* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 25 ارديبهشت 1388 تعداد بازديد: 4533 
تکفير علماي شيعه توسط شيخ عادل الکلباني امام جمعه و امام جماعت جديد مسجد الحرام 01
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: تکفير علماي شيعه توسط شيخ عادل الکلباني امام جمعه و امام جماعت جديد مسجد الحرام 01

پاسخ به شبهات ـ مدرسه فيضيه : 24 / 02 / 1388

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد حسيني قزويني

موضوع بحث امروز ما، همان‌طور که اعلام شد، قضيه سخنان شيخ عادل الکلباني ـ امام جمعه و امام جماعت جديد مسجد الحرام ـ است که تقريبا يک سال و اندي پيش توسط ملک عبدالله براي امامت جماعت مسجد الحرام منصوب شد.

قبل از اين که عرائضم را آغاز کنم، چند نکته‌اي را بايد توجه داشته باشيم:

1. عصر ما، غير از عصر 20 سال، 50 سال، 200 سال قبل است. الآن رسانه‌هاي عمومي، روزنامه‌ها، جرائد، اينترنت و ماهواره‌ها آمده‌اند کل جهان را به يک دهکده تبديل کرده است و کوچک‌ترين مسائلي را که در گوشه دنيا انجام مي‌گيرد، در کمترين مدت، به گوش افراد در أقصي نقاط جهان مي‌رسد.

2. امکاناتي که امروز براي معرفي فرهنگ شيعه يا به تعبير شهيد مطهري:

عرضه کردن کالاي نوراني اهل بيت (عليهم السلام) در بازار اقتصادي و فرهنگي جهان

در اختيار شيعه است، در 15 قرن گذشته هم‌چنين امکاناتي در اختيار شيعه نبود.

3. هجمه‌اي هم که امروز عليه شيعه است، در 15 قرن گذشته بي‌نظير بوده است.

4. مسئوليت اوليه دفاع از حريم اهل بيت (عليهم السلام) به عهده ما حوزويان است. چون مفتخريم به پوشيدن يونيفورم سربازي آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه). اگر چنان‌چه در اين رسالت‌مان کوتاهي کنيم، نمي‌دانيم که مولاي‌مان حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) با ما چه برخوردي خواهد کرد. اگر آن شبي که مي‌خواهيم استراحت کنيم، احساس داشته باشيم که امروز، عملکردمان مرضيّ مولاي‌مان بوده است، بهترين روزمان است. اگر خداي ناکرده در آن روز، رسالت‌مان را عمل نکرديم، ولو اين که تمام دنيا هم دست ما باشد، هيچ ارزشي ندارد. امام رضا (عليه السلام) به يونس بن عبد الرحمان ـ که عليه او حرف‌هاي زيادي مي‌زدند و او را متهم به کفر و شرک و زندقه مي‌کردند ـ که ناراحت بود، فرمود:

اگر در دست تو طلا باشد و مردم تصور کنند که کلوخ ـ و سنگ و خاک و پشگل ـ است، آيا قضاوت مردم، ارزش طلا را مي‌کاهد؟ گفت: خير. حضرت فرمود: اگر در دست تو، کلوخي باشد و مردم بگويند که در دست تو، طلا است، آيا داوري مردم به آنچه که در دست توست، قيمت مي‌دهد؟ گفت: خير. فرمود: يونس! اگر امام عصرت از تو راضي بود و تمام دنيا با تو بد باشد، نبايد تأثيري در روحيه تو بگذارد. چون قضاوت مردم، قيمت و ارزش تو را پايين نمي‌آورد. اگر عملکرد تو مورد رضايت ما نيست و تمام مردم از تو تعريف و تمجيد کنند، هيچ ارزشي بر تو نمي‌دهد.

در برابر اين هجمه‌اي که امروز شيعه مواجه است، اگر ما به رسالت‌مان عمل کنيم ـ دين و آخرت‌مان که هيچ ـ دنياي ما هم به خطر مي‌افتد. الآن تبليغاتي که توسط ماهواره‌ها مي‌کنند ـ ماهواره‌اي که در تمام خانه‌ها رفته است و اينترنت هم غالب شبکه‌هاي ماهواره را دريافت مي‌کند ـ ، اگر ما کوتاه بياييم، اين هجمه‌ها وارد درون خانه ما مي‌شود و وقتي متوجه مي‌شويم که فرزندان و همسران و برادران و خواهران ما گرفتار تهاجم فرهنگي شده‌اند. الآن در همين 10، 15 سال اخير، انفجارهايي که در داخل کشور انجام شد، اگر آمار بگيريد از اين 17 ، 18 انفجار خوزستان، ببينيد که آيا اينها غير از بچه شيعه‌ها و مذهبي‌ها بودند که تحت تأثير تفکرات وهابيت قرار گرفتند؟! مسئوليت به عهده کيست؟ کوتاهي از کجا سرچشمه مي‌گيرد؟ با آن مولوي‌هاي سني که وهابي مي‌شوند و مدارس علمي و حوزه‌هاي علميه زاهدان را مرکز جمع‌آوري مواد منفجره و امثال اينها مي‌کنند، کاري نداريم. الآن در دانشگاه‌هاي ما چه مي‌گذرد؟ وهابي‌ها در دانشگاه‌هاي ما چه کار مي‌کنند؟ در همين حوزه علميه ما، بعضي از تفکرات وهابي، چطور رشد مي‌کند؟ مسئوليت اينها به عهده کيست؟ آيا مثل قضيه منافقين، بايد خسارت‌هايي بدهيم تا بعد بيدار شويم؟!

در هفته گذشته، آقاي شيخ عادل الکلباني ـ خطيب و امام جمعه مسجد الحرام ـ در مصاحبه‌اي که با شبکه BBC داشت، مطالبي را اعلام کرد و از جمله مطالب او اين بود:

ما در کفر علماي شيعه، شبهه نداريم. ولي آيا عوام‌شان هم کافر هستند يا نه؟ احتياج به يک دقت بيشتري دارد.

يعني قاطع هستيم که علماي شيعه بأجمعهم کافر هستند و کفر عوام را هم نفي نکرد.

اگر من سراغ آمار بروم، مي‌ترسم وقت‌مان گرفته شود که حرف ايشان چه تأثيراتي در بعضي از کشورهايي که شيعه در اقليت است يا در داخل عربستان سعودي، چه مسائلي پيش آمده است. ولي وظيفه و تکليف ما حوزويان ـ از مراجع عظام تقليد تا طلبه‌هاي مبتدي و اساتيد ـ اين است که مکلفيم در اين زمينه به هر نحوي که مي‌توانيم، وارد شويم.

در يکي از ماهواره‌هايي که براي شيعه است ـ آيت الله مدرسي ـ به نام اهل البيت، که از طريق ماهواره عرب ست پخش مي‌شد ـ چون شبکه‌هاي ماهواره‌اي از طريق يک مرکز پخش مي‌شوند ـ در يکي از اين برنامه‌ها، مجري، يک جمله‌اي گفت که تقريبا بوي اهانت به عثمان مي‌آمد. وهابي‌هاي منطقه و اهل سنت و جوانان، در 24 ساعت، نزديک به يک ميليون و 600 هزار شکايت از طريق ايميل به مراکز حقوق بشر در کشورهاي خيلج فارس و عربستان سعودي و آمريکا نوشتند و بلافاصله اين ماهواره را از آن مرکز حذف کردند و گفتند که شما حق نداريد از طريق اين مرکز، برنامه‌هاي خود را پخش کنيد و رفتند سراغ همان نيل ست که براي کشور مصر است و با کيفيت خرابي پخش مي‌شود.

دوستان! ما در برابر اين قضايا چه مي‌کنيم؟ الآن، زمان آن نيست که تظاهرات راه بياندازيم و به خانه مراجع برويم و طومار درست کنيم و ... ؛ اينها گذشت. امروز از طريق سايت‌ها و اينترنت، مي‌توانيد در يک روز، صداي ميليون‌ها انسان را به گوش مسئولين برسانيد. وقتي برنامه‌هاي ورزشي را از تلويزيون پخش مي‌کنند، يک شماره پيامک مي‌دهند و آمار مي‌دهند که مثلا براي اين برنامه فوتبال، تا الآن، 800 هزار نفر نظر داده‌اند. ببينيد! مسائل مذهبي ما، بحث فتاوايي که با جان ما بازي مي‌کند، به اندازه يک فوتبال ارزش ندارد که حداقل از طريق اينترنت، صداي و اعتراض خودمان را به گوش جهانيان برسانيم ـ چه اثر بگذارد و چه نگذارد ـ . به تعبير حضرت امام (ره):

ما مأموريم به وظيفه؛ نه به نتيجه.

صحبت ايشان (عادل الکلباني) در 14/02/1388 در حضور ميليون‌ها ببيننده در شبکه BBC اعلام شد.

من چند نکته را يادداشت کرده‌ام تا خدمت عزيزان عرض کنم:

خود شيخ عادل الکلباني کيست؟ از کجا آمده است؟ سوابق او چيست؟

همانند بررسي يک روايت که تک تک راوي‌ها را بررسي مي‌کنيم. ما هم اسم ايشان را در هفته گذشته از طريق اينترنت و ماهواره شنيديم. ولي وقتي بررسي کرديم، ديديم که ايشان در يکي از شبکه‌هاي اينترنتي به نام المنتدل اسلام العالمي ـ www.mouawiah.net ـ مصاحبه‌اي کرده است. ايشان در آنجا، چند نکته ظريفي دارد. بد نيست که عزيزان توجه داشته باشند. در آنجا مي‌گويد:

من در دوران جواني، يک آدم گمراهي بودم و نمي‌فهميدم که دين و خدا و نماز يعني چه؟ کارم، در کوچه و بازار گرديدن و سينما رفتن بود. حتي تا سن 27 سالگي براي يک‌بار هم نماز نخوانده بودم. تا اين که روزي در ماشين، راديو را باز کردم و ديدم که کسي قرآن مي‌خواند و بعد متوجه شدم که صداي آقاي منشاوي است. آيه‌اي را خواند: جاء سکرة الموت. مقداري تکان خوردم. بعد از اين به فکر افتادم که ببينم دين و خدا و نماز، يعني چه؟ گاهي به مسجد مي‌رفتم و يک‌روز نماز مي‌خواندم و يک‌روز نمي‌خواندم. به مسائل عبادي، توجهي نداشتم:

و کنت متساهلا و کنت أهرب من الصلاة.

از نماز فرار مي‌کردم. تا اين که مقداري نوارهاي قرآن را گوش کردم و تعدادي از آيات را حفظ کردم و به خاطر اين که صداي خوبي داشتم، مرا معين کردند به عنوان امام جماعت در مسجد جامع صلاح الدين در سليمانيه عربستان سعودي. در سال 1405 از روي قرآن، براي مردم نماز تراويح مي‌خواندم و مردم هم پشت سر من نماز مي‌خواندند. ولي با اين حال، خيلي زياد در فاز دين و مذهب نبودم.

تا اين که در سپتامبر 2008 ـ 13 ماه قبل ـ او را از طرف ملک عبد الله به عنوان امام جماعت مسجد الحرام معين کردند. يک چهره کاملا سياه‌پوستي است و در مصاحبه‌اي که با ايشان داشتند، گفت:

من، اوباماي عربستان سعودي هستم.

حتي خبرنگار به او گفت:

تو که به عنوان يک سياه‌پوست براي امام جماعت مسجد الحرام معين شدي، ارزشش بيشتر است يا آقاي اوباما؟ گفت: من ارزشم بالاتر است. اوباما يک سياه‌پوست سياست‌مدار است و من يک سياه‌پوست ديني و مذهبي هستم.

قبلا هم ايشان امام جماعت مسجد ملک خالد در أم الحمام در نزديکي رياض بود.

 

سخنان شيخ عادل الکلباني

نکته اول:

ايشان در مصاحبه‌اي که 10 روز قبل در شبکه BBC داشت، گفت:

أن الشيعة لا يحق لهم دخول هيئة كبار العلماء.

شيعيان در عربستان سعودي، حق ورود در هيئت کبار علماء را ندارند.

مشهور بر اين است که 30٪ مردم عربستان سعودي، شيعه هستند. ولي اينها مي‌گويند 22٪ بيشتر نيستند.

هيئت کبار علماء چيست؟

در عربستان سعودي، لجنه‌هاي مختلفي از علماي ديني‌شان هست. يک لجنه و هيئت عالي دارند به نام هيئت عالي إفتاء؛ به تعبير ما، شوراي مرجعيت. در آنجا، مفتي أعظم عربستان با 4 عضو هستند و کليه مسائل شرعي و سياسي که در رابطه با حکومت يا مردم در سراسر جهان اتفاق مي‌افتد، از اين لجنه سوال مي‌پرسند. مثلا در زمان آيت الله بروجردي (ره)، ايشان تنها مرجع جهان تشيع بودند و از تمام دنيا، سوالات را از ايشان مي‌پرسيدند. در زمان مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني (ره) هم به اين شکل بود.

قبلا رئيس اين لجنه عالي إفتاء يا هئيت عالي مرجعيت، آقاي بن‌باز بود ـ که نابينا بود ـ و الآن هم 4 سال است که آقاي شيخ عبد العزيز بن عبد الله آل شيخ ـ از نواده‌هاي محمد بن عبد الوهاب است که ايشان هم نابينا است ـ به عنوان مفتي أعظم معين شده است.

بارها دوستان از ما سوال کرده‌اند که رمز اين چيست که از ميان اين همه عالم در عربستان، فقط نابيناها را انتخاب مي‌کنند؟ گفتم: من هم نمي‌دانم.

من، هم با خود بن‌باز ديدار داشتم که يک آدم خيلي تندي بود و زبان گزنده‌اي نسبت به شيعه داشت و هم با خود شيخ عبد العزيز که يک آدم متين و معقول و خوش برخوردي است.

غير از اينها، اگر در محاکم دادگستري، بين دو قاضي اختلاف باشد يا قاضي، حکمي را نداند، به اين لجنه‌ مي‌نويسند تا حکم شرعي را اعلام کنند و نظري که اين لجنه مي‌دهد، در حقيقت، فصل الخطاب در تمام محاکم قضائي است.

يک هيئتي هم دارند به نام هيئت کبار علماء؛ شبيه شوراي عالي انقلاب فرهنگي ما. اعضاي آن هم توسط ملک عبد الله معين مي‌شود و اينها در مسائل فرهنگي و مذهبي کشور، نظر مي‌دهند که مثلا در آموزش و پرورش و مساجد و ... چه کار کنيم؟ البته اينها تحت نظر لجنه عالي إفتاء هستند و تمام اعضاي لجنه عالي إفتاء، عضو هيئت کبار علماء هم هستند. آمار اينها 22 نفر است و من هم با اکثر اينها، آشنا هستم.

يک سري از روحانيون هم آزاد هستند و خيلي تکفيري و خشونت طلب که در رأس اينها، شيخ عبد الله بن جبرين و شيخ عبد الرحمان برّاج و شيخ صفر الحوالي است که تعدادي انگشت شمار در عربستان سعودي هستند و حتي خود ملک عبد الله و مفتي أعظم، از دست اينها به ذلّت آمده‌اند. در سال گذشته، از 12 تا 18 آبان، همايش مذهبي در مکه بود در رابطة العالم الإسلامية و در آنجا، خود ملک عبد الله يک پيامي را براي افتتاحيه داشت و غير از فحش، همه چيز را به اين متشدّدين و تندروها داده بود. البته جاي آن بود که رسانه‌ها و روزنامه‌ها و حوزه‌هاي ما، روي اين قضيه سرمايه‌گذاري مي‌کردند که متأسفانه نکردند. حدود 3 ، 4 ماه قبل هم خود مفتي أعظم يک اطلاعيه داد:

جوانان ما، فريب برخي از مفتي‌هاي تندرو را مي‌خورند مي‌روند در عراق و جاهاي ديگر، دست به انتحار مي‌زنند به هواي اين که به بهشت مي‌روند. اينها خيانت است و از بهشت هم خبري نيست.

اين هم يک برگ سبز خوبي بود که مي‌توانستيم بهره‌برداري خوبي کنيم. جاي داشت که يکي دو ماه روي اين دو قضيه، رسانه‌هاي ما سرمايه‌گذاري مي‌کردند. ولي متأسفانه فقط يکي از روزنامه‌ها به صورت فهرست‌وار به اين دو قضيه اشاره کرد. امسال هم اين قضيه است.

نکته دوم:

ايشان گفت:

اين که دولت عربستان سعودي، اخيرا اصلاحاتي را انجام داده است ـ به خاطر جوّ خيلي تندي که نسبت به عربستان سعودي ايجاد شد به خاطر همايش اديان مادريد و قضيه فلسطين و حماس و موقعيت‌شان را در عرصه بين‌المللي، خصوصا در ميان اعراب، به خطر افتاده ديدند و دست به يک اصلاحاتي زدند و 30 ، 40 نفر از شخصيت‌هاي برجسته فرهنگي و نظامي که تندرو بودند را عوض کردند ـ دليل بر اين نيست که عربستان سعودي، آن روش سلفي‌گري و وهابي‌گري را در عربستان سعودي کنار گذاشته است.

نکته سوم:

ايشان گفت:

ما معتقد به آزادي ديني و مذهبي در عربستان سعودي نيستيم. اگر کسي خيال مي‌کند که با اين اصلاحات در عربستان سعودي، يک اصلاحات ديني انجام شده، ما هم‌چنين اصلاحاتي را قبول نداريم. حرّيت و آزادي ديني، حدودي دارد. همان طوري که در واتيکان اجازه نمي‌دهند که مسلمانان مسجد بنا کنند، ما هم در عربستان سعودي اجازه نمي‌دهيم که شيعيان، فعاليت مذهبي داشته باشند. برخورد ما با شيعيان، همان برخورد واتيکان است با مسلمانان.

خبرنگار از او سوال کرد:

برخورد واتيکان نسبت به مسلمانان، برخورد دو دين است، ولي برخورد شما با شيعيان، برخورد يک دين با دو مذهب است.

ايشان گفت:

اين طور نيست. مگر واتيکان به مسيحيت پروتستان اجازه مي‌دهد که در آنجا کليسا بسازد؟ نه، ما هم با اين که شيعيان، خودشان را مسلمان مي‌دانند، اجازه نمي‌دهيم هيچ فعاليتي در عربستان سعودي داشته باشند. شيعيان در اقليت هستند و بيش از حق مسلّمي که دارند، از دولت گرفته‌اند.

اين که اين بيش از حق مسلّم چيست؟ ما نفهميديم. چون رسما مفتيان‌شان فتوا دادند:

استفاده از معلمان شيعه در آموزش و پرورش، حرام است. اگر وزير فرهنگ و آموزش و پرورش عربستان سعودي متوجه شود که يک معلم شيعه در آموزش و پرورش تدريس مي‌کند، واجب است که او را از آموزش و پرورش اخراج کند. شيعيان حق قضاوت، ولو در مناطق شيعه‌نشين ندارند.

در سال گذشته، همايشي بود در آبان ماه در رياض که مفتيان عربستان سعودي رسما اعلام کردند:

بايد شيعيان را از ورود به مساجد اهل سنت جلوگيري کنيم. چون اينها مشرک هستند. از ورود اينها به دانشگاه، جلوگيري کنيم، چون اينها حق رفتن به سطوح بالاي علمي در عربستان سعودي را ندارند.

با توجه به اين، آقاي کلباني إفاضه مي‌فرمايد:

شيعيان، بيش از حق مسلّمي که داشتند، در عربستان سعودي گرفته‌اند.

حتما نظرشان اين است که شيعيان از هواي آزاد و آب لوله‌کشي و برق نبايد استفاده مي‌کردند.

نکته چهارم:

از ايشان سوال کردند:

نظر شما نسبت به تکفير يا اسلام شيعه چيست؟

ايشان گفت:

تكفير عامة الشيعة يمكن أن يكون فيها نظر، أما بخصوص علمائهم فأرى أنهم كفار، بدون تمييز.

ما نسبت به تکفير عوام‌شان، بايد مقداري دقت و بررسي کنيم که ملاک کفر، در عوام شيعه هست يا نه. ولي در خصوص تکفير علماء شيعه، نظر من اين است که تمام علماء شيعه، بدون هيچ شکي، کافر هستند.

اين مشخص است که دست‌هاي اجنبي در کار است. در سايت‌ها ديدم که ايشان تحت تأثير بعضي از يهودي‌ها قرار گرفته که اين مسائل را اعلام کرده است. إن شاء الله در وقت ديگري به اين مسئله مي‌پردازيم که کل وهابيت، امروز‌، به عنوان خدمت‌گذار بي‌چون و چراي استکبار جهاني و صهيونيسم هستند و هيچ شک و شبهه‌اي در اين نيست. اگر قبلا هم شک داشتيم، الآن نه تنها ما، خود اهل سنت هم شبهه ندارند که دست وهابيت در دست يهود است. در سال 2006 ميلادي، در قضيه جنگ حزب الله لبنان با صهيونيسم، اينها فتوا دادند:

هر گونه کمک به حزب الله و دعا کردن براي پيروزي حزب الله، حرام است و اينها حزب الشيطان هستند نه حزب الله.

در آنجا، برخي از جوانان سني گفتند که با اين هلال شيعي که اينها درست کرده‌اند، مي‌خواهند منطقه را شيعه کنند. ولي در ماه محرم امسال در قضيه حماس، همه فهميدند بر اين که بحث شيعه و سني نيست، بحث وهابيت در دست صهيونيسم مطرح است. خود نخست وزير صهيونيسم هم بارها اعلام کرد:

حمله ما به نوار غزه، بنا به اصرار برخي رؤساي منطقه عربي بوده است.

اولين مصداقش هم عربستان سعودي بود و دومين مصداقش هم مصر بود و همه فهميدند.

يکي از دوستان که از کويت آمده بود، مي‌گفت:

حتي در محيط دانشگاهي که بعضي از اساتيد وهابي، به وهابي بودن خود افتخار مي‌کردند، بعد از قضيه غزه، علنا در دانشگاه مي‌گويند ما جرأت نمي‌کنيم که بگوييم وهابي هستيم. براي ما مايه ننگ است که بگوييم ما فارغ التحصيل دانشگاه محمد بن سعود يا أم القري يا جامعه بين‌المللي مدينه هستيم. چون عربستان سعودي در قضيه غزه، ما را سرافکنده کرد.

حتي وهابي‌هاي که مبلّغ فرهنگ وهابيت بودند، متوجه شدند که دست وهابيت در دست صهيونيسم است.

البته اينها هم يک ترفند است که استکبار جهاني بيايد بين علماء و مردم، فرق بگذارد و اگر مردم اعتراض کردند، بگويند که ما با شما کاري نداريم و شما مقصر نيستيد و علماء شما مقصر هستند.

نکته ديگري که قابل بحث است و بايد بيان شود، اين است که ايشان علت تکفير را هم بيان کرده است. اين خيلي جالب بود. ايشان گفت:

اين که ما مي‌گوييم تمام علماي شيعه، کافر هستند و هيچ ترديدي نداريم، به خاطر اين است که اينها مي‌دانند جايگاه ابوبکر در اسلام، چقدر بالاست و با اين وجود، منکر صحابه بودن ابوبکر هستند و او را فحش و لعن مي‌دهند و در مسلمانان بودنش، شک نداريم.

اين مشخص است که يک آدم عالم، با سواد، حوزه ديده و دانشگاه ديده، اين طور پرت و پلا حرف نمي‌زند که اصلا ارتباطي به هم ندارد.

بعد مي‌گويد:

هذا لا شك في كفره، حتى لو كان سنيا.

اگر يک فرد سني هم باشد و موقعيت و جايگاه او را بداند و او را ناسزا بگويد، ما مي‌گوييم که او کافر است.

خواسته است بگويد که در تکفير ما نسبت به علماء شيعه، شيعي بودن، موضوعيت ندارد؛ آنچه که موضوعيت دارد، علم به جايگاه ابوبکر و سبّ و بغض نسبت به ابوبکر است.

در رابطه با صوفي‌ها هم بحثي داشت که ما کاري به آن نداريم. چون بارها سوال کرده‌اند که خطر صوفي‌ها و بهائي‌ها و عرفان‌هاي کاذب، چنين و چنان است. ما همه را قبول داريم و ملاک و خط کش براي ما، ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد در طول تاريخ بودند. حتي اگر پدر ما با شاخصه‌هاي شيعي بودن، از اين خط کش منحرف باشد، ملاک عملکرد ما، سخنان امير المؤمنين (عليه السلام) است که فرمود:

و لقد كنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله نقتل آباءنا و أبناءنا و إخواننا و أعمامنا.

ما در رکاب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اگر در جبهه مخالف، پدر و عمو و برادر و فرزندمان هم بودند، آنها را مي‌کشتيم؛ چون ملاک براي ما، نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود.

نهج البلاغه، خطبه 56

آنچه که امروز براي ما مطرح است، همه آن خطرها درست است، ولي اگر الأهمّ فالأهمّ بکنيم، وهابيت مهم‌تر است. چون امروز، ألفباي فکري وهابيت، عدم مشروعيت شيعه است. اينها معتقدند که يک شيعه هم نبايد روي کره زمين وجود داشته باشد. خود شيخ عبد الرحمان برّاج رسما اعلام کرد:

اگر ما قدرت داشته باشيم، اعلان جهاد عليه شيعه مي‌کنيم و تمام اينها را قتل عام مي‌کنيم.

بهائي‌ها به دنبال اين هستند که چند تا يار بگيرند و براي اين که بتوانند براي رده‌هاي بالا، گزارشي بفرستند و آخورشان را چرب و نرم بکنند، کارهايي را مي‌کنند. صوفي‌ها هم به دنبال اين هستند که بروند در خانقاه و مقداري هم هوهو بکنند و چند تا مريد داشته باشند و امثال اينها. اگر شما خطرهاي اينها را کنار هم بگذاريد، خطر اينها خيلي کوچک است و به آن شکل نيست که عام البلوي باشد. وهابيت با بحث انتحار خود که در 10 ، 20 سال اخير پيش کشيد، در وحشي‌ترين ارتش‌هاي دنيا هم سابقه نداشت. در ارتش هيتلر و صهيونيسم سراغ نداريد که يک سرباز، کمربند انفجاري به خود ببندد و هو خودش را نابود کند و هم صدها و هزاران نفر را به خاک و خون بکشد. هم‌چنين پديده شومي را بنده در طول تاريخ سراغ ندارم. وارد حرم ائمه (عليهم السلام) مي‌شوند و همه را به خاک و خون مي‌کشند. لذا، روي اين جهت، امروز، خطر وهابيت را بايد جدي بگيريم.

الآن، ما در جهان، به ويژه در کشورهاي آفريقايي، نزديک به 350 ميليون سني صوفي داريم که در خط مقدم مبارزه با وهابيت هستند. در خود عربستان سعودي، صوفي‌هاي مالکي به رهبري محمد بن علوي المالکي، استخوان در گلوي وهابيت شده‌اند و ايشان حدود 30، 40 کتاب نوشته است؛ مخصوصا کتاب مفاهيم تجب أن تصحّح، ضربه محکمي بود به تفکر وهابيت در داخل عربستان سعودي. خودم هم چندين بار با ايشان ديدار داشتم. حتي در شبي که ايشان از دنيا رفت، به دوستان و رفقا و هر کسي که در مکه بود، اعلام کرديم که در تشييع جنازه ايشان ـ اگر حباً لعلي نشد، بغضاً لمعاوية ـ شرکت کنند و بيش از 30 هزار نفر در اين مراسم شرکت کردند ومي‌گفتند که در 30 سال اخير، هم‌چنين تشييع جنازه‌اي در عربستان سعودي نبود. درست است که الکفر، کله ملة واحدة است، ولي اگر بحث استراتژيک و نحوه تاکتيک را بخواهيم لحاظ کنيم، بايد در برخي از قضايا، با تأمل وارد شويم.

 

نقد سخنان آقاي شيخ عادل الکلباني

در رابطه با نقد سخنان آقاي کلباني، چند مورد را به صورت فهرست‌وار عرض مي‌کنم و إن شاء الله اگر توفيق داشتيم، مابقي را در هفته آينده خدمت عزيزان هستيم.

جواب اول:

اين سخن آقاي کلباني، مخالف سياست موجود در عربستان سعودي است.

رئيس لجنة القضاء الأولياء ـ يعني ديوان عالي کشور ـ عربستان سعودي در 2 ماه قبل، افاضاتي را فرمودند و عليه عربستان سعودي، شورشي به پا شد و گفته بود:

کساني که ماهواره به راه انداخته‌اند و مطالب مستهجن پخش مي‌کنند، کافر و مهدور الدم هستند.

افرادي که اين ماهواره‌ها را به راه انداخته بودند، اکثرا از دودمان آل سعود هستند که يکي از برادران خود ملک عبد الله، حدود 11 شبکه ماهواره‌اي دارد که غالبا مستهجن هستند. حتي خود کشورهاي اروپائي و آمريکاني، عليه عربستان سعودي شورش کردند که از طرفي مي‌آئيد در آمريکا و و از طرفي گفتگوي اديان در مادريد تشکيل مي‌دهيد و از طرفي هم رئيس عالي قضائي‌تان مي‌گويد که صاحبان ماهواره‌ها، مهدور الدم هستند.

اين حرف‌هاي آقاي کلباني هم در همان سياست است و براي عربستان سعودي، يقينا زياد آب خواهد خورد.

جواب دوم:

اين که آيا مسلمان را ـ که معتقد به شهادتين است ـ مي‌شود تکفير کرد يا خير؟ بايد از منظر قرآن، بررسي و پاسخ داده شود. از نظر سنت و صحاح آنها، آيا کسي را که معتقد به شهادتين است، مي‌شود تکفير کرد يا خير؟ و هم‌چنين از نظر علماء و بزرگان اهل سنت، بايد بررسي شود.

علماء و بزرگان اهل سنت، همه بر اين عقيده هستند:

کسي که شهادتين را بر زبان جاري کند، جان و مال و ناموسش در امان است و کسي حق تعرّض ندارد.

اينها را بايد مستند جواب بدهيم.

جواب سوم:

خود آقايان اهل سنت و وهابيت، حتي خود ابن‌تيميه، بر اين عقيده هستند که عمل مسلمان، حمل بر صحت شود. حتي عبارتي داريم که:

اگر از يک نفر، هزار کلمه شنيده شود و 999 موردش حمل بر کفر است و يک موردش حمل بر ايمان است، شما بايد آن 999 مورد را کنار بگذاريد و آن يک مورد را بگيريد.

اين، عبارت خود آقايان اهل سنت است و در اين زمينه هم روايت دارند و سخنان آقاي کلباني، مخالف اين قاعده حمل بر صحت عمل مؤمن است.

جواب چهارم:

اينها بر اين عقيده هستند:

المجتهد إذا أصاب فله أجران و إن أخطأ فله أجر واحد.

اگر کسي اجتهاد کند ـ در مسائل اعتقادي يا سياسي يا تاريخي يا احکام – و در اجتهادش خطا برود، يک أجر دارد و اگر درست باشد، دو أجر دارد.

صحيح البخاري، ج8، ص157 ـ صحيح مسلم، ج5، ص131

بزرگان و و مفسران و متکلمان و فقهاي اهل سنت، حتي خود ابن‌تيميه، به اين مسئله قائل هستند. اين، يکي از مسائل محوري است و ما در بحث‌ها و مناظرات، زياد استفاده مي‌کنيم. گيريم که يک عالمي آمد از کتاب و سنت اجتهاد کرد که ابوبکر لازم السبّ است، اين، نه تنها کافر نيست، بلکه طبق فتواي شما، يک أجر دارد. شما چه جوابي داريد؟ تکفير شما وهابي‌ها، تکفير آقاي کلباني، مخالف قاعده و مبناي مسلّم فقهي اهل سنت است. بر فرض که علماي شيعه آمدند چنين کردند، خب، اجتهاد کردند و خطا کردند و طبق فتواي شما، أجر هم دارند.

جواب پنجم:

در طول تاريخ، از صحابه، جنايات و خلاف شرعي صورت گرفته است و خود آقايان اهل سنت مي‌گويند:

چون مجتهد بودند و خطا کردند، ما نمي‌توانيم اعتراض کنيم.

ابن حزم مي‌گويد:

قبول داريم که ابن ملجم، علي را کشت و جنايت کرد، ولي اجتهاد کرد و خطا کرد. پس براي او در قتل علي، يک أجر است.

چطور شد که اگر کسي ابوبکر را سبّ کرد، کافر و مهدور الدم است، ولي اين آقا آمده حضرت علي (عليه السلام) را کشته است و چون مجتهد بود و خطا کرده، يک أجر دارد؟!

اينها در رابطه با جنگ جمل مي‌گويند:

درست است که عايشه و طلحه و زبير آمدند با علي جنگيدند و حق هم با علي بود، ولي اينها اجتهاد کردند و در اجتهادشان خطا رفتند.

اينهايي که باعث شدند در جنگ جمل، 30 هزار انسان بي‌گناه کشته شدند، هيچ گناهي ندارند و فرداي قيامت، از خدا أجر هم مي‌گيرند!

ابن‌تيميه در رابطه با جنگ صفين مي‌گوي:

ما قبول داريم و حق با علي بود، ولي معاويه و عمروعاص اجتهاد کردند و در اجتهادشان خطا رفتند و براي آن دو، يک أجر است.

حتي ابن‌تيميه مي‌گويد که يزيد مجتهد بود و اجتهاد کرد. همان طور که آل شيخ هم در دو ماه پيش گفته بود که يزيد، امير و والي بود و امام حسين (عليه السلام) در اجتهادش خطا کرد که در برابر او قيام کرد.

هم‌چنين ابن‌تيميه در رابطه با قضيه حرّه ـ در مدينه که در سال 62 هجري، يزيد دستور داد تا سه شبانه روز، ناموس مسلمانان را براي لشکريانش مباح کردند و ابن کثير دمشقي مي‌گويد که در آن سه روز، هزار فرزند نامشروع از ناموس مسلمانان در مدينه به دنيا آمد و 700 صحابي را کشتند و 10 هزار نفر از غير صحابي را ـ مي‌گويد:

يزيد، امام و مجتهد بود و در اجتهادش خطا کرد.

ما نمي‌دانيم که اين اجتهاد، در يزيد پيدا شد، ولي در علماي شيعه، هم‌چنين اجتهادي نيست!!! آنها بايد أجر داشته باشند، ولي در اينجا، علماء شيعه بايد مهدور الدم باشند!!!

جواب ششم:

در رابطه با خود امير المؤمنين (عليه السلام) است که ايشان مورد سبّ صحابه بوده است. صحيح مسلم صراحت درد که معاويه دستور مي‌داد حضرت علي (عليه السلام) را سبّ و ناسزا بگويند.

صحيح مسلم، ج7، ص120 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص108

و افرادي که ناسزا نمي‌گفتند، کشته مي‌شدند. آيا اين کار آقاي معاويه درست است و اجتهاد است؟! اگر اين اجتهاد است، در رابطه با اين روايت صحيحي که نقل مي‌کنيد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

من سبّ عليا فقد سبّني و من سبّني فقد سبّ الله.

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص121 ـ مسند احمد، ج6، ص323 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص130 ـ السنن الكبرى للنسائي، ج5، ص133 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص634 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص391

چه جوابي داريد؟!

يکي از همين صوفي‌هاي مالکي به نام حسن بن فرحان مالکي که در عربستان سعودي قيام کرده است و خوب هم جلو مي‌رود، گفت:

آنچه که ما فهميديم از کار وهابيت که مي‌گويند سبّ صحابه، حرام است و کفر مي‌آورد، فقط مختص معاويه و ابوبکر و عمر است؛ ولي امير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)، جزء صحابه نيستند.

يعني معاويه که بالاي منبر مي‌رود و علنا به امير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) ناسزا مي‌گويد، هيچ اشکالي ندارد.

تاريخ ابن أثير، ج3، ص333 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص352 ـ تاريخ ابن خلدون، ج2، ق2، ص178

ربيع الأبرار زمخشري، جلد2، صفحه176 مي‌گويد:

كان في أيام بني أمية أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علي بن أبي طالب بما سنّه لهم معاوية من ذلک.

با سنت سيئه‌‌اي که معاويه گذاشت، در طول 60 سال بر بالاي 70 هزار منبر به علي ناسزا مي‌گفتند.

بايد مواردي که مربوط سبّ امير المؤمنين (عليه السلام) است، بررسي شود. به تعبير مرحوم علامه اميني (ره):

گيريم که علي بن أبي طالب (عليه السلام) داماد و خليفه منصوب هم نبود، گيريم اولين مسلمان هم نبود، آيا حضرت علي (عليه السلام) مسلمان بود يا نبود؟ شما در صحاح خود داريد:

سباب المسلم فسوق.

سبّ مسلمان، فسق است.

صحيح البخاري، ج1، ص17 ـ صحيح مسلم، ج1، ص58 ـ مسند احمد، ج1، ص411

بحثي که بايد روي آن کار شود و خيلي هم کليدي است، قضيه لعن و سبّ صحابه است و مي‌گويند چون شما صحابه را سبّ مي‌کنيد، مهدور الدم هستيد.

اين بايد بررسي شود:

ما هو حکم سبّ الصحابة عند المسلمين؟

حتي خيلي از فقهاء و بزرگان‌شان شهادت داده‌اند :

اگر کسي صحابه را ناسزا بگويد، ما نمي‌توانيم حکم تکفير او را صادر کنيم.

منابع و مدارک اينها را بايد مانند حمد و سوره حفظ کنيم. بنده خودم در غالب مناظراتي که با جوانان داريم، مي‌گويم که ابن حزم ـ را که ابن‌تيميه او را قبول دارد ـ صراحت دارد:

من سبّ أحدا من الصحابة رضي الله عنهم فإن كان جاهلا فمعذور و إن قامت عليه الحجة فتمادى غير معاند فهو فاسق كمن زنى و سرق و إن عاند الله تعالى في ذلك و رسوله صلى الله عليه و سلم فهو كافر.

اگر کسي صحابه را سبّ و لعن کند، اگر جاهل است، معذور است و اگر حجت بر او تمام شد و به عنوان گناه و معصيت، مرتکب آن مي‌شود، فاسق است مانند کسي که زنا يا دزدي مي‌کند و اگر صحابه را سب کند به عنوان عناد و طعن بر خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم)، او کافر است.

اين را ما هم قبول داريم که حتي اگر کسي به فرش زير پاي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جسارت کند به عنوان طعن بر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، او را مرتد و مهدور الدم مي‌دانيم.

جواب هفتم:

ما روايات متعددي داريم در منابع اهل سنت که يکي از کارهاي عادي مسلمانان در صدر اسلام، سبّ صحابه بوده است. عايشه در صحيح مسلم نقل مي‌کند:

أمروا أن يستغفروا لأصحاب النبي صلى الله عليه و سلم فسبوهم.

به شما دستور دادند که براي اصحاب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم) استغفار کنيد، ولي شما آنها را سبّ و ناسزا مي‌گوييد.

صحيح مسلم، ج8، ص241

آيا عايشه أم المؤمنين، فتوا به کفر اينها داد؟ آيا يکي از صحابه گفته‌اند کساني که نزد عايشه، صحابه را سبّ کرده‌اند، کفار هستند يا نه؟ حتي خود ابن‌تيميه در منهاج السنة مي‌گويد:

صحابه، همديگر را لعن مي‌کردند و دشنام مي‌دادند. حتي جلوي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم) به همديگر فحش مي‌دادند.

منهاج السنة لإبن‌تيمية، ج7، ص137

جواب هشتم:

يکي از بزرگان مي‌گفت:

قضيه سبّ صحابه، بهانه است.

شما بيا نزد يک وهابي و هزار بار به سلمان و ابوذر و عمار فحش بده و ناسزا بگو. آنها هم مي‌گويند که دست شما درد نکند. هر کسي که نسبت به صحابه‌اي که با امير المؤمنين (عليه السلام) بودند، سبّ و ناسزا بگويد، آزاد است. اينها سبّ صحابه را روي 3 ، 4 نفر منحصر کرده‌اند. يعني از ديدگاه اين آقايان، صحابه‌اي که موضوع براي سبّ و نتيجه‌اش قتل و تکفير است، ابوبکر و عمر و عثمان و معاويه است.

گرچه خيلي هم از عثمان دفاع نمي‌کنند؛ چون عثمان را خود صحابه کشتند و نگذاشتند او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و جنازه‌اش سه شبانه روز روي زمين ماند و آخر هم در قبرستان يهودي‌ها دفن کردند. کساني که مکه مشرف شده‌اند، مي‌دانند که قبر عثمان حدود 5/1 کيلومتر با قبرستان بقيع فاصله دارد.

در رأس اين 3 ، 4 نفر هم بيشتر به ابوبکر چسبيده‌اند. ما بايد تکليف‌مان را در رابطه با سبّ ابوبکر روشن کنيم که قضيه سبّ ابوبکر، سابقه تاريخي دارد يا ندارد؟ يا فقط امروز شيعه است که او را سبّ و لعن مي‌گويند. البته با توجه به فتاواي مراجع، سبّ صحابه و خلفاء را هم حرام مي‌دانيم. حتي ما لعن را دعا مي‌دانيم، نه سبّ و اجابت دعا هم به دست خداست. وقتي ما مي‌گوييم:

 خدايا به فلاني بچه بده يا بچه‌ي فلاني را بکش.

نه بچه دادن به دست ماست و نه کشتن. لعن، يک واژه قرآني است و سبّ، واژه اراذل و اوباش است. قرآن درباره لعن، 38 آيه دارد و خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ملائکه لعن کرده‌اند. ولي درباره سبّ، يک آيه داريم و آن هم اين است:

وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ

سوره انعام/آيه108

حتي امير المؤمنين (عليه السلام) هم نسبت به معاويه مي‌فرمايد:

إني أكره لكم أن تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم أعمالهم و ذكرتم حالهم كان أصوب في القول و أبلغ في العذر و قلتم مكان سبكم إياهم.

من دوست ندارم که شما معاويه را فحش بدهيد. به جاي فحش دادن، اطلاع رساني بکنيد و جنايات و اعمال و رفتار و کردار او را براي مردم روشن کنيد.

نهج البلاغه، خطبه206

اين منطق امير المؤمنين (عليه السلام) است. ما با سبّ، ذاتاً مخالفيم.

ما از شما سوال مي‌کنيم:

بزرگان شما با سند صحيح نقل کرده‌اند:

إن رجلا شتم أبا بكر و النبي صلى الله عليه و سلم جالس، فجعل النبي صلى الله عليه و سلم يعجب و يتبسم.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و ابوبکر نشسته بودند. فردي آمد جلوي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و ابوبکر را سبّ کرد.

مسند احمد، ج2، ص436 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص189 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص129 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص11 ـ تفسير الآلوسي، ج25، ص50 ـ السنن الكبرى لبيهقي، ج10، ص236 ـ فيض القدير للمناوي، ج5، ص627 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج7، ص189

آيا دليل از اين بهتر؟!

اگر واقعا سبّ ابوبکر، کفر است، اشکال به نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است که مي‌خندد؟! اما نسبت به حضرت علي (عليه السلام) فرمود:

من سبّ عليا فقد سبّني و من سبّني فقد سبّ الله.

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص121 ـ مسند احمد، ج6، ص323 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص130 ـ السنن الكبرى للنسائي، ج5، ص133 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص634 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص391

ولي در اينجا، شما خودتان نقل کرده‌ايد؛ به ما چه؟ ما خوب يا بد، بيخ ريش صاحبش.

جالب اين که آقاي ابن حجر در سبل السلام مي‌گويد:

فقد ثبت أن رجلا سب ابا بکر بمحضره صلي الله عليه و سلم.

سبل السلام، ج7، ص194

آقاي بخاري در تاريخش، جلد 2، صفحه 102 مي‌گويد:

إن رجلا سبّ ابا بکر عند النبي و النبي لا يقول شيئا.

خب، آقاي کلباني! اينها جواب دارد يا نه؟ ما که هيچ، اگر يک وهابي از شما سوال کند، چه جوابي داريد؟

آقاي بيهقي از ابو برزه نقل مي‌کند:

در زمان خلافت ابوبکر:

إن رجلا سب أبا بكر رضي الله عنه، فقلت: ألا أضرب عنقه يا خليفة رسول الله صلى الله عليه و سلم؟ فقال: لا ليست هذه لاحد بعد رسول الله صلى الله عليه و سلم.

شخصي ابوبکر را سبّ کرد. ابو برزه به ابوبکر گفت: آيا گردنش را بزنم اي خليفه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم)؟ ابوبکر گفت: نه، غير از سبّ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم)، براي سبّ احدي قنل نيست.

السنن الكبرى للبيهقي، ج7، ص60 ـ مسند احمد، ج1، ص9 ـ سنن النسائي، ج7، ص110 ـ مسند أبي يعلى، ج1، ص84 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج3، ص784 ـ سبل الهدى و الرشاد للصالحي الشامي، ج10، ص457

اينها را به ما جواب بدهيد.

به قول حضرت آيت الله سبحاني، بايد اينها را در آستين داشته باشيم و مانند حمد و سوره، حفظ کنيم.

جواب نهم:

تعدادي از صحابه و مؤلفين و روات و مورخين، در طول تاريخ، کتابي تأليف کرده‌اند في مثالب الشيخين؛ يعني کارهاي خلاف شرع شيخين. مثلا در رابطه با ابن خراش مي‌گويند:

ألّف جزءين في مثالب الشيخين.

معلوم مي‌شود که اين قضايا، سابقه تاريخي داشته است.

ابن حجر در رابطه با جعفر بن سليمان مي‌گويد:

ايشان کتابي تأليف کرده است در سبّ شيخين و صحابه.

من حدود 50 راوي را پيدا کرده‌ام که اينها در صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ابن ماجه و موطأ مالک روايت دارند و در شرح حالشان آمده است که اينها ابوبکر و عمر و عثمان و صحابه را شتم و سبّ مي‌کردند.

چطور شد آقاي کلباني! اگر سبّ صحابه اين قدر مهم است و به خاطر سبّ، کفر و قتل شيعه را صادر مي‌کنيد، چرا خودتان از همين کساني که کارشان سبّ صحابه بوده، روايت داريد؟!

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



دکتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  موسي     -   تاريخ:  04 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم . جناب قزويني من همان شخصي هستم كه در بخش بررسي خلافت حضرت صديق اكبر (رض) با شما بحث علمي را آغاز كرده ام . بايد به شما عرض كنم كه مسئله جنگ بين شما روافض و وهابيت كه در اين سالهاي اخير شدت زيادي گرفته به نظر بنده ،مستجاب شدن يك جمله دعايي است كه ما در قنوت آن را از ذات حضرت باري تعالي مي خواهيم . (اللهم ادفع الظالمين بالظالمين ) .بايد خوانندگان محترم توجه داشته باشند كه فرقه ضاله وهابي كه در اين صده هاي اخير به وجود آمده وهمچنين فرقه ضاله روافض كه قدمتي طولاني تر دارد هر دو از يك آبشخور سيراب مي شوند و اساس هر دو ريشه در رد اولياي الهي است كه همان كار نفس اماره است چرا كه وهابيان اهل بيت (رض) را رد ميكنند كه همه اولياي خدا هستند و روافض نيز صحابه كرام و علي الخصوص خلفاي راشدين (رض)را رد ميكنند كه ايشان نيز اولياي خدا هستند پس ريشه هر دو قوم در يك مزبله است و بايد توجه داشت كه ساحت اجماع مسلمين چه اهل سنت و جماعت و چه شيعيان حضرت حيدر كرار (رض) از اين دو فرقه ضاله مبراست و ان شاء الله مصداق جمله ديگر دعايي قنوت ميشوند كه مي فرمايد : (و جعلنا من بين شرهم و كيدهم سالمين و ارحمنا يا ارحم الراحمين ). چرا كه ما شيعه را دو نوع تعريف مي كنيم : 1) شيعه كسي است كه در دلش حب علي و آل علي (رض) وجود دارد و در اعمال و گفتار پيرو و شيعه ايشان است .كه با اين تعريف همه مسلمين شيعه هستند و اگر كسي ادعاي اسلام كند ولي فاقد اين فاكتور باشد او از زمره مسلمين محسوب نمي شود كه وهابيان اين گروه هستند . 2) شيعه كسي است كه در دلش حقد و بغض صحابه كرام و خلفاي راشدين را دارد و در عمل به لعن و طعن و سب ايشان مي پردازد كه با اين تعريف كسي كه اين خصوصيت را دارد از دايره اسلام خارج است . كه اين قوم را ما با نام روافض مي شناسيم . حال چرا اين دو قوم كه كلمه گويان لا اله الا الله هستند از اسلام خارج مي شوند . چون اين دو قوم آيات و احاديثي كه در شان ولايت چهار خليفه راشدين هست را قبول نداشته و آنها را رد مي كنند . پس با دقت مي بينيم كه هر دو از يك ريشه و يك منبع تغذيه ميشوند كه آن همان شيطان و نفس اماره است كه دشمن خدا و رسول خدا و اولياي خداست . پس بايد برادران اهل سنت و شيعيان راستين توجه داشته باشيم تا از هر دو فرقه ضاله اجتناب و دوري كنيم .والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
2   نام و نام خانوادگي:  موسي     -   تاريخ:  05 خرداد 88 - 00:00:00
باز هم سانسور . به خودتان هم مي توانيد دروغ بگوييد ؟
3   نام و نام خانوادگي:  سيد حسين     -   تاريخ:  05 خرداد 88 - 00:00:00
آقاي موسي !حتما مي خواهيد صحابه اي كه مادرمان حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)را شهيد كردند خلافت را از امير المومنين غصب كردند و پايه گذار فتنه هايي شدند كه تا امروز ادامه دارد را احترام كنيم . عشق به همان صحابه كرام را بردار براي خودت ما به اين عشق نيازي نداريم .
4   نام و نام خانوادگي:  نادر     -   تاريخ:  07 خرداد 88 - 00:00:00
موسي توحق نداري بادكترقزويني اينطوري حرف بزني.اگه جنبه نداري مجبورنيستي بياي تو سايت وحرف حق بشنوي.فكرنكن مشكل مافقط وهابيته.امثال توكه خودشون ندونسته وهابي شدند يكي ازمصاديق بارز (موي دماغ) هستن.
5   نام و نام خانوادگي:  سيد عليرضا     -   تاريخ:  08 خرداد 88 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم.
لعنه الله علي القوم الظالمين.
آقاي مــــــــــــوســــــــــــــي.فرق ما با وهابيت:
1-خداي ما خالق كل شي ولي خداي آنها يك ناتوان ....
2- پيامبر ما يك فرد معصوم از سهو و خطا ولي پيامبر آنها يك انسان عادي بلكه بد تر از عادي و مريضو ....
3- خليفه و امام ما علي(ع) ولي خليفه آنها يك غاصب كه حتي محل دفن او نيز غصبي است.خدا لعنت كند غاصبين خلافت خدا را.
4-روش زندگي ما به گونه اي است كه هر انساني را حتي بت پرست را هم با حقوقي ميشناسيم همانند امامان/انشاالله/اما آنها يك وحشي كثيف خونريز قاتل بمانند خلفايشان.
5-كارهاو اعتقادات ما قراني است چون از قران و اهل بيت پيامبر ميگيريم.اما انها كارهاو اعتقادتشان را از خلفاي غاصب خود ميگيرندكه در سر نماز مردم را بزند و....
6-مذهب ما خدايي است ولي مذهب انها شيطاني است.
مي بيني تفاوت ما چقدر كم است؟هيچي نيست در حد تفاوت خدا و شيطان است.
ما هميشه ميگوييم سلام بر دشمننان ما تا وقتي كه بر عليه ما كاري را انجام ندهنند.
6   نام و نام خانوادگي:  موسي     -   تاريخ:  09 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم . آقاي قزويني و خوانندگان محترم بايد توجه كنيد با اينكه روافض و وهابيان در ظاهر با هم فرق دارند ولي ريشه هر دو در يك مزبله است و هر دو از يك منبع تغذيه ميشوند دليل بر اين مدعا را اين گونه بيان ميكنم . كه خداوند در كلام قديم قرآن عظيم ميفرمايد : ( والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم و رضو عنه و.......)سوره توبه آيه 100 و (و الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله و الذين ءاووا و نصروا اولئك هم المومنون حقا لهم مغفرة و رزق كريم )سوره انفال آيه 74 و (للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم يبتغمن فضلا من الله و رضوانا و بنصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون ) سوره حشر آيه 8 . به موجب نص صريح كلام الهي خلفاي راشدين (رضي الله عنهم ) برگذيده و اولياي خدا هستند و هر كس به سب و طعن ايشان بپردازد با كلام الهي معارضه مي كند كه اين رويه روافض است . و خداوند در كلام خود ميفرمايد: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يتهركم تطهيرا ) سوره احزاب آيه 33 كه به موجب نص صريح قرآن اهل بيت (رض) نيز برگذيدگان و اولياي خدا هستند و سب و طعن به ايشان نيز معارضه با كلام الهي است كه وهابيان اين گونه اند . پس ميبينيد كه هر دو گروه روافض و وهابيان يك رويه و هدف دارند و آن معارضه با اولياي الهي است كه همان معارضه با نص صريح آيات الهي مي باشد . حضرت خواجه عبدالله انصاري (قدس الله سره العزيز) ميفرمايد :الهي هر كه را بر اندازي با ما در اندازي . يعني هر كس كه از نظر فضل و لطف الهي بر افتاد خداوند او را با اولياي خود در مي اندازد تا با اين دشمني كار او يكسره شود .
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
1- سخن شما را در مورد وهابيت قبول داريم و توجه عزيزان را نيز به سخنان شما جلب مي كنيم .
2- يكي دانستن شيعه با وهابيت ، آنهم با اهانت از جانب شما كه ادعاي بحث علمي و نه جسارت و بي ادبي را داشتيد ، براي خوانندگان جاي تعجب خواهد داشت (البته ما از دومين نظر شما حقيقت امر شما را بيان كرديم)
3- در مورد آيات مطرح شده ، شما حتي نتوانستيد در بحث علمي ثابت كنيد كه آيه «فسوف ياتي الله بقوم يحبهم» در مورد ابوبكر است !!! تكثير ادله چه فايده اي دارد وقتي هيچكدام از آنها صحيح نيستند ؟
مي توانيد پاسخ آيه «والسابقون الاولون...» به آدرس ذيل مراجعه كنيد تا بدانيد مقصود از آن طبق گفته علماي اهل سنت چيست !:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=121
ساير آيات مطرح شده نيز به هيچ وجه مربوط به ابوبكر و عمر و عثمان نمي شود ، زيرا شما ادعا داريد كه ابوبكر و عمر و عثمان ثروتنمد بودند !!! اما آيه مي گويد «للفقراء المهاجرين»!!!
آيه «والذين آمنوا وهاجروا و جاهدوا ...» نيز قيد جهاد دارد كه در بحث آيه «محمد رسول الله ...» در مورد فرار خلفا ، دليل  مفصل از كتب اهل سنت ارائه شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=128
و...
4- اگر شما توانايي بحث داريد ، ادامه بحث علمي را پيش بگيريد و پاسخ سوالات ما را بدهيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
7   نام و نام خانوادگي:  سيد عليرضا     -   تاريخ:  09 خرداد 88 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم.
لعنه الله علي القوم الظالمين.
اقاي مــــــــــوســـــــــــــي مثل اينكه نظر من رو در مورد تفاوت ما و وهابيت(منظورم همين شيطان پرستان ال سعود و پيروان اوناي)نخوندي؟؟؟؟
البته من به تو حق ميدم/شمايي كه به يزيد و معاويه(لعنت خدا و ملائكه و پيامبران و امامان و تمام اسمان و زمين بر انان باد)ميگوييد خليفه /به ما نيز به مانند سرور و مولايمان علي بن حسين و زينب كبري و ساير اهل بيت حسين(جان بي ارزش من و تمام عالميان به فداي اين خاندان)مي گوييد خارجي/بله ما خارجي هستيم ولي نه از دين خدا بلكه از دين و مذهب 3 غاصب/ما دقيقا مذهبي را داريم كه خدا در قران ""ان دين عندالله ...""معرفي ميكند/
8   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  10 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام جناب اقاي موسي دوست عزيز , قبلا براي شما نوشته بودم كه أول خوذتان را معرفي كنيد , سطح معلوماتتان را , و در چه سطحي ميباشيد , تا بعد از براورد كردن انها بتوان به نوشته هاي شما اهميت داد و به انها جوابي در خور فهم و عقلتان داد , اينكه شما سوالاتي پيش بياوريد و بحساب خودتان فتح الفتوحي كرده باشيد كار زياد مشكلي نيست برايت يك مثل ساده مياورم بقول انگليسيها مشكلترين سوال اينه كه بپرسي ؟WHY ( چرا ؟ ) وليكن مشكلتر از انو اين سواله كه تو بپرسي ? WHY NOT ( چرا نه ؟ ). تمامي سوالهاي و صحبتهاي شما متاسفانه بي ربط به يك ديگرند . حالا قبل از اينكه جواب اخر را بشما بدهم از شما دوتا سوال دارم لطفا جواب صحيح بدهيد : 1 ) چرا به شيعيان حضرت علي ( ع ) رافضه ميگوييد ؟ 2 ) از احاديث ذيل چه برداشتي داريد ؟ >>>> إن الله بعث محمدا (صلي الله عليه و سلم) بالحق و أنزل عليه الكتاب فكان مما أنزل الله آية الرجم، فقرأناها و عقلناها و وعيناها؛ فلذا رجم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و رجمنا بعده؛ فأخشي أن طال بالناس زمان أن يقول قائل والله ما نجد آية الرجم في كتاب الله فيضلوا بترك فريضة أنزلها الله و الرجم في كتاب الله حق علي من زني إذا أحصن من الرجال و النساء، يكي از آياتي كه خداوند بر رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) نازل كرد، آيه رجم است؛ ما اين آيه را قرائت كرديم و درباره اش تفكر و درك كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) رجم كرد و ما هم رجم كرديم؛ مي گويد ما آيه رجم در قرآن داشتيم: الشيخ و الشيخة فارجموهما إذا زنيا. ( اگر پيرمرد و پيرزن زنا كردند، او را سنگسار كنيد.) كنا نقرأ فيما نقرأ من كتاب الله: أن لا ترغبوا عن آبائكم فأنه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم.( مسلمانان از پدرانتان بيزاري نجوئيد و اين كفر است دوري از پدرانتان.) صحيح بخاري،ج8، ص26، ح6918، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلي حديث دوم : قالت كان في ما أنزل من القرآن عشر رضعات معلومات يحرمن ثم نسخن بخمس معلومات فتوفي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و هن فيما يقرأ من القرآن. چنين آيه اي در قرآن داشتيم كه اگر يك فرزندي ده مرتبه شير از يك خانمي بمكد و بخورد، اين باعث محرميت مي شود؛ بعد اين آيه نسخ شد و آيه ديگري آمد كه اگر پنج بار يك طفل نوزاد، از هر خانمي شير بخورد، اين طفل، فرزند رضاعي او مي شود؛ و روزي كه رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، اين آيه را مردم قرائت مي كردند و در قرآن بود. ( صحيح مسلم،ج4،ص167، ح3487، كتاب الرضاع، ‌باب تحريم بخمس رضعات ) حديث سوم: ابو موسي اشعري در صحيح مسلم مي گويد: و إنا كنا نقرأ سورة، كنا نشبهها في الطول و الشدة ببراءة؛ فأنسيتها غير أني قد حفظت منها لو كان لإبن آدم واديان من مال لايبتغي واديا ثالثا و لا يملأ جوف إبن آدم إلا التراب؛ و كنا نقرأ سورة نشبهها بإحدي المسبحات؛ فأنسيتها غير أني حفظت منا يا أيها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهادة في أعناقكم فتسألون عنها يوم القيامة. يك سوره اي بود كه ما تشبيه مي كرديم آن را از نظر طول و شدت، به سوره برائت و آن را فراموش كرديم؛ غير از اينكه فقط يك آيه اش را حفظم و آن هم اين است كه اگر فرزند آدم دو دره بزرگ مال داشته باشد، دنبال يك دره ديگري هم مي رود و پر نمي كند شكم فرزند آدم را غير از خاك؛ يك سوره ديگري هم حذف شده است كه ما آن را تشبيه مي كرديم به مسبحات، و فقط يك آيه از آن را حفظم و آن اين است كه اي كساني كه ايمان اورده ايد، چرا چيزي را مي گوئيد كه انجام نمي دهيد خودتان و ... . صحيح مسلم،ج3، ص100، ح2466، كتاب الزكاة، ‌باب لو أن لإبن آدم واديين . لطفا بدانيد كه احاديث فوق از دو كتاب صحاح كه صحيح ترين كتاب بعد از قران نزد علماي اهل سنت ميباشند برداشت شده . در صورت رد كردن احاديث بايد به شما وهابي خطاب كرد . منتظر جواب قوي شما ميباشم . كوچيك مفيد مختصر و قوي قال علي ابن ابوطالب ( ص ) إني أكره لكم أن تكونوا سبابين، من دوست ندارم كه شما جزو سب كنندگان باشيد.(نهج البلاغه، خطبه206) يا علي
9   نام و نام خانوادگي:  سيد حسين     -   تاريخ:  10 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام . پايبندي امويان زمان به مكتب ابوسفيان را ببينيد . http://www.youtube.com/watch?v=PbxeLY2joPA
10   نام و نام خانوادگي:  موسي     -   تاريخ:  10 خرداد 88 - 00:00:00
سلام عليكم . اعضاي محترم هيئت پاسخگويي با تشكر از الطفات دوباره شما به بنده . من فكر ميكردم شما مرا فراموش كرده و يا ديگر نمي خواهيد تحويل بگيريد ولي خدا را شكر كه اين گونه نيست . و اما بعد . شما كه به بنده اعتراض كرده ايد كه چرا شيعه را با وهابيان هم ريشه ميدانم ، بايد به شما عرض كنم كه شما قسمت اول عرايض بنده را مطالعه نكرده ايد چرا كه بنده چنين جسارتي به ساحت شيعيان حضرت حيدر كرار (رض) هرگز نكرده و نمي كنم چرا كه من خود را خاك پاي شيعه علي (رض) ميدانم . اين چيزي كه من مطرح كرده ام همريشگي روافض با وهابيان است نه شيعيان ، چرا كه مقوله روافض از شيعيان جداست دليل بر اين مدعا حديث شريف است كه ميفرمايد :( دار قطني اخرج عن ام سلمه رضي اللله عنها قالت: كانت ليلتي و كان النبي (ص) عندي فاتته فاطمة فتبعها علي رضي الله عنهما فقال النبي(ص) يا علي انت و اصحابك في الجنة انت و شيعتك في الجنة الا انه ممن يحبك اقوام يصغرون الاسلام يلفظونه يقراون القرآن لا يجاوز تراقيهم لهم نبز يقال لهم الروافضه فجاهدهم فانهم مشركون ،قالوا يا رسول الله ماالعلامة فيهم ؟ قال : لا يشهدون جمعة و لا جماعة و تطعنون علي السلف ). شيعه كسي است كه حب علي و آل علي (رض) را در قلب خود دارد و در گفتار و كردار تابع ايشان است ، بنابراين اصل ، هر كسي كه ادعاي مسلماني دارد او شيعه است . ولي روافض چيز ديگري هستند اين قوم با ادعاي ظاهري به شيعيت و حب اهل بيت (رض) ، هدفي جز دشمني با خدا و رسول خدا و اولياي خدا ندارند . اين قوم همانند وهابيان خارج از اسلامند . حال دليل خود را عنوان ميكنم . (قال رسول الله (ص) : اربعة لا يجتمع حبهم في قلب منافق و لا يحبهم الا المومن ابو بكر و عمر و عثمان و علي ) حضرت رسول الله (ص) فرمودند : حب چهار كس در قلب منافق جمع نمي شود و آنها را باهم به جز مومن دوست ندارد ، ابوبكر و عمر و عثمان و علي (رضي الله تعالي عنهم ) . با اين حديث صحيح شريف حجت بر حقيقت جويان تمام است چرا كه روافض سه نفر اول را دوست نداشته و وهابيان نفر چهارم را پس هر دو قوم منافقند و از يك منبع كه همانا نفس اماره است تغذيه ميشوند ولي اجماع مسلمين اعم از اهل سنت و جماعت و شيعيان راستين حضرت حيدر كرار (رض) مومن واقعي هستند چرا كه حب هر چهار يار را باهم در قلب خود دارند . در ضمن بايد عرض كنم كه بحث علمي بنده با شما در اثبات خلافت حضرت صديق (رض) در بخش مربوطه ادامه دارد .
جواب نظر:
با سلام
جناب آقاي موسي
1- مي دانيم كه شما قصدي جز شبهه افكني و اهانت به شيعه نداريد و اين مطلب براي ما در اولين نظرات شما مشخص شد .
2- در مورد روايتي كه بر ضد روافض مطرح كرده ايد و روايات امثال آن ، تعجب است كه وقتي شيعه به روايتي از كتب اهل سنت استدلال مي كند ، بايد براي آن سندي صحيح بياورد ؛ اما روايتي كه نه سند صحيح دارد و نه متن آن مورد قبول اهل سنت است ، مي شود مدركي بر ضد شيعه (روافض به اصطلاح شما)
اما بررسي روايت :
ا. در روايت ، براي پيامبر (ص) ادعاي علم غيب شده است !!! و اهل سنت اين ادعا را قبول ندارند .
ب. جداي از اين علماي اهل سنت ، صريحا به جعلي بودن اين روايت اعتراف كرده اند :
258 الحديث السادس انا ابو منصور القزاز قال اخبرنا ابو بكر احمد بن علي قال انا ابراهيم بن مخلد المعدل قال انا محمد بن احمد بن ابراهيم
الحكيمي قال انا احمد بن زهير قال انا الفضل بن غانم قال حدثنا سوار بن مصعب بن عطية العوفي عن ابي سعيد الخدري عن ام سلمة قالت كانت ليلتي من رسول الله  صلى الله عليه وسلم  فأتته فاطمة ومعها علي فقال له النبي  صلى الله عليه وسلم  انت واصحابك في الجنة انت وشيعتك في الجنة الا ان ممن يحبك قوما يظهرون الإسلام بألسنتهم يقرأون القرآن لا يجاوز تراقيهم لهم نبز يسمون الرافضة فإن لقيتهم فجاهدهم فإنهم مشركون قال قلت يا رسول الله  صلى الله عليه وسلم  ما علامة ذلك فيهم قال يتركون الجماعة ويطعنون على السلف الأول
قال المؤلف وهذا حديث لا يصح عن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  قال عطيه قد ضعفه الثوري وهشيم واحمد ويحيى وسوار
قال فيه احمد : ويحيى متروك والفضل بن غانم قال فيه يحيى ليس بشيء
العلل المتناهية ج1 ص166 ش 258
بهتر بود به نظر احمد بن حنبل و ثوري و هشيم و عطيه و ابن جوزي احترام مي گذاشتيد ! آنها علماي شما هستند !
3- در مورد روايتي كه در زمينه حب ابوبكر و عمر و... مطرح كرديد نيز بد نبود نگاهي به سند آن مي انداختيد :
أخبرنا أبو محمد بن الأكفاني أنا أبو بكر الخطيب أنا أبو الحسن علي بن أحمد بن محمد الرزاز أنا محمد بن الحسن بن مقسم أنا أحمد بن خالد بن عمرو الحمصي أنا أبي أنا بقية بن الوليد أنا علي بن هارون أنا أبو عبدالله البكاء عن أبي خلف عن أنس بن مالك قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أربعة لا يجتمع حبهم في قلب منافق ولا يحبهم إلا مؤمن أبو بكر وعمر وعثمان وعلي / ح /
تاريخ مدينة دمشق  ج 39   ص 128
راوي اين روايت از انس (كه خود او از دشمنان امير مومنان است) ابو خلف اعمي است :
و نقل ابن الجوزى عن ابن معين أنه قال فى الأعمى الراوى عن أنس كذاب !!!
تهذيب التهذيب ج 12 ص 87
مگر بتوانيد براي ابوبكر و عمر با روايات اين دروغگويان فضيلت بتراشيد !
راوي از ابو خلف اعمي ، ابو عبد الله بكاء‌ است كه او نيز متروك است :
أبو عبد الله البكاء عن أبي خلف الأعمى متروك قاله الأزدي
المغني في الضعفاء ذهبي   ج 2   ص 794 ش 7574
و...
4- «در ضمن بايد عرض كنم كه بحث علمي بنده با شما در اثبات خلافت حضرت صديق (رض) در بخش مربوطه ادامه دارد»
اگر مي خواهيد دوباره تكثير ادله كنيد ، بحث علمي نخواهد بود ، از شما مي خواهيم همان دليل اول را تكميل كنيد (البته شما در انتها  فرموديد :پاي استدلاليان چوبين بود پاي چوبين سخت بي تمكين بود) اگر قبول داريد كه نمي توانيد به آيه مرتدين استدلال كنيد ، به سراغ ادله بعدي خواهيم رفت .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11   نام و نام خانوادگي:  امير     -   تاريخ:  10 خرداد 88 - 00:00:00
پس از عرض سلام و حسته نباشيد بر شما نازنينان!
ما’حذ اين دو مطلب را مي حواستم.محبت نمائيد جواب دهيد.
1-اگر از يک نفر، هزار کلمه شنيده شود و 999 موردش حمل بر کفر است و يک موردش حمل بر ايمان است، شما بايد آن 999 مورد را کنار بگذاريد و آن يک مورد را بگيريد
2-کسي که شهادتين را بر زبان جاري کند، جان و مال و ناموسش در امان است و کسي حق تعرّض ندارد.
با يكدتيا تشكر والتماس دعا .
12   نام و نام خانوادگي:  سيد حسين     -   تاريخ:  11 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام . جناب موسي طبق منابع اهل سنت تنها كسي كه بغض او نشانه نفاق است حضرت علي عليه السلام است (كنز الاعمال متقي هندي جلد جلد 11 صفحه 625 و 622 صحيح مسلم جلد 4 صفحه 171 قرآن خبر از ارتداد بعضى از صحابه مى دهد «افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم اگر پيغمبر بمرگ طبيعى يا قتل از دنيا رفت شما به عقب بر مى گرديد و اسلام را رها كرده به دوران جاهليت و كفر باز مى گرديد. دليل شما كه مى گوييد همه اصحاب خوبند آيه ى ذكر شده در ذيل است «لقد رضى الله عن المؤمنين از يبا يعونك تحت الشجرة خداوند از مؤمنان هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند، راضى و خشنودند خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مى دانست، اين آيه اولا همان عمل بيعت را امضاء مى كند نه اعمال بعدى آنها را چناكه حضرت فرمود: «انتم اليوم خير اهل الارض شما امروز (و نسبت به اين عمل) بهترين اهل زمين مى باشيد. ثانياً: همه صحابه در آنجا جمع نبودند و تعداد افراد 1525 و يا 1400 و يا 1300 نفر بوده اند. پس اين آيه نمى تواند دليل پاكى همه صحابه، و نسبت به افراد موجود، دليل پاكى آنها نسبت به اعمال آينده آنها باشد. اما اينكه ما شيعيان را به جرم ذكر اعمال خلاف ابوبكر و عمر و عثمان و نه سب و لعن آنها منافق و تابع نفس اماره ناميده ايد : علماى اهل سنت صرف طعن و بغض صحابه را باعث كفر نمى دانند، ابن حزم ظاهرى اندلسى مى گويد: دشنام دادن به صحابه اگر از روى جهل باشد معذور است، و اگر از روى آگاهى باشد باعث فسق مى شود. ايجى شافعى، كافر شدن را رد نموده است، و امام غزالى مى نويسد سب و شتم صحابه ابداً باعث كفر نمى شود حتى سب شيخين و ملا سعد تفتازانى مى گويد باعث كفر نمى شود. امام غزالى در ج2، احياء العلوم نقل نموده كه در زمان خلافت ابابكر روزى مردى به ابابكر دشنام و فحاشى نمود، ابو برزه اسلمى گفت خليفه اجازه بده او را بقتل رسانم چه آنكه كافر گرديده، ابى بكر گفت: نه چنين نيست احدى نمى تواند چنين حكمى بنمايد مگر پيغمبر . اگر بغض و دشنام به صحابى رسول الله باعث كفر است چرا شما سني ها معاويه را كافر نمى دانيد؟؟ كه با علي عليه السلام بيعت نكرده و با آن حضرت جنگ كرد بغض على (ع) را در دل داشت و سب و دشنام بر على را رواج داد، عده اى از مردم از معاويه خواستند كه دست از لعن على (ع) بردارد او گفت: لا و الله حتى يربوا عليه الصغير و يهرم عليه الكبيرنه قسم به خدا دست بر نمى دارم تا كودكان بر (بغض على) و دشنام بر او تربيت شوند و بزرگان بر اين عمل پير شوند، و در پايان خطبه جمعه مى گفت: اللهم ان ابا تراب الحد فى دينك و حسد عن سبيلك فالعنه لعناً و بيلا خدايا ابو تراب ملحد شده است و راه تو را بسته است پس لعن كن او را لعن زياد.(ربيع الابرار جلد 2 صفحه -179-186 صحيح مسلم جلد 7 صفحه 120-121 با اينكه در ابتدا گفتيم تنها كسى از صحابه كه سب او، بغض او، مخالفت با او كفر مى آورد طبق مدارك عامه على عليه السلام است در عين حال شما معاويه را كافر نمى دانيد بلكه او را احترام كرده و حضرت مي ناميد . چرا عثمان را كافر نمى دانيد كه بغض عده اى از صحابى را در دل داشت و آنها را مورد آزار قرار داد.عبد الله بن مسعود را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد ابوذر غفاري صحابي جليل پيامبر(ص) را تبعيد كرد و به دستور او عمار ياسر را كه از سابقون الاولون بود را تا حد مرگ كتك زدند. شما كه اصرار داريد كه حب ابوبكر و عمر و عثمان و علي (ع)را با هم داشته باشيد بايد عرض كنم كه اين اجتماع نقيضين است . حضرت علي (عليه السلام)ابوبكر و عمر و عثمان را غاصب و استبداد گر مي داندصحيح بخاري، جلد 5 صفحه83 - صحيح مسلم، جلد 5 صفحه154 همچنين حضرت علي عليه السلام در خطبه شقشقيه به شدت به ابوبكر و عمر و عثمان تاخته و از ظلم انها شكايت مي كند . پس تا اينجا مشخص شد كه كه بين حب علي عليه السلام و انها كه به زبان ايشان غاصب و خائن و ستمكار و دروغگو و حيله گر معرفي شده اند با هم جمع نخواهد شد .
13   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  11 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام جناب استاد معظم اقاي موسي , السلام عليكم و رحمه الله و بر كاته . برادر و استاد عزيز كامنت شماره (10 ) شما مرا جداً تحت تاثير گذارد . اميدوارم اين برادرتان را مورد لطف و عنايت بي حد حصر خود قرار دهيد و سوالات مرا با تامل جواب دهيد : در كتاب صحاح بخاري و مسلم اين دو سه حديث مرا سخت بخود مشغول كرده . 1 ) « فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى‏ توفيّت وعاشت بعد النّبيّ ( صلى الله عليه و سلم ) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. » صحيح بخارى ، ج 3 ، ص 253 ، كتاب المغازى ، باب 155 غزوة خيبر ، حديث 704 2 ) « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفّيت » . صحيح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح‏1265 . « فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى‏ توفّيت . » ، ج 3 ، ص 252 ، كتاب المغازى ، ب 155 غزوه خيبر ، حديث 704 . و صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 ، ح 52 . ‏ 3 ) قال عمر لعلى وعباس : « فرأيتماه ( ابابكر ) كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 28 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 حكم الفئ ، حديث 49 . ‏ با استدلهاي شما نعوذ بالله حضرت علي ( ع ) و فاطمه زهزا ( س ) و عباس ( ره ) و جناب ابوبكر ( رض ) و جناب عمر ( رض ) وهابي بودند . لطفا من را راهنماي كنيد . تقديم به خواهران و برادران كه رضايت حضرت نبي ( ص ) را مشتاق اند <<< گستاخى >>> روزى از كنار ابن صحاك مى گذشتم , شنيدم كه گفت : مثل محمد(ص ) در ميان دودمانش , مثل نخلى است كه در زباله دانها به بارنشسته باشد!. مـن نـزد رسول خدا(ص ) آمدم وسخن او را نقل كردم . پيامبر خدا(ص ) ازشنيدن اين سخن چنان برآشفت وخشمگين گشت كه بى درنگ برخاست وبه مسجد رفت وبرفراز منبر نشست . يـاران آن حـضـرت كـه پيامبر خدا را در چنان حال ديدند (ترسيدند وگمان كردند كه دشمن به مـديـنـه يـورش آورده اسـت , ايـن بود كه به سرعت خود راآماده كردند و) با پوشيدن لباس رزم وحمايل شمشير به مسجد آمدند. پيامبر خدا (برفراز منبر ومردم سراپا گوش ونگران كه اينك رسول گرامى (ص ) چه خواهد گفت واز چه حادثه مهمى خبر خواهد داد؟ چيزى نگذشت كه پيامبر خدا به سخن آمد و) فرمود: چـگـونـه فـكر مى كنند, آنان كه اهل بيت مرا سرزنش مى كنند, حال آنكه (بارها وبارها), در مدح ومناقب آنها از من سخنها شنيده اند؟ ! آنـچـه در وصف آنان گفته ام همه ويژگيهايى است كه خداوند بزرگ به آنان ارزانى داشته است : فـضل وبرترى على نزد خدا, افتخار پيشى گرفتن او دراسلام , عزت وكرامت وجانفشانيهاى او در راه خـدا, مـنزلت (بزرگ ) او درنزد من كه همچون هارون نسبت به موسى است - جز اينكه رشته نبوت پس از من بريده است - همه وهمه از همين ويژگيهاست . سپس افزود: سخن آن (گستاخ ) كه گفته است : مـثـل مـحمد در ميان دودمانش چون نخلى است كه در خاكروبه هابه بارنشسته ! به من رسيده است : آگاه باشيد: آنگاه كه خداى سبحان آفرينش مخلوقاتش را آغاز كرد, آنان را به دو تيره بزرگ تـقـسـيـم كـرد. ونـور مـرا درميان دسته اى كه از بهترين مردمان وبرترين قبايل بودند قرار داد. سپس همين دسته را نيز به دودمان كوچكترى تقسيم كرد, واز آن ميان بهترين دودمان را برگزيد وآفـرينش مرا در ميان آنان قرار داد و آنگاه اهل بيت وعترت من ودختر وپسران وبرادرم على را از ميان همين شاخه برگزيده آفريد.... بحار, ج 36, ص 294 كتاب خاطرات حضرت علي ( ع ) شعبان خان صنمى (صبورى ) يا علي
14   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  15 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام از اين مقاله نتيجه ميگيريم . دنبال شخص كور دل نبايد رفت كه حتما اگر از چاله ( من در دوران جواني، يک آدم گمراهي بودم و نمي‌فهميدم که دين و خدا و نماز يعني چه؟ کارم، در کوچه و بازار گرديدن و سينما رفتن بود..... ) در امد حتماً به چاه ميافتد (اين طور نيست. مگر واتيکان به مسيحيت پروتستان اجازه مي‌دهد که در آنجا کليسا بسازد؟ نه، ما هم با اين که شيعيان، خودشان را مسلمان مي‌دانند، ..... يعني كپي كردن از مسحيان يعني مسحيان براي ايشان حكم نعوذ بالله ...نبي دارند يعني بفتواي مسيحيان عمل ميكند ,,,, ) يعني منافق شد كه خيلي بدتر است از حالت اولش و ممكنه است سياهي و كوري دل حتما به سياهي كه رسيده و كوري چشم برسد . انشاء الله . بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول - سوره جن ، 26. در كتابهاى شيعه و اهل سنت آمده است كه چون حضرت امير عليه السلام از نبرد با اهل نهروان فراغت يافت به اصحاب خود فرمود: در ميان كشته ها جستجو كنيد مردى را كه يك دستش قطع شده و بر طرف ديگر بدنش كه سالم است برآمدگى مى باشد همانند پستان زنان ، اگر كشيده شود امتداد مى يابد و چون رها شود جمع مى شود، بر روى آنها موى هاى قرمز و سفيد است و اين مرد، پرچمدار آنهاست ، و در قيامت نيز آنها را به جهنم خواهد كشاند و بد جايگاهيست جهنم . اصحاب حضرت به دنبال اين سخنان به جستجو پرداختند، اما هر چه تلاش كردند كسى را با اين اوصاف نيافتند، به نزد حضرت آمده و گفتند: ما چنين شخصى را نيافتيم ، حضرت فرمود: سوگند به آنكه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد و اين كعبه را نصف نمود، نه من دروغ گفته ام و نه آنكه به من خبر داده دروغ گفته ، و من از طرف خدايم بر يقين هستم . آنگاه در حاليكه عرق از پيشانى مباركش مى چكيد برخاست و به طرف گودالى كه نزديك به سى نفر از كشته ها در آن افتاده بودند آمد، دستور داد تا يك يك آن ها را بلند كردند، در زير همه آنها همان شخصى بود كه حضرت معرفى نموده بود. حضرت پاى خود را بر آن عضو او كه شبيه پستان بود نهاد و بر زمين فشار داد، آنگاه دست و آن عضو را كشيد بطوريكه به اندازه هم شد. آنگاه به مردى كه در مورد حضرتش ترديد كرده بود و گويا همان جندب بوده است فرمود: اين نيز علامتى است )) خصائص امير المؤمنين عليه السلام ((. در روايت است كه حضرت على عليه السلام قبل از جنگ با خوارج فرمود: امروز چهار هزار از خوارج كشته مى شوند كه يكى از آنها ذوالثديه است ، وقتى جنگ پايان يافت و خوارج سركوب شدند حضرت به دنبال ذوالثدية مى گشت ، تلاشهاى اوليه حضرت (و اصحاب ايشان ) به نتيجه نرسيد، حضرت به يكنفر فرمود تا چهار هزار نى تهيه كند سپس فرمود: بر سر هر جنازه اى از كشته هاى دشمن يكى قرار دهد. آن مرد گويد: من در مقابل حضرت بودم و حضرت سواره (بر استر پيامبر صلى الله عليه و آله ) پشت من حركت مى كرد و ديگران دنبال حضرت مى آمدند، بر سر هر جنازه اى يك نى قرار دادم تا اينكه يك نى باقى ماند يعنى از چهار هزار نفر يكى كم بود، به صورت حضرت نگاه كردم ديدم صورت مباركش در هم كشيده و رنگش تغيير يافته است و مى فرمايد: بخدا قسم كه من دروغ نگفتم و به من خبر دروغ داده نشده است ، كه ناگاه مكانى (مردابى ) كه آب از آن چكه مى كرد رسيديم حضرت فرمود: اينجا را وارسى كن ، آنجا را مى گشتم كه ناگاه جسد كشته اى را ديدم ، دستم به پاى او خورد گفتم : اين پاى انسانى است . حضرت به عجله از استر پياده شد و پاى ديگر او را گرفت و آن را از زير آب بيرون كشيده روى خاك آورديم ، معلوم شد كه همان ذوالثديه است كه دست ناقص دارد. حضرت على عليه السلام با صداى بلند تكبير گفت ، مردم نيز همگى تكبير گفتند در برخى روايات آمده است حضرت مكرر مى فرمود: صدق اللّه و بلّغ رسوله ، درست فرمود خداوند و پيامبرش ابلاغ نمود، حضرت با يارانش ‍ بعد از عصر تا غروب يا نزديك غروب اين سخن را تكرار كردند. ) - بحار الانوار، ج 41، ص 340 و شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 276) يا علي
15   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  16 خرداد 88 - 00:00:00
با سلام موسي جان كوتاه و مختصر : يك مثل ايراني كه خيلي وصف الحالته : ميكن يارو رو به ده راه نميدادند <<<<<< سراغ كدخدا را ميگرفت يا علي
16   نام و نام خانوادگي:  مالک اشتر     -   تاريخ:  13 شهريور 88 - 00:00:00
آقاي موسي!

اگه اينطوري که شما ميفرماييد : شيعه كسي است كه در دلش حقد و بغض صحابه كرام و خلفاي راشدين را دارد و در عمل به لعن و طعن و سب ايشان مي پردازد كه با اين تعريف كسي كه اين خصوصيت را دارد از دايره اسلام خارج است . كه اين قوم را ما با نام روافض مي شناسي

و :

روافض نيز صحابه كرام و علي الخصوص خلفاي راشدين (رض)را رد ميكنند .

پس بدان که آن شيعه اي که تو دم ميزني شيعه نيست بلکه منافق است.
و بدان با اين تفاسير ( لعن عمر و دار و دستش) ما همگي به قول شما روافضيم.
الکي واسه ما دون پاشي نکن با اون حيدر کرار (رض) گفتنت.

نا مومن : بگو حضرت اسد الله عين الله نور الله وجه الله يد الله سيف الله غالع کفار شير دادار مولاالموحدين داماد رسول الله حضرت امير المومنين علي ابن ابي طالب (ع).

نکير و منکر براي شما خوبن.!!!!!!!!!!! ( شب اول قبرتان را ميگم.!
اي بيچاره ها.............!!!!!!!!!!!!!!!!!!

يا سيف الله

17   نام و نام خانوادگي:  اهل بيت     -   تاريخ:  03 بهمن 90 - 22:10:56
شما يه مشت چوچه هاي غالي ؟؟؟ اومدين ادعاي حب علي مي کنين؟
18   نام و نام خانوادگي:  حميد م     -   تاريخ:  25 دي 91 - 14:02:15
خاک بر سر مردماني که از اين شياطين پيروي مي کنند




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما