* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 31 ارديبهشت 1388 | تعداد بازديد: 2744 | |
تکفير علماي شيعه توسط شيخ عادل الکلباني امام جمعه و امام جماعت جديد مسجد الحرام 02 | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: تکفير علماي شيعه توسط شيخ عادل الکلباني امام جمعه و امام جماعت جديد مسجد الحرام 02 پاسخ به شبهات ـ مدرسه فيضيه : 31 / 02 / 1388 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني ... اوج تکفير شيعه، از قرن هفتم و توسط ابنتيميه شروع شد و به تدريج تا قرن 12 هجري ادامه يافت که وهابيت بر سر کار آمدند و اولين حکومت خود را در سال 1157 هجري در عربستان سعودي نزديک رياض در منطقه نجد در شهر درعيه اعلام کردند. آنها، نه تنها شيعه را، بلکه تمام فِرَق اسلامي را محکوم به کفر کردند. حتي خود نوه محمد بن سعود ـ عبد العزيز بن سعود ـ اعلام کرد: مادامي که علماي اهل سنت در صحنه هستند و داعيه نشر شريعت اسلام را دارند، ما نميتوانيم فرهنگ وهابيت را منتشر کنيم. اگر بخواهيم فرهنگ وهابيت را تا قلب بغداد برسانيم، بايد تمام علماي اهل سنت را از لب شمشير بگذرانيم. دريادار سرتيپ ايوب صبري ـ سرپرست نيروي دريايي دولت عثماني ـ در کتاب الوهابيون ميگويد: در سال 1218 هجري که خواستند مکه را تصرف کنند، انبوهي از علماي اهل سنت را بدون کوچکترين گناهي که براي آنها اثبات کنند، قتل عام کردند. سابقه تکفير، ارتباطي به خلفاء راشدين ندارد. تعداد اندکي از افراد که فريب وهابيت را خوردهاند، اين قضيه را مطرح کردهاند. ما در جلسه گذشته، فهرستي از جوابهاي خودمان را به کلباني مطرح کرديم و وعده داديم که در اين هفته به تفصيل در اين زمينه سخن بگوييم. نکته اول: اين تکفيري که آقايان وهابي دارند، به ويژه تکفير آقاي کلباني ـ امام جماعت مسجد الحرام ـ ، مخالف نصَ صريح قرآن است: وَ لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا سوره نساء/آيه94 قرآن ميگويد اگر کسي آمد گفت من مسلمان هستم، حق نداريد به او برچسب تکفير بزنيد. بزرگان اهل سنت مانند سيوطي و ابن کثير و هيثمي، روايات متعددي را از نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ذيل اين آيه آوردهاند که کسي که شهادتين را بر زبان جاري ميکند، ولو اين که بدانيم قلبا مسلمان نيست، اموال و ناموس و جان او در مأمن قرار داده شده است. الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص200 ـ تفسير ابن کثير، ج1، ص552 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج7، ص9 نکته دوم: تکفير اين آقايان، مخالف سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. صحيح بخاري نقل ميکند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: لا يرمي رجل رجلا بالفسوق و لا يرميه بالكفر ألا إرتدت عليه إن لم يكن صاحبه. اگر فردي، ديگري را متهم به فسق و کفر کند، اين فسق و کفر، به خودش برميگردد. صحيح بخاري، ج7، ص84، حديث6045 ـ مسند احمد، ج5، ص181 در روايت ديگري از عبد الله بن عمر نقل ميکنند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: كفوا عن أهل لا إله الا الله لا تكفروهم بذنب، من أكفر أهل لا إله الا الله فهو إلى الكفر أقرب. اهل لا إله الا الله را تکفير نکنيد. کسي که اهل لا إله الا الله را تکفير کند، خودش به کفر نزديکتر است. مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص106 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج12، ص211 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص275 اگر اين روايت را ملاک قرار بدهيم، خود آقاي کلباني، زيبندهتر است براي تکفير؛ نه علماء شيعه. نکته سوم: اين تکفير، مخالف گفتار جمهور فقهاء و متکلمين اهل سنت است. قاضي عضد الدين ايجي ميگويد: جمهور المتکلمين و الفقهاء علي أنه لا يکفّر أحد من أهل القبلة. جمهور متکلمين و فقهاء اهل سنت بر اين عقيده هستند: کسي که رو به قبله نماز ميخواند، کسي حق تکفير او را ندارد. المواقف للإيجي، ج3، ص560 نکته چهارم: بنده کمتر ديدهام که به اين نکتهاي که عرض ميکنم، توجه شود، مگر مرحوم شرف الدين (ره) و حضرت آيت الله العظمي سبحاني و جاي دارد که اينها را مانند حمد و سوره حفظ کنيم و اگر روي اينها، 200 ساعت مطالعه داشته باشيم، ميارزد و يکي از پاسخهاي محوري ماست در پاسخ به شبهات و هجمه به وهابيت. اين نکته، قاعده حمل بر صحت است. در روايات ائمه (عليهم السلام) داريم: اگر عملي از برادرت سر زد، اگر امکان اين هست که آن را حمل بر صحت کني، حمل بر غير صحت نکن. ضع أمر أخيک علي أحسنه. الكافي للكليني، ج2، ص362 ـ الأمالي للصدوق، ص380 حتي در روايت داريم که امام صادق (عليه السلام) فرمود: اگر يک عمل خلافي را از برادر دينيات ديدي، تا 70 بار توجيه کن تا خودت را قانع کني و اگر نتوانستي خودت را قانع کني، خودت را مذمت کن که چرا نسبت به برادرت، گمان بد و سوء ظن داري. همين تعبير را با مقداري تندتر، خود اهل سنت دارند. محمد عبده ميگويد: إذا صدر قول قائل يحتمل الكفر من مائة وجه و يحتمل الإيمان من وجه واحد، حمل على الإيمان و لا يجوز حمله على الكفر. اگر از زبان کسي، سخني خارج شود و شما صد احتمال بدهيد که از اين سخن، بوي کفر ميآيد، ولي يک احتمال بدهيد که بوي ايمان ميآيد، شما موظف هستيد که آن را حمل بر ايمان کنيد، نه حمل بر کفر. الإسلام و النصرانية، ص55، چاپ قاهره همچنين آقاي امام غزالي در کتاب الإعتقاد، صفحه223 ميگويد: و الخطأ في ترك ألف كافر في الحياة أهون من الخطأ في سفك دم مسلم واحد. اگر در مورد هزار کافر، اشتباه بکني و آنها را نجات بدهي، آسانتر از اين است که در مورد يک انسان مسلمان بيگناه، خطا کني و او را بکشي. نيل الأوطار للشوكاني، ج7، ص353 ـ فتح الباري لإبن حجر، ج12، ص268 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص167 ـ البحر الرائق لابن نجيم، ج5، ص134 پس يکي از نکات محوري که بايد به ذهنمان بسپاريم و مانند حمد و سوره حفظ کنيم، قاعده حمل بر صحت است و اين آقايان وهابيت به جاي آن، حمل بر عدم صحت ميکنند و اصل اوليه در نزد آقايان وهابيت، کفر است. حال آنکه طبق قاعده حمل بر صحت، اصل اوليه، ايمان است؛ مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. نکته پنجم: قضيه معذوريت اجتهاد است. همانطوري که ما مجتهدين را دو دسته ميکنيم و بعضيها، قائل به تصويب هستند و بعضي هم قائل به معذوريت. تصويبيها، خيلي کم هستند. شايد از صد فقيه ما، يک فقيه هم نداشته باشيم که بگويد هر چه که به فقيه برسد، حکم الله است. حکم الله، چيزي است در لوح محفوظ و لا يتغيّر و لا يتبدّل. آنچه که فقيه در نتيجه اجتهادش ميرسد، گاهي يصيب الواقع و گاهي هم خير. از آنجايي که فقيه، تمام تلاشش را براي به دست آوردن حکم الله واقعي کرده و نتوانسته به آن برسد، ما معتقديم که ايشان معذور است و نه تنها گناهي ندارد، بلکه: المجتهد إذا أخطأ فله أجر واحد لإجتهاده، لا لخطإه و إذا أصاب فله أجران، أجر إجتهاده و أجر إصابته الواقعة اجر براي مجتهد، به دليل تلاش و اجتهاد او است، نه براي خطائي که کرده است و اگر اجتهادش به واقع برخورد کرد، براي او دو اجر است؛ يک اجر براي اجتهادش و يک اجر براي اصابت به واقع. اين مسئله را هم اهل سنت در صحاح خود آوردهاند بر اين که مجتهد و حاکم اگر خطا کنند، براي او يک اجر است: إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله أجران و إذا حكم فاجتهد ثم أخطأ فله أجر. صحيح البخاري، ج8، ص157 ـ صحيح مسلم، ج5، ص131 بزرگان اهل سنت بر اين مطلب هم اتفاق نظر دارند، مگر عده کمي که تصويبي هستند. ابن حزم صراحت دارد: و هذا قول ابن أبي ليلى و أبي حنيفة و الشافعي و سفيان الثوري و داود بن علي و هو قول كل من عرفنا له قولا في هذه المسألة من الصحابة. فقهاي ما ـ شافعي و ابو حنيفه و داود و ابي ليلي و سفيان ثوري و ... ـ بر اين عقيده هستند که اگر مجتهد خطا کرد، براي او يک اجر است. هر يک از صحابه که در اين زمينه سخني گفتهاند، همين مطلب را گفتهاند. الفصل لإبن حزم، ج3، ص247 همچنين آقاي محمد رشيد رضا ميگويد: إن من أعظم ما بليت به الفرق الإسلامية رمي بعضهم بعضا بالفسق و الكفر مع أن قصد كل الوصول إلى الحق ... فالمجتهد و إن أخطأ معذور. المنار للسيد محمد رشيد رضا، ج17، ص44 ما به آقاي کلباني و همفکرانش ميگوييم: شما که تمام علماي شيعه را کافر ميدانيد، علماء شيعه، اجتهاد کردهاند و نتيجه اجتهادشان اين بود که جناب خليفه اول و دوم، غاصب حقوق ائمه (عليهم السلام) هستند. اجتهادشان اين بود که هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و شکستن پهلوي ايشان و سقط محسن دردانهاش و شهادتش، از مسائل قطعيه بدست آمده است. ولو اين که به نظر شماي کلباني خطا کرده است و مقام آقاي ابوبکر و عمر، بالاتر از اين است. وقتي اينها اجتهاد کردند و اجتهادشان به اينجا رسيد، معذور هستند. بنده به عنوان يک بچه طلبه حوزه علميه در گوشه فيضيه که افتخارم اين است حداقل 20 سال تدريس در حوزه علميه دارم و از 20 سال قبل، گواهي اجتهاد از مراجع دارم اين را اعلام ميکنم: آقاي کلباني! بنده فقيه آمدهام از کتاب صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، کتاب الجهاد، باب الفيء که خليفه دوم خطاب به علي بن أبي طالب (عليه السلام) و عباس عموي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميگويد: فلما توفى رسول الله صلى الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم، ... ، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ، ... ، ثم توفى أبو بكر و أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم و ولّى أبى بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا. وقتي پيامبر صلي الله عليه و سلم از دنيا رفت، ابوبکر گفت: من، خليفه پيامبر صلي الله عليه و سلم هستم و شما (علي و عباس)، نظرتان در مورد ابوبکر اين بود که او: گنهکار و دروغگو خائن و حيلهگر است. وقتي که ابوبکر از دنيا رفت، من گفتم: من، خليفه پيامبر صلي الله عليه و سلم و ابوبکر هستم و نظر شما در مورد من اين بود که من: گنهکار و دروغگو خائن و حيلهگر هستم. من استفاده کردهام که آقاي ابوبکر و عمر: كاذبا آثما غادرا خائنا هستند و طبق عبارت صحيح مسلم و صحيح بخاري که ميگويند: الخائن و الكاذب فى النار. شما چه جوابي براي من داريد؟ من از صحيح مسلم شما استفاده کردهام، نه از کتاب کافي و تهذيب. جز اين که بگوييد ما در برخورد با شيعه، مسائل قرآن و روايات را کاري نداريم و چون ابنتيميه و محمد بن عبد الوهاب گفتهاند که شيعه کافر است، ما هم ميگوييم که شيعه کافر است، حرف ديگري نداريد. اگر شما ميگوييد تکفيرتان مستند به کتاب و سنت است، نيست و مخالف با قاعده حمل بر صحت و معذوريت مجتهد است. سيد مرتضي (ره) و شيخ مفيد (ره) و علامه حلي (ره) از علماي شيعه، در خط مقدم دفاع از اهل بيت (عليهم السلام) بودند و تندترين عبارتها را اينها درباره خلفاء دارند. وقتي بزرگان شما در شرح حال اينها مينويسند، به قدري در مدح و ثناء اينها نوشتهاند که شايد علماء شيعه در مدح اينها ننوشتهاند. شما يک مورد هم نداريد که علماي شما بگويند مثلا سيد مرتضي (ره) تابع هوي و هوس بوده است. در دفاع از اهل بيت (عليهم السلام)، بايد 3 شاخصه داشته باشيم؛ در غير اين صورت، ناقص است: 1. ادله ما بر حقانيت ائمه (عليهم السلام) و مذهب شيعه از کتاب و سنت. 2. پاسخ به شبهات وهابيت در حوزه عقائدي ما. 3. هجمه عليه آنان، همانطوري که آنها عليه ما شبهه و هجمه دارند. يکي از نقاط ضعف ما در طول تاريخ اين بود که همواره در سنگر دفاع بوديم و در سنگر هجمه و حمله قرار نگرفتيم. ما در ضمن اين که بايد دفاع کنيم، بايد هجمه هم بکنيم و هجمهمان بايد مؤدبانه و مناسب با فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) باشد و از هرگونه توهين و اهانت و فحش، خودداري کنيم و سخنانمان شعاري نباشد و بايد مستند، مستدلّ، قوي، محکم و توانمند باشد. نکته ششم: شما ميگوييد که همه علماء شيعه، کافر هستند؛ چون جايگاه آقاي ابوبکر را در اسلام، انکار ميکنند. ما از شما سوال ميکنيم: برخي از بزرگان شما، قاتل اميرالمؤمنين (عليه السلام) را تبرئه کردهاند. به اعتبار اين که اجتهاد کرده و خطا کرده و يک اجر دارد. شما براي اين، چه جوابي داريد؟ آقاي ابن حزم ميگويد: و لا خلاف بين أحد من الأمة في أن عبد الرحمن ابن ملجم لم يقتل عليا رضي الله عنه إلا متأولا مجتهدا مقدرا انه على صواب. هيچ اختلافي در امت نيست که ابن ملجم، علي را نکشته است، مگر اين که توجيه کرده که قتلش واجب است و در قتل او اجتهاد کرده است و بر اين باور بود که کارش درست است. المحلى لإبن حزم، ج10، ص484 در اين مورد چه جوابي داريد؟ آيا حاضريد شما هم مانند آقاي ابن حزم ـ که آقاي ابنتيميه در کتابهاي خود به سخنان ابن حزم استناد ميکند ـ که سبّ حضرت علي (عليه السلام) را جايز کرده و جايگاهش را ناديده گرفته است، بگوييد که قاتل حضرت علي (عليه السلام)، مجتهد بوده و اجتهاد کرده است و مشکلي هم ندارد؟! شيخ الإسلام شما ـ ابنتيميه ـ در منهاجالسنة، جلد 1، صفحه 153 ميگويد: و الذي قتل عليا كان يصلي و يصوم و يقرأ القرآن و قتله معتقدا أن الله و رسوله يحب قتل علي و فعل ذلك محبة لله و رسوله في زعمه. قاتل حضرت علي (عليه السلام) معتقد بود که خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، قتل حضرت علي (عليه السلام) را دوست دارند! چطور شد که: باء أبي بکر تجر و باء علي لا تجر. اگر کسي به آقاي ابوبکر بگويد که بالاي چشمت ابروست، کافر و مرتد و مهدور الدم است، ولي اگر کسي نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) اينچنين بگويد، کافر نيست؟! شما در اينجا چه ميفرماييد؟ در رابطه با خالد بن وليد چه ميگوييد که: به بهانه اين که همسر مالک بن نويره را تصرف کند ـ چون همسر زيبايي داشت ـ ، دستور داد مالک را جلوي چشم خانوادهاش سر بريدند و سر مالک را زير ديگ گذاشت و با آن غذا پختند و در همان شب هم با همسر مالک، زنا کرد؟! خليفه دوم وقتي اين قضيه را شنيد، آمد به ابوبکر اعتراض کرد که چرا به خالد، حدّ نميزني؟ و برگشت به خالد گفت: قتلت إمرء مسلما ثم نزوت على امرأته، و الله! لأرجمنك بأحجارك. آيا حيا نکردي که مسلماني را کشتي و با همسرش زنا کردي؟! به خدا قسم! من تو را سنگسار ميکنم. تاريخ الطبري، ج2، ص504 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص359 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج14، ص240 ـ نهاية الإرب، ج19، ص52 سيوطي ميگويد: و قال عمر لأبي بکر: إنه قد زني فارجمه. قال: ما كنت لأرجمه، فإنه تأول فأخطأ. عمر به ابوبکر گفت: خالد، زنا کرده است، او را سنگسار کن. ابوبکر گفت: من او را سنگسار نميکنم. او اجتهاد کرده و خطا کرده است. جامع الأحاديث للسيوطي، ج13، ص94 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص34 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص619 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص295 آقاي کلباني! شما چطور اينها را نميبيني؟! شايد اينها خواندني و نقل کردني نيست؟! آقاي ابنتيميه شما در مورد يزيد بن معاويه ـ که شارب الخمر است و با دخترش ازدواج کرد ـ ميگويد که مجتهد بوده و امام حسين (عليه السلام) را کشته و اجتهاد کرده و در مورد دستور قتل مردم مدينه (در واقعه حرّه) مجتهد بوده است. آقاي کلباني! در اينجا چه ميفرماييد؟ نتيجه دستور حمله يزيد به مدينه اين بود: ولدت الف امراة من اهل المدينه بعد وقعة الحرة من غير زوج. سه شبانه روز، ناموس مسلمانان و صحابه و انصار را بر لشکريان مباح کردند! البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص241 در هيچ ارتش وحشي در دنيا، همچنين چيزي نداريم. اگر تاريخ بشريت را از حضرت آدم (عليه السلام) تا الان مانند صهيونيسم ببينيد، هيچ کدام نيامدند به سربازان و فرماندهان خود بگويند که اگر بر شهري مسلط شديد، تمام زن و بچه مردم بر شما مباح است. ولي يزيد اين مطلب را به سربازان خود گفت که وقتي بر مدينه مسلط شديد، سه شبانه روز، ميتوانيد هر زن و دختري را که خواستيد، تصرف کنيد و نتيجه اين شد که هزار فرزند نامشروع در همان سال در مدينه متولد شدند. اين عبارت، از کتاب کافي و تاريخ طبري نيست، بلکه از کتاب تاريخ ابن کثير دمشقي است که از ديدگاه شما، تالي تِلْو قرآن است. چون وهابيت براي کتابهاي ابن کثير، حتي يک واو آن را هم حساب ميکنند و بر سر او هم قسم ميخورند. ابن کثير، خدمات زيادي به وهابيت کرده است. آقاي کلباني! اگر دل شما به حال صحابه سوخته است، همين آقاي ابن کثير دمشقي نقل ميکند: سبعمائة من وجوه الناس من المهاجرين و الأنصار و وجوه الموالي و ممن لا أعرف من حر و عبد و غيرهم عشرة آلاف. در دستور حمله يزيد به مدينه، 700 نفر از مهاجرين و انصار و ده هزار نفر از مردم عادي، قتل عام شدند. البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص242 ابنتيميه ميگويد که يزيد، مجتهد بود و خطا کرده است. چطور شد که اگر يک عالم شيعه بگويد من اجتهاد کردم و آقاي ابوبکر، غاصب حقوق اهل بيت (عليهم السلام) است، حکم کفر و قتل او را ميدهيد، ولي اگر يزيد اجتهاد کرد و نتيجه اجتهادش، هزار فرزند نامشروع و قتل 700 صحابه و ده هزار نفر از مسلمانان بود، براي او يک اجر است، چون اجتهاد کرده است؟!!! نکته هفتم: از نکات ظريفي که بايد روي آن خيلي مانور داد، بحث سبّ صحابه است که آيا: من سبّ أحد من الصحابة، ظالم فاسق کافر مرتد؟ بايد ببينيم که خود اهل سنت در اين زمينه چه دارند؟ بهترين جمله، جمله آقاي ابن حزم است که در کتاب الفصل، جلد4، صفحه257 ميگويد: کساني که صحابه را سبّ ميکنند، سه دسته هستند: دسته اول، کساني هستند که خبر از مقام صحابه ندارند و فرداي قيامت هم مسئوليتي ندارد و معذورند؛ چون حجت براي آنها تمام نشده است. دسته دوم کساني هستند که جايگاه صحابه را ميدانند و حجت براي آنها تمام شده است و به عنوان اين که سبّ صحابه، يک گناه است، مرتکب آن ميشوند (مثلا ميدانند که شراب خوردن حرام است، ميگويند که شراب را ميخوريم و فرداي قيامت، عذابش را هم ميچشيم) و اينها فاسق هستند. دسته سوم، کساني هستند که به صحابه ناسزا ميگويند، ولي به اعتبار اين که با اين ناسزا، ميخواهند به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) جسارت کنند و اينها مرتدّ هستند. ما هم همين را ميگوييم و چيزي غير از اين را نميگوييم. اگر کسي نه تنها صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را، بلکه اگر به لنگه کفش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بخواهند جسارت کنند به عنوان اين که اين جسارت، به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برگردد، اين ارتداد است. فرق است بين کسي که فقط به صحابه جسارت کند و کسي که با جسارت به صحابه، قصد جسارت به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را داشته باشد؛ اين، ارتداد است و شکي نيست. هر عمل و گناهي که به جسارت به نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برگردد، گناه است. آقاي کلباني! اگر علماء شيعه نسبت به خلفاء، انتقاد دارند يا بر فرض، قائل به جواز لعن هستند، تو از کجا ميداني که اينها ـ نستجير بالله ـ ميگويند ما ابوبکر را لعن ميکنيم، به اعتبار اين که اين لعن به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برگردد؟!!! يا بر عکس، ميگويند اگر ما ابوبکر را لعن ميکنيم، براي اين است که مخالفت به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) کرده است. به خاطر اين که سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در مورد وصيت، عمل نکرده است و به خاطر اين که حرمت اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را رعايت نکرده است. يک نفر از بزرگان ما در طول تاريخ، فتوا نداده است به جواز سبّ خلفاء. بنده در کتاب قصة الحوار الهادي، تمام اقوال بزرگان را از زمان مرحوم سيد مرتضي (ره) و شيخ مفيد (ره) تا قرن حاضر را آوردهام و کسي را پيدا نميکنيد که بگويد لعن خلفاء، يکي از واجبات شرعي است. شيخ عبد الصمد ـ پدر شيخ بهايي (ره) ـ تعبير جالبي دارد و ميگويد: من با يکي از علماي اهل سنت بحث ميکردم و او گفت: اساس مذهب شما، سبّ و لعن صحابه است. گفتم: در طول اين 9 قرن، يک عالم فقيه، فتوا به وجوب لعن نداده است. اگر ما لعن ميکنيم، لعن عام ميکنيم و ميگوييم: أللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد. مگر شما مخالفيد؟ اگر شما ميگوييد کسي که ظالم به حق اينهاست، ملعون است، پس ما شما را زير سوال ميبريم. بحث برائت، اساس مذهب ماست. اگر تبرّي از مذهب شيعه برداشته شود، تولّي معنا پيدا نميکند. همانطوري که اگر شما کلمه لا إله را برداريد، إلا الله معنا پيدا نميکند. چون کفّار هم ميگفتند الله: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ سوره عنكبوت/آيه61 اينها هم قائل به خدا بودند و ولايت و تولّي اينها خوب بود، ولي در کنار اين تولي، چند خداي ديگر هم درست کرده بودند و ميگفتند: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى سوره زمر/سوره3 ما با اين خدايان کوچک، به شفاعت خداي بزرگ ميرسيم. ما ميگوييم: مذهبي که تبرّي نداشته باشد، تولّي آن ارزش ندارد. تبرّي، اين نيست که بالاي منبر برويم و افرادي را لعن و ناسزا کنيم. خير، ما نسبت به فحش، همان راه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را ميرويم که وقتي صحابه ايشان، معاويه را ناسزا ميگفتند، فرمود: إني أكره لكم أن تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم أعمالهم و ذكرتم حالهم كان أصوب في القول و أبلغ في العذر و قلتم مكان سبكم إياهم. نهجالبلاغه، خطبه 206 ولي لعن، يک منطق قرآني است و خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) هم تعدادي را لعن کردهاند. لعن، طلب دعاء از خداوند است. نکته هشتم: آقاي کلباني! اين که شما جسارت به ابوبکر را، زمينهساز کفر علماء شيعه ميدانيد، آيا شما اين جرأت را داريد که اين کفر را هم به کساني نسبت بدهيد که به علي بن أبي طالب (عليه السلام) سبّ و ناسزا ميگفتند و سبّ حضرت علي (عليه السلام) به عنوان يک سنت اسلامي درآمد؟ يا نه، اميرالمؤمنين (عليه السلام) جايگاهي در اسلام ندارد و صحابه نيست؟! وقتي عمر بن عبد العزيز ميخواهد لعن کردن حضرت علي (عليه السلام) را از جامعه بردارد، از گوشه و کنار مسجد فرياد ميکنند: يا اميرالمؤمنين! أمتّ السنة، أمتّ السنة. سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را از نابود ميکني؟ در صحيح مسلم، جلد7، صفحه120 صراحت دارد که معاويه دستور سبّ علني حضرت علي (عليه السلام) را به سعد بن أبي وقاص داده است: قال أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟ فقال: أما ما ذكرت ثلاثا قالهن له رسول الله صلى الله عليه و سلم فلن أسبه لان تكون لي واحدة منهن أحب إلى من حمر النعم. اين، چيزي نيست که بخواهيد مخفي کنيد. ابنتيميه در کتاب منهاجالسنة، جلد3، صفحه115 صراحت دارد: أمر معاوية سبّ علي. زمخشري در ربيع الأبرار، جلد2، صفحه186 ميگويد: كان في أيام بني أمية أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علي بن أبي طالب بما سنه لهم معاوية من ذلك. در دوران بنيأميه، بر بيش از 70 هزار منبر، علي را ناسزا ميگفتند، به خاطر سنتي که معاويه بنيانگذاري کرد. آقاي کلباني! آيا حاضريد معاويه را هم کافر بدانيد؟ يا نه، معاويه آزاد است و مجتهد و فقيه است و اگر دستور سبّ حضرت علي (عليه السلام) را بدهد، مشکلي ندارد. يکي از دردهايي که سينه مرا ميسوزاند، اين است که فقهاي اينها فتوا دادهاند: من سبّ أبا بکر و عمر قتل و من سبّ عليا جلّد الحدّ. اگر کسي ابوبکر و عمر را سبّ کند، کشته ميشود و اگر کسي علي را سبّ کند، شلاق ميخورد. الموضوعات لإبن الجوزي، ج1، ص328 - اللآلئ المصنوعة للسيوطي، ج1، ص309 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج4، ص450 ـ الكامل لإبن عدي، ج7، ص150 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص 122 اوج مظلوميت حضرت علي (عليه السلام)، بعد از 15 قرن، کاملا خودش را نشان ميدهد. من أنکر خلافة الصديق فهو کافر. حاشية رد المحتار لإبن عابدين، ج1، ص605 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج9، ص218 ولي: من أنکر خلافة عليَ فهو مؤمن. بعد از روي کار آمدن معاويه تا زمان احمد بن حنبل ـ 241 هجري ـ ، مردم جرأت نميکردند حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه چهارم نام ببرند. مگر ميشد که حضرت علي (عليه السلام) را که بر بالاي منبر، سبّ و لعن ميکنند، خليفه چهارم خواند؟ يکي از خدماتي که احمد بن حنبل کرد، قضيه تربيع است که آمد حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه چهارم در جامعه جا انداخت. نزديک به 200 سال در جامعه اسلامي، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را حتي به عنوان خليفه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم نميتوانستند نام ببرند. نکته نهم: ما از آقاي کلباني که به دليل رعايت نکردن حق ابوبکر، علماء شيعه را کافر ميداند، سوال ميکنيم: شما روايات صحيحي داريد که در نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، افرادي ابوبکر را ناسزا ميگفتند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم ميخنديد. ابوهريره هم ميگويد: إن رجلا شتم أبا بكر و النبي صلى الله عليه و سلم جالس فجعل النبي صلى الله عليه و سلم يعجب و يتبسم. مردي در حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم، ابوبکر را شتم کرد و پيامبر صلي الله عليه و سلم تعجب ميکرد و ميخنديد. مسند أحمد، ج2، ص436 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص189 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص129 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص11 ـ تفسير الآلوسي، ج25، ص50 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج10، ص236 ـ سنن ابي داود، ج4، ص436 اگر سبّ ابوبکر کفر است، ـ نستجير بالله ـ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر اظهار کفر آن مرد ميخنديد؟!!! اگر دفاع از ابوبکر واجب است، چرا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به آن مرد نگفت که ابوبکر را سبّ نکند؟!!! آيا اين برخورد شما، خلاف سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست؟!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: عبدالله -
تاريخ: 03 تير 88 - 00:00:00
السلام علي أهل لاإله إلاالله، محمداًرسول الله و علياًولي الله و أما بعد، مطلبي بعرض ميرسانم اگر لايق دانستيد در گوشه اي از سايتتان جايش دهيد. أعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم * قال الله الحكيم في محكم كتابه الكريم: «بسم الله الرحمن الرحيم * تبت يدا أبي لهب و تب (1) ما أغني عنه ماله و ما كسب (2) سيصلي ناراً ذات لهب (3) و امرأته حمالة الحطب (4) في جيدها حبل من مسد (5)» صدق الله العلي العظيم. از نظر برخي مغرضين، نازيباترين سوره ي قرآن مجيد همين سوره و غيرهنري ترين آيه قرآن كريم همين آيه ي أول آنست! چرا؟ به خاطر چي و كي؟ إفتراء، جسارت و إهانت حتي به كلام الله المجيد براي روسفيدكردن چه كساني؟! اينهمه تعصب براي چيست؟! إشتباه نشود، بحث اين معاندين - ولو اينكه إدعا كنند از فحول علم بديع اند و يا إثبات شود كه از اين علم چيزي نميدانند - أصلاً ربطي به بديع القرآن ندارد. لفظ را مي كوبند تا معنا را لوث كنند. تولي و تبري نه تنها فروع دين بلكه مبناي إسلام است. و تبلورش در دو سوره ي مباركه ي كوثر و تبت است. اينها حتي نام سوره ي مباركه ي تبت را به مسد تغيير داده اند تا كمي از خشونتش را بگيرند. در طول تاريخ از مرادشان شيطان الرجيم گرفته تا كنون قياس كرده و با سلاح قياس با حقيقت جنگيده اند. وقتي نوبت به جايش ميرسد براي پيشگيري از بصرافت افتادن أفكار عمومي و نيز براي برگرداندن فلش إتهام از سران جنايتكارشان گستاخانه ميگويند - نعوذ بالله - خدا بيذوقي كرده كه فرموده «تبت يدا أبي لهب و تب»! بعد هم ألقاب الهي أميرالمؤمنين(عليهم السلام) را مصادره كرده تا همچون گربه كثافت خود را بپوشانند. غافل از اينكه خداي متعال فرموده «ما أغني عنه...ماكسب» يعني حتي اگر براي بولهب ثاني فضيلتي فرض يا قرض كنيد، بدردش نخواهد خورد. و در مقابل از نام خدائي أميرالمؤمنين(عليهم السلام) بقدري متنفر و شرمسارند كه برخلاف صريح قرآن مجيد از خواندن خداي جل و علا بنام خودش ممانعت ميكنند. و كسي نيست كه بپرسد كه مگر خداي سبحان - العياذ بالله - بلد نبود بفرمايد «بسم الله الرحيم». پس بهمان دلايلي أدبي و بديعي اي كه حضرتش خود را «رحمن الرحيم» ناميده، بهمان دلايل «علي العظيم» است و بهمان دلايلي كه «بسم الله الرحمن الرحيم» را بر «بسم الله الرحيم» ترجيح داده، بهمان دلايل - تعقلاً و تعبداً - «صدق الله العلي العظيم» بر «صدق الله العظيم» حسودان و بخيلان، رجحان دارد. و السلام علي عباد الله الصالحين. |
2 |
نام و نام خانوادگي: وهابي -
تاريخ: 04 تير 88 - 00:00:00
با سلام گفتن صدق الله العظيم در پايان قرائت آيات كه اهل سنت استفاده ميكنند فقط يك عادت است و شيعه نيز از سر عادت ميگويند صدق الله العلي العظيم . چه بهتر از همين الان همه تصميم بگيريم هر كدام را خواستيم بگوئيم و حتي اسم الله تبارك و تعالي را با صفات ديگري بنويسيم مثلا صدق الله الرحمن الرحيم يا صدق الله العزيز يا صدق الله العزيز الحميد و ........اسماء يا صفات ديگري از پروردگار را ميتوانيم در كنار الله تعالي .... بنده به عنوان مسلمان ( اهل سنت) به گفتن صدق الله العلي العظيم خيلي هم علاقه دارم و انشاء الله منبعد از اين چهار كلمه قرآني هم كه تماما اسم الله رب العالمين است استفاده ميكنم . جواب نظر: با سلام دوست گرامي با وجود اينكه شما نام وهابي را براي خويش گزيده ايد ، حتي از پيش پا افتاده ترين فتاواي وهابيون خبر نداريد ! آنان حتي گفتن «صدق الله العظيم» را بدعت ميدانند !!! اين مطلب در فتاواي همه علماي وهابي موجود است ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: عبدالله -
تاريخ: 18 تير 88 - 00:00:00
3 نام و نام خانوادگي: وهابي - تاريخ: 04 تير 88 با سلام گفتن صدق الله العظيم در پايان قرائت آيات كه اهل سنت استفاده ميكنند فقط يك عادت است و شيعه نيز از سر عادت ميگويند صدق الله العلي العظيم . جواب1: در مَثل مناقشه نيست ولي بقول معروف، فلاني همه را بكيش خود پندارد. اگر تو أعمالت از روي عادت است حق نداري با قياس بنفس، عبادت ديگران -ولو همكيشانت- را از روي عادت بداني. ...اسماء يا صفات ديگري از پروردگار را ميتوانيم در كنار الله تعالي ... و انشاء الله منبعد از اين چهار كلمه قرآني هم كه تماما اسم الله رب العالمين است استفاده ميكنم . جواب2: الف) شمار أسماء الله الحسني، فقط به تنهائي، تك تك، جدا جدا و بطور غيرتركيبي، دستكم 100 تاست؛ كه اگر بخواهي بطور تركيبي و باهم إستفاده كني، با حساب رياضي ميشود 100 فاكتوريل! (نه چهار كلمه) ب) خداي متعال قبل از أميرالمؤمنين و هر موجود ديگري و نيز بعد از شهادت حضرتش و هر موجود ديگري بوده و خواهد بود (هو الأول و الآخر) و بگزارش تاريخي، خداي سبحان، اين پسر ابيطالب -عليهماالسلام- (مولود كعبه) را بنام مبارك خويش، شرف ِنامگذاري بخشيده است؛ ولي متأسفانه بعض حكام جور قرون أوليه (نه همه ي عامة) -كه كمر به إمحاء تمامي شعائر إسلام، بسته و در اين راستا از هيچ إقدام ددمنشانه اي نظير زنده زنده مُثله و سوزاندن و در قفس شير أنداختن و لاي ديوار بنائي كردن ذرية گرامي نبي أكرم(صلي الله عليه وآله) و دوستدارانشان كم نگذاشتند- يكي از سيئاتشان براي تفرقه أفكني بين أمت إسلامي، حذف نام مبارك إلهي أميرالمؤمنين بود كه سعي كردند با گذشت زمان در ميان عامة جابياندازند. أما امروز كه بحمدالله شرايط و إمكانات تحقيق و بازنگري عادلانه ي تاريخ إسلام نسبت به دوران خفقان سده هاي ماضي بسيار بهبود يافته است، كمترين إنتظار از عامة اينست كه منصفانه و پرسشگرانه جوياي أسرار إصرار بر بعضي فرقها و فرق بزور إيجاد شده باشند. و من الله التوفيق و عليه التكلان |
4 |
نام و نام خانوادگي: سمير -
تاريخ: 29 تير 88 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم و الحمد لله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطاهرين سيما امام المبين حجة بن الحسن العسکري ارواحنا له الفداء و عجل الله تعالي فرجه الشريف... اما بعد: همانطور که مي دانيم يکي از روايات معتبر بين شيعه و سني، روايت "فرقه ناجيه" مي باشد که از وجود مبارک رحمة للعالمين رسول مکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم بيان شده (به علت مشهور و معتبر بودن اين روايت، سند آنرا ذکر نمي کنم؛ هر کس مايل است أنرا ببيند مي تواند جستجو در همين سايت هم انجام دهد). مضمون روايت هم اين است که در بين دهها فرقه اي که بنام اسلام و مسلمان تشکيل خواهد شد فقط يکي از آنها صحيح و مورد رضاي خداي تعالي و رسول مکرم (ص) مي باشد و سايرين همگي در آتش جهنم هستند. مرحوم علامه طباطبائي نکته بسيار دقيق و علمي در اين مورد دارند. ايشان از اين روايت نتيجه مي گيرند که اين فرقه ناجيه بايد هم در اصول عقايد و هم در فروع و احکام، تفاوت اساسي با ساير فرق داشته باشد و گرنه چه دليلي دارد که گروههائي که نزديک به هم هستند ـ بخصوص در اصول عقايد ـ فقط يکي از آنها ناجي و سايرين در أتش باشند؟؟؟ ايشان پس از استدلال صحيح و منطقي نهايتا به اين نتيجه مي رسد که تنها فرقه صحيح که هم از نظر اصول عقائد و هم فروع و احکام منطبق با کتاب و سنت بوده و تفاوت اساسي با سايرين دارد؛ همان فرقه شيعه اماميه اثني عشري است. اکنون بايد از آقاي کلباني و دوستان ايشان پرسيد دليل منطقي بر کفر شيعه چيست و اگر شيعه کافر است بفرمائيد مسلمان کيست و فرقه ناجيه کدامست که فقط هم يک فرقه است. اگر مي فرمائيد مثلا فرقه ناجيه گروه حنبلي است، پس تکليف شافعي و مالکي چه مي شود؟؟ شما که آنها را هم مسلمان مي دانيد. و کذا و کذا ... |
5 |
نام و نام خانوادگي: جواد شاد -
تاريخ: 28 مرداد 88 - 00:00:00
سلام عليکم ضمن تشکر از مطالب بسيار ارزنده سايت درزمان اخذ پرينت از مطالب سيات شما بايد مطالب افقي چاپ شود واين موضوع بدليل برنامه نرافزار شماست لذا خواهشمند است نسبت به اصلاح اين موضع اقدام فرماييد) امکان پرينتد مناسب از متن هاي سايت شما وجود ندارد |
6 |
نام و نام خانوادگي: حسين -
تاريخ: 19 مهر 88 - 00:00:00
عزيز من شما كپي بگيريد داخل ورد بعد پرينت بگيريد |
7 |
نام و نام خانوادگي: شبهه1 -
تاريخ: 30 دي 88 - 00:00:00
با عرض سلام و خسته نباشيد اين حديثي كه شما نقل كرديد ادامه اي دارد كه ظاهرا براي ابوبكر منقبت است نه نقيصه إن رجلا شتم أبا بكر و النبي صلى الله عليه و سلم جالس فجعل النبي صلى الله عليه و سلم يعجب و يتبسم. مردي در حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم، ابوبکر را شتم کرد و پيامبر صلي الله عليه و سلم تعجب ميکرد و ميخنديد. مسند أحمد، ج2، ص436 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص189 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص129 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص11 ـ تفسير الآلوسي، ج25، ص50 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج10، ص236 ـ سنن ابي داود، ج4، ص436 لطفا بنده را توجيه بفرماييد جواب نظر: با سلام دوست گرامي در مورد اين روايت ، در آدرس ذيل به صورت مفصل پاسخ داده شده است : http://www.valiasr-aj.com/lib/layn/layn6.htm#_Toc244138099 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
8 |
نام و نام خانوادگي: عمر الاحوازي_احواز_عربستان ايران -
تاريخ: 25 شهريور 89 - 01:43:24
لعنت بر تشيع ملعون |
9 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 25 شهريور 89 - 08:54:11
آقاي احوازي! سلام عليکم چرا؟ دليل شما چيست که ما را ملعون ميداني؟ يا علي |
10 |
نام و نام خانوادگي: علي بن علي بن علي عيوي -
تاريخ: 28 آبان 90 - 20:04:34
اولين و اخرين کلام براي اهل وهابيت اين است که {هر کسي که از پيامبر نافرماني کند از خدا نا فرماني کرده وکافر است وتمام مدارس اسلامي ميگويند کافر نجس است پس نتيجه مي گيريم هرکسي که ولايت علي نداشته باشد نجس است زيرا پيامبر در واقعه ي قدير فرمودند ......لهمي والي من والاه و عادي من عاداه ...خدايا کسي که علي را دوست ندارد دوست مدار |