* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 30 اسفند 1387 | تعداد بازديد: 4192 | |
توحيد و خداشناسي در وهابيت | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: توحيد و خداشناسي در وهابيت مشهد مقدس : اسفند 1387 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني در رابطه با بحث وهابيت، امروز عملكرد وهابيت در عرصه وهابيت، كل اسلام را زير سوال برده است. فيلم فتنهاي كه يكي از نمايندگان مجلس هلند آمد و چند موضوع را مورد بحث قرار داد، يكي از آنها، روش برخورد وهابيت و القاعده با مسلمانان و مردم جهان بود و مقداري هم از بعضي از كارهايي كه خود شيعيان انجام داده بودند، مورد بحث قرار داد. با اينكه اين فيلم، با اعتراض جهاني مواجه شد و 24 ساعت روي سايت بود، در اين مدت، 7 ميليون نفر بيننده داشت. اين قضيه تا به حال در تاريخ سابقه نداشته است. كل فيلم هم چند دقيقه بيشتر نبود. لذا، الان عملكرد وهابيت، عملكردي است كه عمدتا عليه اسلام و قرآن مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد. با توجه به اين قضيه، امكاناتي كه در اختيار وهابيت است، در اختيار هيچيك از مراكز فرهنگي، حتي مسيحيت نيست. بي قيد و بندياي كه در طرفداران وهابيت هست، حتي در طرفداران مسيحي نيست. اينها براي رسيدن به اهدافشان، حاضر هستند عزيزترين عزيزان خود را از بين ببرند. نمونهاش همين عبد المالك ريگي بود ـ رهبر القاعده ايران ـ كه اعلام جنگ مسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي را داد و فقط در يك فاجعه تاسوكي، 22 نفر را در تاريكي شب، اعدام دستهجمعي كرد و فيلم تهيه كرد و براي ايجاد رعب و وحشت، در ميان مردم منتشر كرد. جالب اينكه برادر زنش، جزء كساني بود كه منطق عبد المالك ريگي را نميپسنديد و ميگفت اين روش تبليغ اسلام، نادرست است. دستور داد برادر زنش را بر زمين خواباندند و مثل گوسفند، سر بريدند و فيلم بريدن سر برادر زنش را در ميان مردم منتشر كردند. اين وهابيت براي رسيدن به اهداف شومشان، از هيچ كاري فروگذار نيستند. در رابطه با مباني فكري وهابيت كه الان عزيزان هم در اين زمينه سوالاتي را داشتند، يكي از اساسيترين اشكالاتي كه وهابيت به شيعه ميگيرد، بحث شرك و بدعت است. شيعه را متهم ميكنند كه متوسل به انبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) ميشوند، زيارت قبر بزرگان ميروند، براي ائمه (عليهم السلام) حرم ميسازند، طلب شفاعت از انبياء (عليهم السلام) و اولياء ميكنند، كه اينها همه شرك است. اگر شما آثار ابنتيميه يا محمد بن عبد الوهاب را ملاحظه بفرمائيد، اينها را ميبينيد. محمد بن عبد الوهاب كتابي دارد به نام توحيد و در آنجا در 8 صفحه، نزديك به 250 بار واژه "شرك و كفر و بدتر از مشركين زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم)" را در حق مسلمانان و شيعيان استعمال ميكند. اينها در هر حوزهاي كه وارد شدند، ما پاسخهاي كوبنده داشتيم و الحمدلله نتوانستند با اين همه تبليغاتي كه داشتند، به آن اهداف شوم خود برسند. فقط در كشور مصر اعلام كردند كه نزديك به 82 ميليارد دلار هزينه تبليغ وهابيت كردهاند. من گمان نميكنم با اين هزينهاي كه امروز در حوزههاي علميه ما ميشود، اين مبلغ، هزينه يك قرن در حوزههاي ما شود. با اين همه تبليغي كه كردند، چه عائدهشان شده است؟ كساني كه سفرهاي خارج از كشور دارند، ميدانند وقتي از خود ايران بيرون ميروند، تصور ميكنند كه در برابر اين تبليغات، موفقيتهايي داشتهاند. ولي بنده خودم 30، 40 مورد مسافرتهاي خارجي داشتهام. در خود عربستان سعودي كه مهد رشد وهابيت است، اينها موفقيت نداشتهاند و الان هم ندارند. توده مردم از چهره وهابيت متنفرند. كار به جايي رسيده است كه اگر الان به يك وهابي، واژه وهابي را استعمال كني، بدش ميآيد. يعني كلمه وهابي، واژه تنفّر زا شده است و اين را يك اهانت به خودشان ميدانند و ميگويند به ما سَلَفي بگوييد. حتي در داخل عربستان سعودي، اگر به يكي از اعضاي هيئت امر به معروف و نهي از منكري كه در كنار حرم مطهر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و بيت الله الحرام مشغول تبليغ وهابيت هستند، وهابي بگوييد، متأثر و ناراحت ميشود. اين نشان ميدهد كه اينها موفق نبودهاند. شايد در داخل عربستان سعودي، آمار وهابيون و طرفداران وهابيت، كمتر از 25٪ مردم است. حال آنكه شيعه در عربستان سعودي در جديدترين آماري كه بنده دارم، 33٪ است. همينطور ساير كشورها. در كشورهاي آسياي ميانه مانند تاجيكستان كه در ميان كشورهاي آسياي ميانه، وهابيت در آنجا بيشترين سرمايه تبليغي را كرده است، چند روز پيش تعدادي از دوستان از تاجيكستان به قم آمده بودند و ديداري هم با ما داشتند، ميگفتند: هر چه كه جلوتر ميرويم، وهابيت بيشتر با شكست تبليغي مواجه ميشوند و در كشور ما، وهابيت ديگر مشتري ندارد. چون آن قدر از اينها خشونت و حرفهاي ركيك ديدند. حتي يكي از اينها آدرس داد و گفت در فلان مسجد، امام جمعه ـ كه سلفي و وهابي است ـ بالاي منبر رفت و شروع كرد به صحبت كردن ـ چون تبليغ وهابيت در تاجيكستان زياد است، در آنجا بحثهاي شبكه سلام را بيشتر از كشورهاي ديگر پيگيري ميكنند. حتي يك نفر ميگفت در هيچ خانهاي نيست كه عكس شما و صحبتهاي شما نباشد ـ و اسم شما را آورد و شروع كرد به فحش دادن و جوانان هم او را از بالاي منبر، پايين آوردند و در داخل مسجد، كتك مفصلي به او زدند. ببينيد، حتي در جايي كه اين همه تبليغ گسترده دارند، الان به اين شكل است. يكي از بحثهاي اساسي كه ما در رابطه با توحيد و شرك داريم، اين است كه امروز، وهابيت ناشر تفكر تجسيم هستند. ما را متهم به شرك ميكنند و حال آنكه خودشان ناشر افكار جسمانيت خداوند هستند. حتي خود احمد بن حنبل صراحت دارد: هر گونه عقيده در جسمانيت خداوند، كفر است. شما ببينيد عبارتي كه ما از خود ابنتيميه داريم، اين است: و ليس في كتاب الله و لا سنة نبيه و لا قول أحد من سلف الأمة و أئمتها أنه ليس بجسم. نه در قرآن و نه در سنت و نه در اقوال بزرگان گذشته، يك جمله كه گفته باشند خداوند جسم نيست، نداريم. التأسيس في رد أساس التقديس، ج1، ص101 اين بزرگنظريه پرداز وهابيت، اين نظر را دارد. يعني گويا اين آيات، آيه قرآن نيستند: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سوره شوري/آيه11 وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ سوره إخلاص/آيه4 لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ سوره انعام/103 اگر هم آيه باشد، بايد طوري معنا كنيم كه با نظر آقاي ابنتيميه، تنافي نداشته باشد. از هيئت عالي إفتاء عربستان سعودي سوال كردند: نظر شما نسبت به جسمانيت خداوند چيست؟ جواب دادند: و نظرا إلي أن التجسيم لم يرد في النصوص، نفيه و لا إثباته، لأن الصفات توقيفية. در نصوص شرع، هيچ عبارتي كه جسمانيت خداوند را نفي يا اثبات كند، نرسيده است. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج3، ص227 اين نظر اين آقايان است. شما بيائيد كتابهايي را كه اينها در رابطه با اوصاف خداوند نوشتهاند را ببينيد، تمام اوصاف يك جسم را در حق خداي تبارك و تعالي اطلاق كردهاند. ابنتيميه در مجموعة الرسائل الكبري، جلد11، صفحه251 صراحت دارد: خداي عالم همانند بشر ميخندد. خداوند هر شب از عرش به آسمان دنيا ميآيد و صداي هل من مستغفر و هل من داع و هل من تائب ميدهد تا وقتي فجر طلوع كرد، بر ميگردد به جايگاه اصلي ميرود. جالب اين است كه ابنتيميه بعد از اين كه آمدن خدا را از عرش به آسمان دنيا نقل ميكند، ميگويد: فمن أنكر النزول أو تأول فهو مبتدع ضالّ. هر كس نزول خداوند به آسمان دنيا را انكار كند يا توجيه و تأويل كند، بدعتگذار و گمراه است. مثلا بگويد: رحمة الله ينزل من السماء يا ملائكة الله ينزل من السماء. يكي از دوستان ميفرمودند: با يكي از اين وهابيها كه بحث ميكردم، ميگفت شما قضيه نزول خدا را از كتاب رحلة ابن بطوطة نقل كردهايد و خيلي معتبر نيست. ما با او كاري نداريم. ابنتيميه، نه تنها نزول را قبول ميكند، بلكه توجيه و تأويل نزول را نوعي بدعت ميداند. ابن بطوطه ـ از بزرگان اهل سنت و خودش مسئول راست و دروغش است ـ در رحلة خود ميگويد: من در مسجد جامع دمشق شام نشسته بودم و ابنتيميه بالاي منبر رفت و بحث نزول خدا را مطرح كرد و گفت: مردم! خداي عالم از عرش به زمين ميآيد، همانگونه كه من از بالاي منبر پايين ميآيم و شروع كرد به پايين آمدن از پلههاي منبر. رحلة ابن بطوطه، ص113 اين، چيزي نيست كه علامه مجلسي (ره) و كليني (ره) و شيخ طوسي (ره) و علامه حلي (ره) نقل كرده باشند. بزرگان خودتان نقل كردهاند و در راست و دروغش، خودتان مسئول هستيد. ابنتيميه در منهاج السنة ـ كه اساس عقائد وهابيت است و از ديدگاه وهابيت، ارزشش از صحيح مسلم و بخاري بالاتر است ـ صراحت دارد: ذات أقدس ربوبي، قابل رؤيت با اين چشم است. منهاج السنة لإبنتيمية، ج2، ص240 اين خلاف نص صريح قرآن است كه ميگويد: لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ سوره انعام/103 آيا اين هم ابن بطوطة است كه ايراد بگيريد؟! از همه اينها جالبتر اين كه از هيئت عالي افتاء عربستان سعودي سوال كردند: آيا خداوند ميتواند در همه جا باشد؟ رسما فتوا دادند: من اعتقد أن الله في كل مكان فهم من الحلولية ... و إلا فهو كافر مرتد عن الإسلام. هر كس معتقد باشد كه خداوند در همه جا هست، حلولي است. اينچنين فردي را بايد اول نصيحت كنيم تا دست از اين عقيده باطلش بردارد و الا كافر و مرتد است. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج3، ص216 اين آقايان ميخواهند با اين فتاوا چه كار كنند؟ اين آيات را ميخواهند چه كار كنند: وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ سوره حديد/آيه4 فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ سوره بقره/آيه115 آن وقت اينها با اين عقيده فاسد و ضد قرآني، آمدهاند شيعه را متهم ميكنند به بدعت. خيلي جالب است!!! ياد آور قضيه فرعون است كه در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) ميگويد: وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ سوره غافر/آيه26 فرعوني كه قائل است: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي سوره نازعات/آيه24 حضرت موسي (عليه السلام) را متهم به فساد در زمين و تبديل دينِ حق ميكند. حالا اين آقايان وهابي آمدهاند شيعه را كه عقائدش برخاسته از متن قرآن و منطبق با سنت راستين نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) است، متهم به شرك و كفر و بدعت ميكنند. خود ابنتيميه در كتاب التأسيس في رد اساس التقديس در رابطه با توحيد، جمله زيبايي را افاضه فرموده است كه بايد بر بالاي تمام خانهها و مساجد نوشته شود: و لوشاء لاستقر علي ظهر بعوضة، فاستقلت بقدرته و لطف ربوبيته، فكيف علي عرش عظيم أكبر من السموات و الأرض. اگر خداوند بخواهد، بر روي يك پشه هم مينشيند. آيا فحش و جسارت به خداوند از اين بدتر؟ اينها به ما اعتراض ميكنند كه چرا ميگوييد خداوند بر روي عرش نميتواند بنشيند؟ اينها عرش را به تخت و تاج پادشاهان تعبير ميكنند. ابو يعلي ـ كه براي وهابيت از قداست ويژهاي برخوردار است ـ وقتي به صفات خداوند ميرسد، روايت جعلي و دروغ از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل ميكند كه در معراج رفته بودم: رأيت ربي عز و جل شاب أمرد جعد قطط عليه حلية حمراء. خداوند را در معراج، به صورت نوجواني ديدم كه هنوز موي صورتش در نيامده و موي سرش فرفري و پيچ پيچ است و داراي زينت آلات است. فرعون به حضرت موسي (عليه السلام) ميگويد: وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ سوره غافر/آيه26 حضرت موسي (عليه السلام) كه داعيه توحيد دارد و پيامبر خداست، از ديدگاه فرعون، مبدّل دين است و دنبال فساد بر روي زمين است. از احمد بن حنبل نقل ميكنند: هذا حديث رواه الكبر عن الكبر عن الصحابة عن النبي، فمن شك في ذلك أو في شيء منه، فهو جَهْمي لا تقبل شهادته و لا يسلّم عليه و لا يعاد في مرضه. اين حديثي است كه بزرگان ما از بزرگان از صحابه از پيامبر نقل كردهاند. هر كس در اين روايت شك كند، بي دين و لا مذهب است و شهادتش مورد قبول نيست و كسي هم حق ندارد به او سلام كند و عيادتش برود. يعني عقيده به خداوند نوجوان و مو فرفري، عقيده اينهاست، آن وقت خجالت نميكشند با اين عقيده فاسد و ضد عقل و ضد فطرت و ضد قرآن و سنت، شيعه را متهم ميكنند كه مشرك هستند و توحيد را نفهميدهاند. نقل ميكنند از ابو يعلي ـ امام و پيشواي ابنتيميه است كه ابنتيميه عمده مطالب خود را از ايشان گرفته ـ كه ميگويد: و إذا ذكر الله و ما ورد من هذه الظواهر ألزموني ما شئتم فإني ألتزمه إلا اللحية و العورة. هر چه از صفات بشري را كه ميخواهيد، در خدا استعمال كنيد؛ غير از ريش و عورت. العواصم من القواصم لأبوبكر بن عربي، ص210 اين توحيد آقايان است و بحث خداشناسي حضرات. أبوبكر بن عربي، آدمي خبيث و ضال و مضل است و سراسر اين كتاب، مملو است از اهانت به شيعه و جسارت به اهل بيت (عليهم السلام) و هر چه كه سبّ و شتم، لايق خودش بوده، در اين كتاب نثار شيعه كرده است. اين كتاب در عربستان سعودي و كشورهايي كه وهابيت رواج دارد، بصورت رايگان در اختيار عموم مردم قرار دارد. آقاي ابن عربي درباره صفات خداوند در اين كتاب نقل ميكند: إن الله جالس علي العرش متصل به و أنه أكبر بأربع أصابع، إذ لا يصح أن يكون أصغر منه، لأنه العظيم. وقتي خداوند روي عرش و كرسي مينشيند، بدن خداوند از هر طرف، به اندازه 4 انگشت از عرش بيرون ميآيد، زيرا وقتي خداوند روي عرش مينشيند، نبايد كوچكتر از آن باشد، چون خداوند بزرگ و عظيم است. العواصم من القواصم لأبوبكر بن عربي، ص209 ميگويند اگر بدن خداوند موازي عرش باشد، عظمت خداوند را از كجا بفهميم؟ خيلي جالب است! استدلال را ببينيد! بايد هزار مرحبا بر كشفيات اينها گفت. اين حضرات، صدها از اين موارد دارند. تعبير ديگري كه دارند، اين است كه وقتي خداوند روي عرش مينشيند، وزن خداوند به قدري سنگين است كه عرش از شدت سنگيني وزن خدا ناله ميكند؛ همانند بچه شتري كه از بار زياد ناله ميكند. بايد هزار مرحبا به اين توحيد گفت! به به! چه توحيدي! اگر امروز اين را در عرصه بين الملل عرضه كنيم، تمام دانشمندان مسيحي و يهودي و لائيكها، جذب توحيد شما خواهند شد. روايات متعددي شيعه دارد كه: أن الله علي العرش الستوي يعني: خداوند، قدرت و عظمت خود را به نمايش ميگذارد. در بعضي از جاها، عرش، به علم إلهي تعبير شده است. در روايات داريم كه ملائكه، هر شب يا شب جمعه از آسمانهاي بالا به زمين ميآيند و ميگويند: هل من تائب؟ هل من مستغفر؟ هل من داع؟ ولي در مورد ذات أقدس ربوبي، اين افتخار شيعه است كه امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: كلما ميزتموه في أدق معانيه في إوهامكم فهو مخلوق مثلكم و مردود إليكم. درباره حق و عظمت حق، هر چه بخواهيد در ذهنتان تصور كنيد، همهاش مخلوق ذهن شماست. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج66، ص293 خداوند فراتر از اين است كه به ذهن بشري در آيد: لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ سوره انعام/آيه103 يعني چشم و عقل بشري، عاجز است از تصور عظمت حق تعالي. همانطوري كه قرآن ميگويد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سوره شوري/آيه11 ذهن شما همواره با امثاليات كار ميكند. اگر بخواهيد خدا را تصور كنيد، با توجه با يافتههاي ذهنيتان از عظمت براي خدا، ميخواهيد تصور كنيد. در روايات داريم كه در ميان مورچهها، شاخ داشتن، بالاترين كمال است. وقتي مورچهها بخواهند خدا را به عظمت ياد كنند، ميگويند: خدا، به قدري عظمت و كمال دارد كه داراي شاخ است. اين با توجه به ذهن اوست. ذهنيت او اين است كه داشتن شاخ، نشانه كمال است. توحيد ما هم شبيه اين قضيه است. در رابطه با تسبيحات اربعه تعبيري آمده است: سبحان الله: هر عيبي كه با ذهن خودمان تصور بكنيم، خداوند از اين عيوبات منزه است. الحمد لله: هر كمالي كه قابل تصور باشد، خداوند آن را دارد. لا إله إلا الله: موجودي كه از تمام نقايص مبرّا باشد و مستجمع همه كمالات حق باشد، فقط خداوند است. الله اكبر: خدايا! اينهايي را كه ما گفتيم، به عقل خودمان بود، تو خيلي بالاتر از اينها هستي. چقدر زيبا! آدم لذت ميبرد از اين توحيد، اگر اين شكلي نماز بخوانيم. امام سجاد (عليه السلام) در يكي از مناجاتهاي خود ميفرمايد: خدايا! تسبيح من، با توجه به عقل و درك من است، تو از اين تسبيح من، خيلي فراتري. أنت كما أثنيت علي نفسك. اين توحيد شيعه است. آن وقت با اين توحيد، آقايان بايد ما را متهم به شرك كنند. اين روايتي است كه آقايان درست كردهاند بر اينكه وقتي خداوند بر روي عرش مينشيند: إن كرسيه وسع السماوات و الأرض و ان له أطيطا كأطيط الرحل الجديد، إذا ركب من ثقله ما يفضل منه أربع أصابع. الدر المنثور للسيوطي، ج1، ص328 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص83 جالب اينكه از فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء سوال كردند: سئلت عن اللجنة: هل لله صفة الحرولة؟ جابوا: نعم صفة الحرولة علي نحو ما جاء في الحديث القدسي. سوال: وقتي خداوند راه ميرود، آيا دوان دوان و حروله وار راه ميرود يا خير؟ جواب: بله، در حديث قدسي آمده است وقتي خداوند ميدود، به صورت حروله ميدود. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج3، ص196، فتواي شماره4932 اين توحيد و خداشناسي اين آقايان است. حتي در كتاب فتاواي بنباز ـ مفتي سابق عربستان سعودي ـ ، جلد 5، صفحه 374 صراحت دارد: و أما الوجه و اليدان و العينان و الساق و الأصابع فقد ثبتت في النصوص من الكتاب و السنة الصحيحة و قال بها اهل السنة و الجماعة و اثبتوها لله سبحانه علي وجه لايق به و هكذا النزول و الحرولة جاءت بها الأحاديث الصحيحة و نطق بها الرسول صلي الله عليه و سلم. اين كه خداوند صورت و دست و چشم و ساق و انگشت دارد، هم در قرآن آمده است و هم در سنت صحيح. اهل سنت و جماعت، اين صفات را براي خداوند بر وجهي كه شايسته اوست، اثبات كردهاند. نزول خداوند از آسمان و حروله، در احاديث صحيحه آمده است. مصيبت اين است كه اينها را از زبان نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) نقل ميكنند. يعني دست خداوند نبايد مانند دست ما باشد و بايد چند برابر دست ما باشد. وقتي روي عرش مينشيند و از هر طرف، 4 انگشت بيرون ميآيد، قطعا بايد انگشتانش 1500 متري باشد و ناخنهاي 200 متري داشته باشد و بايد متناسب با وجود خداوند باشد. صورتش بايد 10 هزار متر عرض و 20 هزار متر طول داشته باشد. اينكه در كجاي قرآن انگشت و ساق آمده است، ما نميدانيم؟ البته در سنت آنها آمده است كه: يلقي في النار و تقول هل من مزيد؟ حتي يضع قدمه، فتقول قط قط. وقتي مردم را به جهنم ميريزند، جهنم به خداوند ميگويد: آيا باز هم گنهكار هست كه داخل جهنم بريزي؟ خداوند ساق پايش را روي آتش جهنم ميگذارد و جهنم ميگويد: ديگر بس است، سير شدم. صحيح البخاري، ج6، ص47 ـ صحيح مسلم، ج8، ص152 حالا اين كه آيا ساق پاي خداوند ميسوزد يا خير؟ يا اين ساق در جهنم ميماند يا خير؟ اين را بايد آقايان جواب دهند. اين خلاصهاي از توحيد حضرات وهابيت است كه ما را متهم به شرك ميكنند. اين عقيده، در ترازوي نقد، مخالف قرآن است و قرآن صراحت دارد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سوره شوري/آيه11 وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ سوره إخلاص/آيه4 وقتي كفو و مثلي براي او نيست، چگونه ميخواهيد دست و صورت و ... بسازيد؟! اين آقايان كه ميفرمايند اين روايات در سنت صحيحه آمده است، ما فقط يك روايت را ميگوييم و ثابت ميكنيم كه حرف حضرات وهابيت و لجنه عالي افتاءشان، حرف بياساس و خلاف سنت است. حاكم نيشابوري ـ كسي است كه ذهبي و ديگران، او را خرّيط فن حديث و رجال ميدانند ـ با سند صحيح از أبي بن كعب نقل ميكند: مشركان آمدند خدمت نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) و از حضرت تقاضا كردند تا نَسَب خدا را براي آنها بيان كند ـ چون آنها قائل به تثليث هستند: أب و إبن و روح القدس ـ ، خداوند هم سوره توحيد را نازل كرد: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ - اللَّهُ الصَّمَدُ - لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ – وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اضافه كرد: لم يكن له شبيه و لا عِدْل و ليس كمثله شيء المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص540 حاكم نيشابوري ميگويد روايت صحيح است. آقايان كه ميگويند در سنت صحيح آمده است، اين هم سنت صحيح است. از خود احمد بن حنبل ـ متوفاي 241 هجري و رهبر حنابله كه وهابيت هم تابع او هستند ـ روايت نقل شده است: هر كس معتقد باشد كه خداوند، جسم است، مسلمان نيست و از شريعت خارج است و شريعت را باطل كرده است. طبقات الحنابلة، ج2، ص298 امام قرطبي ـ از مفسران بنام اهل سنت ـ ميگويد: و الصحيح القول بتكفيرهم، إذ لا فرق بينهم و بين عبّاد الأصنام و الصور و يستتابون فإن تابوا و إلا قتلوا كما يفعل بمن ارتد. اگر كسي قائل به تجسيم باشد، شكي نيست كه او كافر است و صحيح اين است كه مجسِّمه، كافر هستند و فرقي بين كساني كه قائل به جسمانيت خداوند هستند و بين بتپرست نيست. تفسير القرطبي، ج4، ص14 يعني بين بتپرستان و محمد بن عبد الوهاب و ابنتيميه و لجنه عالي افتاء كه جسمانيت حق تعالي را تصديق ميكنند و ميگويند در كتاب و سنت، چيزي در رابطه با تجسيم نيامده، هيچ فرقي نيست. ما اين سخن امام قرطبي را به اينها هديه ميكنيم كه شما كافر و بتپرست هستيد. اول برويد بتپرستي خودتان را برطرف كنيد، بعد بيائيد در رابطه با شرك شيعه سخن بگوئيد. همچنين آقاي نووي ـ از شخصيتها و فقهاي بنام شافعيها ـ در كتاب المجموع خود ـ كه تمام آراء فقهي شافعيها در اين كتاب آمده است ـ ميگويد: فممّن يكفّر من يجسّم تجسيما صريحا. از كساني كه ما قائل به كفر او هستيم، كساني هستند كه قائل به جسمانيت خداوند هستند. المجموع للنووي، ج4، ص253 آقاي عبد القاهر البغدادي ـ از شخصيتهاي كلامي اهل سنت و متوفاي 429 هجري ـ صراحت دارد: فتكفيرهم واجب. تكفير كساني كه معتقد به