توسط فقيه، در بين انها اختلاف وجود دارد
شيخ مفيد در کتاب المقنعه به بيان نظــرات فقهي خود پرداخته و بحث ولايت فقيـــه را در باب امر به معروف و نهي از منکر و اقامهي حدود مطرح نموده است. ايشان در اين باب پس از آنکه اقامهي حدود را بر عهدهي سلطان اسلام و منصوب از سوي خدا، يعني ائمهي هدي (ع) مي داند پس از ايشان امر اجـراي حدود را تفويض شده از سوي معصومين(ع) به فقهاي شيعه دانسته اند
بعد از نيز ايشان نيز علمايي چون شيخ طوسي، علامه حلي، اين ادريس، شهيد اول و محقق کرکي و ديگران به بيان بحث ولايت فقيه پرداخته اند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
|