* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 11 آذر 1388 | تعداد بازديد: 2418 | |
هفتمين همايش بين المللي غدير 02 ـ پرسش و پاسخ شب اول | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: هفتمين همايش بين المللي غدير 02 ـ پرسش و پاسخ شب اول مشهد مقدس ـ ايام غدير 1388 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * سوال مجري برنامه چگونه ميشود صحابه با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كرده باشند؟ استاد حسيني قزويني من بارها اين نكته را عرض كردهام كه يكي از اختلافات اساسي ميان مكتب شيعه و سنت، بحث امامت حضرت علي (عليه السلام) و خلافت ابي بكر و عمر و عثمان نيست. بلكه خلافت حضرت علي (عليه السلام) و ابوبکر، يكي از فروعات بحث صحابه است. اگر اين بحث ميان شيعه و سني حل شود، من بر اين عقيده هستم 90٪ اختلافات بين اين دو مكتب حل خواهد شد. چون شيعه بر اين باور است: نبي مکرم (صلي الله عليه و آله) بعد از خود، اهل بيت (عليهم السلام) را به عنوان مرجعيت علمي و سياسي معين كرده است و جز اهل بيت (عليهم السلام)، كسي را أهليّت براي بيان احكام الهي و شريعت نبوي نميداند. عزيزان اهل سنت هم بر اين باورند: صحابه بيانكننده شريعت پس از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هستند. اين صحابه هستند كه آمدند در سقيقه بني ساعده، ابوبکر را به عنوان خليفه معين كردند و ميتوانند مرجعيت علمي و سياسي را معين كنند. در رابطه با صحابه، عزيزان اهل سنت بدون كوچكترين إغماضي ميگويند: تمام صحابه عادل هستند و هيچ خطا و اشتباهي از آنها سر نميزند. چون در بيان احكام شريعت نبوي عصمت دارند و هرگونه خطايي را بر صحابه قبول نميكنند. بزرگان اهل سنت نوشتهاند: مطرح كردن هرگونه اختلاف ميان صحابه و اعمال خلاف و خطا از آنها، گناه نابخشودني است. جند نمونه از مخالفتهاي صحابه با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) چند نكته را به صورت فهرستوار عرض ميكنم تا ببينيم آيا صحابه، شأنيت و اهليت براي جانشيني شريعت نبوي دارند يا نه؟ آيا صحابه در زمان حيات نبي مکرم (صلي الله عليه و آله)، مطيع حضرت بودند يا نه؟ 1. ترك نماز جمعه توسط صحابه در آيه 11 سوره جمعه آمده است: وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَ تَرَكُوكَ قَائِمًا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مسجد مدينه، مشغول خواندن خطبه نماز جمعه است. خواندن خطبه نماز جمعه، به منزله دو ركعت نماز است. در صحيح بخاري آمده است: إذ أقبلت عير تحمل طعاما، فالتفتوا إليها حتي ما بقي مع النبي صلي الله عليه و سلم إلا إثنا عشر رجلا، فنزلت هذه الآية وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً ... . وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) خطبه ميخواند، صحابه، صداي قافلهاي را كه متاع ميفروخت، شنيدند و همه صحابه، جز 12 نفر، مسجد را ترك كردند. در اين هنگام، اين آيه نازل شد: ... . صحيح بخاري، ج1، ص225، كتاب الجمعة، باب صلاة الخوف در روايت ديگري از إعانة الطالبين آقاي بكري دمياطي آمده است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: و الذي نفسي بيده! لو إنصرفوا جميعا لأضرم اللّه عليهم الوادي نارا. اگر اين 12 نفر هم ميرفتند، خداوند بلائي از آتشي از آسمان ميفرستاد. إعانة الطالبين للبكري الدمياطي، ج2، ص75 من از شما سوال ميكنم: اگر يك مولوي يا ماموستا يا مفتي در مسجد در حال خطبه خواندن باشد و صدايي از بيرون مسجد بيايد كه فلان جنس را ميفروشند، اگر جمعيت، براي خريد به بيرون مسجد بروند و خطيب را تنها بگذارند، شما از اين عمل مردم، با چه عبارتي تعبير ميكنيد؟ 2. مخالفت صحابه در روزه سفر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در سال 8 بعثت براي فتح مكه مكرمه حركت كرده و عدهاي از صحابه روزهدار بودند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دستور دادند كه روزهداران افطار كنند. تعداد انبوهي از صحابه از دستور پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) تمرّد كردند و روزه خود را نشكستند و تا آخر روز هم روزهدار ماندند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مورد آنها فرمود: أولئك العصاة، أولئك العصاة. اينها عصيانگرند، اينها عصيانگرند. صحيح مسلم، ج3، ص141، كتاب الصيام، باب جواز الصوم و الفطر في شهر رمضان للمسافر 3. اعتراض عمر به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) در صلح حديبيه اعتراض خليفه دوم به نبي مکرم (صلي الله عليه و آله) در صلح حديبيه است. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) براي زيارت خانه خدا به مكه مكرمه ميآيد و مشركين قريش از ورود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به داخل مكه مكرمه جلوگيري ميكنند. صحبتهاي مختلف، موجب ميشود كه صلحي بين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و مشركان قريش منعقد شود. اولين كسي كه رو در روي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قرار ميگيرد و به حضرت اعتراض ميكند، شخص خليفه دوم است و ميگويد: ألسنا علي الحق و هم علي الباطل؟ فقال: بلي. فقال: أليس قتلانا في الجنة و قتلاهم في النار؟ قال: بلي. قال: فعلي ما نعطي الدنية في ديننا أنرجع و لما يحكم الله بيننا و بينهم؟ فقال: إبن الخطاب! إني رسول الله و لن يضيعني الله أبدا. فانطلق عمر إلي أبي بكر فقال له مثل ما قال للنبي صلي الله عليه و سلم، فقال: إنه رسول الله و لن يضيعه الله أبدا. آيا ما بر حق و آنها بر باطل نيستند؟ حضرت فرمود: بله. ...، خليفه دوم گفت: پس چرا اين پستي و ذلت ديني را پذيرفتيم و در حال بازگشت به مدينه هستيم؟ حضرت فرمود: اي پسر خطاب! من پيامبر خدا هستم و خداوند يار من هست و خداوند نميگذارد من به ذلت برسم. سخن حضرت، خليفه دوم را قانع نميكند و با حالت خشم و غضب از نزد حضرت خرج ميشود و نزد ابوبكر ميرود و همان حرفها را تكرار ميكند. ابوبكر هم ميگويد: رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، فرستاده خداست و خداوند نخواهد گذاشت كه او به پستي و ذلت بيفتد. صحيح البخاري، ج4، ص70 صالحي شامي ـ از شخصيتهاي ممتاز اهل سنت ـ به نقل از خليفه دوم ميگويد: والله! ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ. من از روزي كه مسلمان شدم، مثل امروز در نبوت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) دچار شك نشده بودم! جامع البيان للطبري، ج26، ص130 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج5، ص339 ـ صحيح ابن حبان، ج11، ص224 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج20، ص14 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص77 ـ تفسير الثعلبي، ج9، ص60 ـ تفسير البغوي، ج4، ص202 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج57، ص229 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج2، ص371 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج5، ص52 بعضيها ميگويند خليفه دوم از اين حرف خود استغفار كرد و پشيمان شد و گفت: فما زلت أتصدق و أصوم و أصلي و أعتق من الذي صنعت يومئذ مخافة كلامي الذي تكلمت به حتي رجوت أن يكون خيرا. به كفاره اين اعتراض، بارها صدقه دادم و روزه گرفتم و بنده آزاد كردهام تا كفاره اعتراض من به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در صلح حديبيه باشد. سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج5، ص52 ـ مسند احمد بن حنبل، ج4، ص325 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص280 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج5، ص255 ـ عمدة القاري للعيني، ج14، ص14 ـ تفسير الثعلبي، ج9، ص60 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج4، ص192 ـ نيل الأوطار للشوكاني، ج8، ص201 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص211 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج3، ص782 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج2، ص706 ـ حجه الله البالغه للدهلوي، ج1، ص629 4. اعتراض صحابه به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) در تقسيم غنائم جنگ حنين در جنگ حنين، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) غنائم را تقسيم ميكند و به كساني كه تازه مسلمان شده بودند، سهميه بيشتري پرداخت ميكند. صحابهاي كه از مدينه آمده و همراه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بودند، به حضرت اعتراض كردند و شك در عدالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) كردند كه حضرت با اين كار، عدالت را در نظر نگرفت و ـ نستجير بالله ـ از روي خواهشهاي نفساني اين كار را كرد. وقتي سخن آنها به نبي مکرم (صلي الله عليه و آله) رسيد، فرمود: فمن يعدل إذا لم يعدل الله و رسوله؟ رحم الله موسي قد أوذي بأكثر من هذا فصبر. اگر خدا و پيامبرش عادل نباشند، پس چه كسي عادل است؟ خدا رحمت كند ـ حضرت ـ موسي را كه اصحابش او را بيش از اين اذيت كردند و او هم صبر كرد. صحيح البخاري، ج4، ص61 ـ صحيح مسلم، ج3، ص109 خليفه دوم در برابر اين اعتراض نا بجا، عكس العمل نشان ميدهد و: فقال عمر بن الخطاب رضي الله عنه دعني يا رسول الله! فاقتل هذا المنافق! فقال: معاذ الله أن يتحدث الناس أني أقتل أصحابي ... . خليفه دوم گفت: يا رسول الله! اجازه بده فرد معترض را بكشم، او منافق است. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: پناه بر خدا! دوست ندارم مردم به من بگويند: محمد، أصحاب خودش را از دم تيغ ميگذراند. صحيح مسلم، ج3، ص109 يعني الان كه اسلام، نو پا است، اگر من اين كار را بكنم، مردم سوء استفاده ميكنند و ميان أمت اسلامي، تفرقه ايجاد ميشود. 5. مخالفت صحابه با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در نوشتن وصيتنامه نبي مکرم (صلي الله عليه و آله) در آخرين لحظان زندگياش فرمود: إئتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي أبدا. فتنازعوا و لا ينبغي عند نبي تنازع. فقالوا: هجر رسول الله صلي الله عليه و سلم. ورق يا كاغذي به من بدهيد تا مطلبي بنويسم كه شما را براي هميشه از گمراهي بيمه كند. صحابه با هم درگير شدند. حال آنكه منازعه و درگير شدن نزد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) جائز نيست. صحابه گفتند: رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هذيان ميگويد و از عقلش فاصله گرفته است. صحيح البخاري، ج4، ص31، ح3053 ـ صحيح مسلم، ج5، ص75و76 ابن عباس در اين مورد ميگويد: إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و سلم و َبَيْنَ كِتَابِهِ. سر منشأ تمام مصيبتهاي جهان اسلام آن است كه نگذاشتند رسول الله (صلي الله عليه و سلم) وصيتنامهاش را بنويسد. صحيح البخاري، ج1، ص37 و ج5، ص138 ـ صحيح مسلم، ج5، ص76 سؤال اين است: پيامبر چه چيزي ميخواست بنويسد؟ باز هم در اينجا سراغ استوانههاي علمي اهل سنت ميرويم، نه علماء شيعه. آقاي عيني و ابن حجر عسقلاني و نووي ميگويند: أراد أن ينص علي أسامي الخلفاء بعده حتي لا يقع بينهم الإختلاف. در اين وصيت ميخواست نام خلفاي بعد از خودش را با نام بيان كند تا بعد از او جامعه اسلامي دچار اختلاف نشوند. عمدة القاري في شرح صحيح البخاري للعيني، ج2، ص171 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص186 ـ شرح مسلم للنووي، ج11، ص90 جناب قسطلاني ميگويند: أو أكتب لكم كتاباً فيه النص علي الأئمة بعدي. كاغذي بياوريد كه در آن نام ائمع بعد از خودم را بنويسم. إرشاد الساري في شرح صحيح البخاري للقسطلاني، ج1، ص207 آيا اين همه مخالفت و عصيان براي ما كافي نيست؟ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) كه مفتخر به: وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ سوره قلم/آيه4 قلب ايشان از برخورد صحابه به درد آمده و اينها را از خانهاش بيرون ميكند و ميفرمايد: قوموا عني. از نزد من برويد. صحيح البخاري، ج1، ص37 آيا اينها دليل بر اين نيست كه اعتقاد ما به صحابه، خلاف قرآن و سنت است؟ ما به صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، با همان نگاهي نظر ميكنيم كه به صحابه موسي و عيسي و نوح و داود (عليهم السلام) نظر ميكنيم و هيچ تفاوتي با هم ندارند. در ميان صحابه، مردان بزرگ و فاضل و متديني بودند كه با جانبازيهاي آنها دين اسلام به دست ما رسيد. اگر فداكاريهاي آنها نبود، امروز خبري از اسلام نبود. ولي در كنار اينها هم افرادي بودند كه كاملا مخالف دسته اول بودند و تفكر اسلامي نداشتند و مطيع محض دستورات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نبودند. حتي در قرآن نسبت به بعضي از آنها، كلمه فاسق آمده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَي مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ سوره حجرات/آيه6 ببينيد كه اين آيه درباره چه كسي است؟ آيا درباره مسيحيان است يا يهوديان يا منافقين؟ يا همان صحابه شاخص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)؟ لذا توصيه ما به تمام عزيزان شيعه و سني اين است كه تلاش كنيم تفكراتمان را از سرچشمه زلال قرآن و سنت صحيح نبي مکرم (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت (عليهم السلام) و عترت ايشان بگيريم. * * * * * * * سوال مجري برنامه چرا وقتي خلافت در سقيفه به شخص ديگري واگذار شد، حضرت علي (عليه السلام) كه خود را محقّ ميدانست، مخالفت و اعتراض نكردند و عكس العملي نشان ندادند تا طرفدارانش جمع شوند كاري بكنند؟ ما نديديم حضرت علي (عليه السلام) براي اينكار قيام بكند. چرا در إعلام خلافت خويش كوتاهي كرد؟ استاد حسيني قزويني در صفحات و جايجاي تاريخ، اعتراض و انتقاد حضرت علي (عليه السلام) بر خلفاء، كاملا مشهود است. اعلام بر اينكه من خليفه به حق و منصوب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) هستم، در جايجاي تاريخ و صفحات نهج البلاغه كاملا مشهود است. من چند نمونه از منابع شيعه و اهل سنت را بيان ميكنم. آقاي ابن قتيبه دينوري ـ از علماء بزرگ اهل سنت ـ در كتاب الإمامة و السياسة ميگويد: امير المومنين (عليه السلام) در واپسين روز رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) كه ديد خلافت از مسيرش منحرف شد، خطاب به ابوبکر و همراهان او فرمود: تأخذونه منا أهل البيت غصبا. شما اين خلافت را از ما اهل بيت غصب كرديد. الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص18 در شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد آمده است: يكي از صحبتهايي كه امير المومنين (عليه السلام) بعد از خلافت ابوبکر فرمود، اين بود: و غصبوني حقي و أجمعوا علي منازعتي أمرا كنت أولي به. اينها حق مرا غصب كردند و خلافتي را كه شايسته و زيبنده من بود و من به آن أولي بودم، به زور از من گرفتند. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج4، ص104 در كتاب الإمامة و السياسة آمده است: وقتي قنفذ از طرف ابوبکر به سراغ علي رفت، گفت: فقال: يدعوك خليفة رسول الله، فقال علي: لسريع ما كذبتم علي رسول الله. خليفه رسول الله تو را ميخواند. علي گفت: چقدر زور بر رسول الله دروغ و افتراء بستيد. الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19 از منابع شيعه، فقط از نهج البلاغه عرض ميكنم. چون امروز در ماهوارهها زيرنويس ميكنند و سخنرانان ميگويند: امير المومنين (عليه السلام) هيچ اعتراض و انتقادي در نهج البلاغه از خلفاء ندارد و هيچ ناراحتي ميان حضرت علي (عليه السلام) و خلفاء نبوده و از آنها تعريف و تمجيد كرده است. در خطبه 118 نهج البلاغه صراحت دارد: فوالله إني لأولي الناس بالناس. به خدا قسم! تنها كسي كه حق اوليت بر ولايت بر مردم را دارد، من هستم. در خطبه 2 نهج البلاغه نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) كه خودش در رأس آن است، ميفرمايد: و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة، الآن إذ رجع الحق إلي أهله و نقل إلي منتقله. ولايت، مخصوص اهل بيت (عليهم السلام) است و وصيت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) براي جانشيني و وراثت ولايت، اهل بيت (عليهم السلام) بودند. الان كه من بر مسند خلافت نشستهام، حق به حقدار رسيد. در خطبه 144 نهج البلاغه ميفرمايد: إن الأئمة من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم. لا تصلح علي سواهم و لا تصلح الولاة من غيرهم. امامت، ويژه بنيهاشم است، نه ديگران و غير بنيهاشم، أهليت خلافت ندارند. حتي زماني كه حضرت علي (عليه السلام) از دنيا ميرود، چون خليفه منصوص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است، خليفه بعد از خودش را معين ميكند. بارها ديدهايم كه در سايتها نوشتهاند: اگر حضرت علي (عليه السلام) خليفه بود، چرا نگفت بعد از من، امام حسن (عليه السلام) خليفه است؟ اين بهترين دليل است كه حضرت علي (عليه السلام)، خليفه منصوص نيست. بزرگان اهل سنت اعتراف دارند: حضرت علي (عليه السلام) به هنگام شهادت، فرزندش امام حسن (عليه السلام) را به عنوان خليفه و امام مسلمين معين ميكند. البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص279 ـ العقد الفريد لإبن عبد البر، ج4، ص475 ـ الفتوح، ج4، ص278 اينها مشخص ميكند كه هم امير المومنين (عليه السلام) خود را خليفه ميداند و هم ديگران را غاصب حق خودش ميداند و بعد از خود، فرزندش امام حسن (عليه السلام) را شايسته منصب خلافت است. * * * * * * * سوال مجري برنامه حضرت علي (عليه السلام) به خلافت ديگران اعتراضي نكرد. حتي دختر خودش را به عقد خليفه دوم در آورد. اين حرفهاي شما بياساس است. اگر اينها با هم دشمن بودند، دختر به خليفه دوم نميدادند. آيا أم كلثوم با عمر ازدواج كرده است يا خير؟ استاد حسيني قزويني يكي از مسائلي كه امروز در محافل شيعه و سني مطرح است و دانشجويان و طلاب هم از ما ميپرسند كه ميان آقا امير المومنين (عليه السلام) و خليفه دوم، روابط حسنه بوده و خليفه دوم، داماد علي بن أبي طالب (عليه السلام) است. اگر خليفه دوم غاصب حق حضرت علي (عليه السلام) و قاتل حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود، مگر معقول است كه خليفه دوم، قاتل حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد، ولي حضرت علي (عليه السلام) دختر خودش كه از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود را به عقد او در آورد؟ اولا: حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختري به نام أم كلثوم نداشت بعضي از علماء شيعه و سني معتقدند: حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختري به نام أم كلثوم نداشت. آقاي رضي الدين حلي (ره) ـ از علماء بزرگ شيعه ـ ميگويد: حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فقط 2 پسر به نام حسن و حسين و يك دختر به نام زينب داشت و كنيهاش أم كلثوم بود. العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص242 از علماي اهل سنت هم آقاي صالحي شامي ـ از استوانههاي علمي اهل سنت ـ وقتي اولاد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را ميشمارد، ميگويد: له من الولد الحسن و الحسين و محسن و زينب الكبري من فاطمة - رضي الله تعالي عنهم ـ و له أولاد من غيرها كثيرون. سبل الهدي و الرشاد، ج11، ص288 آقاي سيوطي و شيخ محمد خضري ـ از دانشمندان معاصر اهل سنت ـ هم همين را ميگويند. حاشية قليوبي علي شرح جلال الدين المحلي علي منهاج الطالبين، ج3، ص 236 ـ نور اليقين في سيرة سيد المرسلين، ج1، ص111 ثانيا: أم كلثوم دختر ابوبکر بود بعضيها معتقدند: وقتي ابوبکر از دنيا رفت، أسماء بنت عميس به عقد حضرت علي (عليه السلام) در آمد و از ابوبکر دختري به نام أم كلثوم داشت و در خانه حضرت علي (عليه السلام) بزرگ شد. تهذيب الأسماء و اللغات للنووي، ج2، ص630 معمولا عربها به دخترخوانده يا پسرخوانده، دختر يا پسر ميگويند. حضرت علي (عليه السلام) به محمد بن ابوبکر ميگفت پسرم و به أم كلثوم هم ميگفت دخترم. ثالثا: دختري كه به عقد خليفه دوم در آمد، يك جنّ بود كه به شكل أم كلثوم درآمده بود بعضي معتقدند: امير المومنين (عليه السلام) با استفاده از قدرت ولايتي خويش، يكي از دختران أجنّه را به صورت أم كلثوم و سپس به عقد عمر در آورد. در كتاب الخرائج و الجرائح قطب الدين راوندي ـ از علماء بزرگ شيعه ـ اين قضيه را مطرح ميكند. الخرائج و الجرائح لقطب الدين الراوندي، ج2، ص825 ـ مدينة المعاجز للسيد هاشم البحراني، ج3، ص203 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج42، ص88 ديدهام كه در ماهوارهها، اين قضيه را ميگويند و ميخندند و مسخره ميكنند. نمونههايي از تمثيل در منابع اهل سنت 1. تمثيل يهوذا به صورت حضرت عيسي (عليه السلام) در قضيه حضرت عيسي (عليه السلام) آمده است: فردي به نام يهوذا به صورت عيسي درآمد و يهوديها هم او را كشتند و حضرت عيسي (عليه السلام) هم به آسمان رفت. تفسير القرطبي، ج4، ص99 ـ تفسير السمرقندي، ج1، ص242 2. تمثيل جنّيه به صورت زليخا و آسيه همچنين علماء اهل سنت بر اين باورند: همسر يك پيامبر نميتواند با يك فرد كافر همبستر باشد. زليخا، همسر عزيز مصر كه بنا بود همسر يوسف پيامبر باشد، هر وقت عزيز مصر ميخواست با زليخا همبستر شود، يك زني از أجنه به صورت زليخا در ميآمد و عزيز مصر با او همبستر ميشد. همچنين در رابطه با قضيه آسيه، همسر فرعون، آقايان اهل سنت بر اين عقيده هستند: خداوند وعده داده است بر او كه در بهشت، همسر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) باشد. هر وقت فرعون ميخواست با آسيه همبستر شود، يك زني از أجنه به صورت آسيه در ميآمد و با فرعون همبستر ميشد. نزهة المجالس و منتخب النفائس للصفوري، ج2، ص262 پس اينكه فردي از أجنه به قدرت و اراده إلهي، همسر فردي شود، به هيچوجه استبعادي ندارد. رابعا: اين ازدواج با زور و تهديد صورت گرفته است. نظر بنده هم همين است. چندين روايت صحيح داريم: اين ازدواج با تهديد و زور صورت گرفته است. در روايتي صحيح از امام صادق (عليه السلام) آمده است: لَمَّا خَطَبَ إِلَيْهِ، قَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: إِنَّهَا صَبِيَّةٌ. قَالَ: فَلَقِيَ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ: مَا لِي؟ أَ بِي بَأْسٌ؟ قَالَ: وَ مَا ذَاكَ؟ قَالَ: خَطَبْتُ إِلَي ابْنِ أَخِيكَ فَرَدَّنِي، أَمَا وَ اللَّهِ! لَأُعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَ لَا أَدَعُ لَكُمْ مَكْرُمَةً إِلَّا هَدَمْتُهَا وَ لَأُقِيمَنَّ عَلَيْهِ شَاهِدَيْنِ بِأَنَّهُ سَرَقَ وَ لَأَقْطَعَنَّ يَمِينَهُ. فَأَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَأَخْبَرَهُ وَ سَأَلَهُ أَنْ يَجْعَلَ الْأَمْرَ إِلَيْهِ، فَجَعَلَهُ إِلَيْهِ. وقتي خليفه دوم به خواستگاري ام کلثوم آمد، امير المومنين (عليه السلام) به او فرمود: دختر من كوچک است و وقت ازدواج كردنش نيست. خليفه دوم از خانه خارج ميشود و در بين راه، با عباس ـ عموي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ـ روبرو ميشود و به او گفت: آيا من عيبي دارم؟ عباس ميگويد: چطور؟ خليفه دوم گفت: من به خواستگاري دختر علي رفتم و به من نداد. قسم به خدا! اگر دخترش را به من ندهد، دو نفر شاهد دروغين ميآورم که او سرقت کرده و دستش را قطع ميكنم. عباس نزد امير المومنين (عليه السلام) آمد و اصرار كرد اين كار را بكند و عواقبش به صلاح نيست. امير المؤمنين هم با اصرار زياد عباس، أمر ازدواج أم كلثوم با خليفه دوم را به عهده عباس گذاشت. الكافي للشيخ الكليني، ج5، ص346 شيعه و اهل سنت معتقدند كه أم كلثوم در آخرين سال حيات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به دنيا آمده است و زماني كه اين خواستگاري صورت گرفت ـ در سال 17 هجرت ـ ، 7 يا 8 سال بيشتر نداشت داشت و عمر هم 57 سال داشت. البته علماء شيعه و اهل سنت معتقدند: خليفه دوم با أم كلثوم همبستر نشد و در سال 23 هجرت، وقتي خليفه دوم از دنيا رفت، امير المومنين (عليه السلام) دست دخترش را در حاليكه باكره بود، گرفت و به خانهاش برد. اين مطلب در كتب اهل سنت هم اشاره شده است كه اين ازدواج به صورت طبيعي انجام نشد و با تهديد صورت گرفت. الطبقات الكبري لإبن سعد، ج8، ص464 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص45 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج4، ص272 خامسا: ازدواج اجباري عمر با عاتكه اين قضيه از فردي به نام خليفه دوم، هيچ استبعادي ندارد. من اين را به عنوان طعن بر خليفه دوم نميخواهم عرض كنم و به عنوان تائيد اين نظريه عرض ميكنم: جناب عمر، غير از أم كلثوم، دختر ديگري را به زور به عقد خود درآورده است. در كتاب الطبقات الكبري آورده است: أن عاتكة بنت زيد كانت تحت عبد الله بن أبي بكر فمات عنها و اشترط عليها أن لا تزوج بعده فتبتلت و جعلت لا تزوج و جعل الرجال يخطبونها و جعلت تأبي، فقال عمر: لوليها أذكرني لها، فذكره لها، فأبت عمر أيضا، فقال عمر: زوجنيها فزوجه إياها، فأتاها عمر: فدخل عليها فعاركها، حتي غلبها علي نفسها فنكحها، فلما فرغ، قال: أف أف أف أفف بها، ثم خرج من عندها و تركها لا يأتيها ... . عاتكه بنت زيد، شوهرش از دنيا رفت و قسم خورد ازدواج نكند. خواستگاراني داشت، ولي جواب منفي ميداد. عمر به خواستگاري او رفت، ولي نپذيرفت. عمر به پدر عاتكه گفت: او را به عقد من درآور. وقتي عقد را خواند، عمر نزد عاتكه رفت و با هم به جر و بحث پرداختند تا اينكه عمر بر او غلبه كرد و با او نزديكي كرد. بعد از اينكار، عمر گفت: أف ... ! رفت و برنگشت، ... . الطبقات الكبري لإبن سعد، ج8، ص265 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص633 اگر ما گفتيم خليفه دوم اين ازدواج را به زور و تهديد انجام داده، بر ما شيعيان خرده نگيرند. اين مطلب در کتابهاي خود اهل سنت آمده است. * * * * * * * سوال مجري برنامه آيا ازدواج پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با عايشه و حفصه، دليل بر فضيلت آنها نيست؟ زيرا قرآن ميفرمايد: الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَ الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ سوره نور/آيه26 چرا برخي از شيعيان به عايشه توهين ميكنند. در صورتي كه قرآن، زنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مادران مؤمنين خوانده است: النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ سوره أحزاب/آيه6 آيا كسي به مادر خودش فحش ميدهد؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با كه اينكه قرآن ميفرمايد: زنان پاك براي مردان پاك هستند و زنان ناپاك براي مردان ناپاك هستند. اگر ما اين را به صورت كلي بپذيريم، قضيه حضرت نوح و لوط (عليهما السلام) را چه كنيم؟ قرآن ميفرمايد: ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحِينِ فَخَانَتَاهُمَا سوره تحريم/آيه9 زنان حضرت لوط و نوح (عليهما السلام) با اينكه همسر دو پيامبر بودند، در حق آنها خيانت كردند. البته به عقيده شيعيان، خيانت در اينجا، به معناي خيانت ناموسي نيست. گرچه بعضي از اهل سنت خيانت را به خيانت ناموسي تفسير كردهاند. ولي ما ميگوييم مراد از اين خيانت اين است كه بعضي از مطالب داخل خانه را براي كفار و مشركين ميبردند و زمينه اذيت و آزار حضرت نوح و لوط (عليهما السلام) را فراهم ميكردند. قرآن هم در ادامه آيه ميفرمايد: فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللهِ شَيْئًا وَ قِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ اينكه اينها زنان پيامبر بودند، برايشان سودمند نشد و گفته ميشود داخل آتش جهنم شويد. پس اين قضيه به صورت كلي و در همه جا صادق نيست. البته همسر پيامبر بودن، فضيلتي بزرگ است كه شايد بالاتر از آن به ذهن هم متصور نشود. ولي فضيلتي نيست كه بتواند او را از آتش جهنم نجات دهد. يعني همسران پيامبر، وجب لها الجنة نيستند و گناه در پرونده آنها تأثير ميگذارد. اگر همسر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در جنگ جمل، 30 هزار نفر را به كشتن بدهد، آيا اينكار، جزء پرونده او نيست؟ آيا فرداي قيامت از او مؤاخذهاي نخواهد شد؟ آيا قيام در برابر امام و خليفه وقت مسلمين عقوبت ندارد؟ آيا بر خلاف اين آيه عمل كردن: وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي سوره أحزاب/آيه33 و در جنگ عليه خليفه مسلمين قرار گرفتن، عقوبت ندارد؟ همسر پيامبر بودن، فضيلتي است در جاي خودش و كارهاي نادرست هم مسئلهاي ديگر است در جاي خودش و: وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ سوره زلزله/آيه8 وَ لَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي سوره أنعام/آيه164 جالب اين است كه مفسرين اهل سنت ميگويند همين آيه شريفه، تعريضي است بر عايشه و حفصه. اگر آقايان گلايه دارند، از علماء خودشان گلايه كنند. آقاي ابن جوزي ـ از علماء بزرگ اهل سنت ـ در كتاب تفسيري زاد المسير ميگويد: ضرب الله المثل الأول يحذر به عائشة و حفصة رضي الله عنهما. در اين آيه، خداوند، عايشه و حفصه را ميترساند كه همسر پيامبر بودن، مانع ورود به جهنم نخواهد شد. زاد المسير لإبن الجوزي، ج8، ص56 ـ الأمثال في القرآن لإبن قيم الجوزية، ص57 ـ تفسير القرطبي، ج18، ص202 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص255 اما در مورد ناسزا گفتن به عايشه، ما بارها اين مطلب را عرض كردهايم كه هيچيك از فقهاء و علماء شيعه، نه دستور ناسزا گفتن به عايشه و ديگر صحابه را صادر كردهاند و نه به اين كار رضايت دادهاند. بلكه تمام بزرگان شيعه از شيخ مفيد (ره) تا فقهاء معاصر، هرگونه سبّ و ناسزا به صحابه را نادرست ميدانند. اگر چنانچه چند نفر عوام اين كار را انجام ميدهند، اين را نبايد به حساب شيعيان گذاشت. آنچه كه بيانگر عقايد شيعه است، كلمات فقهاء شيعه و نظر مراجع عظام تقليد است. قرآن هم اين عمل را نهي ميكند و حتي ناسزا گفتن نسبت به مشركان و بتپرستان را نهي ميكند و ميفرمايد: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ سوره أنعام/آيه108 اما مسأله أم المؤمنين بودن، به خواستن يا نخواستن يا گفتن و نگفتن كسي نيست. اين يك مسئله قرآني است. اگر كسي اين را انكار كند، قرآن را انكار كرده است. ولي معناي أم المؤمنين بودن، فقط يك پيام و ويژگي دارد و آن اين است كه بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، كسي حق ازدواج با زنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را ندارد. اگر عايشه، اكنون در جمع مسلمانان حاضر شود، براي تمام مسلمانان نامحرم است. ولي كسي نميتواند با او ازدواج كند. همانطور كه با حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) و حفصه نميتواند. بعضي از صحابه هم بودند كه ميگفتند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بعضي از زنان و دختران زيباي ما را ميگيرد و اگر از دنيا برود، ما هم با همسران او ازدواج ميكنيم. جناب طلحه گفت: قيل: سبب نزوله أن بعض الناس قيل هو طلحة بن عبيد الله، قال: لئن عشت بعد محمد لأنكحن عائشة. گفته شده است كه سبب نزول اين آيه، اين است كه بعضي از مردم مانند طلحه، گفتهاند: اگر بعد از محمد زنده باشم، با عايشه ازدواج ميكنم. تفسير الكبير للرازي، ج25، ص225 ـ تفسير الثعلبي، ج8، ص60 ـ تفسير البغوي، ج3، ص541 كساني كه ميگويند چرا شيعيان به ابوبکر و عمر و عثمان اهانت ميكنند و ميخواهند آسمان را بر سر او خراب كنند، اگر يك بچه شيعهاي از روي ناداني و جهالت، به بعضي از خلفاء جسارت كند ـ آقايان ميگويند اگر كسي در حق ابوبکر و عمر كوچكترين جسارتي بكند ـ قتلش واجب است، ما از اين آقايان سوال داريم: آيا حضرت علي (عليه السلام) خليفه مسلمانان نبود؟ چرا حضرت علي (عليه السلام) را به تعبير زمخشري در طول 80 سال دوران بنيأميه بر بالاي 70 هزار منبر ناسزا گفتند؟! چرا؟ مگر خود صحيح مسلم نقل نميكند: وقتي معاويه به مدينه آمد، با سعد بن وقاص ديدار كرد و به او گفت: أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟ چرا به علي ناسزا نميگويي؟ صحيح مسلم، ج7، ص120 معاويه دستور ناسزا گفتن به حضرت علي (عليه السلام) را صادر كرد. ابن تيميه ميگويد: أمر معاويه سعدا ليسب علياً چرا شما كه اين همه سنگ معاويه را به سينه ميزنيد؟! سبّ حضرت علي (عليه السلام) از واجبات خطبههاي نماز جمعه شده بود! وقتي عمر بن عبد العزيز خواست سبّ حضرت علي (عليه السلام) را بردارد، به تعبير ابن عقيل در كتاب العتب الجميل در النصايح الكافيه كه ميگويد: از گوشه و كنار مسجد فرياد زدند و شعار دادند: أمت السنة، أمت السنة. تو ميخواهي سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را از بين ميبري! يعني كار را به جايي رسيده بود كه ناسزا گفتن به حضرت علي (عليه السلام) جزء سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) شده بود! من از عزيزان تقاضا دارم كتابهاي رجالي را مطالعه كنند. در منابع اهل سنت در شرح حال حريز بن عثمان ـ از هواداران بنيأميه ـ مينويسند كه علي را سب و لعن ميكرد: كان يلعن علياً في كل صباح سبعين مرة و في كل مساء سبعين مرة! هر روز صبح و شب، علي را هفتاد مرتبه لعن ميكرد! تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج2، ص210 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج5، ص580 ـ فتح الملك العلي لأحمد بن الصديق المغربي، ص153 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج10، ص123 ـ الأنساب للسمعاني، ج3، ص50 ـ كتاب المجروحين لإبن حبان، ج1، ص268 عادلت حريز بن عثمان من مصر إلي مكة فجعل يسب عليا و يلعنه. تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج2، ص209 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج5، ص576 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج12، ص348 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج10، ص123 ـ فتح الملك العلي لأحمد بن الصديق المغربي، ص110 از احمد بن حنبل سؤال ميكنند: آيا حريز بن عثمان مورد وثوق است؟ ميگويد: ثقة ثقة ثقة. تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج2، ص208 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج5، ص572 آيا عمر بن سعد، قاتل امام حسين است يا نه؟ پس چرا در كتابهاي رجالي او را توثيق ميكنيد و روايات او را قبول ميكنيد؟ به هر حال سخن براي گفتن زياد است، اما به همين مقدار اكتفا ميكنيم. ولي يك سوال دارم در رابطه با خود عايشه. در كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است: ميان زينب بنت حجش و عايشه، جلوي چشم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) همديگر را فحاشي ميكنند. عايشه ميگويد: وقتي من به زينب فحاشي كردم، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) خوشحال شد و به زينب گفت: ديدي كه عايشه چطور به تو فحش داد؟ او دختر ابوبکر است! صحيح مسلم، ج7، ص136 ـ صحيح البخاري، ج3، ص132 آقاي مسلم اين را از فضائل أم المؤمنين عايشه آورده است! آقاي ابو داود در سنن خود ـ از صحاح سته ـ آورده است: وقتي بين عايشه و زينب، جلوي چشم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) درگيري شد، زينب شروع به فحش دادن به عايشه كرد: فقال لعائشة: سبيها، فسبتها فغلبتها. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به عايشه دستور داد: تو هم فحش بده، او هم فحش داد و بر زينب غلبه كرد. سنن أبي داود، ج2، ص455 عزيزان ما مقداري دقت كنند. در همايش ختم صحيح بخاري كه مرداد امسال در زاهدان بود، سخنرانان مختلفي در آنجا سخنراني كردند و از جمله آنها، عبد الرحمن سربازي، امام جمعه چابهار بود. ايشان از شيعيان گلايه كرد كه کتابها را مطالعه نميكنند. اگر خوب مطالعه كنند، قطعا اختلافي نخواهيم داشت. اتفاقا در اينهمايش يكي از بهترين جملاتي كه زيبنده است با طلا نوشته شود، فرمايش ايشان است. ما هم ميگوييم برويد كتاب بخوانيد. شما در هر يك از كتابخانههاي ايران برويد، هزاران جلد از کتابهاي اهل سنت وجود دارد. بنده در كتابخانه شخصي، حدود 30 هزار جلد كتاب دارم و از اين تعداد، بيش از 12 هزار جلد از کتابهاي اهل سنت است. يكي از علماي بزرگ استان گلستان و رئيس يكي از حوزههاي علميه به منزل ما آمده بود و وقتي اين کتابها را ديد، اين تعبير را داشت: ما در استان گلستان، حتي در كتابخانههاي عمومي، اينهمه کتابهاي اهل سنت كه شما داريد، نداريم. حالا شما برويد كتابخانههاي اهل سنت را ببينيد كه چقدر از کتابهاي شيعه وجود دارد؟ اگر بنا است كتاب بخوانيم، ما هم ميگوييم بايد كتاب بخوانيد. علت اينكه اينهمه هجمه و اهانت عليه شيعه است و خون شيعه، هدر اعلام ميشود و در ايران و پاكستان و افغانستان و عراق، هر روز شاهد رنگين شدن زمين از خون شيعه هستيم، همهاش معلول اين است كه كتاب نميخوانند و از حقائق مذهبشان و از تاريخ خبر ندارند. به صورت سربسته و چشم بسته، مطالبي را مطرح ميكنند. اگر واقعا فحش دادن جرم است، ولي چرا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به عايشه ميگويد تو هم فحش بده؟ مگر سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) عمل كردني نيست؟ در صحيح بخاري، رواياتي را آوردهاند كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در وسط كوچه، به صورت ايستاده بول ميكرد. آقاي نووي شارح صحيح مسلم در المجموع ميگويد: اهل سنت هرات، سالي يك مرتبه ايستاده بول ميكنند، براي اينكه به سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عمل كنند. ما نميخواهيم پرده را بالا بزنيم و دوست داريم اين قضايا و مسائل، ناديده گرفته شود و اگر چند كار نادرست از شيعه صورت بگيرد، مدركش را از کتابهاي شما ميآوريم. بارها گفتهايم و ميگوييم: هرگونه اهانت به اهل سنت و مقدسات و عقائد اهل سنت را گناه نابخشودني و خيانت و حرام و از أشد محرمات ميدانيم. بنده به هيچوجه به كسي اجازه نميدهم جلوي من، نسبت به اهل سنت و صحابه جسارت كند. حتي اجازه نميدهم بچههايم كوچكترين جملهاي را عليه اهل سنت و خلفاء مطرح كنند. ولي از آن عزيزان هم انتظار داريم در برخورد با شيعه، عدالت را رعايت كنند و در کتابهاي خود ننويسند شيعه، گمراه و بدعتگذار و مشرك است. نگويند علماء شيعه كه حرم ائمه (عليهم السلام) را ميسازند، بتخانه ميسازند و نگويند رفتن به حرم امام رضا (عليه السلام)، مانند رفتن به بتكده است. من تمام سيديهاي اين گفتهها را دارم. براي شبكه نور وابسته به اهل سنت ايران است. اگر لازم شد، سيدياش را پخش ميكنم. ميگويند: رفتن به حرم امام حسين و حضرت علي، مانند اين است كه كسي به بتخانه برود. ساختن حرام امامان، مانند ساختن بتخانه است. با كمال وقاحت ميگويند: علماء شيعه ميدانند حرم ساختن و حرم رفتن، شرك است. ولي جون منافع آنها در حرم ساختن است، حاضر نيستند از اين كار حرام اجتناب كنند. همانطور كه مشركان زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هم ميدانستند شرك بد است، ولي چون منافع آنها در شرك بود، از شرك دست بر نميداشتند. اين برخورد ما در رسانهها و ماهوارهها است و آن هم برخورد شما. ما دوست داريم همانطور كه حضرت آيت الله العظمي سيستاني فرمود: لا تقولوا إخواننا أهل السنة، بل قولوا أنفسنا أهل السنة. نگوييد برادران اهل سنت، بلكه بگوييد عزيزان اهل سنت. ما هم به نظر مراجع بزرگوار و فقهاء و رهبرانمان احترام قائل هستيم، همانطور كه براي رهنمودهاي ائمه (عليهم السلام) هم احترام قائل هستيم. اگر آنها در ماهوارهها صدها فحش به ما بدهند، ما به گويندگان خودمان هم اجازه نميدهيم حتي يك فحش هم به آنها بدهند. اگر هزاران نفر از شيعيان را قتل عام كنند، به تعبير حضرت آيت الله العظمي سيستاني: اجازه نميدهيم يك قطره خون از بيني يك سني در كشور ايران، عراق، پاكستان و افغانستان ريخته شود. اين برخورد ما با آنهاست. آن وهابي كه سلاح به دست گرفته تا شيعه را بكشد و آن وهابي كه كمربند انفجاري به خود ميبندد تا در جوامع شيعي و حسينيه و مسجد، شيعيان را بكشد، ما او را كافر نميدانيم، ولي مهدور الدم ميدانيم و قتلش واجب است و جايگاهش در أسفل السافلين است: وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا سوره نساء/آيه93 حتي نسبت به وهابيت هم تاكنون يك جمله كه بوي جسارت بدهد، از زبان من خارج نشده است و اميدواريم تا آخر عمر هم خداوند كمك كند. ما هم انتظار داريم بزرگان اهل سنت در اين زمينه با ما تشريك مساعي نمايند. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 11 آذر 89 - 12:06:56
بسيار عالي بود ناز نفست |