جسمانيت خداوند هستند، واجب است. أصول الدين لعبد القاهر البغدادي، ص337 اگر بخواهيم در اين زمينه، مطالب بزرگان اهل سنت را در كفر و شرك وهابيت نقل كنيم، مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. جملهاي را اضافه كنم كه اين عقيده تجسيم و جسمانيت حق، كه در كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم و مسند احمد و ديگر منابع اهل سنت آمده است، عمدتا از كانال يهود وارد فرهنگ اهل سنت شده است كه تعبير به اسرائيليات ميشود. آقاي شهرستاني ـ از علماي بزرگ و كلامي اهل سنت ـ در كتاب الملل و النحل، جلد1، صفحه106 صراحت دارد: و زادوا في الاخبار أكاذيب وضعوها و نسبوها إلي النبي عليه الصلاة و السلام و أكثرها مقتبسة من اليهود فان التشبيه فيهم طباع حتي قالوا اشتكت عيناه فعادته الملائكة. مشبهه، احاديث دروغين ساخته و به پيامبر اكرم، عليه الصلاة و السلام، نسبت دادهاند و اكثر اين روايات ساختگي، برگرفته از يهود ميباشد، زيرا تشبيه، اساس آيين يهود است تا جايي كه گفتهاند: چشمان خداوند ـ تبارك و تعالي ـ به درد آمد و ملائكه به عيادت او رفتند . جالب اين است كه آقاي ابن خلدون ـ ضد اهل بيت (عليهم السلام) و امام حسين (عليه السلام) ـ وقتي به احاديث اسرائيليات ميرسد، ميگويد: فامتلأت التفاسير من المنقولات عندهم ... و تساهل المفسرون في مثل ذلك و ملأوا كتب التفسير بهذه المنقولات و أصلها كما قلنا عن أهل التوراة الذين يسكنون البادية كتب تفسيري اهل سنت، مملو است از اسرائيليات و مفسرون، نسبت به اسرائيليات سهل انگاري كردند و مملو كردند كتابهاي تفسيري ما اهل سنت را با اسرائيليات و تمام اين احاديث تجسيم و اسرائيليات، برگرفته از تورات است. تاريخ ابن خلدون، ج1، ص440 اگر شما كتاب تفسير ابن كثير ـ كه از ليدرها و ايدئولوكهاي وهابيت است ـ را نگاه كنيد، شايد در 200 جا حمله ميكند به علماي اهل سنت كه چرا شما اين همه روايات اسرائيليات در كتابها نقل ميكنيد و اينها زيبنده مذهب اهل سنت نيست. اينها خلاصهاي بود از بحث وهابيت در حوزه توحيد و خداشناسي كه اينها با اين سابقه و پرونده سياه و ضد قرآن و سنت و ضد بزرگانشان، ما را متهم به شرك ميكنند. واقعا خيلي عجيب است! در تفسير قمي، جلد2، صفحه159 و نور الثقلين، جلد4، صفحه188 آمده است: بأن عليا حضر المسجد و وقف خلف أبي بكر و صلّي لنفسه. گيريم كه امير المومنين (عليه السلام) نزد ابو بكر نماز ميخوانده است، ثم ماذا؟ شما كه معتقد هستيد: يجوز الصلاة خلف كل فاجر و فاسق. و از ضروريات فقه اهل سنت است. اگر شرح عقيده طحاوية ـ از كتابهاي اعتقادي تمام مذاهب اهل سنت ـ را ببينيد، در صفحه421 از آقاي ابن ابي العز حنفي ـ متوفاي 798 هجري ـ ميگويد: و نري الصلاة خلف كل بر و فاجر من اهل القبلة. آقاي سرخسي ـ از فقهاي پرآوازه اهل سنت ـ در كتاب المبسوط، جلد1، صفحه40 ميگويد: صلوا خلف كل بر و فاجر و لان الصحابة و التابعين كانوا لا يمتنعون من الاقتداء بالحجاج في صلاة الجمعة ... حتي قال الحسن لو جاء كل أمة بخبيثاتها و نحن جئنا بأبي محمد لغلبناهم. جايز است نماز خواندن پشت سر هر فاسق و فاجر؛ زيرا صحابه و تابعين، پشت سر حجاج نماز ميخواندند. ... حسن بصري ميگفت: اگر تمام امتها، خبيثترين انسانهايشان را بياورند و ما هم حجاج را بياوريم، ما بر همه خبيثهاي امتها غلبه ميكنيم. بدائع الصنائع للكاشاني، ج1، ص156 اما در رابطه با اينكه امير المؤمنين (عليه السلام) با اينها همكاري ميكرده است، مفصل در شبكه سلام جواب دادهايم. تمام همكاريهاي امير المؤمنين (عليه السلام) در زمان ابوبكر و عمر و عثمان جمعآوري شده است. در بعضي از موارد ، مثلا يك زني را كه حامله است، ميخواهند بخوابانند و سنگسارش كنند، امير المؤمنين (عليه السلام) براي نجات او ميآيد. در اينجا حضرت علي (عليه السلام) به عنوان كمك به خلفاء نيست، بلكه به عنوان نجات يك انسان و مظلوم است. يكي از شئون امام، اقامه عدل و رفع ظلم است. اگر دستش از تأسيس حكومت جهت اقامه عدل و رفع ظلم مبسوط نبود، ولي در هر محدوده كه دستش باز باشد، اين تكليف امام است. اگر امير المؤمنين (عليه السلام) به آنجا ميآيد، به عنوان امام و عمل به يكي از واجبات و شأني از شئون امام ميآيد و كمك ميكند. يا در قضيه جنگ عرب با ايران، وقتي خبر مي رسد كه اينها 150 هزار رزمنده آماده كردهاند كه بيايند مسلمانان را بكشند و مدينه را با خاك يكسان كنند، خبر به خليفه دوم ميرسد و با ترس و لرز ميگويد كه اي مردم به داد برسيد، اگر اينها بيايند اسلام را از بين ببرند، ما چه كنيم. از هر كسي كه مشورت ميگيرد، حرفهاي ليلي و مجنون را براي او ميخوانند. حضرت علي (عليه السلام) هم در گوشهاي نشسته است و خليفه دوم به او ميگويد كه چرا حرف نميزني؟ امير المؤمنين (عليه السلام) ميگويد: اگر شما تمام مردم را از شهرها بيرون كنيد، اينها ميآيند و بصره و كوفه و مدينه را خراب ميكنند. بهتر است كه نيمي از مردم براي محافظت از شهر بمانند و بقيه خارج شوند. عمر و بقيه كساني كه نشستهاند، ميبينند بهترين پيشنهاد را حضرت علي (عليه السلام) داده است. امير المؤمنين (عليه السلام) در اينجا نه به عنوان كمك به خلافت، بلكه به عنوان نجات اسلام و مسلمين و كيان اسلامي، همچنين طرحي را ميدهد. حتي در آن جنگي كه خود عمر ميخواهد برود، ميگويد وقتي به آنجا ميروي، اگر فارسها تو را با اين قيافهات ببينند، ميگويند قيافه حاكم و رهبر اسلامي اين است؟ آن وقت تمام همّ و غمشان را براي نابودي تو بسيج ميكنند و وقتي تو را از بين بردند، چيزي براي مسلمانان نميماند. تعبير امير المؤمنين (عليه السلام) را ببينيد! امير المؤمنين (عليه السلام) فكرش خيلي وسيعتر از اين است. ميگويد كه اگر تو رفتي به عنوان حاكم اسلامي كشته شدي، اينها جرأت پيدا ميكنند كه بيايند داخل شهرهاي مسلمانان و آنها را از بين ببرند؛ ولي تو در اينجا آن أبّهت ـ ولو دروغين را كه داري ـ را داشته باش و خطّ مقدم جبهه نرو. در خود نهج البلاغه هم هست كه حضرت در نامه 62 ميفرمايد: فأمسكت يدي حتي رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون إلي محق دين محمد صلي الله عليه و آله، فخشيت إن لم أنصر الاسلام و أهله أن أري فيه ثلما أو هدما تكون المصيبة به علي أعظم من فوت ولايتكم التي إنما هي متاع أيام قلائل يزول منها ما كان كما يزول السراب أو كما يتقشع السحاب، فنهضت في تلك الأحداث حتي زاح الباطل و زهق. من از هر گونه همكاري و بيعت با ابوبكر و عمر، خودداري كردم، تا اين كه ديدم عدهاي از اسلام برگشتهاند و مشركين و كفار و منافقين دست به دست هم دادهاند و ميخواهند دين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را از بين ببرند و من در صحنه حاضر شدم و باعث شدم كه باطل از بين رفت و حق، پا برجا شد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: نادر -
تاريخ: 07 خرداد 88 - 00:00:00
اصلا تيترش خنده داره.وهابيت وخداشناسي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
2 |
نام و نام خانوادگي: فكري -
تاريخ: 09 فروردين 89 - 00:00:00
آيا ابن عربي كه در متن از او مطلبي نقل كرده ايد همان صاحب كتاب فصوص الحكم است؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي دو نفر ابن عربي داريم ! صاحب فتوحات و فصوص و... و صاحب كتاب العواصم ! كه چند قرن نيز با يكديگر اختلاف دارند ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |