* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 30 اسفند 1387 | تعداد بازديد: 14778 | |
تاريخ پيدايش وهابيت و برخورد جامعه اهل سنت با اين پديده | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: تاريخ پيدايش وهابيت و برخورد جامعه اهل سنت با اين پديده مشهد مقدس : اسفند 1387 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني موضوع بحث، تاريخ پيدايش وهابيت و برخورد جامعه اهل سنت با اين پديده است. يكي از نكاتي كه در رابطه با هر يك از فِرَق اسلامي بايد مورد بحث و بررسي دقيق قرار بگيرد، تاريخ و انگيزه پيدايش آن فرقه است. طبق روايت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين فرقة، كلها في النار إلا فرقة واحدة. أمت من به 73 فرقه متفرق خواهند شد و جز يك فرقه، تمام آن فِرَق، اهل آتش هستند. ميزان الاعتدال للذهبي، ج2، ص430ـ لسان الميزان لإبن حجر، ج3، ص291 ـ تفسير الرازي، ج1، ص3 ـ تفسير ابن كثير، ج2، ص482 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج6، ص166 ظاهر قضيه اين است كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آينده را ميديد و با علوم برگرفته از وحي، جامعه اسلامي را اينچنين ترسيم ميكند. نكته جالب اينجاست كه فِرَق اسلامي مختلف، هر يك مدعي هستند كه آنان فرقه ناجيه هستند و ديگر فِرَق، باطل هستند. اشاعره ميگويند ما به حق هستيم و معتزله و ماتريديه و اباضيه و ساير فِرَق، همه بر باطل هستند. معتزله ميگويند كه ما به حق هستيم و ديگر فِرَق، باطل هستند. در ميان فِرَق فقهي، همچنين ادعايي نبوده است. چون گرايشهاي فقهي ـ مانند حنفي و حنبلي و مالكي و شافعي و غيره ـ ، در محدوده مسائل اعتقادي، اظهار نظري ندارند و هر يك از اين منتسبين به فِرَق فقهي، از پايگاه انتسابشان به فرقه كلامي سخن ميگويند. يعني الان در داخل كشور جمهوري اسلامي، در شرق كشور، از نظر فقهي، أكثريت با أحناف است، ولي در گرايش كلامي، ماتريدي هستند. در غرب كشور، از نظر فقهي، شافعي هستند، ولي در گرايش كلامي، عمدتا أشعري هستند. حتي صوفيهايي كه در ميان اهل سنت داخل كشور داريم، در شرق كشور، فرقه نقشبنديه حضور فعالي دارد و درغرب كشور، قادريه. لذا، شناختن اين گرايشهاي كلامي و فقهي و رشتههاي تصوّف، براي ما كه ميخواهيم در رابطه با فِرَق بحث كنيم، از ضروريات است. آنچه كه ضرورت دارد روي آن تحقيق عميق بكنيم، پيدايش فرقههاي اسلامي و تاريخ پيدايش آنهاست. در رابطه با وهابيت، عزيزان مستحضر هستند كه امروز كشور عربستان سعودي، فعلا مهد تبليغ فرقه وهابيت است. يعني تمام وهابيان سراسر جهان، خود را منتسب به وهابيت عربستان سعودي و الهام گيرنده از تبليغات و مروّج مباني اعتقادي و فكري آنها هستند و وهابيت امروز هم عمدتا منتسب به محمد بن عبد الوهاب هستند. اشتهارشان به وهابيت، به خاطر همان انتساب به محمد بن عبد الوهاب است. محمد بن عبد الوهاب ـ متوفاي 1205 يا 1204 هجري ـ عمده تفكراتش را در سال 1150 و اندي آغاز كرد و اولين حكومت سياسياش را در سال 1157 هجري در منطقه نجد در حومه رياض پايهريزي كرد و پيمان نظامي و فرهنگي با محمد سعود ـ جدّ اعلاي ملك فهد و ملك عبدالله ـ بست و به كمك مستشاران نظامي بريتانيا، اين فرقه و تفكر وهابيت را گسترش داد. اين كشت و كشتار و حملههايي كه به كشورهاي همسايه داشتند، دولت عثماني را عصباني كرد و نامه شديد اللحني به كشور مصر نوشت و لشكر مفصلي وارد عربستان سعودي كرد و در سال 1234 هجري، پرونده دولت وهابيت بسته شد و سرانشان اعدام شدند و عدهاي هم زندگي مخفيانهاي داشتند و به كشورهاي همسايه پناهنده شدند و يكي از آنها عبد العزيز ـ پدر ملك فهد ـ بود كه از كويت قيام كرد و با 20 سال مبارزه، در سال 1341 و 1342، دولت عربستان سعودي را دوباره تشكيل داد. الان هم آل سعود، به او منتسب هستند. اين وضع كنوني وهابيت است. اما تاريخ وهابيت را نميشود به يكي دو قرن قبل بسنده كرد و يا ريشه وهابيت را نميشود در مباني فكري محمد بن عبد الوهاب جستجو كرد. بلكه بايد مقداري تاريخ را ورق بزنيم و به عقب برگرديم. ميبينيم كه محمد بن عبد الوهاب اگر در مسائل سياسي و كشتار مسلمانان با محمد بن سعود و با جاسوسان انگلستان همدست بود، ولي از نظري مباني فكري و اعتقادي، مروّج تفكرات ابنتيميه ـ متوفاي 728 هجري، اهل حرّان از اطراف دمشق سوريه ـ بود. تاريخ ابنتيميه را كه مطالعه ميكنيم، باز ميبينيم كه ابنتيميه، مبتكر اين تفكر باطل ضد قرآني و ضد اسلامي نبوده است و براي اولين بار در جامعه اسلامي، اين مباني فكري را ارائه نداد. گرچه خيلي از دانشمندان و اساتيد ما، بر اين باور هستند كه مؤسس اوليه و بنيانگذار فكري وهابيت، ابنتيميه بوده است، ولي بنده عقيدهام كاملا بر خلاف اين بزرگواران است. اگر تاريخ را خوب مطالعه كنيم، ميبينيم كه ابنتيميه نبود كه براي اولين بار اين تفكر را مثل حرمت زيارت قبور و حرمت زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و حرمت توسل و شفاعت و بناء قبور و ...، مطرح كرد. از شخصيتهاي علمي حنابله، شايد دو سه قرن قبل از ابنتيميه، همين تفكر را داشتند. مثلا شما تاريخ ابن بُطّه ـ از علماي بزرگ حنبلي و متوفاي 387 هجري ـ را ببينيد، همين مباحث را مطرح كرده است؛ حتي سفر براي زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را سفر معصيت شمرده است و طبق نظر ايشان، نماز در اين سفر، تمام است نه قصر، چون سفر معصيت است. باز هم اگر تاريخ را ورق بزنيم، ميبينيم كه قبل از ابن بُطّه، حسن بن علي بربهاري ـ از شخصيتهاي حنبلي و متوفاي 329 هجري ـ ، اين مسئله را قبل از ابنتيميه و محمد بن عبد الوهاب و ابن بُطّه مطرح كرده است. حتي اين وقاحت را پيش برده و ميگويد: نه تنها هر گونه مراسم عزاداري براي اهل بيت (عليهم السلام) حرام است، بلكه كساني كه اقامه ماتم براي اهل بيت (عليهم السلام) ميكنند و نوحهسرائي ميكنند، قتلشان واجب است. پس قضيه پيدايش وهابيت و اين تفكر ضد اهل بيت (عليهم السلام)، مربوط به ابنتيميه نيست. اگر بخواهيم بسنده كنيم و در همانجا مسئله را محور قرار بدهيم، ظاهرا با حقائق تاريخي تطبيق نميكند. باز هم مقداري تاريخ را ورق ميزنيم و به عقب برميگرديم و ميبينيم كه قبل از بربهاري، حجاج بن يوسف ثقفي ـ متوفاي 95 هجري و بزرگ جنايتكار تاريخ اسلام ـ است. بطوريكه عمر بن عبد العزيز ميگويد: اگر فرداي قيامت، تمام ملتها و أمتها، جنايتكارترين فردشان را در يك كفّه قرار بدهند و ما هم حجاج را در يك كفّه ديگر، كفّه ما سنگينتر خواهد شد. اين تفكري كه وهابيت امروز دارند، همين تفكر را با يك محدوده كوچك، ايشان در همان قرن اول و دوم هجري مطرح ميكند. وقتي به مدينه منوره ميآيد و ميبيند كه عدهاي از مسلمانانِ شيفته نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در اطراف قبر مطهر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) همانند پروانه دور شمع ميچرخند و به قبر مطهر آن نازنينْ وجود و أشرف كائنات، ابراز علاقه و اظهار عشق ميكنند، با صداي بلند ميگويد: تبا لهم! إنما يطوفون بأعواد و رمة بالية! به عبارت سادهتر: خاك بر سر اين مردم كه اطراف استخوانهاي پوسيده طواف ميكنند. اين تعبير خيلي وقيحي است. شايد الان ما با توجه به اين قضايايي كه از وهابيت شنيدهايم، برايمان خيلي شگفتانگيز نباشد. اما هنوز يك قرن از حيات نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نگذشته است و هنوز صداي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در مسجد النبي طنينافكن است و يك فرد وقيحي اين را ميگويد، خيلي ثقيل است و تصوّرش براي انسان سخت است. ميگويد: هلا طافوا بقصر أمير المؤمنين عبد الملك؟! اگر دنبال طواف هستند، چرا اطراف قصر عبد الملك طواف نميكنند؟! شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج15، ص242 اين همان تفكري است كه اگر كنار قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مشرف شويد، ميبينيد كه براي وهابيت، حضور مسلمانان در كنار قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و اظهار عشق و علاقهشان قابل تحمل نيست و كسي ـ از شيعه، سني، حنفي، مالكي و حتي حنبلي ـ جرأت نميكند از ترس وهابيت، دست به طرف ضريح مطهر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) دراز كند. اينها عشق دارند كه در كنار قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، با تمام وجود، علاقه و محبت و ارادت خود را نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ابراز كنند. ولي به مجرد اين كه دست دراز كنند، با شلاقهاي آنچناني عوامل وهابيت مواجه هستند. اين همان تفكر ديروز حجاج است. باز مقداري تاريخ را ورق بزنيد. ميبينيد كه مروان بن حكم ـ متوفاي 61 هجري ـ وقتي ميبيند مردم روي قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) افتادهاند و روي همان خاكها، اظهار عشق و ارادت ميكنند، برايش قابل تحمل نيست و گردن يكي از آنها را ميگيرد و محكم فشار ميدهد و ميگويد: أ تعلم ما تصنع؟ ... فإذن هو ابو ايوب الأنصاري. آيا ميداني چه ميكني؟ او ابو ايوب انصاري بود و به مروان نگاه ميكند و ميگويد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: اگر افراد صالح و شايسته در مسند امور قرار گرفتند، غصه ندارد؛ غصه، روزي است كه افراد نا صالحي در مسند امور اسلامي قرار بگيرند. يعني ما بايد براي اسلام گريه كنيم كه همچنين توئي و آدمهاي نالايقي در رأس امور جامعه اسلامي قرار گرفتهاند. شما بيائيد همين يك تكه از تاريخ را كه براي ما مانده با وهابيت امروز مقايسه كنيد. باز هم اگر تاريخ را ورق بزنيد و به عقب برگرديد، ميبينيد كه مبتكر اين تفكر باطل، نه حجاج است و نه مروان. ميبينيد كه همين تفكر ضد اهل بيت (عليهم السلام)، از زبان يزيد ـ جرثومه فساد و مايه ننگ اسلام ـ در ميآيد و وقتي چشم نحسش به سر امام حسين (عليه السلام) ميافتد، ميگويد: ليت أشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل فأهلوا واستهلوا فرحا ثم قالوا يا يزيد لا تسل لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء ولا وحى نزل ايكاش اجداد من كه در بدر و احد كشته شدند، بودند و ميگفتند كه دستت درد نكند اي يزيد، خوب انتقام ما را گرفتي. تاريخ الطبري، ج8، ص188 اگر بخواهيم تفكر وهابيت را در يك جمله خلاصه كنيم، حذف اهل بيت (عليهم السلام) از فرهنگ اسلامي است. اگر شما تمام عقائد وهابيت را از الف تا آخر مطالعه كنيد و به شما بگويند كه تفكر وهابيت را در يك جمله خلاصه كن، حذف اهل بيت (عليهم السلام) از فرهنگ اسلامي است. اگر كتاب منهاج السنة ابنتيميه را تا آخر مطالعه كنيد، نتيجه مطالعات شما اين خواهد شد. اين هم برميگردد به همان كاري كه دودمان بنياميه و شجره ملعونه در قرآن انجام دادند. تكههايي در تاريخ و زواياي آن، پنهان و مخفي مانده است و ما مكلّف هستيم اين تاريخ پنهان را بررسي كنيم و براي مردم بازگو كنيم. مردم، امروز شيفته اين مطالب هستند و دلباخته اين گمشده در زواياي تاريخ هستند. زماني در شب 13 رجب در كنار بيت الله الحرام بودم و الحق، خدا ميداند كه آن شب براي من شيرينتر و لذيذتر بود. مخصوصا كه ايرانيها را ميديدم كه در دستشان شيريني و انواع شكلات بود و ميان مردم تقسيم ميكردند و از نماز مغرب و عشاء تا طلوع فجر، ايرانيها شادي ميكردند. جمعيتي هم در كنار ركن يماني، روبروي آن شكاف ايستاده بودند و قطرات اشكي بود كه ميريختند. نه مداح ميخواست و نه روضهخوان و نه گويندهاي. من هم در كنار همان ركن، در حال خودم بودم. يكي از اين آمرين بالمعروف، دستش را روي شانه من گذاشت و گفت: ما هذا الخرافات التي تعتقدوا الإيرانيون بأن عليا ولد في جوف الكعبة؟ اين خرافات چيست كه ايرانيها ميگويند علي در داخل كعبه به دنيا آمده است؟ گفتم: خرافه است؟ گفت: بله خرافه است. گفتم: حاكم نيشابوري از علماي بزرگتان را ميشناسي؟ گفت: بله، از أجلّاي بزرگان ماست. گفتم: كتاب مستدرك الصحيحين او را قبول داري؟ گفت: بله. گفتم: ايشان در جلد3، صفحه 483 اين تعبير را دارد: فقد تواترت الاخبار أن فاطمة بنت أسد ولدت أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه في جوف الكعبة. اهل سنت، خبر متواتر را مانند آيه قرآن ميدانند و ميگويند اگر كسي منكر خبر متواتر باشد، مانند اين است كه منكر آيه قرآن است. آيا مدركي بهتر از اين ميخواهي؟ چند موارد ديگر را هم گفتم و جا خورد. گفت: ميشود برويم در گوشهاي با هم صحبت كنيم؟ گفتم: چشم. رفتيم همان روبروي حجر اسماعيل (عليه السلام) نشستيم و 10، 12 نفر از اين دانشجوياني كه عضو لَجْنه امر به معروف هستند، آمدند و سوالاتي را داشتند كه شما قائل به تحريف قرآن هستيد و به صحابه فحش ميدهيد و به عايشه جسارت ميكنيد و من جواب دادم و تلاش كردم كه مستند با جلد و صفحه برايشان بگويم. تقريبا از ساعت 10:30 شب تا 03:30 نيمه شب، جلسه ما ادامه داشت. من گفتم: رفقا، من خسته شدهام و واقعا شانههايم درد ميكند. اگر اجازه بدهيد، فردا شب، بحثمان را ادامه بدهيم. خداحافظي كردم و رفتم و فردا شب در طواف بودم و ديدم يكي از اينها آمد و مرا پيدا كرد و گفت: فلاني! ديشب كه آن روايت را از مستدرك الصحيحين گفتي، ما رفتيم و گشتيم و پيدا نكرديم. شايد چاپي كه شما نقل كرديد، با چاپي كه ما در كتابخانه داريم، فرق دارد؟ گفتم: مستدرك ما 4 جلدي است و چاپ بيروت و با تحقيق دكتر مرعشلي. گفت: نه، چاپ ما 3 جلدي است. به او گفتم: برادر عزيز! ميشود از شما يك تقاضا بكنم. گفت: بفرما. گفتم: هتلي كه ما سكونت داريم، شايد بيشتر از دو دقيقه تا اينجا فاصله نداشته باشد، برويم آنجا و من كامپيوتر دارم و برنامه نرمافزاري را از مكه خريدهام و بياورم و نشان بدهم. شايد من اشتباه كردهام، شما ما را راهنمائي كنيد. ـ كشاندن اينها در قضايا، فوت و فنّي ميخواهد ـ آمد و حدود دو ساعت و خُردهاي با ايشان صحبت كرديم. آخرين جملهاي كه ايشان به من گفت، اين بود: فلاني! من تأسف ميخورم كه اين همه آثار در تاريخ هست، ولي ما بيخبر مانديم. خدا ميداند اين جمله ايشان، به قدري براي من لذتبخش و شيرين بود كه تمام سختي آن سفر را از بدن من بيرون كرد. لذا، دوستان، همان تعبير آقا امام رضا (عليه السلام) را زمزمه ميكنيم: فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا. عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج2، ص275 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص180 تكههايي در گوشههاي تاريخ است كه با آن تلاش مذبوحانهاي كه كردند تا مخفي نگهدارند و نگذارند اين قضايا در تاريخ ثبت شود، ولي از كرامات و معجزه اهل بيت (عليهم السلام) است كه مانده است. از جمله اينها، اين قضيه است كه وقتي خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به مدينه ميرسد، حاكم مدينه، عمرو بن عاص است و نامه را در بالاي منبر كه ميخواند، نميتواند خودش را از خوشحالي كنترل كند و بياختيار، نامه را به طرف قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) پرت ميكند و ميگويد: يا محمد! يوم بيوم بدر. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج4، ص72 ببينيد! خيلي درد است! خب! صحابه و مهاجرين و انصار نشستهاند. هنوز بيش از 50 سال از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نگذشته است. آنهايي كه 30 ساله بودند، 80 ساله شده و آنهايي كه 20 ساله بودند، 70 ساله شدهاند. همه اعتراض كردند: آقاي امير، اين چه حرفي است كه ميزني؟! گفت: معذرت ميخواهم، حواصم پرت شد. نه، حواصت پرت نشد. آنچه كه در نهان داشتي، ناخودآگاه ابراز كردي. اگر مقداري ديگر، ورقهاي تاريخ را ورق بزنيم و به دوران معاويه نگاهي بكنيم، ميبينيم همان مطالبي كه امروز از زبان وهابيت ميشنويم، عبارت ديگر و پيشرفته و متطوّر همان كلمات معاويه است كه وقتي با مغيرة بن شعبه بحث ميكند، ميگويد: خليفه اول آمد و رفت و جز نامي از او نماند. خليفه سوم مظلومانه كشته شد و رفت. ولي هر روز ميبينم كه در كنار نام خدا، نام پيامبر بالاي مأذنهها برده ميشود: لا والله إلا دفنا دفنا. مادامي كه نام پيامبر را دفن نكنم، آرام نمينشينم. موفقيات زبيربن بكار، ص576 ـ مروج الذهب مسعودي، ج3، ص454 اين نكاتي است كه در تاريخ براي ما ثبت شده و مانده است. اينها در تاريخ مانده است. وقتي صداي مؤذن را ميشنود، ميگويد: لله أبوك يا ابن عبد الله لقد كنت عالي الهمة، ما رضيت لنفسك الا ان يقرن اسمك باسم رب العالمين. عجب آدم بلند همتي بودي پسر عبد الله ـ پيامبر ـ و به كمتر از اين قناعت نكردي و راضي نشدي جز اين كه اسمت در كنار نام خدا بيايد. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج10، ص101 اين نشان ميدهد كه قضيه حذف اهل بيت (عليهم السلام) از قاموس و فرهنگ اسلام، توسط محمد بن عبد الوهاب و ابنتيميه و ابن بُطّه و بربهاري و حجاج نيست، بلكه برميگردد به همان دهههاي نخستين صدر اسلام. آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) تعبيري دارد و ميفرمايد: و الله! لود معاوية، أنه ما بقي من بني هاشم نافخ ضرمة. قسم به خدا! معاويه ميخواهد از هيچ خانه بنيهاشم، دود برنخيزد. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج5، ص22 تمام كتابهاي لغت اهل سنت هم آوردهاند؛ مانند غريب الحديث ابن قتيبه، ج1، ص367 ميگويد: اين كنايه از اين است كه هيچ اثري از اين دودمان نماند. النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج3، ص86 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج12، ص355 مسئله اين است كه توطئه حذف اهل بيت (عليهم السلام) از فرهنگ اسلام، در همان صدر اسلام توسط دودمان بنيأميه و شجره ملعونه در قرآن پايهريزي شده است و امروز در عصر اطلاعات، وهابيت مجري همان طرح دودمان بنيأميه هستند مبني بر حذف اهل بيت (عليهم السلام) از فرهنگ اسلام. اگر دوستان عنايت كنند، من ميخواهم در اينجا مسئله را فراتر از اين ببرم. مسئله حذف اهل بيت (عليهم السلام) از قاموس و فرهنگ اسلامي، شايد هدف نهايي اينها نبوده است، بلكه اينها ميخواستند از طريق حذف اهل بيت (عليهم السلام) از فرهنگ اسلام، خود اسلام را زير سوال ببرند و خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را از جامعه حذف كنند و براي اين هم شاهد دارم. اينها ديدند كه علنا نميتوانند با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مبارزه كنند و به مردم بگويند كه نام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را نبريد و او و قرآن را كنار بگذاريد. آمدند ديدند كه اهل بيت (عليهم السلام)، نماد راستين و واقعي اسلام و بازگو كننده فرهنگ نبي مكرم حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) هستند، لذا آمدند با اهل بيت (عليهم السلام) مبارزه كردند و خواستند اهل بيت (عليهم السلام) را از جامعه حذف كنند و به تبع آن، نام نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از جامعه حذف شود. آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) به صراحت بيان ميكند و إبن أبي الحديد در شرح نهج البلاغة، جلد20، صفحه298 صراحت دارد: أللهم إني استعديك على قريش، فإنهم أضمروا لرسولك صلى الله عليه و آله ضروبا من الشر و الغدر، فعجزوا عنها و حلت بينهم و بينها، فكانت الوجبة بي و الدائرة على، أللهم احفظ حسنا و حسينا. خدايا! مرا در برابر قريش، ياري فرما. اينها توطئه نابودي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را در سر ميپروراندند و نتوانستند آن را درباره نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) پياده كنند، خدايا! تو بين توطئه قريش و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) حائل شدي. انتقام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را از منِ علي گرفتند و تمام آنچه را كه ميخواستند روي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پياده كنند، روي من پياده كردند. (اميرالمؤمنين (عليه السلام) دستش را بلند ميكند و ميگويد:) خدايا! حسنين مرا از دست قريش محافظت فرما. همچنين در عبارت ديگري ميفرمايد: ما لي و لقريش؟ إنما وترتهم بأمر الله و أمر رسوله، أفهذا جزاء من أطاع الله؟ قريش از جان منِ علي چه ميخواند؟ اگر سران آنها را به خاك مذلّت افكندهام و بزرگانشان را در بدر و أحد و حنين كشتم، به امر خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است. آيا اين نتيجه اطاعت از خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است؟ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج20، ص328 اينها در زواياي تاريخ مانده است و با زبان بيزباني داد ميزند كه مسئله چيست. بنا بر اين كه اعترافات مستر همفر صحيح باشد، جاسوس انگليسي، چند پيشنهاد به او ميكند و دو تا از اين پيشنهادها، خيلي جالب و شنيدني است دوستان. به محمد بن عبد الوهاب ـ موسس وهابيت ـ ميگويد: شما، بعضي از آيات قرآن را حذف كن و برخي آيات ديگر را هم بر آن بيفزا و مردم را از رفتن به زيارت بيت الله الحرام منع كن و تلاش كن خانه خدا را ويران و نابود كني. اين دو، جزء 12 پيشنهادي است كه ميكند و 10 پيشنهاد را ميپذيرد و نسبت به اين دو، به جاسوس انگليسي ميگويد كه شدني نيست و جامعه قبول نميكند. اگر من بخواهم چيزي از قرآن را كم كنم يا اضافه كنم، جامعه قبول نميكند. نميگويد خلاف شرع است و چيزي نيست كه خلاف اسلام و عقيده من است، ميگويد كه جامعه نميپذيرد. همچنين نابودي بيت الله الحرام، امروز در جامعه، پياده شدني نيست. شما اين را مقايسه كنيد با همان طرحي كه در صدر اسلام براي مبارزه با اسلام و حذف اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) از فرهنگ اسلامي بوده است. هيچ فرقي نيست و در حقيقت دو روي يك سكه هستند. يعني آمدند همان تفكر صدر اسلام و همان مبارزات 21 ساله قريش عليه اسلام و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را با غالبي جديد و عوام پسند و مدرنيته كردن، به خورد مردم ميدهند. شيخ عبد الله بن جبرين، جزء مفتيان و شخصيت شماره دو عربستان سعودي است و عبد الرحمان برّاج كه از شخصيتهاي برجسته عربستان سعودي است، اينها فتاواي متعددي عليه شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) دادهاند. از جمله فتاوا اين است كه ميگويند: رفتن به حرم امامان، نوعي بتپرستي است و حرم امامان شيعه در امروز، نماد واقعي بت لات و عُزّا است. همانطوري كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) با بتپرستي و اين بتها مبارزه كرد، امروز هم بايد ما مسلمانان ـ وهابيت ـ براي نابودي مظاهر شرك و بتپرستي قيام كنند. لذا، بعد از تخريب حرم مطهر عسكريين (عليهما السلام) اينها به همديگر تبريك گفتند و الان هم اين تبريكها در سايتهاي اينترنتيشان هست. حتي بعد از تخريب دوم حرمين عسكريين (عليهما السلام) اطلاعيه دادند بر اين كه بايد حرم اميرالمؤمنين (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و حضرت عباس (عليه السلام) و حضرت حضرت زينب (سلام الله عليها) ويران شوند. اينهمه سر و صدا ايجاد كردند و مراجع عظام تقليد وارد ميدان شدند و حتي خود دولت جمهوري اسلامي ايران اطلاعيه داد و وزير محترم اطلاعات به عربستان سعودي رفت و با اينها مذاكره كرد كه اين فتاوا چيست كه شما صادر ميكنيد؟ از آن طرف، مدعي دوستي و رابطه دوستانه هستيد و از اين طرف هم با مقدسات شيعه، اينطور مبارزه ميكنيد؟! كار اينها را شما بگذاريد كنار كار متوكل عباسي و يزيد بن معاويه و معاويه و حجاج بن يوسف ثقفي و مروان بن حكم و ببينيد چه تفاوتي دارد؟ عين همان مسائل است. آنها در جامعه آنروزي، مطالب را به آن شكل ابراز كردند و اينها هم امروز به اين شكل ابراز ميكنند. غرض اين بود كه من خواستم براي عزيزان و سرورانم شمّهاي از تاريخ پيدايش وهابيت را با اين زبان بيان كنم. شايد مقاله و مطلب زياد خوانده باشيد، ولي به اين تحليل كه ما بياييم حقيقتي از تاريخ پنهان را با زبان ساده بيان كنيم و يك نگاه عميق و واقعي به تاريخ وهابيت بكنيم، شايد كم شنيده باشيد. اگر ميخواهيم تاريخ وهابيت را خوب بررسي كنيم، بايد از اين زاويه جلو برويم و در اين محور، نه يك جلسه، ميشود دهها و صدها جلسه صحبت كرد و دهها كتاب تأليف كرد كه ما بياييم دانه دانه، مباني فكري و اعتقادي وهابيت را تطبيق كنيم با آنچه كه دودمان قريش و بنيأميه در صدر اسلام انجام دادند. يعني در حقيقت، همان خطي است كه در صدر اسلام توسط قريش انجام گرفت و امروز هم وهابيت در امتدادش با اين وضعيتي كه در جامعه اسلامي مطرح ميكنند، بيان ميكنند و جز اين، چيز ديگري نيست. ابن بخش اول عرض من بود. البته من اين را با مقداري مفصلتر در كتاب وهابيت از منظر عقل و شرع آوردهام و روي سايت هم گذاشتهايم. نكته بعدي كه عزيزان بايد خوب دقت كنند و خيلي ميتوانيم از اين بحث، كاربردي استفاده كنيم، عكسالعمل اهل سنت در برابر اين تفكر وهابيت بوده است. ما بارها به دوستان توصيه ميكنيم كه در نقد تفكر وهابيت، سراغ كتابهاي شيعه نرويد. بزرگان شيعه را در تيررس وهابيت قرار ندهيد، چون نيازي نداريم و فائدهاي هم ندارد. بزرگان اهل سنت و شخصيتهاي برجسته اينها و استوانههاي علمي اينها مانند سُبْكي و ذهبي و ابن حجر، در برابر تفكر وهابيت، خوب ايستادهاند و شجاعانه وارد ميدان شدهاند. ابن حجر عسقلاني ـ متوفاي 852 هجري كه يك شخصيت بينظير جهان اهل سنت است و ميگويند حافظ علي الإطلاق، انصراف به او دارد ـ در كتاب الدرر الكامنة، جلد1، صفحه 154 و 155 در شرح حال ابنتيميه، با صراحت ميگويد: جامعه اسلامي ـ يعني جامعه اهل سنت ـ نسبت به ابنتيميه، سه نظريه دارند: 1. معتقدند كه ابنتيميه، مشبّهه بود. اهل سنت، مشبّهه را كافر ميدانند. يعني كسي كه خدا را به مخلوق تشبيه كند. ابنتيميه صراحت دارد كه خداي عالم، داراي دست و پا و چشم و صورت است. مانند ابو يعلي كه گفته بود خداي عالم همه چيز دارد و فقط دو چيز ندارد: ريش و عورت. در اين فصل سوم كتاب ما (وهابيت از منظر عقل و شرع) تفكر وهابيت را نسبت به خدا آوردهام كه اينها چه تصوّري از توحيد دارند. اينهايي كه ما را متهم به شرك ميكنند، خودشان در مسائل توحيدي، مطالبي دارند كه بزرگان اهل سنت، حتي احمد بن حنبلي كه خود را منتسب به او ميدانند، اين نوع تفكر و انديشه ـ تشبيه خداوند به مخلوقات و بشر ـ را كفر ميداند. ابنتيميه از بالاي منبر در مسجد دمشق پايين ميآيد و ميگويد: اي مردم! خداي عالم هر شب قبل از طلوع فجر، همانطوري كه من از پلههاي منبر پايين ميآيم، از عرش به آسمان دنيا ميآيد و در ميان خلائق داد ميزند: أيها الناس! هل من مستغفر أغفر له؟ هل من داع فأستجيب له؟ ... آيا حاجتمند و گرفتاري هست كه گرفتارياش را برطرف كنم؟ بعد از طلوع فجر هم به جاي اولش برميگردد. اين روايت در صحيح بخاري و صحيح مسلم هم هست. صحيح البخاري، ج2، ص47 ـ صحيح مسلم، ج2، ص176 يكي از دوستان، يك فيلمي را براي من آورد و خيلي جالب بود. يكي از علماي بزرگ اهل سنت بود كه ميگفت: همين يك روايت، باعث شد كه من از اهل سنت برگردم و شيعه بشوم. در صحيحترين منابع اهل سنت است كه خداي عالم، هر شب در نيمه شب، از عرش به آسمان دنيا ميآيد و كارهايي را انجام ميدهد و طلوع فجر هم برميگردد. اگر اين روايت صحيح باشد، اگر خداوند يكبار به دنيا بيايد، تا ابد در زندان دنيا ميماند و ديگر نميتواند برگردد. چرا؟ چون خداوند آمده روي زمين و ميخواهد طلوع فجر برگردد. الان مثلا در مشهد، طلوع فجر است. چند لحظه ديگر، در شهري ديگر طلوع فجر است و همينطور طلوع فجر بر روي كره زمين ميچرخد و هيچ لحظهاي از لحظات شبانهروز نيست، الا اين كه در يك نقطه كره زمين، طلوع فجر است و اين طلوع فجر هم ميچرخد. خداوند براي تمام مردم دنيا ميخواهد اين بساط را باز كند. اگر يكدفعه بيايد، ديگر نميتواند برگردد. اين آقايان، شعر گفتهاند، ولي به فكر قافيهاش نبودهاند. گفت: فهميدم كه مذهبي كه بر اينچنين رواياتي مبتني باشد، مذهب توحيد نيست. اين روايات، مخالف با فطرت و عقل است. مخالف با ليس كمثله شيء است و مخالف با و لم يكن له كفوا أحد است. اين روايات را بايد بكوبيم به ديوار. خب، ابنتيميه صراحت دارد كه در مورد روايات تجسيم: من تأول فهو كافر. هر كس تمام روايات يا آياتي را كه درباره جسمانيت خدا است، تأويل كند، كافر است. مثلا: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ سوره فتح/آيه10 يعني دست خداوند و اگر كسي بگويد يعني قدرت خداوند، او كافر است. و: وَ جَاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا سوره فجر/آيه22 خداوند حركت ميكند پيشاپيش ملائكهاي كه رژه ميروند. هر كس بگويد منظور، امر خداست، خلاف شرع است و كافر است. 2. عدهاي ميگويند كه زنديق و ملحد و بيدين است. چون نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) جسارت كرده و ميگويد وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت: مات فات. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) هيچ خاصيت و فائدهاي ندارد و حتي براي خودش هم دفعِ ضرري ندارد. يعني همان حرفي است كه حجاج گفت: عصاي من، ارزشش از پيامبر بالاتر است، چون با اين عصا ميتوانم يك مار يا عقربي را بكشم، ولي وجود پيامبر از كشتن مار و عقرب هم عاجز است. يكي از دوستان نقل ميكرد كه ما در كنار قبر مطهر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بوديم و يكي از اين وهابيها ما را مسخره ميكرد كه اينهمه توسل توسل، الان من گرسنه و تشنه هستم و شما از پيامبر بخواه كه به من آب و نان دهد. آيا پيامبر همچنين قدرتي داري؟ گفتم: من هم گرسنهام است، شما لطف كن از خدا بخواه كه به من آب بدهد. جواب مغالطه، مغالطه است. با دكتر غامدي ـ يكي از اساتيد دانشگاه أم القراي مكه ـ بحث ميكرديم و براي افطاري، ما را به منزلش دعوت كرده بود و به احترام ما هم تعدادي از اساتيد دانشگاه أم القري را هم دعوت كرده بود و چند نفر از دانشجويان هم بودند. بحث ما روي توسل بود. ايشان گفت: پيامبر كه از دنيا رفت، تمام شد رفت و ارتباطش با ما قطع شد و نه صداي ما را ميشنود و نه ما را جواب ميدهد. گفتم: شما، استاد دانشگاه هستيد. تمام مسلمانان جهان در نمازي كه ميخوانند، ميگويند: السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته. حتي از هيئت عالي افتاي عربستان سعودي سوال كردند: چون ما معتقديم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) صداي ما را نميشوند، آيا ميشود كسي به جاي السلام عليك أيها النبي، بگويد السلام علي النبي؟ آقاي بنباز فتوا داده و امضاء كرده: السلام عليك أيها النبي گفتن در نماز، از واجبات است و نميشود تغيير داد. گفتم: جناب دكتر! من از شما سوال ميكنم: اين همه مردم كه سلامِ خطاب ميدهند، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) يا ميشنود يا نميشنود. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميشنود، نستجير بالله، اين حماقت است. اگر پدر شما كه در مدينه است و شما اينجا نشستهاي، به او سلام كني، ميگويند كه آقاي دكتر، اول ما خلق الله (عقل) خود را از دست داده است. اگر ميشنود، پس حرف شما باطل است. مقداري ماند و گفت: ما يك روايتي داريم در صحيحين. گفتم: خب، استفاده ميكنيم. گفت: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: اگر كسي به من سلام بدهد، خداوند، روحم را به جسمم برميگرداند و جواب سلام او را ميدهم و دوباره سر جاي خودم برميگردم. گفتم: آقاي دكتر! شما يك تحصيلكرده و استاد دانشگاه هستيد. نبايد از اين عوام تبعيت كني. ما به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سلام ميدهيم و اگر بنا است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هر سلام ما را كه ميشنود، روح مطهرش از آن عرش بيايد به جسمش و برگردد، اين ديگر سلام نشد براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، زجر شد. چون در هر لحظه، هزاران نفر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سلام ميدهند و هزار بار روح پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميرود بالا و پايين ميآيد. آيا اين درست است؟ ديد كه خيلي خراب شد و دانشجويان خنديدند، مقداري فكر كرد و گفت: روايت ديگري هم داريم. گفتم: استفاده ميكنيم. گفت: در روايت داريم كه خداوند ملائكهاي را در روي كره زمين پخش كرده است و هر كس به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سلام ميدهد، سلام اينها را جمع ميكند و خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميرسانند و جوابش را هم ميگيرند و به مردم ميرسانند. گفتم: آقاي دكتر! آن ملائكهاي كه سلام مردم را ميگيرند و به تريلي ميزنند و خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميبرند و دوباره جوابش را ميآورند، آن ملائكه، عاجز نيستند و حاجتهاي مردم را هم با يك وانت، بار ميزنند و خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميبرند و قضاي حوائج مردم را هم سوار يك سهچرخه كنند و به مردم برگردانند. اگر واقعا ملائكه، واسطه در سلام هستند، همين ملائكه واسطه هستند در قضاي حوائج. ديد كه خيلي خراب شد، گفت: فلاني! الان وقت نماز عشاء است و بلند شويم وضوء بگيريم و برويم به مسجد. من هم گفتم: برويم. البته من مفصلِ اين را در كتاب قصة الحوار الهادي آوردهام و عربي هم هست. 3. عدهاي هم ميگويند كه ابنتيميه منافق است. چون نسبت به اميرالمؤمنين جسارت كرده است. ابنتيميه ميگويد كه علي بن أبي طالب در 17 جا اشتباه كرد و خلاف قرآن فتوا داده است و در تمام جنگهايي كه داشت، براي رسيدن به رياست جنگيد و از مصاديق اين آيه شريفه است: تِلْكَ الدَّارُ الْآَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (سوره قصص/آيه83) آيا بغض از اين بالاتر؟ در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: لا يحبه إلا مؤمن و لا يبغضه إلا منافق. صحيح مسلم، ج1، ص60 البته ابن حجر به يكي دو مورد اشاره كرده است و قضيه، خيلي عميقتر از اين حرفهاست. ابنتيميه نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام)، به قدري وقيحانه برخورد كرده است كه مثلا ميگويد: شيعه هم نميتواند ثابت كند كه علي مسلمان بوده است. يا: علي، علمي نداشت و شاگرد مكتب ابوبكر بوده و اگر چيزي هم ياد گرفته، از ابوبكر ياد گرفته است. يا: جناب عثمان، حافظ قرآن بود و بعضي از شبها، تمام قرآن را در يك شب ميخواند، ولي معلوم نيست كه علي بن أبي طالب، همه قرآن را بلد بود يا خير. اين است تفكر ابنتيميه نسبت به آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام). چه بگوييم؟ من از آقا امام رضا (عليه السلام) و حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) كه شاهد و ناظر همه ماست، عذر ميخواهم، وقتي به حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) ميرسد، با كمال وقاحت ميگويد: و في فاطمة شعبة من النفاق. التنبيه و الرد لحسن السقاف، ص7 ـ كلمة الرائد لمحمد زكي الدين ابراهيم، ج2، ص546 شما همين برنامه را مقايسه كنيد با صدر اسلام كه عرض كردم. زهرائي كه آيه تطهير، شهادت بر طهارت او داده است، سوره مستقلي به نام انسان در شأن او نازل شده است، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: فاطمة بضعة مني، يوذيني ما آذاها. صحيح مسلم، ج7، ص141 يا فاطمه إن الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك. مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص154 آن وقت بياييم اينطور نسبت به حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) حرف بزنيم؟! بايد بگوييم: أ من الإنصاف يا بن الطلقاء؟! آيا اين انصاف است؟! يكي از بحثهايي كه ضرورت دارد روي آن بحث شود، واكنش و عكسالعمل اهل سنت در برابر تفكر وهابيت است؛ چه در برابر ابنتيميه و چه در برابر محمد بن عبد الوهاب. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: قرآن خواه -
تاريخ: 15 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم بنده نمي دانم اين چه افضليتي براي علي ابن ابي طالب دارد كه مادرش فاطمه بنت اسد قبل از اسلام و زماني كه بت هاي مشركان داخل كعبه بود بي توجه به زمان زايمانش برود داخل كعبه و كنار بت ها زايمان كند و كف و ديوارهاي كعبه را هم با خون زايمان نجس و آلوده كند و معلوم نيست صدا و ناله اش توجه چند مرد نامحرم مشرك و كافر را هم جلب كرده است .....در صورتي كه مريم صديقه سلام الله عليها حرمت و پاكي عبادتگاه محل زندگيش را نگه داشت و از آنجا بيرون رفت و در صحرايي خلوت فرزندش عيسي سلام الله عليه را به دنيا آورد . ببينيد تفاوت از كجاست تا به كجا... جواب نظر: با سلام جناب آقاي قرآن خواه! 1- ما ولادت امير مومنان را فضيلت براي كعبه ميدانيم ! و نه براي حضرت ! 2- تا چند وقت پيش وقتي عدهاي اين مطلب را مطرح ميكردند منكر ميشديد ، چون خلفاي شما چنين فضيلتي نداشتند ! حال ميگوييد اين فضيلت نيست ! بهتر بود نگاهي به روايات اهل سنت ميانداختيد كه گفتهاند اين فضيلتي بود كه خداوند تنها به امير مومنان داد . و در واقع خدا بوده است كه مادر حضرت را به داخل خانه دعوت كردهاست - خدا مادر امير مومنان را به داخل خانه خويش خواند و مريم را از عبادتگاه بيرون راند ! حال بگوييد ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا !!! 3- از اينكه اينگونه نظرات را براي ما ميفرستيد ، متشكريم ، زيرا به خوبي نقاب از چهره وهابيون و فريبخوردگانش بر مي دارد . گروه پاسخ به شبهات |
2 |
نام و نام خانوادگي: ahmad -
تاريخ: 20 خرداد 88 - 00:00:00
خدا خيرتون بده. انشا الله بيبي فاطمه ي زهرا سايه ي شما علما رو از سر ما کم نکنه. يا علي |
3 |
نام و نام خانوادگي: صادق راستگو -
تاريخ: 26 خرداد 88 - 00:00:00
باسلام و تحيت و آرزوي توفيق الهي حقير وقتي با اينگونه مسائل مواجه ميشوم بسيار ناراحت و عصبي ميشوم و آرزو ميكنم كاش راهي پيدا ميكردم با اينگونه مسائل تا از بين رفتن آنها بر خورد ميكردم ولي حيف كه توانائي ندارم . اما آقاياني كه قبلا" وهابي دو آتشه بوده اند و صدها كتاب بر عليه شيعه نوشته اند و الان افتخار ميكنند كه هدايت شده اندو پيرو امام علي ع شده اند چرا ساكت هستند ؟ چرا همانند گذشته كتاب , مقاله و . . . نمينويسند و در سايتهاي وهابيها قرار نميدهند تا انشا’الله دستنشاندگان اسرائيل و انگليس و آمريكاي جنايتكار به زباله دان تاريخ سپرده شوند ؟ |
4 |
نام و نام خانوادگي: سلام -
تاريخ: 04 دي 89 - 23:00:31
آقاي قرآن خواه جسارت نباشد حضرت عمر ??? شريف النسب هستند حضرت عمر وابوبکروعثمان مشرک بودند وبعدامسلم شدند وبعدا... حضرت عثمان پس ازقتل به مستراح ياآشغال دان يهوديها منتقل سپس جسم شريف ايشان(گريه ....)همانجا دفن شد وهزاران حرف ناگفته .... |
5 |
نام و نام خانوادگي: مجيد بهرامي -
تاريخ: 12 ارديبهشت 91 - 23:09:41
با سلام و خسته نباشيد. داشتم دنبال تاريخچه اي از وهابيت مي گشتم که به سايت شما برخوردم. از اينکه مي بينم در اين مورد با آگاهي و با سند و مدرک صحبت مي کنيد خيلي خوشحال شدم.البته تخصص من در زمينه کامپيوتره ، تخصصي در زمينه علوم ديني در سطح بالا ندارم ولي خوشحالم مي بينم افرادي مثل شما و دوستان شما اينچنين منطقي و خونسرد جواب دندان شکن به اونا مي دن. در هر صورت من وبسايتي براي هيئت مذهبي بنام سيدااشهداء نوشتم مطالبي با منبع معتبر براي اون سايت مي خوام ، فکر کنم به اون چيزي که مي خواستم رسيدم. ازتون اجازه مي خوام يه سري از مطالبتونو اونجا قرار بدم.اگه اجازه بديد ممنون مي شم..البته لينک شما رو حتما تو سايتم قرار ميدم.آدرس سايت هست: www.heyat-seyedalshohada.ir ارادتمند : مجيد بهرامي جواب نظر: باسلام دوست گرامي اشكالي ندارد گروه پاسخ به شبهات |
6 |
نام و نام خانوادگي: داريوش رشيدي -
تاريخ: 21 خرداد 91 - 05:09:51
سلام عليکم باخسته نباشي وتشکر از اطلاعات وآگاهيکه که دراختيار ما قرارداديد خداوند اجر خيرتان بدهد . |
7 |
نام و نام خانوادگي: غزال -
تاريخ: 13 آذر 91 - 09:45:46
دمتون گرم خوب حال اين بچه پرروهاروميگيريد بعدشم جناب اقاي قرانخواه!!!!!برو اول کتاباي خودتونوبخون بعدبيا تز بده خب؟ مگه توکتاب جلال الدين سيوطي نيومده که( فتلقي ادم من ربه کلمات ) منظور از کلمات اينا هستن:ياحميدبحق محمد ياعالي بحق علي ...... بروخجالت بکش |
8 |
نام و نام خانوادگي: اسدالله زنديه -
تاريخ: 20 دي 91 - 08:16:07
ياعلي ذاتت ثبوت قل هوالله احد نام تونقش ونگين امرالله الصمد لم يلدازمادرگيتي ولم يولدچوتو لم يک بعدنبي مثلت له کفوا احد ممنون اززحمات واطلاعاتي که دراختيار خوانندگان قرارميدهيد |
9 |
نام و نام خانوادگي: رامين -
تاريخ: 17 بهمن 91 - 17:59:42
سپاسگزارم همين عالي بود |
10 |
نام و نام خانوادگي: سعيده -
تاريخ: 11 ارديبهشت 92 - 17:09:17
سلام ميشه منابع تحقيقتون ذکرکنيد جواب نظر: باسلام كاربر گرامي؛ احاديث و آيات و نقل قولهاي موجود در متن به همراه منبع آنها ذكر شده ولي اگر منظورتان مطالب مربوط به پيدايش وهابيت و محمد بن عبدالوهاب و... است مي توانيد به كتاب «وهابيت از منظر عقل و شرع» نوشته آيت الله قزويني كه در همين سايت قرار داده شده است مراجعه كنيد تا با مطالب بيشتر به همراه منابع آنها آشنا شويد. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
11 |
نام و نام خانوادگي: ارزو -
تاريخ: 07 خرداد 92 - 01:53:26
با سلام يکي از دوستانم که به تازگي از سفر مکه برگشته برايم تعريف کرد که سخنرانان وهابي در جمع زائرين مي امدند و به زبان همان کشوري که زوار داشت راجع به عدم توسل به غير خدا و ديگر تفکراتشان صحبت مي کردند من هم کنجکاو شدم که بدانم اين وهابيون کيستند و چه مي گويند اين بود که وارد سايت شما شدم و از مطالبتان استفاده کردم ولي سوالي برايم پيش آمد و آن اينکه به نظر شما پيامبرو ائمه معصومين که مظهر ساده زيستي بودند و همگان را دعوت به کمک به سائلين و محرومان مي کردند و خودشان الگوي تمام عياري بر اين دعوت بودند همچنان که امام علي (ع) انگشتر خود را سر نماز به سائل بخشيد يا نيمه هاي شب براي يتيمان آذوقه مي برد يا 3 روز افطارشان را به کسي که در خانه شان آمده بخشيدند و ده ها نمونه ديگر،آيا اين معصومين راضيند که آرامگاهشان را با هزاران زيور آلات و طلاهاي سنگين مزين کنند ولي مسلمانان در فقر ونداري زندگي کنند ،کودکان کار که هر روز تعدادشان زياد ميشود و در همين متروي تهران هر روز شاهد ازدياد دستفروشان هستيم يا در کوچه و خيابان خانواده بي سر پناهي که کنار خيابان نشسته اند،خانواده اي که ماه تا ماه رنگ گوشت را نمي بينند و کودکانشان به فقر آهن مبتلا هستند ياتعداد بالاي فروش کليه که خودم چند بار آگهيش را در خيابان ديده ام ،هزينه بالاي مسکن و مشکل ازدواج جوانان که اينقدر در اسلام به آن سفارش شده و خيلي موارد ديگر،مگر ائمه ما در و ديوار خانه شان را طلا کاري مي کردند در حالي که همسايه شان فقير باشد؟ جواب نظر: با سلام كاربر گرامي اولا:با توجه به منابع اسلامي همه آنچه كه جزء ماديات هستند مورد مذمت قرار نگرفتند مثلا در قرآن آمده قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ .اعراف: 32. بگو چه كسي زينتهاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده حرام كرده است، ثانيا: احترام به قبور افراد با ايمان يك نوع امر رائج در ميان ملل قبل از اسلام بوده است همچنانكه كه درباره اصحاب كهف اظهار نظر نمودند، «ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا ً .قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ً(كهف:21.) گروهي گفتند بر روي قبر آنان بنائي بسازيد گروه ديگر كه در اين كار پيروز شده بودند گفتند مدفن آنان را مسجد انتخاب كنيم، قرآن هر دو نظر را نقل مي كند بي آنكه از آنها انتقاد كند، در هر حال اين دو نظر حاكي است كه يكي از طرق بزرگداشت اولياء و صالحان بناي قبور، و حفظ مدفن آنان بوده است. لذا يكي از راههاي حفظ آثار بزرگان دين ساخت ضريح است و شايد يكي از علل ساخت ضريح با طلا بخاطر دوام بيشتر آن باشد ثالثا: ائمه عليهم السلام دستور ندادند كه ضريح آنان را كسي طلا كاري كند بلكه اين عشق و علاقة شيعيان و طرفداران امامان هست كه آنها را وادار مي كند تا با ارزشترين چيزي را كه در اختيار دارند در راه معشوقشان مصرف كنند و با اين كار ابراز علاقه نمايند و همين مردم هستند كه از خرج خود مي گذرند ولي با نيت نذورات و خيرات، به بارگاه ائمه كمك مي كنند. همچنين خوب است بدانيد كه هزينه ساخت ضريح ائمه پولي است كه مردم براي اين كار مي دهند و بودجه خاصي در كار نيست. رابعا: هر چقدر اين بارگاهها آبادتر باشند، به همان اندازه نيز فقرا بيشتر بهره مي برند؛چون مردم زماني به فکر فقرا مي افتند که احساسهاي معنوي آنها به جوش در مي آيد؛ و اين احساسها بيشتر زماني به غليان مي آيد که به زيارت اهل بيت(ع) مي روند. حتّي مردم وقتي تصوير حرم امام رضا(ع) يا سيّد الشهدا(ع) را در تلوزيون مي بينند روحشان تلطيف مي شود. لذا اگر به جامعه نگاه کنيد مي بينيد که بيشترين خيرات در حقّ مستمندان، با نام و ياد اهل بيت(ع) مي باشد. اين همه سفره هاي اطعام به ياد آنهاست؛ اين همه موقافات همچون مدارس و مساجد و ... با نام و ياد آنهاست . از اينها گذشته، هر ساله هزاران فقير از خوان ائمه(ع) استفاده مي کنند. چون دارايي اهل بيت(ع) فقط همان زيور آلات داخل حرمها نيست؛ بلکه موقوفات فراوان همچون زمينهاي زراعي و کارخانجات و مدارس ... نيز دارند که هزاران نفر در آنها کار کرده و کسب درآمد مي کنند؛ و از فوايد اين موقوفات در مسير رشد اقتصادي و فرهنگي مردم و از جمله مستمندان استفاده مي شود. لذا اگر خود حرمها تزئين مي شوند، براي آن است که مردم جذب اين اماکن مقدّس شوند و در پرتو شکوه ظاهري اين اماکن، بتوانند با معنويّت صاحب حرم نيز ارتباط برقرار کنند؛ و در اثر اين ارتباط معنوي، دست و دل خويش را به امور خير بگشايند؛ که نتيجه ي آن بهره مندي هزاران نفر در کلّ کشور است. و اين تزئينات قبور ائمه عليه السلام در حقيقت نوعي تبليغ معنوي است براي کشاندن انسانها به سوي کانون معنويّت ائمه(ع) است؛ زيرا اغلب انسانها آن اندازه تعالي روحي ندارند که بتوانند شکوه معنوي را قبل از شکوه مادّي ببينند. امّا وقتي در اثر کشش شکوه مادّي به کانونهاي معنويّت نزديک شدند، خود به خود در پرتو آن شکوه معنوي نيز قرار مي گيرند. کما اينکه وقتي انسان به مظاهر طبيعت نگاه مي كند، ناخودآگاه عقل و دل خويش را متوجّه خداوند متعال نيز مي کند. لذا اگر همين بارگاهها هم نبودند، مردم در راه خير هزينه ي چنداني نمي کردند. فقط کافي است مقايسه اي بکنيد بين شيعياني که به زيارت اهل بيت(ع) مي روند و به آن حرمها کمک مي کنند با شيعياني که چنين نيستند. مي بينيد که گروه نخست،خيلي بيشتر به فقرا مي رسند و بيشتر خيرات مي دهند. همچنين مقايسه کنيد بين شيعيان و اهل سنّت. به جرأت مي توان گفت که فقط کشور ايران، به تنهايي بيش از تمام کشورهاي سنّي به بيچارگان کمک مي کنند. در پاکستان سيل آمد؛ اکثر مردم اين کشور هم سنّي هستند؛ ولي مردم ايران، بيش از همه کمک کردند. فلسطين، سنّي است؛ ولي ايرانيان سي و اندي سال است که بي دريغ به آنها کمک مالي مي کنند. در سومالي كه مذهبشان سني است، قحطي شد، باز ايرانيان بيش از همه کمک کردند. سرش اين است لذا شيعيان كه با عشق و علاقه از شكم خود مي زنند و خرج حرم اماش مي كند، با الهام از توصيه هاي همان امام حاضرند فقرا را هم ياري کند؛هرچند فقير از هر مذهب و ديني باشد. در ضمن اگر در جامعه فقري مشاهده مي شود، اين به بي عدالتي در جامعه و سوء مديريت و فساد مالي برخي مديران است كه بايد با آن مبارزه كرد نه اينكه تا به مشكلي بر مي خوريم مسئله را به چيزهاي ديگر امثال ساخت بارگاه و يا ضريح بكشيم. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
12 |
نام و نام خانوادگي: آرزو -
تاريخ: 08 خرداد 92 - 20:15:32
با سلام ممنون از پاسخي که داديد،به نظرم شما حرف اول را آخر زديد،خيلي خوب بود اگه همه چيز سر جاي خودش بود متاسفانه در کشورهاي اروپايي که ادعاي مسلماني ندارند مردم در رفاه نسبي به سر مي برند و مثلا يک نمونه اينکه هر سال قيمت اجاره و خريد مسکن تصاعدي رشد نمي کند البته سال که چه عرض کنم الان ديگر به ماه رسيده يا ديگر اقلام و اجناس اوليه زندگي،خوب وقتي فشار زندگي زياد مي شود و از هر 5 ازدواج يکي به دليل مشکل مالي به طلاق منجر مي شود خوب اين جوان بخت بر گشته وقتي همش حر فهاي خوب مي شنود ولي در عمل هيچي در کار نيست منکر همه چيز مي شود،بله خيلي خوب است که ما بزرگانمان را تکريم کنيم من مخالف ساختن مقبره نيستم ما براي شاعرانمان هم مقبره مي سازيم چه رسد به امامان معصوم ولي پرداختن به امور ابنيه و ديگر شاخه هاي مذهبي در حد افراط و در عين حال بي توجهي به امورات مردم به خصوص جوانان جز اينکه آنها را از دين زده کندنتيجه اي ندارد ،خير الامور اوسطها، من از بر خوردها و تبادل نظرهايي که با مردم دارم نظرشان را جويا شدم همه افراد ظرفيت و درک يکساني از مسائل ندارند متاسفانه چيزي که بيشتر برايشان زير سوال قرار گرفته اسلام است نه بي کفايتي مديران،در عرض اين چند سال اخير خيلي ها را ديده ام که تغيير عقيده داده اند ،چه خوب مي شد اگر بعضي وقتها خودمان را نقد مي کرديم |
13 |
نام و نام خانوادگي: پرويز شيرواني -
تاريخ: 16 آبان 92 - 19:35:57
سلام نتوانستم بعد از مدت زيادي از مطالعه سايت شما تشكر نكنم اميدوارم خداوند به همه آزاد انديشان كمك كند در بند دنيا و فريبش نباشند |
14 |
نام و نام خانوادگي: محمود -
تاريخ: 20 آبان 92 - 12:02:31
باسلام دست شما درد نكند خدا لعنتشان كند |
15 |
نام و نام خانوادگي: محسن -
تاريخ: 23 دي 92 - 01:11:01
سلام تمام مطالب سايتتونو خوندم واقعا لذت بردم تمام نظرات بچه ها رو هم خوندم منم مشهدي هستم خوشحال ميشم منم توي جلساتتون شرکت بديين تا اطلاعاتم بيشتر بشه ولي کاش بچه هارو نصيحت ميکردين يک وقت اين مطالب ياعث نشه به کسي از وهابيا توهين کنن اخه توهيين ما اينجا باعث ميشه که يه عده شيعه يک جاي ديگه کشته بشن به خاطر توهيين ما .من تصاوير زيادي از کشتار شيعيان ديدم نه از روي ترس .اگه حضرت علي هم بود به کسي توهيين نميکرد .خلاصه ي کلام من با توجه به اطلاعاتي که دارم اينه که اينا همش علاعمه ظهوره پيشنهادم به دوستاني که دنبال اين مطالب هستن اينه که کتاب الفباي مهدويت و حتما بخونن بهتره براي بعدش اماده بشيم تا بياييم هي مشکلات و عنوان کنييم با نفريين کردن ما چبزي درست نميشه.... ممنون از شمايي که مطلب و خوندي |
16 |
نام و نام خانوادگي: ن -
تاريخ: 02 فروردين 93 - 19:57:30
تشکر |
17 |
نام و نام خانوادگي: مريد علي -
تاريخ: 20 فروردين 93 - 19:28:15
سلام عليكم وخدا قوت-در پاسخ كساني كه به علت نزادپرستي و تعصب به ايراني بودن ميگن اين صحبت ها مال عرب هاست چون بگفته اونها ائمه عرب بودند چه پاسخي بايد بدهم؟؟؟؟؟ جواب نظر: باسلام
دوست گرامي؛ منظور شما واضح نيست اگر منظور اصل اسلام و مکتب اهل بيت عليهم اسلام و آموزه هاي ديني است، دين عرب و عجم ندارد وقتي فردي براي ادعاي خود معجزه آورده و سخنان او حکيمانه و داراي آموزه هاي حيات بخش آنهم در يک جامعه جاهلي است و... همه قرائني براي قبول سخن اوست. آنچه نشان از جهالت و بي منطقي است تعمد بر قوميت و زبان و... است.
مضاف به اينکه ائمه عليهم السلام مسلط بر تمام زبانها بوده اند و با هر کس طبق زبان خودش سخن مي گفتند آنها بارها با زبان فارسي هم سخن گفته اند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1) |
18 |
نام و نام خانوادگي: حميد -
تاريخ: 21 خرداد 93 - 16:36:54
سلام - عشق به اولياء ا... تنها در لفظ و کلام است يا همان حريتي است که سرور و سالار شهيدان اشاره کرد؟ اگر اسم شيعه را يدک ميکشيم چرا در برابر امثال داعش سکوت کرديم و هيچ مقابله اي نميکنيم ؟ چرا اجازه ميديم امثال داعش هر نوع بي حرمتي رو عليه مقدسات ما اعمال کنند؟ مگر نه اينکه همه ي ما مدعي هستيم که اگر در واقعه عاشورا بوديم در رکاب حسين بن علي تا شهادت ميجنگيديم ؟مگر نه اينکه با دشمن حسين دشمن هستيم و با دوستان حسين دوست؟مگر نه اينکه سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم؟ پس چطور قبول کرديم که يک عده اراذل و اوباش شعار يزيد رهبر ماست و حسين دشمن ماست رو سر بدهند و ما تنها دنبال کننده ي اخبار جنايات وحشيانه ي اونها باشيم؟ چرا علماي ما اذن جهاد عليه افراطيها نميدهند؟ سياست و دنيا درست؟ ولي مگر نه اينکه زندگي ميکنيم براي آخرت ؟ نکند آخرت رنگ باخته و اسير سياست شده است؟ نکند زمان ظهور هم مصالح ما بر دين ما ارجح باشد و در مقابل کسي که در لفظ منتظرش هستيم بايستيم؟ تصاوير داعش و ديگر گروههاي افراطي رو ببينيد. ببينيد به نام اسلام چه جنايتها که نميکنند. با سرهاي بريده بازي فوتبال ؟حتما سر شيعيان علي هستند. آيا غيرت شيعه بر ميتابد که با هم دين و هم مسلک او اين چنين رفتار شود؟کجائيد اي شهيدان خدائي بلا جويان .............. يادشان گرامي نامشان پايدار و راهشان پررهرو باد |
19 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 05 آبان 93 - 10:08:01
دوست عزيز اين حرف هارو از کجا مياري پيامبر اسلام اصلا سواد خواندن ونوشتن به زبان عربي رو هم نداشته شما ميگي ائمه به همه زبانها مسلط بودن ، بله ممکنه تعدادي از امامان ما باتعليم وتلاش به جز زبان عربي زبانهاي ديگري روهم ياد گرفته بودند که چيز عجيبي هم نيست ،چرا هميشه شماميخواهيد کارها رو غير طبيعي نشون بديد به خدا ارزش اينکه کسي به چيزي باتلاش وکوشش خودش رسيده باشه تااينکه خدا چيزي رو بهش عطا کرده باشه خيلي بيشتره . درهيچ جايي هم من نديدم امامان ما بجز زبان عربي يا به قول شما فارسي (که من نديدم )به زبان ديگري تسلط داشته باشن. درمورد توضيحاتي که در باره وهابيت داديد دستت درد نکنه خيلي خوب بود. يه پيشنهاد هم براي شما وهمه عزيزان شيعه دارم : لطفا تو نوشتن مطالبتون در مورد ائمه از حد واعتدال خارج نشيد ،حرفهاي مسخره نزنيد ،بافکر وعقلي حرف بزنيد. ممنون از مطالبتون. جواب نظر: با سلام
دوست گرامي
در خصوص مطلب اولتان که گفتيد پيامبر (ص) سواد نداشت در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه پيامبر اسلام داراي علم الهي بوده است و قطعاً هم خواندن ميدانستند و هم نوشتن و حتي در طول عمر شريفشان بارها اتفاق افتاده است كه ايشان هم خواندهاند و هم نوشتهاند . اين مطلب هم از كتابهاي شيعه و هم از كتابهاي اهل سنت قابل اثبات است .
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
اما در خصوص اين مطلب که گفتيد در هيچ جايي نديدم که امامان به جز زبان عربي و يا فارسي سخن گفته باشند، ندانستن و نديدن دليل بر نبودن آن چيز نيست لذا بايد در اين جور مواقع اول تحقيق کرد بعد با قاطعيت حکم کرد نه اينکه زود قضاوت کرد و ديگران متهم به خروج از اعتدال کرد
پيامبران و ائمه اطهار چون داراي علم الهي هستند و به منبع اصلي علم که خداوند باشد متصل بوده و علوم خود را مستقيم از ايشان دريافت ميکنند، لذا آگاهي آنها از زبانهاي مختلف چيزي بعدي نيست نه تنها روايات فراوان داريم که ائمه به زبانهاي گوناگون آگاهي داشتند بلکه در تاريخ نيز ثبت شده است آنها با زبانهاي مختلف صحبت کرده اند
به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم:
1-أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْحَسَنَ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ مَدِينَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا بِالْمَشْرِقِ وَ الْأُخْرَى بِالْمَغْرِبِ عَلَيْهِمَا سُورٌ مِنْ حَدِيدٍ وَ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَلْفُ أَلْفِ مِصْرَاعٍ وَ فِيهَا سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ لُغَةٍ يَتَكَلَّمُ كُلُّ لُغَةٍ بِخِلَافِ لُغَةِ صَاحِبِهَا وَ أَنَا أَعْرِفُ جَمِيعَ اللُّغَاتِ وَ مَا فِيهِمَا وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا عَلَيْهِمَا حُجَّةٌ غَيْرِي وَ غَيْرُ الْحُسَيْنِ أَخِي.
امام حسن(ع) فرمود: خدا دو شهر دارد که يکى در مشرق و ديگرى در مغرب است، گرد آنها ديوارى از آهن است و هر يک از آنها يک ميليون در دارد و در آنجا هفتاد ميليون لغت است، تکلم هر يک بنابر لغتى بر خلاف لغت ديگر است و من همه آن لغات و آنچه در آن دو شهر و ميان آنهاست ميدانم و بر آنها حجتى جز من و برادرم حسين نيست
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، ، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق. ج1 ؛ ص462 2-أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ بِشَيْءٍ قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِيهِ فِيهِ بِإِشَارَةٍ إِلَيْهِ «3» لِتَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً وَ يُسْأَلُ فَيُجِيبُ وَ إِنْ سُكِتَ عَنْهُ ابْتَدَأَ وَ يُخْبِرُ بِمَا فِي غَدٍ وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ بِكُلِّ لِسَانٍ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أُعْطِيكَ عَلَامَةً قَبْلَ أَنْ تَقُومَ فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلَيْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَكَلَّمَهُ الْخُرَاسَانِيُّ بِالْعَرَبِيَّةِ فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع بِالْفَارِسِيَّةِ فَقَالَ لَهُ الْخُرَاسَانِيُّ وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا مَنَعَنِي أَنْ أُكَلِّمَكَ بِالْخُرَاسَانِيَّةِ غَيْرُ أَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّكَ لَا تُحْسِنُهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ إِذَا كُنْتُ لَا أُحْسِنُ أُجِيبُكَ فَمَا فَضْلِي عَلَيْكَ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ كَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا طَيْرٍ وَ لَا بَهِيمَةٍ وَ لَا شَيْءٍ فِيهِ الرُّوحُ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ هَذِهِ الْخِصَالُ فِيهِ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ. أبوبصير گويد: به امام موسي کاظم(ع) گفتم: قربانت، امام به چه نشانهاي شناخته ميشود؟ امام کاظم(ع) در پاسخ فرمود: «به چند خصلت: 1. با چيزى که از پدر درباره او [مانند نصّ بر او و سپردن علم امامت به او] اشاره دارد تا دليل امامت باشد. 2. هر چه از او پرسند جواب گويد و اگر در برابر او خاموش نشينند او خود آغاز سخن کند. 3. ميتواند از آينده خبر دهد. 4. با مردم جهان به هر زبانى ميتواند سخن کند و اهل هر زبانى ميتواند با او بدون مترجم گفتگو کند. سپس فرمود: اى ابا محمد! من پيش از اينکه تو از جاى خود برخيزى، يک نشانهاى به تو مينمايم. ديرى نگذشت که مردى از اهل خراسان وارد مجلس شد و آن خراسانى به زبان عربى با آن حضرت سخن گفت ولى امام به فارسى جوابش را داد، آن خراسانى گفت: قربانت، به خدا مانع من از اينکه به زبان فارسى با شما سخن گويم اين بود که شما زبان فارسى را خوب ندانيد. فرمود: سبحان اللَّه! اگر من نتوانم جواب تو را بگويم، چه فضيلتى بر تو دارم؟ سپس به من فرمود: اى ابا محمد! به راستى سخن هيچکس بر امام نهان نيست و نه گفتار پرنده و جانداران و نه هيچ زندهاى که روح دارد، هر که اين خصال را ندارد امام نيست.الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص285 3- ابن مسعود نقل مي کند که به همراه حضرت علي در کنار حضرت علي در مسجد رسول الله نشسته بوديم. شخصي صدا مي زد که کسي هست از او علمي بياموزم. به او گفتم آيا شنيده اي که پيامبرفرمود من شهر علم هستم و علي در آن شهر است. گفت بله شنيده ام. گفتم: پس کجا مي روي؟ اين علي بن ابي طالب است. مرد برگشت و در مقابل حضرت علي قرار گرفت. حضرت از وي پرسيد کجايي هستي؟ گفت اصفهاني هستم. حضرت 5 حکمت به وي آموخت و آن مرد ادامه داد که بيشتر به من بياموز. حضرت به لهجه اصفهاني فرمود: « اروت اين وس» يعني براي امروزت اين مقدار بس است. مَا رُوِيَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ كُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ نَادَى رَجُلٌ مَنْ يَدُلُّنِي عَلَى مَنْ آخُذُ مِنْهُ عِلْماً وَ مَرَّ فَقُلْتُ لَهُ يَا هَذَا هَلْ سَمِعْتَ قَوْلَ النَّبِيِّ ص أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَقَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ أَيْنَ تَذْهَبُ وَ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَانْصَرَفَ الرَّجُلُ وَ جَثَى بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ ع لَهُ مِنْ أَيِّ بِلَادِ اللَّهِ أَنْتَ قَالَ مِنْ أَصْفَهَانَ قَالَ لَهُ اكْتُبْ أَمْلَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع أَنَّ أَهْلَ أَصْفَهَانَ لَا يَكُونُ فِيهِمْ خَمْسُ خِصَالٍ السَّخَاوَةُ وَ الشَّجَاعَةُ وَ الْأَمَانَةُ وَ الْغَيْرَةُ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ زِدْنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ بِاللِّسَانِ الْأَصْفَهَانِيِّ اروت اين وس يَعْنِي الْيَوْمَ حَسْبُكَ هَذَا .الخرائج و الجرائح ، راوندي، قم: موسسه امام مهدي، 1409، ج2،ص:547؛ بحارالانوار، مجلسي، تهران: اسلاميه، مکرر، ج 41، ص 301.
4- امام رضا (ع)در مناظره با هريک از چهره هاي علمي مذاهب گوناگون با زبان خود آنها به گفتگو مي پرداخت ،اباصلت هروي مي گويد : کان الرضا(ع)يکلم الناس بلغاتهم وکان والله افصح الناس واعلمهم بکل لسان ولغة،امام با مردم به زبان خود آنها سخن ميگفت وبه خدا سوگند که او فصيح ترين مردم وداناترين آنان به زبان ها وفرهنگ ها بود.اباصلت خطاب به حضرت گفت:اي فرزند رسول خدا من از اشراف واحاطه شما به زبانهاي گوناگون در شگفتم!! فقال يا اباصلت انا حجةالله علي خلقه وما کان الله ليتخذ حجة علي قوم وهو لا يعرف لغاتهم ،او مابلغک قول امير المومنين(ع) اوتينا فصل الخطاب،فهل فصل الخطاب الا معرفة اللغات؟.
امام رضا(ع) فرمود :اي اباصلت من حجت خدا بر مردم هستم چگونه ميشود که خداوند حجت ودليل وراهنمايي براي مردم بگمارد ولي او زبان آنان را درک نکند؟!مکر سخن امير مومنان را در نيافته اي که فرمود به ما فصل الخطاب عطا شده است وآن موهبتي جز شناخت زبانها نيست.( عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج2 ؛ ص228 امامان نه تنها زبان ملل مختلف را مي دانستند حتي زبان حيوانات را مي فهميدند. در ضمن به نکته بايد توجه داشت که همان ادلهاي كه ضرورت وجود امام را واجب كرده همان ادله ضرورت علم امام را ثابت خواهد كرد؛ چرا كه افراد جامعه براي رسيدن به سعادت و هدايت و رفع نيازهاي مادي و معنوي خويش محتاج رهبر و پيشوا ميباشند؛ و ضروري است كه اين امام، نسبت به افراد ديگر جامعه خويش، اعلم و آگاهتر به همه امور ومسائل و نيازهاي ديني و دنيوي مردم باشد؛ تا آنها را به صراط حق رهنمون و از خطا و انحراف برحذر دارد. بنابراين از آنجا كه امامت براي امت، امري لازم و اجتناب ناپذيراست ، لذا ضروري است كه آن امام، داراي علم سرشار و جوشيده ازچشمه علم الهي باشد و نسبت به تمام اموري كه مربوط به سعادت ومصالح دين و دنياي مردم است، اعلم و آگاهتر از همه باشد.
وقتي که خدا مسؤوليت رهبري جامعه را بر عهده امام مي گذارد بايد امكانات لازم را نيز به او بدهد از اين رو، خداوند آنان را از علم لازم براى به عهده گرفتن مسؤوليت امامت بهره مند مى گرداند. پس علمي که مردم عادي دارند و بايد براي آن تلاش کنند با آنچه که امام معصوم دارد فرق دارد علم ائمه از طرف خداست و آن هم بخاطر مسئوليتي که دارند به آنها داده شده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات |
20 |
نام و نام خانوادگي: نادر شايگان -
تاريخ: 18 آذر 93 - 20:34:11
تشکر ويژه دارم ازتون. مدتها بود دنبال منبعي بودم که به اختصار اهداف و علل هاي شکل گيري اين گروهک رو بدونم.لطفا درباره ارتباط وهابيون و فراماسون ها هم مطب بزاريد. در ضمن به خودم باليدم وقتي پاسخهايي که به سوالات داديد رو خوندم.خدا قوت.. |
21 |
نام و نام خانوادگي: محمد دوستي -
تاريخ: 28 آذر 93 - 20:45:52
سلام -خدا قوت ،پاسخ به شبهات را بسيار عالي بيان کرده ايد - |