* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 28 اسفند 1387 تعداد بازديد: 4016 
ولايت از منظر قرآن 03
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

مشهد مقدس ـ 1387

 

 ((( توجه: آدرس منابع ذکر شده، از نرم‌افزار مکتبة اهل بيت (عليهم السلام) و المكتبه الشامله مي‌باشد )))

 

استاد حسيني قزويني

بحث ما در رابطه با آيه ولايت بود و عرض کرديم که مرحوم شيخ طوسي (ره) مي‌فرمايد:

از قوي‌ترين ادله شيعه بر امامت و ولايت و خلافت آقا امير المومنين (عليه السلام) است.

گفتيم که استدلال بر اين آيه، بر دو رکن و محور است:

محور اول بحث:

اثبات نزول آيه شريفه در حق اميرالمؤمنين (عليه السلام)

در اين مورد، مفصّل صحبت کرديم و أقوال بزرگان و صحابه و مفسران را آورديم و روايتي را از ابن مردويه و فخر رازي و ديگران آورديم که ثابت مي‌کند نزول آيه را در حق اميرالمؤمنين (عليه السلام).

در استدلال به روايات اهل سنت، از سه طريق مي‌شود مسئله را تثبيت کرد:

راه اول: روايت را نقل مي‌کنيم و سند روايت را از منظر علماي رجال اهل سنت بررسي مي‌کنيم. يعني در سند روايت، 5 راوي قرار گرفته است و بايد يک به يک اينها را ببينيم. اگر کسي کتاب رجال ذهبي به نام سير اعلام النبلاء - از کتاب‌هاي مفصل و معتبر رجالي اهل سنت که در 25 جلد چاپ شده - و کتاب تهذيب الکمال مزّي - که در 35 جلد چاپ شده و کتاب تهذيب التهذيب ابن حجر - که در 12 جلد چاپ شده و تلخيص تهذيب الکمال مزّي است - را مطالعه کند، عمده بحث رجالي يک روايت حل خواهد شد. بايد راوي‌ها را بررسي کنيم و اگر ديديم که راويان را توثيق کرده‌اند، مي‌گوييم که روايت صحيح است از منظر اهل سنت، نه از منظر ما. چون ما دنبال اين هستيم به روايتي که در نزد خودشان صحيح است، براي رسيدن به اهداف‌مان استدلال کنيم.

راه دوم: بايد ببينيم از علماي بزرگ اهل سنت، کسي گفته است که اين روايت صحيح است يا خير؟ مثلا در برخي از کتاب‌ها، مؤلفين آنها، عنايت دارند که به هر روايتي مي‌رسند، بگويند اين روايت صحيح است يا ضعيف. مثلا حاکم نيشابوري در مستدرک، مقيد و ملتزم است به تعيين تکليف اعتبار و عدم اعتبار روايت. هر روايتي را نقل مي‌کند، مي‌گويد که:

هذا الإسناد صحيح يا هذا صحيح علي شرط الشيخين يا شرط مسلم يا شرط البخاري.

و تکليف را روشن مي‌کند. ما روايتي را براي اثبات حقانيت اهل بيت (عليهم السلام) نقل مي‌کنيم و مي‌گوييم اين روايتي است که علماي بزرگ شما مانند حاکم نيشابوري، آن را تصحيح کرده است و مطلب تمام است.

آقاي هيثمي در کتاب مجمع الزوائد، مقيد است هر روايت را نقل مي‌کند، تکليف روايت را مشخص کند که اين روايت، صحيح يا ضعيف.

راه سوم: ما روايتي را با سندهاي متعدد داريم که آقايان اهل سنت مبنايي دارند بر اين‌که يقوي بعضها بعضا.

ما در علم رجال شيعه، تعبير مي‌کنيم به استفاضه و فقهاي ما بر اين مبنا هستند که اگر يک روايت، مستفيض شد و چندين سند مختلف داشت، ديگر بررسي سندي نمي‌کنيم و مي‌گوييم که روايت، مستفيض است و ما را از بررسي سند، بي نياز مي‌کند و اهل سنت هم تحت عنوان يقوي بعضها بعضا و مي‌گويند چون سندها متعدد هستند، همديگر را تقويت مي‌کنند و مطلب تمام است.

ما از اين سه راه، به راحتي مي‌توانيم اعتبار روايت را اثبات کنيم. مادامي‌که اعتبار روايت، تثبيت نشود، نمي‌‌توانيم به مطلوب و هدف‌مان برسيم. شما رواياتي را نقل مي‌کنيد و آقا مي‌گويد که روايات ضعيف‌اند. شما خيلي از جاها، با روايات صحيح استدلال کرده‌ايد. ما صد مورد از کتاب‌هاي فقهي‌تان را مي‌آوريم که ابن حجر و ديگران مي‌گويند: درست است روايت ضعيف است، ولي يقوي بعضها بعضا و طبق آن هم فتوا داده‌اند. ما هم از همين مبناي شما استفاده مي‌کنيم.

من به دوستاني که مي‌خواهند در بحث دفاع از اهل بيت (عليهم السلام) يا پاسخ‌گويي به شبهات وارد شوند، توصيه مي‌کنم که حتما بحث رجال و درايه را خوب تقويت کنند. در پاسخ‌گويي به شبهات يا دفاع از اهل بيت (عليهم السلام)، تسلط به علم رجال، حرف اول را مي‌زند. قطعا در حوزه مشهد هم مانند حوزه قم، علم رجال تدريس مي‌شود. در قم، در پايه 8، 9، 10 تدريس مي‌شود. حدود 20 سال است رجال و درايه به عهده بنده است و کتابي هم که در آنجا تدريس مي‌شود، کتاب بنده است به نام المدخل إلي علم الرجال و الدراية که مرکز مديريت حوزه علميه قم چاپ کرده است و دوستان مي‌توانند آن را تهيه کنند. ما در آنجا، مباحث رجالي را ساندويجي کرده‌ايم و به شکل سوال و جواب است و در آخر هم تمريني را به تناسب موضوعاتي که در بحث مطرح شده، آورده‌ايم.

در بخش اول، اين آقايان تواتر دارند و اجماع علماء را دارند بر اينکه اين آيه در شأن اميرالمؤمنين (عليه السلام) نازل شده است و از امام قرطبي هم نقل کرديم. پس نيازي به بررسي سندي نداريم. البته اگر کسي بخواهد بررسي سندي بکند، ضرري ندارد. بايد در بررسي سندي اين نکته را مد نظر داشته باشيد که اگر يک روايتي از صحيح بخاري و مسلم نقل شده، بررسي سندي بيهوده است، چون اينها مي‌گويند هر روايتي که در اين دو کتاب است، صحيح است و پل بررسي سندي را رد کرده است و مانند وحي قرآن است و أصح الکتب بعد القرآن مي‌دانند. بررسي سندي را بايد در ساير کتب اهل سنت داشته باشيم.

محور دوم بحث:

دلالت بحث

در رابطه با دلالت آيه بر ولايت آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام)، بايد دقت کنيم که اين کلمه ولي در اينجا به چه معناست و چينش ولي در آيه، به چه کيفيتي است؟ چون، ولي از الفاظي است که معاني متعددي دارد. به معني دوست و ناصر و ولايت أمر و ... است. در موارد مختلف، در کتب روائي و فقهي اهل سنت بايد ببينيم که اين کلمه ولي به چه معنايي استعمال شده است؟ موارد استعمال ولي به صورت مطلق چيست؟ در اينجا هم مطلق است و قيدي ندارد و قرينه‌اي هم ندارد و ولي در اينجا به معني ناصر و محبّ و ... است. مي‌بينيم که اين کلمه در کتاب الأم شافعي ـ از کتاب‌هاي مادر آقايان اهل سنت ـ و مسند احمد و صحيح ترمذي و کتاب‌هاي فقهي‌شان آمده است:

أيما إمرأة نکحت بغير إذن وليها فنکاحها باطل.

الأم شافعي، ج5، ص13 ـ المدونة الکبري، ج2، ص162 ـ مسند احمد، ج6، ص66 ـ المغتي لإبن قدامة، ج7، ص338 ـ مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج2، ص168 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج7، ص105 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج6، ص260 ـ صحيح ابن حبان لإبن حبان، ج9، ص384 ـ سنن الترمذي، ج2، ص281

در اينجا، ولي به چه معناست؟ به معني دوست است؟ يعني هر زني که بدون اجازه دوستش ازدواج کند، باطل است؟ آيا اين را مي‌گويد؟ يا نه، به معناي سرپرست و ولايت امر است و کسي که امور اين زن و دختر به عهده اوست، مانند پدر و جد و کسي هم که پدر و جد ندارد، از طرف حاکم، کسي را براي رسيدگي به امور او معين مي‌کند.

اين کلمه ولي، مطلق ذکر شده است و قرينه‌اي هم ندارد و همه، مراد از کلمه ولي را، ولي أمر آن زن مي‌دانند، نه دوست و رفيق و ناصر آن زن. همان‌طوري که در اين روايت و روايات ديگر آمده است، موارد استعمال ولي، به دست‌مان مي‌آيد. در مفردات غريب القرآن آمده است:

کل من ولي أمر الآخر، فهو وليّه.

هر کس متصدي أمر ديگري باشد، او را ولي گويند.

مفردات غريب القرآن للراغب الأصفهانى، ص535

ما هم همين را مي‌خواهيم. همچنين اگر شما کتاب‌هاي لغت را ببينيد، اين روايت را در ماده ولي آورده‌اند، مانند ، معجم مقاييس اللغة إبن فارس، الصحاح جوهري و ... .

تعبيري که الصحاح است، اين است:

کل من ولي أمر واحد، فهو وليه.

هر کس متصدي أمر کسي باشد، او را ولي گويند.

الصحاح للجوهري، ج6، ص2529 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج15، ص410

معجم مقايس اللغة، تنها کتاب لغت اهل سنت است که ماده را کامل شرح کرده است. ايشان هم همين تعبير را دارد.

اين نشان مي‌دهد که مراد از ولي، در کتاب‌هاي لغت و فقهي و روائي، اولا و بالذات، معناي کلمه ولي، عبارت است از ولايت أمر و سرپرستي و ما هم مي‌خواهيم همين را ثابت کنيم.

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ    (سوره مائده/آيه55)

کسي که ولي أمر شماست و مي‌تواند در کارهاي شما تصرف کند، خداوند است. بعد رسول خداست و بعد هم همان آقائي است که در حال رکوع، زکات داده است.

ما هم بيش از اين نمي‌خواهيم. با توجه به موارد استعمال، ولي در اينجا به معني وَلِيَ أمر الآخر است.

مضافا، رواياتي که خوانديم مانند روايت ابن مردويه، نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رسما از خداوند سوال مي‌کند:

خدايا! همان‌گونه که برادرم حضرت موسي (عليه السلام) از تو طلب کرد که هارون را وزير و خليفه او قرار بدهي و جواب دادي، من هم پيامبر تو هستم واز تو مي‌خواهم که برادرم علي را وزير من قرار بدهي. بلا فاصله، جبرئيل نازل مي‌شود و اين آيه را مي‌آورد.

نکته بعدي در اين آيه، قرينه صارفه است و اگر قرينه صارفه نداشته باشد، در اطلاق اوليه و استعمالات متکرّر، ولي به معناي ولي أمر است. در تمام اين موارد، يک نوع تصرف در کار است. مضافا، در خود آيه، ولي، يک‌بار موضوع قرار گرفته است و سه محمول دارد و يک مبتداست و سه خبر. اين نشان مي‌دهد:

ولي‌اي که خدا و نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) است، يکي است.

ولي خدا را چه معنا مي‌کنيد؟ يعني خداوند همراه شماست؟ وقتي کلمه ولي را با إنما مي‌آورد، يعني جز اين نيست و منحصر است ولايت شما  به الله و رسول و آن آقايي که در رکوع، انگشتر خود را مي‌دهد.

در بعضي از موارد که معني فرق مي‌کند، کلمه تکرار مي‌شود:

يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ                                   (سوره توبه/آيه61)

به تو طعنه مي‌زنند که تو راست مي‌گويي، ... ، به خدا ايمان دارد و ايمان دارد به نفع مؤمنين.

معنا فرق مي‌کند. يُؤْمِنُ تکرار شده است. در اولين کلمه يُؤْمِنُ، به باء متعدي شده و دومين کلمه، به لام. تمام چينش حروف قرآن، پيام دارد. ايمان به خدا با ايمان به مردم، زمين تا آسمان فرق مي‌کند. چون معناي ايمان تفاوت داشت، تکرار شد. در آيه شريفه، اگر معناي ولي فرق داشت، بايد اين‌گونه مي‌فرمود:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ وليکم رَسُولُهُ وَ وليکم الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ.

حال آنکه يک ولي آمده و نشان مي‌دهد که معناي ولايت در هر سه مورد، يکي بيشتر نيست.

ولايت الله و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، روشن است. اما درباره اميرالمؤمنين (عليه السلام)، با توجه به اينکه جامعه، پذيراي ولايت غير از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود، به ويژه آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) که در جامعه آن روز، کمتر خانه‌اي از مشرکيني که مسلمان شده‌اند بود که ضربه شستي از حضرت علي (عليه السلام) نخورده باشند. افرادي که با نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هجرت کردند، تعدادشان چقدر بود؟ تمام اين جمعيتي که از مکه آمده بودند و از مدينه پيوسته بودند، در جنگ بدر، 313 نفر بودند. اينها به تدريج آمدند مسلمان شدند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) 8 سال در مدينه بود و 13 سال در مکه بود. در اين 21 سال، آمار تمام مسلماناني که در جنگ فتح مکه بيرون ريختند، 10هزار نفر شدند. روزي که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا مي‌رفت، آمار مسلمانان را 116 هزار نفر گفته‌اند. يعني در 21 سال، 10 هزار نفر مسلمان و در آن دو سال بعد از فتح مکه، 100 هزار نفر مسلمان شدند. بر فرض که اين 10 هزار نفري که آمده بودند، هر نفرشان 3،4 نفر زن و بچه داشتند، 40 هزار نفر مي‌شدند. ولي بعد از فتح مکه، آمار مسلمانان، 70، 80 ٪ افزوده شده است. تمام اينها‌يي که بعد از فتح مکه مسلمان شدند، در جنگ بدر و أحد و أحزاب، از دست اميرالمؤمنين (عليه السلام) ضربه شست خورده‌اند. اينها، کينه حضرت علي (عليه السلام) را در دل داشتند. خود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

کينه‌هايي در دلها مي‌بينم که اينها بعد از من به ظهور مي‌رسد.

اينکه اسم حضرت علي (عليه السلام) به صراحت گفته شود، شايد در جامعه، عکس العمل ايجاد کند و خداوند با وصف، ويژگي‌هاي حضرت علي (عليه السلام) را مي‌فرمايد:

1. الَّذِينَ آَمَنُوا             2. يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ         3. يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ           4. وَ هُمْ رَاكِعُونَ

آنهايي که فهميدند آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) است، در اين فکر بودند که چون صراحت ندارد، ما توجيه مي‌کنيم و دل‌شان را به اين قضيه خوش کرده بودند.

به تعبير يکي از فقهاي عظام، وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌خواست نامه‌اي بنويسد:

أکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدي.

آنهايي که فهميدند مي‌خواهد نام حضرت علي (عليه السلام) را بنويسد، عکس العمل نشان دادند و گفتند:

إن الرجل ليهجر.

از کجا معلوم که اگر در قرآن، در آيه‌اي، نام حضرت علي (عليه السلام) را با صراحت برده بودند، نمي‌گفتند:

إن جبرئيل قد هجر.

به نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که 23 سال براي اينها زحمت کشيده و اينها را از توحّش و شرک و بت‌پرستي نجات داده، وقتي مي‌خواهد نامه بنويسد، اين جمله را به او مي‌گويند، گفتن به جبرئيل که بايد راحت‌تر باشد. چه بسا، کسي که اين نسبت را به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌دهد، بعيد نيست که نسبت به خدا هم نسبت‌هايي را بدهد.

همان‌طوري که در بعضي از قضايا، عصمت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را زير سوال بردند ـ که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مجتهد است و اين‌طوري گفته است و عمر هم مجتهد است و چيز ديگري را گفته است و اختلاف پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و عمر، اختلاف دو مجتهد بوده است، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اجتهاد کرد و گفت مي‌خواهم نامه‌اي بنويسم و عمر هم اجتهادش بر اين بود که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هذيان مي‌گويد و ما نيازي به نامه نوشتن نداريم ـ فردا هم بگويند که خدا هم اجتهاد کرده و تشخيص داده که علي، صلاح است، ولي مسلمانان صدر اسلام تشخيص دادند که علي، صلاح نيست و کس ديگري را جاي او گذاشتند.

کشف الأسرار، ص151

نکته ظريفي در اينجاست و خيلي هم جالب است:

اگر اين ولايت را منحصر نکنيم در خدا و نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام)، و بگوييم که مراد از اين آيه، خدا و رسول و عموم مردم است و ولايت به معني دوستي است، إتحاد ولي با مُوَلّي عليه لازم مي‌آيد:

إنما وليکم أنتم

آقاياني که در اينجا نشسته‌ايد، دوست شما، خود شما هستيد. ولي شما مؤمنين، شما مؤمنين هستيد.

اين، معناي لَغْوي مي‌شود. در اينجا، هيچ راه گريزي نداريم و براي اينکه اين اتحاد لازم نيايد:

اولا: ولي را به معناي ولايت أمر بگيريم.

ثانيا: اين قضيه را منحصر کنيم به آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام).

اشکالات:

سياق و سباق دلالت مي‌کند، چون در دو سه آيه قبل‌، اشاره شده است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ                    (سوره مائده/آيه51)

گفته شده که چون در اينجا آمده است: يهود و نصاري را دوست خود قرار ندهيد، در اين آيه هم به معناي دوست است.

اولا: سياق و سباق در جائي است که در يک آيه استعمال شده باشد يا در دو آيه پشت سر هم باشد. ميان آيه ولايت و اين آيه، 4 آيه فاصله است.

ثانيا: در همانجا هم مي‌گوييم که ولي به معناي أولي الأمر است. قرآن مي‌گويد از يهود و نصاري، کسي را به عنوان ولي أمر خود قرار ندهيد. چون آنها موحد نيستند و مشرک هستند و دشمني سختي با مؤمنين دارند و متّصف به عداوت با مؤمنين هستند و شايستگي ولايت أمري را ندارند و اگر خواستيد در جامعه، کسي را به عنوان ولي أمر انتخاب کنيد، نبايد اين ولي أمر، غير مسلمان باشد. چون، ولايت از آن خداست و به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داده است و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم به علي بن أبي طالب (عليه السلام) داده است. پس اگر اين آيه را قرينه آيه ولايت قرار دهيم، هيچ منافاتي با هم ندارد.

اشکالات ديگري هم مطرح شده است که إن شاء الله در جلسه بعدي در خدمت شما خواهيم بود.

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دکتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما