* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 20 فروردين 1387 | تعداد بازديد: 2654 | |
نقش نبي مكرم (ص) در إعتلاي فرهنگ جامعه بشريت _ خاتميت نبي مكرم (ص) و شريعت جاودانه 01 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: نقش نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در إعتلاي فرهنگ جامعه بشريت _ خاتميت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و شريعت جاودانه 01 دزفول - اسفند 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * قبل از آغاز سخن، فرا رسيدن شهادت جانسور نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و سبط اكبرش امام حسن مجتبي (عليه السلام) را به پيشگاه حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) و تمام پويندگان راه حق و حقيقت و دلباختگان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) بويژه شما عزيزان تسليت عرض ميكنم و خدا را به آبروي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و سبط اكبرش سوگند ميدهيم كه پاداش و اجر ما را در اين مصيبت عظما، فرج مولايمان حضرت حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) قرار دهد. امروز روز 28 ماه صفر، از جهتي متعلق به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و از سوي ديگر متعلق به سبط اكبرش آقا امام حسن (عليه السلام) است. عزيزان قطعا در پاي منبرها در اين دو ماه محرم و صفر، در رابطه با اهل بيت (عليهم السلام) شنيدهاند. من ميخواهم محور سخنم را به سوي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ببرم و نقش احياي حضرت در فرهنگ اسلامي و تلاش شبانهروزي ايشان در طول 23 سال دوران نبوت و در بخش پايانياش، آن اتفاق جانكاه در قبل از رحلت ايشان را بگويم كه قلب مقدسش خون گرديد و با قلبي پر از اندوه و غصه از ملت خداحافظي كرد. به دنبال آن اتفاق جانگداز، حادثه ديگري هم اتفاق افتاد كه قلب اهل بيت (عليهم السلام) را داغدار كرد و امروز آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) از آن حوادث اتفاق افتاده بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عزادار است. نكته اول: نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يكي از شعارهايي كه در بدو رسالت داشت، اين بود كه فرمود: إنما بعثت لإتمم مكارم الأخلاق. من مبعوث شده ام تا اخلاق را به حد اعلي برسانم و مردم را به بالاترين درجه كمال اخلاقي نائل كنم. مكارم الأخلاق للطبرسي، ص8 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج2، ص613 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج10، ص192 و در اين زمينه، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) موفق بود. تمام مورخان نوشتهاند كه هنگام بعثت، در سراسر مكه، جز 11 نفر و در مدينه، جز 13 نفر، سواد خواندن و نوشتن نداشتند. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين جامعۀ غير متمدن و غير آشنا به فرهنگ را به مرحلهاي رساند كه جناب آقاي دكتر گوستاو لبون فرانسوي در كتاب تمدن اسلام و غرب به صراحت ميگويد: اگر فرهنگ و تمدن اسلامي نبود، تمدن ما اروپائيان 400 سال به عقب ميافتاد و ما اروپائيان شرم ميكنيم بگوئيم اين مسلمانان بودند كه ما اروپائيان را از توحّش و بربريت نجات دادند. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از آن جامعه فاقد تمدن، تمدني ساخت كه به تعبير آقاي ويل دروانت، مورخ آمريكائي: دانشگاه بزرگ بغداد در يك حدي از كمال و شهرت رسيده بود كه اگر يك دانشجوي اروپائي و آمريكائي موفق ميشد در كنكور آن قبول و به آنجا ورود پيدا ميكرد، در ميان دوستان و قبائل خود مباهات ميكرد و افتخار ميورزيد. بيمارستانهاي مدرن بغداد به حدي بود كه بزرگان و سلاطين و پادشاهان از گوشه و كنار جهان براي مداوا به بيمارستانهاي پيشرفته بغداد مراجعه ميكردند. اين نمونهاي از عملكرد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي وارد مدينه شد، اوس و خزرج، دو قبيله بزرگ و پر آوازه مدينه، گرفتار جنگ داخلي بودند. به تعبير طبري در تفسيرش و سيوطي در الدر المنثور در ذيل آيه شريفه: ... وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا ... سوره آل عمران/آيه103 اوس و خزرج، 120 سال گرفتار جنگ خانمان سوز بودند و به بركت اسلام و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اين جنگ از ميان آنان رخت بربست. همواره نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين نعمت را به مردم گوشزد ميفرمود و در طول اين ده سال و اندي كه در مدينه بود، يكي از اساسيترين دغدغه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، رفع هرگونه اختلاف قبائلي و خويشاوندي و اختلافي كه نشأت گرفته از اوصاف و اخلاق جاهلي بود. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و بين اين مردمي كه 120 سال گرفتار جنگ و كشت و كشتار بودند، طوري صلح برقرار كرد كه در برخي از غزوات مانند أحد، وقتي براي شهيدي كه لحضات آخر جان دادنش است، آب ميآورند، ميگويد آن زخمي و جانبازي كه در آن طرف افتاده است، از من بيشتر نياز دارد و آب را به نفر دوم ميرساند، و او هم همينطور تا نفر دهم كه ميگويد نفر اول بيشتر از من تشنهتر است، آمدند ديدند كه نفر اول شهيد شده است، ديدند نفر دوم تا دهم، همگي به شهادت رسيدهاند. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از عرب جنگجو كه جز جنگ و غارت، در فرهنگش چيز ديگري نبود، حتي به تعبير خود آقاي ويل دورانت در كتاب تاريخش: وقتي پيامبر اسلام از نعمتهاي بهشتي سخن ميگفت، از حور و طيور و قصور بهشتي سخن ميگفت، عربي برخاست و گفت: يا رسول الله! آيا در بهشت جنگ و كشتار هم هست يا خير؟ پيامبر اسلام فرمود: بهشت جاي جنگ نيست. آن عرب گفت: پس اين بهشت به درد ما نميخورد. يعني نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين قبائل و با اين سجاياي اخلاقي، شخصيتهاي برجستهاي ساخت كه تاريخ به وجود آنان افتخار ميكند. نكته دوم: از آنجايي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خاتم أنبياء است و با آمدنش پرونده نبوت براي هميشه مختومه ميشود و شريعتش پايان بخش تمام شرايع آسماني است و پس از آن ديگر شريعتي نخواهد آمد، اين شريعت در يك حدي از كمالات است و توانائي دارد تا قيام قيامت، پاسخگوي تمام مشكلات سياسي و اجتماعي مردم باشد زماني كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خود در رأس حكومت اسلامي قرار گرفته است و وظيفهاش تبيين شريعت الهي و پاسداري از هرگونه انحراف، تحريف، اقامه عدل و جلوگيري از ظلم است، قطعا اين را هم ميداند، شريعتي كه ميخواهد تا قيام قيامت بماند، بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نياز به رهبري همانند نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد كه در عرصه تبيين عقائد و معارف اسلامي، پاسخگوي تمام مشكلات و شبهات جامعه باشد؛ در مسائل سياسي و اجتماعي، براي هر معضلي كه در جامعه پيش ميآيد، راه حلي ارائه بدهد. چون اگر بنا باشد، اين شريعت و نبوت، منحصر به دو سه نفر باشد و پس از او اين شريعت به دست اين و آن بيفتد، افراد جاهل و ناداني كه جز كلمه نميدانم در فرهنگ آنان، چيز ديگري يافت نميشود و در برابر مشكلات و معضلاتي كه پيش ميآيد، از ديگران استقصاء ميكنند، اينها به درد رهبري اين دين و تببين مباني فكري و اعتقادي اين دين نميخورند. روي همين جهت بود كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از همان روزهاي آغازين رسالت، به فكر مسئله رهبري و امامت و وصايت و جانشيني بعد از خويش بود. شما تاريخ را مراجعه كنيد، چه تاريخ شيعه و چه اهل سنت؛ تاريخ الطبري و الكامل في التاريخ إبن أثير و المستدرك علي الصحيحين حاكم نيشابوري و مجمع الزوائد هيثمي و ... همه نقل كردهاند كه پس از نزول آيه شريفه: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ سوره شعراء/آيه214 پس از آنكه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) موظف شد رسالتش را علني كند، در يك مجمع 40 نفره، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سه بحث اساسي و ريشهاي را در آغاز رسالتش مطرح كرد: بحث اول: مردم! چيزي براي شما آوردهام كه هيچ كسي براي قومش زيباتر و با ارزشتر از آن نياورده است و آن توحيد است. قولوا لا اله الا الله تفلحوا. بحث دوم: آن پيامبري كه انبياء بشارت آمدن او را داده بودند، آن پيامبر، من هستم. آنكه شريعتش، خاتم بخش تمام شرايع است و نبوتش آخرين نبوت است تا قيام قيامت، من هستم. بحث سوم: دست حضرت علي (عليه السلام) را گرفت، با اينكه 13 بهار بيشتر از عمر پر بهايش نگذشته بود و فرمود: هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي. اين علي ، برادر من و وصي و جانشين من بعد از من است. بزرگان اهل سنت، همه به صحت اين روايات اعتراف دارند و آقاي حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 130 ميگويد روايت صحيح است. جناب هيثمي در مجمع الزوائد، جلد 7، صفحه 119 ميگويد روايت صحيح است. آقاي متقي هندي در كنز العمال، جلد 12، صفحه 128 ميگويد روايت صحيح است. و دهها بزرگان ديگر كه بر صحت روايت تأكيد دارند. پس از آن، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در هر مناسبتي كه پيش آمده، بحث وصايت و جانشيني حضرت علي (عليه السلام) را مطرح كرده هستند. قضيه آيه مباهله پيش آمده است و با نصاراي نجران مباهله ميكند: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ سوره آل عمران/آيه61 عزيزترين و گراميترين فرد در نزد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، پا به عرصه مباهله ميگذارد و مردم ميبينند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جز حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)، كس ديگري را براي مباهله نميآورد. ابن تيميه حراني، تئورسين وهابيت ميگويد با اينكه از فرزندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، غير حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بود؛ از زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عايشه و حفصه بودند؛ ولي با همه اينها، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از ميان مردان، حضرت علي (عليه السلام) را و از ميان زنان، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را و از ميان فرزندان، حسنين (عليهم السلام) را انتخاب كرد. ميخواهد به مردم معرفي كند و بگويد، اين شخصيتهايي كه براي تاييد نبوت من پا به عرصه مباهله گذاشتهاند، شايستهترين افراد هستند براي استمرار نبوت من. خود آقاي مسلم بن حجاج نيشابوري در كتاب صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 120، كه بعد از قرآن، صحيحترين كتاب اهل سنت است به نظر خود اهل سنت، مينويسد: در قضيه مباهله، جز علي و فاطمه و حسن و حسين، كس ديگري نبود. آيه تطهير نازل ميشود: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا سوره أحزاب/آيه33 نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را در زير عباي خود جمع ميكند و به مردم اعلام ميكند كه اينها اهل بيت من هستند كه خداوند فرموده است. همچنين اين قضيه را باز هم آقاي مسلم در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 130 آورده است. حتي ام سلمه آمد و گفت: أ أنا منهم؟ آيا من هم جزء اينها هستم؟ حضرت فرمود: تنهي، انت من ازواج النبي و هولاء اهل بيتي. دور شو، تو از همسران من هستي و اينان اهل بيت من هستند. المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج2، ص416 ـ جامع البيان للطبري، ج22، ص11 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج2، ص85 ـ تفسير إبن كثير، ج3، ص493 از زيد بن أرقم سوال ميكنند: آيا زنان يك نفر ميتوانند از اهل بيت او باشند؟ ميگويد: خير، چگونه ممكن است؟! يك زن و شوهر، يك عمر با هم زندگي كنند و وقتي هماهنگي و سازنگي با هم ندارند، طلاق ميگيرند و زن خانه پدر ميرود. صحيح مسلم، كتاب مناقب علي بن أبي طالب آيه شريفه 55 سوره مائده: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اشاره ميكند كه مراد از اين آيه، حضرت علي (عليه السلام) است. از علماي بزرگ اهل سنت و شخصيتهاي كلامي اهل سنت، مثل عضد الدين ايجي، صراحت دارد: و أجمع أئمة التفسير بأن المراد علي. تمام پيشوايان و فرزانگان علم تفسير، اجماع دارند كه مراد از اين آيه، علي است و بس. المواقف للإيجي، ج3، ص601 همچنين آقاي آلوسي كه هواي وهابيت به سر دارد، در كتاب تفسير روح المعاني، جلد 6، صفحه 167 صراحت دارد: و غالب الأخباريين علي أنها نزلت في علي كرم الله تعالي وجهه. اكثر تاريخ نگاران اتفاق نظر دارند كه مراد از اين آيه، آقا اميرالمومنين (عليه السلام) است. در قضيه جنگ تبوك، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اميرالمومنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه خويش در مدينه ميگذارد و ميفرمايد: أنت مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه ليس نبي بعدي. علي! جايگاه تو نزد من، همانند جايگاه حضرت هارون (عليه السلام) به حضرت موسي (عليه السلام) است، الا اينكه بعد از من نبوتي نيست. صحيح بخاري، ج4، ص208 و ج5، ص129 ـ صحيح مسلم، ج7، ص120 در قضيه جنگ يمن، سپاه يمن از برخورد قاطعانه اميرالمومنين (عليه السلام) دلخور ميشوند و نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميآيند براي عرض شكايت و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد: عليا مني و أنا منه و هو ولي كل مومن. علي از من و من هم از علي هستم و او ولي تمام مومنين است. حاكم نيشابوري اين حديث را آورده و ميگويد: هذا صحيح علي شرط الشيخين. صحت اين روايت در حد صحيح بخاري و صحيح مسلم است. المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و مناسبهاي متعدد ديگر تا اينكه اوج اينها، به همايش بزرگ و بينظير غدير ميرسد. بنا به نقل آقاي ابن حجر هيثمي، متوفاي 974 هجري ميگويد: حداقل مردم در غدير، 90 هزار و حداكثر 124 هزار نفر تخمين زده ميشود. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از نزول آيه 57 سوره مائده: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ سوره مائده/آيه67 علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه براي مردم معرفي كن و اگر او را معرفي نكني، امر رسالت تو ناتمام است. بدنبال نزول اين آيه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن همايش بينظير، دست حضرت علي (عليه السلام) را ميگيرد و ميفرمايد: من كنت مولاه فعلي مولاه. بزرگان اهل سنت، همانند فخر رازي در تفسير الرازي، جلد 12، صفحه 42 و آقاي سيوطي در الدر المنثور، جلد 2، صفحه 298 و آقاي آلوسي در كتاب روح المعاني، جلد 6، صفحه 139 ميگويند: بعد از نزول اين آيه شريفه، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دست علي را گرفت و به مردم گفت: من كنت مولاه و فهذا علي مولاه. به دنبال معرفي امر براي خلافت، حضرت جبرئيل نازل شد و آيه سوم از سوره مائده را نازل كرد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا سوره مائده/آيه3 يا رسول الله! امروز دينت به كمال رسيد و آن ديني كه قرار است تا قيام قيامت بماند، امروز، مسئول و سرپرست و ولي آن دين معين شد. آن كسي كه تا قيام قيامت بايد از دين پاسداري كند و معضلات اجتماعي مردم را در حوزه دين پاسخگو باشد، معرفي شد و دين به كمال رسيد و آن اسلام دلخواه خداوند، امروز معرفي شد. بزرگان ديگر اهل سنت، مانند خطيب بغدادي در تاريخ بغداد، جلد 8، صفحه 284 با سند 100% صحيح و با راويان ثقه، اين قضيه را نقل ميكند كه اين اكمال دين، بعد از معرفي اميرالمومنين (عليه السلام) براي خلافت از سوي حضرت جبرئيل نازل شد. در رابطه با اين آيه، سخن بسيار است؛ ولي به حول و قوه الهي و عنايت آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) خواستم يك نگاهي گذرا به اين قضيه داشته باشم. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول اين 23 سال، يكي از بزرگترين دغدغههايش، مسئله جانشيني بعد از خود بود. نكته سوم: نكته بعدي، سه حادثه دردناك در اواخر رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود كه در اثر آنها، در همچنين روزي، نزديك اذان ظهر، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تلخترين و دردناكترين وداع را با امت كرد و با قلبي پر از اندوه پيش خدا رفت. حادثه اول: حادثه اول طرح ترور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) توسط صحابه بود. پس از برگشتن از جنگ تبوك، 12 تن از صحابه تصميم گرفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ترور كنند. شتري را كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر او سوار بود، رم بدهند تا تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را تا ته دره بفرستند و به آمال آرزوهاي خويش برسند. اين 12 نفر كه بودند؟ حالا ما كاري نداريم. اينكه مرحوم مجلسي (ره) و شيخ طوسي (ره) و سيد مرتضي (ره) و ... چه دارند در اين مورد، نميخواهم سخن به ميان بياورم.عزيزان را معرفي ميكنم به يك كتاب معتبر فقهي اهل سنت، به نام المحلي براي آقاي ابن حزم آندلسي كه از بزرگان و استوانههاي علمي اهل سنت است. آقاي ابن حزم در كتاب المحلي، كتاب القصاص، باب قصاص المرتد، جلد 11، صفحه 224، چاپ مصر و در جلد 12، صفحه 160، چاپ بيروت اسامي آنها را آورده است. البته جامعه مدرسين حوزه عليمه قم، يك جزوه كوچكي از بنده چاپ كرده به نام40 سوال پيرامون امامت و خلافت و من هم در آنجا مفصل اين مطلب را آوردهام. خود آقاي ابن حزم بعد از نقل اين قضيه، افرادي را كه در ترور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شركت داشتند را نام ميبرد. بعد ميگويد اين روايت از طريق عمر بن جنيد است كه نزديك 12 نفر از بزرگان اهل سنت مانند صاحب الطبقات الكبري و آقاي ابن حجر عسقلاني صاحب تهذيب التهذيب و آقاي ذهبي صاحب كتاب سير اعلام النبلاء و آقاي مذي در كتاب تهذيب الكمال، آقاي عمر بن جنيد را توثيق كردهاند. پس يكي از دردناكترين حوادثي كه قبل از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاد و جامعه اسلامي را تكان داد و قلب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را دردناك كرد و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) را در يك دلهره خاصي قرار داد، قضيه ترور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. حادثه دوم: اين حادثه دردناك، قضيه جيش اسامه بود. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از آرزوها و توطئههاي دولت ننگين روم در حراس بود. حدود يك هفته قبل از رحلت خود، سپاهي به فرماندهي آقاي اسامة بن زيد 18 ساله ترتيب داد و فرمود به بركت خدا حركت كنيد. ولي در داخل خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، به صورت سري پيام رفت كه حال پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وخيم است و امروز و فرداست كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتني باشد. كساني كه در جيش اسامه بودند، آقاي ابن حجر عسقلاني كه از اركان علمي اهل سنت است، در كتاب فتح الباري شرح صحيح البخاري، جلد 8، صفحه 128 ميگويد: جناب عمر و ابوبكر جزء كساني بودند كه داخل جيش اسامه بودند. با اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: لعن الله من تخلف عن جيش اسامة خداوند لعنت كند كساني را كه از جيش اسامة تخلف ميكنند. الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص129 همچنين آقاي سيد جرجاني در كتاب المواهب، صفحه 619 همين را ميگويد. ولي اينها امروز و فردا كردند تا همچنين روزي بود كه 28 سفر مصادف با روز دوشنبه، در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سرك كشيدند. حالا چه كسي خبر بُرد؟ بماند. گفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آخرين لحظات عمرش است. اينها باز هم تعلل كردند تا اينكه وقت نماز ظهر رسيد. از خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيام فرستادند به سپاه اسامه كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت. جيش اسامهاي كه به دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد ميرفت براي مقابله با دولت روم، با دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مخالفت كردند و برگشتند به مدينه. اين دومين حادثه دردناك بود. حادثه سوم: سومين حادثهاي كه از همه دردناكتر بود، قضيه دوات و قلم بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روز پنجشنبه، يعني 4 روز قبل از رحلت خود فرمود: هلم اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي. يا: ائتوني بقلم و دوات اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي. دفتر و يا كاغذ و قلمي به من بدهيد تا چيزي بنويسم كه تا ابد شما را از گمراهي بيمه كند. اي روايت را بزرگان اهل سنت، همه نقل كردهاند. كتب روائي و تاريخي حديث دوات و قلم را نقل كردهاند. حتي خود بخاري در صحيح بخاري در 13 جا و آقاي مسلم در صحيح مسلم نزديك 18 جا اين حديث را آورده است. حتي برخي از بزرگان اهل سنت مانند طبراني كه مقيد بود فقط روايات صحيح را نقل كند، در ج11، ص30 ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود قلم و كاغذي بياوريد و چيزي بنويسم تا: لا يختلف بعدي حتي إثنان. حتي دو نفر هم بعد از من اختلاف نداشته باشند. ولي متاسفانه صحابهاي كه 23 سال تلاش شبانهروزي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را براي نجات اينها از توحش و بربريت ديده بودند و تلاش نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درغزوات براي مقابله با مهاجمين را ديده بودند، اين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه نهايت تلاشش را براي نجات اين امت به كار گرفته بود، در آخرين لحظات عمرش با ركيكترين جملات، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مشايعت كردند و گفتند: ان رسول الله قد يهجر (يا) هجر. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هذيان ميگويد. اگر يكي از برادران اهل سنت كه پدرش در حال جان دادن است، چيزي از ما بخواهد و ما بگوييم كه پدرت هذيان ميگويد، ناراحت ميشود و با ما مقابله ميكند و ميگويد شما به پدر من جسارت كرديد؛ ولي از كنار جسارت صحابه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سخاوتمندانه رد ميشوند. تعبيرات و توجيهات احمقانه دارند. يا آنجايي كه به خليفه دوم نسبت ميدهند: قال عمر: قد غلبه الوجع. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در اثر زيادي درد، اين حرفها را ميزند. يعني نستجير بالله، سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ياوه است. قرآن ميگويد: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي سوره نجم/آيه4ـ3 پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هر آنچه كه ميگويد، وحي است. چه سنت و چه قرآن. ولي اينها اين جمله را گفتند. با اينكه قرآن ميگويد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ سوره حجرات/آيه2 كسي حق ندارد صدايش را بالاي صداي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بلند كند. سپس: فتازع الناس، فكثر اللغو. نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درگيري و نزاع كردند، حرفهاي بيهوده و لغو نزد او زدند. دستهاي گفتند: كاغذ بياوريد و دستهاي گفتند: نياوريد. بهطوريكه قلب نازنين نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مكدر شد و اندوهناك. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه مفتخر است به: وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ سوره قلم/آيه4 يا در شأنش گفته شده: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ سوره آل عمران/آيه159 اگر بد اخلاق بودي، همه پراكنده ميشدند. اما اين پيامبر، قلبش به قدري به درد آمد كه فرمود: قوموا عني. از خانه من بيرون برويد. چقدر اين درد است، چقدر بايد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) متاثر شود و مردم را از خانهاش بيرون كند. نكته چهارم: سه حادثه دردناك هم بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام شد كه تا 14 قرن قلب اهل بيت (عليهم السلام) را به درد آورده است و امروز يقين داريم كه قلب مقدس آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) درد است و همچنين شما شيعيان. حادثه اول: همين حضراتي كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از آنها قلم و كاغذ خواست، گفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حال جان دادن است و مرض بر او غلبه كرده است و سخنان او بيهوده است، بعد از اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، خليفه دوم شمشير به دست گرفت و گفت: من قال ان محمد قد مات ضربته بسيفي. هر كس بگوي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مرده است، با اين شمشير گردنش را ميزنم. السنن الكبري للنسائي، ج4، ص263 ـ الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص23 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج2، ص40 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص634 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج2، ص248 يعني چي؟! قضيه چيست؟ چه اتفاقي افتاده است؟ خليفه دوم در طول اين 23 سال، كاري كه منجر به شمشير گرفتنش باشد نشده است. شما تاريخ را مطالعه كنيد و ببينيد. من به عنوان يك شيعه اين را نميگويم، به عنوان كسي ميگويم كه 40 سال، شبانه روز تحقيق كرده در اين موارد؛ آقايان اهل سنت به ما بگويند: يك روز يك مگسي روي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بود، جناب خليفه دوم براي دفاع از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، آن مگس را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دور كرد. در اين اندازه شجاعت از خليفه دوم نديديد. حتي در تمام جنگ ها. خودش نقل ميكند: در يكي از جنگها كه جنگ مغلوبه شد، به سوي كوه فرار كرد: عن عمر، قال: تفرقنا عن رسول الله صلي الله عليه و سلم يوم أحد، فصعدت الجبل، فسمعت يهود تقول: قتل محمد. ديدم يك يهودي ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كشته شده است. الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص80 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج2، ص375ـ فتح القدير للشوكاني، ج1، ص388 خودش با كمال افتخار ميگويد كه فرار كرده است. حالا چه شده كه در واپسين لحظات بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، شمشير كشيده است و آن جملات را ميگويد. حتي إبن عباس آمد و گفت: اي عمر! اين چه وضعي است؟ عمر گفت: همانطور كه حضرت موسي (عليه السلام) رفت به ديدار خدا، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم به ديدار خدا رفته و بعدا خواهد آمد و تا تمام منافقين را از جزيرة العرب ريشه كن نكند، نميميرد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آخرين نفري است از ما كه از دنيا خواهد رفت.ابن عباس رو كرد به مردم و گفت: آيا همچنين چيزي را شنيده ايد؟ گفتند: خير. ابن عباس گفت: آقاي عمر! من خودم رفتن بالاي سر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و آثار مرگ را ديدم. گفت: نه، هر كس بگويد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مرده است، با اين شمشير گردنش را ميزنم. تا اينكه جناب ابوبكر كه خارج از مدينه بود، رسيد. ديد كه در مسجد معركه است و يك دسته در اطراف آقاي عمر و از گفتار او طرفداري ميكنند و يك دسته عم اطراف آقاي ابن عباس و ديگران. ابوبكر گفت: اي عمر چه شده است؟ گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نميميرد. آقاي ابوبكر شروع كرد اين آيه را خواندن: وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلَي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ سوره آل عمران/آيه144 آقاي عمر گفت: ابوبكر اين آيه قرآن است كه ميخواني؟ گفت: بله. گفت: والله قسم تاكنون اين آيه را نشنيده بودم و نميدانستم اين آيه در قرآن وجود دارد. شما ببينيد كتاب الدر المنثور سيوطي، جلد 2، صفحه 81 اين روايت را نقل ميكند كه آقاي خليفه دوم برگشت گفت: فقال عمر: هذه الآية في القران؟ و الله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم. قسم به خدا نميدانستم اين آيه نازل شده است. همين جناب سيوطي كه از استوانههاي علمي اهل سنت است و وقتي او از دنيا رفت، به تعبير اهل سنت، علم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زير خاك دفن شد؛ يعني اينقدر ارزش داشت.او نقل ميكند از عمر بن الخطاب كه: روزي داشت در مدينه روز جمعه خطبه ميخواند و گفت: مردم! وقتي در جنگ احد، جنگ مغلوبه شد و ما ديديم كه مشركين به رهبري خالد بن وليد حمله كردهاند و مسلمانان را تار و مار ميكنند، من به سمت كوه فرار كردم و از يك يهودي شنيدم كه ميگفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كشته شده است. خود آقاي عمر ميگويد: آمديم ديديم پيامبر (صلي الله عليه و سلم) زنده است و اين آيه نازل شد: وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلَي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ سوره آل عمران/آيه144 شأن نزول اين آيه را خود خليفه دوم نقل كرده است. ولي در همين كتاب، صفحه 80 ميگويد: به خدا كه من نميدانستم اين آيهاي هم در قرآن وجود دارد! إن شاء الله اين قضايا ميماند و روزي در محكمه عدل الهي مشخص ميشود و روزي كه فرزند حضرت علي (عليه السلام) خواهد آمد و جهان را روشن و پر از عدل خواهد كرد، همه را به پاي ميز محاكمه خواهد كشيد. اين اولين حادثه دردناكي بود بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). حادثه دوم: در بعد از ظهر روز دوشنبه 28 صفر، مردم جمع شدند در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و براي مراسم غسل و كفن و دفن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، به هم كمك ميكنند. يك موقع به آقاي خليفه دوم خبر دادند كه جناب عمر، خبر نداري كه عدهاي از انصار در سقيفه بني ساعده، خليفه بازي ميكنند و ميگويند: قالت الأنصار: منا أمير و منكم أمير. المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص67 ـ مسند احمد، ج1، ص21 ـ السنن الكبري للنسائي، ج2، ص75 خليفه دوم كسي را فرستاد دنبال ابوبكر و گفت اگر دستت آب است، نخور و بيا. در سقيفه بني ساعده چه گذشت؟ ما نميدانيم. اولين كسي كه از ماجراي درون سقيفه خبر داد، شخص خليفه دوم، در سال 23 هجري، در آخرين روزهاي عمرش بود و بعد از اينكه از مكه برگشت، رفت بالاي منبر و گفت: مردم! بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قد خالفنا المهاجرين و الانصار و اجتمعوا في سقيفة بني ساعده. مهاجرين و انصار با ما مخالفت كردند. شما ببينيد كه در سقيفه بني ساعده چه شد؟ به تمام محققان اعلام ميكنم كه حتي يك نفر از اعضاي سقيفه، آنچه كه در سقيفه گذشته، تا سال 23 هجري، سخن نگفته است. حق سخن گفتن هم نداشتند. تا اينكه خليفه دوم در آخرين روزهاي زندگي خود، بحث سقيفه را مطرح كرد. در آن روز سقيفه، سعد بن عباده را كه كانديد انصار بود، آنچنان بايكوت كردند كه خليفه دوم گفت: قتله الله. خداوند او را كشت (او را چه به كانديد شدن براي خلافت). حباب بن منذر آمد سخن گفت و به تعبير آقاي ابن ابي الحديد: قتل حباب بن منذر. آنچنان مشت زدند به بيني حباب بن منذر كه له شد. تاريخ الطبري، ج3، ص210 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج2، ص16، ط قديم در آن اختلاف به اين نتيجه رسيدند كه تمام سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول اين23 سال، بايد كنار گذاشته شود. تمام توصيههاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زير پا له شود؛ چون ما بر اين عقيده هستيم كه خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد آقاي ابوبكر باشد نه حضرت علي (عليه السلام). خيلي جالب است، عزيزاني كه اهل قرآن و تفسير هستند را توصيه ميكنم به مطالعه آيه 31 سوره مدثر، اطرافيان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را 4 دسته ميكند: وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ آَمَنُوا إِيمَانًا وَ لَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ . . . مومنين، كفار، اهل كتاب، و كساني كه در قلبشان بيماراند. مفسرين دچار حيرت شدهاند كه اين دسته چهارم كيانند؟ آقاي فخر رازي گفت: يعني: و الذين في قلوب المنافق مرض. در حاليكه در مكه منافقي نبود. منافق در جايي است كه براي حكومت اسلامي، شوكت و قدرتي باشد. از شوكت و قدرت اسلام ميترسيدند و نفاق به كار ميبردند. در مكه كه اسلام شوكتي نداشت تا كسي نفاق بورزد. يا اينكه گفتند: يعني في قلوبهم شك. جامع البيان للطبري، ج1، ص177 آنهايي كه به ظاهر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان آورده بودند، ولي در ته دلشان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شك داشتند. آنهايي بودند كه روزي از اين نمد، براي خود كلاهي بسازند. همانهايي كه در صلح حديبيه افاضه فرمودند: ما شككت في نبوت محمد كشكي في يومي هذا. من تا بحال مانند امروز در نبوت محمد شك نكرده بودم. خوب اينها چه كساني بودند؟ آن خانمي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميگويد: أنت الذي تزعم أنك رسول الله؟ آيا خيال ميكني كه رسول الله هستي؟ً حادثه سوم: سومين حادثه بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، هجمه به دودمان ائمه عصمت و طهارت (عليهم السلام) بود. آقاي إبن أبي الحديد معتزلي سني صراحت دارد بر اينكه: وقتي اينها از سقيفه بين ساعده بيرون آمدند، آقاي براء بن عازب ميگويد: ديدم جناب خليفه دوم با تعدادي چماق به دست (به تعبير شيخ مفيد (ره): في ايديهم القصب: چوب بدست) مردم را سركوب ميكردند و به زور دست مردم را ميگرفتند و درون دست خليفه اول ميگذاشتند. شاء ذلك أو أبي. چه ميخواستند و چه نميخواستند. شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد معتزلي، ج1، ص219 تعدادي از چماق بدستان اطراف مدينه را آوردند در داخل مدينه. در روز اول، قبيله بني اسلم بناي عداوت با انصار داشتند. خليفه دوم با اينها پيمان نظامي بست و گفت در رابطه با بيعت ابوبكر به ما كمك كنيد و هر چه بخواهيد از پول و امكانات به شما ميدهيم. اين تعبير را هم طبري دارد و هم ابن اثير دارد و هم ابن كثير دمشقي سلفي كه وقتي خليفه دوم چشمش به جوانان قبيله بني اسلم افتاد يا همان چماق بدستان، دستور داد اينها را به هر نحوي است بكشانيد براي بيعت با ابوبكر. جاء عمر بقبس من النار. خليفه دوم وقتي به خانه وحي هجوم آورد، يك جا ندارد كه با شمشير و نيزه و كمان آمدند، همه (مورخان) دارند كه اينها با وسائل آتشسوزي آمدند، چرا؟ چه شده بود؟ براي اينكه اگر اينها با سلاح ميآمدند، قطعا بني هاشم در مقابل اينها ميايستاد. زبير، يكي از مدافعان اميرالمومنين (عليه السلام) بود، اينها آمدند خانه اميرالمومنين (عليه السلام) را آتش بزنند و آنچه كه در خانه است، همه را به آتش بسوزانند: فقيل له: يا أبا حفص! إن فيها فاطمة، قال: و إن. گفتند: آقاي عمر! در اين خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است، گفت: باشد، گفتند: حسن و حسين (عليهما السلام) هستند، گفت: باشد. الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، ج1، ص19 شما تاريخ طبري را ببينيد، در وقايع سال 11 هجري نوشته شده است. آقاي شهرستاني، از علماي بزرگ شافعي مذهبي است، در الملل و النحل، جلد 2، صفحه 64، مفصل نقل كرده است. صراحت دارد كه در روز بيعت: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي القت الجنين من بطنها. عمر آنچنان به شكم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زد، نوزادي كه در رحم داشت، سقط شد. الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص57، چاپ بيروت ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج6، ص15 اين سخن مجلسي (ره) و كليني (ره) نيست؛ سخن يك عالم سني شافعي است. همچنين نقل ميكنند از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها): صبت علي مصائب لو أنها، صبت علي الأيام صرن لياليا. آنقدر مصيبتها بر من فاطمه آمد، اگر اين مصيبتها بر سر روز روشن ميآمد، به شب ظلماني مبدل ميشد. تفسير الآلوسي، ج19، ص149 ـ مناقب لإبن شهرآشوب، ج1، ص24 ـ عيون الأثر لإبن سيد الناس، ج2، ص434 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج1، ص672 اينها درد است. آقاي ذهبي ـ كه از او به امام الحديث تعبير ميكنند ـ استادش آقاي امام الحرمين وجيني است كه ذهبي در مدحش ميگويد: الإمام المحدث الأوحد الأكمل. پيشوا و محدث و يگانه دهر و داراي كمالات بالا. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج4، ص1505 ايشان در كتابش به نام فرائد السمطين يك روضهاي براي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نقل كرده، آن هم از زبان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). اهل سنت ميگويند كه شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) افسانه است و واقعيت ندارد. ما هم ميگوييماي كاش افسانه بود!اي كاش! اين قضايا واقعيت نداشت. اي كاش! پهلوي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شكسته نميشد و سقط محسن (عليه السلام) افسانه بود! آقاي امام الحرمين تعبيري دارد: در آن لحظات آخر حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه همه در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جمع شدهاند و نالان هستند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ديد كه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بيتابي ميكند و قطرات اشك از چشمانش سرازير است و نفسهايش از غم فراق پدر به شماره ميافتد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به نگاهي به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) گفت: حالا كجاي مصيبت است؟ و إني لما رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدي كأني بها و قد دخل الذل بيتها، و انتهكت حرمتها، و غصب حقها، و منعت إرثها و كسر جنبها و أسقطت جنينها و هي تنادي يا محمداه فلا تجاب، و تستغيث فلا تغاث . . . ، فتقدم علي محزونة مكروبة، مهمومة، مغصوبة، مقتولة. ميبينم آن روزي را كه تعدادي به خانه تو هجوم ميآورند، حرمت تو را ميشكنند، حق تو را غصب ميكنند، از ارث ممنوعت ميكنند. ميبينم كه بين در و ديوار، دندههايت سينهات را ميشكند و تو را آنچنان بين در و ديوار فشار ميدهند كه فرزندت سقط ميشود. تو صدا ميزني كه يا رسول الله! اي پدرم! ولي كسي به تو پاسخ نميدهد . . . ، تو روز قيامت نزد من ميآيي در حاليكه پريشان و غمناك و حقت غصب شده و شهيده هستي. فرائد السمطين، ج2، ص34 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||