* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 12 آذر 1388 | تعداد بازديد: 2180 | |
هفتمين همايش بين المللي غدير 03 ـ سخنراني روز دوم | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: هفتمين همايش بين المللي غدير 03 ـ سخنراني روز دوم مشهد مقدس ـ ايام غدير 1388 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * سوال مجري برنامه بعضي از علماي اهل سنت ميگويند قضيه غدير، بحثي از جانشيني نشده و جانشيني انتخاب نشده است. آيا اين صحت دارد يا مانند حديث دار است كه بعضي از كتب اهل سنت نقل كردهاند؟ آيا اين همان بحث جانشيني نبوده كه در سالهاي ابتدائي بعثت مطرح شد؟ اگر اين حديث دار صحيح است، لطفا پيرامون اين حديث توضيح بدهيد. استاد حسيني قزويني يكي از بالاترين دغدغههاي نبي مکرم (صلى الله عليه و آله)، انتخاب جانشين بعد از خود بود. هر كس بيطرفانه تاريخ 23 ساله رسالت نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) را بررسي كند، كاملا در مييابد كه آقا رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) از همان آغاز رسالت، بالاترين اهتمامش، بر محور خلافت و جانشيني بعد از خودش بود. چون نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) آخرين پيامبر از سلسله پيامبران آسماني است و شريعتش پايان بخش تمام شرائع گذشته است و ناگزير است براي پس از رحلت خويش، افرادي را برگزيند تا اين سنگيني مسئوليت رسالت را به عهده بگيرد، به غير از أمر وحي و نبوت. از اينرو رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) از همان آغاز اعلان رسالت و نزول آيه شريفه: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ سوره شعراء/آيه214 تعداد زيادي از سرشناسان مكه و قريش را جمع كرد و در آن مجمع ويژه، 3 أمر اساسي را مطرح كرد: 1. توحيد و برچيده شدن بساط شرك و قولوا لا إله إلا الله تفلحوا 2. إعلان رسالت خودش. پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: من كسي را سراغ ندارم هديهاي را بهتر از هديه من براي قومش آورده باشد. من با خير دنيا و آخرت به ميان شما آمدهام و من همان پيامبري هستم كه أنبياء گذشته بشارت آمدن مرا به پيروان خود داده بودند. 3. انتخاب جانشين و خليفه. حديث الدار آقاي طبري در روايتي صحيح كه تمام راويان آن مورد وثوق علماء رجال اهل سنت هستند، آورده است: حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا سلمة، قال: حدثني محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبد الله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب عن عبد الله ابن عباس عن علي بن أبي طالب، قال: لما نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه و سلم «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»، دعاني رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال لي: يا علي! إن الله أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين ... ثم تكلم رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال: يا بنى عبد المطلب! إني و الله! ما أعلم شابا في العرب جاء قومه بأفضل مما قد جئتكم به، إني قد جئتكم بخير الدنيا و الآخرة و قد أمرني الله تعالى أن أدعوكم إليه، فأيكم يوازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي و وصيي و خليفتي فيكم؟ قال: فأحجم القوم عنها جميعا و قلت: و إني لأحدثهم سنا و أرمصهم عينا و أعظمهم بطنا و أحمشهم ساقا، أنا يا نبي الله! أكون وزيرك عليه. فأخذ برقبتي، ثم قال: إن هذا أخي و وصيي و خليفتي فيكم، فاسمعوا له و أطيعوا. قال: فقام القوم يضحكون و يقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع لإبنك و تطيع. ... چه كسي از ميان شما هست كه در امر رسالت مرا ياري كند تا برادر و وصي و جانشين من بعد از من باشد؟ ... آقا امير المومنين (عليه السلام) ميفرمايد: با اينكه من جوانترين فرد جلسه بودم، برخاستم و گفتم: من حاضر هستم با تمام توانم در مساعدت و ياري شما كوشش كنم. نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) دست بر شانه من زد و فرمود: اين علي، برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست. در همان جلسه، مردان قريش، اين كار را به تمسخر گرفته و شروع كردند به خنديدن و به ابوطالب طعنه زدند كه اين شخص به تو دستور ميدهد از اين فرزند خردسال خود طبعيت كنيد و فرمان ببري. تاريخ الطبري، ج2، ص63-62 ـ جامع البيان للطبري، ج19، ص149 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص486 ـ تفسير البغوي، ج3، ص400 ـ تفسير ابن كثير، ج3، ص364 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج1، ص459 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص53 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج5، ص97 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص49 ـ مناقب علي بن أبي طالب (ع) لإبن مردويه الأصفهاني، ص290 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص8 بررسي سندي حديث الدار 1ـ ابن حُمِيْد، فهو محمد بن حميد بن حيان ت 248 هـجري سئل يحيى بن معين عنه، فقال: ثقة. قال جعفر بن أبي عثمان الطيالسي: إبن حميد ثقة. تهذيب الكمال للمزي، ج25، ص100ـ 101 2ـ سلمة بن الفضل الأبرش الأنصاري، ت بعد 190 هجري قال إبن معين: ثقة كتبنا عنه. قال إبن سعد: كان ثقة صدوقاً. قال إبن داود: ثقة. تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج4، ص135ـ 136 3ـ محمد بن إسحاق صاحب السيرة المعروفة، ت150 هجري قال الذهبي: العلامة الحافظ الأخباري و كان في العلم بحراً عجاجاً. قال ابن إدريس الحافظ: كيف لا يكون ثقة و قد حدث عن الأعرج. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج7، ص33ـ 37 عن سفيان: أنه ما رأى أحدا يتهمه. تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج9، ص36 4ـ عبد الغفار بن قاسم بن قيس الأنصاري فهو أبو مريم الكوفي: قال شعبة: لم أر أحفظ منه ... و كان ذا اعتناء بالعلم و بالرجال. لسان الميزان لإبن حجر، ج4، ص42 قال إبن عدي: له أحاديث صالحة. قال: سمعت إبن عقدة يثني على أبي مريم و يطريه و تجاوز الحد في مدحه. الكامل في الضعفاء لإبن عدي، ج5، ص327 5ـ المنهال بن عمرو: قال يحيى بن معين و النسائي: ثقة. قال العجلي: كوفي ثقة. تهذيب الكمال للمزي، ج28، ص570ـ 571 6ـ عبد الله بن الحارث بن نوفل: قال إبن معين و أبو زرعة و النسائي: ثقة. قال إبن المديني: ثقة. قال العجلي: ثقة. قال محمد بن عمر: ثقة. تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج5، ص158 بنابراين، از نظر سند اشكالي ندارد و از نظر دلالت هم كاملا مشخص است و كلمه وصيي و خليفتي در آن آمده است. آنچه كه براي بعضي از اهل سنت مطرح است، كلمه خليفتي فيكم است. چون در آن روز نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) موظف بود طبق آيه إنذار، رسالت خويش را براي قريش مطرح كند و محدوده رسالت و خلافت، قريش بود. مضافا كه خليفه و جانشين پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) اگر در ميان قريش كه آدمهاي لجوج و معاندي بودند و به سادگي زير بار سخنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) نميرفتند، تثبيت ميشد، به طريق أولي در ميان غير قريش هم تثبيت ميشود. بزرگان اهل سنت صراحت دارند كه حديث دار از نظر سند، صحيح است. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص48،47 ـ آقاي طبري به نقل كنز العمال متقي هندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ ابوجعفر اسكافي در شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج13، ص243 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص132 ـ المختاره للضياء الدين المقدسي لذا از نظر سند و دلالت، موضوع خلافت امير المومنين (عليه السلام) كه در آغاز رسالت نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) اعلام شده، هيچ مشكلي ندارد. نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) در هر زماني كه فرصت پيش آمده، موضوع خلافت و امامت و جانشيني امير المومنين (عليه السلام) را براي مردم مطرح كرده است. آقاي طبري در تاريخش مانند ساير روايات آورده، ولي در تفسيرش به جاي: هذا أخي و وصيي و خليفتي فيكم ميگويد: إن هذا أخي و كذا و كذا جامع البيان للطبري، ج19، ص149 برخي از مورخين هم مانن ابن خلدون اينچنين آوردهاند. متأسفانه يا جوّ حاكم بر جامعهاي كه زندگي ميكردند، اجازه نداده حق مطلب را بيان كنند، همانطور كه آقاي محمد حسنين هيكل ـ از شخصيتهاي پرآوازه معاصر مصر ـ در چاپ اول كتاب حياة محمد اين قضيه را آورده است. علامه اميني (ره) ميفرمايد: وقتي اين كتاب چاپ شد، اهل سنت قيامت به پا كردند و از زمين و زمان و راست و چپ، عليه آقاي هيكل اعتراض كردند و در چاپ بعدي، بنا بر نقل بعضي از بزرگان، توسط برخي اهل سنت، پولهاي كلاني به آقاي هيكل داده شد و به جاي اين جمله: هذا أخي و وصيي و خليفتي فيكم. نوشت: كذا و كذا و كذا. اين، بازي كردن با شريعت و آلت دست قرار دادن سخنان نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) و سنت نبوي است. اين كار، نه تنها نميتواند حقيقت مسئله را از بين ببرد، بلكه چندين سوال براي يك جوان سني و وهابي و شيعه مطرح ميشود و از خود ميپرسد اين كلمات براي چيست؟ آيا خود پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرموده است: كذا و كذا و كذا. يا اينكه سخن پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) چيز ديگري بوده، ولي حقيقت اين است كه اگر اين آقايان عين سخنان نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) را مطرح كنند، با مباني فكري و اعتقادي خودشان همخواني ندارد. اگر پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) در آغاز رسالت خويش، حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه معين كرده است، چرا حضرت علي (عليه السلام) را رها كرده و درب ديگران دقّ الباب ميكني؟ اگر حضرت علي (عليه السلام)، وصي و جانشين رسمي نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) است، چرا در سخنرانيها و خطبههاز نمازهاي جمعه، اين سخن مطرح نميشود. در اين 30 ، 40 سال أخير، بعضي از كتابهايي كه در مصر، عربستان سعودي و لبنان چاپ شده، بعضي از روايات مربوط به فضائل امير المومنين (عليه السلام) را حذف يا جابهجا ميكنند يا ايراد ميآورند كه نتوانستند از نسخه خطي بخوانند،. اينها، بازيچه قرار دادن شريعت و فرار كردن از حق است. ما بارها گفتهايم كه قرن 21، قرن شيعه است. ما در طول اين 14 قرن، شايد يك پانصدم اين قرن، رويكرد جوانان و انديشمندان و اساتيد دانشگاه را به طرف شيعه نداشتيم. الان با اينهمه تبليغي كه وهابيت و استكبار عليه شيعه دارند، حتي در خورد فلسطين اشغالي، صهيونيستها، مراكز متعدد شيعهشناسي درست كردهاند تا فرهنگ شيعه را به آنگونه كه ميخواهند معرفي كنند. ولي با اينحال، هر روز ميبينيم شيعه در حال گسترش است. آقاي دكتر غنيمان ـ استاد دانشگاه مدينه كه 5/1 ميليون دانشجو دارد ـ ميگويد: نحن الوهابيين علي يقين بأن المذهب الإثني عشري هو الذي سوف يجذب إليه كل أهل السنة و كل الوهابيين في المستقبل القريب. ما وهابيها يقين پيدا كردهايم تنها مذهبي که در آينده بسيار نزديك، همۀ أهل سنت و وهابيت را به طرف خودش جذب ميکند، مذهب شيعۀ إثنا عشري است. المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهايين، ص178 آقاي دكتر قفاري ـ جزء ليدرهاي وهابيت ـ در كتاب الأصول مذهب الشيعة ميگويد: من قبائل متعددي در عربستان سعودي و کشورهاي ديگر سراغ دارم كه تمامشان جذب مذهب شيعه شدهاند. الأصول مذهب الشيعة، ج1، ص10 اينها هر چقدر تلاش بكنند، نميتوانند جلوي فرهنگ شيعه را بگيرند. ما با اين بحثها به دنبال يارگيري نيستيم كه چند جوان سني، شيعه بشوند. حتي اگر هزاران جوان سني بيايند بگويند ما شيعه شدهايم، بنده خوشحال نميشوم. خوشحالي من اين است كه حجت براي جوانان تمام شود. خوشحالي ما اين است بتوانيم حقائق اسلامي و مسائل پنهاني تاريخ را براي جوانان روشن كنيم. اگر يك جوان بعد از تحقيق به اين رسيد كه مذهب اهل سنت حق است، به او تبريك ميگوييم و او فرداي قيامت، حجت دارد و اگر به اين رسيد كه مذهب شيعه حق است، باز هم به او تبريك ميگويم و او هم فرداي قيامت، حجت دارد. * * * * * * * سوال مجري برنامه لطفا در مورد آيه تطهير توضيح دهيد با اينكه اين آيه در ميان آيات مربوط به زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) است، چگونه ميتوان در مورد اهل بيت (عليهم السلام) و اثبات ولايت و جانشيني حضرت علي (عليه السلام) باشد؟ استاد حسيني قزويني آيه تطهير: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا سوره أحزاب/آيه33 اختصاص به اهل بيت (عليهم السلام) دارد و لا غير. زيرا در خود صحيح مسلم ـ كه صحيحترين كتاب نزد عزيزان اهل سنت است ـ از قول عايشه أم المؤمنين نقل ميكند: خرج النبي صلى الله عليه و سلم غداة و عليه مرط مرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علي فأدخله، ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء على فأدخله، ثم قال: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا. رسول الله (صلى الله عليه و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين را در زير عباء جمع كرد و اين آيه را خواند ... . صحيح مسلم، ج7، ص130 روايتي صحيح در سنن ترمذي از أم سلمه أم المؤمنين نقل شده است كه ميگويد: أن النبي صلى الله عليه و سلم جلل على الحسن و الحسين و على و فاطمة كساء، ثم قال: أللهم هؤلاء أهل بيتي و حامتي. أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. فقالت أم سلمة: و أنا معهم يا رسول الله؟ قال: إنك على خير. هذا حديث حسن صحيح و هو أحسن شئ روى في هذا الباب. رسول الله (صلى الله عليه و سلم) حسن و حسين و علي و فاطمه را در زير عبا قرار داد و گفت: خدايا! اينها اهل بيت من هستند ... ، أم سلمه گفت: يا رسول الله! آيا من هم جزء اهل بيت هستم؟ حضرت فرمود: نه، تو آدم خوبي هستي. سنن الترمذي، ج5، ص361 حاكم نيشابوري اين حديث را نقل ميكند و ميگويد: هذا حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه. المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص416 و ج3، ص146 از عمر بن أبي سلمه نقل ميكنند: لما نزلت هذه الآية على النبي صلى الله عليه و سلم: «إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يظهركم تطهيرا»، في بيت أم سلمة، فدعا فاطمة و حسنا و حسينا، فجللهم بكساء و على خلف ظهره فجلله بكساء، ثم قال: أللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. قالت أم سلمة: و أنا معهم يا نبي الله؟ قال: أنت على مكانك و أنت على خير. وقتي آيه تطهير در منزل أم سلمه نازل شد، رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فاطمه و حسن و حسين و علي را در زير كساء جمع كرد و فرمود: خدايا! اينها اهل بيت من هستند و ... . أم سلمه گفت: يا نبي الله! آيا من هم با اهل بيت هستم؟ حضرت فرمود: تو بر جاي خود باش، تو آدم خوبي هستي. سنن الترمذي، ج5، ص328 احمد بن حنبل و طبراني و سيوطي از أم سلمه نقل ميكنند: فرفعت الكساء لأدخل معهم، فجذبه من يدي و قال: إنك على خير. كساء را بالا بردم و خواستم داخل آن شوم كه رسول الله (صلى الله عليه و سلم) كساء را از دستم كشيد و فرمود: تو آدم خوبي هستي، ولي جزء اهل بيت من نيستي. مسند احمد بن حنبل، ج6، ص323 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص53 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج5، ص198 ـ تفسير الآلوسي، ج22، ص14 نكته اول با توجه به اين روايات، اگر كسي بخواهد زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) را هم داخل اين عبا كند، بايد عبا را از دست پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) بگيرد و دست حضرت را كنار بزند و به زور، زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) را داخل عبا كند. نكته دوم از ميان زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله)، حتي عايشه، آنچه كه درباره خودشان و دودمانشان، فضيلتي آمده، در ملأ عام مطرح كردهاند، ولي يك مورد نداريد كه عايشه و حفصه و ديگر زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) ادعا كنند ما هم جزء اهل بيت (عليهم السلام) هستيم. كساني كه ادعا ميكنند زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله)، جزء اهل بيت (عليهم السلام) هستند، ادعايي ميكنند كه زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هم اينچنين ادعايي را نكردهاند. نكته سوم خداوند در آيات 28 تا 34 سوره احزاب، درباره زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) صحبت ميكند و ضمير جمع مؤنث به كار ميبرد، ولي وقتي به آيه تطهير ميرسد، ضمير جمع مذكر به كار ميبرد. يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآَخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَ كَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آَتِينَ الزَّكَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا (سوره أحزاب/آيات34-28) اگر زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هم داخل آيه تطهير بودند، بايد ضمير جمع مؤنث ادامه پيدا ميكرد؛ ولي در آيه تطهير، لحن قرآن تغيير ميكند. شايد به اين خاطر است كه مباحث مربوط به زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) را با ضمير جمع مؤنث مطرح كرده و يكدفعه از مذكر به مؤنث آمده تا بتواند ثابت كند اين آيه تطهير، شامل زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) نميشود. نكته چهارم اگر آيه تطهير شامل زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) بود، كلمه أَهْلَ الْبَيْتِ شامل زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) ميشد و بايد أهل البيوت ميآمد. چون قبل از آيه تطهير، نسبت به زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) ميفرمايد: وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ ... اگر زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هم شامل آيه تطهير ميشدند، زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) داراي خانههاي متعددي بودند و بايد ميفرمود: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُنَّ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيوُتِ وَ يُطَهِّرَكُنَّ تَطْهِيرًا حدود 20 روايت در منابع اهل سنت، مانند تفسير طبري و ابن كثير و سيوطي آمده است: رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فرمود: اين آيه، مخصوص من و علي و فاطمه و حسن و حسين است. شما يك روايت از زبان نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) به ما نشان بدهيد كه فرموده باشد: زنان من هم جزء اهل بيت (عليهم السلام) هستند. بعضي از آقايان، سياق و سباق آيات را در نظر ميگيرند، ولي بايد بدانند زمانيكه ما دليل و قرينه و شاهد نداشته باشيم، سياق و سباق مطرح ميشود. با 20 روايتي كه شأن نزول آيه را معين كردهاند، نوبت به سياق و سباق نميرسد. سياق و سباق، جزء أدله عام هستند و با وجود أدله خاص، أدله عام جائي ندارند. در صحيح مسلم آمده است: فقلنا من أهل بيته نساؤه؟ قال: لا و أيم الله! إن المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر، ثم يطلقها، فترجع إلى أبيها و قومها. از زيد بن أرقم سوال كرديم: آيا زنان رسول الله (صلى الله عليه و سلم) هم جزء اهل بيت هستند؟ گفت: به خدا قسم! نه. يك زن، يك عمر با شوهرش زندگي ميكند و وقتي او را طلاق ميدهد، به خانه پدرش و قوش برميگردد. صحيح مسلم، ج7، ص123 يعني اگر زن، جزء اهل بيت باشد، انفكاك او امكانپذير نيست. آنچه كه براي ما در رابطه با آيه تطهير مهم است، روايات متعددي است كه در شأن نزول اين آيه آمده است. با وجود اين روايات، هرگونه توجيه و تأويل، خلاف نظر نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) است. اما دلالتش بر امامت، خيلي روشن و واضح است. ما معتقديم كه امامت، استمرار رسالت است. امامت، غير از مسئله وحي و نبي بودن، همان وظائفي را بر عهده دارد كه بعد از پيامبر بر عهده وصي اوست. در پيامبر بودن، عصمتْ شرط است و اگر عصمت مطلقه نداشته باشد، اعتبار او زير سوال ميرود. اگر در پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) سهو و اشتباه را احتمال بدهيم، سخنان او از حجيت ساقط ميشود و امام هم اينچنين شرايطي را دارد. يكي از شرايط امام، عصمت است و بايد معصوم باشد از هرگونه گناه، سهو، خطا و اشتباه. اگر براي امام، يك اشتباه رخ بدهد و يك أمر غير شرعي را به صورت شرعي براي مردم بيان ميكند، اين كار، رخنهاي ميشود در شريعت نبوي. پس اين آيه، با صراحت، عصمت اهل بيت (عليهم السلام) را با اراده تكويني حق، تثبيت ميكند. * * * * * * * سوال مجري برنامه آيه مباهله كدام است و معنايش چيست و جريانش چه بود و چگونه ولايت امير المومنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) را اثبات ميكند؟ استاد حسيني قزويني قرآن ميفرمايد: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ سوره آل عمران/آيه61 علماء نصاراي نجران كه نزديك مدينه بودند، نزد پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) آمدند و گفتگو كردند. ولي سخنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) در علماي نصاراي نجران اثر بخش نبود. بنا شد با يكديگر مباهله كنند. يعني نصاراي نجران و پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) عزيزترين افرادشان را بياورند و با هم مباهله كنند. يعني بگويند: خدايا! اگر او بر حق است و من بر باطل، مرا از بين ببر و اگر من بر حق هستم و او بر باطل، او را از بين ببر. اين، يكي از معجزات اسلام است. حتي همين امروز هم كساني كه اختلاف در عقيده دارند، با شريط خاصي كه مباهله دارد، ميتوانند مباهله كنند. اگر يك طرف باطل باشد، فورا بلاي آسماني ميآيد و طرف باطل را از بين ميبرد و نابود ميكند. در شبكه ماهوارهاي المستقله كه چند سال قبل مناظرهاي بين علماء شيعه و وهابيت برقرار بود، آقاي دكتر تيجاني و دكتر ابو زهراء از طرف شيعيان بودند و عثمان الخميس و عبد الرحمان دمشقيه بودند. ملازاده هم آنجا بود و مطالبي را ميگفت. در شب 24 ماه رمضان، دوستان شيعه، إعلان مباهله كردند و گفتند ما 23 جلسه بحث كرديم و هيچ كداممان نتوانست طرف ديگر را قانع كند. ما براي مباهله حاضر هستيم. حضرت آيت الله العظمي بهجت (ره) هم از قم پيام داد كه براي مباهله برويد و هيچ خوف و ترسي نداشته باشيد و بدانيد كه اينها حاضر به مباهله نخواهند شد؛ حتي دعاي مباهله را هم فرستاد. اينها گفتند در شب آخر مباهله ميكنيم. در شب آخر هم مناظره، حدود 4 ساعت مناظره طول كشيد و عاقبت آقايان وهابي گفتند مباهله نميكنيم و همين قضيه باعث شد انبوهي از جوانان کشورهاي آفريقاي شيعه شوند و گفتند اين آقاياني كه پيشواي ما هستند و اينقدر به عقائد خودشان پايبند نيستند و يقين به عقائد خود ندارند تا با شيعيان مباهله كنند، پس ما چرا بايد دنبالهرو اينها باشيم. فرداي آن روز، پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) دست حضرت علي (عليه السلام)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را گرفت و به مباهله رفتند. به تعبير إبنتيميه ـ تئورسين وهابيت ـ : با اينكه نزديكتر از علي، عباس عموي پيامبر (صلى الله عليه و سلم) بود، او را هم نبرد. با اينكه در ميان زنها، عايشه و حفصه و ديگران بودند، ولي پيامبر (صلى الله عليه و سلم) فقط حضرت فاطمه را با خود بردد. پيامبر (صلى الله عليه و سلم)، فرزندان ديگري هم داشت، ولي دست حسن و حسين را گرفت و برد. اينها نشاندهنده آن است كه عزيزترين، گراميترين و محبوبترين انسانها در نزد پيامبر (صلى الله عليه و سلم)، علي و فاطمه و حسن و حسين هستند. حديث مباهله در صحيح مسلم آمده است. صحيح مسلم، ج7، ص120، حديث6114 در منابع اهل سنت هم آمده است: قال جابر: «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ» رسول الله صلى الله عليه و سلم و علي بن أبي طالب و «أَبْنَاءَنَا» الحسن و الحسين و «نِسَاءَنَا» فاطمة. مراد از أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ رسول الله (صلى الله عليه و سلم) و علي بن ابي طالب و مراد از أَبْنَاءَنَا حسن و حسين و مراد از نِسَاءَنَا، فاطمه است تفسير ابن كثير، ج1، ص379 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص39 ـ فتح القدير للشوكاني، ج1، ص347 زمخشري از علماي بزرگ اهل سنت ميگويد: و فيه دليل لا شيء أقوي منه علي فضل أصحاب الكساء. اين آيه، بالاترين و قويترين دليل براي فضيلت أصحاب كساء است. الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل للزمخشري، ج1، ص434 اما اينكه از اين آيه چگونه امامت حضرت علي (عليه السلام) اثبات ميشود، سخن بسيار است. خلاصه سخن اين است كه در اينجا پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) براي اثبات رسالت و نبوت خود از ميان انبوهي از مهاجرين و انصار، حضرت علي (عليه السلام) را برد. كسي كه براي اثبات نبوت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) شايستگي دارد، براي خلافت، او از ديگران شايستهتر هست. مپافا كه خداوند در اينجا حضرت علي (عليه السلام) را نفس پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) قرار داده و قطعاً نفس واقعي نيست؛ بلكه منظور كسي است كه از نظر مقام و منزلت و شأن، همسنگ پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) است. اين ثابت ميكند كه حضرت علي (عليه السلام) در تمام فضائل با نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) همتراز است؛ مگر در دو چيز: وحي و نبوت. لذا در حديث منزلت فرمودند: أنت مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا نبي بعدي. صحيح البخاري، ج5، ص129 ـ صحيح مسلم، ج7، ص120 بنابراين اين آيه هم فضيلت حضرت علي (عليه السلام) را بر ساير صحابه اثبات ميكند و هم شايستگي حضرت علي (عليه السلام) را براي استمرار رسالت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله). * * * * * * * سوال مجري برنامه حديث منزلت، حديثي است كه براي اثبات جانشيني حضرت علي (عليه السلام) آن را استفاده ميكنيم. آيا اين حديث در كتب اهل سنت وجود دارد يا خير؟ آيا حديث صحيح است؟ آيا اين حديث، فقط براي مورد خاصي است؟ استاد حسيني قزويني اولا: حديث منزلت، نيازي به بررسي سندي ندارد. چون در صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير كتب معتبر اهل سنت آمده است كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: أنت مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا (ليس) نبي بعدي. جايگاه تو نسبت به منع همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است؛ جز اينكه بعد از من نبي وجود ندارد. صحيح البخاري، ج4، ص208 و ج5، ص129 ـ صحيح مسلم، ج7، ص120 يعني همانگونه كه حضرت هارون (عليه السلام) خليفه منصوب خدا براي حضرت موسي (عليه السلام) بود، حضرت علي (عليه السلام) هم خليفه منصوب پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) است. در صحيح مسلم آمده است: أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟ فقال: أما ما ذكرت ثلاثا قالهن له رسول الله صلى الله عليه و سلم فلن أسبه، لأن تكون لي واحدة منهن أحب إلى من حمر النعم! سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول له خلفه في بعض مغازيه، فقال له على: يا رسول الله! خلفتني مع النساء و الصبيان؟ فقال له رسول الله صلى الله عليه و سلم: أما ترضى أن تكون منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبوة بعدي و سمعته يقول يوم خيبر: لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله، قال فتطاولنا لها، فقال: أدعوا لي عليا، فأتى به أرمد فبصق في عينه و دفع الراية إليه، ففتح الله عليه و لما نزلت هذه الآية: «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم» دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال: أللهم هؤلاء أهلي. معاويه، سعد بن وقاص را أمر كرد كه چرا علي را ناسزا نميگويي؟ سعد گفت: من 3 موضوع را از رسول الله (صلى الله عليه و سلم) نسبت به حضرت علي (عليه السلام) شنيدهام و هرگز او را ناسزا نخواهم گفت و هر كدام از اينها براي من ارزش زيادي دارد. ... يكي از آنها حديث منزلت است كه ... . صحيح مسلم، ج7، ص120 از امانتداري آقايان اهل سنت است كه مأمور به سعد را به خاطر رعايت حال معاويه حذف كردهاند. يعني ننوشتهاند كه معاويه چه چيزي را به سعد أمر كرد. البته شارحين صحيح مسلم آوردهاند كه مأمور به چيست؟ إبنتيميه حرّاني ـ بزرگ نظريه پرداز وهابيت ـ ميگويد: أما حديث سعد لما أمره معاويه بالسبّ فأبي. منهاج السنة لإبنتيمية، ج3، ص15 در كتاب فتح المنعم در شرح صحيح مسلم آمده است: أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، المأمور به محذوف لصيانة اللسان عنه و التقدير: أمره بسبّ علي (رضي الله عنه). مأمور به را حذف كردهاند تا مردم هم معاويه را ناسزا نگويند. مأمور به اين بود كه معاويه، سعد را امر كرد تا علي (رضي الله عنه) را ناسزا بگويد. فتح المنعم شرح صحيح مسلم، ج9، ص332 يعني اگر به حضرت علي (عليه السلام) جسارت شود، اشكالي ندارد، ولي نبايد به معاويه جسارت شود! زمخشري هم در ربيع الأبرار ميگويد: كان في أيام بني أمية أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علي بن أبي طالب عليه السلام بما سنه لهم معاوية من ذلك. در ايام بنيأميه، در بالاي 70 هزار منبر، حضرت علي (عليه السلام) را لعن ميكردند به خاطر سنتي كه معاويه آن را بنيان نهاد. ربيع الأبرار للزمخشيري، ج2، ص186 ثانيا: در بعضي از أسناد حديث منزلت مانند مسند احمد آمده است: أما ترضى أن تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا أنك لست بنبي، إنه لا ينبغي أن أذهب إلا و أنت خليفتي قال و قال له رسول الله: أنت وليي في كل مؤمن بعدى. يعني تو تمام ويژگيهاي هارون را داري، ولي نبي نيستي. سزاورا نيست من از مدينه خارج شوم، مگر اينكه تو خليفه و جانشين من هستي. تو جانشين من و ولي أمر مسلمانان بعد از من هستي. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص331 حضرت هارون (عليه السلام) در زمان حضرت موسي (عليه السلام) از دنيا رفت و اگر ميماند، قطعا وصي حضرت موسي (عليه السلام)، حضرت هارون (عليه السلام) ميبود. آقا امير المومنين (عليه السلام) بعد از نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) ماند و خلافت هم براي اوست. در اين روايت، كلمه ولي، مانند كلمه مولا نيست كه بيائيد در آن مناقشه كنيد كه معناهاي ديگري دارد. كلمه ولي، مصطلح در خلافت است. در كتاب صحيح مسلم آمده است كه خليفه دوم ميگويد: فلما توفى رسول الله صلى الله عليه و سلم قال أبو بكر: أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم، ... ثم توفى أبو بكر و أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم و ولى أبى بكر ... . وقتي رسول الله (صلى الله عليه و سلم) از دنيا رفت، ابوبکر گفت: من ولي و جانشين رسول الله (صلى الله عليه و سلم) هستم و وقتي ابوبکر از دنيا رفت، من ولي و جانشين رسول الله (صلى الله عليه و سلم) و ابوبکر هستم. صحيح مسلم، ج5، ص152 هر معنايي را عزيزان اهل سنت در اين حديث براي ولي دارند، براي روايت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هم همان را لحاظ كنند. إن شاء ا... در حديث ولايت، در اين زمينه مفصل صحبت خواهيم كرد. ثالثا: اين روايت مسند احمد را همه بزرگان اهل سنت معتقدند كه صحيح است. آقاي الباني هم ميگويد روايت صحيح است. آقاي ابن أبي عاصم در كه كتاب السنة كه ملتزم است فقط روايات صحيح را بياورد، ميگويد اين روايت صحيح است. حاكم نيشابوري در المستدرك الصحيحين ميگويد اين روايت صحيح است. ذهبي در تلخيص مستدرك ميگويد اين روايت صحيح است. كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص552 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص133و134 آقاي مزي ميگويد: و هو من أثبت الآثار و أصحها. حديث منزلت از قويترين آثار و صحيحترين روايات است. تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص483 آقاي سيوطي هم حديث منزلت را از احاديث متواتر ميداند. الأزهار المتناثرة، ص76، ح103 ـ نظم المتناثر، ص206، ح233 آقايان اهل سنت هم حديث متواتر را به منزله آيه قرآن تلقي ميكنند و منكر حديث متواتر را منكر آيه قرآن ميدانند. رابعا: در رابطه با جايگاه حضرت هارون (عليه السلام)، قرآن به صورت روشن و واضح صحبت كرده است. 1. جايگاه نبوت قرآن در رابطه با حضرت هارون (عليه السلام)، نبوت را مطرح ميكند: وَ وَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّا سوره مريم/آيه53 در خود حديث منزلت آمده كه حضرت علي (عليه السلام)، نبي نيست. 2. جايگاه وزارت حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند ميخواهد كه از خاندانش براي او وزيري قرار بدهد: وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرا مِنْ أَهْلِي سوره طه/آيه29 خداوند هم ميفرمايد: وَ لَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَ جَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا سوره فرقان/آيه35 3. جايگاه خلافت و جانشيني حضرت موسي (عليه السلام) به خداوند ميفرمايد: وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ سوره أعراف/آيه142 4. جايگاه برادري وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي سوره طه/آيات32-29 5. جايگاه وجوب اطاعت و پيروي از او وَ لَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي سوره طه/آيه90 همانگونه كه براي حضرت هارون (عليه السلام)، حق أمر كردن وجود دارد و مردم هم بايد از او تبعيت كنند، براي حضرت علي (عليه السلام) هم اينچنين است. خامسا: بيش از 50 مورد روايت در كتب اهل سنت با سندهاي صحيح آمده كه رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) حديث منزلت را در غير از قضيه تبوك مطرح كرده است. 1. حديث منزلت در قضيه عقد أخوت در مكه مكرمه، آن روزي كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) بين مسلمانان عقد أخوت بست، در همانجا حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان برادر خودش قرار داد و فرمود: إنّ رسول الله (صلى الله عليه و سلم) آخى بين المسلمين، ثمّ قال: يا عليّ! أنت أخي و أنت منّي بمنزلة هارون من موسى غير أنّه لا نبيّ بعدي. فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج2، ص638و666 2. حديث منزلت در قضيه سد الأبواب در قضيه سد الأبواب در سال اول هجرت، صحابه دري به مسجد داشتند و پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) تمام درها را بست، جز در علي بن أبي طالب (عليه السلام) را و در همانجا فرمود: يا علي! إنه يحل لك في المسجد ما يحل لي، يا علي! ألا ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا النبوة. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص139 ـ المناقب للخوارزمي، ص109 3. حديث منزلت در قضيه فتح خيبر بعد از آنكه خيبر فتح شد، پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) خوشحال شد و فرمود: قال رسول الله صلى الله عليه و آله يوم فتحت خيبر: لولا أن تقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمر على ملا من المسلمين إلا أخذوا من تراب رجليك و فضل طهورك، يستشفون به و لكن حسبك أن تكون مني و أنا منك، ترثني و أرثك و أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي، أنت تؤدي ديني و تقاتل على سنتي و ... . المناقب للخوارزمي، ص129 4. حديث منزلت در منزل أم سلمة عن ابن عباس عن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال لأم سلمة: يا أم سلمة! إن عليا لحمه من لحمي و دمه من دمي و هو مني بمنزلة هارون من موسى غير أنه لا نبي بعدي. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص42 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص607 5. حديث منزلت به نقل از عمر بن خطاب عن سويد بن غفلة عن عمر بن الخطاب: أنه رجلا يسب عليا، فقال: إني أظنك منافقا! سمعت رسول الله (صلى الله عليه و سلم) يقول: إنما علي مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي. ديدم مردي نسبت به علي ناسزا ميگويد. عمر گفت: تو منافق هستي! از رسول الله (صلى الله عليه و سلم) شنيدم كه فرمود: ... . تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص167 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج7، ص463 در صحيح مسلم هم آمده است كه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: أنه لعهد النبي الأمي صلى الله عليه و سلم إلىّ: أن لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق. از جمله وصيتهايي كه پيامبر (صلى الله عليه و سلم) به من فرمود، اين بود: جز مؤمن، مرا دوست نميدارد و جز منافق، مرا دشمن نميدارد. صحيح مسلم، ج1، ص61 جابر بن عبد الله آنصاري و ابو سعيد خدري هم ميگويند: ما كنا نعرف المنافقين إلا ببغضهم عليا رضي الله عنه. ما در زمان پيامبر (صلى الله عليه و سلم)، منافقين را از بغضي كه نسبت به علي داشتند ميشناختيم. المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص328 ـ تفسير القرطبي، ج1، ص267 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص66 ـ تفسير الآلوسي، ج26، ص78 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص285 خليفه دوم هم در آن روايت، به كسي كه به حضرت علي (عليه السلام) را سبّ ميكرد، ميگويد منافق. در جواب به كتاب دكتر ناصر الدين قفاري هم بيش از 20 روايت را آوردهايم كه نبي مکرم (صلى الله عليه و آله) در مناسبتهاي مختلف و فرصتهاي مقتضي، حديث منزلت را مطرح كرده است. پس حديث منزلت از قطعي است. * * * * * * * سوال مجري برنامه در مورد حضرت علي (عليه السلام)، فضائلي در كتب اهل سنت آمده است كه بيشمار است. اما آيا اين حديث پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) كه فرمود: أنا مدينة العلم و علي بابها. من شهر علم هستم و علي هم درب آن شهر است. از منابع اهل سنت صحيح است؟ توضيح بفرمائيد. استاد حسيني قزويني 1. نمونههايي از فضائل حضرت علي (عليه السلام) من چند نمونه از فضائل حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان يادگاري خدمت عزيزان عرض كنم: حديث اول: ابن عساكر از ابن عباس نقل ميكند: نزلت في علي ثلاثمائة آية. 300 آيه در قرآن در شأن علي نازل شده است. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص364 ، تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص171 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ص196 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج6، ص219 حديث دوم: احمد بن حنبل ميگويد: ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله من الفضائل ما جاء لعلي بن أبي طالب رضي الله عنه. رواياتي كه در فضيلت علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) آمده در حق هيچيك از صحابه رسول الله (صلى الله عليه و سلم) نيامده است. المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص107 ـ تفسير الثعلبي، ج4، ص81 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص418 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص26 ـ المناقب للخوارزمي، ص11 حديث سوم: ابن جوزي از احمد بن حنبل نقل ميكند: روايات صحيح زيادي از رسول الله (صلى الله عليه و سلم) نقل شده كه در حق هيچيك از اصحاب رسول الله (صلى الله عليه و سلم) نيامده است. مناقب احمد بن حنبل لإبن الجوزي، ص163 اما در مورد حديث مطرح شده، اگر نگوييم اين حديث متواتر است، قطعا بالاتر از استفاضه است. از ابن عباس نقل شده كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: أنا مدينة العلم و علي بابها فمن أراد المدينة فليأت الباب. من شهر علم هستم و علي هم درب آن شهر است، هر كس بخواهد وارد آن شود، بايد از درب آن وارد شود. المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص126 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج11، ص55 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص104 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج3، ص181 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص378 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص22 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج18، ص77 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج1، ص415 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص148 ابن حجر عسقلاني ميگويد: وهذا الحديث له طرق كثيره في مستدرك الحاكم، أقل أحوالها أن يكون للحديث أصل، فلا ينبغى أن يطلق عليه بالوضع. اين روايت با سندهاي زياد نقل شده است، همانطوري كه در مستدرك حاكم است. حداقل اين حديث، ريشه دارد و صادر شده است و سزاوار نيست كه گفته شود اين حديث، جعلي است. لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص123 2. برتري علمي حضرت علي (عليه السلام) بر صحابه در رابطه با اينكه حضرت علي (عليه السلام) از نظر علمي، فراتر از ديگر صحابه بود، شكي نداريم. روايات متعددي هم در اين رابطه داريم: حديث اول: ابن عباس ميگويد: لقد أعطي علي تسعة أعشار العلم و أيم الله! لقد شاركهم في العشر العاشر. 90٪ علم در اختيار علي است و 10٪ هم در اختيار ديگران است و علي در آن 10٪ ديگران هم شريك است. الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1104 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص22 ـ سبل الهدى و الرشاد للصالحي الشامي، ج11، ص289 ـ تهذيب الاسماء و اللغات للنووي، ج1، ص317 حديث دوم: در روايت ديگري از ابن عباس آمده است: ما علمي و علم أصحاب محمد في علم علي إلا كقطرة في سبعة أبحر. علم من و تمام صحابه در مقايسه با علم علي، همانند قطرهاي در برابر هفت درياست. الإصابة لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص509، حلية الاولياء لأبو نعيم، ج1، ص65 حديث سوم: از عايشه نقل شده است: علي أعلم الناس بالسنة. آگاهترين انسانها به سنت رسول الله (صلى الله عليه و سلم)، علي است. الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص40 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص115 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج2، ص255 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص408 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص91 بنابراين، با توجه به اين قضايا براي ما روشن است كه علم و آگاهي حضرت علي (عليه السلام) به شريعت و دين از تمام صحابه بالاتر و برتر است. سعيد بن مسيب ميگويد: لم يكن أحد من أصحاب النبي (صلى الله عليه و سلم) يقول سلوني إلا علي. هيچيك از صحابه نگفت كه هر چه ميخواهيد از من بپرسيد، بجز علي. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص399 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص637 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج7، ص46 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج6، ص227 همچنين در المستدرك الصحيحين از ابو طفيل آمده است: سمعت عليا رضي الله عنه قام فقال سلوني قبل أن تفقدوني و لن تسألوا بعدي مثلي. المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص352و446 3. نمونهاي از روايات جعلي اهل سنت در دوران شجره ملعونه دودمان بنيأميه، هر روايتي را كه در شأن حضرت علي (عليه السلام) يا اهل بيت (عليهم السلام) بود، روايت بدلي را براي ديگران درست كردهاند. حديث اول: پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) كه فرمود: أنا مدينه العلم و علي بابها. من شهر علم هستم و علي هم درب آن است. اين روايت را جعل كردهاند: أنا مدينه العلم و علي بابها و أبو بكر اساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها. من شهر علم هستم و علي هم درب آن است و ابوبكر پايه و اساس آن و عمر ديوار آن و عثمان سقف آن است. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج9، ص20 ـ لسان الميزان لإبن حجر، ج1، ص423 ـ فتح الملك العلى لأحمد بن الصديق المغربي، ص156 حديث دوم: پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة. اين روايت را جعل كردند: أبو بکر و عمر سيدا كهول اهل الجنة. سنن إبن ماجة، ج1، ص36 ـ سنن الترمذي، ج5، ص273 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53 ـ صحيح إبن حبان، ج15، ص330 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج22، ص104 از اين روايات در منابع اهل سنت زياد وجود دارد. بعضيها به ما ميگويند: اين همه فضيلتي كه براي حضرت علي (عليه السلام) نقل ميكنيد، مشابه آن هم براي خليفه اول و خليفه دوم هست. من فقط يك جواب عاميانه به اين عزيزان ميدهم: آقاياني كه در سقيفه بنيساعده شركت كردند و مهاجرين و انصار بر سر هم ميكوبيدند و انصار ميگفتند كه خليفه بايد از ما باشد، چون ما بوديم كه پرچم اسلام را به اهتزاز در آورديم و مهاجرين هم ميگفتند كه خليفه بايد از ما باشد، چون ما همراه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هجرت كرديم. در آنجا آقاي ابوبکر گفت: رسول الله (صلى الله عليه و سلم) گفته است: خلافت از قريش است و ما هم از قريش هستيم. با اين سخنِ ابوبکر، بر انصار غلبه كردند. اگر اين همه رواياتي كه در صحاح اهل سنت آمده، واقعيت داشت، ضروريترين زمان نياز ابوبکر و عمر به اين روايات و فضائل، در سقيفه بنيساعده بود. اگر يكي از اين روايات را مطرح ميكردند كه مثلا: في الجنة شجرة ما عليها ورقة إلا مكتوب عليها: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، أبو بكر الصديق، عمر الفاروق، عثمان ذو النورين. المعجم الكبير للطبراني، ج11، ص63 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج4، ص153 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج5، ص207 انصار و مهاجرين هم تبعيت ميكردند! يا اين روايت جعلي كه ميگويند پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: لو لم أبعث لبعث عمر بن الخطاب. اگر من به رسالت مبعوث نميشدم، عمر بن خطاب مبعوث ميشد. مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص68 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص581 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج3، ص155 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج2، ص50 اگر همچنين چيزي بود، در سقيفه بنيساعده مطرح ميشد. اين فضائلي كه شما مطرح ميكنيد، چرا در زمان خودشان، يك بار اين روايات را مطرح نكردند؟! امير المومنين (عليه السلام) بالاي منبر وكوچه و بازار و بيابان و صحراء، فضائلي را كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) در حق او فرموده بود، مطرح كرد. در قضيه شوراي 6 نفره عمر بن خطاب، امير المومنين (عليه السلام) صدها فضيلت و دهها آيه قرآن را كه در حق او نازل شده، بيان كرد. اگر براي ديگران هم فضيلتي از سوي پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) بيان ميشد، بايد يك دفعه هم به آن اشاره و استناد ميكردند. چرا تا اواخر قرن اول هجري از اين روايات خبري نيست و بعد از قرن دوم هجري كه آقاي عمر بن عبد العزيز، ممنوعيت نوشتن حديث را برميدارد، شروع ميكنند به نوشتن حديث و اين روايت ظاهر ميشود. هر كسي را كه به خانه راه نميدادند، كارخانه حديثسازي درست ميكند! هر كسي را كه در جامعه تحويل نميگيرند، محدّث و راوي ميشود! كار به جايي ميرسد كه آقاي بخاري ميگويد: من اين 2700 روايت (با حذف مكررات) را از ميان 600 هزار روايت انتخاب كردم. تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج2، ص9 ـ تغليق التعليق لإبن حجر، ج5، ص421 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج52، ص72 ـ وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج4، ص190 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج19، ص249 يعني 597 هزار و 300 روايت را دور ريخته و فقط 2700 روايت را انتخاب كرده. با اينكه آقاي بخاري، زمينه را هموار كرده، بعد از او آقاي مسلم آمده و ميخواهد صحيح مسلم را بنويسد. مسلم ميگويد: من از ميان 300 هزار روايت، اين احاديث را انتخاب كردم. ببينيد جعل حديث به كجا رسيده است؟! تازه با اينكه اين احاديث را گلچين كردهاند، ميبينيم كه چه احاديثي را آوردهاند. * * * * * * * سوال مجري برنامه مختصري در مورد حديث «علي مع الحق و الحق مع علي» و سند و دلالت آن توضيح بفرمائيد. استاد حسيني قزويني آقاي هيثمي اين روايت را نقل ميكند و ميگويد راويان آن ثقه هستند: علي مع الحق و الحق مع علي. مجمع الزوائد للهيثمي، ج7، ص235 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج14، ص322 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص449 اين حديث از أم سلمه، سعد بن أبي وقاص، أبي ثابت مولي أبوذر و افراد مختلف ديگري نيز اين حديث نقل شده است. جالب اينجاست كه امام فخر رازي صاحب كتاب تفسير كبير ميگويد: من إقتدى في دينه بعلي بن أبي طالب فقد إهتدى، لقول النبي صلى الله عليه و سلم: أللهم أدر الحق مع علي حيث دار. هر كس در دينش به علي إقتداء كند، هدايت خواهد شد. چون رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فرمود: خدايا! هر كجا علي هست، حق را گرداگرد او بچرخان. تفسير الرازي، ج1، ص205 علامه اميني (ره) ميگويد: يكي از اساتيد بزرگ دانشگاه بغداد كه نائب رئيس دانشگاه بود، كتابي در حق حضرت علي (عليه السلام) نوشته بود. من رفتم او را ديدم و سوال كردم: در چه زمينهاي كتاب نوشتهاي؟ گفت: كتاب مفصلي نوشتهام در رابطه با سخن پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) كه به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: علي مع الحق و الحق مع علي. گفتم آيا اين حديث فقط در حق حضرت علي (عليه السلام) است و در حق هيچيك از صحابه نيامده است؟ گفت: نه. روايتي را آوردم كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) در عزيزان با عمار هم همين جمله را فرموده است: عمار مع الحق و الحق مع عمار. گفت: ثلث عمر من به تباه رفت. چون يك سوم عمرم را براي تأليف اين كتاب گذاشته بودم. گفتم: من به تو تبريك ميگويم به خاطر اين انتخابت. گفت: چرا؟ گفتم: عمار هم همچنين مطلبي دارد. گفت: نه، فرق حديث حضرت علي (عليه السلام) با حديث عمار، از زمين تا آسمان است. پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) درباره حضرت علي (عليه السلام) فرموده است: علي مع الحق و الحق مع علي، يدور الحق مع علي حيث دار. ... هر كجا علي باشد، حق بر دور او ميچرخد. ولي درباره عمار آمده است: عمار مع الحق و هو يدور مع الحق. ... هر كجا حق باشد، عمار دور آن ميچرخد. علامه اميني (ره) ميگويد: دو پسر اين استاد كه آنجا بودند، گفتند: لمثل هذا الكلام يجب أن يقام و يقعد. لازم است براي احترام به اينچنين كلامي ايستاد و نشست. و تمام قد بلند شدند و نشستند. * * * * * * * سوال مجري برنامه درباره حديث رايَت هم توضيحي بفرمائيد. استاد حسيني قزويني اين به چند شكل در صحيح بخاري آمده است. در جنگ خيبر، پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) با مشكل شديدي مواجه شد. در اين جنگ، پرچم را به دست خليفه اول و دوم داد، رفتند و شكست خورده برگشتند. روحيه سربازان اسلام هم شكسته شد. راوي ميگويد: قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم): لأعطين الراية أو ليأخذن الراية غدا رجلا يحبه الله و رسوله أو قال يحب الله و رسوله يفتح الله عليه. فإذا نحن بعلى و ما نرجوه. فقالوا: هذا علي، فأعطاه رسول الله صلى الله عليه و سلم، ففتح الله عليه. صحيح البخاري، ج4، ص207 لأعطين الراية غدا رجلا يفتح الله على يديه، قال: فبات الناس يدوكون ليلتهم أيهم يعطاها، فلما أصبح الناس، غدوا على رسول الله صلى الله عليه و سلم، كلهم يرجو أن يعطاها ... . صحيح البخاري، ج4، ص207 لأعطين الراية غدا رجلا يفتح الله على يديه يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله، فبات الناس ليلتهم أيهم يعطى، فغدوا كلهم يرجوه ... . صحيح البخاري، ج4، ص20 رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فرمود: فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست ميدارد و خدا و رسولش هم هم او را دوست ميدارند. همه صحابه شب را خوابيدند و با هم زمزمه ميكردند كه فردا اين پرچم به دست چه كسي داده خواهد شد؟! همه اميد داشتند فردا كه پرچم به دست آنها بيفتد. فرداي آن روز رسول الله (صلى الله عليه و سلم) پرچم را به دست امير المؤمنين (عليه السلام) داد. خود عمر بن خطاب هم نقل ميكند: ما أحببت العمارة إلا يومئذ. در تمام عمرم، تنها روزي كه دوست داشتم من فرمانده جنگ باشم، آن روز بوده است. صحيح مسلم، ج7، ص121 چون فرمانده جنگ اين ويژگي را داشت كه خدا و پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) او را دوست داشته باشند و او هم خدا و پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) را دوست داشته باشد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||